- 21
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 44 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 44 سوره آلعمران"
ابتدا، جایگاه بحث قرعه در اصول
تحقیق مرحوم نراقی در مورد قرعه
انتظار فرج جزء بهترین عبادات
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ ﴿44﴾
جایگاه بحث قرعه در اصول
در این کریمه جریان قرعه مطرح است، چه اینکه در جریان حضرت یونس مطرح است و چه اینکه در اخبار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در موارد گوناگون، قرعه مطرح شد. قرعه یک قاعده است و اگر هم بحث میشود باید در قواعد فقهی از آن بحث کرد نه در مسائل اصولی و اینکه احیاناً در کتابهای اصولی از قرعه بحث میشود، برای اینکه رابطهٴ قرعه با سایر مسائل اصولی را تبیین کند. مرحوم شیخ(رضوان الله علیه) در اواخر بحث استصحاب ملاحظه فرمودید که فرمود دلیل قرعه، عام است نسبت به همهٴ اصول؛ منتها باید ادله استصحاب را مخصص دلیل قرعه قرار داد و دلیل قرعه، نسبت به اصالت تخییر وارد است و نسبت به اصالة الاباحه یا اصالة الاحتیاط اگر مدرک این دو اصل، عقل باشد باز هم دلیل قرعه وارد است و اگر مدرک اینها تعبد شرع باشد که دلیل قرعه، حاکم است با آن فرقی که به اصطلاح ایشان بین ورود و حکومت است. بعد میفرمایند محذور باب قرعه این است که چون به این عموم عمل نشد و تخصیصهای فراوانی بر این عموم وارد شد تا در موردی که اصحاب در آن مورد به قرعه عمل نکردهاند یا جماعتی در آن مورد به قرعه عمل نکردند ضعفش منجبر نیست و حجیّت ندارد این فرمایش مرحوم شیخ، عدهای هم این را پذیرفتند از متأخران چه از شاگردان مرحوم شیخ چه دیگران لکن. عدهای دیگر نپذیرفتند که منهم سیدنا الاستاد امام(رضوان الله علیه) است فرمودند که اگر مرحوم شیخ درست فرصت میداشت و بررسی میکرد معلوم میشد که اخبار قرعه، تخصیص نخورده نه اینکه عمومیت دارد و عام است و در موارد زیادی تخصیص خورد، لذا مستهجن شده است و از حجیّت افتاده و تا در موردی اصحاب به او عمل نکنند قابل احتجاج نیست.
بیان ذلک این است که روایت قرعهای که در کتابهای شیعه است و در جوامع روایی شیعه است این است که «کل مجهول فقیه القرعة» این است، آنچه در کتابهای فقهی است این است که «القرعة لکل امر مشکل» و مانند آن، به این مضمونی که در کتابهای فقهاست چه در کتابهای فقهی و در کتابهای اصولی آنها ظاهراً در روایت نیست، روایت این است که شاید از طرق اهل سنت این مضمون رسیده باشد که «القرعة» یا «انّ القرعة لکل امر مشکل او مشتبه» و مانند آن، به هر حال نظر مرحوم شیخ و امثال مرحوم شیخ، این است که این عموم که دارد «القرعة لکل مشکل» این شامل جهل در شبهات حکمیه، شامل جهل در شبهات موضوعیه و امثال ذلک میشود، در حالی که هیچ فقیهی در شبهه حکمیه با قرعه مسئله را حل نکرد، احکام بالأخره یک مدارک و منابعی دارند و اگر هم از کتاب و سنت حکم اولی استفاده نشد یعنی آن حکم واقعی روشن نشد، نوبت به شک رسید در ظرف شک هم خود روایات موضوع را مشخص کرده است که اگر شک در تکلیف است که بالأخره به برائت برمیگردد و اگر شک در مکلفٌ به هست و این شک منحل نشد به علم تفصیلی أو شک بدوی جای احتیاط است و اگر این شک مسبوق به یقین است که جای استصحاب بنابراین یا استصحاب است یا برائت است یا احتیاط دیگر زمینه برای قرعه نمیماند، این در شبهات حکمیه.
در شبهات موضوعیه هم اگر اطراف علم اجمالی نباشد که آن اصل اولی «کل شیء مطلق» شاملش میشود و اگر اطراف علم اجمالی باشد یا ترک همه واجب است نظیر «اناء مشتبه بین الانائین» یا امتثال همه واجب است، نظیر اشتباه قبله پس دیگر جایی برای تمسک به قرعه نیست، چون در شبهات حکمیه، حکم مشخص است و در شبهات موضوعیه هم دستور معین و چون اینچنین پنداشتند فکر کردند که «القرعة لکل امر مجهول» تقریباً معرض عنهاست و اصحاب عمل نکردند و سرّ عدم عمل اصحاب هم این است که شاید این کلمه، محفوف بود به بعضی از جملههایی که مایه تقیید اوست.
تحقیق مرحوم نراقی در مورد قرعه
اما تحقیقی که سیدنالاستاد(رضوان الله علیه) کردند و دیگران البته مرحوم نراقی در آن کتابش که مخصوص این کار هست و عناوین هم که برای همین نوشته شده، روایات فراوانی در باب قرعه اینها نقل کردند [که] از استقصای آن روایات به خوبی برمیآید که این «القرعة لکل امر مجهول» با این وسعت نیست اولاً شبهات حکمیه را اصلاً نمیگیرد، پس اگر اصحاب در شبهات حکمیه برابر قرعه عمل نکردند این تخصصاً خارج است نه تخصیصاً و در شبهات موضوعیه آنجا که مربوط به تزاحم حقوق نیست هم اصلاً نمیگیرد، اگر اصحاب در شبهات موضوعیه خواه در اطراف علم اجمالی خواه در شبهات ابتدایی به قرعه عمل نکردند این تخصصاً خارج است نه تخصیصاً. میماند در موارد تزاحم حقوقی، در موارد تزاحم حقوق «عند تعارض بیّنَتَین» و امثال ذلک که آنجا نه جایی برای اجرای اصل در شبهات حکمیه است نه برای شبهات موضوعیه، نظیر درهم ودعی؛ دو نفر هر کدام لباسی را شبیه هم یا دو درهم را هر کدام یک درهم به یک امین سپردند «احد الثوبین یا احد الدرهمین بلاتفریط» تلف شد، آن درهم مانده و آن ثوب مانده برای کیست، اینجا کدام اصل است که بتواند حل کند. هیچکدام از این اصول عملیه توان حل او را ندارند، در اینگونه از موارد که تزاحم حقوق است نوبت به قرعه میرسد و اگر کسی بپندارد که خب اینها تصالح کنند اینها تراضی کنند، البته هرجایی هم میشود تراضی کرد، کدام مالی که صاحب مال اگر مال خود را با تراضی بدهد حل نشود، عقد و ایقاع برای حل مشکل است وگرنه با تراضی البته هر کسی از حق خود بگذرد مسئله حل خواهد شد، در درهم ودعی، در ثوب ودعی و امثال ذلک که موارد تزاحم حقوق است یا «عند تعارض بینتین» اینجا چه باید کرد. روایات خاصهای که در زمینه قرعه وارد شده است نوعاً مربوط به تزاحم حقوق است، لذا سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) میفرمودند اگر موارد قرعه بررسی بشود، آنگاه اشکال مرحوم شیخ وارد نیست شبهه مرحوم آخوند وارد نیست، قهراً شبهه همراهان و پیروان این علمین هم برطرف خواهد شد و در موارد تزاحم حقوق بهترین راه قرعه است، این یک مطلب.
رواج قرعه بین عقلا
بنای عقلا هم در تشخیص حق و رفع خصومت، همین قرعه است از دیر زمان بود؛ در بین مسلمین و غیر مسلمین این قرعه رواج داشت، در بین موحدین و غیر موحدین این قرعه رواج دارد، یک امر عقلایی است. از دیر زمان مسئله قرعه مطرح بود، نظیر همین کریمهای که در جریان زکریاست بعد از زکریا در جریان یونس هست، بعد از جریان یونس در زمان خود رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بود، در بسیاری از موارد حضرت قرعه زده بود در ساختن کعبه که بین قریش اختلاف شده بود که کدام بخشش را کدام قبیله بسازند قرعهای زده شد و آن بخشی که به حذای باب البیت است تا کنار حجر و از این طرف هم تا آن رکن بعدی، این به حساب رسول خدا در آمد که او و همراهان او باید بنا میکردند یا در هنگام مسافرت حضرت قرعه میزد که کدام یک از همسرها را همسفر خود قرار بدهد، اینها قرعه است.
عدم اختصاص قرعه به واقع مشخص و معلوم
قرعه به تعبیر سییدنا الاستاد(رضوان الله علیه) اختصاصی ندارد به جایی که واقع معلوم داشته باشد و تا انسان با قرعه واقع را کشف بکند، نظیر ید و خبر که اماره باشند و واقع نما باشند حالا یا غالب المطابقه یا دائم المطابقه و مانند آن. خواه واقع معلوم داشته باشد خواه واقع معلوم نداشته باشد برای رفع خصومت باشد. آنجایی که واقع معلوم دارد، نظیر همان درهم ودعی و ثوب ودعی و امثال ذلک، بالأخره این دوتا درهم که به عنوان امانت نزد امین سپرده شد و احدهما تلف شد، بالأخره معلوم است عند الله آنکه تلف شد برای زید است یا برای عمرو آن ثوبی که به سرقت رفت برای زید بود یا برای عمرو این یک واقعه معلومی دارد و برای مال باختهها هم معلوم نیست و برای امین هم معلوم نیست و قرعه برای حل این مشکل و رفع خصومت است در موردی که واقع معلوم دارد. اما اگر خواستند ابتدائاً کاری را گروهی انجام بدهند که تزاحم در داوطلبان پیدا شد، هرکسی مدعی بود که من این کار را انجام بدهم حالا یا هر کسی خواست شانه خالی کند یا هر کسی خواست شانه زیر مسئولیت خم کند یا تشاح بود یا برای رفع مسئولیت بود، به هر حال اینجا واقع معلومی ندارد، نظیر این قرعه که فعلاً در شورای نگهبان مطرح است، اینجا واقع معلومی ندارد که چه کسی باید بعد از سه سال از آن شش سال دوره اول به قید قرعه خارج بشود، اینکه واقع معلومی ندارد. نظیر همین جریان زکریا(سلام الله علیه) که اینجا یک واقع معلومی نداشت که چه کسی باید سرپرستی مریم را به عهده بگیرد، البته هیچ چیزی نیست که عند الله معلوم نباشد؛ اما خدا میداند که به وسیله قرعه چه کاری انجام خواهد گرفت این را خدا میداند؛ اما در اینجا حق با کیست و قبلاً قرار الهی چه بوده است و حکم الهی چه بوده است، اینها نیست. در جریان یونس(سلام الله علیه) آنجا طبق بعضی از نقلها احیاناً یک واقع معلومی داشت که فکر میکردند عبد آبق را آنکه أبق، آن را بگیرند و به دریا بیندازند، لکن طبق نقلهای دیگر که ظاهراً آن نقلها اصح و اقوی است این است که آنجا هم، واقع معلوم نداشت، بنا شد این کشتی سبک بشود با القای یک نفر در دریا، این واقع معلومی نداشت؛ منتها خدای سبحان میداند قضا و قدری که تنظیم کرده است به کجا ختم میشود.
خروج شبهات حکمیه و موضوعیه تخصصاً از قرعه
پس قرعه یک امر عقلایی است و اگر روایاتی دربارهٴ صحت قرعه آمده است به عناون امضاست نه تأسیس و حدود قرعه هم عند العقلاء در تزاحم حقوق است، درموارد احکام در غیر موارد احکام اینچنین نیست اگر مثلاً ابنطاووس(رضوان الله علیه) فتوا داده است که عند الاشتباه القبله با قرعه قبله، مشخص بشود و نمازگزار فقط یک نماز بخواند، این فتوا البته نزد خود مرحوم ابن طاووس محترم است ولی فتوایی نیست که انسان بتواند با او موافق باشد اگر علم اجمالی است برابر علم اجمالی باید احتیاط بکنند و چهار رکعت نماز بخوانند، مقتضای علم اجمالی این است، چون «القرعة لکل امر مجهول» اینجا که مجهول نیست، چون علم اجمالی مثل علم تفصیلی منجز تکلیف است. آن وقت ادله تنجیز علم اجمالی ـ حالا یا اقتضاءاً یا علّیتاً ـ حاکم بر دلیل قرعه است و همچنین در مواردی که ترک آن اطراف واجب است، نظیر اناء محرم الشربی که مشتبه بین الانائین است [در] اینجا مجهول نیست، چون علم اجمالی مثل علم تفصیلی منجز تکلیف است. بنابراین چون قرعه یک امر عقلایی است نزد همه هم بود روایتی که آمده است «کل مجهول فقیه القرعة» تاسیس نیست، امضاست تقریباً و قرعهای که نزد عقلاست، برای بیان قوانین یا احراز احکام؛ احکامی که نزد خودشان هست یا برای تشخیصات موضوعات عادی نیست، بلکه فقط در موارد تزاحم حقوق است و روایات فراوانی که درباره خصوص قرعه آمده همه آنها به استثنای جریان آن شاة که محرمةُ الاکل بود، به استثنای آن همهٴ آنها در موارد تزاحم حقوق است، بنابراین شبهات حکمیه و شبهات موضوعیه تخصصاً خارجاً و نه تخصیصاً و این قرعه به حجت خود باقی است.
اقوال مسئله
حکم فقهی استخاره
اما استخاره «فیه قولا احدهما افراط و الآخر تفریط» استخاره را مرحوم آقای بجنوردی(رضوان الله علیه) در این القواعد الفقهیه در باب القرعه، استخاره را نقل کردهاند از بعضیها که بعضیها فتوا دادند به حرمت استخاره ، چه اینکه فتوا دادند به حرمت تفأل به دیوان حافظ این را ایشان در آن القواعد الفقهیه نقل کردند و خود این بزرگوار جزء افراطیون است که قرعه را از ادله توحید میشمارد، که میگوید اگر خدایی نبود و تنظیم روابط به عهده غیب نبود چگونه با یک قرعه مسئله حل میشد، ایشان خیال کردند قرعه، اماره است. این بزرگوار افراط کرد آن آقایان هم تفریط کردند، دربارهٴ استخاره هم مرحوم سید یعنی آقا سید کاظم(رضوان الله علیه) در کتاب شریف عروه در باب حج یکی دو صفحه مقدمهٴ کتاب حج دارند، گرچه میگویند این دو صفحه، نوشتهٴ خود مرحوم سید نیست [و] پسر سید مرقوم فرمود و مانند آن ولی به هر حال در عروه است که استخاره به قرآن با این وضع رایج یا با تسبیحت، دلیلی محکم بر او نیست که حالا مثلاً مستحب باشد انسان، در کارها استخاره کند، رجحانی داشته باشد [و] دلیل معتبری باشد برای اینکه استخاره جزء سنن الهی است، اینچنین نیست البته مدارک ضعیفی وجود دارد این را مرحوم سید در عروه نقل میکند آن استخارهای که اصل است و هی العمده، همان دعای استخارهای است که امام سجاد(سلام الله علیه) در کتاب شریف صحیفه دارد که «دعاء الاستخاره» است که این دعا استخاره برای رفع حیرت نیست، انسان هر کاری که میکند خیرش را از ذات اقدس الهی بخواهد، مخصوصاً در امور مهم، کاری را که مشورت کرد تصمیم گرفت معلوم میشود کار خوبی است آن دعای استخاره را بخواند و وارد بشود ولی این استخارههای رایج، برای رفع حیرت است یعنی اگر کسی مشورت کرد فکرش به جایی نرسید، اندیشه کرد مشورت کرد تأمل کرد فکرش به جایی نرسید، برای رفع حیرت البته استخاره بکند و در مواردی هم تجربه شد و اثر خوبی هم داشت؛ اما اینچنین نیست که ما را ترغیب کرده باشند، همانطوری که ما را به دعا ترغیب کردهاند، همانطوری که ما را به مناجات تشویق کردهاند ما را به استخاره ترغیب کرده باشند اینچنین نیست، ایشان میفرمایند دلیل معتبری بر استخاره به این معنا نداریم.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ همین سیرهها از همین آقایانی است که همین آقایان میفرمایند که دلیل معتبری ما نداریم یعنی عقلا شما ملاحظه فرمودید که این بزرگان فقهی، این اساتید را شما سؤال کنید در سال، چند استخاره میکنید برای خودتان، شاید اصلاً استخاره نکنند یا یکی دوتا، اینچنین نیست که انسان بنا را بر استخاره بگذارد که؛ اما از آنها سؤال کنید آن دعای استخاره را چقدر میخوانید، میگویند نوعاً میخوانیم. این است که مرحوم سید فتوی دادند شما سیرههای مرحوم سید و این گونه افراد را نگاه کنید نه افرادی که درست مسائل برایشان حل نشد، آنها دعای استخاره را بعد از مشورت و فکر میخوانند؛ اما خود این استخاره «قلّما یتّفق» مگر در موردی که انسان واقعاً متحیر باشد، برای رفع حیرت چنین کاری انجام میدهد.
مطلب دیگر آن است که این وصال قرعه را خود سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) مرقوم فرمودند بحث مفصلی هم کردند و چون اصرار داشتند یک حرف تازهای است؛ حرفی است که مرحوم شیخ نگفته، مرحوم آخوند تقریباً نگفته و شاگردان این علمین راه آنها را طی کردند. اینکه ایشان در درس روی این بحث اصرار فراوان داشتند مدت زیادی هم بحث کردند و روایت فراوانی را هم خواندند.
نظر ابوحنیفه دربارهٴ قرعه
مطلب دیگر این است که در کتاب قرطبی که بحثهای فقهی را هم احیاناً ایشان مطرح میکنند میگویند از ابی حنیفه طبق بعضی از نقلها رسیده است که ایشان قرعه را رد کردند قیاساً علی الازلام، اینها که تفکر قیاس دارند و قیاس، جزء منابع فقهی اینهاست میگویند چون ازلام را خدا نهی کرده است فرمود ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ﴾ ، ﴿وَالْأَنْصَابُ﴾ یعنی بتهای منصوب بت، بتتراشی، بتسازی، بتفروشی و امثال ذلک همه ممنوع است، چوب یا سنگی را انسان به بتفروش به این قصد بدهد مورد اختلاف است و مانند آن، ازلام هم ممنوع است «ازلام» که جمع «زَلم» یا جمع «زُلم» است این زَلم یا زُلم آن تیر را میگفتند. دربارهٴ این ازلام چند وجه است: یکی از وجوه آن است که روی این تیرها در جاهلیت مینوشتند «امرنی رَبّی» روی چهره بعضی از تیرها هم مینوشتند «نَهٰانی رَبی» در چهرهٴ بعضی از چوبهای تیر چیزی نمینوشتند، آنوقت این چوبهای سه گانه را که یکی امرنی بود یکی نهانی بود یکی هم چیزی نوشته نبود در ظرفی میریختند بعد این را مخلوط میکردند میگرداندند وقتی میخواستند کاری انجام بدهند در سفر یا حضر، این چوبها را در میآوردند اگر امرنی بود انجام میدادند، اگر نهانی بود که ترک میکردند و اگر نانوشته بیرون میآمد که دوباره همین کار را تکرار میکردند، این بود. این یک نحوه تکهنی به شمار میآمد و وجه دیگری که در تفسیر ازلام گفته شد این است که اینها یک نحوه قِماری داشتند که شتری را نحر میکردند و روی چوبهای تیر که هر کدام علامت یک دوم یا یک سوم یا امثال ذلک بود، مینوشتند و پرت میکردند و اگر سهم کسی، چوبی و تیری در میآمد که یکی از این سهام نبود او باید پول گوشت را میداد و دیگران باید رایگان میخوردند، این یک نحو، قماری بود که این را تحریم کرده است دین. از ابیحنیفه نقل شد که قرعه روا نیست «قیاساً علی الازلام» طبق نقل دیگر، ایشان هم قرعه را به صحت شناختند، گفتند اینجا دست از قیاس بر میداریم عملاً بالسنة، چون در روایت آمده است که قرعه برای هر مشتبه یا مشکلی است ما دست از قیاس بر میداریم و به قرعه عمل میکنیم ، این دو قول از ابیحنیفه نقل شده است.
نظر فقه شیعه دربارهٴ قرعه
اما آنچه در فقه ماست این است که قرعه مربوط به تزاحم حقوق است و شاهدش هم دوتاست: یکی بررسی خود این روایات فراوان ؛ دوم اینکه طایفهای از این روایات دارد که حاکم قرعه بزند، والی قرعه بزند «اَقرع الوالی بَینهم» یا «لا القرعة لا تکون الا للامام» این روایاتی که میگوید قرعه، حق امام است قرعه، حق حاکم است این نشانهٴ مسئله تزاحم حقوقی است، لذا مرحوم صاحب وسائل و دیگران در بخش قضا روایات قرعه را نقل کردهاند یعنی حاکم اگر یک وقت خواست در تزاحم حقوقی، مشکل را حل کند و خصومت را فیصله بدهد از قرعه استفاده میکنند. اینکه این روایات، در باب حقوق در قسمت قضا نقل شده است برای همان فهمی است که این محدثین ما از باب قرعه داشتند. بنابراین اگر در شبهات حکمیه یا موضوعیه به قرعه عمل نشد، چون جا نداشت عمل بشود، نه اینکه جا داشت و اینها تخصیصاً عمل نکردند.
پرسش:...
پاسخ: «لامر مجهول» آنوقت شواهد فراوان همین روایاتی که آمده تبیین میکند و اینکه «القرعةُ لا تکونُ الا للامام» یا «اَقْرَعَ الوالی بَینهم» اینها روشن میکند که منظور از آن کلّ امر یعنی امر حقوقی وگرنه در موارد احکام چه کار به والی و حاکم دارد در مسائل شخصی آنجا که قبله مشتبه است چه کار به والی و حاکم دارد، اگر فتوای ابن طاووس(رضوان الله علیه) فتوای موجّهی بود که «عند اشتباه قبله» مصلی قرعه بزند و قبله را مشخص بکند چه کار به والی و حاکم دارد، با اینکه ظاهر روایات این است که قرعه، حق والی است «القرعةُ لا تکون الا للامام» «اَقْرَعُ الوالی بینَهم».
پرسش:...
پاسخ: حالا اینها مربوط به تزاحم حقوقی است همشان، چه کسی عهدهدار این کودک باشد چه کسی را ما به دریا بیندازیم اینها تزاحم حقوقی است. در مسئله جریان یونس یک تشامی بود که هرکدام شانه زیر این بار خالی کنند، در جریان کفالت مریم(علیها السّلام) هر کدام داوطلب بودند که شانه زیر این مسئولیت خم کنند، اینها به تزاحم حقوق برمیگردد.
پرسش:...
پاسخ: برای آن است که خود اینها با تراضی خودشان حاضرند که این حقوق را حل کنند، اگر به محکمه مراجعه بکنند آن است، اگر خصومت را با همین حاضر شدن حل کنند، حل میشود. بالأخره موردش تزاحم حقوقی است اگر دیگری بخواهد خصومت اینها را حل کند دیگری باید حاکم باشد، اما خود متخاصمین اگر راضی شدند خصومتشان را با قرعه حل کنند مشکلی ندارد، چون قرعه برای کشف واقع نیست «کما زعمه بجنوردی» این فقیه برگوار(رضوان الله علیه) [بلکه] قرعه، برای رفع خصومت است و این رفع خصومت خواه واقع معین داشته باشد خواه نداشته باشد، این دو موردی که قرآن نقل کرد واقع معینی ندارد، گرچه در باب جریان یونس عدهای خیال میکردند واقعه معینی داشت.
مراد از اختصام در آیه
﴿إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ﴾ دربارهٴ «اختصام» قرآن کریم نوع موارد اختصامی را که نقل کرد اختصام مذموم بود؛ اما دربارهٴ ملأ اعلیٰ که اختصامی است، اختصام ممدوح است، چون در ملأ اعلیٰ جا برای اختصام مذموم نیست ﴿مَا کَانَ لِیَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَیٰ إِذْ یَخْتَصِمُونَ ٭ إِن یُوحَیٰ إِلَیَّ إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ﴾ ملأ اعلیٰ اگر اختصامی است در بین فرشتهها یک اختصام ممدوحی است، نظیر همان تنازعی که در بین بهشتیها در بهشت ترسیم شده است که ﴿یَتَنَازَعُونَ﴾ چون در همان بخش دارد که کأسی است ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾ است اگر جای عبث و بیهوده و گناه نیست پس تخاصم باطل در آنجا راه ندارد.
اشراف دائمی امام زمان(عج) بر اعمال انسانها
حالا تتمه بحث را به جریان حضرت حجت(سلام الله علیه) را که امشب میلاد مبارک آن حضرت است تبدیل میکنیم، به هر حال امشب از شبهایی است که احتمال قدر است، چون نیمه شعبان محتملاً شب قدر هم است و برخی از اعمال شب قدر در نیمه شعبان هم شایسته است و شاید این ناظر به آن باشد که تقدیر امور درجات و مراتبی دارد که اول از نیمه شعبان شروع میشود و بعد در لیالی ماه مبارک رمضان یکی پس از دیگری تثبیت میشود تا آن آخرین لیله که مثلاً شاید شب 23 ماه مبارک رمضان باشد و حضرت (ارواحنا فداه) که به دنیا میآید در حقیقت همهٴ مقدرات، با میلاد آن حضرت تنظیم و تدوین خواهد شد، کل عالم را بالأخره او باید اداره کند و اگر ما در موالد سایر ائمه جشن میگیریم برای آن است که خاطره سالروز ولادت آنهاست؛ اما درباره حضرت، چون حی و حاضر است و به همه کارهای ما واقعاً اشراف و احاطه دارد، همانطوری که جان ما بر بدن ما مسلط است امام، جان جانان است یعنی به حق باخبر است، نه اینکه اعمال ما را هفتهای دوبار به حضور اینها عرضه کنند ـ دوشنبه و پنج شنبه ـ آن دوشنبه و پنج شنبه یک سان عمومی یا عرضه عمومی است وگرنه در روایات عرض اعمال دارد که «کل صباح و مساء» اعمال را به حضور حضرت ارائه میدهند؛ هر صبح و شام یعنی دائماً، همانطوری که جان ما از جسم ما باخبر است که چه بر جسم ما میگذرد، وجود مبارک آن حضرت از جان ما با خبر است، همانطوری که جان ما بر جسم ما مستحضر است یعنی او در درون جان ماست امام اینچنین است واقعش اینچنین است.
معرفت نداشتن به امام زمان(عج) نشانه حیات جاهلی انسان
لذا اگر کسی امام خود را نشناخت، مرگش مرگ جاهلیت است: «مَن ماتَ و لَم یَعْرفُ اِمٰامَ زَمَانِه مٰاتَ مَیْتَةً جٰاهِلیةً» و مرگ علی وزان حیات است اگر مرگ، مرگ جاهلیت است یعنی حیات هم حیات جاهلیت است، اینطور نیست که حیات، حیات معقول باشد مرگ، مرگ جاهلی باشد، چون مرگ عصاره حیات است و اگر مرگ، مرگ جاهلی بود معلوم میشود که حیات، حیات جاهلی است این تعبیر «مٰاتَ میتة جٰاهِلیةَ» در موارد دیگر هم آمده است، نظیر «مَن مٰاتَ بغیرِ وصیةٍ» اما آن نفی کمال است این نفی حقیقت، نظیر همان دو تعبیری که در کتابهای فقهی راجع به صلات آمده است یکی «لاٰصَلاٰةَ لِجارِ المسجدِ إلاّ فی مَسْجِده» است، یکی «لاٰصَلاٰةَ إلاّ بفاتحةِ الکتابِ» «لاٰصَلاٰةَ إلاّ بفاتحةِ الکتابِ» نفی حقیقت است که کسی عمداً فاتحة الکتاب را ترک کند نماز نخوانده است یا «لاٰصَلاٰةَ إلاّ بطَهُورٍ» صلات، بدون طهارت حاصل نمیشود؛ اما اگر گفته شد «لاٰصَلاةَ لجارِ المسجدِ الاٰ فی المسجد» آنجا بر نفی کمال هم شده است بر اساس قرائن دیگری هم که هست، این مسئله «مَن مٰاتَ بغیرِ وصیةٍ مٰاتَ میتةَ جاهلیةً» احیاناً بر نفی کمال حمل میشود؛ اما «مَن مٰاتَ و لَم یَعْرف اِمٰامَ زَمٰانه ماتَ میتةً جاهلیةً» این بر نفی حقیقی است یعنی حقیقتاً این شخص در جاهلیت زندگی کرده، وقتی زندگی او زندگی جاهلی بود، مرگ او مرگ جاهلی است و جاهلاً هم محشور میشود.
انتظار فرج جزء بهترین عبادات
انتظار فرج آن حضرت (ارواحنا فداه) از بهترین عبادات است. یک وقت در بحثهای گذشته درباره کیفیت انتظار، حدیثی که مرحوم محدث قمی در کتاب شریف سفینه از بحار است البته، در جلد دوم سفینه نقل کردند خوانده شد آنجا در باب «هدیٰ» کلمه هدیٰ وقتی به القاب مطهر آن حضرت میرسند که مهدی است به این مناسبت، بعضی از روایات مربوط به حضرت حجت(سلام الله علیه) را نقل میکنند آنجا میفرمایند از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که انتظار ظهور حضرت به چیست یا خود حضرت انتظار را دارند معنا میکنند، میفرمایند: «لِیُعِدَّنَّ اَحَدُکم لِخروج القائم ولو سَهْماً» ؛ شما اگر خواستید منتظر آن حضرت باشید قبل از آمدن آن حضرت خودتان را آماده کنید ولو یک تیر، خب. اگر انسان تیراندازی نکند تیر فراهم نکند با نیروی نظامی و انتظامیآشنا نباشد، خلاصه مرد جنگ نباشد این نمیتواند بگوید من منتظر حضرتم، ظهور معنایش این است و این دعای نورانی که در شبهای ماه مبارک رمضان خوانده میشود که «و قَتْلاً فی سبیلِکَ مع ولیِّکَ فَوّفقَ لنا» هم این را در بر دارد. خلاصه آن کس که میگوید امام زمان بیاید و اصلاح بکند و خودش اهل جنگ نیست و با آموزش نظامی آشنا نیست که آن منتظر حضرت نیست، آن منزوی از حضرت است؛ میخواهد حضرت بیاید رایگان مشکل را حل بکند وگرنه انتظار ظهور آن حضرت، طبق این روایتی که مرحوم محدث قمی در سفینه از امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده است با خلاصه، تیراندازی و آشنایی با مسائل جنگ حل میشود. یک بسیجی انتظارش برای ظهور حضرت خیلی بیش از دیگران است، او همیشه آماده است وگرنه انتظار به این معنا که حضرت بیاید خودش مسئله را حل کند اینطور نیست.
انجام اعمال به نیابت از امام زمان(عج) و اهداء ثواب به عترت طاهره
شما آقایان که واقعاً از سربازان راستین آن حضرت هستید، این تعهد را با حضرت داشته باشید که کارهایی که واجب عینی برای شماست که خب هست که نیابت بردار نیست، کارهایی که نیابتبردار است و میشود به نیابت کسی انجام داد بنایتان بر این باشد که همه این کارها را راساً و رسماً به نیابت از آن حضرت انجام بدهید و ثواب این نیابت را به ارواح عترت طاهره(علیه السّلام) اهدا کنید و توقع نداشته باشید، چون توقع داشتن سطح انسان را و سطح این نائب و مُهْدی را پایین میآورد وقتی آدم توقع داشت خواهشش محدود میشود که مثلاً خانهای، فرزندی، زندگی، مالی، علم محدودی یک چنین چیزهایی بالأخره میخواهد، چون توقع ما به اندازه درک ماست، پیشنهاد ندهیم اولاست چون «سجیتُکُم الکرم» اصلاً شایسته نیست انسان بگوید ما از شما این را میخواهیم یا آن را میخواهیم، اینطور روا نیست. ثواب این نیابت را هم به ارواح خود طیبه و طاهره(علیه السّلام) اهدا کنید و چیزی از اینها نخواهید، منتظر باشید اینها خودشان چیزهایی را میکنند. آن وقت اعطا آنچه را که اینها اعطا کردند ماندنی است، گاهی میبینید فرزندی به آدم میدهند که این فرزند مایهٴ شرف اسلام و مسلمین میشود در شرق و غرب، انسان تعجب میکند که فلان شخص چرا چنین فرزندی پیدا کرده است یا اثری خدای سبحان به انسان مرحمت میکند که ماندنی است، انسان تعجب میکند که چطور در بین همه افراد فلان شخص موفق شد این اثر را پیدا کند. این است که چون «عٰادَتُکُم الاحسان و سجیتکم الکرم» روا نیست که انسان از آنها چیزی بخواهد. یک وقت یک مشکل خاصی دارد خب، بالأخره این مشکل را با اینها در میان میگذارد و از اینها طلب میکند؛ اما این کارهای مستمری و روزمره که برنامه روزانه اینهاست این برنامه روزانه را براین بگذارد که چیزی نخواهد، البته آنها چون اهل کرماند خودشان میدانند ما اگر پیشنهاد بدهیم که به ما این بدهید آن بدهید این میشود محدود؛ اما اگر بگوییم هر چه خودتان خواستید بدهید به اندازه خودشان میدهند نه به اندازه ما؛ هم ظرفیت میدهند هم قابلیت میدهند و هم اینکه به ما میدهند این به شخص نیست گاهی به یک شخص میدهند و ظهورش در یک کل جامعه هست در حقیقت، به کل جامعه که دادند به آن شخص دادهاند. همین زکریابنآدم که در شیخان مدفون است از شاگردان امام هشتم(سلام الله علیه) است. به حضور استادش امام هشتم عرض کرد که هم دورههای من آن رجال سابق قم آنها رحلت کردند الآن عدهای روی کار آمدند با من هماهنگ نیستند، جوانند وضع من با آنها فرق میکند من اجازه میخواهم از قم بروم بیرون، فرمود نه تو در قم باش خدای سبحان به برکت تو، عذاب را از مردم قم برمیدارد، همانطوری که به برکت قبر پدرم باب الحوائج عذاب را از مردم آن منطقه برمیدارد . این برکت، کم نیست که کسی در شهری دفن بشود و آن شهر بشود مجرای برکت، بسیاری از شما اهل منطقههای خوش آب و هوا هستید این را تجربه کردید که انسان در قم مطلب را بهتر میفهمد یا نه، با اینکه آب و هوای این شهر آب و هوای گوارایی نیست، شما این معنا را تجربه کردید که انسان در قم مطلب را بهتر از جای دیگر میفهمد یا نه، اینچنین نیست که حالا چون ده نفر اینجا جمع شدند یا فردا روز درسی است نه، این خصوصیت برای حرم اهلبیت بودن است، برای بزرگانی که اینجا دفناند برای این دختر گرانقدر باب الحوایج است اینها برکاتی است که میدهند، آنگاه همهٴ اینها شاگردان یک نفر به حساب میآیند، نباید گفت که مگر ما ظرفیتمان چقدر است گاهی همهٴ افراد را، جای شاگردان یک نفر قرار میدهد خدا، اینها مجاری فیض میشوند برای ظهور فیض از یک، نفر این است که این کارها را انسان به عنوان رابطه مستقیم با حضرت داشته باشد.
حضرت حجت(عج) رابطهٴ فیض انسان و پروردگار
گذشته از آنکه ما مدیون آن حضرتیم، حالا صرف نظر از اینکه «بیُمنه رُزقَ الوَری و بِوجودِهِ ثَبَتَتِ الارض والسماء» که مرحوم سید حیدر معروف این را در آن کتاب شریف جامع الاسرار نقل کردند، این جمله «بیمنه رزق الوریٰ» را، گذشته از این ما بالأخره، به حسب ظاهر هم که باشد جزء مرتزقه آن حضرتیم، به نام مبارک آن حضرت داریم زندگی میکنیم، مردم اگر به حوزههای علمیه میپردازند برای این است که مردم مولای خود را ولی عصر میداند، شما مکرر در مکرر در پیامهای امام نامههای امام سخنان امام شنیدید کشور، کشور ولی عصر است «ارواحنا لتراب مقدمه الفداه» را کسی میگوید که بالأخره در این عصر، شرق و غرب را به زانو در آورده و آنها همه رویش حساب میکردند یعنی یک آدم عادی نبود، چون اینها خیلی رویش حساب کردند. این براساس اعتقاد کامل، با تمام هستیاش در آن گفتارها نوشتارها پیامها میگفت «ارواحنا لتراب مقدمه الفداه» کل عالم را یک انسان کامل دارد میگرداند. سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) میگفت این پرفسور هنری کُربن میگفت وقتی من در دانشگاه سربن فرانسه، این کنفرانس را ارائه کردم که در بین همه ملل روی زمین تنها شیعه است که یک مکتب حیاتبخش و قابل عرضه دارد همهٴ حضار، چشم باز کردند، دهن باز کردند، من را میدیدند حرف من را گوش میدادند که من گفتم شیعه کسی است که میگوید رابطه انسان و خدا هرگز قطع نمیشود و همواره از خود انسانها از نوع انسان یک انسان کاملی که ولی الله مطلق است بین خلق و خالق هست، این نوع رابطهاش با آن ولیّ به واسطه خدا برقرار است. عدهای قائل به مهدی موعودند؛ اما این خصیصه شیعه است که به مهدی موجود موعود قائل است وگرنه مهدی موعود را خیلیها قائلاند، نوع فِرَق اهل سنت قائلاند دیگران هم قائلند که کسی در آخر الزمان خواهد آمد به نام مهدی و جهان را پر از عدل و داد میکند؛ اما خاصیه شیعه این نیست، شیعه قائل به مهدی موجود موعود است که «ارواحنا لتراب مقدمه الفداه» مرحوم علامه میفرمودند که کُربن میگفت که وقتی ما این حرف را گفتیم که شیعه میگوید رابطه انسانها با خدا همواره به وسیله انسان کامل حی حاضر زنده است اینها تعجب کردند و آنهایی هم که الآن ـ مخصوصاً بعد از انقلاب ـ راهشان را به اسلام باز کردند، همان راه دل بود و راه معرفت اگر دربارهٴ بحثهای عقلی احیاناً خدشهای داشته باشند، در مسائل عرفانی و معرفتی و راه دل بیخدشه میپذیرند.
«و الحمد لله رب العالمین»
ابتدا، جایگاه بحث قرعه در اصول
تحقیق مرحوم نراقی در مورد قرعه
انتظار فرج جزء بهترین عبادات
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ ﴿44﴾
جایگاه بحث قرعه در اصول
در این کریمه جریان قرعه مطرح است، چه اینکه در جریان حضرت یونس مطرح است و چه اینکه در اخبار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در موارد گوناگون، قرعه مطرح شد. قرعه یک قاعده است و اگر هم بحث میشود باید در قواعد فقهی از آن بحث کرد نه در مسائل اصولی و اینکه احیاناً در کتابهای اصولی از قرعه بحث میشود، برای اینکه رابطهٴ قرعه با سایر مسائل اصولی را تبیین کند. مرحوم شیخ(رضوان الله علیه) در اواخر بحث استصحاب ملاحظه فرمودید که فرمود دلیل قرعه، عام است نسبت به همهٴ اصول؛ منتها باید ادله استصحاب را مخصص دلیل قرعه قرار داد و دلیل قرعه، نسبت به اصالت تخییر وارد است و نسبت به اصالة الاباحه یا اصالة الاحتیاط اگر مدرک این دو اصل، عقل باشد باز هم دلیل قرعه وارد است و اگر مدرک اینها تعبد شرع باشد که دلیل قرعه، حاکم است با آن فرقی که به اصطلاح ایشان بین ورود و حکومت است. بعد میفرمایند محذور باب قرعه این است که چون به این عموم عمل نشد و تخصیصهای فراوانی بر این عموم وارد شد تا در موردی که اصحاب در آن مورد به قرعه عمل نکردهاند یا جماعتی در آن مورد به قرعه عمل نکردند ضعفش منجبر نیست و حجیّت ندارد این فرمایش مرحوم شیخ، عدهای هم این را پذیرفتند از متأخران چه از شاگردان مرحوم شیخ چه دیگران لکن. عدهای دیگر نپذیرفتند که منهم سیدنا الاستاد امام(رضوان الله علیه) است فرمودند که اگر مرحوم شیخ درست فرصت میداشت و بررسی میکرد معلوم میشد که اخبار قرعه، تخصیص نخورده نه اینکه عمومیت دارد و عام است و در موارد زیادی تخصیص خورد، لذا مستهجن شده است و از حجیّت افتاده و تا در موردی اصحاب به او عمل نکنند قابل احتجاج نیست.
بیان ذلک این است که روایت قرعهای که در کتابهای شیعه است و در جوامع روایی شیعه است این است که «کل مجهول فقیه القرعة» این است، آنچه در کتابهای فقهی است این است که «القرعة لکل امر مشکل» و مانند آن، به این مضمونی که در کتابهای فقهاست چه در کتابهای فقهی و در کتابهای اصولی آنها ظاهراً در روایت نیست، روایت این است که شاید از طرق اهل سنت این مضمون رسیده باشد که «القرعة» یا «انّ القرعة لکل امر مشکل او مشتبه» و مانند آن، به هر حال نظر مرحوم شیخ و امثال مرحوم شیخ، این است که این عموم که دارد «القرعة لکل مشکل» این شامل جهل در شبهات حکمیه، شامل جهل در شبهات موضوعیه و امثال ذلک میشود، در حالی که هیچ فقیهی در شبهه حکمیه با قرعه مسئله را حل نکرد، احکام بالأخره یک مدارک و منابعی دارند و اگر هم از کتاب و سنت حکم اولی استفاده نشد یعنی آن حکم واقعی روشن نشد، نوبت به شک رسید در ظرف شک هم خود روایات موضوع را مشخص کرده است که اگر شک در تکلیف است که بالأخره به برائت برمیگردد و اگر شک در مکلفٌ به هست و این شک منحل نشد به علم تفصیلی أو شک بدوی جای احتیاط است و اگر این شک مسبوق به یقین است که جای استصحاب بنابراین یا استصحاب است یا برائت است یا احتیاط دیگر زمینه برای قرعه نمیماند، این در شبهات حکمیه.
در شبهات موضوعیه هم اگر اطراف علم اجمالی نباشد که آن اصل اولی «کل شیء مطلق» شاملش میشود و اگر اطراف علم اجمالی باشد یا ترک همه واجب است نظیر «اناء مشتبه بین الانائین» یا امتثال همه واجب است، نظیر اشتباه قبله پس دیگر جایی برای تمسک به قرعه نیست، چون در شبهات حکمیه، حکم مشخص است و در شبهات موضوعیه هم دستور معین و چون اینچنین پنداشتند فکر کردند که «القرعة لکل امر مجهول» تقریباً معرض عنهاست و اصحاب عمل نکردند و سرّ عدم عمل اصحاب هم این است که شاید این کلمه، محفوف بود به بعضی از جملههایی که مایه تقیید اوست.
تحقیق مرحوم نراقی در مورد قرعه
اما تحقیقی که سیدنالاستاد(رضوان الله علیه) کردند و دیگران البته مرحوم نراقی در آن کتابش که مخصوص این کار هست و عناوین هم که برای همین نوشته شده، روایات فراوانی در باب قرعه اینها نقل کردند [که] از استقصای آن روایات به خوبی برمیآید که این «القرعة لکل امر مجهول» با این وسعت نیست اولاً شبهات حکمیه را اصلاً نمیگیرد، پس اگر اصحاب در شبهات حکمیه برابر قرعه عمل نکردند این تخصصاً خارج است نه تخصیصاً و در شبهات موضوعیه آنجا که مربوط به تزاحم حقوق نیست هم اصلاً نمیگیرد، اگر اصحاب در شبهات موضوعیه خواه در اطراف علم اجمالی خواه در شبهات ابتدایی به قرعه عمل نکردند این تخصصاً خارج است نه تخصیصاً. میماند در موارد تزاحم حقوقی، در موارد تزاحم حقوق «عند تعارض بیّنَتَین» و امثال ذلک که آنجا نه جایی برای اجرای اصل در شبهات حکمیه است نه برای شبهات موضوعیه، نظیر درهم ودعی؛ دو نفر هر کدام لباسی را شبیه هم یا دو درهم را هر کدام یک درهم به یک امین سپردند «احد الثوبین یا احد الدرهمین بلاتفریط» تلف شد، آن درهم مانده و آن ثوب مانده برای کیست، اینجا کدام اصل است که بتواند حل کند. هیچکدام از این اصول عملیه توان حل او را ندارند، در اینگونه از موارد که تزاحم حقوق است نوبت به قرعه میرسد و اگر کسی بپندارد که خب اینها تصالح کنند اینها تراضی کنند، البته هرجایی هم میشود تراضی کرد، کدام مالی که صاحب مال اگر مال خود را با تراضی بدهد حل نشود، عقد و ایقاع برای حل مشکل است وگرنه با تراضی البته هر کسی از حق خود بگذرد مسئله حل خواهد شد، در درهم ودعی، در ثوب ودعی و امثال ذلک که موارد تزاحم حقوق است یا «عند تعارض بینتین» اینجا چه باید کرد. روایات خاصهای که در زمینه قرعه وارد شده است نوعاً مربوط به تزاحم حقوق است، لذا سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) میفرمودند اگر موارد قرعه بررسی بشود، آنگاه اشکال مرحوم شیخ وارد نیست شبهه مرحوم آخوند وارد نیست، قهراً شبهه همراهان و پیروان این علمین هم برطرف خواهد شد و در موارد تزاحم حقوق بهترین راه قرعه است، این یک مطلب.
رواج قرعه بین عقلا
بنای عقلا هم در تشخیص حق و رفع خصومت، همین قرعه است از دیر زمان بود؛ در بین مسلمین و غیر مسلمین این قرعه رواج داشت، در بین موحدین و غیر موحدین این قرعه رواج دارد، یک امر عقلایی است. از دیر زمان مسئله قرعه مطرح بود، نظیر همین کریمهای که در جریان زکریاست بعد از زکریا در جریان یونس هست، بعد از جریان یونس در زمان خود رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بود، در بسیاری از موارد حضرت قرعه زده بود در ساختن کعبه که بین قریش اختلاف شده بود که کدام بخشش را کدام قبیله بسازند قرعهای زده شد و آن بخشی که به حذای باب البیت است تا کنار حجر و از این طرف هم تا آن رکن بعدی، این به حساب رسول خدا در آمد که او و همراهان او باید بنا میکردند یا در هنگام مسافرت حضرت قرعه میزد که کدام یک از همسرها را همسفر خود قرار بدهد، اینها قرعه است.
عدم اختصاص قرعه به واقع مشخص و معلوم
قرعه به تعبیر سییدنا الاستاد(رضوان الله علیه) اختصاصی ندارد به جایی که واقع معلوم داشته باشد و تا انسان با قرعه واقع را کشف بکند، نظیر ید و خبر که اماره باشند و واقع نما باشند حالا یا غالب المطابقه یا دائم المطابقه و مانند آن. خواه واقع معلوم داشته باشد خواه واقع معلوم نداشته باشد برای رفع خصومت باشد. آنجایی که واقع معلوم دارد، نظیر همان درهم ودعی و ثوب ودعی و امثال ذلک، بالأخره این دوتا درهم که به عنوان امانت نزد امین سپرده شد و احدهما تلف شد، بالأخره معلوم است عند الله آنکه تلف شد برای زید است یا برای عمرو آن ثوبی که به سرقت رفت برای زید بود یا برای عمرو این یک واقعه معلومی دارد و برای مال باختهها هم معلوم نیست و برای امین هم معلوم نیست و قرعه برای حل این مشکل و رفع خصومت است در موردی که واقع معلوم دارد. اما اگر خواستند ابتدائاً کاری را گروهی انجام بدهند که تزاحم در داوطلبان پیدا شد، هرکسی مدعی بود که من این کار را انجام بدهم حالا یا هر کسی خواست شانه خالی کند یا هر کسی خواست شانه زیر مسئولیت خم کند یا تشاح بود یا برای رفع مسئولیت بود، به هر حال اینجا واقع معلومی ندارد، نظیر این قرعه که فعلاً در شورای نگهبان مطرح است، اینجا واقع معلومی ندارد که چه کسی باید بعد از سه سال از آن شش سال دوره اول به قید قرعه خارج بشود، اینکه واقع معلومی ندارد. نظیر همین جریان زکریا(سلام الله علیه) که اینجا یک واقع معلومی نداشت که چه کسی باید سرپرستی مریم را به عهده بگیرد، البته هیچ چیزی نیست که عند الله معلوم نباشد؛ اما خدا میداند که به وسیله قرعه چه کاری انجام خواهد گرفت این را خدا میداند؛ اما در اینجا حق با کیست و قبلاً قرار الهی چه بوده است و حکم الهی چه بوده است، اینها نیست. در جریان یونس(سلام الله علیه) آنجا طبق بعضی از نقلها احیاناً یک واقع معلومی داشت که فکر میکردند عبد آبق را آنکه أبق، آن را بگیرند و به دریا بیندازند، لکن طبق نقلهای دیگر که ظاهراً آن نقلها اصح و اقوی است این است که آنجا هم، واقع معلوم نداشت، بنا شد این کشتی سبک بشود با القای یک نفر در دریا، این واقع معلومی نداشت؛ منتها خدای سبحان میداند قضا و قدری که تنظیم کرده است به کجا ختم میشود.
خروج شبهات حکمیه و موضوعیه تخصصاً از قرعه
پس قرعه یک امر عقلایی است و اگر روایاتی دربارهٴ صحت قرعه آمده است به عناون امضاست نه تأسیس و حدود قرعه هم عند العقلاء در تزاحم حقوق است، درموارد احکام در غیر موارد احکام اینچنین نیست اگر مثلاً ابنطاووس(رضوان الله علیه) فتوا داده است که عند الاشتباه القبله با قرعه قبله، مشخص بشود و نمازگزار فقط یک نماز بخواند، این فتوا البته نزد خود مرحوم ابن طاووس محترم است ولی فتوایی نیست که انسان بتواند با او موافق باشد اگر علم اجمالی است برابر علم اجمالی باید احتیاط بکنند و چهار رکعت نماز بخوانند، مقتضای علم اجمالی این است، چون «القرعة لکل امر مجهول» اینجا که مجهول نیست، چون علم اجمالی مثل علم تفصیلی منجز تکلیف است. آن وقت ادله تنجیز علم اجمالی ـ حالا یا اقتضاءاً یا علّیتاً ـ حاکم بر دلیل قرعه است و همچنین در مواردی که ترک آن اطراف واجب است، نظیر اناء محرم الشربی که مشتبه بین الانائین است [در] اینجا مجهول نیست، چون علم اجمالی مثل علم تفصیلی منجز تکلیف است. بنابراین چون قرعه یک امر عقلایی است نزد همه هم بود روایتی که آمده است «کل مجهول فقیه القرعة» تاسیس نیست، امضاست تقریباً و قرعهای که نزد عقلاست، برای بیان قوانین یا احراز احکام؛ احکامی که نزد خودشان هست یا برای تشخیصات موضوعات عادی نیست، بلکه فقط در موارد تزاحم حقوق است و روایات فراوانی که درباره خصوص قرعه آمده همه آنها به استثنای جریان آن شاة که محرمةُ الاکل بود، به استثنای آن همهٴ آنها در موارد تزاحم حقوق است، بنابراین شبهات حکمیه و شبهات موضوعیه تخصصاً خارجاً و نه تخصیصاً و این قرعه به حجت خود باقی است.
اقوال مسئله
حکم فقهی استخاره
اما استخاره «فیه قولا احدهما افراط و الآخر تفریط» استخاره را مرحوم آقای بجنوردی(رضوان الله علیه) در این القواعد الفقهیه در باب القرعه، استخاره را نقل کردهاند از بعضیها که بعضیها فتوا دادند به حرمت استخاره ، چه اینکه فتوا دادند به حرمت تفأل به دیوان حافظ این را ایشان در آن القواعد الفقهیه نقل کردند و خود این بزرگوار جزء افراطیون است که قرعه را از ادله توحید میشمارد، که میگوید اگر خدایی نبود و تنظیم روابط به عهده غیب نبود چگونه با یک قرعه مسئله حل میشد، ایشان خیال کردند قرعه، اماره است. این بزرگوار افراط کرد آن آقایان هم تفریط کردند، دربارهٴ استخاره هم مرحوم سید یعنی آقا سید کاظم(رضوان الله علیه) در کتاب شریف عروه در باب حج یکی دو صفحه مقدمهٴ کتاب حج دارند، گرچه میگویند این دو صفحه، نوشتهٴ خود مرحوم سید نیست [و] پسر سید مرقوم فرمود و مانند آن ولی به هر حال در عروه است که استخاره به قرآن با این وضع رایج یا با تسبیحت، دلیلی محکم بر او نیست که حالا مثلاً مستحب باشد انسان، در کارها استخاره کند، رجحانی داشته باشد [و] دلیل معتبری باشد برای اینکه استخاره جزء سنن الهی است، اینچنین نیست البته مدارک ضعیفی وجود دارد این را مرحوم سید در عروه نقل میکند آن استخارهای که اصل است و هی العمده، همان دعای استخارهای است که امام سجاد(سلام الله علیه) در کتاب شریف صحیفه دارد که «دعاء الاستخاره» است که این دعا استخاره برای رفع حیرت نیست، انسان هر کاری که میکند خیرش را از ذات اقدس الهی بخواهد، مخصوصاً در امور مهم، کاری را که مشورت کرد تصمیم گرفت معلوم میشود کار خوبی است آن دعای استخاره را بخواند و وارد بشود ولی این استخارههای رایج، برای رفع حیرت است یعنی اگر کسی مشورت کرد فکرش به جایی نرسید، اندیشه کرد مشورت کرد تأمل کرد فکرش به جایی نرسید، برای رفع حیرت البته استخاره بکند و در مواردی هم تجربه شد و اثر خوبی هم داشت؛ اما اینچنین نیست که ما را ترغیب کرده باشند، همانطوری که ما را به دعا ترغیب کردهاند، همانطوری که ما را به مناجات تشویق کردهاند ما را به استخاره ترغیب کرده باشند اینچنین نیست، ایشان میفرمایند دلیل معتبری بر استخاره به این معنا نداریم.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ همین سیرهها از همین آقایانی است که همین آقایان میفرمایند که دلیل معتبری ما نداریم یعنی عقلا شما ملاحظه فرمودید که این بزرگان فقهی، این اساتید را شما سؤال کنید در سال، چند استخاره میکنید برای خودتان، شاید اصلاً استخاره نکنند یا یکی دوتا، اینچنین نیست که انسان بنا را بر استخاره بگذارد که؛ اما از آنها سؤال کنید آن دعای استخاره را چقدر میخوانید، میگویند نوعاً میخوانیم. این است که مرحوم سید فتوی دادند شما سیرههای مرحوم سید و این گونه افراد را نگاه کنید نه افرادی که درست مسائل برایشان حل نشد، آنها دعای استخاره را بعد از مشورت و فکر میخوانند؛ اما خود این استخاره «قلّما یتّفق» مگر در موردی که انسان واقعاً متحیر باشد، برای رفع حیرت چنین کاری انجام میدهد.
مطلب دیگر آن است که این وصال قرعه را خود سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) مرقوم فرمودند بحث مفصلی هم کردند و چون اصرار داشتند یک حرف تازهای است؛ حرفی است که مرحوم شیخ نگفته، مرحوم آخوند تقریباً نگفته و شاگردان این علمین راه آنها را طی کردند. اینکه ایشان در درس روی این بحث اصرار فراوان داشتند مدت زیادی هم بحث کردند و روایت فراوانی را هم خواندند.
نظر ابوحنیفه دربارهٴ قرعه
مطلب دیگر این است که در کتاب قرطبی که بحثهای فقهی را هم احیاناً ایشان مطرح میکنند میگویند از ابی حنیفه طبق بعضی از نقلها رسیده است که ایشان قرعه را رد کردند قیاساً علی الازلام، اینها که تفکر قیاس دارند و قیاس، جزء منابع فقهی اینهاست میگویند چون ازلام را خدا نهی کرده است فرمود ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ﴾ ، ﴿وَالْأَنْصَابُ﴾ یعنی بتهای منصوب بت، بتتراشی، بتسازی، بتفروشی و امثال ذلک همه ممنوع است، چوب یا سنگی را انسان به بتفروش به این قصد بدهد مورد اختلاف است و مانند آن، ازلام هم ممنوع است «ازلام» که جمع «زَلم» یا جمع «زُلم» است این زَلم یا زُلم آن تیر را میگفتند. دربارهٴ این ازلام چند وجه است: یکی از وجوه آن است که روی این تیرها در جاهلیت مینوشتند «امرنی رَبّی» روی چهره بعضی از تیرها هم مینوشتند «نَهٰانی رَبی» در چهرهٴ بعضی از چوبهای تیر چیزی نمینوشتند، آنوقت این چوبهای سه گانه را که یکی امرنی بود یکی نهانی بود یکی هم چیزی نوشته نبود در ظرفی میریختند بعد این را مخلوط میکردند میگرداندند وقتی میخواستند کاری انجام بدهند در سفر یا حضر، این چوبها را در میآوردند اگر امرنی بود انجام میدادند، اگر نهانی بود که ترک میکردند و اگر نانوشته بیرون میآمد که دوباره همین کار را تکرار میکردند، این بود. این یک نحوه تکهنی به شمار میآمد و وجه دیگری که در تفسیر ازلام گفته شد این است که اینها یک نحوه قِماری داشتند که شتری را نحر میکردند و روی چوبهای تیر که هر کدام علامت یک دوم یا یک سوم یا امثال ذلک بود، مینوشتند و پرت میکردند و اگر سهم کسی، چوبی و تیری در میآمد که یکی از این سهام نبود او باید پول گوشت را میداد و دیگران باید رایگان میخوردند، این یک نحو، قماری بود که این را تحریم کرده است دین. از ابیحنیفه نقل شد که قرعه روا نیست «قیاساً علی الازلام» طبق نقل دیگر، ایشان هم قرعه را به صحت شناختند، گفتند اینجا دست از قیاس بر میداریم عملاً بالسنة، چون در روایت آمده است که قرعه برای هر مشتبه یا مشکلی است ما دست از قیاس بر میداریم و به قرعه عمل میکنیم ، این دو قول از ابیحنیفه نقل شده است.
نظر فقه شیعه دربارهٴ قرعه
اما آنچه در فقه ماست این است که قرعه مربوط به تزاحم حقوق است و شاهدش هم دوتاست: یکی بررسی خود این روایات فراوان ؛ دوم اینکه طایفهای از این روایات دارد که حاکم قرعه بزند، والی قرعه بزند «اَقرع الوالی بَینهم» یا «لا القرعة لا تکون الا للامام» این روایاتی که میگوید قرعه، حق امام است قرعه، حق حاکم است این نشانهٴ مسئله تزاحم حقوقی است، لذا مرحوم صاحب وسائل و دیگران در بخش قضا روایات قرعه را نقل کردهاند یعنی حاکم اگر یک وقت خواست در تزاحم حقوقی، مشکل را حل کند و خصومت را فیصله بدهد از قرعه استفاده میکنند. اینکه این روایات، در باب حقوق در قسمت قضا نقل شده است برای همان فهمی است که این محدثین ما از باب قرعه داشتند. بنابراین اگر در شبهات حکمیه یا موضوعیه به قرعه عمل نشد، چون جا نداشت عمل بشود، نه اینکه جا داشت و اینها تخصیصاً عمل نکردند.
پرسش:...
پاسخ: «لامر مجهول» آنوقت شواهد فراوان همین روایاتی که آمده تبیین میکند و اینکه «القرعةُ لا تکونُ الا للامام» یا «اَقْرَعَ الوالی بَینهم» اینها روشن میکند که منظور از آن کلّ امر یعنی امر حقوقی وگرنه در موارد احکام چه کار به والی و حاکم دارد در مسائل شخصی آنجا که قبله مشتبه است چه کار به والی و حاکم دارد، اگر فتوای ابن طاووس(رضوان الله علیه) فتوای موجّهی بود که «عند اشتباه قبله» مصلی قرعه بزند و قبله را مشخص بکند چه کار به والی و حاکم دارد، با اینکه ظاهر روایات این است که قرعه، حق والی است «القرعةُ لا تکون الا للامام» «اَقْرَعُ الوالی بینَهم».
پرسش:...
پاسخ: حالا اینها مربوط به تزاحم حقوقی است همشان، چه کسی عهدهدار این کودک باشد چه کسی را ما به دریا بیندازیم اینها تزاحم حقوقی است. در مسئله جریان یونس یک تشامی بود که هرکدام شانه زیر این بار خالی کنند، در جریان کفالت مریم(علیها السّلام) هر کدام داوطلب بودند که شانه زیر این مسئولیت خم کنند، اینها به تزاحم حقوق برمیگردد.
پرسش:...
پاسخ: برای آن است که خود اینها با تراضی خودشان حاضرند که این حقوق را حل کنند، اگر به محکمه مراجعه بکنند آن است، اگر خصومت را با همین حاضر شدن حل کنند، حل میشود. بالأخره موردش تزاحم حقوقی است اگر دیگری بخواهد خصومت اینها را حل کند دیگری باید حاکم باشد، اما خود متخاصمین اگر راضی شدند خصومتشان را با قرعه حل کنند مشکلی ندارد، چون قرعه برای کشف واقع نیست «کما زعمه بجنوردی» این فقیه برگوار(رضوان الله علیه) [بلکه] قرعه، برای رفع خصومت است و این رفع خصومت خواه واقع معین داشته باشد خواه نداشته باشد، این دو موردی که قرآن نقل کرد واقع معینی ندارد، گرچه در باب جریان یونس عدهای خیال میکردند واقعه معینی داشت.
مراد از اختصام در آیه
﴿إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ﴾ دربارهٴ «اختصام» قرآن کریم نوع موارد اختصامی را که نقل کرد اختصام مذموم بود؛ اما دربارهٴ ملأ اعلیٰ که اختصامی است، اختصام ممدوح است، چون در ملأ اعلیٰ جا برای اختصام مذموم نیست ﴿مَا کَانَ لِیَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَیٰ إِذْ یَخْتَصِمُونَ ٭ إِن یُوحَیٰ إِلَیَّ إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ﴾ ملأ اعلیٰ اگر اختصامی است در بین فرشتهها یک اختصام ممدوحی است، نظیر همان تنازعی که در بین بهشتیها در بهشت ترسیم شده است که ﴿یَتَنَازَعُونَ﴾ چون در همان بخش دارد که کأسی است ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾ است اگر جای عبث و بیهوده و گناه نیست پس تخاصم باطل در آنجا راه ندارد.
اشراف دائمی امام زمان(عج) بر اعمال انسانها
حالا تتمه بحث را به جریان حضرت حجت(سلام الله علیه) را که امشب میلاد مبارک آن حضرت است تبدیل میکنیم، به هر حال امشب از شبهایی است که احتمال قدر است، چون نیمه شعبان محتملاً شب قدر هم است و برخی از اعمال شب قدر در نیمه شعبان هم شایسته است و شاید این ناظر به آن باشد که تقدیر امور درجات و مراتبی دارد که اول از نیمه شعبان شروع میشود و بعد در لیالی ماه مبارک رمضان یکی پس از دیگری تثبیت میشود تا آن آخرین لیله که مثلاً شاید شب 23 ماه مبارک رمضان باشد و حضرت (ارواحنا فداه) که به دنیا میآید در حقیقت همهٴ مقدرات، با میلاد آن حضرت تنظیم و تدوین خواهد شد، کل عالم را بالأخره او باید اداره کند و اگر ما در موالد سایر ائمه جشن میگیریم برای آن است که خاطره سالروز ولادت آنهاست؛ اما درباره حضرت، چون حی و حاضر است و به همه کارهای ما واقعاً اشراف و احاطه دارد، همانطوری که جان ما بر بدن ما مسلط است امام، جان جانان است یعنی به حق باخبر است، نه اینکه اعمال ما را هفتهای دوبار به حضور اینها عرضه کنند ـ دوشنبه و پنج شنبه ـ آن دوشنبه و پنج شنبه یک سان عمومی یا عرضه عمومی است وگرنه در روایات عرض اعمال دارد که «کل صباح و مساء» اعمال را به حضور حضرت ارائه میدهند؛ هر صبح و شام یعنی دائماً، همانطوری که جان ما از جسم ما باخبر است که چه بر جسم ما میگذرد، وجود مبارک آن حضرت از جان ما با خبر است، همانطوری که جان ما بر جسم ما مستحضر است یعنی او در درون جان ماست امام اینچنین است واقعش اینچنین است.
معرفت نداشتن به امام زمان(عج) نشانه حیات جاهلی انسان
لذا اگر کسی امام خود را نشناخت، مرگش مرگ جاهلیت است: «مَن ماتَ و لَم یَعْرفُ اِمٰامَ زَمَانِه مٰاتَ مَیْتَةً جٰاهِلیةً» و مرگ علی وزان حیات است اگر مرگ، مرگ جاهلیت است یعنی حیات هم حیات جاهلیت است، اینطور نیست که حیات، حیات معقول باشد مرگ، مرگ جاهلی باشد، چون مرگ عصاره حیات است و اگر مرگ، مرگ جاهلی بود معلوم میشود که حیات، حیات جاهلی است این تعبیر «مٰاتَ میتة جٰاهِلیةَ» در موارد دیگر هم آمده است، نظیر «مَن مٰاتَ بغیرِ وصیةٍ» اما آن نفی کمال است این نفی حقیقت، نظیر همان دو تعبیری که در کتابهای فقهی راجع به صلات آمده است یکی «لاٰصَلاٰةَ لِجارِ المسجدِ إلاّ فی مَسْجِده» است، یکی «لاٰصَلاٰةَ إلاّ بفاتحةِ الکتابِ» «لاٰصَلاٰةَ إلاّ بفاتحةِ الکتابِ» نفی حقیقت است که کسی عمداً فاتحة الکتاب را ترک کند نماز نخوانده است یا «لاٰصَلاٰةَ إلاّ بطَهُورٍ» صلات، بدون طهارت حاصل نمیشود؛ اما اگر گفته شد «لاٰصَلاةَ لجارِ المسجدِ الاٰ فی المسجد» آنجا بر نفی کمال هم شده است بر اساس قرائن دیگری هم که هست، این مسئله «مَن مٰاتَ بغیرِ وصیةٍ مٰاتَ میتةَ جاهلیةً» احیاناً بر نفی کمال حمل میشود؛ اما «مَن مٰاتَ و لَم یَعْرف اِمٰامَ زَمٰانه ماتَ میتةً جاهلیةً» این بر نفی حقیقی است یعنی حقیقتاً این شخص در جاهلیت زندگی کرده، وقتی زندگی او زندگی جاهلی بود، مرگ او مرگ جاهلی است و جاهلاً هم محشور میشود.
انتظار فرج جزء بهترین عبادات
انتظار فرج آن حضرت (ارواحنا فداه) از بهترین عبادات است. یک وقت در بحثهای گذشته درباره کیفیت انتظار، حدیثی که مرحوم محدث قمی در کتاب شریف سفینه از بحار است البته، در جلد دوم سفینه نقل کردند خوانده شد آنجا در باب «هدیٰ» کلمه هدیٰ وقتی به القاب مطهر آن حضرت میرسند که مهدی است به این مناسبت، بعضی از روایات مربوط به حضرت حجت(سلام الله علیه) را نقل میکنند آنجا میفرمایند از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که انتظار ظهور حضرت به چیست یا خود حضرت انتظار را دارند معنا میکنند، میفرمایند: «لِیُعِدَّنَّ اَحَدُکم لِخروج القائم ولو سَهْماً» ؛ شما اگر خواستید منتظر آن حضرت باشید قبل از آمدن آن حضرت خودتان را آماده کنید ولو یک تیر، خب. اگر انسان تیراندازی نکند تیر فراهم نکند با نیروی نظامی و انتظامیآشنا نباشد، خلاصه مرد جنگ نباشد این نمیتواند بگوید من منتظر حضرتم، ظهور معنایش این است و این دعای نورانی که در شبهای ماه مبارک رمضان خوانده میشود که «و قَتْلاً فی سبیلِکَ مع ولیِّکَ فَوّفقَ لنا» هم این را در بر دارد. خلاصه آن کس که میگوید امام زمان بیاید و اصلاح بکند و خودش اهل جنگ نیست و با آموزش نظامی آشنا نیست که آن منتظر حضرت نیست، آن منزوی از حضرت است؛ میخواهد حضرت بیاید رایگان مشکل را حل بکند وگرنه انتظار ظهور آن حضرت، طبق این روایتی که مرحوم محدث قمی در سفینه از امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده است با خلاصه، تیراندازی و آشنایی با مسائل جنگ حل میشود. یک بسیجی انتظارش برای ظهور حضرت خیلی بیش از دیگران است، او همیشه آماده است وگرنه انتظار به این معنا که حضرت بیاید خودش مسئله را حل کند اینطور نیست.
انجام اعمال به نیابت از امام زمان(عج) و اهداء ثواب به عترت طاهره
شما آقایان که واقعاً از سربازان راستین آن حضرت هستید، این تعهد را با حضرت داشته باشید که کارهایی که واجب عینی برای شماست که خب هست که نیابت بردار نیست، کارهایی که نیابتبردار است و میشود به نیابت کسی انجام داد بنایتان بر این باشد که همه این کارها را راساً و رسماً به نیابت از آن حضرت انجام بدهید و ثواب این نیابت را به ارواح عترت طاهره(علیه السّلام) اهدا کنید و توقع نداشته باشید، چون توقع داشتن سطح انسان را و سطح این نائب و مُهْدی را پایین میآورد وقتی آدم توقع داشت خواهشش محدود میشود که مثلاً خانهای، فرزندی، زندگی، مالی، علم محدودی یک چنین چیزهایی بالأخره میخواهد، چون توقع ما به اندازه درک ماست، پیشنهاد ندهیم اولاست چون «سجیتُکُم الکرم» اصلاً شایسته نیست انسان بگوید ما از شما این را میخواهیم یا آن را میخواهیم، اینطور روا نیست. ثواب این نیابت را هم به ارواح خود طیبه و طاهره(علیه السّلام) اهدا کنید و چیزی از اینها نخواهید، منتظر باشید اینها خودشان چیزهایی را میکنند. آن وقت اعطا آنچه را که اینها اعطا کردند ماندنی است، گاهی میبینید فرزندی به آدم میدهند که این فرزند مایهٴ شرف اسلام و مسلمین میشود در شرق و غرب، انسان تعجب میکند که فلان شخص چرا چنین فرزندی پیدا کرده است یا اثری خدای سبحان به انسان مرحمت میکند که ماندنی است، انسان تعجب میکند که چطور در بین همه افراد فلان شخص موفق شد این اثر را پیدا کند. این است که چون «عٰادَتُکُم الاحسان و سجیتکم الکرم» روا نیست که انسان از آنها چیزی بخواهد. یک وقت یک مشکل خاصی دارد خب، بالأخره این مشکل را با اینها در میان میگذارد و از اینها طلب میکند؛ اما این کارهای مستمری و روزمره که برنامه روزانه اینهاست این برنامه روزانه را براین بگذارد که چیزی نخواهد، البته آنها چون اهل کرماند خودشان میدانند ما اگر پیشنهاد بدهیم که به ما این بدهید آن بدهید این میشود محدود؛ اما اگر بگوییم هر چه خودتان خواستید بدهید به اندازه خودشان میدهند نه به اندازه ما؛ هم ظرفیت میدهند هم قابلیت میدهند و هم اینکه به ما میدهند این به شخص نیست گاهی به یک شخص میدهند و ظهورش در یک کل جامعه هست در حقیقت، به کل جامعه که دادند به آن شخص دادهاند. همین زکریابنآدم که در شیخان مدفون است از شاگردان امام هشتم(سلام الله علیه) است. به حضور استادش امام هشتم عرض کرد که هم دورههای من آن رجال سابق قم آنها رحلت کردند الآن عدهای روی کار آمدند با من هماهنگ نیستند، جوانند وضع من با آنها فرق میکند من اجازه میخواهم از قم بروم بیرون، فرمود نه تو در قم باش خدای سبحان به برکت تو، عذاب را از مردم قم برمیدارد، همانطوری که به برکت قبر پدرم باب الحوائج عذاب را از مردم آن منطقه برمیدارد . این برکت، کم نیست که کسی در شهری دفن بشود و آن شهر بشود مجرای برکت، بسیاری از شما اهل منطقههای خوش آب و هوا هستید این را تجربه کردید که انسان در قم مطلب را بهتر میفهمد یا نه، با اینکه آب و هوای این شهر آب و هوای گوارایی نیست، شما این معنا را تجربه کردید که انسان در قم مطلب را بهتر از جای دیگر میفهمد یا نه، اینچنین نیست که حالا چون ده نفر اینجا جمع شدند یا فردا روز درسی است نه، این خصوصیت برای حرم اهلبیت بودن است، برای بزرگانی که اینجا دفناند برای این دختر گرانقدر باب الحوایج است اینها برکاتی است که میدهند، آنگاه همهٴ اینها شاگردان یک نفر به حساب میآیند، نباید گفت که مگر ما ظرفیتمان چقدر است گاهی همهٴ افراد را، جای شاگردان یک نفر قرار میدهد خدا، اینها مجاری فیض میشوند برای ظهور فیض از یک، نفر این است که این کارها را انسان به عنوان رابطه مستقیم با حضرت داشته باشد.
حضرت حجت(عج) رابطهٴ فیض انسان و پروردگار
گذشته از آنکه ما مدیون آن حضرتیم، حالا صرف نظر از اینکه «بیُمنه رُزقَ الوَری و بِوجودِهِ ثَبَتَتِ الارض والسماء» که مرحوم سید حیدر معروف این را در آن کتاب شریف جامع الاسرار نقل کردند، این جمله «بیمنه رزق الوریٰ» را، گذشته از این ما بالأخره، به حسب ظاهر هم که باشد جزء مرتزقه آن حضرتیم، به نام مبارک آن حضرت داریم زندگی میکنیم، مردم اگر به حوزههای علمیه میپردازند برای این است که مردم مولای خود را ولی عصر میداند، شما مکرر در مکرر در پیامهای امام نامههای امام سخنان امام شنیدید کشور، کشور ولی عصر است «ارواحنا لتراب مقدمه الفداه» را کسی میگوید که بالأخره در این عصر، شرق و غرب را به زانو در آورده و آنها همه رویش حساب میکردند یعنی یک آدم عادی نبود، چون اینها خیلی رویش حساب کردند. این براساس اعتقاد کامل، با تمام هستیاش در آن گفتارها نوشتارها پیامها میگفت «ارواحنا لتراب مقدمه الفداه» کل عالم را یک انسان کامل دارد میگرداند. سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) میگفت این پرفسور هنری کُربن میگفت وقتی من در دانشگاه سربن فرانسه، این کنفرانس را ارائه کردم که در بین همه ملل روی زمین تنها شیعه است که یک مکتب حیاتبخش و قابل عرضه دارد همهٴ حضار، چشم باز کردند، دهن باز کردند، من را میدیدند حرف من را گوش میدادند که من گفتم شیعه کسی است که میگوید رابطه انسان و خدا هرگز قطع نمیشود و همواره از خود انسانها از نوع انسان یک انسان کاملی که ولی الله مطلق است بین خلق و خالق هست، این نوع رابطهاش با آن ولیّ به واسطه خدا برقرار است. عدهای قائل به مهدی موعودند؛ اما این خصیصه شیعه است که به مهدی موجود موعود قائل است وگرنه مهدی موعود را خیلیها قائلاند، نوع فِرَق اهل سنت قائلاند دیگران هم قائلند که کسی در آخر الزمان خواهد آمد به نام مهدی و جهان را پر از عدل و داد میکند؛ اما خاصیه شیعه این نیست، شیعه قائل به مهدی موجود موعود است که «ارواحنا لتراب مقدمه الفداه» مرحوم علامه میفرمودند که کُربن میگفت که وقتی ما این حرف را گفتیم که شیعه میگوید رابطه انسانها با خدا همواره به وسیله انسان کامل حی حاضر زنده است اینها تعجب کردند و آنهایی هم که الآن ـ مخصوصاً بعد از انقلاب ـ راهشان را به اسلام باز کردند، همان راه دل بود و راه معرفت اگر دربارهٴ بحثهای عقلی احیاناً خدشهای داشته باشند، در مسائل عرفانی و معرفتی و راه دل بیخدشه میپذیرند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است