display result search
منو
تفسیر آیات 42 تا 44 سوره آل‌عمران

تفسیر آیات 42 تا 44 سوره آل‌عمران

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 4 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 42 تا 44 سوره آل‌عمران"

بررسی ادله پیامبر نبودن مریم(علیها السلام)
بررسی تفاوت وحی تسدیدی و وحی تشریعی
امکانِ به مقام ولایت کامله رسیدن زن

اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَ إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ ﴿42﴾ یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ ﴿43﴾ ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ﴿44﴾

بررسی ادله پیامبر نبودن مریم(علیها السلام)
اینکه فرشته‌ها با مریم(علیهم السّلام) گفت و گویی داشتند در او تردیدی نیست، الا اینکه آیا این گفت و گو مستلزم نبوت اوست یا نه، بین اهل تفسیر اختلاف است. بعضی از مفسران اهل سنت اصراری دارند که مریم(علیها‌السّلام) جزء انبیاست و دارای نبوت است، بعضیها این استدلال را به دو دلیل رد کردند که خلاصه آن دو دلیل در بحث قبل اشاره شد. دلیل اولشان اجماع است که ادعای اجماع می‌کنند که غیر از مرد، کسی به مقام نبوت نرسید. دلیل دوم آیهٴ سورهٴ «نحل» و سورهٴ «یوسف» است که ﴿مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِم﴾ در تفسیر آلوسی این دو دلیل رد شد. دلیل اول را این‌چنین رد کردند که شما برای تثبیت مدعای خود در مورد خلاف، به اجماع تمسک کردید. شما گفتید که اجماع بر این است که زن پیامبر نشده است و نمی‌شود، در حالی که دربارهٴ نبوت مادر موسی و امثال ذلک، اختلاف هست، نبوت هاجر اینها که با فرشته‌ها با سخن گفتند سخنان فرشته‌ها را شنیدند دربارهٴ نبوّت اینها اختلاف است، شما در مورد اختلاف به اجماع تمسک کردید و اما دلیل دوم شما اخصّ از مدعاست یا اعم از مدعاست از یک، نظر زیرا آیهٴ سورهٴ «نحل» و سورهٴ «یوسف» رسالت زنها را نفی می‌کند و رسالت، بعد از نبوت است یک کار اجرایی است یعنی کسی که دارای شریعت است اگر مأمور ابلاغ باشد و پیک حق باشد به جامعه برساند، این سِمت را رسالت می‌گویند و آیهٴ سورهٴ «نحل» یا سورهٴ «یوسف» که دارد ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِم﴾ نشانش آن است که مردها فقط به مقام رسالت می‌رسند، زن به مقام رسالت نمی‌رسد؛ اما دلیل نیست بر اینکه زن به مقام نبوت نمی‌رسد . البته هر کس که رسول است حتماً باید نبی هم باشد و اما اگر کسی نبی شد لازم نیست رسول باشد، لذا آن جمله معروفی که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است «لا نَبیَّ بعدی» نفی رسالت را هم به صورت روشن به همراه دارد، چون وقتی نبوت نفی شد رسالت که فرع بر نبوت است آن هم یقیناً منتفی است، این خلاصهٴ سؤال و جوابی که در تفسیر آلوسی آمده است.

تبیین تفاوت وحی تسدیدی و وحی تشریعی
اما باید عنایت کرد که صِرف دیدن فرشته و شنیدن حرف فرشته‌ها، نشانهٴ نبوت تشریعی نیست اگر هم دلیل منکران، ضعیف باشد دلیل مثبتان هم تام و قوی نیست، زیرا این نبوت، اعم از نبوت انبائی و نبوت تشریعی است ولی از این جمله ﴿یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ﴾ شاید بتوان حکم تشریعی را استفاده کرد این هم در حد احتمال. جواب این احتمال هم آن است که یک وقت وحی می‌آید به حکم، این معلوم می‌شود شریعت است [و] یک وقت وحی می‌آید به فعل، این معلوم نیست شریعت باشد شاید تسدید و تایید باشد، گاهی به عنوان شریعت است گاهی به عنوان عمل به شریعت جعل شده است. بیان ذلک این است که یک وقت وحی می‌آید که به مردم ابلاغ بکن نماز بخوانند و روزه بگیرند، نظیر ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ یا ﴿أَتِمُّوا الصِّیَامَ إِلَیٰ اللَّیْلِ﴾ این یک وحی تشریعی روشنی است، یک وقت وحی به فعل، متعلق است نه به حکم؛ وحی نمی‌آید به ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ یا ﴿أَتِمُّوا الصِّیَامَ﴾ یا ﴿لِلّهِ عَلَیٰ النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ﴾ و امثال ذلک [بلکه] وحی به فعل تعلق می‌گیرد، مثل ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَیٰ﴾ ﴿فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّک الْعَظِیمِ﴾ و مانند آن، که به فعل امر می‌شود. در این‌گونه از موارد ممکن است که به نحو تشریع باشد، چه اینکه آنچه به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است این‌چنین است، گاهی ممکن است وحی تشریعی نباشد وحی تسدیدی و توفیقی و تاییدی باشد، نظیر آنچه به ائمه می‌رسد خواه به ائمه عترت طاهره(علیهم السّلام) خواه به امامان پیشین، مثل اینکه فرمود: ﴿أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾ این وحی فعل، مستلزم تشریع نیست ما از راه وحی به آنها رساندیم این کار را بکنید، این وحی تسدیدی است که ﴿أَیَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ﴾ است نه وحی تشریعی. دربارهٴ گروه خاصی فرمود: ﴿أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ﴾ که درسورهٴ «مجادله» است. این تأیید، غیر از تشریع است. بنابراین دربارهٴ ائمه خواه ائمهٴ عترت طاهره که آیات ناظر بر آنها نیست، خواه ائمهٴ پیشین دربارهٴ آنها می‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً﴾ و همچنین فرمود: ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ﴾ یک وقت انسان در خودش علاقه به نماز پیدا می‌کند؛ نماز را دوست دارد این معلوم می‌شود یک عنایت خاص الهی است، یک وقت به عنوان اینکه ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ تکلیف واجب است و اگر نماز نخواند جهنم می‌رود نماز می‌خواند، این معلوم می‌شود از آن وحی تسدیدی بهره‌ای نبرد. اگر انسان در خودش لذت نماز خواندن را و علاقه به نماز را پیدا کرد معلوم می‌شود یک سروش غیبی به جانش رسیده است، که انسان علاقه پیدا می‌کند که فلان کار را انجام بدهد این فوراً باید قدر او را بداند که اگر این کلام را زود اطاعت نکرد و زود امتثال نکرد، ممکن است که فیض برگردد. در تصمیمهای خیر گفتند عجله کنید و اما در کارهای متعارف نه، کار خیر را اگر در قلب شما گرایشی پیدا شد زود امتثال بکنید، این معلوم می‌شود از جای دیگری با شما دارند سخن می‌گویند: ﴿وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ﴾ وحی به اقامهٴ نماز، غیر از امر به ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ است پس وحی فعل، گاهی ممکن است همراه با تشریع باشد، نظیر ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَیٰ﴾ و مانند آن که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود «اِجْعَلُوهٰا فی سُجُودِکُم» یا ﴿فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ﴾ فرمود «اِجْعَلُوهٰا فی رُکُوعِکُم» و امثال ذلک، گاهی ممکن است که به عنوان تأیید و تسدید باشد نه تشریع، نظیر ﴿أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾.

امکانِ به مقام ولایت کامله رسیدنِ زن
دربارهٴ مریم(علیها السّلام) وحی تشریع نیامده که ابلاغ بکن، البته آن مورد ادعای مدعیان نبوت هم نیست؛ اما وحی امر به فعل است که این کار را بکن، نظیر ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَیٰ﴾، ﴿فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ﴾ یا ﴿مِنَ الّلَیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ﴾ این هم احتمال تشریع را در بر دارد هم احتمال تسدید و توفیق را، اگر کسی خواست برهان اقامه کند [و] بگوید که این‌گونه از زنان نظیر مریم(علیها السّلام) به مقام نبوت نرسید این باید برهان تام عقلی یا نقلی اقامه کند. برهان عقلی در مسئله نیست، بلکه به عکس است [و] زن می‌تواند به مقام ولایت کامله برسد؛ اما برهان نقلی هست که به مقام رسالت نمی‌رسد رسالت چون کار اجرایی است؛ اما آیا زن می‌تواند دارای نبوت تشریعی باشد برای خودش یا برای چند زن اگر کسی خواست برهان اقامه کند [و] دعوایی داشت در این زمینه باید برهان نقلی اقامه کند.

پرسش:...
پاسخ: اینها از یک نظر وحی‌اند از یک نظر الهام‌اند فرقی ندارند، فرق جوهری بین وحی الهام در این بخش نیست.
پرسش:..
پاسخ: الهام به وسیلهٴ فرشته‌ها می‌شود. آن آیهٴ سورهٴ «یوسف» و «نحل» رسالت، را مخصوص انبیا دانستند ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِم﴾ اما آیا آن دو تا آیه اطلاق دارد که حتی رسالت نسبت به زنان را هم مخصوص مرد بداند یعنی زن نمی‌تواند پیغمبر زنان باشد یا نه، بر فرض اطلاق داشته باشد رسالت را مخصوص زن می‌داند؛ اما نبوت تشریعی که برای خود صاحب شریعت باشد و احکام شریعت خود را از ذات اقدس الهی به وسیلهٴ فرشته‌ها دریافت کند، این را شامل نمی‌شود و اگر کسی مدعی نفی این بود، باید دلیل خاص اقامه کند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ احتمالش هست، این وحیهای تشریعی ﴿یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ﴾ که دستور به اعمال شریعت است ممکن است از باب وحی تشریعی باشد. کسی بخواهد به ضرس قاطع نفی کند که بگوید مریم(علیها السّلام) پیغمبر نبود، این برهان می‌طلبد. در تفسیر قرطبی از عده زیادی نقل می‌کند که مریم(علیها‌السّلام) دارای مقام نبوت بود ، که این به عنوان قول افراطی در بحث روز قبل گذشت. در تفسیر آلوسی هم می‌گویند شما نمی‌توانید با ادعای اجماع در مورد خلاف یا با نفی رسالت که اعم از نبوت است مسئلهٴ نبوت را از مریم(علیها السّلام) سلب کنید . بنابراین نمی‌شود به ضرس قاطع گفت او پیامبر نیست، مگر اینکه دلیل خاص دلالت کند دلیل نقلی البته، چون دلیل عقلی بر استحاله اقامه نشده و نمی‌شود.

عدم تنافی بین روایات افضل بودن حضرت زهرا و آیهٴ محل بحث
این ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ روایاتی در این باب هست که بعضی از این روایات خوانده شد و بعضی از روایات هم در بحث امروز خوانده می‌شود و از مجموع آن روایات برمی‌آید که اگر فاطمه زهرا(صلوات الله علیها) سیده نساءالعالمین باشد، چه اینکه هست مخالف با ظاهر آیه نیست، چون اگر آیه این بود که «یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ طَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ» این ظاهرش آن است که او صفوه خداست نسبت به همهٴ زنان عالم؛ اما چون کلمه اصطفا تکرار شد معلوم می‌شود یکی نفسی است و دیگری نسبی است و مانند آن، آن اولی مربوط به فضایل خود مریم(علیها‌السّلام) است در معارف عقلی و فضایل اخلاقی، این دومی ‌مربوط به آن چهرهٴ تاریخی است کاری خدا دربارهٴ مریم کرد که نسبت به احدی نکرد و آن این است که بدون همسر، مادر پیغمبر شد این حق است در این کار، مریم(علیها السّلام) خصیصه‌ای دارد که احدی ندارد و این دلالت ندارد بر اینکه مریم اعلم و افضل و اتقای از صدیقه طاهره(سلام الله علیهما) است، بعد از خواندن آن روایات این جمع هم روشن می‌شود.

نقد آلوسی بر افضل بودن عایشه
در تفسیر آلوسی می‌گوید که بعضیها خواستند بگویند عایشه مثلاً فضیلت دارد یا مثلاً در درجه برتر هست، برای اینکه دربارهٴ او آمده است که «خذوا ثلثی دینکم عن الحمیراء» ایشان می‌گوید بر فرض این‌چنین روایت، صحیح باشد این روایت دلالت دارد بر اینکه دو ثلث دینتان را از عایشه بگیرید، چون ذات مقدس رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌دانست زهرا(صلوات الله و سلام و علیها) زود رحلت می‌کند و اگر می‌دانست که فاطمه زهرا(صلوات‌الله علیها) می‌ماند، می‌فرمود: «خذوا کلّ دینکم عن الزّهراء» این حرف از یک عالم سنی اینها چون اهل تحقیق‌اند بالأخره در برابر ادله که قرار می‌گیرند ناچار این‌چنین سخن می‌گویند، می‌گوید این دلیل فضیلت حمیرا نیست، برای اینکه می‌دانست می‌ماند بالأخره و اگر می‌دانست که فاطمه زهرا(صلوات الله علیها) می‌ماند می‌فرمود همهٴ دینتان را از فاطمه بگیرید، خب اینها سخنان مرحوم شیخ طوسی و مرحوم امین الاسلام از علمای خاصه نیست، حرفی است که آنها با این اصرار دارند بگویند.
از اینکه دوباره کلمه ﴿یَا مَرْیَمُ﴾ را فرشته‌ها تکرار کردند، معلوم می‌شود که حکم جدیدی است ﴿یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ ٭ یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ﴾ تو را هم در مقابل آن اصطفا و تطهیر تو هم دائم الخضوع باش و در حال سجده باش و در حال رکوع باش.

مراد از قنوت در قرآن
قنوت، همان‌طوری که در آیهٴ 116 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث مبسوطش گذشت یک خضوع دائم است و هر موجودی در برابر خدا، قانت و خاضع است ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ لَهُ مَا فِی السَّمَاواتِ وَالْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ﴾ که آیهٴ 116 سورهٴ «بقره» بود یعنی سراسر جهان و موجودات عالم امکان، قانت و خاضع‌اند گذشته از آن خضوع و قنوت عمومی، ‌انسانهای خاصی هم پیدا می‌شوند که دارای این وصف قنوت‌اند، نظیر آنچه در اواخر سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیهٴ 120 دربارهٴ حضرت ابراهیم آمده است که ﴿إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّةً قَانِتاً لِلَّهِ حَنِیفاً وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ﴾ این ﴿اقْنُتِی لِرَبِّکِ﴾ یعنی همان روش ابراهیم را داشته باش که برای خود قنوت داشته باشی و خضوع دائم و مستمر داشته باشی و اهل سجود و رکوع باش.

بیان احتمال لطیفی از علامه طباطبائی در آیات محل بحث
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) احتمالی دادند که اگر آن احتمال را بتوان تصویب کرد یک احتمال لطیفی است ولی خودشان توجه داشتند، فرمودند این احتمال با خفا ابداع شده است و آن احتمال این است که در آیه ٴ قبل سه فضیلت و سه بشارت، به مریم داده شد: یکی ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ﴾ دوّمی‌﴿وَطَهَّرَکِ﴾ سوّمی‌﴿وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ در مقابل آن سه فضیلت، سه حق‌شناسی هم لازم است ﴿یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ﴾ یکی ﴿وَاسْجُدِی﴾ دو ﴿وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ﴾ اگر بتوان این سه حق شناسی و بندگی را در مقابل آن سه عنایت و اعتای الهی توجیه کرد یک لطیفهٴ خوبی است و اما توجیحش کار آسانی نیست، لذا ایشان فرمودند به اینکه «و ان لم یخل عن خفاء» . بیان ذلک این است که درباره اصطفای اول ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ﴾ این هم فرمود ﴿یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ﴾ قنوت و خضوع، لازمهٴ صفوه بودن است، اینجا دیگر سخن از مع القانتین نیست، چون اصطفا، اصطفای نفسی است و قنوت هم یک عبادت شخصی است. قسم دوم ﴿وَطَهَّرَکِ﴾ که طهارت هم یک امر نفسی است، سجود و خضوع شخصی را هم در مقابل او قرار داد، نفرمود «واسجدی مع الساجدین» اما قسم سوم که اصطفای نسبی است و جمعی را در بر دارد ﴿وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ تو نسبت به دیگران افضل هستی، در آن مقابل فرمود ﴿وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ﴾ این ﴿وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ﴾ هم نه یعنی نماز جماعت بخوان، بلکه با راکعین باش؛ منتها طوری با راکعین باش که افضل از دیگران باشی، قنوت و سجودت اختصاصی است و رکوعت ﴿مَعَ الرَّاکِعِینَ﴾ باش، به هر حال توجیح‌اش به یک خفا نیست؛ اما اگر رابطه‌ای برقرار بشود، خالی از لطافت نیست.

پرسش:...
پاسخ: چه تشریع باشد چه تسدید، بالأخره باید هماهنگ آن سه فضیلت باشد. در آیهٴ قبل سه فضیلت ذکر شد در آیهٴ بعد سه تکلیف، باید هماهنگ آن باشدت.

اخبار غیبی در داستان حضرت مریم و دلائل آن
بعد می‌فرماید: ﴿ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ﴾ آنچه را که ما دربارهٴ حضرت مریم برای شما بازگو کردیم، حرفی نیست که در کتابهای دیگر باشد این اخبار غیبی است، به دو دلیل این حرفها، حرفهای تازه است و اخبار غیبی است: یک اینکه این خبرهای متقن در کتابهای اهل کتاب هم نیست بخشی اصلاً نیست بخشی هم به صورت تحریف شده است و دلیل دیگر اینکه اصولاً شما در بین امییّن به سر بردید و می‌بری؛ نه خودت مکتب رفتی نه قومت آگاه بوده‌اند، به این دو دلیل معلوم می‌شود این حرفها مستقیماً از ناحیه غیب به تو رسیده است از کتاب اهل کتاب نصیب تو نشده.

اسلام موجب بقای ادیان دیگر
حرف مرحوم کاشف القطاء(رضوان الله تعالی علیه) حرف بسیار لطیفی است، این بزرگوار در همان کتاب شریف کشف الغطاء می‌فرماید اگر اسلام نبود و اگر قرآن نبود اثری از مسیحیت و یهودیت در روی زمین نمی‌ماند، زیرا مسیحیت و یهودیت تحریف شده تورات و انجیل محرف که ـ‌ معاذالله ‌ـ مریم(علیها السّلام) را عذرا نمی‌دانند، تهمتهای ناروایی به این مطهره نسبت می‌دهند و بعضی از انبیا را به کشتی حق بردند و خیلی از آلودگیها را ـ‌ معاذالله ـ به بعضی از انبیا(علیها السّلام) اسناد دادند، این کتابی نیست که با پیشرفت علم بماند و دینی نیست که عاقل و فرزانه او را قبول کند، قهراً منزوی می‌شد و از بین می‌رفت. وقتی که قرآن آمد انبیا را به عظمت معرفی کرد، مریم را به عصمت ستود او را به عذرا بودن مطهره بودن صفوه بودن معرفی کرد، عیسی و موسی را به اوج انسانیت رساند، اینها را معصوم معرفی کرد، معارف توحیدی را در حد اعلیٰ تشبیه می‌کرد. آن‌گاه مرز ربوبیت مشخص شد مرز نبوت مشخص شد محدوده رسالت مشخص شد درجات وحی و الهام مشخص شد دامنه مریم(علیها السّلام) تطهیر شد و این دین را و این ادیان آسمانی را سرپرستی کرد بازسازی کرد در حقیقت و نوسازی کرد و اینها را حفظ کرد و اینها حالا می‌ماند و اگر قرآن نبود، چون این ادیان اولاً یکی پس از دیگری تحریف شده بود و آن هم در اختیار کلیسا بود و روزانه تحریف می‌شد. الآن که شما می‌بینید الآن می‌بینید که مراکز مذهبهای اهل کتاب، بی‌ارتباط با دستگاهها نیستند یعنی این مسیحیت آمریکایی و این یهودیت آمریکایی است که بعد کم کم، کم کم نفوذ کرده به صورت اسلام آمریکایی درآمده به بیان امام(رضوان الله علیه)، آنها دیدند مسیحیت را می‌شود آمریکایی کرد یهودیت را می‌شود آمریکایی کرد خیلی از کارها را می‌شود به دست اسقف و کشیشها انجام داد و انجام دادند، لذا اصراری داشتند که سمیناری در آمریکا طرح کنند به عنوان اسلام‌شناسی تا قبل از صد سال و این حرف مرحوم کاشف الغطاء از آن غرر حرفهای آن بزرگوار است که اگر قرآن نبود دینی در روی زمین نمی‌ماند، با این پیشرفتهایی که علم دارد و فهم بشر رشد می‌کند هرگز آن مسیحیت و یهودیت تحریف شده را نمی‌پذیرند.

هدف قرآن از یادآوری غیبی در یک داستان
لذا ذات اقدس الهی می‌فرماید آنچه ما دربارهٴ مریم گفتیم دربارهٴ زکریا گفتیم دربارهٴ مادر مریم گفتیم حرف نویی است خلاصه ﴿ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ﴾ اولاً در کتابهای آنها نیست، بر فرض باشد تو و قومت اهل مطالعه کتابها نیستی. مسائل وقتی خیلی مهم و حساس باشد قرآن می‌فرماید این خبر غیب است که ما داریم می‌گوییم، تو در آن صحنه نبودی ولی ما این جریان را برایت بازگو کردیم ﴿مَا کُنتَ ثَاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ﴾ ولی جریان مدین این است ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾ ولی جریان وحی‌یابی موسای کلیم این است ﴿وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ﴾ جریان این است ﴿إِذْ یَخْتَصِمُونَ﴾ جریان این است، این صحنه‌هایی که یکی پس از دیگری می‌فرماید تو نبودی آن‌وقت ولی قصه‌شان این است و این حرفها را من مستقیماً از عالم غیب دارم برای تو گزارش می‌دهم ﴿ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ﴾ و اگر این حرفها خدای نکرده کمی‌ ناصواب بود، آنها از هر نظر می‌توانستند مبازره کنند می‌دیدند که نه، قرآن آمده اصلاً آنها را زنده کرده یعنی تورات را زنده کرده انجیل را زنده کرده به آنها شرف داد خلاصه، کم کم دست برداشتند. در بخشهای دیگر، مشابه همین تعبیر را دارد که تو در آن‌وقت نبودی و این جریان غیب دست اول است که ما برای تو بازگو می‌کنیم. آیهٴ 49 سورهٴ «هود» بعد از جریان حضرت نوح این است ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُکَ مِن قَبْلِ هذَا﴾ این حرفی نبود که تو یا مردم جزیرة العرب قبلاً بدانید، اینها گزارشات غیبی است که ما می‌گوییم، نه تو می‌دانستی و نه قومت ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُکَ مِن قَبْلِ هذَا﴾ در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که این ‌«کان‌‌» منفی نقش‌اش آن است که تو آن نبودی که بدانی و قوم تو هم آن نبودند که بدانند، برای اینکه یا باید اهل مطالعه باشند که نیستند، کتاب بخوانند که اهل خواندن کتاب نیستند، اگر هم بخواهند کتاب خوان باشند این حرفها در کتابها نیست، لذا نمی‌فرماید «ما علمت» یا «ما تعلم» فرمود تو آن نبودی که بدانی ﴿مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا﴾ این ﴿مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا﴾ مشابه همان آیاتی است که ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ که بحثش در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت یعنی پیامبر، چیزی به شما یاد می‌دهد که نه تنها الآن نمی‌دانید هر چه هم کوشش بکنید نمی‌توانید یاد بگیرید، این حرف هر روز تازه و زنده است اختصاصی به مردم یک عصر ندارد، به مردم تمام عصرها در هر دوره‌ای می‌فرماید که ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾؛ چیزهایی به شما یاد می‌دهند که شما آن نبودید که یاد بگیرید، چون این حرف همیشه تازه است، این خطابات شفاهیه که مخصوص قوم دون قوم نیست، چه اینکه ذات اقدس الهی به رسولش هم فرمود ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ این آن نقش را دارد. در این زمینه هم فرمود: ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُکَ﴾ چه اینکه در بخشهای دیگر هم مشابه این جریان هست که اینها جزء اخبار غیبی است و ما فرستادیم، نظیر آیهٴ 102 سورهٴ «یوسف» هم این است ﴿ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ یَمْکُرُونَ﴾ در اینجا راز غیب بودن را مشخص می‌کند، می‌فرماید این حرفها نزد کسی هم که نیست در هیچ کتابی هم که نیست، تو هم که در آن صحنه نبودی، بالأخره اطلاع یا باید سمعی باشد یا بصری، این قضایای خارجیه یا خودت باید حضور داشته باشی یا باید از کسی بشنوی یا در کتابی بخوانی، از کسی هم که نشنیدی، در هیچ کتابی هم که نیست، تو هم که در آن صحنه نبودی این می‌شود غیب.

خداوند معلم انسان
پرسش:...
پاسخ: بله، آنجا در آن مرحله‌ای که نور اینها یکی است عالم است باز هم، نظیر ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهَا﴾ معلمشان خداست در همان مرحله هم خدا به اینها می‌فرماید که ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ﴾ در مرحله تنزل هم باز معلمشان خداست، خدا به اینها می‌فرماید که ﴿تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ﴾ بالأخره معلم که ذات اقدس الهی است و متعلم می‌تواند بگوید که تو از خود نزد خود نمی‌دانستی، چه در نشئه غیب چه در نشئه شهادت، در اول سورهٴ «زخرف» آمده است که ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ آنجا که جای ام الکتاب است معلم، خداست آنجا که عربی مبین است معلم، خداست هم در نشئه عربی مبین می‌شود گفت که تو از خود نمی‌دانی و نمی‌دانستی، هم در مرحله ام الکتاب می‌توان گفت تو از خود نمی‌دانستی. غیب بودن به این است که انسان یا از کسی بشنود و در کتابی ببیند و بخواند یا خودش در صحنه باشد، فرمود تو که از کسی نشنیدی و در کتابهای دیگر هم نیست تو هم که در آن صحنه نبودی آن وقت می‌شود غیب، این ﴿مَا کُنتَ﴾، ﴿مَا کُنتَ﴾ یعنی تو در آنجا نبودی، برای آن است که شهود را از خود او سلب بکند ﴿مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُکَ مِن قَبْلِ هذَا﴾ این برای آن است که شنیدن و مطالعه کردن را سلب بکند آن وقت این می‌شود غیب محض.

منشأ استدلالهای علما و بازگشت آنها به وحی
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما خیلی از چیزها را ذات اقدس الهی به رسولش الهام کرد و همچنین به ائمه(علیهم السّلام) الهام شده است، آنها هم که مفسر قرآن‌اند می‌دانند دیگر، از نزد خودشان چیزی ندارند و نمی‌گویند، چون آنها در بین این راههایی که تصور می‌شود چند راه است که جزء صفات سلبی آنهاست، بعضیها حرف که می‌زنند من عنده سخن می‌گویند براساس هواست اضغاث احلام‌اند، چون در خواب‌اند «الناسُ نِیٰام فاذا مٰاتوا انتبهوا» خواب آلود سخن می‌گویند، حرفهای اینها هم اصغاث احلام است، من الهواست. گروه دوم کسانی هستند که نمی‌خواهند براساس هوا سخن بگویند ولی هوای مخلوطی است یعنی یک سلسله ادله شرعی است به ضمیمه هواها و درکهای خودشان، این همان اهل قیاس و استحسان و مصالح مرسله‌ای که آنها دارند، این یک تعبد تام نیست [بلکه] این یک هوای مخلوط است. قسم سوم این است که نه، هوا نیست نه هوای مخلوط است و نه هوای محض ولی البته قصور در آن است، نظیر اجتهادی که علمای امامیه‌دارند؛ استدلال دارند استنباط دارند اجتهاد دارند پرهیز از قیاس و استحسان دارند براساس همین ادله درک می‌کنند، این قسم سوم. ائمه(علیهم السّلام) نه تنها منزه از قسم اول و دوم‌اند، مبرای از قسم سوم هم هستند، این‌چنین نیست که حالا اینها که فتوا بدهند اجتهاد بکنند که بشود علوم ظنی که، طبق ظنون سخن بگویند، اینها طبق الهام است. اینها هم طبق وحی الهام الهی است و «عن بینة» سخن می‌گویند نه «عن اجتهاد ظنی» اینها علومشان به ذات اقدس الهی برمی‌گردد حالا یا به واسطه فرشته‌هاست یا به واسطه رسول خدا(صلی‌الله علیه و آله و سلم) یا عناوین دیگر و از نزد خودشان هرگز سخنی ندارند. منظور آن است که اینکه خدا می‌فرماید اینها جریان غیبی است، بعد اصرار می‌کند که تو نبودی قومت هم نمی‌دانستند در جایی هم نمی‌خواندی، برای اینکه همه مجاری احتمال را ببندند آن‌وقت می‌شود غیب محض.

روایاتی در تفسیر اصطفای حضرت مریم و عدم منافات آن با افضل بودن حضرت زهرا
در تفسیر شریف نورالثقلین روایاتی است که بعضی از آن روایاتها از امالی مرحوم صدوق و اینها خوانده شد ، بعضی از آنها مربوط به نهج‌البلاغه است که قبلاً خوانده شد ؛ اما بعضی از روایات است که برای جمع‌بندی خوب است که آنچه از روایات بر می‌آید که فاطمه زهرا(صلوات الله علیها) سیده نساء عالمین من الاولین و الآخرین است مخالف ظاهر آیه نیست که ما بگوییم بر خلاف ظاهر آیه حکم شده که ما «تَبَعاً للروایة» از ظهار آیه دست برداشتیم، اصولاً آیه ظاهرش در اصطفای نسبی است. یعنی این ﴿وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ ناظر به مقامات معنوی و علم و فضیلت و معنویت و عبادت و اینها نیست اینها را آن اصطفای اولی بیان کرده که متعلق ندارد، این اصطفای دوم که اصطفای نسبی است یعنی کاری دربارهٴ مریم کرده است که نسبت به هیچ زنی نکرده خب، این درست هم هست [و] به اطلاق باقی است.

پرسش:...
پاسخ: بله؛ در آن مواردی که با قرینه ذکر می‌شود معلوم می‌شود، مثل همان حرفهای اعلم الناس و اشعر الناس که در بحث روز قبل گذشت اینها البته با قرینه است؛ اما آنچه درباره بنی‌اسرائیل آمده که ﴿فَضَّلْنَاهُمْ عَلَیٰ الْعَالَمِینَ﴾ آن نه، آن معنایش این نیست که بر عالمین عصر خودشان، چون در آیات دیگر قرینه است یعنی خدا کاری کرده نسبت به بنی‌اسرائیل که نسبت به هیچ کس نکرده ﴿آتاکُم مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَدَاً مِنَ الْعَالَمِینَ﴾ این همه انبیا به قوم اینها داد، به هیچ قومی ‌نداد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ آخر آن اصطفای اولی راجع به مقامات و معنویات است دیگر، این ﴿اصْطَفَاکِ﴾ یعنی در مقام علم و قداست و معرفت و عبادت و امثال ذلک. این روایات فراوانی که در ذیل همین آیه در تفسیر شریف نورالثقلین آمده است ملاحظه بفرمایید: یکی از آن روایاتی که از امام باقر هست، این است که معنای آیه این است که «اِصْطَفٰاکِ مِن ذریةِ الانبیاء و طَهَّرَکِ مِن السَّفاح» یعنی از آلودگی «واصطفاکِ لولادة عیسیٰ مِن غیرِ فَحْلٍ و زَوْجٍ» خب، این اصطفای دوم، اصطفای نسبی است یعنی کاری خدا با مریم کرد که با هیچ زنی نکرد خب درست هم است. هیچ زنی مثل مریم این‌چنین نبود که بدون همسر، پدر پیغبری بشود. حالا آن‌گاه آنچه قبلاً از امالی مرحوم صدوق خوانده شد ایشان از علل الشرایع هم نقل می‌کند این را، که در کتاب علل الشرایع باسناده عن ابی‌عبدالله(علیه السّلام) که «قال اِنَّما سُمیتْ فاطِمه(علیها السّلام) محدثةً لانَّ الملائکةَ و کَان تَهْبِطُ مِن السماءِ فَتُنٰادیهَا کمٰا تُنٰادی مریَم بنت عمران فتقول یا فاطمة: ﴿اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ یا فاطمة ﴿اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ﴾ فتُحَدِّثُهم و یُحَدّثُونَهٰا فَقٰالَتْ لَهم ذات لیلة اَلَیسَتْ» تا اینجا معلوم می‌شود حداکثر فاطمه(علیها‌السّلام) در حد مریم(سلام الله علیها) است؛ اما در ذیل این‌چنین است که «فقالت لهم ذاتَ لیلةٍ» در همین این ایام محادثه و محدثه بودن، فاطمه(علیها السّلام) به فرشته‌ها فرمود «اَلَیستِ المُفَضَّلةُ علی نساءِ العالمین مَریم بنت عِمران فَقٰالوا»؛ فرشته‌ها به حضرت زهرا(علیها السّلام) عرض کردند «اِنَّ مَرْیَم کانت سیدة نساء عٰالَمِهٰا و ان الله عَزَّوجل جَعَلَک سیدةِ نساء عالِمَکِ و عالَمها و سیدةِ نِساءِ الاولینَ و الآخرین» . خب، این روایتی که علل و شرایع از امام صادق(سلام‌الله علیه) نقل می‌کند آن مطلب حق را تبیین می‌کند ولی این‌چنین نیست که ما بگوییم طبق این روایت، ما دست از ظاهر آیه بر می‌داریم. معلوم می‌شود آن یک ظهور ابتدایی بود که ما خیال می‌کردیم منظور آن است که او سیده نساء عالمیان است مطلقا، بعد وقتی که ما را متنبه کردند که این لازمه‌اش تکرار است و تأسیس اُولای از تأکید است و آن اصطفای اولی ناظر به کمالات است این اصطفای دومی ‌ناظر به مادر شدن است می‌فهمیم بله، حق با این کسی است که ما را متنبه کرد. این تنبیه است نه خلاف ظاهر، نه اینکه ما دست از ظاهر برداریم برای روایتی، بلکه روایت، ما را متنبه کرد این بینشان فرق است. یک وقت است که آیه می‌گوید که بنی‌اسرائیل علی‌العالمین فضیلت دارند، ما خیال بکنیم که منظور این است که در مقامات معنوی و علمی ‌و عملی اینها افضل‌اند، بعد می‌گوییم که منظور آن است که نسبت به زمان خودشان، یک خلاف ظاهری را مرتکب می‌شویم یا می‌گوییم انصراف است [و] امثال ذلک. گاهی می‌بینیم نه، شواهدی ما را متنبه می‌کند که نه شما دست از این، ظاهر برندارید، منظور از این عالمین همان جهانیان است، چه عصر خودشان چه اعصار آینده؛ اما کاری خدا نسبت به بنی‌اسرائیل کرد که نسبت به هیچ کس نکرد و آن این است که در قوم اینها انبیای فراوانی بود و این فضیلت را خدا به هیچ ملتی نداد خب، درست هم هست وقتی این تذکر را به ما دادند ما متنبه می‌شویم، نمی‌گوییم باید به وسیله روایت، دست از ظاهر آیه برداشت [بلکه] می‌گوییم به وسیله روایت، ظاهر آیه را می‌فهمیم.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:21

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن