- 18
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 18 سوره آلعمران _ بخش چهارم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 18 سوره آلعمران _ بخش چهارم"
تبیین احتمالات سهگاهه دربارهٴ ﴿قَائِماً بِالقِسْطِ﴾
شهادت در حال قیام به قسط
شهادت فرشتگان به وحدانیت خدا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلاَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾
خلاصه مباحث گذشته
خلاصه بحث در این کریمه در سه فصل تبیین میشد. فصل اول شهادت خدا بود بر توحید فصل دوم شهادت فرشتههاست و فصل سوم شهادت اولواالعلم. هنوز فصل اول به پایان نرسیده است.
دربارهٴ ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ که فصل اول این سه فصل است سه احتمال بود و جمع هر سه هم ممکن بود: یکی اینکه ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ یعنی «قولاً»، دوم اینکه ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ یعنی فعلاً یعنی فعل خدا شهادت بر توحید میدهد، سوم اینکه هستی خدا شهادت بر وحدانیت میدهد. شهادت قولی همین اعلام و اخبار خداست در قرآن که ﴿ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ شهادت فعلی آن است که در سورهٴ «انبیاء» تقریر کرد فرمود: ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ نظم و انسجام عالم دلیل است بر وحدانیت ناظم. شهادت ذاتی آن است که وقتی حق تعالی نور محض شد و نامحدود نامحدود غیر برنمیدارد.
تبیین احتمالات سهگاهه دربارهٴ ﴿قَائِماً بِالقِسْطِ﴾
این کلمهٴ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ که حال است در این سه احتمال دلالت او یکسان نیست این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ ناظر به مقام فعل است. اگر قول سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) پذیرفته شد که منظور از ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ یعنی شهادت قولی است این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ مقام فعل است و آن ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ مقام قول است، این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ حدّش بالاتر از شهادت قولی است یعنی قولاً خدا شهادت به توحید میدهد، فعلاً یعنی در مقام فعل عدل او وصف او را تأمین میکند که شاهد باید عادل باشد این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ ناظر به مقام فعل است و خود ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ ناظر به مقام قول. اگر منظور از این ﴿شَهِدَ﴾ شهد در مقام فعل باشد این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ که حال است همتای شهادت است نه مافوق او ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ فعلاً چرا «لقیامه بالقسط» این فعل او شهادت میدهد عبارت از همان عدل عالم است اعتدال عالم است که این فعل، حال است و شهادت هم در موطن فعل است نه در موطن قول.
براساس احتمال دوم این حال، همتای با خود شهادت است؛ نه مافوق اوست و نه مادون اوست. احتمال سوم که منظور شهادت در مقام ذات باشد یعنی ذات حق دلیل بر وحدانیت اوست این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ حالی است دون مقام شهادت، زیرا مقام شهادت برای مرتبهٴ ذات است و مقام قیام بالقسط برای مرتبهٴ فعل، در احتمال سوم که ادقّ احتمالات است این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ دون مرتبهٴ شهادت است. در احتمال اول که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) پذیرفتند این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ فوق مقام شهادت است. احتمال دوم که احتمال متوسط بود که منظور از شهادت، شهادت فعل است این حال، همتای با خود شهادت است این یک مطلب.
اثبات توحید مبدأ
مطلب دوم آن است که این توحید دربارهٴ نظام موجود است یعنی این نظام کیهانی بیش از یک مبدأ ندارد، اگر منظور از شهادت شهادت فعلی باشد یا شهادت، شهادت قولی باشد معنایش این است که در این نظام موجود، مبدأی بیش از یکی نیست و اما اگر منظور شهادت ذاتی باشد میگوید چه عوالمی دیگر در کار باشد یا نباشد چه بعداً آسمان و زمین و منظومههای شمسی کشف بشود یا نشود، خدا واحد است و ﴿لا شَرِیکَ لَهُ﴾ چرا، چون حق سبحانه وتعالی هستی نامحدود است و هستی نامحدود عدیل برنمیدارد، چه اینکه عالم یکی باشد یا کثیر، چه اینکه غیر از «سماوات و ارض» کنونی «سماوات و ارضی» بعداً خلق بشود یا هم اکنون خلق شده باشد و ما خبر نداشته باشیم یا نه. اگر منظور [از] شهادت، شهادت فعلی باشد حداکثر همان مضمون آیهٴ سورهٴ «انبیاء» را تبیین میکند که ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ این دلیل نمیگوید بیش از یک خدا در عالم هستی نیست [بلکه] میگوید این نظام کیهانی را دو نفر اداره نمیکنند یک نفر اداره میکند؛ اما آسمان و زمین دیگری اگر باشد و در آن آسمان و زمین دیگر خدای دیگری باشد این را آیهٴ ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا﴾ نفی نمیکند یا شهادت فعلی ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ نفی نمیکند ولی اگر منظور شهادت ذاتی باشد یعنی ذات حق شهادت میدهد که شریک ندارد، چون ذات نامحدود است جا برای اله دیگر نیست آنگاه چه غیر از این آسمان و زمین آسمان و زمین دیگری باشد و ما خبر نداشته باشیم یا نداشته باشد خدا واحد است و ﴿لا شَرِیکَ لَهُ﴾ مضمون همان سورهٴ مبارکهٴ «توحید» را تفهیم میکند که ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭اللَّهُ الصَّمَدُ ٭لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ٭وَلَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ﴾ این نکره در سیاق نفی مفید عموم است احدی شریک او نیست. این سورهٴ مبارکهٴ «توحید» و سورهٴ «اخلاص» این نفی هرگونه شریک میکند شریک برای خدا برای ﴿اللَّهُ﴾ که صَّمَد است نه شریک برای «ربّ» را نفی کند نه شریک برای «خالق» را نفی کند، بلکه شریک برای الله نیست؛ احدی کفؤ الله نیست. این است که سورهٴ مبارکهٴ «توحید» را سورهٴ «اخلاص» گفتند سورهٴ «اخلاص» نه یعنی سورهای که دستور اخلاص به انسان میدهد که انسان در مقام نیّت، خالص و مخلص باشد، چون سخن از مسائل اخلاقی و مسائل عملی در این سوره نیست تا سخن از اخلاص باشد.
بیان حضرت وصی(علیه السلام) دربارهٴ وجه نامگذاری توحید به اخلاص
آن آیهای که در بعضی از سُوَر هست که ﴿مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ و امثال ذلک آنها را اگر میگفتند مثلاً سورهٴ «اخلاص» میشود گفت که تناسب این است؛ اما سورهٴ مبارکهٴ «توحید» را که میگویند «اخلاص» همان معنایی را در بر دارد که خطبهٴ نهجالبلاغه میفرماید: «کمال توحیده الاخلاص له» ، «الاخلاص له» نه یعنی عمل را خالصاً برای او انجام بدهی، چون اینجا جای عمل نیست این مافوق عمل است یعنی«اخلاص الوجود للّه» سراسر هستی را «خالصاً لله» بدانید؛ غیر را راه ندهید نه عمل میکنی عملت ریا نباشد، چون الآن در مقام دستور اخلاقی نیست مقام دستور تقوا و پرهیز از ریا و امثال ذلک نیست «کمال توحیده الاخلاص له» یعنی اخلاص دار هستی «للّه»، چه اینکه سورهٴ مبارکهٴ «توحید» هم «اخلاص» است «اخلاص الوجود للّه» جا برای احدی نمیگذارد ﴿وَلَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ﴾ آنگاه کلاً دار هستی را خدا صاحب است، دار هستی را نه نظام کیهانی را، نه آسمان و زمین را، هزارها آسمان و زمین باشد و ما از آنها بیخبر باشیم مزاحم با توحید نیست. این سورهٴ مبارکهٴ «توحید» میگوید احدی همتای حق نیست.
پرسش:...
پاسخ: اما مستثنا ﴿هُوَ﴾ است ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ﴾ نیست، ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ است یا «لا خالق الا الله» یا «لا معبود الاّ الله» نیست نیست ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ است. آنها خطوط فرعی این سه اصلاند.
شأن نزول قرائت سورهٴ «توحید» در نمازهای یومیه
این سورهٴ مبارکهٴ «توحید» از یک عمق خاصی برخوردار است که او را سورهٴ «اخلاص» گفتند و گفتند در مسافرتی وقتی برگشتند گزارش سفر را به حضور رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تقدیم کردند گِلهای که از فرمانده لشکر داشتند که حضرت امیر(سلام الله علیه) بود این بود که ایشان در تمام این نمازها «توحید» میخواند. وقتی به حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردند حضرت جریان را با حضرت امیر در میان گذاشت، حضرت امیر فرمود من «توحید» را دوست دارم و شایسته نیست که انسان در نمازهای یومیه سُوَر دیگر بخواند و «توحید» را در نوع نمازهای یومیه ترک کند.
بیان امام سجاد(علیه السلام) دربارهٴ مزیّت سورهٴ «توحید»
مزیتی که «توحید» دارد سُوَر دیگر ندارد که آن مزیت همان است مرحوم صدوق در توحید نقل کرد، مرحوم کلینی در کافی نقل کرد که امام سجاد(سلام الله علیه) فرمود که خدای سبحان میدانست که در آخرالزمان اقوامی متعمّقی میآیند، لذا سورهٴ مبارکهٴ «توحید» و اوایل سورهٴ «حدید» تا ﴿وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ را نازل کرده است . وزن سورهٴ مبارکهٴ «توحید» در اینگونه از بحثها نیست این بحثها نوعاً توحید معبود را ثابت میکند بالاتر توحید ربّ را ثابت میکند بالاتر توحید خالق را ثابت میکند حداکثر این سه مرتبه است اما توحید ذات به عهده همان سورهٴ مبارکهٴ «توحید» است.
شهادت در حال قیام به قسط
مطلب بعدی آن است که این ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ گرچه ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ جزء مشهودٌ له نیست؛ اما نقشی دارد عدهای احتمال دادند که این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ جزء مشهودٌ له باشد یعنی ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ ﴾ در حالی که آن ﴿هُوَ﴾، ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ است یعنی حال باشد برای ﴿هُوَ﴾ که ﴿هُوَ﴾ مشهودٌ له است نه حال باشد برای شاهد، بلکه حال باشد برای مشهودٌ له. آنگاه آن دو شاهد دیگر که یکی ملائکهاند و دیگری اولواالعلم آنها هم اینچنین شهادت میدهند یعنی «شهدَت الملائکة أنّه لا اله الاّ هو قائماً بالقسط» و «شهد اولوا العلم أنّه لا اله الا هو قائما بالقسط» روایتی هم به همین مضمون نقل کردند؛ منتها اگر این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ حال باشد برای مشهودٌ له لازمهاش آن است که جمله تمام نشده «و الملائکه و اولواالعلم» ذکر شده باشد ولی اگر حال باشد برای ﴿اللّهُ﴾ که فاعل ﴿شَهِدَ﴾ است، گرچه همین محذور را در بر دارد لازمهاش آن است که قبل از تمام شدن متعلقات جملهٴ اولی چیزی ذکر شده باشد؛ اما چون مسئله توحید اهمّ است و در کمال اهمیت است و مشهودٌ له همان توحید است اوّل مسئله مشهودٌ له و توحید ذکر شد بعد ﴿قَائِماً بِالْقِسْط﴾ که حال است ذکر شد ولی اگر جزء مشهودٌ له باشد این اشکال بیجواب میماند که چرا مشهودٌ له تمام نشده، شاهدهای دیگر مطرح شدند یعنی اوّل خدا باید بفرماید مشهودٌ له من چیست بعد بفرماید فرشتهها و اولواالعلم هم به همین مشهودٌ له شهادت میدهند.
مطلب دیگر آن است که اگر این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ به همین مناسبت ذکر شد که شاهد باید عادل باشد، خب عدل ملائکه و عدل اولواالعلم چگونه محذوف شد و ذکر نشد، مگر اینکه بگوییم آنها هم «قائمین بالقسط» هستند؛ منتها حال برای ﴿اللّهُ﴾ ذکر شد و حال آنها ذکر نشد «لقرینهٴ مقام» یعنی ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ در حالی که ﴿اللّهُ﴾ قائم بالقسط است و ملائکه هم شهادت به وحدانیت میدهند در حالی که «قائمین به قسط» هستند اولواالعلم هم شهادت به وحدانیت میدهند در حالی که قائم به قسطاند در بین این شاهدهای سه گانه دیگران اگر شهادت میدهند به برکت شهادت «الله» شهادت میدهند.
خداوند گاهی فعلی را یا وصف فعلی را برای خود ذکر میکند و آن وقت در کنار نام مبارک خود نام فرشتهها و عدهای از انسانهای کامل را میبرد بعد در بحثهای دیگر میفرماید آنچه فرشتهها و انسانهای کامل دارند ظهور فعل من است و برکت فعل من است مثلاً در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» در هنگام درود بر رسول خدا(صلّی علیه و آله و سلّم) آیهٴ 56 سورهٴ «احزاب» این است که ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیما﴾؛ در این کریمه میفرماید خدا و فرشتههای خدا بر نبیّ اکرم درود میفرستند و شما که مؤمنین هستید هم درود بفرستید در حقیقت مؤمنین را امر میکند به تصلیه و درود و از تصلیه و درود ملائکه خبر میدهد چه اینکه از تصلیهٴ خود هم خبر میدهد اینجا که اولواالعلم هم شهادت میدهند در کنار ملائکه همان مؤمنین کاملی هستند که به وحدانیت حق شهادت میدهند و بر وجود مبارک نبی اکرم درود میفرستند. اوّلین انسان کامل خود آنها هستند که بر خودشان درود میفرستند.
بررسی فصول محل بحث آیه
مطلب دیگر آن است که این شهادتهایی که در آیهٴ ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ بحث میشود بزرگترین شهادت، همان شهادت خداست یعنی چیزی همتای شهادت «الله» نیست. در سورهٴ «انعام» آیهٴ نوزده این است ﴿قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً﴾ شما که وثنی هستید و مشرکید من که موحّدم و برای خدا شریکی قائل نیستم شما بخواهید چه شاهدی از خدا بزرگتر، چون خدا را که شما قبول دارید ما هم قبول داریم، هیچ کسی از خدا شهادتش بزرگتر نیست آن خدایی که خودش «اکبر من إن یوصف» است و «اکبر شیء» است او شهادت به وحدانیت میدهد ﴿قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً﴾ شاید آنها جواب نگویند، تو در جواب بگو ﴿قُلِ اللّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ﴾ آنگاه میفرماید: ﴿أإِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرَی﴾ این آیهٴ محل بحث میفرماید خدا و فرشتهها و اولواالعلم شهادت به وحدانیت میدهند، قهراً وثنیین و بت پرستان شهادت به شرک میدهند اینها جزء اولواالعلم نیستند اینها کسانیاند که شهادت به شرک میدهند یعنی شهادت میدهند که خدا شریک دارد ﴿أإنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرَی﴾ آیا شما شهادت میدهید و گواهی میدهید که خدا شریک دارد.
فصل اول: شهادت حق تعالی به وحدانیت
آنگاه به پیغمبر فرمود:﴿قُل لاَ أَشْهَدُ﴾ من که به شرک شهادت نمیدهم بلکه نه تنها به شرک شهادت نمیدهم، بلکه بالاتر از عدم شهادت به شرک، شهادت به وحدانیت میدهم ﴿قُل لاَ أَشْهَدُ﴾؛ من شهادت به شرک نمیدهم ﴿قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ﴾ اینجا به نبی اکرم فرمود خدا شهادت به وحدانیت میدهد و «اکبر شیء شهادة» خداست و تو هم شاهد بر وحدانیت حق باش که این جزء اولواالعلم میشود. مشابه این تعبیر که پیامبری از پیامبران الهی شاهد وحدانیت حق است که جزء اولواالعلم خواهد بود آیهٴ56 سورهٴ «انبیاء» است که از زبان ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) نقل میکند ﴿قَالَ بَل رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَی ذلِکُم مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾؛ من میگویم پروردگار شما همان «ربّ العالمین» است ارباب دیگری در عالم نیست و من شاهد وحدانیتم. بنابراین ذات اقدس الهی شهادت به وحدانیت میدهد و «اکبر شیء شهادة» است که خلاصه فصل اوّل بود. در فصل دوم این است ملائکه شهادت میدهند و فصل سوم این است که اولواالعلم شهادت میدهند. ذکر آیهٴ سورهٴ «احزاب» برای این است که مشخص بشود گاهی در بعضی از امور خدای سبحان برای تشویق و تجلیل عدهای نام آنها را کنار خود ذکر میکند، نظیر درود که فرمود خدا درود میفرستد و فرشتهها تصلیه دارند شما هم تصلیه داشته باشید یا نظیر آیهٴ سورهٴ «انعام» که فرمود خدا شاهد وحدانیت است پیامبر هم شاهد وحدانیت است یا نظیر آیهٴ سورهٴ «انبیاء» که نام حق را در آنجا نبرد ولی ابراهیم میفرماید: ﴿وَأَنَا عَلَی ذلِکُم مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾ .
فصل دوم: شهادت فرشتگان به وحدانیت خدا
اما فصل دوم که مربوط به شهادت فرشتهها باشد که ملائکه شهادت میدهند ملائکه هم قولاً شهادت میدهند هم فعلاً. فعلشان که اطاعت و عبادت آنهاست سراسر شهادت میدهد به وحدانیت حق، برای اینکه در توحید اینها موحّدند فقط خدا را عبادت میکنند. در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آیهٴ 26 و 27 این است که ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ﴾ یعنی فرشتههایی را که اینها اصنام و اوثام به پیکر فرشته میساختند و فرشتهها را فرزندان حق میدانستند، اینچنین نیست فرشتهها آلهه نیستند [بلکه] عبد مکرّماند ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ آیات دیگر هم هست که ﴿یَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ﴾ و مانند آن. پس عمل فرشتهها شهادت عملی بر وحدانیت حق میدهد، چون اینها عبد خدای واحدند و ﴿لا شَرِیکَ لَه﴾ در مقام عبادت در مقام قول هم که او را تسبیح میکنند «سبحانک» حرف آنهاست «یسبحون بحمد ربهم» حرف آنهاست، «سبحانک» یعنی تو منزهی از هر نقص و عیب و شریک و امثال ذلک هستی. پس فرشتهها هم قولاً شهادت میدهند هم فعلا ً شهادت میدهند.
پرسش:...
پاسخ: خود این آیه، نظیر آیهٴ سورهٴ «انبیاء» که ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ﴾ دربارهٴ توحید ربوبی نظام کیهانی است. اگر یک عالم دیگری باشد که ما از آن خبر نداشته باشیم او را باید با ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ و آیاتی در این ردیف توحید را ثابت کرد.
پرسش:...
پاسخ: یعنی این نظام موجود بیش از یک مبدأ ندارد؛ اما یک نظام دیگری باشد که ما از او خبر نداشته باشیم او را ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ و سایر آیاتی در این سطح نفی میکند. خود آیهٴ سورهٴ «انبیاء» ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ﴾ و خیلی از آیاتی که از راه نظم، وحدت حق را ثابت میکند از همین قبیل است. اگر یک سلسله عوالمی باشد ما از آنها خبر نداشته باشیم از نظم و بینظمی آنها بیخبر باشیم چه چیزی جلوی این احتمال را میگیرد ﴿وَلَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ﴾ جلویش را میگیرد. اگر خدای سبحان نامحدود است «کما هو الحق» جا برای غیر نمیگذارد ولی آیاتی که حد وسط برهان را نظم قرار میدهد یعنی همین عالم موجود، اگر یک عالم دیگری باشد که ما از او خبر نداشته باشیم و ندانیم که او منظم است یا ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ او هرج و مرج است جلوی آن احتمال را آیات توحید ذات میگیرد.
پرسش:...
پاسخ: همین تسبیحی که میکند ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ﴾ شهادت قولی است، آن خضوع و سجودی که دارند شهادت فعلی است.
سرّ یادآوری دیگران در جوار خدای سبحان
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 166 این است که فرشتهها در ظل رحمت حق شهادت به حقانیت وحی میدهند آنجا سخن از وحی است نه سخن از توحید، نظیر ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ دربارهٴ حقانیت وحی، گاهی شهادت خدا با شهادت اولواالعلم کنار هم ذکر میشود، گاهی شهادت خدا با شهادت فرشتهها کنار هم ذکر میشود. برای حقّانیت قرآن که قرآن وحی است و ﴿لاَّ رَیْبَ فِیهِ﴾ خدا شهادت میدهد فرشتهها شهادت میدهند اولواالعلم هم شهادت میدهد ﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ البته شهادت میدهد ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ پس الله و ﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ شاهد به حقانیت قرآن هستند ولی در آیهٴ 166 سورهٴ «نساء» الله و فرشتهها شاهد حقانیت قرآناند و چون اینها مثبتین هستند و الله در هر دو جا مشترک است از انضمام آیهٴ پایانی سورهٴ «رعد» و آیهٴ 166 سورهٴ «نساء» معلوم میشود که همانطوری که الله و فرشتهها واولواالعلم شاهد بر توحیدند، الله و فرشتهها و ﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ شاهد بر حقّانیت وحی هستند. آیهٴ 166 سورهٴ «نساء» این است که ﴿لکِنِ اللّهُ یَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلاَئِکَةُ یَشْهَدُونَ وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ این ﴿ وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ برای تأمین آن سخنی است که مربوط به فصل اوّل گفته شد و آن این است که اگر در بسیاری از موارد صفتی را ذات اقدس الهی برای خود و برای دیگران ذکر میکند در آیهٴ دیگر از این ابهام پرده برمیدارد یعنی اینچنین نیست که خدا دارای این صفت باشد دیگران هم دارای این صفت باشند، بلکه این صفت بالأصاله و بالذّات از آن خداست دیگران مظهر خدایند در این صفت. دربارهٴ عزت اینطور است دربارهٴ شفاعت اینطور است. دربارهٴ قوّت اینطور است دربارهٴ عزت که فرمود: ﴿لِلَّهِ العِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ در بخش دیگر فرمود: ﴿فلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً﴾ این حصر است یعنی آنچه پیامبر و مؤمنین دارند در عرض عزت حق نیست، اینها مظاهر عزت حق هستند این دربارهٴ عزت.
دربارهٴ قوّت که خدا ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ است، خدا قوی است به یحیی فرمود ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ به دیگران به جنگندهها هم فرمود ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾ خیلیها را خدای سبحان دارای قوت معرفی کرد، بعد فرمود: ﴿أنّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ که این بحث در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت.دربارهٴ شفاعت هم اینچنین است دربارهٴ شفاعت ﴿مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ﴾ ، ﴿لاَّ یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ است و امثال ذلک که عده فراوانی را خدا به عنوان شفعاء معرفی کرده است؛ قرآن شفیع است اهل بیت شفیعاند اولیا شفیعاند و امثال ذلک بعد ﴿لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعاً﴾ هم مستفاد از قرآن است. هر جا کمالی را قرآن برای ممکنی از ممکنات خواه فرشته خواه غیر فرشته ثابت بکند در جای دیگر از این ابهام پرده برمیدارد تا روشن بشود که دیگران هرچه دارند از خداست. در مسئله شهادت هم بشرح ایضاً [همچنین] دربارهٴ شهادت چه دربارهٴ توحید و چه دربارهٴ حقانیت وحی فرمود خدا شاهد است فرشتهها شاهدند اولواالعلم شاهد است یا ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ شاهدند اینها همه شاهدند بعد دفعتاً میبینیم فرمود: ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ گاهی وقتی میخواهد شروع بکند ﴿قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللّهُ﴾ پس او میشود اکبر اینها در پرتو او هستند، گاهی هم وقتی که بحث تمام شد در آخر فصل و آخر بحث میفرماید: ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ او کافی است نیازی به ملائکه نیست نیازی به اولواالعلم نیست نیازی به ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ نیست، نه اینکه آنها شاهدند و ما نمیخواهیم. شهادت آنها ظهور شهادت حق است ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ یعنی این. پس گاهی وقتی میخواهد وارد حرف بشود از همان اول میگوید خدا اکبر است احتیاجی به غیر نیست هرچه از دیگران ساخته است از خداست گاهی بعد از اینکه بحث تمام شد به عنوان جمعبندی و خلاصهگیری میفرماید ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ دیگر حاجتی به دیگری نیست. پس اینچنین نیست ملائکه شهادت بدهند در عرض شهادت حق باشد یا اولواالعلم شهادت بدهند در عرض شهادت حق باشد یا ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ شهادت بدهد در عرض شهادت حق باشد ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ این ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ در موارد گوناگون هست، چه در این آیه 166 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» چه در موارد دیگر. پس این سه فصل نظیر اینکه ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ بعد میبینیم سرانجام اینچنین در میآید ﴿فلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً﴾ اینجا هم که سه فصل شد ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ بعد ﴿وَالْمَلاَئِکَةُ﴾ بعد به ﴿أُولُوا الْعِلْمِ﴾ سرانجام میبینیم ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ سر در میآورد یعنی اینها شهادتشان در عرض شهادت حق نیست، بلکه ظهور شهادت حق است در این گونه از موارد.
بینه بالتبع بودن شهادت فرشتهها و الواالعلم
پرسش:...
پاسخ: بله؛ آنها «بیّنه بالتبع» هستند مثل اینکه شاهدی بیاید حرف بزند در محکمه دو تا نوار هم کنارش باشد آن نوار هم شهادت میدهد این نوار دوم هم شهادت میدهد ولی «عند التحقیق» معلوم میشود که همان گوینده اوّلی است که دارد شهادت میدهد یعنی بقیه نوارند، نوار همان هستند نه نوار دیگری فرشتهها اگر میگویند فعل حقاند و اولواالعلم اگر حرف میزند فعل حق است ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ اگر حرف میزند فعل حق است اینها به منزلهٴ نوار هستند به منزلهٴ «صور مرآتیه» هستند، مثل اینکه در محکمه شاهدی حاضر شده است دارد حرف میزند دو تا آینه هم کنارش گذاشتهاند آن دو تا آینه صورت را نشان میدهند این دو تا نوار صوت را نشان میدهند ولی هم آن آینهها عرَضی است هم این نوارها هردو همان حرف را میزنند، لذا فرمود: ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ .
پرسش:...
پاسخ: یک بیّنه است ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ اینکه خداست غیر از خدا کسی شاهد نیست، دیگران اگر هستند نوار او هستند صورت مرآتیهٴ هم او هستند لذا همهٴ اینها را که جمع میکند میفرماید: ﴿فلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً﴾ این لسان حصر است دیگر دربارهٴ شفاعت اینچنین است دربارهٴ قوت اینچنین است دربارهٴ عزت اینچنین است دربارهٴ شهادت، لسان این نیست که «الشهادة لله جمیعا» لسان این نیست یا «لله شهادة جمیعا» لسان این است که ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ یعنی دیگران را نمیخواهم، نه اینکه دیگران واقعاً شاهدند ولی همین یکی کافی است خب، اگر شاهدند شهادت آنها لازم است فرمود: ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ چون دیگران را اگر خوب تحلیل کنید حرف همین را میزنند نه چیز دیگر.
«و الحمدالله رب العالمین»
تبیین احتمالات سهگاهه دربارهٴ ﴿قَائِماً بِالقِسْطِ﴾
شهادت در حال قیام به قسط
شهادت فرشتگان به وحدانیت خدا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلاَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾
خلاصه مباحث گذشته
خلاصه بحث در این کریمه در سه فصل تبیین میشد. فصل اول شهادت خدا بود بر توحید فصل دوم شهادت فرشتههاست و فصل سوم شهادت اولواالعلم. هنوز فصل اول به پایان نرسیده است.
دربارهٴ ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ که فصل اول این سه فصل است سه احتمال بود و جمع هر سه هم ممکن بود: یکی اینکه ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ یعنی «قولاً»، دوم اینکه ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ یعنی فعلاً یعنی فعل خدا شهادت بر توحید میدهد، سوم اینکه هستی خدا شهادت بر وحدانیت میدهد. شهادت قولی همین اعلام و اخبار خداست در قرآن که ﴿ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ شهادت فعلی آن است که در سورهٴ «انبیاء» تقریر کرد فرمود: ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ نظم و انسجام عالم دلیل است بر وحدانیت ناظم. شهادت ذاتی آن است که وقتی حق تعالی نور محض شد و نامحدود نامحدود غیر برنمیدارد.
تبیین احتمالات سهگاهه دربارهٴ ﴿قَائِماً بِالقِسْطِ﴾
این کلمهٴ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ که حال است در این سه احتمال دلالت او یکسان نیست این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ ناظر به مقام فعل است. اگر قول سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) پذیرفته شد که منظور از ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ یعنی شهادت قولی است این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ مقام فعل است و آن ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ مقام قول است، این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ حدّش بالاتر از شهادت قولی است یعنی قولاً خدا شهادت به توحید میدهد، فعلاً یعنی در مقام فعل عدل او وصف او را تأمین میکند که شاهد باید عادل باشد این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ ناظر به مقام فعل است و خود ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ ناظر به مقام قول. اگر منظور از این ﴿شَهِدَ﴾ شهد در مقام فعل باشد این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ که حال است همتای شهادت است نه مافوق او ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ فعلاً چرا «لقیامه بالقسط» این فعل او شهادت میدهد عبارت از همان عدل عالم است اعتدال عالم است که این فعل، حال است و شهادت هم در موطن فعل است نه در موطن قول.
براساس احتمال دوم این حال، همتای با خود شهادت است؛ نه مافوق اوست و نه مادون اوست. احتمال سوم که منظور شهادت در مقام ذات باشد یعنی ذات حق دلیل بر وحدانیت اوست این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ حالی است دون مقام شهادت، زیرا مقام شهادت برای مرتبهٴ ذات است و مقام قیام بالقسط برای مرتبهٴ فعل، در احتمال سوم که ادقّ احتمالات است این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ دون مرتبهٴ شهادت است. در احتمال اول که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) پذیرفتند این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ فوق مقام شهادت است. احتمال دوم که احتمال متوسط بود که منظور از شهادت، شهادت فعل است این حال، همتای با خود شهادت است این یک مطلب.
اثبات توحید مبدأ
مطلب دوم آن است که این توحید دربارهٴ نظام موجود است یعنی این نظام کیهانی بیش از یک مبدأ ندارد، اگر منظور از شهادت شهادت فعلی باشد یا شهادت، شهادت قولی باشد معنایش این است که در این نظام موجود، مبدأی بیش از یکی نیست و اما اگر منظور شهادت ذاتی باشد میگوید چه عوالمی دیگر در کار باشد یا نباشد چه بعداً آسمان و زمین و منظومههای شمسی کشف بشود یا نشود، خدا واحد است و ﴿لا شَرِیکَ لَهُ﴾ چرا، چون حق سبحانه وتعالی هستی نامحدود است و هستی نامحدود عدیل برنمیدارد، چه اینکه عالم یکی باشد یا کثیر، چه اینکه غیر از «سماوات و ارض» کنونی «سماوات و ارضی» بعداً خلق بشود یا هم اکنون خلق شده باشد و ما خبر نداشته باشیم یا نه. اگر منظور [از] شهادت، شهادت فعلی باشد حداکثر همان مضمون آیهٴ سورهٴ «انبیاء» را تبیین میکند که ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ این دلیل نمیگوید بیش از یک خدا در عالم هستی نیست [بلکه] میگوید این نظام کیهانی را دو نفر اداره نمیکنند یک نفر اداره میکند؛ اما آسمان و زمین دیگری اگر باشد و در آن آسمان و زمین دیگر خدای دیگری باشد این را آیهٴ ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا﴾ نفی نمیکند یا شهادت فعلی ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ نفی نمیکند ولی اگر منظور شهادت ذاتی باشد یعنی ذات حق شهادت میدهد که شریک ندارد، چون ذات نامحدود است جا برای اله دیگر نیست آنگاه چه غیر از این آسمان و زمین آسمان و زمین دیگری باشد و ما خبر نداشته باشیم یا نداشته باشد خدا واحد است و ﴿لا شَرِیکَ لَهُ﴾ مضمون همان سورهٴ مبارکهٴ «توحید» را تفهیم میکند که ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭اللَّهُ الصَّمَدُ ٭لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ٭وَلَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ﴾ این نکره در سیاق نفی مفید عموم است احدی شریک او نیست. این سورهٴ مبارکهٴ «توحید» و سورهٴ «اخلاص» این نفی هرگونه شریک میکند شریک برای خدا برای ﴿اللَّهُ﴾ که صَّمَد است نه شریک برای «ربّ» را نفی کند نه شریک برای «خالق» را نفی کند، بلکه شریک برای الله نیست؛ احدی کفؤ الله نیست. این است که سورهٴ مبارکهٴ «توحید» را سورهٴ «اخلاص» گفتند سورهٴ «اخلاص» نه یعنی سورهای که دستور اخلاص به انسان میدهد که انسان در مقام نیّت، خالص و مخلص باشد، چون سخن از مسائل اخلاقی و مسائل عملی در این سوره نیست تا سخن از اخلاص باشد.
بیان حضرت وصی(علیه السلام) دربارهٴ وجه نامگذاری توحید به اخلاص
آن آیهای که در بعضی از سُوَر هست که ﴿مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ و امثال ذلک آنها را اگر میگفتند مثلاً سورهٴ «اخلاص» میشود گفت که تناسب این است؛ اما سورهٴ مبارکهٴ «توحید» را که میگویند «اخلاص» همان معنایی را در بر دارد که خطبهٴ نهجالبلاغه میفرماید: «کمال توحیده الاخلاص له» ، «الاخلاص له» نه یعنی عمل را خالصاً برای او انجام بدهی، چون اینجا جای عمل نیست این مافوق عمل است یعنی«اخلاص الوجود للّه» سراسر هستی را «خالصاً لله» بدانید؛ غیر را راه ندهید نه عمل میکنی عملت ریا نباشد، چون الآن در مقام دستور اخلاقی نیست مقام دستور تقوا و پرهیز از ریا و امثال ذلک نیست «کمال توحیده الاخلاص له» یعنی اخلاص دار هستی «للّه»، چه اینکه سورهٴ مبارکهٴ «توحید» هم «اخلاص» است «اخلاص الوجود للّه» جا برای احدی نمیگذارد ﴿وَلَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ﴾ آنگاه کلاً دار هستی را خدا صاحب است، دار هستی را نه نظام کیهانی را، نه آسمان و زمین را، هزارها آسمان و زمین باشد و ما از آنها بیخبر باشیم مزاحم با توحید نیست. این سورهٴ مبارکهٴ «توحید» میگوید احدی همتای حق نیست.
پرسش:...
پاسخ: اما مستثنا ﴿هُوَ﴾ است ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ﴾ نیست، ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ است یا «لا خالق الا الله» یا «لا معبود الاّ الله» نیست نیست ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ است. آنها خطوط فرعی این سه اصلاند.
شأن نزول قرائت سورهٴ «توحید» در نمازهای یومیه
این سورهٴ مبارکهٴ «توحید» از یک عمق خاصی برخوردار است که او را سورهٴ «اخلاص» گفتند و گفتند در مسافرتی وقتی برگشتند گزارش سفر را به حضور رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تقدیم کردند گِلهای که از فرمانده لشکر داشتند که حضرت امیر(سلام الله علیه) بود این بود که ایشان در تمام این نمازها «توحید» میخواند. وقتی به حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کردند حضرت جریان را با حضرت امیر در میان گذاشت، حضرت امیر فرمود من «توحید» را دوست دارم و شایسته نیست که انسان در نمازهای یومیه سُوَر دیگر بخواند و «توحید» را در نوع نمازهای یومیه ترک کند.
بیان امام سجاد(علیه السلام) دربارهٴ مزیّت سورهٴ «توحید»
مزیتی که «توحید» دارد سُوَر دیگر ندارد که آن مزیت همان است مرحوم صدوق در توحید نقل کرد، مرحوم کلینی در کافی نقل کرد که امام سجاد(سلام الله علیه) فرمود که خدای سبحان میدانست که در آخرالزمان اقوامی متعمّقی میآیند، لذا سورهٴ مبارکهٴ «توحید» و اوایل سورهٴ «حدید» تا ﴿وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ را نازل کرده است . وزن سورهٴ مبارکهٴ «توحید» در اینگونه از بحثها نیست این بحثها نوعاً توحید معبود را ثابت میکند بالاتر توحید ربّ را ثابت میکند بالاتر توحید خالق را ثابت میکند حداکثر این سه مرتبه است اما توحید ذات به عهده همان سورهٴ مبارکهٴ «توحید» است.
شهادت در حال قیام به قسط
مطلب بعدی آن است که این ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ گرچه ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ جزء مشهودٌ له نیست؛ اما نقشی دارد عدهای احتمال دادند که این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ جزء مشهودٌ له باشد یعنی ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ ﴾ در حالی که آن ﴿هُوَ﴾، ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ است یعنی حال باشد برای ﴿هُوَ﴾ که ﴿هُوَ﴾ مشهودٌ له است نه حال باشد برای شاهد، بلکه حال باشد برای مشهودٌ له. آنگاه آن دو شاهد دیگر که یکی ملائکهاند و دیگری اولواالعلم آنها هم اینچنین شهادت میدهند یعنی «شهدَت الملائکة أنّه لا اله الاّ هو قائماً بالقسط» و «شهد اولوا العلم أنّه لا اله الا هو قائما بالقسط» روایتی هم به همین مضمون نقل کردند؛ منتها اگر این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ حال باشد برای مشهودٌ له لازمهاش آن است که جمله تمام نشده «و الملائکه و اولواالعلم» ذکر شده باشد ولی اگر حال باشد برای ﴿اللّهُ﴾ که فاعل ﴿شَهِدَ﴾ است، گرچه همین محذور را در بر دارد لازمهاش آن است که قبل از تمام شدن متعلقات جملهٴ اولی چیزی ذکر شده باشد؛ اما چون مسئله توحید اهمّ است و در کمال اهمیت است و مشهودٌ له همان توحید است اوّل مسئله مشهودٌ له و توحید ذکر شد بعد ﴿قَائِماً بِالْقِسْط﴾ که حال است ذکر شد ولی اگر جزء مشهودٌ له باشد این اشکال بیجواب میماند که چرا مشهودٌ له تمام نشده، شاهدهای دیگر مطرح شدند یعنی اوّل خدا باید بفرماید مشهودٌ له من چیست بعد بفرماید فرشتهها و اولواالعلم هم به همین مشهودٌ له شهادت میدهند.
مطلب دیگر آن است که اگر این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ به همین مناسبت ذکر شد که شاهد باید عادل باشد، خب عدل ملائکه و عدل اولواالعلم چگونه محذوف شد و ذکر نشد، مگر اینکه بگوییم آنها هم «قائمین بالقسط» هستند؛ منتها حال برای ﴿اللّهُ﴾ ذکر شد و حال آنها ذکر نشد «لقرینهٴ مقام» یعنی ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ در حالی که ﴿اللّهُ﴾ قائم بالقسط است و ملائکه هم شهادت به وحدانیت میدهند در حالی که «قائمین به قسط» هستند اولواالعلم هم شهادت به وحدانیت میدهند در حالی که قائم به قسطاند در بین این شاهدهای سه گانه دیگران اگر شهادت میدهند به برکت شهادت «الله» شهادت میدهند.
خداوند گاهی فعلی را یا وصف فعلی را برای خود ذکر میکند و آن وقت در کنار نام مبارک خود نام فرشتهها و عدهای از انسانهای کامل را میبرد بعد در بحثهای دیگر میفرماید آنچه فرشتهها و انسانهای کامل دارند ظهور فعل من است و برکت فعل من است مثلاً در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» در هنگام درود بر رسول خدا(صلّی علیه و آله و سلّم) آیهٴ 56 سورهٴ «احزاب» این است که ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیما﴾؛ در این کریمه میفرماید خدا و فرشتههای خدا بر نبیّ اکرم درود میفرستند و شما که مؤمنین هستید هم درود بفرستید در حقیقت مؤمنین را امر میکند به تصلیه و درود و از تصلیه و درود ملائکه خبر میدهد چه اینکه از تصلیهٴ خود هم خبر میدهد اینجا که اولواالعلم هم شهادت میدهند در کنار ملائکه همان مؤمنین کاملی هستند که به وحدانیت حق شهادت میدهند و بر وجود مبارک نبی اکرم درود میفرستند. اوّلین انسان کامل خود آنها هستند که بر خودشان درود میفرستند.
بررسی فصول محل بحث آیه
مطلب دیگر آن است که این شهادتهایی که در آیهٴ ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ بحث میشود بزرگترین شهادت، همان شهادت خداست یعنی چیزی همتای شهادت «الله» نیست. در سورهٴ «انعام» آیهٴ نوزده این است ﴿قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً﴾ شما که وثنی هستید و مشرکید من که موحّدم و برای خدا شریکی قائل نیستم شما بخواهید چه شاهدی از خدا بزرگتر، چون خدا را که شما قبول دارید ما هم قبول داریم، هیچ کسی از خدا شهادتش بزرگتر نیست آن خدایی که خودش «اکبر من إن یوصف» است و «اکبر شیء» است او شهادت به وحدانیت میدهد ﴿قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً﴾ شاید آنها جواب نگویند، تو در جواب بگو ﴿قُلِ اللّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَأُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ﴾ آنگاه میفرماید: ﴿أإِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرَی﴾ این آیهٴ محل بحث میفرماید خدا و فرشتهها و اولواالعلم شهادت به وحدانیت میدهند، قهراً وثنیین و بت پرستان شهادت به شرک میدهند اینها جزء اولواالعلم نیستند اینها کسانیاند که شهادت به شرک میدهند یعنی شهادت میدهند که خدا شریک دارد ﴿أإنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرَی﴾ آیا شما شهادت میدهید و گواهی میدهید که خدا شریک دارد.
فصل اول: شهادت حق تعالی به وحدانیت
آنگاه به پیغمبر فرمود:﴿قُل لاَ أَشْهَدُ﴾ من که به شرک شهادت نمیدهم بلکه نه تنها به شرک شهادت نمیدهم، بلکه بالاتر از عدم شهادت به شرک، شهادت به وحدانیت میدهم ﴿قُل لاَ أَشْهَدُ﴾؛ من شهادت به شرک نمیدهم ﴿قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ﴾ اینجا به نبی اکرم فرمود خدا شهادت به وحدانیت میدهد و «اکبر شیء شهادة» خداست و تو هم شاهد بر وحدانیت حق باش که این جزء اولواالعلم میشود. مشابه این تعبیر که پیامبری از پیامبران الهی شاهد وحدانیت حق است که جزء اولواالعلم خواهد بود آیهٴ56 سورهٴ «انبیاء» است که از زبان ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) نقل میکند ﴿قَالَ بَل رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَی ذلِکُم مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾؛ من میگویم پروردگار شما همان «ربّ العالمین» است ارباب دیگری در عالم نیست و من شاهد وحدانیتم. بنابراین ذات اقدس الهی شهادت به وحدانیت میدهد و «اکبر شیء شهادة» است که خلاصه فصل اوّل بود. در فصل دوم این است ملائکه شهادت میدهند و فصل سوم این است که اولواالعلم شهادت میدهند. ذکر آیهٴ سورهٴ «احزاب» برای این است که مشخص بشود گاهی در بعضی از امور خدای سبحان برای تشویق و تجلیل عدهای نام آنها را کنار خود ذکر میکند، نظیر درود که فرمود خدا درود میفرستد و فرشتهها تصلیه دارند شما هم تصلیه داشته باشید یا نظیر آیهٴ سورهٴ «انعام» که فرمود خدا شاهد وحدانیت است پیامبر هم شاهد وحدانیت است یا نظیر آیهٴ سورهٴ «انبیاء» که نام حق را در آنجا نبرد ولی ابراهیم میفرماید: ﴿وَأَنَا عَلَی ذلِکُم مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾ .
فصل دوم: شهادت فرشتگان به وحدانیت خدا
اما فصل دوم که مربوط به شهادت فرشتهها باشد که ملائکه شهادت میدهند ملائکه هم قولاً شهادت میدهند هم فعلاً. فعلشان که اطاعت و عبادت آنهاست سراسر شهادت میدهد به وحدانیت حق، برای اینکه در توحید اینها موحّدند فقط خدا را عبادت میکنند. در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آیهٴ 26 و 27 این است که ﴿وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ﴾ یعنی فرشتههایی را که اینها اصنام و اوثام به پیکر فرشته میساختند و فرشتهها را فرزندان حق میدانستند، اینچنین نیست فرشتهها آلهه نیستند [بلکه] عبد مکرّماند ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ آیات دیگر هم هست که ﴿یَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ﴾ و مانند آن. پس عمل فرشتهها شهادت عملی بر وحدانیت حق میدهد، چون اینها عبد خدای واحدند و ﴿لا شَرِیکَ لَه﴾ در مقام عبادت در مقام قول هم که او را تسبیح میکنند «سبحانک» حرف آنهاست «یسبحون بحمد ربهم» حرف آنهاست، «سبحانک» یعنی تو منزهی از هر نقص و عیب و شریک و امثال ذلک هستی. پس فرشتهها هم قولاً شهادت میدهند هم فعلا ً شهادت میدهند.
پرسش:...
پاسخ: خود این آیه، نظیر آیهٴ سورهٴ «انبیاء» که ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ﴾ دربارهٴ توحید ربوبی نظام کیهانی است. اگر یک عالم دیگری باشد که ما از آن خبر نداشته باشیم او را باید با ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ و آیاتی در این ردیف توحید را ثابت کرد.
پرسش:...
پاسخ: یعنی این نظام موجود بیش از یک مبدأ ندارد؛ اما یک نظام دیگری باشد که ما از او خبر نداشته باشیم او را ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ و سایر آیاتی در این سطح نفی میکند. خود آیهٴ سورهٴ «انبیاء» ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ﴾ و خیلی از آیاتی که از راه نظم، وحدت حق را ثابت میکند از همین قبیل است. اگر یک سلسله عوالمی باشد ما از آنها خبر نداشته باشیم از نظم و بینظمی آنها بیخبر باشیم چه چیزی جلوی این احتمال را میگیرد ﴿وَلَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ﴾ جلویش را میگیرد. اگر خدای سبحان نامحدود است «کما هو الحق» جا برای غیر نمیگذارد ولی آیاتی که حد وسط برهان را نظم قرار میدهد یعنی همین عالم موجود، اگر یک عالم دیگری باشد که ما از او خبر نداشته باشیم و ندانیم که او منظم است یا ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ او هرج و مرج است جلوی آن احتمال را آیات توحید ذات میگیرد.
پرسش:...
پاسخ: همین تسبیحی که میکند ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ﴾ شهادت قولی است، آن خضوع و سجودی که دارند شهادت فعلی است.
سرّ یادآوری دیگران در جوار خدای سبحان
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 166 این است که فرشتهها در ظل رحمت حق شهادت به حقانیت وحی میدهند آنجا سخن از وحی است نه سخن از توحید، نظیر ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ دربارهٴ حقانیت وحی، گاهی شهادت خدا با شهادت اولواالعلم کنار هم ذکر میشود، گاهی شهادت خدا با شهادت فرشتهها کنار هم ذکر میشود. برای حقّانیت قرآن که قرآن وحی است و ﴿لاَّ رَیْبَ فِیهِ﴾ خدا شهادت میدهد فرشتهها شهادت میدهند اولواالعلم هم شهادت میدهد ﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ البته شهادت میدهد ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ پس الله و ﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ شاهد به حقانیت قرآن هستند ولی در آیهٴ 166 سورهٴ «نساء» الله و فرشتهها شاهد حقانیت قرآناند و چون اینها مثبتین هستند و الله در هر دو جا مشترک است از انضمام آیهٴ پایانی سورهٴ «رعد» و آیهٴ 166 سورهٴ «نساء» معلوم میشود که همانطوری که الله و فرشتهها واولواالعلم شاهد بر توحیدند، الله و فرشتهها و ﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ شاهد بر حقّانیت وحی هستند. آیهٴ 166 سورهٴ «نساء» این است که ﴿لکِنِ اللّهُ یَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلاَئِکَةُ یَشْهَدُونَ وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ این ﴿ وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ برای تأمین آن سخنی است که مربوط به فصل اوّل گفته شد و آن این است که اگر در بسیاری از موارد صفتی را ذات اقدس الهی برای خود و برای دیگران ذکر میکند در آیهٴ دیگر از این ابهام پرده برمیدارد یعنی اینچنین نیست که خدا دارای این صفت باشد دیگران هم دارای این صفت باشند، بلکه این صفت بالأصاله و بالذّات از آن خداست دیگران مظهر خدایند در این صفت. دربارهٴ عزت اینطور است دربارهٴ شفاعت اینطور است. دربارهٴ قوّت اینطور است دربارهٴ عزت که فرمود: ﴿لِلَّهِ العِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ در بخش دیگر فرمود: ﴿فلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً﴾ این حصر است یعنی آنچه پیامبر و مؤمنین دارند در عرض عزت حق نیست، اینها مظاهر عزت حق هستند این دربارهٴ عزت.
دربارهٴ قوّت که خدا ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ است، خدا قوی است به یحیی فرمود ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ به دیگران به جنگندهها هم فرمود ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾ خیلیها را خدای سبحان دارای قوت معرفی کرد، بعد فرمود: ﴿أنّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ که این بحث در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت.دربارهٴ شفاعت هم اینچنین است دربارهٴ شفاعت ﴿مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ﴾ ، ﴿لاَّ یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ است و امثال ذلک که عده فراوانی را خدا به عنوان شفعاء معرفی کرده است؛ قرآن شفیع است اهل بیت شفیعاند اولیا شفیعاند و امثال ذلک بعد ﴿لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعاً﴾ هم مستفاد از قرآن است. هر جا کمالی را قرآن برای ممکنی از ممکنات خواه فرشته خواه غیر فرشته ثابت بکند در جای دیگر از این ابهام پرده برمیدارد تا روشن بشود که دیگران هرچه دارند از خداست. در مسئله شهادت هم بشرح ایضاً [همچنین] دربارهٴ شهادت چه دربارهٴ توحید و چه دربارهٴ حقانیت وحی فرمود خدا شاهد است فرشتهها شاهدند اولواالعلم شاهد است یا ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ شاهدند اینها همه شاهدند بعد دفعتاً میبینیم فرمود: ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ گاهی وقتی میخواهد شروع بکند ﴿قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللّهُ﴾ پس او میشود اکبر اینها در پرتو او هستند، گاهی هم وقتی که بحث تمام شد در آخر فصل و آخر بحث میفرماید: ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ او کافی است نیازی به ملائکه نیست نیازی به اولواالعلم نیست نیازی به ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ نیست، نه اینکه آنها شاهدند و ما نمیخواهیم. شهادت آنها ظهور شهادت حق است ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ یعنی این. پس گاهی وقتی میخواهد وارد حرف بشود از همان اول میگوید خدا اکبر است احتیاجی به غیر نیست هرچه از دیگران ساخته است از خداست گاهی بعد از اینکه بحث تمام شد به عنوان جمعبندی و خلاصهگیری میفرماید ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ دیگر حاجتی به دیگری نیست. پس اینچنین نیست ملائکه شهادت بدهند در عرض شهادت حق باشد یا اولواالعلم شهادت بدهند در عرض شهادت حق باشد یا ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ شهادت بدهد در عرض شهادت حق باشد ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ این ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ در موارد گوناگون هست، چه در این آیه 166 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» چه در موارد دیگر. پس این سه فصل نظیر اینکه ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ بعد میبینیم سرانجام اینچنین در میآید ﴿فلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً﴾ اینجا هم که سه فصل شد ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ بعد ﴿وَالْمَلاَئِکَةُ﴾ بعد به ﴿أُولُوا الْعِلْمِ﴾ سرانجام میبینیم ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ سر در میآورد یعنی اینها شهادتشان در عرض شهادت حق نیست، بلکه ظهور شهادت حق است در این گونه از موارد.
بینه بالتبع بودن شهادت فرشتهها و الواالعلم
پرسش:...
پاسخ: بله؛ آنها «بیّنه بالتبع» هستند مثل اینکه شاهدی بیاید حرف بزند در محکمه دو تا نوار هم کنارش باشد آن نوار هم شهادت میدهد این نوار دوم هم شهادت میدهد ولی «عند التحقیق» معلوم میشود که همان گوینده اوّلی است که دارد شهادت میدهد یعنی بقیه نوارند، نوار همان هستند نه نوار دیگری فرشتهها اگر میگویند فعل حقاند و اولواالعلم اگر حرف میزند فعل حق است ﴿مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ اگر حرف میزند فعل حق است اینها به منزلهٴ نوار هستند به منزلهٴ «صور مرآتیه» هستند، مثل اینکه در محکمه شاهدی حاضر شده است دارد حرف میزند دو تا آینه هم کنارش گذاشتهاند آن دو تا آینه صورت را نشان میدهند این دو تا نوار صوت را نشان میدهند ولی هم آن آینهها عرَضی است هم این نوارها هردو همان حرف را میزنند، لذا فرمود: ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ .
پرسش:...
پاسخ: یک بیّنه است ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ اینکه خداست غیر از خدا کسی شاهد نیست، دیگران اگر هستند نوار او هستند صورت مرآتیهٴ هم او هستند لذا همهٴ اینها را که جمع میکند میفرماید: ﴿فلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً﴾ این لسان حصر است دیگر دربارهٴ شفاعت اینچنین است دربارهٴ قوت اینچنین است دربارهٴ عزت اینچنین است دربارهٴ شهادت، لسان این نیست که «الشهادة لله جمیعا» لسان این نیست یا «لله شهادة جمیعا» لسان این است که ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ یعنی دیگران را نمیخواهم، نه اینکه دیگران واقعاً شاهدند ولی همین یکی کافی است خب، اگر شاهدند شهادت آنها لازم است فرمود: ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾ چون دیگران را اگر خوب تحلیل کنید حرف همین را میزنند نه چیز دیگر.
«و الحمدالله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است