- 146
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 36 تا 38 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 36 تا 38 سوره انفال"
اسلام به معنای عامش که شامل همه ادیان ابراهیمی (ع) میشود
مسلمین اقامه صلاة و ایتاء زکاة دارند؛ یکی برای برقراری ارتباط خلق با خالق و یکی برای روابط حسنه بین مخلوقها
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللّهِ فَسَیُنْفِقُونَها ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ ٭ لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجْعَلَ الْخَبیثَ بَعْضَهُ عَلی بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمیعًا فَیَجْعَلَهُ فی جَهَنَّمَ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ ٭ قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلینَ﴾
اسلام به معنای عامش که شامل همه ادیان ابراهیمی (علیهم السلام) میشود این است که یک سلسله عبادتهای بدنی دارند و یک سلسله عبادتهای مالی برای برقراری ارتباط بین خود و خدایشان مسئله صوم و صلاة مطرح است که عبادتهای بدنی است برای تحکیم ارتباطشان با طبقه محروم مسئله زکات و کفارات و وجوه شرعی و اینها مطرح است پس یک سلسله عبادتهای بدنی است و یک سلسله عبادتهای مالی کفار که در قبال مسلمین صف آرایی کردند عبادتهای بدنی داشتند و عبادتهای مالی در قرآن راجع به عبادتهای بدنی و مالی مسلمین تعبیر به اقامه صلاة و ایتاء زکاة میشود که اینها یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة ولی درباره کفار میفرماید عبادتهای بدنی اینها همان مکاء و تصدیه است که ﴿وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ عبادتهای مالی آنها به جای اینکه انفاق بکنند فی سبیل الله تلاش و کوششان این است که ﴿یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ این دو مطلب مقابل با آن دو مطلبی است که مسلمین دارند پس مسلمین اقامه صلاة دارند و ایتاء زکاة هر دو عبادت است یکی برای برقراری ارتباط خلق با خالق یکی برای برقراری روابط حسنه بین مخلوقها اما کفار یک سلسله عبادتهای بدنی دارند که در حقیقت قطع ارتباط است همان آن تصدیه و مکاء است یک سلسله عبادتهای مالی هم دارند که انفاق است برای اینکه از راه خدا باز دارند.
مطلب دوم آن است که کفار تلاش و کوششان گام به گام برای جلوگیری از اسلام و ترقیات اسلام است در قدم اول صد از مسجد الحرام داشتند یعنی نه خودشان به احکام مسجد الحرام عمل میکردند نه اجازه میدادند مسلمانها در مسجد الحرام به عبادت بپردازند که این صد از مسجد الحرام بود لکن بعد از تشکیل حکومت در مدینه آنها به این صد از مسجد الحرام اکتفا نکردند بلکه به صد عن سبیل الله به قول المطلق پرداخت لذا آیه 34 این بود که ﴿وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾ و آیه 36 این است که ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ این برای براندازی نظام اسلامی تلاش و کوشش کردند این کاملاً فرق دارد در نوبتهای قبل اشاره شده بود به اینکه ظاهر قرآن این است که این خصیصه مال پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که با بودن آن حضرت در بین یک جمعیتی خدا مردم آن منطقه را عذاب نمیکند ﴿وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ﴾ و این بیان را طبق بیان امام باقر (سلام الله علیه) وجود مبارک حضرت امیر فرمود که دو امان برای مردم وجود داشت یکی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یکی هم استغفار مردم آن امان اول از دست ما رحلت کرده است و ما باید امان دوم را رعایت کنیم در اثنای آن بحث اشاره شد که احتمالاً این جزء خصایص النبی باشد وگرنه اگر همه ائمه (علیهم السلام) این حکم را میداشتند با بودن خود حضرت امیر (سلام الله علیه) آن حکم امان برای اهل ارض بود لکن در آن اثنا یک سلسله بحثهایی هم به طور اجمال گذشت که وجود مبارک امام معصوم و امام زمان در هر عصری که باشد «بیمنه رزق الوراء و بوجوده ثبت الارض و السماء» آیا این روایات فراوانی که وارد شده است «لو لا الحجه لساحت الارض باهلها» این کافی نیست برای اثبات اینکه آن برکت مشترک بین پیغمبر و امام (علیهم السلام) است پاسخش این است که آن لسان «لو لا الحجه لساخت الارض باهلها» که لسان روایات است و این جمله «بیمنه رزق الوراء و بوجوده ثبت الارض و السماء» که این مضمون در دعای عدیله است و این دعا متأسفانه مسند نیست گرچه مضمون پربرکتی دارد این معنایش آن است که اگر یک لحظهای امام معصوم در زمین نباشد بساط دنیا به قیامت تبدیل میشود آن یک مطلب خیلی عمیق و بلندی دارد که اگر یک لحظهای یک مدتی مثلاً امام نباشد «لساخت الارض باهلها» و همان است که «بوجوده ثبت فی الارض و السماء» و اگر امام معصوم نباشد دیگر دنیا به آخرت منتقل میشود لذا وقتی که وجود مبارک حضرت ولی عصر شهید میشود دالان انتقال دنیا به قیامت است این منافات ندارد که وجود مبارک امام باشد و مردم یک منطقه عذاب ببینند بنابراین پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو خصیصه دارد دو سمت دارد که یکیاش مخصوص آن حضرت است دیگری عام آنکه عام است این است که با بود پیغمبر «ساحت الارض باهلها» نیست این برکت برای معصومین دیگر ائمه دیگر (علیهم الصلاة و علیهم السلام) هستند چون همه اینها حجج الهیاند و اگر یک روزگاری امام معصوم رحلت کند و رخت بربندد و در بین مردم امام معصوم نباشد این زمینه انتقال دنیا به آخرت و تبدیل این نشئه به نشئه دیگر است اما خصیصه دیگر برکت دیگر که ظاهراً از مختصات پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است این است که با بود آن حضرت خداوند کسی را عذاب نمیکند در حضور آن حضرت یا با بود آن حضرت بعضی از انبیاء هم همینطور بودند وقتی از قومشان جدا شدند عذاب آمده است بنابراین این منافاتی با آن «لو لا الحجه لساخت الارض باهلها» ندارد.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ﴾ ظاهر این جمع مضاف این است که همه ثروتهایشان را میدهند در حالیکه اینها ینفقون بعض اموالهم و آن ضمیر ﴿فَسَیُنْفِقُونَها﴾ هم باز برمیگردد به اموالهم این نشانه شدت حرص آنهاست که گویا آنها حاضرند همه اموالشان را بدهند تا نظام اسلامی را براندازند ﴿یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ﴾ این شدت حرص آنها را میرساند وگرنه آنها بعضی از اموالشان را انفاق میکردند دو تا تأکید این مطلب را همراهی میکند یکی آوردن فعل مضارع است که نشانه استمرار است که ﴿یُنْفِقُونَ﴾ یعنی دائماً این کار را میکنند به تدریج یکی همان انگیزهشان که ﴿لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ است چون هدف آنها براندازی نظام است لذا هرگز دست از انفاق برنمیدارند اگر چنانچه لازم بود جهاد بدنی کنند که جهاد بدنی و اگر لازم بود جهاد مالی کنند که از جهاد مالی مضایقه نمیکنند.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾ در آیه 35 در سورهٴ مبارکهٴ اعراف آیه 39 به صورت دیگری بازگو شده است ﴿بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ﴾ بازگو شده است آیه 39 سورهٴ مبارکهٴ اعراف این است که وقتی دوزخیان به جهنم افتادند ﴿وَ قالَتْ أُولاهُمْ ِلأُخْراهُمْ فَما کانَ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ﴾ نه بما کنتم تکفرون سرّش آن است که آنجا کفر مشترک بین تابع و متبوع است چون همه به کفر مبتلا بودند لذا این طبقهای که اول آمدند و طبقهای که مثلاً متبوعاند به تابعونشان میگویند شما هم روشهایی داشتید که بالأخره شما را به دوزخ آورد هم پیروی بیجا باعث دوزخ رفتن است هم رهبری بیجا لذا آنها که گفتند ﴿إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾ تابع و متبوع که هر دو به جهنم میروند گرفتار تعلیل ﴿بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ﴾اند نه بما کنتم تکفرون چون بما کنتم تکفرون برای هر دو هست دیگر هیچ کدام از اینها نمیتوانند به دیگری بگویند که بما کنتم تکفرون چون هر دو کافر بودند لذا این فرق باعث شد که در آیه 39 سوره اعراف فرمود: ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ﴾ با اینکه این عذاب مربوط به خصوص آخرت است و در جریان ما جریان عذاب بدر و امثال ذلک است لذا گذشته از آن فرق که آن درباره عذاب آخرت است و در جریان ما عذاب دنیا را هم شامل میشود تعبیر ﴿بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ﴾ در آیه 39 سوره اعراف آمده و ﴿بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾ در آیه 35 سوره انفال که محل بحث است این تفاوت جوهریاش بود.
مطلب دیگر اینکه این کفار که حرصشان بر انفاق مال است تا از راه خدا باز بدارند سالکان سبیل حق را همین اموالی که مورد علاقه آنها بود و این را در راه براندازی آن نظام اسلامی هزینه میکردند عین این اموال که محبوب آنها بود برای آنها حسرت است در حالیکه انفاق این برای آنها حسرت است نه خود مال اسناد حسرت به اموال هم یک نحو مبالغه است برای اینکه اینها کارشان باعث حسرت آنهاست نه مالشان مال خب یک کالای جامدی است سبب حسرت نمیشود اما چون ﴿تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا﴾ به مال علاقه زیادی دارند همین مال را در راه صد عن سبیل الله هزینه کردند همین مال برای آنها حسرت است در حالیکه کار اینها برای اینها حسرت است ﴿ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ﴾ در جریان مغلوب شدن بر اساس به حسب ما یعلم منه جائز یا اسناد فعل به مجهول در صورتی که فاعل معلوم باشد و نیازی به ذکر نباشد اینجا معلوم نیست که غالب چه کسانی هستند فرمود اینها مغلوب میشوند این به دو قرینه نیازی به ذکر غالب و فاعل نبود برای اینکه بحث در جنگ مسلمین و کفار است وقتی گفته شد کفار مغلوب شدند یعنی مسلمین غالباند و نکته دیگر اینکه ذات اقدس اله مشخص کرد که غالب کهاند در سورهٴ مبارکهٴ مجادله فرمود: ﴿کَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾ در آیه 21 سورهٴ مبارکهٴ مجادله به این صورت آمده است ﴿إِنَّ الَّذینَ یُحَادُّونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ فِی اْلأَذَلِّینَ کَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾ پس حکم دین خدا و رهبران الهی و پیروان رهبران و دین خدا سرانجام پیروزند اگر گفته نشد غالب چه کسانیاند برای اینکه معلوم بود چه اینکه در جریان جنگ ایران و روم هم همین طور است آن روز دو امپراطوری و ابرقدرت در روی زمین بود یکی امپراطوری روم یکی امپراطوری ایران مثل آن وقتی که نظام شوروی و نظام غربی اینها رو در روی هم بودند اگر یک وقتی گفته میشد شورویها شکست خوردند یعنی غربیها آمریکاییها پیروز شدند و اگر گفته میشد آمریکاییها شکست خوردند یعنی شورویها پیروز شدند چون اینها رو در روی هم بودند کس دیگری نبود که اینها را شکست بدهد چون در عصر جنگ ایران و روم همین دو امپراطوری روی زمین حکومت میکردند دیگران جزء اقمار اینها بودند وقتی در آیه دوم سورهٴ مبارکهٴ روم میفرماید ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ معلوم میشود که غلبت الفارس دیگر غیر از ایران کسی نبود که بتواند امپراطوری روم را شکست بدهد نیازی به ذکر فاعل نبود وقتی فرمود رومیها شکست خوردند یعنی ایرانیها پیروز شدند بعد هم که میفرماید ﴿وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ﴾ یعنی ایرانیها شکست میخورند وقتی که قرینه باشد دیگر نیازی به ذکر احد الطرفین نیست یکجا فاعل محذوف میشود به وجود قرینه یکجا مفعول محذوف میشود به فعل قرینه در ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ آیه 2 غالب محذوف شد یعنی معلوم نیست چون فعل مبنی مجهول است در آیه 3 که ﴿سَیَغْلِبُونَ﴾ است مغلوب معلوم نیست که کیست یعنی ذکر نشده چون در هر دو جا معلوم است که چه کسی غالب است و چه کسی مغلوب لذا یکجا غالب ذکر نشده یکجا مغلوب ذکر نشده اینجا هم همین طور است وقتی که میفرماید که ثم یغلبون یعنی مسلمین غالب میشوند اما ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ﴾ این گذشته از اینکه اسم ظاهر است برای تعلیل مسئله است برای این نکته هم هست که کفار بالأخره به جهنم میرود و تقدیم الی جهنم که متعلق است بر یحشرون این تنها برای این نیست که فواصل آیات همه با واو و نون ختم میشود مثلاً یکجا یعلمون دارد یکجا تکفرون دارد یکجا خاسرون دارد یکجا اولین دارد و مانند آن یکی برای همان رعایت فواصل آیات است دوم برای افاده حصر است یا تنها راهی که دارند این است که جهنم بروند این چنین نیست که به اعراف بروند یا جای دیگری در قیامت بر اینها فرض بشود اینها فقط جهنمیاند ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ﴾ تمام این کارها برای آن است که بالأخره روزی در پیش است که ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ حاکم است ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ گاهی از اینها به عنوان کافر یاد میکند گاهی از اینها به عنوان خبیث یاد میکند به لحاظ تعبیرات نقلی سخن از ایمان و کفر است به لحاظ تعبیرات عقلی سخن از خبث و طیب و خبیث و طیب است ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾.
مطلب دیگر آن است که این کفر ملت واحده بود و همه اینها در براندازی نظام اسلامی تلاش و کوشش میکردند که ید واحده باشند چون در دنیا تلاش و کوششان این بود برابر آیه 19 سورهٴ مبارکهٴ جن ﴿وَ أَنَّهُ لَمّا قامَ عَبْدُ اللّهِ یَدْعُوهُ کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَدًا﴾ متراکب بودند تلبد داشتند تراکم داشتند .. داشتند این گروه و همفکران این گروه که علیه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لبد بودند تلبد داشتند تجمع داشتند تراکم داشتند سرنوشت تلخ و مشئوم همین گروه این است ﴿وَ یَجْعَلَ الْخَبیثَ بَعْضَهُ عَلی بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمیعًا فَیَجْعَلَهُ فی جَهَنَّمَ﴾ خب آنکه در دنیا علیه اسلام تلبد دارد تجمع دارد تراکم دارد در آخرت هم روی هم انباشته میشوند و به جهنم فرستاده میشوند خود همین این اجتماعشان یک عذاب مضاعفی است برای او ﴿فَیَرْکُمَهُ جَمیعًا فَیَجْعَلَهُ فی جَهَنَّمَ﴾ آنگاه ﴿أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ﴾.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ﴾ این اختصاصی به کفار عصر نزول وحی ندارد این یک قانون عام است کافر در هر عصر و مصری اگر توبه بکند گناهان قبلیاش بخشوده میشود نه عبادتهای بدنی قضا دارد نه عبادتهای مالی ترمیم دارد ﴿یُغْفَرْ لَهُمْ﴾ چه کفار عصر نزول وحی چه کفار بعدی برخیها آن طوری که جناب فخر رازی نقل میکند از حنفیه آنها فکر میکردند که کفار مخاطب به فروع نیستند احکام فقهی فقط متعلق به مسلمانهاست کافران مکلف به فروع نیستند برای اینکه کفار در ظرف کفر اگر مکلف باشد اینکه محال است در ظرف کفر بتواند نماز بخواند روزه بگیرد اینکه به خدا معتقد نیست او که به وحی معتقد نیست پس در ظرف کفر این اطاعت محال است اگر از کفر برگشت و توبه کرد و مسلمان شد که مکلف نیست و قائلون جبر «الاسلام یجب ما قبله» است و همین کریمه که فرمود: ﴿إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ﴾ یعنی دیگر قضا ندارد که از این به بعد هم که مسلمان است و مثل سایر مسلمین مکلف است پس کافر چه وقت مکلف به فروع است این خلاصه برهانی است که فخر رازی از آنها نقل میکند و نقدی هم ندارد پاسخش این است که کافر مکلف هست به فروع همان طوری که مکلف است به اصول و اینکه گفتید در ظرف کفر تکلیف امتثال محال است این ممتنع به اختیار است نه ممتنع ذاتی این امتناع به اختیار لا ینافی بالاختیار این اگر توبه کند باید هم توبه بکند میتواند شرط صحت را تحصیل کند شرط وجوبش که حاصل است منتهی شرط صحت را ندارد شرط صحت هم حصولی نیست تحصیلی است بلوغ شرط وجوب است حصولی است تحصیلی نیست که کسی بلوغ را تحصیل کند اما اسلام شرط صحت است منتهی شرط تحصیلی است نه حصولی نه اینکه اگر یک وقتی مسلمان شد مکلف است نه باید اسلام بیاورد و مکلف هم هست و تکلیف هم در حقیقت تشریف است خب این شخص مکلف هست و خطاب دارد و اگر چنانچه تحصیل نکرده شرط صحت را در قیامت عقاب میشود هم بر ترک اصول و هم بر ترک فروع هم عقابش میکنند چرا موحد نشدی هم عقابش میکنند چرا نماز نخواندی پس این اثر کلامی دارد و مکلف هم هست وقتی هم که مکلف شده است از او عفو میشود بخشوده میشود یعنی این سقوط بعد از ثبوت است اینکه ذات اقدس اله میفرماید که اگر اینها توبه کردند ما میبخشیم معلوم میشود که قبلاً که نماز نمیخواندند روزه نمیگرفتند یا واجبات مالی را تعدیه نمیکردند گناه کردهاند و اگر مکلف نبودند خدا باید چه را ببخشد؟ این کریمه نشان میدهد که این خطابات متوجه اینهاست و الآن همان طوری که درباره ترک اصول معصیت میکنند درباره ترک فروع هم معصیت میکنند منتهی اگر توبه بکنند این توبه گناهان کرده را باعث میشود خدا گناهان کرده را میبخشد قبلاً گناه میکردند که نماز نمیخواندند الآن که توبه کردند آن گناهانشان بخشوده میشود نه اینکه الآن مکلف نیستند مشابه این شبهه در فرمایشات مرحوم آقای خویی (رضوان الله علیه) هم هست که ایشان میگوید به فروع مکلف نیستند این سخن بالأخره ناصواب است خب وقتی توبه کردند واقعاً توبه شستشو است اینکه میگویند آب توبه آب توبه آنها جزء تشریفات و سنن و آداب است وگرنه خود توبه آب است آدم را پاک میکند این چنین نیست که انسان یک مقداری آب بگیرد و دم بزند و بخورد آب توبه یعنی آبی که همان توبه است آدم را واقعاً پاک میکند آن عزم واقعاً مطهر است و احکام وضعی و تکلیفی کلاً را برمیدارد خب در همین عالم است که این کودهای بدبو به صورت گل و ریحان در میآیند دیگر آن مبدل السیئات بالحسنات در همین عالم کار میکند دیگر خب انسان چقدر باید بیچاره باشد از این کودهای بدبو هم بدتر باشد که بالأخره نیفتد در دامن گل و ریاحین و باغ و به صورت میوه در بیاید آنکه همیشه کود میماند آن معلوم میشود که نرفت به سراغ باغ و بوستان اگر در باغ برود بالأخره یک روزی او هم میوه شیرین در میآید دیگر این سیئات تبدیل به حسنات ممکن است چون ما در نشئه حرکتیم نشئه تبدیلیم نشئه این نیستیم که الیوم حسابٌ و لا عمل که در نشئه الیوم عملٌ و لا حساب به سر میبریم هم چیز ممکن است همان طوری که در این نشئه یک گل معطر اگر بپوسد پژمرده بشود متعفن میشود یک انسان مطهر و پاک هم اگر خدای ناکرده کج اندیش در بیاید آن هم متعفن میشود و همان طوری که همین کودهای بدبو اگر بیفتد در مسیر در جذب این درختهای مثمر به صورت گلابی معطر و شاداب در میآید یک انسان هم اگر بیفتد در بحثهای تهذیب نفس و در درس و بحث و اسلام بالأخره با شجره طوبی آشنا میشود جذب میشود یک میوه خوبی هم میدهد این راه برای تبدیل هست هم در احکام تکلیفی و هم در احکام وضعی بالأخره ﴿قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ﴾ کفار هم به فروع مکلفاند و هم به اصول ﴿وَ إِنْ یَعُودُوا﴾ نه یعودوا الی الکفر اگر یعودوا چون اینها که دیگر توبه نکردند که خدا به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید به این کفاری که عبادت بدنیشان مکاء و تصدیه است عبادت مالیشان انفاق اموال است برای صد عن سبیل الله به اینها بگو اگر برگشتند به همین صد عن سبیل الله ﴿فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلینَ﴾ این یک فعل ماضی است که در حقیقت نشانه تحقق وقوع است مستقبل محقق الوقوع در حکم ماضی است مضت گذشت یعنی میگذرد مضی و نفوذ دارد سنتی که از ذات اقدس اله بود برای تنبیه تبهکاران درباره اینها هم تمضی منتهی چون مستقبل محقق الوقوع است از او به عنوان ماضی یاد کردند وگرنه در بخشهای دیگر با فعل مضارع یاد شده است در سورهٴ مبارکهٴ فاطر به این صورت آمده است آیه چهل و سوم سورهٴ مبارکهٴ فاطر این است ﴿اسْتِکْبارًا فِی اْلأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّی وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّی إِلاّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ سُنَّةَ اْلأَوَّلینَ﴾ یعنی این هل استفهام انکاری است یعنی لا ینظرون الا سنة الاولین لا ینظرون یعنی لا ینتظرون الا سنت الاولین یعنی اینها فقط منتظرند که عذاب الهی بیاید سنتی که به قوم عاد و ثمود رحم نکرد به اینها هم رحم نمیکند پس اینکه میفرماید ﴿فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلینَ﴾ یعنی تمضی سنت الاولین درباره اینها هم هست.
«و الحمد لله رب العالمین»
اسلام به معنای عامش که شامل همه ادیان ابراهیمی (ع) میشود
مسلمین اقامه صلاة و ایتاء زکاة دارند؛ یکی برای برقراری ارتباط خلق با خالق و یکی برای روابط حسنه بین مخلوقها
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللّهِ فَسَیُنْفِقُونَها ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ ٭ لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجْعَلَ الْخَبیثَ بَعْضَهُ عَلی بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمیعًا فَیَجْعَلَهُ فی جَهَنَّمَ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ ٭ قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلینَ﴾
اسلام به معنای عامش که شامل همه ادیان ابراهیمی (علیهم السلام) میشود این است که یک سلسله عبادتهای بدنی دارند و یک سلسله عبادتهای مالی برای برقراری ارتباط بین خود و خدایشان مسئله صوم و صلاة مطرح است که عبادتهای بدنی است برای تحکیم ارتباطشان با طبقه محروم مسئله زکات و کفارات و وجوه شرعی و اینها مطرح است پس یک سلسله عبادتهای بدنی است و یک سلسله عبادتهای مالی کفار که در قبال مسلمین صف آرایی کردند عبادتهای بدنی داشتند و عبادتهای مالی در قرآن راجع به عبادتهای بدنی و مالی مسلمین تعبیر به اقامه صلاة و ایتاء زکاة میشود که اینها یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة ولی درباره کفار میفرماید عبادتهای بدنی اینها همان مکاء و تصدیه است که ﴿وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ عبادتهای مالی آنها به جای اینکه انفاق بکنند فی سبیل الله تلاش و کوششان این است که ﴿یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ این دو مطلب مقابل با آن دو مطلبی است که مسلمین دارند پس مسلمین اقامه صلاة دارند و ایتاء زکاة هر دو عبادت است یکی برای برقراری ارتباط خلق با خالق یکی برای برقراری روابط حسنه بین مخلوقها اما کفار یک سلسله عبادتهای بدنی دارند که در حقیقت قطع ارتباط است همان آن تصدیه و مکاء است یک سلسله عبادتهای مالی هم دارند که انفاق است برای اینکه از راه خدا باز دارند.
مطلب دوم آن است که کفار تلاش و کوششان گام به گام برای جلوگیری از اسلام و ترقیات اسلام است در قدم اول صد از مسجد الحرام داشتند یعنی نه خودشان به احکام مسجد الحرام عمل میکردند نه اجازه میدادند مسلمانها در مسجد الحرام به عبادت بپردازند که این صد از مسجد الحرام بود لکن بعد از تشکیل حکومت در مدینه آنها به این صد از مسجد الحرام اکتفا نکردند بلکه به صد عن سبیل الله به قول المطلق پرداخت لذا آیه 34 این بود که ﴿وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾ و آیه 36 این است که ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ این برای براندازی نظام اسلامی تلاش و کوشش کردند این کاملاً فرق دارد در نوبتهای قبل اشاره شده بود به اینکه ظاهر قرآن این است که این خصیصه مال پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که با بودن آن حضرت در بین یک جمعیتی خدا مردم آن منطقه را عذاب نمیکند ﴿وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ﴾ و این بیان را طبق بیان امام باقر (سلام الله علیه) وجود مبارک حضرت امیر فرمود که دو امان برای مردم وجود داشت یکی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یکی هم استغفار مردم آن امان اول از دست ما رحلت کرده است و ما باید امان دوم را رعایت کنیم در اثنای آن بحث اشاره شد که احتمالاً این جزء خصایص النبی باشد وگرنه اگر همه ائمه (علیهم السلام) این حکم را میداشتند با بودن خود حضرت امیر (سلام الله علیه) آن حکم امان برای اهل ارض بود لکن در آن اثنا یک سلسله بحثهایی هم به طور اجمال گذشت که وجود مبارک امام معصوم و امام زمان در هر عصری که باشد «بیمنه رزق الوراء و بوجوده ثبت الارض و السماء» آیا این روایات فراوانی که وارد شده است «لو لا الحجه لساحت الارض باهلها» این کافی نیست برای اثبات اینکه آن برکت مشترک بین پیغمبر و امام (علیهم السلام) است پاسخش این است که آن لسان «لو لا الحجه لساخت الارض باهلها» که لسان روایات است و این جمله «بیمنه رزق الوراء و بوجوده ثبت الارض و السماء» که این مضمون در دعای عدیله است و این دعا متأسفانه مسند نیست گرچه مضمون پربرکتی دارد این معنایش آن است که اگر یک لحظهای امام معصوم در زمین نباشد بساط دنیا به قیامت تبدیل میشود آن یک مطلب خیلی عمیق و بلندی دارد که اگر یک لحظهای یک مدتی مثلاً امام نباشد «لساخت الارض باهلها» و همان است که «بوجوده ثبت فی الارض و السماء» و اگر امام معصوم نباشد دیگر دنیا به آخرت منتقل میشود لذا وقتی که وجود مبارک حضرت ولی عصر شهید میشود دالان انتقال دنیا به قیامت است این منافات ندارد که وجود مبارک امام باشد و مردم یک منطقه عذاب ببینند بنابراین پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو خصیصه دارد دو سمت دارد که یکیاش مخصوص آن حضرت است دیگری عام آنکه عام است این است که با بود پیغمبر «ساحت الارض باهلها» نیست این برکت برای معصومین دیگر ائمه دیگر (علیهم الصلاة و علیهم السلام) هستند چون همه اینها حجج الهیاند و اگر یک روزگاری امام معصوم رحلت کند و رخت بربندد و در بین مردم امام معصوم نباشد این زمینه انتقال دنیا به آخرت و تبدیل این نشئه به نشئه دیگر است اما خصیصه دیگر برکت دیگر که ظاهراً از مختصات پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است این است که با بود آن حضرت خداوند کسی را عذاب نمیکند در حضور آن حضرت یا با بود آن حضرت بعضی از انبیاء هم همینطور بودند وقتی از قومشان جدا شدند عذاب آمده است بنابراین این منافاتی با آن «لو لا الحجه لساخت الارض باهلها» ندارد.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ﴾ ظاهر این جمع مضاف این است که همه ثروتهایشان را میدهند در حالیکه اینها ینفقون بعض اموالهم و آن ضمیر ﴿فَسَیُنْفِقُونَها﴾ هم باز برمیگردد به اموالهم این نشانه شدت حرص آنهاست که گویا آنها حاضرند همه اموالشان را بدهند تا نظام اسلامی را براندازند ﴿یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ﴾ این شدت حرص آنها را میرساند وگرنه آنها بعضی از اموالشان را انفاق میکردند دو تا تأکید این مطلب را همراهی میکند یکی آوردن فعل مضارع است که نشانه استمرار است که ﴿یُنْفِقُونَ﴾ یعنی دائماً این کار را میکنند به تدریج یکی همان انگیزهشان که ﴿لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللّهِ﴾ است چون هدف آنها براندازی نظام است لذا هرگز دست از انفاق برنمیدارند اگر چنانچه لازم بود جهاد بدنی کنند که جهاد بدنی و اگر لازم بود جهاد مالی کنند که از جهاد مالی مضایقه نمیکنند.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾ در آیه 35 در سورهٴ مبارکهٴ اعراف آیه 39 به صورت دیگری بازگو شده است ﴿بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ﴾ بازگو شده است آیه 39 سورهٴ مبارکهٴ اعراف این است که وقتی دوزخیان به جهنم افتادند ﴿وَ قالَتْ أُولاهُمْ ِلأُخْراهُمْ فَما کانَ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ﴾ نه بما کنتم تکفرون سرّش آن است که آنجا کفر مشترک بین تابع و متبوع است چون همه به کفر مبتلا بودند لذا این طبقهای که اول آمدند و طبقهای که مثلاً متبوعاند به تابعونشان میگویند شما هم روشهایی داشتید که بالأخره شما را به دوزخ آورد هم پیروی بیجا باعث دوزخ رفتن است هم رهبری بیجا لذا آنها که گفتند ﴿إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ﴾ تابع و متبوع که هر دو به جهنم میروند گرفتار تعلیل ﴿بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ﴾اند نه بما کنتم تکفرون چون بما کنتم تکفرون برای هر دو هست دیگر هیچ کدام از اینها نمیتوانند به دیگری بگویند که بما کنتم تکفرون چون هر دو کافر بودند لذا این فرق باعث شد که در آیه 39 سوره اعراف فرمود: ﴿فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ﴾ با اینکه این عذاب مربوط به خصوص آخرت است و در جریان ما جریان عذاب بدر و امثال ذلک است لذا گذشته از آن فرق که آن درباره عذاب آخرت است و در جریان ما عذاب دنیا را هم شامل میشود تعبیر ﴿بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ﴾ در آیه 39 سوره اعراف آمده و ﴿بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ﴾ در آیه 35 سوره انفال که محل بحث است این تفاوت جوهریاش بود.
مطلب دیگر اینکه این کفار که حرصشان بر انفاق مال است تا از راه خدا باز بدارند سالکان سبیل حق را همین اموالی که مورد علاقه آنها بود و این را در راه براندازی آن نظام اسلامی هزینه میکردند عین این اموال که محبوب آنها بود برای آنها حسرت است در حالیکه انفاق این برای آنها حسرت است نه خود مال اسناد حسرت به اموال هم یک نحو مبالغه است برای اینکه اینها کارشان باعث حسرت آنهاست نه مالشان مال خب یک کالای جامدی است سبب حسرت نمیشود اما چون ﴿تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا﴾ به مال علاقه زیادی دارند همین مال را در راه صد عن سبیل الله هزینه کردند همین مال برای آنها حسرت است در حالیکه کار اینها برای اینها حسرت است ﴿ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ﴾ در جریان مغلوب شدن بر اساس به حسب ما یعلم منه جائز یا اسناد فعل به مجهول در صورتی که فاعل معلوم باشد و نیازی به ذکر نباشد اینجا معلوم نیست که غالب چه کسانی هستند فرمود اینها مغلوب میشوند این به دو قرینه نیازی به ذکر غالب و فاعل نبود برای اینکه بحث در جنگ مسلمین و کفار است وقتی گفته شد کفار مغلوب شدند یعنی مسلمین غالباند و نکته دیگر اینکه ذات اقدس اله مشخص کرد که غالب کهاند در سورهٴ مبارکهٴ مجادله فرمود: ﴿کَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾ در آیه 21 سورهٴ مبارکهٴ مجادله به این صورت آمده است ﴿إِنَّ الَّذینَ یُحَادُّونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ فِی اْلأَذَلِّینَ کَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی﴾ پس حکم دین خدا و رهبران الهی و پیروان رهبران و دین خدا سرانجام پیروزند اگر گفته نشد غالب چه کسانیاند برای اینکه معلوم بود چه اینکه در جریان جنگ ایران و روم هم همین طور است آن روز دو امپراطوری و ابرقدرت در روی زمین بود یکی امپراطوری روم یکی امپراطوری ایران مثل آن وقتی که نظام شوروی و نظام غربی اینها رو در روی هم بودند اگر یک وقتی گفته میشد شورویها شکست خوردند یعنی غربیها آمریکاییها پیروز شدند و اگر گفته میشد آمریکاییها شکست خوردند یعنی شورویها پیروز شدند چون اینها رو در روی هم بودند کس دیگری نبود که اینها را شکست بدهد چون در عصر جنگ ایران و روم همین دو امپراطوری روی زمین حکومت میکردند دیگران جزء اقمار اینها بودند وقتی در آیه دوم سورهٴ مبارکهٴ روم میفرماید ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ معلوم میشود که غلبت الفارس دیگر غیر از ایران کسی نبود که بتواند امپراطوری روم را شکست بدهد نیازی به ذکر فاعل نبود وقتی فرمود رومیها شکست خوردند یعنی ایرانیها پیروز شدند بعد هم که میفرماید ﴿وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ﴾ یعنی ایرانیها شکست میخورند وقتی که قرینه باشد دیگر نیازی به ذکر احد الطرفین نیست یکجا فاعل محذوف میشود به وجود قرینه یکجا مفعول محذوف میشود به فعل قرینه در ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ آیه 2 غالب محذوف شد یعنی معلوم نیست چون فعل مبنی مجهول است در آیه 3 که ﴿سَیَغْلِبُونَ﴾ است مغلوب معلوم نیست که کیست یعنی ذکر نشده چون در هر دو جا معلوم است که چه کسی غالب است و چه کسی مغلوب لذا یکجا غالب ذکر نشده یکجا مغلوب ذکر نشده اینجا هم همین طور است وقتی که میفرماید که ثم یغلبون یعنی مسلمین غالب میشوند اما ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ﴾ این گذشته از اینکه اسم ظاهر است برای تعلیل مسئله است برای این نکته هم هست که کفار بالأخره به جهنم میرود و تقدیم الی جهنم که متعلق است بر یحشرون این تنها برای این نیست که فواصل آیات همه با واو و نون ختم میشود مثلاً یکجا یعلمون دارد یکجا تکفرون دارد یکجا خاسرون دارد یکجا اولین دارد و مانند آن یکی برای همان رعایت فواصل آیات است دوم برای افاده حصر است یا تنها راهی که دارند این است که جهنم بروند این چنین نیست که به اعراف بروند یا جای دیگری در قیامت بر اینها فرض بشود اینها فقط جهنمیاند ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ﴾ تمام این کارها برای آن است که بالأخره روزی در پیش است که ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ حاکم است ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ گاهی از اینها به عنوان کافر یاد میکند گاهی از اینها به عنوان خبیث یاد میکند به لحاظ تعبیرات نقلی سخن از ایمان و کفر است به لحاظ تعبیرات عقلی سخن از خبث و طیب و خبیث و طیب است ﴿لِیَمیزَ اللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾.
مطلب دیگر آن است که این کفر ملت واحده بود و همه اینها در براندازی نظام اسلامی تلاش و کوشش میکردند که ید واحده باشند چون در دنیا تلاش و کوششان این بود برابر آیه 19 سورهٴ مبارکهٴ جن ﴿وَ أَنَّهُ لَمّا قامَ عَبْدُ اللّهِ یَدْعُوهُ کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَدًا﴾ متراکب بودند تلبد داشتند تراکم داشتند .. داشتند این گروه و همفکران این گروه که علیه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لبد بودند تلبد داشتند تجمع داشتند تراکم داشتند سرنوشت تلخ و مشئوم همین گروه این است ﴿وَ یَجْعَلَ الْخَبیثَ بَعْضَهُ عَلی بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمیعًا فَیَجْعَلَهُ فی جَهَنَّمَ﴾ خب آنکه در دنیا علیه اسلام تلبد دارد تجمع دارد تراکم دارد در آخرت هم روی هم انباشته میشوند و به جهنم فرستاده میشوند خود همین این اجتماعشان یک عذاب مضاعفی است برای او ﴿فَیَرْکُمَهُ جَمیعًا فَیَجْعَلَهُ فی جَهَنَّمَ﴾ آنگاه ﴿أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ﴾.
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ﴾ این اختصاصی به کفار عصر نزول وحی ندارد این یک قانون عام است کافر در هر عصر و مصری اگر توبه بکند گناهان قبلیاش بخشوده میشود نه عبادتهای بدنی قضا دارد نه عبادتهای مالی ترمیم دارد ﴿یُغْفَرْ لَهُمْ﴾ چه کفار عصر نزول وحی چه کفار بعدی برخیها آن طوری که جناب فخر رازی نقل میکند از حنفیه آنها فکر میکردند که کفار مخاطب به فروع نیستند احکام فقهی فقط متعلق به مسلمانهاست کافران مکلف به فروع نیستند برای اینکه کفار در ظرف کفر اگر مکلف باشد اینکه محال است در ظرف کفر بتواند نماز بخواند روزه بگیرد اینکه به خدا معتقد نیست او که به وحی معتقد نیست پس در ظرف کفر این اطاعت محال است اگر از کفر برگشت و توبه کرد و مسلمان شد که مکلف نیست و قائلون جبر «الاسلام یجب ما قبله» است و همین کریمه که فرمود: ﴿إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ﴾ یعنی دیگر قضا ندارد که از این به بعد هم که مسلمان است و مثل سایر مسلمین مکلف است پس کافر چه وقت مکلف به فروع است این خلاصه برهانی است که فخر رازی از آنها نقل میکند و نقدی هم ندارد پاسخش این است که کافر مکلف هست به فروع همان طوری که مکلف است به اصول و اینکه گفتید در ظرف کفر تکلیف امتثال محال است این ممتنع به اختیار است نه ممتنع ذاتی این امتناع به اختیار لا ینافی بالاختیار این اگر توبه کند باید هم توبه بکند میتواند شرط صحت را تحصیل کند شرط وجوبش که حاصل است منتهی شرط صحت را ندارد شرط صحت هم حصولی نیست تحصیلی است بلوغ شرط وجوب است حصولی است تحصیلی نیست که کسی بلوغ را تحصیل کند اما اسلام شرط صحت است منتهی شرط تحصیلی است نه حصولی نه اینکه اگر یک وقتی مسلمان شد مکلف است نه باید اسلام بیاورد و مکلف هم هست و تکلیف هم در حقیقت تشریف است خب این شخص مکلف هست و خطاب دارد و اگر چنانچه تحصیل نکرده شرط صحت را در قیامت عقاب میشود هم بر ترک اصول و هم بر ترک فروع هم عقابش میکنند چرا موحد نشدی هم عقابش میکنند چرا نماز نخواندی پس این اثر کلامی دارد و مکلف هم هست وقتی هم که مکلف شده است از او عفو میشود بخشوده میشود یعنی این سقوط بعد از ثبوت است اینکه ذات اقدس اله میفرماید که اگر اینها توبه کردند ما میبخشیم معلوم میشود که قبلاً که نماز نمیخواندند روزه نمیگرفتند یا واجبات مالی را تعدیه نمیکردند گناه کردهاند و اگر مکلف نبودند خدا باید چه را ببخشد؟ این کریمه نشان میدهد که این خطابات متوجه اینهاست و الآن همان طوری که درباره ترک اصول معصیت میکنند درباره ترک فروع هم معصیت میکنند منتهی اگر توبه بکنند این توبه گناهان کرده را باعث میشود خدا گناهان کرده را میبخشد قبلاً گناه میکردند که نماز نمیخواندند الآن که توبه کردند آن گناهانشان بخشوده میشود نه اینکه الآن مکلف نیستند مشابه این شبهه در فرمایشات مرحوم آقای خویی (رضوان الله علیه) هم هست که ایشان میگوید به فروع مکلف نیستند این سخن بالأخره ناصواب است خب وقتی توبه کردند واقعاً توبه شستشو است اینکه میگویند آب توبه آب توبه آنها جزء تشریفات و سنن و آداب است وگرنه خود توبه آب است آدم را پاک میکند این چنین نیست که انسان یک مقداری آب بگیرد و دم بزند و بخورد آب توبه یعنی آبی که همان توبه است آدم را واقعاً پاک میکند آن عزم واقعاً مطهر است و احکام وضعی و تکلیفی کلاً را برمیدارد خب در همین عالم است که این کودهای بدبو به صورت گل و ریحان در میآیند دیگر آن مبدل السیئات بالحسنات در همین عالم کار میکند دیگر خب انسان چقدر باید بیچاره باشد از این کودهای بدبو هم بدتر باشد که بالأخره نیفتد در دامن گل و ریاحین و باغ و به صورت میوه در بیاید آنکه همیشه کود میماند آن معلوم میشود که نرفت به سراغ باغ و بوستان اگر در باغ برود بالأخره یک روزی او هم میوه شیرین در میآید دیگر این سیئات تبدیل به حسنات ممکن است چون ما در نشئه حرکتیم نشئه تبدیلیم نشئه این نیستیم که الیوم حسابٌ و لا عمل که در نشئه الیوم عملٌ و لا حساب به سر میبریم هم چیز ممکن است همان طوری که در این نشئه یک گل معطر اگر بپوسد پژمرده بشود متعفن میشود یک انسان مطهر و پاک هم اگر خدای ناکرده کج اندیش در بیاید آن هم متعفن میشود و همان طوری که همین کودهای بدبو اگر بیفتد در مسیر در جذب این درختهای مثمر به صورت گلابی معطر و شاداب در میآید یک انسان هم اگر بیفتد در بحثهای تهذیب نفس و در درس و بحث و اسلام بالأخره با شجره طوبی آشنا میشود جذب میشود یک میوه خوبی هم میدهد این راه برای تبدیل هست هم در احکام تکلیفی و هم در احکام وضعی بالأخره ﴿قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ﴾ کفار هم به فروع مکلفاند و هم به اصول ﴿وَ إِنْ یَعُودُوا﴾ نه یعودوا الی الکفر اگر یعودوا چون اینها که دیگر توبه نکردند که خدا به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید به این کفاری که عبادت بدنیشان مکاء و تصدیه است عبادت مالیشان انفاق اموال است برای صد عن سبیل الله به اینها بگو اگر برگشتند به همین صد عن سبیل الله ﴿فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلینَ﴾ این یک فعل ماضی است که در حقیقت نشانه تحقق وقوع است مستقبل محقق الوقوع در حکم ماضی است مضت گذشت یعنی میگذرد مضی و نفوذ دارد سنتی که از ذات اقدس اله بود برای تنبیه تبهکاران درباره اینها هم تمضی منتهی چون مستقبل محقق الوقوع است از او به عنوان ماضی یاد کردند وگرنه در بخشهای دیگر با فعل مضارع یاد شده است در سورهٴ مبارکهٴ فاطر به این صورت آمده است آیه چهل و سوم سورهٴ مبارکهٴ فاطر این است ﴿اسْتِکْبارًا فِی اْلأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّی وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّی إِلاّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ سُنَّةَ اْلأَوَّلینَ﴾ یعنی این هل استفهام انکاری است یعنی لا ینظرون الا سنة الاولین لا ینظرون یعنی لا ینتظرون الا سنت الاولین یعنی اینها فقط منتظرند که عذاب الهی بیاید سنتی که به قوم عاد و ثمود رحم نکرد به اینها هم رحم نمیکند پس اینکه میفرماید ﴿فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلینَ﴾ یعنی تمضی سنت الاولین درباره اینها هم هست.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است