display result search
منو
تفسیر آیه 19 سوره آل‌عمران _ بخش هشتم

تفسیر آیه 19 سوره آل‌عمران _ بخش هشتم

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 1 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 19 سوره آل‌عمران _ بخش هشتم"

عدم اجرای احکام الهی؛ کفر عملی یا کفر اعتقادی؟
حبّ نفس و بغی، عامل پیدایش اختلاف بعد از علم
تبیین اختلاف درون دینی اهل کتاب در قرآن کریم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیَاً بَیْنَهُمْ وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الحِسَابِ﴾

تفاوت اختلاف قبل و بعد علم
این آیه مبارکه سه فصل داشت؛ فصل اول این بود که دین حق که همه انبیا آن را آورده‌اند اسلام است و در شریعت اختلاف داشتند، نه در اصل خطوط کلی دین. فصل دوم آن است که اختلاف در کتاب ناشی از بَغی و کتمان است و فصل سوم آن است که کیفر این کار تلخ را خدای سبحان سریعاً می‌دهد.
اما در تتمّهٴ فصل دوم فرق است بین اختلاف عن‌الکتاب و اختلاف فی‌الکتاب، چه اینکه فرق است بین اختلاف قبل‌العلم و اختلاف بعدالعلم. اختلاف قبل‌العلم نه تنها بد نیست، چیز خوبی هم هست و بحثش هم قبلاً گذشت، مثل اینکه دو صاحبنظر با هم بحث می‌کنند تا مراد یک کتاب آسمانی را تشخیص بدهند این اختلاف قبل‌العلم است. بعد از تبادل نظر حق روشن می‌شود از آن به بعد اگر اختلافی رُخ داد اختلاف بعد‌العلم است در این جمله فرمود: ﴿وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ﴾ این‌‌چنین نیست که یک قرآ‌ن کریم یا سایر کتابهای آسمانی یک معمایی باشد همان‌طوری که قرآن را خدا به نور ستود که ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ﴾ یا ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً﴾ درباره تورات هم این‌چنین است، تورات را ذات اقدس الهی به نور معرفی کرد دیگر فرض ندارد کسی بصر داشته باشد و نگاه کند و نور را نبیند، اول آن نور را می‌بیند، بعد در پرتو نور اشیاء دیگر را، چون کتاب آسمانی نور است معمّا و امثال ذلک نیست بعد از تبادل نظر حق روشن خواهد شد و اگر اختلافی همچنان ادامه داشت آن اختلاف بعد‌العلم است، نه اختلاف قبل‌العلم.

حبّ نفس و بغی، عامل پیدایش اختلاف بعد از علم
منشأ اختلاف بعد‌العلم همان بَغی است و حبّ نفس است و امثال ذلک در حقیقت یک تنبّی‌ای است یعنی کسی می‌خواهد ادّعای نبوت کند مقدورش نیست، حرفِ نبی را به میل خود تفسیر می‌کند. روحِ این سخن همان ادعای نبوت است، لذا ذات اقدس الهی می‌فرماید اینها کسانی هستند که حرفهای خود را به صورت تورات یا انجیل به مردم ارائه می‌دهند که ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ عده‌ای تعمّد در این کار دارند که از همان اول دست به تحریف می‌زنند، عده‌ای بعد از اینکه حرفشان باطل شد حاضر نیستند دست از حرف بردارند و همان حرف خود را به صورت تفسیر به رأی بر تورات و انجیل یا ـ معاذالله‌ـ قرآن تحمیل می‌کنند. این یک تنبّی و ادّعای نبوّت مستتر است که خود شخص نمی‌داند، چه اینکه کسی که به میل خود عمل می‌کند یک تألّه است، ادّعای الوهیت است، یک داعیه ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الأَعْلَی﴾ است، یک داعیه ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ است ولی این دعوا مستتر است و شخص نمی‌داند ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ﴾ روحِ این عصیان به تألّه برمی‌گردد. یک وقت شخص معصیت می‌کند «و هو یری أنه عاص» این امید بخشش هست همین که بداند خدا او را می‌بیند و در حال لرز گناه بکند این امید بخشش هست که امید است بعداً به توبه موفق بشود و گناهش بخشوده شود، اما اگر کسی می‌گوید «لا أری بذلک بأساً» این تألّهی دارد، ادّعای الوهیتی دارد که همان کسی است که ﴿مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ این باکی ندارد.

تبیین اختلاف درون دینی اهل کتاب در قرآن کریم
اختلاف در کتاب آسمانی بعدالعلم می‌شود بَغیْ، کتمان و کفر به آیات الهی و تنبّی و اما اختلاف قبل‌العلم که نه تنها بد نیست بلکه ممدوح است و اختلاف عن‌الکتاب هم گرچه مذموم است؛ اما به آن حد نمی‌رسد یک وقت اختلاف بیرون دروازهٴ کتاب است، یک وقت اختلاف در متن کتاب است که اختلاف «عن‌الاسلام» یا «عن دین الله» و اختلاف «فی‌الاسلام و فی دین الله» را هم باید به وسیله روایت مشخص کرد. در نوع این موارد یا اختلاف مطلق ذکر شد یا اختلاف فی‌الکتاب ذکر شد.
بخشی از این آیات در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت که در آنجا می‌فرماید اختلاف در کتاب است همان آیه‌ 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود که ﴿وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَی اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ اختلاف در کتاب. این اختلاف در کتاب یعنی محور نزاع آن متن اساسی کتاب است، نه اینکه این کتاب را چگونه ما اجرا کنیم و مانند آن. باز در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثش گذشت این است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَیَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَلاَ یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلاَ یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ٭ أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَی وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَی النَّارِ ٭ ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتَابِ لَفِی شِقَاقِ بَعِیدٍ﴾ این تعبیر اختلاف فی‌الکتاب در قرآن کریم راجع به سخنان یهودی و مسیحی فراوان است. این آیات خوانده بشود تا معلوم بشود که بیانی که حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که اختلاف شیعه و سنّی عن‌الکتاب است، نه فی‌الکتاب روشن بشود که چیست؟
در سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» آنجا هم اختلاف هست، ولی تصریح نشد که اختلاف فی‌الکتاب است ﴿وَآتَیْنَاهُم بَیِّنَاتٍ مِنَ الأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیَما کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ﴾ آنجا اختلاف را به طور مطلق ذکر فرمود و کیفر هم به قیامت واگذار شد. در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» آیهٴ 45 این است که ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ﴾ یعنی در متنِ محتوای تورات اختلاف کردند ﴿وَلَوْلاَ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مَرِیبٍ﴾ که عین همین آیه در قسمت دیگر قرآن کریم آمده است بدون کم و زیاد این آیه دو بار ظاهراً نازل شده است یعنی آیهٴ سورهٴ «فصلت» با همین وضع بدون کم و زیاد در جای دیگر آمده است و آن آیهٴ 110 سورهٴ «هود» است که فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَلَوْلاَ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ﴾.

تبیین اختلاف (درون دینی و برون دینی) توسط کلام امیرمؤمنان(علیه‌السلام)
موارد دیگری مشابه همین است که سخن از اختلاف فی‌الکتاب است. با این چند آیه آن حدیثی که مرحوم رضی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف نهج‌البلاغه از حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل می‌کند روشن می‌شود. در کلمات قصار شمارهٴ 317 این سؤال هست که بعضی از یهودیها به حضرت امیر(سلام الله علیه) اعتراض کردند گفتند «ما دفنتم نبیکم حتی اختلفتم فیه» شما در سقیفه قبل از دفن بدن مطهّر پیغمبر(علیه آلاف التحیة و الثناء) در او اختلاف کردید «فقال‏ (علیه السلام له: إِنَّما اخْتَلَفْنَا عَنْهُ لاَ فِیهِ» ما در متن دین اختلاف نکردیم نه در الوهیت اله، نه در حقّانیّت معاد، نه در رسالت انبیای سلف، نه در رسالت خود حضرت، نه در حقّانیّت قرآن اختلاف نکردیم. اختلاف در بیرون دروازه دین است که این دین را چه کسی اجرا بکند، چه کسی سرپرستی بکند، گرچه ممکن است این اختلاف عن‌القرآن، ریشه‌ای در اختلاف فی‌القرآن پیدا کند؛ اما آنچه محور نزاع ما بود بیرون دروازه دین بود «إِنَّما اخْتَلَفْنَا عَنْهُ لاَ فِیهِ»؛ ما درباره خود پیامبر(علیه آلاف التحیّة و الثناء) در نبوّت او و در رهاورد او هیچ اختلافی نکردیم «إِنَّما اخْتَلَفْنَا عَنْهُ لاَ فِیهِ»؛ اما «وَ لکِنَّکُمْ» شما یهودیها «مَا جَفَّتْ أَرْجُلُکُمْ مِنَ الْبَحْرِ حَتَّی قُلْتُمْ لِنَبِیِّکُمْ ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ فَقَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾» شما هنوز در متن معجزه بودید هنوز از دریا نگذشتید و پای شما خشک نشد، وقتی دیدید گروهی در برابر بت خضوع می‌کنند رسیدید به محلّی که اصناف می‌داشتند که «یعکفون» به پیامبرتان گفتید: ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ همان‌طوری که این مردم یک خدای دست‌ساخت دارند تو هم برای ما یک خدای مجعول بیاور، که موسای کلیم(سلام الله علیه) فرمود خدا آن است که جاعل باشد، نه مجعول ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ﴾ یا ﴿رَّبُّ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ اله نباید مجعول باشد، اله باید جاعل و خالق باشد، آن که مجعول آدم است هوای آدم است.
فرمود شما هنوز در متن معجزه بودید که نه تنها در رسالت رسولتان شک کردید، بلکه در ربوبیت الهتان تردید کردید و به طریق اُولیٰ در رسالت رسولتان شک کردید. شما وقتی حاضر شدید در برابر بت خضوع کنید یعنی الوهیت اله را قبول نکردید، فضلاً از رسالت رسول. حضرت جوابی عمیق داد فرمود اختلاف شما «فی‌الدین» بود و اختلاف ما «عن‌الدین» است و آن هم نه اختلاف شما در نبوت بود، اختلاف شما در الوهیت اله بود و یقیناً به طریق اُولیٰ در رسالت رسولتان هم شک کردید، لذا در قرآن کریم در نوع موارد سخن از اختلاف «فی‌الدین» است، نه اختلاف «عن‌الدین».

پرسش:...
پاسخ: بله؟ نه؛ آن عرض شد که ممکن است ریشه بعضی از اختلافهای «عن‌الدین» به «فی‌الدین» برگردد؛ اما سخن از آن است که آیا کسی را برای خلافت و رهبری تعیین کرد یا نکرد؟ این سخن در آن است که بعداً چه کسی باید دین را اداره کند آنها هم گرچه ممکن است عده‌ای تعمّداً انکار کرده باشند که ریشه آن اختلاف «عن‌الدین» به «فی‌الدین» برگردد؛ اما نوع آنها یا اصل نص را انکار کرده بودند یا در معنای آن اختلاف داشتند اصل را قبول کردند در بعد در خَلف خلاصه اختلاف داشتند. فرمود اختلاف ما «عن‌النبی» است، نه «فی‌النبی». مشابه این تعبیر در قسمتهای دیگر نهج‌البلاغه هم کم و بیش هست.

بازگشت تحریف دین به کفر
بنابراین اگر اختلاف در متن دین باشد تعبیرات فراوانی را به همراه دارد که بعضی از این تعبیرات عام است و بعضی از این تعبیرات مخصوص این قسمت است. آن تعبیری که اثر عام دارد همان مسئله کتمان است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ این کتمان حق هم شامل می‌شود اختلاف «عن‌الدین» را، هم شامل اختلاف «فی‌الدین» می‌شود، چه اینکه بَغیْ و ظلم این هم هر دو قِسم اختلاف را شامل می‌شود؛ اما کفر شامل اختلاف «فی‌الدین» خواهد بود، اگر شامل اختلاف «عن‌الدین» هم بشود یک کفر باطنی است. در این آیهٴ محل بحث فوراً فرمود که ﴿وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیَاً بَیْنَهُمْ وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ این کبراست برای یک صغرای مطوی.
بیان‌ذلک این است که این اختلاف بعدالعلم ظلم است، کتمان حق است و ظلم، هر ظلمی هم معصیت است؛ اما هر ظلمی کفر نیست. تقسیم ظلم به کفر و معصیت به لحاظ مظلوم است، اگر کسی مال کسی، عِرض کسی، آبروی کسی، حق کسی از آحاد ناس را تضییع کند این ظلم است و معصیت کبیره؛ اما اگر به دین ظلم کرد، به قرآن ظلم کرد، تفسیر به رأی کرد چون مظلوم جزء اصول دین است ظلم به اصول دین می‌شود کفر، لذا صغرا مطوی است و کبرا مذکور. نفرمود «ومن یبغی فان الله سریع الحساب» فرمود: ﴿وَمَن یَکْفُرْ﴾ این گروه چون اختلافشان در دین است این صغرا و اختلاف در دین بعدالعلم بَغیْ است پس اینها باغی و ظالم‌اند، این یک قیاس و این ظلمشان ظلم به دین است، نه به متدیّن و هرگونه ظلمی به دین، کفر است و هر کسی که به دین ستم کرد کافر است پس اینها کافرند. در اینجا صغرا مطویْ است و کبرا مذکور ﴿وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ وگرنه هیچ انسجامی بین فصل دوم و فصل سوم نخواهد بود، در اینجا فرمود: ﴿وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیَاً بَیْنَهُمْ﴾ بعد در فصل ثانی می‌فرماید: ﴿وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ سرّش این است که ظلم اگر به متن دین اصابت کرد، چون مظلوم خود دین است، نه متدیّن، ظلم به دین می‌شود کفر، البته دین هم درجاتی دارد رسالت و نبوت و فرشته و امثال ذلک دارد و ذات اقدس الهی هم دارد. ظلم عظیم به توحید برمی‌گردد که ﴿لاَ تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ بقیه ظلمها هم گرچه کفرآور هست؛ اما مادون عظمت ظلم به توحیدی است ﴿لاَ تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾.

هماهنگی تحریف دین با نفاق در بازگشت به کفر
پس اگر کتمان، تعبیر شد در سورهٴ «بقره» یا بَغیْ تعبیر شد در سورهٴ «بقره» و در آیهٴ محل بحث سورهٴ «آل‌عمران» اینها هرگز نمی‌توانند رابط، بین فصل دوم و فصل سوم باشند ولی وقتی که ﴿لاَ تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ مطرح شد یا آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «صف» آیهٴ هفت آمده است که ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَهُوَ یُدْعَی إِلَی الإِسْلاَمِ وَاللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ﴾ که می‌فرماید از این ظالم‌تر کسی نیست کیست که از این ظالم‌تر باشد به دین افترا ببندد یعنی بدعت بگذارد، این در حدّ کفر می‌شود یا نفی «ما جاء به النبی» یا اثبات «ما لم یجیء به الوحی» هر دو می‌شود بدعت، اگر این‌‌چنین شد نه به عنوان اینکه خود رأی است نمی‌خواهد عمل کند، یک عالم دینی است که به جای دین دارد حرف می‌زند این معصیت او کفر است نظیر معاصی عادی نیست، لذا فرمود: ﴿وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الحِسَابِ﴾.

پرسش:...
پاسخ: همین اختلاف «فی‌الدین» است. همین اختلاف فی‌الدین کفر است.
پرسش:...
پاسخ: آن فی‌الدین بود معاویه اصلاً مسلمان نبود، معاویه زندگی او به دو بخش تقسیم شد قبل از فتح مکه کافر مطلق بود، بعد از فتح مکه منافق صِرف «لم یؤمن بالله طرفة عین». او اصلاً «الله» را قبول نداشت، امویها بیت ننگین ابی‌سفیان اینها قبل از فتح مکه کافرِ محض بودند، بعد از فتح مکه منافقِ صِرف.
پرسش:...
پاسخ: نه، خیلی فرق می‌کند اموی، معاویه اصلاً «لم یؤمن بالله طرفة عین».
پرسش:...
پاسخ: اختلاف در دین می‌شود کفر، امویان این‌‌چنین بودند، امویان به حق کافر بودند البته از کافر بدتر بودند، چون منافق ﴿فِی الدَّرْکِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ است؛ اما دیگران این‌‌چنین نبودند.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب؛ این می‌شود بعدالعلم دیگر. اختلاف در دین است یک وقت اختلافِ در دین است بعدالعلم، این می‌شود انکار ضروری.
پرسش:...
پاسخ: نه، اگر بَغیْ را ما به کفر منتهی نکنیم این کبرای کلّی با آن فصل دوم ارتباط ندارد فصل سوم بحث، طلیعه فصل سوم این است که اگر کسی به آیات الهی کفر ورزید خدا سریع‌الحساب است آن چه ارتباطی به فصل دوم بحث پیدا می‌کند؟
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب؛ اگر ما یک حدّ وسطی استنباط نکنیم که نگوییم این بَغیْ از اقسام بَغیهای دیگر فرق دارد و بَغیْ کافران است، صغرا برای قیاس نمی‌شود. هر ظالمی که کافر نیست، اگر گفتیم از قبیل ﴿لاَ تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ است، اگر گفتیم تقسیم ظلم به لحاظ مظلوم است، اگر مظلوم متنِ دین بود ظلم به دین کفر است و اگر مظلوم شخص بود یعنی متدیّن بود، نه دین، ظلم به او کفر نیست اگر این تحلیل را نکردیم بین فصل دوم و فصل سوم هیچ ربطی نیست.
پرسش:...
پاسخ: چرا؟ بسیار خب؛ پس ما از جای دیگر باید بیاوریم که اینها منکر ضروری‌اند.
پرسش:...
پاسخ: خیلی خب، پس ما باید آن بَغیْ را طوری معنا کنیم که صغرا بشود برای فصل سوم بحث.
پرسش:...
پاسخ: اختلاف بعدالعلم که کفر نیست همان بَغیْ است این فصل دوم. فصل سوم بحث این است که ﴿وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ صغرا ندارد این کبرا.

بازگشت انکار آیات الهی به کفر
اگر در فصل دوم ثابت بشود که این بَغیْ کفر است چون ظلم به لحاظ مظلوم تقسیم می‌شود تعدّی هر حق که کفر نمی‌آورد، اگر آن حق، دین بود تعدّی به دین کفر است اگر آ‌ن حق، حقّ اشخاص بود تعدّی به او ظلم متعارف است؛ اما مشابه این ﴿وَمِنْهُم مَن آمَنَ وَمِنْهُم مَن کَفَرَ﴾ هم هست یعنی کسانی که اختلافشان در دین است ﴿مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ﴾ در موارد دیگر مثل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و جای دیگر دارد ﴿فَمِنْهُم مَن آمَنَ وَمِنْهُم مَن کَفَرَ﴾ نه «منهم من عَدل و منهم من ظلم» اینجا فرمود: ﴿وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الحِسَابِ﴾ گرچه ریشهٴ این کفر هم کفر بالله هست؛ اما محلّ بحث کفر بآیات الله است، کسی که اختلاف می‌کند در فهمیدن کتاب بعد از اینکه حق برای او روشن شد مع‌ذلک آیه را به میل خود معنا می‌کند این کفر بآیات الله است، کفر بآیات الله هم مثل کفر به الله است فرق نمی‌کند؛ منتها آنچه محل بحث است در این کریمه کفر بآیات الله است، لذا فرمود: ﴿وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الحِسَابِ﴾.

عدم اجرای احکام الهی؛ کفر عملی یا کفر اعتقادی؟
اینها که کافر بودند یعنی بنی‌اسرائیل و امثال اینها از اینها، هم به فاسق تعبیر شد، هم به ظالم تعبیر شد، هم به کافر. در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرمود: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدیً وَنُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هَادُوا وَالرَّبَّانِیُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن کِتَابِ اللّهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ﴾ اینجا عدم مَلکه است یعنی لازم نیست کسی حُکم «بغیر ما انزل الله» بکند، نفرمود «ومن حَکم بغیر ما انزل الله فهو کافر» فرمود کسی که ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حُکم نکند کافر است، این دو گونه است این سه قضیه‌ای که در این بخش سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است هر سه به صورت عدم مَلکه است هیچ‌کدام به صورت قضیه موجبه نیست قضیه موجبهٴ محصّله نیست. «من حَکم بغیر ما انزل الله فهو کافر أو ظالم أو فاسق» نیست هر سه قضیه لسانش عدم مَلکه است ﴿وَمَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ﴾، ﴿وَمَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُوْلئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ ، ﴿مَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ این سه جمله در این سه بخش از آیات سورهٴ مبارکهٴ «مائده» برای این است که این سلب محض نیست عدم ملکه است، اگر کسی قدرت اجرای ﴿مَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ نداشت این ﴿لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ اما معذور است؛ اما اگر کسی در سِمَتی هست که می‌تواند ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حُکم بکند قاضی دیروز و امروز فرق می‌کند. دیروز مقدورش نبود ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم بکند و حق هم نداشت شرکت کند، امروز مقدورش است که ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم بکند، اگر امروز که مقدورش است ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم بکند عمداً پا روی ﴿مَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ بگذارد و حُکم نکند «فهو کذا و کذا» ﴿وَمَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ این عدم مَلکه است یعنی کسی که بتواند ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم بکند و نکند؛ منتها قاضی، ظلم و فسق عملی دارد و اگر هم تن به این کتمان داد کفرِ عملی دارد، نه کفر اعتقادی، نظیر همان مقبوله عمربن‌حنظله که «وَالراد علینا کالراد علی الله» این کفر، کفر عملی است نه ارتداد. حالا اگر کسی حرف ولیّ مسلمین را قبول نکرد مرتد که نیست، این حدیث معروف ردّهٴ مقام عمل است، نه مقام اعتقاد. «وَالراد علینا کالراد علی الله» این ردّ و کفر عملی است، نظیر پایان آیه حج که ﴿لِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَمَن کَفَرَ﴾ یعنی کسی مکّه نرفت این کفر عملی است، نه کفر اعتقادی.

کفر اعتقادی بودن اختلافات درون دینی اهل کتاب
ولی علمای اهل کتاب، کتاب را این‌‌چنین معنا می‌کردند می‌گفتند خدا این‌طور گفته است این می‌شود کفر اعتقادی این بدعت در دین بود.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ هر معصیتی که کاشف نیست، هر معصیتی که کشف از کفر نمی‌کند که.
﴿وَمَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظالمون﴾، ﴿وَمَن لَمْ یَحْکُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُوْلئِکَ هُمُ الفَاسِقُونَ﴾ یعنی از آیه 44 سورهٴ «مائده» شروع می‌شود تا 47، در این سه بخش به صورت عدم مَلکه است، آن‌گاه خود کتابهای آسمانی را هم که نسبت به هم نقل می‌کند می‌فرماید اینها همه مصدّق هم‌اند و فرقی از این جهت بین تورات و انجیل و قرآن کریم در این بخشها نیست.
پرسش:...
پاسخ: در مقام عمل جاری نکرده، نه اینکه گفته قانونش این‌‌چنین است. یک وقت می‌گوید تورات این‌‌چنین می‌گوید، یک وقت کتمان در اصل قانون است، یک وقت در اجرای قانون است. اجرای قانون کفر عملی دارد، اصل قانون کفر اعتقادی دارد.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ منتها اگر به قانون برسد می‌شود کفر اعتقادی، به عمل برسد می‌شود کفر عملی وگرنه هیچ‌کسی فتوا نداد «الرادّ علی کالرادّ علینا و الرادّ علینا کالرادّ علی الله» اگر کسی منکر ولایت فقیه بود یا حرف حاکم شرع را رد کرد، حاکم شرع گفت حَکم تو حرفش را رد کرد می‌شود کافر که، این ردّی که در آن مقبوله یا مشروحه ابی‌خدیجه است، این ردّ عملی است کفر عملی است نه کفر اعتقادی.

نوع بیان قرآن از تحقق سریع اراده الهی
در قسمتهای دیگر هم باز سخن از کفرِ اختلافِ در دین است و نه اختلاف «عن‌الدین»، حالا می‌رسیم به این فصل سوم. فصل سوم بحث حالا آغازش روشن می‌شود که چرا فرمود: ﴿وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ انسجام فصل سوم با دو فصل گذشته روشن خواهد شد ﴿وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الحِسَابِ﴾ گرچه ذات اقدس الهی همه کارهای او به سرعت تحقّق‌پذیر است ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ لکن درباره مسائل مربوط به قیامت و حسابرسی، الفاظ فراوانی در قرآن کریم آمده است که نشانه سرعت این کار است: ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلاَّ وَاحِدَةٌ﴾ یا ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ یعنی کلّ قیامت و عالم را که ما بخواهیم بساطش را برچینیم و دوباره پهن کنیم ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ﴾ است، از آن به بعد دیگر لفظ کوتاه است ﴿أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ یک وقت انسان می‌خواهد کرهٴ زمین را عوض کند یا منظومه شمسی را عوض کند، خب حالا بگوید یک مقدار سریع است؛ اما کلّ این نظام کیهانی «ما یریٰ وما لا یریٰ» آنکه الآن چندین میلیارد سال نوری تازه کشف شد یعنی مساحت کشف شده بشر به چندین میلیارد سال نوری می‌رسد، حالا مقداری که کشف نشده بشر به انتظار کشف او به سر می‌برد مطلبٌ آخر. کلّ این محدوده را بخواهد درهم بکوبد، دوباره بسازد ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ﴾ است ﴿أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾. خدا رحمت کند سیدناالاستاد مرحوم علامه می‌فرمود آدم وقتی به این ﴿أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ می‌رسد مثل [این که] از بالای یک قلهٴ بندی افتاده اصلاً نمی‌داند کجا می‌رود، چون ﴿أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ همه الفاظ را از دست داده هم می‌گیرد، دیگر لفظ رسا نیست خب، ﴿کَلَمْحِ الْبَصَرِ﴾ است ﴿أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ درباره قیامت این‌‌چنین است.

﴿سَرِیعُ الحِسَابِ﴾ بودن خداوند نسبت به مؤمن و کافر
قرآن کریم کلمهٴ سریع را به خدا نسبت می‌دهد که سریع‌‌الحساب است، آنجا که دارد سریع‌الحساب است یک اصل جامعی است هم حساب بدان، هم حساب نیکان را به سرعت می‌رسد. آنجا که دارد سریع‌العِقاب است که دو قسمت از قرآن کریم است این چون مخصوص تبهکاران است کلمهٴ ﴿إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ هم در کنارش هست؛ آنجا که فقط سخن از سرعت حساب حق است که خدا سریع‌الحساب است دیگر آیات رحمت در کنارش نیست، اما آنجا که سخن از سرعتِ عِقاب است کلمهٴ رحمت هم در کنارش هست، نظیر آیهٴ 165 سورهٴ «انعام» که در ذیل الآیه آمده است ﴿إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ اما این آیه محل بحث و سایر آیاتی که سریع‌الحساب بودن را تبیین می‌کند، لازم نیست بفرماید خدا غفور رحیم است، چون سریع‌الحساب بودن دو فرع دارد هم نسبت به خوبان سریع‌الحساب است، نظیر آنچه درباره کسانی که گفتند: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ درباره آنها فرموند: ﴿وَاللّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ﴾ که این ﴿وَاللّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ﴾ در آنجا موردش خصوص مؤمنین‌اند، در این آیهٴ محل بحث که فرمود: ﴿وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الحِسَابِ﴾ موردش کفر کافران است؛ اما احتیاجی ندارد که بفرماید: ﴿إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ برای اینکه سریع‌الحساب بودن همه را شامل می‌شود.

حسب بودن از اسمای فعلیه خداوند
حساب را ذات اقدس الهی چون از اوصاف فعلیه خداست، گاهی به غیر خود هم اسناد می‌دهد، می‌فرماید دیگران هم حسابرس‌اند، نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آمده است که آیهٴ سیزده و چهارده سورهٴ «اسراء» است که ﴿وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً ٭ اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾ تو حسابرس خوبی هستی برای خودت، پس هر کسی حاسب و حسیب خود خواهد بود، با اینکه ﴿إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ حَسِیباً﴾ چون حسیب بودن از اسمای فعلیه حق است و مظاهر فراوانی برای این هست، لذا هر انسانی را حسیبِ خود دانست فرمود: ﴿اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾ دیگر نمی‌تواند خلاف بکند آن روز، چون همه کردارهای خود را مشهود می‌بیند، چون هر فردی حاسب است ذات اقدس الهی درباره خودش فرمود ما ﴿أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ﴾ این را در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 62 فرمود: ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ أَلاَ لَهُ الْحُکْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ﴾ با اینکه همه رفتار و گفتار و کردار انسان نزد او در قیامت مشهود است و انسان می‌تواند سریعاً حسابهای خود را رسیدگی کند؛ اما به سرعتِ حسابرسی حق نیست، لذا فرمود: ﴿هُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ﴾ است. آن اوصافی که مخصوص ذات اقدس الهی است جمع‌بردار نیست، اما اوصاف فعلیه که مظاهر فراوانی دارد جمع‌بردار است و بهترینش از آنِ خداست، مثل اینکه خدا ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است ﴿فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ﴾ است، این راحِم و رازق و اینها صفت فعل است و مظاهر فراوان و مصادیق زیادی دارد؛ اما «خیرالحافظین» خداست، ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ خداست، ﴿أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ﴾ خداست و مانند آن.
فرمود: ﴿أَلاَ لَهُ الْحُکْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ﴾ مبدأ رزق که قدرت باشد این مخصوص خدای سبحان است؛ کسی قادر بر خلق رزق و تأمین رزق بالاصاله نیست؛ اما مجاری فیض قرار گرفتن آسان است و فراوان. همین نعمتی را که شخصی به شخصی می‌رساند این مظهر رازق است، لذا فرمود: ﴿هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است یا ﴿فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ﴾ است. در این آیهٴ محل بحث که فرمود: ﴿فَإِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الحِسَابِ﴾ اگر دیگران حسابرس باشند خدا اسرع الحاسبین است.

تفاوت عقوبت گناهان در سرعت و مهلت
این معنا را در پایان هر گناهی به عنوان هشدار ذکر نمی‌کند، گاهی سخن از شدّت است که خدا شدیدالعقاب است، گاهی سخن از سرعت است مثل این. سرّش این است که گناهان یکسان نیستند، بعضی از گناهان‌اند که ذات اقدس الهی زود بساط گناهکار را برمی‌چیند، بعضی از گناهان است که مهلت می‌دهد در این دعای نورانی «کمیل» که اوایلش هست «اَللّهُمَّ اغْفِر لِی الذُّنُوبَ الَّتی‏ تُغَیِّرُ النِّعَمَ، اَللّهُمَ‏ غْفِرْ لی الذُّنُوبَ الَّتی‏ تَحْبِسُ الدُّعآءَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِی الذُّنُوبَ الَّتی‏ تُنْزِلُ‏ البلاء ...» این نشان می‌دهد که گناهان اصنافی دارد.
بابی را مرحوم فیض در وافی در همان پایان جلد اول از این سه جلد رحلی‌اش منعقد کرده‌اند به نام «اصناف الذنوب» آنجا روایات را جمع کردند که بخشی از آن روایاتی که ایشان آنجا جمع کردند مربوط به باب تفسیر ذنوب است که مرحوم کلینی در کافی در کتاب الإیمان و الکفر باب فی تفسیر الذنوب ذکر کردند. روایت اوّلش این است که از امام صادق(سلام الله علیه) است «الذنوب التی تغیّر النّعم» اینها به عنوان مصداق است، البته تعیین نیست «والذنوب التی تورث الندم القتل و التی تنزل النقم الظلم و التی تهتک الستور شُرب الخمر و التی تحبس الرزق الزنا و التی تعجّل الفنا قطیعة الرحم و التی تردّ الدعاء و تظلم الهواء عقوق الوالدین» آن گناهی که مانع اجابت دعاست، آن گناهی که باعث سرعت کیفر است و امثال ذلک همه در این باب مشخص شده است که مبسوطش را مرحوم فیض(رضوان الله علیه) آنجا ذکر کردند.
از نحوهٴ تعبیر که ﴿إِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الحِسَابِ﴾ برمی‌آید که ظلم به دین، باعث می‌شود که زود ذات اقدس الهی بساط ظالم را برچیند.
«اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیّئات أعمالنا»
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:03

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن