- 17
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 47 تا 49 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 47 تا 49 سوره آلعمران"
تبیین صاحب المنار درباره تفاوت تعبیر قرآن در خلقت یحیی ع و عیسی ع
مبشر بودن مسیح و انجیل و تورات به ظهور پیامبر اسلام ص
معجزه از ارکان رسالت مسیح ع
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
﴿قَالَتْ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قَالَ کَذلِکَ اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ إِذَا قَضَی أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ٭ وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ ٭ وَرَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الأکْمَهَ وَالأبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾
تبیین صاحب المنار درباره تفاوت تعبیر قرآن در خلقت یحیی و عیسی
در جریان آفرینش مسیح(سلام الله علیه) مسائلی را این بخش از آیات طرح کردند که بعضی از آنها گذشت. در تفسیر المنار نکتهای برای تفاوت تعبیر، درباره خلقت مسیح و خلقت یحیی(علیهما السّلام) آمده است که دیروز اشاره شد. در آن تفسیر اینچنین آمده است که خداوند درباره آفرینش یحیی به زکریا(علیهما السّلام) اینچنین فرمود: ﴿کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ ولی درباره آفرینش مسیح به مریم(علیها السّلام) اینچنین فرمود: ﴿کَذلِکَ اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ﴾ در جریان مسیح، سخن از خلقت ما یشاء است، در جریان یحیی سخن از فعل ما یشاء است و نکته این تفاوت را هم آنچنان بیان کردند که آفرینش یحیی بر خلاف عادت نبود یعنی یحیی پدری داشت و مادری داشت که از هر دوی اینها به بار آمد ولی پیدایش مسیح بر خلاف عادت است، زیرا از مادر، به تنهایی به دنیا آمد. البته در خود المنار هم توجه دارند که هر دو خارق عادت است و بر خلاف عادت نباید گفت در جریان یحیی خلاف عادت نیست و در جریان مسیح خلاف عادت است [بلکه] هر دو خارق عادت اعجاز است، الا اینکه خرق عادت در جریان مسیح قویتر و ظاهرتر از خرق عادت در جریان یحیی است وگرنه در جریان یحیی هم به حسب ظاهر نه مادر میتوانست مادر باشد و نه زکریا میتوانست پدر باشد، زیرا مادر یحیی در دوران فرتوتی و سالمندی خود قرار داشت و زکریا(علیه السّلام) هم در دوران پیری. زکریا درباره خودش میگوید: ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾ درباره همسرش هم میگوید. ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ که اینها قبلاً گذشت یعنی همسر من آن وقتی که در دوران مادر شدن بود عقیم بود الآن که از آن دوران هم گذشت، الآن هیچ زنی مادر نمیشود در این سن ولی همسرم در سنین گذشته که میتوانست مادر باشد سن او سن مادر شدن بود او عاقر و عقیم بود اگر عقیمی را خداوند ولود کند، اگر پیری را به سن شباب مثلاً منتقل کند همه اینها خرق عادت است؛ منتها خرق عادت در جریان مسیح، شکوفاتر و ظاهرتر است. بنابراین نمیشود نکته این باشد که ﴿کَذلِکَ اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ﴾ برای غیرعادی بودن است و ﴿یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ برای عادی بودن، چه اینکه همین خلقت را هم قرآن کریم به غیر خدا اسناد میدهد، لذا میفرماید خدا احسن الخالقین است یعنی عدهای دیگر خالق هستند؛ منتها خدا احسن الخالقین است. خلقت از آن جهت که صفت فعل خداست مظاهر گوناگون دارد، خیلیها میتوانند خالق باشند؛ اما احسن الخالقین خداست؛ اما هیچ کس نمیتواند موجود به ذات، حی به ذات، علیم به ذات، قدیر به ذات و مانند آن باشد آنها مخصوص خداست که ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾ بنابراین از دو طرف سخن صاحب المنار قابل نقض است هم طرداً هم عکساً، هم از آن جهت که ایشان گفتند فرق جریان مسیح و یحیی(علیهما السّلام) این است که جریان مسیح خلاف عادت بود و جریان یحیی خلاف عادت نبود هم از این جهت قابل نقد است، برای اینکه هر دو خارق عادتند؛ منتها یکی بیش از دیگری و هم عکساً از آن طرف قابل نقد است، برای اینکه خلقت به امر عادی هم اسناد پیدا میکند یعنی یک جریان عادی را هم خلقت میگویند.
مبشر بودن مسیح و انجیل و تورات به ضهور پیامبر اسلام
مطلب بعدی آن است که قرآن کریم هم عیسی(سلام الله علیه) را مبشر میداند و هم انجیل را یعنی در جریان اینکه عیسی(سلام الله علیه) نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بشارت میدهد این را هم به خود مسیح اسناد میدهد هم به انجیل ولی درباره تورات آیهای به ذهن نمیآید که هم خود تورات مبشر باشد هم موسی(سلام الله علیه). بیان ذلک این است که از نظر قرآن کریم در دین مسیحیت، کتاب و سنت هر دو مبشرند یعنی هم سخن عیسی، هم انجیل حق هر دو مبشرند به وجود مبارک پیامبر. ثقلینی که اسلام دارد آنها هم داشتند؛ منتها ثقلین قرآن و عترت است و اگر گفته میشود سنت، منظور سنت معصومین(علیهم السّلام) است نه هر سننی آنها هم این ثقلین را دارند یعنی قرآن و عترت را دارند؛ منتها نه به این وسعت و عظمتی که اسلام داراست. آنچه قرآن درباره عیسی و انجیل سخن میگوید این است که هم انجیل مشتمل بر بشارت است و هم خود مسیح ولی درباره تورات دارد که تورات مبشر است و اما درباره موسی نیامده که موسی تبشیر کرده است. درباره مسیح(سلام الله علیه) در سورهٴ مبارکهٴ «صف» آیهٴ ششم اینچنین است که ﴿وَإِذْ قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یَابَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُم مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ﴾ این راجع به گذشته ﴿وَمُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ﴾(صلوات الله وسلام علیه) این ناظر به آینده است و اما درباره تورات همان آیهٴ سورهٴ «اعراف» است که مشترک بین تورات و انجیل است؛ آیهٴ 157 سورهٴ «اعراف» این است که ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ﴾ یعنی این یهودیها و مسیحیهای واقعی کسانیاند که برابر تورات اصیل عمل میکنند، در تورات و در انجیل جریان رسالت خاتم(علیه آلاف التحیة و الثناء) آمده است و اینها ﴿یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ﴾ همین تورات و انجیلی که بالأخره دست خورده است، همین تورات و انجیل این بشارت را داراست و اما درباره موسی نیامده ظاهراً سِرّش این باشد که موسی با وجود مبارک رسول خدا(علیهم الصلاة و علیهم السّلام) فاصله زمانی فراوانی داشتند که انبیای فراوانی بین موسی و رسول خدا(علیهم السلام) آمده که بعضی از آنها اولواالعزم بودند، مثل مسیح(علیه السّلام) بعضی هم غیر اولواالعزم بودند. از این جهت شاید قرآن اصراری ندارد بر اینکه موسای کلیم را هم مبشر معرفی کند و اما اصل کتابش را مبشر وجود مبارک حضرت میداند پس این هم تتمه بحث درباره ﴿وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ﴾.
شریعت عیسای مسیح ناسخ شریعت موسای کلیم
از اینکه در بحثهای بعدی همین بخش یعنی یک آیه بعد آمده است که مسیح فرمود: ﴿وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ﴾ معلوم میشود که شریعت عیسای مسیح ناسخ شریعت موسای کلیم(علیهما السّلام) است بعضی از محرمات دین موسی در دین عیسی تحلیل شده است. شاید این بعضی از محرمات، همان بخش از محرمات باشند که در سورهٴ «نساء» آمده است که فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِیلِ اللّهِ کَثِیراً ٭ وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ﴾ بعضی از محللها را ما برای اینها حرام کردیم در اثر تبهکاری این یهود، شاید این محرمهایی که با آمدن مسیح(علیه السّلام) حلال شد همان بخش از محرمات باشد که در سورهٴ «نساء» آمده است که قبلاً بر یهودیها حلال بود بعداً در اثر ستمکاری اینها تحریم شد، این نقش تورات و انجیل نسبت به هم.
رسالت عیسای مسیح و اوصاف مخصوص به رسالت
وصف دیگری که خدای سبحان در این تبشیر به مریم برای مسیح(علیهما السّلام) ذکر میکند این است، فرمود: ﴿وَرَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ این رسولاً. نظیر آن کلمات قبلی که منصوب است با آن ناصب قبلی منصوب خواهد بود. در آیهٴ 45 سورهٴ آلعمران اینچنین آمده است که ﴿إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ اینجا میفرماید: ﴿وَرَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ یعنی بعد از اینکه شرایط نبوت را بیان کرد، آنگاه به رسالت آن حضرت اشاره میکند یعنی یک نبی باید دارای اوصاف نفسانی و کمالات روحی باشد، این ﴿وَجِیهاً فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ باشد ﴿مِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ باشد، صاحب کرامت باشد و عالم به کتاب و حکمت باشد و دارای یک پیام خاص باشد تا رسالت برای او تثبیت بشود. بعد از اینکه این ارکان بعثت و رسالت را درباره مسیح(علیه السّلام) بیان کرد، آنگاه فرمود او با داشتن این مجموعه شده رسول و هر رسولی دعوایی دارد و دعوتی، برای اثبات دعوای خود بینهای هم به همراه دارد. آنچه مربوط به دعوا و دعوت بود آنها را بیان کرد، آنچه مربوط به بینه است با این جمله ذکر میکند که ﴿أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ یعنی باید عالم به کتاب و حکمت باشیم مسیح بود، دارای کتاب و شریعت باشد مسیح بود، وجیهٌ و﴿مِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ باید باشد بود، این خصوصیات نفسانی و کمالات را داشت باید دارای معجزه باشد، آن را از این جمله ﴿أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ شروع میکند.
اگر در این آیه اولین سخنی که از مسیح(سلام الله علیه) نقل میکند معجزه است این نه برای آن است که معجزه اولین رکن رسالت و بعثت یک رسول مبعوث است، برای اینکه معجزه برای اثبات است اولین رکنش همان دعوا و دعوت اوست همان مقام اوست، آن مقام را در آیات قبل بیان فرمود این اثبات را در این آیه ذکر میکند.
عدم اختصاص رسالت حضرت عیسی به قوم بنیاسرائیل
﴿وَرَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ این لقب هم مفهوم ندارد که دلالت کند بر اینکه مسیح(سلام الله علیه) فقط برای بنیاسرائیل بود با اولواالعزم بودن او سازگار نیست، بلکه طلیعه اجرای رسالت آن حضرت، هدایت بنیاسرائیل است. نظیر آنچه را که وجود مبارک رسول خدا(علیه صلات علیه السّلام) داشت؛ با اینکه او ﴿کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ بود «نذیراً للعالمین» بود ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ بود؛ اما اجرای این مأموریت جهانی از انذار اقربین شروع شده است، این ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ با ﴿أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الأقْرَبِین﴾ تقیید نمیشود که فقط او برای انذار عشیره و بستگان خود آمده یا ﴿لِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَمَنْ حَوْلَهَا﴾ دلالت نمیکند که حضرت برای انذار مکه و اطراف مکه آمده یعنی این رسالتت را از خانواده شروع کن، از قبیله شروع بکن، از محله آغاز بکن به شهر برسان، به اطراف شهر برسان، بعد به جهانیان برسان، اگر تعبیر قرآن درباره مسیح اینچنین است که ﴿وَرَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ به این معنا نیست که قلمرو رسالت آن حضرت فقط نژاد بنیاسرائیل بود، در حالی که مسیح(سلام الله علیه) غیر از بنیاسرائیل عدهای را دعوت کرد آنها هم پذیرفتند، در حالی که جزء بنیاسرائیل نبود. بخشی از آن رسالتها در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «یس» آمده است که ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ٭ إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَیْکُم مُّرْسَلُونَ ٭ قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلاّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمنُ مِن شَیْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلاّ تَکْذِبُونَ ٭ قَالُوا رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ ٭ وَمَا عَلَیْنَا إِلاّ الْبَلاَغُ الْمُبِین﴾ که این ناظر است به آن نمایندههایی که از طرف مسیح(سلام الله علیه) طبق بعضی از نقلها رسالت را به عهده گرفتهاند و به سراغ قومی رفتند که آنها جزء بنیاسرائیل نبودند. بنابراین منطق قرآن و سیره مسیح و عمل مردم متدین آن عصر همه نشان میدهد که رسالت مسیح اختصاصی به بنیاسرائیل نداشت؛ منتها اجرای این رسالت اول از بنیاسرائیل شروع شده است، نظیر خود حضرت موسی(سلام الله علیه) عده زیادی به موسای کلیم ایمان آوردند که جزء بنیاسرائیل نبودند، با اینکه درباره موسی فرمود ما موسی را بنیاسرائیل فرستادیم.
معجزه، از ارکان رسالت مسیح
﴿وَرَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ خب رسالت و نبوت و بعثت باید آن ارکان را داشته باشد که مسیح(علیه السّلام) دارا بود، باید با اعجاز همراه باشد که این اعجاز را الآن شرح میدهد ﴿وَرَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ یعنی مسیح(سلام الله علیه) دعوتش را با این جمله آغاز کرد که من رسولم و با معجزه آمدهام و پیام من هم این است که ﴿وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ﴾ پس من دعوایی دارم، میگویم «انا رسول الله» و ادعایی دارم که برای اثبات دعوای خود صاحب معجزهام، دعوتی هم دارم که شما را به توحید فرا میخوانم که میگویم: ﴿وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ﴾ . خب، اعجاز معمولاً برای اثبات دعواست نه تثبیت دعوت، دعوت را باید عقل قبول کند با براهین عقلی ولی اگر کسی به وسیله معجزه رسالت و نبوت کسی را یقین پیدا کرد میتواند سخن او را حد وسط دلیل قرار بدهد و به حرف او اکتفا کند. در بخش توحید به بعد نه در بخش اصل اثبات مبدأ، حتی مسئله توحید را هم میتوان به وحی معصوم استناد داد اصل اثبات مبدأ است که به وحی و رسالت و نبوت و امامت و امثال ذلک قابل اسناد نیست.
بررسی اعتبار احادیث برای استفاده در حد وسط برهان
آنها که معصوم بودن و رسول بودن یک انسان کاملی را اثبات کردهاند، میتوانند معارف دینی را از او فرا بگیرند. این مسئله مظنه نیست، چون اگر کسی حضور یک معصوم قرار گرفت، ارکان سه گانه جزم آوری حاصل است. اگر ملاحظه فرمودید که نمیشود به اخبار و به ادله نقلیه در مسائل اعتقادی اکتفا کرد، آن ناظر به ادله نقلی است که این سه رکن را نداشته باشد یعنی از جهت صدور یقینی نباشد یا اگر از جهت صدور یقین است جهت صدور یقینی نباشد یا اگر اصل الصدور و جهت الصدور، یقینی است دلالت یقینی نباشد ولی اگر حدیثی واجد هر سه رکن بود مضمون آن حدیث را میشود حد وسط برهان قرار داد و یقین پیدا کرد؛ هیچ فرقی بین اینگونه از ادله نقلی با ادله عقلی نیست مگر در تفاوتی که در اجمال و تفصیل است. آنها که حضور معصوم(علیه السّلام) را ادراک کردهاند و سخن از تقیه هم نبود و فهمیدند که معصوم دارد واقعیت را میگوید، نه اینکه به زبان خود این شخص سخن بگوید آنجا حرف معصوم را میشود حد وسط قرار داد. گاهی معصومین تقیه میکردند، حتی از مستمع و مخاطب نه تقیهای به معنایی که از خوف ظالمین یا خوف دستگاه امویان و عباسیان و امثال ذلک، خوف ضلالت خود مستمع، لذا آنها مأمور بودند که به اندازه فهم مستمعین سخن بگویند این بحثها را قبلاً هم ملاحظه فرمودید که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید دارد که بعضی حضور امام صادق مثلاً شرفیاب میشدند عرض میکردند توحید چیست یا ما را به توحید راهنمایی کنید، میفرمود: «هُو الذی اَنتُم علیه» ؛ همین است که دارید. خب، این یک جواب بعد طایفهای دیگر روایتی است که درباره هشامانحکم ظاهراً آمده یا هشامبنسالم، سومی درباره هشامبنحکم آمده درباره احد الهشامین استدلال میکند خدا به آیهٴ سورهٴ «انبیا» که ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاّ اللَّهُ﴾ از این راه برهانی بر توحید اقامه میکند . درباره آن هشام دیگر خود حضرت آغاز میکند که آیا تو خدا را توصیف میکنی هشام عرض کرد آری، حضرت فرمود «هات» بیان کن هشام بیان کرد، حضرت اشکال کرد هشام ماند، بعد خود هشام به حضرت عرض کرد شما راهنمایی کنید آن حدیث معروف «هو نورٌ لاظلمة فیه و حیاتٌ لا موتَ فیه» که بعدها برهان صرف الوجود و بسیط الحقیقه را که حکمای متأله استفاده کردند از همان بیانهای بلند است. آن حدیثی که جزء طایفه سوم روایت است حدیثی نیست که هر درس خواندهای بعد از هشت ده سال تازه بفهمد که «هو نورٌ لاظلمة فیه و حیاتٌ لا موتَ فیه» امثال ذلک، این یک سلسله شاگردانی نظیر فارابی و اینها میخواهد که برهان صرفالوجود را از آن استفاده کند. خب، این طایفه ثالثه با آن طایفه اولیٰ که بینها متوسطات است فاصله فراوان است. گاهی خود معصوم(سلام الله علیه) از ضعف فکری مستمع در حال تقیه است نباید گفت چون امام به فلان شخص اینچنین گفته است پس تمام محور توحید همین است نه، این هم هست.
از معجزات حضرت عیسی خلقت پرنده به اذن الهی
این معجزه غالباً برای اثبات اصل دعواست یعنی برای پذیرش اینکه این شخص رسول خداست، دعوت او را باید با براهین عقلی پذیرفت و اگر اصل دعوت او درباره اثبات مبدأ نباشد درباره اوصاف مبدأ باشد آن را هم میشود به وسیله سخن معصوم اثبات کرد. اما معجزاتی که مسیح(علیه السّلام) ارائه داد این است که ﴿أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ آن روزها دیدن اینگونه از آیات تحملش سخت بود، لذا مکرر در مکرر میفرمودند این آیه است، نشانه قدرت اوست که در دست ما ظهور کرد از آن جهت که آیت رسالت ما هم باشد. بعد میفرمودند این ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ است که مبادا این تفکر ابن¬اللهی شدت پیدا کند، گرچه مع ذلک رواج پیدا کرد؛ اما آنها ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ به عنوان حجت بالغه در همه موارد میگفتند این آیه است، نشانه قدرت خدا و رسالت ماست و اینها ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ است و از ما نیست، اتمام حجت کردهاند از آن به بعد اگر کسی مبتلا به تثلیث شد یا مبتلا شد به توهم ابن¬اللهی این ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ است. خب، در این کریمه فرمود: ﴿وَرَسُولاً إِلَی بَنِیإِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ این کلمه آیت، نشان میدهد که این علامت است و این علامت هم باز به اذن خدا به دست من ظاهر میشود. این آیت هم، جنس است [و] شامل افراد کثیر میشود، چون در همین آیه چندین معجزه نقل شده است همه اینها زیر پوشش آیت است، نفرمود من آیاتی آوردم [بلکه] فرمود آیت آوردم. این کلمه، کلمه مفرد نیست یعنی دلالت بر وحدت بکند، جنس است؛ مفردی است که دلالت بر جنس میکند نه بر وحدت ﴿بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ این متن و اجمال؛ اما شرح و تفصیل این است آن آیه این است ﴿أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ﴾؛ من از گِل به هیئت یک پرنده میسازم و در آن میدمم و این پرنده میشود ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ نه یعنی مجسمهسازی که فقط ظاهر پیکر این گل یا سنگ، حیوان است این کار عادی است [بلکه] من تمام اعضا و جوارحی که هنوز هم که هنوز هست علم طب از شناخت اعضا و جوارح یک پرنده عاجز است میسازم، نه اینکه مجسمهسازی میکنم بعد میدمم میشود حیوان، نظیر مجسمهها من از گل پرندهای میسازم قبل از روح که هنوز هم که هنوز است دنیای پزشکی از استیعاب و احاطه به تمام اعضا و جوارح و سلولها و مغزهای ذرات ریز یک پرنده عاجزند، هنوز برای اینها حل نشده. دستگاه گوارشی او چیست قلب او چیست مغز او چیست اعضا و جوارح او چیست زبان او چیست دهان او چیست حلق او چیست. بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه دارد که همهاش نورانی است میفرماید این پرهای طاووس اینچنین نیست که اشتباهاً یک رنگی به جای رنگ دیگر در بیاید، اگر رنگهای گوناگونی برای پرهای طاووس است هر پری را که بکنی بالأخره آن دستگاه غیبی الهی، همان رنگ را از همان جا دوباره میرویاند یعنی پری میرویاند که همان رنگ قبلی را داشته است، نه اینکه به رنگ همسایه یک پر دیگری را به جایش برویاند، اینچنین نیست.
متعلق﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾در آیهٴ کریمه
پس اینکه بعضی از بزرگان فرمودند که سرّ اینکه این کلمه ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ را مسیح درباره افاضه روح گفت و درباره آفرینش و ساختن یک پرنده از گل نگفت، برای اینکه یکی عادی است دیگری غیرعادی سخن اینچنین نیست. میرسیم به خود آیه که آیه هم درباره هر دو فرمود: ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ و اصل آیه را ملاحظه بفرمایید ﴿أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ آن بزرگوار ظاهراً مرحوم آقا علی حکیم(رضوان الله علیه) در کتاب شریف بدائعالحکم است که میفرماید، این نفخ کار من است؛ اما پر کشیدن و طائر شدن ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ است که معجزه و خرق عادت در این است که او پرنده بشود، لذا ﴿فَیَکُونُ طَیْراً﴾ را ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ مقید کرده است، قبلی چون کار عادی است ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ مقید نشده، اینچنین نیست. این کلمه ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ مفهوم واسطه است متعلق است از باب تنازع به چند فعل، نظیر اینکه «هذا شَهْرٌ عَظَّمْتَهُ وَکَرَّمْتَهُ، وَشَرَّفْتَهُ وَفَضَّلْتَهُ عَلَی الشُّهُورِ» این «عَلَی الشُّهُورِ» علی التنازع متعلق به چهار فعل است، نه اینکه «وَشَرَّفْتَهُ» فقط «عَلَی الشُّهُورِ»، بلکه همه این افعال چهارگانه «عَلَی الشُّهُورِ» است، در اینجا هم مسیح میگوید: «أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ باذن الله کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ باذن الله فَأَنْفُخُ فِیهِ باذن الله فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ» این ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ مفهوم با واسطه است برای هر چهار فعل علی التنازع، کار او هم که مجسمهسازی نبود آن کار سهلی است کاری که طب دیروز عاجز بود طب امروز عاجز است یک درسنخوانده انجام داد، آنکه طیر میشود با اعضا و جوارح و گوارش و دستگاه قلب طیر میشود، نه اینکه مجسمهای به صورت طیر بسازد و در او بدمد بعد آن میشود طیر واقعی خب آن اعضا و جوارح درونش چه قلب و دستگاهش چه ﴿أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً﴾ همه اینها ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ است ﴿وَأُبْرِئُ الأکْمَهَ وَالأبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَی﴾ ، ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ است این آن تکلف را نباید توجیه کند که چون کلمه احیا از آنها مشکلتر است، احیا را ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اسناد داد ولی ابرای اکمه و ابرص ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اسناد داده نشد، چون به اهمیت احیا نیست، بلکه این کلمه ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ مفهوم واسطه است برای هر سه فعل یعنی «أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ بِإِذْنِ اللّهِ» ، «أُبْرِئُ َالْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللّهِ» ، ﴿أُحْیِی الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللّهِ﴾ بخشی از این تفصیل در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آمده است که در آیه محل بحث این ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ دوبار ذکر شد و در سورهٴ «مائده» آیهٴ 110 تقریباً چهار بار ذکر شد.
تفاوت خلقت طیر با مجسمهسازی
میفرماید در قیامت ما با مسیح(سلام الله علیه) سخن میگوییم و به او میگوییم ﴿وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی﴾ یعنی تو مجسمهساز نیستی، نظیر مجسمهسازهای عادی [بلکه] تو از گل به هیئت طیر در میآوری، مثل اینکه از گِل من که خواستم آدم بیافرینم چه کردم به صورت آدم از گل درآوردم یا آدم درست کردم، این آدمی که الآن جسدش سرد شد و روحش را فرشته موت(سلام الله علیه) قبض کرد این مجسمه است یا همه دستگاه گوارش انسان را داراست، اینکه مجسمه نیست. این همه دستگاهی که در یک انسان لازم است این بدن داراست؛ منتها روح ندارد، ذات اقدس الهی در جریان آفرینش آدم و حوا(علیهم السّلام) مجسمه ساخت بعد ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ یا انسانی که همه اعضا و جوارح دستگاه قلب و گوارش را داراست ساخت، مسیح که مظهر هو الخالق است که این خلقت صفت فعل خداست مظاهر فراوان ممکن است داشته باشد، او هم از طین ﴿کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ﴾ ساخت که او را دستگاه تشریح میتواند همانند سایر طیور تشریح کند.
تمام معجزات حضرت عیسی با اذن و اراده پروردگار
لذا این کار چون کار عادی نیست کار تحصیل کردهها نیست کار همه علمای طب هم نیست، همین کار را هم ذات اقدس الهی در صحنه قیامت به مسیح میگوید این کار را تو به اذن من کردی. آیهٴ 109 و 110 «مائده» این است ﴿یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ﴾ این صحنه قیامت است، آن گاه ﴿إِذْ قَالَ اللّهُ﴾ در همان صحنه قیامت ﴿یَاعِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَعَلَی وَالِدَتِکَ إِذْ أَیَّدتُّکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً وَإِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنْجِیلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونَ طَیْراً بِإِذْنِی﴾ معلوم میشود آن کلمه ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ که در آیه محل بحث است این مفعول¬مع¬الواسطه است برای همه، نه فقط مفعول¬معالواسطه است برای ﴿فَیَکُونُ طَیْراً﴾ چه اینکه در جریان ابرای اکمه و ابرص، کلمه ﴿بِإِذْنِی﴾ آمده و در جریان احیای موتی هم ﴿بِإِذْنِی﴾ جداگانه آمده وَتُبْرِئ الأکْمَهَ وَالأبْرَصَ بِإِذْنِی﴾ یعنی «تُبْرِئ الْأَکْمَهَ بِإِذْنِی وَتُبْرِئ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی» ﴿وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِی﴾ در حالی که در آیهٴ محل بحث سورهٴ «آلعمران» ابرای اکمه و ابرص و احیای موتی این سه امر با یک ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ یاد شده است، این تکرار برای آن است. خب، پس تمام اینها ﴿بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ است، همانطوری که ذات اقدس الهی بدن انسانی را با همه دستگاه طبی آفرید، بعد فرمود: ﴿وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ آنگاه انسان زنده شد، مسیح(سلام الله علیه) هم از گل به هیئت طیر با تمام اعضا و جوارح درون و بیرون با دستگاههای وهم و خیال با دستگاه سامعه و باصره و سایر حواس تحریکی و ادراکی آفرید بعد در او دمید و او زنده شد، شده حیوان ﴿وَأُحْیِی الْمَوْتَی﴾ این کارها را میکنند ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾.
معجزه دیگر مسیح خبر دادن از اتفاقات پنهانی مردم
﴿وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ﴾ آنچه را که شما نمیتوانید درست تشخیص بدهید احتیاج به کارشناس دارید آنها را هم من انجام میدهم، آنچه را که هر فردی هم ولو تحصیل کرده نباشد مقداری هم که بیندیشد، آسانتر میتواند تشخیص بدهد آن را من انجام میدهم و آن این است که هر کسی در خانهاش هر کاری کرد من باخبرم و گزارش میدهم که چه کار کردید و چه ذخیره کردید و چه خوردید و مانند آن. ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً﴾ که اینجا باز آیه منظور جنس است ﴿إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾.
چون خطاب به بنیاسرائیل است که اینها ایمان آورده بودند به انبیای سلف به حضرت موسی اینها خدا را قبول داشتند معجزات را قبول اشتند، میفرماید اگر شما این مباحث و مبانی را قبول دارید باید به رسالت من ایمان بیاورید.
«و الحمد لله رب العالمین»
تبیین صاحب المنار درباره تفاوت تعبیر قرآن در خلقت یحیی ع و عیسی ع
مبشر بودن مسیح و انجیل و تورات به ظهور پیامبر اسلام ص
معجزه از ارکان رسالت مسیح ع
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
﴿قَالَتْ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ قَالَ کَذلِکَ اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ إِذَا قَضَی أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ٭ وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ ٭ وَرَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الأکْمَهَ وَالأبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾
تبیین صاحب المنار درباره تفاوت تعبیر قرآن در خلقت یحیی و عیسی
در جریان آفرینش مسیح(سلام الله علیه) مسائلی را این بخش از آیات طرح کردند که بعضی از آنها گذشت. در تفسیر المنار نکتهای برای تفاوت تعبیر، درباره خلقت مسیح و خلقت یحیی(علیهما السّلام) آمده است که دیروز اشاره شد. در آن تفسیر اینچنین آمده است که خداوند درباره آفرینش یحیی به زکریا(علیهما السّلام) اینچنین فرمود: ﴿کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ ولی درباره آفرینش مسیح به مریم(علیها السّلام) اینچنین فرمود: ﴿کَذلِکَ اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ﴾ در جریان مسیح، سخن از خلقت ما یشاء است، در جریان یحیی سخن از فعل ما یشاء است و نکته این تفاوت را هم آنچنان بیان کردند که آفرینش یحیی بر خلاف عادت نبود یعنی یحیی پدری داشت و مادری داشت که از هر دوی اینها به بار آمد ولی پیدایش مسیح بر خلاف عادت است، زیرا از مادر، به تنهایی به دنیا آمد. البته در خود المنار هم توجه دارند که هر دو خارق عادت است و بر خلاف عادت نباید گفت در جریان یحیی خلاف عادت نیست و در جریان مسیح خلاف عادت است [بلکه] هر دو خارق عادت اعجاز است، الا اینکه خرق عادت در جریان مسیح قویتر و ظاهرتر از خرق عادت در جریان یحیی است وگرنه در جریان یحیی هم به حسب ظاهر نه مادر میتوانست مادر باشد و نه زکریا میتوانست پدر باشد، زیرا مادر یحیی در دوران فرتوتی و سالمندی خود قرار داشت و زکریا(علیه السّلام) هم در دوران پیری. زکریا درباره خودش میگوید: ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾ درباره همسرش هم میگوید. ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ که اینها قبلاً گذشت یعنی همسر من آن وقتی که در دوران مادر شدن بود عقیم بود الآن که از آن دوران هم گذشت، الآن هیچ زنی مادر نمیشود در این سن ولی همسرم در سنین گذشته که میتوانست مادر باشد سن او سن مادر شدن بود او عاقر و عقیم بود اگر عقیمی را خداوند ولود کند، اگر پیری را به سن شباب مثلاً منتقل کند همه اینها خرق عادت است؛ منتها خرق عادت در جریان مسیح، شکوفاتر و ظاهرتر است. بنابراین نمیشود نکته این باشد که ﴿کَذلِکَ اللّهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ﴾ برای غیرعادی بودن است و ﴿یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ برای عادی بودن، چه اینکه همین خلقت را هم قرآن کریم به غیر خدا اسناد میدهد، لذا میفرماید خدا احسن الخالقین است یعنی عدهای دیگر خالق هستند؛ منتها خدا احسن الخالقین است. خلقت از آن جهت که صفت فعل خداست مظاهر گوناگون دارد، خیلیها میتوانند خالق باشند؛ اما احسن الخالقین خداست؛ اما هیچ کس نمیتواند موجود به ذات، حی به ذات، علیم به ذات، قدیر به ذات و مانند آن باشد آنها مخصوص خداست که ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾ بنابراین از دو طرف سخن صاحب المنار قابل نقض است هم طرداً هم عکساً، هم از آن جهت که ایشان گفتند فرق جریان مسیح و یحیی(علیهما السّلام) این است که جریان مسیح خلاف عادت بود و جریان یحیی خلاف عادت نبود هم از این جهت قابل نقد است، برای اینکه هر دو خارق عادتند؛ منتها یکی بیش از دیگری و هم عکساً از آن طرف قابل نقد است، برای اینکه خلقت به امر عادی هم اسناد پیدا میکند یعنی یک جریان عادی را هم خلقت میگویند.
مبشر بودن مسیح و انجیل و تورات به ضهور پیامبر اسلام
مطلب بعدی آن است که قرآن کریم هم عیسی(سلام الله علیه) را مبشر میداند و هم انجیل را یعنی در جریان اینکه عیسی(سلام الله علیه) نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بشارت میدهد این را هم به خود مسیح اسناد میدهد هم به انجیل ولی درباره تورات آیهای به ذهن نمیآید که هم خود تورات مبشر باشد هم موسی(سلام الله علیه). بیان ذلک این است که از نظر قرآن کریم در دین مسیحیت، کتاب و سنت هر دو مبشرند یعنی هم سخن عیسی، هم انجیل حق هر دو مبشرند به وجود مبارک پیامبر. ثقلینی که اسلام دارد آنها هم داشتند؛ منتها ثقلین قرآن و عترت است و اگر گفته میشود سنت، منظور سنت معصومین(علیهم السّلام) است نه هر سننی آنها هم این ثقلین را دارند یعنی قرآن و عترت را دارند؛ منتها نه به این وسعت و عظمتی که اسلام داراست. آنچه قرآن درباره عیسی و انجیل سخن میگوید این است که هم انجیل مشتمل بر بشارت است و هم خود مسیح ولی درباره تورات دارد که تورات مبشر است و اما درباره موسی نیامده که موسی تبشیر کرده است. درباره مسیح(سلام الله علیه) در سورهٴ مبارکهٴ «صف» آیهٴ ششم اینچنین است که ﴿وَإِذْ قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یَابَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُم مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ﴾ این راجع به گذشته ﴿وَمُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ﴾(صلوات الله وسلام علیه) این ناظر به آینده است و اما درباره تورات همان آیهٴ سورهٴ «اعراف» است که مشترک بین تورات و انجیل است؛ آیهٴ 157 سورهٴ «اعراف» این است که ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ﴾ یعنی این یهودیها و مسیحیهای واقعی کسانیاند که برابر تورات اصیل عمل میکنند، در تورات و در انجیل جریان رسالت خاتم(علیه آلاف التحیة و الثناء) آمده است و اینها ﴿یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ﴾ همین تورات و انجیلی که بالأخره دست خورده است، همین تورات و انجیل این بشارت را داراست و اما درباره موسی نیامده ظاهراً سِرّش این باشد که موسی با وجود مبارک رسول خدا(علیهم الصلاة و علیهم السّلام) فاصله زمانی فراوانی داشتند که انبیای فراوانی بین موسی و رسول خدا(علیهم السلام) آمده که بعضی از آنها اولواالعزم بودند، مثل مسیح(علیه السّلام) بعضی هم غیر اولواالعزم بودند. از این جهت شاید قرآن اصراری ندارد بر اینکه موسای کلیم را هم مبشر معرفی کند و اما اصل کتابش را مبشر وجود مبارک حضرت میداند پس این هم تتمه بحث درباره ﴿وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ﴾.
شریعت عیسای مسیح ناسخ شریعت موسای کلیم
از اینکه در بحثهای بعدی همین بخش یعنی یک آیه بعد آمده است که مسیح فرمود: ﴿وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ﴾ معلوم میشود که شریعت عیسای مسیح ناسخ شریعت موسای کلیم(علیهما السّلام) است بعضی از محرمات دین موسی در دین عیسی تحلیل شده است. شاید این بعضی از محرمات، همان بخش از محرمات باشند که در سورهٴ «نساء» آمده است که فرمود: ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِیلِ اللّهِ کَثِیراً ٭ وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ﴾ بعضی از محللها را ما برای اینها حرام کردیم در اثر تبهکاری این یهود، شاید این محرمهایی که با آمدن مسیح(علیه السّلام) حلال شد همان بخش از محرمات باشد که در سورهٴ «نساء» آمده است که قبلاً بر یهودیها حلال بود بعداً در اثر ستمکاری اینها تحریم شد، این نقش تورات و انجیل نسبت به هم.
رسالت عیسای مسیح و اوصاف مخصوص به رسالت
وصف دیگری که خدای سبحان در این تبشیر به مریم برای مسیح(علیهما السّلام) ذکر میکند این است، فرمود: ﴿وَرَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ این رسولاً. نظیر آن کلمات قبلی که منصوب است با آن ناصب قبلی منصوب خواهد بود. در آیهٴ 45 سورهٴ آلعمران اینچنین آمده است که ﴿إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ اینجا میفرماید: ﴿وَرَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ یعنی بعد از اینکه شرایط نبوت را بیان کرد، آنگاه به رسالت آن حضرت اشاره میکند یعنی یک نبی باید دارای اوصاف نفسانی و کمالات روحی باشد، این ﴿وَجِیهاً فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ باشد ﴿مِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ باشد، صاحب کرامت باشد و عالم به کتاب و حکمت باشد و دارای یک پیام خاص باشد تا رسالت برای او تثبیت بشود. بعد از اینکه این ارکان بعثت و رسالت را درباره مسیح(علیه السّلام) بیان کرد، آنگاه فرمود او با داشتن این مجموعه شده رسول و هر رسولی دعوایی دارد و دعوتی، برای اثبات دعوای خود بینهای هم به همراه دارد. آنچه مربوط به دعوا و دعوت بود آنها را بیان کرد، آنچه مربوط به بینه است با این جمله ذکر میکند که ﴿أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ یعنی باید عالم به کتاب و حکمت باشیم مسیح بود، دارای کتاب و شریعت باشد مسیح بود، وجیهٌ و﴿مِنَ الْمُقَرَّبِینَ﴾ باید باشد بود، این خصوصیات نفسانی و کمالات را داشت باید دارای معجزه باشد، آن را از این جمله ﴿أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ شروع میکند.
اگر در این آیه اولین سخنی که از مسیح(سلام الله علیه) نقل میکند معجزه است این نه برای آن است که معجزه اولین رکن رسالت و بعثت یک رسول مبعوث است، برای اینکه معجزه برای اثبات است اولین رکنش همان دعوا و دعوت اوست همان مقام اوست، آن مقام را در آیات قبل بیان فرمود این اثبات را در این آیه ذکر میکند.
عدم اختصاص رسالت حضرت عیسی به قوم بنیاسرائیل
﴿وَرَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ این لقب هم مفهوم ندارد که دلالت کند بر اینکه مسیح(سلام الله علیه) فقط برای بنیاسرائیل بود با اولواالعزم بودن او سازگار نیست، بلکه طلیعه اجرای رسالت آن حضرت، هدایت بنیاسرائیل است. نظیر آنچه را که وجود مبارک رسول خدا(علیه صلات علیه السّلام) داشت؛ با اینکه او ﴿کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ بود «نذیراً للعالمین» بود ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ بود؛ اما اجرای این مأموریت جهانی از انذار اقربین شروع شده است، این ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ با ﴿أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الأقْرَبِین﴾ تقیید نمیشود که فقط او برای انذار عشیره و بستگان خود آمده یا ﴿لِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَمَنْ حَوْلَهَا﴾ دلالت نمیکند که حضرت برای انذار مکه و اطراف مکه آمده یعنی این رسالتت را از خانواده شروع کن، از قبیله شروع بکن، از محله آغاز بکن به شهر برسان، به اطراف شهر برسان، بعد به جهانیان برسان، اگر تعبیر قرآن درباره مسیح اینچنین است که ﴿وَرَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ به این معنا نیست که قلمرو رسالت آن حضرت فقط نژاد بنیاسرائیل بود، در حالی که مسیح(سلام الله علیه) غیر از بنیاسرائیل عدهای را دعوت کرد آنها هم پذیرفتند، در حالی که جزء بنیاسرائیل نبود. بخشی از آن رسالتها در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «یس» آمده است که ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ٭ إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَیْکُم مُّرْسَلُونَ ٭ قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلاّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمنُ مِن شَیْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلاّ تَکْذِبُونَ ٭ قَالُوا رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ ٭ وَمَا عَلَیْنَا إِلاّ الْبَلاَغُ الْمُبِین﴾ که این ناظر است به آن نمایندههایی که از طرف مسیح(سلام الله علیه) طبق بعضی از نقلها رسالت را به عهده گرفتهاند و به سراغ قومی رفتند که آنها جزء بنیاسرائیل نبودند. بنابراین منطق قرآن و سیره مسیح و عمل مردم متدین آن عصر همه نشان میدهد که رسالت مسیح اختصاصی به بنیاسرائیل نداشت؛ منتها اجرای این رسالت اول از بنیاسرائیل شروع شده است، نظیر خود حضرت موسی(سلام الله علیه) عده زیادی به موسای کلیم ایمان آوردند که جزء بنیاسرائیل نبودند، با اینکه درباره موسی فرمود ما موسی را بنیاسرائیل فرستادیم.
معجزه، از ارکان رسالت مسیح
﴿وَرَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ خب رسالت و نبوت و بعثت باید آن ارکان را داشته باشد که مسیح(علیه السّلام) دارا بود، باید با اعجاز همراه باشد که این اعجاز را الآن شرح میدهد ﴿وَرَسُولاً إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ یعنی مسیح(سلام الله علیه) دعوتش را با این جمله آغاز کرد که من رسولم و با معجزه آمدهام و پیام من هم این است که ﴿وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ﴾ پس من دعوایی دارم، میگویم «انا رسول الله» و ادعایی دارم که برای اثبات دعوای خود صاحب معجزهام، دعوتی هم دارم که شما را به توحید فرا میخوانم که میگویم: ﴿وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ﴾ . خب، اعجاز معمولاً برای اثبات دعواست نه تثبیت دعوت، دعوت را باید عقل قبول کند با براهین عقلی ولی اگر کسی به وسیله معجزه رسالت و نبوت کسی را یقین پیدا کرد میتواند سخن او را حد وسط دلیل قرار بدهد و به حرف او اکتفا کند. در بخش توحید به بعد نه در بخش اصل اثبات مبدأ، حتی مسئله توحید را هم میتوان به وحی معصوم استناد داد اصل اثبات مبدأ است که به وحی و رسالت و نبوت و امامت و امثال ذلک قابل اسناد نیست.
بررسی اعتبار احادیث برای استفاده در حد وسط برهان
آنها که معصوم بودن و رسول بودن یک انسان کاملی را اثبات کردهاند، میتوانند معارف دینی را از او فرا بگیرند. این مسئله مظنه نیست، چون اگر کسی حضور یک معصوم قرار گرفت، ارکان سه گانه جزم آوری حاصل است. اگر ملاحظه فرمودید که نمیشود به اخبار و به ادله نقلیه در مسائل اعتقادی اکتفا کرد، آن ناظر به ادله نقلی است که این سه رکن را نداشته باشد یعنی از جهت صدور یقینی نباشد یا اگر از جهت صدور یقین است جهت صدور یقینی نباشد یا اگر اصل الصدور و جهت الصدور، یقینی است دلالت یقینی نباشد ولی اگر حدیثی واجد هر سه رکن بود مضمون آن حدیث را میشود حد وسط برهان قرار داد و یقین پیدا کرد؛ هیچ فرقی بین اینگونه از ادله نقلی با ادله عقلی نیست مگر در تفاوتی که در اجمال و تفصیل است. آنها که حضور معصوم(علیه السّلام) را ادراک کردهاند و سخن از تقیه هم نبود و فهمیدند که معصوم دارد واقعیت را میگوید، نه اینکه به زبان خود این شخص سخن بگوید آنجا حرف معصوم را میشود حد وسط قرار داد. گاهی معصومین تقیه میکردند، حتی از مستمع و مخاطب نه تقیهای به معنایی که از خوف ظالمین یا خوف دستگاه امویان و عباسیان و امثال ذلک، خوف ضلالت خود مستمع، لذا آنها مأمور بودند که به اندازه فهم مستمعین سخن بگویند این بحثها را قبلاً هم ملاحظه فرمودید که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید دارد که بعضی حضور امام صادق مثلاً شرفیاب میشدند عرض میکردند توحید چیست یا ما را به توحید راهنمایی کنید، میفرمود: «هُو الذی اَنتُم علیه» ؛ همین است که دارید. خب، این یک جواب بعد طایفهای دیگر روایتی است که درباره هشامانحکم ظاهراً آمده یا هشامبنسالم، سومی درباره هشامبنحکم آمده درباره احد الهشامین استدلال میکند خدا به آیهٴ سورهٴ «انبیا» که ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاّ اللَّهُ﴾ از این راه برهانی بر توحید اقامه میکند . درباره آن هشام دیگر خود حضرت آغاز میکند که آیا تو خدا را توصیف میکنی هشام عرض کرد آری، حضرت فرمود «هات» بیان کن هشام بیان کرد، حضرت اشکال کرد هشام ماند، بعد خود هشام به حضرت عرض کرد شما راهنمایی کنید آن حدیث معروف «هو نورٌ لاظلمة فیه و حیاتٌ لا موتَ فیه» که بعدها برهان صرف الوجود و بسیط الحقیقه را که حکمای متأله استفاده کردند از همان بیانهای بلند است. آن حدیثی که جزء طایفه سوم روایت است حدیثی نیست که هر درس خواندهای بعد از هشت ده سال تازه بفهمد که «هو نورٌ لاظلمة فیه و حیاتٌ لا موتَ فیه» امثال ذلک، این یک سلسله شاگردانی نظیر فارابی و اینها میخواهد که برهان صرفالوجود را از آن استفاده کند. خب، این طایفه ثالثه با آن طایفه اولیٰ که بینها متوسطات است فاصله فراوان است. گاهی خود معصوم(سلام الله علیه) از ضعف فکری مستمع در حال تقیه است نباید گفت چون امام به فلان شخص اینچنین گفته است پس تمام محور توحید همین است نه، این هم هست.
از معجزات حضرت عیسی خلقت پرنده به اذن الهی
این معجزه غالباً برای اثبات اصل دعواست یعنی برای پذیرش اینکه این شخص رسول خداست، دعوت او را باید با براهین عقلی پذیرفت و اگر اصل دعوت او درباره اثبات مبدأ نباشد درباره اوصاف مبدأ باشد آن را هم میشود به وسیله سخن معصوم اثبات کرد. اما معجزاتی که مسیح(علیه السّلام) ارائه داد این است که ﴿أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ آن روزها دیدن اینگونه از آیات تحملش سخت بود، لذا مکرر در مکرر میفرمودند این آیه است، نشانه قدرت اوست که در دست ما ظهور کرد از آن جهت که آیت رسالت ما هم باشد. بعد میفرمودند این ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ است که مبادا این تفکر ابن¬اللهی شدت پیدا کند، گرچه مع ذلک رواج پیدا کرد؛ اما آنها ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ به عنوان حجت بالغه در همه موارد میگفتند این آیه است، نشانه قدرت خدا و رسالت ماست و اینها ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ است و از ما نیست، اتمام حجت کردهاند از آن به بعد اگر کسی مبتلا به تثلیث شد یا مبتلا شد به توهم ابن¬اللهی این ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ است. خب، در این کریمه فرمود: ﴿وَرَسُولاً إِلَی بَنِیإِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ این کلمه آیت، نشان میدهد که این علامت است و این علامت هم باز به اذن خدا به دست من ظاهر میشود. این آیت هم، جنس است [و] شامل افراد کثیر میشود، چون در همین آیه چندین معجزه نقل شده است همه اینها زیر پوشش آیت است، نفرمود من آیاتی آوردم [بلکه] فرمود آیت آوردم. این کلمه، کلمه مفرد نیست یعنی دلالت بر وحدت بکند، جنس است؛ مفردی است که دلالت بر جنس میکند نه بر وحدت ﴿بِآیَةٍ مِن رَبِّکُمْ﴾ این متن و اجمال؛ اما شرح و تفصیل این است آن آیه این است ﴿أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ﴾؛ من از گِل به هیئت یک پرنده میسازم و در آن میدمم و این پرنده میشود ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ نه یعنی مجسمهسازی که فقط ظاهر پیکر این گل یا سنگ، حیوان است این کار عادی است [بلکه] من تمام اعضا و جوارحی که هنوز هم که هنوز هست علم طب از شناخت اعضا و جوارح یک پرنده عاجز است میسازم، نه اینکه مجسمهسازی میکنم بعد میدمم میشود حیوان، نظیر مجسمهها من از گل پرندهای میسازم قبل از روح که هنوز هم که هنوز است دنیای پزشکی از استیعاب و احاطه به تمام اعضا و جوارح و سلولها و مغزهای ذرات ریز یک پرنده عاجزند، هنوز برای اینها حل نشده. دستگاه گوارشی او چیست قلب او چیست مغز او چیست اعضا و جوارح او چیست زبان او چیست دهان او چیست حلق او چیست. بیان نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه دارد که همهاش نورانی است میفرماید این پرهای طاووس اینچنین نیست که اشتباهاً یک رنگی به جای رنگ دیگر در بیاید، اگر رنگهای گوناگونی برای پرهای طاووس است هر پری را که بکنی بالأخره آن دستگاه غیبی الهی، همان رنگ را از همان جا دوباره میرویاند یعنی پری میرویاند که همان رنگ قبلی را داشته است، نه اینکه به رنگ همسایه یک پر دیگری را به جایش برویاند، اینچنین نیست.
متعلق﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾در آیهٴ کریمه
پس اینکه بعضی از بزرگان فرمودند که سرّ اینکه این کلمه ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ را مسیح درباره افاضه روح گفت و درباره آفرینش و ساختن یک پرنده از گل نگفت، برای اینکه یکی عادی است دیگری غیرعادی سخن اینچنین نیست. میرسیم به خود آیه که آیه هم درباره هر دو فرمود: ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ و اصل آیه را ملاحظه بفرمایید ﴿أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ آن بزرگوار ظاهراً مرحوم آقا علی حکیم(رضوان الله علیه) در کتاب شریف بدائعالحکم است که میفرماید، این نفخ کار من است؛ اما پر کشیدن و طائر شدن ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ است که معجزه و خرق عادت در این است که او پرنده بشود، لذا ﴿فَیَکُونُ طَیْراً﴾ را ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ مقید کرده است، قبلی چون کار عادی است ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ مقید نشده، اینچنین نیست. این کلمه ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ مفهوم واسطه است متعلق است از باب تنازع به چند فعل، نظیر اینکه «هذا شَهْرٌ عَظَّمْتَهُ وَکَرَّمْتَهُ، وَشَرَّفْتَهُ وَفَضَّلْتَهُ عَلَی الشُّهُورِ» این «عَلَی الشُّهُورِ» علی التنازع متعلق به چهار فعل است، نه اینکه «وَشَرَّفْتَهُ» فقط «عَلَی الشُّهُورِ»، بلکه همه این افعال چهارگانه «عَلَی الشُّهُورِ» است، در اینجا هم مسیح میگوید: «أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ باذن الله کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ باذن الله فَأَنْفُخُ فِیهِ باذن الله فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ» این ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ مفهوم با واسطه است برای هر چهار فعل علی التنازع، کار او هم که مجسمهسازی نبود آن کار سهلی است کاری که طب دیروز عاجز بود طب امروز عاجز است یک درسنخوانده انجام داد، آنکه طیر میشود با اعضا و جوارح و گوارش و دستگاه قلب طیر میشود، نه اینکه مجسمهای به صورت طیر بسازد و در او بدمد بعد آن میشود طیر واقعی خب آن اعضا و جوارح درونش چه قلب و دستگاهش چه ﴿أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً﴾ همه اینها ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ است ﴿وَأُبْرِئُ الأکْمَهَ وَالأبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَی﴾ ، ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ است این آن تکلف را نباید توجیه کند که چون کلمه احیا از آنها مشکلتر است، احیا را ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اسناد داد ولی ابرای اکمه و ابرص ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اسناد داده نشد، چون به اهمیت احیا نیست، بلکه این کلمه ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ مفهوم واسطه است برای هر سه فعل یعنی «أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ بِإِذْنِ اللّهِ» ، «أُبْرِئُ َالْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللّهِ» ، ﴿أُحْیِی الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللّهِ﴾ بخشی از این تفصیل در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آمده است که در آیه محل بحث این ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ دوبار ذکر شد و در سورهٴ «مائده» آیهٴ 110 تقریباً چهار بار ذکر شد.
تفاوت خلقت طیر با مجسمهسازی
میفرماید در قیامت ما با مسیح(سلام الله علیه) سخن میگوییم و به او میگوییم ﴿وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی﴾ یعنی تو مجسمهساز نیستی، نظیر مجسمهسازهای عادی [بلکه] تو از گل به هیئت طیر در میآوری، مثل اینکه از گِل من که خواستم آدم بیافرینم چه کردم به صورت آدم از گل درآوردم یا آدم درست کردم، این آدمی که الآن جسدش سرد شد و روحش را فرشته موت(سلام الله علیه) قبض کرد این مجسمه است یا همه دستگاه گوارش انسان را داراست، اینکه مجسمه نیست. این همه دستگاهی که در یک انسان لازم است این بدن داراست؛ منتها روح ندارد، ذات اقدس الهی در جریان آفرینش آدم و حوا(علیهم السّلام) مجسمه ساخت بعد ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ یا انسانی که همه اعضا و جوارح دستگاه قلب و گوارش را داراست ساخت، مسیح که مظهر هو الخالق است که این خلقت صفت فعل خداست مظاهر فراوان ممکن است داشته باشد، او هم از طین ﴿کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ﴾ ساخت که او را دستگاه تشریح میتواند همانند سایر طیور تشریح کند.
تمام معجزات حضرت عیسی با اذن و اراده پروردگار
لذا این کار چون کار عادی نیست کار تحصیل کردهها نیست کار همه علمای طب هم نیست، همین کار را هم ذات اقدس الهی در صحنه قیامت به مسیح میگوید این کار را تو به اذن من کردی. آیهٴ 109 و 110 «مائده» این است ﴿یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ﴾ این صحنه قیامت است، آن گاه ﴿إِذْ قَالَ اللّهُ﴾ در همان صحنه قیامت ﴿یَاعِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَعَلَی وَالِدَتِکَ إِذْ أَیَّدتُّکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً وَإِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنْجِیلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونَ طَیْراً بِإِذْنِی﴾ معلوم میشود آن کلمه ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ که در آیه محل بحث است این مفعول¬مع¬الواسطه است برای همه، نه فقط مفعول¬معالواسطه است برای ﴿فَیَکُونُ طَیْراً﴾ چه اینکه در جریان ابرای اکمه و ابرص، کلمه ﴿بِإِذْنِی﴾ آمده و در جریان احیای موتی هم ﴿بِإِذْنِی﴾ جداگانه آمده وَتُبْرِئ الأکْمَهَ وَالأبْرَصَ بِإِذْنِی﴾ یعنی «تُبْرِئ الْأَکْمَهَ بِإِذْنِی وَتُبْرِئ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی» ﴿وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِی﴾ در حالی که در آیهٴ محل بحث سورهٴ «آلعمران» ابرای اکمه و ابرص و احیای موتی این سه امر با یک ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾ یاد شده است، این تکرار برای آن است. خب، پس تمام اینها ﴿بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ است، همانطوری که ذات اقدس الهی بدن انسانی را با همه دستگاه طبی آفرید، بعد فرمود: ﴿وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ آنگاه انسان زنده شد، مسیح(سلام الله علیه) هم از گل به هیئت طیر با تمام اعضا و جوارح درون و بیرون با دستگاههای وهم و خیال با دستگاه سامعه و باصره و سایر حواس تحریکی و ادراکی آفرید بعد در او دمید و او زنده شد، شده حیوان ﴿وَأُحْیِی الْمَوْتَی﴾ این کارها را میکنند ﴿بِإِذْنِ اللّهِ﴾.
معجزه دیگر مسیح خبر دادن از اتفاقات پنهانی مردم
﴿وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ﴾ آنچه را که شما نمیتوانید درست تشخیص بدهید احتیاج به کارشناس دارید آنها را هم من انجام میدهم، آنچه را که هر فردی هم ولو تحصیل کرده نباشد مقداری هم که بیندیشد، آسانتر میتواند تشخیص بدهد آن را من انجام میدهم و آن این است که هر کسی در خانهاش هر کاری کرد من باخبرم و گزارش میدهم که چه کار کردید و چه ذخیره کردید و چه خوردید و مانند آن. ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً﴾ که اینجا باز آیه منظور جنس است ﴿إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾.
چون خطاب به بنیاسرائیل است که اینها ایمان آورده بودند به انبیای سلف به حضرت موسی اینها خدا را قبول داشتند معجزات را قبول اشتند، میفرماید اگر شما این مباحث و مبانی را قبول دارید باید به رسالت من ایمان بیاورید.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است