- 14
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 45 و 46 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 45 و 46 سوره آلعمران"
فلسفه نامگذاری عیسی (علیهالسلام) با عنوان کلمه پروردگار
انسان، بزرگترین دشمن خویش
بررسی احتمال مرحوم امین الاسلام در اعجاز تکلم عیسی (علیهالسلام)
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ ﴿45﴾ وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِینَ ﴿46﴾
فلسفه نامگذاری عیسی(ع)با عنوان کلمه پروردگار
این ﴿إِذْ قَالَتِ﴾، ناظر به آن ﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ است، چنانچه در بحث دیروز گذشت. بشارتی که فرشتگان به مریم(علیهم السّلام) دادهاند این است که خدا به تو کلمهای اعطا میکند که اسم آن کلمه مسیح، عیسیبنمریم است. از اینکه از عیسی به کلمه یاد شده است در قرآن کریم بیسابقه نیست، چون از عیسی به عنوان کلمه یاد کرده است که فرمود: ﴿کَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا﴾ آیهٴ 171 سورهٴ «نساء» این است که ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلاَ تَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ﴾ گرچه هر موجودی کلمهٴ الهی است؛ اما آن موجودی که مقرب است اطلاق کلمه بر او اولی و انسب است، چه اینکه در روایات از ائمه(علیهم السّلام) به عنوان کلمات تامه یاد شده است «نَحنُ الکَلِماتُ الّتی لاتُدرک فَضائلها» ، چه اینکه «نَحنُ الأسماء الحسنی» .
پرسش:...
پاسخ: ظاهرش مؤنث است دیگر، اگر ﴿أَلْقَاهَا﴾ بگویند دلیل نمیخواهد، چون ظاهرش مؤنث است یعنی اگر ضمیر را مؤنث میآورند برای لفظ کلمه سؤالی ندارد؛ اما اگر ضمیر را مذکر بیاورند سؤال دارد ﴿إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ﴾ گرچه مسیح، لقب است و باید بعد از عیسی که نام خاص است ذکر بشود؛ اما چون یک لقب تشریفی است، نظیر صدیق و مانند آن مقدم ذکر شده است.
منظور از وجیه بودن عیسی(ع)
اوصافی که در این آیات برای روح خدا یاد شده است یکی عبارت از ﴿وَجِیهاً فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ بودن است. «وجیه» مثل رئیس برداشتی از آن نظام تکوینی است، همانطوری که بدن دارای اعضا و جوارح است و اشرف اعضا رأس است و از رأس، فرمان به اعضا و جوارح دیگر صادر میشود، این معنا را در امور اعتباری هم تنزیل میکنند؛ چند نفری که عهدهدار یک کارند و یکی از آنها مسئولیت رهبری را بر عهده میگیرند میگویند او در رأس این کار است از او به عنوان رئیس یاد میکنند هکذا الوجیه، چون وجه اشرف اعضای بدن انسان است و اگر کسی بخواهد با دیگران سخن بگوید یا مخاطب دیگران قرار بگیرد با وجه او روبهرو میشود از این جهت کسی که مخاطب دیگران است یا دیگران مستمع اویند از او به وجیه یاد میشود و همین معنا در مسائل اعتباری راه پیدا کرده است اگر کسی یک حیثیت و آبرو در جامعه داشته باشند، میگویند او چهره است. «چهره» در فارسی همان وجیه بودن یا وجه بودن در عربی است؛ منتها بعضیها وجیه نزد مردماند و انبیای الهی وجیه عنداللهاند «یا وَجیهاً عندَ اللهِ اشفع لنا عندَ الله» یعنی ای کسی که مورد توجه حقی، این ﴿وَجِیهاً فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ دربارهٴ حضرت موسی هم آمده است که موسای کلیم وجیه عندالله بود. در آیهٴ 69 سورهٴ «احزاب» آمده است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَکَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهاً﴾؛ فرمود مؤمنین! شما مانند کسانی نباشید که موسی یعنی پیامبر خودشان را اذیت کردند و ذات اقدس الهی موسی(سلام الله علیه) را از تهمتهای ناروای قومش تبرئه کرده است و موسی نزد خدا وجیه بود. از اینجا معلوم میشود که وجیه عندالله بودن غیر از وجیه عندالناس بودن است، همان مردمی که موسی(سلام الله علیه) را متهم کردند دربارهٴ همان صحنه نسبت به همان موسای کلیم، خدای سبحان به عنوان وجیه یاد میکند ﴿وَکَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهاً﴾ دربارهٴ عیسی(سلام الله علیه) هم بشرح ایضاً، اگر تهمتهایی به مریم(علیهاالسّلام) زدند و به طور غیر مستقیم مسیح را متهم کردند، خدای سبحان میفرماید این تهمتها نارواست او وجیه است؛ نه تنها در دنیا، بلکه در آخرت معلوم میشود که در دنیا وجیه عندالله، چه اینکه چهره مردمی هم پیدا کرده است و از مقربین است.
مراد از مقرب بودن مسیح در قرآن
این ﴿مِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ ظاهراً در قرآن مخصوص خود مسیح(سلام الله علیه) است که تصریح فرمود خدا که این ﴿مِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ است، کبرای قیاس را در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» مشخص کرد ﴿فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ ولی صغرای قیاس اینجا مشخص شده است که مسیح ﴿مِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ است و هم وجیه بودن اعم از مقرب بودن است ولی مقرب بودن وجیه بودن را هم در بر دارد، چون مسیح ﴿مِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ است، لذا در ردیف فرشتههای مقرب نامبردار شده است، چه اینکه آیهٴ 172 سورهٴ «نساء» همین زمینه را تفهیم میکند ﴿لَن یَسْتَنکِفَ الْمَسِیحُ أَن یَکُونَ عَبْداً لِلّهِ وَلاَ الْمَلاَئِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَن یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعاً﴾ یعنی مسیح(سلام الله علیه) استنکاف و استکبار ندارد که بنده خدا باشد، فرشتگان مقرب هم استنکاف ندارند که بنده خدا باشند، جریان عبادت مسیح در کنار عبادت فرشتگان مقرب یاد میشود. در بین انسانها یادمان نیست که ذات اقدس الهی کسی را به عنوان مقرب معرفی کرده باشد که ﴿مِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ ظاهراً مخصوص مسیح(سلام الله علیه) است، البته به عنوان اصل کلی در سورهٴ «واقعه» انسانها را به سه قسم تقسیم کرد: اصحاب شمال و اصحاب یمین و مقربین، دیگر مقربین در صحبت قرب نیستند اصحاب التقرب نیستند اینها خودشان مقرباند، انسان تا به آن اوج کمال نرسد در صحبت است یعنی مصاحب است، همراه دارد همسفر دارد؛ اما وقتی به آن قرب رسید دیگر نمیگویند او اصحاب قرباست، اصحاب تقرب است نظیر اصحابالمیمنه و امثال ذلک، بلکه خودش مقرب است. بنابراین مسیح(سلام الله علیه) ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ برای اینکه صغرای قیاس در همین سورهٴ «آل عمران» مشخص شد که ﴿وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ کبرای قیاس در سورهٴ «واقعه» است که ﴿فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ بنابراین مسیح(سلامالله علیه) روح است و گذشته از اینکه روح است ﴿رَوح﴾ است و گذشته از اینکه روح و ﴿رَوح﴾ است ﴿ریحان﴾ است و گذشته از آنکه همهٴ مزایا را دارد خود ﴿جَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ است حالا منظور از این ﴿نعیم﴾ چیست شاید در بحثهای سابق گذشت که ﴿نعیم﴾ عند الاطلاق منظور نعمت ولایت است، نه نعمتهایی که در ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ آمده آنها نعمتها مقیدند؛ اما نعمت اگر بالقول المطلق ذکر بشود، نظیر ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾ شاید منظور نعمت ولایت باشد از این جهت که بر اساس این شواهد این مطلق به آن مصداق کاملش منصرف میشود.
انسان، بزرگترین دشمن خویش
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ درست هم هست، اینها کسانی هستند که بالأخره با دست خودشان غذای خوب را به دهان خودشان میریزند، مثل اینکه انسان خواب میبیند چطور است در بیداری هم همینطورند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ در اختیار خود است. این بزرگانی که برای تنبه در عالم خواب به اینها میفهماندند شیخناالاستاد مرحوم حاج شیخ محمد تقی آملی(قدس الله نفسه الذکیه) خب این همین صاحب کتاب مصباح که چندین جلد از این شرح خوبی بر عروه کردهاند، آنوقت که این شرح عروه را تدریس میفرمودند هنوز چیزی از اینها را چاپ نکرده بودند که جزوههای درس را ما از ایشان میگرفتیم و بعدها کم کم چاپ کردند، این نه تنها یک فقیه ناموری بود و فیلسوف و حکیم بود یک عارف قوی هم بود خدا مرحوم آقای قاضی(رضوان الله علیه) را غریق رحمت کند که اینها را خوب تربیت کرده است ایشان مرحوم آقای طباطبایی بزرگان دیگر، مرحوم حاج شیخ محمد تقی آملی(رضوانالله علیه) در دوبار این قضیه را که خواب دیدند نقل کردهاند، فرمودند یک بار من خواب دیدم که بالأخره دشمنی به من حمله کرده من هم حمله کردم او هم حمله کرد، بالأخره من ناچار شدم دستش را گاز بگیرم دیدیم هیچ چارهای ندارم، وقتی که دیدم دستش را گاز گرفتم بعد از شدت درد بیدار شدم، دیدم دستم دهان خود من است دارم دست خودم را گاز میگیرم در همان خواب به من فهماندند که دشمن تو خود تویی، کسی کاری با آدم ندارد که.
بار دیگر فرمودند من خواب دیدم که دشمنی به من حمله کرده من مقاومت کردم او حمله کرد من مقاومت کردم بعد من آوردم دست آوردم که چشمش را بکنم بعد از شدت درد بیدار شدم دیدم دستم در کنار چشم خودم است به من فهماندند که دشمن تو خود تو هستی کسی کاری به تو ندارد که، اصلاً عالم خلق شده خدمتگذار انسان است دیگر، ما هر بدی که میکنیم «اَعدی عَدُوِکَ نفسک التی بین جنبیک» این جهان است همه در خدمت بشرند هیچ کسی علیه انسان کاری نمیکند، که آنوقت ما هستیم و یک جهان و یا «روضةٌ مِن ریاضِ الجنّةِ» ـ انشاء الله ـ یا «حفرةٌ مِن حُفَرِ النّارِ» خدای نکرده، این ﴿سَبْعُونَ ذِرَاعاً﴾ هفتاد متر با خود ماست دیگر، حالا این هفتاد متر اینچنین نیست که فقط ناظر به هفتاد در مقابل هشتاد یا شصت باشد که، این شاید ناظر به کثرت آن طول این سلسله باشد ﴿سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسْلُکُوهُ﴾ این انسان، مهمان خودش است خلاصه، وقتی هم که چشم باز کرد آنگاه میبیند که همه اینها آماده است. «نُزل» به چیزی میگویند که برای مهمان در اولین لحظه ورودش که نازل شده است آماده میکنند او را پذیرایی میکنند این را میگویند «نُزل». این چیزها را انسان به همراه خود دارد، حالا ﴿وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ هم باز سر جایش محفوظ است.
بیان روح و ریحان الهی
اما اینچنین نیست که آن قرینه باشد که ما بگوییم ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ یعنی «ای فَله رَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ» وقتی ما ظاهر آیه را تأویل میبریم، میگوییم حذف مضاف است یا چیزی محذوف است که برخلاف دلیل عقلی یا نقلی باشد، اگر ظاهر آیه¬ای برخلاف دلیل عقلی نبود برخلاف دلیل نقلی نبود، بلکه عقل تأیید کرد خب همین ظاهر آیه حجت است خود شخص میشود روح و ریحان، البته نعمتهایی هم در کنارش هست این جمعش منافات ندارد هم خود انسان روح باشد جنت، باشد هم جنتی در جنت بشود نورٌ علی نور، اینها مثبتیناند منافی هم نیستند که ما بگوییم انسان یک چیز خشک و خالی است بعد او را وارد بهشت میکنند، نه خود انسان همانطوری که از آن طرف ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ است، از این طرف هم «روح الله الموقدة» است «روح الله المتوقد» است، ریحان الله است، جنتالله است. چطور آنجا را ما میپذیریم که ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی﴾ آن ﴿نَارُ اللَّهِ﴾ که دیگر با هیزم و گازوئیل و بنزین نیست این ﴿نَارُ اللَّهِ﴾ است، اصولاً روح را که نمیشود با این سوخت و سوز سوزاند که این جسم است که با این اجسام سوخته میشود؛ اما روح که با این اجسام سوخته نمیشود که. غرض آن است که خود مسیح(سلام الله علیه) به استناد آیهٴ سورهٴ «آل عمران» و آیهٴ سورهٴ «واقعه» خودش روح است و ریحان است و جنت و نعیم، لذا در حد فرشتگان مقرب یاد شده است ﴿لَن یَسْتَنکِفَ الْمَسِیحُ أَن یَکُونَ عَبْداً لِلّهِ وَلاَ الْمَلاَئِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ .
وجوه تکلم عیسی در گهواره
مطلب بعدی آن است که این کلامی که خدای سبحان به مسیح اسناد داد، فرمود: ﴿وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾ این معجزه کیست؟ سه وجه را همانطوری که ملاحظه فرمودید مرحوم امینالاسلام در مجمع ذکر کرد ، بالأخره سخن گفتن یک کودک در دوران کودکی در مهد حالا یا در گهواره است یا سن، سن گهوارهای است این معجزه است یا در گهواره سخن گفت یا در دامن مادر سخن گفت که سن، سن گهواره است. حالا گرچه در آیات سورهٴ «مریم» آمده است که آنها گفتند: ﴿کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً﴾ آنجا ظاهرش این است که این در مهد بود؛ اما آنجا هم قابل توجیه است یعنی کسی که کودک نوزاد گهوارهای است، ما با او چگونه سخن بگوییم حالا یا مهد و گهواره مصطلح بود که معهود و متعارف بود که مریم(علیها السّلام) این نوزاد را در گهواره گذاشت یا در دامن داشت ﴿فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا یَامَرْیَمُ﴾ یا ﴿مَا کَانَ أَبُوکِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً﴾ این کودک را گرفت و آورد، حالا در گهواره بود یا روی دست گرفت و آورد، بالأخره آنها گفتند از کجا آوردی ﴿فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً﴾ به هر حال سخن گفتن کودک نوزاد در زاد روزش معجزه است وگرنه ممکن است کودک در اواخر دوران گهوارهگیاش سخن بگوید، چون دو سال بالأخره قبلاً اینچنین بود که شیر میدادند: ﴿وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً﴾ مجموع بارداری به شیر دادن سی ماه است که اقل حمل بشود شش ماه، 24 ماه یعنی دو سال هم دوران شیرخوارگی که ﴿حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ﴾ خب اگر کودک در اواخر دوران گهوارهگیاش یعنی در اواخر دو سالگی¬ش سخن بگوید این معجزه نیست خب، میگوید گاهی به حرف میآید. این منظور آن نیست که این در گهواره سخن گفت [بلکه] منظور آن است که وقتی این کودک را به دنیا آورد در دامن داشت که نیاز به گهواره داشت حالا یا به گهواره سپرد یا نه در این مقطع سخن گفت، این میشود معجزه. اصل سخن گفتنش ظاهراً در همان آن ایام است، نه اینکه دو سال صبر کردند بعد گفتند که این کودک را از کجا آوردی بعد ﴿فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً﴾ ظاهرش همان ایام ولادت اوست نه بعد از دو سال، اینها همه نشان میدهد که سخن گفتن مسیح(سلام الله علیه) در همان آن زادروز خودش بود و این میشود معجزه. نشانهٴ دیگر بر اعجاز او این است که نه تنها تکلمش معجزه است، بلکه خصوصیت کلامش هم نشانهٴ اعجاز است؛ او حرفی زد که یک پیامبر بزرگسال باید بگوید، چون یک وقت کودک حرف میزند مادر طلب میکند شیر میخواهد آب میخواهد این ممکن است انسان بگوید در دوران دو سالگی چیز عادی است یا خرق عادت نیست؛ اما در دوران کودکی حرف انبیا را میزند ﴿قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً ٭ وَجَعَلَنِی مُبَارَکاً أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ مَادُمْتُ حَیّاً﴾ و کذا و کذا این حرفها را زد، این حرف یک پیامبر است. پس خود تکلم، نشانه اعجاز است در زادروز و کلام هم نشانهٴ اعجاز، نه اینکه یک سخن عادی گفت.
یکسان سخن گفتن عیسی در کودکی و بزرگسالی
از این قرینه که فرمود: ﴿وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً﴾ این میشود فهمید که این حرفی که در دوران کودکی میزند یک حرف متعارف نیست، همان حرفی را که در دوران کهل میزند همان حرف را میزند وگرنه در دوران سالمندی اگر کسی حرف بزند که معجزه نیست، این کهلاً برای چه ذکر شده یعنی بفرماید که این بچهای¬ست که در گهواره حرف میزند وقتی سنش هم به چهل سالگی رسید حرف میزند، آن گفتن ندارد که، معلوم میشود حرف خاص است نه اصل حرف، معلوم میشود اینچنین نیست که آن حرفی که در کودکی در گهواره میزنند او در چهل سالگی میزند، بلکه برعکس حرفی که در چهل سالگی میزنند او در گهواره میزند که بشود معجزه، بالأخره این دو تا یک وزان دارد در یک سیاقاند یعنی در بچگی و بزرگسالی حرف میزند.
پرسش:...
پاسخ: غرض آن است که یک اعجاز در اصل تکلم است و چون در هنگام ولادت یعنی اوایل ولادت سخن گفت معجزه است شاهد دیگر آن است که طوری حرف زد که یک انسان بالغ در دوران کهولت سخن میگوید؛ این ﴿وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً﴾ یا باید اینچنین معنا بشود که این در کودکی حرف میزند وقتی هم بزرگ شد حرف میزند خب، این گفتن نمیخواهد که. خب، هر انسان بزرگسالی حرف میزند، پس این احتمال مردود است. احتمال دیگر این است که در دوران کودکی و در دوران کهولت و بزرگسالگی یکسان سخن بگوید، این باید به دو قسم منقسم بشود، بعضیها هستند که وقتی هم بزرگسال شدند مثل دوران کودکی سخن میگویند اینها کودک چهل سالهاند و اگر شیخ هم بشوند کودک هشتاد سالهاند، از اینها به عنوان صبیان یاد میشود اینها کسانی هستند که حرکت کمّی کردند نه حرکت انسانی، اینها عمری ندارند الآن که مثلاً ما در آخر سال 1368 هجری شمسی هستیم و دو روز مانده به 1369 هجری شمسی، خب آن کسی که در 1300 سالگی به دنیا آمده این وقتی میتواند بگوید من 68 سالم است و وارد 69 سال میشوم که 68 قدم برداشته باشد وگرنه این میشود وصف به حال متعلق موصوف. خب، زمین 68 بار به دور آفتاب گشت و این آقا شده 68 ساله، این که حرکت نکرد که. عمر هر کسی مربوط به حرکت خود آن شخص است وقتی کسی مجاز است بگوید من سنم به 68 سالگی رسید اگر در 1300 به دنیا آمده که 68 درجه از درجات کمال را طی کرده باشد، این بدنش رشد کرده مثل شجر و حجر. این درخت هم الآن 68 سالش است آن سنگ هم 68 سالش است؛ اما انسان همین تن است یا انسانیت انسان به آن ﴿کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ است، اگر کسی در دوران کهولت مثل دوران گهوارهگی سخن بگوید این کودک چهل ساله است و اگر کسی در دوران کودکی همانند دوران کهولت، سخن بگوید این طفل یک شبه ره صد ساله را رفته است و آیهای را میخواهد بگوید که ﴿وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً﴾ یک طور حرف میزند، اگر دعوت توحید است یکی است دعوت به نماز وروزه است یکی است دعوت به برّ والدین است و مادر هست یکی است، امثال ذلک یکسان سخن میگوید این میشود معجزه. این استنباط از این آیه است و شاهدش همان آیات سورهٴ مبارکهٴ «مریم» است که سخن را مبسوطاً نقل میکند، میفرماید که وقتی مریم(علیها السّلام) مادر شد این کودک را به همراه آورد ﴿فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَکَاناً قَصِیّاً ٭ فَأَجَاءَهَا الْمخَاضُ إِلَی جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذَا وَکُنتُ نَسْیاً مَنْسِیّاً ٭ فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلاَّ تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیّاً ٭ وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیّاً ٭ فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْناً فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیّاً ٭ فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ﴾؛ این نوزاد را آورد، نه اینکه دو سال صبر کرد بعد مردم آمدند گفتند این را از کجا آوردی ﴿فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا یَامَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیّاً ٭ یَاأُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً ٭ فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً ٭ قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً ٭ وَجَعَلَنِی مُبَارَکاً أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ مَادُمْتُ حَیّاً ٭ وَبَرّاً بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیّاً ٭ وَالسَّلاَمُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیّاً﴾ این سخن را در زادروزش گفته است، خود این کلام معجزه است، گذشته از اینکه تکلم معجزه است، این است که فرمود: ﴿وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾.
اقوال مختلف در اعجاز تکلم عیسی(علیه السلام)
سه وجه را ملاحظه فرمودید مرحوم امینالاسلام در مجمع البیان ذکر کردهاند که در اینکه این تکلم معجزه است طبق این شواهد سخنی در او نیست؛ اما معجزه کیست؟ معجزه خود عیسی است یا معجزه مریم است. آیا عیسی(سلام الله علیه) در آنجا پیامبر بود و معجزه آورد یا نه معجزه، معجزه عیسی است ولی عیسایی که بعدها پیامبر میشود نه الآن پیامبر باشد. اگر همان دوران کودکی به نبوت رسیده باشد چیزی دریافت کرده باشد، نظیر یحیی(سلام الله علیه) که فرمود: ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ اینجا هم در دوران کودکی به او حکم داده شده است این حکمی دارد و نبوتی دارد و معجزهای در کنارش و با هم هست یا نه نبوتش در آینده است و این معجزه به منزله ارهاص است، «ارهاص» یعنی کارهای خارق عادتی که قبل از ظهور نبوت نبی انجام میشود، نظیر اشراط الساعه که زمینه را فراهم میکند. نظیر اینکه گفتند وقتی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به دنیا آمده است بسیاری از این کرامات این بود، آتشکده خاموش شد کذا و کذا، اینها را در اصطلاح کلامیمیگویند «ارهاص» پس وجه اول آن است که خود عیسی(سلام الله علیه) نبی بود و این تکلم هم معجزه اوست؛ وجه دوم این است که عیسی(سلام الله علیه) بعداً پیامبر میشود نه آنوقت و این هم ارهاص بود.
بررسی احتمال مرحوم امین¬الاسلام در اعجاز تکلم عیسی(علیه السلام)
مرحوم امین الاسلام ضمن احتمال این دو یاد شده میگوید که ممکن است که این معجزه باشد برای خود مریم(علیه السّلام)، اعجاز مریم در فرزندش اثر کرد ، نه اینکه معجزه برای خود مسیح باشد. این احتمال یک مقدار بعید به ذهن میآید، برای اینکه در قرآن نوعاً این کرامت را خدا به مسیح نسبت میدهد، نظیر همه این اوصافی که در همین آیهٴ محل بحث ذکر کرده است، فرمود او ﴿وَجِیهاً فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ او ﴿مِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ است و ﴿مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ است و خدا او را کتاب و حکمت و تورات و انجیل یاد میدهد، او رسول بنیاسرائیل است او کسی است که مردهها را زنده میکند و ابراء اکمه و ابرص دارد و آنچه مردم در خانهها ذخیره کردهاند با خبر میکند، همه اینها را به عنوان اوصاف مسیح ذکر کرد. این ﴿وَیُکَلِّمُ﴾ همان طوری که تکلم، وصف مسیح است کرامت بودن هم وصف مسیح است، نه اینکه به کرامت مادر او حرف میزند، بلکه به کرامت خودش سخن میگوید.
تحقیق در مسئله اعجاز تکلم عیسی(علیه السلام)
پرسش:...
پاسخ: چون صالحین اعماند دیگر، یقیناً جزء صالحین است. آنگاه احتمال چهارمی در مسئله است که آن احتمال چهارم را میشود به کمک آیهٴ 110 سورهٴ «مائده» حل کرد آن احتمال چهارم این است که قرآن کریم عیسای به علاوه مریم، مریم به علاوه عیسی(علیهما السّلام) را یک کرامت و معجزه میداند که فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ یا ﴿وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً﴾ هیچ بعید نیست که این کرامت، با دخالت هر دو بزرگوار باشد یعنی به اشاره مادر، این کودک حرف میزند. گرچه مسیح قادر به تکلم است به اذن الهی ولی اشاره مریم میطلبد که اگر مریم اشاره نمیکرد او حرف نمیزد. در همان سورهٴ مبارکهٴ «مریم» وقتی این قصه را بازگو میکند، میفرماید که آنها که گفتند: ﴿یَاأُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً ٭ فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ﴾ تاکنون دستوری که یافته بود این بود که به او گفتند وقتی مریم اظهار تأسف کرد گفت: ﴿یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذَا وَکُنتُ نَسْیاً مَنْسِیّاً﴾ برای تسلی او گفته شد که﴿فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیّاً﴾ ؛ با اشاره بفهمان که من روزه دارم وقتی روزه دارم در آنها صوم صمت رسم بود و حق حرف زدن نداشتند. خب، این بهانه بهانه گیرها را که تشدید میکند؛ کسی یک کار بیسابقه انجام بدهد و سالیان متمادین مورد تقدیس خدمتگزاران دین باشد و مردم او را به عنوان چهره دینی بشناسند، زکریا را به عنوان پیامبر کفیل او بپذیرند و قرعه هم به عنوان اینکه افتخار داشته باشند تشاح و تخاصم داشته باشند در کیفیت پذیرایی او، آن هم بزرگان قوم و کسانی که کلید داران آن معبد بودند، همه خواستند داوطلبانه کفالت او را به عهده بگیرند. پس جوّ حاکم آن روز قداست این بانو بود و همه هم او را تقدیس کردند حالا هم یک کار خارق عادت کرد وقتی از او توضیح میخواهند میگویند روزه دارم این که مشکل را حل نمیکند که، حرف نزند اینکه تهمت را بدتر میکند که، این چه راه حلی به او نشان دادند گفتند بگو من حرف نمیزنم یا گفتند اشاره به کودک بکن بقیه حل میشود، این راه حل به این نیست که بگویند که حرف نزن: ﴿فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیّاً﴾ راه حل آن است که به او بگویند تو به کودک اشاره کن، بقیه حل میشود. پس این ﴿فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ﴾ را مریم از غیب دستور گرفت فرمود بروید از این بچه بپرسید، اشاره کرد یعنی بروید از او جواب بگیرید، نه اینکه این بچه است خب اینها هم دیدند این بچه است و اعتراض کردند گفتند از کجا آوردی. این گفت من نمیتوانم حرف بزنم جوابتان را این بچه میدهد، آنها گفتند که بچه که در گهواره است چگونه میتواند حرف بزند، از اعتراض مجدد آنها معلوم میشود که اشاره مریم این بود که جواب شما را بچه میدهد ﴿فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ﴾ یعنی جواب این تهمت را این بچه میدهد. خب، اینها را بالأخره باید از غیب گرفته باشد. این اشاره مادر، کودک را گویا کرد پس میشود احتمال چهارم یعنی اینچنین نیست که مریم هیچ نقش نداشته باشد در این کرامت و اعجاز که قول اول و دوم بود و آنچنان نیست که مسیح(سلام الله علیه) هیچ نقش نداشته باشد در این معجزه که احتمال امینالاسلام(رضوان الله علیه) است ، ظاهر مجموع این بخش از آیات این است که هم کرامت مسیح نقش دارد هم اشارت مادراش چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» وقتی این قصه را بازگو میکند، آیهٴ 110 سورهٴ «مائده» میفرماید: ﴿إِذْ قَالَ اللّهُ یَاعِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَعَلَی وَالِدَتِکَ إِذْ أَیَّدتُّکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً﴾؛ فرمود مسیح! به یاد نعمتی که من به تو و مادرت دادهام باش آنگاه قصه را شروع میکند اولین قصه این است که تو به روحالقدوس مؤیدی، تو در گهواره و کهلاً حرف زدی و امثال ذلک. معلوم میشود تأیید مسیح به روحالقدس با دخالت مریم است، تکلم مسیح ﴿فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً﴾ با دخالت مریم است، لذا اشارت مریم، مسیح را گویا کرده است ﴿فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ﴾ یعنی کودک جواب شما را میدهد، آنها گفتند چگونه ما از کودک جواب بشنویم در حالی که او در گهواره است، آنوقت این جواب قانع کننده را داد. لذا فرمود: ﴿وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
فلسفه نامگذاری عیسی (علیهالسلام) با عنوان کلمه پروردگار
انسان، بزرگترین دشمن خویش
بررسی احتمال مرحوم امین الاسلام در اعجاز تکلم عیسی (علیهالسلام)
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ ﴿45﴾ وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِینَ ﴿46﴾
فلسفه نامگذاری عیسی(ع)با عنوان کلمه پروردگار
این ﴿إِذْ قَالَتِ﴾، ناظر به آن ﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ است، چنانچه در بحث دیروز گذشت. بشارتی که فرشتگان به مریم(علیهم السّلام) دادهاند این است که خدا به تو کلمهای اعطا میکند که اسم آن کلمه مسیح، عیسیبنمریم است. از اینکه از عیسی به کلمه یاد شده است در قرآن کریم بیسابقه نیست، چون از عیسی به عنوان کلمه یاد کرده است که فرمود: ﴿کَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا﴾ آیهٴ 171 سورهٴ «نساء» این است که ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلاَ تَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ﴾ گرچه هر موجودی کلمهٴ الهی است؛ اما آن موجودی که مقرب است اطلاق کلمه بر او اولی و انسب است، چه اینکه در روایات از ائمه(علیهم السّلام) به عنوان کلمات تامه یاد شده است «نَحنُ الکَلِماتُ الّتی لاتُدرک فَضائلها» ، چه اینکه «نَحنُ الأسماء الحسنی» .
پرسش:...
پاسخ: ظاهرش مؤنث است دیگر، اگر ﴿أَلْقَاهَا﴾ بگویند دلیل نمیخواهد، چون ظاهرش مؤنث است یعنی اگر ضمیر را مؤنث میآورند برای لفظ کلمه سؤالی ندارد؛ اما اگر ضمیر را مذکر بیاورند سؤال دارد ﴿إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ﴾ گرچه مسیح، لقب است و باید بعد از عیسی که نام خاص است ذکر بشود؛ اما چون یک لقب تشریفی است، نظیر صدیق و مانند آن مقدم ذکر شده است.
منظور از وجیه بودن عیسی(ع)
اوصافی که در این آیات برای روح خدا یاد شده است یکی عبارت از ﴿وَجِیهاً فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ بودن است. «وجیه» مثل رئیس برداشتی از آن نظام تکوینی است، همانطوری که بدن دارای اعضا و جوارح است و اشرف اعضا رأس است و از رأس، فرمان به اعضا و جوارح دیگر صادر میشود، این معنا را در امور اعتباری هم تنزیل میکنند؛ چند نفری که عهدهدار یک کارند و یکی از آنها مسئولیت رهبری را بر عهده میگیرند میگویند او در رأس این کار است از او به عنوان رئیس یاد میکنند هکذا الوجیه، چون وجه اشرف اعضای بدن انسان است و اگر کسی بخواهد با دیگران سخن بگوید یا مخاطب دیگران قرار بگیرد با وجه او روبهرو میشود از این جهت کسی که مخاطب دیگران است یا دیگران مستمع اویند از او به وجیه یاد میشود و همین معنا در مسائل اعتباری راه پیدا کرده است اگر کسی یک حیثیت و آبرو در جامعه داشته باشند، میگویند او چهره است. «چهره» در فارسی همان وجیه بودن یا وجه بودن در عربی است؛ منتها بعضیها وجیه نزد مردماند و انبیای الهی وجیه عنداللهاند «یا وَجیهاً عندَ اللهِ اشفع لنا عندَ الله» یعنی ای کسی که مورد توجه حقی، این ﴿وَجِیهاً فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ دربارهٴ حضرت موسی هم آمده است که موسای کلیم وجیه عندالله بود. در آیهٴ 69 سورهٴ «احزاب» آمده است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَکَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهاً﴾؛ فرمود مؤمنین! شما مانند کسانی نباشید که موسی یعنی پیامبر خودشان را اذیت کردند و ذات اقدس الهی موسی(سلام الله علیه) را از تهمتهای ناروای قومش تبرئه کرده است و موسی نزد خدا وجیه بود. از اینجا معلوم میشود که وجیه عندالله بودن غیر از وجیه عندالناس بودن است، همان مردمی که موسی(سلام الله علیه) را متهم کردند دربارهٴ همان صحنه نسبت به همان موسای کلیم، خدای سبحان به عنوان وجیه یاد میکند ﴿وَکَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهاً﴾ دربارهٴ عیسی(سلام الله علیه) هم بشرح ایضاً، اگر تهمتهایی به مریم(علیهاالسّلام) زدند و به طور غیر مستقیم مسیح را متهم کردند، خدای سبحان میفرماید این تهمتها نارواست او وجیه است؛ نه تنها در دنیا، بلکه در آخرت معلوم میشود که در دنیا وجیه عندالله، چه اینکه چهره مردمی هم پیدا کرده است و از مقربین است.
مراد از مقرب بودن مسیح در قرآن
این ﴿مِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ ظاهراً در قرآن مخصوص خود مسیح(سلام الله علیه) است که تصریح فرمود خدا که این ﴿مِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ است، کبرای قیاس را در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» مشخص کرد ﴿فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ ولی صغرای قیاس اینجا مشخص شده است که مسیح ﴿مِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ است و هم وجیه بودن اعم از مقرب بودن است ولی مقرب بودن وجیه بودن را هم در بر دارد، چون مسیح ﴿مِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ است، لذا در ردیف فرشتههای مقرب نامبردار شده است، چه اینکه آیهٴ 172 سورهٴ «نساء» همین زمینه را تفهیم میکند ﴿لَن یَسْتَنکِفَ الْمَسِیحُ أَن یَکُونَ عَبْداً لِلّهِ وَلاَ الْمَلاَئِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَن یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعاً﴾ یعنی مسیح(سلام الله علیه) استنکاف و استکبار ندارد که بنده خدا باشد، فرشتگان مقرب هم استنکاف ندارند که بنده خدا باشند، جریان عبادت مسیح در کنار عبادت فرشتگان مقرب یاد میشود. در بین انسانها یادمان نیست که ذات اقدس الهی کسی را به عنوان مقرب معرفی کرده باشد که ﴿مِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ ظاهراً مخصوص مسیح(سلام الله علیه) است، البته به عنوان اصل کلی در سورهٴ «واقعه» انسانها را به سه قسم تقسیم کرد: اصحاب شمال و اصحاب یمین و مقربین، دیگر مقربین در صحبت قرب نیستند اصحاب التقرب نیستند اینها خودشان مقرباند، انسان تا به آن اوج کمال نرسد در صحبت است یعنی مصاحب است، همراه دارد همسفر دارد؛ اما وقتی به آن قرب رسید دیگر نمیگویند او اصحاب قرباست، اصحاب تقرب است نظیر اصحابالمیمنه و امثال ذلک، بلکه خودش مقرب است. بنابراین مسیح(سلام الله علیه) ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ برای اینکه صغرای قیاس در همین سورهٴ «آل عمران» مشخص شد که ﴿وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ کبرای قیاس در سورهٴ «واقعه» است که ﴿فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ ٭ فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ بنابراین مسیح(سلامالله علیه) روح است و گذشته از اینکه روح است ﴿رَوح﴾ است و گذشته از اینکه روح و ﴿رَوح﴾ است ﴿ریحان﴾ است و گذشته از آنکه همهٴ مزایا را دارد خود ﴿جَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ است حالا منظور از این ﴿نعیم﴾ چیست شاید در بحثهای سابق گذشت که ﴿نعیم﴾ عند الاطلاق منظور نعمت ولایت است، نه نعمتهایی که در ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ آمده آنها نعمتها مقیدند؛ اما نعمت اگر بالقول المطلق ذکر بشود، نظیر ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾ شاید منظور نعمت ولایت باشد از این جهت که بر اساس این شواهد این مطلق به آن مصداق کاملش منصرف میشود.
انسان، بزرگترین دشمن خویش
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ درست هم هست، اینها کسانی هستند که بالأخره با دست خودشان غذای خوب را به دهان خودشان میریزند، مثل اینکه انسان خواب میبیند چطور است در بیداری هم همینطورند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ در اختیار خود است. این بزرگانی که برای تنبه در عالم خواب به اینها میفهماندند شیخناالاستاد مرحوم حاج شیخ محمد تقی آملی(قدس الله نفسه الذکیه) خب این همین صاحب کتاب مصباح که چندین جلد از این شرح خوبی بر عروه کردهاند، آنوقت که این شرح عروه را تدریس میفرمودند هنوز چیزی از اینها را چاپ نکرده بودند که جزوههای درس را ما از ایشان میگرفتیم و بعدها کم کم چاپ کردند، این نه تنها یک فقیه ناموری بود و فیلسوف و حکیم بود یک عارف قوی هم بود خدا مرحوم آقای قاضی(رضوان الله علیه) را غریق رحمت کند که اینها را خوب تربیت کرده است ایشان مرحوم آقای طباطبایی بزرگان دیگر، مرحوم حاج شیخ محمد تقی آملی(رضوانالله علیه) در دوبار این قضیه را که خواب دیدند نقل کردهاند، فرمودند یک بار من خواب دیدم که بالأخره دشمنی به من حمله کرده من هم حمله کردم او هم حمله کرد، بالأخره من ناچار شدم دستش را گاز بگیرم دیدیم هیچ چارهای ندارم، وقتی که دیدم دستش را گاز گرفتم بعد از شدت درد بیدار شدم، دیدم دستم دهان خود من است دارم دست خودم را گاز میگیرم در همان خواب به من فهماندند که دشمن تو خود تویی، کسی کاری با آدم ندارد که.
بار دیگر فرمودند من خواب دیدم که دشمنی به من حمله کرده من مقاومت کردم او حمله کرد من مقاومت کردم بعد من آوردم دست آوردم که چشمش را بکنم بعد از شدت درد بیدار شدم دیدم دستم در کنار چشم خودم است به من فهماندند که دشمن تو خود تو هستی کسی کاری به تو ندارد که، اصلاً عالم خلق شده خدمتگذار انسان است دیگر، ما هر بدی که میکنیم «اَعدی عَدُوِکَ نفسک التی بین جنبیک» این جهان است همه در خدمت بشرند هیچ کسی علیه انسان کاری نمیکند، که آنوقت ما هستیم و یک جهان و یا «روضةٌ مِن ریاضِ الجنّةِ» ـ انشاء الله ـ یا «حفرةٌ مِن حُفَرِ النّارِ» خدای نکرده، این ﴿سَبْعُونَ ذِرَاعاً﴾ هفتاد متر با خود ماست دیگر، حالا این هفتاد متر اینچنین نیست که فقط ناظر به هفتاد در مقابل هشتاد یا شصت باشد که، این شاید ناظر به کثرت آن طول این سلسله باشد ﴿سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسْلُکُوهُ﴾ این انسان، مهمان خودش است خلاصه، وقتی هم که چشم باز کرد آنگاه میبیند که همه اینها آماده است. «نُزل» به چیزی میگویند که برای مهمان در اولین لحظه ورودش که نازل شده است آماده میکنند او را پذیرایی میکنند این را میگویند «نُزل». این چیزها را انسان به همراه خود دارد، حالا ﴿وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ هم باز سر جایش محفوظ است.
بیان روح و ریحان الهی
اما اینچنین نیست که آن قرینه باشد که ما بگوییم ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ یعنی «ای فَله رَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ» وقتی ما ظاهر آیه را تأویل میبریم، میگوییم حذف مضاف است یا چیزی محذوف است که برخلاف دلیل عقلی یا نقلی باشد، اگر ظاهر آیه¬ای برخلاف دلیل عقلی نبود برخلاف دلیل نقلی نبود، بلکه عقل تأیید کرد خب همین ظاهر آیه حجت است خود شخص میشود روح و ریحان، البته نعمتهایی هم در کنارش هست این جمعش منافات ندارد هم خود انسان روح باشد جنت، باشد هم جنتی در جنت بشود نورٌ علی نور، اینها مثبتیناند منافی هم نیستند که ما بگوییم انسان یک چیز خشک و خالی است بعد او را وارد بهشت میکنند، نه خود انسان همانطوری که از آن طرف ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ است، از این طرف هم «روح الله الموقدة» است «روح الله المتوقد» است، ریحان الله است، جنتالله است. چطور آنجا را ما میپذیریم که ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی﴾ آن ﴿نَارُ اللَّهِ﴾ که دیگر با هیزم و گازوئیل و بنزین نیست این ﴿نَارُ اللَّهِ﴾ است، اصولاً روح را که نمیشود با این سوخت و سوز سوزاند که این جسم است که با این اجسام سوخته میشود؛ اما روح که با این اجسام سوخته نمیشود که. غرض آن است که خود مسیح(سلام الله علیه) به استناد آیهٴ سورهٴ «آل عمران» و آیهٴ سورهٴ «واقعه» خودش روح است و ریحان است و جنت و نعیم، لذا در حد فرشتگان مقرب یاد شده است ﴿لَن یَسْتَنکِفَ الْمَسِیحُ أَن یَکُونَ عَبْداً لِلّهِ وَلاَ الْمَلاَئِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ .
وجوه تکلم عیسی در گهواره
مطلب بعدی آن است که این کلامی که خدای سبحان به مسیح اسناد داد، فرمود: ﴿وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾ این معجزه کیست؟ سه وجه را همانطوری که ملاحظه فرمودید مرحوم امینالاسلام در مجمع ذکر کرد ، بالأخره سخن گفتن یک کودک در دوران کودکی در مهد حالا یا در گهواره است یا سن، سن گهوارهای است این معجزه است یا در گهواره سخن گفت یا در دامن مادر سخن گفت که سن، سن گهواره است. حالا گرچه در آیات سورهٴ «مریم» آمده است که آنها گفتند: ﴿کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً﴾ آنجا ظاهرش این است که این در مهد بود؛ اما آنجا هم قابل توجیه است یعنی کسی که کودک نوزاد گهوارهای است، ما با او چگونه سخن بگوییم حالا یا مهد و گهواره مصطلح بود که معهود و متعارف بود که مریم(علیها السّلام) این نوزاد را در گهواره گذاشت یا در دامن داشت ﴿فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا یَامَرْیَمُ﴾ یا ﴿مَا کَانَ أَبُوکِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً﴾ این کودک را گرفت و آورد، حالا در گهواره بود یا روی دست گرفت و آورد، بالأخره آنها گفتند از کجا آوردی ﴿فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً﴾ به هر حال سخن گفتن کودک نوزاد در زاد روزش معجزه است وگرنه ممکن است کودک در اواخر دوران گهوارهگیاش سخن بگوید، چون دو سال بالأخره قبلاً اینچنین بود که شیر میدادند: ﴿وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً﴾ مجموع بارداری به شیر دادن سی ماه است که اقل حمل بشود شش ماه، 24 ماه یعنی دو سال هم دوران شیرخوارگی که ﴿حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ﴾ خب اگر کودک در اواخر دوران گهوارهگیاش یعنی در اواخر دو سالگی¬ش سخن بگوید این معجزه نیست خب، میگوید گاهی به حرف میآید. این منظور آن نیست که این در گهواره سخن گفت [بلکه] منظور آن است که وقتی این کودک را به دنیا آورد در دامن داشت که نیاز به گهواره داشت حالا یا به گهواره سپرد یا نه در این مقطع سخن گفت، این میشود معجزه. اصل سخن گفتنش ظاهراً در همان آن ایام است، نه اینکه دو سال صبر کردند بعد گفتند که این کودک را از کجا آوردی بعد ﴿فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً﴾ ظاهرش همان ایام ولادت اوست نه بعد از دو سال، اینها همه نشان میدهد که سخن گفتن مسیح(سلام الله علیه) در همان آن زادروز خودش بود و این میشود معجزه. نشانهٴ دیگر بر اعجاز او این است که نه تنها تکلمش معجزه است، بلکه خصوصیت کلامش هم نشانهٴ اعجاز است؛ او حرفی زد که یک پیامبر بزرگسال باید بگوید، چون یک وقت کودک حرف میزند مادر طلب میکند شیر میخواهد آب میخواهد این ممکن است انسان بگوید در دوران دو سالگی چیز عادی است یا خرق عادت نیست؛ اما در دوران کودکی حرف انبیا را میزند ﴿قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً ٭ وَجَعَلَنِی مُبَارَکاً أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ مَادُمْتُ حَیّاً﴾ و کذا و کذا این حرفها را زد، این حرف یک پیامبر است. پس خود تکلم، نشانه اعجاز است در زادروز و کلام هم نشانهٴ اعجاز، نه اینکه یک سخن عادی گفت.
یکسان سخن گفتن عیسی در کودکی و بزرگسالی
از این قرینه که فرمود: ﴿وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً﴾ این میشود فهمید که این حرفی که در دوران کودکی میزند یک حرف متعارف نیست، همان حرفی را که در دوران کهل میزند همان حرف را میزند وگرنه در دوران سالمندی اگر کسی حرف بزند که معجزه نیست، این کهلاً برای چه ذکر شده یعنی بفرماید که این بچهای¬ست که در گهواره حرف میزند وقتی سنش هم به چهل سالگی رسید حرف میزند، آن گفتن ندارد که، معلوم میشود حرف خاص است نه اصل حرف، معلوم میشود اینچنین نیست که آن حرفی که در کودکی در گهواره میزنند او در چهل سالگی میزند، بلکه برعکس حرفی که در چهل سالگی میزنند او در گهواره میزند که بشود معجزه، بالأخره این دو تا یک وزان دارد در یک سیاقاند یعنی در بچگی و بزرگسالی حرف میزند.
پرسش:...
پاسخ: غرض آن است که یک اعجاز در اصل تکلم است و چون در هنگام ولادت یعنی اوایل ولادت سخن گفت معجزه است شاهد دیگر آن است که طوری حرف زد که یک انسان بالغ در دوران کهولت سخن میگوید؛ این ﴿وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً﴾ یا باید اینچنین معنا بشود که این در کودکی حرف میزند وقتی هم بزرگ شد حرف میزند خب، این گفتن نمیخواهد که. خب، هر انسان بزرگسالی حرف میزند، پس این احتمال مردود است. احتمال دیگر این است که در دوران کودکی و در دوران کهولت و بزرگسالگی یکسان سخن بگوید، این باید به دو قسم منقسم بشود، بعضیها هستند که وقتی هم بزرگسال شدند مثل دوران کودکی سخن میگویند اینها کودک چهل سالهاند و اگر شیخ هم بشوند کودک هشتاد سالهاند، از اینها به عنوان صبیان یاد میشود اینها کسانی هستند که حرکت کمّی کردند نه حرکت انسانی، اینها عمری ندارند الآن که مثلاً ما در آخر سال 1368 هجری شمسی هستیم و دو روز مانده به 1369 هجری شمسی، خب آن کسی که در 1300 سالگی به دنیا آمده این وقتی میتواند بگوید من 68 سالم است و وارد 69 سال میشوم که 68 قدم برداشته باشد وگرنه این میشود وصف به حال متعلق موصوف. خب، زمین 68 بار به دور آفتاب گشت و این آقا شده 68 ساله، این که حرکت نکرد که. عمر هر کسی مربوط به حرکت خود آن شخص است وقتی کسی مجاز است بگوید من سنم به 68 سالگی رسید اگر در 1300 به دنیا آمده که 68 درجه از درجات کمال را طی کرده باشد، این بدنش رشد کرده مثل شجر و حجر. این درخت هم الآن 68 سالش است آن سنگ هم 68 سالش است؛ اما انسان همین تن است یا انسانیت انسان به آن ﴿کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ است، اگر کسی در دوران کهولت مثل دوران گهوارهگی سخن بگوید این کودک چهل ساله است و اگر کسی در دوران کودکی همانند دوران کهولت، سخن بگوید این طفل یک شبه ره صد ساله را رفته است و آیهای را میخواهد بگوید که ﴿وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً﴾ یک طور حرف میزند، اگر دعوت توحید است یکی است دعوت به نماز وروزه است یکی است دعوت به برّ والدین است و مادر هست یکی است، امثال ذلک یکسان سخن میگوید این میشود معجزه. این استنباط از این آیه است و شاهدش همان آیات سورهٴ مبارکهٴ «مریم» است که سخن را مبسوطاً نقل میکند، میفرماید که وقتی مریم(علیها السّلام) مادر شد این کودک را به همراه آورد ﴿فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَکَاناً قَصِیّاً ٭ فَأَجَاءَهَا الْمخَاضُ إِلَی جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذَا وَکُنتُ نَسْیاً مَنْسِیّاً ٭ فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلاَّ تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیّاً ٭ وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیّاً ٭ فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْناً فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیّاً ٭ فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ﴾؛ این نوزاد را آورد، نه اینکه دو سال صبر کرد بعد مردم آمدند گفتند این را از کجا آوردی ﴿فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا یَامَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیّاً ٭ یَاأُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً ٭ فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً ٭ قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً ٭ وَجَعَلَنِی مُبَارَکاً أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ مَادُمْتُ حَیّاً ٭ وَبَرّاً بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیّاً ٭ وَالسَّلاَمُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیّاً﴾ این سخن را در زادروزش گفته است، خود این کلام معجزه است، گذشته از اینکه تکلم معجزه است، این است که فرمود: ﴿وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾.
اقوال مختلف در اعجاز تکلم عیسی(علیه السلام)
سه وجه را ملاحظه فرمودید مرحوم امینالاسلام در مجمع البیان ذکر کردهاند که در اینکه این تکلم معجزه است طبق این شواهد سخنی در او نیست؛ اما معجزه کیست؟ معجزه خود عیسی است یا معجزه مریم است. آیا عیسی(سلام الله علیه) در آنجا پیامبر بود و معجزه آورد یا نه معجزه، معجزه عیسی است ولی عیسایی که بعدها پیامبر میشود نه الآن پیامبر باشد. اگر همان دوران کودکی به نبوت رسیده باشد چیزی دریافت کرده باشد، نظیر یحیی(سلام الله علیه) که فرمود: ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً﴾ اینجا هم در دوران کودکی به او حکم داده شده است این حکمی دارد و نبوتی دارد و معجزهای در کنارش و با هم هست یا نه نبوتش در آینده است و این معجزه به منزله ارهاص است، «ارهاص» یعنی کارهای خارق عادتی که قبل از ظهور نبوت نبی انجام میشود، نظیر اشراط الساعه که زمینه را فراهم میکند. نظیر اینکه گفتند وقتی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به دنیا آمده است بسیاری از این کرامات این بود، آتشکده خاموش شد کذا و کذا، اینها را در اصطلاح کلامیمیگویند «ارهاص» پس وجه اول آن است که خود عیسی(سلام الله علیه) نبی بود و این تکلم هم معجزه اوست؛ وجه دوم این است که عیسی(سلام الله علیه) بعداً پیامبر میشود نه آنوقت و این هم ارهاص بود.
بررسی احتمال مرحوم امین¬الاسلام در اعجاز تکلم عیسی(علیه السلام)
مرحوم امین الاسلام ضمن احتمال این دو یاد شده میگوید که ممکن است که این معجزه باشد برای خود مریم(علیه السّلام)، اعجاز مریم در فرزندش اثر کرد ، نه اینکه معجزه برای خود مسیح باشد. این احتمال یک مقدار بعید به ذهن میآید، برای اینکه در قرآن نوعاً این کرامت را خدا به مسیح نسبت میدهد، نظیر همه این اوصافی که در همین آیهٴ محل بحث ذکر کرده است، فرمود او ﴿وَجِیهاً فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ او ﴿مِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ است و ﴿مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ است و خدا او را کتاب و حکمت و تورات و انجیل یاد میدهد، او رسول بنیاسرائیل است او کسی است که مردهها را زنده میکند و ابراء اکمه و ابرص دارد و آنچه مردم در خانهها ذخیره کردهاند با خبر میکند، همه اینها را به عنوان اوصاف مسیح ذکر کرد. این ﴿وَیُکَلِّمُ﴾ همان طوری که تکلم، وصف مسیح است کرامت بودن هم وصف مسیح است، نه اینکه به کرامت مادر او حرف میزند، بلکه به کرامت خودش سخن میگوید.
تحقیق در مسئله اعجاز تکلم عیسی(علیه السلام)
پرسش:...
پاسخ: چون صالحین اعماند دیگر، یقیناً جزء صالحین است. آنگاه احتمال چهارمی در مسئله است که آن احتمال چهارم را میشود به کمک آیهٴ 110 سورهٴ «مائده» حل کرد آن احتمال چهارم این است که قرآن کریم عیسای به علاوه مریم، مریم به علاوه عیسی(علیهما السّلام) را یک کرامت و معجزه میداند که فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ یا ﴿وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً﴾ هیچ بعید نیست که این کرامت، با دخالت هر دو بزرگوار باشد یعنی به اشاره مادر، این کودک حرف میزند. گرچه مسیح قادر به تکلم است به اذن الهی ولی اشاره مریم میطلبد که اگر مریم اشاره نمیکرد او حرف نمیزد. در همان سورهٴ مبارکهٴ «مریم» وقتی این قصه را بازگو میکند، میفرماید که آنها که گفتند: ﴿یَاأُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً ٭ فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ﴾ تاکنون دستوری که یافته بود این بود که به او گفتند وقتی مریم اظهار تأسف کرد گفت: ﴿یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذَا وَکُنتُ نَسْیاً مَنْسِیّاً﴾ برای تسلی او گفته شد که﴿فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیّاً﴾ ؛ با اشاره بفهمان که من روزه دارم وقتی روزه دارم در آنها صوم صمت رسم بود و حق حرف زدن نداشتند. خب، این بهانه بهانه گیرها را که تشدید میکند؛ کسی یک کار بیسابقه انجام بدهد و سالیان متمادین مورد تقدیس خدمتگزاران دین باشد و مردم او را به عنوان چهره دینی بشناسند، زکریا را به عنوان پیامبر کفیل او بپذیرند و قرعه هم به عنوان اینکه افتخار داشته باشند تشاح و تخاصم داشته باشند در کیفیت پذیرایی او، آن هم بزرگان قوم و کسانی که کلید داران آن معبد بودند، همه خواستند داوطلبانه کفالت او را به عهده بگیرند. پس جوّ حاکم آن روز قداست این بانو بود و همه هم او را تقدیس کردند حالا هم یک کار خارق عادت کرد وقتی از او توضیح میخواهند میگویند روزه دارم این که مشکل را حل نمیکند که، حرف نزند اینکه تهمت را بدتر میکند که، این چه راه حلی به او نشان دادند گفتند بگو من حرف نمیزنم یا گفتند اشاره به کودک بکن بقیه حل میشود، این راه حل به این نیست که بگویند که حرف نزن: ﴿فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیّاً﴾ راه حل آن است که به او بگویند تو به کودک اشاره کن، بقیه حل میشود. پس این ﴿فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ﴾ را مریم از غیب دستور گرفت فرمود بروید از این بچه بپرسید، اشاره کرد یعنی بروید از او جواب بگیرید، نه اینکه این بچه است خب اینها هم دیدند این بچه است و اعتراض کردند گفتند از کجا آوردی. این گفت من نمیتوانم حرف بزنم جوابتان را این بچه میدهد، آنها گفتند که بچه که در گهواره است چگونه میتواند حرف بزند، از اعتراض مجدد آنها معلوم میشود که اشاره مریم این بود که جواب شما را بچه میدهد ﴿فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ﴾ یعنی جواب این تهمت را این بچه میدهد. خب، اینها را بالأخره باید از غیب گرفته باشد. این اشاره مادر، کودک را گویا کرد پس میشود احتمال چهارم یعنی اینچنین نیست که مریم هیچ نقش نداشته باشد در این کرامت و اعجاز که قول اول و دوم بود و آنچنان نیست که مسیح(سلام الله علیه) هیچ نقش نداشته باشد در این معجزه که احتمال امینالاسلام(رضوان الله علیه) است ، ظاهر مجموع این بخش از آیات این است که هم کرامت مسیح نقش دارد هم اشارت مادراش چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» وقتی این قصه را بازگو میکند، آیهٴ 110 سورهٴ «مائده» میفرماید: ﴿إِذْ قَالَ اللّهُ یَاعِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَعَلَی وَالِدَتِکَ إِذْ أَیَّدتُّکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً﴾؛ فرمود مسیح! به یاد نعمتی که من به تو و مادرت دادهام باش آنگاه قصه را شروع میکند اولین قصه این است که تو به روحالقدوس مؤیدی، تو در گهواره و کهلاً حرف زدی و امثال ذلک. معلوم میشود تأیید مسیح به روحالقدس با دخالت مریم است، تکلم مسیح ﴿فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً﴾ با دخالت مریم است، لذا اشارت مریم، مسیح را گویا کرده است ﴿فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ﴾ یعنی کودک جواب شما را میدهد، آنها گفتند چگونه ما از کودک جواب بشنویم در حالی که او در گهواره است، آنوقت این جواب قانع کننده را داد. لذا فرمود: ﴿وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است