display result search
منو
تفسیر آیه 28 سوره آل‌عمران _ بخش اول

تفسیر آیه 28 سوره آل‌عمران _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 2 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 28 سوره آل‌عمران _ بخش اول"

نقد دیدگاه طبری درباره ﴿تخرج الحیّ مِن المیّت﴾
تبیین اعطای رزق به غیر حساب خداوند
علت منع قرآن از دستیابی بیماران سیاسی به اسرار حکومت اسلامی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لاَ یَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِیْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَی اللّهِ الْمَصِیرُ﴿28﴾

نقد دیدگاه طبری دربارهٴ ﴿تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ﴾
دو نکته درباره آیهٴ ﴿تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیلِ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾ مانده است که آنها باید اشاره بشود بعد وارد بحث جدید بشویم.
طبری در تفسیرش سخنِ جدیدی که دیگران نداشته باشند، ندارند ولی این کلمه ﴿تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ﴾ بعد از نقل آرا و اقوال می‌گوید منظور آن است که انسان را که زنده است از نطفهٴ مُرده به بار می‌آوریم و از انسان زنده، نطفهٴ مُرده به بار می‌آوریم. آن‌گاه خروج مؤمن از کافر و خروج کافر از مؤمن و همچنین خروج خوشه از حبّه یا درخت از هسته و بالعکس اینها را مشمول نمی‌داند، می‌فرماید ظاهر و شایع از اخراج حی از میّت و اخراج میّت از حی برابر آنچه در قرآن و امثال قرآن مستفاد و مستعمل است، همان اخراج انسان از نطفه و اخراج نطفه از انسان است و لفظ را باید بر آن غالب شایعش حمل کرد، این خلاصه سخنی است که جناب طبری انتخاب کرد؛ منتها این تام نیست برای اینکه گرچه مطلق، فرد شایع دارد ولی انصراف مطلق و فرد شایع وقتی است که خود لفظ ظهور پیدا کند، همان‌طوری که در اصول ملاحظه فرمودید وگرنه صِرف فرد شایع و فرد رایج داشتن دلیل انصراف نیست، مگر آن قدر این مطلق در آن فرد شایع به کار برود که بدون قرینه اگر استعمال بشود، به خود لفظ ظهور بدهد وگرنه صِرف کثرت افراد و کثرت استعمال هیچ‌کدام از اینها دلیل انصراف نیست، مگر آن وقتی که لفظ ظهور پیدا کند. صِرف کثرت مورد و شیوع یک قِسم و مورد، دلیل بر انصراف نیست چه اینکه صرف کثرت استعمال هم دلیل نیست ولی کثرت استعمال دلیل نشد، کثرت فرد به طریق اُولیٰ دلیل انصراف نیست.

تبیین اعطای رزق به غیر حساب خداوند
مطلب دوم آن است که این ﴿وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾ که چند احتمال در آن بود یکی از بارزترین مصادیق آن آیهٴ 37 همین سورهٴ مبارکه است که در بحثهای بعد در پیش خواهیم داشت به خواست خدا که جریان رزقِ مریم(علیها السلام) را که ذکر می‌کند وقتی زکریا وارد می‌شود، می‌بیند روزی تازه نزد مریم هست و از او سؤال می‌کند ﴿یَا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾ در اینجا ﴿بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾ نه به این معناست که نامحدود است، چون آن رزقی که به مریم داده بود محدود بود؛ اما این‌‌چنین نیست که براساس استحقاق که کسی کسبی، تلاش و کوششی بکند تا به اینجا برسد که خدای سبحان براساس محاسبه به افراد فضل بدهد، این‌‌چنین نیست که برابر کارِ هر کسی به او پاداش بدهد. از این طرف انسانها موظف‌اند که با کار و تلاش و کوشش خودشان را به درِ رحمت برسانند و اگر کسی کار و کوشش نکرد خود را به درِ رحمت نرساند، توقّعی نباید داشته باشد. اما وقتی که در باز شد جایزه‌ها و عطایا می‌دهند چه می‌دهند آن دیگر به لطف الهی وابسته است تا دمِ رفتن کار می‌خواهد از آن به بعد گاهی ولایت می‌دهند، گاهی رسالت می‌دهند، گاهی نبوت می‌دهند، گاهی امامت می‌دهند، گاهی خلافت می‌دهند، گاهی معرفت می‌دهند، گاهی قناعت می‌دهند بالأخره یک چیزی به آدم می‌دهند، آن از آن طرف دیگر خدای سبحان حساب نمی‌کند که این شخص تا دمِ در آمده من به همهٴ اینها یکنواخت چیز بدهم، او خودش می‌داند که چه چیز بدهد و به چه کسی مرحمت کند، غرض تا دمِ در رفتن، کار همه است؛ اما از آن طرف خدا چه چیزی می‌دهد او ﴿ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ است، او عالِم اسرار گذشته و آینده است او می‌داند که چه چیزی اعطا کند قابل پیش‌بینی نیست، لذا ممکن است دو نفر یک راه را طی بکنند ولی دو نحوه عطا دریافت بکنند نه یک نحوه.

پرسش:...
پاسخ: بله؛ منتها کسی نمی‌داند ﴿بِغَیْرِ حِسَابٍ﴾ است، به حساب ما درنمی‌آید.
پرسش:...
پاسخ: نه، حدّ و حصر دارد یک شیء مخصوص می‌دهد؛ اما پنج نفر رفتند تا دمِ در، پنج‌گونه عطا گرفتند این معلوم نیست مصلحت چیست گذشته در اختیار آدم نیست، آینده در اختیار آدم نیست این مصلحتی که بتواند آیندهٴ این شخص را، اعقاب و اخلاف این را تأمین بکند، معلوم نیست چه مصلحت است یا اسلاف او چه کرده‌اند که این باید فلان فضیلت را دریافت کند نه فضیلت دیگر را معلوم نیست، لذا ذات اقدس الهی هم می‌داند. گاهی خضرِ راه را مأمور می‌کند که نتیجه صلاح یکی از اجداد را به نوه‌ها برساند، وقتی به موسای کلیم راز این ساختن دیوار در شُرف انهدام را ذکر می‌کند، می‌فرماید: ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلاَمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾ که در ذیل این کریمه نقل شده است حالا منظور پدر هفتم، جدّ هفتم بود یا جدّ هفتادم ، بالأخره اگر کسی یک راهِ خیری را طی کرده باشد ذات اقدس الهی یک خضر راهی را می‌فرستد که پاداش این کار را به نسل هفتادم او هم که شد برساند، این به حساب کسی درنمی‌آید حتی به حساب موسای کلیم هم درنیامد، یک خضر می‌خواهد که بگوید جدّ هفتادم این بچه‌ آدم خوبی بود و خوبی او را خدا فراموش نکرد.
پرسش:...
پاسخ: اینها همه بر اساس عدالت است دیگر.

تفاوت حالات اولیا براساس تفاوت مراتب توحیدی
پرسش:...
پاسخ: چطور؟ آن نه، البته درجات توحید فرق می‌کند، حالات اینها هم فرق می‌کند یک وقت اینها زِره می‌پوشند به جنگ می‌روند، یک وقت بی‌زِره و بدون حَرث و نگهبان به میدان می‌روند یا شب سفر می‌کنند، حالات اینها هم یکسان نیست. آن مقام کامل توحید البته اقتضا می‌کند که انسان نه تنها یوماً به یوم، بلکه لحظه به لحظه می‌گوید این دَم زنده‌ام نباید به فکر دمِ دیگر باشم، کسی به آن مقام والای یقین رسید این‌طور است، اما به اوساط از مؤمنین دستور داده‌اند که شما برای اینکه مزاحم نداشته باشید، کاری بکنید که روزیِ سالانه‌تان تأمین باشد، مثلاً گفتند جایی نماز بخوانید که مزاحمت کمتر باشد، عندالزحام نباشد، در باز نباشد، پردهٴ رنگین جلویتان نباشد و امثال ذلک، برای اینکه حواستان پَرتْ نشود. اما امام هفتم(سلام الله علیه) دارد نماز می‌خواند در یک جای پرجمعیتی ابوحنیفه می‌بیند که او در جای پرجمعیتی نماز می‌خواند، می‌رود نزد امام صادق(سلام الله علیه) عرض می‌کند که این پسرتان در جای شلوغی نماز می‌خواند، خب جای خلوتی می‌خواست انتخاب بکند و امام صادق این جریان را از فرزند بزرگوارش امام کاظم می‌پرسد، حضرت می‌فرماید آن‌که من دارم برایش نماز می‌خوانم به من نزدیک‌تر از این عابرین است، من که حواسم پرت نمی‌شود .
این یک دید است برای اینها لازم نیست حالا جای خلوت بروند نماز بخوانند همه جا اینها برایشان؛ اما برای افراد عادی می‌گویند مواظب باشید فلان جا مکروه است این برای توده مردم است؛ اما برای کسی که بینشش این است می‌گوید: ‌«نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیّ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ‌» او به من نزدیک‌تر از این عابرین‌اند که از کنار مصلّی و سجادهٴ من می‌گذرند او برای او زِحام و حِیاط فرق نمی‌کند.

ممنوع بودن پذیرش یک جانبه کفار توسط مؤمنان
به هر حال ﴿لاَ یَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِیْ شَیْ‏ءٍ﴾ این مقدمه‌ای است برای بحث درباره ولایت که جریان تولّیِ کفار اعمّ از اهل کتاب و غیر اهل کتاب را بازگو می‌کند.
پرسش:...
پاسخ: آ‌ن درباره حَسنه بود نه درباره سیّئه.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ﴿لاَ یَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ می‌فرماید انسان، بالأخره ناچار است با دیگران در یک جامعه به سر ببرد. مؤمنین با کافران ارتباط ولایی برقرار نکنند که مؤمنین را رها کنند به سراغ کافران بروند و اگر کسی مؤمن را رها کرد [و] به سراغ کافر رفت بهره‌ای از عنایت الهی ندارد، مگر اینکه در حال تقیّه با کافران رابطهٴ ولایی برقرار کنی و در غیر حال تقیّه، خدای سبحان شما را از این کار بر حَذر می‌دارد و تهدید می‌کند و پایان امور همه به طرف حق است.
این کریمه چند مقطع و چند امر را در بردارد: امر اول فعلاً این است که ﴿لاَ یَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ که این نهی است. مؤمن، کافر را به عنوان ولیّ انتخاب نکند آن هم ﴿مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾. ولایت گاهی به معنای حکومت و رهبری و امثال ذلک است، گاهی به معنای نصرت و محبت و اعانت و نظایر آن است. ولایت یک‌جانبه که مؤمن بشود مولّیٰ‌علیه و کافر بشود ولیّ و مؤمن تولّی کند کافر را یعنی ولایِ او را بپذیرد خود را زیر پوشش ولایت او قرار بدهد، این منفی است به آن اصل ﴿لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ که ذات اقدس الهی این سِمت را برای هیچ کافری نسبت به مؤمن قرار نداد. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است ظاهراً که فرمود هرگز کافر سِمَتی بر مؤمن ندارد که مؤمن ولایت کافر را بپذیرد، در ذیل آن آیه همان جمله معروف است که ﴿لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ این مطلقا منهی است که ولایت یک‌جانبه باشد که انسان بشود متولّی و مولّیٰ‌علیه و کافر بشود ولیّ و والی.
قِسم دوم ولایت متقابل است، موالات هست نه تولّی یک‌جانبه؛ اما ﴿مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ است یعنی مؤمنین، مؤمنین دیگر را رها می‌کنند با کافرها ارتباط موالاتی و ولایِ طرفین برقرار می‌کنند. دوستی، رابطه، تعاون و مانند آن، که با اینکه مؤمنین در قدرت آنها هست که با آنها روابط برقرار کنند ارتباطی با مؤمنین ندارند و با کافران رابطه برقرار می‌کنند. این کافران هم که در اینجا یاد شد اختصاصی به اهل کتاب ندارد. کافرِ به معنای مشرک هم شامل می‌شود، کافرِ به معنای اهل کتاب هم شامل می‌شود، چون در بعضی از آیات هر دو کنار هم یاد شدند یعنی هم اهل کتاب و هم مشرکین، همان‌طوری که ﴿لَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ شامل مشرکین می‌شود، شامل اهل کتاب هم خواهد شد، همان‌طوری که ولایِ یک‌جانبه نسبت به مشرک، برای مؤمن نیست، نسبت به اهل کتاب هم برای مؤمن نیست و همچنین موالات دو جانبه و ولایِ دو جانبه در صورتی که انسان، مؤمنین را رها کند به سراغ کافرها قدم بردارد این هم منهی است، این امر دوم.

علت ممنوعیّت پذیرش ولایت کفّار
امر سوم این است که ولا متقابل باشد؛ مؤمنین با کافران متقابلاً ولای محبت و نصرت برقرار کنند؛ اما ﴿مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ نباشد، بلکه «مع المؤمنین» باشد یعنی مؤمنین با مؤمنین رابطه دارند و با کافران هم رابطه دارند، این‌‌چنین نیست که مؤمنین، کافران را به عنوان اولیا اتّخاذ بکنند «من دون المؤمنین» که با مؤمنین رابطه نداشته باشند با کافران رابطه داشته باشند که امرِ ثانی بود، بلکه مؤمنین با مؤمنین رابطه دارند با کافرین هم رابطه دارند. این مسئله ثالثه و امر سوم یک وقت است که «مع المؤمنین» است و اگر «مع المؤمنین» بود دو حال دارد که در حقیقت امر سوم و چهارم را در بردارد: آن کافرانی که مؤمن بخواهد با آنها رابطه برقرار کند یک وقت کافری است که در صدد امحای اسلام است، سابقهٴ سوء دارد، تلاش و کوشش او در این جهت خلاصه می‌شود که مؤمنین را بیازارد، آنها را تبعید کند و مانند آن؛ یک وقت نه، آن کافران کسانی‌اند که نه سابقهٴ سوء داشتند، نه لاحقه سوء، خب سیرهٴ عملی نداشتند و نسبت به مسلمین هم قصد سوء نداشتند و ندارند فقط می‌خواهند یک زندگی انسانی و مردمی متقابل داشته باشند، این می‌شود امر چهارم.
آنجا که مؤمنین در عین حفظ ارتباط با مؤمنینِ دیگر می‌خواهند با کافران ولا برقرار کنند که اتّخاذ کافرین به عنوان اولیا «مع المؤمنین» است، نه «من دون المؤمنین» در صورتی که آن کافران سوء سابقه یا سوء لاحقه داشته باشند آن هم مَنهی است، لذا در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوْا بِمَا جَاءَکُم مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُم خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِی سَبِیلی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ﴾ ؛ اینها کسانی‌اند که سابقهٴ سوء داشتند الآن هم از آن خبث درونی‌شان در دست بردار نیستند ﴿إِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْدَاءً﴾ الآن هم فرصت‌طلب‌اند، اگر ضعف شما را احساس کنند، قدرت خودشان را بررسی کنند باز حمله می‌کنند، با اینها رابطه برقرار نکنید، این امر سوم.

مهم‌ترین شرط جواز پذیرش ولایت متقابل کفّار
امر چهارم آن است که مؤمنین با مؤمنین دیگر رابطهٴ ولایی دارند و می‌خواهند «مع المؤمنین» با کافران هم ارتباط ولایی داشته باشند، زندگی مسالمت‌آمیز داشته باشند آن هم ولای متقابل باشد نه یک‌جانبه و آ‌ن کافران هم نه سابقهٴ سوء داشته نه لاحقهٴ سوء، می‌فرماید اینجا عیب ندارد. در همان سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» فرمود: ﴿لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ٭ إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُم مِن دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَی إِخْرَاجِکُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ ؛ فرمود آن کافرانی که سابقهٴ سوء نداشتند، لاحقهٴ سوء هم ندارند، قصد بدی ندارند، تبعیدتان نکردند، به فکر ایذای شما نیستند خدا شما را نهی نمی‌کند که نسبت به آنها بِرّ و احسان کنید، قِسط و عدل را روا بدارید، چون خدا مُقسط را دوست دارد. با آنها روابط مسالمت‌آمیز قِسط و عدل داشته باشید، پس این چهار مسئله و چهار امر.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره آنهایی که نه سابقهٴ سوء داشتند نه لاحقهٴ سوء آنها مقدم‌اند، اگر نبود، همه‌شان یکسان بودند، همه‌شان سابقهٴ سوء داشتند، ولی الآن مسلّم است که لاحقهٴ سوء ندارند مشمول این آیه هست.

بررسی علت جواز یا ردّ پذیرش متقابل کفار
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ خب اینجا این امر سوم را از امر چهارم جدا فرمود دیگر، فرمود که: ﴿لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ﴾ ؛ آنها که سابقهٴ سوء نداشتند یا قصد ایذایی نداشته و ندارند، خدا شما را نهی نمی‌کند که با آنها زندگی مسالمت‌آمیز داشته باشید با برّ و احسان با قِسط و عدل رفتار کنید ﴿إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ﴾ این حَصر است ﴿إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُم مِن دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَی إِخْرَاجِکُمْ﴾؛ یا خودشان تبعیدتان کردند یا پشتیبان تبعیدکننده‌ها بودند، اینجا نهی می‌کند که ﴿أَن تَوَلَّوْهُمْ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: نه؛ جهت کفر است، حالا اگر ولایتِ شخصی داشت آن را هم در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بحثش می‌آید که اگر کسی یکی از بستگان او مبتلا به کفر بود، می‌فرماید این رحامت مادّی وادارتان نکند که شما با آنها ارتباط ولایی برقرار کنید [و] به آنها علاقه‌مند باشید که آن آیه هم خوانده خواهد شد.
پرسش:...
پاسخ: فرمود: ﴿مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ اگر شد یعنی انسان می‌تواند با مؤمنین اگر این یک میلیارد مسلمانی که الآن روی کُرهٴ زمین هستند اینها اگر باهم باشند، هم روابط فرهنگی، اقتصادی، تجاری، سیاسی‌شان تأمین هست هم آن رابطهٴ دینی‌شان برقرار دیگر لازم نیست با دیگران رابطه داشته باشد مگر یک رابطهٴ مردمی، اگر سخن از «مع المؤمنین» شد یک حساب است، اگر سخن از ﴿مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ شد حساب دیگر است این چهار مسئله است که از هم جداست و البته همهٴ این‌‌گونه از روابط را شامل می‌شود. آنچه نهی می‌کند آیه این است که ﴿لاَ یَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ این ﴿مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ هم نشان می‌دهد که شما مؤمن را رها کردید رفتید به سراغ کافر، در حالی که مؤمن مکان برتری دارد، کافر مکان پایین‌تری، چون کافر دون است و مؤمن بالا این مطلب «الإسلام یَعلو و لا یُعلیٰ علیه» را از این‌گونه تعبیرات می‌شود به دست آورد که اینها ﴿مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾اند این تعلیق حُکم بر وصف مُشعر به علّیت است، می‌فرمایند حالا که شما تشنه‌ای می‌خواهی آب بخوری چرا این آب زیر را می‌گیری، خب برو آب بالا را بگیر، شما که می‌خواهی رابطهٴ ولایی برقرار کنی چرا از این دون مدد می‌گیری از فوق نمی‌گیری؟ آنها دونِ مؤمنین‌اند، مؤمن عالی و والاست، خب از او بگیر.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اینها که خودشان طرفِ حساب‌اند، مؤمن را رها بکنید با کافر رابطهٴ ولایی برقرار کنید این روا نیست که این ﴿مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ است این مسئله ثانیه است؛ اما اگر ﴿مَعَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ شد این‌‌چنین نیست که انسان مؤمنین را رها بکند به سراغ کفار برود، نه هم با مؤمنین رابطه دارد، هم با کافران آن وقت از این به بعد امر سوم و چهارم مطرح می‌شود، خب.
چون سخن از ایمان و کفر است معلوم می‌شود عناوین اقلیمی و جغرافیایی و مادّی و امثال ذلک نقش ندارد، عمدهٴ مسئله ایمان و کفر است این هم تعلیق حکم بر وصف است که مشعر به علیت است، چون اگر رابطه برقرار کردید این رابطه خواه و ناخواه باعث تأثیر و تأثّر متقابل است، آنها از شما متأثّر بشوند به سود آنهاست؛ اما شما از آنها متأثر بشوید ـ چه اینکه متأثر خواهید شد ـ به زیان شماست، لذا در بخشهای دیگر دارد که ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ اگر کسی متولّی آنها بود حالا یا یک‌جانبه یا دوجانبه از آنها به شمار می‌آید، اگر کسی وِلا و محبت و نصرت کافر را به دل راه داد، به همان معیار، محبّت و نصرت الهی را از دست می‌دهد تا به جایی می‌رسد که ﴿فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِیْ شَیْ‏ءٍ﴾ که امرِ ثانی از اموری که این آیه در بر دارد یعنی مبحث ثانی از مباحث متعدّدی است که این آیه در بردارد که فرمود: ﴿وَمَن یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِیْ شَیْ‏ءٍ﴾.

علل گرایش برخی از مؤمنان به سوی کفار در قرآن کریم
دیگران سعی می‌کردند این رابطه‌شان را با کفّار برقرار کنند ذات اقدس الهی از این صحنه پرده برداشت فرمود شما می‌کوشید ارتباطتان را با کافران برقرار کنید برای چه منظوری، به این امید که روزی آنها برگردند و مشکل شما با این ارتباط سرّی حل بشود این هوس را نکنید، اگر می‌خواهید نه، به عزّت برسید این هوس را هم در سر نپرورانید شما چه می‌خواهید از ارتباط با کفار یا ارتباط سرّی دارید، این یک خیانت سیاسی است یا نه، ارتباط سرّی نیست می‌خواهید عزیز باشید در جامعه این هم فکر باطلی است.
در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آنها که ارتباط سرّی برقرار کردند به این عنوان که مبادا یک وقت نظامی اسلامی آسیب ببیند و نظام کفر برگردد اینها در حالت برگشت نظام کفر بتوانند طَرفی ببندند آیهٴ 51 به بعد سورهٴ «مائده» متکفّل این وضع است، فرمود: ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَی أَوْلِیَاءَ﴾ بنابراین اگر یهود و نصارا را کسی حقّ ندارد ولیّ اخذ کند، مشرکین را به طریق اُولیٰ، آن وقت آیهٴ محل بحث چون کافرین دارد هر دو را شامل می‌شود ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَی أَوْلِیَاءَ﴾ چرا، برای اینکه ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾ آنها ولیّ شما نخواهند بود، با شما وِلا نخواهند داشت ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ اگر کسی رابطهٴ ولایی با آنها برقرار کرد، از آنها محسوب می‌شود دیگر از خدا محسوب نیست، جزء مؤمنین نیست. این ﴿فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ زمینه می‌شود تا مسئله ثانی و مبحث ثانی از مباحث آیهٴ محل بحث روشن بشود، چون در مسئله ثانیه از مسائل آیهٴ محل بحث دارد که ﴿وَمَن یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِیْ شَیْ‏ءٍ﴾ یعنی جذب آنها شدن، باعث قطع ارتباط با خداست دیگر تحت ولایت الله نیست.
پرسش:...
پاسخ: آن دیگر مبحث چهارم و پنجم آن آیهٴ است که به خواست خدا خواهد آمد.

بیماری سیاسی، منشأ ارتباط سرّی با بیگانگان
﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَی أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ﴾ آ‌ن‌گاه در آیهٴ 52 فرمود: ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَی اللّهُ أَن یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلَی مَا أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ﴾؛ فرمود آنها که مرض سیاسی دارند مرموزانه با بیگانه‌ها در ارتباط‌اند؛ می‌گویند شاید نظام اسلامی شکست خورد، شاید آنها برگشتند، شاید اوضاع دگرگون شد ما در آن حال بتوانیم طَرفی ببندیم، فرمود اینها کسانی هستند که ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ اینها که ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ هستند اینها این‌‌چنین نیست که تازه بخواهند با کفار رابطه برقرار کنند اینها اصلاً گرایششان به سوی کفّار بود، نفرمود «فتری الذی فی قلوبهم مرض یسارعون الیهم» که تازه بخواهند رابطه برقرار کنند ﴿یُسَارِعُونَ فِیهِمْ﴾ یعنی فوراً سعی می‌کنند خود را در جمع آنها حاضر کنند و حرفشان هم این است که می‌گویند ﴿یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ﴾ یعنی ممکن است برگردد اوضاع سیاسی ما آسیب ببینیم. آن‌گاه می‌فرماید: ﴿فَعَسَی اللّهُ أَن یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ﴾ خب شاید از این طرف فیض ادامه داشت، از گردش مسائل سیاسی به این سَمت بود چرا شما به طرف بیگانه‌ها رابطه پیدا کردید، آن‌گاه آنچه در دل دارید پشیمان خواهید شد ﴿فَیُصْبِحُوا عَلَی مَا أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ﴾ این است که خدا فرمود من قرآن فرستادم ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾ بعد از آن است که مرض را ذکر کرد، به همان دلیل که خواندن آیه برای حلّ بیماریهای ظاهری مؤثّر است، خواندن هفت حمد مؤثّر است، خواندن ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ﴾ برای شِفای مرضهای ظاهری مؤثّر است، عمده این است برای شفای مرضهای اخلاقی و اعتقادی هم مؤثّر است، اگر قرآن فرمود من ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ﴾ هستم ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾ یا فرمود: ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ﴾ آن مرضهایی که ‌«فِی الصُّدُورِ‌» است آ‌نها را مشخص می‌کند، می‌فرماید چه چیزی مرض است، بعد راه‌حل نشان می‌دهد. فرمود این زمزمه‌ها به این گرایشهای سوء سیاسی مرض است و قرآن شفای ﴿لِمَا فِی الصُّدُورِ﴾ است، می‌فرماید هرگز این هوس را در سر نپرورانید که شاید روزی برگردد شما مگر تا چه موقع می‌خواهید باشید، می‌خواهید ذلیلانه زندگی کنید یا عزیزانه؟ هرگز به این فکر نباشیم ما با کفار رابطهٴ سرّی برقرار کنیم شاید یک وقت نظام اسلامی شکست خورد، این‌‌چنین نباشد ﴿فَعَسَی اللّهُ أَن یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلَی مَا أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ﴾ تا پایان این بخش سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که درباره ولایت است.
در قسمتهای دیگر هم این برهان را ذکر می‌کند.

پرسش:...
پاسخ: خود بی‌ایمانی مرض است، گرایشهای سوء سیاسی مرض است، عدم توکّل مرض است، اطمینان نداشتن به نظام اسلامیِ خود مرض است، طمع عزّت کاذبه مرض است، آسایش و تن‌پروری و تنبلی مرض است، کسی بخواهد راحت زندگی کند همین. که اگر یک وقت نظامی اسلامی شکست خورد دیگران آمدند این آسیب نبیند این مرض است و قرآن ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ﴾ است یعنی راه نشان می‌دهد نه اینکه آدم آن آیه را بخواند بِدَمد. آیه را بخواند و بفهمد و عمل کند وگرنه آن مرض سیاسی که با دَم حل نمی‌شود که.

کسب عزّت؛ انگیزه‌ای باطل برای ارتباط با کفّار
مطلب بعدی آ‌ن است که قرآن کریم تحلیل می‌کند می‌فرماید شما چه چیزی طلب می‌کنید؟ عزّت طلب می‌کنید ﴿أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 139 این‌‌چنین می‌فرماید: ﴿الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ که این مسئله ثانی محل بحث است، نه مسئله ثالث، نه «مع المؤمنین» ﴿مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾؛ مؤمنین را رها کرده به سراغ کفار می‌روند ﴿الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ می‌فرماید انگیزهٴ این ارتباط سیاسی‌تان چیست ﴿أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ﴾ به این فکر هستید که عزیز باشید، عزّت آنجا نیست ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾.
خب، این اندیشه که ما با کافران رابطهٴ سرّی برقرار کنیم، مؤمنین را رها کنیم که بشویم عزیز، این مرض است و قرآن کریم ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ﴾ است این مرض را پرده برمی‌دارد، می‌فرماید آنجا جایِ عزّت نیست خودتان را زحمت ندهید، مگر شما نمی‌خواهید عزیز باشید ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ این جمله اسمیه با تأکید. با کلمهٴ اوّلش تأکید با حرف، آخرش تأکید با اسم ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ آن‌گاه همین جمیع را در سورهٴ «منافقون» تبیین فرمود که ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ پس اگر فرمود: ﴿تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ﴾ آن ﴿تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ﴾ را مشخص کرد، فرمود کافران را خدا نخواست عزیز بکند، بی‌خود خودتان را هدر ندهید، پس این هم یک انگیزه.

سرّ ممنوعیّت صله رحم با بستگان کفّار
پس اگر کسی به این خیال که عزیز بشود فرمود آنجا جای عزّت نیست، اگر به این خیال که مبادا نظام اسلامی شکست بخورد، فرمود تو در هر دو حال سودی نمی‌بری. اگر به بهانهٴ اینکه نه، اینها بستگان ما هستند، اینها ارحام ما هستند این را در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» مشخص فرمود که آیهٴ 23 سورهٴ «توبه» است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَتَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الْإِیمَانِ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾؛ شما نگویید اینها رَحِم‌اند، در مادّهٴ تعارض این عامّین من وجه این نهی مقدّم است، نه آن امر.
بیان‌ذلک این است که انسان نهی‌ای دارد که از کافران باید پرهیز کند و آنها را تولّی نکند، اتّخاذ ولا نکند و مانند آن. مطلقا چه ارحام باشند چه غیرارحام.
بعضی از ادلّه که درباره صلهٴ رحم هست، ارتباط به اولاد و فرزند و آبا و امثال ذلک است آنها مثلاٴ مطلق است خواه مؤمن، خواه غیرمؤمن. مورد تعارض این عامّین من وجه، آن رَحمی است که مسلمان نیست. می‌فرماید اینجا نهی مقدم است، در خصوص این مورد نهی آمده است که ﴿لاَتَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الْإِیمَانِ﴾ زیرا این وِلا باعث می‌شود که آثار آن ولیّ در شما اثر می‌کند، کم‌کم ناچارید از ایمانتان دست بردارید وقتی به آن سَمت گرایش پیدا کردید دستتان از دامن خدا می‌افتد، از دامن لطف خدا می‌افتد، لذا گاهی می‌فرماید: ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ گاهی به صورت سالبهٴ کلیه، نکره در سیاق نفی می‌فرماید: ﴿فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِیْ شَیْ‏ءٍ﴾ که مبحث ثانی از مباحث متعدّد آیهٴ محل بحث است. فرمود دستتان کوتاه می‌شود، هیچ اثری از آثار خدا در دستتان نیست این ﴿فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِیْ شَیْ‏ءٍ﴾ یعنی هیچ فیضی از آنجا نمی‌برید، از خدا نمی‌برید برای اینکه به سَمت مقابل گرایش پیدا کردید، پس اگر کسی ارتباطش را با غیرخدا برقرار کند ﴿مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ خطرش این است، گاهی می‌فرماید: ﴿فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ گاهی می‌فرماید: ﴿فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِیْ شَیْ‏ءٍ﴾.

عدم نیل به عزّت و نزول عقاب الهی؛ ثمره ارتباط با کفار
در سورهٴ «نساء» بعد از اینکه در آیهٴ 141 فرمود: ﴿وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ آن‌گاه در آیهٴ 144 می‌فرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَتُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَاناً مُبِیناً﴾ که این به آن مبحث ثالث برمی‌گردد، چون مبحث ثانی این است که فیضی از خدا نمی‌برید، مبحث ثالث این است که عِقاب الهی دامنگیرتان می‌شود. در این آیهٴ 144 می‌فرماید ﴿لاَ تَتَّخِذُوا الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾؛ مگر می‌خواهید خدا بر شما مسلّط بشود، خدا سلطهٴ خود را بر شما اعمال بکند، خدا بر شما حجّت داشته باشد، خب چرا این کار را می‌کنید؟ ﴿أَتُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَاناً مُبِیناً﴾.
آن آیه‌ای که قبلاً از سورهٴ مبارکهٴ «نساء» خوانده شد آن معنایش این است که اگر به سَمت کافران رفتید، بهره‌ای نمی‌برید ﴿أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ این آیهٴ 144 سورهٴ «نساء» تهدید است؛ نه تنها عزّت نمی‌برید، سلطنت الهی بر شما روا می‌شود ﴿أَتُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَاناً مُبِیناً﴾ یک حجت روشنی خدا بر شما داشته باشد؟ لذا در همین آیهٴ محل بحث این چند مبحث در طول هم قرار گرفت، اول فرمود: ﴿لاَ یَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَن یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِیْ شَیْ‏ءٍ﴾ یعنی بهره‌ای نمی‌برید، بعد فرمود: ﴿وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾.

پرسش:...
پاسخ: آن ﴿إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً﴾ که استثنایی است که بعد ذکر می‌شود. این ﴿فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِیْ شَیْ‏ءٍ﴾ نفی بهره است، نفی فایده است، آن ﴿وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ تهدید است و اثبات عِقاب.
پرسش:...
پاسخ: محبّت که در هر حال ممنوع است؛ اما این روابط، کم‌کم انسان را محبت‌زده می‌کند.

علت منع قرآن از دستیابی بیماران سیاسی به اسرار حکومت اسلامی
در سورهٴ «آل‌عمران» آیه‌ای که بعدها در پیش داریم به خواست خدا آ‌نجا هم آیه 118 این‌‌چنین می‌فرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِن دُونِکُمْ لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِیْ صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ إِن کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾ این یک نسخهٴ بازتری است نسبت به سایر نسخه‌ها، می‌فرماید شما مؤمنین را رها نکنید و کافران را بطانهٴ خود قرار ندهید. ‌«بِطانه‌‌» یعنی آستر، ‌«ظهاره‌‌» یعنی اَبره. بِطانه که از باطن است و اینها یعنی به اندرون کشورتان راه ندهید، محرم اسرارتان نکنید، آنها را در بیرون دروازه راه بدهید [تا] آنها ظهاره کشورتان باشد نه بِطانه، به اسرارتان آگاهی پیدا نکنند و آنها را هم در باطنتان جا ندهید یعنی علاقه آنها را پیدا نکنید. نه آنها را به اندرونتان راه بدهید، نه مِهر آنها را در درونتان جا بدهید که بشوند بِطانه شما، این اصحاب خاص را می‌گویند بِطانه، اینها که محرم اسرار آدم‌اند به منزلهٴ آسترِ لباس‌اند که به بدن چسبیده است نه ابرهٴ لباس که بیرون است ‌«بِطانه‌‌» یعنی آن آستر.
فرمود اینها را بِطانه و محرم اسرارتان قرار ندهید چرا برای اینکه ﴿لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالاً﴾ ؛ اینها کوتاهی نمی‌کنند در خبال و ضعف و قصور و وهن و سستی و شکست شما ﴿وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ﴾؛ علاقه‌مندند که شما به زحمت بیفتید ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ﴾؛ از لحن گفتارشان، شُرارهٴ غضب و بُغض می‌بارد آن کینه‌ای که در دل دارند بیش از آن مقداری است که از زبان آنها شما می‌شنوید ﴿قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِیْ صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ إِن کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾ پس اگر قرآن فرمود: ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ﴾ مرض را مشخص کرد که رابطهٴ مرموز سیاسی با کفار مرض است، راه درمان را هم مشخص کرد و علت این مرض و آن درمان را هم تبیین کرد، حالا می‌ماند مسائل بعد به خواست خدا.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:16

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن