- 17
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 21 تا 24 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 21 تا 24 سوره آلعمران"
تفاوت مجازات قتل آمران به قسط در حکومتهای الهی و الحادی
ظلم بودن قتل به غیر حق و کیفیت محاسبه اعمال مقتولین
حبط اعمال ملحدان آگاه و افراد مستضعف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴿21﴾ أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴿22﴾ أَلَمْ تَرَ إَلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ یُدْعَوْنَ إِلَی کِتَابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴿23﴾ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّامَاً مَعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِی دِینِهِم مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ﴿24﴾
سختترین عقوبت اخروی
آخرین مطلبی که درباره آن دو آیهای که چند روز بحث شد مانده است این است که از ابیعبیده جرّار رسیده است که از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال شد که چه کسی در قیامت عذابش از دیگران بیشتر است؟ حضرت طبق این نقل فرمود کسی که پیامبری را کُشته باشد یا کسی که آمر به معروف و ناهی از منکری را کشته باشد، بعد این کریمه را تلاوت کرد که ﴿وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ .
منتها سؤالی که هست این است که آیا این مقتولین که آمر به معروف و ناهی از منکرند باید مسلمان باشند یا اگر غیرمسلمانی قیام کرد برای حفظ عدل و قِسط، او هم در حدّی است که کُشتن او این کیفرهای دردناک را به همراه دارد یعنی در کشورهای غیراسلامی اگر مردانی خواهان قِسط و عدل بودند و قیام کردند، کشتن اینها جزء کشتن آمرین به قسط است و آن مقتولین هم در ردیف همین مقتولینی که آیه گفت قرار دارند و قاتلین آنها هم در ردیف همین قاتلینی است که آیه میفرماید یا آنها حُکم جدایی دارند؟
گاهی ممکن است به این اطلاق تمسّک بشود و گفته شود که آمر به قسط لازم نیست مسلمان باشد، غیرمسلمان هم اگر مردم را به قسط دعوت کرد و برای حفظ قسط قیام کرد و کشته شد، قتل چنین کسی آن پیامدهای سهگانه را خواهد داشت ولی باید در مسئله تفصیل داد.
اولاً این کسی که مسلمان نیست ولی آمر به قِسط است و برای حفظ عدل و قسط قیام میکند این از آن جهت که کافرِ به آیات الهی است مشمول گروه اول است و از آن جهت که یک تفکّر مادی دارد در برابر انبیا مقاومت میکند، انبیا که او را به خدا و قیامت دعوت میکنند نسبت به انبیا سرسختی نشان میدهد پس، از این نظر هم جزء گروه اول است، هم جزء گروه دوم. اگر مارکسیتی، اگر ملحدی فقط این خوی را دارد که مسائل مالیِ کشورش را به غارت نبرند و عادلانه بین هر ذیحقّی توزیع بشود فقط این خوی را دارد از این جهت به قسط و عدل قیام میکند ولی درباره مسائل معارف الهی توحید، نبوت، عصمت انبیا، قیامت و مانند آن هم داخل در گروه اول است که ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ و هم انبیا (علیهم السلام) که برای ترویج این معارف تلاش و کوشش میکنند نسبت به آنها هم سرسختی نشان میدهد و در برابر آن مقاومت میکند.
این گروه سوم گرچه کشتن اینها ظلم است ولی اینها در ردیف شهدا نیستند یقیناً و اعمال اینها هم در دنیا و آخرت حَبط است یعنی اثری از این مبارزهٴ علیه ستم نمیبرند ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ زیرا ملحدی است که نسبت به معارف الهی عناد دارد، نسبت به پیامآوران الهی سرسختی میکند، فقط این خویِ انسانی را دارد که در مسائل مالی و حقوق اجتماعی ستم نمیکند و در برابر ستمکاران هم قیام میکند.
علّت ظلم در قتل آمران به قسط در حکومتهای الحادی
گرچه قتل او ظلم است و ظلم به او حرام است، ولی او از این کار طَرفی نمیبندد. یک بحث درباره مقتول هست، یک بحث درباره قاتل، چون ظلم جزء محرّمات انسانیِ اسلام است، اختصاصی به حوزه مسلمین ندارد. اسلام یک سلسله دستورات بینالمللی به عنوان دستورات انسانی دارد، یک سلسله وظایفی هم در حوزه خود دارد. ارث، کیفیت عبادت و امثال ذلک اینها یک مسائل داخلی اسلام است مسلمان به مسلمان ارث میدهد، مسلمان از مسلمان ارث میبرد، از غیر مسلم ارث میبرد ولی از مسلمان جز مسلمان کسی ارث نمیبرد. ارث قسمت مهمّش یک مسئله داخلی است در حوزه اسلام یعنی اگر از منطقه اسلام فاصله گرفتند دیگر ارث و امثال ارث خبری نیست.
اما مسئله حرمت ظلم، مسئله حرمت خیانت، مسئله وجوب ردّ امانت و امثال ذلک اینها جزء مسائل انسانیِ اسلام است یعنی انسان نباید ظلم بکند خواه نسبت به مسلمان، خواه نسبت به غیرمسلمان، غیرمسلمان هم اعم از کافر و یا اهل کتاب. نباید خیانت بکند خواه نسبت به مسلمان، خواه نسبت به غیرمسلمان. ادای امانت و ردّ امانت لازم است خواه نسبت به مسلمان، خواه نسبت به غیرمسلمان، اینها جزء احکام بینالمللی و انسانی اسلام است. در همان بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در عهدنامه مالک مرقوم فرمودند که «لا تَکونَنّ علیهم سَبعاً ضاریاً»؛ گرگ خونآشام نسبت به این مردم نباش «فانّهم صِنفانِ إمّا أخٌ لک فی الدین و إما نظیرٌ لک فی الخلق» ؛ میفرماید ستم نکن برای اینکه مردم دو قسماند یا مسلماناند که برادر دینی تواند یا مسلمان نیستند که همنوع تواند، نظیرِ انسانی تواند نه نظیر اسلامی تو. از آن جهت که ظلم مطلقا حرام است و بَغی مطلقا حرام است خواه مظلوم مسلمان باشد خواه غیرمسلمان، کُشتن افرادی که برای قسط و عدل قیام کردند حرام است و زمینهای است برای همان سه کیفر، لکن مقتولین از این کار طَرفی نمیبندند. آن کارهایی که آلفرعون داشتند ظلمی بود؛ اما اینچنین نبود که آن بنیاسرائیل، آن ابنای از بین رفته ثوابی ببرند حالا خردسالان حساب دیگری دارند. پس این یک مطلب که احکام اسلام دو قِسم است بخشی مربوط به داخلهٴ حوزهٴ اسلامی است، بخشی مربوط به جهان انسانیّت است.
ظلم بودن قتل به غیر حق و کیفیت محاسبه اعمال مقتولین
ظلمِ به هر کسی حرام است ظلم باشد یعنی تعدّی از حق و اینهایی که ﴿وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ این قاتلین مبتلا به آن کیفرهای گوناگوناند؛ اما مقتولها آنها هم از این کار طرفی میبندند یا نه، اینها چند گروهاند. گروه اول کسانیاند که هم مشمول ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾اند، هم مشمول ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾اند، هم به آیات الهی کفر میورزند، هم در برابر انبیا سرسختی نشان میدهند، زیرا میگویند اینها دینی آوردند که مخدّر جامعه است و انبیا را هم حاضرند از پا دربیاورند؛ منتها در مسائل مالی سعی میکنند به قسط و عدل قیام بکنند این گروه که سعی میکنند در مسائل مالی به قِسط و عدل قیام بکنند، چون از نظر کفر به آیات الهی در زُمرهٴ گروه اولاند و از نظر قتل انبیا در ردیف گروه دوماند، اینگونه از افراد گرچه مبارزه کردند و مظلومانه کشته شدند و قتل آنها حرام است اینها مظلوماند، نه شهید اولاً و اثری هم بر خونشان بار نیست ثانیاً ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر.
اولویت مبارزه با دشمنان نزدیک
پرسش:...
پاسخ: آن حالا باید دید که چه دسیسهای زیر این کار است، مسئولین ما بهتر از ما آشنا هستند ولی منظور این است که اگر ما فلسطین عزیز را در برداریم و همسایههای نزدیک را در برداریم، ذات اقدس الهی به ما فرمود: ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الْکُفَّارِ﴾ همین پانامایی که شاه خائن را مدّتها داشت و به ما پس نمیداد این هم امروز به این وضع مبتلا شد دیگر و وضع جنگ هم از اینجا شروع میشود ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الْکُفَّارِ﴾ آنچه دمِ دست شماست، دمِ تیغ شماست اول از اینها شروع کنید، نه دورترها ما الآن گرفتار مسئله لبنانیم و گرفتار مسئله فلسطینیم، گرفتار مسلمان و شیعیان در بندیم بعد نوبت به آنها میرسد تازه کافرکُشی هم درجاتی دارد ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الْکُفَّارِ﴾ یعنی آنچه در تِلو شماست، ولیّ شماست، یلی شماست، پهلوی شماست این مقدم است این هم ﴿یَلُونَکُم﴾ی که مربوط به موقعیت جغرافیایی را شامل میشود، همان اولویتها و ﴿یَلُونَکُم﴾ی که مربوط به موقعیتهای اسلامی است. الآن اولین وظیفه ما بعد از تثبیت داخل، مربوط به مسئله فلسطین و لبنان و امثال ذلک است.
حبط اعمال ملحدان آگاه و افراد مستضعف
این گروه که اینچنیناند؛ این گروه کسانیاند که جزء ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ اند، جزء ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾اند و هر کس جزء گروه اول شد یا جزء گروه دوم شد، چه رسد به اینکه مجموع گروه اول و دوم باشد ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾.
گروه بعدی از این ملحدان کسانیاند که فقط جزء گروه اولاند یعنی ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾اند؛ اما انبیا را نمیکشند در مقابل انبیا سرسختی نشان نمیدهند؛ اما این نه برای آنکه انبیا مردم را به الله و قیامت دعوت میکنند و اینها قبول دارند، بلکه انبیا هم مردم را به الله و قیامت دعوت میکنند که قِسط اعتقادی است و عدل نفسانی است، هم مردم را به قسط و عدل مالی و حقوق اجتماعی دعوت میکنند، چون این ملحدان در برابر انبیا صفآرایی نمیکنند و حاضر به قتل انبیا نیستند، برای اینکه آن جنبهٴ مردمی دعوتهای انبیا را قبول دارند، گرچه جنبه الهی دعوت را که اصیل است قبول ندارند، اینها جزء گروه دوم نیستند و اما جزء گروه اول هستند یعنی جزء ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾اند و از آن جهت که مشرکاند ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ ظالماند و چون مشمول گروه اولاند ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ هستند، کافر از عمل خود طرفی نمیبندد.
میماند گروه سوم، پس این دو گروه از ملحدان، گرچه مظلوماند و ظلم به آنها حرام است؛ اما آنها از کارشان طرفی نمیبندند، میماند ملحدانی که جزء مستضعفان فکریاند؛ دسترسی به معارف الهی ندارند، دسترسی به رهاورد انبیا ندارند ولی این مقدار را میفهمند که نباید به کسی ستم کرد، اینها جزء ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ نیستند، چون استضعاف فکری دارند، جزء ﴿وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ هم نیستند، چون آن عناد و تعمّد را ندارند فقط همین مقدار میفهمند که این منابع کشورشان باید در خود کشور صرف بشود و نمیگذارند دولتمردانشان غارت بکنند. این خب، همین مقدار درک میکنند اینها هم مظلوماند و ظلم به اینها حرام است، هم اعمال اینها حَبط نیست برای اینکه نه در گروه اول و دوماند، نه در خصوص گروه اول اینها را نمیشود گفت ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ حالا یا برای اینکه دسترسی ندارد، یا این مسائل را خوب درک نمیکند هیچ عنادی ندارند، اینها کسانیاند که ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ اند. احیاناً ذات اقدس الهی میداند با آنها چه بکند و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آنها که در کشورهای اسلامی هستند دسترسی به مسائل دارند چطور میشود که این فریاد از یک گروه فراوانی برخیزد و آنها به این توجه نکنند. یک وقت است کسی بیاعتناست خب، این بیاعتنایی جرم است. یک وقت نه، دسترسی ندارد یا آن کشش فکری را ندارد نه بیاعتنا باشد، تعمّدی در کار باشد یا تساهلی در کار باشد دسترسی ندارد، مثل بسیاری از مناطق دوردست چین که اصلاً افکار اسلامی آنجا نرفته است، تازه آنهایی هم که مسلماناند اسلامشان فقط در حدّ گفتن «لا اله الا الله» است همین، دیگر مسئله نماز و روزه و امثال ذلک را اصلاً درک نمیکنند که شبانهروز باید نماز خواند، با اینکه جزء ضروریترین ضروریات اسلامی است.
پرسش:...
پاسخ: خب کافرند دیگر، این مقدار را درک کردند.
قتل به غیر حق ملحدان، از مصادیق ظلم
به هر حال پس ملحدان و مارکسیستها و امثال ذلک که داعیه قیام به نفع قسط و عدل دارند به این سه صنف تقسیم شدهاند. قتل هر سه صنف، مطلقاً حرام است و اینها در هر حال مظلوماند؛ منتها بعضی از اینها اعمالشان در دنیا حبط است؛ منتها در آخرت عذاب کمتری دارند و بعضی از اینها اعمالشان گرچه در آخرت حبط است، در دنیا حبط نیست، برای اینکه آن راه تعمّد بر ترک معارف را نداشتند.
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ اگر جنگی شده است آنها از آن جهت که قیام کردند و میخواهند نبوت را از بین ببرند که مهدورالدماند در غیر حال جنگ سخن است وگرنه آنها که قیام کردند اگر حمله کردند، که دفاع بر مسلمین واجب است، اگر جنگ هم جنگ ابتدایی شد به دستور معصوم(سلام الله علیه) بر آنها پذیرش واجب است، آنجا حق است، نه «بغیر حق».
پرسش:...
پاسخ: اگر آنچنان استضعافی که راه تحقیق برایشان بسته باشد ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ اند.
اینها تتمّه بحث مربوط به آیات که چند روز بحث شد.
ویژگی آمران به قسد در نهج البلاغه
درباره امر به قِسط بیانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه دارد که امر به قسط را با ائتمار به قسط یکجا ذکر میکند. خطبه 222 خطبهای است که وقتی حضرت این آیه ﴿یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ ٭ رِجَالٌ لاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾ را قرائت فرمودند، درباره اهل ذکر این خطبه را ایراد کردند، فرمود: «وَإِنّ لِلذِّکْرِ لأَهْلاً أَخَذُوهُ مِنْ الدُّنْیَا بَدَلاً، فَلَم تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَنْهُ، یَقْطَعُونَ بِهِ أَیَّامَ الْحَیَاةِ، وَیَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ فِی أَسْمَاعِ الْغَافِلِینَ، وَیَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَیَأْتَمِرُونَ بِهِ، وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ، فَکَأَنَّما قَطَعُوا الدُّنْیَا إِلَی الآخِرَةِ»؛ اینها اهل ذکرند اینگونه از مردان کسانیاند که ﴿لاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾ که «یأمرون بالقسط و یأتمرون به وینهون عن المنکر ویتناهون عنه» و مانند آن.
چگونگی اعراض اهل کتاب از آیات الهی
آیهٴ بعدی این است که ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ یُدْعَوْنَ إِلَی کِتَابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ این تبیین همان اصل کلی است که قبلاً فرمود ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیَاً بَیْنَهُمْ وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الحِسَابِ﴾ فرمود نمیبینید اینها که بعضی از کتاب به آنها داده شد ﴿أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾، ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾؛ نمیبینید که اینها بهرهای از مقداری از کتاب آسمانی دارند اینها به کتاب الله دعوت میشوند تا کتاب الله بین اینها حَکَم باشد و حاکم باشد؛ اما ﴿ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾؛ اینها در حال اعراض رو برمیگردانند که این ﴿یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ یک جمله حالیهٴ مؤکّده هم است، چون اعراض همان تولّی است.
یک مطلب در این است که این ﴿أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾ یعنی چه، مطلب دوم این است که اینها دعوت میشوند که کتاب الله بین اینها حکومت کند و حَکم باشد این درباره چیست، سوم اینکه این تولّی و اعراضشان چه منشأیی دارد، منشأ این تولّی و اعراض را همان ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّامَاً مَعْدُودَاتٍ﴾ ذکر فرمودند و منشأ آن نژادپرستی هم، فریب دینی است که یکی پس از دیگری این مطالب به هم مرتبط است.
وجوهی در معنای ﴿الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الکِتَابِ﴾
اما امر اول که فرمود: ﴿أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾ با اینکه تورات را خدا به عنوان نور معرفی کرد، چه اینکه انجیل هم اینچنین است؛ اما این کتابی که اینها تحریف کردند مقداری از آن کتاب در دست اینهاست، بقیه در دست اینها نیست و تحریفشده است، از این جهت ﴿أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾ یک وجه.
وجه دوم این است که همهٴ کتاب را الآن دارند؛ منتها از باب ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ ، ﴿نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾ بهره آنها شد نه همه کتاب ـ دو وجه ـ آنچه این وجه دوم را هم تصحیح میکند این است که ﴿یُدْعَوْنَ إِلَی کِتَابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾ که مربوط به امر دوم است این است که در بعضی از موارد رسول اکرم مأمور شد به آنها بفرماید که من این حُکمی که کردهام برابر همان توراتی است که نوشته است و در دسترس شماست ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ ؛ شما اگر راست میگویید، میگویید باید تورات حاکم باشد به تورات عمل کنیم، خب همین توراتی که الآن در دست شماست بیاورید، ببینید همین حرفی که من میگویم دارد یا نه ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ گرچه بخش دیگری از این آیات، محرّف شده است ـ آیات توراتـ ؛ اما آن مقداری که دارند هم مورد قبول اینها نیست، لذا فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾ که اینها ﴿یُدْعَوْنَ إِلَی کِتَابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾.
وظیفه محکمه اسلامی نسبت به اهل کتاب
قاضیِ اسلامی اگر اهل کتاب به او مراجعه کردند مخیّر است که هم برابر قانون خود آنها عمل کند و حُکم کند و هم برابر قانون قرآن عمل بکند، چون بالقسط باید عمل بکند یا اعراض میکند یا برابر کتاب آنها عمل میکند یا برابر کتاب خود.
امام(رضوان الله علیه) اینچنین فتوای شریفشان بود که اگر برابر قرآن عمل بکنند اُولی است یا احوط. نوع فتواهای امام برای تشکیل یک حکومت هماهنگ آماده بود وگرنه کشوری که در آن اقلیّتهای دینی وجود دارند برای آنها یک قانون جزا و یک قضای جداگانه دشوار است. در مسائل شخصی نظیر حالات عبادی شخصی آن مهم نیست؛ اما در قانون کشور دیگر یک قاضی برابر یهودیها یک طور، برای مسیحیها یک طور، برای مسلمین طور دیگر حکم بکند این ناهماهنگ است، لذا در همان تحریرالوسیله قبل از اینکه مسئله پیروزی انقلاب در کار باشد یعنی اصلاً طرز تفکّرش طوری بود که میشد با آن فتوا جامعه را اداره کرد؛ اما آن کسی که میگوید قاضی مختار است دیگر یک طرف را ترجیح نمیدهد نمیگوید اولیٰ این است یا احوط این است این بهانهای است برای دیگری، در مواردی که فتوای آنها یا حُکم آنها به سود آنهاست یا آسانتر است میخواهند که محکمهٴ نظام اسلامی هم برابر کتاب آنها حُکم بکند.
به هر حال در اسلام این هست، گرچه احوط این است که برابر قرآن کریم حُکم بشود.
جامعیت تورات در بیان احکام و هیمنه قرآن بر آن
اینها دعوت شدند ﴿إِلَی کِتَابِ اللّهِ﴾ که امر ثانی است ﴿یُدْعَوْنَ إِلَی کِتَابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ قرآن کریم دارد ما به آنها تورات دادیم که ﴿فِیهَا هُدیً وَنُورٌ﴾ است، ﴿وَتَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ میگویند تورات موسای کلیم تقریباً از جامعترین کتابهاست که نزدیک قرآن کریم است، گرچه قرآن هیمنه دارد و مهیمن است، چون تعبیر قرآن کریم درباره تورات این است که ﴿تَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ و درباره خود قرآن تعبیر این است که ﴿نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ از این ﴿تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ که درباره قرآن است و از آن ﴿تَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ که درباره تورات است، خواستند استفاده کنند که تورات یک کتاب جامعی است.
به هر حال آنچه را که خدای سبحان به موسای کلیم دارد جامع بود، اینچنین نبود که مقداری همانجا ریخت و پاش شده که.
پرسش:...
پاسخ: آن تورات هم هست دیگر، انجیل هم هست. هم قرآن هست آن خطوط کلی که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ﴾ در همه هست ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ﴾ هم که در همه هست؛ منتها ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ این است که فرق دارد با بعضی از معارف دیگر وگرنه اگر مطلبی در هر سه کتاب باشد صادق است که این را تورات گفته، انجیل گفته و قرآن گفته.
اعراض اهل کتاب از احکام الهی
﴿أَلَمْ تَرَ إَلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ یُدْعَوْنَ إِلَی کِتَابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾ که این امر ثانی است، این امر ثانی ﴿لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾ برابر با همان آیهٴ 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است که بحث مبسوطی داشت و آن این بود که ﴿کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ﴾؛ این کتاب آمده است تا بین مردم حَکَم باشد و حاکم باشد در موارد اختلاف. الآن هم در اینجا میفرماید این کتاب اینها دعوت شدند به کتاب ﴿لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾ اما ﴿ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ﴾ گروهی از همینها رو برمیگردانند، «تولّی» همان رو برگرداندن است ﴿وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ هم تأکید این فعل است ﴿ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ در حالی که اینها رو برگرداناند اصولاً.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ همان تورات و انجیل هم کافی است، جدال احسن است دیگر یعنی هم حق است فی نفسه، هم مورد قبول آنهاست.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و کارگزاران نظام اسلامی آنها را دعوت میکنند که برابر کتاب خدا با آنها رفتار بشود.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ خدای سبحان که فرمود: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدیً وَنُورٌ﴾ اما اینها یا چون محرّف است ﴿نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾ هست یا چون ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ است ﴿نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾ است که دو وجه بود وگرنه کتاب تام بود، کتابِ تام به اینها داده شد که ﴿تَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ است.
خب این گروه که دعوت شدند ﴿إِلَی کِتَابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾ در این زمینه نقل کردند که یک حادثه اخلاقی پیش آمد که حُکم او بین خود بنیاسرائیل اختلاف بود آیا حُکم، رجم است یا تخفیف و حُکمی است آسانتر از رجم. اینها را فرستادند به حضور رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد گفتند که اگر رهبر اسلامی اینچنین حُکم کرد قبول کنید و اگر اینطور حُکم نکرد قبول نکنید. آمدند در محکمهٴ اسلامی و این قاضی اسلامی، وجود مبارک حضرت بینشان حُکمالله را بیان کرد که این حُکمالله هم در قرآن است و هم در تورات ﴿ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ . در اینگونه از موارد است که حضرت فرمود اینکه من گفتم مخصوص قرآن نیست در تورات هم هست ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ .
خب، اینها ﴿یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ از اینجا معلوم میشود که این ﴿أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾ از باب این است که ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ است.
تبیین علل اعراض از اکام الهی در سورهٴ «نور»
حالا با صرفنظر از آن جریان تاریخی، مشابه این مسئله را قرآن درباره گروه دیگری هم دارد که عدهای خود را به قرآن نزدیک میکنند ولی وقتی به محکمهٴ قرآن دعوت شدند برمیگردند اگر حُکم به سود آنها بود میپذیرند، اگر به سود آنها نبود نمیپذیرند. قرآن این را تحلیل میکند میفرماید چرا شما نمیپذیرید، میترسید که رسول خدا ـ معاذاللهـ بر شما ستمی روا داشته باشد اینچنین نیست. قرآن حُکمِ جائرانهای کرده باشد این هم که نیست، در اواخر سورهٴ مبارکهٴ «نور» هست آیه 48 به بعد ﴿وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ﴾ در نوعِ این موارد، اول سخن از خدا و پیامبر است، بعد ضمیر مفرد ذکر میشود «إذا دعوا الی الله و رسوله لیحکما بینهم» نیست ﴿لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾ است، نظیر ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ﴾ نه «دعواکم»، گرچه استجابت خدا و پیامبر است؛ اما یک سخن است که از زبان پیامبر شنیده میشود، نفرمود «استجیبوا لله و للرسول اذا دعواکم»، فرمود: ﴿إِذَا دَعَاکُمْ﴾ در اینجا هم فرمود: ﴿وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾ نه «لیحکما»، چون رسول از آن جهت که رسول است حُکمی جز حُکم خدا ندارد. همان تعبیری که در ذیل آیهٴ محل بحث دارد که ﴿یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ مشابه آن تعبیر در همین آیهٴ 48 سورهٴ «نور» دارد که ﴿إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ﴾ بعد میفرماید: ﴿وَإِن یَکُن لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ﴾ اگر آن جریان قضا و منازعه به سود اینها باشد با اذعان و اعتراف میآیند، اگر به سود اینها نباشد نمیآیند. حالا تحلیل میکند، میفرماید: ﴿أَفِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ یَخَافُونَ أَن یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ این یک منفصلهٴ به قیاس استثنایی است، بعد یک منفصلهای کنار هم ذکر میکنند، بعد اکثر این تالیها را ابطال میکنند یکی را اثبات میکنند، میفرماید سرّش چیست یا اینها قلبشان مریض است یا در شکاند یا میترسند که محکمهٴ اسلامی علیه حق و قسط و عدل حکم بکند اینها نیست، بلکه همان اوّلی است ﴿بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ نه محکمهٴ اسلامی خلاف عدل و قسط حکم میکند، نه اینها شک دارند، مسئله بر اینها روشن است شکّی ندارند؛ عالماً عامداً رو برمیگردانند اینها این گروهاند؛ اما ﴿إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُوا سَمِعْنا وَأَطَعْنَا وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ ؛ مؤمنین وقتی به محکمهٴ عدل دعوت میشوند حرفشان ﴿سَمِعْنا وَأَطَعْنَا﴾ است. غیرمؤمن وقتی به محکمه دعوت میشود ﴿إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ﴾ منشأ این اعراض هم شک نیست، چون اینها عالماند، ترس از قسط و عدم اجرای قسط و عدل نیست چون میدانند در محکمه اسلام جز قِسط و عدل چیزی اجرا نمیشود ﴿بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ است.
آیهٴ محل بحث هم از همین قبیل است که ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ یُدْعَوْنَ إِلَی کِتَابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ منتها کمکم به امر سوم میرسیم که انگیزه آنها در این اعراض چیست، آن تحلیل را اینجا ذکر میکند که ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّامَاً مَعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِی دِینِهِم مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تفاوت مجازات قتل آمران به قسط در حکومتهای الهی و الحادی
ظلم بودن قتل به غیر حق و کیفیت محاسبه اعمال مقتولین
حبط اعمال ملحدان آگاه و افراد مستضعف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴿21﴾ أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴿22﴾ أَلَمْ تَرَ إَلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ یُدْعَوْنَ إِلَی کِتَابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴿23﴾ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّامَاً مَعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِی دِینِهِم مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ﴿24﴾
سختترین عقوبت اخروی
آخرین مطلبی که درباره آن دو آیهای که چند روز بحث شد مانده است این است که از ابیعبیده جرّار رسیده است که از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال شد که چه کسی در قیامت عذابش از دیگران بیشتر است؟ حضرت طبق این نقل فرمود کسی که پیامبری را کُشته باشد یا کسی که آمر به معروف و ناهی از منکری را کشته باشد، بعد این کریمه را تلاوت کرد که ﴿وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ .
منتها سؤالی که هست این است که آیا این مقتولین که آمر به معروف و ناهی از منکرند باید مسلمان باشند یا اگر غیرمسلمانی قیام کرد برای حفظ عدل و قِسط، او هم در حدّی است که کُشتن او این کیفرهای دردناک را به همراه دارد یعنی در کشورهای غیراسلامی اگر مردانی خواهان قِسط و عدل بودند و قیام کردند، کشتن اینها جزء کشتن آمرین به قسط است و آن مقتولین هم در ردیف همین مقتولینی که آیه گفت قرار دارند و قاتلین آنها هم در ردیف همین قاتلینی است که آیه میفرماید یا آنها حُکم جدایی دارند؟
گاهی ممکن است به این اطلاق تمسّک بشود و گفته شود که آمر به قسط لازم نیست مسلمان باشد، غیرمسلمان هم اگر مردم را به قسط دعوت کرد و برای حفظ قسط قیام کرد و کشته شد، قتل چنین کسی آن پیامدهای سهگانه را خواهد داشت ولی باید در مسئله تفصیل داد.
اولاً این کسی که مسلمان نیست ولی آمر به قِسط است و برای حفظ عدل و قسط قیام میکند این از آن جهت که کافرِ به آیات الهی است مشمول گروه اول است و از آن جهت که یک تفکّر مادی دارد در برابر انبیا مقاومت میکند، انبیا که او را به خدا و قیامت دعوت میکنند نسبت به انبیا سرسختی نشان میدهد پس، از این نظر هم جزء گروه اول است، هم جزء گروه دوم. اگر مارکسیتی، اگر ملحدی فقط این خوی را دارد که مسائل مالیِ کشورش را به غارت نبرند و عادلانه بین هر ذیحقّی توزیع بشود فقط این خوی را دارد از این جهت به قسط و عدل قیام میکند ولی درباره مسائل معارف الهی توحید، نبوت، عصمت انبیا، قیامت و مانند آن هم داخل در گروه اول است که ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ و هم انبیا (علیهم السلام) که برای ترویج این معارف تلاش و کوشش میکنند نسبت به آنها هم سرسختی نشان میدهد و در برابر آن مقاومت میکند.
این گروه سوم گرچه کشتن اینها ظلم است ولی اینها در ردیف شهدا نیستند یقیناً و اعمال اینها هم در دنیا و آخرت حَبط است یعنی اثری از این مبارزهٴ علیه ستم نمیبرند ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ زیرا ملحدی است که نسبت به معارف الهی عناد دارد، نسبت به پیامآوران الهی سرسختی میکند، فقط این خویِ انسانی را دارد که در مسائل مالی و حقوق اجتماعی ستم نمیکند و در برابر ستمکاران هم قیام میکند.
علّت ظلم در قتل آمران به قسط در حکومتهای الحادی
گرچه قتل او ظلم است و ظلم به او حرام است، ولی او از این کار طَرفی نمیبندد. یک بحث درباره مقتول هست، یک بحث درباره قاتل، چون ظلم جزء محرّمات انسانیِ اسلام است، اختصاصی به حوزه مسلمین ندارد. اسلام یک سلسله دستورات بینالمللی به عنوان دستورات انسانی دارد، یک سلسله وظایفی هم در حوزه خود دارد. ارث، کیفیت عبادت و امثال ذلک اینها یک مسائل داخلی اسلام است مسلمان به مسلمان ارث میدهد، مسلمان از مسلمان ارث میبرد، از غیر مسلم ارث میبرد ولی از مسلمان جز مسلمان کسی ارث نمیبرد. ارث قسمت مهمّش یک مسئله داخلی است در حوزه اسلام یعنی اگر از منطقه اسلام فاصله گرفتند دیگر ارث و امثال ارث خبری نیست.
اما مسئله حرمت ظلم، مسئله حرمت خیانت، مسئله وجوب ردّ امانت و امثال ذلک اینها جزء مسائل انسانیِ اسلام است یعنی انسان نباید ظلم بکند خواه نسبت به مسلمان، خواه نسبت به غیرمسلمان، غیرمسلمان هم اعم از کافر و یا اهل کتاب. نباید خیانت بکند خواه نسبت به مسلمان، خواه نسبت به غیرمسلمان. ادای امانت و ردّ امانت لازم است خواه نسبت به مسلمان، خواه نسبت به غیرمسلمان، اینها جزء احکام بینالمللی و انسانی اسلام است. در همان بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در عهدنامه مالک مرقوم فرمودند که «لا تَکونَنّ علیهم سَبعاً ضاریاً»؛ گرگ خونآشام نسبت به این مردم نباش «فانّهم صِنفانِ إمّا أخٌ لک فی الدین و إما نظیرٌ لک فی الخلق» ؛ میفرماید ستم نکن برای اینکه مردم دو قسماند یا مسلماناند که برادر دینی تواند یا مسلمان نیستند که همنوع تواند، نظیرِ انسانی تواند نه نظیر اسلامی تو. از آن جهت که ظلم مطلقا حرام است و بَغی مطلقا حرام است خواه مظلوم مسلمان باشد خواه غیرمسلمان، کُشتن افرادی که برای قسط و عدل قیام کردند حرام است و زمینهای است برای همان سه کیفر، لکن مقتولین از این کار طَرفی نمیبندند. آن کارهایی که آلفرعون داشتند ظلمی بود؛ اما اینچنین نبود که آن بنیاسرائیل، آن ابنای از بین رفته ثوابی ببرند حالا خردسالان حساب دیگری دارند. پس این یک مطلب که احکام اسلام دو قِسم است بخشی مربوط به داخلهٴ حوزهٴ اسلامی است، بخشی مربوط به جهان انسانیّت است.
ظلم بودن قتل به غیر حق و کیفیت محاسبه اعمال مقتولین
ظلمِ به هر کسی حرام است ظلم باشد یعنی تعدّی از حق و اینهایی که ﴿وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ این قاتلین مبتلا به آن کیفرهای گوناگوناند؛ اما مقتولها آنها هم از این کار طرفی میبندند یا نه، اینها چند گروهاند. گروه اول کسانیاند که هم مشمول ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾اند، هم مشمول ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾اند، هم به آیات الهی کفر میورزند، هم در برابر انبیا سرسختی نشان میدهند، زیرا میگویند اینها دینی آوردند که مخدّر جامعه است و انبیا را هم حاضرند از پا دربیاورند؛ منتها در مسائل مالی سعی میکنند به قسط و عدل قیام بکنند این گروه که سعی میکنند در مسائل مالی به قِسط و عدل قیام بکنند، چون از نظر کفر به آیات الهی در زُمرهٴ گروه اولاند و از نظر قتل انبیا در ردیف گروه دوماند، اینگونه از افراد گرچه مبارزه کردند و مظلومانه کشته شدند و قتل آنها حرام است اینها مظلوماند، نه شهید اولاً و اثری هم بر خونشان بار نیست ثانیاً ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر.
اولویت مبارزه با دشمنان نزدیک
پرسش:...
پاسخ: آن حالا باید دید که چه دسیسهای زیر این کار است، مسئولین ما بهتر از ما آشنا هستند ولی منظور این است که اگر ما فلسطین عزیز را در برداریم و همسایههای نزدیک را در برداریم، ذات اقدس الهی به ما فرمود: ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الْکُفَّارِ﴾ همین پانامایی که شاه خائن را مدّتها داشت و به ما پس نمیداد این هم امروز به این وضع مبتلا شد دیگر و وضع جنگ هم از اینجا شروع میشود ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الْکُفَّارِ﴾ آنچه دمِ دست شماست، دمِ تیغ شماست اول از اینها شروع کنید، نه دورترها ما الآن گرفتار مسئله لبنانیم و گرفتار مسئله فلسطینیم، گرفتار مسلمان و شیعیان در بندیم بعد نوبت به آنها میرسد تازه کافرکُشی هم درجاتی دارد ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الْکُفَّارِ﴾ یعنی آنچه در تِلو شماست، ولیّ شماست، یلی شماست، پهلوی شماست این مقدم است این هم ﴿یَلُونَکُم﴾ی که مربوط به موقعیت جغرافیایی را شامل میشود، همان اولویتها و ﴿یَلُونَکُم﴾ی که مربوط به موقعیتهای اسلامی است. الآن اولین وظیفه ما بعد از تثبیت داخل، مربوط به مسئله فلسطین و لبنان و امثال ذلک است.
حبط اعمال ملحدان آگاه و افراد مستضعف
این گروه که اینچنیناند؛ این گروه کسانیاند که جزء ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ اند، جزء ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾اند و هر کس جزء گروه اول شد یا جزء گروه دوم شد، چه رسد به اینکه مجموع گروه اول و دوم باشد ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾.
گروه بعدی از این ملحدان کسانیاند که فقط جزء گروه اولاند یعنی ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾اند؛ اما انبیا را نمیکشند در مقابل انبیا سرسختی نشان نمیدهند؛ اما این نه برای آنکه انبیا مردم را به الله و قیامت دعوت میکنند و اینها قبول دارند، بلکه انبیا هم مردم را به الله و قیامت دعوت میکنند که قِسط اعتقادی است و عدل نفسانی است، هم مردم را به قسط و عدل مالی و حقوق اجتماعی دعوت میکنند، چون این ملحدان در برابر انبیا صفآرایی نمیکنند و حاضر به قتل انبیا نیستند، برای اینکه آن جنبهٴ مردمی دعوتهای انبیا را قبول دارند، گرچه جنبه الهی دعوت را که اصیل است قبول ندارند، اینها جزء گروه دوم نیستند و اما جزء گروه اول هستند یعنی جزء ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾اند و از آن جهت که مشرکاند ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ ظالماند و چون مشمول گروه اولاند ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ هستند، کافر از عمل خود طرفی نمیبندد.
میماند گروه سوم، پس این دو گروه از ملحدان، گرچه مظلوماند و ظلم به آنها حرام است؛ اما آنها از کارشان طرفی نمیبندند، میماند ملحدانی که جزء مستضعفان فکریاند؛ دسترسی به معارف الهی ندارند، دسترسی به رهاورد انبیا ندارند ولی این مقدار را میفهمند که نباید به کسی ستم کرد، اینها جزء ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ نیستند، چون استضعاف فکری دارند، جزء ﴿وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ هم نیستند، چون آن عناد و تعمّد را ندارند فقط همین مقدار میفهمند که این منابع کشورشان باید در خود کشور صرف بشود و نمیگذارند دولتمردانشان غارت بکنند. این خب، همین مقدار درک میکنند اینها هم مظلوماند و ظلم به اینها حرام است، هم اعمال اینها حَبط نیست برای اینکه نه در گروه اول و دوماند، نه در خصوص گروه اول اینها را نمیشود گفت ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ حالا یا برای اینکه دسترسی ندارد، یا این مسائل را خوب درک نمیکند هیچ عنادی ندارند، اینها کسانیاند که ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ اند. احیاناً ذات اقدس الهی میداند با آنها چه بکند و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آنها که در کشورهای اسلامی هستند دسترسی به مسائل دارند چطور میشود که این فریاد از یک گروه فراوانی برخیزد و آنها به این توجه نکنند. یک وقت است کسی بیاعتناست خب، این بیاعتنایی جرم است. یک وقت نه، دسترسی ندارد یا آن کشش فکری را ندارد نه بیاعتنا باشد، تعمّدی در کار باشد یا تساهلی در کار باشد دسترسی ندارد، مثل بسیاری از مناطق دوردست چین که اصلاً افکار اسلامی آنجا نرفته است، تازه آنهایی هم که مسلماناند اسلامشان فقط در حدّ گفتن «لا اله الا الله» است همین، دیگر مسئله نماز و روزه و امثال ذلک را اصلاً درک نمیکنند که شبانهروز باید نماز خواند، با اینکه جزء ضروریترین ضروریات اسلامی است.
پرسش:...
پاسخ: خب کافرند دیگر، این مقدار را درک کردند.
قتل به غیر حق ملحدان، از مصادیق ظلم
به هر حال پس ملحدان و مارکسیستها و امثال ذلک که داعیه قیام به نفع قسط و عدل دارند به این سه صنف تقسیم شدهاند. قتل هر سه صنف، مطلقاً حرام است و اینها در هر حال مظلوماند؛ منتها بعضی از اینها اعمالشان در دنیا حبط است؛ منتها در آخرت عذاب کمتری دارند و بعضی از اینها اعمالشان گرچه در آخرت حبط است، در دنیا حبط نیست، برای اینکه آن راه تعمّد بر ترک معارف را نداشتند.
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ اگر جنگی شده است آنها از آن جهت که قیام کردند و میخواهند نبوت را از بین ببرند که مهدورالدماند در غیر حال جنگ سخن است وگرنه آنها که قیام کردند اگر حمله کردند، که دفاع بر مسلمین واجب است، اگر جنگ هم جنگ ابتدایی شد به دستور معصوم(سلام الله علیه) بر آنها پذیرش واجب است، آنجا حق است، نه «بغیر حق».
پرسش:...
پاسخ: اگر آنچنان استضعافی که راه تحقیق برایشان بسته باشد ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ اند.
اینها تتمّه بحث مربوط به آیات که چند روز بحث شد.
ویژگی آمران به قسد در نهج البلاغه
درباره امر به قِسط بیانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه دارد که امر به قسط را با ائتمار به قسط یکجا ذکر میکند. خطبه 222 خطبهای است که وقتی حضرت این آیه ﴿یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ ٭ رِجَالٌ لاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾ را قرائت فرمودند، درباره اهل ذکر این خطبه را ایراد کردند، فرمود: «وَإِنّ لِلذِّکْرِ لأَهْلاً أَخَذُوهُ مِنْ الدُّنْیَا بَدَلاً، فَلَم تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَنْهُ، یَقْطَعُونَ بِهِ أَیَّامَ الْحَیَاةِ، وَیَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ فِی أَسْمَاعِ الْغَافِلِینَ، وَیَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَیَأْتَمِرُونَ بِهِ، وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ، فَکَأَنَّما قَطَعُوا الدُّنْیَا إِلَی الآخِرَةِ»؛ اینها اهل ذکرند اینگونه از مردان کسانیاند که ﴿لاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾ که «یأمرون بالقسط و یأتمرون به وینهون عن المنکر ویتناهون عنه» و مانند آن.
چگونگی اعراض اهل کتاب از آیات الهی
آیهٴ بعدی این است که ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ یُدْعَوْنَ إِلَی کِتَابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ این تبیین همان اصل کلی است که قبلاً فرمود ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیَاً بَیْنَهُمْ وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الحِسَابِ﴾ فرمود نمیبینید اینها که بعضی از کتاب به آنها داده شد ﴿أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾، ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾؛ نمیبینید که اینها بهرهای از مقداری از کتاب آسمانی دارند اینها به کتاب الله دعوت میشوند تا کتاب الله بین اینها حَکَم باشد و حاکم باشد؛ اما ﴿ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾؛ اینها در حال اعراض رو برمیگردانند که این ﴿یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ یک جمله حالیهٴ مؤکّده هم است، چون اعراض همان تولّی است.
یک مطلب در این است که این ﴿أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾ یعنی چه، مطلب دوم این است که اینها دعوت میشوند که کتاب الله بین اینها حکومت کند و حَکم باشد این درباره چیست، سوم اینکه این تولّی و اعراضشان چه منشأیی دارد، منشأ این تولّی و اعراض را همان ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّامَاً مَعْدُودَاتٍ﴾ ذکر فرمودند و منشأ آن نژادپرستی هم، فریب دینی است که یکی پس از دیگری این مطالب به هم مرتبط است.
وجوهی در معنای ﴿الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الکِتَابِ﴾
اما امر اول که فرمود: ﴿أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾ با اینکه تورات را خدا به عنوان نور معرفی کرد، چه اینکه انجیل هم اینچنین است؛ اما این کتابی که اینها تحریف کردند مقداری از آن کتاب در دست اینهاست، بقیه در دست اینها نیست و تحریفشده است، از این جهت ﴿أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾ یک وجه.
وجه دوم این است که همهٴ کتاب را الآن دارند؛ منتها از باب ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ ، ﴿نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾ بهره آنها شد نه همه کتاب ـ دو وجه ـ آنچه این وجه دوم را هم تصحیح میکند این است که ﴿یُدْعَوْنَ إِلَی کِتَابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾ که مربوط به امر دوم است این است که در بعضی از موارد رسول اکرم مأمور شد به آنها بفرماید که من این حُکمی که کردهام برابر همان توراتی است که نوشته است و در دسترس شماست ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ ؛ شما اگر راست میگویید، میگویید باید تورات حاکم باشد به تورات عمل کنیم، خب همین توراتی که الآن در دست شماست بیاورید، ببینید همین حرفی که من میگویم دارد یا نه ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ گرچه بخش دیگری از این آیات، محرّف شده است ـ آیات توراتـ ؛ اما آن مقداری که دارند هم مورد قبول اینها نیست، لذا فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾ که اینها ﴿یُدْعَوْنَ إِلَی کِتَابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾.
وظیفه محکمه اسلامی نسبت به اهل کتاب
قاضیِ اسلامی اگر اهل کتاب به او مراجعه کردند مخیّر است که هم برابر قانون خود آنها عمل کند و حُکم کند و هم برابر قانون قرآن عمل بکند، چون بالقسط باید عمل بکند یا اعراض میکند یا برابر کتاب آنها عمل میکند یا برابر کتاب خود.
امام(رضوان الله علیه) اینچنین فتوای شریفشان بود که اگر برابر قرآن عمل بکنند اُولی است یا احوط. نوع فتواهای امام برای تشکیل یک حکومت هماهنگ آماده بود وگرنه کشوری که در آن اقلیّتهای دینی وجود دارند برای آنها یک قانون جزا و یک قضای جداگانه دشوار است. در مسائل شخصی نظیر حالات عبادی شخصی آن مهم نیست؛ اما در قانون کشور دیگر یک قاضی برابر یهودیها یک طور، برای مسیحیها یک طور، برای مسلمین طور دیگر حکم بکند این ناهماهنگ است، لذا در همان تحریرالوسیله قبل از اینکه مسئله پیروزی انقلاب در کار باشد یعنی اصلاً طرز تفکّرش طوری بود که میشد با آن فتوا جامعه را اداره کرد؛ اما آن کسی که میگوید قاضی مختار است دیگر یک طرف را ترجیح نمیدهد نمیگوید اولیٰ این است یا احوط این است این بهانهای است برای دیگری، در مواردی که فتوای آنها یا حُکم آنها به سود آنهاست یا آسانتر است میخواهند که محکمهٴ نظام اسلامی هم برابر کتاب آنها حُکم بکند.
به هر حال در اسلام این هست، گرچه احوط این است که برابر قرآن کریم حُکم بشود.
جامعیت تورات در بیان احکام و هیمنه قرآن بر آن
اینها دعوت شدند ﴿إِلَی کِتَابِ اللّهِ﴾ که امر ثانی است ﴿یُدْعَوْنَ إِلَی کِتَابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ قرآن کریم دارد ما به آنها تورات دادیم که ﴿فِیهَا هُدیً وَنُورٌ﴾ است، ﴿وَتَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ میگویند تورات موسای کلیم تقریباً از جامعترین کتابهاست که نزدیک قرآن کریم است، گرچه قرآن هیمنه دارد و مهیمن است، چون تعبیر قرآن کریم درباره تورات این است که ﴿تَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ و درباره خود قرآن تعبیر این است که ﴿نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ از این ﴿تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ که درباره قرآن است و از آن ﴿تَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ که درباره تورات است، خواستند استفاده کنند که تورات یک کتاب جامعی است.
به هر حال آنچه را که خدای سبحان به موسای کلیم دارد جامع بود، اینچنین نبود که مقداری همانجا ریخت و پاش شده که.
پرسش:...
پاسخ: آن تورات هم هست دیگر، انجیل هم هست. هم قرآن هست آن خطوط کلی که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ﴾ در همه هست ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ﴾ هم که در همه هست؛ منتها ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ این است که فرق دارد با بعضی از معارف دیگر وگرنه اگر مطلبی در هر سه کتاب باشد صادق است که این را تورات گفته، انجیل گفته و قرآن گفته.
اعراض اهل کتاب از احکام الهی
﴿أَلَمْ تَرَ إَلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ یُدْعَوْنَ إِلَی کِتَابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾ که این امر ثانی است، این امر ثانی ﴿لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾ برابر با همان آیهٴ 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است که بحث مبسوطی داشت و آن این بود که ﴿کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ﴾؛ این کتاب آمده است تا بین مردم حَکَم باشد و حاکم باشد در موارد اختلاف. الآن هم در اینجا میفرماید این کتاب اینها دعوت شدند به کتاب ﴿لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾ اما ﴿ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ﴾ گروهی از همینها رو برمیگردانند، «تولّی» همان رو برگرداندن است ﴿وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ هم تأکید این فعل است ﴿ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ در حالی که اینها رو برگرداناند اصولاً.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ همان تورات و انجیل هم کافی است، جدال احسن است دیگر یعنی هم حق است فی نفسه، هم مورد قبول آنهاست.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و کارگزاران نظام اسلامی آنها را دعوت میکنند که برابر کتاب خدا با آنها رفتار بشود.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ خدای سبحان که فرمود: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدیً وَنُورٌ﴾ اما اینها یا چون محرّف است ﴿نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾ هست یا چون ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ است ﴿نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾ است که دو وجه بود وگرنه کتاب تام بود، کتابِ تام به اینها داده شد که ﴿تَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ است.
خب این گروه که دعوت شدند ﴿إِلَی کِتَابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾ در این زمینه نقل کردند که یک حادثه اخلاقی پیش آمد که حُکم او بین خود بنیاسرائیل اختلاف بود آیا حُکم، رجم است یا تخفیف و حُکمی است آسانتر از رجم. اینها را فرستادند به حضور رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد گفتند که اگر رهبر اسلامی اینچنین حُکم کرد قبول کنید و اگر اینطور حُکم نکرد قبول نکنید. آمدند در محکمهٴ اسلامی و این قاضی اسلامی، وجود مبارک حضرت بینشان حُکمالله را بیان کرد که این حُکمالله هم در قرآن است و هم در تورات ﴿ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ . در اینگونه از موارد است که حضرت فرمود اینکه من گفتم مخصوص قرآن نیست در تورات هم هست ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ .
خب، اینها ﴿یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ از اینجا معلوم میشود که این ﴿أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾ از باب این است که ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ است.
تبیین علل اعراض از اکام الهی در سورهٴ «نور»
حالا با صرفنظر از آن جریان تاریخی، مشابه این مسئله را قرآن درباره گروه دیگری هم دارد که عدهای خود را به قرآن نزدیک میکنند ولی وقتی به محکمهٴ قرآن دعوت شدند برمیگردند اگر حُکم به سود آنها بود میپذیرند، اگر به سود آنها نبود نمیپذیرند. قرآن این را تحلیل میکند میفرماید چرا شما نمیپذیرید، میترسید که رسول خدا ـ معاذاللهـ بر شما ستمی روا داشته باشد اینچنین نیست. قرآن حُکمِ جائرانهای کرده باشد این هم که نیست، در اواخر سورهٴ مبارکهٴ «نور» هست آیه 48 به بعد ﴿وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ﴾ در نوعِ این موارد، اول سخن از خدا و پیامبر است، بعد ضمیر مفرد ذکر میشود «إذا دعوا الی الله و رسوله لیحکما بینهم» نیست ﴿لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾ است، نظیر ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ﴾ نه «دعواکم»، گرچه استجابت خدا و پیامبر است؛ اما یک سخن است که از زبان پیامبر شنیده میشود، نفرمود «استجیبوا لله و للرسول اذا دعواکم»، فرمود: ﴿إِذَا دَعَاکُمْ﴾ در اینجا هم فرمود: ﴿وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ﴾ نه «لیحکما»، چون رسول از آن جهت که رسول است حُکمی جز حُکم خدا ندارد. همان تعبیری که در ذیل آیهٴ محل بحث دارد که ﴿یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ مشابه آن تعبیر در همین آیهٴ 48 سورهٴ «نور» دارد که ﴿إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ﴾ بعد میفرماید: ﴿وَإِن یَکُن لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ﴾ اگر آن جریان قضا و منازعه به سود اینها باشد با اذعان و اعتراف میآیند، اگر به سود اینها نباشد نمیآیند. حالا تحلیل میکند، میفرماید: ﴿أَفِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ یَخَافُونَ أَن یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ این یک منفصلهٴ به قیاس استثنایی است، بعد یک منفصلهای کنار هم ذکر میکنند، بعد اکثر این تالیها را ابطال میکنند یکی را اثبات میکنند، میفرماید سرّش چیست یا اینها قلبشان مریض است یا در شکاند یا میترسند که محکمهٴ اسلامی علیه حق و قسط و عدل حکم بکند اینها نیست، بلکه همان اوّلی است ﴿بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ نه محکمهٴ اسلامی خلاف عدل و قسط حکم میکند، نه اینها شک دارند، مسئله بر اینها روشن است شکّی ندارند؛ عالماً عامداً رو برمیگردانند اینها این گروهاند؛ اما ﴿إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُوا سَمِعْنا وَأَطَعْنَا وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ ؛ مؤمنین وقتی به محکمهٴ عدل دعوت میشوند حرفشان ﴿سَمِعْنا وَأَطَعْنَا﴾ است. غیرمؤمن وقتی به محکمه دعوت میشود ﴿إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ﴾ منشأ این اعراض هم شک نیست، چون اینها عالماند، ترس از قسط و عدم اجرای قسط و عدل نیست چون میدانند در محکمه اسلام جز قِسط و عدل چیزی اجرا نمیشود ﴿بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ است.
آیهٴ محل بحث هم از همین قبیل است که ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ یُدْعَوْنَ إِلَی کِتَابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُم مُعْرِضُونَ﴾ منتها کمکم به امر سوم میرسیم که انگیزه آنها در این اعراض چیست، آن تحلیل را اینجا ذکر میکند که ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّامَاً مَعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِی دِینِهِم مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است