- 481
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 71 تا 73 سوره توبه _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 71 تا 73 سوره توبه _ بخش دوم"
امر به معروف و نهی از منکر در سایهٴ ولایت متقابل مؤمنان
شمول اوصاف ذکر شده در آیه بر همه مؤمنان
دستور خداوند به مبارزه و خشونت علیه کافران و منافقان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمْ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (71) وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (72) یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیر (73)﴾
امر به معروف و نهی از منکر در سایهٴ ولایت متقابل مؤمنان
اگر این جمله که به حسب ظاهر خبر است در صدد انشا باشد، در صدد جعل ولایت است برای مؤمنین و مؤمنات ولایت متقابل و همچنین در صدد امر به امر به معروف و نهی از منکر و امر به اقامه صلات ایتای زکات و امر به اطاعت از خدا و پیامبر است. قهراً با آیهای که درباره منافقین و منافقات نازل شده است که در آنجا سخن از ولایت نیامده میتواند هماهنگ باشد. چون خداوند ولایت را برای مؤمنین و مؤمنات جعل کرده است. برای منافقین و منافقات که جعل نکرده است. اگر مستقیماً در صدد وصف باشد و انشا ضمناً استفاده شود حقیقت ولایت که قرب است بین منافقون و منافقات نیست اینها از یکدیگر دور هستند چون دشمن یکدیگرند. ﴿الأخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ و عداوت همان تعدی و تجاوز و فاصله را میرساند. ولا آن قرب و نزدیکی را تفهیم میکند. چون منافقات و منافقون واقعاً از هم جدا هستند و نشانه این جدایی آن است که ﴿الأخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ و از طرفی هم ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ لعن متقابل است و عداوت متقابل است چنین چیزی با ولایت جمع نمیشود.
معنای ولایت دربارهٴ کافران و منافقان
و اگر در آیات دیگر نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آمده آیهٴ 73 که ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾ یا در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ 51 به این صورت آمده است ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَی أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾ این به معنای سرپرستی ظاهری است در امور دنیایی که در حقیقت یک عداوتی در درون این سرپرستی نهادینه شده است. این سرپرستی به معنای ولای قرب و نزدیکی و محبت و نصرت نیست. آنطوری کافران سرپرست یکدیگرند که آتش سرپرست هیزم است همانطوری که در سورهٴ «حدید» فرمود: مأوای آنها آتش است و آتش مولای بدی است والی بدی است ولی بدی است برای اینکه مولّی علیه او را میرنجاند و از بین میبرد. اگر والی به معنای سرپرست باشد به این معنا منافقون و منافقات، کفار و منافق ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾ آنطوری که آتش ولی هیزم است آن طوری که مولای هیزم است و اگر حقیقت ولایت به معنای نصرت و محبت است اینها هرگز ولی یکدیگر نیستند. چون در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آنجا اشاره فرمود که مأوای اینها آتش است و آتش مولای اینهاست. اینها در جهنم حضور دارند و تحت ولایت جهنم هستند. آیهٴ 15 سورهٴ «حدید» این بود. ﴿فَالْیَوْمَ لاَ یُؤْخَذُ مِنکُمْ فِدْیَةٌ وَلاَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلکُمْ﴾ خب پس اگر ولی به معنای والی و سرپرست شد، اعم از اینکه مولّی علیه را به خود نزدیک کند یا مولّی علیه را از بین ببرد، اعم از آنکه نصرت مولّی علیه را داشته باشد یا کینه او را، اعم از آن است که فاصله کم شود یا زیاد. اگر مولی به این معنا باشد کفار ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾، منافقین و منافقات ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾ هستند. اما اگر در حقیقت ولایت نصرت و محبت و مودّت مأخوذ باشد اینها عدو یکدیگرند. روی این دو نکته است که قران کریم گاهی کفار را و همچنین منافقات منافقین را اولیای یکدیگر میداند گاهی هم از تعبیر به اولیا پرهیز میکند. آیهای ندارد که اینها ولی هم نیستند تا اینکه احیاناً تضاد حس شود. گاهی تصریح میکند که اینها ولی یکدیگر هستند و گاهی چیزی نمیگوید. نظیر آیات محل بحث سورهٴ «توبه» نه اینکه بگوید اینها ولی هم نیستند تا اینکه آیات با هم اختلاف داشته باشند.
تبیین اختلاف توافقها در مسئله امر به معروف و نهی از منکر
مطلب دیگر آن است که این جریان امر به معروف و نهی از منکر اگر از این آیه حکم انشا استفاده بشود آن نزاع معروفی که در کتابهای فقهی مطرح است احیا خواهد شد، چون چند تا مسأله مورد اختلاف است. در اینکه امر به معروف و نهی از منکر نقلاً واجب است بین علما اختلافی نیست اما آیا دلیل عقلی بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر هم هست یا نه ؟افرادی مثل مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) قایل به وجوب عقلیاند در کنار دلیل نقلی، افرادی مثل سید مرتضی(رضوان الله علیه) و همفکرانشان منکر دلیل عقلی و وجوب عقلی هستند. ولی علی ای حال وجوب نقلی مورد اتفاق فریقین است. مطلب دیگری که مورد اختلاف است این است که امر به معروف و نهی از منکر واجب عینی است نظیر آنچه که مرحوم شیخ طوسی دارد و محقق در شریئع دارد و مانند آن یا نه واجب کفایی است که دیگران قایلاند. افرادی مثل مرحوم شیخ طوسی، محقق در شرایع قائلاند که امر به معروف واجب عینی است که به هر فردی واجب است منتها وقتی یکی قیام کرد موضوع منتفی میشود وقتی موضوع منتفی شد از دیگران ساقط است. نه اینکه نظیر واجب کفایی باشد که صرف قیام یکی کافی باشد و احدهم مکلف باشد مثلاً بلکه همه مکلفاند منتها با قیام بعضیها موضوع منتفی است. فرق است بین اینکه در اثر انتفای موضوع حکم ساقط بشود یا نه چون واجب کفایی است و بعضیها قیام کردند ساقط میشود مرحوم شیخ طوسی و محقق و مانند آنها نظر شریفشان این است که امر به معروف و نهی از منکر واجب عینی است منتها بر اثر قیام بعضیها چون موضوع از بین میرود حکم ساقط میشود. دیگران بر ایناند که واجب کفایی است. منشأ اختلاف نظر هم اختلاف آیات و ادلهای است که مسأله امر به معروف و نهی از منکر را به همراه دارد.
وجوب کفایی امر به معروف و نهی از منکر با استفاده از آیه
آیهٴ 104 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این است ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ خواستند از این «من» تبعیض بفهمند که از شما کسی باشد که امر به معروف بکند. از این آیه بیش از وجوب کفایی استفاده نمیشود. دیگران میگویند این «من» جنس را میفهماند نه اینکه تبعیض باشد. یعنی از جنس شما و سنخ شما امتی باشد که این کار را انجام میدهد مهمترین آیهای که مسأله امر به معروف را در بر دارد، یکی اش همین آیهٴ 104 سورهٴ «آلعمران» است که به صورت امر ذکر فرمود. فرمود: ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ﴾ که ﴿یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ بارها به عرضتان رسید که موعظه و ارشاد و اینها کاملاً بحثش از امر به معروف و نهی از منکر جداست. امر به معروف و نهی از منکر یک ولایت است، یک فرمانروایی متقابل است. این کار را بکن آن کار را نکن. اما موعظه و سخنرانی آن جزء دعوت به خیر است، مرز امر به معروف و نهی از منکر از موعظه و سخنرانی و کتاب نوشتن اینها کاملاً جداست. امر به معروف امر است و نهی از منکر نهی است، انشا است و وجوب اطاعت دارد. امر مولوی است منتها ولایت متقابل. دعوت به خیر چیز دیگر است. تعلیم چیز دیگر است آنجا که کسی چیزی نمیداند جای تعلیم است، آنجا که میداند ولی یادش رفته جان تذکره و تنبیه است، آنجا که میداند ولی معذور است جای راهگشایی و گرهگشایی است و مانند آن. آنجا که شخص عالماً و عامداً دارد معصیت میکند اینجا جای مبارزه است، جای جهاد است لذا غالباً امر به معروف و نهی از منکر را در جهاد ذکر میکنند. پس مسأله موعظه و ارشاد و نصیحت و دلالت و تنبیه و تذکره و تعلیم کاملاً مرزش جداست. مقام فرمانروایی است که این را بکن و آن را نکن چرا کردی و چرا میخواهی بکنی؟ چرا دیر میجنبی؟ این است و این ولایت حقی است متقابل که اسلام جعل کرده است که هر فردی نسبت به هر فرد دیگر این ولایت را دارد. یک ولایت مشروع مجعول متقابل است. بنابراین از آیه 104 نمیشود تبعیض فهمید.
اطاعت نکردن از امر به معروف و نهی از منکر، مستلزم مخالفت با حکم الهی و ولایت مؤمنان
اگر آیه محل بحث در صدد انشا باشد این دلالت میکند بر وجوب عمومی که ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ﴾ این حکم انشایی اول حکم انشایی دوم باید امر به معروف و نهی از منکر بکنند در اثر این ولای متقابل و دیگری حق معصیت ندارد یعنی اگر کسی ـ معاذالله ـ یک گناهی را دارد انجام میدهد یک مؤمنی هم که همه شرایط امر به معروف و نهی از منکر در او هست او را نهی میکند از این منکر که چرا این کار را میکنی؟ و آن شخص با بیاعتنایی آن کار را انجام میدهد این دو تا گناه کرده است نه یک گناه. یک گناه کرده که حرف خدا را نشنیده و یک گناه کرده که حرف مولای خود را اطاعت نکرده و این همین زید است که مولای اوست. مثل اینکه پدر کسی اگر نهی بکند پسر خود را که مبادا این کار را بکنی آن شخص این گناه را انجام بدهد دو تا معصیت کرده است یکی امر خدا را دومی امر پدر را که مولای اوست. منتها اینگونه از ولاها چون مجعول الهی است به دسترو خداست بازگشت همه این تکالیف به دستور خدا برمیگردد. یعنی دو تا حکم خدا را این شخص زیر پا گذاشته است. اگر ما از این آیهٴ 71 سورهٴ «توبه» که محل بحث است حکم انشایی استنباط کردیم چه اینکه بعید نیست، آنگاه یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر برای کل جامعه ایمانی است. ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ﴾ حالا که ولایت متقابل جعل شده است وظیفهشان این است که ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ و مانند آن.
شمول اوصاف ذکر شده در آیه بر همه مؤمنان
پرسش ...
پاسخ: نه این اوصاف خمسه برای کل مؤمنین و مؤمنات است. ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ﴾ آن وقت ﴿یَأْمُرُون﴾ همین مؤمنون و مؤمنات ﴿بِالْمَعْرُوفِ﴾ و همین مؤمنون و مؤمنات و جامعه ایمانی ﴿یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر﴾ همین مؤمنون و مؤمنات ﴿یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ نه اینکه این اوصاف برای گروهی از آنها باشد. مسأله اقامه نماز و ایتای زکات اطاعت از خدا اطاعت از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همه اینها احکامی است که متعلق به جامعه ایمانی است.
ادلّه وجوب امر به معروف و نهی از منکر و لزوم اطاعت از آمر به معروف و ناهی از منکر
پرسش ...
پاسخ: خب آنهایی که مثل مرحوم شیخ طوسیاند و قایل به وجوب عقلیاند، میگویند دلیل عقلی داریم بر وجوب این یک چیزی است که هم دلیل عقلی داریم بر وجوب هم دلیل نقلی داریم بر وجوب. اما آنها که منکر دلیل عقلیاند فقط دلیل نقلی بر وجوب است دلیل نقلی که بر وجوب شد وجوب اطاعت را به همراه دارد بالملازمه چون ممکن نیست که بر کسی امر واجب باشد ولی بر آن مخاطب ائتمار واجب نباشد. و صحیح نیست بر کسی نهی واجب باشد بر آن مخاطب تناهی و انتها واجب نباشد اگر بر زیدی که عالم است و واجد شرایط امر به معروف است، واجب است که عمرو را نهی کند ،بر عمرو هم واجب است که منتهی بشود، نهی پذیر بشود، اطاعت کند.
پرسش ...
پاسخ: خود این مسئولیت و خود این حکم برای اینکه ضامن اجرای اوست، حرمت خاص خودش را دارد، احترام مخصوص خودش را دارد. گرچه این وسیله است برای آن، اما این یک واجب جدایی است این پشتوانه آن است. یک وقت است که شخص دارد موعظه میکند یاد میدهد ارشاد میکند که بدان فلان چیز واجب است و فلان چیز حرام است. حالا که مثلاً میخواهی مکه بروی ایام حج و عمره است فلان چیز در حال احرام حرام است فلان چیز در حال احرام واجب است، اینها را دارد میگوید. حالا موعظه میکند، ،روحانی کاروان است، نصیحت میکند، هدایت میکند، تعلیم میدهد، اینها برای تعلیم و ارشاد است ولی در موقع عمل میبیند که شخص در حال احرام دارد صید میکند، همه مسایل را هم میداند، اینجا به او میگوید که نکن این کار را. بر این شخص اگر صید کرده دو تا گناه مترتب است. یکی ﴿لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ را زیر پا گذاشته است و یکی نهی از منکر را زیر پا گذاشته است. این نهی از منکر مقام ولایت متقابل جامعه اسلامی نسبت به یکدیگر است، غیر از مسأله ارشاد است.
وظیفه مؤمنان اختیارات و حکومت اسلامی در اجرای امر به معروف و نهی از منکر
پرسش ...
پاسخ: حالا کارهایی که مربوط به ضرب و امثال ذلک است آن مرحله سوم و چهارم امر به معروف و نهی از منکر است که قوه اجرایی و قوه قهریه پشتش است منتها به دستگاه دولت مربوط است یعنی. یعنی چهار مرحله که برای امر به معروف و نهی از منکر است دو مرحلهاش مربوط به توده مردم است. یکی آن انزجار قلبی است که هیچ یکی هم بازداشتن که این کار را نکن، هر کسی میتواند جلوی دیگری را بگیرد با فرمان دادن آنطوری که پلیس فرمان میدهد، آنطوری که دیگران فرمان میدهند. اگر او گوش نکرد و احتیاج به نیروی قهری است که او را بگیرند با زدن و مانند آن یک کسی دارد سرقت مسلحانه میکند، کسی معصیتی را دارد انجام میدهد یا ماه رمضان علنی دارد روزه میخورد، خب آدم باید جلویش را بگیرد. جلویش را بگیرد یعنی چه؟ حالا اگر واقعاً مریض است و مسافر است که نهی از منکر نیست، نصیحت میکند و تعلیم و تذکر میدهد که ارشاد است اما کسی عالماً و عامداً دارد روزه میگیرد، این باید جلویش را بگیرند، یعنی اعتراض بکنند که اینکار را نکن بعد از آن انزجار قبلی. اگر اینها اثر نکرد حالا باید مسأله قهر و زدن و اینها باشد. از این مرحله سوم به بعد یا بالاتر از زدن که حتی گاهی به کشتن میرسد، این دیگر مربوط به حکومت است وگرنه میشود هرج و مرج. حالا اگر کسی دارد سرقت مسلحانه میکند خب آدم همینطور باید نگاه کند یا باید جلویش را بگیرد. او چون مسلح است یک نیروی مسلحی میخواهد که جلویش را بگیرد. این کار دولت است، دیگر کار افراد نیست، ولو در این درگیری چهار نفر کشته بشوند، این کشته شدن از باب نهی از منکر است. کار نهی از منکر این است که جلوی فساد را بگیرند که نکن. اگر کسی یک جرمی را مرتکب شد و بر دستگاه قضایی ثابت شد، از آن به بعد دستگاه قضایی همین قوه قهریه را اعمال میکند حالا یا با زدن است یا با زندان کردن است یا با اعدام است، میزند یا اعدام میکند که چرا این کار را کردی؟ فرق نهی از منکر با قضا و تعزیر این است که یکی برای قبل از وقوع جرم است، پیشگیری از وقوع جرم است که جرم واقع نشود. لذا حدی ندارد، مرزی ندارد، درگیری است چهار نفر از این طرف کشته میشوند و چهار نفر از آن طرف. گاهی هم ممکن است که به جای زدن کسی بمیرد، حالا ممکن است که کسی در صدد تجاوز است، در صدد تجاوز به ناموس دیگری است و این دارد جلویش رامیگیرد و آن هم میزند در این زدن او کشته شد،
تفاوت نهی از منکر با حد و تعزیر
اینها از سنخ حدود نیست چون حدود مرزش مشخص است، اما در نهی از منکر در دفاع کردن این مرز ندارد گرچه مرز و خطوط کلی آن مشخص است. غرض آن است که نهی از منکر تفاوت جوهری دارد با حکم تعزیر و قضا. یکی برای قبل از وقوع جرم است و برای پیشگیری است و اینکه این حادثه واقع نشود و یکی اینکه اگر واقع شده است و ثابت شده است که جرم است و این جرم را فلان شخص مرتکب شد، اسنادش هم به صورت علم و عمد است یعنی این سه عنصر محوری که برای قاضی ثابت بشود آنگاه مساله حد و تعزیر مطرح است. باید ثابت شود که این مسأله جرم است و ثابت شود که این زید این جرم را مرتکب شد و ثابت شود که استناد این جرم به زید از روی علم و عمد بود نه روی سهو و نسیان و اشتباه و مانند آن بود. آنگاه حدی دارد و تعزیری دارد که اختصاصات خاص خود را دارد. غرض آن است که یک حکم تکلیفی مستقل و مستأنف است، از نسخ ارشاد نیست.
تفاوت ولایت منافقان با ولایت مؤمنان
خب پس سرّ اینکه در قرآن کریم یک جا ولا را برای کفار و منافقین ثابت میکند و جای دیگر تعرض نمیکند نه نفی میکند ،سرّش این است که ولا دو قسم است در حقیقت. در آیات محل بحث سورهٴ «توبه» نسبت به منافقین یعنی آیهٴ 67 در همین سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ دیگر اولیاء بعض نگفت. سرّش همین است که اشاره شد بر خلاف آیهٴ 71 که محل بحث است در همین سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ﴾
پرسش ...
پاسخ: بله آن برای آن است که همان ولایت مشئوم باطل را دارند که ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ﴾ بعض که در آیهٴ 73 سورهٴ «انفال» بود که گذشت ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾ آنطوری که ﴿هِیَ مَوْلکُمْ﴾ همانطور که آتش مولای هیزم است.
این امر به منکر یا نهی از معروف آن طور ولایی را تداعی میکند که آتش نسبت به هیزم آن تداعی را دارد چون نهی از معروف و امر به منکر امر به سوختن است در حقیقت.
تفاوت تعبیر ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ آیهٴ محل بحث ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ سورهٴ حدید
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ و در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ ندارد سرّش این است که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» همان سه قسمتی را که در قیامت مطرح است که مردم به سه گروه تقسیم شدهاند. یک عده اصحاب مشئمهاند و یک عده اصحاب میمنهاند و یک عده سابق ومقرباند، در آیهٴ بیست سورهٴ «حدید» آنجا اینگونه آمده است ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ یک که اصحاب شمال گرفتارند ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ که اصحاب الیمین و اصحاب المیمنه بهره میبرند دو، ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ سه. در آنجا نفرمود: ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ سرّش آن است که در آنجا به سه حالت در قیامت اشاره کرد ، درباره اولی ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ را نفرمود ،درباره سومی هم ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ را نفرمود، درباره دومی که وسطی است ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ را ذکر فرمود که هم قرینه باشد برای اولی و هم قرینه باشد برای سومی. عبارت این خواهد شد که ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ یعنی ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ که جمله دوم است ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ که جمله سوم است. منتها چون این ﴿مِنَ اللّهِ﴾ در وسط قرار گرفته است هم میتواند قرینه باشد برای اول و هم قرینه برای سوم. بیمناسبت آنجا ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّه﴾ را نفرمود اما در آیه محل بحث در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» چون جنات من الله باشد، اینها نیامد لذا لازم شد که بگوید که ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾
وعده ضمنی خداوند به رضوان الهی در آیهٴ محل بحث
این هم در بحث قبل اشاره شد که این یک جمله مستقلی است و گرچه وعده ضمنی استفاده میشود ولی صریحاً ذات اقدس الهی مؤمنین ومؤمنات عادی را به مقام رضوان وعده نداد ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ که ﴿خَالِدِینَ فِیهَا﴾ این یک وعده و همچنین ﴿مَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْن﴾ را وعده داد اما ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ و نه رضواناً. منصوب نیست که زیر پوشش وعده قرار بگیرد چون هر مؤمنی درخور ورود به مقام شامخ رضوان نیست. جنات عدن هم از یک نظر از ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ برتر است چون از معدن بهشت بودن و از اصل بهشت بودن، مقر بهشت بودن خبر میدهد.
پرسش ...
پاسخ: بله منتها مقام رضوان اصطلاحاً وقتی در مقابل جنات تجری قرار بگیرد و مقابل مساکن طیبه قرار بگیرد مقام برتر را نشان میدهد. مثل اینکه همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «حدید» هم همینطور است دیگر برای اینکه فرمود: ﴿مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ﴾ این تفسیر قاطع شرکت است برای اینکه آن مغفرت هم یقیناً رضوان است و رضایت را به همراه دارد. آن مقام شامخ و ممتاز رضوان جدا است وگرنه مغفرت که بدون رضایت نخواهد بود.
﴿مِنَ اللّهِ﴾ بودن رحمت الهی و ﴿عِندَ اللّهِ﴾ بودن رحمت و غضب الهی
پرسش ...
پاسخ: من الله است من عند الله نیست. آنجا هم همین است ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ﴾ بعد فرمود: ﴿قُلْ کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾ این من الله در این گونه از موارد یعنی از نزد ذات اقدس الهی این دستورات میآید لکن منشأش در قیامت در جهنم هم میگویند: ﴿ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ﴾ همین است که فراهم کردی ،این همان است که تهیه کردی، این طعام شماست که تهیه کردی و فرستادی. از طرف ما جز رحمت و دستور چیزی نیامده است، منتها شما اینها را به این صورت درآوردی ﴿طَعَامُ الأثِیمِ﴾ کردی.
پرسش ...
پاسخ: منشأش که گناهان و سیئات باشد من نفس اینهاست اما آنجا که آمدند من نشئیه که اعم از عند و غیر عند است ،از ذات اقدس الهی صادر میشود چون فرمود: ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است اینجا هم که دارد من الله منشأ فاعلیش الله است ولی منشأ قابلیش همان است که شما غذای خودتان را دارید میخورید، چیزی ما اضافه نکردیم آنچه را که شما ﴿مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاّ النَّارَ﴾ همان را اینجا مشاهده میکنید. چیز دیگری ما اضافه نکردیم. عفو کردیم که اضافه نکردیم.
دستور خداوند به مبارزه و خشونت علیه کافران و منافقان پس از مرحله موعظه و رحمت
بعد فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ این حکم خاصی که متوجه پیامبر(صلی الله علیه و آله) شده است امت را هم در بر میگیرد و پیامبر(صلی الله علیه و آله) مسئول اجرا و دیگران هم موظف به تبعیت هستند. جهاد به معنای مبارزه است. گاهی به صورت مبارزه مسلحانه است و گاهی به صورت مبارزه فرهنگی است و گاهی هم به معنی جهاد اکبر و تهذیب نفس و امثال ذلک است. اگر جهاد به معنای همان خونریزی میدان جنگ باشد و با شمشیر و تیر باشد این درباره خصوص کفار است. برای اینکه منافق از آن جهت که به حسب ظاهر اسلام را پذیرفته است از مزایای حوزه اسلامی استفاده میکند. اما اگر به معنی عام باشد یعنی مطلق مبارزه، منافقان هم مشمول این مبارزه هستند یعنی نظام اسلامی باید با منافقین هم مبارزه کند منتها توطئه او را خنثی کند دسیسههای او شبهات او را، القائات او را تبطئههای او را کارشکنیهای او را از بین ببرد. ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ﴾ بعد از اینکه ذات اقدس الهی دستور داد چه در سورهٴ «نحل» و چه در موارد دیگر که آنها را به دین دعوت کنید ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ بعد از اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت فرمود که با اینها نرمرفتار باش ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾ دستور لیّن و نرم بودن را داد بعد از اینکه قران کریم فرمود به یاد حضرت موسی و هارون باش ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی﴾ بعد قصه موسی را هم شرح داد که خدا به موسی و هارون(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی﴾ بعد از همه این مراحل فرمود اگر هیچکدام از اینها اثر نکرد آنگاه ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ نوبت مبارزه میرسد و نوبت غلظت و خشونت. این غلظت بعد از گذراندن همه آن مراحل است. چه اینکه خود ذات اقدس الهی تمام درهای رحمت را بازکرد «انت الذی فتحت لعبادک بابا الی عفوک سمیته التوبة فقلت ﴿تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً﴾» همه این راهها را باز کرده تا بنده گنهکار برگردد. اگر اصرار ورزید از آن به بعد دیگر «اشد النکال و النقمة» طوری که ﴿لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ٭ وَلاَ یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾ بنابراین این مرحله پایانی است که فرمود: ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ و الا آن مراحل قبلی را پشت سر گذاشتند. ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ بعضیها نقل میکردند که «جاهد الکفار بالمنافقین» اما خب آن نقل چندان قابل اعتماد نیست نقل معروف همین است.
دفاعی بودن مبارزات پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ مجاهده کردن وجود مبارک پیامبر با کفار قسمت مهمش جنبه دفاعی داشت حتی آن جنگهایی که به حسب ظاهر دفاع مستقیم بود، آن هم جنبه دفاعی داشت منتها دفاع دو گونه است. یک وقت است که یک کسی دارد سرریز میکند و حمله میکند مهاجم است انسان از خودش دفاع میکند یک وقتی نمیگذارد یک عده مظلوم مستضعف پا برهنه به دین آشنا بشوند و حرف دین به آنها برسد اینها کسانی هستند که ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ بازگشت چنین دفاعی به دفع است. یعنی حق مظلوم را زنده کردن و جلوی ظلم ظالم را گرفتن در حقیقت یک دفاعی است از طرف مظلوم. به این معنا تمام جنگهای اسلامی جنبه دفاع دارد وگرنه غرض کشورگیری و لشگرکشی برای کشورگشایی امثال ذلک نبود. اگر این است تمام مواردی که حتی آنجایی که به حسب ظاهر جنگ ابتدایی است برای اینکه وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله) نامه نوشتند نامه را پاره کردند و قاصد را کشتند نگذاشتند دعوت پیامبر به این مردم محروم برسد که تشنه این دین هستند اینها کسانیاند که ﴿یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ هم ناهیاند و هم نایی. اینها نمیگذارند که ندای اسلام به این محرومان برسد، آن وقت اسلام به حمایت از این مستضعف و محروم قیام میکند و این مستکبر را سر جای خودش مینشاند. روی این تحلیل تمام جهادهای اسلام میشود جهادهای دفاعی وگرنه جهاد ابتدایی به آن معنا که کسی قصد کشورگیری و امثال ذلک نبود. ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾
« والحمدلله رب العالمین»
امر به معروف و نهی از منکر در سایهٴ ولایت متقابل مؤمنان
شمول اوصاف ذکر شده در آیه بر همه مؤمنان
دستور خداوند به مبارزه و خشونت علیه کافران و منافقان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمْ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (71) وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (72) یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیر (73)﴾
امر به معروف و نهی از منکر در سایهٴ ولایت متقابل مؤمنان
اگر این جمله که به حسب ظاهر خبر است در صدد انشا باشد، در صدد جعل ولایت است برای مؤمنین و مؤمنات ولایت متقابل و همچنین در صدد امر به امر به معروف و نهی از منکر و امر به اقامه صلات ایتای زکات و امر به اطاعت از خدا و پیامبر است. قهراً با آیهای که درباره منافقین و منافقات نازل شده است که در آنجا سخن از ولایت نیامده میتواند هماهنگ باشد. چون خداوند ولایت را برای مؤمنین و مؤمنات جعل کرده است. برای منافقین و منافقات که جعل نکرده است. اگر مستقیماً در صدد وصف باشد و انشا ضمناً استفاده شود حقیقت ولایت که قرب است بین منافقون و منافقات نیست اینها از یکدیگر دور هستند چون دشمن یکدیگرند. ﴿الأخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ و عداوت همان تعدی و تجاوز و فاصله را میرساند. ولا آن قرب و نزدیکی را تفهیم میکند. چون منافقات و منافقون واقعاً از هم جدا هستند و نشانه این جدایی آن است که ﴿الأخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ و از طرفی هم ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ لعن متقابل است و عداوت متقابل است چنین چیزی با ولایت جمع نمیشود.
معنای ولایت دربارهٴ کافران و منافقان
و اگر در آیات دیگر نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آمده آیهٴ 73 که ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾ یا در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ 51 به این صورت آمده است ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَی أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾ این به معنای سرپرستی ظاهری است در امور دنیایی که در حقیقت یک عداوتی در درون این سرپرستی نهادینه شده است. این سرپرستی به معنای ولای قرب و نزدیکی و محبت و نصرت نیست. آنطوری کافران سرپرست یکدیگرند که آتش سرپرست هیزم است همانطوری که در سورهٴ «حدید» فرمود: مأوای آنها آتش است و آتش مولای بدی است والی بدی است ولی بدی است برای اینکه مولّی علیه او را میرنجاند و از بین میبرد. اگر والی به معنای سرپرست باشد به این معنا منافقون و منافقات، کفار و منافق ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾ آنطوری که آتش ولی هیزم است آن طوری که مولای هیزم است و اگر حقیقت ولایت به معنای نصرت و محبت است اینها هرگز ولی یکدیگر نیستند. چون در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آنجا اشاره فرمود که مأوای اینها آتش است و آتش مولای اینهاست. اینها در جهنم حضور دارند و تحت ولایت جهنم هستند. آیهٴ 15 سورهٴ «حدید» این بود. ﴿فَالْیَوْمَ لاَ یُؤْخَذُ مِنکُمْ فِدْیَةٌ وَلاَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلکُمْ﴾ خب پس اگر ولی به معنای والی و سرپرست شد، اعم از اینکه مولّی علیه را به خود نزدیک کند یا مولّی علیه را از بین ببرد، اعم از آنکه نصرت مولّی علیه را داشته باشد یا کینه او را، اعم از آن است که فاصله کم شود یا زیاد. اگر مولی به این معنا باشد کفار ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾، منافقین و منافقات ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾ هستند. اما اگر در حقیقت ولایت نصرت و محبت و مودّت مأخوذ باشد اینها عدو یکدیگرند. روی این دو نکته است که قران کریم گاهی کفار را و همچنین منافقات منافقین را اولیای یکدیگر میداند گاهی هم از تعبیر به اولیا پرهیز میکند. آیهای ندارد که اینها ولی هم نیستند تا اینکه احیاناً تضاد حس شود. گاهی تصریح میکند که اینها ولی یکدیگر هستند و گاهی چیزی نمیگوید. نظیر آیات محل بحث سورهٴ «توبه» نه اینکه بگوید اینها ولی هم نیستند تا اینکه آیات با هم اختلاف داشته باشند.
تبیین اختلاف توافقها در مسئله امر به معروف و نهی از منکر
مطلب دیگر آن است که این جریان امر به معروف و نهی از منکر اگر از این آیه حکم انشا استفاده بشود آن نزاع معروفی که در کتابهای فقهی مطرح است احیا خواهد شد، چون چند تا مسأله مورد اختلاف است. در اینکه امر به معروف و نهی از منکر نقلاً واجب است بین علما اختلافی نیست اما آیا دلیل عقلی بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر هم هست یا نه ؟افرادی مثل مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) قایل به وجوب عقلیاند در کنار دلیل نقلی، افرادی مثل سید مرتضی(رضوان الله علیه) و همفکرانشان منکر دلیل عقلی و وجوب عقلی هستند. ولی علی ای حال وجوب نقلی مورد اتفاق فریقین است. مطلب دیگری که مورد اختلاف است این است که امر به معروف و نهی از منکر واجب عینی است نظیر آنچه که مرحوم شیخ طوسی دارد و محقق در شریئع دارد و مانند آن یا نه واجب کفایی است که دیگران قایلاند. افرادی مثل مرحوم شیخ طوسی، محقق در شرایع قائلاند که امر به معروف واجب عینی است که به هر فردی واجب است منتها وقتی یکی قیام کرد موضوع منتفی میشود وقتی موضوع منتفی شد از دیگران ساقط است. نه اینکه نظیر واجب کفایی باشد که صرف قیام یکی کافی باشد و احدهم مکلف باشد مثلاً بلکه همه مکلفاند منتها با قیام بعضیها موضوع منتفی است. فرق است بین اینکه در اثر انتفای موضوع حکم ساقط بشود یا نه چون واجب کفایی است و بعضیها قیام کردند ساقط میشود مرحوم شیخ طوسی و محقق و مانند آنها نظر شریفشان این است که امر به معروف و نهی از منکر واجب عینی است منتها بر اثر قیام بعضیها چون موضوع از بین میرود حکم ساقط میشود. دیگران بر ایناند که واجب کفایی است. منشأ اختلاف نظر هم اختلاف آیات و ادلهای است که مسأله امر به معروف و نهی از منکر را به همراه دارد.
وجوب کفایی امر به معروف و نهی از منکر با استفاده از آیه
آیهٴ 104 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این است ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ خواستند از این «من» تبعیض بفهمند که از شما کسی باشد که امر به معروف بکند. از این آیه بیش از وجوب کفایی استفاده نمیشود. دیگران میگویند این «من» جنس را میفهماند نه اینکه تبعیض باشد. یعنی از جنس شما و سنخ شما امتی باشد که این کار را انجام میدهد مهمترین آیهای که مسأله امر به معروف را در بر دارد، یکی اش همین آیهٴ 104 سورهٴ «آلعمران» است که به صورت امر ذکر فرمود. فرمود: ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ﴾ که ﴿یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ بارها به عرضتان رسید که موعظه و ارشاد و اینها کاملاً بحثش از امر به معروف و نهی از منکر جداست. امر به معروف و نهی از منکر یک ولایت است، یک فرمانروایی متقابل است. این کار را بکن آن کار را نکن. اما موعظه و سخنرانی آن جزء دعوت به خیر است، مرز امر به معروف و نهی از منکر از موعظه و سخنرانی و کتاب نوشتن اینها کاملاً جداست. امر به معروف امر است و نهی از منکر نهی است، انشا است و وجوب اطاعت دارد. امر مولوی است منتها ولایت متقابل. دعوت به خیر چیز دیگر است. تعلیم چیز دیگر است آنجا که کسی چیزی نمیداند جای تعلیم است، آنجا که میداند ولی یادش رفته جان تذکره و تنبیه است، آنجا که میداند ولی معذور است جای راهگشایی و گرهگشایی است و مانند آن. آنجا که شخص عالماً و عامداً دارد معصیت میکند اینجا جای مبارزه است، جای جهاد است لذا غالباً امر به معروف و نهی از منکر را در جهاد ذکر میکنند. پس مسأله موعظه و ارشاد و نصیحت و دلالت و تنبیه و تذکره و تعلیم کاملاً مرزش جداست. مقام فرمانروایی است که این را بکن و آن را نکن چرا کردی و چرا میخواهی بکنی؟ چرا دیر میجنبی؟ این است و این ولایت حقی است متقابل که اسلام جعل کرده است که هر فردی نسبت به هر فرد دیگر این ولایت را دارد. یک ولایت مشروع مجعول متقابل است. بنابراین از آیه 104 نمیشود تبعیض فهمید.
اطاعت نکردن از امر به معروف و نهی از منکر، مستلزم مخالفت با حکم الهی و ولایت مؤمنان
اگر آیه محل بحث در صدد انشا باشد این دلالت میکند بر وجوب عمومی که ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ﴾ این حکم انشایی اول حکم انشایی دوم باید امر به معروف و نهی از منکر بکنند در اثر این ولای متقابل و دیگری حق معصیت ندارد یعنی اگر کسی ـ معاذالله ـ یک گناهی را دارد انجام میدهد یک مؤمنی هم که همه شرایط امر به معروف و نهی از منکر در او هست او را نهی میکند از این منکر که چرا این کار را میکنی؟ و آن شخص با بیاعتنایی آن کار را انجام میدهد این دو تا گناه کرده است نه یک گناه. یک گناه کرده که حرف خدا را نشنیده و یک گناه کرده که حرف مولای خود را اطاعت نکرده و این همین زید است که مولای اوست. مثل اینکه پدر کسی اگر نهی بکند پسر خود را که مبادا این کار را بکنی آن شخص این گناه را انجام بدهد دو تا معصیت کرده است یکی امر خدا را دومی امر پدر را که مولای اوست. منتها اینگونه از ولاها چون مجعول الهی است به دسترو خداست بازگشت همه این تکالیف به دستور خدا برمیگردد. یعنی دو تا حکم خدا را این شخص زیر پا گذاشته است. اگر ما از این آیهٴ 71 سورهٴ «توبه» که محل بحث است حکم انشایی استنباط کردیم چه اینکه بعید نیست، آنگاه یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر برای کل جامعه ایمانی است. ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ﴾ حالا که ولایت متقابل جعل شده است وظیفهشان این است که ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ و مانند آن.
شمول اوصاف ذکر شده در آیه بر همه مؤمنان
پرسش ...
پاسخ: نه این اوصاف خمسه برای کل مؤمنین و مؤمنات است. ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ﴾ آن وقت ﴿یَأْمُرُون﴾ همین مؤمنون و مؤمنات ﴿بِالْمَعْرُوفِ﴾ و همین مؤمنون و مؤمنات و جامعه ایمانی ﴿یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر﴾ همین مؤمنون و مؤمنات ﴿یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ نه اینکه این اوصاف برای گروهی از آنها باشد. مسأله اقامه نماز و ایتای زکات اطاعت از خدا اطاعت از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همه اینها احکامی است که متعلق به جامعه ایمانی است.
ادلّه وجوب امر به معروف و نهی از منکر و لزوم اطاعت از آمر به معروف و ناهی از منکر
پرسش ...
پاسخ: خب آنهایی که مثل مرحوم شیخ طوسیاند و قایل به وجوب عقلیاند، میگویند دلیل عقلی داریم بر وجوب این یک چیزی است که هم دلیل عقلی داریم بر وجوب هم دلیل نقلی داریم بر وجوب. اما آنها که منکر دلیل عقلیاند فقط دلیل نقلی بر وجوب است دلیل نقلی که بر وجوب شد وجوب اطاعت را به همراه دارد بالملازمه چون ممکن نیست که بر کسی امر واجب باشد ولی بر آن مخاطب ائتمار واجب نباشد. و صحیح نیست بر کسی نهی واجب باشد بر آن مخاطب تناهی و انتها واجب نباشد اگر بر زیدی که عالم است و واجد شرایط امر به معروف است، واجب است که عمرو را نهی کند ،بر عمرو هم واجب است که منتهی بشود، نهی پذیر بشود، اطاعت کند.
پرسش ...
پاسخ: خود این مسئولیت و خود این حکم برای اینکه ضامن اجرای اوست، حرمت خاص خودش را دارد، احترام مخصوص خودش را دارد. گرچه این وسیله است برای آن، اما این یک واجب جدایی است این پشتوانه آن است. یک وقت است که شخص دارد موعظه میکند یاد میدهد ارشاد میکند که بدان فلان چیز واجب است و فلان چیز حرام است. حالا که مثلاً میخواهی مکه بروی ایام حج و عمره است فلان چیز در حال احرام حرام است فلان چیز در حال احرام واجب است، اینها را دارد میگوید. حالا موعظه میکند، ،روحانی کاروان است، نصیحت میکند، هدایت میکند، تعلیم میدهد، اینها برای تعلیم و ارشاد است ولی در موقع عمل میبیند که شخص در حال احرام دارد صید میکند، همه مسایل را هم میداند، اینجا به او میگوید که نکن این کار را. بر این شخص اگر صید کرده دو تا گناه مترتب است. یکی ﴿لاَ تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ را زیر پا گذاشته است و یکی نهی از منکر را زیر پا گذاشته است. این نهی از منکر مقام ولایت متقابل جامعه اسلامی نسبت به یکدیگر است، غیر از مسأله ارشاد است.
وظیفه مؤمنان اختیارات و حکومت اسلامی در اجرای امر به معروف و نهی از منکر
پرسش ...
پاسخ: حالا کارهایی که مربوط به ضرب و امثال ذلک است آن مرحله سوم و چهارم امر به معروف و نهی از منکر است که قوه اجرایی و قوه قهریه پشتش است منتها به دستگاه دولت مربوط است یعنی. یعنی چهار مرحله که برای امر به معروف و نهی از منکر است دو مرحلهاش مربوط به توده مردم است. یکی آن انزجار قلبی است که هیچ یکی هم بازداشتن که این کار را نکن، هر کسی میتواند جلوی دیگری را بگیرد با فرمان دادن آنطوری که پلیس فرمان میدهد، آنطوری که دیگران فرمان میدهند. اگر او گوش نکرد و احتیاج به نیروی قهری است که او را بگیرند با زدن و مانند آن یک کسی دارد سرقت مسلحانه میکند، کسی معصیتی را دارد انجام میدهد یا ماه رمضان علنی دارد روزه میخورد، خب آدم باید جلویش را بگیرد. جلویش را بگیرد یعنی چه؟ حالا اگر واقعاً مریض است و مسافر است که نهی از منکر نیست، نصیحت میکند و تعلیم و تذکر میدهد که ارشاد است اما کسی عالماً و عامداً دارد روزه میگیرد، این باید جلویش را بگیرند، یعنی اعتراض بکنند که اینکار را نکن بعد از آن انزجار قبلی. اگر اینها اثر نکرد حالا باید مسأله قهر و زدن و اینها باشد. از این مرحله سوم به بعد یا بالاتر از زدن که حتی گاهی به کشتن میرسد، این دیگر مربوط به حکومت است وگرنه میشود هرج و مرج. حالا اگر کسی دارد سرقت مسلحانه میکند خب آدم همینطور باید نگاه کند یا باید جلویش را بگیرد. او چون مسلح است یک نیروی مسلحی میخواهد که جلویش را بگیرد. این کار دولت است، دیگر کار افراد نیست، ولو در این درگیری چهار نفر کشته بشوند، این کشته شدن از باب نهی از منکر است. کار نهی از منکر این است که جلوی فساد را بگیرند که نکن. اگر کسی یک جرمی را مرتکب شد و بر دستگاه قضایی ثابت شد، از آن به بعد دستگاه قضایی همین قوه قهریه را اعمال میکند حالا یا با زدن است یا با زندان کردن است یا با اعدام است، میزند یا اعدام میکند که چرا این کار را کردی؟ فرق نهی از منکر با قضا و تعزیر این است که یکی برای قبل از وقوع جرم است، پیشگیری از وقوع جرم است که جرم واقع نشود. لذا حدی ندارد، مرزی ندارد، درگیری است چهار نفر از این طرف کشته میشوند و چهار نفر از آن طرف. گاهی هم ممکن است که به جای زدن کسی بمیرد، حالا ممکن است که کسی در صدد تجاوز است، در صدد تجاوز به ناموس دیگری است و این دارد جلویش رامیگیرد و آن هم میزند در این زدن او کشته شد،
تفاوت نهی از منکر با حد و تعزیر
اینها از سنخ حدود نیست چون حدود مرزش مشخص است، اما در نهی از منکر در دفاع کردن این مرز ندارد گرچه مرز و خطوط کلی آن مشخص است. غرض آن است که نهی از منکر تفاوت جوهری دارد با حکم تعزیر و قضا. یکی برای قبل از وقوع جرم است و برای پیشگیری است و اینکه این حادثه واقع نشود و یکی اینکه اگر واقع شده است و ثابت شده است که جرم است و این جرم را فلان شخص مرتکب شد، اسنادش هم به صورت علم و عمد است یعنی این سه عنصر محوری که برای قاضی ثابت بشود آنگاه مساله حد و تعزیر مطرح است. باید ثابت شود که این مسأله جرم است و ثابت شود که این زید این جرم را مرتکب شد و ثابت شود که استناد این جرم به زید از روی علم و عمد بود نه روی سهو و نسیان و اشتباه و مانند آن بود. آنگاه حدی دارد و تعزیری دارد که اختصاصات خاص خود را دارد. غرض آن است که یک حکم تکلیفی مستقل و مستأنف است، از نسخ ارشاد نیست.
تفاوت ولایت منافقان با ولایت مؤمنان
خب پس سرّ اینکه در قرآن کریم یک جا ولا را برای کفار و منافقین ثابت میکند و جای دیگر تعرض نمیکند نه نفی میکند ،سرّش این است که ولا دو قسم است در حقیقت. در آیات محل بحث سورهٴ «توبه» نسبت به منافقین یعنی آیهٴ 67 در همین سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ دیگر اولیاء بعض نگفت. سرّش همین است که اشاره شد بر خلاف آیهٴ 71 که محل بحث است در همین سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ﴾
پرسش ...
پاسخ: بله آن برای آن است که همان ولایت مشئوم باطل را دارند که ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ﴾ بعض که در آیهٴ 73 سورهٴ «انفال» بود که گذشت ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾ آنطوری که ﴿هِیَ مَوْلکُمْ﴾ همانطور که آتش مولای هیزم است.
این امر به منکر یا نهی از معروف آن طور ولایی را تداعی میکند که آتش نسبت به هیزم آن تداعی را دارد چون نهی از معروف و امر به منکر امر به سوختن است در حقیقت.
تفاوت تعبیر ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ آیهٴ محل بحث ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ سورهٴ حدید
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ و در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ ندارد سرّش این است که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» همان سه قسمتی را که در قیامت مطرح است که مردم به سه گروه تقسیم شدهاند. یک عده اصحاب مشئمهاند و یک عده اصحاب میمنهاند و یک عده سابق ومقرباند، در آیهٴ بیست سورهٴ «حدید» آنجا اینگونه آمده است ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ یک که اصحاب شمال گرفتارند ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ که اصحاب الیمین و اصحاب المیمنه بهره میبرند دو، ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ سه. در آنجا نفرمود: ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ سرّش آن است که در آنجا به سه حالت در قیامت اشاره کرد ، درباره اولی ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ را نفرمود ،درباره سومی هم ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ را نفرمود، درباره دومی که وسطی است ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ را ذکر فرمود که هم قرینه باشد برای اولی و هم قرینه باشد برای سومی. عبارت این خواهد شد که ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ یعنی ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ که جمله دوم است ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ که جمله سوم است. منتها چون این ﴿مِنَ اللّهِ﴾ در وسط قرار گرفته است هم میتواند قرینه باشد برای اول و هم قرینه برای سوم. بیمناسبت آنجا ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّه﴾ را نفرمود اما در آیه محل بحث در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» چون جنات من الله باشد، اینها نیامد لذا لازم شد که بگوید که ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾
وعده ضمنی خداوند به رضوان الهی در آیهٴ محل بحث
این هم در بحث قبل اشاره شد که این یک جمله مستقلی است و گرچه وعده ضمنی استفاده میشود ولی صریحاً ذات اقدس الهی مؤمنین ومؤمنات عادی را به مقام رضوان وعده نداد ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ که ﴿خَالِدِینَ فِیهَا﴾ این یک وعده و همچنین ﴿مَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْن﴾ را وعده داد اما ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ و نه رضواناً. منصوب نیست که زیر پوشش وعده قرار بگیرد چون هر مؤمنی درخور ورود به مقام شامخ رضوان نیست. جنات عدن هم از یک نظر از ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ برتر است چون از معدن بهشت بودن و از اصل بهشت بودن، مقر بهشت بودن خبر میدهد.
پرسش ...
پاسخ: بله منتها مقام رضوان اصطلاحاً وقتی در مقابل جنات تجری قرار بگیرد و مقابل مساکن طیبه قرار بگیرد مقام برتر را نشان میدهد. مثل اینکه همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «حدید» هم همینطور است دیگر برای اینکه فرمود: ﴿مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ﴾ این تفسیر قاطع شرکت است برای اینکه آن مغفرت هم یقیناً رضوان است و رضایت را به همراه دارد. آن مقام شامخ و ممتاز رضوان جدا است وگرنه مغفرت که بدون رضایت نخواهد بود.
﴿مِنَ اللّهِ﴾ بودن رحمت الهی و ﴿عِندَ اللّهِ﴾ بودن رحمت و غضب الهی
پرسش ...
پاسخ: من الله است من عند الله نیست. آنجا هم همین است ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ﴾ بعد فرمود: ﴿قُلْ کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾ این من الله در این گونه از موارد یعنی از نزد ذات اقدس الهی این دستورات میآید لکن منشأش در قیامت در جهنم هم میگویند: ﴿ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ﴾ همین است که فراهم کردی ،این همان است که تهیه کردی، این طعام شماست که تهیه کردی و فرستادی. از طرف ما جز رحمت و دستور چیزی نیامده است، منتها شما اینها را به این صورت درآوردی ﴿طَعَامُ الأثِیمِ﴾ کردی.
پرسش ...
پاسخ: منشأش که گناهان و سیئات باشد من نفس اینهاست اما آنجا که آمدند من نشئیه که اعم از عند و غیر عند است ،از ذات اقدس الهی صادر میشود چون فرمود: ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است اینجا هم که دارد من الله منشأ فاعلیش الله است ولی منشأ قابلیش همان است که شما غذای خودتان را دارید میخورید، چیزی ما اضافه نکردیم آنچه را که شما ﴿مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاّ النَّارَ﴾ همان را اینجا مشاهده میکنید. چیز دیگری ما اضافه نکردیم. عفو کردیم که اضافه نکردیم.
دستور خداوند به مبارزه و خشونت علیه کافران و منافقان پس از مرحله موعظه و رحمت
بعد فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ این حکم خاصی که متوجه پیامبر(صلی الله علیه و آله) شده است امت را هم در بر میگیرد و پیامبر(صلی الله علیه و آله) مسئول اجرا و دیگران هم موظف به تبعیت هستند. جهاد به معنای مبارزه است. گاهی به صورت مبارزه مسلحانه است و گاهی به صورت مبارزه فرهنگی است و گاهی هم به معنی جهاد اکبر و تهذیب نفس و امثال ذلک است. اگر جهاد به معنای همان خونریزی میدان جنگ باشد و با شمشیر و تیر باشد این درباره خصوص کفار است. برای اینکه منافق از آن جهت که به حسب ظاهر اسلام را پذیرفته است از مزایای حوزه اسلامی استفاده میکند. اما اگر به معنی عام باشد یعنی مطلق مبارزه، منافقان هم مشمول این مبارزه هستند یعنی نظام اسلامی باید با منافقین هم مبارزه کند منتها توطئه او را خنثی کند دسیسههای او شبهات او را، القائات او را تبطئههای او را کارشکنیهای او را از بین ببرد. ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ﴾ بعد از اینکه ذات اقدس الهی دستور داد چه در سورهٴ «نحل» و چه در موارد دیگر که آنها را به دین دعوت کنید ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ بعد از اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت فرمود که با اینها نرمرفتار باش ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾ دستور لیّن و نرم بودن را داد بعد از اینکه قران کریم فرمود به یاد حضرت موسی و هارون باش ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی﴾ بعد قصه موسی را هم شرح داد که خدا به موسی و هارون(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی﴾ بعد از همه این مراحل فرمود اگر هیچکدام از اینها اثر نکرد آنگاه ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ نوبت مبارزه میرسد و نوبت غلظت و خشونت. این غلظت بعد از گذراندن همه آن مراحل است. چه اینکه خود ذات اقدس الهی تمام درهای رحمت را بازکرد «انت الذی فتحت لعبادک بابا الی عفوک سمیته التوبة فقلت ﴿تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً﴾» همه این راهها را باز کرده تا بنده گنهکار برگردد. اگر اصرار ورزید از آن به بعد دیگر «اشد النکال و النقمة» طوری که ﴿لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ٭ وَلاَ یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾ بنابراین این مرحله پایانی است که فرمود: ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ و الا آن مراحل قبلی را پشت سر گذاشتند. ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ بعضیها نقل میکردند که «جاهد الکفار بالمنافقین» اما خب آن نقل چندان قابل اعتماد نیست نقل معروف همین است.
دفاعی بودن مبارزات پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ مجاهده کردن وجود مبارک پیامبر با کفار قسمت مهمش جنبه دفاعی داشت حتی آن جنگهایی که به حسب ظاهر دفاع مستقیم بود، آن هم جنبه دفاعی داشت منتها دفاع دو گونه است. یک وقت است که یک کسی دارد سرریز میکند و حمله میکند مهاجم است انسان از خودش دفاع میکند یک وقتی نمیگذارد یک عده مظلوم مستضعف پا برهنه به دین آشنا بشوند و حرف دین به آنها برسد اینها کسانی هستند که ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ بازگشت چنین دفاعی به دفع است. یعنی حق مظلوم را زنده کردن و جلوی ظلم ظالم را گرفتن در حقیقت یک دفاعی است از طرف مظلوم. به این معنا تمام جنگهای اسلامی جنبه دفاع دارد وگرنه غرض کشورگیری و لشگرکشی برای کشورگشایی امثال ذلک نبود. اگر این است تمام مواردی که حتی آنجایی که به حسب ظاهر جنگ ابتدایی است برای اینکه وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله) نامه نوشتند نامه را پاره کردند و قاصد را کشتند نگذاشتند دعوت پیامبر به این مردم محروم برسد که تشنه این دین هستند اینها کسانیاند که ﴿یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ هم ناهیاند و هم نایی. اینها نمیگذارند که ندای اسلام به این محرومان برسد، آن وقت اسلام به حمایت از این مستضعف و محروم قیام میکند و این مستکبر را سر جای خودش مینشاند. روی این تحلیل تمام جهادهای اسلام میشود جهادهای دفاعی وگرنه جهاد ابتدایی به آن معنا که کسی قصد کشورگیری و امثال ذلک نبود. ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾
« والحمدلله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است