- 14
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 47 و 48 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 47 و 48 سوره آلعمران"
خارق عادت بودن تولد و پرورش حضرت عیسی (علیهالسلام)
بررسی واسطه در سخن گفتن مریم (سلاماللهعلیها) با پروردگار
انزال فیض پروردگار به صور دفعی و تدریجی
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
قَالَتْ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قَالَ کَذلِکِ اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ إِذَا قَضَی أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ٭ وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ﴾
خارق عادت بودن تولد و پرورش حضرت عیسی
در جریان میلاد مسیح(سلام الله علیه) یک خرق عادتی در اصل پیدایش مسیح(علیه السّلام) ظهور کرد و یک سلسله خرق عادتهایی در پرورش عیسی(علیه السّلام). اما در اصل پیدایش او وقتی بشارت به مریم(علیها السّلام) رسید، مریم عرض کرد: ﴿رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ﴾ گرچه بشارت را مریم از فرشته دریافت کرد ولی سخنی که مریم میگوید با خداست. این بحث قبلاً گذشت که هر سخنی که اولیای الهی چه معالواسطه چه بلاواسطه تلقی کنند، در هنگام تضرع یا درخواست با آن واسطه سخن نمیگویند، فقط درخواست را با خدا در میان میگذارند. هنگام دریافت جواب یا خدا بلاواسطه پاسخ میدهد یا معالواسطه ولی هنگام خواستن، مؤمن و عبد از خدا میطلبد.
بررسی واسطه در سخن گفتن مریم(سلام الله)با پروردگار
مطلب دیگر آن است که این سؤال و جواب نشانهٴ آن نیست که حتماً مع الواسطه بود شاید بلاواسطه بود؛ نباید گفت که خداوند فقط با انبیا بلاواسطه سخن میگوید، بلکه بلاواسطه سخن گفتن اعم از اینکه مخاطب نبیّ باشد یا غیر نبیّ. اگر سخن در محدودهٴ تشریع است معلوم میشود مخاطب پیامبر است و اگر در محدوده تشریع نبود، مخاطب پیامبر نیست ولی میتواند سخن بلاواسطه را تلقی کند. بنابراین این سؤال و جواب گرچه جواب، ممکن است معالواسطه باشد ولی سؤال را مریم(علیها السّلام) مستقیماً با خدا در میان میگذارد ﴿قَالَتْ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ﴾.
سؤال مریم و پاسخ پروردگار
بعضیها خواستند اینچنین بگویند که مریم(علیها السّلام) خواست سؤال کند آیا اینکه من مادر میشوم در اثر یک امر طبیعی و عادی است یعنی همسری انتخاب میکنم و مادر میشوم یا بدون همسر. این توجیه، ناتمام است، برای اینکه ظاهر این سؤال و جواب این است که خدا به مریم(علیها السّلام) از راه فرشته بشارت داد که تو در شرایط کنونی هر خصوصیتی که داری با حفظ همین خصوصیات مادر خواهی شد، لذا مریم(علیها السّلام) تعجب کرد، عرض کرد که چگونه من مادر میشوم در حالی که ﴿لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ﴾ و اگر مربوط به آینده بود خب، متوجه میشد که آینده همسری میگیرد و از آن راه مادر میشود. از اینکه مریم در سؤال عرض کرد چگونه من مادر میشوم در حالی که تا کنون بشری با من تماس پیدا نکرد. معلوم میشود بشارت، در همین حال است یعنی خدا به وسیله فرشته به مریم(علیها السّلام) بشارت داد که تو با حفظ همین شرایطی که داری مادر میشوی، لذا مریم عرض کرد چگونه من مادر میشوم در حالی که بشر با من تماس پیدا نکرد: ﴿قَالَتْ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ﴾ آنگاه جواب را اینچنین دریافت میکند ﴿قَالَ کَذلِکِ﴾ یعنی این امر، قطعی است. این ﴿قَالَ﴾ ظاهراً به وسیله فرشته انجام گرفت یعنی فرشته پاسخ داد از طرف خدا که کار اینچنین است این ﴿کَذلِکِ﴾ «ذلک» آن «ذا» اشاره است و آن «کاف» کاف خطاب؛ خطاب به مریم است و اشاره به ماجرا یعنی اینچنین بدان که واقع میشود ﴿قَالَ کَذلِکِ﴾ یعنی «ثمّ الامر» تو یقیناً مادر خواهی شد. در اینکه خدا به تو فرزند میدهد تردیدی نیست.
تعلق مشیت الهی بر مخلوقات و چگونگی خلقت آنها
منتها دو مسئلهٴ دیگر مانده است که خدا چه چیزی را خلق میکند و چگونه خلق میکند. پس سه مسئله در اینجا طرح است: یکی اینکه آن واسط هر که هست آن مجیب هر که هست فرمود: ﴿کَذلِکِ﴾ یعنی تو بدون اینکه بشری با تو تماس گرفته باشد با همین شرایط، مادر خواهی شد این امری است قطعی. مسئلهٴ دوم این است که خدا چه چیزی را خلق میکند؛ سوم این است که چگونه خلق میکند پس این ﴿قَالَ کَذلِکِ﴾ یعنی مسئله تمام شده تلقی بشود ﴿اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ﴾ این ناظر به مسئله ثانیه است یعنی هر چه را خدا بخواهد خلق میکند، خالق ﴿مَا یَشَاءُ﴾ است هر چه را که بخواهد؛ منتها ممتنعات چون شیء نیستند مصداق ﴿مَا یَشَاءُ﴾ نخواهند بود، مصداق ﴿عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾ نخواهند بود، ممتنع چون لا ذات است لا شیء است، اینچنین نیست که ممتنعات تخصیصاً از ﴿اللّهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾ خارج شده باشند، بلکه تخصصاً خارجاند چون ممتنع شیء نیست لاشیء است ﴿اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ﴾؛ هر چه را که خدا بخواهد خلق میکند، پس قدرت او محدود نیست. مسئلهٴ سوم این است که اگر مشیت الهی و قضای الهی تعلق گرفته است که چیزی را بیافریند نیازی به اسباب و علل ندارد ﴿إِذَا قَضَی أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ اگر چیزی را تصمیم گرفت که بیافریند نیازی به اسباب و علل مادی ندارد؛ همین که فرمان وجودی صادر کند آن شیء محقق میشود. این کلمهٴ ﴿کن﴾ که دوباره تکرار شده است این کان، تامه است کان ناقصه نیست که اسم و خبر طلب کند، «کان»ای است که فقط با فاعل اکتفا میشود، اینچنین نیست که کُن از افعال ناقصه باشد و اَنتِ اسمش، بلکه «انت» فاعلش است نه اسم. آن «یکون» هم اینچنین نیست که از فعال ناقصه باشد و هو اسمش باشد، بلکه فعل تام است و هو فاعل او.
بررسی احتمالات مرحوم طبرسی درباره﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾
مرحوم طبرسی در مجمع البیان این ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ را به صورت دو تا احتمال ذکر کرد که این آیا ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ کنایه از سرعت انجام کار است، همانطوری که در عرف اگر بخواهند از سرعت تحقق یک کار سخن بگویند، میگویند: ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ شد یعنی فوراً انجام شد وگرنه سخن از امر و امتثال، نیست این تعبیر ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ اشاره به سرعت تحقق است این یک وجه یا نه تمثیل، ناظر به سرعت تحقق نیست [بلکه] ناظر به سهولت تحقق است نه سرعت تحقق. در صورتی که کار را خود شخص بخواهد انجام بدهد برای او دشوار است باید مقدمات را فراهم بکند و کار را انجام بدهد ولی اگر خواست کاری را به دست مأموران انجام بدهد برای او کلفتی نیست، رنجی نیست [و] با سهولت انجام میگیرد . وجه دومی که مرحوم امین الاسلام در مجمع البیان ذکر کرد این است که این ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ ناظر به سهولت است یعنی کار خدا سهل است، همانطوری که کار را اگر مأمور انجام بدهد برای آمر سهل است سخت نیست، کارهای خدا سهل است، مثل اینکه مأموران او دارند انجام میدهند کار را خود او انجام میدهد ولی برای او سهل است سخت نیست، مثل اینکه شما اگر کار را به دیگری واگذار کردید برای شما سخت نیست شما فقط امر میکنید، خداوند همه کارها را به آسانی انجام میدهد مثل اینکه امر بکند به دیگران. پس وجه اول این است که این ناظر به سرعت است. وجه دوم این است که این تمثیل برای سهولت است، گر چه هر دو وجه میتواند تام باشد؛ اما هیچ کدام از اینها محمل آیه نیست؛ هیچ دلیلی ندارد که ما ظاهر آیه را بر تمثیل حمل بکنیم تا بگوییم منظور از این تمثیل سرعت است در وجه اول و سهولت است در وجه دوم، بلکه واقعاً امر است واقعاً امتثال است و مانند آن؛ منتها در بحثهای قبل گذشت که امر و نهی برای ارواح معانی وضع شدهاند؛ لازم نیست که لفظاً کسی چیزی را امر کند، دستور دادن و امر کردن تنها در محورهای امور اعتباری نیست [بلکه] امور حقیقی را هم میگیرد در مدار لفظ نیست فوق لفظ را هم شامل میشود و مانند آن.
دلیل وجود نداشتن مخاطب در خطاب﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾
سوالی که مطرح است این است که هر خطاب، توجه به مخاطب است. در خطابهای اعتباری چون مخاطب موجود است متکلم امر را متوجه مخاطب میکند، مخاطب امتثال میکند ولی در اینگونه از موارد که خطاب تکوینی است و نه اعتباری مخاطب، وجود ندارد [بلکه] بعدها موجود میشود، توجیه خطاب به معدوم چگونه فرض دارد و معدوم چگونه میشود گفت، باش تا او بشود خطاب به معدوم مصحح ندارد، این خلاصه نقد و سؤال. شاید همین این سؤال و نقد مرحوم امین الاسلام و سایرین را وادار کرده است که این ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ را به آن دو وجه یاد شده تفسیر کنند . حل این نقد و شبهه آن است که خطاب به معدوم مطلق روا نیست یعنی اگر چیزی در هیچ نشئه وجود نداشته باشد قابل خطاب نیست ولی اگر چیزی در نشئه علم، وجود داشته باشد و در مرحله عین [و] خارج محقق نباشد آن مبدأ حکیم میتواند به آن صورت علمی اشاره کند و همان صورت علمی را صورت عینی ببخشد، در نتیجه این شیء که در خارج موجود نیست در بعضی از مراحل مافوق خارج موجود است، آنگاه خطاب به آن نشئه برتر میشود و آن شیئی که در نشئه علم وجود دارد با دریافت این خطاب، تنزّل میکند و محقق میشود و در حقیقت این خطاب تنزّیل است یعنی آن موجود علمی را به صورت عینی تنزّل میدهد و تنزّل آن هم به نحو تجلی است نه به نحو تجافی، لذا این مخاطب در حالی که در همان نشئه علمی وجود دارد به مرحله نازله تجلی میکند که سراسر جهان مجلای حق است.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب؛ اما تنزیل به معدوم مطلق تعلق نمیگیرد، چیزی که معدوم محض است نمیشود او را پایین آورد باید در یک نشئه، وجود داشته باشد که بعد او را انسان در مرحله نازلتر تجلی دهد. بنابراین اصل اشکال درست است که به معدوم نمیشود خطاب کرد؛ اما به معدوم محض، نه به معدوم در مرحله طبیعت و موجود در مرحله مافوق طبیعت. آنگاه این آیه به ظاهر خود باقی خواهد بود ﴿إِذَا قَضَی أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾.
انزال فیض پروردگار به صور دفعی و تدریجی
منتها آنچه به خدا اسناد دارد با ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ حل میشود ولی گاهی خداوند فیضش را طوری تنظیم میکند که گیرنده تدریجاً میگیرد نه دفعتاً، نظیر ﴿قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ که فرمود تأمین روزی مردم در چهار فصل است، چهار روز است یعنی چهار فصل است که این کار یک امر تدریجی است یا ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ والأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ ؛ در شش مرحله این کار به طول انجامید میتواند خدا دفعتاً کار را انجام بدهد ولی آن میشود خارق عادت، به طور عادت کارهای طبیعی را در محدود زمانمندی شده انجام میدهد، لذا بعضی از کارها را به شش مرحله بعضی از کارها را به چهار مرحله اسناد میدهد بعضی از کارها را دفعتاً اسناد میدهد [و] بعضی از کارها را دفعتاً معرفی میکند ﴿اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ إِذَا قَضَی أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾. در اینگونه از جریانها گاهی میفرماید: ﴿اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ﴾ گاهی میفرماید: ﴿اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ که این فعل اعم از خلقت است. در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیهٴ چهل که بحثش قبلاً گذشت در جریان زکریا و یحیی(علیهما السلام) اینچنین آمده است که ﴿قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ در جریان حضرت زکریا و یحیی(علیهما السّلام) تعبیر است که ﴿اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾.
آسان بودن انجام هر کاری نزد خداوند
در جریان حضرت مریم این است که ﴿اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ﴾ گاهی تعبیر این است که این کار برای ما آسان است یعنی تکلفی نیست که حالا چگونه مادری بدون همسر فرزند به بار میآورد. در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» هم جریان حضرت زکریا و یحیی آمده هم جریان حضرت مریم و عیسی. در سورهٴ «مریم» آیه نُه که درباره زکریا است، اینچنین آمده ﴿قَالَ کَذلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ یعنی آفرینش یحیی برای من آسان است، برای اینکه من بهتر از این و دشوارتر از این را انجام دادهام و آن این است که شمای زکریا را که چیزی نبودی من موجود کردم: ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ در همان سورهٴ «مریم» درباره پیدایش حضرت مسیح اینچنین میفرماید، آیهٴ 21 ﴿قَالَ کَذلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾؛ بر من آسان است نه یعنی این کار آسان است بعضی از کارها دشوار است، اینچنین نیست [بلکه] همهٴ کارها بر خدا آسان است آن هم یکسان آسان است، چیزی بر خدا دشوار نیست و چیزی نسبت به خدا آسانتر از کار دیگر نیست که یک کار، آسان باشد یک کار آسانتر، اینچنین نیست. اگر در جریان معاد فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ که مشعر به آن است که آفرینش دوباره یعنی معاد آسانتر از آفرینش ابتدایی است، فوراً آنجا جبران فرمود که ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الأعْلَی﴾ یعنی ما برای تفهیم شما میگوییم جریان معاد آسانتر از جریان خلقت ابتدایی است، چون در جریان خلقت ابتدایی هیچ چیز نبود [امّا] در جریان معاد همه چیز هست؛ منتها پراکنده. لذا فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ اینکه فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ فوراً جبران فرمود، فرمود: ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الأعْلَی﴾ یعنی خدا منزه از آن است که چیزی برای او آسان باشد چیزی آسانتر، این برای تفهیم شماست وگرنه خدای سبحان چون قدرتش نامحدود است همه چیز را میتواند بیافریند این یک مطلب و چون نیازی به اسباب و وسایل ندارد با اراده خلق میکند آفرینش همه چیز برای او یکسان، سهل است این دو مطلب. شما اگر خواستید در صحنه نفستان اقیانوس کبیر را تصور کنید و بیافرینید یا بخواهید در صحنه جانتان یک نم را بیافرینید یکسان است برای شما فقط تصور لازم است، تصور دریا تصور نم با تصور، آن صورت در صحنه نفس شما حاصل میشود. اینچنین نیست که کار نیازی به اسباب و وسایل داشته باشد تا اینکه تصور دریا آسان باشد و تصور قطره آسانتر، اینچنین نیست [بلکه] همه آسان است و یکسان هم آسان است. لذا در جریان زکریا و همچنین در جریان مریم(علیهم السّلام) فرمود: ﴿هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ این کارها برای من آسان است و این کار هم قطعی و شدنی است.
فضایل و اوصاف مسیح در قرآن
اما اوصافی که خداوند برای مسیح ذکر میکند، میفرماید که اصل پیدایش عیسی به نحو خارق عادت است؛ اما فرزندی که من به شما میدهم کرائمی را به همراه دارد که مایهٴ دلگرمی توست، بعضی از این کرامتها را در آیات قبل گذراند. فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ این یک ﴿وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ این دو ﴿وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً﴾ این سه ﴿وَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾ این چهار، اینها اوصافی بود که برای مسیح(علیه السّلام) گذشت.
پرسش:...
پاسخ: این در جریان حضرت مریم وقتی که احتمال تهمت مطرح است، میگوید ای کاش! من میمردم و این صحنه تهمت بار را نمیشنیدم، برای خودش مسئله حل است؛ اما زبان کائنان را چگونه ببندد ﴿وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ﴾ یعنی خداوند که فضایل فراوانی به مسیح داد و برخی از آن فضایل را قبلاً ذکر فرمود، بعضی دیگر از آن فضایل را برای شما بازگو میکند و آن این است که ﴿وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ ّوَالْإِنْجِیلَ﴾ این چهار چیز را خدا به عیسی یاد میدهد؛ خداوند معلم است و مسیح(علیه السّلام) متعلم و محور تعلیم او این چهار چیز است آن هم با این ترتیب چهارگانه اول کتاب بعد حکمت بعد تورات بعد انجیل.
برداشت فخررازی درباره کتاب و حکمت
جناب امام رازی و هم فکران ایشان از این کتاب و حکمت برداشت خاص دارند به این امور چهارگانهای که با «واو» ذکر شده است و بدون «فاء» و «ثم» و امثال ذلک که ترتیبی دلالت کند بر ترتیب در این آیه نیست، معذلک ترتب فهمیدند این دو. اما برداشتی که از کتاب حکمت دارند شاید به مناسبت خبری که از ابنعباس آمده ، چون نقل ابن عباس را اینها به منزله خبر مثلاً قابل اعتماد تلقی میکنند. گفتند منظور از این کتاب نوشتن و خط نویسی است ﴿وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ﴾ یعنی کتابت یعنی خط نویسی را خداوند یاد مسیح داده است که «الکتاب هو الکتابه» نه «الکتاب هو المکتوب» و منظور از حکمت، آن معارف و قوانین کلی است که با آن علوم علمی و عملی فرا گرفته میشود. منظور از تورات همان است که بر موسی(علیه السّلام) نازل شد، منظور از انجیل هم همان است که بر خود عیسی(علیه السّلام) نازل شد . پس منظور از کتاب یعنی کتابت و خط نوشتن، منظور از حکمت یعنی قوانین و قواعد علمی و اخلاقی. اما ترتیب این امور چهارگانه از اینجاست که اگر کسی خواست علومی را فرا بگیرد اولاً باید خط نوشتن را بداند تا بتواند بخواند و بنویسد، لذا مسئله تعلیم کتاب قبلاً ذکر شد و اگر کسی بخواهد معارفی را فرا بگیرد باید از قوانین و قواعد علمی برخوردار باشد، لذا بعد از آشنایی و نوشتن و آشنایی به اصل خط، حکمت را یعنی قوانین و قواعد را یاد گرفت. بعد از اینکه به فن نویسندگی آشنا شد و قوانین و قواعد علمی را فرا گرفت، آنگاه نوبت به تورات میرسد زیرا این پیامبر باید از وحی قبلی با خبر باشد که او را تصدیق کند و صحّه بگذارد بعد هم انجیل را باید که کتاب آسمانی اوست یاد بگیرد، این سخنی است که جناب فخر رازی در تفسیرش دارد و برداشتی که ایشان از کتاب، حکمت دارند مخصوصاً از کتاب مطابق با سخنی است که از ابنعباس ؛ نقل شده لذا بعضی از مفسران بعدی اعم از شیعه و سنی این سخن را پذیرفتند.
نظر علامه طباطبایی درباره معنی کتاب و حکمت
لکن سیدنالاستاد(رضوان الله علیه) این کتاب را بر همان جنس حمل کردهاند، چه اینکه عدهای دیگر از مفسران این کار را کردند نه کتاب را به معنی کتابت و منظور از حکمت را همان معرفت کامله دانستند معرفت تامه و محکم . آنچه میتواند وجه ترجیح تفسیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) باشد این است که معمولاً در قرآن کریم تعلیم کتاب هرجا ذکر میشود یعنی یاد دادن آنچه را که در کتابهای آسمانی مکتوب است که کتاب به معنای مکتوب است نه معنی کتابت است و منظور از کتاب هم کتاب بشری نیست کتاب الهی است، چه اینکه ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ یا موارد دیگری که تعلیم کتاب در قرآن کریم استعمال شد، همه این موارد کتاب به مقام مکتوب است تعلیم کتاب یعنی تفسیر آیات الهی ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ﴾ یعنی «یفسر لهم القرآن» ، «یبیّن لهم القرآن» این معنای تعلیم کتاب است. اصطلاح قرآنی مطلق مکتوب نیست، آن چیزی است که گذشته از معارف و نصایح شامل یک سلسله قوانین دینی و زندگی باشد، لذا زبور داوود را قرآن، کتاب نمیداند؛ کتاب فقط برای این پنج پیامبر آمده است یعنی نوح(سلام الله علیه) و ابراهیم(علیه السّلام) و موسی و عیسی(علیهم السّلام) و وجود مبارک خاتمالانبیاء(علیهم الصلاة وعلیهم السّلام) صحایفی که بر انبیای سلف نازل شده است زبوری که به داوود داده شده است اینچنین نیست که همه آنها را قرآن کتاب بداند، کتاب به اصطلاح قرآن کریم آن مجموعه قوانین و معارف است نه چیزی که نصایح و مواعض را در بر داشته باشد. بنابراین کتاب به معنای مکتوب است اولاً منظور از این مکتوب، مکتوب سماعی است نه بشری ثانیاً و منظور از آن مکتوب بشری خصوص آن چیزی است که مشتمل بر قوانین عبادی و سیاسی و زندگی باشد ثالثاً.
پرسش:...
پاسخ: آنجا «کتبنا» است دیگر «کتب» است دیگر. بنابراین آنچه را که جناب امام رازی فرموده است و بعضی از مفسران اهل سنت و مفسران شیعی او را پذیرفتند او ظاهراً تام نیست.
تحقیق در معنای کتاب و دلیل ذکر تورات و انجیل در آیهٴ
معلم کتاب، خدای سبحان است. منظور از کتاب همان مکتوب الهی است، منظور از حکمت البته معرفت تامه است آن معرفت محکم را میگویند حکمت و چون منظور از این کتاب، جنس است و شامل تورات و انجیل میشود ذکر تورات و انجیل بعد از کتاب میتواند از باب ذکر خاص بعد المطلق یا بعد العام برای اهمیت باشد، نظیر ﴿حافِظُوا عَلَی الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاَةِ الْوُسْطَی﴾ که این هم برای اهتمام است ذکر خاص بعد از عام میتواند نکات فراوانی داشته باشد، اینجا هم تورات و انجیل برای اینکه اهمیت بیشتری دارند و مجموعه قوانین حاکم آن روز بود، لذا تورات و انجیل را بالاختصاص نامید ﴿وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ﴾.
دلیل تصدیق تورات به وسیله انجیل و حضرت عیسی
بحث کوتاهی دربارهٴ تورات و انجیل در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» قبلاً گذشت که ﴿نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ ٭ مِن قَبْلُ هُدی لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ و تورات بر موسای کلیم نازل شده است، چه اینکه انجیل بر عیسای مسیح نازل شد و هم مسیح(سلام الله علیه) تورات را تصدیق کرده است. هم انجیل او تورات را تصدیق کرده است سرّ اینکه قرآن کریم میگوید هم عیسی(علیه السّلام) تورات را به رسمیت میشناسد هم میفرماید انجیل مسیح، تورات را به رسمیت میشناسد، برای اینکه قوانین حاکمه در دین مسیحیت بسیاری از آنها برابر با همان تورات بود. در آیهٴ 46 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» اینچنین آمده است که ﴿وَقَفَّیْنَا عَلَی آثَارِهِم بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ﴾ یعنی عیسی تورات را تصدیق کرده است، بعد فرمود: ﴿وَآتَیْنَاهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدی وَنُورٌ وَمُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ﴾؛ ما به مسیح(علیه السلام) انجیل دادیم که این انجیل، تورات را صحّه میگذارد و تورات را تصدیق میکند، این کلمه ﴿مُصَدِّقا﴾ در آیهٴ 46 دو بار ذکر شد که یک بار ناظر به این است که عیسی تصدیق کرد تورات را، بار دوم ناظر به این است که انجیل او، تورات را تصدیق کرده است ﴿وَمُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدی وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ﴾ زیرا انجیل قسمت مهم احکام تورات را تصدیق کرده است و برخی از احکام مورد اختلاف را تبیین کرد و بعضی از محرمات را تحلیل کرده است این ﴿وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ﴾ این یک آیه ﴿وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ﴾ آیهٴ دیگر، نشان میدهد که آنچه حاکم بود در بین مسیحیت بعد از عیسی(علیه السّلام) در بین بنیاسرائیل بعد از آمدن عیسی همان تورات بود؛ منتها بعضی از قوانین او نقض شد که انجیل او را تبیین کرد. از این جهت ﴿وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ﴾ و مانند آن آمده است، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» آیهٴ 63 اینچنین است که ﴿وَلَمَّا جَاءَ عِیسَی بِالْبَیِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُکُم بِالْحِکْمَةِ وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ﴾ چه اینکه در آیات دیگر آمده است ﴿لأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُم﴾ آن دین حاکم، همان قوانین تورات بود الا ما خرج بالدلیل. حالا آنچه در تورات و انجیل درباره بشارت وجود مبارک حضرت است آن برای بحث فردا.
«و الحمد لله رب العالمین»
خارق عادت بودن تولد و پرورش حضرت عیسی (علیهالسلام)
بررسی واسطه در سخن گفتن مریم (سلاماللهعلیها) با پروردگار
انزال فیض پروردگار به صور دفعی و تدریجی
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
قَالَتْ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قَالَ کَذلِکِ اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ إِذَا قَضَی أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ٭ وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ﴾
خارق عادت بودن تولد و پرورش حضرت عیسی
در جریان میلاد مسیح(سلام الله علیه) یک خرق عادتی در اصل پیدایش مسیح(علیه السّلام) ظهور کرد و یک سلسله خرق عادتهایی در پرورش عیسی(علیه السّلام). اما در اصل پیدایش او وقتی بشارت به مریم(علیها السّلام) رسید، مریم عرض کرد: ﴿رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ﴾ گرچه بشارت را مریم از فرشته دریافت کرد ولی سخنی که مریم میگوید با خداست. این بحث قبلاً گذشت که هر سخنی که اولیای الهی چه معالواسطه چه بلاواسطه تلقی کنند، در هنگام تضرع یا درخواست با آن واسطه سخن نمیگویند، فقط درخواست را با خدا در میان میگذارند. هنگام دریافت جواب یا خدا بلاواسطه پاسخ میدهد یا معالواسطه ولی هنگام خواستن، مؤمن و عبد از خدا میطلبد.
بررسی واسطه در سخن گفتن مریم(سلام الله)با پروردگار
مطلب دیگر آن است که این سؤال و جواب نشانهٴ آن نیست که حتماً مع الواسطه بود شاید بلاواسطه بود؛ نباید گفت که خداوند فقط با انبیا بلاواسطه سخن میگوید، بلکه بلاواسطه سخن گفتن اعم از اینکه مخاطب نبیّ باشد یا غیر نبیّ. اگر سخن در محدودهٴ تشریع است معلوم میشود مخاطب پیامبر است و اگر در محدوده تشریع نبود، مخاطب پیامبر نیست ولی میتواند سخن بلاواسطه را تلقی کند. بنابراین این سؤال و جواب گرچه جواب، ممکن است معالواسطه باشد ولی سؤال را مریم(علیها السّلام) مستقیماً با خدا در میان میگذارد ﴿قَالَتْ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ﴾.
سؤال مریم و پاسخ پروردگار
بعضیها خواستند اینچنین بگویند که مریم(علیها السّلام) خواست سؤال کند آیا اینکه من مادر میشوم در اثر یک امر طبیعی و عادی است یعنی همسری انتخاب میکنم و مادر میشوم یا بدون همسر. این توجیه، ناتمام است، برای اینکه ظاهر این سؤال و جواب این است که خدا به مریم(علیها السّلام) از راه فرشته بشارت داد که تو در شرایط کنونی هر خصوصیتی که داری با حفظ همین خصوصیات مادر خواهی شد، لذا مریم(علیها السّلام) تعجب کرد، عرض کرد که چگونه من مادر میشوم در حالی که ﴿لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ﴾ و اگر مربوط به آینده بود خب، متوجه میشد که آینده همسری میگیرد و از آن راه مادر میشود. از اینکه مریم در سؤال عرض کرد چگونه من مادر میشوم در حالی که تا کنون بشری با من تماس پیدا نکرد. معلوم میشود بشارت، در همین حال است یعنی خدا به وسیله فرشته به مریم(علیها السّلام) بشارت داد که تو با حفظ همین شرایطی که داری مادر میشوی، لذا مریم عرض کرد چگونه من مادر میشوم در حالی که بشر با من تماس پیدا نکرد: ﴿قَالَتْ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ﴾ آنگاه جواب را اینچنین دریافت میکند ﴿قَالَ کَذلِکِ﴾ یعنی این امر، قطعی است. این ﴿قَالَ﴾ ظاهراً به وسیله فرشته انجام گرفت یعنی فرشته پاسخ داد از طرف خدا که کار اینچنین است این ﴿کَذلِکِ﴾ «ذلک» آن «ذا» اشاره است و آن «کاف» کاف خطاب؛ خطاب به مریم است و اشاره به ماجرا یعنی اینچنین بدان که واقع میشود ﴿قَالَ کَذلِکِ﴾ یعنی «ثمّ الامر» تو یقیناً مادر خواهی شد. در اینکه خدا به تو فرزند میدهد تردیدی نیست.
تعلق مشیت الهی بر مخلوقات و چگونگی خلقت آنها
منتها دو مسئلهٴ دیگر مانده است که خدا چه چیزی را خلق میکند و چگونه خلق میکند. پس سه مسئله در اینجا طرح است: یکی اینکه آن واسط هر که هست آن مجیب هر که هست فرمود: ﴿کَذلِکِ﴾ یعنی تو بدون اینکه بشری با تو تماس گرفته باشد با همین شرایط، مادر خواهی شد این امری است قطعی. مسئلهٴ دوم این است که خدا چه چیزی را خلق میکند؛ سوم این است که چگونه خلق میکند پس این ﴿قَالَ کَذلِکِ﴾ یعنی مسئله تمام شده تلقی بشود ﴿اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ﴾ این ناظر به مسئله ثانیه است یعنی هر چه را خدا بخواهد خلق میکند، خالق ﴿مَا یَشَاءُ﴾ است هر چه را که بخواهد؛ منتها ممتنعات چون شیء نیستند مصداق ﴿مَا یَشَاءُ﴾ نخواهند بود، مصداق ﴿عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾ نخواهند بود، ممتنع چون لا ذات است لا شیء است، اینچنین نیست که ممتنعات تخصیصاً از ﴿اللّهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾ خارج شده باشند، بلکه تخصصاً خارجاند چون ممتنع شیء نیست لاشیء است ﴿اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ﴾؛ هر چه را که خدا بخواهد خلق میکند، پس قدرت او محدود نیست. مسئلهٴ سوم این است که اگر مشیت الهی و قضای الهی تعلق گرفته است که چیزی را بیافریند نیازی به اسباب و علل ندارد ﴿إِذَا قَضَی أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ اگر چیزی را تصمیم گرفت که بیافریند نیازی به اسباب و علل مادی ندارد؛ همین که فرمان وجودی صادر کند آن شیء محقق میشود. این کلمهٴ ﴿کن﴾ که دوباره تکرار شده است این کان، تامه است کان ناقصه نیست که اسم و خبر طلب کند، «کان»ای است که فقط با فاعل اکتفا میشود، اینچنین نیست که کُن از افعال ناقصه باشد و اَنتِ اسمش، بلکه «انت» فاعلش است نه اسم. آن «یکون» هم اینچنین نیست که از فعال ناقصه باشد و هو اسمش باشد، بلکه فعل تام است و هو فاعل او.
بررسی احتمالات مرحوم طبرسی درباره﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾
مرحوم طبرسی در مجمع البیان این ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ را به صورت دو تا احتمال ذکر کرد که این آیا ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ کنایه از سرعت انجام کار است، همانطوری که در عرف اگر بخواهند از سرعت تحقق یک کار سخن بگویند، میگویند: ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ شد یعنی فوراً انجام شد وگرنه سخن از امر و امتثال، نیست این تعبیر ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ اشاره به سرعت تحقق است این یک وجه یا نه تمثیل، ناظر به سرعت تحقق نیست [بلکه] ناظر به سهولت تحقق است نه سرعت تحقق. در صورتی که کار را خود شخص بخواهد انجام بدهد برای او دشوار است باید مقدمات را فراهم بکند و کار را انجام بدهد ولی اگر خواست کاری را به دست مأموران انجام بدهد برای او کلفتی نیست، رنجی نیست [و] با سهولت انجام میگیرد . وجه دومی که مرحوم امین الاسلام در مجمع البیان ذکر کرد این است که این ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ ناظر به سهولت است یعنی کار خدا سهل است، همانطوری که کار را اگر مأمور انجام بدهد برای آمر سهل است سخت نیست، کارهای خدا سهل است، مثل اینکه مأموران او دارند انجام میدهند کار را خود او انجام میدهد ولی برای او سهل است سخت نیست، مثل اینکه شما اگر کار را به دیگری واگذار کردید برای شما سخت نیست شما فقط امر میکنید، خداوند همه کارها را به آسانی انجام میدهد مثل اینکه امر بکند به دیگران. پس وجه اول این است که این ناظر به سرعت است. وجه دوم این است که این تمثیل برای سهولت است، گر چه هر دو وجه میتواند تام باشد؛ اما هیچ کدام از اینها محمل آیه نیست؛ هیچ دلیلی ندارد که ما ظاهر آیه را بر تمثیل حمل بکنیم تا بگوییم منظور از این تمثیل سرعت است در وجه اول و سهولت است در وجه دوم، بلکه واقعاً امر است واقعاً امتثال است و مانند آن؛ منتها در بحثهای قبل گذشت که امر و نهی برای ارواح معانی وضع شدهاند؛ لازم نیست که لفظاً کسی چیزی را امر کند، دستور دادن و امر کردن تنها در محورهای امور اعتباری نیست [بلکه] امور حقیقی را هم میگیرد در مدار لفظ نیست فوق لفظ را هم شامل میشود و مانند آن.
دلیل وجود نداشتن مخاطب در خطاب﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾
سوالی که مطرح است این است که هر خطاب، توجه به مخاطب است. در خطابهای اعتباری چون مخاطب موجود است متکلم امر را متوجه مخاطب میکند، مخاطب امتثال میکند ولی در اینگونه از موارد که خطاب تکوینی است و نه اعتباری مخاطب، وجود ندارد [بلکه] بعدها موجود میشود، توجیه خطاب به معدوم چگونه فرض دارد و معدوم چگونه میشود گفت، باش تا او بشود خطاب به معدوم مصحح ندارد، این خلاصه نقد و سؤال. شاید همین این سؤال و نقد مرحوم امین الاسلام و سایرین را وادار کرده است که این ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ را به آن دو وجه یاد شده تفسیر کنند . حل این نقد و شبهه آن است که خطاب به معدوم مطلق روا نیست یعنی اگر چیزی در هیچ نشئه وجود نداشته باشد قابل خطاب نیست ولی اگر چیزی در نشئه علم، وجود داشته باشد و در مرحله عین [و] خارج محقق نباشد آن مبدأ حکیم میتواند به آن صورت علمی اشاره کند و همان صورت علمی را صورت عینی ببخشد، در نتیجه این شیء که در خارج موجود نیست در بعضی از مراحل مافوق خارج موجود است، آنگاه خطاب به آن نشئه برتر میشود و آن شیئی که در نشئه علم وجود دارد با دریافت این خطاب، تنزّل میکند و محقق میشود و در حقیقت این خطاب تنزّیل است یعنی آن موجود علمی را به صورت عینی تنزّل میدهد و تنزّل آن هم به نحو تجلی است نه به نحو تجافی، لذا این مخاطب در حالی که در همان نشئه علمی وجود دارد به مرحله نازله تجلی میکند که سراسر جهان مجلای حق است.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب؛ اما تنزیل به معدوم مطلق تعلق نمیگیرد، چیزی که معدوم محض است نمیشود او را پایین آورد باید در یک نشئه، وجود داشته باشد که بعد او را انسان در مرحله نازلتر تجلی دهد. بنابراین اصل اشکال درست است که به معدوم نمیشود خطاب کرد؛ اما به معدوم محض، نه به معدوم در مرحله طبیعت و موجود در مرحله مافوق طبیعت. آنگاه این آیه به ظاهر خود باقی خواهد بود ﴿إِذَا قَضَی أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾.
انزال فیض پروردگار به صور دفعی و تدریجی
منتها آنچه به خدا اسناد دارد با ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ حل میشود ولی گاهی خداوند فیضش را طوری تنظیم میکند که گیرنده تدریجاً میگیرد نه دفعتاً، نظیر ﴿قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ که فرمود تأمین روزی مردم در چهار فصل است، چهار روز است یعنی چهار فصل است که این کار یک امر تدریجی است یا ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ والأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ ؛ در شش مرحله این کار به طول انجامید میتواند خدا دفعتاً کار را انجام بدهد ولی آن میشود خارق عادت، به طور عادت کارهای طبیعی را در محدود زمانمندی شده انجام میدهد، لذا بعضی از کارها را به شش مرحله بعضی از کارها را به چهار مرحله اسناد میدهد بعضی از کارها را دفعتاً اسناد میدهد [و] بعضی از کارها را دفعتاً معرفی میکند ﴿اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ إِذَا قَضَی أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾. در اینگونه از جریانها گاهی میفرماید: ﴿اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ﴾ گاهی میفرماید: ﴿اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ که این فعل اعم از خلقت است. در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیهٴ چهل که بحثش قبلاً گذشت در جریان زکریا و یحیی(علیهما السلام) اینچنین آمده است که ﴿قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ در جریان حضرت زکریا و یحیی(علیهما السّلام) تعبیر است که ﴿اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾.
آسان بودن انجام هر کاری نزد خداوند
در جریان حضرت مریم این است که ﴿اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ﴾ گاهی تعبیر این است که این کار برای ما آسان است یعنی تکلفی نیست که حالا چگونه مادری بدون همسر فرزند به بار میآورد. در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» هم جریان حضرت زکریا و یحیی آمده هم جریان حضرت مریم و عیسی. در سورهٴ «مریم» آیه نُه که درباره زکریا است، اینچنین آمده ﴿قَالَ کَذلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ یعنی آفرینش یحیی برای من آسان است، برای اینکه من بهتر از این و دشوارتر از این را انجام دادهام و آن این است که شمای زکریا را که چیزی نبودی من موجود کردم: ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ در همان سورهٴ «مریم» درباره پیدایش حضرت مسیح اینچنین میفرماید، آیهٴ 21 ﴿قَالَ کَذلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾؛ بر من آسان است نه یعنی این کار آسان است بعضی از کارها دشوار است، اینچنین نیست [بلکه] همهٴ کارها بر خدا آسان است آن هم یکسان آسان است، چیزی بر خدا دشوار نیست و چیزی نسبت به خدا آسانتر از کار دیگر نیست که یک کار، آسان باشد یک کار آسانتر، اینچنین نیست. اگر در جریان معاد فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ که مشعر به آن است که آفرینش دوباره یعنی معاد آسانتر از آفرینش ابتدایی است، فوراً آنجا جبران فرمود که ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الأعْلَی﴾ یعنی ما برای تفهیم شما میگوییم جریان معاد آسانتر از جریان خلقت ابتدایی است، چون در جریان خلقت ابتدایی هیچ چیز نبود [امّا] در جریان معاد همه چیز هست؛ منتها پراکنده. لذا فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ اینکه فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ فوراً جبران فرمود، فرمود: ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الأعْلَی﴾ یعنی خدا منزه از آن است که چیزی برای او آسان باشد چیزی آسانتر، این برای تفهیم شماست وگرنه خدای سبحان چون قدرتش نامحدود است همه چیز را میتواند بیافریند این یک مطلب و چون نیازی به اسباب و وسایل ندارد با اراده خلق میکند آفرینش همه چیز برای او یکسان، سهل است این دو مطلب. شما اگر خواستید در صحنه نفستان اقیانوس کبیر را تصور کنید و بیافرینید یا بخواهید در صحنه جانتان یک نم را بیافرینید یکسان است برای شما فقط تصور لازم است، تصور دریا تصور نم با تصور، آن صورت در صحنه نفس شما حاصل میشود. اینچنین نیست که کار نیازی به اسباب و وسایل داشته باشد تا اینکه تصور دریا آسان باشد و تصور قطره آسانتر، اینچنین نیست [بلکه] همه آسان است و یکسان هم آسان است. لذا در جریان زکریا و همچنین در جریان مریم(علیهم السّلام) فرمود: ﴿هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ﴾ این کارها برای من آسان است و این کار هم قطعی و شدنی است.
فضایل و اوصاف مسیح در قرآن
اما اوصافی که خداوند برای مسیح ذکر میکند، میفرماید که اصل پیدایش عیسی به نحو خارق عادت است؛ اما فرزندی که من به شما میدهم کرائمی را به همراه دارد که مایهٴ دلگرمی توست، بعضی از این کرامتها را در آیات قبل گذراند. فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ این یک ﴿وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ این دو ﴿وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً﴾ این سه ﴿وَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾ این چهار، اینها اوصافی بود که برای مسیح(علیه السّلام) گذشت.
پرسش:...
پاسخ: این در جریان حضرت مریم وقتی که احتمال تهمت مطرح است، میگوید ای کاش! من میمردم و این صحنه تهمت بار را نمیشنیدم، برای خودش مسئله حل است؛ اما زبان کائنان را چگونه ببندد ﴿وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ﴾ یعنی خداوند که فضایل فراوانی به مسیح داد و برخی از آن فضایل را قبلاً ذکر فرمود، بعضی دیگر از آن فضایل را برای شما بازگو میکند و آن این است که ﴿وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ ّوَالْإِنْجِیلَ﴾ این چهار چیز را خدا به عیسی یاد میدهد؛ خداوند معلم است و مسیح(علیه السّلام) متعلم و محور تعلیم او این چهار چیز است آن هم با این ترتیب چهارگانه اول کتاب بعد حکمت بعد تورات بعد انجیل.
برداشت فخررازی درباره کتاب و حکمت
جناب امام رازی و هم فکران ایشان از این کتاب و حکمت برداشت خاص دارند به این امور چهارگانهای که با «واو» ذکر شده است و بدون «فاء» و «ثم» و امثال ذلک که ترتیبی دلالت کند بر ترتیب در این آیه نیست، معذلک ترتب فهمیدند این دو. اما برداشتی که از کتاب حکمت دارند شاید به مناسبت خبری که از ابنعباس آمده ، چون نقل ابن عباس را اینها به منزله خبر مثلاً قابل اعتماد تلقی میکنند. گفتند منظور از این کتاب نوشتن و خط نویسی است ﴿وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ﴾ یعنی کتابت یعنی خط نویسی را خداوند یاد مسیح داده است که «الکتاب هو الکتابه» نه «الکتاب هو المکتوب» و منظور از حکمت، آن معارف و قوانین کلی است که با آن علوم علمی و عملی فرا گرفته میشود. منظور از تورات همان است که بر موسی(علیه السّلام) نازل شد، منظور از انجیل هم همان است که بر خود عیسی(علیه السّلام) نازل شد . پس منظور از کتاب یعنی کتابت و خط نوشتن، منظور از حکمت یعنی قوانین و قواعد علمی و اخلاقی. اما ترتیب این امور چهارگانه از اینجاست که اگر کسی خواست علومی را فرا بگیرد اولاً باید خط نوشتن را بداند تا بتواند بخواند و بنویسد، لذا مسئله تعلیم کتاب قبلاً ذکر شد و اگر کسی بخواهد معارفی را فرا بگیرد باید از قوانین و قواعد علمی برخوردار باشد، لذا بعد از آشنایی و نوشتن و آشنایی به اصل خط، حکمت را یعنی قوانین و قواعد را یاد گرفت. بعد از اینکه به فن نویسندگی آشنا شد و قوانین و قواعد علمی را فرا گرفت، آنگاه نوبت به تورات میرسد زیرا این پیامبر باید از وحی قبلی با خبر باشد که او را تصدیق کند و صحّه بگذارد بعد هم انجیل را باید که کتاب آسمانی اوست یاد بگیرد، این سخنی است که جناب فخر رازی در تفسیرش دارد و برداشتی که ایشان از کتاب، حکمت دارند مخصوصاً از کتاب مطابق با سخنی است که از ابنعباس ؛ نقل شده لذا بعضی از مفسران بعدی اعم از شیعه و سنی این سخن را پذیرفتند.
نظر علامه طباطبایی درباره معنی کتاب و حکمت
لکن سیدنالاستاد(رضوان الله علیه) این کتاب را بر همان جنس حمل کردهاند، چه اینکه عدهای دیگر از مفسران این کار را کردند نه کتاب را به معنی کتابت و منظور از حکمت را همان معرفت کامله دانستند معرفت تامه و محکم . آنچه میتواند وجه ترجیح تفسیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) باشد این است که معمولاً در قرآن کریم تعلیم کتاب هرجا ذکر میشود یعنی یاد دادن آنچه را که در کتابهای آسمانی مکتوب است که کتاب به معنای مکتوب است نه معنی کتابت است و منظور از کتاب هم کتاب بشری نیست کتاب الهی است، چه اینکه ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ یا موارد دیگری که تعلیم کتاب در قرآن کریم استعمال شد، همه این موارد کتاب به مقام مکتوب است تعلیم کتاب یعنی تفسیر آیات الهی ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ﴾ یعنی «یفسر لهم القرآن» ، «یبیّن لهم القرآن» این معنای تعلیم کتاب است. اصطلاح قرآنی مطلق مکتوب نیست، آن چیزی است که گذشته از معارف و نصایح شامل یک سلسله قوانین دینی و زندگی باشد، لذا زبور داوود را قرآن، کتاب نمیداند؛ کتاب فقط برای این پنج پیامبر آمده است یعنی نوح(سلام الله علیه) و ابراهیم(علیه السّلام) و موسی و عیسی(علیهم السّلام) و وجود مبارک خاتمالانبیاء(علیهم الصلاة وعلیهم السّلام) صحایفی که بر انبیای سلف نازل شده است زبوری که به داوود داده شده است اینچنین نیست که همه آنها را قرآن کتاب بداند، کتاب به اصطلاح قرآن کریم آن مجموعه قوانین و معارف است نه چیزی که نصایح و مواعض را در بر داشته باشد. بنابراین کتاب به معنای مکتوب است اولاً منظور از این مکتوب، مکتوب سماعی است نه بشری ثانیاً و منظور از آن مکتوب بشری خصوص آن چیزی است که مشتمل بر قوانین عبادی و سیاسی و زندگی باشد ثالثاً.
پرسش:...
پاسخ: آنجا «کتبنا» است دیگر «کتب» است دیگر. بنابراین آنچه را که جناب امام رازی فرموده است و بعضی از مفسران اهل سنت و مفسران شیعی او را پذیرفتند او ظاهراً تام نیست.
تحقیق در معنای کتاب و دلیل ذکر تورات و انجیل در آیهٴ
معلم کتاب، خدای سبحان است. منظور از کتاب همان مکتوب الهی است، منظور از حکمت البته معرفت تامه است آن معرفت محکم را میگویند حکمت و چون منظور از این کتاب، جنس است و شامل تورات و انجیل میشود ذکر تورات و انجیل بعد از کتاب میتواند از باب ذکر خاص بعد المطلق یا بعد العام برای اهمیت باشد، نظیر ﴿حافِظُوا عَلَی الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاَةِ الْوُسْطَی﴾ که این هم برای اهتمام است ذکر خاص بعد از عام میتواند نکات فراوانی داشته باشد، اینجا هم تورات و انجیل برای اینکه اهمیت بیشتری دارند و مجموعه قوانین حاکم آن روز بود، لذا تورات و انجیل را بالاختصاص نامید ﴿وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ﴾.
دلیل تصدیق تورات به وسیله انجیل و حضرت عیسی
بحث کوتاهی دربارهٴ تورات و انجیل در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» قبلاً گذشت که ﴿نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِیلَ ٭ مِن قَبْلُ هُدی لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ﴾ و تورات بر موسای کلیم نازل شده است، چه اینکه انجیل بر عیسای مسیح نازل شد و هم مسیح(سلام الله علیه) تورات را تصدیق کرده است. هم انجیل او تورات را تصدیق کرده است سرّ اینکه قرآن کریم میگوید هم عیسی(علیه السّلام) تورات را به رسمیت میشناسد هم میفرماید انجیل مسیح، تورات را به رسمیت میشناسد، برای اینکه قوانین حاکمه در دین مسیحیت بسیاری از آنها برابر با همان تورات بود. در آیهٴ 46 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» اینچنین آمده است که ﴿وَقَفَّیْنَا عَلَی آثَارِهِم بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ﴾ یعنی عیسی تورات را تصدیق کرده است، بعد فرمود: ﴿وَآتَیْنَاهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدی وَنُورٌ وَمُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ﴾؛ ما به مسیح(علیه السلام) انجیل دادیم که این انجیل، تورات را صحّه میگذارد و تورات را تصدیق میکند، این کلمه ﴿مُصَدِّقا﴾ در آیهٴ 46 دو بار ذکر شد که یک بار ناظر به این است که عیسی تصدیق کرد تورات را، بار دوم ناظر به این است که انجیل او، تورات را تصدیق کرده است ﴿وَمُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدی وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ﴾ زیرا انجیل قسمت مهم احکام تورات را تصدیق کرده است و برخی از احکام مورد اختلاف را تبیین کرد و بعضی از محرمات را تحلیل کرده است این ﴿وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ﴾ این یک آیه ﴿وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ﴾ آیهٴ دیگر، نشان میدهد که آنچه حاکم بود در بین مسیحیت بعد از عیسی(علیه السّلام) در بین بنیاسرائیل بعد از آمدن عیسی همان تورات بود؛ منتها بعضی از قوانین او نقض شد که انجیل او را تبیین کرد. از این جهت ﴿وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ﴾ و مانند آن آمده است، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» آیهٴ 63 اینچنین است که ﴿وَلَمَّا جَاءَ عِیسَی بِالْبَیِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُکُم بِالْحِکْمَةِ وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ﴾ چه اینکه در آیات دیگر آمده است ﴿لأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُم﴾ آن دین حاکم، همان قوانین تورات بود الا ما خرج بالدلیل. حالا آنچه در تورات و انجیل درباره بشارت وجود مبارک حضرت است آن برای بحث فردا.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است