- 22
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 18 سوره آلعمران _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 18 سوره آلعمران _ بخش سوم"
بیان علامه طباطبائی (ره) دربارهٴ آیه کریمهٴ ﴿شَهِدَ اللّهُ ...﴾
بیان حضرت وصی (علیه السلام) دربارهٴ دلالت قرآن بر توحید و اصل مبدأ
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾
تشریح فصول آیه کریمه
بحث در این کریمه به سه فصل موکول شد فصل اول دربارهٴ شهادت حق تعالی فصل دوم دربارهٴ شهادت فرشتهها و فصل سوم دربارهٴ شهادت اولوا العلم.
مطالبی در فصل اول گفته شد که هنوز ناتمام است که شهادت گاهی قولی است و گاهی فعلی و گاهی عینی و هر کدام از اینها دربارهٴ ذات اقدس الهی رواست و خدای سبحان هم به هر سه قسم شهادت داد عمده شهادت ذاتی است که ذات بر خود ذات شهادت میدهد در تفسیر روحالبیان این حدیث از ابن عباس نقل شده است که وجود اقدس الهی قبل از اینکه عالم را خلق بکند ارواح را آفرید و ارزاق را آفرید و خلق ارزاق و ارواح چند هزار سال قبل از خلق جهان است، آنگاه فرمود خدا به وحدانیت خود شهادت داد «قبل الخلق الخلق»؛ قبل از اینکه عالم و آدم را بیافریند، قبل از اینکه ارواح و اجساد را بیافریند، قبل از اینکه ارزاق و مرزوقین را خلق کند این معنا تأیید میکند که منظور همان شهادت ذاتی است که «دل علی ذاته بذاته» چون سخن از فعل نیست، سخن از قبل از فعل است و آیهٴ مبارکهٴ سورهٴ «حدید» بین همهٴ این اقسام جمع کرده است یعنی بین شهادت فعلی و شهادت ذاتی جمع کرده است، آنجا که فرمود: ﴿هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالبَاطِنُ﴾ یعنی از ظهور حق در اشیاء میتوان پی به وجود او برد و از اینکه او آغاز است؛ قبل از اشیاء بود و انجام است؛ بعد از اشیاء هم هست، قبل از اینکه چیزی در جهان خلق بشود خدا بود و واحد بود بعد از اینکه بساط هستی امکانی برچیده میشود و چیزی در جهان نیست باز خدا هست و واحد است آن ﴿هُوَ الأَوَّلُ﴾ و آن «هو الآخر» دربارهٴ شهادت ذات به ذات است؛ اما آن «هو الظاهر» شهادت فعل بر ذات است، وقتی ظهور پیدا کرد در جهان و جهان را آفرید این جهان منسجم، نشانهٴ هستی او و وحدت اوست.
بیان علامه طباطبائی (ره) دربارهٴ آیه کریمهٴ ﴿شَهِدَ اللّهُ ...﴾
مطلب دیگر آن است که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در عین حال که در این کریمه همانند سایر آیات تفسیر عمیقی دارند؛ اما مطلبی دارند که آن هم باید توجه بشود.
پرسش:...
پاسخ: باطن هم همینطور است، برای جهان غیب همینطور است یعنی برای موجودات جهان غیب عوالم غیبیه اینطور است بالأخره باطن تعیّنی از تعیّنات حق تعالی است. خدا قبل از ظاهر و باطن اول است و بعد از ظاهر و باطن آخر است. بیانی که سیدناالاستاد(رضوان الله تعالی علیه) در اینجا دارند این است که، شاهد باید عادل باشد . از لطایف این کریمه آن است که وصف شاهد را عدل قرار داد که ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُو﴾ و این شاهد هم قائم به قسط است. شاهد باید عادل باشد حق، سبحانه و تعالی هم قائم بالقسط است میشود عادل، گرچه قیام به قسط و عدل خدا هم دلیل بر خود عدل است و هم دلیل بر وحدت عادل یعنی ما اگر خواستیم ثابت کنیم آیا عدل هست یا نه با بررسی جهان که متن عدل است پی به عدل میبریم. به چه دلیل خدا عادل است، به دلیل کار او؛ کار او عین عدل است اگر کسی همهٴ واجبها را انجام داد و از هر محرّمی پرهیز کرد ما کار او را که متن عدل است دلیل قرار میدهیم بر عدل بودن و عادل بودن او، یک وقت دیگری او را تعدیل میکند ما به استناد تعدیل دیگری میگوییم این زید عادل است، یک وقت بررسی عمل او ما را به عدل او هدایت میکند عمل او جز انجام واجب و ترک حرام چیز دیگر نیست و عدل هم جز انجام واجب و ترک حرام چیز دیگر نیست، ما از عدل پی به عدل بردیم یعنی بررسی فعل که انجام واجب و ترک حرام است که عینالعدل است از این عدل، عدل ثابت شد، آنگاه از این عدل پی بردیم که فاعل او عادل است. بررسی اعتدال جهان و هماهنگی نظام هستی این عینالعدل است. دلیل بر عدل جهان خود عدل است [و] دلیل بر عادل بودن خدا عدل عالم است، چون عالم منسجم و هماهنگ است پس عالم آفرین عادل است، این عالم آفرین که عادل است میشود قائم به قسط این قائم به قسط و این عادل دارای شرط شهادت است؛ شاهد باید عادل باشد اینجا شاهد خداست و عدل هم دارد «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُو قَائِماً بِالْقِسْطِ» یعنی «شَهِدَ» خدا در حالی که قائم به قسط است به «انه واحد لا شریک له» و این شهادت را شهادت قولی میگیرند نه شهادت فعلی یعنی خدا «اخبر أن معاینة» به اینکه «واحد لا شریک له». اگر اخبار از حدس باشد این شهادت نیست فتوا شهادت نیست گزارش کارشناسان شهادت نیست، چون اینها همه اخبار از رأی و از حدس است؛ اما آن که از حس گزارش میدهد این شهادت است همان «مرسلهای» که مرحوم محقق در متن شرایع ذکر کردند که معصوم(سلام الله علیه) اشاره به آفتاب کرد فرمود: «علی مثلها فاشهد أو دع» اگر مطلب برای تو آفتابی است و روشن است شهادت بده وگرنه شهادت نده که سند شهادت باید حس. باشد نه حدس اگر چیزی بیّن و مشهود بود و گزارش کننده به استناد یک امر معروف و مشهود و محسوسی گزارش داد این میشود شهادت، چون عدل عالم «بیّنالرّشد» است و محسوس است ﴿هَلْ تَرَی مِن فُطُورٍ﴾ در قبال اوست، ذات اقدس الهی قائم به قسط است و همین خدایی که قائم به قسط است میگوید: ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُو﴾ پس «اخبر عن محسوس، اخبر عن معاینة» و هر کسی که از معاینه خبر میدهد میشود شهادت، پس ذات اقدس الهی شهادت به وحدانیت میدهد. البته شهادت با اخبار ابتدایی فرق دارد در اخبار و اعلام ابتدایی سخن از محکمه نیست فقط مستمع میطلبد. یک مخاطب میخواهد ولی شهادت، در محکمه باید باشد. در کدام محکمه خدا شهادت میدهد در محکمه عقل و استدلال، اگر کسی بخواهد دلیل بیاورد و استدلال کند بر وحدت حق، خبر خدا شاهد خوبی است. خدای سبحان در محکمهٴ برهان اعلام میدارد که «انه واحد لا شریک له» پس منظور از این ﴿شَهِدَ﴾ شهادت قولی است نه شهادت فعلی و فعل او نشانهٴ عدل اوست و شاهد باید عادل باشد، چون او قائم به قسط است عادل است و چون قائم به قسط است گزارش او عادلانه خواهد بود از حد تجاوز نکرده و مسموع است.
ناتمامی حصر آیه در شهادت قولی
پرسش:...
پاسخ: شهادت عینی خدا حق است ولی میفرمایند این آیه ظاهراً شهادت کلامی است، شهادت قولی است.
پرسش:...
پاسخ: شهادت عینی، دیگر سخن از لفظ نیست سخن از استدلال به آیه نیست که ما بگوییم خدا در سورهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُو﴾ یا ﴿إِتُنَبِّؤُنَ اللَّهَ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِی السَّماوَاتِ﴾ و امثال ذلک. به لفظ تمسّک نمیشود. آنگاه این سخن حق است؛ شهادت قولی خدا در قرآن کریم فراوان است [و] میشود این را بر شهادت قولی هم حمل کرد، چه اینکه شهادت فعلی هم شهادت است، شهادت عینی هم شهادت؛ اما آیه را نمیتوان حصر کرد در شهادت قولی، زیرا اگر ما این آیه را در شهادت قولی حصر بکنیم اوّلا باید هم جهانبینی توحیدی داشته باشیم هم وحی و رسالت ثابت بشود آنگاه توحید حق را ثابت بکنیم. بیان ذلک این است که اول ما باید بررسی کنیم که جهان منظم است. از اعتدال و نظم جهان ثابت بکنیم که خدا آفریدگار قائم به قسط است این یک، که این حال ثابت بشود تا عدل او را اثبات بکنیم و بعد ثابت بشود که این قرآن کلام اوست و این کلام وحی است تا بتوانیم بگوییم خدا گزارش داد. الآن که ما میگوییم خدا خبر داد بعد از فراغ اینکه این قرآن وحی است و حجت حق است وگرنه از کجا میتوان ثابت کرد که خدا گزارش داد. پس در قدم اول باید از هماهنگی و انسجام و نظم خلل ناپذیر جهان ثابت بکنیم که جهان معتدل است، از اعتدال جهان پی به عدل خالقش ببریم تا بگوییم خدایی که خالق جهان است قائم به قسط است هنوز معلوم نیست که «له شریک أم لا». بعد ثابت بکنیم که قرآن وحی است و کلام حق است و کلام احدی نیست این دو، بعد از اثبات این دو امر بگوییم خدای سبحان گزارش داد که من واحدم و کفو و شریک ندارم چون خدا گزارش داد در محکمهٴ برهان و دارای وصف عدالت است که در شاهد معتبر است این شاهد عادل وقتی گفت: ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾ پس این مسموع است و مقبول همهٴ این مراحل را ما باید طی بکنیم، در حالی که اگر ما اعتدال عالم را ثابت کردیم این عدل عالم دو چیز ثابت میکند؛ یکی توحید و دیگری عدل و قائم به قسط بودن فاعل. اگر کاری پراکنده بود، نمیتوان از این کار پراکنده پی برد که چند نفر این کار را کردند یا یک نفر غیر قائم به قسط این کار را کرده است. اگر شما ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ را دیدید یعنی دیدید اینجا جای مریج است؛ هرج و مرج است ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ اگر دیدید اوضاع آشفته است از آشفتگی اوضاع نمیتوان پی برد که کارگردان چند نفرند یا یک نفر غیر عادل است. محتمل است که کارگردان چند نفر باشند، لذا ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ یا یک نفری است که غیر عادل و غیر مدیر است، لذا هرج و مرج [میشود] ولی اگر شما یک اعتدال و هماهنگی را در کاری مشاهده کردید به دو چیز پی میبرید: یکی اینکه مدیر اجرا و کارگردان یک نفر است نه چند نفر و آن یک نفر هم مدیر عادل و قائم به قسط است نه ظالم. از اعتدال فعل هم وحدت فاعل و هم عدل فاعل استنباط میشود در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» میفرماید چون جهان معتدل است پس یک خدا دارد ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ این مقدم و تالی، در سورهٴ مبارکهٴ«ملک» هم که فرمود: ﴿هَلْ تَرَی مِن فُطُورٍ ٭ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خَاسِئاً وَهُوَ حَسِیرٌ﴾ این به منزلهٴ بطلان تالی است. اگر آیهٴ سورهٴ «ملک» ضمیمهٴ آیهٴ سورهٴ «انبیاء» بشود یک قیاس استثنایی جامعالاطرافی است که ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ مقدم ﴿لَفَسَدَتَا﴾ تالی لکنّ التّالی باطل لقوله سبحانه و تعالی ﴿هَلْ تَرَی مِن فُطُورٍ﴾ فالمقدورا بمثله» خب از اعتدال عالم میتوان پی برد که خدا واحد است ﴿لا شَرِیکَ لَهُ﴾ چون اگر چند نفر بودند هر کدام کار خود را انجام میدادند ﴿لَّذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ﴾ و آن شبههای که اینها دو نفر بنشینند یک تصمیم بگیرند از واهیترین شبهههاست ﴿لَّذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ﴾ چون جهان معتدل است پس فاعلش یکی است و آن یکی هم عادل است ﴿وَمَا رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ﴾ و این ﴿وَمَا رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ﴾ صیغه صیغهٴ نسبت است نه صیغهٴ مبالغه و اگر هم صیغهٴ مبالغه باشد ظلم او مایهٴ ظلّام بودن اوست، برای اینکه یک وقت است کسی کار جزئی انجام میدهد این اگر ظلم بکند محدودهٴ خاص را زیر ستم برده است، یک وقت است کسی که سلسله جنبان سراسر جهان امکان است این اگر به یک حلقه، ستم بکند به همه ستم کرده است، برای اینکه این حلقه را فشار داد از جایش بیرون برد بالأخره آن حلقهای که از جایش بیرون برد به دیگری هم صدمه میرساند آن دیگری هم به سومی صدمه میرساند آن سومی هم به چهارمی زحمت وارد میکند ظلم او با ظلّام بودن همراه است؛ ممکن نیست ذات اقدس الهی ـ معاذاللهـ یک ذره ظلم بکند و در سراسر عالم ستمش ظاهر نشود سراسر عالم به هم میخورند، لذا ظالم بودن او با ظلّام بودن او همراه است ﴿وَلاَ یِظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ که نکره در سیاق نفی است با ﴿وَمَا رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ﴾ میشود هماهنگ به هر حال از اعتدال فعل میتوان به وحدت فاعل (اولاً) و به عدل و قسط او (ثانیاً) پی برد. ما اگر این راهها را بتوانیم طی کنیم دیگر نیازی نیست به شهادت لفظی، برای اینکه ما وحدانیت او را و همچنین قسط و عدل او را با برهان قطعی اثبات کردهایم. البته اگر وحدانیت او و عدل او با برهان عقلی ثابت شد آنگاه این دلیل لفظی هم مؤید آن دلیل عقلی است، ما قبل از اینکه به دلیل نقلی احتیاج داشته باشیم و استدلال کنیم با برهان عقلی توحید او و عدل او اثبات شده است.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما در خصوص این آیه میفرمایند: «ظهر من ما تقدم اولاً» که منظور شهادت شهادت کلامی است و عدل هم به عنوان وصف شاهد در اینجا مأخوذ است و حال است و ثانیاً آن اشکالی که بعضیها نقل کردند آن اشکال را ذکر میکنند. و حل میکنند پس اگر ما بخواهیم شهادت را بر شهادت قولی حمل کنیم بعد از آن است که با برهان عقلی کافی بر توحید اقامه کردهایم. آن وقت این میشود تأیید در حقیقت نه دلیل اگر کسی برهان عقلی اقامه کرد بر وحدت حق، قول حق میشود تأیید نه برهان.
نظر حضرت استاد (حفظه الله) دربارهٴ کریمهٴ ﴿شَهِدَ اللّهُ ...﴾
پرسش:....
پاسخ: در تقریر فرمایش ایشان بود وگرنه به نظر ما ﴿شهد﴾ به الله تعلق میگیرد نه به عدل. اگر شما گفتید «رأیته قائماً» آن قیام غیر مرئی است نه مرئی. آنکه متن رؤیت به او تعلق گرفته است زید است شهادت در اینجا برای الله است ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ آنگاه این الله وصفی دارد حالی دارد که آن حال عبارت از قیام به قسط است و آن حال هم نقش دارد البته، چون شاهد باید عادل باشد این هم عادل است؛ اما الله شهادت میدهد نه فعل الله شهادت بدهد که او عادل است، نه اینکه از عدل عالم پی به قائم به قسط بودن ببریم.
«یعتبرُ فی الشاهد أن یکون عادلا هذا عادل» شهادت برای خود حق است نه برای عدل او، نه اینکه عدل او شهادت میدهد که واحد است [بلکه] الله شهادت میدهد شاهد هم باید عادل باشد و او هم هست.
پرسش:...
پاسخ: اگر شهادت در محکمه بخواهیم، نظیر ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ وقتی خدای سبحان شهادت میدهد ما از او مطالبهٴ عدل میکنیم، اگر در وجه اول این ﴿قََائِماً بِالْقِسْطِ﴾ جزء لطایف تعبیری قرآن است در شهادت عینی هم بشرح ایضاً [همچنین] مگر در موارد دیگر که خدای سبحان خبر داد ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ﴾ در سورهٴ 47 یا در موارد دیگر فرمود: ﴿وَلَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ﴾ آنجا ﴿قََائِماً بِالْقِسْطِ﴾ آمده اگر ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ ٭ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ٭ وَلَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ﴾ این ﴿وَلَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ﴾ یعنی ﴿لا شَرِیکَ لَهُ﴾ این اخبار به وحدانیت است آنجا دیگر ﴿قََائِماً بِالْقِسْطِ﴾ نیست اگر ﴿قََائِماً بِالْقِسْطِ﴾ گاهی حال میشود برای اینکه «یعتبر فی الشاهد أن یکون عادلا» در مسئلهٴ شهادت ذات بر وحدانیت هم اینچنین است اینکه اولی است شهادت قولی بدهد «یعتبر فی الشاهد أن یکون عادلاً»؛ شهادت ذاتی بدهد «یعتبر فی الشاهد أن یکون عادلا» منتها این عدل در این دو نحوه دو برداشت عمیق دارد که از هم جدا و با هم تفاوت دارند.
پرسش:...
پاسخ: ما از زبان پیغمبر وحدانیت را میگیریم، این را الآن خود ما میشنویم یا از زبان مطهّر پیامبر میشنویم.
پرسش:...
پاسخ: چه کسی گفت این پیام پروردگار است.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، تازه میرسیم به اشکال دوم آن که میشنود «طُوبَی لَهُ وَحُسْنُ مَآبٍ» او خود نبی اکرم است، نبی اکرم میشنود که خدا میگوید من شریک ندارم؛ اما ما از چه کسی تحویل میگیریم ما از مدّعی، لذا ما باید عدل عالم را ثابت کنیم یک فصل طولانی، بعد وحی و رسالت و نبوت عامّه را اثبات کنیم، یک فصل طولانی نبوت خاصه را با اعجاز قرآن ثابت کنیم، فصل سوم طولانی و بعد بگوییم این ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ کلام الله است.
پرسش:...
پاسخ: قبل از اینکه به این ﴿شَهِدَ﴾ برسند عدل خدا بر آنها مبرهن شد، این میشود تأیید. اگر کسی با برهان قطعی ثابت کرد خدا قائم به قسط است و ﴿لا شَرِیکَ لَهُ﴾ بعد ثابت کرد این خدا پیامبری دارد به نبوت عامه، در فصل سوم با اعجاز ثابت کرد که قرآن کلام خداست، آنگاه نوبت به بهرهبرداری از قرآن میرسد که خدا در قرآن فرموده است من شریک ندارم. کسی که آن سه فصل را پشت سر گذاشته است همهٴ این مراحل را پیموده.
نقل و نقد اشکال علامه طباطبائی (ره
مطلب بعدی آن است که این اشکال در المنار هم هست در المیزان هم هست ؛ منتها سیدناالاستاد دقیق جواب دادند، کمبودی هم در المیزان هست. آن اشکال این است که ما اگر بخواهیم به شهادت قولی تمسک کنیم نه شهادت فعلی و نه شهادت ذاتی، شهادت ذاتی یا شهادت فعلی مصون از این اشکالاند، اگر ﴿شَهِدَ﴾ را به شهادت قولی تفسیر کردیم این دور لازم میآید چرا، برای اینکه ما اگر بخواهیم وحدانیت خدا را به استناد کلام او ثابت کنیم اوّل باید ثابت کنیم که توحید هست بعد از توحید ثابت کنیم که وحی و رسالت هست بعد به همین وحی و رسالت استناد کنیم که خدا واحد است این میشود دور، چون اثبات وحی و رسالت فرع بر توحید است اگر ما توحید را از زبان رسول بخواهیم استفاده کنیم یعنی از کلام پیامبر بگیریم این میشود دور و این دور نیست و به تعبیر ایشان «اردع الاشکال» است؛ منتها یک سمت از جواب را بیان فرمودند سمت دیگر بیان نشده، سرّ اینکه دور نیست این است که وحی و رسالت مبتنی بر توحید نیست مبتنی براصل مبدأ است. اگر کسی ثابت کرد مبدأی در عالم هست، قبل از اینکه دربارهٴ اوصافش بحث کند که آیا «واحد لا شریک له» یا نه میتواند دربارهٴ ضرورت نبوت عامه بحث کند که آن خدایی که عالم را آفرید و انسان را آفرید باید انسان را بپروراند همهٴ آن مقدماتی که برای ضرورت نبوت عامه مطرح است در اینجا طرح میشود. قبل از بحث توحید و بحث اینکه «الله واحد لا شریک له» همین که ثابت شد که «الله سبحانه و تعالی موجود بالضروره» میتوان گفت، چون خدا مدبّر عالم است، خالق عالم است انسان را خلق کرد جهان را هدایت میکند انسان را باید هدایت کند اصل بعث و ارسال ضروری خواهد بود، این میشود نبوت عامه. نبوت خاصه را با نصّ نبی قبلی یا با معجزه و مانند آن میشود اثبات کرد. وقتی نبوت خاصه با معجزه اثبات شد آنگاه به قرآن کریم که معجزه باقیه است استدلال میشود این قرآن میشود کلام الله، آنگاه میشود گفت که خدا در قرآن اینچنین فرمود: ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُو﴾ یعنی توحید مبتنی بر وحی و رسالت است و لا عکس پس دور نیست.
پرسش:...
پاسخ: آن خدایی که از هر کدام بیاید دروغگو نیست، آن که آمده است ما نمیدانیم شریک دارد یا ندارد تا بگوییم از اولی آمد یا دومی نمیدانیم دومی دارد یا نه یکی که آفرید این یکی کمال محض است دروغ نمیگوید ظالم نیست کاذب نیست؛ اما نمیدانیم در او «شریک أم لا» آن خدایی که خلق کرد نمیدانیم شریک دارد یا ندارد با هم خلق کردند یا بی هم، یقیناً کامل است و دروغ نمیگوید. آن خدا جهان را بدون سرپرست رها نمیکند برای عالم انسانی، پیامبر میفرستد. وقتی برهان نبوت عامه تمام شد نوبت به نبوت خاصه رسید نبوت خاصه با معجزه اثبات شد آنگاه قرآن میشود کلام الله این خدایی که ثابت شد جهان را آفرید و دروغ نمیگوید و کامل است، این خدا میگوید من واحدم شریک ندارم. توحید را میتوان بعد از اثبات صانع به نقل استناد داد، متکلّمین ما آنها که قوی هستند البته براهین عقلی اقامه میکنند بر توحید وادلّهٴ نقلی را هم تأیید میآورند یا بیش از تأیید؛ اما برخی که مقداری ضعیفاند در مسئلهٴ توحید به همین ادلّهٴ نقلی استدلال میکنند، البته ادلّهٴ نقلی تام است و دوری هم در کار نیست چون وحی و رسالت مبتنی بر وجود اصل ذات اقدس الهی است نه بر وحدانیت او. پس اصل حق، ذات، ثابت میشود رسالت ثابت میشود، حرف رسول این است که خدا میگوید: ﴿لا شَرِیکَ لَهُ﴾ ، ﴿وَلَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ﴾ و امثال ذلک.
شهادت عینی کریمهٴ ﴿شَهِدَ اللّهُ ...﴾ علت عدم همتایی آیات
مطلب بعدی آن است که این ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُو﴾ همتای آیات سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» نیست، چه اینکه همتای آن صدر آیهٴ سورهٴ «فصلت» هم نبود. در سورهٴ «ذاریات» وقتی ادلّهٴ توحید را ذکر میکند میفرماید آیهٴ بیست به بعد سورهٴ «ذاریات» این است: ﴿وَفِی الأَرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ ٭ وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾ هم آیات آفاقی است و هم آیات انفسی؛ منتها آیهٴ سورهٴ «فصلت» جامع است که فرمود: ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ .
بیان حضرت وصی (علیه السلام) دربارهٴ دلالت قرآن بر توحید و اصل مبدأ
مطلب بعدی آن است که در نهجالبلاغه وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «استدلوه علی ربکم» یعنی قرآن را دلیل بر ربّ قرار بدهید، خود قرآن شما را به وجود ربّ هدایت میکند و راهنمایی میکند. آیا اینچنین است خود قرآن میتواند دلیل بر وجود اصل مبدأ باشد همانطوری که دلیل بر توحید است یا نه. در اینکه قرآن میتواند دلیل بر توحید باشد این سخنی است «لا ریب فیه» بحثش گذشت؛ اما خود قرآن میتواند دلیل باشد بر اینکه در جهان خدا هست، آری. همانطوری که زمین میتواند دلیل باشد آیت وجود خداست، آسمان، آیت وجود خداست خلقت «ارض» و «شجر» و «جبل» و امثال ذلک آیت وجود الهیاند ﴿وَفِی الأَرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ﴾ این کتاب هم آیت وجود خداست. این کتاب، همانطوری که نمیشود گفت خودبهخود درخت خلق شد و نمیشود گفت کشاورز درخت آفرید، همانطوری که نمیشود گفت انسان خودبهخود خلق شد یا کسی انسان را خلق کرد غیر خدا دربارهٴ این کتاب هم بشرح ایضاً [همچنین] نه میتوان گفت این کتاب خودبهخود بسته بندی شد خودبهخود پیدا شد و نه میتوان گفت احدی این کتاب را آورد. در قرآن کریم میفرماید تکتک موجودات را که میبینید اینها آیت من هستند میگویید نه، مثل این بیاورید شما هم بالأخره جمع بشوید یک پشه خلق کنید ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا﴾ الآن همهٴ دانشمندان عالم جمع بشوند یک پشه خلق کنند دربارهٴ مگس که این حرف را زده است فرمود به اینکه ﴿لَن یَخْلُقُوا ذُبَاباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن یَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَیْئاً لاَّ یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالمَطْلُوبُ﴾ فرمود از آن بتها کاری ساخته نیست آن بتهای شما آن موجوداتی که این بتها پیکر آنها هستند آنها هم جمع بشوند نمیتوانند یک مگس خلق کنند. یک وقت است که انسان از همین علل و عوامل طبیعی دارد کاری انجام میدهد اینکه استمداد از نظم خداست، گفتند جعدبندرهم بود ظاهراً مقداری خاک در یک شیشه ریخت مقداری هم آب رویش ریخت در شیشه را بست بعد از مدتی کرم در آن پیدا شده است این خاکها به کرم تبدیل شدند، گفت که پیدایش انسانها هم همینطور است قدری خاک بودند و قدری آب بودند و کنار هم جمع شدند و خاک و آب کنار هم جمع بشود میشود حیوان، مبدأی ـ معاذاللهـ در کار نیست. این گزارش به امام صادق(سلام الله علیه) رسیده است حضرت فرمود اگر او این کاره است بگوید چند تایش نر است چند تایش ماده است وزنشان چقدر است عددشان چقدر است دوباره به حالت اولی برگرداند. ابندرهم دید با بود امام صادق(سلام الله علیه) و اینگونه از افکار الهی نمیشود اینجا سفره پهن کند که از آنجا فرار کرد . یک وقت کسی خاک و آب را کنار هم جمع کند میشود انسان یا حیوان، اینکه بهرهبرداری از نظم الهی است منهای این دستگاه کسی یک پشه بیافریند مقدور نیست مگس خلق کند مقدور نیست ﴿وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ﴾ الآن هم این تحدّی هست به همهٴ دانشمندان عالم میفرماید شما کار به تشکیلات موجود نداشته باشید شما هم یک کار انجام بدهید این نظم جاری این است که پشه در فلان شرایط مگس در فلان شرایط انسان در فلان شرایط خلق میشود و کارگردان کل این عالم هم خداست. شما بیایید در مقابل این یک پدیده جدیدی بیاورید؛ بیایید یک مگس خلق کنید نه از این علل و عوامل الهی استفاده کنید. الآن این تحدّی دربارهٴ قرآن کریم هم هست ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ همهٴ مردم عالم جمع بشوند بخواهند یک سوره مثل قرآن بیاورند نمیتوانند معلوم میشود این را بشر نیاورد.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب ﴿قُلْ کُونُوا حِجَارَةً أَوْ حَدِیداً ٭ أَوْ خَلْقاً مِّمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُم﴾ اگر شما میگویید خودبهخود است [و] مبدأی ندارد این جریان منظم است شما کاری با این نظم نداشته باشید یا یک نظم بدیعی پدید بیاورید یا یک هرج و مرج دیگری، کاری به این نداشته باشید. اگر کار به این داشتید از همین نظم استفاده کردید این همان نظم جاری است این سنّت خداست.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب؛ از همین عالم از غیر راههایی که هست، از غیر راههایی که هست مواد خام در عالم فراوان است؛ اما راهی را که خدا تا کنون به شما نشان داد از آن راهها استفاده نکنید، این مواد خام هم در اختیار شما بگیرید یک پشه خلق کنید بگیرید یک مگس خلق کنید.
پرسش:...
پاسخ: این معنایش آن است که ما به هیچ چیزی جزم نداریم یعنی الآن ما هیچ یقین نداریم که ممکن است که فردا دست به آتش بزنیم و نسوزد ممکن است فردا آفتاب طلوع بکند و روشن نباشد، این سفسطهای خواهد بود ممکن است فردا دو دو تا چهار تا نباشد برای اینکه ما تا حال تجربه کردیم گفتیم: «ینقسم الی المتساویین».
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب؛ آن جاندار هم بالأخره با نظمی بود و آن نظم را بشر کشف کرد نه ساخت. هرچه که جزء کشفیات بشر است نباید به آن دست بزند.
پرسش:...
پاسخ: کل عالم «بأذن الله» است یعنی دست به این مواد مشخص نزنید، خدا اینجا را اذن داد.
پرسش:...
پاسخ: آن نه، منظور اینکه اگر در مقابل او بتوانند پشهای را از غیر راههای خودش خلق بکنند آن دیگر استفاده از این راه نیست، البته کل آنچه در جهان میگذرد «بأذن الله» است. غرض این است که این بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «استدلوه علی ربکم» یعنی خود قرآن نه تنها دلیل بر وحدانیت حق است [بلکه] دلیل بر اصل مبدأ هم است.
«والحمدالله رب العالمین»
بیان علامه طباطبائی (ره) دربارهٴ آیه کریمهٴ ﴿شَهِدَ اللّهُ ...﴾
بیان حضرت وصی (علیه السلام) دربارهٴ دلالت قرآن بر توحید و اصل مبدأ
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾
تشریح فصول آیه کریمه
بحث در این کریمه به سه فصل موکول شد فصل اول دربارهٴ شهادت حق تعالی فصل دوم دربارهٴ شهادت فرشتهها و فصل سوم دربارهٴ شهادت اولوا العلم.
مطالبی در فصل اول گفته شد که هنوز ناتمام است که شهادت گاهی قولی است و گاهی فعلی و گاهی عینی و هر کدام از اینها دربارهٴ ذات اقدس الهی رواست و خدای سبحان هم به هر سه قسم شهادت داد عمده شهادت ذاتی است که ذات بر خود ذات شهادت میدهد در تفسیر روحالبیان این حدیث از ابن عباس نقل شده است که وجود اقدس الهی قبل از اینکه عالم را خلق بکند ارواح را آفرید و ارزاق را آفرید و خلق ارزاق و ارواح چند هزار سال قبل از خلق جهان است، آنگاه فرمود خدا به وحدانیت خود شهادت داد «قبل الخلق الخلق»؛ قبل از اینکه عالم و آدم را بیافریند، قبل از اینکه ارواح و اجساد را بیافریند، قبل از اینکه ارزاق و مرزوقین را خلق کند این معنا تأیید میکند که منظور همان شهادت ذاتی است که «دل علی ذاته بذاته» چون سخن از فعل نیست، سخن از قبل از فعل است و آیهٴ مبارکهٴ سورهٴ «حدید» بین همهٴ این اقسام جمع کرده است یعنی بین شهادت فعلی و شهادت ذاتی جمع کرده است، آنجا که فرمود: ﴿هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالبَاطِنُ﴾ یعنی از ظهور حق در اشیاء میتوان پی به وجود او برد و از اینکه او آغاز است؛ قبل از اشیاء بود و انجام است؛ بعد از اشیاء هم هست، قبل از اینکه چیزی در جهان خلق بشود خدا بود و واحد بود بعد از اینکه بساط هستی امکانی برچیده میشود و چیزی در جهان نیست باز خدا هست و واحد است آن ﴿هُوَ الأَوَّلُ﴾ و آن «هو الآخر» دربارهٴ شهادت ذات به ذات است؛ اما آن «هو الظاهر» شهادت فعل بر ذات است، وقتی ظهور پیدا کرد در جهان و جهان را آفرید این جهان منسجم، نشانهٴ هستی او و وحدت اوست.
بیان علامه طباطبائی (ره) دربارهٴ آیه کریمهٴ ﴿شَهِدَ اللّهُ ...﴾
مطلب دیگر آن است که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در عین حال که در این کریمه همانند سایر آیات تفسیر عمیقی دارند؛ اما مطلبی دارند که آن هم باید توجه بشود.
پرسش:...
پاسخ: باطن هم همینطور است، برای جهان غیب همینطور است یعنی برای موجودات جهان غیب عوالم غیبیه اینطور است بالأخره باطن تعیّنی از تعیّنات حق تعالی است. خدا قبل از ظاهر و باطن اول است و بعد از ظاهر و باطن آخر است. بیانی که سیدناالاستاد(رضوان الله تعالی علیه) در اینجا دارند این است که، شاهد باید عادل باشد . از لطایف این کریمه آن است که وصف شاهد را عدل قرار داد که ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُو﴾ و این شاهد هم قائم به قسط است. شاهد باید عادل باشد حق، سبحانه و تعالی هم قائم بالقسط است میشود عادل، گرچه قیام به قسط و عدل خدا هم دلیل بر خود عدل است و هم دلیل بر وحدت عادل یعنی ما اگر خواستیم ثابت کنیم آیا عدل هست یا نه با بررسی جهان که متن عدل است پی به عدل میبریم. به چه دلیل خدا عادل است، به دلیل کار او؛ کار او عین عدل است اگر کسی همهٴ واجبها را انجام داد و از هر محرّمی پرهیز کرد ما کار او را که متن عدل است دلیل قرار میدهیم بر عدل بودن و عادل بودن او، یک وقت دیگری او را تعدیل میکند ما به استناد تعدیل دیگری میگوییم این زید عادل است، یک وقت بررسی عمل او ما را به عدل او هدایت میکند عمل او جز انجام واجب و ترک حرام چیز دیگر نیست و عدل هم جز انجام واجب و ترک حرام چیز دیگر نیست، ما از عدل پی به عدل بردیم یعنی بررسی فعل که انجام واجب و ترک حرام است که عینالعدل است از این عدل، عدل ثابت شد، آنگاه از این عدل پی بردیم که فاعل او عادل است. بررسی اعتدال جهان و هماهنگی نظام هستی این عینالعدل است. دلیل بر عدل جهان خود عدل است [و] دلیل بر عادل بودن خدا عدل عالم است، چون عالم منسجم و هماهنگ است پس عالم آفرین عادل است، این عالم آفرین که عادل است میشود قائم به قسط این قائم به قسط و این عادل دارای شرط شهادت است؛ شاهد باید عادل باشد اینجا شاهد خداست و عدل هم دارد «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُو قَائِماً بِالْقِسْطِ» یعنی «شَهِدَ» خدا در حالی که قائم به قسط است به «انه واحد لا شریک له» و این شهادت را شهادت قولی میگیرند نه شهادت فعلی یعنی خدا «اخبر أن معاینة» به اینکه «واحد لا شریک له». اگر اخبار از حدس باشد این شهادت نیست فتوا شهادت نیست گزارش کارشناسان شهادت نیست، چون اینها همه اخبار از رأی و از حدس است؛ اما آن که از حس گزارش میدهد این شهادت است همان «مرسلهای» که مرحوم محقق در متن شرایع ذکر کردند که معصوم(سلام الله علیه) اشاره به آفتاب کرد فرمود: «علی مثلها فاشهد أو دع» اگر مطلب برای تو آفتابی است و روشن است شهادت بده وگرنه شهادت نده که سند شهادت باید حس. باشد نه حدس اگر چیزی بیّن و مشهود بود و گزارش کننده به استناد یک امر معروف و مشهود و محسوسی گزارش داد این میشود شهادت، چون عدل عالم «بیّنالرّشد» است و محسوس است ﴿هَلْ تَرَی مِن فُطُورٍ﴾ در قبال اوست، ذات اقدس الهی قائم به قسط است و همین خدایی که قائم به قسط است میگوید: ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُو﴾ پس «اخبر عن محسوس، اخبر عن معاینة» و هر کسی که از معاینه خبر میدهد میشود شهادت، پس ذات اقدس الهی شهادت به وحدانیت میدهد. البته شهادت با اخبار ابتدایی فرق دارد در اخبار و اعلام ابتدایی سخن از محکمه نیست فقط مستمع میطلبد. یک مخاطب میخواهد ولی شهادت، در محکمه باید باشد. در کدام محکمه خدا شهادت میدهد در محکمه عقل و استدلال، اگر کسی بخواهد دلیل بیاورد و استدلال کند بر وحدت حق، خبر خدا شاهد خوبی است. خدای سبحان در محکمهٴ برهان اعلام میدارد که «انه واحد لا شریک له» پس منظور از این ﴿شَهِدَ﴾ شهادت قولی است نه شهادت فعلی و فعل او نشانهٴ عدل اوست و شاهد باید عادل باشد، چون او قائم به قسط است عادل است و چون قائم به قسط است گزارش او عادلانه خواهد بود از حد تجاوز نکرده و مسموع است.
ناتمامی حصر آیه در شهادت قولی
پرسش:...
پاسخ: شهادت عینی خدا حق است ولی میفرمایند این آیه ظاهراً شهادت کلامی است، شهادت قولی است.
پرسش:...
پاسخ: شهادت عینی، دیگر سخن از لفظ نیست سخن از استدلال به آیه نیست که ما بگوییم خدا در سورهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُو﴾ یا ﴿إِتُنَبِّؤُنَ اللَّهَ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِی السَّماوَاتِ﴾ و امثال ذلک. به لفظ تمسّک نمیشود. آنگاه این سخن حق است؛ شهادت قولی خدا در قرآن کریم فراوان است [و] میشود این را بر شهادت قولی هم حمل کرد، چه اینکه شهادت فعلی هم شهادت است، شهادت عینی هم شهادت؛ اما آیه را نمیتوان حصر کرد در شهادت قولی، زیرا اگر ما این آیه را در شهادت قولی حصر بکنیم اوّلا باید هم جهانبینی توحیدی داشته باشیم هم وحی و رسالت ثابت بشود آنگاه توحید حق را ثابت بکنیم. بیان ذلک این است که اول ما باید بررسی کنیم که جهان منظم است. از اعتدال و نظم جهان ثابت بکنیم که خدا آفریدگار قائم به قسط است این یک، که این حال ثابت بشود تا عدل او را اثبات بکنیم و بعد ثابت بشود که این قرآن کلام اوست و این کلام وحی است تا بتوانیم بگوییم خدا گزارش داد. الآن که ما میگوییم خدا خبر داد بعد از فراغ اینکه این قرآن وحی است و حجت حق است وگرنه از کجا میتوان ثابت کرد که خدا گزارش داد. پس در قدم اول باید از هماهنگی و انسجام و نظم خلل ناپذیر جهان ثابت بکنیم که جهان معتدل است، از اعتدال جهان پی به عدل خالقش ببریم تا بگوییم خدایی که خالق جهان است قائم به قسط است هنوز معلوم نیست که «له شریک أم لا». بعد ثابت بکنیم که قرآن وحی است و کلام حق است و کلام احدی نیست این دو، بعد از اثبات این دو امر بگوییم خدای سبحان گزارش داد که من واحدم و کفو و شریک ندارم چون خدا گزارش داد در محکمهٴ برهان و دارای وصف عدالت است که در شاهد معتبر است این شاهد عادل وقتی گفت: ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾ پس این مسموع است و مقبول همهٴ این مراحل را ما باید طی بکنیم، در حالی که اگر ما اعتدال عالم را ثابت کردیم این عدل عالم دو چیز ثابت میکند؛ یکی توحید و دیگری عدل و قائم به قسط بودن فاعل. اگر کاری پراکنده بود، نمیتوان از این کار پراکنده پی برد که چند نفر این کار را کردند یا یک نفر غیر قائم به قسط این کار را کرده است. اگر شما ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ را دیدید یعنی دیدید اینجا جای مریج است؛ هرج و مرج است ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ اگر دیدید اوضاع آشفته است از آشفتگی اوضاع نمیتوان پی برد که کارگردان چند نفرند یا یک نفر غیر عادل است. محتمل است که کارگردان چند نفر باشند، لذا ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ یا یک نفری است که غیر عادل و غیر مدیر است، لذا هرج و مرج [میشود] ولی اگر شما یک اعتدال و هماهنگی را در کاری مشاهده کردید به دو چیز پی میبرید: یکی اینکه مدیر اجرا و کارگردان یک نفر است نه چند نفر و آن یک نفر هم مدیر عادل و قائم به قسط است نه ظالم. از اعتدال فعل هم وحدت فاعل و هم عدل فاعل استنباط میشود در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» میفرماید چون جهان معتدل است پس یک خدا دارد ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ این مقدم و تالی، در سورهٴ مبارکهٴ«ملک» هم که فرمود: ﴿هَلْ تَرَی مِن فُطُورٍ ٭ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خَاسِئاً وَهُوَ حَسِیرٌ﴾ این به منزلهٴ بطلان تالی است. اگر آیهٴ سورهٴ «ملک» ضمیمهٴ آیهٴ سورهٴ «انبیاء» بشود یک قیاس استثنایی جامعالاطرافی است که ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ مقدم ﴿لَفَسَدَتَا﴾ تالی لکنّ التّالی باطل لقوله سبحانه و تعالی ﴿هَلْ تَرَی مِن فُطُورٍ﴾ فالمقدورا بمثله» خب از اعتدال عالم میتوان پی برد که خدا واحد است ﴿لا شَرِیکَ لَهُ﴾ چون اگر چند نفر بودند هر کدام کار خود را انجام میدادند ﴿لَّذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ﴾ و آن شبههای که اینها دو نفر بنشینند یک تصمیم بگیرند از واهیترین شبهههاست ﴿لَّذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ﴾ چون جهان معتدل است پس فاعلش یکی است و آن یکی هم عادل است ﴿وَمَا رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ﴾ و این ﴿وَمَا رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ﴾ صیغه صیغهٴ نسبت است نه صیغهٴ مبالغه و اگر هم صیغهٴ مبالغه باشد ظلم او مایهٴ ظلّام بودن اوست، برای اینکه یک وقت است کسی کار جزئی انجام میدهد این اگر ظلم بکند محدودهٴ خاص را زیر ستم برده است، یک وقت است کسی که سلسله جنبان سراسر جهان امکان است این اگر به یک حلقه، ستم بکند به همه ستم کرده است، برای اینکه این حلقه را فشار داد از جایش بیرون برد بالأخره آن حلقهای که از جایش بیرون برد به دیگری هم صدمه میرساند آن دیگری هم به سومی صدمه میرساند آن سومی هم به چهارمی زحمت وارد میکند ظلم او با ظلّام بودن همراه است؛ ممکن نیست ذات اقدس الهی ـ معاذاللهـ یک ذره ظلم بکند و در سراسر عالم ستمش ظاهر نشود سراسر عالم به هم میخورند، لذا ظالم بودن او با ظلّام بودن او همراه است ﴿وَلاَ یِظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ که نکره در سیاق نفی است با ﴿وَمَا رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ﴾ میشود هماهنگ به هر حال از اعتدال فعل میتوان به وحدت فاعل (اولاً) و به عدل و قسط او (ثانیاً) پی برد. ما اگر این راهها را بتوانیم طی کنیم دیگر نیازی نیست به شهادت لفظی، برای اینکه ما وحدانیت او را و همچنین قسط و عدل او را با برهان قطعی اثبات کردهایم. البته اگر وحدانیت او و عدل او با برهان عقلی ثابت شد آنگاه این دلیل لفظی هم مؤید آن دلیل عقلی است، ما قبل از اینکه به دلیل نقلی احتیاج داشته باشیم و استدلال کنیم با برهان عقلی توحید او و عدل او اثبات شده است.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما در خصوص این آیه میفرمایند: «ظهر من ما تقدم اولاً» که منظور شهادت شهادت کلامی است و عدل هم به عنوان وصف شاهد در اینجا مأخوذ است و حال است و ثانیاً آن اشکالی که بعضیها نقل کردند آن اشکال را ذکر میکنند. و حل میکنند پس اگر ما بخواهیم شهادت را بر شهادت قولی حمل کنیم بعد از آن است که با برهان عقلی کافی بر توحید اقامه کردهایم. آن وقت این میشود تأیید در حقیقت نه دلیل اگر کسی برهان عقلی اقامه کرد بر وحدت حق، قول حق میشود تأیید نه برهان.
نظر حضرت استاد (حفظه الله) دربارهٴ کریمهٴ ﴿شَهِدَ اللّهُ ...﴾
پرسش:....
پاسخ: در تقریر فرمایش ایشان بود وگرنه به نظر ما ﴿شهد﴾ به الله تعلق میگیرد نه به عدل. اگر شما گفتید «رأیته قائماً» آن قیام غیر مرئی است نه مرئی. آنکه متن رؤیت به او تعلق گرفته است زید است شهادت در اینجا برای الله است ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ آنگاه این الله وصفی دارد حالی دارد که آن حال عبارت از قیام به قسط است و آن حال هم نقش دارد البته، چون شاهد باید عادل باشد این هم عادل است؛ اما الله شهادت میدهد نه فعل الله شهادت بدهد که او عادل است، نه اینکه از عدل عالم پی به قائم به قسط بودن ببریم.
«یعتبرُ فی الشاهد أن یکون عادلا هذا عادل» شهادت برای خود حق است نه برای عدل او، نه اینکه عدل او شهادت میدهد که واحد است [بلکه] الله شهادت میدهد شاهد هم باید عادل باشد و او هم هست.
پرسش:...
پاسخ: اگر شهادت در محکمه بخواهیم، نظیر ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ وقتی خدای سبحان شهادت میدهد ما از او مطالبهٴ عدل میکنیم، اگر در وجه اول این ﴿قََائِماً بِالْقِسْطِ﴾ جزء لطایف تعبیری قرآن است در شهادت عینی هم بشرح ایضاً [همچنین] مگر در موارد دیگر که خدای سبحان خبر داد ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ﴾ در سورهٴ 47 یا در موارد دیگر فرمود: ﴿وَلَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ﴾ آنجا ﴿قََائِماً بِالْقِسْطِ﴾ آمده اگر ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ ٭ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ٭ وَلَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ﴾ این ﴿وَلَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ﴾ یعنی ﴿لا شَرِیکَ لَهُ﴾ این اخبار به وحدانیت است آنجا دیگر ﴿قََائِماً بِالْقِسْطِ﴾ نیست اگر ﴿قََائِماً بِالْقِسْطِ﴾ گاهی حال میشود برای اینکه «یعتبر فی الشاهد أن یکون عادلا» در مسئلهٴ شهادت ذات بر وحدانیت هم اینچنین است اینکه اولی است شهادت قولی بدهد «یعتبر فی الشاهد أن یکون عادلاً»؛ شهادت ذاتی بدهد «یعتبر فی الشاهد أن یکون عادلا» منتها این عدل در این دو نحوه دو برداشت عمیق دارد که از هم جدا و با هم تفاوت دارند.
پرسش:...
پاسخ: ما از زبان پیغمبر وحدانیت را میگیریم، این را الآن خود ما میشنویم یا از زبان مطهّر پیامبر میشنویم.
پرسش:...
پاسخ: چه کسی گفت این پیام پروردگار است.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، تازه میرسیم به اشکال دوم آن که میشنود «طُوبَی لَهُ وَحُسْنُ مَآبٍ» او خود نبی اکرم است، نبی اکرم میشنود که خدا میگوید من شریک ندارم؛ اما ما از چه کسی تحویل میگیریم ما از مدّعی، لذا ما باید عدل عالم را ثابت کنیم یک فصل طولانی، بعد وحی و رسالت و نبوت عامّه را اثبات کنیم، یک فصل طولانی نبوت خاصه را با اعجاز قرآن ثابت کنیم، فصل سوم طولانی و بعد بگوییم این ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ کلام الله است.
پرسش:...
پاسخ: قبل از اینکه به این ﴿شَهِدَ﴾ برسند عدل خدا بر آنها مبرهن شد، این میشود تأیید. اگر کسی با برهان قطعی ثابت کرد خدا قائم به قسط است و ﴿لا شَرِیکَ لَهُ﴾ بعد ثابت کرد این خدا پیامبری دارد به نبوت عامه، در فصل سوم با اعجاز ثابت کرد که قرآن کلام خداست، آنگاه نوبت به بهرهبرداری از قرآن میرسد که خدا در قرآن فرموده است من شریک ندارم. کسی که آن سه فصل را پشت سر گذاشته است همهٴ این مراحل را پیموده.
نقل و نقد اشکال علامه طباطبائی (ره
مطلب بعدی آن است که این اشکال در المنار هم هست در المیزان هم هست ؛ منتها سیدناالاستاد دقیق جواب دادند، کمبودی هم در المیزان هست. آن اشکال این است که ما اگر بخواهیم به شهادت قولی تمسک کنیم نه شهادت فعلی و نه شهادت ذاتی، شهادت ذاتی یا شهادت فعلی مصون از این اشکالاند، اگر ﴿شَهِدَ﴾ را به شهادت قولی تفسیر کردیم این دور لازم میآید چرا، برای اینکه ما اگر بخواهیم وحدانیت خدا را به استناد کلام او ثابت کنیم اوّل باید ثابت کنیم که توحید هست بعد از توحید ثابت کنیم که وحی و رسالت هست بعد به همین وحی و رسالت استناد کنیم که خدا واحد است این میشود دور، چون اثبات وحی و رسالت فرع بر توحید است اگر ما توحید را از زبان رسول بخواهیم استفاده کنیم یعنی از کلام پیامبر بگیریم این میشود دور و این دور نیست و به تعبیر ایشان «اردع الاشکال» است؛ منتها یک سمت از جواب را بیان فرمودند سمت دیگر بیان نشده، سرّ اینکه دور نیست این است که وحی و رسالت مبتنی بر توحید نیست مبتنی براصل مبدأ است. اگر کسی ثابت کرد مبدأی در عالم هست، قبل از اینکه دربارهٴ اوصافش بحث کند که آیا «واحد لا شریک له» یا نه میتواند دربارهٴ ضرورت نبوت عامه بحث کند که آن خدایی که عالم را آفرید و انسان را آفرید باید انسان را بپروراند همهٴ آن مقدماتی که برای ضرورت نبوت عامه مطرح است در اینجا طرح میشود. قبل از بحث توحید و بحث اینکه «الله واحد لا شریک له» همین که ثابت شد که «الله سبحانه و تعالی موجود بالضروره» میتوان گفت، چون خدا مدبّر عالم است، خالق عالم است انسان را خلق کرد جهان را هدایت میکند انسان را باید هدایت کند اصل بعث و ارسال ضروری خواهد بود، این میشود نبوت عامه. نبوت خاصه را با نصّ نبی قبلی یا با معجزه و مانند آن میشود اثبات کرد. وقتی نبوت خاصه با معجزه اثبات شد آنگاه به قرآن کریم که معجزه باقیه است استدلال میشود این قرآن میشود کلام الله، آنگاه میشود گفت که خدا در قرآن اینچنین فرمود: ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُو﴾ یعنی توحید مبتنی بر وحی و رسالت است و لا عکس پس دور نیست.
پرسش:...
پاسخ: آن خدایی که از هر کدام بیاید دروغگو نیست، آن که آمده است ما نمیدانیم شریک دارد یا ندارد تا بگوییم از اولی آمد یا دومی نمیدانیم دومی دارد یا نه یکی که آفرید این یکی کمال محض است دروغ نمیگوید ظالم نیست کاذب نیست؛ اما نمیدانیم در او «شریک أم لا» آن خدایی که خلق کرد نمیدانیم شریک دارد یا ندارد با هم خلق کردند یا بی هم، یقیناً کامل است و دروغ نمیگوید. آن خدا جهان را بدون سرپرست رها نمیکند برای عالم انسانی، پیامبر میفرستد. وقتی برهان نبوت عامه تمام شد نوبت به نبوت خاصه رسید نبوت خاصه با معجزه اثبات شد آنگاه قرآن میشود کلام الله این خدایی که ثابت شد جهان را آفرید و دروغ نمیگوید و کامل است، این خدا میگوید من واحدم شریک ندارم. توحید را میتوان بعد از اثبات صانع به نقل استناد داد، متکلّمین ما آنها که قوی هستند البته براهین عقلی اقامه میکنند بر توحید وادلّهٴ نقلی را هم تأیید میآورند یا بیش از تأیید؛ اما برخی که مقداری ضعیفاند در مسئلهٴ توحید به همین ادلّهٴ نقلی استدلال میکنند، البته ادلّهٴ نقلی تام است و دوری هم در کار نیست چون وحی و رسالت مبتنی بر وجود اصل ذات اقدس الهی است نه بر وحدانیت او. پس اصل حق، ذات، ثابت میشود رسالت ثابت میشود، حرف رسول این است که خدا میگوید: ﴿لا شَرِیکَ لَهُ﴾ ، ﴿وَلَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ﴾ و امثال ذلک.
شهادت عینی کریمهٴ ﴿شَهِدَ اللّهُ ...﴾ علت عدم همتایی آیات
مطلب بعدی آن است که این ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُو﴾ همتای آیات سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» نیست، چه اینکه همتای آن صدر آیهٴ سورهٴ «فصلت» هم نبود. در سورهٴ «ذاریات» وقتی ادلّهٴ توحید را ذکر میکند میفرماید آیهٴ بیست به بعد سورهٴ «ذاریات» این است: ﴿وَفِی الأَرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ ٭ وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾ هم آیات آفاقی است و هم آیات انفسی؛ منتها آیهٴ سورهٴ «فصلت» جامع است که فرمود: ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ﴾ .
بیان حضرت وصی (علیه السلام) دربارهٴ دلالت قرآن بر توحید و اصل مبدأ
مطلب بعدی آن است که در نهجالبلاغه وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «استدلوه علی ربکم» یعنی قرآن را دلیل بر ربّ قرار بدهید، خود قرآن شما را به وجود ربّ هدایت میکند و راهنمایی میکند. آیا اینچنین است خود قرآن میتواند دلیل بر وجود اصل مبدأ باشد همانطوری که دلیل بر توحید است یا نه. در اینکه قرآن میتواند دلیل بر توحید باشد این سخنی است «لا ریب فیه» بحثش گذشت؛ اما خود قرآن میتواند دلیل باشد بر اینکه در جهان خدا هست، آری. همانطوری که زمین میتواند دلیل باشد آیت وجود خداست، آسمان، آیت وجود خداست خلقت «ارض» و «شجر» و «جبل» و امثال ذلک آیت وجود الهیاند ﴿وَفِی الأَرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ﴾ این کتاب هم آیت وجود خداست. این کتاب، همانطوری که نمیشود گفت خودبهخود درخت خلق شد و نمیشود گفت کشاورز درخت آفرید، همانطوری که نمیشود گفت انسان خودبهخود خلق شد یا کسی انسان را خلق کرد غیر خدا دربارهٴ این کتاب هم بشرح ایضاً [همچنین] نه میتوان گفت این کتاب خودبهخود بسته بندی شد خودبهخود پیدا شد و نه میتوان گفت احدی این کتاب را آورد. در قرآن کریم میفرماید تکتک موجودات را که میبینید اینها آیت من هستند میگویید نه، مثل این بیاورید شما هم بالأخره جمع بشوید یک پشه خلق کنید ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا﴾ الآن همهٴ دانشمندان عالم جمع بشوند یک پشه خلق کنند دربارهٴ مگس که این حرف را زده است فرمود به اینکه ﴿لَن یَخْلُقُوا ذُبَاباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن یَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَیْئاً لاَّ یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالمَطْلُوبُ﴾ فرمود از آن بتها کاری ساخته نیست آن بتهای شما آن موجوداتی که این بتها پیکر آنها هستند آنها هم جمع بشوند نمیتوانند یک مگس خلق کنند. یک وقت است که انسان از همین علل و عوامل طبیعی دارد کاری انجام میدهد اینکه استمداد از نظم خداست، گفتند جعدبندرهم بود ظاهراً مقداری خاک در یک شیشه ریخت مقداری هم آب رویش ریخت در شیشه را بست بعد از مدتی کرم در آن پیدا شده است این خاکها به کرم تبدیل شدند، گفت که پیدایش انسانها هم همینطور است قدری خاک بودند و قدری آب بودند و کنار هم جمع شدند و خاک و آب کنار هم جمع بشود میشود حیوان، مبدأی ـ معاذاللهـ در کار نیست. این گزارش به امام صادق(سلام الله علیه) رسیده است حضرت فرمود اگر او این کاره است بگوید چند تایش نر است چند تایش ماده است وزنشان چقدر است عددشان چقدر است دوباره به حالت اولی برگرداند. ابندرهم دید با بود امام صادق(سلام الله علیه) و اینگونه از افکار الهی نمیشود اینجا سفره پهن کند که از آنجا فرار کرد . یک وقت کسی خاک و آب را کنار هم جمع کند میشود انسان یا حیوان، اینکه بهرهبرداری از نظم الهی است منهای این دستگاه کسی یک پشه بیافریند مقدور نیست مگس خلق کند مقدور نیست ﴿وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ﴾ الآن هم این تحدّی هست به همهٴ دانشمندان عالم میفرماید شما کار به تشکیلات موجود نداشته باشید شما هم یک کار انجام بدهید این نظم جاری این است که پشه در فلان شرایط مگس در فلان شرایط انسان در فلان شرایط خلق میشود و کارگردان کل این عالم هم خداست. شما بیایید در مقابل این یک پدیده جدیدی بیاورید؛ بیایید یک مگس خلق کنید نه از این علل و عوامل الهی استفاده کنید. الآن این تحدّی دربارهٴ قرآن کریم هم هست ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ همهٴ مردم عالم جمع بشوند بخواهند یک سوره مثل قرآن بیاورند نمیتوانند معلوم میشود این را بشر نیاورد.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب ﴿قُلْ کُونُوا حِجَارَةً أَوْ حَدِیداً ٭ أَوْ خَلْقاً مِّمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُم﴾ اگر شما میگویید خودبهخود است [و] مبدأی ندارد این جریان منظم است شما کاری با این نظم نداشته باشید یا یک نظم بدیعی پدید بیاورید یا یک هرج و مرج دیگری، کاری به این نداشته باشید. اگر کار به این داشتید از همین نظم استفاده کردید این همان نظم جاری است این سنّت خداست.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب؛ از همین عالم از غیر راههایی که هست، از غیر راههایی که هست مواد خام در عالم فراوان است؛ اما راهی را که خدا تا کنون به شما نشان داد از آن راهها استفاده نکنید، این مواد خام هم در اختیار شما بگیرید یک پشه خلق کنید بگیرید یک مگس خلق کنید.
پرسش:...
پاسخ: این معنایش آن است که ما به هیچ چیزی جزم نداریم یعنی الآن ما هیچ یقین نداریم که ممکن است که فردا دست به آتش بزنیم و نسوزد ممکن است فردا آفتاب طلوع بکند و روشن نباشد، این سفسطهای خواهد بود ممکن است فردا دو دو تا چهار تا نباشد برای اینکه ما تا حال تجربه کردیم گفتیم: «ینقسم الی المتساویین».
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب؛ آن جاندار هم بالأخره با نظمی بود و آن نظم را بشر کشف کرد نه ساخت. هرچه که جزء کشفیات بشر است نباید به آن دست بزند.
پرسش:...
پاسخ: کل عالم «بأذن الله» است یعنی دست به این مواد مشخص نزنید، خدا اینجا را اذن داد.
پرسش:...
پاسخ: آن نه، منظور اینکه اگر در مقابل او بتوانند پشهای را از غیر راههای خودش خلق بکنند آن دیگر استفاده از این راه نیست، البته کل آنچه در جهان میگذرد «بأذن الله» است. غرض این است که این بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «استدلوه علی ربکم» یعنی خود قرآن نه تنها دلیل بر وحدانیت حق است [بلکه] دلیل بر اصل مبدأ هم است.
«والحمدالله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است