- 12
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 21 و 22 سوره آلعمران _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 21 و 22 سوره آلعمران _ بخش اول"
منافات نداشتن سرعت محاسبه اعمال با معطّل شدن در مواقف
عواقب انکار آیات و قتل انبیا در دنیا و آخرت
ذلت یهود در اثر قتل انبیا و نفرین پیامبران
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴿21﴾ أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴿22﴾
منافات نداشتن سرعت محاسبه اعمال با معطّل شدن در مواقف
قبلاً درباره کسانی که براساس بَغیْ و ستم مایه انحراف دینی را فراهم کردند تهدید ضِمنی فرمود به صورت ﴿فَإِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الحِسَابِ﴾ این سرعت حساب، همانطوری که در آخرت ظهور میکند، در دنیا هم ظهور میکند. گاهی خدای سبحان انسان را معطّل میکند و نحوهٴ معطّلی هم حسابرسی اوست. اگر عدهای پنجاه هزار سال معطّلاند ، نه برای آن است که نوبتشان بعد از پنجاه هزار سال است، بلکه الآن خدای سبحان به سرعت حسابرسی کرده، فرمود اینها باید پنجاه هزار سال بمانند. گاهی شخص گرفتار است و معطّل است و نمیداند که این بعد از حسابرسی خداست که چنین حُکمی شده وگرنه ذیل همان آیهای که قیامت را روز پنجاه هزار سال تحدید میکند یعنی محدود میکند حدّش را ذکر میکند روایتی هست که قبلاً آن روایت عنایت شد که از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال میکند «ما أطول هذا الیوم» فرمود: «والذی نفس محمد بیده» این روز برای مؤمن به اندازه نماز واجب بیشتر طول نمیکشد یک نماز واجب چهار رکعت حداکثر ده دقیقه، بیشتر طول نمیکشد، گرچه بعضی از بزرگانی بودند که کلّ وقت این واجب موسّع را به خواندن نماز گذراندند یعنی بزرگانی بودند، مراجعی بودند که گاهی ظهرینشان را از ظهر شروع میکردند تا پایان عصر که چنین نمازی هم خواندند؛ به جای اینکه بعد از نماز به مسائل دیگر بپردازند کلّ این وقت را یعنی از اول ظهر تا پایان عصر را این چند ساعت را به خواندن نافلهٴ ظهرین و خود ظهر و عصر با آن واجبات و مستحباتشان پرداختند مثلاً، ولی سخن در این است که به اندازه یک نماز واجب، مؤمن در قیامت بیشتر معطّل نیست پس برای همه پنجاه هزار سال نیست، اینکه یک عده «خمسین أَلف عام» میمانند این نه برای آن است که حسابرسی طول میکشد، بلکه ذات اقدس الهی که سریعالحساب است حُکم کرده است بعد از حساب که اینها باید پنجاه هزار سال در این موقف بمانند، بعد وارد مواقف بعدی بشوند که این با سرعت حساب حقتعالی منافاتی ندارد، لذا وقتی انسان وارد صحنهٴ قیامت شد معلوم میشود چه کسی باید به اندازه یک نماز بماند، چه کسی به اندازه یک روز بماند، چه کسی به اندازه پنجاه هزار سال بماند اینها همه مشخص است.
عواقب انکار آیات و قتل انبا در دنیا و آخرت
قبلاً فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ﴾ آن وقت این متنی است که به دنبال او شرح آمده و آن شرح این است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾؛ اینها کسانی نیستند که خدای سبحان به اینها مهلت بدهد در قیامت حساب اینها را رسیدگی کند، اینها گرفتار وَهن و خِزی دنیایی هم هستند، لذا اعمالشان در دنیا بیاثر است و در آخرت هم بیاثر، نه اعمال خیرشان در دنیا و آخرت بیاثر است یعنی کاری که اینها کردند برای رفاه دنیا به مقصد نمیرسند یک وقت است کسی کار خیر میکند و از این کار خیر بهره نمیبرد، یک وقت نه، کسی دسیسه میکند و به فکر رفاه، دسیسه میکند این دسیسه باطل است، به جایی نمیرسد، نه اینکه اینها کارِ خیر دارند و کارِ خیرشان به ثمر نمیرسد یعنی کاری که به گمانشان خیر بود و هدفشان را تأمین میکرد این کارها بیاثر مانده است. پس آن سریعالحسابی که در متن آمده شرحش شامل حال این گروه هم خواهد شد. حالا ببینیم قرآن کریم درباره اینها آن سرعت حساب را و حَبط اعمال اینها را در دنیا چگونه بازگو میکند.
ذلت قاتلان انبیا در دنیا ، نشانه سرعت عقوبت الهی
درباره آخرت که خب اینها به عذاب الیم مبتلا میشوند، درباره دنیا میفرماید اینها رسوایند ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ﴾ هر جا باشند ذلیلاند اینها یا باید برگردند به دامن دین که به طناب الهی متمسّک بشوند، این میشود ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ یا باید به دام ابرقدرتی گرفتار بشوند این میشود «بحبل من الناس»، اینها یا عزیزند اگر برگردند مسلمان بشوند، اگر برنگشتند باید برده دیگری باشند و این بردگی خِزی است، مبادا کسی خیال بکند اسرائیل با همه ستم چطور الآن سرور است، الآن واقع برده است آنهایی که برگشتند و توبه کردند «بحبل من الله» متمسّک شدند نجات پیدا کردند، نشد «بحبل من الناس» است. این حَبْل مردمی، همان طوق بندگیِ دیگران را به گردن نهادن است، لذا خدای سبحان که سریعالحساب است نسبت به اینها حسابرسی سریع کرده و اینها را به ذلت مبتلا کرده.
در آیات سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثش قبلاً گذشت از قتل انبیا که به دست اینها انجام گرفت سخن به میان آمد و ذلت و زبونی آنها هم در همین جریان بازگو شد. آیهٴ 61 سورهٴ «بقره» که قبلاً بحثش گذشت این بود ﴿وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ﴾ چرا؟ ﴿ذلِکَ بِأَ نَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ پس این رسوایی و ذلت و عذاب خواری در دنیا بر اینها، تحمیل شد نشانه سرعت حساب حقتعالی است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ بیآبرو شدن یک عذاب روحی است؛ اما در جامعه هست.
پرسش:...
پاسخ: تا چه گناهی باشد، بعضیها را خدا مهلت میدهد. در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» باز آیهای که بحثش قبلاً گذشت آیهٴ نود و 91 این بود اینها کسانیاند که ﴿بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُروا بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَی مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَی غَضَبٍ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُهِینٌ﴾ گاهی میفرماید: ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ﴾ یعنی سکّهٴ ذلّت به نام اینها زده شد، گاهی میفرماید عذاب مُهین دارند آن اهانتبار، آن توهینبار، آن هون و وَهن و خِزی و رسوایی دامنگیر اینهاست، پس گاهی تعبیر این است که سکّهٴ خواری به نام اینها خورد، داغ شدن خلاصه به خواری و ذلّت، گاهی میفرماید: ﴿لِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُهِینٌ﴾ این اختصاصی به قیامت ندارد در دنیا هم اینها عذاب مُهین دارند، آنگاه فرمود: ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَیْنَا﴾ اینها براساس همان مسئله نژادپرستی نمیگویند «مَا أَنْزَلَ اللّهُ» را ما قبول داریم، میگویند آنچه بر ما نازل شده است قبول داریم یعنی خصوص تورات، نه «مَا أَنْزَلَ اللّهُ» را ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَیْنَا﴾ یعنی بر خصوص یهودیها ﴿وَیَکْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَهُمْ﴾ ماورای تورات که انجیل و قرآن است آن هم حق است، «ما انزل الله» است و حرفهای تورات را تصدیق میکند؛ اما کفر میورزند، آنگاه فرمود: ﴿قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیَاءَ اللّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾ اگر بسیار خب شما نسبت به «ما انزل علیکم» ایمان دارید، خب آن انبیایی که شما داشتید همان «ما انزل علیکم» را برای شما میگفتند پس چرا آنها را کُشتید؟ این میشود جدال احسن ﴿قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیَاءَ اللّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾ بعد حالا جریان گوسالهپرستی اینها را بازگو میکند.
چگونگی رفع ذلّت از منکران آیات الهی
در بحثهای دیگر هم باز سخن از قتل انبیا به وسیله اینها مطرح شد که اینها انبیا را شهید کردند. در همین سورهٴ «آلعمران» آیهٴ 112 این است: ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُوا﴾؛ اینها هر جا باشند ذلیلاند ﴿إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ﴾؛ که برگردند توبه کنند ﴿وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ آن گروه اهل کتاب که برگشتند به ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ عمل کردند میشوند عزیز اگر به «حبلالله» متمسّک نشدند، به «حبل من الناس» تن در میدهند، الیوم اینچنین هستند. این طناب بردگی غرب است که الآن گردن اسرائیل سنگینی میکند یا انسان عزیز است در صورتی که به «حبل الله» متمسّک بشود یا ذلیل است در صورتی که به «حبل الناس» متمسّک بشود، فرمود: ﴿إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ الآن اینها به دام ﴿وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ مبتلایند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ این ذلّت که باید ذلیل باشند، تحقیر بشوند این تحقیر با یکی از دو عامل برطرف میشود یا واقعاً رفع میشود همان ﴿حَبْلٍ مِنَ اللّهِ﴾ است میشود ایمان، یا زیر پوشش بردگی غرب حل شده است همان ﴿حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ است، اینکه انسان یهود را بگیرد برده کند و داغ ذلّت بر پیشانی او بنهد این فعلاً برای اینکه طناب غرب روی گردن اوست برطرف شد؛ اما برده شد اینچنین نیست که حالا سهمی از عزّت و آزادی داشته باشد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ یا این وضعی که دارند ﴿أَیْنَما ثُقِفُوا﴾ که کُشته میشوند، استرقاق میشوند امثال ذلک، این باحدالنحوین برطرف میشود، دیگر یهودی که در زیر چتر آمریکاست اینچنین نیست که هر کسی به او دسترسی داشته باشد او را استرقاق کند و مانند آن. فعلاً مثل کلاب هراشاند؛ این کلاب یا تربیت میشوند میشود کَلب معلّم یا بالأخره زنجیر گردن اوست، اگر کسی بخواهد درباره کلاب هراش سخن بگوید، بگوید هر جا بروند کتک میخورند دو تا استثنا میزند به آن، میگوید یا این سگ تربیت میشود، میشود کلب معلّم یا نه، زنجیرش میکنند، این استثنا برای هر دو درست است ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ﴾ اگر تربیت بشوند ﴿وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ اگر زنجیری شدند دیگر هر جا نیستند، در دست هر کسی نیستند.
تفکیک یهودیان آمر به معروف از قاتلان انبیا
﴿وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ﴾ پس قتل انبیا، زمینهٴ این است که ذات اقدس الهی که سریعالحساب است حساب آنها را سریعاً برسد؛ نگذارد که به آخرت موکول بشود در دنیا هم اینچنین است؛ اما البته همه یهودیها این طور نبودند بعد هم آمده است که ﴿لَیْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ ٭ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَأُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ این دو تا آیه قبلاً خوانده شد که همه یهودیها یکسان نیستند؛ اما الان تکرار شد، برای اینکه معلوم بشود که در یهودیها یک عده آمر به معروف و ناهی عن المنکر بودند؛ اما نه در حدّ مسئله گفتن یا سخنرانی کردن یا موعظه کردن بعد بگویند ما تکلیفمان را انجام دادیم. حالا معلوم میشود که امر به معروف از کجا شروع میشود و به کجا ختم میشود، این دو آیه نظر شریفتان باشد که ذات اقدس الهی فوراً گروهی از یهودیها را به عظمت ستود، فرمود: ﴿لَیْسُوا سَوَاءً﴾؛ همهشان یکسان نیستند ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ﴾؛ اهل تهجّدند، سحرخیزند، شبزندهدارند و ﴿یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ همین گروه کسانی هستند که همراه انبیایشان شربت شهادت نوشیدند. سرّ تکرار این آیه در این بحث این است که در آیه محل بحث سورهٴ «آلعمران» که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ همینهایند اینها را شهید کردند، اینها کسانی بودند که ﴿یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ﴾ بودند ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ بودند.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ آن برای آن است که در بین یهودیها انبیای فراوانی مبعوث شدند، هیچ امتی به اندازه یهود دارای انبیا نبودند.
پرسش:...
پاسخ: چون فرمود: ﴿فِی الدُّنْیَا﴾ است، زود اینها رسوا خواهند شد و ذلیل میشوند.
پرسش:...
پاسخ: یعنی هر عملی که در دنیا انجام دادند برای تأمین عزّت و آبرو بیاثر شد.
پرسش:...
پاسخ: نه، اینها احسان نکردند «لله» که، اینها احسان کردند تا حیثیتشان محفوظ باشد و نماند.
پرسش:...
پاسخ: چرا، «لله» که نبود اینها ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ اینها برای جلب حیثیت بود، خدا میفرماید این عمل بیاثر شد اینها هر کاری بکنند که بخواهند حیثیتی جلب بکنند ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾.
ذلت یهود در اثر قتل انبیا و نفرین پیامبران
در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» هم همین مضمون گذشته را تأیید میکند ﴿لَقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ سَنَکْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ ٭ ذلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ﴾ این گروه که قتل انبیا داشتند ذات اقدس الهی میفرماید ما این کارشان، این سیئهشان را هم نوشتیم و کیفرشان را هم به آنها خواهیم داد. در سورهٴ «نساء» هم همین مضمون آمده ﴿فَبِمَا نَقْضِهِم مِیثَاقَهُمْ وَکُفْرِهِم بِآیَاتِ اللّهِ وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ چون معجزات فراوانی آمده است همه اینها را کفر ورزیدند ﴿وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غَلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَیْهَا بِکُفْرِهِمْ فَلاَ یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلاً ٭ وَبِکُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَی مَرْیَمَ بُهْتَاناً عَظِیماً﴾ تا اینکه میفرماید: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ﴾ که اینها را ذات اقدس الهی مؤاخذه کرده است هم در دنیا، هم در آخرت. حیثیت اینها را در دنیا به زبان انبیای خود اینها برد. اینها یک سلسله از انبیا را شهید کردند، انبیای بعدی که آمدند مرتب اینها را لعن کردند که دیگر چیزی برای این سلسله نمانده است از حیثیتهای دنیا. در سورهٴ «مائده» آیهٴ 78 این است که ﴿لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَی لِسَانِ دَاوُدَ وَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ﴾ به لسان انبیای بعدی همه اینها لعن شدند پس حیثیتی برای آنها در دنیا نمانده است، حالا حیثیتهای اخروی و عذاب اخروی هم که سرِ جایش محفوظ است. ﴿لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَی لِسَانِ دَاوُدَ وَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ﴾. موارد دیگری هم باز همین مضمون آمده است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ وقتی که آبرویشان رفت این ذلّت و عزّت که دیگر حقیقت شرعی نیست کسی بیآبرو شد میشود ذلیل.
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ همین که شما در جریان این جنگ تحمیلی دیدید اینها از آمریکا خواستند که پرچم آمریکا روی کشتیهای نفتکششان برود این ذلّت نیست.
پرسش:...
پاسخ: ذلیل هستند؛ منتها از ترس، مثل یک کلاب هراشی که بردگی دارد اینکه چیزی نمیفهمد ذلّت و عزّت که یک حقیقت شرعی ندارد که ما بگوییم به اصطلاح متشرّع این است که، یک امر عُرفی است مگر چنین رایگان او حاضر است بیاید پرچمش را روی کشتی اینها بگذارد یا این ناچار است که ذلیلانه، ملتمسانه از آنها مسئلت کند به آنها باج بدهد تا آنها پرچم بگذارند مگر ذلت چیست.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آن مزدوری میکند غرض این است که وقتی انسان میرود میگوید من زیر چتر شما باشم؛ مگر ذلّت امری است که حالا شارع باید آن را معنا بکند همه دنیا فهمیدند اینها ذلّت پذیرفتند دیگر، اینکه دیگر یک مسئله جعلی که نیست که ما بگوییم در اسلام به چه معناست، در کفر به چه معناست که، بیآبرو شدن. فرمود اینها در اثر قتل انبیا، حیثیتهای دنیایی اینها هم زیر سؤال رفته.
توصیف قرآن کریم از عالمان ربّانی قوم یهود
در بخشهای دیگر هم باز همین مضمون آمده است این راجع به ﴿الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ که سرعت حساب در این زمینه است. مانده جملهٴ بعدی که ﴿وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ اینها کسانیاند که انبیای سلف(علیهم السلام) اینها را خوب تربیت کردند، همین گروهی بودند که ﴿یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ﴾ بودند ﴿یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ﴾ بودند ﴿وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ بودند، همین جزء علمای یهودی بودند، خب که اینها را انبیای سلف(علیهم السلام) تربیت کردند. این گروه که شبزندهداران بنیاسرائیل بودند و مؤمن به مبدأ و معاد بودند و آمر به معروف و ناهی عن المنکر بودند اینها را میگفتند رِبّیون، عالمِ ربانی، عالم ربانی است برای اینکه ﴿یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ﴾ آنکه رابطهاش با ذات اقدس الهی قوی است این ربّانی است. آنکه به فکر تدبیر و تربیت و تربیب مردم است ربّانی است. این دو قید باید باشد تا کسی بشود عالمِ ربّانی. این دو قید را در آن آیات تلاوت شده ذات اقدس الهی به این گروه از علمای اهل یهودیت اسناد داد، فرمود: ﴿لَیْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ﴾ پس ارتباطشان با خدا با رب قوی است. ﴿یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ﴾ هم در همین ارتباط است ﴿وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ پس ارتباط تربیتی و تربیبی اینها با مردم قوی است میشوند عالمِ ربّانی. اینگونه از افراد که عالم ربّانیاند دستپرورده خود آن انبیا هستند برای اینکه انبیا آمدند تا شاگردان خاص بپرورانند و آنها را عالم ربّانی کنند، چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که در پیش داریم، میفرماید هیچ پیامبری نیامد که مردم را به طرف خود دعوت کند ﴿وَلکِن کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ که در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» هست و قبلاً هم این آیه به مناسبتی اشاره شده است که اینها موظفاند ربّانی باشند؛ آیهٴ 79 سورهٴ «آلعمران» ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَاداً لِی مِن دُونِ اللّهِ﴾؛ هیچ کسی مأموریت پیدا نکرد که از طرف خدا وحی دریافت کند، مردم را به خود دعوت کند، بلکه موظف است مردم را به الله دعوت کند ﴿وَلکِن کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾.
همتایی عقوبت قتل آمران به معروف با قتل انبیا
وقتی اینچنین شد آنگاه اینها میشوند ربّانی، وقتی ربّانی شدند مشمول آن اصل کلّیاند که در همین سورهٴ «آلعمران» آمده است ﴿وَکَأَیِّنَ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ﴾ «رِبّی» یعنی کسی که شدیدالارتباط به رب است و شدیدالارتباط بالمربوب این میشود «ربّ»ی. اینگونه از ربّیون با انبیا همصفاند و همقتال، یهودیهایِ کافرِ ﴿بِآیَاتِ اللّهِ﴾ هم ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾، هم ﴿یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ﴾ اینها را شهید میکردند، آنگاه خطر به قتل رساندن اینگونه از علمای ربّانی در ردیف قتل انبیا قرار گرفت، البته با هم فرق دارند، لذا در نوع این موارد کلمهٴ ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ بعد از قتل انبیا آمده، نه بعد از قتل ﴿الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ﴾ اینها هم ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ است؛ اما چون همتای قتل انبیا نیست، نفرمود «یقتلون النبیین و الذین یأمرون بالقسط من الناس بغیر حق». خب، هم قتل افراد عادی همتای قتل انبیا نیست و هم مقتولین یکسان نیستند، لذا این فعل تکرار شد ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ هم فعل تکرار شد، هم کلمهٴ ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ در جملهٴ اُولاست، در جمله ثانیه نیست اینها خصوصیاتی است که مربوط به انبیا(علیهم السلام) است؛ اما اینگونه از افراد ربّی و ربّانی در سایه تربیت انبیا اینچنین تربیت شدند که امر به معروف را تا مرز شهادت رساندند.
محدوده و مراتب اجرای امر به معروف و نهی از منکر
از اینجا یک مطلب فقهی دیگر روشن میشود و آن این است که مرز امر به معروف و نهی از منکر تا کجاست؟ از این کریمه به خوبی استفاده میشود که اینها شهید شدند، قیامشان به حق بود، مقاومتشان به حق بود، برای اینکه اگر قیامشان به حق نبود، بیخود خودشان را به کُشتن میدادند ذات اقدس الهی قتل اینها را در کنار قتل انبیا ذکر نمیکرد، پس اینها مردانی بودند که ریختن خون اینها در کنار ریختن خون انبیا ذکر میشود، اینها برای امر به معروف و نهی از منکر تا مرز شهادت هم رفتند، این کجاست که انسان تا مرز شهادت میتواند برود.
بیانذلک این است که مسئلهٴ امر به معروف و نهی از منکر، اول از خود انسان و داخلهٴ خانواده شروع میشود، بعد قبیله شروع میشود، بعد دیگران. اول از ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ شروع میشود بعد وقتی محیط خانوادگی تربیت شد به قبیله و عشیره میرسد که ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ وقتی عشیرهٴ نزدیک آدم و اقربین هدایت شدند، آنگاه نسبت به دیگران هم هست ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ بعد میرسد به مسئولین حکومت که آن دیگر در کلّ کشور و قلمرو حکومت اسلامی است. آن را در سورهٴ مبارکهٴ «حج» مشخص فرمود که آن قلمروش خیلی وسیعتر از اینهاست.
میفرماید در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آیهٴ 41 این است ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾؛ اگر متمکّن بشوند و قدرتی پیدا کنند ﴿أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾ خب، اینها درجات امر به معروف و نهی از منکر است «بعضها فوق بعض» تا برسد به یک نظام حکومتی، بعد آنگاه اصل امر به قِسط را ذات اقدس الهی کارِ خدا میداند.
حقیقت امر به معروف و برترین مراتب آن
در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود، آیهٴ 29 سورهٴ «اعراف» این است ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَأَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ﴾ اینگونه از ربّانیها چون شدیدالارتباط به رباند، متخلّق به اخلاق الهیاند ذات اقدس الهی «امر بالقسط» اینها هم ﴿یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ﴾ قِسط، در همه مراتب ظهور دارد، گاهی به صورت امر به معروف، گاهی به صورت نهی از منکر در میآید اینها هم در بخشی فرمود: ﴿یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ بعد بخش دیگری را باز کرد فرمود: ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ این گروه که ﴿یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ﴾اند جزء همراهان راستین آن انبیا هستند که تا مرز شهادت حاضرند، چون عالماند، چون ربّانیاند ﴿بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ اینها میدانند که این امر به قِسط محدودهاش کجاست، امر به معروف محورش کجاست، نهی از منکر مدارش کجاست، کجا باید قیام کرد ولو حیثیت آدم در خطر باشد، کجا اگر آبروی آدم در خطر است نباید قیام کرد، کجا باید قیام کرد ولو انسان ضرب و شَتم ببیند، کجا نباید قیام کرد، کجا باید قیام کرد ولو انسان را شهید بکنند. این است که وقتی در آن اوایل انقلاب ملاحظه فرمودید کار از گناهِ عملی گذشت، رسید به گناههای اعتقادی، امام(رضوان الله علیه) آن اعلامیه را دادند که امروز مبارزه لازم است «بلغ ما بلغ» این «بلغ ما بلغ» همین است. این بزرگانی که خون اینها ردیف خون انبیا ریخته شد میدانستند و میدیدند که بالأخره کُشتن است و آن کار را میکردند و ذات اقدس الهی از اینها به عظمت یاد میکند، آنجا که اصل دین در خطر است نه جا برای تقیّه است، نه جا برای حفظ آبروی شخص است، نه جا برای حفظ مال شخصی. آنجا که نه، کاری به اصل نظام و اصل دین و اصل آیین و اصول دین و امثال ذلک نیست یک گناه شخصی است کسی دارد میکند، خب آنجا همین مراتبی است که برای امر به معروف ذکر کردند، انزجار قلبی هست، گفتن هست، ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی﴾ هست، اگر هم اثر نکرد رها میکنید ﴿لَیْسَ عَلَیْکَ هُدَاهُمْ﴾ خب تمام شد و رفت؛ اما حالا اگر نه، طوری است که ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ شد، اینجا هم باید باز صبر کرد گفت حالا که اثر نمیکند، من احتمال تأثیر را نمیدهم به وظیفهام عمل کردهام هیچ مسئلهگو را که کسی نمیکُشد که، مسئله گفتن غیر از امر به معروف کردن است سخنرانی کردن، موعظه کردن اینها در بخش ﴿یُعَلِّمَهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ است، امر به معروف در فقه فرمان است غیر از موعظه، موعظه حساب دیگری دارد، نصیحت حساب دیگری دارد، ارشاد یک حساب دیگری دارد، امر حساب دیگری دارد. اینکه باید دست به گریبان بشوند ضرب و شَتم هم کنارش هست این امر است، باب امر به معروف در باب جهاد ذکر میشود غیر از موعظه است، یک وقت کسی نصیحت میکند، سخنرانی میکند این خیال میکند دارد امر به معروف میکند این دارد سخنرانی میکند، دارد موعظه میکند، دارد تبلیغ میکند، دارد تعلیم میدهد؛ اما آنجا که تن به تن در برابر گناه یک گناهکار بایستد و جلویش را بگیرد بگوید به تو میگویم چرا میکنی، این را میگویند امر به معروف، این را میگویند نهی از منکر.
پرسش:...
پاسخ: آن موعظه به معنای اعم است که ذات اقدس الهی هم واعظ است ﴿أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: منظور آن است که آن موعظه «بالمعنیالأعم» است نه موعظهای که در مقابل امر به معروف و نهی از منکر است. انسان یک وقت کلّی میگوید اینکه امر به معروف نیست. یک وقت درگیری تن به تن با تبهکار است که آقا چرا این کار را میکنی این میشود نهی از منکر، این کار را نکن! این میشود نهی از منکر. یک وقت یک سلسله کلیاتی را در سخنرانی میگوید این یک درجه ثواب دارد، یک وقت در برابر گناه میایستد حالا یا آن مرحلهٴ اول است یا مرحلهٴ وُسطاست یا مرحله نهایی است، بالأخره در برابر گناه میایستد.
علّت همتایی قتل علمای ربانی با قتل انبیای الهی
پرسش:...
پاسخ: نه حالا وقتی که میخواهد در برابر گناه بایستد شرایطی دارد. یک وقت است که اگر کلّی بگوید اثر ندارد؛ اما تنگاتنگ بگوید آقا چرا این کار را انجام میدهی این اثر دارد، خب اینکه واجب است، اگر نه، با این وضع گفتن اثر نکرد باید شدیدتر بگوید، خب باید شدیدتر بگوید. یک وقت است نه، برای خودش خطر دارد و او سودی هم نمیبرد، اثری هم ندارد خب اینجا نهی از منکر ساقط است. یک وقت است نه، اصل نظام در خطر است اینجا دیگر جای تقیّه نیست، اینجا جای «ولو بلغ ما بلغ» است، اینکه ذات اقدس الهی فرمود مردانی در بنیاسرائیل بودند که تا پای شهادت رفتند و خونشان همتای خون انبیا ریخته شد در این زمینه است، اینها کسانی بودند که مقاتله میکردند یا به نحو امر به معروف و نهی از منکر یا نه، مقاتله رسمی بود.
عکس العمل متفاوت عالمان ربانی یا تبهکاران
اینگونه از مردان خونشان همتای خون انبیاست، آن گروه یعنی تبهکارها، تحمّل هیچگونه انتقادی را ندارند، اینها کسانیاند که اهل سَطْوتاند در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آیهٴ 72 این است که ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا﴾ اینها مربوط به اهل کتاب نیست، البته مشرکینی هستند که اینچنیناند اهل کتابی هم که ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ البته در حُکم مشرکاند، فرمود: ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنکَرَ﴾ ﴿فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾، ﴿الْمُنکَرَ﴾ را میبینی ﴿تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنکَرَ یَکَادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا﴾ میخواهند سطوت نشان بدهند. همین که آیات ما بر آنها خوانده شد اینها با سَطْوت برخورد میکردند، اینها همان گروهی هستند که هیچگونه امر به معروف و نهی از منکر و امر به قسط را تحمل نمیکنند، پس اگر فرمود: ﴿یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ اینها کسانیاند که وقتی احساس کنند اصل دین، زیر سؤال رفته است، میگویند «بلغ ما بلغ» دیگر نمیگویند حالا ما را میکُشند یا آبرویمان در خطر است.
پرسش:...
پاسخ: خب؛ این نظیر امر به معروف درباره واجب، واجب؛ درباره مستحب، مستحب مرزی دارد بالأخره، اگر ببیند که شهید بشود، دین بهتر رونق پیدا میکند اینجا میشود مستحب، اگر ببیند که شهید بشود، اصل دین محفوظ میماند اینجا میشود واجب، حالا تا موقع چه باشد اگر کسی عالم ربّانی شد میفهمد کجا نباید شهید بشود، کجا مستحب است شهید بشود، کجا واجب است شهید بشود، اگر عالم ربّانی نبود باکش نیست یا متهوّرانه خود را به کُشتن میدهد یا نه، جبونانه سخن از تقیّه به میان میآورد یا افراط است یا تفریط ولی اگر عالم ربانی شد میفهمد که کجا باید ساکت بود و کجا باید حرف زد و کجا باید حرف زد که آبرو نریزد و کجا باید حرف زد که آبرو هم اگر ریخت عیب ندارد، کجا باید حرف زد تا به شهادت برسد و امثال ذلک.
«و الحمد لله رب العالمین»
منافات نداشتن سرعت محاسبه اعمال با معطّل شدن در مواقف
عواقب انکار آیات و قتل انبیا در دنیا و آخرت
ذلت یهود در اثر قتل انبیا و نفرین پیامبران
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴿21﴾ أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴿22﴾
منافات نداشتن سرعت محاسبه اعمال با معطّل شدن در مواقف
قبلاً درباره کسانی که براساس بَغیْ و ستم مایه انحراف دینی را فراهم کردند تهدید ضِمنی فرمود به صورت ﴿فَإِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الحِسَابِ﴾ این سرعت حساب، همانطوری که در آخرت ظهور میکند، در دنیا هم ظهور میکند. گاهی خدای سبحان انسان را معطّل میکند و نحوهٴ معطّلی هم حسابرسی اوست. اگر عدهای پنجاه هزار سال معطّلاند ، نه برای آن است که نوبتشان بعد از پنجاه هزار سال است، بلکه الآن خدای سبحان به سرعت حسابرسی کرده، فرمود اینها باید پنجاه هزار سال بمانند. گاهی شخص گرفتار است و معطّل است و نمیداند که این بعد از حسابرسی خداست که چنین حُکمی شده وگرنه ذیل همان آیهای که قیامت را روز پنجاه هزار سال تحدید میکند یعنی محدود میکند حدّش را ذکر میکند روایتی هست که قبلاً آن روایت عنایت شد که از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال میکند «ما أطول هذا الیوم» فرمود: «والذی نفس محمد بیده» این روز برای مؤمن به اندازه نماز واجب بیشتر طول نمیکشد یک نماز واجب چهار رکعت حداکثر ده دقیقه، بیشتر طول نمیکشد، گرچه بعضی از بزرگانی بودند که کلّ وقت این واجب موسّع را به خواندن نماز گذراندند یعنی بزرگانی بودند، مراجعی بودند که گاهی ظهرینشان را از ظهر شروع میکردند تا پایان عصر که چنین نمازی هم خواندند؛ به جای اینکه بعد از نماز به مسائل دیگر بپردازند کلّ این وقت را یعنی از اول ظهر تا پایان عصر را این چند ساعت را به خواندن نافلهٴ ظهرین و خود ظهر و عصر با آن واجبات و مستحباتشان پرداختند مثلاً، ولی سخن در این است که به اندازه یک نماز واجب، مؤمن در قیامت بیشتر معطّل نیست پس برای همه پنجاه هزار سال نیست، اینکه یک عده «خمسین أَلف عام» میمانند این نه برای آن است که حسابرسی طول میکشد، بلکه ذات اقدس الهی که سریعالحساب است حُکم کرده است بعد از حساب که اینها باید پنجاه هزار سال در این موقف بمانند، بعد وارد مواقف بعدی بشوند که این با سرعت حساب حقتعالی منافاتی ندارد، لذا وقتی انسان وارد صحنهٴ قیامت شد معلوم میشود چه کسی باید به اندازه یک نماز بماند، چه کسی به اندازه یک روز بماند، چه کسی به اندازه پنجاه هزار سال بماند اینها همه مشخص است.
عواقب انکار آیات و قتل انبا در دنیا و آخرت
قبلاً فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ﴾ آن وقت این متنی است که به دنبال او شرح آمده و آن شرح این است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾؛ اینها کسانی نیستند که خدای سبحان به اینها مهلت بدهد در قیامت حساب اینها را رسیدگی کند، اینها گرفتار وَهن و خِزی دنیایی هم هستند، لذا اعمالشان در دنیا بیاثر است و در آخرت هم بیاثر، نه اعمال خیرشان در دنیا و آخرت بیاثر است یعنی کاری که اینها کردند برای رفاه دنیا به مقصد نمیرسند یک وقت است کسی کار خیر میکند و از این کار خیر بهره نمیبرد، یک وقت نه، کسی دسیسه میکند و به فکر رفاه، دسیسه میکند این دسیسه باطل است، به جایی نمیرسد، نه اینکه اینها کارِ خیر دارند و کارِ خیرشان به ثمر نمیرسد یعنی کاری که به گمانشان خیر بود و هدفشان را تأمین میکرد این کارها بیاثر مانده است. پس آن سریعالحسابی که در متن آمده شرحش شامل حال این گروه هم خواهد شد. حالا ببینیم قرآن کریم درباره اینها آن سرعت حساب را و حَبط اعمال اینها را در دنیا چگونه بازگو میکند.
ذلت قاتلان انبیا در دنیا ، نشانه سرعت عقوبت الهی
درباره آخرت که خب اینها به عذاب الیم مبتلا میشوند، درباره دنیا میفرماید اینها رسوایند ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ﴾ هر جا باشند ذلیلاند اینها یا باید برگردند به دامن دین که به طناب الهی متمسّک بشوند، این میشود ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ یا باید به دام ابرقدرتی گرفتار بشوند این میشود «بحبل من الناس»، اینها یا عزیزند اگر برگردند مسلمان بشوند، اگر برنگشتند باید برده دیگری باشند و این بردگی خِزی است، مبادا کسی خیال بکند اسرائیل با همه ستم چطور الآن سرور است، الآن واقع برده است آنهایی که برگشتند و توبه کردند «بحبل من الله» متمسّک شدند نجات پیدا کردند، نشد «بحبل من الناس» است. این حَبْل مردمی، همان طوق بندگیِ دیگران را به گردن نهادن است، لذا خدای سبحان که سریعالحساب است نسبت به اینها حسابرسی سریع کرده و اینها را به ذلت مبتلا کرده.
در آیات سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحثش قبلاً گذشت از قتل انبیا که به دست اینها انجام گرفت سخن به میان آمد و ذلت و زبونی آنها هم در همین جریان بازگو شد. آیهٴ 61 سورهٴ «بقره» که قبلاً بحثش گذشت این بود ﴿وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ﴾ چرا؟ ﴿ذلِکَ بِأَ نَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ پس این رسوایی و ذلت و عذاب خواری در دنیا بر اینها، تحمیل شد نشانه سرعت حساب حقتعالی است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ بیآبرو شدن یک عذاب روحی است؛ اما در جامعه هست.
پرسش:...
پاسخ: تا چه گناهی باشد، بعضیها را خدا مهلت میدهد. در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» باز آیهای که بحثش قبلاً گذشت آیهٴ نود و 91 این بود اینها کسانیاند که ﴿بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُروا بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَی مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَی غَضَبٍ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُهِینٌ﴾ گاهی میفرماید: ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ﴾ یعنی سکّهٴ ذلّت به نام اینها زده شد، گاهی میفرماید عذاب مُهین دارند آن اهانتبار، آن توهینبار، آن هون و وَهن و خِزی و رسوایی دامنگیر اینهاست، پس گاهی تعبیر این است که سکّهٴ خواری به نام اینها خورد، داغ شدن خلاصه به خواری و ذلّت، گاهی میفرماید: ﴿لِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُهِینٌ﴾ این اختصاصی به قیامت ندارد در دنیا هم اینها عذاب مُهین دارند، آنگاه فرمود: ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَیْنَا﴾ اینها براساس همان مسئله نژادپرستی نمیگویند «مَا أَنْزَلَ اللّهُ» را ما قبول داریم، میگویند آنچه بر ما نازل شده است قبول داریم یعنی خصوص تورات، نه «مَا أَنْزَلَ اللّهُ» را ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَیْنَا﴾ یعنی بر خصوص یهودیها ﴿وَیَکْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَهُمْ﴾ ماورای تورات که انجیل و قرآن است آن هم حق است، «ما انزل الله» است و حرفهای تورات را تصدیق میکند؛ اما کفر میورزند، آنگاه فرمود: ﴿قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیَاءَ اللّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾ اگر بسیار خب شما نسبت به «ما انزل علیکم» ایمان دارید، خب آن انبیایی که شما داشتید همان «ما انزل علیکم» را برای شما میگفتند پس چرا آنها را کُشتید؟ این میشود جدال احسن ﴿قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیَاءَ اللّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾ بعد حالا جریان گوسالهپرستی اینها را بازگو میکند.
چگونگی رفع ذلّت از منکران آیات الهی
در بحثهای دیگر هم باز سخن از قتل انبیا به وسیله اینها مطرح شد که اینها انبیا را شهید کردند. در همین سورهٴ «آلعمران» آیهٴ 112 این است: ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُوا﴾؛ اینها هر جا باشند ذلیلاند ﴿إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ﴾؛ که برگردند توبه کنند ﴿وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ آن گروه اهل کتاب که برگشتند به ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ عمل کردند میشوند عزیز اگر به «حبلالله» متمسّک نشدند، به «حبل من الناس» تن در میدهند، الیوم اینچنین هستند. این طناب بردگی غرب است که الآن گردن اسرائیل سنگینی میکند یا انسان عزیز است در صورتی که به «حبل الله» متمسّک بشود یا ذلیل است در صورتی که به «حبل الناس» متمسّک بشود، فرمود: ﴿إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ الآن اینها به دام ﴿وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ مبتلایند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ این ذلّت که باید ذلیل باشند، تحقیر بشوند این تحقیر با یکی از دو عامل برطرف میشود یا واقعاً رفع میشود همان ﴿حَبْلٍ مِنَ اللّهِ﴾ است میشود ایمان، یا زیر پوشش بردگی غرب حل شده است همان ﴿حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ است، اینکه انسان یهود را بگیرد برده کند و داغ ذلّت بر پیشانی او بنهد این فعلاً برای اینکه طناب غرب روی گردن اوست برطرف شد؛ اما برده شد اینچنین نیست که حالا سهمی از عزّت و آزادی داشته باشد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ یا این وضعی که دارند ﴿أَیْنَما ثُقِفُوا﴾ که کُشته میشوند، استرقاق میشوند امثال ذلک، این باحدالنحوین برطرف میشود، دیگر یهودی که در زیر چتر آمریکاست اینچنین نیست که هر کسی به او دسترسی داشته باشد او را استرقاق کند و مانند آن. فعلاً مثل کلاب هراشاند؛ این کلاب یا تربیت میشوند میشود کَلب معلّم یا بالأخره زنجیر گردن اوست، اگر کسی بخواهد درباره کلاب هراش سخن بگوید، بگوید هر جا بروند کتک میخورند دو تا استثنا میزند به آن، میگوید یا این سگ تربیت میشود، میشود کلب معلّم یا نه، زنجیرش میکنند، این استثنا برای هر دو درست است ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ﴾ اگر تربیت بشوند ﴿وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾ اگر زنجیری شدند دیگر هر جا نیستند، در دست هر کسی نیستند.
تفکیک یهودیان آمر به معروف از قاتلان انبیا
﴿وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ﴾ پس قتل انبیا، زمینهٴ این است که ذات اقدس الهی که سریعالحساب است حساب آنها را سریعاً برسد؛ نگذارد که به آخرت موکول بشود در دنیا هم اینچنین است؛ اما البته همه یهودیها این طور نبودند بعد هم آمده است که ﴿لَیْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ ٭ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَأُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ این دو تا آیه قبلاً خوانده شد که همه یهودیها یکسان نیستند؛ اما الان تکرار شد، برای اینکه معلوم بشود که در یهودیها یک عده آمر به معروف و ناهی عن المنکر بودند؛ اما نه در حدّ مسئله گفتن یا سخنرانی کردن یا موعظه کردن بعد بگویند ما تکلیفمان را انجام دادیم. حالا معلوم میشود که امر به معروف از کجا شروع میشود و به کجا ختم میشود، این دو آیه نظر شریفتان باشد که ذات اقدس الهی فوراً گروهی از یهودیها را به عظمت ستود، فرمود: ﴿لَیْسُوا سَوَاءً﴾؛ همهشان یکسان نیستند ﴿مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ﴾؛ اهل تهجّدند، سحرخیزند، شبزندهدارند و ﴿یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ همین گروه کسانی هستند که همراه انبیایشان شربت شهادت نوشیدند. سرّ تکرار این آیه در این بحث این است که در آیه محل بحث سورهٴ «آلعمران» که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ همینهایند اینها را شهید کردند، اینها کسانی بودند که ﴿یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ﴾ بودند ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ بودند.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ آن برای آن است که در بین یهودیها انبیای فراوانی مبعوث شدند، هیچ امتی به اندازه یهود دارای انبیا نبودند.
پرسش:...
پاسخ: چون فرمود: ﴿فِی الدُّنْیَا﴾ است، زود اینها رسوا خواهند شد و ذلیل میشوند.
پرسش:...
پاسخ: یعنی هر عملی که در دنیا انجام دادند برای تأمین عزّت و آبرو بیاثر شد.
پرسش:...
پاسخ: نه، اینها احسان نکردند «لله» که، اینها احسان کردند تا حیثیتشان محفوظ باشد و نماند.
پرسش:...
پاسخ: چرا، «لله» که نبود اینها ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ اینها برای جلب حیثیت بود، خدا میفرماید این عمل بیاثر شد اینها هر کاری بکنند که بخواهند حیثیتی جلب بکنند ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾.
ذلت یهود در اثر قتل انبیا و نفرین پیامبران
در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» هم همین مضمون گذشته را تأیید میکند ﴿لَقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ سَنَکْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ ٭ ذلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ﴾ این گروه که قتل انبیا داشتند ذات اقدس الهی میفرماید ما این کارشان، این سیئهشان را هم نوشتیم و کیفرشان را هم به آنها خواهیم داد. در سورهٴ «نساء» هم همین مضمون آمده ﴿فَبِمَا نَقْضِهِم مِیثَاقَهُمْ وَکُفْرِهِم بِآیَاتِ اللّهِ وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ چون معجزات فراوانی آمده است همه اینها را کفر ورزیدند ﴿وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غَلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَیْهَا بِکُفْرِهِمْ فَلاَ یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلاً ٭ وَبِکُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَی مَرْیَمَ بُهْتَاناً عَظِیماً﴾ تا اینکه میفرماید: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ﴾ که اینها را ذات اقدس الهی مؤاخذه کرده است هم در دنیا، هم در آخرت. حیثیت اینها را در دنیا به زبان انبیای خود اینها برد. اینها یک سلسله از انبیا را شهید کردند، انبیای بعدی که آمدند مرتب اینها را لعن کردند که دیگر چیزی برای این سلسله نمانده است از حیثیتهای دنیا. در سورهٴ «مائده» آیهٴ 78 این است که ﴿لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَی لِسَانِ دَاوُدَ وَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ﴾ به لسان انبیای بعدی همه اینها لعن شدند پس حیثیتی برای آنها در دنیا نمانده است، حالا حیثیتهای اخروی و عذاب اخروی هم که سرِ جایش محفوظ است. ﴿لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَی لِسَانِ دَاوُدَ وَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ﴾. موارد دیگری هم باز همین مضمون آمده است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ وقتی که آبرویشان رفت این ذلّت و عزّت که دیگر حقیقت شرعی نیست کسی بیآبرو شد میشود ذلیل.
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ همین که شما در جریان این جنگ تحمیلی دیدید اینها از آمریکا خواستند که پرچم آمریکا روی کشتیهای نفتکششان برود این ذلّت نیست.
پرسش:...
پاسخ: ذلیل هستند؛ منتها از ترس، مثل یک کلاب هراشی که بردگی دارد اینکه چیزی نمیفهمد ذلّت و عزّت که یک حقیقت شرعی ندارد که ما بگوییم به اصطلاح متشرّع این است که، یک امر عُرفی است مگر چنین رایگان او حاضر است بیاید پرچمش را روی کشتی اینها بگذارد یا این ناچار است که ذلیلانه، ملتمسانه از آنها مسئلت کند به آنها باج بدهد تا آنها پرچم بگذارند مگر ذلت چیست.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آن مزدوری میکند غرض این است که وقتی انسان میرود میگوید من زیر چتر شما باشم؛ مگر ذلّت امری است که حالا شارع باید آن را معنا بکند همه دنیا فهمیدند اینها ذلّت پذیرفتند دیگر، اینکه دیگر یک مسئله جعلی که نیست که ما بگوییم در اسلام به چه معناست، در کفر به چه معناست که، بیآبرو شدن. فرمود اینها در اثر قتل انبیا، حیثیتهای دنیایی اینها هم زیر سؤال رفته.
توصیف قرآن کریم از عالمان ربّانی قوم یهود
در بخشهای دیگر هم باز همین مضمون آمده است این راجع به ﴿الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ که سرعت حساب در این زمینه است. مانده جملهٴ بعدی که ﴿وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ اینها کسانیاند که انبیای سلف(علیهم السلام) اینها را خوب تربیت کردند، همین گروهی بودند که ﴿یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ﴾ بودند ﴿یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ﴾ بودند ﴿وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ بودند، همین جزء علمای یهودی بودند، خب که اینها را انبیای سلف(علیهم السلام) تربیت کردند. این گروه که شبزندهداران بنیاسرائیل بودند و مؤمن به مبدأ و معاد بودند و آمر به معروف و ناهی عن المنکر بودند اینها را میگفتند رِبّیون، عالمِ ربانی، عالم ربانی است برای اینکه ﴿یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ﴾ آنکه رابطهاش با ذات اقدس الهی قوی است این ربّانی است. آنکه به فکر تدبیر و تربیت و تربیب مردم است ربّانی است. این دو قید باید باشد تا کسی بشود عالمِ ربّانی. این دو قید را در آن آیات تلاوت شده ذات اقدس الهی به این گروه از علمای اهل یهودیت اسناد داد، فرمود: ﴿لَیْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ﴾ پس ارتباطشان با خدا با رب قوی است. ﴿یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ﴾ هم در همین ارتباط است ﴿وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ پس ارتباط تربیتی و تربیبی اینها با مردم قوی است میشوند عالمِ ربّانی. اینگونه از افراد که عالم ربّانیاند دستپرورده خود آن انبیا هستند برای اینکه انبیا آمدند تا شاگردان خاص بپرورانند و آنها را عالم ربّانی کنند، چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که در پیش داریم، میفرماید هیچ پیامبری نیامد که مردم را به طرف خود دعوت کند ﴿وَلکِن کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ که در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» هست و قبلاً هم این آیه به مناسبتی اشاره شده است که اینها موظفاند ربّانی باشند؛ آیهٴ 79 سورهٴ «آلعمران» ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَاداً لِی مِن دُونِ اللّهِ﴾؛ هیچ کسی مأموریت پیدا نکرد که از طرف خدا وحی دریافت کند، مردم را به خود دعوت کند، بلکه موظف است مردم را به الله دعوت کند ﴿وَلکِن کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾.
همتایی عقوبت قتل آمران به معروف با قتل انبیا
وقتی اینچنین شد آنگاه اینها میشوند ربّانی، وقتی ربّانی شدند مشمول آن اصل کلّیاند که در همین سورهٴ «آلعمران» آمده است ﴿وَکَأَیِّنَ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ﴾ «رِبّی» یعنی کسی که شدیدالارتباط به رب است و شدیدالارتباط بالمربوب این میشود «ربّ»ی. اینگونه از ربّیون با انبیا همصفاند و همقتال، یهودیهایِ کافرِ ﴿بِآیَاتِ اللّهِ﴾ هم ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾، هم ﴿یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ﴾ اینها را شهید میکردند، آنگاه خطر به قتل رساندن اینگونه از علمای ربّانی در ردیف قتل انبیا قرار گرفت، البته با هم فرق دارند، لذا در نوع این موارد کلمهٴ ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ بعد از قتل انبیا آمده، نه بعد از قتل ﴿الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ﴾ اینها هم ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ است؛ اما چون همتای قتل انبیا نیست، نفرمود «یقتلون النبیین و الذین یأمرون بالقسط من الناس بغیر حق». خب، هم قتل افراد عادی همتای قتل انبیا نیست و هم مقتولین یکسان نیستند، لذا این فعل تکرار شد ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ هم فعل تکرار شد، هم کلمهٴ ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ در جملهٴ اُولاست، در جمله ثانیه نیست اینها خصوصیاتی است که مربوط به انبیا(علیهم السلام) است؛ اما اینگونه از افراد ربّی و ربّانی در سایه تربیت انبیا اینچنین تربیت شدند که امر به معروف را تا مرز شهادت رساندند.
محدوده و مراتب اجرای امر به معروف و نهی از منکر
از اینجا یک مطلب فقهی دیگر روشن میشود و آن این است که مرز امر به معروف و نهی از منکر تا کجاست؟ از این کریمه به خوبی استفاده میشود که اینها شهید شدند، قیامشان به حق بود، مقاومتشان به حق بود، برای اینکه اگر قیامشان به حق نبود، بیخود خودشان را به کُشتن میدادند ذات اقدس الهی قتل اینها را در کنار قتل انبیا ذکر نمیکرد، پس اینها مردانی بودند که ریختن خون اینها در کنار ریختن خون انبیا ذکر میشود، اینها برای امر به معروف و نهی از منکر تا مرز شهادت هم رفتند، این کجاست که انسان تا مرز شهادت میتواند برود.
بیانذلک این است که مسئلهٴ امر به معروف و نهی از منکر، اول از خود انسان و داخلهٴ خانواده شروع میشود، بعد قبیله شروع میشود، بعد دیگران. اول از ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ شروع میشود بعد وقتی محیط خانوادگی تربیت شد به قبیله و عشیره میرسد که ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ وقتی عشیرهٴ نزدیک آدم و اقربین هدایت شدند، آنگاه نسبت به دیگران هم هست ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ بعد میرسد به مسئولین حکومت که آن دیگر در کلّ کشور و قلمرو حکومت اسلامی است. آن را در سورهٴ مبارکهٴ «حج» مشخص فرمود که آن قلمروش خیلی وسیعتر از اینهاست.
میفرماید در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آیهٴ 41 این است ﴿الَّذِینَ إِن مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾؛ اگر متمکّن بشوند و قدرتی پیدا کنند ﴿أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾ خب، اینها درجات امر به معروف و نهی از منکر است «بعضها فوق بعض» تا برسد به یک نظام حکومتی، بعد آنگاه اصل امر به قِسط را ذات اقدس الهی کارِ خدا میداند.
حقیقت امر به معروف و برترین مراتب آن
در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود، آیهٴ 29 سورهٴ «اعراف» این است ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَأَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ﴾ اینگونه از ربّانیها چون شدیدالارتباط به رباند، متخلّق به اخلاق الهیاند ذات اقدس الهی «امر بالقسط» اینها هم ﴿یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ﴾ قِسط، در همه مراتب ظهور دارد، گاهی به صورت امر به معروف، گاهی به صورت نهی از منکر در میآید اینها هم در بخشی فرمود: ﴿یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ بعد بخش دیگری را باز کرد فرمود: ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ این گروه که ﴿یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ﴾اند جزء همراهان راستین آن انبیا هستند که تا مرز شهادت حاضرند، چون عالماند، چون ربّانیاند ﴿بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ اینها میدانند که این امر به قِسط محدودهاش کجاست، امر به معروف محورش کجاست، نهی از منکر مدارش کجاست، کجا باید قیام کرد ولو حیثیت آدم در خطر باشد، کجا اگر آبروی آدم در خطر است نباید قیام کرد، کجا باید قیام کرد ولو انسان ضرب و شَتم ببیند، کجا نباید قیام کرد، کجا باید قیام کرد ولو انسان را شهید بکنند. این است که وقتی در آن اوایل انقلاب ملاحظه فرمودید کار از گناهِ عملی گذشت، رسید به گناههای اعتقادی، امام(رضوان الله علیه) آن اعلامیه را دادند که امروز مبارزه لازم است «بلغ ما بلغ» این «بلغ ما بلغ» همین است. این بزرگانی که خون اینها ردیف خون انبیا ریخته شد میدانستند و میدیدند که بالأخره کُشتن است و آن کار را میکردند و ذات اقدس الهی از اینها به عظمت یاد میکند، آنجا که اصل دین در خطر است نه جا برای تقیّه است، نه جا برای حفظ آبروی شخص است، نه جا برای حفظ مال شخصی. آنجا که نه، کاری به اصل نظام و اصل دین و اصل آیین و اصول دین و امثال ذلک نیست یک گناه شخصی است کسی دارد میکند، خب آنجا همین مراتبی است که برای امر به معروف ذکر کردند، انزجار قلبی هست، گفتن هست، ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی﴾ هست، اگر هم اثر نکرد رها میکنید ﴿لَیْسَ عَلَیْکَ هُدَاهُمْ﴾ خب تمام شد و رفت؛ اما حالا اگر نه، طوری است که ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ شد، اینجا هم باید باز صبر کرد گفت حالا که اثر نمیکند، من احتمال تأثیر را نمیدهم به وظیفهام عمل کردهام هیچ مسئلهگو را که کسی نمیکُشد که، مسئله گفتن غیر از امر به معروف کردن است سخنرانی کردن، موعظه کردن اینها در بخش ﴿یُعَلِّمَهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ است، امر به معروف در فقه فرمان است غیر از موعظه، موعظه حساب دیگری دارد، نصیحت حساب دیگری دارد، ارشاد یک حساب دیگری دارد، امر حساب دیگری دارد. اینکه باید دست به گریبان بشوند ضرب و شَتم هم کنارش هست این امر است، باب امر به معروف در باب جهاد ذکر میشود غیر از موعظه است، یک وقت کسی نصیحت میکند، سخنرانی میکند این خیال میکند دارد امر به معروف میکند این دارد سخنرانی میکند، دارد موعظه میکند، دارد تبلیغ میکند، دارد تعلیم میدهد؛ اما آنجا که تن به تن در برابر گناه یک گناهکار بایستد و جلویش را بگیرد بگوید به تو میگویم چرا میکنی، این را میگویند امر به معروف، این را میگویند نهی از منکر.
پرسش:...
پاسخ: آن موعظه به معنای اعم است که ذات اقدس الهی هم واعظ است ﴿أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: منظور آن است که آن موعظه «بالمعنیالأعم» است نه موعظهای که در مقابل امر به معروف و نهی از منکر است. انسان یک وقت کلّی میگوید اینکه امر به معروف نیست. یک وقت درگیری تن به تن با تبهکار است که آقا چرا این کار را میکنی این میشود نهی از منکر، این کار را نکن! این میشود نهی از منکر. یک وقت یک سلسله کلیاتی را در سخنرانی میگوید این یک درجه ثواب دارد، یک وقت در برابر گناه میایستد حالا یا آن مرحلهٴ اول است یا مرحلهٴ وُسطاست یا مرحله نهایی است، بالأخره در برابر گناه میایستد.
علّت همتایی قتل علمای ربانی با قتل انبیای الهی
پرسش:...
پاسخ: نه حالا وقتی که میخواهد در برابر گناه بایستد شرایطی دارد. یک وقت است که اگر کلّی بگوید اثر ندارد؛ اما تنگاتنگ بگوید آقا چرا این کار را انجام میدهی این اثر دارد، خب اینکه واجب است، اگر نه، با این وضع گفتن اثر نکرد باید شدیدتر بگوید، خب باید شدیدتر بگوید. یک وقت است نه، برای خودش خطر دارد و او سودی هم نمیبرد، اثری هم ندارد خب اینجا نهی از منکر ساقط است. یک وقت است نه، اصل نظام در خطر است اینجا دیگر جای تقیّه نیست، اینجا جای «ولو بلغ ما بلغ» است، اینکه ذات اقدس الهی فرمود مردانی در بنیاسرائیل بودند که تا پای شهادت رفتند و خونشان همتای خون انبیا ریخته شد در این زمینه است، اینها کسانی بودند که مقاتله میکردند یا به نحو امر به معروف و نهی از منکر یا نه، مقاتله رسمی بود.
عکس العمل متفاوت عالمان ربانی یا تبهکاران
اینگونه از مردان خونشان همتای خون انبیاست، آن گروه یعنی تبهکارها، تحمّل هیچگونه انتقادی را ندارند، اینها کسانیاند که اهل سَطْوتاند در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آیهٴ 72 این است که ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا﴾ اینها مربوط به اهل کتاب نیست، البته مشرکینی هستند که اینچنیناند اهل کتابی هم که ﴿یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ﴾ البته در حُکم مشرکاند، فرمود: ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنکَرَ﴾ ﴿فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾، ﴿الْمُنکَرَ﴾ را میبینی ﴿تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنکَرَ یَکَادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا﴾ میخواهند سطوت نشان بدهند. همین که آیات ما بر آنها خوانده شد اینها با سَطْوت برخورد میکردند، اینها همان گروهی هستند که هیچگونه امر به معروف و نهی از منکر و امر به قسط را تحمل نمیکنند، پس اگر فرمود: ﴿یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ اینها کسانیاند که وقتی احساس کنند اصل دین، زیر سؤال رفته است، میگویند «بلغ ما بلغ» دیگر نمیگویند حالا ما را میکُشند یا آبرویمان در خطر است.
پرسش:...
پاسخ: خب؛ این نظیر امر به معروف درباره واجب، واجب؛ درباره مستحب، مستحب مرزی دارد بالأخره، اگر ببیند که شهید بشود، دین بهتر رونق پیدا میکند اینجا میشود مستحب، اگر ببیند که شهید بشود، اصل دین محفوظ میماند اینجا میشود واجب، حالا تا موقع چه باشد اگر کسی عالم ربّانی شد میفهمد کجا نباید شهید بشود، کجا مستحب است شهید بشود، کجا واجب است شهید بشود، اگر عالم ربّانی نبود باکش نیست یا متهوّرانه خود را به کُشتن میدهد یا نه، جبونانه سخن از تقیّه به میان میآورد یا افراط است یا تفریط ولی اگر عالم ربانی شد میفهمد که کجا باید ساکت بود و کجا باید حرف زد و کجا باید حرف زد که آبرو نریزد و کجا باید حرف زد که آبرو هم اگر ریخت عیب ندارد، کجا باید حرف زد تا به شهادت برسد و امثال ذلک.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است