display result search
منو
تفسیر آیات 28 و 29 سوره آل‌عمران _ بخش اول

تفسیر آیات 28 و 29 سوره آل‌عمران _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 1 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 28 و 29 سوره آل‌عمران _ بخش اول"

مراد از ﴿یحذّرکم الله نفسه﴾
صیرورت همه موجودات به سوی خداوند
متحول شدن موجودات به سوی مهر یا قهر الهی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لاَ یَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِیْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَی اللّهِ الْمَصِیرُ﴿28﴾ قُلْ إِن تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمهُ اللّهُ وَیَعْلَمُ مَا فِی السَّماواتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴿29﴾

«‌تقاةً»، مفعول مطلق از ثلاثی مجرّد
در آن آیهٴ اول کلمهٴ ﴿إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً﴾ این ﴿تُقَاةً﴾ که مفعول مطلق است گاهی مفعول مطلق همتای همان فعل است مثل «جلس جلوساً» گاهی همتای آن فعل نیست، فعل مثلاً ثلاثی مزید است و مصدر از ثلاثی مجرد، نظیر آنچه در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» آیهٴ 37 دارد که ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً﴾ نفرمود «فأنبتها اِنباتاً حسنا» فعل، ثلاثی مزید است و مصدر، ثلاثی مجرد اینجا هم نفرمود «الا أن تتقوا منهم اتّقائاً»، فرمود: ﴿إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً﴾ که مصدر ثلاثی مجرد است، فعل ثلاثی مزید، این یک نکته.
نکته دوم آن است که با بحثهای روزهای گذشته روشن شد آنچه در تفسیر المنار آمده است که شیعه را متّهم کرده است به تقیّه و احیاناً به خرافات و امثال ذلک، سخن ناتمامی است. شیعه حرفی ندارد که قرآن و عترت نگفته باشد و ریشهٴ تقیّه در قرآن کریم هست و در سیرهٴ صحابه هم هست و دستورات اسلامی هم امضا کرده.

مراد از ﴿وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾
مطلب سوم آن است که، اینکه فرمود: ﴿وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ منظور از این نفس یعنی خودِ حق‌تعالی. اطلاق نفس بر ذات اقدس الهی گاهی به عنوان مشاکله است، نظیر آنچه در اواخر سورهٴ «مائده» آمده است که عیسای مسیح به خدای سبحان عرض می‌کند ﴿تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ﴾ در قیامت خدای سبحان به عیسای مسیح می‌فرماید ﴿ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلهَیْنِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِن کُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ ٭ مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ وَکُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ﴾ این نشان می‌دهد سؤال و جواب در قیامت است. آن‌گاه عیسای مسیح عرض می‌کند ﴿تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ﴾ که اطلاق نفس بر ذات اقدس الهی در این آیه گفتند از باب مشاکله است ولی اگر نفس به معنای ذات باشد ـ چه اینکه هست ـ مثل اینکه می‌گوییم این شیء «فی نفسه کذا» یعنی «فی ذاته کذا» به این معنا اطلاقش بر ذات اقدس الهی محذوری ندارد، چه اینکه قرآن هم اطلاق کرده است؛ منتها این کریمه ﴿وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ چه اینکه همین تعبیر در آیهٴ سی سورهٴ «آل‌عمران» که در پیش داریم آمده است یک تهدید بالغی را به همراه دارد ﴿وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾، این ﴿وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ نظیر ﴿اتَّقِ اللَّهَ﴾ است؛ از خدا بپرهیزید، گرچه گاهی گفته می‌شود که ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ ؛ از آتش بپرهیزید، پروا و تقوای از آتش داشته باشید، گاهی هم گفته می‌شود ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً﴾ یعنی از عذاب خدا باید برحذر بود، این تحذیر از عذاب خداست ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُوراً﴾ یعنی عذاب مورد حَذَر است و پرهیز است.
اما در آیات این‌‌چنین که می‌فرماید: ﴿اتَّقِوا اللَّهَ﴾ یا ﴿یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ به این معناست که اگر جهنم جای برحذر بودن است و اگر باید از جهنم ترسید، جهنم مانند سایر موجودات مأمور حق است هرگز کسی را بدون اذن حق، عذاب نمی‌کند، پس باید از کسی ترسید که جهنم در برابر او خاضع است، لذا ﴿وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ یا ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ یا ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ پس اگر تقوای از جهنم است این تقوای فرعی است، تقوا و پرهیز و پروای از خداست آن اصلی است که آن در حقیقت «تقوی القلوب» است، در این کریمه هم که فرمود: ﴿یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ یعنی از او برحذر باشید، همه کارها به دست اوست حتی تعذیب در جهنم.

صیرورت همه موجودات به سوی خداوند
بعد فرمود منشأ بالذّات برای برحذر بودن خداست و شما هم خواه و ناخواه به سَمت خدا تحوّل دارید، نه صیر دارید، صیرورت دارید، حالا ببینید چه می‌شوید ﴿وَإِلَی اللّهِ الْمَصِیرُ﴾ نه تنها مصیر انسان، بلکه ﴿إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾ این جمع محلاّ به «الف» و «لام» است؛ هر موجودی به سَمت خدا در تحوّل است. البته همان‌طوری که در بدء پیدایش و در قوس نزول همه از خدایند؛ اما با حفظ ترتیب این‌طور نیست که همه صادر اول باشند، همه از خدایند با حفظ ترتیب، ممکن است فلان موجود مشخص در درجهٴ میلیاردم قرار بگیرد؛ اما همه از اویند بعضیها هستند که «اَوَّلُ مٰا خَلَقَ اللهُ نوری» و مانند آن، همه بلاواسطه نیستند همه از اویند؛ منتها «کل فی حدّه». در قوس صعود هم بشرح ایضاً [همچنین] همه به سوی اویند «کل علی حدّه»؛ این‌طور نیست که همه وقتی به سوی او بودند همه به ﴿دَنَا فَتَدَلَّی ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی﴾ برسند. چه اینکه همه از اویند؛ اما هیچ‌کدام صادر اول نیستند مگر عترت طاهره(علیهم السلام) همه به سوی اویند؛ اما هیچ‌کدام به ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ نمی‌رسند مگر عترت طاهره. اگر ما گفته‌ایم همه این آبها به دریا می‌ریزد نه به این معناست که هر قطره‌ای حرکت کرده به عمق دریا می‌رسد همه به دریا می‌رسند، بعضی در همین ساحل می‌مانند، بعضی اگر سیل خروشان باشند خیلی از این قسمتهای جلوی دریا را می‌شکافند تا وسطها می‌رسند و اگر یک سیل خروشان کلّی حرکت کند این ممکن است خودش را به وسط دریا برساند. همه به سوی دریا می‌روند؛ اما این‌طور نیست که همه به وسط دریا برسند، در ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ این‌‌چنین است همه به سوی خدا می‌روند؛ اما «کلّ علی حدّه».

متحوّل شدن موجودات به سوی مهر یا قهر الهی
عمده آن است که این صیر نیست، صیرورت است، چون خدا همه جا هست. این‌‌چنین نیست که گاهی انسان در تعبیر دست اشاره می‌کند یعنی جایی داشته باشد که انسان جایی برود نه، همین انسانی که همین‌جاست دارد «متحوّل الی الله» می‌شود. ﴿أَلاَ إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾ الله کجاست؟ ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ پس انسان همین که اینجا نشسته است دارد چیزی می‌شود، نظیر اینکه ﴿وَتَرَی الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ﴾ انسان خیال می‌کند این کوه‌ها آرام است در حالی که مثل ابر در روان است، حالا ولو آن آیه درباره قیامت باشد. هر کسی را که انسان به حسب ظاهر یک‌جا نشسته آرام می‌پندارد در حقیقت او در صیرورت است حالا یا فرشته‌منش می‌شود یا جزء ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ می‌شود یا ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ می‌شود، بالأخره در صیرورت است، اگر به سَمت قهر خدا حرکت کند به صورت ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ درمی‌آید در درونِ خودش ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ می‌پروراند، در بیرون خودش هم ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ یک وقت که پرده برداشته شد می‌بینیم هیزمی است دارد می‌سوزد، درونش هم شعله می‌کشد، یک وقت است نه ﴿رَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ همه صیرورتشان به طرف خدایی است که آن خدا با اینهاست، دیگر نباید به آسمان و زمین اشاره کرد هر کسی در هرجا هست دارد چیز می‌شود، حالا یا بهشت می‌شود یا جهنم.

مراتب صیرورت و تحوّل موجودات
پرسش:...
پاسخ: نه؛ غرض آن است که اصل مراتب محلّ بحث است، همان‌طوری که همه از خدایند؛ اما این‌‌چنین نیست که همه صادر اول باشند در قوس صعود هم همین‌طور است همه به سوی خدا می‌روند؛ اما این‌‌چنین نیست که همه به ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ برسند و هر کسی در صیرورت و شدن هست ﴿أَلاَ إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾ یا ﴿وَإِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ﴾ صیر ما همان صیرورت ماست، سیر با «سین» در کار نیست و اگر گفته شد ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ فوراً به ما گفتند ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ بنابراین این‌‌چنین نیست که خدا در عرش باشد، در زمین نباشد، همان کسی است که ﴿وَهُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ﴾ همان کسی است که ﴿وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾ دیگر.

چگونگی صیرورت و تحول انسان
بنابراین انسان در درون خود در حال صیرورت است، دارد چیز می‌شود یک وقت این قفسه را و این صندوق را باز می‌کنند هم برای خود انسان معلوم می‌شود که چه می‌شد، هم برای دیگران؛ منتهی آیهٴ بعد فرمود: ﴿قُلْ إِن تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمهُ اللّهُ﴾ شما که در حال صیرورتید هر کاری که در جان دارید خدا می‌داند و اگر آنچه را که در نهان دارید، آشکار کنید آن را هم خدا می‌داند، اگر یک وقت ارتباط دوستانه با بیگانگان برقرار کردید و رابطه وِلایی برقرار کردید این رابطه را به حساب ارتباط ظاهری آوردید این را خدا می‌داند، ما گفتیم ﴿لاَ یَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ﴾ شما گفتید ما رابطه وِلایی برقرار نمی‌کنیم، رابطه عادی برقرار می‌کنیم ولی در دل، چیز دیگر داشتید این را الله می‌داند، به عکس بود آن را هم الله می‌داند. گاهی با اختیار کاری را انجام دادید زیر پوشش تقیّه آن را هم خدا می‌داند، اگر واقعاً تقیّه بود آن را هم خدا می‌داند ﴿قُلْ إِن تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ﴾ یعنی آنچه در دل دارید چه بیرون نیاورید، چه بیرون بیاورید آن را خدا می‌داند ﴿إِن تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمهُ اللّهُ﴾ چرا، برای اینکه ﴿وَیَعْلَمُ مَا فِی السَّماواتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾؛ کلّ نظام را او می‌داند شما هم جزئی از این نظامید. کلّ نظام را او خلق کرد خدا به کلّ نظام عالِم است شما هم جزء این نظامید، پس معلوم خدایید. این یک صغرا و کبراست که کبرا بعد ذکر شد، صغرا قبل ذکر شد. چرا خدای سبحان به اسرار شما، به سرّ و علن شما عالم است، برای اینکه او به ﴿مَا فِی السَّماواتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ عالم است شما هم جزئی از این منظومه هستید پس معلوم اویید ﴿وَیَعْلَمُ مَا فِی السَّماواتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ خب تنها می‌داند یا برابر دانستن می‌تواند به حساب برسد. فرمود نه تنها می‌داند، بلکه می‌تواند به حساب برسد ﴿وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴾.

مراد از قلب و روح در قرآن
پرسش:...
پاسخ: منظور از صدر و نفس و قلب و روح و اینها همان لطیفهٴ الهی است، هیچ‌کدام از اینها این اعضا و جوارح نیست. در بحثهای شیئیت شی به نفس است آنجا ثابت شد که اگر علم پیشرفت کرد و تمام ذرّات بدن را پیوند زدند باز شخصیتِ شخص محفوظ است. منظور از صدر، منظور از فؤاد، منظور از قلب، منظور از نفس، منظور از روح همه‌اش آن امر مجرّد است؛ منتها چون آن امر مجرّد دارای شئون گوناگون است به اعتبارات مختلف از آن امر مجرّد با اسامی گوناگون یاد می‌شود وگرنه صدر به معنای سینه نیست که این اسرار در سینه آدم باشد تا در تالار تشریح بشود مشخص کرد این‌‌چنین نیست؛ منتها این مغز و قلب و مانند آن ابزار کار است. آ‌ن‌که می‌فهمد و ذخیره می‌کند روح است، البته ابزار نقشی دارند، لذا وقتی انسان بیمار شد ابزار از کار می‌افتد وقتی ابزار از کار افتاد روح نمی‌تواند کار انجام بدهد، چون روح که عقل مجرّد نیست با ابزار کار می‌کند.

تفاوت بیان قرآن از آگاهی خداوند بر اعمال ظاهر و پنهان انسان
مطلبی را دیگران فرمودند سیدنااالاستاد(رضوان الله علیه) هم به عنوان «قیل» نقل کرده است و ظاهر نقل ایشان هم کشف از رضا می‌کند و آن حرفی که دیگران بیان کردند و سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) هم نقل کرد و این نقلشان نشانهٴ مِیل ایشان است بعد فرمودند: «کما قیل» آن مطلب این است که همین مضمون، در آیهٴ 284 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمد که بحثش گذشت؛ منتها آنچه در سورهٴ «بقره» بود عکسِ آن چیزی است که در این سورهٴ «آل‌عمران» محلّ بحث است .
در آیهٴ 284 سورهٴ «بقره» این است که ﴿لِلّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَإِن تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللّهُ﴾ یعنی آنچه را که در جانتان دارید اگر اظهار کنید یا کتمان کنید و اظهار نکنید خدا حساب می‌کند. در آنجا ابدا، قبل از اخفا ذکر شد فرمود: ﴿إِن تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ﴾ اما در آیهٴ محل بحث، اخفا قبل از ابدا ذکر شد، فرمود: ﴿إِن تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ﴾ آنجا اظهار قبل از اخفاست، اینجا اخفا قبل از اظهار است. آن نکته‌ای که گفتند این است که چون آنجا محور آیه درباره حساب است، اینجا مدار آیه درباره علم است. در محور حساب آنچه اظهار می‌شود با حسابرسی سازگارتر است، زیرا آنچه کتمان شد امید عفو است، نظیر کسی که قصد گناه بکند و گناه نکند معفوف است، چون آن آیه در محور حساب بود و ابدا و اظهار با حساب سازگارتر است، لذا ابدا، قبل از اخفا ذکر شد و چون محور آیهٴ محلّ بحث علم است، تناسبِ علم با اخفا بیش از تناسب علم با اظهار است، لذا مسئلهٴ اخفا، قبل از اظهار ذکر شد این نکته‌ای است که دیگران فرمودند و ایشان هم نقل کردند.
در تأیید این بیان آیهٴ سورهٴ «ملک» شاهد خوبی است یعنی آیهٴ سیزده سورهٴ «ملک» در آنجا اخفا یا اسرار یعنی سرّ و رازداری، قبل از اجهار و علن یاد شده است. فرمود: ﴿وَأَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ یعنی حرفتان را به صورت سرّ و راز بگویید یا به صورت جَهر و آشکار بیان کنید هر دو را خدا می‌داند، در آنجا مسئلهٴ راز و سرّ قبل از مسئلهٴ جَهر و آشکار ذکر شد، زیرا تعلّق علم به راز، مهم‌تر از تعلّق علم به آشکار است آنجا راز، قبل از آشکار ذکر شد، این هم مؤیّد.
و اما در بسیاری از آیات دیگر این‌‌چنین نیست، با اینکه محور آیه مسئلهٴ علم است در آن آیات ابدا قبل از اخفا ذکر شده است، نظیر آنچه در سورهٴ «احزاب» آمده است آیهٴ 54 سورهٴ «احزاب» این است که ﴿إِن تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیماً﴾ آنجا با اینکه مسئلهٴ علم است مع‌ذلک ابدا مقدم شد، آنجا هم البته یک صغرا و کبراست و یک قیاس منطقی است، چون خدا ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیماً﴾ است به این ابدا و اخفای شما هم علیم است، چون این هم جزئی است از آن کلّی. در سورهٴ «مائده» هم باز سخن از تقدیم ابدا بر کتمان است آیهٴ 99 سورهٴ «مائده» این است که ﴿مَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاَغُ وَاللّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَکْتُمُونَ﴾؛ آنچه را که اظهار می‌کنید و آنچه را که کتمان می‌کنید خدای سبحان عالم است، چه اینکه قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 33 گذشت که در آنجا خدای سبحان فرمود: ﴿وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾؛ آنچه را شما اظهار می‌کنید من می‌دانم، آنچه را هم که مستور نگه داشتید و مکتوم کردید آن را هم من می‌دانم.

احتمال بخشودگی نیّت گناه، ضمن پذیرش تأثیر آن بر نفس
پرسش:...
پاسخ: این بحث مبسوطی در ذیل آیهٴ 284 گذشت که خاطرات حساب می‌شود یا نه؟ اگر قصد گناه باشد و گناه نباشد عفو هست این چه حسابی است که فرمود من مکتومهای شما را هم حساب می‌کنم آنجا بحث مبسوطی گذشت، به هر حال ممکن است که کسی به عنوان معصیت کبیره یا معصیت صغیره به پای او ننویسند؛ اما بسیاری از فضایل اخلاقی را با قصد گناه از دست می‌دهد و زمینهٴ برخی از رذایل اخلاقی را با همین زمینه گناه حساب می‌کند در حساب کلّی می‌آید ولو حالا به حساب معصیت کبیره نباشد، پس این به قول مطلق روا نیست، این‌‌چنین نیست گاهی آن است، گاهی این.

بیان نکته‌ای اخلاقی در تناسب آسمان و زمین با روح و جسم
مطلب دیگر آن است که در این تعلیل که برای حُکم، علّت ذکر می‌شود گاهی دلیل قبل از مدلول ذکر می‌شود، گاهی بعد از مدلول. آیهٴ محلّ بحث دلیل، بعد از مدلول ذکر شد. آیهٴ محلّ بحث این است که فرمود: ﴿إِن تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمهُ اللّهُ﴾ چرا، برای اینکه ﴿وَیَعْلَمُ مَا فِی السَّماواتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ این اصل کلی، اگر به جمیع آنچه در آسمانها و زمین است عالِم است، خب به اسرار و آشکار شما هم عالم است، این دلیل بعد ذکر شد ولی در آیهٴ 284 سورهٴ «بقره» دلیل، قبل ذکر شد. اول آیه این است که ﴿لِلّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَإِن تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللّهُ﴾.
مطلب دیگر آن است که در همان آیهٴ 284 گذشت اینکه هرجا سخن از سرّ و علن است در کنارش در مواردی سخن از آسمان و زمین است، تناسبی را تفهیم می‌کند و آن این است که جان شما به منزله آسمان است و بدن شما به منزلهٴ زمین و همان‌طوری که زمین از آسمان نور می‌گیرد، گرما می‌گیرد، زندگی‌اش را تأمین می‌کند، بدن شما هم از جانتان نور می‌گیرد، گرما می‌گیرد، زندگی‌اش را تأمین می‌کند که بدن با جان زنده است که وِزان روح برای بدن، وِزان آسمان برای زمین است، لذا معمولاً در این‌گونه از موارد وقتی که می‌خواهد بفرماید آنچه در جان شماست و آنچه اظهار می‌کنید هر دو را خدا می‌داند یا قبل از آن یا بعد از آن می‌فرماید: ﴿یَعْلَمُ مَا فِی السَّماواتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾.
و اما چون آن آیهٴ 284 محور آیه درباره حساب و بررسی است، از مالکیت و مَلکیت خدا در صدر آیه یاد شد و از قدرت خدا در ذیل آیه سخن به میان آمد، فرمود: ﴿لِلّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ این صدر آیه ﴿وَإِن تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبَکُم بِهِ اللّهُ فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ﴾ این وسط آیه ﴿وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴾ پایان آیه. در آیهٴ محلّ بحث، چون محور مسئله علم بود نه حساب، نفرمود «لله ما فی السماوات و ما فی الارض»، فرمود: ﴿وَیَعْلَمُ مَا فِی السَّماواتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ ولی چون تنبیه اخلاقی را نظیر آیهٴ قبل به همراه دارد، هشدار معاد را هم به همراه دارد، می‌خواهد بفرماید که این‌‌چنین نیست که خدا فقط بداند که چه کسی به قصد تولّی، چه کسی به عنوان تقیّه با کافران در ارتباط است، بلکه حسابرسی هم هست ﴿وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴾ که واقعاً ذات اقدس الهی حسابرس کافی و کاملی است.
در این حسابرسی، چیزی را خدای سبحان فروگذار نمی‌کند و کم و زیاد هم نخواهد کرد؛ منتها قسمت مهمّ بحث این است که این ﴿وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ چه می‌گوید که این را البته چون آیه بعد همین مضمون را دارد آنجا به خواست خدا بحث خواهد شد.

اقسام اخفای نیّت و عمل
مطلب دیگر آن است که این ﴿إِن تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمهُ اللّهُ﴾ اخفا دو قِسم است. یک اخفای مطلق است؛ یک اخفای نِسبی. اخفای نِسبی همان است که قبلاً در سورهٴ «بقره» بحث شد، آیهٴ 271 که فرمود: ﴿إِن تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ﴾؛ صدقه را اگر عَلن در حضور دیگران در مجامع عمومی بدهید این کار خیری است ولی اگر اخفا کردید؛ مخفیانه به مستمند دادید این ﴿خَیْرٌ لَکُمْ﴾؛ این بهتر از آن است.
خب، در اینجا انفاق سرّی که نمی‌تواند سرّ محض باشد بالأخره گیرنده می‌فهمد یا کسی که پیک این کار است او می‌فهمد، این دیگر اخفای محض نیست، چون عمل خارجی است یک اخفای نسبی است و اما اسرار درون این یک اخفای مطلق است که انسان مخفی نگه می‌دارد به طوری که کسی نفهمد، این اخفایش، اخفای مطلق محسوب می‌شود.

قدرت الهی در آشکار کردن اسرار درونی انسان
مطلب دیگر آن است که اینکه ذات اقدس الهی می‌داند و حساب می‌کند تنها در قیامت به حساب انسان می‌رسد و آنجا معلوم می‌شود خدا می‌داند یا نه تنها او می‌داند و نه تنها حسابرسی می‌کند، بلکه می‌تواند آن رازِ درونی را آشکار کند که مردم هم بفهمند. این قدرت را خدا دارد که آنچه را که انسان اخفا می‌کند او اظهار کند. نمونه‌اش در سورهٴ «احزاب» هست، گرچه مربوط به تعذیب نیست ولی قدرت خدا را در زمینهٴ اظهار مخفی، اظهار راز و سرّ در بردارد. آیهٴ 37 سورهٴ «احزاب» این است که ﴿وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مِبْدِیهِ وَتَخْشَی النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ﴾ خب چیزی را در جانت پنهان می‌کنی که خدا آشکار می‌کند، این ﴿تُبْلَی السَّرَائِرُ﴾ به صورت رسمی‌اش در قیامت است وگرنه به صورت غیررسمی‌اش در دنیا هم هست، گاهی ذات اقدس الهی به کینه‌توزان نظام اسلامی تهدید می‌کند، می‌فرماید: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾ ؛ اینها که در دل کینه دارند خیال می‌کنند که ضِغن و کینه اینها را خدا بالأخره آشکار نمی‌کند. این حصری در قیامت نیست البته در قیامت مصداق بارز اظهار ﴿مَا فِی الصُّدُورِ﴾ است که ﴿یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ﴾ است؛ اما این‌‌چنین نیست که کسی با جامعهٴ اسلامی کینه داشته باشد و روزی خدا کینه‌اش را ظاهر نکند ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾ این از همان تعبیرات لطیف قرآنی است که هم تکرار نکرد و هم مَرض را مشخص کرد. در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید قرآن که می‌گوید ﴿وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ﴾ است یا ﴿نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ است، این‌چنین نیست که بفرماید قرآن ﴿شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ﴾ اما بیماریهای صدر را مشخص نکند که چه چیزی مرض سینه است. کینه را مرض می‌داند، چه اینکه آن گرایشهای سیاسی را مرض می‌داند، چه اینکه طمع در نامحرم را مرض می‌داند و امثال ذلک. همه اینها را مشخص می‌کند می‌گوید، اینها مرض‌اند و راه علاجش هم آن است. فرمود: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ﴾ یعنی «الضغن مرض والضغین مریض والحقود مریض والعدو مریض» هم تکرار نکرد و هم مرض را مشخص کرد که کینه مرض است، فرمود بالأخره من روزی ظاهر می‌کنم که این شخص کینه دارد. این اظهار ما فی‌الضمیر اختصاصی به قیامت ندارد، در دنیا هم ظهور می‌کند. اطلاق بعضی از آیات، دنیا را هم می‌گیرد و آیهٴ 37 سورهٴ «احزاب» هم نمونه‌ای از این کار است، گرچه آن آیه مربوط به تعذیب نیست و وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید که ﴿وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مِبْدِیهِ﴾ یعنی چیزی را اخفا می‌کنی که خدا اظهار می‌کند.

تهدید ضمنی بودن قدرت الهی بر آشکار کردن اسرار
بنابراین این ﴿وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَی‏ءٍ قَدِیرٌ﴾ یک تهدید ضِمنی هم هست که نه تنها خدا می‌داند، نه تنها برابر این حساب می‌کند، بلکه اصلاً عَلن می‌کند تا مردم بفهمند که چرا این شخص معذّب شد. اگر کسی معذّب بشود و مردم نفهمند شاید به خیال خود بر انحایی حمل بکنند و اما وقتی در حضور همه مشخص بشود که این شخص مرضش چه بود، دیگر راحت می‌شوند. ذات اقدس الهی آن نهان را عَلن می‌کند و برابر او تعذیب می‌کند، این ﴿وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَی‏ءٍ قَدِیرٌ﴾ این تهدید ضِمنی را هم به همراه دارد یعنی می‌تواند بالأخره راز، را آشکار کند این‌‌چنین است، لذا چه بهتر که انسان یک لایروبی خوبی کرده باشد و ﴿یُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾ یک معلم خوبی باشد برای او که بالأخره روزی این پرده کنار رفت، خجل نباشد.

رابطه تقیه با حکم جهاد و دفاع
پرسش:...
پاسخ: خب، پس ﴿إِن تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمهُ اللّهُ وَیَعْلَمُ مَا فِی السَّماواتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴾ یک بحثی مربوط به تقیّه بود که دیگر حالا شاید در همان آیهٴ 106 سورهٴ مبارکهٴ «نحل» بیاید و آن این است که اینکه فرمود اگر ترسیدید وِلای زبانی مثلاً عیب ندارد، وِلای صوری عیب ندارد این منافات ندارد با آیاتی که می‌فرماید مؤمن نمی‌ترسد، اهل ترس نیست ﴿وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ﴾ یا ﴿فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ﴾ یا ﴿وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ﴾ و مانند آن. زیرا آن آیات جهاد و دفاع در مورد خوف می‌آید، همان‌طوری که لاضرر، مورد خود را نمی‌گیرد، لاحرج، مورد خود را نمی‌گیرد تقیّه هم مورد خود را که نمی‌گیرد. اصلاً در حال خطر دستور جنگ است و دفاع آنجا دیگر دستور تقیّه نیست در حال ضرر دستور جنگ و حمله است آنجا دیگر جای لاضرر نیست، لاحرج نیست هیچ حُکمی موضوع خود را و مورد خود را از بین نمی‌برد، اصلاً حُکم جهادی و حُکم دفاعی و امثال ذلک در مورد ضرر و حرج آمده است، اگر تازه ضرر و حرج باشد. در این‌گونه از موارد که مسئله جهاد و دفاع و امثال ذلک آمده اصلاً در متن جریان مبارزه است یعنی دیگر جا برای تقیّه نیست، لذا می‌فرماید: ﴿وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ﴾ یا می‌فرماید: ﴿فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ﴾ یا ﴿یَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ﴾ که این به عنوان یک تنبیه یا تذکره ذیل بحث تقیّه ذکر می‌شود.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:14

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن