- 19
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 18 سوره آلعمران _ بخش پنجم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 18 سوره آلعمران _ بخش پنجم"
نقش علمای ربّانی در تفصیل ایمان اجمالی
شهادت بر وحدانیت حق تعالی در بیان حضرت علی(علیه السلام)
شهادت به وحدانیت در زندگی ائمه اطهار(علیهم السلام)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾
حفظ عظمت مقام حق تعالی
مضمون این کریمه در سه فصل خلاصه میشد: فصل اوّل شهادت خدای سبحان بر وحدانیت بود، فصل دوم شهادت فرشتهها [و] فصل سوم شهادت اولوا العلم. گرچه خدا و فرشتهها و اولوا العلم شهادت به وحدانیت میدهند اما جمله را که مربوط به حق تعالی است اوّل تمام فرمود بعد فرشتهها و اولوا العلم را عطف کرد نفرمود: «شهد الله و الملائکة واولوا العلم أنه لا اله الاّ هو»، بلکه فرمود: ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ﴾ نظیر آنچه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت که فرمود: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ نفرمود: «آمن الرسول والمؤمنون بما اُنزل الیه من ربهم» گرچه رسول شهادت میدهد و ایمان آورده است و مؤمنین هم ایمان آوردند؛ اما عظمت رسول ایجاب میکند که فعلی که مربوط به آن حضرت است جدا ذکر بشود بعد فعلی که مربوط به مؤمنین است جداگانه بیاید. این که نفرمود: «آمن الرسول والمؤمنون بما اُنزل الیه من ربهم» بلکه فرمود: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ نشانهٴ آن است که مقام شامخ رسول را جدا حفظ کرد. اینجا هم نفرمود: «شهد الله و الملائکة واولوا العلم أنه لا اله الاّ هو» بلکه شهادت حق را تمام کرد بعد به شهادت فرشتهها و اولوا العلم رسید این مطلب اوّل.
فصل سوم: بیان مقام و عظمت «اولوا العلم»
مطلب دوم آن است که فصل دوم سخن جدایی ندارد، برای اینکه هم شهادت قولی فرشتهها در قرآن مطرح است هم شهادت فعلی فرشتهها. شهادت فعلی فرشتهها این است که موجوداتی مجرّد و منظم اگر موجودی مجرّد شد آفریدگار او یقیناً مجرّد است و اگر نظام آفرینش او نظام هرج و مرجی نبود یقیناً آفریدگارش واحد است و ﴿لا شَرِیکَ لَهُ﴾ اما عمده اولواالعلم است که فصل سوم بحث است. در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (سلام الله علیه) روایتی از امام سجاد(سلام الله علیه) است که آن روایت در جوامع روایی دیگر ما هم هست. در آنجا وجود مبارک امام سجاد میفرماید در عظمت مقام علم همین بس که خدای سبحان علما را همتای فرشتهها قرار داد، که فرمود فرشتهها و علما شهادت میدهند . البته در آن حدیث این مطلبی که عرض میشود نیست ولی میشود این مطلب را تفتّن کرد و آن این است که وقتی مسائل مالی میرسد نوبت به بهرههای مادی میرسد میفرماید ما باران فرستادیم باغهای شما سرسبز و خرّم بشود درختهای شما میوه بدهد قدری شما قدری هم دامتان: ﴿مَتَاعاً لَّکُمْ وَلأَنْعَامِکُم﴾ یا ﴿کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ﴾ اما وقتی سخن از توحید و معرفت میرسد میبینید علما را با فرشتهها ذکر میکند این فاصلهها خیلی است یک وقت میفرماید که ما این میوه را برای شما خلق کردیم قدری خودتان بخورید قدری به دامتان بدهید، این تلویحی هم در کنارش هست؛ اما وقتی سخن از علم و معرفت مخصوصاً علمهای اعتقادی و اصول دین است طبق بیان امام سجاد(سلام الله علیه) خدای سبحان دانشمندان الهی را همتای فرشتهها میداند که فرمود: ﴿وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ﴾.
نقش علمای ربّانی در تفصیل ایمان اجمالی
مطلب بعدی آن است که گرچه انسان نمیتواند مقلّد محض باشد در این اصول اعتقادی ولی ایمان اجمالی را با برهان تأمین میکند در تفصیل آن ایمان به علمای الهی مراجعه میکند خب، اینکه علمای الهی شهادت میدهند به وحدانیت حق لابد در محکمهای است که عدهای منکرند و عدهای مدّعیاند و علمای الهی شاهد صحنهاند و شهادت آنها سودی دارد اگر شهادت علمای ربانی سودی نداشته باشد فایدهای ندارد که خدا بفرماید علمای ربانی به وحدانیت حق شهادت میدهند. بنابراین مردمی که توفیق آن را ندارند که در معارف الهی تلاش و کوشش کنند وقتی ببینند علمای بزرگ دین دربارهٴ اوصاف الهی سخن میگویند اینها دلگرم میشوند میتوانند به سخنان علمای ربانی گوش فرا دهند وقتی اصل ذات ثابت شد که دیگر مسئلهٴ دور طرح نباشد، در تشخیص اوصاف کمالی حق تعالی میتوانند به علمای ربانی مراجعه کنند. وقتی علمای ربانی شهادت دادند به وحدانیت حق آنها میپذیرند و توحید که اساس دین است وقتی با شهادت ثابت شد بسیاری از مسائل کلامی دیگر هم با شهادت علمای ربانی ثابت میشود یعنی وقتی انسان به بزرگان دین که در این رشته علماً و عملاً زحمت کشیدهاند گوش فرامیدهد آنها شهادت میدهند که ذات اقدس الهی فلان کمال را دارد فلان وصف را دارد بهشت اینچنین است و دوزخ آن چنان است اینها میپذیرند. یک وقت اینها تفسیر میکنند حرف آنها را به عنوان یک مفسّر گوش میدهند یک وقت اینها شهادت میدهند، شهادت اینها دلگرم کنندهتر است ﴿وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ﴾ بارزترین مصداق برای اولوا العلم اهل بیت عصمت و طهارت هستند اوّل انبیا و اولیا هستند که عترت طاهره(علیهم السلام) جزء اولیای الهیاند، بعد علمای ربانی. اینکه همهٴ ما میگوییم «اشهد أن لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» این شهادت هست، البته انسان وقتی که جلوتر رفت دیگر این کلمهٴ نورانی را بدون شهادت ذکر میکند. در مدخل اذان و إقامه سخن از «أشهد أن لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» است، وقتی به پایان اذان میرسد «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» هست دیگر سخن از «اشهد» نیست.
شهادت بر وحدانیت حق تعالی در بیان حضرت علی(علیه السلام)
در نهجالبلاغه شهادت بر وحدانیت زیاد به چشم میخورد: یکی همان خطبهٴ دوم نهجالبلاغه است که حضرت جزء بارزترین مصادیق اولوا العلم است و شهادت به وحدانیت حق میدهد در آغاز آن خطبه اینچنین است: «وَأشهد أن لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وحده لا شریک له شهادة ممتحناً اخلاصها معتقداً مصاصها نتمسّک بها أبداً ما أبقانا و ندّخرها لأهاویل ما یلقانا فإّنها عزیمة الایمان و فاتحة الاحسان و مرضاة الرّحمان و مدحرة الشّیطان» ؛ من شهادتی میدهم که اخلاص او آزمون شده است و مصاص و اصلش مورد اعتقاد من است و من به این شهادت وحدانیت ابداً تمسّک دارم، مادامی که خدا مرا نگه داشت و این شهادت را برای حوادث دردناک و هولناک قیامت ذخیره کردهام و این شهادت عزیمهٴ ایمان است ایمان مصمّم به این شهادت بسته است و فاتحهٴ احسان است. احسان چند معنا دارد یک وقت انسان کار خوب میکند این احسان است یعنی «أتی بفعلٍ حسنٍ» یک وقت احسان میکند یعنی نسبت به غیر نیکی روا میدارد که این «احسان إلی الغیر» است یکی هم در مقام سیر و سلوک به مرحلهٴ احسان میرسد، از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال شده است طبق این نقل که «ما الاحسان» احسان چه مقامی است فرمود: «الاحسان أن تعبد الله کأنّک تراه فإن لم تکن تراه فإنّه یراک» احسان آن است شما طوری خدا را عبادت بکنید که گویا میبینید طوری نماز بخوانید که گویا دارید با کسی حرف میزنید طوری رفتار کنید که گویا خدا را میبینید و اگر شما او را نمیبینید او شما را میبیند این حدیث سه ضلع دارد و سه مرحله، مرحلهٴ اولی همین نازلترین مرحله است که میفرماید طوری خدا را عبادت بکن که گویا خدا را میبینی، در مرحلهٴ بعد میفرماید: «فإن لم تکن تراه» نه «فإن لم تکن کأنّک تراه» یعنی اگر به مقام «أنّ» نرسیدی هنوز در مقام «کأنّ» هستی این مقام «کأنّ» ابتدای راه است که «الاحسان أن تعبد الله کأنّک تراه» آن «أنّ» پایان راه است. همان بیانی که حضرت امیر دارد که فرمود: «ما کنت أعبد ربّاً لم أره»، «کأنّ» دیگر نیست «أّنّ» است.
در این حدیث فرمود: «فإن لم تکن تراه»، مرحلهٴ بعد این است که «فإنّه یراک»؛ ببین که تو را میبیند. یک وقت انسان خدا را میبیند یک وقت کار خدا را هم میبیند، یک وقت خدا را میبیند و میبیند که خدا بصیر است احسان آن است هم در مقام فعل است هم در مقام اعتقاد و شهود، فرمود: «فإّنها عزیمة الایمان و فاتحة الاحسان و مرضاة الرّحمن» است و مایهٴ رضای خداست «و مدحرة الشّیطان» است که شیطان را دحر و طرد میکند، این در خطبهٴ دوم.
در خطبهٴ 85 این است که «و أشهد أن لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وحده لا شریک له ألاوّل لا شیء قبله و الآخر لا غایة له لا تقع الاُهام له علی صفةٍ و لا تعقد القلوب منه علی کیفیّةٍ و لا تناله التّجزئة و التّبعیض ولا تحیط به الأبصار و القلوب» که این هم بیان برخی از اوصاف ثبوتی و اوصاف سلبی است در متن شهادت.
مورد بعدی خطبهٴ 101 نهجالبلاغه است که میفرماید: «الحمدلله الأوّل قبل کلّ أوّل والآخر بعد کلّ آخر وبأولیّته وجب أن لا أوّل له» چون اوّلیّت، برای او ذاتی است اگر او مسبوق باشد دیگر اوّل نیست میشود اوّل نسبی اگر اوّلیّت او ذاتی بود و مطلق بود پس مسبوق به غیر نیست که غیر بشود اوّل «و بأوّلیّته وجب أن لا أوّل له و بآخریّته وجب أن لا آخر له و أشهد أن لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ شهادةً یوافق فیها السّرّ الإعلان والقلب اللّسان» شهادتی که ظاهرش با باطن یکی است، زبان با قلب یکی است این همان ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ هم خواهد بود یعنی اگر کسی قائم به قسط شد شهادت او هم شهادت توافق با سرّ و علن است و امثال ذلک. در موارد دیگر این تعبیرات هست عمده آن است که اگر کسی بخواهد به این مقام برسد راهش چیست در موارد دیگر فرمود عقل اگر از اسارت هوس آزاد شد میتواند شهادت بدهد آنگاه میشود اولواالعلم؛ منتها این را دربارهٴ مسئلهٴ زوال دنیا و فرا رسیدن آخرت ذکر فرمود در همان نامهٴ معروفی که برای شریحبنحارث که قاضی است نوشتند که نامهٴ سه از نامههای نهجالبلاغه است در آن نامه که همان جریان معروفی که خانهای را به هشتاد دینار خرید، در پایان آن نامه مرقوم فرمود: «شهد علی ذلک العقل إذا خرج من أسر الهوی و سلم من علائق الدنیا» ، عقل اگر از اسارت هوس بیرون بیاید آنچه که من گفتم میفهمد و شهادت میدهد و اگر از علاقههای دنیا سالم بماند آنچه را که من گفتم میپذیرد و شهادت میدهد اینها شهادت اولوا العلم است حالا معلوم میشود که مشهودٌبه، وحدت حق سبحانه و تعالی است و شاهد خدا و فرشتهها و اولوا العلم هستند و خدای سبحان در حالی که قائم به قسط است شهادت میدهد و اولوا العلم هم در حالی که قائم به قسط هستند شهادت میدهند، برای اینکه شهادت اینها سرّشان با علن مطابق است و امثال ذلک.
سرّ تکرار شهادت خداوند در کریمهٴ ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾
آنگاه سرّ تکرار معلوم میشود که چیست، چون در همین آیه فرمود: ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ که فصل اوّل بود ﴿وَالْمَلاَئِکَةُ﴾ که فصل دوّم بحث بود و ﴿وَأُولُوا الْعِلْمِ﴾ که فصل سوم بحث بود ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ حال ﴿اللّهُ﴾ بود، آنگاه جمعبندی آیه این است: ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ یعنی بگویید «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» حالا که همه شهادت میدهند شما برای چه منکرید، اگر اولوا العلم هستید که خودتان شهادت میدهید اگر اولوا العلم نیستید خدا که شهادت داد فرشتهها که شهادت دادند اولوا العلم که شهادت دادند شما هم بگویید ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ این جمعبندی آیه است این نتیجه است، نه اینکه تکرار باشد. اگر در محکمهٴ برهان عدهای منکرند و عدهای مدّعی و خدا شهادت میدهد فرشتهها شهادت میدهند اولوا العلم شهادت میدهند شما معطّل چه هستید، بگویید ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ خب، اگر بخواهید از قیام به قسط او پی ببرید هم قدرت را تثبیت کردهاید و هم حکمت را، پس بگویید ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ و اگر اولوا العلم هم شهادت میدهند آنها هم براساس نظم عالم شهادت میدهند آنها به استناد قدرت و حکمت خدا وحدانیت خدا، را ثابت کردند و شهادت میدهند.
راز ذکر عزت و حکمت در آیهٴ ﴿لاَ إِله إِلَّا هُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ﴾
پس همانطوری که اصل توحید را از آنها فرا گرفتید عزّت و حکمت را هم بشرح ایضاً[همچنین] از آنها فرا بگیرید؛ بگویید ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ گرچه افضل الکلمه «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» است هیچ کلمهای به فضیلت «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» نیامده. مرحوم ابن بابویه قمی(رضوان الله علیه) در کتاب توحیدش به نام توحید صدوق اوّلین فصلش «باب ثواب الموحدین» است. در آنجا چند روایتی نقل میکند که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که نه من، نه قبل از من احدی به عظمت کلمهٴ «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» حرفی نیاورد «ما قلت قدته و لا قال احد قبلی مثل لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» هیچ کسی به این اندازه حرف نیاورد نه من نه دیگری و این همان لطف الهی است که به ما آموخت. افضل الکلمه میشود «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» توصیف ذات اقدس الهی به عزّت و حکمت از متن این براهین استفاده میشود. خب، اگر خدای سبحان قائم به قسط است او باید علیم باشد قدیر باشد و حکیم باشد تا جهان را منظماً سرپرستی کند، او تنها عادل که نیست او سرپرست عدل است. ما که میگوییم فلان شخص عادل است یعنی چه؛ یعنی کارش را برابر شرع انجام میدهد شرع را که میگوییم شرع خوبی است شرعی است عادلانه یعنی چه، یعنی برابر با کلّ نظام است اگر کسی کارهای واجب را انجام داد از نظام آفرینش بهرهای میبرد اگر کسی به دامن محرّمات افتاد مثل ارتکاب سموم محروم خواهد شد. پس اگر گفتیم اشخاص عادلاند یعنی کارشان برابر شرع است، اگر گفتیم شرع منهاج عدل است صراطی است مستقیم یعنی هماهنگ با نظام هستی است نظام هستی که عدل است که «بالعدل قامت السماوات و الارض» قیّم این نظام عدل کیست، قیّمش ذات اقدس الهی است که ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ او نه تنها عادل است [بلکه] او سرپرست عدل است، همانطوری که خدا ﴿قَائِمٌ عَلَی کُلِّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ﴾ یعنی قیّوم عدل است نه خودش کار بد نمیکند ظلم نمیکند، بلکه عدل را سرپرستی میکند؛ قیّم عدل است، چون عدل کار اوست نه خود او، اگر عدل کار اوست ذات او کارش را سرپرستی میکند او میشود قیّم عدل، او میشود قائم به قسط است اگر او قائم به قسط است هم باید توانا باشد هم دانا، لذا فرمود او عزیز است او حکیم است ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ برای اینکه در این سه فصل خدا و پیامبر و اولوا العلم شهادت دادند، عزیز است نفوذ ناپذیر است قدیر است و حکیم است که «یضع کل شیء فی موضعه» لذا قائم به قسط است میشود ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اصل هدف اوّلی همان است که انبیا آوردند ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ است منتها این نازلترین مرتبه است که آدم خودش عادل باشد وگرنه هدف اوّلی «لیعدلوا» نیست ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ است.
شهادت به وحدانیت در زندگی ائمه اطهار(علیهم السلام)
در تفسیر مبارک نورالثقلین چند روایت است در زمینهٴ علم و شهادت اولوا العلم و عظمت علمای معارف الهی. اوّلین روایت را که از اصول کافی نقل میکنند این است که ائمّه(علیهم السلام) وقتی به دنیا میآیند میلاد آنها اینچنین است، وقتی از رحم مادرشان به دامن آمدند دست را روی زمین میگذارند و سر را به طرف آسمان بلند میکنند و این دست به زمین گذاشتن معنا دارد و سر به آسمان بلند کردن هم معنا دارد: «واضعاً یدیه علی الارض رافعاً رأسه إلی السماء فأما وضعه یدیه علی الارض فإنّه یقبض کلّ علمٍ لله أنزله من السماء إلی الارض»؛ همهٴ علوم زمینی را فرا میگیرد «و أمّا رفعه رأسه إلی السماء فإنّ منادیاً ینادی به من بطنان العرش من قِبَل ربّ العزة من الاُفق الأعلی باسمه و إسم أبیه»؛ آن فرشتهٴ غیب این امام مطهّر را با نام شریف او و نام پدر بزرگوارش صدا میزند میگوید «یا فلان بن فلان اثبت تثبت»؛ تو پایدار باش ثابت میشوی «فلعظیم ما خلقتک أنت صفوتی من خلقی و موضع سرّی و عیبة علمی» «عیبة» یعنی صندوق صندوق اسرار گنجینهٴ علم را میگویند عیبهٴ علم «وأمینی علی وحیی و خلیفتی فی أرضی لک و لمن تولاک أوجبت رحمتی و منحت جنانی و احللت جواری ثم وعزتی وجلالی لاُصلینّ» «إصلی» همان ﴿یَصْلَی النَّارَ﴾، ﴿یَصْلاَهَا﴾ و امثال ذلک، أصلا میکنم همان ﴿یَصْلَی النَّارَ الْکُبْرَی﴾ آن است ما اصلا میکنیم، آنها یصلی میشوند «لاُصلینّ من عاداک أشدّ عذابی و إن وسعت علیه فی دنیای من سعة رزقی» اگرچه او را ممکن است در دنیا از رزق برخوردار کنم ولی در قیامت بالأخره ﴿یَصْلَی النَّارَ الْکُبْرَی﴾ خواهد شد «فإذا انقضی الصوت» یعنی «صوتُ المنادی» از عرش که ندا میرسد و این مولود مطهّر آن ندا را میشنود وقتی آن ندا به پایان رسید «أجابهُ»؛ این امام مطهّر جواب میدهد آن ندا را «وهو واضعاً یدیه رافعاً رأسه إلی السماء یقولوا ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾»؛ هر امامی وقتی به دنیا میآید این آیه را میخواند با این تشریفات «فإذا قال ذلک اعطاه الله [تعالی] ألعلم الأوّل و العلم الآخر و استحق زیارة الرُّوح فی لیلة القدر» که امام همان است که به ارواح خمسه مؤید باشد.
چگونگی نزول سورهٴ فاتحة الکتاب و بعضی سُور
روایت بعدی را که لابد در مجمعالبیان ملاحظه فرمودید ایشان از مجمعالبیان نقل میکنند که «روی جعفربنمحمد (علیهالسلام) عن أبیه عن آبائه عن النبی(علیهم آلاف التهیّة و الثناء) قال: لمّا أراد الله عزّوجل أن ینزل فاتحة الکتاب و آیة الکرسی و شهد الله و قل اللهم مالک الملک إلی قوله بغیر حسابٍ»؛ وقتی خدای سبحان میخواست فاتحةالکتاب را نازل کند آیة الکرسی را نازل کند آیهٴ ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ را نازل کند ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ المُلْکِ﴾ را نازل کند همین آیاتی که میگویند در نماز بخوانید در تعقیبات بخوانید، أحیاناً میگویند همین آیات مشتمل بر اسم اعظم است و مانند آن این آیات وقتی که فهمیدند میخواهند نازل بشوند «تعلّقن بالعرش و لیس بینهنّ و بین الله [سبحانه و تعالی] حجاب و قُلن یا ربّ تهبطنا الی دارالذنوب و إلی من یعصیک و نحن معلقات بالطهور وبالقدس»؛ ما را به پایین میفرستی در حالی که ما در جای قدس و طاهر به سر میبریم «فَقال و عزتی وجلالی ما من عبدٍ قرأکنّ فی دُبرِ کُلّ صلاة مکتوبةٍ الاّ أسکنته حظیرة القدس علی ما کان فیه و الاّ نظرت إلیه بعینی المکنونةِ فی کلّ یومٍ سَبعینَ نَظرةً و الاّ قضیتُ له فی کلّ یوم سبعین حاجةً أدناها المغفرة والاّ أعذتهُ من کلّ عدوٍّ و نصرتهُ علیه ولا یَمنعهُ دخول الجنة الاّ أن یموت» چون آیات قرآن قبل از اینکه به این موطن بیاید در موطن قدس بود، برای اینکه فرمود ما نازل کردیم و فرمود ﴿وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ آن موطن، سر جایش محفوظ است. اگر تنزّل کرده است و آمده اینجا و به کسوت لفظ در آمده است ارتباطش از امّالکتاب قطع نشد ولی همهٴ آیات، از آن مقام نازل نشدند هر کدام از آیهای از مخزن خاص آمدند آن آیات توحیدی است که از مرحلهٴ عالیه تنزّل کرده است و خواندن همهٴ آیات هم یکنواخت ثواب ندارد، لذا اصراری نداشتند که سورهٴ «مسد» را شما در تعقیبات بخوانید در نماز بخوانید در قنوتها بخوانید در سفرها بخوانید؛ اما در سورهٴ «توحید» به اینگونه از آیات توحیدی اصرارها هست و این فضایل برای این آیات آمده است نه آیات دیگر، گرچه همهشان در اصل نورانیت سهیماند.
بیان امام باقر(علیه السلام) دربارهٴ کریمهٴ ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾
روایت بعدی که از تفسیر عیاشی است از جابر نقل شده است که میگوید من از امام باقر(سلام الله علیه) سؤال کردم این ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ چیست «قال ابو جعفر ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ فإنّ الله تبارک و تعالی یشهد بها لنفسه» این آن احتمال سوم را در فصل اوّل تأیید میکند نه شهادت لفظی است نه شهادت فعلی است «یشهد بها لنفسه و هو کما قال» همانطور که خدا فرمود هست یعنی «یشهد بها لنفسه»، «فأما قوله ﴿وَالْمَلاَئِکَةُ﴾ فإنه تعالی أکرم الملائکة بالتّسلیم لربّهم و صدقوا و شهدوا کما شهد لنفسه» ملائکه اعتراف کردند اقرار کردند منقادند، همانطوری که خدا به وحدانیت شهادت داد، اینها هم به وحدانیت شهادت میدهند «وأما قوله و اولوا العلم قائما بالقسط فإن اولى العلم الانبیاء و الاوصیاء و هم قیام بالقسطُ» این نشان میدهد که این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ که مؤخّر ذکر شد حال برای هر سه است ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ در حالی که ﴿اللّهُ﴾ قائم به قسط است «شهدة الملائکه» در حالی که «کلّ واحد» قائم به قسط است «شهد اولوا العلم» در حالی که «کلّ واحد» قائم به قسطاند «وهم قیام بالقسط و القسط و هو العدلُ فی الظاهر و العدل فی الباطن امیرالمؤمنین (علیهالسلام)» چون عدل ممثل است دیگر یعنی هر چه انسان دربارهٴ عدل میگوید، عدل اگر بخواهد به صورت انسان ظهور کند میشود امام و امام اگر بخواهد به صورت وصف درآید میشود عدل «و العدل فی الباطن امیر المؤمنین(علیهم السلام)».
روایت بعدی که از ابیالحسن است ظاهراً حضرت ابی إبراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) است که ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ «قال هو الامام» یعنی مصداق کامل اولواالعلم همان امام است.
«والحمدالله رب العالمین»
نقش علمای ربّانی در تفصیل ایمان اجمالی
شهادت بر وحدانیت حق تعالی در بیان حضرت علی(علیه السلام)
شهادت به وحدانیت در زندگی ائمه اطهار(علیهم السلام)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾
حفظ عظمت مقام حق تعالی
مضمون این کریمه در سه فصل خلاصه میشد: فصل اوّل شهادت خدای سبحان بر وحدانیت بود، فصل دوم شهادت فرشتهها [و] فصل سوم شهادت اولوا العلم. گرچه خدا و فرشتهها و اولوا العلم شهادت به وحدانیت میدهند اما جمله را که مربوط به حق تعالی است اوّل تمام فرمود بعد فرشتهها و اولوا العلم را عطف کرد نفرمود: «شهد الله و الملائکة واولوا العلم أنه لا اله الاّ هو»، بلکه فرمود: ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ﴾ نظیر آنچه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت که فرمود: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ نفرمود: «آمن الرسول والمؤمنون بما اُنزل الیه من ربهم» گرچه رسول شهادت میدهد و ایمان آورده است و مؤمنین هم ایمان آوردند؛ اما عظمت رسول ایجاب میکند که فعلی که مربوط به آن حضرت است جدا ذکر بشود بعد فعلی که مربوط به مؤمنین است جداگانه بیاید. این که نفرمود: «آمن الرسول والمؤمنون بما اُنزل الیه من ربهم» بلکه فرمود: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ نشانهٴ آن است که مقام شامخ رسول را جدا حفظ کرد. اینجا هم نفرمود: «شهد الله و الملائکة واولوا العلم أنه لا اله الاّ هو» بلکه شهادت حق را تمام کرد بعد به شهادت فرشتهها و اولوا العلم رسید این مطلب اوّل.
فصل سوم: بیان مقام و عظمت «اولوا العلم»
مطلب دوم آن است که فصل دوم سخن جدایی ندارد، برای اینکه هم شهادت قولی فرشتهها در قرآن مطرح است هم شهادت فعلی فرشتهها. شهادت فعلی فرشتهها این است که موجوداتی مجرّد و منظم اگر موجودی مجرّد شد آفریدگار او یقیناً مجرّد است و اگر نظام آفرینش او نظام هرج و مرجی نبود یقیناً آفریدگارش واحد است و ﴿لا شَرِیکَ لَهُ﴾ اما عمده اولواالعلم است که فصل سوم بحث است. در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (سلام الله علیه) روایتی از امام سجاد(سلام الله علیه) است که آن روایت در جوامع روایی دیگر ما هم هست. در آنجا وجود مبارک امام سجاد میفرماید در عظمت مقام علم همین بس که خدای سبحان علما را همتای فرشتهها قرار داد، که فرمود فرشتهها و علما شهادت میدهند . البته در آن حدیث این مطلبی که عرض میشود نیست ولی میشود این مطلب را تفتّن کرد و آن این است که وقتی مسائل مالی میرسد نوبت به بهرههای مادی میرسد میفرماید ما باران فرستادیم باغهای شما سرسبز و خرّم بشود درختهای شما میوه بدهد قدری شما قدری هم دامتان: ﴿مَتَاعاً لَّکُمْ وَلأَنْعَامِکُم﴾ یا ﴿کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ﴾ اما وقتی سخن از توحید و معرفت میرسد میبینید علما را با فرشتهها ذکر میکند این فاصلهها خیلی است یک وقت میفرماید که ما این میوه را برای شما خلق کردیم قدری خودتان بخورید قدری به دامتان بدهید، این تلویحی هم در کنارش هست؛ اما وقتی سخن از علم و معرفت مخصوصاً علمهای اعتقادی و اصول دین است طبق بیان امام سجاد(سلام الله علیه) خدای سبحان دانشمندان الهی را همتای فرشتهها میداند که فرمود: ﴿وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ﴾.
نقش علمای ربّانی در تفصیل ایمان اجمالی
مطلب بعدی آن است که گرچه انسان نمیتواند مقلّد محض باشد در این اصول اعتقادی ولی ایمان اجمالی را با برهان تأمین میکند در تفصیل آن ایمان به علمای الهی مراجعه میکند خب، اینکه علمای الهی شهادت میدهند به وحدانیت حق لابد در محکمهای است که عدهای منکرند و عدهای مدّعیاند و علمای الهی شاهد صحنهاند و شهادت آنها سودی دارد اگر شهادت علمای ربانی سودی نداشته باشد فایدهای ندارد که خدا بفرماید علمای ربانی به وحدانیت حق شهادت میدهند. بنابراین مردمی که توفیق آن را ندارند که در معارف الهی تلاش و کوشش کنند وقتی ببینند علمای بزرگ دین دربارهٴ اوصاف الهی سخن میگویند اینها دلگرم میشوند میتوانند به سخنان علمای ربانی گوش فرا دهند وقتی اصل ذات ثابت شد که دیگر مسئلهٴ دور طرح نباشد، در تشخیص اوصاف کمالی حق تعالی میتوانند به علمای ربانی مراجعه کنند. وقتی علمای ربانی شهادت دادند به وحدانیت حق آنها میپذیرند و توحید که اساس دین است وقتی با شهادت ثابت شد بسیاری از مسائل کلامی دیگر هم با شهادت علمای ربانی ثابت میشود یعنی وقتی انسان به بزرگان دین که در این رشته علماً و عملاً زحمت کشیدهاند گوش فرامیدهد آنها شهادت میدهند که ذات اقدس الهی فلان کمال را دارد فلان وصف را دارد بهشت اینچنین است و دوزخ آن چنان است اینها میپذیرند. یک وقت اینها تفسیر میکنند حرف آنها را به عنوان یک مفسّر گوش میدهند یک وقت اینها شهادت میدهند، شهادت اینها دلگرم کنندهتر است ﴿وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ﴾ بارزترین مصداق برای اولوا العلم اهل بیت عصمت و طهارت هستند اوّل انبیا و اولیا هستند که عترت طاهره(علیهم السلام) جزء اولیای الهیاند، بعد علمای ربانی. اینکه همهٴ ما میگوییم «اشهد أن لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» این شهادت هست، البته انسان وقتی که جلوتر رفت دیگر این کلمهٴ نورانی را بدون شهادت ذکر میکند. در مدخل اذان و إقامه سخن از «أشهد أن لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» است، وقتی به پایان اذان میرسد «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» هست دیگر سخن از «اشهد» نیست.
شهادت بر وحدانیت حق تعالی در بیان حضرت علی(علیه السلام)
در نهجالبلاغه شهادت بر وحدانیت زیاد به چشم میخورد: یکی همان خطبهٴ دوم نهجالبلاغه است که حضرت جزء بارزترین مصادیق اولوا العلم است و شهادت به وحدانیت حق میدهد در آغاز آن خطبه اینچنین است: «وَأشهد أن لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وحده لا شریک له شهادة ممتحناً اخلاصها معتقداً مصاصها نتمسّک بها أبداً ما أبقانا و ندّخرها لأهاویل ما یلقانا فإّنها عزیمة الایمان و فاتحة الاحسان و مرضاة الرّحمان و مدحرة الشّیطان» ؛ من شهادتی میدهم که اخلاص او آزمون شده است و مصاص و اصلش مورد اعتقاد من است و من به این شهادت وحدانیت ابداً تمسّک دارم، مادامی که خدا مرا نگه داشت و این شهادت را برای حوادث دردناک و هولناک قیامت ذخیره کردهام و این شهادت عزیمهٴ ایمان است ایمان مصمّم به این شهادت بسته است و فاتحهٴ احسان است. احسان چند معنا دارد یک وقت انسان کار خوب میکند این احسان است یعنی «أتی بفعلٍ حسنٍ» یک وقت احسان میکند یعنی نسبت به غیر نیکی روا میدارد که این «احسان إلی الغیر» است یکی هم در مقام سیر و سلوک به مرحلهٴ احسان میرسد، از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال شده است طبق این نقل که «ما الاحسان» احسان چه مقامی است فرمود: «الاحسان أن تعبد الله کأنّک تراه فإن لم تکن تراه فإنّه یراک» احسان آن است شما طوری خدا را عبادت بکنید که گویا میبینید طوری نماز بخوانید که گویا دارید با کسی حرف میزنید طوری رفتار کنید که گویا خدا را میبینید و اگر شما او را نمیبینید او شما را میبیند این حدیث سه ضلع دارد و سه مرحله، مرحلهٴ اولی همین نازلترین مرحله است که میفرماید طوری خدا را عبادت بکن که گویا خدا را میبینی، در مرحلهٴ بعد میفرماید: «فإن لم تکن تراه» نه «فإن لم تکن کأنّک تراه» یعنی اگر به مقام «أنّ» نرسیدی هنوز در مقام «کأنّ» هستی این مقام «کأنّ» ابتدای راه است که «الاحسان أن تعبد الله کأنّک تراه» آن «أنّ» پایان راه است. همان بیانی که حضرت امیر دارد که فرمود: «ما کنت أعبد ربّاً لم أره»، «کأنّ» دیگر نیست «أّنّ» است.
در این حدیث فرمود: «فإن لم تکن تراه»، مرحلهٴ بعد این است که «فإنّه یراک»؛ ببین که تو را میبیند. یک وقت انسان خدا را میبیند یک وقت کار خدا را هم میبیند، یک وقت خدا را میبیند و میبیند که خدا بصیر است احسان آن است هم در مقام فعل است هم در مقام اعتقاد و شهود، فرمود: «فإّنها عزیمة الایمان و فاتحة الاحسان و مرضاة الرّحمن» است و مایهٴ رضای خداست «و مدحرة الشّیطان» است که شیطان را دحر و طرد میکند، این در خطبهٴ دوم.
در خطبهٴ 85 این است که «و أشهد أن لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وحده لا شریک له ألاوّل لا شیء قبله و الآخر لا غایة له لا تقع الاُهام له علی صفةٍ و لا تعقد القلوب منه علی کیفیّةٍ و لا تناله التّجزئة و التّبعیض ولا تحیط به الأبصار و القلوب» که این هم بیان برخی از اوصاف ثبوتی و اوصاف سلبی است در متن شهادت.
مورد بعدی خطبهٴ 101 نهجالبلاغه است که میفرماید: «الحمدلله الأوّل قبل کلّ أوّل والآخر بعد کلّ آخر وبأولیّته وجب أن لا أوّل له» چون اوّلیّت، برای او ذاتی است اگر او مسبوق باشد دیگر اوّل نیست میشود اوّل نسبی اگر اوّلیّت او ذاتی بود و مطلق بود پس مسبوق به غیر نیست که غیر بشود اوّل «و بأوّلیّته وجب أن لا أوّل له و بآخریّته وجب أن لا آخر له و أشهد أن لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ شهادةً یوافق فیها السّرّ الإعلان والقلب اللّسان» شهادتی که ظاهرش با باطن یکی است، زبان با قلب یکی است این همان ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ هم خواهد بود یعنی اگر کسی قائم به قسط شد شهادت او هم شهادت توافق با سرّ و علن است و امثال ذلک. در موارد دیگر این تعبیرات هست عمده آن است که اگر کسی بخواهد به این مقام برسد راهش چیست در موارد دیگر فرمود عقل اگر از اسارت هوس آزاد شد میتواند شهادت بدهد آنگاه میشود اولواالعلم؛ منتها این را دربارهٴ مسئلهٴ زوال دنیا و فرا رسیدن آخرت ذکر فرمود در همان نامهٴ معروفی که برای شریحبنحارث که قاضی است نوشتند که نامهٴ سه از نامههای نهجالبلاغه است در آن نامه که همان جریان معروفی که خانهای را به هشتاد دینار خرید، در پایان آن نامه مرقوم فرمود: «شهد علی ذلک العقل إذا خرج من أسر الهوی و سلم من علائق الدنیا» ، عقل اگر از اسارت هوس بیرون بیاید آنچه که من گفتم میفهمد و شهادت میدهد و اگر از علاقههای دنیا سالم بماند آنچه را که من گفتم میپذیرد و شهادت میدهد اینها شهادت اولوا العلم است حالا معلوم میشود که مشهودٌبه، وحدت حق سبحانه و تعالی است و شاهد خدا و فرشتهها و اولوا العلم هستند و خدای سبحان در حالی که قائم به قسط است شهادت میدهد و اولوا العلم هم در حالی که قائم به قسط هستند شهادت میدهند، برای اینکه شهادت اینها سرّشان با علن مطابق است و امثال ذلک.
سرّ تکرار شهادت خداوند در کریمهٴ ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾
آنگاه سرّ تکرار معلوم میشود که چیست، چون در همین آیه فرمود: ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ که فصل اوّل بود ﴿وَالْمَلاَئِکَةُ﴾ که فصل دوّم بحث بود و ﴿وَأُولُوا الْعِلْمِ﴾ که فصل سوم بحث بود ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ حال ﴿اللّهُ﴾ بود، آنگاه جمعبندی آیه این است: ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ یعنی بگویید «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» حالا که همه شهادت میدهند شما برای چه منکرید، اگر اولوا العلم هستید که خودتان شهادت میدهید اگر اولوا العلم نیستید خدا که شهادت داد فرشتهها که شهادت دادند اولوا العلم که شهادت دادند شما هم بگویید ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ این جمعبندی آیه است این نتیجه است، نه اینکه تکرار باشد. اگر در محکمهٴ برهان عدهای منکرند و عدهای مدّعی و خدا شهادت میدهد فرشتهها شهادت میدهند اولوا العلم شهادت میدهند شما معطّل چه هستید، بگویید ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ خب، اگر بخواهید از قیام به قسط او پی ببرید هم قدرت را تثبیت کردهاید و هم حکمت را، پس بگویید ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ و اگر اولوا العلم هم شهادت میدهند آنها هم براساس نظم عالم شهادت میدهند آنها به استناد قدرت و حکمت خدا وحدانیت خدا، را ثابت کردند و شهادت میدهند.
راز ذکر عزت و حکمت در آیهٴ ﴿لاَ إِله إِلَّا هُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ﴾
پس همانطوری که اصل توحید را از آنها فرا گرفتید عزّت و حکمت را هم بشرح ایضاً[همچنین] از آنها فرا بگیرید؛ بگویید ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ گرچه افضل الکلمه «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» است هیچ کلمهای به فضیلت «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» نیامده. مرحوم ابن بابویه قمی(رضوان الله علیه) در کتاب توحیدش به نام توحید صدوق اوّلین فصلش «باب ثواب الموحدین» است. در آنجا چند روایتی نقل میکند که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که نه من، نه قبل از من احدی به عظمت کلمهٴ «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» حرفی نیاورد «ما قلت قدته و لا قال احد قبلی مثل لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» هیچ کسی به این اندازه حرف نیاورد نه من نه دیگری و این همان لطف الهی است که به ما آموخت. افضل الکلمه میشود «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» توصیف ذات اقدس الهی به عزّت و حکمت از متن این براهین استفاده میشود. خب، اگر خدای سبحان قائم به قسط است او باید علیم باشد قدیر باشد و حکیم باشد تا جهان را منظماً سرپرستی کند، او تنها عادل که نیست او سرپرست عدل است. ما که میگوییم فلان شخص عادل است یعنی چه؛ یعنی کارش را برابر شرع انجام میدهد شرع را که میگوییم شرع خوبی است شرعی است عادلانه یعنی چه، یعنی برابر با کلّ نظام است اگر کسی کارهای واجب را انجام داد از نظام آفرینش بهرهای میبرد اگر کسی به دامن محرّمات افتاد مثل ارتکاب سموم محروم خواهد شد. پس اگر گفتیم اشخاص عادلاند یعنی کارشان برابر شرع است، اگر گفتیم شرع منهاج عدل است صراطی است مستقیم یعنی هماهنگ با نظام هستی است نظام هستی که عدل است که «بالعدل قامت السماوات و الارض» قیّم این نظام عدل کیست، قیّمش ذات اقدس الهی است که ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ او نه تنها عادل است [بلکه] او سرپرست عدل است، همانطوری که خدا ﴿قَائِمٌ عَلَی کُلِّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ﴾ یعنی قیّوم عدل است نه خودش کار بد نمیکند ظلم نمیکند، بلکه عدل را سرپرستی میکند؛ قیّم عدل است، چون عدل کار اوست نه خود او، اگر عدل کار اوست ذات او کارش را سرپرستی میکند او میشود قیّم عدل، او میشود قائم به قسط است اگر او قائم به قسط است هم باید توانا باشد هم دانا، لذا فرمود او عزیز است او حکیم است ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ برای اینکه در این سه فصل خدا و پیامبر و اولوا العلم شهادت دادند، عزیز است نفوذ ناپذیر است قدیر است و حکیم است که «یضع کل شیء فی موضعه» لذا قائم به قسط است میشود ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اصل هدف اوّلی همان است که انبیا آوردند ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ است منتها این نازلترین مرتبه است که آدم خودش عادل باشد وگرنه هدف اوّلی «لیعدلوا» نیست ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ است.
شهادت به وحدانیت در زندگی ائمه اطهار(علیهم السلام)
در تفسیر مبارک نورالثقلین چند روایت است در زمینهٴ علم و شهادت اولوا العلم و عظمت علمای معارف الهی. اوّلین روایت را که از اصول کافی نقل میکنند این است که ائمّه(علیهم السلام) وقتی به دنیا میآیند میلاد آنها اینچنین است، وقتی از رحم مادرشان به دامن آمدند دست را روی زمین میگذارند و سر را به طرف آسمان بلند میکنند و این دست به زمین گذاشتن معنا دارد و سر به آسمان بلند کردن هم معنا دارد: «واضعاً یدیه علی الارض رافعاً رأسه إلی السماء فأما وضعه یدیه علی الارض فإنّه یقبض کلّ علمٍ لله أنزله من السماء إلی الارض»؛ همهٴ علوم زمینی را فرا میگیرد «و أمّا رفعه رأسه إلی السماء فإنّ منادیاً ینادی به من بطنان العرش من قِبَل ربّ العزة من الاُفق الأعلی باسمه و إسم أبیه»؛ آن فرشتهٴ غیب این امام مطهّر را با نام شریف او و نام پدر بزرگوارش صدا میزند میگوید «یا فلان بن فلان اثبت تثبت»؛ تو پایدار باش ثابت میشوی «فلعظیم ما خلقتک أنت صفوتی من خلقی و موضع سرّی و عیبة علمی» «عیبة» یعنی صندوق صندوق اسرار گنجینهٴ علم را میگویند عیبهٴ علم «وأمینی علی وحیی و خلیفتی فی أرضی لک و لمن تولاک أوجبت رحمتی و منحت جنانی و احللت جواری ثم وعزتی وجلالی لاُصلینّ» «إصلی» همان ﴿یَصْلَی النَّارَ﴾، ﴿یَصْلاَهَا﴾ و امثال ذلک، أصلا میکنم همان ﴿یَصْلَی النَّارَ الْکُبْرَی﴾ آن است ما اصلا میکنیم، آنها یصلی میشوند «لاُصلینّ من عاداک أشدّ عذابی و إن وسعت علیه فی دنیای من سعة رزقی» اگرچه او را ممکن است در دنیا از رزق برخوردار کنم ولی در قیامت بالأخره ﴿یَصْلَی النَّارَ الْکُبْرَی﴾ خواهد شد «فإذا انقضی الصوت» یعنی «صوتُ المنادی» از عرش که ندا میرسد و این مولود مطهّر آن ندا را میشنود وقتی آن ندا به پایان رسید «أجابهُ»؛ این امام مطهّر جواب میدهد آن ندا را «وهو واضعاً یدیه رافعاً رأسه إلی السماء یقولوا ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾»؛ هر امامی وقتی به دنیا میآید این آیه را میخواند با این تشریفات «فإذا قال ذلک اعطاه الله [تعالی] ألعلم الأوّل و العلم الآخر و استحق زیارة الرُّوح فی لیلة القدر» که امام همان است که به ارواح خمسه مؤید باشد.
چگونگی نزول سورهٴ فاتحة الکتاب و بعضی سُور
روایت بعدی را که لابد در مجمعالبیان ملاحظه فرمودید ایشان از مجمعالبیان نقل میکنند که «روی جعفربنمحمد (علیهالسلام) عن أبیه عن آبائه عن النبی(علیهم آلاف التهیّة و الثناء) قال: لمّا أراد الله عزّوجل أن ینزل فاتحة الکتاب و آیة الکرسی و شهد الله و قل اللهم مالک الملک إلی قوله بغیر حسابٍ»؛ وقتی خدای سبحان میخواست فاتحةالکتاب را نازل کند آیة الکرسی را نازل کند آیهٴ ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾ را نازل کند ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ المُلْکِ﴾ را نازل کند همین آیاتی که میگویند در نماز بخوانید در تعقیبات بخوانید، أحیاناً میگویند همین آیات مشتمل بر اسم اعظم است و مانند آن این آیات وقتی که فهمیدند میخواهند نازل بشوند «تعلّقن بالعرش و لیس بینهنّ و بین الله [سبحانه و تعالی] حجاب و قُلن یا ربّ تهبطنا الی دارالذنوب و إلی من یعصیک و نحن معلقات بالطهور وبالقدس»؛ ما را به پایین میفرستی در حالی که ما در جای قدس و طاهر به سر میبریم «فَقال و عزتی وجلالی ما من عبدٍ قرأکنّ فی دُبرِ کُلّ صلاة مکتوبةٍ الاّ أسکنته حظیرة القدس علی ما کان فیه و الاّ نظرت إلیه بعینی المکنونةِ فی کلّ یومٍ سَبعینَ نَظرةً و الاّ قضیتُ له فی کلّ یوم سبعین حاجةً أدناها المغفرة والاّ أعذتهُ من کلّ عدوٍّ و نصرتهُ علیه ولا یَمنعهُ دخول الجنة الاّ أن یموت» چون آیات قرآن قبل از اینکه به این موطن بیاید در موطن قدس بود، برای اینکه فرمود ما نازل کردیم و فرمود ﴿وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ آن موطن، سر جایش محفوظ است. اگر تنزّل کرده است و آمده اینجا و به کسوت لفظ در آمده است ارتباطش از امّالکتاب قطع نشد ولی همهٴ آیات، از آن مقام نازل نشدند هر کدام از آیهای از مخزن خاص آمدند آن آیات توحیدی است که از مرحلهٴ عالیه تنزّل کرده است و خواندن همهٴ آیات هم یکنواخت ثواب ندارد، لذا اصراری نداشتند که سورهٴ «مسد» را شما در تعقیبات بخوانید در نماز بخوانید در قنوتها بخوانید در سفرها بخوانید؛ اما در سورهٴ «توحید» به اینگونه از آیات توحیدی اصرارها هست و این فضایل برای این آیات آمده است نه آیات دیگر، گرچه همهشان در اصل نورانیت سهیماند.
بیان امام باقر(علیه السلام) دربارهٴ کریمهٴ ﴿شَهِدَ اللّهُ﴾
روایت بعدی که از تفسیر عیاشی است از جابر نقل شده است که میگوید من از امام باقر(سلام الله علیه) سؤال کردم این ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾ چیست «قال ابو جعفر ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ فإنّ الله تبارک و تعالی یشهد بها لنفسه» این آن احتمال سوم را در فصل اوّل تأیید میکند نه شهادت لفظی است نه شهادت فعلی است «یشهد بها لنفسه و هو کما قال» همانطور که خدا فرمود هست یعنی «یشهد بها لنفسه»، «فأما قوله ﴿وَالْمَلاَئِکَةُ﴾ فإنه تعالی أکرم الملائکة بالتّسلیم لربّهم و صدقوا و شهدوا کما شهد لنفسه» ملائکه اعتراف کردند اقرار کردند منقادند، همانطوری که خدا به وحدانیت شهادت داد، اینها هم به وحدانیت شهادت میدهند «وأما قوله و اولوا العلم قائما بالقسط فإن اولى العلم الانبیاء و الاوصیاء و هم قیام بالقسطُ» این نشان میدهد که این ﴿قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ که مؤخّر ذکر شد حال برای هر سه است ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾ در حالی که ﴿اللّهُ﴾ قائم به قسط است «شهدة الملائکه» در حالی که «کلّ واحد» قائم به قسط است «شهد اولوا العلم» در حالی که «کلّ واحد» قائم به قسطاند «وهم قیام بالقسط و القسط و هو العدلُ فی الظاهر و العدل فی الباطن امیرالمؤمنین (علیهالسلام)» چون عدل ممثل است دیگر یعنی هر چه انسان دربارهٴ عدل میگوید، عدل اگر بخواهد به صورت انسان ظهور کند میشود امام و امام اگر بخواهد به صورت وصف درآید میشود عدل «و العدل فی الباطن امیر المؤمنین(علیهم السلام)».
روایت بعدی که از ابیالحسن است ظاهراً حضرت ابی إبراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) است که ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ﴾ «قال هو الامام» یعنی مصداق کامل اولواالعلم همان امام است.
«والحمدالله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است