- 410
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 49 تا 53 سوره مریم_ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 49 تا 53 سوره مریم_ بخش اول"
اگر کسی از ماسوا فاصله گرفت به الله نزدیک میشود
اگر جایی مسجد باشد و امام جماعت یا مدرّس نداشته باشد کارآییاش بسیار کم است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلّاً جَعَلْنَا نَبِیّاً ﴿49﴾ وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً ﴿50﴾ وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصاً وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً ﴿51﴾ وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً ﴿52﴾ وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیّاً ﴿53﴾
بعد از اینکه وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) عموی خود را به توحید دعوت کرد و برهان اقامه کرد و برای بطلان شرک دلیل اقامه کرد عموی او بیمِهری کرد در نحوهٴ تعبیر بر خلاف ادبیات وجود مبارک ابراهیم سخن گفت یک, در تعبیر آنچه را که نزد او مهم بود آن را مقدم ذکر کرد و آنچه را که نزد او مهم نبود مؤخّر ذکر کرد این دو, آن بیمِهریِ ادبی قبلاً ذکر شد اما تقدیم آنچه نزد او مهم بود این است که در همین آیهٴ 46 خبر را قبل از مبتدا ذکر کرد ﴿قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إبْرَاهِیمُ﴾ نگفت «أنت راغبٌ» این خبر را مقدم داشت برای اینکه نزد عموی ابراهیم اعراض از بتپرستی خیلی مهم بود از این جهت این خبر را مقدم داشت گفت ﴿أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْرَاهِیمُ﴾ و ذات اقدس الهی به ابراهیم خلیل برکات فراوانی دارد که هفت برکت را امام رازی در تفسیر ذکر کرده متأخّران بعدی هم برابر آنچه فخررازی ذکر کرده مطرح کردند در نوبتهای قبل آن شاخصههای اصلیاش هم ذکر شده یکی اینکه وجود مبارک ابراهیم را به عنوان خلیل خود اتّخاذ کرد برای اینکه این ماسوا را دشمن خود میداند ﴿فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ﴾ اگر کسی از ماسوا فاصله گرفت چون عداوت یعنی تعدّی و جدایی و فاصله گرفتن, اگر کسی از ماسوا فاصله گرفت به الله نزدیک میشود آنگاه ذات اقدس الهی او را به عنوان خلیل و دوست اتّخاذ میکند تا فاصله از غیر خدا گرفته نشود خدای سبحان این جامهٴ خُلّت را بر بدن کسی نمیپوشاند وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) در عین حال که کعبه ساخت که مهمترین معبد جهانی است به این فکر بود که این معبد را این عبادتگاه را یک معلّم باید اداره کند اگر جایی مسجد باشد و امام جماعت یا مدرّس نداشته باشد کارآییاش بسیار کم است کعبه با همهٴ قداستی که دارد اگر پیامبری نباشد که مردم را به این کعبه دعوت کند و حرمت کعبه را نگه دارد سودی نخواهد داشت لذا وجود مبارک ابراهیم بعد از بنیانگذاری کعبه عرض کرد ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً﴾ که ﴿یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ و مانند آن, این دعوت وجود مبارک ابراهیم باعث شد که ذات مقدس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مبعوث بشود و مانند آن و اگر وجود مبارک ابراهیم این دعا را دربارهٴ امّت اسلامی کرد به ما که مسلمانیم دستور داده شد در مراسم نیایش و تسلیهها و صلوات وجود مبارک ابراهیم را فراموش نکنیم لذا ما در بسیاری از مقاطع به خدای سبحان عرض میکنیم بر پیامبر و آلش درود بفرست «کما صلّیتَ علی ابراهیم» و «تَرّحم» بر پیامبر «کما تَرّحمتَ علی ابراهیم», و «تَحنّن» علی پیامبر «کما تحنّنت علی ابراهیم» این شرکت وجود مبارک ابراهیم در این نیایشها و تسلیهها و دعوات ما محصول آن دعوت خاصّ وجود مبارک ابراهیم خلیل است.
پرسش:...
پاسخ: بله خب درجاتی دارد البته, اینها دوستان الهیاند محبوبان خدایند منتها انبیای اولواالعزم یک برجستگی دارند که سایر انبیا ندارند هم دربارهٴ انبیا فرمود: ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾, هم دربارهٴ مرسلین فرمود: ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ اگر انبیا متفاوتاند, اگر مرسلین متفاوتاند درجات خُلّت و محبّت هم یکسان نیست.
در جریان حاضر شدن قربانی دادن ﴿فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ ٭ وَنَادَیْنَاهُ أَن یَا إِبْرَاهِیمُ﴾ این ﴿أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾, گفت ﴿أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ﴾ چون سالماً ﴿إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ به بارگاه الهی راه یافت ﴿فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ﴾ آن سِلم و سلامت باعث شد که ذات اقدس الهی فرمود: ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً﴾ آن مسالمت این سلامت آتش را هم به همراه دارد اگر کسی ﴿جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ شد آتش هم دربارهٴ او اثر نمیگذارد. خب, پس وجود مبارک ابراهیم آن بنیانگزاری کعبه را داشت خدای سبحان جای پای او را مصلّیٰ برای کسانی قرار داد که بعد از طواف باید دو رکعت نماز بخوانند ﴿وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّی﴾ اینها هم برکاتی است, پاداشهایی است که خدای سبحان به آن حضرت عطا کره است جایی که او پا میگذارد در همان حریم زائران و حاجیان و مؤتمران بعد از طواف باید دو رکعت نماز بخوانند آن مقام باید نماز بخوانند حالا یا عند المقام است یا خلف المقام است بالأخره در همان محدودهٴ مقام ابراهیم باید نماز بخوانند و وجود مبارک خلیل خدا از ذات اقدس الهی لسان صدق درخواست کرد عرض کرد ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ در آینده چون هیچ کدام از ما نمیخواهیم از بین برویم ما میخواهیم بمانیم برای همیشه, اگر برای همیشه نماندیم لااقل برای مدّتی هم بمانیم که آثار ما, برکات و هستی ما نصیب ما بشود وجود مبارک ابراهیم خلیل از ذات اقدس الهی خواست که ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ بعد خدا فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ﴾ مردم دربارهٴ آنها صادقانه سخن میگویند آنها را به نبوّت, به رسالت, به حکمت, به علم, به امامت میستایند و حق است این لسان صدق است کسی دربارهٴ اینها بد نمیگوید تعریفهای خوب دارد و این تعریفها هم درست است او از ما خواست لسان صدق را بدهیم ما هم برای او لسان صدق قرار دادیم منظور زبان نیست یعنی آنچه با زبان ادا میشود اگر گفتند دستِ خوبی دارد یعنی کارهای خوبی را با دست انجام میدهد اگر گفتند زبانِ صدقی دارد یعنی گفتههای صادقانهای را با زبان انجام میدهد وگرنه زبان صدق و کذب ندارد صدق و کذب برای آن مقول است نه ابزار قول. خب, آنچه را که وجود مبارک ابراهیم از ذات اقدس الهی خواست خاضعانه خواست خدا هم با بهترین وجه ادا کرده و در تمام موارد هم ادبِ نیایش را حفظ کرد گفت: ﴿وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ﴾ من این طمع را دارم چیزی نیاوردم که کالایی لایقی باشد به خدا عرض کنم من این کالا را میدهم شما به ما رحمت بدهید من طمع دارم از کرامت شما خدای سبحان هم فرمود: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِن رَّحْمَتِنَا﴾ کذا و کذا, اینجا هم عرض میکند خدایا ﴿وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾ این ضمن اینکه تواضع خودش را میرساند تعریضی هم دارد یعنی شما در آن نیایشتان شَقیّ هستید ولی کسی را میخواهید که ﴿لاَ یَسْمَعُ وَلاَ یُبْصِرُ﴾ هست و از کسی که باید بخواهید نمیخواهید لذا به دام شقاوت افتادید اما ﴿وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾ من این طور نیستم یعنی شما آن طور هستید این تعبیر که فرمود: ﴿أَدْعُوا رَبِّی عَسَی أَلاَّ أَکُونَ بِدُعَاءِ رَبِّی شَقِیّاً﴾ این ﴿عَسَی﴾ او مشابه همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» فرمود: ﴿وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ﴾ اینکه فرمود: ﴿أَلاَّ أَکُونَ بِدُعَاءِ رَبِّی شَقِیّاً﴾ این یک تعریض است که شما در آن دعایتان گرفتار شقاوت هستید برای اینکه از کسی میخواهید که لا یضرّ و لا ینفع, بنابراین از همهٴ آنها و مکتب آنها فاصله گرفت, اما اینکه عموی او گفت که ﴿لَأَرْجُمَنَّکَ﴾ این یا عادت آن مردم بود که بزرگ خانواده تنبیه افراد کوچک خانواده را به عهده داشت حتی به رجم یا برای اینکه عموی او حکومتی داشت یا نه, عموی او بزرگ قبیله بود و دستور میداد کاری که افراد قبیله انجام میدهند به بزرگ قبیله هم اسناد پیدا میکند نظیر «فتح الأمیر البلد» به یکی از انحای ثلاثه این رجم به عمو اسناد داده شد لکن عطف ﴿وَاهْجُرْنِی﴾ بر ﴿لَأَرْجُمَنَّکَ﴾ نشان میدهد که این وسط چیزی حذف شده است گفت ﴿لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ﴾ پس «فاحرزنی واهجرنی» از من بترس و فرار کن که این ﴿وَاهْجُرْنِی﴾ عطف بر آن «واحذرنی» است که محذوف است این «مَلیّ» یا از ملاوت است به معنای زمان طویل یا نه, به معنای شایسته و لایق توست یعنی آنچه وظیفهٴ توست, شایستهٴ توست همان فرار کردن و فاصله گرفتن است این تعبیرات را ذات اقدس الهی به عنوان برکات به این وجود مبارک ابراهیم و امثال ابراهیم داد. در بحث دیروز دوتا مطلب اشاره شد یکی اینکه در طلیعهٴ امر وجود مبارک ابراهیم سیّئه را با حسنه دفع کرد, مطلب دوم که اشاره شد که اگر دفع سیّئه با حسنه ممکن نباشد آن وقت دست به تبر میکند و مبارزه میکند و ریشه را میکَند هر دو مطلب گفته شد چه اینکه در جریان سورهٴ مبارکهٴ «رعد» هم همین مطلب گفته شد آنجا بیان شده که مسلمانها در داخلهٴ حوزهٴ اسلامی بر اساس ﴿یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ﴾ عمل میکنند, نسبت به بیگانه و بیگانهپرست برابر ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ عمل میکنند, ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ برای یک منطقه است, ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ برای منطقهٴ دیگر است همهٴ اینها شاید دهها بار گفته شد. آنچه را که در بحثهای سورهٴ مبارکهٴ «رعد» و امثال «رعد» گفته شد این بود که وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ» نسبت به بیگانه و بیگانهپرست هر جا سنگ آمد فوراً برگردانید سنگخور نباشید, ستمپذیر نباشید و مانند آن, نسبت به داخلهٴ خودتان ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ باشید پس یک مطلب مربوط به ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ است یک مطلب مربوط به ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾, یک مطلب مربوط به ﴿یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ﴾ است یک مطلب مربوط به «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ», یک مطلب مربوط به ﴿یَا أبَتِ﴾, ﴿یَا أبَتِ﴾ است یک مطلب مربوط به گرفتن آن بتها و آن تبر و ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ﴾ است. اما در بخشی که مربوط به وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) است البته در جریان حضرت ابراهیم آنچه مربوط به این بخش است اگر مطلبی مانده باشد بازگو خواهد شد فرمود: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی﴾ چون در خاورمیانه بعد از وجود مبارک ابراهیم تنها کسی که هم راه احتجاج و مناظرههای علمی را به عهده داشت هم راه مبارزهها و پیگیری و علیه ظلم و ظلمستیزی را به عهده گرفت وجود مبارک موسای کلیم بود ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی﴾ چرا به یاد موسای کلیم باش برای اینکه او این اوصاف را داشت ﴿إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصاً﴾ یک, ﴿وَکَانَ رَسُولاً﴾ دو, و ﴿نَّبِیّاً﴾ سه, مخلَصبودن او برای این است که او به جایی رسیده است که به حرم امن الهی بار یافت در آنجا اصلاً شیطنت راه ندارد شیطان اعتراف کرد گفت من مقدورم نیست با کسانی که وارد حرم اخلاص شدند دسترسی پیدا کنم برای اینکه آنها چیزی میطلبند که من نمیتوانم بدلیاش را بسازم چیزی را دوست دارند که بدیل ندارد دیگران که به آن حوزهٴ اخلاص بار نیافتند چیزهایی میخواهند که بدیل دارد, بدلی دارد, جعلی دارد, از دست من هم برمیآید میگویم تو مگر آن را نمیخواهی این همان است اما وقتی کسی وارد حوزهٴ مخلَصین شد چیزهایی را میبیند که من نمیبینم, چیزهایی را میطلبد که جعلی و بدلی ندارد آنچه من دارم به درد او نمیخورد, آنچه او میخواهد من نمیتوانم بدل او را بسازم لذا اعتراف کرده که من همه را فریب میدهم ﴿إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾ اصلاً دستم به آنها نمیرسد کلّ دنیا را که ابزار کار من است نزد او عفطهٴ عنز است خب حالا من چه چیزی بیاورم کلّ دنیا که ابزار دست شیطنت است نزد او آبِ بینی بُز است آنچه او میطلبد «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ» من که بخواهم آنجا بروم تیراندازی میکنند من را طرد میکنند من که خبری از آنجاها ندارم ﴿وَجَعَلْنَاهَا رُجُوماً لِلشَّیَاطِینِ﴾ است پس او در عرش و عرشیان با آنها مأنوس است این است که من دسترسی ندارم نه اینکه به آنها بخواهم رحم بکنم نسبت به آنها دلسوزی ندارم من قدرت ندارم نسبت به آنها بدترین ابزار کار شیطان همان شک و تردید و امثال ذلک است شک است در بخش اندیشه و تردید است در بخش انگیزه, در بخش اندیشه انسان بالأخره اگر محمولی برای موضوع مسلّم شد دیگر جزم دارد اگر جزم پیدا نکرد گرفتار شک است که آیا محمول برای موضوع ثابت است یا نه, تردید چیز دیگر است شک چیز دیگر, تردید این است که بکنم یا نکنم, شک این است که آیا محمول برای موضوع هست یا نه, آن بخشهای علمی را میگویند شک, آن بخشهای عملی را میگویند تردید, اگر کسی به جایی رسید که در آن منطقه دو چیز وجود داشت یکی خوب بود یکی بد, یکی حق بود یکی باطل, یکی خیر بود یکی شرّ این شک دارد که این کار خیر است یا شرّ یا تردید دارد بکند یا نکند ولی اگر رفت وارد منطقهای شد جز حق و خیر و صلاح و فلاح چیزی نیست آنجا جا برای شک نیست بارها مثال زده شد که اگر کسی وارد کتابخانهای بشود در این کتابخانه میلیونها کتاب است و همهاش قرآن است این شخص از دور و نزدیک هر کتابی را ببیند یقین پیدا میکند قرآن است برای اینکه اینجا غیر از قرآن کتاب دیگری نیست ولی اگر وارد کتابخانهای شد که غیر از قرآن یک کتاب دیگر هم بود از دور کتابی را دید این شک میکند که آیا این قرآن است یا غیر قرآن ولی اگر رفت جایی که اصلاً غیر از قرآن کتاب دیگر نبود او هر چه ببیند میداند قرآن است دیگر مخلَصین به حوزهای میرسند که در آنجا باطل وجود ندارد لذا جا برای شک نیست تا دو امر نباشد شک وجود ندارد شک این است که در بخش علمی شخص میگوید «لست أدری» آنچه را که من میبینم از قِسم الف است یا از قِسم باء اما اگر در این کتابخانه فقط الف وجود داشت این جا برای شک نیست در آن منطقه که ذات اقدس الهی اولیای خاص را تأمین میکند جز حق چیز دیگر نیست اینکه وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در آن خطبهٴ چهار نهجالبلاغه دارد «مَا شَکَکْتُ فی الْحَقِّ مُذْأُرِیتُهُ» همین است دیگر آن روز این خطبه خوانده شد فرمود از آن لحظهای که حق را به من نشان دادند من تردید نکردم تردید ندارم که سقیفه باطل است, تردید ندارم غدیر حق است, تردید ندارم من ولیّام, تردید ندارم من خلیفهام «مَا شَکَکْتُ فی الْحَقِّ مُذْأُرِیتُهُ» از آن لحظهای که حق را به من ارائه کردند من دیدم تردید ندارم یعنی رسیدم به جایی که جز حق نیست خب اگر آن منطقه جز حق چیز دیگر نیست جا برای بطلان نیست سالبه به انتفاع موضوع است اگر کسی شک نمیکند چون مشکوک وجود ندارد.
پرسش: در روایت میفرماید انّ المخلصین فی خطأ عظیم.
پاسخ: بله خب, اما مادامی که در دنیا هستند مکلّفاند دیگر خدای ناکرده اگر به دستور عمل نکنند سقوط میکنند الآن اگر کسی پلّههای نردبان را طی کرد دستش به بالا رسید و به سقف مرتبط شد او اگر ـ معاذ الله ـ بگوید نردبان چیست از همانجا سقوط میکند اگر مخلَصین به مقام وِلا رسیدند بر اساس ایمان و طهارت رسیدند اگر خدای ناکرده لحظهای بیرغبتی نشان بدهند ﴿تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً ٭ إِذاً لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ﴾ ذرّهای بخواهند غفلت کنند سقوط میکنند تا انسان زنده است مکلّف است مبادا کسی بگوید حالا که من بالا آمدم روی نردبانم دستم به همه جا میرسد نردبان چیست, پلّه چیست, خب اگر گفت همانجا سقوط میکند انبیا چون روی پلّهٴ ایمان ایستادهاند دستشان بالا میرسد اگر ذات اقدس الهی از اینها به عنوان مخلَص و رسول و نبیّ ذکر میکند اول به عنوان عبد ذکر میکند فرمود: ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ﴾ در طلیعهٴ همین سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیه اوّلش این بود ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ﴾ تا پایان همین عبد است اگر کسی خدای ناکرده بر این عبودیّتش کمی تردید کند همانجا میافتد لذا خطر عظیم دارد دیگر, خطر عظیم دارد خطرش عظیم است برای اینکه از جاهای بالایی پرت میشود دیگر. خب, بنابراین اینها میرسند به جایی که باطل در آنجا نیست شک نمیکنند از سنخ سالبه به انتفاء موضوع است برای اینکه مشکوک وجود ندارد هر جا شک است فرع بر دو چیز است و کثرت است یکی الف و دیگری باء اگر جایی فقط الف بود جا برای شک نیست فرمود: «مَا شَکَکْتُ فی الْحَقِّ مُذْأُرِیتُهُ» خب.
پرسش:...
پاسخ: خب بله, مقدّماتش ایمان است, اخلاص است که ذات اقدس الهی اینها را به آنجا برده بخش وسیعی از اینها به رحمت الهی است که فرمود: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِن رَّحْمَتِنَا﴾ به ما گفتند گوشهای از این را با همین اربعین کلیمی حل میشود که اول ماه پر برکت ذیقعده تا دهم ذیحجّه این چهل روز وجود مبارک موسای کلیم مهمان خدای سبحان بود و چِلّه گرفت نه شامی خورد, نه نهاری خورد, نه غذایی خورد, نه خوابید این چهل روز مهمان مناجات الهی بود بهترین فرصت برای چلّهگیری هم همین چهل روز است دیگر به ما گفتند درست نماز بخوان, درست روزه بگیر, درست حرف بزن, درست چیز بنویس در همهٴ موارد بگو خدا را در نظر دارم, خودم عمل بکنم, به جامعه منتقل بکنم و مانند آن, نه بیراهه برو نه راه کسی را ببند, نه بازی بکن نه بازی کسی را بخور این با راه اربعینگیری است وجود مبارک ابراهیم و انبیای دیگر همین راه را طی کردند حالا اگر مخلَصاند برای اینکه به جایی رسیدند که شیطان دسترسی ندارد نه اینکه شیطان نسبت به اینها مهربان است یا احترام آنها را نگه میدارد یا ترحّم میکند یا مثلاً حریم این طور نیست قدرت ندارد اینها ﴿اخْسَئُوا﴾, ﴿اخْسَئُوا﴾ دارد این معنی مخلَصبودن است رسالتش هم مشخص است که رسول به مردم عصر خودش است مخصوصاً مردم مصر و بنیاسرائیل, نبوّتش هم از آن جهت که نبأ و خبر را دریافت میکند و به مردم ابلاغ میکند.
پرسش: یک نکته در آیهٴ مبارکهٴ است که آن لفظ «علیّا» که در آیه است بعضی اذعان دارند که اسم ذات است صفت نیست همان طوری که موقوفله موسی برادرش است نظر مبارکتان در این مورد چیست؟
پاسخ: خب تطبیق است دیگر تفسیرِ مفهومی نیست تطبیق است البته.
پرسش: علت تقدیم رسول بر نبیّ چیست؟
پاسخ: برای اهمیّتش است دیگر بعد نبوّت آن قسمتهای مهم برای رعایت آن فاصلههاست در بحثهای قبلی هم گذشت که مثلاً در تعبیر آیهٴ 26 میتوانست بفرماید: «فلن اکلّم الیوم بشرا» اما ﴿إِنسِیّاً﴾ ذکر کرده این نکته آنجا گذشت که تقریباً 27, 28 آیه پایانش یاء مشدّد است قبل از ﴿إِنسِیّاً﴾ و بعد از ﴿إِنسِیّاً﴾ پایانش یاء مشدّد دارد از آیهٴ شانزده به این صورت اشاره میشود ﴿مَکَاناً شَرْقِیّاً﴾, ﴿بَشَراً سَوِیّاً﴾, ﴿إِن کُنتَ تَقِیّاً﴾, ﴿غُلاَماً زَکِیّاً﴾, ﴿لَمْ أَکُ بَغِیّاً﴾, ﴿أَمْراً مقْضِیّاً﴾, ﴿مَکَاناً قَصِیّاً﴾, ﴿نَسْیاً مَنْسِیّاً﴾, ﴿رُطَباً جَنِیّاً﴾, ﴿الْیَوْمَ إِنسِیّاً﴾ برای رعایت این فواصل این کار را میکنند اگر کلمهٴ ﴿رَسُولاً﴾ را بعد از ﴿نَّبِیّاً﴾ ذکر میفرمود با آن تعبیراتی که داشت ﴿حَفِیّاً﴾, ﴿شَقِیّاً﴾, ﴿نَبِیّاً﴾, ﴿عَلِیّاً﴾ هماهنگ نبود برای رعایت این فواصل گاهی این نکات ملحوظ میشود وگرنه نبوّت مقدم بر رسالت است یعنی از آن جهت که نبأ و خبر را دریافت میکند نبی است, از آن جهت که نبأ و خبر دریافتکرده را به مردم میرساند رسول است. خب, ﴿مُخْلَصاً وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً﴾ باز این نکات ذکر میشود.
پرسش: استاد جمع بین حرم أمن و خطر عظیم یک مقدار.
پاسخ: نه دیگر برای اینکه انسان تا انسان است در خطر عظیم است دیگر تا انسان هست مثل اینکه انسان وارد جایی شده اما موظّف است این را حفظ بکند اما در بهشت که رفت چون که تکلیف نیست دیگر خطری در کار نیست.
پرسش: از جانب شیطان است؟
پاسخ: نه, خطر را خود انسان که از ناحیه شیطان نمیآید خطر از ناحیهٴ نفس است بالأخره انسان ذاتاً که واجد این کمالات نیست.
پرسش: حاج آقا آن را طور دیگری نمیتوان معنا کرد.
پاسخ: تکلیف دارد بالأخره, این تکلیف که دارد باید این را حفظ بکند شیطان راه ندارد اما بالأخره در بخشی از آیاتی که سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» بود شیطان در قیامت گفت که خطر مهم از ناحیهٴ خود شما بود برای اینکه ﴿فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم﴾ یک بخش وسیعی مربوط به آن داخلهٴ خود آدم است مخلَصبودن آن مشکل بیرونی را حل میکند اما مشکل درونی انسان مادامی که انسان است عَلیٰ خطر عظیم است دیگر.
پرسش: انسان از درون مشکل داشته باشد آن وقت در حرم امن هم راهش بدهند
پاسخ: نه, مشکل دارد که این را «هِی نَفْسِی أَرُوْضُهَا بِالتَّقْوَی» فرمود من با ریاضت این نفس را رام کردم رها کنم چموشی میکند دیگر نه اینکه این نفس نباشد اگر نباشد که انسان میشود فرشته بیرون را راه ندادند ولی درون را انسان باید مواظب باشد دیگر.
پرسش: از فرشته بالاتر را راهش ندادند.
پاسخ: بله, «هِی نَفْسِی أَرُوْضُهَا بِالتَّقْوَی» همان علی(سلام الله علیه) همان که فرمود: «مَا شَکَکْتُ فی الْحَقِّ مُذْأُرِیتُهُ» فرمود من مرتّب افسارش را کشیده دارم که مبادا چیزی بخواهد, بیجا بخواهد اینکه در درون ماست این را که خفه نکردند که این را ما باید خفه کنیم فرمود: «هِی نَفْسِی أَرُوْضُهَا بِالتَّقْوَی» همان که میگوید دنیا عفطهٴ عنز است هر روز مواظب است که این را سرکوب کند تعطیل نکند تعدیل کند خواستهها را که نمیشود از بین برد خواستهٴ حلال هست, خواستهٴ حرام است آن خواستهٴ حرام را تعطیل میکند خواستهٴ حلال را به او عطا میکند.
﴿وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً﴾ بیش از صد بار نام مبارک وجود مبارک موسای کلیم مطرح شده قصّههای آن حضرت در مقاطع گوناگون بازگو شده اما در این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «مریم» از همین وسطها شروع شده که وجود مبارک موسای کلیم بعد از اینکه دوران مدین را ﴿عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ پشت سر گذاشته با یکی از فرزندان شعیب(سلام الله علیه) ازدواج کرده از مدین حالا به طرف مصر دارد میآید این مقطع را در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» ذکر میکنند از مدین حرکت کرده حالا عازم مصر است هنوز پیامبر نشده وقتی از مدین به طرف مصر دارد میآید دست راستش اینجا یک وادی است ﴿وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ﴾ کدام جانب؟ جنوب, دنبال, چپ, راست فرمود آن سه جهت نه, ﴿وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ﴾ أیمَن صفتِ جانب است یعنی طرف راستش, طرف راستش به لحاظ خود متحرِّک است دیگر وادی أیمن ما نداریم جانب ایمن است حالا در تعبیرات نثر و نظم آمده که وادی أیمن, وادی أیمن جانبِ أیمن وادی نه وادی أیمن این أیمن صفت طور نیست صفت جانب است دربارهٴ موسی فرمود این موسای کلیم که از مدین حرکت کرده عازم مصر بود درّهٴ سمت راستش, دامنهٴ سمت راستش, کوه سمت راستش از آنجا ندا آمد موسی بیا «وَنَادَیْنَاهُ مِن الجَانِبِ الْأَیْمَنِ للطور» نظیر ﴿شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ﴾ آن آیه که دارد «شاطیء» یعنی جانب آنجا هم أیمن صفت شاطی است نه صفت وادی, وادی أیمن و ایسر نیست جانب أیمن و ایسر است أیمن و ایسر هم یک امر اعتباری است متحرّک اگر از طرف مصر به طرف مدین بیاید این میشود جانب أیسر, اگر از مدین به طرف مصر بیاید میشود جانب أیمن ما ندا دادیم از جانب راست همین موسی که از مدین به مصر حرکت میکرد و این را به خودمان نزدیک کردیم برای مناجات که بیا با ما مناجات بکن ﴿وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ﴾ یعنی «مِن الجانب الأیمن بالطور» به او از طرف دست راست وعده دادیم که بیا با ما مناجات کن ﴿وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً﴾ که با ما حالا مناجات کن. چگونه مقرّب شد, جزء مقرّبین شد, تقرّب یعنی چه اینها باید توضیح داده بشود ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیّاً﴾ که بعداً ذکر میشود. مهمترین کاری که الآن هست این است که ما میگوییم نماز قربة الی الله است, «الصلاة قربان کلّ تقی» همین معنا دربارهٴ زکات هم وارد شده است که حضرت فرمود زکات هم قربان کلّ تقی است «قربان ما یتقرّب به العبد مِن المولیٰ» هر کاری که بنده با انجام آن کار به ذات اقدس الهی نزدیک میشود قربانی اوست حالا آنچه را که در روز دهم در مِنا نَحر میکنند یا ذبح میکنند این یک قربانی خاص است وگرنه نماز قربانی است آن رَمی جمره هم قربانی است, آن حلق هم قربانی است, آن تقصیر هم قربانی است یک وقت انسان میرود سلمانی یا آرایشگاه یا پیرایشگاه سر میتراشد این عبادت نیست, یک وقت است در روز دهم دارد سر میتراشد آنجا باید قصد قربت بکند اگر قصد قربت نکند معصیت کرده است یعنی خدایا به فرمان تو این مویی که باعث زیبایی من است در پای رکاب تو ریختم این قربانیِ اوست آن حلق قربانی است, آن تقصیر قربانی است, آن رمی جمر قربانی است آن قربانی هم قربانی است هر عملی که انسان با او به خدا نزدیک بشود و قربة الی الله انجام میدهد قربانی است اختصاصی به نماز و زکات ندارد گرچه دربارهٴ نماز و زکات آمده که «الصلاة قربان کلّ تقی», «الزکاة قربان کلّ تقی» مشکل یعنی تمام مشکل این است که ما وقتی میتوانیم این تقرّب را تحصیل کنیم که بفهمیم راه چیست الآن از هر کس از ماها سؤال بکنند که به خدا نزدیک میشویم یعنی چه, میگوییم قرب معنوی است دیگر این هرگز ما را به جایی نمیرساند بله خب قرب معنوی است اما معنا چیست بالأخره آدم تا آنجایی که ممکن است بقدر طاقة البشریّه باید این راه را بفهمد هر چه که فهمید, فهمید بقیه را به اهلش واگذار میکند این راه چیست؟ راهِ زمان و زمین که نیست قُربِ معناست معنا چیست؟ ما در بین معانی یک سلسله عناوین اعتباری داریم مثل ریاست و مرئوسیّت که اینها در علوم سیاسی, علوم اجتماعی اینها مطرح است از این قبیل که نیست یک سلسله مفاهیم داریم که در منطق مطرح است به عنوان معقولات ثانیه منطقی از اینها که نیست یک سلسله مفاهیم داریم که به عنوان معقولات ثانیه فلسفی مطرح است از اینها که نیست, یک سلسله مقولات نه معقولات, مقولات داریم که در جوارح و اعراض مطرحاند به نام ماهیّات مثل شجر و حجر از اینها که نیست میماند هستی, بین ما و خدای ما هستی است که در بعضی از ادعیه دارد حقیقتِ هستی برای اوست در نهجالبلاغه چندجا دارد که أعلام وجود دلیل بر وجود حقتعالیٰ هستند و مانند آن, این هستی اگر حقایق متباینه باشد که راه نیست اگر حقایق متباینه باشد گسیخته است اگر هم گسیخته است معبر نیست اگر هم معبر نباشد سیر و سلوک ندارد باید جایی باشد به هم پیوسته, ناگسسته, قطعنشده, به هم مرتبط تا سالک بتواند یکی پس از دیگری عبور بکند چیزی از این مایهها باید باشد که گوشهای از این را حکمت متعالیه میتواند به عهده بگیرد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
اگر کسی از ماسوا فاصله گرفت به الله نزدیک میشود
اگر جایی مسجد باشد و امام جماعت یا مدرّس نداشته باشد کارآییاش بسیار کم است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلّاً جَعَلْنَا نَبِیّاً ﴿49﴾ وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً ﴿50﴾ وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصاً وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً ﴿51﴾ وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً ﴿52﴾ وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیّاً ﴿53﴾
بعد از اینکه وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) عموی خود را به توحید دعوت کرد و برهان اقامه کرد و برای بطلان شرک دلیل اقامه کرد عموی او بیمِهری کرد در نحوهٴ تعبیر بر خلاف ادبیات وجود مبارک ابراهیم سخن گفت یک, در تعبیر آنچه را که نزد او مهم بود آن را مقدم ذکر کرد و آنچه را که نزد او مهم نبود مؤخّر ذکر کرد این دو, آن بیمِهریِ ادبی قبلاً ذکر شد اما تقدیم آنچه نزد او مهم بود این است که در همین آیهٴ 46 خبر را قبل از مبتدا ذکر کرد ﴿قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إبْرَاهِیمُ﴾ نگفت «أنت راغبٌ» این خبر را مقدم داشت برای اینکه نزد عموی ابراهیم اعراض از بتپرستی خیلی مهم بود از این جهت این خبر را مقدم داشت گفت ﴿أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْرَاهِیمُ﴾ و ذات اقدس الهی به ابراهیم خلیل برکات فراوانی دارد که هفت برکت را امام رازی در تفسیر ذکر کرده متأخّران بعدی هم برابر آنچه فخررازی ذکر کرده مطرح کردند در نوبتهای قبل آن شاخصههای اصلیاش هم ذکر شده یکی اینکه وجود مبارک ابراهیم را به عنوان خلیل خود اتّخاذ کرد برای اینکه این ماسوا را دشمن خود میداند ﴿فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ﴾ اگر کسی از ماسوا فاصله گرفت چون عداوت یعنی تعدّی و جدایی و فاصله گرفتن, اگر کسی از ماسوا فاصله گرفت به الله نزدیک میشود آنگاه ذات اقدس الهی او را به عنوان خلیل و دوست اتّخاذ میکند تا فاصله از غیر خدا گرفته نشود خدای سبحان این جامهٴ خُلّت را بر بدن کسی نمیپوشاند وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) در عین حال که کعبه ساخت که مهمترین معبد جهانی است به این فکر بود که این معبد را این عبادتگاه را یک معلّم باید اداره کند اگر جایی مسجد باشد و امام جماعت یا مدرّس نداشته باشد کارآییاش بسیار کم است کعبه با همهٴ قداستی که دارد اگر پیامبری نباشد که مردم را به این کعبه دعوت کند و حرمت کعبه را نگه دارد سودی نخواهد داشت لذا وجود مبارک ابراهیم بعد از بنیانگذاری کعبه عرض کرد ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً﴾ که ﴿یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ و مانند آن, این دعوت وجود مبارک ابراهیم باعث شد که ذات مقدس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مبعوث بشود و مانند آن و اگر وجود مبارک ابراهیم این دعا را دربارهٴ امّت اسلامی کرد به ما که مسلمانیم دستور داده شد در مراسم نیایش و تسلیهها و صلوات وجود مبارک ابراهیم را فراموش نکنیم لذا ما در بسیاری از مقاطع به خدای سبحان عرض میکنیم بر پیامبر و آلش درود بفرست «کما صلّیتَ علی ابراهیم» و «تَرّحم» بر پیامبر «کما تَرّحمتَ علی ابراهیم», و «تَحنّن» علی پیامبر «کما تحنّنت علی ابراهیم» این شرکت وجود مبارک ابراهیم در این نیایشها و تسلیهها و دعوات ما محصول آن دعوت خاصّ وجود مبارک ابراهیم خلیل است.
پرسش:...
پاسخ: بله خب درجاتی دارد البته, اینها دوستان الهیاند محبوبان خدایند منتها انبیای اولواالعزم یک برجستگی دارند که سایر انبیا ندارند هم دربارهٴ انبیا فرمود: ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾, هم دربارهٴ مرسلین فرمود: ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ اگر انبیا متفاوتاند, اگر مرسلین متفاوتاند درجات خُلّت و محبّت هم یکسان نیست.
در جریان حاضر شدن قربانی دادن ﴿فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ ٭ وَنَادَیْنَاهُ أَن یَا إِبْرَاهِیمُ﴾ این ﴿أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾, گفت ﴿أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ﴾ چون سالماً ﴿إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ به بارگاه الهی راه یافت ﴿فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ﴾ آن سِلم و سلامت باعث شد که ذات اقدس الهی فرمود: ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً﴾ آن مسالمت این سلامت آتش را هم به همراه دارد اگر کسی ﴿جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾ شد آتش هم دربارهٴ او اثر نمیگذارد. خب, پس وجود مبارک ابراهیم آن بنیانگزاری کعبه را داشت خدای سبحان جای پای او را مصلّیٰ برای کسانی قرار داد که بعد از طواف باید دو رکعت نماز بخوانند ﴿وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّی﴾ اینها هم برکاتی است, پاداشهایی است که خدای سبحان به آن حضرت عطا کره است جایی که او پا میگذارد در همان حریم زائران و حاجیان و مؤتمران بعد از طواف باید دو رکعت نماز بخوانند آن مقام باید نماز بخوانند حالا یا عند المقام است یا خلف المقام است بالأخره در همان محدودهٴ مقام ابراهیم باید نماز بخوانند و وجود مبارک خلیل خدا از ذات اقدس الهی لسان صدق درخواست کرد عرض کرد ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ در آینده چون هیچ کدام از ما نمیخواهیم از بین برویم ما میخواهیم بمانیم برای همیشه, اگر برای همیشه نماندیم لااقل برای مدّتی هم بمانیم که آثار ما, برکات و هستی ما نصیب ما بشود وجود مبارک ابراهیم خلیل از ذات اقدس الهی خواست که ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ بعد خدا فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ﴾ مردم دربارهٴ آنها صادقانه سخن میگویند آنها را به نبوّت, به رسالت, به حکمت, به علم, به امامت میستایند و حق است این لسان صدق است کسی دربارهٴ اینها بد نمیگوید تعریفهای خوب دارد و این تعریفها هم درست است او از ما خواست لسان صدق را بدهیم ما هم برای او لسان صدق قرار دادیم منظور زبان نیست یعنی آنچه با زبان ادا میشود اگر گفتند دستِ خوبی دارد یعنی کارهای خوبی را با دست انجام میدهد اگر گفتند زبانِ صدقی دارد یعنی گفتههای صادقانهای را با زبان انجام میدهد وگرنه زبان صدق و کذب ندارد صدق و کذب برای آن مقول است نه ابزار قول. خب, آنچه را که وجود مبارک ابراهیم از ذات اقدس الهی خواست خاضعانه خواست خدا هم با بهترین وجه ادا کرده و در تمام موارد هم ادبِ نیایش را حفظ کرد گفت: ﴿وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ﴾ من این طمع را دارم چیزی نیاوردم که کالایی لایقی باشد به خدا عرض کنم من این کالا را میدهم شما به ما رحمت بدهید من طمع دارم از کرامت شما خدای سبحان هم فرمود: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِن رَّحْمَتِنَا﴾ کذا و کذا, اینجا هم عرض میکند خدایا ﴿وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾ این ضمن اینکه تواضع خودش را میرساند تعریضی هم دارد یعنی شما در آن نیایشتان شَقیّ هستید ولی کسی را میخواهید که ﴿لاَ یَسْمَعُ وَلاَ یُبْصِرُ﴾ هست و از کسی که باید بخواهید نمیخواهید لذا به دام شقاوت افتادید اما ﴿وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾ من این طور نیستم یعنی شما آن طور هستید این تعبیر که فرمود: ﴿أَدْعُوا رَبِّی عَسَی أَلاَّ أَکُونَ بِدُعَاءِ رَبِّی شَقِیّاً﴾ این ﴿عَسَی﴾ او مشابه همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» فرمود: ﴿وَالَّذِی أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ﴾ اینکه فرمود: ﴿أَلاَّ أَکُونَ بِدُعَاءِ رَبِّی شَقِیّاً﴾ این یک تعریض است که شما در آن دعایتان گرفتار شقاوت هستید برای اینکه از کسی میخواهید که لا یضرّ و لا ینفع, بنابراین از همهٴ آنها و مکتب آنها فاصله گرفت, اما اینکه عموی او گفت که ﴿لَأَرْجُمَنَّکَ﴾ این یا عادت آن مردم بود که بزرگ خانواده تنبیه افراد کوچک خانواده را به عهده داشت حتی به رجم یا برای اینکه عموی او حکومتی داشت یا نه, عموی او بزرگ قبیله بود و دستور میداد کاری که افراد قبیله انجام میدهند به بزرگ قبیله هم اسناد پیدا میکند نظیر «فتح الأمیر البلد» به یکی از انحای ثلاثه این رجم به عمو اسناد داده شد لکن عطف ﴿وَاهْجُرْنِی﴾ بر ﴿لَأَرْجُمَنَّکَ﴾ نشان میدهد که این وسط چیزی حذف شده است گفت ﴿لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ﴾ پس «فاحرزنی واهجرنی» از من بترس و فرار کن که این ﴿وَاهْجُرْنِی﴾ عطف بر آن «واحذرنی» است که محذوف است این «مَلیّ» یا از ملاوت است به معنای زمان طویل یا نه, به معنای شایسته و لایق توست یعنی آنچه وظیفهٴ توست, شایستهٴ توست همان فرار کردن و فاصله گرفتن است این تعبیرات را ذات اقدس الهی به عنوان برکات به این وجود مبارک ابراهیم و امثال ابراهیم داد. در بحث دیروز دوتا مطلب اشاره شد یکی اینکه در طلیعهٴ امر وجود مبارک ابراهیم سیّئه را با حسنه دفع کرد, مطلب دوم که اشاره شد که اگر دفع سیّئه با حسنه ممکن نباشد آن وقت دست به تبر میکند و مبارزه میکند و ریشه را میکَند هر دو مطلب گفته شد چه اینکه در جریان سورهٴ مبارکهٴ «رعد» هم همین مطلب گفته شد آنجا بیان شده که مسلمانها در داخلهٴ حوزهٴ اسلامی بر اساس ﴿یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ﴾ عمل میکنند, نسبت به بیگانه و بیگانهپرست برابر ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ عمل میکنند, ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ برای یک منطقه است, ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ برای منطقهٴ دیگر است همهٴ اینها شاید دهها بار گفته شد. آنچه را که در بحثهای سورهٴ مبارکهٴ «رعد» و امثال «رعد» گفته شد این بود که وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ» نسبت به بیگانه و بیگانهپرست هر جا سنگ آمد فوراً برگردانید سنگخور نباشید, ستمپذیر نباشید و مانند آن, نسبت به داخلهٴ خودتان ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ باشید پس یک مطلب مربوط به ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ است یک مطلب مربوط به ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾, یک مطلب مربوط به ﴿یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ﴾ است یک مطلب مربوط به «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ», یک مطلب مربوط به ﴿یَا أبَتِ﴾, ﴿یَا أبَتِ﴾ است یک مطلب مربوط به گرفتن آن بتها و آن تبر و ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ﴾ است. اما در بخشی که مربوط به وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) است البته در جریان حضرت ابراهیم آنچه مربوط به این بخش است اگر مطلبی مانده باشد بازگو خواهد شد فرمود: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی﴾ چون در خاورمیانه بعد از وجود مبارک ابراهیم تنها کسی که هم راه احتجاج و مناظرههای علمی را به عهده داشت هم راه مبارزهها و پیگیری و علیه ظلم و ظلمستیزی را به عهده گرفت وجود مبارک موسای کلیم بود ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی﴾ چرا به یاد موسای کلیم باش برای اینکه او این اوصاف را داشت ﴿إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصاً﴾ یک, ﴿وَکَانَ رَسُولاً﴾ دو, و ﴿نَّبِیّاً﴾ سه, مخلَصبودن او برای این است که او به جایی رسیده است که به حرم امن الهی بار یافت در آنجا اصلاً شیطنت راه ندارد شیطان اعتراف کرد گفت من مقدورم نیست با کسانی که وارد حرم اخلاص شدند دسترسی پیدا کنم برای اینکه آنها چیزی میطلبند که من نمیتوانم بدلیاش را بسازم چیزی را دوست دارند که بدیل ندارد دیگران که به آن حوزهٴ اخلاص بار نیافتند چیزهایی میخواهند که بدیل دارد, بدلی دارد, جعلی دارد, از دست من هم برمیآید میگویم تو مگر آن را نمیخواهی این همان است اما وقتی کسی وارد حوزهٴ مخلَصین شد چیزهایی را میبیند که من نمیبینم, چیزهایی را میطلبد که جعلی و بدلی ندارد آنچه من دارم به درد او نمیخورد, آنچه او میخواهد من نمیتوانم بدل او را بسازم لذا اعتراف کرده که من همه را فریب میدهم ﴿إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾ اصلاً دستم به آنها نمیرسد کلّ دنیا را که ابزار کار من است نزد او عفطهٴ عنز است خب حالا من چه چیزی بیاورم کلّ دنیا که ابزار دست شیطنت است نزد او آبِ بینی بُز است آنچه او میطلبد «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ» من که بخواهم آنجا بروم تیراندازی میکنند من را طرد میکنند من که خبری از آنجاها ندارم ﴿وَجَعَلْنَاهَا رُجُوماً لِلشَّیَاطِینِ﴾ است پس او در عرش و عرشیان با آنها مأنوس است این است که من دسترسی ندارم نه اینکه به آنها بخواهم رحم بکنم نسبت به آنها دلسوزی ندارم من قدرت ندارم نسبت به آنها بدترین ابزار کار شیطان همان شک و تردید و امثال ذلک است شک است در بخش اندیشه و تردید است در بخش انگیزه, در بخش اندیشه انسان بالأخره اگر محمولی برای موضوع مسلّم شد دیگر جزم دارد اگر جزم پیدا نکرد گرفتار شک است که آیا محمول برای موضوع ثابت است یا نه, تردید چیز دیگر است شک چیز دیگر, تردید این است که بکنم یا نکنم, شک این است که آیا محمول برای موضوع هست یا نه, آن بخشهای علمی را میگویند شک, آن بخشهای عملی را میگویند تردید, اگر کسی به جایی رسید که در آن منطقه دو چیز وجود داشت یکی خوب بود یکی بد, یکی حق بود یکی باطل, یکی خیر بود یکی شرّ این شک دارد که این کار خیر است یا شرّ یا تردید دارد بکند یا نکند ولی اگر رفت وارد منطقهای شد جز حق و خیر و صلاح و فلاح چیزی نیست آنجا جا برای شک نیست بارها مثال زده شد که اگر کسی وارد کتابخانهای بشود در این کتابخانه میلیونها کتاب است و همهاش قرآن است این شخص از دور و نزدیک هر کتابی را ببیند یقین پیدا میکند قرآن است برای اینکه اینجا غیر از قرآن کتاب دیگری نیست ولی اگر وارد کتابخانهای شد که غیر از قرآن یک کتاب دیگر هم بود از دور کتابی را دید این شک میکند که آیا این قرآن است یا غیر قرآن ولی اگر رفت جایی که اصلاً غیر از قرآن کتاب دیگر نبود او هر چه ببیند میداند قرآن است دیگر مخلَصین به حوزهای میرسند که در آنجا باطل وجود ندارد لذا جا برای شک نیست تا دو امر نباشد شک وجود ندارد شک این است که در بخش علمی شخص میگوید «لست أدری» آنچه را که من میبینم از قِسم الف است یا از قِسم باء اما اگر در این کتابخانه فقط الف وجود داشت این جا برای شک نیست در آن منطقه که ذات اقدس الهی اولیای خاص را تأمین میکند جز حق چیز دیگر نیست اینکه وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در آن خطبهٴ چهار نهجالبلاغه دارد «مَا شَکَکْتُ فی الْحَقِّ مُذْأُرِیتُهُ» همین است دیگر آن روز این خطبه خوانده شد فرمود از آن لحظهای که حق را به من نشان دادند من تردید نکردم تردید ندارم که سقیفه باطل است, تردید ندارم غدیر حق است, تردید ندارم من ولیّام, تردید ندارم من خلیفهام «مَا شَکَکْتُ فی الْحَقِّ مُذْأُرِیتُهُ» از آن لحظهای که حق را به من ارائه کردند من دیدم تردید ندارم یعنی رسیدم به جایی که جز حق نیست خب اگر آن منطقه جز حق چیز دیگر نیست جا برای بطلان نیست سالبه به انتفاع موضوع است اگر کسی شک نمیکند چون مشکوک وجود ندارد.
پرسش: در روایت میفرماید انّ المخلصین فی خطأ عظیم.
پاسخ: بله خب, اما مادامی که در دنیا هستند مکلّفاند دیگر خدای ناکرده اگر به دستور عمل نکنند سقوط میکنند الآن اگر کسی پلّههای نردبان را طی کرد دستش به بالا رسید و به سقف مرتبط شد او اگر ـ معاذ الله ـ بگوید نردبان چیست از همانجا سقوط میکند اگر مخلَصین به مقام وِلا رسیدند بر اساس ایمان و طهارت رسیدند اگر خدای ناکرده لحظهای بیرغبتی نشان بدهند ﴿تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً ٭ إِذاً لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ﴾ ذرّهای بخواهند غفلت کنند سقوط میکنند تا انسان زنده است مکلّف است مبادا کسی بگوید حالا که من بالا آمدم روی نردبانم دستم به همه جا میرسد نردبان چیست, پلّه چیست, خب اگر گفت همانجا سقوط میکند انبیا چون روی پلّهٴ ایمان ایستادهاند دستشان بالا میرسد اگر ذات اقدس الهی از اینها به عنوان مخلَص و رسول و نبیّ ذکر میکند اول به عنوان عبد ذکر میکند فرمود: ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ﴾ در طلیعهٴ همین سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیه اوّلش این بود ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ﴾ تا پایان همین عبد است اگر کسی خدای ناکرده بر این عبودیّتش کمی تردید کند همانجا میافتد لذا خطر عظیم دارد دیگر, خطر عظیم دارد خطرش عظیم است برای اینکه از جاهای بالایی پرت میشود دیگر. خب, بنابراین اینها میرسند به جایی که باطل در آنجا نیست شک نمیکنند از سنخ سالبه به انتفاء موضوع است برای اینکه مشکوک وجود ندارد هر جا شک است فرع بر دو چیز است و کثرت است یکی الف و دیگری باء اگر جایی فقط الف بود جا برای شک نیست فرمود: «مَا شَکَکْتُ فی الْحَقِّ مُذْأُرِیتُهُ» خب.
پرسش:...
پاسخ: خب بله, مقدّماتش ایمان است, اخلاص است که ذات اقدس الهی اینها را به آنجا برده بخش وسیعی از اینها به رحمت الهی است که فرمود: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِن رَّحْمَتِنَا﴾ به ما گفتند گوشهای از این را با همین اربعین کلیمی حل میشود که اول ماه پر برکت ذیقعده تا دهم ذیحجّه این چهل روز وجود مبارک موسای کلیم مهمان خدای سبحان بود و چِلّه گرفت نه شامی خورد, نه نهاری خورد, نه غذایی خورد, نه خوابید این چهل روز مهمان مناجات الهی بود بهترین فرصت برای چلّهگیری هم همین چهل روز است دیگر به ما گفتند درست نماز بخوان, درست روزه بگیر, درست حرف بزن, درست چیز بنویس در همهٴ موارد بگو خدا را در نظر دارم, خودم عمل بکنم, به جامعه منتقل بکنم و مانند آن, نه بیراهه برو نه راه کسی را ببند, نه بازی بکن نه بازی کسی را بخور این با راه اربعینگیری است وجود مبارک ابراهیم و انبیای دیگر همین راه را طی کردند حالا اگر مخلَصاند برای اینکه به جایی رسیدند که شیطان دسترسی ندارد نه اینکه شیطان نسبت به اینها مهربان است یا احترام آنها را نگه میدارد یا ترحّم میکند یا مثلاً حریم این طور نیست قدرت ندارد اینها ﴿اخْسَئُوا﴾, ﴿اخْسَئُوا﴾ دارد این معنی مخلَصبودن است رسالتش هم مشخص است که رسول به مردم عصر خودش است مخصوصاً مردم مصر و بنیاسرائیل, نبوّتش هم از آن جهت که نبأ و خبر را دریافت میکند و به مردم ابلاغ میکند.
پرسش: یک نکته در آیهٴ مبارکهٴ است که آن لفظ «علیّا» که در آیه است بعضی اذعان دارند که اسم ذات است صفت نیست همان طوری که موقوفله موسی برادرش است نظر مبارکتان در این مورد چیست؟
پاسخ: خب تطبیق است دیگر تفسیرِ مفهومی نیست تطبیق است البته.
پرسش: علت تقدیم رسول بر نبیّ چیست؟
پاسخ: برای اهمیّتش است دیگر بعد نبوّت آن قسمتهای مهم برای رعایت آن فاصلههاست در بحثهای قبلی هم گذشت که مثلاً در تعبیر آیهٴ 26 میتوانست بفرماید: «فلن اکلّم الیوم بشرا» اما ﴿إِنسِیّاً﴾ ذکر کرده این نکته آنجا گذشت که تقریباً 27, 28 آیه پایانش یاء مشدّد است قبل از ﴿إِنسِیّاً﴾ و بعد از ﴿إِنسِیّاً﴾ پایانش یاء مشدّد دارد از آیهٴ شانزده به این صورت اشاره میشود ﴿مَکَاناً شَرْقِیّاً﴾, ﴿بَشَراً سَوِیّاً﴾, ﴿إِن کُنتَ تَقِیّاً﴾, ﴿غُلاَماً زَکِیّاً﴾, ﴿لَمْ أَکُ بَغِیّاً﴾, ﴿أَمْراً مقْضِیّاً﴾, ﴿مَکَاناً قَصِیّاً﴾, ﴿نَسْیاً مَنْسِیّاً﴾, ﴿رُطَباً جَنِیّاً﴾, ﴿الْیَوْمَ إِنسِیّاً﴾ برای رعایت این فواصل این کار را میکنند اگر کلمهٴ ﴿رَسُولاً﴾ را بعد از ﴿نَّبِیّاً﴾ ذکر میفرمود با آن تعبیراتی که داشت ﴿حَفِیّاً﴾, ﴿شَقِیّاً﴾, ﴿نَبِیّاً﴾, ﴿عَلِیّاً﴾ هماهنگ نبود برای رعایت این فواصل گاهی این نکات ملحوظ میشود وگرنه نبوّت مقدم بر رسالت است یعنی از آن جهت که نبأ و خبر را دریافت میکند نبی است, از آن جهت که نبأ و خبر دریافتکرده را به مردم میرساند رسول است. خب, ﴿مُخْلَصاً وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً﴾ باز این نکات ذکر میشود.
پرسش: استاد جمع بین حرم أمن و خطر عظیم یک مقدار.
پاسخ: نه دیگر برای اینکه انسان تا انسان است در خطر عظیم است دیگر تا انسان هست مثل اینکه انسان وارد جایی شده اما موظّف است این را حفظ بکند اما در بهشت که رفت چون که تکلیف نیست دیگر خطری در کار نیست.
پرسش: از جانب شیطان است؟
پاسخ: نه, خطر را خود انسان که از ناحیه شیطان نمیآید خطر از ناحیهٴ نفس است بالأخره انسان ذاتاً که واجد این کمالات نیست.
پرسش: حاج آقا آن را طور دیگری نمیتوان معنا کرد.
پاسخ: تکلیف دارد بالأخره, این تکلیف که دارد باید این را حفظ بکند شیطان راه ندارد اما بالأخره در بخشی از آیاتی که سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» بود شیطان در قیامت گفت که خطر مهم از ناحیهٴ خود شما بود برای اینکه ﴿فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم﴾ یک بخش وسیعی مربوط به آن داخلهٴ خود آدم است مخلَصبودن آن مشکل بیرونی را حل میکند اما مشکل درونی انسان مادامی که انسان است عَلیٰ خطر عظیم است دیگر.
پرسش: انسان از درون مشکل داشته باشد آن وقت در حرم امن هم راهش بدهند
پاسخ: نه, مشکل دارد که این را «هِی نَفْسِی أَرُوْضُهَا بِالتَّقْوَی» فرمود من با ریاضت این نفس را رام کردم رها کنم چموشی میکند دیگر نه اینکه این نفس نباشد اگر نباشد که انسان میشود فرشته بیرون را راه ندادند ولی درون را انسان باید مواظب باشد دیگر.
پرسش: از فرشته بالاتر را راهش ندادند.
پاسخ: بله, «هِی نَفْسِی أَرُوْضُهَا بِالتَّقْوَی» همان علی(سلام الله علیه) همان که فرمود: «مَا شَکَکْتُ فی الْحَقِّ مُذْأُرِیتُهُ» فرمود من مرتّب افسارش را کشیده دارم که مبادا چیزی بخواهد, بیجا بخواهد اینکه در درون ماست این را که خفه نکردند که این را ما باید خفه کنیم فرمود: «هِی نَفْسِی أَرُوْضُهَا بِالتَّقْوَی» همان که میگوید دنیا عفطهٴ عنز است هر روز مواظب است که این را سرکوب کند تعطیل نکند تعدیل کند خواستهها را که نمیشود از بین برد خواستهٴ حلال هست, خواستهٴ حرام است آن خواستهٴ حرام را تعطیل میکند خواستهٴ حلال را به او عطا میکند.
﴿وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً﴾ بیش از صد بار نام مبارک وجود مبارک موسای کلیم مطرح شده قصّههای آن حضرت در مقاطع گوناگون بازگو شده اما در این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «مریم» از همین وسطها شروع شده که وجود مبارک موسای کلیم بعد از اینکه دوران مدین را ﴿عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ پشت سر گذاشته با یکی از فرزندان شعیب(سلام الله علیه) ازدواج کرده از مدین حالا به طرف مصر دارد میآید این مقطع را در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» ذکر میکنند از مدین حرکت کرده حالا عازم مصر است هنوز پیامبر نشده وقتی از مدین به طرف مصر دارد میآید دست راستش اینجا یک وادی است ﴿وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ﴾ کدام جانب؟ جنوب, دنبال, چپ, راست فرمود آن سه جهت نه, ﴿وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ﴾ أیمَن صفتِ جانب است یعنی طرف راستش, طرف راستش به لحاظ خود متحرِّک است دیگر وادی أیمن ما نداریم جانب ایمن است حالا در تعبیرات نثر و نظم آمده که وادی أیمن, وادی أیمن جانبِ أیمن وادی نه وادی أیمن این أیمن صفت طور نیست صفت جانب است دربارهٴ موسی فرمود این موسای کلیم که از مدین حرکت کرده عازم مصر بود درّهٴ سمت راستش, دامنهٴ سمت راستش, کوه سمت راستش از آنجا ندا آمد موسی بیا «وَنَادَیْنَاهُ مِن الجَانِبِ الْأَیْمَنِ للطور» نظیر ﴿شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ﴾ آن آیه که دارد «شاطیء» یعنی جانب آنجا هم أیمن صفت شاطی است نه صفت وادی, وادی أیمن و ایسر نیست جانب أیمن و ایسر است أیمن و ایسر هم یک امر اعتباری است متحرّک اگر از طرف مصر به طرف مدین بیاید این میشود جانب أیسر, اگر از مدین به طرف مصر بیاید میشود جانب أیمن ما ندا دادیم از جانب راست همین موسی که از مدین به مصر حرکت میکرد و این را به خودمان نزدیک کردیم برای مناجات که بیا با ما مناجات بکن ﴿وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ﴾ یعنی «مِن الجانب الأیمن بالطور» به او از طرف دست راست وعده دادیم که بیا با ما مناجات کن ﴿وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً﴾ که با ما حالا مناجات کن. چگونه مقرّب شد, جزء مقرّبین شد, تقرّب یعنی چه اینها باید توضیح داده بشود ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیّاً﴾ که بعداً ذکر میشود. مهمترین کاری که الآن هست این است که ما میگوییم نماز قربة الی الله است, «الصلاة قربان کلّ تقی» همین معنا دربارهٴ زکات هم وارد شده است که حضرت فرمود زکات هم قربان کلّ تقی است «قربان ما یتقرّب به العبد مِن المولیٰ» هر کاری که بنده با انجام آن کار به ذات اقدس الهی نزدیک میشود قربانی اوست حالا آنچه را که در روز دهم در مِنا نَحر میکنند یا ذبح میکنند این یک قربانی خاص است وگرنه نماز قربانی است آن رَمی جمره هم قربانی است, آن حلق هم قربانی است, آن تقصیر هم قربانی است یک وقت انسان میرود سلمانی یا آرایشگاه یا پیرایشگاه سر میتراشد این عبادت نیست, یک وقت است در روز دهم دارد سر میتراشد آنجا باید قصد قربت بکند اگر قصد قربت نکند معصیت کرده است یعنی خدایا به فرمان تو این مویی که باعث زیبایی من است در پای رکاب تو ریختم این قربانیِ اوست آن حلق قربانی است, آن تقصیر قربانی است, آن رمی جمر قربانی است آن قربانی هم قربانی است هر عملی که انسان با او به خدا نزدیک بشود و قربة الی الله انجام میدهد قربانی است اختصاصی به نماز و زکات ندارد گرچه دربارهٴ نماز و زکات آمده که «الصلاة قربان کلّ تقی», «الزکاة قربان کلّ تقی» مشکل یعنی تمام مشکل این است که ما وقتی میتوانیم این تقرّب را تحصیل کنیم که بفهمیم راه چیست الآن از هر کس از ماها سؤال بکنند که به خدا نزدیک میشویم یعنی چه, میگوییم قرب معنوی است دیگر این هرگز ما را به جایی نمیرساند بله خب قرب معنوی است اما معنا چیست بالأخره آدم تا آنجایی که ممکن است بقدر طاقة البشریّه باید این راه را بفهمد هر چه که فهمید, فهمید بقیه را به اهلش واگذار میکند این راه چیست؟ راهِ زمان و زمین که نیست قُربِ معناست معنا چیست؟ ما در بین معانی یک سلسله عناوین اعتباری داریم مثل ریاست و مرئوسیّت که اینها در علوم سیاسی, علوم اجتماعی اینها مطرح است از این قبیل که نیست یک سلسله مفاهیم داریم که در منطق مطرح است به عنوان معقولات ثانیه منطقی از اینها که نیست یک سلسله مفاهیم داریم که به عنوان معقولات ثانیه فلسفی مطرح است از اینها که نیست, یک سلسله مقولات نه معقولات, مقولات داریم که در جوارح و اعراض مطرحاند به نام ماهیّات مثل شجر و حجر از اینها که نیست میماند هستی, بین ما و خدای ما هستی است که در بعضی از ادعیه دارد حقیقتِ هستی برای اوست در نهجالبلاغه چندجا دارد که أعلام وجود دلیل بر وجود حقتعالیٰ هستند و مانند آن, این هستی اگر حقایق متباینه باشد که راه نیست اگر حقایق متباینه باشد گسیخته است اگر هم گسیخته است معبر نیست اگر هم معبر نباشد سیر و سلوک ندارد باید جایی باشد به هم پیوسته, ناگسسته, قطعنشده, به هم مرتبط تا سالک بتواند یکی پس از دیگری عبور بکند چیزی از این مایهها باید باشد که گوشهای از این را حکمت متعالیه میتواند به عهده بگیرد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است