- 477
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 46 تا 50 سوره مریم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 46 تا 50 سوره مریم"
وجود مبارک ابراهیم (س) اسوه برای همه است
رجم یک طردِ با ذلّت است یک قتل با ذلّت است یک اعدام ذلیلانه است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْرَاهِیمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیّاً ﴿46﴾ قَالَ سَلاَمٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیّاً ﴿47﴾ وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُوا رَبِّی عَسَی أَلاَّ أَکُونَ بِدُعَاءِ رَبِّی شَقِیّاً ﴿48﴾ فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلّاً جَعَلْنَا نَبِیّاً ﴿49﴾ وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً ﴿50﴾
اینکه خدای سبحان به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾ و در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» هم فرمود وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) اسوه برای همه است برای آن خصایصی است که وجود مبارک ابراهیم خلیل داشت و برکات فراوانی به وسیلهٴ آن خصایص نصیب او شد. در برخورد با اعضای خانواده که آنها را به توحید دعوت میکرد رنجهای فراوان و بیمِهریهای زیادی از آنها دید اوّلین برخورد تند و خشن این بود که عموی آن حضرت به آن حضرت بعد از دعوت توحیدی گفت ﴿أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْرَاهِیمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ﴾ در برابر برهان ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) تهدید به رجم کرد رجم یک طردِ با ذلّت است یک قتل با ذلّت است یک اعدام ذلیلانه است گذشته از اینکه اعدام است ذلّت را هم به همراه دارد این اعدامِ ذلیلانه, طرد و قتلِ ذلیلانه از دیرزمان بین افراد جاهل و ستمکار بود به وجود مبارک نوح گفتند ﴿لَئِن لَّمْ تَنتَهِ یَا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ﴾ به شعیب پیغمبر گفتند به فرستادههای انبیای دیگر گفتند همهٴ این رجمها در قرآن کریم به این صورت نقل شده است که آنها به حضرت نوح(سلام الله علیه) گفتند ﴿یَا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ﴾ اگر دست برنداری تو را رجم میکنیم این اختصاصی به وجود مبارک نوح نداشت آیهٴ 116 سورهٴ «شعراء» این بود وقتی نوح فرمود: ﴿وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ به وجود مبارک نوح گفتند ﴿لَئِن لَّمْ تَنتَهِ یَا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ﴾ ما تو را به همراه سایر پیروان تو ولو اندک باشند اینها را رجم میکنیم یعنی اعدامِ ذلیلانه چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» از جریان رجمِ شعیب سخنی به میان آمده است آیهٴ 91 سورهٴ مبارکهٴ «هود» این بود که ﴿قَالُوا یَا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ کَثِیراً مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاکَ﴾ این رجم از دیرزمان بود که طردِ با ذلّت است در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» هم جریان رجم به این صورت مطرح شده است که اگر دست از هدایت مردم برنداری ما شما را رجم میکنیم این تهدید همچنان ادامه داشت در جریان فرعون و بعد از فرعون هم این مسئله دربارهٴ وجود مبارک موسی و تهدیدی که فراعنهٴ موسی کرده بودند آن هم همین بود که تهدید به رجم کرده بودند آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» آیهٴ بیست آمده این است ﴿وَإِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ أَن تَرْجُمُونِ﴾ که وجود مبارک موسای کلیم به اینها فرمود اصلِ قصّه در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» از آیهٴ شانزده به بعد شروع میشود که ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجَاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ ٭ أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ ٭ وَأَن لاَ تَعْلُوا عَلَی اللَّهِ إِنِّی آتِیکُم بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ ٭ وَإِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ أَن تَرْجُمُونِ﴾ این از دیرزمان بود قرآن کریم سنّتهای باطل افراد را در اعصار گذشته نقل میکند یک, بعد میفرماید: ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ این دو, اینها ولو از نظر نژاد و زبان و زمین متفاوتاند ولی از نظر دل یکیاند شبیه هماند ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است ناظر به همین گروه است خب از زمان وجود مبارک نوح تا زمان وجود مبارک موسای کلیم فاصله خیلی است اما به همهٴ این انبیا تهدید میکردند ما شما را رجم میکنیم این بر اساس همان ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ است.
پرسش: طرد به معنای لغویاش است یا اصطلاحی.
پاسخ: حالا طردِ مذلّه است گاهی سنگسار است رجمِ هر قومی به حسب خود آن قوم است گاهی ممکن است که رجم به حجاره باشد, گاهی ممکن است رجم به چیز دیگر باشد ولی آنکه در مفهوم رجم مأخوذ است طردِ مذلّه است. خب, اینها بر اساس ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ با اینکه عصرشان و مصرشان فرق میکرد فکرشان یکی بود.
پرسش: ﴿قُلُوبُهُمْ شَتَّی﴾ پس چیست حاج آقا؟
پاسخ: این ﴿قُلُوبُهُمْ شَتَّی﴾ هم نشانهٴ اختلاف است دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» دارد که ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وقُلُوبُهُمْ شَتَّی﴾ اینها خیال میکنند که با هم متّحدند اینها متّحد نیستند هرگز با هم متّحد نیستند گرچه بدنهای اینها کنار هم جمع میشوند یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که در بعضی از خطبهها فرمود: «أَیُّهَا النَّاس الُْمجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمْ والُْمخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ» شما کنار هم نشستهاید ولی دلها و خواستههایتان فرق میکند ﴿ذلِکَ بَأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَعْقِلُونَ﴾. خب، این یک کار مبارزهٴ وجود مبارک موسای کلیم بود از راه برهان که مناظره هم بود لکن از یک طرف نظریهپردازی بود از یک طرف سبّ و لعن و طرد و رجم دیگر مناظرهٴ علمی نبود بر خلاف آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» نقل شد که با نمرود مناظره کرد و او هم به حسب ظاهر در آن محفل پاسخش را داده حضرت دلیل دیگر آورده که ﴿فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ﴾.
مطلب بعدی که باعث تذکرهٴ سیرهٴ وجود مبارک ابراهیم شد این است که او در برخورد نهایتِ احترام را گذاشت دعوت او با برهان بود آمیخته با عاطفه، پاسخی که دریافت کرد تهدید بود آمیخته با تحقیر، جوابی که در برابر این پاسخ میدهد باز کریمانه است این گفت ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ یا ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾ این سلام حالا میتواند سلامِ تودیع باشد هم میتواند ﴿إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ باشد وجود مبارک ابراهیم در پاسخ اینچنین فرمود وقتی که عموی او گفت که ﴿لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیّاً﴾ وجود مبارک ابراهیم فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾ چون او گفت که از من فاصله بگیر درازمدّت من نبینمت «مَلیّ» یعنی مدّت طولانی حضرت فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾ این ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾ احتمالاً سلامِ تودیع است که سیدناالاستاد نمیپذیرد میفرماید این سلامِ تودیع و خداحافظی نیست برای اینکه وجود مبارک ابراهیم مدّتها بعد از آنجا فاصله گرفته رفته شام اینچنین نبود که صِرف برخورد با عموی او باعث شده باشد که او از آنجا هجرت کرده باشد به شام این نقد میتواند صواب نباشد برای اینکه تودیع از ملّت و تودیع از آن منطقه غیر از تودیع از عموست در مسائل خانوادگی این ممکن است که از عموی خودش فاصله گرفته باشد با این تودیع ولی از ملّت بخواهد فاصله بگیرد در آیه بعد مطرح است خب پس اگر کسی گفت ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾ این سلامِ تودیع است برهانی بر خلاف او نداریم البته آنچه را که ایشان فرمودند آن هم میتواند درست باشد برای اینکه برخورد وجود مبارک ابراهیم برابر بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» برخورد کریمانه بود.
پرسش: ممکن است دعا باشد.
پاسخ: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾ سلام، دعا نیست کلامِ آدمی است اگر کسی در نماز بگوید سلام، عمداً بگوید نمازش باطل است برای اینکه سلام نه ذکر است و نه دعا، خب اگر چیزی ذکر نبود و دعا نبود نماز را باطل میکند دیگر سرّ اینکه سلامِ عمدی مُبطل صلات است برای اینکه نه قرآن است، نه ذکر است، نه دعا، حرفِ آدمی است مثل اینکه بگوید در را ببند اگر گفت «سلامٌ علیک» مبطل صلات است.
پرسش: به او میگویند اسماء خدا.
پاسخ: بله، آنکه اسمی از اسمای خداست این میشود قرآن، ﴿السَّلاَمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ﴾ اما وقتی به دیگری دارد سلام میکند که اسمی از اسمای الهی را نمیبرد آنهایی که در فقه میگویند که سلامِ عمدی مثل کلام عمدی مبطل صلات است و سلامِ سهوی مثل کلام سهوی سجدهٴ سهو دارد این سلامِ سورهٴ مبارکهٴ «حشر» را که نمیگویند که وگرنه آن قرآن است که خواندن قرآن، نام خدا را بردن، ذکر و دعا داشتن که مبطل صلات نیست عمدیاش مشکل ندارد چه رسد به سهوی، اما اگر کسی عمداً در نماز به کسی سلام بکند فقط جواب سلام واجب شد که خرج بالدلیل بنابراین سلام کلامِ آدمی است یعنی درود و تحیّت یک وقت است میگویی که من سلام خدا را به شما میرسانم دعا میکند خب آن میشود دعا اما نه این سلامهای معمولی که ما نسبت به یکدیگر اِعمال میکنیم این کلام ماست بعضیها کلاه برمیدارند، بعضی دست تکان میدهند، بعضی کلمات دیگر دارند ما هم میگوییم سلام این احترام ما مسلمانهاست نسبت به یکدیگر این حرفِ ماست اگر قصد قرآن داشته باشیم، قصد ذکر داشته باشیم، قصد دعا داشته باشیم که از بحث رأساً بیرون است این سلام احترامی است خب حالا وجود مبارک ابراهیم خلیل گفت ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾ میتواند برخورد کریمانه باشد میتواند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» است میتواند تودیع باشد در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» آیهٴ 63 به بعد آداب انسانهای کریم را اینچنین ذکر میکند ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ آنها در جوابِ جاهلها حرفِ مسالمتآمیز میزنند یا میگویند سلام، به هر تقدیر خود این سلامگفتن هم نشانهٴ سِلم و امن و یعنی از طرف شما ما تهدید دریافت کردیم از طرف ما شما سلامت و زندگی مسالمتآمیز تلقّی میکنید این ﴿قَالُوا سَلاَماً﴾ یعنی «قالوا مَقالاً محتواه المسالمه» یا نه، ﴿قَالُوا سَلاَماً﴾ به یکدیگر سلام میکنند آن هم سلام کردن هم به همین منظور است دیگر چه اینکه در برابر زور و باطل کریمانه رفتار میکنند که آیهٴ 72 همان سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» به این صورت است ﴿وَالَّذِینَ لاَ یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاماً﴾ در این کتابهای ادبی در جامی، مغنی این شعر را این کلام را از وجود مبارک امام سجاد به این صورت در آوردند که آن شامی آمده عرض بیادبی بکند به پیشگاه وجود مبارک امام سجاد اهانت بکند و سبّی کرد ـ معاذ الله ـ حضرت بیاعتنایی کرد این در کمال وقاحت جلو آمد گفت «إیّاک أعنی» منظورم شما بودی حضرت «و عنک اُعرض» من هم از تو گذشتم این «مررت» به کسی که «یسبّنی ٭٭٭ فمضیت عنه و قلت لا یعنینی» همین است فرمود من هم از تو گذشتم خب این ﴿إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاماً﴾ است این یکی، ﴿خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ است این هم دوتا، وجود مبارک ابراهیم خلیل در آن برخورد خانوادگی فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾ حالا اگر تودیع باشد درست است و اگر برخورد کریمانه هم باشد درست است و منافات ندارد که بعد از مدّت مدیدی از آنجا فاصله گرفته باشد به طرف شام رفته باشد چون این تودیع امّت و ملّت و جامعه نبود تودیع عمو بود که گفت از جلویم دور شو من تو را نبینم.
پرسش: این در روایت است که سلام علیک یعنی سلام الله علیک.
پاسخ: بله; اگر گوینده این را قصد داشته باشد میشود دعا یعنی «سلّم الله علیک» اما اینکه در قصد گویندهها نیست وگرنه نماز را باطل نمیکند اگر آن باشد که آدم در نماز عمداً هم میتواند بگوید «سلامٌ علیک» یعنی «سلّم الله علیک» دعا بکند دیگر سجدهٴ سهو ندارد عندالسهو، نماز باطل نمیشود عندالعمد آن دعاست دیگر کلامِ آدمی نیست این سلامهایی که ما میکنیم که عمداً نماز را باطل میکند سهواً سجدهٴ سهو دارد کلامِ آدمی است دیگر نه ذکر است نه قرآن است نه دعا.
خب، این برخورد وجود مبارک حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) که اُسوهٴ ماست برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» بود که فرمود ابراهیم(سلام الله علیه) اسوه است برای همه شما آیهٴ چهار سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ اسوه بودن آن حضرت هم در تولّی است هم در تبرّی، تولّی نسبت به خدا و اولیای خدا تبرّی نسبت به اعدای الهی این برائت از مشرکین هم در حقیقت همان روش حضرت ابراهیم خلیل است که در حج و غیر حج مطرح است خب، و قرآن کریم در تأسّی به وجود مبارک ابراهیم با اینکه بخشهای فراوانی داشت همین جنبهٴ برائت از مشرکین را ذکر کرده چون این حساس بود دیگر فرمود این اسوهٴ شماست در برائت از مشرکین خب این همه فضایل برای وجود مبارک ابراهیم بود چون منشأش در خاورمیانه همین بود دیگر مشکل مردم در خاورمیانه همین گرفتاری مشرکین بود دیگر فرمود: ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ﴾ خب این همه فضایل و فواضلی که وجود مبارک ابراهیم داشت در همهٴ این امور اسوهٴ ماست اما اصرار قرآن کریم در آیهٴ چهار سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» این است که در برائت از بیگانگان به ابراهیم اقتدا کنید. خب، ولی در عین حال ادبِ برخورد را حفظ کرده برای اینکه در قرآن کریم فرمود شما برای اینکه دشمنیِ دشمن را کم بکنید مواظب ادبیاتتان باشید ما یک جهاد اکبر داریم یک جهاد اصغر البته این جهاد اکبری که گفته میشود برای اینکه کسانی که در این فضاها زندگی میکنیم ماها به آن اوج نمیرسیم این حدّ وسط را اکبر میدانیم وگرنه این جهاد نفس جهاد اوسط است نه جهاد اکبر و در آن روایت هم که حضرت فرمود از جهاد اصغر برگشتید «علیکم بجهاد الأکبر» یک جهاد اکبر نسبی است جهاد اکبر در این نیست که آدم، آدم خوبی بشود، بشود مقدّس اردبیلی بشود بحرالعلوم این جهاد اوسط است جهاد اکبر این است که بشود حارثةبنزید جهاد اکبر این نیست که آدم، آدم خوب بشود جهاد اکبر این است که آدم بهشت را ببیند نه بهشتی بشود از حصول به حضور بیاید، از حکمت به برهان بیاید، از قلب به عقل بیاید جان بکَند تا بهشت را ببیند این میشود جهاد اکبر البته این اجتهاد اکبر است در حقیقت چون آنجا کسی دشمن آدم نیست اما آدمِ خوب شدن شیخ انصاری شدن، بحرالعلوم شدن، مقدس اردبیلی شدن با شهوت و غضب مبارزه کردن، با جاه و چاه مبارزه کردن، با هوس مبارزه کردن است وجود مبارک حضرت ابراهیم دوتا کار کرد یکی اینکه دشمن را با این برهان رام کرد یا لااقل ساکت کرد، یکی اینکه به ما آموخت با دشمن جنگیدن جهاد اصغر است با دشمنی، دشمنی یعنی دشمنی با دشمنی جنگیدن جهاد اوسط است فرهنگ قرآن این نیست که شما فقط با دشمن بجنگید آن کار مهمّی نیست آن را همه میفهمند فرهنگ قرآن این است که با دشمنی بجنگید نه با دشمن فرمود اگر کسی به شما بد کرد به شما بد گفت با بدی بجنگید نه با بد، بد را بالأخره میشود حل کرد ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾ نه «السیّء» نه آدم بد را از پا در بیاور سعی کن بدی را از پا در بیاوری این بخشی از این در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» گذشت و بخشی هم در سوَر دیگر است که به خواست خدا خواهد آمد آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» گذشت این بود که آیهٴ 22 سورهٴ مبارکهٴ «رعد» این بود ﴿وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِیَةً وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾ با خوبی بدی را برمیدارند نه بد را خب بد را میشود برداشت اگر کسی اختلاف را بردارد هنر کرده است نه رقیب را برداشتن رقیب کارِ سختی نیست برداشتن رقابت مهم است این را در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» فرمود که قبلاً بحث شد در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» هم به صورت دیگر آمده در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» به این صورت ذکر میشود که فرمود: ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ آیهٴ 96 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این است ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾ نه «السیّء» با بهترین روش اختلاف را بردار نه رقیب را از پا در بیاور وگرنه این جنگ همیشه هست شما امروز زید را از پا در آوردی فردا پسر زید شما را از پا در میآورد این هست این قابل پیشبینی هم هست و اینچنین هم بود، اما اگر کسی توانست بدی را از بین ببرد همیشه راحت است فرمود: ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی﴾ یعنی بالخصلة التی، بالصفة التی، بالفضیلة التی، بالحقیقة التی ﴿هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾ با بهترین روش بدی را بردار نه بد را بردار. خب، این در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» بود در بحثهای دیگر هم که بزرگان الهی چه میکنند ﴿وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾ و مانند آن، آن هم در آیات دیگر هست.
پرسش: حاج آقا با توجه به ﴿إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ﴾ میتوانند سیّئه درونی باشد.
پاسخ: آنکه خدا کارش را انجام میدهد نماز حَسنهای است که جلوی سیّئات را میگیرد ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ فضیلتی است که جلوی رذیلت را میگیرد ما لازم نیست قیامتی قیام بکند و عرض اعمالی بشود و تطایر کتبی بشود و صراط مستقیمی بشود و پُل صراطی باشد بفهمیم نماز قبول است یا نه، آن قبولِ کامل و قبول نهایی البته به آن روز موکول میشود اما این قبولِ مقطعی کاملاً مقدور ماست یعنی اگر کسی نماز ظهرین را خوانده تا شب که نماز مغربین فرا میرسد این به صورت شفاف و کامل میتواند بفهمد این نماز ظهرینش مقبول شد یا نشد، اگر تا آن وقت مورد امتحان قرار گرفت دست و پایش نلغزید این اطمینان داشته باشد نمازش قبول شد اما همین که از مصلّیٰ رفته بیرون چهارتا کار پیش آمده آن کار دیگر میکند مطمئن باشد این نماز قبول نشده ما یک قبولِ کلامی داریم که ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ به عهدهٴ اوست، یک صحّت، صحّت یعنی صحّت کاری به قبول ندارد صحّت کار فقه اصغر است این قدر نماز نه قضا دارد نه اعاده و صحیح هم هست یعنی رساله میگوید صحیح است ولی آن جهاد اکبر و فقه اکبر میگوید قبول نیست برای اینکه «الصلاة ما هی؟» صلات ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ اینکه ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ نبود که پس بنابراین این نماز مقبول نیست چون ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ این را همهٴ ما میتوانیم بفهمیم اما حالا پایان امور «انما الأعمال بخواتیمها» البته این به قیامت وابسته است اما این را کاملاً میتوانیم بفهمیم.
پرسش: استاد ببخشید اینکه حضرتعالی فرمودید ان الشرک لظم عظیم آیه ادبار به این ندارد که پدر حضرت ابراهیم شرک عملی داشته ولی نظری نداشته؟
پاسخ: چرا، وجود مبارک ابراهیم بر اساس آن وعدهای که داشت احتمال داشت که این کافرِ مستضعف است، احتمال داد که حُسن عاقبت داشته باشد ما که نمیدانیم این شخصی که الیوم کافر است برای همیشه چون بسیاری از این مشرکان صدر اسلام بودند که بعد توبه کردند و ایمان آوردند دیگر وجود مبارک حضرت ابراهیم برابر آن سِعهٴ رحمت الهی وعدهٴ مغفرت داد، حُسن عاقبت او را از ذات اقدس الهی مسئلت کرد و او را نصیحت کرد و برای او طلب مغفرت نکرد در آن مقطع فرمود: ﴿سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ﴾ برای اینکه امید حُسن عاقبت هست دیگر.
پرسش: حاج آقا این بیانی که فرمودید باید سیّئه.. آن وقت در خارج از اتحاد علم و عالم و معلوم چه جوابی میدهید.
پاسخ: آنجا، چه ارتباطی با این دارد؟
پرسش: به خاطر اینکه شخصی که بخواهد گناه بکند گاهی طرف خود مجسمه گناه میشود.
پاسخ: بله خب، اول آدم تا میتواند این سیّئه را که بردارد سیّء هم عوض میشود ما یک اتحاد عاقل و معقول و عالِم و معلوم داریم که مسبوق به اختلاف بود ملحوق به اختلاف هم هست اتحادی است که نه سابقهٴ اختلاف دارد نه لاحقهٴ اختلاف فرشتگان مجرّد و موجودات مجرّد عالی بدأ و حشرشان یکی بود اینها عالماً خلق شدند علم و معلومشان متّحد هست و همیشه هم بود اما ما که با نفس زندگی میکنیم نه با عقل و با بدن مرتبطیم نه بیبدن به همان دلیلی که ما بودیم و تعقّل نبود ممکن است سهو پیش بیاید، نسیان پیش بیاید ما باشیم و تعقّل نباشد اتحادی است که شمالاً نبود جنوباً هم نیست این اتحادی که شمالاً جهل بود جنوباً سهو و نسیان است برای این است که ما با نفس کار داریم نفس یعنی نفس، عقل هم یعنی عقل آن مرحلهٴ عقل دیگر در معرض دگرگونی نیست ما چیزی که میفهمیم با او متّحدیم قبلاً نبودیم بالجهل، بعداً هم نیستیم بالسهو و النسیان الآن که داریم برای ماست برای اینکه ما به جایی برسیم که اگر چیزی داریم از ما زایل نشود که از او به ایمانِ مستقر یاد میکنند گفتند اخلاق لازم است، مبارزه لازم است، مناظره لازم است و مانند آن، در این فضا اگر انبیا با ما درگیر شدند میکوشند که سیّئه را بردارند نه سیّء را این همه مشرکان را به وسیلهٴ همین تربیت صحیح مسلمان و مؤمن کردند دیگر. خب، بنابراین وجود مبارک ابراهیم تلاش و کوششاش این بود که ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾ نه «السیّء» و اگر هیچ وقت اثر نکرد آن روز دست به تبر میکند بساط همه را جمع میکند آن روز هم هست اما تا آن روز برسد طول میکشد.
پرسش: حاج آقا تمام جنگهای رسول الله و آقا امیرالمؤمنین با نیروهای داخلی بود این سرّش چیست؟
پاسخ: سرّش این است که «ارتد الناس بعد النبیّ الاّ ثلاثة» منظور ارتداد عن الولایة است نه ارتداد عن الاسلام وگرنه با اینها مسلمانانه رفتار میکردند اینها را طاهر میدانستند به اینها همسر میدادند از اینها همسر میگرفتند این ارتداد عن الولایه است.
خب، بنابراین اگر وجود مبارک ابراهیم اوایل در برابر آن تندیها میگوید ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾ روزی هم نوبت به خود او میرسد که تبر میگیرد ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ﴾ به آنجا که میرسد بله، میشود بتشکنی اما تا به آنجا برسیم ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ میخواهد، ﴿یَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ میخواهد حجّت بالغهٴ الهی میطلبد این کار پس بنابراین وظیفهٴ اصلی ما طرد اختلاف است نه از پا در آوردنِ مختلِف، طرد سیّئه هست نه از پا در آوردن سیء، از پا در آوردن سیء اول دعواست دیگر یک روز آن، یک روز این، آن به قدرت رسید این را از پا در میآورد این به قدرت رسید او را از پا در میآورد اینچنین است.
پرسش: کار امام حسین(علیه السلام) از قبیل تبر به دست گرفتن حضرت ابراهیم است یا از قبیل.
پاسخ: کارِ وجود مبارک حضرت ابیعبدالله شمشیر نگرفت آنها شمشیر گرفتند وجود مبارک ابیعبدالله دعوت آنها را پذیرفت برای اینکه حق را اقامه بکند همین، آنها شمشیر کشیدند و حضرت دفاع کرده از خودش.
خب، بنابراین آنچه وجود مبارک ابراهیم خلیل عمل کرد و قرآن به عنوان یک فرهنگ مطرح کرد بعد فرمود: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾ این نکته است که ما بدانیم کجا جای جهاد اکبر است و کجا جای جهاد اصغر در داخلهٴ خانواده با اینکه آن طرف مشرک بود رقیب را از پا در آوردن هنر نبود رقابت را از پا در آوردن هنر بود ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾ هنر است، ﴿یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾ هنر است، ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾ گفتن هنر است، ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ﴾ بعد فرمود: ﴿سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیّاً﴾ نسبت به من برّ است، لطیف است، مهربان است، عطوف است ممکن است دعای مرا رد نکند ممکن است من در سایهٴ دعا به شِقا مبتلا نشوم و مانند آن ﴿وَأَعْتَزِلُکُمْ﴾ از شما فاصله میگیرم نه تنها از تو، از ملت شما و از مکتب شما از هر دو فاصله میگیرم ﴿وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ من میمانم و خدای من خیلی هنر است وقتی الآن بالأخره خدای سبحان با اینکه این سنگلاخ، سنگلاخ یعنی سنگلاخ مکّه هیچ نداشت از خودش چاهی آنجا نه باران میآید نه برف میآید منطقهٴ استوایی است دیگر چشمهای زیر پای پسر ابراهیم جوشانده که الآن چهار هزار سال دارد میجوشد خب همهٴ ما با منطقههای ییلاقی آشناییم دیگر چشمهای در آن منطقهٴ ییلاقی میبینیم جلوی آن مسجد هست این دوتا سال اخیر که قدری برف کم آمده با اینکه زیر قلّهٴ دماوند است این چشمه خشک شد با اینکه آنجا پر از برف و یخ است دیگر، اما این چشمهٴ زمزم الآن چهار هزار سال دارد میجوشد این برکت است در مکه هیچ نبود هیچ یعنی هیچ اگر جایی بود که بالأخره قبیلهای بود، دامداری بود، کشاورزی بود یک مُشت سنگلاخ بود آب نداشت هیچ کس هم حاضر نبود زندگی کند لذا وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) که هاجر و فرزندش را آنجا گذاشت این بانو گفت ﴿الی من تدعونا﴾ خودت داری میروی احدی هم اینجا نیست هیچ چیزی هم اینجا نیست اگر خدای بزرگ به ابراهیم، اسحاق داد، یعقوب داد فرمود به او پسر دادم پیغمبر است، نوه دادم پیغمبرش کردم این است ﴿وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ﴾ یک، ﴿وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً﴾ این ﴿نَافِلَةً﴾ برای یعقوب است که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» است «نافله» یعنی زائد او از ما بچه خواست به او فرزند دادیم، نوه هم دادیم هر دو هم پیغمبر کردیم خب خیلی هنر است این هاجر وقتی به وجود مبارک ابراهیم عرض میکند که منم و این بچهٴ شیری احدی هم در این سرزمین نیست ﴿الی من تدعونا﴾ داری خداحافظی میکنی میروی آخر ما را به چه کسی سپردی آخر کسی باشد آبی باشد، نانی باشد احدی در این سرزمین نیست ﴿الی. رب هذه البلیة﴾ اینجا خانهای است به نام کعبه من صاحبی دارد تو را به این صاحبش سپردم این عقیده باعث میشود انسان پدرِ اسحاق و یعقوب میشود فرمود او با این عقیده آمده ﴿فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ﴾ یک، ﴿وَیَعْقُوبَ﴾ دو، این یعقوب را در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» فرمود: ﴿وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً﴾ او از ما پسر خواست به او نوه هم دادیم هر دو هم پیغمبر کردیم ﴿وَکُلّاً جَعَلْنَا نَبِیّاً ٭ وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آیهٴ 72 به این صورت فرمود، فرمود: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ﴾ این تمام شد، ﴿وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً﴾ او از ما پسر خواست به او اسحاق دادیم، از ما که نوه نخواست که نوه هم دادیم به عنوان نافله، نَفل یعنی زائد یعنی زائد بر خواستهٴ او هم چیزی دادیم اول فرزند خواست به او دادیم، نوه از ما نخواست نوه هم به او دادیم هر دو را هم پیغمبر کردیم ﴿وَکُلّاً جَعَلْنَا صَالِحِینَ﴾ این وجود مبارک را ذات اقدس الهی فرمود اُسوهٴ شماست حالا این وجود مبارک ابراهیم که این برکات را داشت به پیغمبر فرمود تو باید این راه را بروی و وجود مبارک حضرت هم همین راه را رفت.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
وجود مبارک ابراهیم (س) اسوه برای همه است
رجم یک طردِ با ذلّت است یک قتل با ذلّت است یک اعدام ذلیلانه است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْرَاهِیمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیّاً ﴿46﴾ قَالَ سَلاَمٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیّاً ﴿47﴾ وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُوا رَبِّی عَسَی أَلاَّ أَکُونَ بِدُعَاءِ رَبِّی شَقِیّاً ﴿48﴾ فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلّاً جَعَلْنَا نَبِیّاً ﴿49﴾ وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً ﴿50﴾
اینکه خدای سبحان به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾ و در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» هم فرمود وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) اسوه برای همه است برای آن خصایصی است که وجود مبارک ابراهیم خلیل داشت و برکات فراوانی به وسیلهٴ آن خصایص نصیب او شد. در برخورد با اعضای خانواده که آنها را به توحید دعوت میکرد رنجهای فراوان و بیمِهریهای زیادی از آنها دید اوّلین برخورد تند و خشن این بود که عموی آن حضرت به آن حضرت بعد از دعوت توحیدی گفت ﴿أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْرَاهِیمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ﴾ در برابر برهان ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) تهدید به رجم کرد رجم یک طردِ با ذلّت است یک قتل با ذلّت است یک اعدام ذلیلانه است گذشته از اینکه اعدام است ذلّت را هم به همراه دارد این اعدامِ ذلیلانه, طرد و قتلِ ذلیلانه از دیرزمان بین افراد جاهل و ستمکار بود به وجود مبارک نوح گفتند ﴿لَئِن لَّمْ تَنتَهِ یَا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ﴾ به شعیب پیغمبر گفتند به فرستادههای انبیای دیگر گفتند همهٴ این رجمها در قرآن کریم به این صورت نقل شده است که آنها به حضرت نوح(سلام الله علیه) گفتند ﴿یَا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ﴾ اگر دست برنداری تو را رجم میکنیم این اختصاصی به وجود مبارک نوح نداشت آیهٴ 116 سورهٴ «شعراء» این بود وقتی نوح فرمود: ﴿وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ به وجود مبارک نوح گفتند ﴿لَئِن لَّمْ تَنتَهِ یَا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ﴾ ما تو را به همراه سایر پیروان تو ولو اندک باشند اینها را رجم میکنیم یعنی اعدامِ ذلیلانه چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» از جریان رجمِ شعیب سخنی به میان آمده است آیهٴ 91 سورهٴ مبارکهٴ «هود» این بود که ﴿قَالُوا یَا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ کَثِیراً مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاکَ﴾ این رجم از دیرزمان بود که طردِ با ذلّت است در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» هم جریان رجم به این صورت مطرح شده است که اگر دست از هدایت مردم برنداری ما شما را رجم میکنیم این تهدید همچنان ادامه داشت در جریان فرعون و بعد از فرعون هم این مسئله دربارهٴ وجود مبارک موسی و تهدیدی که فراعنهٴ موسی کرده بودند آن هم همین بود که تهدید به رجم کرده بودند آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» آیهٴ بیست آمده این است ﴿وَإِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ أَن تَرْجُمُونِ﴾ که وجود مبارک موسای کلیم به اینها فرمود اصلِ قصّه در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» از آیهٴ شانزده به بعد شروع میشود که ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجَاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ ٭ أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ ٭ وَأَن لاَ تَعْلُوا عَلَی اللَّهِ إِنِّی آتِیکُم بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ ٭ وَإِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ أَن تَرْجُمُونِ﴾ این از دیرزمان بود قرآن کریم سنّتهای باطل افراد را در اعصار گذشته نقل میکند یک, بعد میفرماید: ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ این دو, اینها ولو از نظر نژاد و زبان و زمین متفاوتاند ولی از نظر دل یکیاند شبیه هماند ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است ناظر به همین گروه است خب از زمان وجود مبارک نوح تا زمان وجود مبارک موسای کلیم فاصله خیلی است اما به همهٴ این انبیا تهدید میکردند ما شما را رجم میکنیم این بر اساس همان ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ است.
پرسش: طرد به معنای لغویاش است یا اصطلاحی.
پاسخ: حالا طردِ مذلّه است گاهی سنگسار است رجمِ هر قومی به حسب خود آن قوم است گاهی ممکن است که رجم به حجاره باشد, گاهی ممکن است رجم به چیز دیگر باشد ولی آنکه در مفهوم رجم مأخوذ است طردِ مذلّه است. خب, اینها بر اساس ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ با اینکه عصرشان و مصرشان فرق میکرد فکرشان یکی بود.
پرسش: ﴿قُلُوبُهُمْ شَتَّی﴾ پس چیست حاج آقا؟
پاسخ: این ﴿قُلُوبُهُمْ شَتَّی﴾ هم نشانهٴ اختلاف است دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» دارد که ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وقُلُوبُهُمْ شَتَّی﴾ اینها خیال میکنند که با هم متّحدند اینها متّحد نیستند هرگز با هم متّحد نیستند گرچه بدنهای اینها کنار هم جمع میشوند یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که در بعضی از خطبهها فرمود: «أَیُّهَا النَّاس الُْمجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمْ والُْمخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ» شما کنار هم نشستهاید ولی دلها و خواستههایتان فرق میکند ﴿ذلِکَ بَأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَعْقِلُونَ﴾. خب، این یک کار مبارزهٴ وجود مبارک موسای کلیم بود از راه برهان که مناظره هم بود لکن از یک طرف نظریهپردازی بود از یک طرف سبّ و لعن و طرد و رجم دیگر مناظرهٴ علمی نبود بر خلاف آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» نقل شد که با نمرود مناظره کرد و او هم به حسب ظاهر در آن محفل پاسخش را داده حضرت دلیل دیگر آورده که ﴿فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ﴾.
مطلب بعدی که باعث تذکرهٴ سیرهٴ وجود مبارک ابراهیم شد این است که او در برخورد نهایتِ احترام را گذاشت دعوت او با برهان بود آمیخته با عاطفه، پاسخی که دریافت کرد تهدید بود آمیخته با تحقیر، جوابی که در برابر این پاسخ میدهد باز کریمانه است این گفت ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ یا ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾ این سلام حالا میتواند سلامِ تودیع باشد هم میتواند ﴿إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ باشد وجود مبارک ابراهیم در پاسخ اینچنین فرمود وقتی که عموی او گفت که ﴿لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیّاً﴾ وجود مبارک ابراهیم فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾ چون او گفت که از من فاصله بگیر درازمدّت من نبینمت «مَلیّ» یعنی مدّت طولانی حضرت فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾ این ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾ احتمالاً سلامِ تودیع است که سیدناالاستاد نمیپذیرد میفرماید این سلامِ تودیع و خداحافظی نیست برای اینکه وجود مبارک ابراهیم مدّتها بعد از آنجا فاصله گرفته رفته شام اینچنین نبود که صِرف برخورد با عموی او باعث شده باشد که او از آنجا هجرت کرده باشد به شام این نقد میتواند صواب نباشد برای اینکه تودیع از ملّت و تودیع از آن منطقه غیر از تودیع از عموست در مسائل خانوادگی این ممکن است که از عموی خودش فاصله گرفته باشد با این تودیع ولی از ملّت بخواهد فاصله بگیرد در آیه بعد مطرح است خب پس اگر کسی گفت ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾ این سلامِ تودیع است برهانی بر خلاف او نداریم البته آنچه را که ایشان فرمودند آن هم میتواند درست باشد برای اینکه برخورد وجود مبارک ابراهیم برابر بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» برخورد کریمانه بود.
پرسش: ممکن است دعا باشد.
پاسخ: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾ سلام، دعا نیست کلامِ آدمی است اگر کسی در نماز بگوید سلام، عمداً بگوید نمازش باطل است برای اینکه سلام نه ذکر است و نه دعا، خب اگر چیزی ذکر نبود و دعا نبود نماز را باطل میکند دیگر سرّ اینکه سلامِ عمدی مُبطل صلات است برای اینکه نه قرآن است، نه ذکر است، نه دعا، حرفِ آدمی است مثل اینکه بگوید در را ببند اگر گفت «سلامٌ علیک» مبطل صلات است.
پرسش: به او میگویند اسماء خدا.
پاسخ: بله، آنکه اسمی از اسمای خداست این میشود قرآن، ﴿السَّلاَمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ﴾ اما وقتی به دیگری دارد سلام میکند که اسمی از اسمای الهی را نمیبرد آنهایی که در فقه میگویند که سلامِ عمدی مثل کلام عمدی مبطل صلات است و سلامِ سهوی مثل کلام سهوی سجدهٴ سهو دارد این سلامِ سورهٴ مبارکهٴ «حشر» را که نمیگویند که وگرنه آن قرآن است که خواندن قرآن، نام خدا را بردن، ذکر و دعا داشتن که مبطل صلات نیست عمدیاش مشکل ندارد چه رسد به سهوی، اما اگر کسی عمداً در نماز به کسی سلام بکند فقط جواب سلام واجب شد که خرج بالدلیل بنابراین سلام کلامِ آدمی است یعنی درود و تحیّت یک وقت است میگویی که من سلام خدا را به شما میرسانم دعا میکند خب آن میشود دعا اما نه این سلامهای معمولی که ما نسبت به یکدیگر اِعمال میکنیم این کلام ماست بعضیها کلاه برمیدارند، بعضی دست تکان میدهند، بعضی کلمات دیگر دارند ما هم میگوییم سلام این احترام ما مسلمانهاست نسبت به یکدیگر این حرفِ ماست اگر قصد قرآن داشته باشیم، قصد ذکر داشته باشیم، قصد دعا داشته باشیم که از بحث رأساً بیرون است این سلام احترامی است خب حالا وجود مبارک ابراهیم خلیل گفت ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾ میتواند برخورد کریمانه باشد میتواند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» است میتواند تودیع باشد در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» آیهٴ 63 به بعد آداب انسانهای کریم را اینچنین ذکر میکند ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ آنها در جوابِ جاهلها حرفِ مسالمتآمیز میزنند یا میگویند سلام، به هر تقدیر خود این سلامگفتن هم نشانهٴ سِلم و امن و یعنی از طرف شما ما تهدید دریافت کردیم از طرف ما شما سلامت و زندگی مسالمتآمیز تلقّی میکنید این ﴿قَالُوا سَلاَماً﴾ یعنی «قالوا مَقالاً محتواه المسالمه» یا نه، ﴿قَالُوا سَلاَماً﴾ به یکدیگر سلام میکنند آن هم سلام کردن هم به همین منظور است دیگر چه اینکه در برابر زور و باطل کریمانه رفتار میکنند که آیهٴ 72 همان سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» به این صورت است ﴿وَالَّذِینَ لاَ یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاماً﴾ در این کتابهای ادبی در جامی، مغنی این شعر را این کلام را از وجود مبارک امام سجاد به این صورت در آوردند که آن شامی آمده عرض بیادبی بکند به پیشگاه وجود مبارک امام سجاد اهانت بکند و سبّی کرد ـ معاذ الله ـ حضرت بیاعتنایی کرد این در کمال وقاحت جلو آمد گفت «إیّاک أعنی» منظورم شما بودی حضرت «و عنک اُعرض» من هم از تو گذشتم این «مررت» به کسی که «یسبّنی ٭٭٭ فمضیت عنه و قلت لا یعنینی» همین است فرمود من هم از تو گذشتم خب این ﴿إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاماً﴾ است این یکی، ﴿خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ است این هم دوتا، وجود مبارک ابراهیم خلیل در آن برخورد خانوادگی فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾ حالا اگر تودیع باشد درست است و اگر برخورد کریمانه هم باشد درست است و منافات ندارد که بعد از مدّت مدیدی از آنجا فاصله گرفته باشد به طرف شام رفته باشد چون این تودیع امّت و ملّت و جامعه نبود تودیع عمو بود که گفت از جلویم دور شو من تو را نبینم.
پرسش: این در روایت است که سلام علیک یعنی سلام الله علیک.
پاسخ: بله; اگر گوینده این را قصد داشته باشد میشود دعا یعنی «سلّم الله علیک» اما اینکه در قصد گویندهها نیست وگرنه نماز را باطل نمیکند اگر آن باشد که آدم در نماز عمداً هم میتواند بگوید «سلامٌ علیک» یعنی «سلّم الله علیک» دعا بکند دیگر سجدهٴ سهو ندارد عندالسهو، نماز باطل نمیشود عندالعمد آن دعاست دیگر کلامِ آدمی نیست این سلامهایی که ما میکنیم که عمداً نماز را باطل میکند سهواً سجدهٴ سهو دارد کلامِ آدمی است دیگر نه ذکر است نه قرآن است نه دعا.
خب، این برخورد وجود مبارک حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) که اُسوهٴ ماست برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» بود که فرمود ابراهیم(سلام الله علیه) اسوه است برای همه شما آیهٴ چهار سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ اسوه بودن آن حضرت هم در تولّی است هم در تبرّی، تولّی نسبت به خدا و اولیای خدا تبرّی نسبت به اعدای الهی این برائت از مشرکین هم در حقیقت همان روش حضرت ابراهیم خلیل است که در حج و غیر حج مطرح است خب، و قرآن کریم در تأسّی به وجود مبارک ابراهیم با اینکه بخشهای فراوانی داشت همین جنبهٴ برائت از مشرکین را ذکر کرده چون این حساس بود دیگر فرمود این اسوهٴ شماست در برائت از مشرکین خب این همه فضایل برای وجود مبارک ابراهیم بود چون منشأش در خاورمیانه همین بود دیگر مشکل مردم در خاورمیانه همین گرفتاری مشرکین بود دیگر فرمود: ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ﴾ خب این همه فضایل و فواضلی که وجود مبارک ابراهیم داشت در همهٴ این امور اسوهٴ ماست اما اصرار قرآن کریم در آیهٴ چهار سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» این است که در برائت از بیگانگان به ابراهیم اقتدا کنید. خب، ولی در عین حال ادبِ برخورد را حفظ کرده برای اینکه در قرآن کریم فرمود شما برای اینکه دشمنیِ دشمن را کم بکنید مواظب ادبیاتتان باشید ما یک جهاد اکبر داریم یک جهاد اصغر البته این جهاد اکبری که گفته میشود برای اینکه کسانی که در این فضاها زندگی میکنیم ماها به آن اوج نمیرسیم این حدّ وسط را اکبر میدانیم وگرنه این جهاد نفس جهاد اوسط است نه جهاد اکبر و در آن روایت هم که حضرت فرمود از جهاد اصغر برگشتید «علیکم بجهاد الأکبر» یک جهاد اکبر نسبی است جهاد اکبر در این نیست که آدم، آدم خوبی بشود، بشود مقدّس اردبیلی بشود بحرالعلوم این جهاد اوسط است جهاد اکبر این است که بشود حارثةبنزید جهاد اکبر این نیست که آدم، آدم خوب بشود جهاد اکبر این است که آدم بهشت را ببیند نه بهشتی بشود از حصول به حضور بیاید، از حکمت به برهان بیاید، از قلب به عقل بیاید جان بکَند تا بهشت را ببیند این میشود جهاد اکبر البته این اجتهاد اکبر است در حقیقت چون آنجا کسی دشمن آدم نیست اما آدمِ خوب شدن شیخ انصاری شدن، بحرالعلوم شدن، مقدس اردبیلی شدن با شهوت و غضب مبارزه کردن، با جاه و چاه مبارزه کردن، با هوس مبارزه کردن است وجود مبارک حضرت ابراهیم دوتا کار کرد یکی اینکه دشمن را با این برهان رام کرد یا لااقل ساکت کرد، یکی اینکه به ما آموخت با دشمن جنگیدن جهاد اصغر است با دشمنی، دشمنی یعنی دشمنی با دشمنی جنگیدن جهاد اوسط است فرهنگ قرآن این نیست که شما فقط با دشمن بجنگید آن کار مهمّی نیست آن را همه میفهمند فرهنگ قرآن این است که با دشمنی بجنگید نه با دشمن فرمود اگر کسی به شما بد کرد به شما بد گفت با بدی بجنگید نه با بد، بد را بالأخره میشود حل کرد ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾ نه «السیّء» نه آدم بد را از پا در بیاور سعی کن بدی را از پا در بیاوری این بخشی از این در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» گذشت و بخشی هم در سوَر دیگر است که به خواست خدا خواهد آمد آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» گذشت این بود که آیهٴ 22 سورهٴ مبارکهٴ «رعد» این بود ﴿وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِیَةً وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾ با خوبی بدی را برمیدارند نه بد را خب بد را میشود برداشت اگر کسی اختلاف را بردارد هنر کرده است نه رقیب را برداشتن رقیب کارِ سختی نیست برداشتن رقابت مهم است این را در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» فرمود که قبلاً بحث شد در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» هم به صورت دیگر آمده در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» به این صورت ذکر میشود که فرمود: ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ آیهٴ 96 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این است ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾ نه «السیّء» با بهترین روش اختلاف را بردار نه رقیب را از پا در بیاور وگرنه این جنگ همیشه هست شما امروز زید را از پا در آوردی فردا پسر زید شما را از پا در میآورد این هست این قابل پیشبینی هم هست و اینچنین هم بود، اما اگر کسی توانست بدی را از بین ببرد همیشه راحت است فرمود: ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی﴾ یعنی بالخصلة التی، بالصفة التی، بالفضیلة التی، بالحقیقة التی ﴿هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾ با بهترین روش بدی را بردار نه بد را بردار. خب، این در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» بود در بحثهای دیگر هم که بزرگان الهی چه میکنند ﴿وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾ و مانند آن، آن هم در آیات دیگر هست.
پرسش: حاج آقا با توجه به ﴿إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ﴾ میتوانند سیّئه درونی باشد.
پاسخ: آنکه خدا کارش را انجام میدهد نماز حَسنهای است که جلوی سیّئات را میگیرد ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ فضیلتی است که جلوی رذیلت را میگیرد ما لازم نیست قیامتی قیام بکند و عرض اعمالی بشود و تطایر کتبی بشود و صراط مستقیمی بشود و پُل صراطی باشد بفهمیم نماز قبول است یا نه، آن قبولِ کامل و قبول نهایی البته به آن روز موکول میشود اما این قبولِ مقطعی کاملاً مقدور ماست یعنی اگر کسی نماز ظهرین را خوانده تا شب که نماز مغربین فرا میرسد این به صورت شفاف و کامل میتواند بفهمد این نماز ظهرینش مقبول شد یا نشد، اگر تا آن وقت مورد امتحان قرار گرفت دست و پایش نلغزید این اطمینان داشته باشد نمازش قبول شد اما همین که از مصلّیٰ رفته بیرون چهارتا کار پیش آمده آن کار دیگر میکند مطمئن باشد این نماز قبول نشده ما یک قبولِ کلامی داریم که ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ به عهدهٴ اوست، یک صحّت، صحّت یعنی صحّت کاری به قبول ندارد صحّت کار فقه اصغر است این قدر نماز نه قضا دارد نه اعاده و صحیح هم هست یعنی رساله میگوید صحیح است ولی آن جهاد اکبر و فقه اکبر میگوید قبول نیست برای اینکه «الصلاة ما هی؟» صلات ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ اینکه ﴿تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ نبود که پس بنابراین این نماز مقبول نیست چون ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ این را همهٴ ما میتوانیم بفهمیم اما حالا پایان امور «انما الأعمال بخواتیمها» البته این به قیامت وابسته است اما این را کاملاً میتوانیم بفهمیم.
پرسش: استاد ببخشید اینکه حضرتعالی فرمودید ان الشرک لظم عظیم آیه ادبار به این ندارد که پدر حضرت ابراهیم شرک عملی داشته ولی نظری نداشته؟
پاسخ: چرا، وجود مبارک ابراهیم بر اساس آن وعدهای که داشت احتمال داشت که این کافرِ مستضعف است، احتمال داد که حُسن عاقبت داشته باشد ما که نمیدانیم این شخصی که الیوم کافر است برای همیشه چون بسیاری از این مشرکان صدر اسلام بودند که بعد توبه کردند و ایمان آوردند دیگر وجود مبارک حضرت ابراهیم برابر آن سِعهٴ رحمت الهی وعدهٴ مغفرت داد، حُسن عاقبت او را از ذات اقدس الهی مسئلت کرد و او را نصیحت کرد و برای او طلب مغفرت نکرد در آن مقطع فرمود: ﴿سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ﴾ برای اینکه امید حُسن عاقبت هست دیگر.
پرسش: حاج آقا این بیانی که فرمودید باید سیّئه.. آن وقت در خارج از اتحاد علم و عالم و معلوم چه جوابی میدهید.
پاسخ: آنجا، چه ارتباطی با این دارد؟
پرسش: به خاطر اینکه شخصی که بخواهد گناه بکند گاهی طرف خود مجسمه گناه میشود.
پاسخ: بله خب، اول آدم تا میتواند این سیّئه را که بردارد سیّء هم عوض میشود ما یک اتحاد عاقل و معقول و عالِم و معلوم داریم که مسبوق به اختلاف بود ملحوق به اختلاف هم هست اتحادی است که نه سابقهٴ اختلاف دارد نه لاحقهٴ اختلاف فرشتگان مجرّد و موجودات مجرّد عالی بدأ و حشرشان یکی بود اینها عالماً خلق شدند علم و معلومشان متّحد هست و همیشه هم بود اما ما که با نفس زندگی میکنیم نه با عقل و با بدن مرتبطیم نه بیبدن به همان دلیلی که ما بودیم و تعقّل نبود ممکن است سهو پیش بیاید، نسیان پیش بیاید ما باشیم و تعقّل نباشد اتحادی است که شمالاً نبود جنوباً هم نیست این اتحادی که شمالاً جهل بود جنوباً سهو و نسیان است برای این است که ما با نفس کار داریم نفس یعنی نفس، عقل هم یعنی عقل آن مرحلهٴ عقل دیگر در معرض دگرگونی نیست ما چیزی که میفهمیم با او متّحدیم قبلاً نبودیم بالجهل، بعداً هم نیستیم بالسهو و النسیان الآن که داریم برای ماست برای اینکه ما به جایی برسیم که اگر چیزی داریم از ما زایل نشود که از او به ایمانِ مستقر یاد میکنند گفتند اخلاق لازم است، مبارزه لازم است، مناظره لازم است و مانند آن، در این فضا اگر انبیا با ما درگیر شدند میکوشند که سیّئه را بردارند نه سیّء را این همه مشرکان را به وسیلهٴ همین تربیت صحیح مسلمان و مؤمن کردند دیگر. خب، بنابراین وجود مبارک ابراهیم تلاش و کوششاش این بود که ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾ نه «السیّء» و اگر هیچ وقت اثر نکرد آن روز دست به تبر میکند بساط همه را جمع میکند آن روز هم هست اما تا آن روز برسد طول میکشد.
پرسش: حاج آقا تمام جنگهای رسول الله و آقا امیرالمؤمنین با نیروهای داخلی بود این سرّش چیست؟
پاسخ: سرّش این است که «ارتد الناس بعد النبیّ الاّ ثلاثة» منظور ارتداد عن الولایة است نه ارتداد عن الاسلام وگرنه با اینها مسلمانانه رفتار میکردند اینها را طاهر میدانستند به اینها همسر میدادند از اینها همسر میگرفتند این ارتداد عن الولایه است.
خب، بنابراین اگر وجود مبارک ابراهیم اوایل در برابر آن تندیها میگوید ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾ روزی هم نوبت به خود او میرسد که تبر میگیرد ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ﴾ به آنجا که میرسد بله، میشود بتشکنی اما تا به آنجا برسیم ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ میخواهد، ﴿یَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ میخواهد حجّت بالغهٴ الهی میطلبد این کار پس بنابراین وظیفهٴ اصلی ما طرد اختلاف است نه از پا در آوردنِ مختلِف، طرد سیّئه هست نه از پا در آوردن سیء، از پا در آوردن سیء اول دعواست دیگر یک روز آن، یک روز این، آن به قدرت رسید این را از پا در میآورد این به قدرت رسید او را از پا در میآورد اینچنین است.
پرسش: کار امام حسین(علیه السلام) از قبیل تبر به دست گرفتن حضرت ابراهیم است یا از قبیل.
پاسخ: کارِ وجود مبارک حضرت ابیعبدالله شمشیر نگرفت آنها شمشیر گرفتند وجود مبارک ابیعبدالله دعوت آنها را پذیرفت برای اینکه حق را اقامه بکند همین، آنها شمشیر کشیدند و حضرت دفاع کرده از خودش.
خب، بنابراین آنچه وجود مبارک ابراهیم خلیل عمل کرد و قرآن به عنوان یک فرهنگ مطرح کرد بعد فرمود: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾ این نکته است که ما بدانیم کجا جای جهاد اکبر است و کجا جای جهاد اصغر در داخلهٴ خانواده با اینکه آن طرف مشرک بود رقیب را از پا در آوردن هنر نبود رقابت را از پا در آوردن هنر بود ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ﴾ هنر است، ﴿یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾ هنر است، ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ﴾ گفتن هنر است، ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ﴾ بعد فرمود: ﴿سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیّاً﴾ نسبت به من برّ است، لطیف است، مهربان است، عطوف است ممکن است دعای مرا رد نکند ممکن است من در سایهٴ دعا به شِقا مبتلا نشوم و مانند آن ﴿وَأَعْتَزِلُکُمْ﴾ از شما فاصله میگیرم نه تنها از تو، از ملت شما و از مکتب شما از هر دو فاصله میگیرم ﴿وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ من میمانم و خدای من خیلی هنر است وقتی الآن بالأخره خدای سبحان با اینکه این سنگلاخ، سنگلاخ یعنی سنگلاخ مکّه هیچ نداشت از خودش چاهی آنجا نه باران میآید نه برف میآید منطقهٴ استوایی است دیگر چشمهای زیر پای پسر ابراهیم جوشانده که الآن چهار هزار سال دارد میجوشد خب همهٴ ما با منطقههای ییلاقی آشناییم دیگر چشمهای در آن منطقهٴ ییلاقی میبینیم جلوی آن مسجد هست این دوتا سال اخیر که قدری برف کم آمده با اینکه زیر قلّهٴ دماوند است این چشمه خشک شد با اینکه آنجا پر از برف و یخ است دیگر، اما این چشمهٴ زمزم الآن چهار هزار سال دارد میجوشد این برکت است در مکه هیچ نبود هیچ یعنی هیچ اگر جایی بود که بالأخره قبیلهای بود، دامداری بود، کشاورزی بود یک مُشت سنگلاخ بود آب نداشت هیچ کس هم حاضر نبود زندگی کند لذا وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) که هاجر و فرزندش را آنجا گذاشت این بانو گفت ﴿الی من تدعونا﴾ خودت داری میروی احدی هم اینجا نیست هیچ چیزی هم اینجا نیست اگر خدای بزرگ به ابراهیم، اسحاق داد، یعقوب داد فرمود به او پسر دادم پیغمبر است، نوه دادم پیغمبرش کردم این است ﴿وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ﴾ یک، ﴿وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً﴾ این ﴿نَافِلَةً﴾ برای یعقوب است که در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» است «نافله» یعنی زائد او از ما بچه خواست به او فرزند دادیم، نوه هم دادیم هر دو هم پیغمبر کردیم خب خیلی هنر است این هاجر وقتی به وجود مبارک ابراهیم عرض میکند که منم و این بچهٴ شیری احدی هم در این سرزمین نیست ﴿الی من تدعونا﴾ داری خداحافظی میکنی میروی آخر ما را به چه کسی سپردی آخر کسی باشد آبی باشد، نانی باشد احدی در این سرزمین نیست ﴿الی. رب هذه البلیة﴾ اینجا خانهای است به نام کعبه من صاحبی دارد تو را به این صاحبش سپردم این عقیده باعث میشود انسان پدرِ اسحاق و یعقوب میشود فرمود او با این عقیده آمده ﴿فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ﴾ یک، ﴿وَیَعْقُوبَ﴾ دو، این یعقوب را در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» فرمود: ﴿وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً﴾ او از ما پسر خواست به او نوه هم دادیم هر دو هم پیغمبر کردیم ﴿وَکُلّاً جَعَلْنَا نَبِیّاً ٭ وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آیهٴ 72 به این صورت فرمود، فرمود: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ﴾ این تمام شد، ﴿وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً﴾ او از ما پسر خواست به او اسحاق دادیم، از ما که نوه نخواست که نوه هم دادیم به عنوان نافله، نَفل یعنی زائد یعنی زائد بر خواستهٴ او هم چیزی دادیم اول فرزند خواست به او دادیم، نوه از ما نخواست نوه هم به او دادیم هر دو را هم پیغمبر کردیم ﴿وَکُلّاً جَعَلْنَا صَالِحِینَ﴾ این وجود مبارک را ذات اقدس الهی فرمود اُسوهٴ شماست حالا این وجود مبارک ابراهیم که این برکات را داشت به پیغمبر فرمود تو باید این راه را بروی و وجود مبارک حضرت هم همین راه را رفت.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است