- 16
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 21 و 22 سوره آلعمران _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 21 و 22 سوره آلعمران _ بخش دوم"
- همتایی عقوبت انکار آیات تکوینی با انکار وحی و رسالت
- نکاتی چند در به غیر حق بودن قتل انبیا
- خداوند، برترین آمر به معروف و ناهی از منکر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴿21﴾ أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴿22﴾
همتایی عقوبت انکار آیات تکوینی با انکار وحی و رسالت
این کریمه که چند مضمون را در برداشت، مضمون اوّلش مسئله کفر به آیات الله بود که شامل میشود هر آیهای از آیات الهی را. مسئله دومش قتل انبیا(علیهم السلام) بود ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ و مسئله سوم قتل آمرین به قِسط بود. آنگاه کیفری هم که خداوند برای اینها ذکر فرمود چند چیز است.
کفر به آیات الهی اختصاصی به آیات تدوینی ندارد، آیات تکوینی را هم اگر کسی انکار کند کفر ورزید یعنی اگر معجزهای از معجزات الهی را کسی منکر بشود کفر ورزیده است یا جمیع آیات آفاقی و آیات انفسی که هر کدام از آنها آیهای از آیات الهی است. اگر کسی بگوید اینها مستقلاً خلق شدند، خالقی ندارند و نشانهٴ قدرت حق نیستند این هم در حقیقت کفر به آیهای از آیات الهی است که روحش به کفر به الله برمیگردد.
نکاتی چند در به غیر حق بودن قتل انبیا
﴿وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾؛ انبیا را بدون حق و بیجهت میکُشتند و شهید میکردند، این کلمه ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ گاهی با «الف» و «لام» است ﴿بِغَیْرِ الحَقِّ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت، گاهی بدون «الف» و «لام» است، مثل همین ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ و موارد دیگر. این چند نکته در خصوص این کلمه ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ است آنجا که با «الف» و «لام» است یعنی به غیر جنس حق یعنی آن حقی که خدای سبحان به سبب آن حق، خون کسی را مهدور کرده است، این گروه که انبیا را شهید کردهاند، با آن حق نبود [بلکه] انبیا در حالی که معصومالدم بودند، اینها را شهید کردند این اگر «الف» و «لام» داشته باشد؛ اما آنجایی که بی «الف» و «لام» است، نظیر این آیه و بعضی از آیات دیگر ناظر به آن است که «بغیر حق من تلک الحقوق» چون چند چیز است که انسان را مهدورالدم میکند و درباره انبیا هیچ یک از آن حقوقی که مایه مهدورالدم شدن باشد وجود ندارد.
نکته سوم در کلمه ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ آن است که این به طور جدال احسن با اهل کتاب در میان گذاشت یعنی شما هم میدانید که این ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ است، چون ممکن است درباره گروه بعدی که آمرین به قِسطاند شک داشته باشید، ولی درباره انبیا(علیهم السلام) که شک ندارید آنها هم نبوّتشان برای شما محرز است و هم حرمت قتل نبی برای شما محرز است؛ موضوعاً و حُکماً شما شکّی ندارید، لذا در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیهٴ 183 اینچنین میفرماید: ﴿الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَیْنَا أَلاَ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جَاءَکُمْ رُسُلٌ مِن قَبْلِی بِالْبَیِّنَاتِ وَبِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾؛ شما گفتید تا بیّنات الهی نیایند، تا نشانه قدرت حق در زمینه ما ظهور نکند ما ایمان نمیآوریم. انبیای قبلی با بیّنات و معجزات آمدند و با این معجزهٴ پیشنهادی شما هم که گفتید ﴿أَلاَ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ﴾؛ یک قربانی بکند و آتشی بیاید و این قربانی را بخورد تا نشانهٴ قبول باشد و مانند آن، این معجزه پیشنهادی شما را هم آوردند؛ اما شما معذلک آنها را شهید کردید ﴿فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾. این نکته سوم درباره کلمه ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ است یعنی شما موضوعاً و حُکماً برایتان ثابت شده است که اینها نبیاند از طرف خدایند و قتل نبی حرام است. این نکاتی بود مربوط به کلمه ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾.
خداوند، برترین آمر به معروف و ناهی از منکر
اما مسئله سوم که مسئله امر به معروف و نهی از منکر است که مهمترین بخش این کریمه است عبارت از آن است که امر به معروف، نهی از منکر از اوصاف ذات اقدس الهی است، از اخلاق فعلی حق است و مؤمن موظّف است متخلّق به اخلاق الهی باشد، لذا خدای سبحان اول سیرهٴ خود را و سنّت خود را ذکر میکند که ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴾ همین امر به معروف و نهی از منکر و موعظه را هم به ما امر میکند که شما هم آمر به معروف و ناهی از منکر باشید. گاهی عنوان امر به معروف دارد، گاهی عنوان امر به قِسط دارد، نظیر آیهٴ سورهٴ «اعراف» که ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ﴾ گاهی عنوان امر به معروف یا امر به قِسط ندارد به مصداق معروف یا مصداق قِسط امر میکند، مثلاً عدل، مصداق معروف است ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾ یا ادای امانت، مصداق معروف است ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّوا الاَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا﴾ یا نهی از خیانت، مصداق نهی از منکر است که خدای سبحان فرمود: ﴿لاَ تَخُونُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِکُمْ﴾ و مانند آن. همین دو حال را از مؤمنین هم توقّع دارد و به مؤمنین هم امر میکند که شما امر به معروف بکنید، گاهی هم به مصادیق امر میکند که مثلاً ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً﴾ یا ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الاَقْرَبِینَ﴾ که اینها مصداق امر به معروف است، نفرمود فرزندانتان را به معروف امر کنید، فرمود فرزندانتان را از آتش نجات بدهید و مانند آن.
اجرای امر به معروف ونهی از منکر؛ ویژگی پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)
بعد از اینکه خودش را به عنوان آمر به معروف و ناهی از منکر معرفی کرد، رسول خود (علیه آلاف التحیّة و الثّناء) را به عنوان آمر به معروف و ناهی از منکر معرفی میکند. در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 157 وقتی مشخصات بارز رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را ذکر میکند، میفرماید: ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ﴾ تا آخر آیه. اولین اثر و وصف ممتاز حضرت را مسئله امر به معروف و نهی از منکر میداند که در کتابهای آسمانی سلف رسول خدا(علیه آلاف التحیّة و الثّناء) به این صفت معرفی شد.
عظمت امّت اسلامی در اجرای دو فریضهٴ مذکور
بعد عظمت امت اسلامی را هم در همین امر به معروف و نهی از منکر میداند، امت اسلام وقتی عظیماند که آمر به معروف و ناهی از منکر باشند، نظیر آیهٴ 104 و آیهٴ 110 سورهٴ «آلعمران» ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾؛ از شما یعنی به عنوان نشئیه از شما مردانی برخیزند، امتی برخیزند که جامعه را به خیر دعوت کنند و به معروف یعنی چیزی که «یعرفه العقل و الشرع» امر کنند و از منکر یعنی چیزی که «لایعرفه العقل و الشرع» نهی کنند تا به فلاح برسید، چیزی که عقل و شرع آن را به رسمیت میشناسد معروف است نزد عقل شناخته شده است، چیزی که نزد عقل و شرح به رسمیت شناخته شده نیست، نکره است آن را میگویند منکر. تا چیزی را عقل و شرع به رسمیت نشناسند معروف نخواهد بود و تا چیزی را عقل و شرع طرد نکنند و از رسمیت او را اسقاط نکنند منکر نخواهد شد. آنها که مخالف عقل و شرعاند قهراً ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾ اند که درباره منافقین این آیهٴ سورهٴ «توبه» ذکر فرمود، آنها حسابشان جداست که امر به منکر و نهی از معروف دارند.
و اما امت اسلامی اینچنین است که ﴿یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ و مُفلح هم هستند، چه اینکه در آیهٴ 110 همین سورهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلْنَّاسِ﴾ آنگاه بیان عظمت این امت را و خیر بودن این امت را، در امر به معروف و نهی از منکر میداند. همانطوری که اوّلین وصفی که برای رسول اکرم در کتاب انبیای سلف آمده است امر به معروف و نهی از منکر بود، اوّلین صفتی که برای امت خیر، ذکر میفرماید به سبب خیر بودن امت قرار میدهد، همان مسئله ﴿تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ است ﴿وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ﴾.
ویژگی مهم آمر به معروف و ناهی از منکر
آنگاه امر به معروف که با این خصوصیتها مشخص شد، چون در نوع این موارد هم مسئله فلاح مطرح است، هم مسئله ایمان به خدا و قیامت و امثال ذلک مطرح است، معلوم میشود منظور از امر به معروف، تبلیغ مصطلح نیست که کسی سخنرانی کند ولو خودش عمل نکند، گرچه در فقه آمده است که شرط امر به معروف، عدل نیست لازم نیست که آمر به معروف و ناهی از منکر عادل باشد، نظیر امامت جمعه و جماعت نیست که شرطش عدل باشد؛ اما در فقه اکبر یعنی در تفسیر قرآن کریم، اگر کسی آمر به معروف بود قبل از ائتمار و ناهی عن المنکر بود قبل از انتهاء، او عاقل نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 44 این بحثش گذشت که فرمود: ﴿أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ این اختصاصی به مسلمین یا مسیحیها یا یهودیها ندارد این یک اصل کلی است چه اینکه کتاب اختصاصی به قرآن ندارد. فرمود آن کسی که این مسائل اسلامی را خوب درک میکند اگر به امر به معروف و نهی از منکر قناعت کرد بدون اینکه خود عمل بکند، خودش را فراموش کرد این عاقل نیست.
نشانههای انسان عاقل و غافل
معلوم میشود انسان عاقل چند نشانه دارد که همه اینها باید جمع بشوند. اول اینکه خود را فراموش نکند و اگر بخواهد خود را فراموش نکند باید خدا را فراموش نکند چون اگر خدا را فراموش کرد خود را یقیناً فراموش میکند ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اگر کسی به یاد حق نبود، خود را هم فراموش میکند ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ نشانه این است. و اگر بخواهد خدا را فراموش نکند باید اهل محاسبه باشد؛ خاطرات خود را فراموش نکند، کاری که انجام میدهد اهل حساب باشد، هر کاری که میکند بگوید ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ به نام خدا. کاری را قهراً میکند که به خودش اجازه بدهد بگوید به نام خدا. قهراً وارد معاصی صغیره و کبیره یقیناً نخواهد شد ـ حالا مکروهات حسابش دیگر است ـ برای اینکه درباره معاصی صغیره و کبیره هرگز نمیتواند وارد گناه بشود بگوید به نام خدا، خب، اینکه به ما گفتند آغاز کارتان بگویید به نام خدا ﴿بِسْمِ اللّهِ﴾ یعنی کار باید طوری باشد که انسان بگوید خدایا به نام تو، خب هیچ معصیتی را که نمیشود گفت خدایا به نام تو که، اگر محاسبه نبود شیطان راه پیدا میکند، شیطان که راه پیدا کرد ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ﴾ این میشود صغرا «ومن نسی ذکر الله ینسیه الله نفسه» این میشود کبرا ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ پس «من اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِ الشَّیْطَانُ ینسی نفسه﴾ این نتیجه، خب شیطان چطور بر انسان مسلّط میشود انسان غافل تیر میخورد دیگر، چه موقع انسان تحت سلطه شیطان قرار میگیرد، آن وقتی که تیرانداز را نبیند ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ﴾ شیطان که از سَمت چپ یا سَمت راست یا پشت سر یا جلو نمیآید که، اینکه گفت ﴿ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ یعنی از چهار جهت میآیم نه یعنی چهار جهت مادّی، آنها شیاطین انساند میآیند ولی شیطنتشان که معلوم نیست، پس شیطان از راهی میآید که انسان را میبیند و انسان او را نمیبیند ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ﴾ یعنی «من حیث الغفله».
خب، پس این سه تا چهار تا قیاس منطقی که تشکیل شد، همه این مفاسد براساس غفلت است. غفلت که شد، شیطان را انسان نمیبیند وارد کار میشود، چون اهل حساب که نیست کار را انجام میدهد، وقتی غافل بود شیطان میبیند در حالی که این شخص شیطان را نمیبیند تا رَجم کند. وقتی ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ﴾ چون ﴿عَدُوٌّ مُبِینٌ﴾ هم هست این ﴿عَدُوٌّ مُبِینٌ﴾ انسان را در حالت غفلت دید، تیراندازی را شروع میکند که «النظرة سهم من سِهام ابلیس» یک نمونه است وگرنه هر معصیتی «سهم من سهام ابلیس» این اختصاصی به نگاه به نامحرم که ندارد «کلّ عصیان سهم من سهام ابلیس»، پس انسان اگر غافل بود، زید غافل است و هر کسی غافل بود شیطان را نمیبیند و شیطان او را میبیند، پس زید را شیطان میبیند و شیطان او را نمیبیند این قیاس اول. هر کسی را شیطان دید و او شیطان را ندید، شیطان تیراندازی میکند و اسیر میگیرد این زید هم غافل است شیطان را ندید و شیطان او را دید، پس شیطان تیراندازی کرد او را مصدوم و مجروح کرد و اسیر گرفت، این هم دو قیاس.
خب، شیطان اگر بر کسی مسلّط بشود چه میکند؟ ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ﴾ چه میکند؟ ﴿فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ﴾ این شخص کسی است که «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِ الشَّیْطَانُ» «ومن استحوذ علیه الشیطان فقد ینسیه ذکر الله» پس «فقد انساه ذکر الله» خب، اگر کسی یاد خدا را فراموش کرد چه میشود؟ ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ این شخص خدا را فراموش کرد، هر که خدا را فراموش کرد خود را فراموش میکند، پس این شخص خود را فراموش کرده است. این چند تا قیاس شد.
شرط عاقل بودن آمر به معروف
حالا که این شخص خود را فراموش کرد شروع به سخنرانی میکند ـ ماشاءاللهـ مرتّب حرف میزند در گفتارش، در نوشتارش، بدون اینکه بگوید من این حرفی که میزنم آیا عمل کردم یا نه، اینجاست که صریحاً قرآن کریم در آیهٴ همین 44 سورهٴ «بقره» پرده برمیدارد ﴿أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ خب، حالا اگر کسی خواست بفهمد عاقل است یا نه، یک حساب منطقی دارد یا ندارد. از آن طرف عقل را معنا کرد که «ما عُبِدَ بهِ الرّحمن وَ اکتُسِب بهِ الجِنان» عقل منظور درس خواندن نیست، مراد علم نیست. بارها ملاحظه فرمودید که ما سه طایفه نداریم عاقل و عالم و جاهل بیش از دو طایفه نیست، انسان یا عاقل است اهل بهشت است یا جاهل است یعنی «ما عُبِدَ بهِ الرّحمن وَ اکتُسِب بهِ الجِنان» را ندارد، اهل جهنم است. آن وقت این اهل جهنم دو گروهاند یک عده درسخواندهاند یک عده درسنخوانده، اینچنین نیست که سه گروه باشد تقسیم در طول هم باشد تقسیم اوّلی باشد نظیر کلمه یا اسم است یا فعل است یا حرف تقسیم اوّلی باشد. تقسیم اوّلی دو ضلعی است انسان یا عاقل است یعنی اهل بهشت، یا عاقل نیست یعنی «ما عُبِدَ بهِ الرّحمن وَ اکتُسِب بهِ الجِنان» را ندارد، میشود اهل جهنم. آن وقت این اهل جهنم یا درس خواندهاند یا درس نخوانده.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب؛ آن چون در زیرش هست آن علم دارد در حقیقت، اگر کسی عاقل بود جهل ندارد. آنگاه کاری که عالم باید در چند سال در مدرسه پیدا کند، این در سایه عمل صالح فراهم کرده است.
پرسش:...
پاسخ: بله، این علم نورانی است، علم همان است که سرپُلی برای عقل باشد ﴿تِلْکَ الاَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلاَّ العَالِمُونَ﴾ این علمی است که سرپُل برای عقل است یک نردبان عاقل شدن است، علم هرگز هدف نیست، عقل هدف است. انسان درس میخواند که بفهمد با چه خود را از عذاب برهاند، لذا نفرمود «وما یعلمها الا العاقلون»، فرمود: ﴿وَمَا یَعْقِلُهَا إِلاَّ الْعَالِمُونَ﴾ عالم شدن یک سرپُلی است، یک قنطره و راهی است برای عاقل شدن. آنگاه انسان بخواهد بفهمد عاقل است یا نه، آن هم راه منطقیاش، بالأخره اینکه میگویند اهل محاسبه باشید محاسبه که بدون علم نمیشود که، این راه منطقیاش است. سرانجام قرآن کریم به کسی که آمر به معروف است بدون ائتمار و ناهی عن المنکر است بدون تناهی، میگوید عاقل نیست ﴿وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب؛ یعنی همین، نشانهاش همین است دیگر، کسی که میگوید و عمل نمیکند ممقوط نزد حق است، مغضوب نزد حق است.
عدم شرطیت عدالت برای اجرای امر به معروف
این اگر نگوید، یک تکلیف دیگری را زیر پا گذاشت، واجب است بگوید امر به معروف و نهی از منکر، نظیر امامت جمعه یا جماعت نیست که مشروط به عدالت باشد، واجب است بگوید، اما نه تنها مشروط نیست به عدالت در همان محور امر به معروف یعنی چیزی را که میگوید باید خودش عمل بکند، در خارج او هم نیست. یک وقت است آمر به معروف و ناهی از منکر عادل نیست و منشأ فقدان عدالت هم این نیست که این نمازی را که امر میکند خودش نمیخواند، نه نماز میخواند؛ اما از ربا نهی میکند و خودش مبتلاست یا از غیبت نهی میکند و خودش مبتلاست یا نه، نماز را میخواند و از غیبت نهی میکند، آنجا که محلّ امر به معروف و نهی از منکر را انجام ندهد این مستقیماً مصداق ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ است یعنی امر به نماز میکند ولی خودش نمیخواند، نهی از غیبت میکند ولی خودش مُغتاب است، یک وقت نه، فِسقش در غیر مورد امر به معروف و نهی از منکر است یعنی امر به نماز میکند، خودش هم نماز میخواند ولی فسقش در این است که غیبت میکند این ضررش کمتر است؛ اما آنجا که فرمود: ﴿لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾ آن در خود محور قضیه است انسان؛ بگوید چیزی را که عمل نمیکند یا اینجا ﴿وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ﴾ یعنی در آن محور امر به معروف و نهی از منکر خودتان مبتلایید.
به هر حال عدل شرط نیست و اگر کسی عادل نبود، امر به معروف و نهی از منکر را ترک کرد معصیت دیگر را مرتکب شد؛ اما باید بداند که اگر در محور امر و در مدار نهی از منکر خودش مبتلا بود در حقیقت عاقل نیست و منشأ از دست دادن عقل هم غفلت است.
عدم تنافی امر به معروف با مضمون آیه 105 سورهٴ «توبه»
خب، اینها بحث کوتاهی درباره عظمت امر به معروف و نهی از منکر که از ذات اقدس الهی شروع کرده به رسولش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده، بعد عظمت امّت مرقومه هم در این امر به معروف و نهی از منکر است مشخص میشود. آنگاه روش خواهد شد که آیهٴ 105 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هرگز با این بحثهای کلّی امر به معروف و نهی از منکر مخالف نیست. بعضی از کسانی که سعی میکردند یک مقدار راحتطلب باشند به این آیهٴ 105 سورهٴ «مائده» احیاناً تمسّک میکردند که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَی اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ میفرماید این آیه میگوید شما خودتان را دریابید چه کار به دیگران دارید؟ ﴿عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ این ﴿عَلَیْکُمْ﴾ اسم فعل است یعنی «الزموا انفسکم» یعنی مواظب جانتان باشید، از جانتان جدا نشوید فقط خودتان را دریابید. خب، چه موقع شما مواظب جانتان هستید، در صورتی که شما اگر مُهتدی باشید و دیگران ضرر بکنند به شما آسیبی نمیرساند ﴿لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾ شما چه موقع مُهتدی میشوید؟ در صورتی که به اوامر الهی عمل بکنید یکی از بارزترین دستورات الهی همان مسئله امر به معروف و نهی از منکر است، اگر کسی امر به معروف نکرد که مُهتدی نیست، پس معلوم میشود اینکه فرمود: ﴿إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾ یعنی «إذا عطیتم بفرائض الله» یکی از بارزترین مصادق فرایض الهی هم امر به معروف و نهی از منکر است، حالا اگر امر به معروف و نهی از منکر کردی از آن به بعد اثر نکرد ﴿لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ﴾، ﴿إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾ یعنی «إذا أدّیتم ما علیکم من التکلیف» شما وظیفهتان را انجام دادید معنایش این نیست که ﴿إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾ هر کس هر جا رفت به شما آسیبی نمیرساند، اینطور نیست ﴿لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾ «و عملتم بفرائض الله و تکالیفه».
سیره امیرمؤمنان (علیه السلام) جهت اجرای فریضه فوق
در مسئلهٴ امر به معروف و نهی از منکر که خدای سبحان خود را آمر به معروف و ناهی از منکر دانست و کسانی که امر به معروف میکنند قبل از ائتمار و نهی از منکر میکنند قبل از تناهی، عاقل نیستند، در همین زمینه آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه هست که فرمود ما هرگز کسی را به معروف امر نکردیم، مگر اینکه قبل از دیگران مؤتمر شدیم، امرپذیر شدیم و هرگز کسی را از منکر بازنداشتیم، مگر اینکه قبل از دیگران متناهی شدیم . این را حضرت به عنوان یک فخر در خطبهٴ نهجالبلاغه ذکر میکند، گاهی میفرماید ما در خیرات سابقیم و جزء سابقینیم و گاهی هم میفرماید ما هرگز امر به معروف نکردیم، مگر اینکه قبل از اینکه دیگران به این معروف عمل بکنند ما مؤتمر به امر به معروف بودیم، لذا آنها که توفیق امر به معروف را طلب میکنند، اول ائتمار را و همچنین تناهی را درخواست میکنند، بعد میگویند خدایا! توفیق امر به معروف را بعد از ایتمار و توفیق نهی از منکر را بعد از تناهی به ما بده.
دیدگاه زمخشر ی در تطبیق بغی بر امویان
در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این مسئله ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴾ این تقریباً جامعترین آیهای است که راجع به امر به معروف و نهی از منکر است، زیرا نوعِ معاریف به این اصول اوّلیه برمیگردد که عدل و احسان و ایتای ذیالقربیٰ است و نوعِ مفاسد به آن اُمّالخبایثها برمیگردد که فحشا و بَغی و منکر است. لطیفهای را زمخشری در کشاف ذیل همین آیه دارد ذیل آیهٴ ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ﴾ دارد میگوید امویان(علیهم اللعنة) اهانت به ذات مقدس حضرت امیر(سلام الله علیه) را جزء برنامههای رسمی منبرها قرار دادند، وقتی این برنامهٴ پلید ساقط شد زمان عمربنعبدالعزیز این لعن ساقط شد به جای او این آیه مبارکه روی منبرها خوانده میشد ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴾ این آیه جای آن لعن ـ معاذاللهـ نشسته است، بعد خود زمخشری در کشاف این جمله را اضافه میکند، میگوید آنها که این سنّت سیّئه را ترویج کردهاند که لعنت خدا بر آنها باد در حقیقت به فحشا و منکر و بَغی دست زدهاند که خدا از فحشا و منکر و بَغی نهی میکند ، در شرح کشاف این لطیفه دیگر اضافه شده است و آن اینکه، سرّ اینکه زمخشری میگوید اهانت به علیبنابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) فحشا و منکر و بَغی است، این عنوان بَغی را از آن حدیث معروف استفاده کرده است. حدیث معروفی که فریقین نقل کردند این است که وجود مبارک رسول الله(علیه آلاف التحیّة و الثّناء) به عمّار یاسر فرمود: عمّار! «تقتلک الفئة الباغیة» ؛ آن گروهی که اهل بَغیاند تو را شهید میکنند، معلوم میشود امویانی که در جنگ صفین به نبرد علیه حضرت امیر قیام کردند فئه باغیه بودند، کار آنها بَغی بود که لذا همراهان حضرت امیر را شهید کردند و اهانت به علیبنابیطالب(سلام الله علیه) بَغی است، لذا ﴿وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ﴾ شامل حال امویان هم خواهد شد که اینها مبتلا به فحشا و منکر و بَغی بودند.
در مسئله اینکه ﴿یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ گاهی مصداق امر به معروف ذکر میشود، گاهی عنوان امر به معروف، میتوان آیهٴ سورهٴ «علق» را یکی از مصادیق امر به معروف دانست ﴿أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهَی ٭ عَبْداً إِذَا صَلَّی ٭ أَرَأَیْتَ إِن کَانَ عَلَی الْهُدَی ٭ أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَی﴾ این ﴿أَمَرَ بِالتَّقْوَی﴾ به عنوان نمونهای از مصادیق امر به معروف خواهد بود.
عقوبت منکران آیات و قاتلان انبیا و علما به عذابهای دنیوی و اخروی
خب، این هم بخشهایی مربوط به ﴿وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ از آن طرف میفرماید: ﴿لَوْلاَ یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ﴾ از این طرف هم میفرماید اینها آمرین به معروف را شهید کردند. آنگاه که این سه بخش این کریمه تمام شد در ذیل آیه آمده است ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ٭ أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾ بعضیها اینچنین پنداشتند که چون آنها سه گروه بودند، سه کار کردند، یکی کفر به آیات الهی بود، یکی قتل انبیا بود، یکی قتل آمرین به معروف و عاملین به قِسط. برای این سه گروه هم سه کیفر یاد شد یکی ﴿بَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ است، یکی هم ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾، است یکی هم ﴿وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾ ولی غافل از اینکه این برای همه اینهاست یعنی اگر کسی کفر به آیات الهی ورزید هر سه کیفر را دارد کسی که نبی را کُشت، پیامبرکُشی کرد هر سه کیفر را دارد، کسی که آمرین به قسط را شهید میکنند هر سه کیفر را دارند ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾.
مراد از ﴿وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾
اما اینکه فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾ عدهای فکر میکنند که تا زندهاند لذّتهای ظاهری میبرند، بعد هم که رخت بربستند نام آنها به نیکی محفوظ میماند. قرآن میفرماید: ﴿وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ هُم مِنَ الْمَقْبُوحِینَ﴾ پس نه اثر دنیایی بردند، نه بهرهٴ اخروی. بهرهٴ اخروی که یقیناً نداشتند در دنیا جز لعنت و نفرین چیزی برای اینها نماند ﴿وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ هُم مِنَ الْمَقْبُوحِینَ﴾ لذا ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾ و اما درباره کلمه ﴿وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾ این میشود گفت جمع در مقابل جمع است ﴿مَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾ اینچنین نیست که نفی جمع بکند و با اثبات فرد سازگار باشد، اگر خدا فرمود: ﴿وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾ معنایش این نیست که اینها ناصرین ندارند، ولی ممکن است ناصر داشته باشند؛ نظیر اینکه فرمود: ﴿وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾ معنای ﴿وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾ این نیست که ظالم انصار ندارد، گرچه ممکن است ناصر یا دو ناصر داشته باشد اینچنین نیست، بلکه این جمع در مقابل جمع است یعنی «لیس لأحد من الظالمین أحد من الأنصار»، «لیس لأحد من هؤلاء أحد من ناصرین» نه اینکه جمع، نفی شده است ممکن است واحد باشد. روحِ این سخن ﴿وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾ در این آیه یا ﴿وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾ در آیهٴ دیگر همان کریمه است که ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ﴾ یعنی شفاعت هیچ شفیعی به حال اینها سودی ندارد ﴿وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾ است؛ منتها چون آنها جمع بودند این جمع هم در مقابل آن جمع است یعنی برای هیچ کدام از این گروهها، هیچ ناصری از ناصرین یا هیچ ناصری از انصار وجود ندارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
- همتایی عقوبت انکار آیات تکوینی با انکار وحی و رسالت
- نکاتی چند در به غیر حق بودن قتل انبیا
- خداوند، برترین آمر به معروف و ناهی از منکر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴿21﴾ أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴿22﴾
همتایی عقوبت انکار آیات تکوینی با انکار وحی و رسالت
این کریمه که چند مضمون را در برداشت، مضمون اوّلش مسئله کفر به آیات الله بود که شامل میشود هر آیهای از آیات الهی را. مسئله دومش قتل انبیا(علیهم السلام) بود ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ و مسئله سوم قتل آمرین به قِسط بود. آنگاه کیفری هم که خداوند برای اینها ذکر فرمود چند چیز است.
کفر به آیات الهی اختصاصی به آیات تدوینی ندارد، آیات تکوینی را هم اگر کسی انکار کند کفر ورزید یعنی اگر معجزهای از معجزات الهی را کسی منکر بشود کفر ورزیده است یا جمیع آیات آفاقی و آیات انفسی که هر کدام از آنها آیهای از آیات الهی است. اگر کسی بگوید اینها مستقلاً خلق شدند، خالقی ندارند و نشانهٴ قدرت حق نیستند این هم در حقیقت کفر به آیهای از آیات الهی است که روحش به کفر به الله برمیگردد.
نکاتی چند در به غیر حق بودن قتل انبیا
﴿وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾؛ انبیا را بدون حق و بیجهت میکُشتند و شهید میکردند، این کلمه ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ گاهی با «الف» و «لام» است ﴿بِغَیْرِ الحَقِّ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت، گاهی بدون «الف» و «لام» است، مثل همین ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ و موارد دیگر. این چند نکته در خصوص این کلمه ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ است آنجا که با «الف» و «لام» است یعنی به غیر جنس حق یعنی آن حقی که خدای سبحان به سبب آن حق، خون کسی را مهدور کرده است، این گروه که انبیا را شهید کردهاند، با آن حق نبود [بلکه] انبیا در حالی که معصومالدم بودند، اینها را شهید کردند این اگر «الف» و «لام» داشته باشد؛ اما آنجایی که بی «الف» و «لام» است، نظیر این آیه و بعضی از آیات دیگر ناظر به آن است که «بغیر حق من تلک الحقوق» چون چند چیز است که انسان را مهدورالدم میکند و درباره انبیا هیچ یک از آن حقوقی که مایه مهدورالدم شدن باشد وجود ندارد.
نکته سوم در کلمه ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ آن است که این به طور جدال احسن با اهل کتاب در میان گذاشت یعنی شما هم میدانید که این ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ است، چون ممکن است درباره گروه بعدی که آمرین به قِسطاند شک داشته باشید، ولی درباره انبیا(علیهم السلام) که شک ندارید آنها هم نبوّتشان برای شما محرز است و هم حرمت قتل نبی برای شما محرز است؛ موضوعاً و حُکماً شما شکّی ندارید، لذا در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیهٴ 183 اینچنین میفرماید: ﴿الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَیْنَا أَلاَ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جَاءَکُمْ رُسُلٌ مِن قَبْلِی بِالْبَیِّنَاتِ وَبِالَّذِی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾؛ شما گفتید تا بیّنات الهی نیایند، تا نشانه قدرت حق در زمینه ما ظهور نکند ما ایمان نمیآوریم. انبیای قبلی با بیّنات و معجزات آمدند و با این معجزهٴ پیشنهادی شما هم که گفتید ﴿أَلاَ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّی یَأْتِیَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ﴾؛ یک قربانی بکند و آتشی بیاید و این قربانی را بخورد تا نشانهٴ قبول باشد و مانند آن، این معجزه پیشنهادی شما را هم آوردند؛ اما شما معذلک آنها را شهید کردید ﴿فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾. این نکته سوم درباره کلمه ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ است یعنی شما موضوعاً و حُکماً برایتان ثابت شده است که اینها نبیاند از طرف خدایند و قتل نبی حرام است. این نکاتی بود مربوط به کلمه ﴿بِغَیْرِ حَقٍّ﴾.
خداوند، برترین آمر به معروف و ناهی از منکر
اما مسئله سوم که مسئله امر به معروف و نهی از منکر است که مهمترین بخش این کریمه است عبارت از آن است که امر به معروف، نهی از منکر از اوصاف ذات اقدس الهی است، از اخلاق فعلی حق است و مؤمن موظّف است متخلّق به اخلاق الهی باشد، لذا خدای سبحان اول سیرهٴ خود را و سنّت خود را ذکر میکند که ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴾ همین امر به معروف و نهی از منکر و موعظه را هم به ما امر میکند که شما هم آمر به معروف و ناهی از منکر باشید. گاهی عنوان امر به معروف دارد، گاهی عنوان امر به قِسط دارد، نظیر آیهٴ سورهٴ «اعراف» که ﴿قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ﴾ گاهی عنوان امر به معروف یا امر به قِسط ندارد به مصداق معروف یا مصداق قِسط امر میکند، مثلاً عدل، مصداق معروف است ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾ یا ادای امانت، مصداق معروف است ﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّوا الاَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا﴾ یا نهی از خیانت، مصداق نهی از منکر است که خدای سبحان فرمود: ﴿لاَ تَخُونُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِکُمْ﴾ و مانند آن. همین دو حال را از مؤمنین هم توقّع دارد و به مؤمنین هم امر میکند که شما امر به معروف بکنید، گاهی هم به مصادیق امر میکند که مثلاً ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً﴾ یا ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الاَقْرَبِینَ﴾ که اینها مصداق امر به معروف است، نفرمود فرزندانتان را به معروف امر کنید، فرمود فرزندانتان را از آتش نجات بدهید و مانند آن.
اجرای امر به معروف ونهی از منکر؛ ویژگی پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)
بعد از اینکه خودش را به عنوان آمر به معروف و ناهی از منکر معرفی کرد، رسول خود (علیه آلاف التحیّة و الثّناء) را به عنوان آمر به معروف و ناهی از منکر معرفی میکند. در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 157 وقتی مشخصات بارز رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را ذکر میکند، میفرماید: ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ﴾ تا آخر آیه. اولین اثر و وصف ممتاز حضرت را مسئله امر به معروف و نهی از منکر میداند که در کتابهای آسمانی سلف رسول خدا(علیه آلاف التحیّة و الثّناء) به این صفت معرفی شد.
عظمت امّت اسلامی در اجرای دو فریضهٴ مذکور
بعد عظمت امت اسلامی را هم در همین امر به معروف و نهی از منکر میداند، امت اسلام وقتی عظیماند که آمر به معروف و ناهی از منکر باشند، نظیر آیهٴ 104 و آیهٴ 110 سورهٴ «آلعمران» ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾؛ از شما یعنی به عنوان نشئیه از شما مردانی برخیزند، امتی برخیزند که جامعه را به خیر دعوت کنند و به معروف یعنی چیزی که «یعرفه العقل و الشرع» امر کنند و از منکر یعنی چیزی که «لایعرفه العقل و الشرع» نهی کنند تا به فلاح برسید، چیزی که عقل و شرع آن را به رسمیت میشناسد معروف است نزد عقل شناخته شده است، چیزی که نزد عقل و شرح به رسمیت شناخته شده نیست، نکره است آن را میگویند منکر. تا چیزی را عقل و شرع به رسمیت نشناسند معروف نخواهد بود و تا چیزی را عقل و شرع طرد نکنند و از رسمیت او را اسقاط نکنند منکر نخواهد شد. آنها که مخالف عقل و شرعاند قهراً ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾ اند که درباره منافقین این آیهٴ سورهٴ «توبه» ذکر فرمود، آنها حسابشان جداست که امر به منکر و نهی از معروف دارند.
و اما امت اسلامی اینچنین است که ﴿یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ و مُفلح هم هستند، چه اینکه در آیهٴ 110 همین سورهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلْنَّاسِ﴾ آنگاه بیان عظمت این امت را و خیر بودن این امت را، در امر به معروف و نهی از منکر میداند. همانطوری که اوّلین وصفی که برای رسول اکرم در کتاب انبیای سلف آمده است امر به معروف و نهی از منکر بود، اوّلین صفتی که برای امت خیر، ذکر میفرماید به سبب خیر بودن امت قرار میدهد، همان مسئله ﴿تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ است ﴿وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ﴾.
ویژگی مهم آمر به معروف و ناهی از منکر
آنگاه امر به معروف که با این خصوصیتها مشخص شد، چون در نوع این موارد هم مسئله فلاح مطرح است، هم مسئله ایمان به خدا و قیامت و امثال ذلک مطرح است، معلوم میشود منظور از امر به معروف، تبلیغ مصطلح نیست که کسی سخنرانی کند ولو خودش عمل نکند، گرچه در فقه آمده است که شرط امر به معروف، عدل نیست لازم نیست که آمر به معروف و ناهی از منکر عادل باشد، نظیر امامت جمعه و جماعت نیست که شرطش عدل باشد؛ اما در فقه اکبر یعنی در تفسیر قرآن کریم، اگر کسی آمر به معروف بود قبل از ائتمار و ناهی عن المنکر بود قبل از انتهاء، او عاقل نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 44 این بحثش گذشت که فرمود: ﴿أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ این اختصاصی به مسلمین یا مسیحیها یا یهودیها ندارد این یک اصل کلی است چه اینکه کتاب اختصاصی به قرآن ندارد. فرمود آن کسی که این مسائل اسلامی را خوب درک میکند اگر به امر به معروف و نهی از منکر قناعت کرد بدون اینکه خود عمل بکند، خودش را فراموش کرد این عاقل نیست.
نشانههای انسان عاقل و غافل
معلوم میشود انسان عاقل چند نشانه دارد که همه اینها باید جمع بشوند. اول اینکه خود را فراموش نکند و اگر بخواهد خود را فراموش نکند باید خدا را فراموش نکند چون اگر خدا را فراموش کرد خود را یقیناً فراموش میکند ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ اگر کسی به یاد حق نبود، خود را هم فراموش میکند ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ نشانه این است. و اگر بخواهد خدا را فراموش نکند باید اهل محاسبه باشد؛ خاطرات خود را فراموش نکند، کاری که انجام میدهد اهل حساب باشد، هر کاری که میکند بگوید ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ به نام خدا. کاری را قهراً میکند که به خودش اجازه بدهد بگوید به نام خدا. قهراً وارد معاصی صغیره و کبیره یقیناً نخواهد شد ـ حالا مکروهات حسابش دیگر است ـ برای اینکه درباره معاصی صغیره و کبیره هرگز نمیتواند وارد گناه بشود بگوید به نام خدا، خب، اینکه به ما گفتند آغاز کارتان بگویید به نام خدا ﴿بِسْمِ اللّهِ﴾ یعنی کار باید طوری باشد که انسان بگوید خدایا به نام تو، خب هیچ معصیتی را که نمیشود گفت خدایا به نام تو که، اگر محاسبه نبود شیطان راه پیدا میکند، شیطان که راه پیدا کرد ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ﴾ این میشود صغرا «ومن نسی ذکر الله ینسیه الله نفسه» این میشود کبرا ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ پس «من اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِ الشَّیْطَانُ ینسی نفسه﴾ این نتیجه، خب شیطان چطور بر انسان مسلّط میشود انسان غافل تیر میخورد دیگر، چه موقع انسان تحت سلطه شیطان قرار میگیرد، آن وقتی که تیرانداز را نبیند ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ﴾ شیطان که از سَمت چپ یا سَمت راست یا پشت سر یا جلو نمیآید که، اینکه گفت ﴿ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ یعنی از چهار جهت میآیم نه یعنی چهار جهت مادّی، آنها شیاطین انساند میآیند ولی شیطنتشان که معلوم نیست، پس شیطان از راهی میآید که انسان را میبیند و انسان او را نمیبیند ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ﴾ یعنی «من حیث الغفله».
خب، پس این سه تا چهار تا قیاس منطقی که تشکیل شد، همه این مفاسد براساس غفلت است. غفلت که شد، شیطان را انسان نمیبیند وارد کار میشود، چون اهل حساب که نیست کار را انجام میدهد، وقتی غافل بود شیطان میبیند در حالی که این شخص شیطان را نمیبیند تا رَجم کند. وقتی ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ﴾ چون ﴿عَدُوٌّ مُبِینٌ﴾ هم هست این ﴿عَدُوٌّ مُبِینٌ﴾ انسان را در حالت غفلت دید، تیراندازی را شروع میکند که «النظرة سهم من سِهام ابلیس» یک نمونه است وگرنه هر معصیتی «سهم من سهام ابلیس» این اختصاصی به نگاه به نامحرم که ندارد «کلّ عصیان سهم من سهام ابلیس»، پس انسان اگر غافل بود، زید غافل است و هر کسی غافل بود شیطان را نمیبیند و شیطان او را میبیند، پس زید را شیطان میبیند و شیطان او را نمیبیند این قیاس اول. هر کسی را شیطان دید و او شیطان را ندید، شیطان تیراندازی میکند و اسیر میگیرد این زید هم غافل است شیطان را ندید و شیطان او را دید، پس شیطان تیراندازی کرد او را مصدوم و مجروح کرد و اسیر گرفت، این هم دو قیاس.
خب، شیطان اگر بر کسی مسلّط بشود چه میکند؟ ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ﴾ چه میکند؟ ﴿فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ﴾ این شخص کسی است که «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِ الشَّیْطَانُ» «ومن استحوذ علیه الشیطان فقد ینسیه ذکر الله» پس «فقد انساه ذکر الله» خب، اگر کسی یاد خدا را فراموش کرد چه میشود؟ ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ این شخص خدا را فراموش کرد، هر که خدا را فراموش کرد خود را فراموش میکند، پس این شخص خود را فراموش کرده است. این چند تا قیاس شد.
شرط عاقل بودن آمر به معروف
حالا که این شخص خود را فراموش کرد شروع به سخنرانی میکند ـ ماشاءاللهـ مرتّب حرف میزند در گفتارش، در نوشتارش، بدون اینکه بگوید من این حرفی که میزنم آیا عمل کردم یا نه، اینجاست که صریحاً قرآن کریم در آیهٴ همین 44 سورهٴ «بقره» پرده برمیدارد ﴿أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ خب، حالا اگر کسی خواست بفهمد عاقل است یا نه، یک حساب منطقی دارد یا ندارد. از آن طرف عقل را معنا کرد که «ما عُبِدَ بهِ الرّحمن وَ اکتُسِب بهِ الجِنان» عقل منظور درس خواندن نیست، مراد علم نیست. بارها ملاحظه فرمودید که ما سه طایفه نداریم عاقل و عالم و جاهل بیش از دو طایفه نیست، انسان یا عاقل است اهل بهشت است یا جاهل است یعنی «ما عُبِدَ بهِ الرّحمن وَ اکتُسِب بهِ الجِنان» را ندارد، اهل جهنم است. آن وقت این اهل جهنم دو گروهاند یک عده درسخواندهاند یک عده درسنخوانده، اینچنین نیست که سه گروه باشد تقسیم در طول هم باشد تقسیم اوّلی باشد نظیر کلمه یا اسم است یا فعل است یا حرف تقسیم اوّلی باشد. تقسیم اوّلی دو ضلعی است انسان یا عاقل است یعنی اهل بهشت، یا عاقل نیست یعنی «ما عُبِدَ بهِ الرّحمن وَ اکتُسِب بهِ الجِنان» را ندارد، میشود اهل جهنم. آن وقت این اهل جهنم یا درس خواندهاند یا درس نخوانده.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب؛ آن چون در زیرش هست آن علم دارد در حقیقت، اگر کسی عاقل بود جهل ندارد. آنگاه کاری که عالم باید در چند سال در مدرسه پیدا کند، این در سایه عمل صالح فراهم کرده است.
پرسش:...
پاسخ: بله، این علم نورانی است، علم همان است که سرپُلی برای عقل باشد ﴿تِلْکَ الاَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلاَّ العَالِمُونَ﴾ این علمی است که سرپُل برای عقل است یک نردبان عاقل شدن است، علم هرگز هدف نیست، عقل هدف است. انسان درس میخواند که بفهمد با چه خود را از عذاب برهاند، لذا نفرمود «وما یعلمها الا العاقلون»، فرمود: ﴿وَمَا یَعْقِلُهَا إِلاَّ الْعَالِمُونَ﴾ عالم شدن یک سرپُلی است، یک قنطره و راهی است برای عاقل شدن. آنگاه انسان بخواهد بفهمد عاقل است یا نه، آن هم راه منطقیاش، بالأخره اینکه میگویند اهل محاسبه باشید محاسبه که بدون علم نمیشود که، این راه منطقیاش است. سرانجام قرآن کریم به کسی که آمر به معروف است بدون ائتمار و ناهی عن المنکر است بدون تناهی، میگوید عاقل نیست ﴿وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب؛ یعنی همین، نشانهاش همین است دیگر، کسی که میگوید و عمل نمیکند ممقوط نزد حق است، مغضوب نزد حق است.
عدم شرطیت عدالت برای اجرای امر به معروف
این اگر نگوید، یک تکلیف دیگری را زیر پا گذاشت، واجب است بگوید امر به معروف و نهی از منکر، نظیر امامت جمعه یا جماعت نیست که مشروط به عدالت باشد، واجب است بگوید، اما نه تنها مشروط نیست به عدالت در همان محور امر به معروف یعنی چیزی را که میگوید باید خودش عمل بکند، در خارج او هم نیست. یک وقت است آمر به معروف و ناهی از منکر عادل نیست و منشأ فقدان عدالت هم این نیست که این نمازی را که امر میکند خودش نمیخواند، نه نماز میخواند؛ اما از ربا نهی میکند و خودش مبتلاست یا از غیبت نهی میکند و خودش مبتلاست یا نه، نماز را میخواند و از غیبت نهی میکند، آنجا که محلّ امر به معروف و نهی از منکر را انجام ندهد این مستقیماً مصداق ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ است یعنی امر به نماز میکند ولی خودش نمیخواند، نهی از غیبت میکند ولی خودش مُغتاب است، یک وقت نه، فِسقش در غیر مورد امر به معروف و نهی از منکر است یعنی امر به نماز میکند، خودش هم نماز میخواند ولی فسقش در این است که غیبت میکند این ضررش کمتر است؛ اما آنجا که فرمود: ﴿لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ﴾ آن در خود محور قضیه است انسان؛ بگوید چیزی را که عمل نمیکند یا اینجا ﴿وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ﴾ یعنی در آن محور امر به معروف و نهی از منکر خودتان مبتلایید.
به هر حال عدل شرط نیست و اگر کسی عادل نبود، امر به معروف و نهی از منکر را ترک کرد معصیت دیگر را مرتکب شد؛ اما باید بداند که اگر در محور امر و در مدار نهی از منکر خودش مبتلا بود در حقیقت عاقل نیست و منشأ از دست دادن عقل هم غفلت است.
عدم تنافی امر به معروف با مضمون آیه 105 سورهٴ «توبه»
خب، اینها بحث کوتاهی درباره عظمت امر به معروف و نهی از منکر که از ذات اقدس الهی شروع کرده به رسولش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده، بعد عظمت امّت مرقومه هم در این امر به معروف و نهی از منکر است مشخص میشود. آنگاه روش خواهد شد که آیهٴ 105 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هرگز با این بحثهای کلّی امر به معروف و نهی از منکر مخالف نیست. بعضی از کسانی که سعی میکردند یک مقدار راحتطلب باشند به این آیهٴ 105 سورهٴ «مائده» احیاناً تمسّک میکردند که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَی اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ میفرماید این آیه میگوید شما خودتان را دریابید چه کار به دیگران دارید؟ ﴿عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ این ﴿عَلَیْکُمْ﴾ اسم فعل است یعنی «الزموا انفسکم» یعنی مواظب جانتان باشید، از جانتان جدا نشوید فقط خودتان را دریابید. خب، چه موقع شما مواظب جانتان هستید، در صورتی که شما اگر مُهتدی باشید و دیگران ضرر بکنند به شما آسیبی نمیرساند ﴿لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾ شما چه موقع مُهتدی میشوید؟ در صورتی که به اوامر الهی عمل بکنید یکی از بارزترین دستورات الهی همان مسئله امر به معروف و نهی از منکر است، اگر کسی امر به معروف نکرد که مُهتدی نیست، پس معلوم میشود اینکه فرمود: ﴿إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾ یعنی «إذا عطیتم بفرائض الله» یکی از بارزترین مصادق فرایض الهی هم امر به معروف و نهی از منکر است، حالا اگر امر به معروف و نهی از منکر کردی از آن به بعد اثر نکرد ﴿لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ﴾، ﴿إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾ یعنی «إذا أدّیتم ما علیکم من التکلیف» شما وظیفهتان را انجام دادید معنایش این نیست که ﴿إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾ هر کس هر جا رفت به شما آسیبی نمیرساند، اینطور نیست ﴿لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾ «و عملتم بفرائض الله و تکالیفه».
سیره امیرمؤمنان (علیه السلام) جهت اجرای فریضه فوق
در مسئلهٴ امر به معروف و نهی از منکر که خدای سبحان خود را آمر به معروف و ناهی از منکر دانست و کسانی که امر به معروف میکنند قبل از ائتمار و نهی از منکر میکنند قبل از تناهی، عاقل نیستند، در همین زمینه آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه هست که فرمود ما هرگز کسی را به معروف امر نکردیم، مگر اینکه قبل از دیگران مؤتمر شدیم، امرپذیر شدیم و هرگز کسی را از منکر بازنداشتیم، مگر اینکه قبل از دیگران متناهی شدیم . این را حضرت به عنوان یک فخر در خطبهٴ نهجالبلاغه ذکر میکند، گاهی میفرماید ما در خیرات سابقیم و جزء سابقینیم و گاهی هم میفرماید ما هرگز امر به معروف نکردیم، مگر اینکه قبل از اینکه دیگران به این معروف عمل بکنند ما مؤتمر به امر به معروف بودیم، لذا آنها که توفیق امر به معروف را طلب میکنند، اول ائتمار را و همچنین تناهی را درخواست میکنند، بعد میگویند خدایا! توفیق امر به معروف را بعد از ایتمار و توفیق نهی از منکر را بعد از تناهی به ما بده.
دیدگاه زمخشر ی در تطبیق بغی بر امویان
در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این مسئله ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴾ این تقریباً جامعترین آیهای است که راجع به امر به معروف و نهی از منکر است، زیرا نوعِ معاریف به این اصول اوّلیه برمیگردد که عدل و احسان و ایتای ذیالقربیٰ است و نوعِ مفاسد به آن اُمّالخبایثها برمیگردد که فحشا و بَغی و منکر است. لطیفهای را زمخشری در کشاف ذیل همین آیه دارد ذیل آیهٴ ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ﴾ دارد میگوید امویان(علیهم اللعنة) اهانت به ذات مقدس حضرت امیر(سلام الله علیه) را جزء برنامههای رسمی منبرها قرار دادند، وقتی این برنامهٴ پلید ساقط شد زمان عمربنعبدالعزیز این لعن ساقط شد به جای او این آیه مبارکه روی منبرها خوانده میشد ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴾ این آیه جای آن لعن ـ معاذاللهـ نشسته است، بعد خود زمخشری در کشاف این جمله را اضافه میکند، میگوید آنها که این سنّت سیّئه را ترویج کردهاند که لعنت خدا بر آنها باد در حقیقت به فحشا و منکر و بَغی دست زدهاند که خدا از فحشا و منکر و بَغی نهی میکند ، در شرح کشاف این لطیفه دیگر اضافه شده است و آن اینکه، سرّ اینکه زمخشری میگوید اهانت به علیبنابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) فحشا و منکر و بَغی است، این عنوان بَغی را از آن حدیث معروف استفاده کرده است. حدیث معروفی که فریقین نقل کردند این است که وجود مبارک رسول الله(علیه آلاف التحیّة و الثّناء) به عمّار یاسر فرمود: عمّار! «تقتلک الفئة الباغیة» ؛ آن گروهی که اهل بَغیاند تو را شهید میکنند، معلوم میشود امویانی که در جنگ صفین به نبرد علیه حضرت امیر قیام کردند فئه باغیه بودند، کار آنها بَغی بود که لذا همراهان حضرت امیر را شهید کردند و اهانت به علیبنابیطالب(سلام الله علیه) بَغی است، لذا ﴿وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ﴾ شامل حال امویان هم خواهد شد که اینها مبتلا به فحشا و منکر و بَغی بودند.
در مسئله اینکه ﴿یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ گاهی مصداق امر به معروف ذکر میشود، گاهی عنوان امر به معروف، میتوان آیهٴ سورهٴ «علق» را یکی از مصادیق امر به معروف دانست ﴿أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهَی ٭ عَبْداً إِذَا صَلَّی ٭ أَرَأَیْتَ إِن کَانَ عَلَی الْهُدَی ٭ أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَی﴾ این ﴿أَمَرَ بِالتَّقْوَی﴾ به عنوان نمونهای از مصادیق امر به معروف خواهد بود.
عقوبت منکران آیات و قاتلان انبیا و علما به عذابهای دنیوی و اخروی
خب، این هم بخشهایی مربوط به ﴿وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ﴾ از آن طرف میفرماید: ﴿لَوْلاَ یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ﴾ از این طرف هم میفرماید اینها آمرین به معروف را شهید کردند. آنگاه که این سه بخش این کریمه تمام شد در ذیل آیه آمده است ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ٭ أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾ بعضیها اینچنین پنداشتند که چون آنها سه گروه بودند، سه کار کردند، یکی کفر به آیات الهی بود، یکی قتل انبیا بود، یکی قتل آمرین به معروف و عاملین به قِسط. برای این سه گروه هم سه کیفر یاد شد یکی ﴿بَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ است، یکی هم ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾، است یکی هم ﴿وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾ ولی غافل از اینکه این برای همه اینهاست یعنی اگر کسی کفر به آیات الهی ورزید هر سه کیفر را دارد کسی که نبی را کُشت، پیامبرکُشی کرد هر سه کیفر را دارد، کسی که آمرین به قسط را شهید میکنند هر سه کیفر را دارند ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾.
مراد از ﴿وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾
اما اینکه فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾ عدهای فکر میکنند که تا زندهاند لذّتهای ظاهری میبرند، بعد هم که رخت بربستند نام آنها به نیکی محفوظ میماند. قرآن میفرماید: ﴿وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ هُم مِنَ الْمَقْبُوحِینَ﴾ پس نه اثر دنیایی بردند، نه بهرهٴ اخروی. بهرهٴ اخروی که یقیناً نداشتند در دنیا جز لعنت و نفرین چیزی برای اینها نماند ﴿وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ هُم مِنَ الْمَقْبُوحِینَ﴾ لذا ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾ و اما درباره کلمه ﴿وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾ این میشود گفت جمع در مقابل جمع است ﴿مَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾ اینچنین نیست که نفی جمع بکند و با اثبات فرد سازگار باشد، اگر خدا فرمود: ﴿وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾ معنایش این نیست که اینها ناصرین ندارند، ولی ممکن است ناصر داشته باشند؛ نظیر اینکه فرمود: ﴿وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾ معنای ﴿وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾ این نیست که ظالم انصار ندارد، گرچه ممکن است ناصر یا دو ناصر داشته باشد اینچنین نیست، بلکه این جمع در مقابل جمع است یعنی «لیس لأحد من الظالمین أحد من الأنصار»، «لیس لأحد من هؤلاء أحد من ناصرین» نه اینکه جمع، نفی شده است ممکن است واحد باشد. روحِ این سخن ﴿وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾ در این آیه یا ﴿وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾ در آیهٴ دیگر همان کریمه است که ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ﴾ یعنی شفاعت هیچ شفیعی به حال اینها سودی ندارد ﴿وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ﴾ است؛ منتها چون آنها جمع بودند این جمع هم در مقابل آن جمع است یعنی برای هیچ کدام از این گروهها، هیچ ناصری از ناصرین یا هیچ ناصری از انصار وجود ندارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است