- 21
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 18 سوره آلعمران _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 18 سوره آلعمران _ بخش اول"
معنای لغوی «شهادت»
موارد استعمال معنای اول «شهادت»
احتمالات سهگانه دربارهٴ شهادت خداوند متعالی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
راز تکرار کلمه شهادت
خدای سبحان شهادت به وحدانیت داد، فرشتهها شهادت به وحدانیت حق دادند و علمای راستین شهادت به وحدانیت حق دادند خدا در حالی که قائم به قسط و عدل است شهادت به وحدانیت حق میدهد× برای عظمت آن مشهودٌ به دوباره میفرماید: ﴿لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ که خدای سبحان عزیز است و حکیم. در بحثهای قبل برای متّقیان منازلی قائل شدند و درجاتی و پاداشهایی که یکی از برجستهترین آنها مقام رضوان بود که فرمود: ﴿لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ آن گروه از مؤمنین خاص که به مقام رضوان رسیدهاند هم اکنون همتای فرشتهها، شهادت به وحدانیت حق میدهند. اینها همان اولوا العلمی هستند که در ردیف فرشتهها نام آنها مطرح است که ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ اینها هستند که همتای فرشتهها در اصل شهادت سهیماند.
معنای لغوی «شهادت»
در این آیهٴ مبارکه مطالبی است: اول اینکه «الشّهادةُ ماهی» شهادت لغتاً همان حضور است و ادراک حضوری است و در تعبیرات قرآن کریم ادراک حضوری را شهادت میگویند وقتی گفته شد ﴿فمَن شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ﴾ همان ادراک حضوری است، اگر گفته شد ﴿وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ همان ادراک حضوری است اگر گفته شد که کتاب ابرار در علّیین است ﴿کَلاَّ إِنَّ کِتَابَ الأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُونَ ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ همان ادراک حضوری است؛ منتها ادراک حضوری گاهی با حس است که نازلترین درجات ادراک حضوری است، نظیر ﴿فمَن شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ﴾ یا ﴿وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ﴾ و مانند آن و گاهی ادراک شهود قلبی است و غیبی است نظیر ﴿یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ و اصل «شهد» به معنای «حضر» هم خواهد بود همان ﴿فمَن شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ﴾ ولو در حال خواب هم که باشد صادق است که «شهد الشهر».
موارد استعمال معنای اول «شهادت»
مطلب دوم آن است که شهادت با تناسب همین معنای اولی در موارد فراوانی استعمال میشود که یکیاش تحمّل است و یکی ادا. شاهد باید در صحنه حادثه حضور داشته باشد تا اصل واقعه را بنگرد و بفهمد. وقتی اصل واقعه را حضوراً درک کرد، آنگاه در محکمه در حین ادای شهادت حاضر میشود که در حقیقت دارد آنچه را که حضوراً یافت ادا میکند، این ادای شهادت را هم شهادت میگویند؛ میگویند فلان شخص عادل در محکمه شهادت داد در اینجا گزارش میدهد؛ اما گزارش مشهود یعنی آنچه را که در متن حادثه دید همان را اعلام میکند و این ادای شهادت با تحمّل شهادت خیلی فرق دارد؛ اما جامع هر دو شهادت است. در حینی که این شخص عادل در محکمه سخن میگوید چیزی را مشاهده نمیکند، فقط مشهود خود را اعلام میدارد و چون دربارهٴ همان ادراک حضوری سخن میگوید این را هم شهادت میگویند. پس اگر گفته شد در محکمه شهادت دادند غیر از آن است که در اصل صحنه حاضر بودند.
شاهد و مشهود بودن حق تعالی
مطلب بعدی آن است که شهادت، چه به معنای ادراک حضوری چه به معنای گزارش یک واقعیت، دربارهٴ ذات اقدس الهی آمده است که خدا هم شاهد است یعنی مینگرد و میبیند، نظیر آیهٴ 61 سورهٴ «یونس» دارد که هیچ کاری نمیکنید، مگر اینکه ما شاهدیم هنگامی که وارد آن عمل میشوید ما شهودیم ﴿کُنَّا عَلَیْکُمْ شَهُوداً﴾ یا موارد دیگری که ﴿واللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ و مانند آن است، گرچه در آن موارد ﴿اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ در آنجا شهید به معنای مشهود تفسیر شده است، چون آیه ندارد خدا «بکل شیء شهید» است، بلکه ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ است یعنی ما قبل از اینکه اشیاء را بشناسیم اوّل خدا را میشناسیم نه تنها میشناسیم بلکه مشهود ماست و میبینیم ﴿وَاللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ اما موارد دیگر هست که به این معناست؛ خدا شاهد اعمال شماست و در قیامت هم خدا شاهد است و امثال ذلک.
انواع شهادت
مطلب بعدی آن است که شهادت اختصاصی به قول ندارد.
پرسش:...
پاسخ: شهادت قولی، همین آیه نازل کردن.
پرسش: ...
پاسخ: قول ایجاد میکند، چون همهٴ قرآن کلام الله هست خدا متکلم است قائل به این قول است.
پرسش: ...
پاسخ: نه که بشر متکلم با حنجره و فضای دهان و امثال ذلک است و ذات اقدس الهی منزه از این نحوه سخن گفتن است این کلماتی است که ایجاد میکند.
پرسش: ...
پاسخ: شهادت قولی داریم، شهادت فعلی داریم هم ﴿إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ شهادت قولی است وهم اینکه پیام خود را به دست او میدهد شهادت فعلی است که الآن اشاره میشود. شهادت، گاهی شهادت قولی است که سخن میگوید، مثل اینکه فرمود: ﴿إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ یا ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ ، ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾ اینها شهادت قولی است. شهادت فعلی آن است که پیام خود را به دست او میدهد ﴿یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ که در پایان سورهٴ «رعد» است به این معناست ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ ؛ خدا شهادت داد که من پیامبرم ﴿کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً﴾ نه یعنی خدا میداند من پیامبرم، چون استدلال به علم خدا در هنگام احتجاج، سودی ندارد. پیامبر مدّعی است من پیامبرم منکرین نفی میکنند، آنگاه در این زمینه پیامبر بفرماید خدا میداند که من پیامبرم، آنها هم میگویند تو نیستی اینکه احتجاج نشد. احتجاج آن است که نبیّ اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بفرماید که من پیامبرم خدا شهادت داد که من پیامبرم، برای اینکه پیامش به دست من است چون پیامش به دست من است پس من پیام او را دارم میرسانم شما اگر میگویید این پیام او نیست ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ اگر پیام او هست ـ کما هو الحق ـ پس او شهادت داد من پیامآور اویم این میشود استدلال این میشود شهادت فعلی، پس ﴿یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ خدا شهادت داد شهادت فعلی. در اینجا استشهاد به شهادت قولی سودی ندارد، زیرا اگر بگوید خدا در قرآن گفته است که ﴿إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ میگویند ـ معاذاللهـ این کلام الله نیست و اما اگر به شهادت فعلی استدلال بشود حجّت بالغه است، پیامبر میفرماید من ادّعا دارم که پیام خدا را آوردم شاهد من هم خداست و شهادت فعلی داد و آن که پیامش به دست من است. اینگونه از موارد را شهادت فعلی میگویند.
پرسش:.....
پاسخ: در کجا ؟
پرسش:.....
پاسخ: این اوّل کلام است دیگر قابل انکار است شهادت قولی یعنی این را خود پیامبر نقل میکند، پیامبر نقل میکند که خدا گفته است تو پیامبری. خب، این اوّل کلام است اگر بگوید خدا گفت و این جمله وحی است این اوّل کلام است اگر بگوید خدا شهید است یعنی عالم است به رسالت من که این در احتجاج سودی ندارد باید او به یک حجّت بالغهای استشهاد کند و او این است که خدا شهادت داد فعلاً نه قولاً کاری کرد که دلیل رسالت من است و او این است که مهر امضایش به دست من است، پس من نماینده اویم خلاصه.
پرسش: ...
پاسخ: خب، البته اینها هم تأییدات هست معجزاتی که فرمود همه تأییدات الهی است.
پرسش:.....
پاسخ: بله؛ در همان بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که «اتقوا معاصی الله فی الخلوات فإنّ الشاهد هو الحاکم» فرمود از گناه بپرهیزید، برای اینکه کسی که امروز شاهد است فردا قاضی هم اوست و اگر از قاضی سؤال بکنید که شاهد دارید یا نه میگوید بله خودم شاهد بودم. او امروز شاهد است فردا هم قاضی است و در محکمه اگر بخواهد شهادت بدهد شهادت هم میدهد.
به هر حال شهادت سوم آن است که شهادت عینی است نه فعلی. یک وقت انسان حرف میزند گزارش میدهد این شهادت قولی است. یک وقت کاری انجام میدهد این شهادت فعلی است. یک وقت حرف نمیزند کاری انجام نمیدهد؛ اما هستی او شاهد است.
تبیین کیفیت شهادت دادن اعضاء و جوارح
دربارهٴ گروهی که در قیامت اعضا و جوارح آنها علیه آنها شهادت میدهند ﴿شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالْکُفْرِ﴾ دنیا در قیامت به همان صورت محشور میشوند که اعضاء و جوارح آنها شهادت میدهند این اعضا و جوارح سه گونه شهادت میدهند یا دوگونه شهادت میدهند؛ یک قسمش همین قسم معروف و مشهود است که اینها حرف میزنند و جمله ﴿لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾ هم تأیید میکند که این شهادت، شهادت قولی است. قسم دوم شهادت عینی اینهاست نه قولی اینها در ذیل آیهٴ کریمهٴ ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ آنجا این روایت را فریقین نقل کردند یعنی هم امینالاسلام در مجمعالبیان نقل کرد هم زمخشری در کشاف نقل کرد که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود عدهای در قیامت به صورت حیوانات محشور میشوند . خب، حالا اگر کسی به صورت حیوان درآمد جز آن است که کل هستی او شهادت میدهد بر خلق و خوی او، اگر کسی به صورت کلب در آمد جز آن است که این هستی شهادت به درنده خویی او میدهد. اگر کسی به صورت مور در آمد جز آن است که این هستی او شهادت به طمّاع بودن او میدهد، این چند نمونه را در همان حدیث شریف حضرت ذکر فرمود پس اعضا و جوارح که شهادت میدهند گاهی حرف میزنند، گاهی نه حرف مصطلح نیست؛ اما اینگونه از دست و پا داشتن که ﴿یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ﴾ باشد معلوم میشود در دنیا روی شکم حرکت میکرد اگر کسی جزء خزندهها در بیاید و جزء ﴿یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ﴾ باشد این لازم نیست حرف بزند که هستی او شهادت میدهد که، در دنیا چه کاره بود این هم یک نقل است. همه اینها زیر پوشش معنای جامع شهادت مندرجاند [و] اختصاصی برای لفظ یا فعل نیست؛ منتها کسرت استعمال، شهادت را در اقوال ظاهر کرده است وگرنه اینچنین نیست یا کسانی که ﴿شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالْکُفْرِ﴾ هستند، اینها سیرهٴ اینها و اعمال اینها شهادت به کفر میدهد اینها که نمیگویند ما کافریم که همین که در برابر بت خضوع میکنند اینها دارند شهادت به کفرشان میدهند، اینها نمیتوانند کلیددار کعبه باشند. فرمود مشرکین نمیتوانند تعمیر مسجد را به عهده بگیرند [بلکه] ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ فرمود: ﴿مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَن یَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللّهِ شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالکُفْرِ﴾ حالا اینها شهادت لفظی لازم نیست داشته باشند که بگویند ﴿إِنَّا کَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ﴾ و امثال ذلک همین سیرهٴ عملی اینها شهادت به کفر اینها میدهد. همین گروه اگر در قیامت به صورت حیوانات محشور بشوند گذشته از اینکه قولاً و فعلاً شهادت داده یا میدهند عیناً و وجوداً هم شهادت میدهند.
اقوال مطرح شده دربارهٴ «شهادت»
پرسش:...
پاسخ: آن شهادت به معنای گزارش و امثال ذلک نیست، معمولاً در قرآن کریم از شهدای فی سبیل الله به عنوان «قتیل فی سبیل الله» یاد میکنند، فقط مرحوم سید حیدر آملی است که احیاناً از بعضی از آیات شهادت در قرآن، استفاده شهادت یعنی قتل فی سبیل الله در معرکه ذکر کردهاند وگرنه معمولاً در قرآن کریم از قتل فی سبیل الله به شهادت نام برده نشده هرجا صدّیقین و شهدا هست «شهدا» یعنی شاهد اعمال ﴿جِئْنَا مِن کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَی هؤُلاَءِ شَهِیداً﴾ امثال ذلک اینها شاهد اعمالاند منظور، در روایات و در فقه چرا.
پرسش: ...
پاسخ: حالا ـ انشاءالله ـ در مقام ثالث بحث به اولواالعلم که رسیدیم نحوهٴ شهادت آنها مشخص میشود فعلاً در فصل اوّل و مقام اوّل بحثیم که در آن مطالبی بود.
پرسش: ...
پاسخ: اصطلاحی است بعد در لسان روایات آمده مرحوم سید حیدر فقط این احتمال را میدهند شاید دیگران هم ولی معمولاً در قرآن کریم از شهدای فی سبیل الله به ﴿قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ﴾ یاد میکنند ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾ از شهدا به عنوان مقتول فی سبیل الله یاد میکنند؛ اما صدّیقین و شهدا ﴿فأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ﴾ به آنها میگویند شاهد اعمال هستند، منظور شهدای اعمال هستند.
احتمالات سهگانه دربارهٴ شهادت خداوند متعالی
خب، ذات اقدس الهی شهادت به وحدانیت میدهد شهادت قولی میدهد. در آیات فراوان است که ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ نظیر همان ﴿اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ که شهادت قولی است؛ اما آیا اینجا همان شهادت قولی منظور است یا شهادت فعلی منظور است یا مطلق بین قول و فعل، فرمود: ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ اگر ما بگوییم خدا شهادت قولی داد و توحید این شبهه اتحاد و شاهد و مدعا است چون خودش ادعا کرد ﴿واعلم انه لا اله الا هو﴾ ادعاهای فراوانی در قرآن است ﴿اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ اوّل همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که بحثش گذشت این بود ﴿اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ﴾ اینها ادّعاست این ادّعا با این شهادت کنار هم قرار بگیرد میشود اتحاد شاهد و مدّعی. آیا خدا لفظاً شهادت میدهد یعنی کلماتی در قرآن هست که دلالت میکند بر اینکه خدا واحد است، این کلمات که ادّعاست. اگر کسی پذیرفته باشد که قرآن کلام خداست، آنگاه میتواند از تعبیرات قرآن کریم مسئلهٴ شهادت را هم استنتاج کند، چون توحید فرع بر نبوّت و رسالت نیست اصل اثبات مبدأ است که اصل است و وحی و رسالت فرع بر اصل اثبات مبدأ است فرع بر توحید نیست ممکن است کسی توحید را از وحی استفاده کند یعنی آیا خدا یکی است و شریک ندارد آن را از نبی یاد بگیرد، چون آن مقداری که مسلّم است این است که اصل وحی و رسالت متوقف بر وجود اصل مبدأ است؛ خدا باید باشد تاکسی را به عنوان رسول و نبی اعزام کند؛ اما حالا این خدا شریک دارد یا نه، وحدانیت از اوصاف حقتعالی است اگر ثابت شد خدا هست و ثابت شد این شخص پیامآور خداست و معجزهای آورد، آنگاه میتوان به استناد حرف پیامبر ثابت کرد که آن خدا کفو و شریک ندارد به وحی و رسالت تمسّک جست برای اثبات توحید، این ممکن است. البته برای اثبات اصل مبدأ ممکن نیست چون دور است؛ اما برای اثبات توحید ممکن است. ولی اگر اصل توحید محل بحث بود آن را نمیتوان دیگر به آیه استناد کرد، اگر کسی تا توحید مبدأ ثابت نشود نمیتواند به مسئله وحی و رسالت برسد برای اینگونه از متفکرین دشوار است. پس شهادت قولی را وقتی میتوان از آیه استفاده کرد که ما فقط بگوییم وحی و رسالت توقفشان در اصل مبدأ است، دربارهٴ اوصاف مبدأ متوقف نیست ما قبل از بحث از اوصاف مبدأ میتوانیم دربارهٴ وحی و رسالت بحث کنیم به نتیجه برسیم. آنگاه است که میتوان توحید را از وحی و رسالت استفاده کرد. اگر از آن راه نیامدیم تعبیرات قرآن کریم به عنوان ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ باید توجیه بشود، سایر تعبیرات ادّعاست آنگاه باید شهادت طلب کنیم آنجا که فرمود: ﴿اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ میشود ادّعا، شهادتی باید این ادّعا را تثبیت کند.
از اینکه فرمود: ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ که این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ حال است برای الله و خود ﴿شَهِدَ﴾ عامل اوست که نصر داد او را ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ در حالی که قائم به قسط است میشود شهادت فعلی. به چه دلیل خدا یکی است، به دلیل نظم یگانه عالم. اگر دو خدا بود ﴿لَّذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ﴾ ؛ هر کسی کار جدا میکرد. این وحدت منسجم جهان نشانه آن است که یک مدبّر است او قائم بالقسط است. شهادت باید از عادل مسموع باشد شاهد باید عادل باشد. شهادت قولی، عدل اعتباری طلب میکند یعنی کسی که در مسائل اعتباری مثل مسائل فقهی عادل است واجب را انجام میدهد حرام را ترک میکند میشود عادل. اینگونه از عدالتها برای ادای شهادت سودمند است در همین حد؛ اما اگر کسی خواست شهادت فعلی بدهد کار او دلیل این باشد که شریک ندارد باید کارش هماهنگ باشد، اگر کارها ناهماهنگ بود معلوم میشود هر گوشهای را کسی گرفت ﴿لَّذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ﴾ ولی اگر سراسر کار او منسجم و هماهنگ بود، معلوم میشود که کارگردان نظام هستی فقط یک نفر است. آنگاه این قیام بالقسط میشود عملی، نظیر ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ است نظیر ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَه﴾ هست ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ است ﴿قَدَّرَ فَهَدَی﴾ است و امثال ذلک، که در روایات هم به همین وحدت تدبیر و اتصال تدبیر و نظم استدلال بر توحید شده است. پس او چون قائم به قسط است قائم به عدل است قسط هر موجودی و سهم هر ذی سهمی را عادلاً به او میدهد کم و زیاد در جهان آفرینش نیست پس یکی است «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ قَائِماً بِالْقِسْطِ» این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ حال شاهد است نه جزء مشهودٌ به، نه یعنی خدا به وحدت شهادت داد و به اینکه قائم به قسط است شهادت داد، چون این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ جدای از مشهودٌ به است، فرمود: ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ بعد دو تا شاهد دیگر را ذکر فرمود ﴿وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ﴾ آنگاه حال شاهد را و صف شاهد را که عدل است ذکر فرمود ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾. اگر این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ مقدم بود و آیه اینچنین بود «شهد الله انه لا اله الا هو قائما بالقسط والملائکه و اولوا العلم» جای این احتمال بود که این قیام به قسط مثل توحید، مشهودٌ به است و ذات اقدس الهی به وحدانیت و قیام به عدل شهادت داده است، جای این احتمال بود، گرچه ضعیف، ولی وقتی ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ از مشهودٌ به جداست بعد قرار گرفت معلوم میشود حال است نه مشهودٌ به و چرا مؤخّر شد، برای اینکه سایر شهدا هم باید قائم به قسط باشند اگر سایر شهدا به تبع شهادت «الله» به وحدانیت حق شهادت میدهند و الله هم قائم بالقسط است ملائکه هم بشرح ایضاً [همچنین] اولواالعلم هم بشرح ایضاً [همچنین] یعنی «شهدة الملائکه انه لا اله الا هو قائمین بالقسط، شهد اولوا العلم انه لا اله الا هو قائمین بالقسط» عالِمی که قائم به قسط است شهادت به وحدانیت میدهد، ملائکهای که قائم به قسطاند شهادت به وحدانیت میدهند؛ منتها الآن در مقام اوّل و فصل اوّلیم که شهادت خداست و همه مطالب مربوط به فصل اوّل است «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ قَائِماً بِالْقِسْطِ».
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ این شهادت حق است، تعریف که نیست این حق است باید بیان کند اگر او خودش را تعریف نکند و معرفی نکند که ما کسی را نمیشناسیم «اللهم عرّفنی نفسک» این دعای ماست او اگر خود را بخواهد معرفی کند با این اوصاف معرفی میکند، سراسر قرآن مدح حق است این دو مقطع. پس گاهی شهادت قولی است گاهی شهادت فعلی و این شهادت فعلی این است که وقتی انسان در نظام هستی مینگرد ﴿هَلْ تَرَی مِن فُطُورٍ﴾ در روبهروی او سبز میشود یعنی در کلّ نظام آفرینش شکافی نیست ناهماهنگی نیست این یک دستی نظام نشان میدهد که یک مدبّر دارد.
پرسش: ...
پاسخ: چرا ؟
پرسش: ...
پاسخ: اگر انسان مجموع مشاهدات خود و مشاهدات دیگران که برای او متواتر است یعنی مجموع تجربیات خود و مجموع متواترات دیگران که هردو هم به قیاس خفی استناد دارند جمع بکند جزم پیدا میکند وگرنه میشود شاک.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ اگر عوالم دیگر با زمین ارتباط نداشته باشند که نمیشود فیض را از زمین دریافت کرد، اگر آفتاب کاری با زمین نداشته باشد منظومه کیهانی کاری با زمین نداشته باشند خب، چرا فصول گوناگون که اوضاع ارتباط با منظومه شمسی عوض میشود حالات زمین دگرگون میشود.
پرسش: ...
پاسخ: همان نظم است دیگر.
پرسش: ...
پاسخ: نه، اینها فعلی است چون کار خداست.
مقام ثالث؛ مرحلهٴ سوم، شهادت نه قولی است نه فعلی یعنی وقتی انسان خواست «اعرفوا الله بالله» را همان بیانی که مرحوم کلینی از معصوم(سلام الله علیه) نقل کرد در باب اینکه «انه لا یُعرفُ الاّ به» خدا را باید با خدا شناخت نه خدا را با خلق، اگر کسی خواست خدا را با خدا بشناسد که «بک عرفتک و انت دللتنی» اگر کسی خواست بگوید: «یا من دلّ علی ذاته بذاته» اگر کسی خواست بگوید: «أیکون لغیرک من الظهور ما لیس لک» آنجا هم شاهد وحدانیت خدا خود خداست آنجا دیگر کار شهادت نمیدهد سخن از نظم عالم نیست آن روزی هم که بساط عالم برچیده شد سخن از ﴿لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ﴾ است باز او واحد است. آن روز اگر عالم هنوز سفرهاش پهن نشد باز هم او واحد بود، آن روزی هم که بساط عالم جمع میشود باز هم او واحد است. مرحلهای که کار نشده باز هم او واحد است این مرحله، پی بردن از خود او به خود اوست، آنگاه ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ معنایش این است که «شهدت الالوهیة بان الله واحد» اصلاً خدایی دو تا برنمیدارد خدایی با دو سازگار نیست این همان معنای بلندی است که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در همان کتاب توحید باب اینکه خدا را با چه باید شناخت از هشامبنسالم نقل میکند که خدمت امام صادق(سلام الله علیه) شرفیاب شد حضرت به او فرمود: «أتنعت الله» خدا را توصیف میکنی عرض کرد آری فرمود: «هات» خدا را توصیف کن ببینم چه میگویی گفت: «﴿هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ﴾» حضرت فرمود: «هذه صفة یشترک فیها المخلوقون» بعد خود هشام عرض کرد شما بفرمایید فرمود: «نور لا ظلمة فیه و حیاة لا موت فیه و علم لا جهل فیه» و امثال ذلک این همان قانون صرف است او «صرف الحیاة» است «صرف الشیء» هم که «لا یتثنی ولا یتکرر» او نور محدودی نیست که در کنارش نور دیگر باشد، او یک حیات متناهی ندارد که در کنارش یک زنده دیگر باشد. اگر چیزی نامحدود شد نامحدود جا برای غیر نمیگذارند دلیل وحدانیت آن شیء نامحدود خود همان نامحدود است آنگاه الوهیت شهادت به وحدانیت میدهد، آنگاه است که میتوان گفت: «یا من دلّ علی ذاته بذاته» هم ذاتش دلیل بر خودش است و هم ذاتش دلیل بر وحدانیت خودش است و مانند آن حالا یک بیان لطیفی هم مرحوم آقا سید نورالدین (رضوان الله علیه) در کتاب شریف القرآن و العقل دارد اینها را ملاحظه بفرمایید.
«والحمدالله رب العالمین»
معنای لغوی «شهادت»
موارد استعمال معنای اول «شهادت»
احتمالات سهگانه دربارهٴ شهادت خداوند متعالی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
راز تکرار کلمه شهادت
خدای سبحان شهادت به وحدانیت داد، فرشتهها شهادت به وحدانیت حق دادند و علمای راستین شهادت به وحدانیت حق دادند خدا در حالی که قائم به قسط و عدل است شهادت به وحدانیت حق میدهد× برای عظمت آن مشهودٌ به دوباره میفرماید: ﴿لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ که خدای سبحان عزیز است و حکیم. در بحثهای قبل برای متّقیان منازلی قائل شدند و درجاتی و پاداشهایی که یکی از برجستهترین آنها مقام رضوان بود که فرمود: ﴿لِلَّذِینَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ آن گروه از مؤمنین خاص که به مقام رضوان رسیدهاند هم اکنون همتای فرشتهها، شهادت به وحدانیت حق میدهند. اینها همان اولوا العلمی هستند که در ردیف فرشتهها نام آنها مطرح است که ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ اینها هستند که همتای فرشتهها در اصل شهادت سهیماند.
معنای لغوی «شهادت»
در این آیهٴ مبارکه مطالبی است: اول اینکه «الشّهادةُ ماهی» شهادت لغتاً همان حضور است و ادراک حضوری است و در تعبیرات قرآن کریم ادراک حضوری را شهادت میگویند وقتی گفته شد ﴿فمَن شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ﴾ همان ادراک حضوری است، اگر گفته شد ﴿وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ همان ادراک حضوری است اگر گفته شد که کتاب ابرار در علّیین است ﴿کَلاَّ إِنَّ کِتَابَ الأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُونَ ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ همان ادراک حضوری است؛ منتها ادراک حضوری گاهی با حس است که نازلترین درجات ادراک حضوری است، نظیر ﴿فمَن شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ﴾ یا ﴿وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ﴾ و مانند آن و گاهی ادراک شهود قلبی است و غیبی است نظیر ﴿یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ و اصل «شهد» به معنای «حضر» هم خواهد بود همان ﴿فمَن شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ﴾ ولو در حال خواب هم که باشد صادق است که «شهد الشهر».
موارد استعمال معنای اول «شهادت»
مطلب دوم آن است که شهادت با تناسب همین معنای اولی در موارد فراوانی استعمال میشود که یکیاش تحمّل است و یکی ادا. شاهد باید در صحنه حادثه حضور داشته باشد تا اصل واقعه را بنگرد و بفهمد. وقتی اصل واقعه را حضوراً درک کرد، آنگاه در محکمه در حین ادای شهادت حاضر میشود که در حقیقت دارد آنچه را که حضوراً یافت ادا میکند، این ادای شهادت را هم شهادت میگویند؛ میگویند فلان شخص عادل در محکمه شهادت داد در اینجا گزارش میدهد؛ اما گزارش مشهود یعنی آنچه را که در متن حادثه دید همان را اعلام میکند و این ادای شهادت با تحمّل شهادت خیلی فرق دارد؛ اما جامع هر دو شهادت است. در حینی که این شخص عادل در محکمه سخن میگوید چیزی را مشاهده نمیکند، فقط مشهود خود را اعلام میدارد و چون دربارهٴ همان ادراک حضوری سخن میگوید این را هم شهادت میگویند. پس اگر گفته شد در محکمه شهادت دادند غیر از آن است که در اصل صحنه حاضر بودند.
شاهد و مشهود بودن حق تعالی
مطلب بعدی آن است که شهادت، چه به معنای ادراک حضوری چه به معنای گزارش یک واقعیت، دربارهٴ ذات اقدس الهی آمده است که خدا هم شاهد است یعنی مینگرد و میبیند، نظیر آیهٴ 61 سورهٴ «یونس» دارد که هیچ کاری نمیکنید، مگر اینکه ما شاهدیم هنگامی که وارد آن عمل میشوید ما شهودیم ﴿کُنَّا عَلَیْکُمْ شَهُوداً﴾ یا موارد دیگری که ﴿واللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ و مانند آن است، گرچه در آن موارد ﴿اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ در آنجا شهید به معنای مشهود تفسیر شده است، چون آیه ندارد خدا «بکل شیء شهید» است، بلکه ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ است یعنی ما قبل از اینکه اشیاء را بشناسیم اوّل خدا را میشناسیم نه تنها میشناسیم بلکه مشهود ماست و میبینیم ﴿وَاللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ اما موارد دیگر هست که به این معناست؛ خدا شاهد اعمال شماست و در قیامت هم خدا شاهد است و امثال ذلک.
انواع شهادت
مطلب بعدی آن است که شهادت اختصاصی به قول ندارد.
پرسش:...
پاسخ: شهادت قولی، همین آیه نازل کردن.
پرسش: ...
پاسخ: قول ایجاد میکند، چون همهٴ قرآن کلام الله هست خدا متکلم است قائل به این قول است.
پرسش: ...
پاسخ: نه که بشر متکلم با حنجره و فضای دهان و امثال ذلک است و ذات اقدس الهی منزه از این نحوه سخن گفتن است این کلماتی است که ایجاد میکند.
پرسش: ...
پاسخ: شهادت قولی داریم، شهادت فعلی داریم هم ﴿إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ شهادت قولی است وهم اینکه پیام خود را به دست او میدهد شهادت فعلی است که الآن اشاره میشود. شهادت، گاهی شهادت قولی است که سخن میگوید، مثل اینکه فرمود: ﴿إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ یا ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ ، ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾ اینها شهادت قولی است. شهادت فعلی آن است که پیام خود را به دست او میدهد ﴿یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ که در پایان سورهٴ «رعد» است به این معناست ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ ؛ خدا شهادت داد که من پیامبرم ﴿کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً﴾ نه یعنی خدا میداند من پیامبرم، چون استدلال به علم خدا در هنگام احتجاج، سودی ندارد. پیامبر مدّعی است من پیامبرم منکرین نفی میکنند، آنگاه در این زمینه پیامبر بفرماید خدا میداند که من پیامبرم، آنها هم میگویند تو نیستی اینکه احتجاج نشد. احتجاج آن است که نبیّ اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بفرماید که من پیامبرم خدا شهادت داد که من پیامبرم، برای اینکه پیامش به دست من است چون پیامش به دست من است پس من پیام او را دارم میرسانم شما اگر میگویید این پیام او نیست ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ اگر پیام او هست ـ کما هو الحق ـ پس او شهادت داد من پیامآور اویم این میشود استدلال این میشود شهادت فعلی، پس ﴿یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ خدا شهادت داد شهادت فعلی. در اینجا استشهاد به شهادت قولی سودی ندارد، زیرا اگر بگوید خدا در قرآن گفته است که ﴿إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ میگویند ـ معاذاللهـ این کلام الله نیست و اما اگر به شهادت فعلی استدلال بشود حجّت بالغه است، پیامبر میفرماید من ادّعا دارم که پیام خدا را آوردم شاهد من هم خداست و شهادت فعلی داد و آن که پیامش به دست من است. اینگونه از موارد را شهادت فعلی میگویند.
پرسش:.....
پاسخ: در کجا ؟
پرسش:.....
پاسخ: این اوّل کلام است دیگر قابل انکار است شهادت قولی یعنی این را خود پیامبر نقل میکند، پیامبر نقل میکند که خدا گفته است تو پیامبری. خب، این اوّل کلام است اگر بگوید خدا گفت و این جمله وحی است این اوّل کلام است اگر بگوید خدا شهید است یعنی عالم است به رسالت من که این در احتجاج سودی ندارد باید او به یک حجّت بالغهای استشهاد کند و او این است که خدا شهادت داد فعلاً نه قولاً کاری کرد که دلیل رسالت من است و او این است که مهر امضایش به دست من است، پس من نماینده اویم خلاصه.
پرسش: ...
پاسخ: خب، البته اینها هم تأییدات هست معجزاتی که فرمود همه تأییدات الهی است.
پرسش:.....
پاسخ: بله؛ در همان بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که «اتقوا معاصی الله فی الخلوات فإنّ الشاهد هو الحاکم» فرمود از گناه بپرهیزید، برای اینکه کسی که امروز شاهد است فردا قاضی هم اوست و اگر از قاضی سؤال بکنید که شاهد دارید یا نه میگوید بله خودم شاهد بودم. او امروز شاهد است فردا هم قاضی است و در محکمه اگر بخواهد شهادت بدهد شهادت هم میدهد.
به هر حال شهادت سوم آن است که شهادت عینی است نه فعلی. یک وقت انسان حرف میزند گزارش میدهد این شهادت قولی است. یک وقت کاری انجام میدهد این شهادت فعلی است. یک وقت حرف نمیزند کاری انجام نمیدهد؛ اما هستی او شاهد است.
تبیین کیفیت شهادت دادن اعضاء و جوارح
دربارهٴ گروهی که در قیامت اعضا و جوارح آنها علیه آنها شهادت میدهند ﴿شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالْکُفْرِ﴾ دنیا در قیامت به همان صورت محشور میشوند که اعضاء و جوارح آنها شهادت میدهند این اعضا و جوارح سه گونه شهادت میدهند یا دوگونه شهادت میدهند؛ یک قسمش همین قسم معروف و مشهود است که اینها حرف میزنند و جمله ﴿لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾ هم تأیید میکند که این شهادت، شهادت قولی است. قسم دوم شهادت عینی اینهاست نه قولی اینها در ذیل آیهٴ کریمهٴ ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ آنجا این روایت را فریقین نقل کردند یعنی هم امینالاسلام در مجمعالبیان نقل کرد هم زمخشری در کشاف نقل کرد که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود عدهای در قیامت به صورت حیوانات محشور میشوند . خب، حالا اگر کسی به صورت حیوان درآمد جز آن است که کل هستی او شهادت میدهد بر خلق و خوی او، اگر کسی به صورت کلب در آمد جز آن است که این هستی شهادت به درنده خویی او میدهد. اگر کسی به صورت مور در آمد جز آن است که این هستی او شهادت به طمّاع بودن او میدهد، این چند نمونه را در همان حدیث شریف حضرت ذکر فرمود پس اعضا و جوارح که شهادت میدهند گاهی حرف میزنند، گاهی نه حرف مصطلح نیست؛ اما اینگونه از دست و پا داشتن که ﴿یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ﴾ باشد معلوم میشود در دنیا روی شکم حرکت میکرد اگر کسی جزء خزندهها در بیاید و جزء ﴿یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ﴾ باشد این لازم نیست حرف بزند که هستی او شهادت میدهد که، در دنیا چه کاره بود این هم یک نقل است. همه اینها زیر پوشش معنای جامع شهادت مندرجاند [و] اختصاصی برای لفظ یا فعل نیست؛ منتها کسرت استعمال، شهادت را در اقوال ظاهر کرده است وگرنه اینچنین نیست یا کسانی که ﴿شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالْکُفْرِ﴾ هستند، اینها سیرهٴ اینها و اعمال اینها شهادت به کفر میدهد اینها که نمیگویند ما کافریم که همین که در برابر بت خضوع میکنند اینها دارند شهادت به کفرشان میدهند، اینها نمیتوانند کلیددار کعبه باشند. فرمود مشرکین نمیتوانند تعمیر مسجد را به عهده بگیرند [بلکه] ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ فرمود: ﴿مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَن یَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللّهِ شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالکُفْرِ﴾ حالا اینها شهادت لفظی لازم نیست داشته باشند که بگویند ﴿إِنَّا کَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ﴾ و امثال ذلک همین سیرهٴ عملی اینها شهادت به کفر اینها میدهد. همین گروه اگر در قیامت به صورت حیوانات محشور بشوند گذشته از اینکه قولاً و فعلاً شهادت داده یا میدهند عیناً و وجوداً هم شهادت میدهند.
اقوال مطرح شده دربارهٴ «شهادت»
پرسش:...
پاسخ: آن شهادت به معنای گزارش و امثال ذلک نیست، معمولاً در قرآن کریم از شهدای فی سبیل الله به عنوان «قتیل فی سبیل الله» یاد میکنند، فقط مرحوم سید حیدر آملی است که احیاناً از بعضی از آیات شهادت در قرآن، استفاده شهادت یعنی قتل فی سبیل الله در معرکه ذکر کردهاند وگرنه معمولاً در قرآن کریم از قتل فی سبیل الله به شهادت نام برده نشده هرجا صدّیقین و شهدا هست «شهدا» یعنی شاهد اعمال ﴿جِئْنَا مِن کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَی هؤُلاَءِ شَهِیداً﴾ امثال ذلک اینها شاهد اعمالاند منظور، در روایات و در فقه چرا.
پرسش: ...
پاسخ: حالا ـ انشاءالله ـ در مقام ثالث بحث به اولواالعلم که رسیدیم نحوهٴ شهادت آنها مشخص میشود فعلاً در فصل اوّل و مقام اوّل بحثیم که در آن مطالبی بود.
پرسش: ...
پاسخ: اصطلاحی است بعد در لسان روایات آمده مرحوم سید حیدر فقط این احتمال را میدهند شاید دیگران هم ولی معمولاً در قرآن کریم از شهدای فی سبیل الله به ﴿قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ﴾ یاد میکنند ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾ از شهدا به عنوان مقتول فی سبیل الله یاد میکنند؛ اما صدّیقین و شهدا ﴿فأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ﴾ به آنها میگویند شاهد اعمال هستند، منظور شهدای اعمال هستند.
احتمالات سهگانه دربارهٴ شهادت خداوند متعالی
خب، ذات اقدس الهی شهادت به وحدانیت میدهد شهادت قولی میدهد. در آیات فراوان است که ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ نظیر همان ﴿اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ که شهادت قولی است؛ اما آیا اینجا همان شهادت قولی منظور است یا شهادت فعلی منظور است یا مطلق بین قول و فعل، فرمود: ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ اگر ما بگوییم خدا شهادت قولی داد و توحید این شبهه اتحاد و شاهد و مدعا است چون خودش ادعا کرد ﴿واعلم انه لا اله الا هو﴾ ادعاهای فراوانی در قرآن است ﴿اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ اوّل همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که بحثش گذشت این بود ﴿اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ﴾ اینها ادّعاست این ادّعا با این شهادت کنار هم قرار بگیرد میشود اتحاد شاهد و مدّعی. آیا خدا لفظاً شهادت میدهد یعنی کلماتی در قرآن هست که دلالت میکند بر اینکه خدا واحد است، این کلمات که ادّعاست. اگر کسی پذیرفته باشد که قرآن کلام خداست، آنگاه میتواند از تعبیرات قرآن کریم مسئلهٴ شهادت را هم استنتاج کند، چون توحید فرع بر نبوّت و رسالت نیست اصل اثبات مبدأ است که اصل است و وحی و رسالت فرع بر اصل اثبات مبدأ است فرع بر توحید نیست ممکن است کسی توحید را از وحی استفاده کند یعنی آیا خدا یکی است و شریک ندارد آن را از نبی یاد بگیرد، چون آن مقداری که مسلّم است این است که اصل وحی و رسالت متوقف بر وجود اصل مبدأ است؛ خدا باید باشد تاکسی را به عنوان رسول و نبی اعزام کند؛ اما حالا این خدا شریک دارد یا نه، وحدانیت از اوصاف حقتعالی است اگر ثابت شد خدا هست و ثابت شد این شخص پیامآور خداست و معجزهای آورد، آنگاه میتوان به استناد حرف پیامبر ثابت کرد که آن خدا کفو و شریک ندارد به وحی و رسالت تمسّک جست برای اثبات توحید، این ممکن است. البته برای اثبات اصل مبدأ ممکن نیست چون دور است؛ اما برای اثبات توحید ممکن است. ولی اگر اصل توحید محل بحث بود آن را نمیتوان دیگر به آیه استناد کرد، اگر کسی تا توحید مبدأ ثابت نشود نمیتواند به مسئله وحی و رسالت برسد برای اینگونه از متفکرین دشوار است. پس شهادت قولی را وقتی میتوان از آیه استفاده کرد که ما فقط بگوییم وحی و رسالت توقفشان در اصل مبدأ است، دربارهٴ اوصاف مبدأ متوقف نیست ما قبل از بحث از اوصاف مبدأ میتوانیم دربارهٴ وحی و رسالت بحث کنیم به نتیجه برسیم. آنگاه است که میتوان توحید را از وحی و رسالت استفاده کرد. اگر از آن راه نیامدیم تعبیرات قرآن کریم به عنوان ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ باید توجیه بشود، سایر تعبیرات ادّعاست آنگاه باید شهادت طلب کنیم آنجا که فرمود: ﴿اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ میشود ادّعا، شهادتی باید این ادّعا را تثبیت کند.
از اینکه فرمود: ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ که این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ حال است برای الله و خود ﴿شَهِدَ﴾ عامل اوست که نصر داد او را ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ در حالی که قائم به قسط است میشود شهادت فعلی. به چه دلیل خدا یکی است، به دلیل نظم یگانه عالم. اگر دو خدا بود ﴿لَّذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ﴾ ؛ هر کسی کار جدا میکرد. این وحدت منسجم جهان نشانه آن است که یک مدبّر است او قائم بالقسط است. شهادت باید از عادل مسموع باشد شاهد باید عادل باشد. شهادت قولی، عدل اعتباری طلب میکند یعنی کسی که در مسائل اعتباری مثل مسائل فقهی عادل است واجب را انجام میدهد حرام را ترک میکند میشود عادل. اینگونه از عدالتها برای ادای شهادت سودمند است در همین حد؛ اما اگر کسی خواست شهادت فعلی بدهد کار او دلیل این باشد که شریک ندارد باید کارش هماهنگ باشد، اگر کارها ناهماهنگ بود معلوم میشود هر گوشهای را کسی گرفت ﴿لَّذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ﴾ ولی اگر سراسر کار او منسجم و هماهنگ بود، معلوم میشود که کارگردان نظام هستی فقط یک نفر است. آنگاه این قیام بالقسط میشود عملی، نظیر ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ است نظیر ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَه﴾ هست ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ است ﴿قَدَّرَ فَهَدَی﴾ است و امثال ذلک، که در روایات هم به همین وحدت تدبیر و اتصال تدبیر و نظم استدلال بر توحید شده است. پس او چون قائم به قسط است قائم به عدل است قسط هر موجودی و سهم هر ذی سهمی را عادلاً به او میدهد کم و زیاد در جهان آفرینش نیست پس یکی است «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ قَائِماً بِالْقِسْطِ» این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ حال شاهد است نه جزء مشهودٌ به، نه یعنی خدا به وحدت شهادت داد و به اینکه قائم به قسط است شهادت داد، چون این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ جدای از مشهودٌ به است، فرمود: ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ﴾ بعد دو تا شاهد دیگر را ذکر فرمود ﴿وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ﴾ آنگاه حال شاهد را و صف شاهد را که عدل است ذکر فرمود ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾. اگر این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ مقدم بود و آیه اینچنین بود «شهد الله انه لا اله الا هو قائما بالقسط والملائکه و اولوا العلم» جای این احتمال بود که این قیام به قسط مثل توحید، مشهودٌ به است و ذات اقدس الهی به وحدانیت و قیام به عدل شهادت داده است، جای این احتمال بود، گرچه ضعیف، ولی وقتی ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ از مشهودٌ به جداست بعد قرار گرفت معلوم میشود حال است نه مشهودٌ به و چرا مؤخّر شد، برای اینکه سایر شهدا هم باید قائم به قسط باشند اگر سایر شهدا به تبع شهادت «الله» به وحدانیت حق شهادت میدهند و الله هم قائم بالقسط است ملائکه هم بشرح ایضاً [همچنین] اولواالعلم هم بشرح ایضاً [همچنین] یعنی «شهدة الملائکه انه لا اله الا هو قائمین بالقسط، شهد اولوا العلم انه لا اله الا هو قائمین بالقسط» عالِمی که قائم به قسط است شهادت به وحدانیت میدهد، ملائکهای که قائم به قسطاند شهادت به وحدانیت میدهند؛ منتها الآن در مقام اوّل و فصل اوّلیم که شهادت خداست و همه مطالب مربوط به فصل اوّل است «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ قَائِماً بِالْقِسْطِ».
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ این شهادت حق است، تعریف که نیست این حق است باید بیان کند اگر او خودش را تعریف نکند و معرفی نکند که ما کسی را نمیشناسیم «اللهم عرّفنی نفسک» این دعای ماست او اگر خود را بخواهد معرفی کند با این اوصاف معرفی میکند، سراسر قرآن مدح حق است این دو مقطع. پس گاهی شهادت قولی است گاهی شهادت فعلی و این شهادت فعلی این است که وقتی انسان در نظام هستی مینگرد ﴿هَلْ تَرَی مِن فُطُورٍ﴾ در روبهروی او سبز میشود یعنی در کلّ نظام آفرینش شکافی نیست ناهماهنگی نیست این یک دستی نظام نشان میدهد که یک مدبّر دارد.
پرسش: ...
پاسخ: چرا ؟
پرسش: ...
پاسخ: اگر انسان مجموع مشاهدات خود و مشاهدات دیگران که برای او متواتر است یعنی مجموع تجربیات خود و مجموع متواترات دیگران که هردو هم به قیاس خفی استناد دارند جمع بکند جزم پیدا میکند وگرنه میشود شاک.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ اگر عوالم دیگر با زمین ارتباط نداشته باشند که نمیشود فیض را از زمین دریافت کرد، اگر آفتاب کاری با زمین نداشته باشد منظومه کیهانی کاری با زمین نداشته باشند خب، چرا فصول گوناگون که اوضاع ارتباط با منظومه شمسی عوض میشود حالات زمین دگرگون میشود.
پرسش: ...
پاسخ: همان نظم است دیگر.
پرسش: ...
پاسخ: نه، اینها فعلی است چون کار خداست.
مقام ثالث؛ مرحلهٴ سوم، شهادت نه قولی است نه فعلی یعنی وقتی انسان خواست «اعرفوا الله بالله» را همان بیانی که مرحوم کلینی از معصوم(سلام الله علیه) نقل کرد در باب اینکه «انه لا یُعرفُ الاّ به» خدا را باید با خدا شناخت نه خدا را با خلق، اگر کسی خواست خدا را با خدا بشناسد که «بک عرفتک و انت دللتنی» اگر کسی خواست بگوید: «یا من دلّ علی ذاته بذاته» اگر کسی خواست بگوید: «أیکون لغیرک من الظهور ما لیس لک» آنجا هم شاهد وحدانیت خدا خود خداست آنجا دیگر کار شهادت نمیدهد سخن از نظم عالم نیست آن روزی هم که بساط عالم برچیده شد سخن از ﴿لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ﴾ است باز او واحد است. آن روز اگر عالم هنوز سفرهاش پهن نشد باز هم او واحد بود، آن روزی هم که بساط عالم جمع میشود باز هم او واحد است. مرحلهای که کار نشده باز هم او واحد است این مرحله، پی بردن از خود او به خود اوست، آنگاه ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ معنایش این است که «شهدت الالوهیة بان الله واحد» اصلاً خدایی دو تا برنمیدارد خدایی با دو سازگار نیست این همان معنای بلندی است که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در همان کتاب توحید باب اینکه خدا را با چه باید شناخت از هشامبنسالم نقل میکند که خدمت امام صادق(سلام الله علیه) شرفیاب شد حضرت به او فرمود: «أتنعت الله» خدا را توصیف میکنی عرض کرد آری فرمود: «هات» خدا را توصیف کن ببینم چه میگویی گفت: «﴿هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ﴾» حضرت فرمود: «هذه صفة یشترک فیها المخلوقون» بعد خود هشام عرض کرد شما بفرمایید فرمود: «نور لا ظلمة فیه و حیاة لا موت فیه و علم لا جهل فیه» و امثال ذلک این همان قانون صرف است او «صرف الحیاة» است «صرف الشیء» هم که «لا یتثنی ولا یتکرر» او نور محدودی نیست که در کنارش نور دیگر باشد، او یک حیات متناهی ندارد که در کنارش یک زنده دیگر باشد. اگر چیزی نامحدود شد نامحدود جا برای غیر نمیگذارند دلیل وحدانیت آن شیء نامحدود خود همان نامحدود است آنگاه الوهیت شهادت به وحدانیت میدهد، آنگاه است که میتوان گفت: «یا من دلّ علی ذاته بذاته» هم ذاتش دلیل بر خودش است و هم ذاتش دلیل بر وحدانیت خودش است و مانند آن حالا یک بیان لطیفی هم مرحوم آقا سید نورالدین (رضوان الله علیه) در کتاب شریف القرآن و العقل دارد اینها را ملاحظه بفرمایید.
«والحمدالله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است