- 17
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 42 و 43 سوره آلعمران _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 42 و 43 سوره آلعمران _ بخش سوم"
اقوال سهگانه دربارهٴ سخن گفتن مریم(علیها السلام) با ملائکه
قول قرطبی دربارهٴ سخن مریم با ملائکه
مقایسه جریان حضرت مریم و حضرت یوسف(علیهما السلام)
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ ﴿42﴾ یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ ﴿43﴾
اقوال سهگانه دربارهٴ سخن گفتن مریم(علیها السلام) با ملائکه
بعد از اینکه جریان اصطفای آلعمران را بازگو فرمود و طلیعه قصهٴ مادر مریم(علیها السّلام) را ذکر کرد که مادر مریم، مریم را به این نام تسمیه کرد و او را به خدا پناه داد و خدا هم نذر او را پذیرفت و مریم را برای خدمت خانهٴ خود قبول کرد و او را با یک رویش نیکی انبات کرد و رویانید و زکریا(علیه السّلام) را کفیل و سرپرست و مربی او قرار داد و رزقهای غیبی را هم نصیب او کرد، آنگاه مناسبتی که با جریان مریم(علیها السّلام) داشت قصّه زکریا و یحیی را به طور اجمال ذکر فرمود، آنگاه به تتمه جریان حضرت مریم پرداخت، فرمود که فرشتهها با مریم سخن گفتند. در این جریان ﴿إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ﴾ مفسران ما سه گروه شدهاند: عدهای افراط و عدهای تفریط و عدهای در حد وسط. تفریطیها نظیر معتزله مثل زمخشری در کشاف و همفکرانشاناند که میگویند این گفت و گو و این بشارتهایی که فرشتهها به مریم(علیها السّلام) دادند اینها یا جزء معجزات زکریا(سلام الله علیه) هست که پیامبر آن عصر بود یا ارهاص است برای عیسی(سلام الله علیه). «ارهاص» همانطوری که در کتابهای کلامی ملاحظه فرمودید عبارت از پیش درآمد معجزه پیامبری است که از راه میرسد؛ قبل از ظهور یک پیامبر اگر کارهای خارق عادتی اتفاق بیفتد، میگویند اینها جزء ارهاصاتاند. نظیر اشراط الساعهای که قبل از ظهور قیامت حاصل میشود، مشابه آنها اشراط الرسالة و اشراط النبوة هم هست یعنی قبل از اینکه یک نبی به دنیا بیاید یا به نبوت برسد یک حوادث غیر عادی رخ میدهد، نظیر آنچه دربارهٴ بعثت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شده است، اینها را میگویند ارهاص که در کتابهای کلامی ملاحظه فرمودید.
زمخشری و امثال او فکر میکنند که این بشارتهایی که مریم(علیها السّلام) دریافت کرد اگر معجزه زکریا نباشد پیش درآمد اعجاز و من اشراط الاعجاز و میلاد مسیح(سلام الله علیه) است، برای خود مریم بهایی قائل نیستند. این نه برای آن است که مریم زن است، بلکه برای آن است که مریم پیغمبر نیست و برای غیر پیغمبر خارق عادت روا نیست، این سخن تفریطیها که زمخشری بیمیل به این سخن نیست و همفکران او هم اینچنین میاندیشند. افراطیون کسانیاند که نظیر صاحب تفسیر جامع یعنی قرطبی، میگویند این گفت و گوی فرشتهها با مریم(علیها السّلام) نشانهٴ آن است که مریم نبی بود و دارای مقام نبوت بود، زیرا برای غیر انبیا فرشتهها نازل نمیشوند و این گفت و گوها و دریافت تبشیر، نشانه نبوت اوست و بر اساس این سخن که مریم نبی بود پافشاری هم میکند، جناب قرطبی این افراط و قول سوم که قول وسط است و اوسط الاقوال و حق الاقوال است این است که این کرامتها برای خود مریم(علیها السّلام) است و کرامت اختصاصی به پیامبر ندارد، چه اینکه مخصوص مرد نیست؛ چه مرد چه زن میتواند به مقام ولایت برسد و در اثر آن مقام ولایت کارهای خارق عادت انجام بدهد؛ منتها چون دعوایی ندارد یعنی ادعایی ندارد که من پیامبرم این خارق عادت آنها کرامت است و نه معجزه که فرق کرامت و معجزه یک فرق جوهری نیست که یک فرق ماهوی باشد، اگر این کار خارق عادت با تحدی و دعوای نبوت مثلاً همراه بود میشود معجزه، اگر با دعوا و ادعای مقام همراه نبود و تحدی را در بر نداشت میشود کرامت وگرنه سنخ کار یکی است. همین مرده زنده کردن را ائمه(علیهم السّلام) داشتند، چه اینکه مسیح(سلام الله علیه) داشت؛ منتها یکی شده معجزه، دیگری شده کرامت. پس این کرامت برای غیر انبیا هم هست و ظاهر این آیات این است که خود مریم(علیها السّلام) به این مقام رسیده است یعنی گفت و گو با او برای صفوه بودن اوست، چه اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾.
قول قرطبی دربارهٴ سخن مریم با ملائکه
اما حرف جناب قرطبی و امثال او مسموع نیست، برای اینکه اینها بین نبوّت انبائی و نبوت تشریعی فرق نگذاشتند. منظور آنها از نبوت، همین رسالتی است که سایر انبیا دارند. قرآن کریم نبوت تشریعی را یعنی آن کسی که خبرهای مربوط به شریعت را دریافت میکند نبوت تشریعی؛ آن که خبرهای مربوط به احکام و شریعت را دریافت میکنند میگویند دارای نبوت تشریعی است، این نبوت تشریعی با رسالت همراه است حالا یا برای خودش فقط یا برای گروه کم یا زیاد. نبوت تشریعی که با رسالت همراه است از نظر قرآن کریم مخصوص مردهاست، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آیهٴ 109 آمده است: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِم مِنْ أَهْلِ الْقُرَیٰ﴾ ما قبل از تو کسی را نفرستادیم مگر مردانی که وحی را دریافت میکردند و احکام را تلقّی میکردند، چه اینکه مشابه این تعبیر سورهٴ «یوسف» در آیهٴ 43 سورهٴ «نحل» هم آمده است که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ و این نه برای آن است که زن به مقام کمال راه ندارد، لذا نمیتواند رسول بشود، چون در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که رسالت، یک کار اجرایی است. پشتوانهٴ رسالت، ولایت است [و] ارزش رسالت به آن چهرهٴ رابطهٴ رسول با الله است نه آن چهرهٴ رابطهٴ رسول با خلق الله. آن چهرهٴ رابطه، چهره اجرایی است؛ تدریس است و اداره شئون کشور است و سیاست هست و جنگ و صلح است و امثال ذلک که کارهای اجرایی است. عظمت این کارهای اجرایی به آن جنبه ارتباط بین حق و خلق بر میگردد که آن جنبهٴ ارتباط را ولایت میگویند که آن باطن رسالت است و پشتوانهٴ رسالت، در آن چهره ارتباط خلق با حق که آن رابطه را ولایت میگویند در آن جهت هیچ فرق بین زن و مرد نیست، همهٴ مقامات مرد را زنها هم میتوانند داشته باشند چه اینکه رسیدند. البته وجود مبارک خاتم(سلام الله علیه) مستثناست، چه اینکه مردها هم به او نرسیدند و نمیرسند. ولی نبوت انبائی نه نبوت تشریعی یعنی از طرف خدا وحیای بیاید، گزارشهایی بیاید، خبرهایی به آنها بدهند چه مربوط به گذشته چه مربوط به حال چه مربوط به آینده، اینگونه از نبوتها را که نبوت انبائی میگویند نه تشریعی و نه رسالت این هیچ دلیلی بر اختصاص به مرد نیست که این مقام را فقط مردها میگیرند. اگر جناب قرطبی این تحلیل را میکرد؛ بین نبوت تشریعی و نبوت انبائی فرق میگذاشت، ممکن بود حرف ایشان مسموع باشد ولی این تحلیل را نکردهاند و گفتند که چون فرشتهها وحی آوردند و این فرشتهها وحی را برای انبیا میآورند لذا «الصحیح ان مریم نبیة» این افراط قضیه، تعدیل همین است که این دارای نبوت انبائی هست و دارای نبوت تشریعی نیست، از نظر شریعت تابع حضرت زکریا بود و مانند آن و این گفت و گوها کرامت است برای خود مریم و گزارشهایی هم که دریافت میکند گزارشهای مربوط به شریعت نیست.
بیان یکی از علتهای قول افراطی قرطبی
﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ﴾ یکی از چیزهایی که در تفسیر قرطبی، زمینهٴ افراطگری ایشان را فراهم کرد این است که میگوید قرآن کریم از مریم به عنوان صدیقه یاد کرده است: ﴿وَأُمُّهُ صِدِّیقَةٌ﴾ چه اینکه فرمود: ﴿صَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ﴾ از مریم به عنوان صدیقه یاد کرده است. منشأ توصیف مریم(علیها السّلام) به صدیقه بودن آن است که وقتی فرشتهها به مریم بشارت دادند که تو مادر میشوی، گرچه به عنوان تعجب و شگفتآوری سؤال و جوابی مطرح شد؛ اما تعجب بود نه استبعاد و در حد شگفتی مسئله تمام شد؛ دیگر آیت و علامت طلب نکرد، برخلاف زکریا که وقتی فرشتهها بشارت پدر شدن را به او دادهاند او هم مسئلهٴ تعجب را طرح کرد، هم آیت طلب کرد که معلوم بشود این تبشیر از ناحیهٴ خداست. چون جناب قرطبی آن ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ ای که زکریا فرمود به همان معنای ناصواب حمل کرد، این حمل آن آیه بر معنای ناصواب وادارش کرد که بگوید مثلاً مریم صدیقه است کاری کرد که زکریا نکرد. زکریا برای حصول اطمینان یا علل و عوامل دیگر گفت ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ مریم دیگر نگفت ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ تصدیق کرد ؛ هر دو کار خلاف عادت بود، کار مریم خلاف عادتتر بود، کار زکریا خلاف عادت بود یعنی یک پیرمرد و یک پیرزن پدر و مادر بشوند آنقدر بعید نیست که یک زن بدون همسر مادر بشود، مع ذلک زکریا آیت و علامت طلب کرد و مریم آیت طلب نکرد؛ نگفت ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾.
چون بحثش قبلاً گذشت که این آیت برای رفع شک نبود،
قول حق در مسئله
بنابراین این شاهدی هم که ایشان اقامه کردند شاهد ناتمامی است و حق در مسئله این است که همهٴ این کرامتها برای خود مریم است؛ وصف به حال متعلق موصوف نیست [بلکه] وصف به حال خود موصوف است یعنی ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ برای خود مریم است و روایات هم که دارد چند زن به کمال رسیدند که یکی مریم است؛ دیگری فاطمه(سلام الله علیهما) و خدیجه است و آسیه و امثال ذلک.
پرسش:...
پاسخ: آن عصمت است دیگر؛ اگر کسی مصطفای حق باشد آن هم شک نمیکند و این موجبه که به نحو کلیه عکس نمیشود یعنی انبیا شک نمیکنند، نه اینکه هر کسی که شک نکرد نبی باشد و نه اینکه غیر انبیا حتماً باید شک بکنند، آن دو مطلب هیچ کدام لازم نیست یعنی هیچ نبیای شک نمیکند. دو مطلب دیگر ممکن است در کنارش باشد که هیچ کدام تام نباشد: یکی اینکه غیر نبی هر که هست شک میکند؛ یکی اینکه غیر نبی، حق شک کردن را ندارد اینطور نیست؛ میشود که غیر نبی کسی هم باشد شک نکند و از آن طرف کسی هم باشد شک نکند ولی نبی نباشد و این اوصاف هم اوصاف متعلق به وصف به حال خود موصوف هست، البته تربیت شدن دست زکریا سهیم است و اگر خدای سبحان بخواهد زنی را مادر این پیغمبر بکند مقدماتش را هم قبلاً فراهم میکند اینها زمینهسازی خوبی است؛ اما اینها نشانهٴ آن نیست که همهٴ این اوصاف، از باب وصف به حال متعلق موصوف باشد.
منظور از تطهیر حضرت مریم(علیها السلام)
اما اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ آن اصطفای اول همانطوری که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید اصطفای نفسی است یعنی در بخشهای علمی و عملی این بانو صفوةالله است، به فرشتهها این بشارت را دادهاند، چه اینکه به مادر موسی هم وحی فرستادند؛ منتها نه به این تجلیل و تفریط. تطهیری که در وسط قرار گرفت اختصاص ندارد به آن تطهیر از طهارت از طمس، بلکه از همهٴ رذایل اخلاقی خدای سبحان این بانو را مطهر کرده است و از هر تهمتی هم او را تطهیر کرد، آنها مریم(علیهاالسّلام) را متهم کردند ﴿وَقَوْلِهِمْ عَلَیٰ مَرْیَمَ بُهْتَاناً عَظِیماً﴾ خدای سبحان او را هم تطهیر کرد، تنزیه کرد و با تکلیم عیسی در گهواره، او را تنزیه کرد تطهیر کرد؛ هم نسبتهای ناروا را از او زدود و او را تنزیه کرد و هم اینکه او را مطهّره بار آورد، لذا وقتی فرشته برای او متمثل شد ﴿قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیّاً﴾ این نه تنها خود را منزه از رجس و آلودگی میداند، بلکه این طرف را هم به تقوا دعوت میکند.
مقایسه جریان حضرت مریم و حضرت یوسف(علیهما السلام)
و این جریان اگر بالاتر از جریان یوسف(سلام الله علیه) نباشد، کمتر از او نیست. در جریان یوسف حضرت خودش را نجات داد ﴿هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأیٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ یعنی کار که در خارج واقع نشد مقدمات کار هم نشد میل به مقدمات هم نشد، چون تعلیق بر محال شد. فرمود اگر برهان رب را نمیدید قصد میکرد، در مرحله قصد تعلیق بر محال شد، فضلاً از مقدمات و فضلاً از عمل. ولی در سه مرحله این آیه یوسف(سلام الله علیه) را معصوم میداند؛ اما فقط سخن این است که من نمیکنم. اما مریم(علیها السّلام) میفرماید که ﴿إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیّاً﴾ این ﴿إِن کُنتَ تَقِیّاً﴾ دعوت به تقواست، مثل اینکه ما در نهی از منکر اگر به کسی بگوییم تو اگر مومنی این کار را نمیکنی یعنی مومن باش، تو اگر مسلمی این حرف را نمیزنی یعنی مسلم باش، این ﴿إِن کُنتَ تَقِیّاً﴾ دعوت به تقواست. پس این ﴿طَهَّرَکِ﴾ هم میتواند طهارت ظاهری را بگیرد هم طهارت باطنی را و هم طهارت نفسی را و هم تنزیه و تطهیر مریم از صحبتهای ناروا.
منظور از (اصطفاک علی نساء العالمین)
اما ﴿وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ چون این ﴿عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ متعلق به خصوص این اصطفای دوم است و این اصطفا وقتی با «علیٰ» استعمال بشود اصطفای نسبی است، نه نفسی یعنی خدای سبحان مریم را بر همهٴ زنان عالمیان ترجیح داده، ظاهرش این است و اگر بگوییم منظور عالمیان عصر خودش هست یعنی «نِسَاءِ الْعَالَمیعصرها» این تکلف دارد، گرچه گفته شد که اگر ما بگوییم فلان کس اشعر الناس است یا اعلم الناس است یعنی اعلم الناس عصر خود و اشعر الناس عصر خود است و این کلمه دلالت ندارد بر اینکه فلان شخص اعلمالناس است الی یوم القیامة؛ اما اینکه این کلمه دلالت ندارد، برای اینکه خود این کلمه تاب آن را ندارد، ما که نمیگوییم اعلم العلماء فی العالمین که، میگوییم اعلم الناس این اعلم الناس غیر از اعلم من الرجال العالمین است، اعلم من العالمین است پس اینها شاهد نیست که اگر گفتیم فلان شخص اشعرالناس است یا اعلم الناس است و امثال ذلک همانطوری که ظاهر این تعبیرات آمده است که آن شخص اعلم عصر خودش است نه اعلم مطلق ولو در اعصار آینده، پس این تعبیر ﴿وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ هم مثل اعلم الناس گفتن ماست، چون تعبیرها دو گونه است.
حل مخالفت تباینی بین آیه و روایاتِ مربوط به افضلیت حضرت زهرا(سلام الله علیها)
مطلب بعدی آن است که روایات میگوید منظور آن است که مریم(علیها السّلام) افضل النساء عالمین عصر خود است و فاطمه(علیها السّلام) هم سیدة النساءُ العالمین در اول و آخر که بحثی از روایات در بحثی دیگر خوانده شد.
پرسش:...
پاسخ: آن مجموع درباره مجموع است، نظیر ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَیٰ آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ این مجموع در برابر مجموع این چنین است، این چهار زن نسبت به سایر زنها افضلاند؛ اما فضیلت داخلی خودشان چیست؟ این فضیلت داخلی خودشان بر اساس روایت حضرت زهرا(علیها السّلام) است، ظاهر آیه مریم(علیهاالسّلام) است؛ اما آن روایت، فضیلت نفسی را دارد یعنی کرامتها، علمها، تقواها، معرفتها و امثال ذلک و این آیه آن فضیلت نسبی را دارد یعنی خدا کاری دربارهٴ مریم کرد که درباره هیچ زنی نکرد که دربحث دیروز گذشت و همان بحث دیروزی امروز باید تکمیل بشود.
پرسش:...
پاسخ: مقید نیست، این مطلق نیست [بلکه] این یک قضیه شخصیه است. معنای تقیید آن است که اگر گفتند که ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ این اموال، جمع است و مضاف [و] شامل همهٴ مالها میشود. روایات میفرماید که نه از نه چیز اینها زکات میگیریم ، این میشود تقیید، تقیید مطلق یا تخصیص عام این را میگویند تقیید تخصیصی. اما اگر آیه بگوید زید از همهٴ مردم جهان بالاتر است، روایت میگوید خیر ذید اینچنین نیست، عمرو از همه افضل است حتی از زید، این را نمیگویند تقیید که، این را میگویند خلاف ظاهر.
پرسش:...
پاسخ: آیه میگوید که زید افضل همه است حتی نسبت به عمرو، روایت میگوید که عمرو افضل از همه است حتی نسبت به زید، این میشود مخالفت تباینی. ظاهر آیه این است که مریم(علیها السّلام) صفوةالله است و فضیلت دارد «عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ» حتی بر آن زنهای دیگر و زهرا(سلام الله علیها) روایات معتبر دلالت میکند که فاطمه(سلامالله علیها) افضل سیده نساء العالمین است من الاولین و الآخرین حتی بر مریم ، این را نمیگویند تقیید [بلکه] این را میگویند مخالفت تباینی ولی اگر روال خود آیه روشن شد، معلوم میشود که هم آیه حق است هم روایت، هم سیده نساء عالمیان بودن من الاولین و الآخرین برای حضرت زهرا(علیها السلام) تثبیت میشود ، بدون معارض و بدون مخالفت ظاهر آیه و هم آن کار اختصاصی مریم علی وجه الارض در گذشته و حال و آینده بیسابقه بود که آن هم به جایش باقی است.
بررسی آیات بنیاسرائیل برای فهم معنای (علی العالمین)
پرسش:...
پاسخ: دربارهٴ بنیاسرائیل چند طایفه از آیات است. آنها، همان آقایانی که فکر میکردند که منظور از ﴿نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ یعنی «نِسَاءِ عالمی عصرها» است به همین آیاتی که دربارهٴ بنیاسرائیل آمده تمسّک کردند. دربارهٴ بنیاسرائیل چند آیه است که دلالت میکند که اینها افضل مردم جهاناند، نظیر آیهٴ 140 سورهٴ «اعراف» که موسای کلیم(سلام الله علیه) به بنیاسرائیل فرمود ﴿قَالَ﴾ بعد از اینکه آنها گفتند: ﴿یَامُوسَیٰ اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ٭ إِنَّ هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ ٭قَالَ أَغَیْرَ اللّهِ أَبْغِیکُمْ إِلهاً وَهُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ این ﴿وَهُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ این مضموم در آیات دیگر هم هست که ﴿فَضَّلْنَاهُمْ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ و امثال ذلک. خب، آیا این ﴿وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ یعنی بنیاسرائیل، افضل مردم عصر خودشاناند تا ما بگوییم آیهٴ محلّ بحث هم نظیر آن آیه است، تازه آنجا را ما با قرینه حمل کردیم اینجا را هم باید قرینه داشته باشیم تا حمل بکنیم، صرف اینکه میشود صرف امکان که کافی نیست آنجا را اگر ما با قرینه حمل کردیم اینجا را هم باید قرینه داشته باشیم حمل کنیم. یا نه، آنجا هم منظور ﴿فَضَّلَکُمْ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ یا ﴿فَضَّلْنَاهُمْ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾، ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَی عِلْمٍ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ این مضمون که وارد شده است یعنی خدای سبحان، کاری دربارهٴ بنیاسرائیل کرد که با احدی نکرد، با هیچ گروهی نکرد و این درست هم است. نه تک تک یهودیها را بر دیگران ترجیح داد، نه این امت را علماً و عملاً و فضیلتاً بر سایر امم ترجیح داد این چنین نیست، چون خود قرآن این وضع را مشخص کرد به بنیاسرائیل خطاب کرد، فرمود: ﴿آتاکُم مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَدَاً مِنَ الْعَالَمِینَ﴾ ؛ خدا به شما چیزی داد که به هیچ گروهی نداد و درست هم هست، الآن هم همینطور است. خدا آن اندازه که اتمام حجت بر بنیاسرائیل کرد آن همه انبیایی که برای اینها فرستاد برای هیچ قومی نه در قوم عرب نه در قوم عجم فقط این قوم عبری و سریانی اینها که انبیای ابراهیم بودند این همه پیامبر به اینها فرستاد و خبث اینها بود، این آیه اگر دلیلی بر رذالت آنها نداشته باشد دلیل بر فضیلت آنها نیست، چون همهٴ انبیا آمدند نظیر موسی فرمود: ﴿إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ این چه حرفی میزنید، شما تازه معجزه دیدید از این دریا گذاشتید بعد من را به بتپرستی و بتتراشی دعوت میکنید؟! خدا چیزی به شما داد که به هیچ کس نداد ﴿آتاکُم مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَدَاً مِنَ الْعَالَمِینَ﴾؛ هیچ امتی به اندازهٴ امت بنیاسرائیل پیامبر نداشتند اکثر انبیا از اینها بودند، این اگر دلیل رذیلت تک تک اینها نباشد، دلیل بر فضیلت تک تک اینها نیست، البته انبیایشان فضیلت دارند. اگر قرآن مشخص کرد معیار فضیلت بنیاسرائیل ﴿عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ را، فرمود خدا کاری نسبت به شما کرد نسبت به هیچ کس نکرد و الآن هم همینطور است، حالا این چه دلیل است بر اینکه ما بگوییم: ﴿فَضَّلَکُمْ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ یعنی «عالمی عصره» اکثر انبیا فرزندان اسحاقاند و بنیاسرائیلاند بعد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) «انا ابنالذبیحین» فرزند اسماعیل بود و قرآن فرمود ما این همه انبیا به شما دادیم که به هیچ امتی ندادیم، همین معنا باعث میشود که ﴿وَهُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ به ظاهرش باقی باشد ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَیٰ عِلْمٍ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ بر معنایش باقی است اینها یعنی خدا به اینها چیزی داد که به هیچ کس نداد.
نیاز به قرینه برای انصراف معنای (علی العالمین)
ولی در بعضی از موارد همین کلمه ﴿فَضَّلْنَا عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ هست، در خودش یک قرینه داخلی هست که منظور عالمین عصر خودش است نه عالمین مطلق، در خودش یک قرینه داخلی دارد و آن جریانی است که در سورهٴ «انعام» آمده در این بخش از آیات که از 83 شروع میشود ﴿وَتِلْکَ حُجَّتُنَا آتَیْنَاهَا إِبْرَاهِیمَ﴾ بعد میفرماید: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ کُلّاً هَدَیْنَا﴾ در آیهٴ بعد میفرماید: ﴿وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَیٰ وَعِیسَیٰ وَإِلْیَاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ بعد در آیهٴ 86 میفرماید: ﴿وَإِسْمَاعِیلَ وَالْیَسَعَ وَیُونُسَ وَلُوطاً وَکُلّاً﴾ یعنی کل واحد واحد اینها را ﴿فَضَّلْنَا عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ خب این پیداست که منظور فضیلت بر جهانیان نیسست، چون خیلی از انبیای اولواالعزم در این آیه ذکر نشدند، اینها صاحب شریعت نیستند اینها تازه تابع شریعت انبیای اولواالعزم دیگرند، خود همین آیه که میفرماید ما اسماعیل را بر عالمین ترجیح دادیم یسع را بر عالمین تفضیل دادیم یونس و لوط را بر عالمین تفضیل دادیم ـ با اینکه خود لوط جزء مؤمنان به حضرت ابراهیم بود ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَیٰ رَبِّی﴾ ـ خب لوطی را که حافظ شریعت حضرت ابراهیم بود ابراهیم از انبیای اولواالعزم است و لوط به او مؤمن است و دستور را از او میگیرد، خدا هم میفرماید ما لوط را بر عالمین تفضیل دادیم، این پیداست که عالمین عصر خودش است دیگر، این یک قرینهٴ داخلی دارد. پس اگر این جایی قرینه داخلی نداشت منظور از آن عالمین، عالمین مطلق است در جریان بنیاسرائیل، خدا چیزی به بنیاسرائیل داد که به هیچ امّتی نداد، در جریان حضرت مریم خدا چیزی به او داد که به هیچ زنی نداد.
پرسش:...
پاسخ: آن هم که اگر بخواهد بدهد آن قرینه میشود که منظور از این عالمین، عالمین عصر است شعار که نداد. اگر بعدها کسی چون مریم بدون همسر مادر پیغمبری چون مسیح بشود، این معلوم میشود که ﴿وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ یعنی عالمین عصر خودش؛ اما تا حال که نشد اگر نشد این لفظ به ظهور خود باقی است.
اصطفای نفسی در روایات مربوط به حضرت زهرا(سلام الله علیها)
آنگاه روایات دیگر، اصطفای نفسی را ذکر میکند. همان روایاتی که دیروز از امالی مرحوم صدوق خوانده شد این راجع به مقام و معنویت حضرت زهراست که فرمود به شفاعت دخترم وارد بهشت میشوند این مقام معنوی است، فرمود مقامی را خدا به دخترم داد که به اولین و آخرین آن مقام را نداد ، آن روایات را تنها در کتاب ماها نیست اهل سنت هم نقل کردهاند. آن روایات مقام معنوی و امر نفسی را میخواهد بفرماید و ظاهر این جمله اخیر آیه معنای نسبی است و اصلاً تعارضی ندارد میتوانیم خلاف ظاهر را مرتکب بشویم و روایتی هم که مرحوم طبرسی در این مجمع و دیگران از امام باقر(سلام الله علیه) نقل کردند ، همین معنا را تبیین میکند، لذا لازم نیست ما بگوییم عالمین عصر خود تا اینکه خلاف ظاهر باشد. البته اگر نسبت به فضیلت نفسی باشد این فضیلت نفسی قابل تقیید است. بیان ذلک این است که فضیلت نفسی، مقید به ﴿عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ نبود ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ﴾ یعنی از بین یک گروهی تو را انتخاب کرد تو صفوه هستی، این مطلق است. آیا از بین زنهای عصر خود برگزیده شدی یا از بین زنان عالمیان انتخاب شدی این مطلق است. این را با روایات وارده دربارهٴ حضرت زهرا(علیها السّلام) به خوبی میشود تقیید کرد یعنی مریم(علیهاالسّلام) از بین زنان عصر خود به عنوان عالمهٴ عابده برگزیده شده است، چون ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ﴾ متعلقش محذوف است یعنی از بین چه کسانی تو را برگزید، آیا از بین زنان عصرت یا مطلق، روایات دلالت دارد بر اینکه از بین زنان عصرش این میشود جمع عرفیاش هیچ تعارضی هم ندارد.
پرسش:...
پاسخ: اولاً تو دارای فضیلتی فی نفسها هستی این یک، همین فضیلت را اگر بخواهیم با دیگران بسنجیم هم باز افضلی، این خودش چون قرینه داخلی دارد.
دستور قنوت و سجود و رکوع برای مریم(علیها السلام)
حالا این همه بحثها، زمینه را فراهم کرد که فرشتهها با او مطلبی را در میان بگذارند. این کلمه ﴿یَا مَرْیَمُ﴾ ﴿یَا مَرْیَمُ﴾ هم عظمت مطلب را تفهیم میکند و هم اینکه معلوم میشود زمینه سخنی است که ﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ ٭ یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی﴾ دیگر نفرمود «و اقْنُتِی» این ندا و خطاب جدید، نشانهٴ آن است که این گفت و گو همچنان ادامه دارد. البته گفت و گوی با فرشتهها، دریافت تبشیر قبل از مریم(علیها السّلام) هم سابقه داشت که در بحثهای جریان حضرت زکریا و اینها اشاره شد که جریان زکریا بیسابقه نبود، برای اینکه خداوند به حضرت ابراهیم بشارت داد و همسر او هم ایستاده بود؛ آیهٴ 71 سورهٴ «هود» اینچنین خوانده شد که ﴿وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ﴾ یعنی همسر حضرت ابراهیم در هنگام آمدن فرشتهها حضور داشت ﴿فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ ٭ قَالَتْ یَا وَیْلَتَی ءَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذَا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذَا لَشَیءٌ عَجِیبٌ ٭ قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ﴾ این همان گفت و گو بین همسر حضرت ابراهیم و فرشتهها بود، اینگونه از گفت و گوها سابقه داشت چه اینکه لاحقه هم داشت؛ اما این خصوصیّت که فرشتهها بگویند ﴿وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ معلوم میشود که دستورات بعدی هم هست و آن این است که ﴿یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ﴾ با اینکه این مریم بود به این نام نامیده شد و در آن بیت المقدس، در آن معبد هم مشغول عبادت و نیایش بود؛ اما دستوری که رسید این است که قنوت کن، «قنوت» یعنی خضوع مداوم، اطاله عبادت ﴿أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ﴾ معنایش این بود.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اینها که دستوراتی بود حضرت زکریا به همه داده بود. اگر کسی در عالم بیداری یا غیر بیداری به او دستور بدهند که نماز بخوان یعنی آنچه را که به تو و پیامبرت گفت عمل بکن، آنچه را که از دینت یافتی به آن عمل بکن ﴿یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ﴾ این دستور را مریم امتثال کرد و خدا هم گزارش داد که ﴿صَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ﴾ این ﴿کَانَتْ﴾ هم نشانهٴ استمرار است، از این طرف دستور داد از آن طرف اعلام کرد که او به این دستور عمل کرد.
دلیل تقدم سجده بر رکوع در آیه
﴿وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ﴾ سجود و رکوع، دو جزء از اجزای مهم نمازند. تقدیم سجده بر رکوع احتمالاتی را به همراه دارد: یکی اینکه در شریعت آنها سجود، قبل از رکوع بود؛ یکی اینکه نه سجود، قبل از رکوع نبود ولی این ترتیب عملی با عطف به واو استفاده نمیشود یعنی صرف عطف کردن رکوع را بر سجود به واو به صرف تقدیم ذکری، تقدیم به ترتیبی از آن استفاده نمیشود که سجود اول است بعد رکوع؛ اما خب این معنا را همراه دارد که کشف از اهمیت میکند، اگر دلالت بر ترتیب نداشته باشد کشف از اهتمام دارد. دلالت بر ترتیب در ذیل آیه ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ﴾ آنجا آمده [و] بحثش هم قبلاً گذشت که ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ﴾ عطف مروه بر صفا به «واو» است نه «فاء» و سعی بین صفا و مروه را گروهی اینچنین دانستند که رفتن از صفا به مروه و برگشت از مروه به صفا یعنی از صفا تا صفا جمعاً یک شوط است، مثل اینکه «من الحجر الاسود الی الحجر الاسود» جمعاً یک شوط است، هفت شوط به عنوان سعی بین صفا لازم است یعنی چهارده بار این مسجد را انسان طی کند از صفا به مروه و از مروه به صفا این یک شوط است که این حرف، حرف باطلی است. قول صواب همین است که از صفا به مروه یک شوط و از مروه به صفا شوط دیگر این اشواط هفتگانه سعی از صفا شروع میشود به مروه ختم میشود. اما حالا از صفا شروع بشود یا از مروه، این طبق روایتی که اهل سنت نقل کردند رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «إبدءوا بما بَدَءَ الله» شما در هنگام این هفت شوط به نام سعی صفا و مروه از جایی شروع کنید که خدا شروع کرده است، چون خدا اول اسم صفا را برد بعد مروه، شما از صفا بروید مروه و از مروه بیایید به صفا «إبدءوا بما بَدَءَ الله» البته استحسانی است؛ اما عمده سند سیره و سنت خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است که فعل حضرت از صفا شروع میشد به مروه ختم میشد و این اشواط سبعه اینچنین است. اما بالاخره تقدیم ذکری بیدلالت بر اهمیت نیست، لذا سجود مقدم شد و اهمیت سجود آن است که بهترین حالی که انسان در حال نماز دارد همان حال سجده است، لذا جایی که در آن نماز خوانده میشود، میگویند مسجد، مرکع یا امثال ذلک نمیگویند؛ نمیگویند جای رکوع، مکان رکوع [بلکه] میگویند مکان سجود آنهایی که ﴿وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ﴾ را استفاده میکردند براساس این شواهد میگفتند. به هر حال نامگذاری مصلا و مکان نماز و مسجد، نامگذاری به اشرف اعضای صلات است، چون مهمترین جزء نماز همان سجود است و ذکرش هم نشان میدهد «سبحان ربی الاعلی» بالاتر از «سبحان ربی العظیم» است و انسان تا پایین نرود، احساس اعلیٰ بودن حق نمیکند. به هر حال نشانهٴ آنکه سجود افضل اجزاست این است که نماز را به نام سجود اصولاً مینامند و در سورهٴ مبارکهٴ «ق» آیهٴ 39 و 40 این است ﴿فَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ و ﴿قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ که ناظر به قبل از نماز صبح است و ﴿وَقَبْلَ الْغُرُوبِ﴾ که ناظر به نماز عصر است ﴿ وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ﴾ که ناظر به نماز مغربین است ﴿وَأَدْبَارَ السُّجُودِ﴾، ﴿أَدْبَارَ السُّجُودِ﴾ یعنی تعقیب نمازها، سجود یعنی صلات بعد از سجده، تسبیح بکن یعنی بعد از نماز تسبیح بکن که «اطلق السجود و اریدة الصلاة»، برای اینکه این اشرف اجزای نماز است، حالا ﴿وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ﴾ معنایش آن است که در نماز جماعت شرکت بکن ﴿وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ﴾ یعنی با سایر رکوع کنندهها یکجا رکوع بکن یعنی در صف جماعت شرکت بکن یا نه، وقتی گفتند: ﴿کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ﴾ یعنی خط مشیتان با صادقین باشد، با راکعین باش با مصلین باش با نمازگزارها باش نه نماز جماعت بخوان، که شاید دومی اظهر باشد.
«و الحمد لله رب العالمین»
اقوال سهگانه دربارهٴ سخن گفتن مریم(علیها السلام) با ملائکه
قول قرطبی دربارهٴ سخن مریم با ملائکه
مقایسه جریان حضرت مریم و حضرت یوسف(علیهما السلام)
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ ﴿42﴾ یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ ﴿43﴾
اقوال سهگانه دربارهٴ سخن گفتن مریم(علیها السلام) با ملائکه
بعد از اینکه جریان اصطفای آلعمران را بازگو فرمود و طلیعه قصهٴ مادر مریم(علیها السّلام) را ذکر کرد که مادر مریم، مریم را به این نام تسمیه کرد و او را به خدا پناه داد و خدا هم نذر او را پذیرفت و مریم را برای خدمت خانهٴ خود قبول کرد و او را با یک رویش نیکی انبات کرد و رویانید و زکریا(علیه السّلام) را کفیل و سرپرست و مربی او قرار داد و رزقهای غیبی را هم نصیب او کرد، آنگاه مناسبتی که با جریان مریم(علیها السّلام) داشت قصّه زکریا و یحیی را به طور اجمال ذکر فرمود، آنگاه به تتمه جریان حضرت مریم پرداخت، فرمود که فرشتهها با مریم سخن گفتند. در این جریان ﴿إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ﴾ مفسران ما سه گروه شدهاند: عدهای افراط و عدهای تفریط و عدهای در حد وسط. تفریطیها نظیر معتزله مثل زمخشری در کشاف و همفکرانشاناند که میگویند این گفت و گو و این بشارتهایی که فرشتهها به مریم(علیها السّلام) دادند اینها یا جزء معجزات زکریا(سلام الله علیه) هست که پیامبر آن عصر بود یا ارهاص است برای عیسی(سلام الله علیه). «ارهاص» همانطوری که در کتابهای کلامی ملاحظه فرمودید عبارت از پیش درآمد معجزه پیامبری است که از راه میرسد؛ قبل از ظهور یک پیامبر اگر کارهای خارق عادتی اتفاق بیفتد، میگویند اینها جزء ارهاصاتاند. نظیر اشراط الساعهای که قبل از ظهور قیامت حاصل میشود، مشابه آنها اشراط الرسالة و اشراط النبوة هم هست یعنی قبل از اینکه یک نبی به دنیا بیاید یا به نبوت برسد یک حوادث غیر عادی رخ میدهد، نظیر آنچه دربارهٴ بعثت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شده است، اینها را میگویند ارهاص که در کتابهای کلامی ملاحظه فرمودید.
زمخشری و امثال او فکر میکنند که این بشارتهایی که مریم(علیها السّلام) دریافت کرد اگر معجزه زکریا نباشد پیش درآمد اعجاز و من اشراط الاعجاز و میلاد مسیح(سلام الله علیه) است، برای خود مریم بهایی قائل نیستند. این نه برای آن است که مریم زن است، بلکه برای آن است که مریم پیغمبر نیست و برای غیر پیغمبر خارق عادت روا نیست، این سخن تفریطیها که زمخشری بیمیل به این سخن نیست و همفکران او هم اینچنین میاندیشند. افراطیون کسانیاند که نظیر صاحب تفسیر جامع یعنی قرطبی، میگویند این گفت و گوی فرشتهها با مریم(علیها السّلام) نشانهٴ آن است که مریم نبی بود و دارای مقام نبوت بود، زیرا برای غیر انبیا فرشتهها نازل نمیشوند و این گفت و گوها و دریافت تبشیر، نشانه نبوت اوست و بر اساس این سخن که مریم نبی بود پافشاری هم میکند، جناب قرطبی این افراط و قول سوم که قول وسط است و اوسط الاقوال و حق الاقوال است این است که این کرامتها برای خود مریم(علیها السّلام) است و کرامت اختصاصی به پیامبر ندارد، چه اینکه مخصوص مرد نیست؛ چه مرد چه زن میتواند به مقام ولایت برسد و در اثر آن مقام ولایت کارهای خارق عادت انجام بدهد؛ منتها چون دعوایی ندارد یعنی ادعایی ندارد که من پیامبرم این خارق عادت آنها کرامت است و نه معجزه که فرق کرامت و معجزه یک فرق جوهری نیست که یک فرق ماهوی باشد، اگر این کار خارق عادت با تحدی و دعوای نبوت مثلاً همراه بود میشود معجزه، اگر با دعوا و ادعای مقام همراه نبود و تحدی را در بر نداشت میشود کرامت وگرنه سنخ کار یکی است. همین مرده زنده کردن را ائمه(علیهم السّلام) داشتند، چه اینکه مسیح(سلام الله علیه) داشت؛ منتها یکی شده معجزه، دیگری شده کرامت. پس این کرامت برای غیر انبیا هم هست و ظاهر این آیات این است که خود مریم(علیها السّلام) به این مقام رسیده است یعنی گفت و گو با او برای صفوه بودن اوست، چه اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾.
قول قرطبی دربارهٴ سخن مریم با ملائکه
اما حرف جناب قرطبی و امثال او مسموع نیست، برای اینکه اینها بین نبوّت انبائی و نبوت تشریعی فرق نگذاشتند. منظور آنها از نبوت، همین رسالتی است که سایر انبیا دارند. قرآن کریم نبوت تشریعی را یعنی آن کسی که خبرهای مربوط به شریعت را دریافت میکند نبوت تشریعی؛ آن که خبرهای مربوط به احکام و شریعت را دریافت میکنند میگویند دارای نبوت تشریعی است، این نبوت تشریعی با رسالت همراه است حالا یا برای خودش فقط یا برای گروه کم یا زیاد. نبوت تشریعی که با رسالت همراه است از نظر قرآن کریم مخصوص مردهاست، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آیهٴ 109 آمده است: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِم مِنْ أَهْلِ الْقُرَیٰ﴾ ما قبل از تو کسی را نفرستادیم مگر مردانی که وحی را دریافت میکردند و احکام را تلقّی میکردند، چه اینکه مشابه این تعبیر سورهٴ «یوسف» در آیهٴ 43 سورهٴ «نحل» هم آمده است که ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ و این نه برای آن است که زن به مقام کمال راه ندارد، لذا نمیتواند رسول بشود، چون در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که رسالت، یک کار اجرایی است. پشتوانهٴ رسالت، ولایت است [و] ارزش رسالت به آن چهرهٴ رابطهٴ رسول با الله است نه آن چهرهٴ رابطهٴ رسول با خلق الله. آن چهرهٴ رابطه، چهره اجرایی است؛ تدریس است و اداره شئون کشور است و سیاست هست و جنگ و صلح است و امثال ذلک که کارهای اجرایی است. عظمت این کارهای اجرایی به آن جنبه ارتباط بین حق و خلق بر میگردد که آن جنبهٴ ارتباط را ولایت میگویند که آن باطن رسالت است و پشتوانهٴ رسالت، در آن چهره ارتباط خلق با حق که آن رابطه را ولایت میگویند در آن جهت هیچ فرق بین زن و مرد نیست، همهٴ مقامات مرد را زنها هم میتوانند داشته باشند چه اینکه رسیدند. البته وجود مبارک خاتم(سلام الله علیه) مستثناست، چه اینکه مردها هم به او نرسیدند و نمیرسند. ولی نبوت انبائی نه نبوت تشریعی یعنی از طرف خدا وحیای بیاید، گزارشهایی بیاید، خبرهایی به آنها بدهند چه مربوط به گذشته چه مربوط به حال چه مربوط به آینده، اینگونه از نبوتها را که نبوت انبائی میگویند نه تشریعی و نه رسالت این هیچ دلیلی بر اختصاص به مرد نیست که این مقام را فقط مردها میگیرند. اگر جناب قرطبی این تحلیل را میکرد؛ بین نبوت تشریعی و نبوت انبائی فرق میگذاشت، ممکن بود حرف ایشان مسموع باشد ولی این تحلیل را نکردهاند و گفتند که چون فرشتهها وحی آوردند و این فرشتهها وحی را برای انبیا میآورند لذا «الصحیح ان مریم نبیة» این افراط قضیه، تعدیل همین است که این دارای نبوت انبائی هست و دارای نبوت تشریعی نیست، از نظر شریعت تابع حضرت زکریا بود و مانند آن و این گفت و گوها کرامت است برای خود مریم و گزارشهایی هم که دریافت میکند گزارشهای مربوط به شریعت نیست.
بیان یکی از علتهای قول افراطی قرطبی
﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ﴾ یکی از چیزهایی که در تفسیر قرطبی، زمینهٴ افراطگری ایشان را فراهم کرد این است که میگوید قرآن کریم از مریم به عنوان صدیقه یاد کرده است: ﴿وَأُمُّهُ صِدِّیقَةٌ﴾ چه اینکه فرمود: ﴿صَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ﴾ از مریم به عنوان صدیقه یاد کرده است. منشأ توصیف مریم(علیها السّلام) به صدیقه بودن آن است که وقتی فرشتهها به مریم بشارت دادند که تو مادر میشوی، گرچه به عنوان تعجب و شگفتآوری سؤال و جوابی مطرح شد؛ اما تعجب بود نه استبعاد و در حد شگفتی مسئله تمام شد؛ دیگر آیت و علامت طلب نکرد، برخلاف زکریا که وقتی فرشتهها بشارت پدر شدن را به او دادهاند او هم مسئلهٴ تعجب را طرح کرد، هم آیت طلب کرد که معلوم بشود این تبشیر از ناحیهٴ خداست. چون جناب قرطبی آن ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ ای که زکریا فرمود به همان معنای ناصواب حمل کرد، این حمل آن آیه بر معنای ناصواب وادارش کرد که بگوید مثلاً مریم صدیقه است کاری کرد که زکریا نکرد. زکریا برای حصول اطمینان یا علل و عوامل دیگر گفت ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ مریم دیگر نگفت ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ تصدیق کرد ؛ هر دو کار خلاف عادت بود، کار مریم خلاف عادتتر بود، کار زکریا خلاف عادت بود یعنی یک پیرمرد و یک پیرزن پدر و مادر بشوند آنقدر بعید نیست که یک زن بدون همسر مادر بشود، مع ذلک زکریا آیت و علامت طلب کرد و مریم آیت طلب نکرد؛ نگفت ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾.
چون بحثش قبلاً گذشت که این آیت برای رفع شک نبود،
قول حق در مسئله
بنابراین این شاهدی هم که ایشان اقامه کردند شاهد ناتمامی است و حق در مسئله این است که همهٴ این کرامتها برای خود مریم است؛ وصف به حال متعلق موصوف نیست [بلکه] وصف به حال خود موصوف است یعنی ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ برای خود مریم است و روایات هم که دارد چند زن به کمال رسیدند که یکی مریم است؛ دیگری فاطمه(سلام الله علیهما) و خدیجه است و آسیه و امثال ذلک.
پرسش:...
پاسخ: آن عصمت است دیگر؛ اگر کسی مصطفای حق باشد آن هم شک نمیکند و این موجبه که به نحو کلیه عکس نمیشود یعنی انبیا شک نمیکنند، نه اینکه هر کسی که شک نکرد نبی باشد و نه اینکه غیر انبیا حتماً باید شک بکنند، آن دو مطلب هیچ کدام لازم نیست یعنی هیچ نبیای شک نمیکند. دو مطلب دیگر ممکن است در کنارش باشد که هیچ کدام تام نباشد: یکی اینکه غیر نبی هر که هست شک میکند؛ یکی اینکه غیر نبی، حق شک کردن را ندارد اینطور نیست؛ میشود که غیر نبی کسی هم باشد شک نکند و از آن طرف کسی هم باشد شک نکند ولی نبی نباشد و این اوصاف هم اوصاف متعلق به وصف به حال خود موصوف هست، البته تربیت شدن دست زکریا سهیم است و اگر خدای سبحان بخواهد زنی را مادر این پیغمبر بکند مقدماتش را هم قبلاً فراهم میکند اینها زمینهسازی خوبی است؛ اما اینها نشانهٴ آن نیست که همهٴ این اوصاف، از باب وصف به حال متعلق موصوف باشد.
منظور از تطهیر حضرت مریم(علیها السلام)
اما اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ آن اصطفای اول همانطوری که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید اصطفای نفسی است یعنی در بخشهای علمی و عملی این بانو صفوةالله است، به فرشتهها این بشارت را دادهاند، چه اینکه به مادر موسی هم وحی فرستادند؛ منتها نه به این تجلیل و تفریط. تطهیری که در وسط قرار گرفت اختصاص ندارد به آن تطهیر از طهارت از طمس، بلکه از همهٴ رذایل اخلاقی خدای سبحان این بانو را مطهر کرده است و از هر تهمتی هم او را تطهیر کرد، آنها مریم(علیهاالسّلام) را متهم کردند ﴿وَقَوْلِهِمْ عَلَیٰ مَرْیَمَ بُهْتَاناً عَظِیماً﴾ خدای سبحان او را هم تطهیر کرد، تنزیه کرد و با تکلیم عیسی در گهواره، او را تنزیه کرد تطهیر کرد؛ هم نسبتهای ناروا را از او زدود و او را تنزیه کرد و هم اینکه او را مطهّره بار آورد، لذا وقتی فرشته برای او متمثل شد ﴿قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیّاً﴾ این نه تنها خود را منزه از رجس و آلودگی میداند، بلکه این طرف را هم به تقوا دعوت میکند.
مقایسه جریان حضرت مریم و حضرت یوسف(علیهما السلام)
و این جریان اگر بالاتر از جریان یوسف(سلام الله علیه) نباشد، کمتر از او نیست. در جریان یوسف حضرت خودش را نجات داد ﴿هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأیٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ یعنی کار که در خارج واقع نشد مقدمات کار هم نشد میل به مقدمات هم نشد، چون تعلیق بر محال شد. فرمود اگر برهان رب را نمیدید قصد میکرد، در مرحله قصد تعلیق بر محال شد، فضلاً از مقدمات و فضلاً از عمل. ولی در سه مرحله این آیه یوسف(سلام الله علیه) را معصوم میداند؛ اما فقط سخن این است که من نمیکنم. اما مریم(علیها السّلام) میفرماید که ﴿إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیّاً﴾ این ﴿إِن کُنتَ تَقِیّاً﴾ دعوت به تقواست، مثل اینکه ما در نهی از منکر اگر به کسی بگوییم تو اگر مومنی این کار را نمیکنی یعنی مومن باش، تو اگر مسلمی این حرف را نمیزنی یعنی مسلم باش، این ﴿إِن کُنتَ تَقِیّاً﴾ دعوت به تقواست. پس این ﴿طَهَّرَکِ﴾ هم میتواند طهارت ظاهری را بگیرد هم طهارت باطنی را و هم طهارت نفسی را و هم تنزیه و تطهیر مریم از صحبتهای ناروا.
منظور از (اصطفاک علی نساء العالمین)
اما ﴿وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ چون این ﴿عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ متعلق به خصوص این اصطفای دوم است و این اصطفا وقتی با «علیٰ» استعمال بشود اصطفای نسبی است، نه نفسی یعنی خدای سبحان مریم را بر همهٴ زنان عالمیان ترجیح داده، ظاهرش این است و اگر بگوییم منظور عالمیان عصر خودش هست یعنی «نِسَاءِ الْعَالَمیعصرها» این تکلف دارد، گرچه گفته شد که اگر ما بگوییم فلان کس اشعر الناس است یا اعلم الناس است یعنی اعلم الناس عصر خود و اشعر الناس عصر خود است و این کلمه دلالت ندارد بر اینکه فلان شخص اعلمالناس است الی یوم القیامة؛ اما اینکه این کلمه دلالت ندارد، برای اینکه خود این کلمه تاب آن را ندارد، ما که نمیگوییم اعلم العلماء فی العالمین که، میگوییم اعلم الناس این اعلم الناس غیر از اعلم من الرجال العالمین است، اعلم من العالمین است پس اینها شاهد نیست که اگر گفتیم فلان شخص اشعرالناس است یا اعلم الناس است و امثال ذلک همانطوری که ظاهر این تعبیرات آمده است که آن شخص اعلم عصر خودش است نه اعلم مطلق ولو در اعصار آینده، پس این تعبیر ﴿وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ هم مثل اعلم الناس گفتن ماست، چون تعبیرها دو گونه است.
حل مخالفت تباینی بین آیه و روایاتِ مربوط به افضلیت حضرت زهرا(سلام الله علیها)
مطلب بعدی آن است که روایات میگوید منظور آن است که مریم(علیها السّلام) افضل النساء عالمین عصر خود است و فاطمه(علیها السّلام) هم سیدة النساءُ العالمین در اول و آخر که بحثی از روایات در بحثی دیگر خوانده شد.
پرسش:...
پاسخ: آن مجموع درباره مجموع است، نظیر ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَیٰ آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ این مجموع در برابر مجموع این چنین است، این چهار زن نسبت به سایر زنها افضلاند؛ اما فضیلت داخلی خودشان چیست؟ این فضیلت داخلی خودشان بر اساس روایت حضرت زهرا(علیها السّلام) است، ظاهر آیه مریم(علیهاالسّلام) است؛ اما آن روایت، فضیلت نفسی را دارد یعنی کرامتها، علمها، تقواها، معرفتها و امثال ذلک و این آیه آن فضیلت نسبی را دارد یعنی خدا کاری دربارهٴ مریم کرد که درباره هیچ زنی نکرد که دربحث دیروز گذشت و همان بحث دیروزی امروز باید تکمیل بشود.
پرسش:...
پاسخ: مقید نیست، این مطلق نیست [بلکه] این یک قضیه شخصیه است. معنای تقیید آن است که اگر گفتند که ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ این اموال، جمع است و مضاف [و] شامل همهٴ مالها میشود. روایات میفرماید که نه از نه چیز اینها زکات میگیریم ، این میشود تقیید، تقیید مطلق یا تخصیص عام این را میگویند تقیید تخصیصی. اما اگر آیه بگوید زید از همهٴ مردم جهان بالاتر است، روایت میگوید خیر ذید اینچنین نیست، عمرو از همه افضل است حتی از زید، این را نمیگویند تقیید که، این را میگویند خلاف ظاهر.
پرسش:...
پاسخ: آیه میگوید که زید افضل همه است حتی نسبت به عمرو، روایت میگوید که عمرو افضل از همه است حتی نسبت به زید، این میشود مخالفت تباینی. ظاهر آیه این است که مریم(علیها السّلام) صفوةالله است و فضیلت دارد «عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ» حتی بر آن زنهای دیگر و زهرا(سلام الله علیها) روایات معتبر دلالت میکند که فاطمه(سلامالله علیها) افضل سیده نساء العالمین است من الاولین و الآخرین حتی بر مریم ، این را نمیگویند تقیید [بلکه] این را میگویند مخالفت تباینی ولی اگر روال خود آیه روشن شد، معلوم میشود که هم آیه حق است هم روایت، هم سیده نساء عالمیان بودن من الاولین و الآخرین برای حضرت زهرا(علیها السلام) تثبیت میشود ، بدون معارض و بدون مخالفت ظاهر آیه و هم آن کار اختصاصی مریم علی وجه الارض در گذشته و حال و آینده بیسابقه بود که آن هم به جایش باقی است.
بررسی آیات بنیاسرائیل برای فهم معنای (علی العالمین)
پرسش:...
پاسخ: دربارهٴ بنیاسرائیل چند طایفه از آیات است. آنها، همان آقایانی که فکر میکردند که منظور از ﴿نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ یعنی «نِسَاءِ عالمی عصرها» است به همین آیاتی که دربارهٴ بنیاسرائیل آمده تمسّک کردند. دربارهٴ بنیاسرائیل چند آیه است که دلالت میکند که اینها افضل مردم جهاناند، نظیر آیهٴ 140 سورهٴ «اعراف» که موسای کلیم(سلام الله علیه) به بنیاسرائیل فرمود ﴿قَالَ﴾ بعد از اینکه آنها گفتند: ﴿یَامُوسَیٰ اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ٭ إِنَّ هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ ٭قَالَ أَغَیْرَ اللّهِ أَبْغِیکُمْ إِلهاً وَهُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ این ﴿وَهُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ این مضموم در آیات دیگر هم هست که ﴿فَضَّلْنَاهُمْ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ و امثال ذلک. خب، آیا این ﴿وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ یعنی بنیاسرائیل، افضل مردم عصر خودشاناند تا ما بگوییم آیهٴ محلّ بحث هم نظیر آن آیه است، تازه آنجا را ما با قرینه حمل کردیم اینجا را هم باید قرینه داشته باشیم تا حمل بکنیم، صرف اینکه میشود صرف امکان که کافی نیست آنجا را اگر ما با قرینه حمل کردیم اینجا را هم باید قرینه داشته باشیم حمل کنیم. یا نه، آنجا هم منظور ﴿فَضَّلَکُمْ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ یا ﴿فَضَّلْنَاهُمْ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾، ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَی عِلْمٍ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ این مضمون که وارد شده است یعنی خدای سبحان، کاری دربارهٴ بنیاسرائیل کرد که با احدی نکرد، با هیچ گروهی نکرد و این درست هم است. نه تک تک یهودیها را بر دیگران ترجیح داد، نه این امت را علماً و عملاً و فضیلتاً بر سایر امم ترجیح داد این چنین نیست، چون خود قرآن این وضع را مشخص کرد به بنیاسرائیل خطاب کرد، فرمود: ﴿آتاکُم مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَدَاً مِنَ الْعَالَمِینَ﴾ ؛ خدا به شما چیزی داد که به هیچ گروهی نداد و درست هم هست، الآن هم همینطور است. خدا آن اندازه که اتمام حجت بر بنیاسرائیل کرد آن همه انبیایی که برای اینها فرستاد برای هیچ قومی نه در قوم عرب نه در قوم عجم فقط این قوم عبری و سریانی اینها که انبیای ابراهیم بودند این همه پیامبر به اینها فرستاد و خبث اینها بود، این آیه اگر دلیلی بر رذالت آنها نداشته باشد دلیل بر فضیلت آنها نیست، چون همهٴ انبیا آمدند نظیر موسی فرمود: ﴿إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ این چه حرفی میزنید، شما تازه معجزه دیدید از این دریا گذاشتید بعد من را به بتپرستی و بتتراشی دعوت میکنید؟! خدا چیزی به شما داد که به هیچ کس نداد ﴿آتاکُم مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَدَاً مِنَ الْعَالَمِینَ﴾؛ هیچ امتی به اندازهٴ امت بنیاسرائیل پیامبر نداشتند اکثر انبیا از اینها بودند، این اگر دلیل رذیلت تک تک اینها نباشد، دلیل بر فضیلت تک تک اینها نیست، البته انبیایشان فضیلت دارند. اگر قرآن مشخص کرد معیار فضیلت بنیاسرائیل ﴿عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ را، فرمود خدا کاری نسبت به شما کرد نسبت به هیچ کس نکرد و الآن هم همینطور است، حالا این چه دلیل است بر اینکه ما بگوییم: ﴿فَضَّلَکُمْ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ یعنی «عالمی عصره» اکثر انبیا فرزندان اسحاقاند و بنیاسرائیلاند بعد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) «انا ابنالذبیحین» فرزند اسماعیل بود و قرآن فرمود ما این همه انبیا به شما دادیم که به هیچ امتی ندادیم، همین معنا باعث میشود که ﴿وَهُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ به ظاهرش باقی باشد ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَیٰ عِلْمٍ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ بر معنایش باقی است اینها یعنی خدا به اینها چیزی داد که به هیچ کس نداد.
نیاز به قرینه برای انصراف معنای (علی العالمین)
ولی در بعضی از موارد همین کلمه ﴿فَضَّلْنَا عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ هست، در خودش یک قرینه داخلی هست که منظور عالمین عصر خودش است نه عالمین مطلق، در خودش یک قرینه داخلی دارد و آن جریانی است که در سورهٴ «انعام» آمده در این بخش از آیات که از 83 شروع میشود ﴿وَتِلْکَ حُجَّتُنَا آتَیْنَاهَا إِبْرَاهِیمَ﴾ بعد میفرماید: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ کُلّاً هَدَیْنَا﴾ در آیهٴ بعد میفرماید: ﴿وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَیٰ وَعِیسَیٰ وَإِلْیَاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ بعد در آیهٴ 86 میفرماید: ﴿وَإِسْمَاعِیلَ وَالْیَسَعَ وَیُونُسَ وَلُوطاً وَکُلّاً﴾ یعنی کل واحد واحد اینها را ﴿فَضَّلْنَا عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ خب این پیداست که منظور فضیلت بر جهانیان نیسست، چون خیلی از انبیای اولواالعزم در این آیه ذکر نشدند، اینها صاحب شریعت نیستند اینها تازه تابع شریعت انبیای اولواالعزم دیگرند، خود همین آیه که میفرماید ما اسماعیل را بر عالمین ترجیح دادیم یسع را بر عالمین تفضیل دادیم یونس و لوط را بر عالمین تفضیل دادیم ـ با اینکه خود لوط جزء مؤمنان به حضرت ابراهیم بود ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَیٰ رَبِّی﴾ ـ خب لوطی را که حافظ شریعت حضرت ابراهیم بود ابراهیم از انبیای اولواالعزم است و لوط به او مؤمن است و دستور را از او میگیرد، خدا هم میفرماید ما لوط را بر عالمین تفضیل دادیم، این پیداست که عالمین عصر خودش است دیگر، این یک قرینهٴ داخلی دارد. پس اگر این جایی قرینه داخلی نداشت منظور از آن عالمین، عالمین مطلق است در جریان بنیاسرائیل، خدا چیزی به بنیاسرائیل داد که به هیچ امّتی نداد، در جریان حضرت مریم خدا چیزی به او داد که به هیچ زنی نداد.
پرسش:...
پاسخ: آن هم که اگر بخواهد بدهد آن قرینه میشود که منظور از این عالمین، عالمین عصر است شعار که نداد. اگر بعدها کسی چون مریم بدون همسر مادر پیغمبری چون مسیح بشود، این معلوم میشود که ﴿وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ یعنی عالمین عصر خودش؛ اما تا حال که نشد اگر نشد این لفظ به ظهور خود باقی است.
اصطفای نفسی در روایات مربوط به حضرت زهرا(سلام الله علیها)
آنگاه روایات دیگر، اصطفای نفسی را ذکر میکند. همان روایاتی که دیروز از امالی مرحوم صدوق خوانده شد این راجع به مقام و معنویت حضرت زهراست که فرمود به شفاعت دخترم وارد بهشت میشوند این مقام معنوی است، فرمود مقامی را خدا به دخترم داد که به اولین و آخرین آن مقام را نداد ، آن روایات را تنها در کتاب ماها نیست اهل سنت هم نقل کردهاند. آن روایات مقام معنوی و امر نفسی را میخواهد بفرماید و ظاهر این جمله اخیر آیه معنای نسبی است و اصلاً تعارضی ندارد میتوانیم خلاف ظاهر را مرتکب بشویم و روایتی هم که مرحوم طبرسی در این مجمع و دیگران از امام باقر(سلام الله علیه) نقل کردند ، همین معنا را تبیین میکند، لذا لازم نیست ما بگوییم عالمین عصر خود تا اینکه خلاف ظاهر باشد. البته اگر نسبت به فضیلت نفسی باشد این فضیلت نفسی قابل تقیید است. بیان ذلک این است که فضیلت نفسی، مقید به ﴿عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ نبود ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ﴾ یعنی از بین یک گروهی تو را انتخاب کرد تو صفوه هستی، این مطلق است. آیا از بین زنهای عصر خود برگزیده شدی یا از بین زنان عالمیان انتخاب شدی این مطلق است. این را با روایات وارده دربارهٴ حضرت زهرا(علیها السّلام) به خوبی میشود تقیید کرد یعنی مریم(علیهاالسّلام) از بین زنان عصر خود به عنوان عالمهٴ عابده برگزیده شده است، چون ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ﴾ متعلقش محذوف است یعنی از بین چه کسانی تو را برگزید، آیا از بین زنان عصرت یا مطلق، روایات دلالت دارد بر اینکه از بین زنان عصرش این میشود جمع عرفیاش هیچ تعارضی هم ندارد.
پرسش:...
پاسخ: اولاً تو دارای فضیلتی فی نفسها هستی این یک، همین فضیلت را اگر بخواهیم با دیگران بسنجیم هم باز افضلی، این خودش چون قرینه داخلی دارد.
دستور قنوت و سجود و رکوع برای مریم(علیها السلام)
حالا این همه بحثها، زمینه را فراهم کرد که فرشتهها با او مطلبی را در میان بگذارند. این کلمه ﴿یَا مَرْیَمُ﴾ ﴿یَا مَرْیَمُ﴾ هم عظمت مطلب را تفهیم میکند و هم اینکه معلوم میشود زمینه سخنی است که ﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ ٭ یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی﴾ دیگر نفرمود «و اقْنُتِی» این ندا و خطاب جدید، نشانهٴ آن است که این گفت و گو همچنان ادامه دارد. البته گفت و گوی با فرشتهها، دریافت تبشیر قبل از مریم(علیها السّلام) هم سابقه داشت که در بحثهای جریان حضرت زکریا و اینها اشاره شد که جریان زکریا بیسابقه نبود، برای اینکه خداوند به حضرت ابراهیم بشارت داد و همسر او هم ایستاده بود؛ آیهٴ 71 سورهٴ «هود» اینچنین خوانده شد که ﴿وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ﴾ یعنی همسر حضرت ابراهیم در هنگام آمدن فرشتهها حضور داشت ﴿فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ ٭ قَالَتْ یَا وَیْلَتَی ءَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذَا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذَا لَشَیءٌ عَجِیبٌ ٭ قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ﴾ این همان گفت و گو بین همسر حضرت ابراهیم و فرشتهها بود، اینگونه از گفت و گوها سابقه داشت چه اینکه لاحقه هم داشت؛ اما این خصوصیّت که فرشتهها بگویند ﴿وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ معلوم میشود که دستورات بعدی هم هست و آن این است که ﴿یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ﴾ با اینکه این مریم بود به این نام نامیده شد و در آن بیت المقدس، در آن معبد هم مشغول عبادت و نیایش بود؛ اما دستوری که رسید این است که قنوت کن، «قنوت» یعنی خضوع مداوم، اطاله عبادت ﴿أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ﴾ معنایش این بود.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اینها که دستوراتی بود حضرت زکریا به همه داده بود. اگر کسی در عالم بیداری یا غیر بیداری به او دستور بدهند که نماز بخوان یعنی آنچه را که به تو و پیامبرت گفت عمل بکن، آنچه را که از دینت یافتی به آن عمل بکن ﴿یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ﴾ این دستور را مریم امتثال کرد و خدا هم گزارش داد که ﴿صَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ﴾ این ﴿کَانَتْ﴾ هم نشانهٴ استمرار است، از این طرف دستور داد از آن طرف اعلام کرد که او به این دستور عمل کرد.
دلیل تقدم سجده بر رکوع در آیه
﴿وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ﴾ سجود و رکوع، دو جزء از اجزای مهم نمازند. تقدیم سجده بر رکوع احتمالاتی را به همراه دارد: یکی اینکه در شریعت آنها سجود، قبل از رکوع بود؛ یکی اینکه نه سجود، قبل از رکوع نبود ولی این ترتیب عملی با عطف به واو استفاده نمیشود یعنی صرف عطف کردن رکوع را بر سجود به واو به صرف تقدیم ذکری، تقدیم به ترتیبی از آن استفاده نمیشود که سجود اول است بعد رکوع؛ اما خب این معنا را همراه دارد که کشف از اهمیت میکند، اگر دلالت بر ترتیب نداشته باشد کشف از اهتمام دارد. دلالت بر ترتیب در ذیل آیه ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ﴾ آنجا آمده [و] بحثش هم قبلاً گذشت که ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ﴾ عطف مروه بر صفا به «واو» است نه «فاء» و سعی بین صفا و مروه را گروهی اینچنین دانستند که رفتن از صفا به مروه و برگشت از مروه به صفا یعنی از صفا تا صفا جمعاً یک شوط است، مثل اینکه «من الحجر الاسود الی الحجر الاسود» جمعاً یک شوط است، هفت شوط به عنوان سعی بین صفا لازم است یعنی چهارده بار این مسجد را انسان طی کند از صفا به مروه و از مروه به صفا این یک شوط است که این حرف، حرف باطلی است. قول صواب همین است که از صفا به مروه یک شوط و از مروه به صفا شوط دیگر این اشواط هفتگانه سعی از صفا شروع میشود به مروه ختم میشود. اما حالا از صفا شروع بشود یا از مروه، این طبق روایتی که اهل سنت نقل کردند رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «إبدءوا بما بَدَءَ الله» شما در هنگام این هفت شوط به نام سعی صفا و مروه از جایی شروع کنید که خدا شروع کرده است، چون خدا اول اسم صفا را برد بعد مروه، شما از صفا بروید مروه و از مروه بیایید به صفا «إبدءوا بما بَدَءَ الله» البته استحسانی است؛ اما عمده سند سیره و سنت خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است که فعل حضرت از صفا شروع میشد به مروه ختم میشد و این اشواط سبعه اینچنین است. اما بالاخره تقدیم ذکری بیدلالت بر اهمیت نیست، لذا سجود مقدم شد و اهمیت سجود آن است که بهترین حالی که انسان در حال نماز دارد همان حال سجده است، لذا جایی که در آن نماز خوانده میشود، میگویند مسجد، مرکع یا امثال ذلک نمیگویند؛ نمیگویند جای رکوع، مکان رکوع [بلکه] میگویند مکان سجود آنهایی که ﴿وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ﴾ را استفاده میکردند براساس این شواهد میگفتند. به هر حال نامگذاری مصلا و مکان نماز و مسجد، نامگذاری به اشرف اعضای صلات است، چون مهمترین جزء نماز همان سجود است و ذکرش هم نشان میدهد «سبحان ربی الاعلی» بالاتر از «سبحان ربی العظیم» است و انسان تا پایین نرود، احساس اعلیٰ بودن حق نمیکند. به هر حال نشانهٴ آنکه سجود افضل اجزاست این است که نماز را به نام سجود اصولاً مینامند و در سورهٴ مبارکهٴ «ق» آیهٴ 39 و 40 این است ﴿فَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ و ﴿قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ﴾ که ناظر به قبل از نماز صبح است و ﴿وَقَبْلَ الْغُرُوبِ﴾ که ناظر به نماز عصر است ﴿ وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ﴾ که ناظر به نماز مغربین است ﴿وَأَدْبَارَ السُّجُودِ﴾، ﴿أَدْبَارَ السُّجُودِ﴾ یعنی تعقیب نمازها، سجود یعنی صلات بعد از سجده، تسبیح بکن یعنی بعد از نماز تسبیح بکن که «اطلق السجود و اریدة الصلاة»، برای اینکه این اشرف اجزای نماز است، حالا ﴿وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ﴾ معنایش آن است که در نماز جماعت شرکت بکن ﴿وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ﴾ یعنی با سایر رکوع کنندهها یکجا رکوع بکن یعنی در صف جماعت شرکت بکن یا نه، وقتی گفتند: ﴿کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ﴾ یعنی خط مشیتان با صادقین باشد، با راکعین باش با مصلین باش با نمازگزارها باش نه نماز جماعت بخوان، که شاید دومی اظهر باشد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است