- 96
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 55 تا 58 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 55 تا 58 سوره انفال":
بدترین جنبنده و جانور نزد خدا کسانیاند که مجاری ادراکی شان را به کار نمیبرند
خیر و شر به لحاظ هدف است و نفع و ضرر را به لحاظ طریق میگویند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ٭ الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَالَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ ٭ فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ٭ وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ﴾
بسیاری از مسیل نظامی در سورهٴ مبارکهٴ انفال و توبه مطرح است این بخش از آیات ناظر به مسایل جنگ و صلح است از یک طرف و دستور بین المللی اسلام است از طرف دیگر چون جنگ و صلح یک امر داخلی نیست درون دینی نیست زیرا مسلمین با هم نمیجنگند هر جا سخن از جنگ و صلح است این یک بحث بین مسلمانها و غیر مسلمانها است لذا اسلام باید یک احکام بین المللی و جهانی هم داشته باشد که با مردم غیر مسلمان چگونه رفتار کند آنها یا با مسلمانها در صلح و هدنهاند یا د رجنگ و حرباند قوانین جنگشان چگونه باشد قواعد صلحشان چگونه باشد و مانند آن در این بخش از آیت میفرماید به اینکه بدترین جانور و جنبنده نزد خدا کسی است که از نظر مسایل اعتقادی کافر باشد و از نظر مسایل حقوقی پیمان شکن هم رابطه بین خود و خدای خود را تیره کرده است وهم پیوند خود را با مردم و خلق خدا تاریک کرده است از جهت کفر رابطه بین خود و خدای خود را تاریک کرده است و از جهت پیمان شکنی رابطه بین خود و مردم را تیره کرده است چنین انسانی بدترین جانور روی زمین است ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ﴾ لذا بدون حرف عطف ذکر کرد نفرمود «الذین کفرو فهم لا یومنون و الذین عاهدت منهم» این ﴿الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ﴾ بدل همان آن الذین کفرو است یعنی این چنین کافری بدترین دواب است بازگشت این به همان استکبار برمیآید که استکبار باعث میشود انسان مستکبر بدترین جنبنده روی زمین باشد با کافر میتوان زندگی مسالمت آمیز داشت ولی با مستکبر نمیشود زندگی کرد.
پرسش: ...
پاسخ: در آیه همین سورهٴ مبارکهٴ انفال آیه 22 و23 به این صورت بیان شده است ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ﴾ فرمود بدترین جنبنده و جانور نزد خدا کسانیاند که مجاری ادراکی شان را به کار نمیبرند نه گوش شنوا دارند و نه زبان گویا دارد نه فاهمه خوبی دارند و اگر ذات اقدس الهی بخواهد معارف الهی را به اینها القاء کند باز هم نمیپذیرند اینها نه از درون خود جوشاند نه از بیرون گوش شنوائی دارند چنان خوی جهل علمی و جهالت عملی که در آیه 22و23 همین سوره انفال گذشت محصولی جز کفر اعتقادی و استکبار عملی ندارد یعنی آنچه که در آیه محل بحث امروز آمده است که ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ﴾ که اینها از نظر مسایل اعتقادی کافرند و از نظر مسایل حقوقی مستکبرند منشأش همان آیه 22 و23 است که بیان فرمود که اینها اگر اهل معرفت بودند اهل عقل و درایت بودند یا اهل روایت بودند یا از درون خود درایت داشتند یا از بیرون روایت پذیر بودند به حرفهای نقلی ائمه (علیهم السلام) و انبیای الهی (علیهم السلام) را گوش میدادند به این تیرگی کفر یا تاریکی استکبار مبتلا نمیشدند بنابراین یک پیوندی هم بین آیه 22 و23 با این آیاتی که یعنی آیه 55 تا 58 همین سورهٴ مبارکهٴ انفال برقرار است خب.
مطلب دیگر آن است که خیر و شر غیر از نفع و ضرر است خیر و شر به لحاظ هدف است و نفع و ضرر به لحاظ طریق میگویند فلان چیز نافع است یعنی در این راه کمکمان میکند فلان چیز ضار است یعنی در این طریق به ما ضرر میرساند اما خیر و شر به لحاظ هدف است آن پایان کار یا بد است یا خوب پس خیر و شر به لحاظ هدف است نفع و ضرر به لحاظ طریق که این فعلاً محل بحث است عمده آن است که چرا فرمود ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ﴾ این کلمه عندالله هم در آیه 22 سورهٴ مبارکهٴ انفال آمده است هم این آیه 55 که محل بحث است نزد خدا خیر و شر مشخص است این نه معنایش آن است که دیگران حق اظهار نظر دارند ولی فتوای خدا این است این یک بیان توحیدی است یعنی ما اگر خواستیم خیر و شر را بسنجیم تنها راه آن است که با میزان الهی بسنجیم ما افراد را به چه میسنجیم اشیاء را با چه میسنجیم عقاید را با چه میسنجیم اخلاق را با چه میسنجیم؟ در جهان هستی یک حق محض است به نام خدا ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبیرُ﴾ که این حق مقابل ندارد نه اینکه باطل مقابل این حق است این حق مقابل پذیر نیست چون چیزی در برابر خدا نیست مگر ادب محض این حق حقی نیست که مقابل داشته باشد و این خارج از بحث است یک حق است در مقام فعل و ظهور یعنی موجوداتی که در جهان خارج مخلوق ذات اقدس الهی هستند هستی آنها عین ذات آنها نیست اینها یا حقاند یا باطل باطل ذاتی نخواهیم داشت باطل نفسی و غیاثی خواهیم داشت که آن هم از بحث فعلی بیرون است ما برای اینکه مشخص بشود فلان شیء فلان موجود حق است یا باطل از نظر مسایل حکمت نظری و فلان کار حق است یا باطل از نظر حکمت عملی بالأخره باید با یک ترازویی بسنجیم آن میزان آن ترازوئی که اشیاء با آن سنجیده میشود حق و باطلشان مشخص خواهد شد فعل خدا است کار خدا است این همان است که در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران گذشت ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ﴾ یعنی هر جا حق در عالم هست از خدا است حق با خدا نیست حق از خدا است میشود گفت حق با علی است علی (علیه السلام) با حق است اما نمیشود گفت حق با خدا است خدا یک موجودی نیست که چیزی با او باشد هر چه در عالم امکان فرض بشود زیر اراده خدا است مخلوق خدا است لذا با او نیست گر چه او با همه اشیاء است ﴿وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ اما هیچ چیز با خدا نیست که همتای او باشد و قرین او باشد پس حق از خدا است اگر دین حق است از خدا است حکم عقل حق است از خدا است کار حق است از خدا است و انبیاء و اولیاء و انسانهای کامل با این حق حرکت میکند علی (علیه السلام) با این حق است خب ما با خدا است خدا با همه هست ولی هیچ چیز با خدا نیست که معیت داشته باشد معیت بالأخره همتایی است دیگر اگر موجودی ﴿وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ﴾ یک چنین موجودی هم لم یکن معه احد معیت بردار نیست هر چه غیر خدا است متأخر از خدا است نه مع الله است همانطوری که مقدم بر الله نیست مع الله هم نیست بلکه بعد از خدا است یعنی مخلوق خدا است و از اراده الهی نشأت گرفته خب پس ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ﴾ که تفسیرش در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران ذیل همین آیه گذشت اگر حق از خدا است باید تشخیص حق و باطل در اشیاء و افعال و عقاید که بخشی به حکمت نظر برمیگردد بخشی به حکمت عمل با کار خدا سنجیده میشود لذا معیار حق و باطل یا معیار حق و باطل ارزشی اشیاء را قرآن کریم به عندالله اسناد میدهد ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ یا ﴿الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ پس چه در مسایل دانشی چه در مسایل ارزشی چه در مسایل مربوط وجودی که به شدت و ضعف درجه وجود برمیگردد چه مسایلی که مربوط به اخلاق و اعمال است که به زشت و زیبا برمیگردد به حلال و حرام برمیگردد و به صحیح و باطل برمیگردد به ثواب و عقاب برمیگردد به بهشت جهنم برمیگردد همه اینها باید معیارش عندالله باشد ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ﴾ این است لذا هیچ چاره نیست تا مشخص بشود به اینکه آنچه از نزد خدا است چیست تا ما اشیاء و اشخاص را با آن بسنجیم یعنی اول باید ترازو را بیابیم بعد این موزونها را با یک وزن خاص در آن ترازو توزین کنیم اینکه فرمود ما میزان فرستادیم ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ این نمونهای از همین بحثها را ارائه میکند پس باید با میزان الهی سنجید هم در بعد مثبت فرمود ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾ هم در بعد منفی فرمود ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ یا ﴿الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ حالا که خطوط کلی این آیه روشن شد میرسیم به زیرمجموعه این آیه فرمود ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ در گذشته اینطور بودند و در آینده هم امیدی به ایمان اینها نیست بعضیها هستند که سابقه سوء دارند ولی لاحقه حسن با توبه برمیگردد بعضیها هستند که سابق و لاحقهشان سیئ و زشت است فرمود اینها هم سابقه تلخی کفر دارند ﴿الَّذینَ کَفَرُوا﴾ و هم لاحقه لجاجت دارند ﴿فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ فعل مضارع که مفید استمرار است نشانه آن است که اینها اهل ایمان نیستند به هیچ وجه نه به دلیل عقلی بها میدهند نه به حرف نقلی سخن گوش میدهند و این کفر اینها با استکبار اینها همراه است برای اینکه اینها کسانیاند که ﴿الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ﴾ شما با اینها پیمان بستید پیمان بستید که مزاحم شما نشوند پیمان بستید که برای بیگانگان جاسوسی نکنند پیمان بستید به اینکه علیه شما در جنگها شرکت نکنند و مانند آن اما ﴿ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ﴾ هر باری هم که حادثه پیش آمد عهدشکناند همین یهود بنی قریظه که بعد از هجرت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با حکومت اسلامی پیمان بستند که علیه اینها توطئه نکنند نه خودشان بجنگند نه جنگجویان را کمک بکنند نه به سود بیگانگان جاسوسی کنند در بعضی از جنگها به سود مشرکین علیه مسلمین فعالیت کرد وقتی به اینها گفته شد که شما تعهد سپردید که در امنیت باشید و در امان باشید ما هم از شر شما در امان باشیم چرا این خیانت را کردید؟ گفتند ﴿نَسینا أَوْ أَخْطَأْنا﴾ یک بهانهای میآوردند بعد دوباره در جریان جنگ خندق همین آشوب و فتنه را کردند بار سوم همین کعب اشیق از مدینه به مکه میرود با رجال سیاسی مکه هم سوگند میشود که علیه مسلمانها تلاش بکند لذا یک بار و دو بار نیست فرمود قبل از خندق اینها خیانت کردند در خندق خیانت کردند بعد هم رفتند با مشرکین مکه هم سوگند شدند ﴿ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ﴾ و اهل تقوی و پروا هم نیستند این دیگر تقوای سیاسی است و این تقوای انسانی است آن تقوای الهی را که ندارند برای آن که ﴿کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ تقوای انسانی را هم ندارند این جزء احکام بین المللی اسلام است اسلام میگوید به اینکه شما با کفار وقتی پیمان بستید پیمان شکنی نکنید هشیار هم باشید که مبادا آنها نقض عهد بکنند و شما را غافلگیر بکنند پس سر شرالدواب بودن آنها این است که اینها از نظر مسایل اعتقادی کافرند و از لحاظ مسایل سیاسی و حقوقی مستکبر فرمود با این گروه شما چند تا کار میتوانید بکنید اگر اینها صف آرایی کردند در جنگ شرکت کردند به این دسترسی پیدا کردند ثقافت یعنی ظفر سریع یعنی زود به اینها دسترسی افتید یعنی همین که فهمیدید ﴿فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ﴾ اینها را در جنگ دیدید ﴿فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ اینها در خاکریز اولاند بالأخره اینها را از بین ببر تا پشتوانه اینها و پشتیبان اینها متفرق بشود شَرِد یعنی فَرِق به وسیله در هم کوبیدن اینها که خط مقدماند آنها که پشتوانه اینها هستند و پشتیبان اینها هستند اینها را متفرق کن برای اینکه آنها وقتی دیدند شما با اینها در کمال شهامت و سلحشوری رفتار کردید خب ناچارند فرار کنند ﴿فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ تا اگر از اینها کسی ماند که پند بگیرند و اگر همه اینها کشته شدند فقط آن پشتوانههای آنها ماندند آنها پند بگیرند این در صورتی است که اینها صف آرائی کنند و در جنگ شرکت کنند.
و اما اگر هنوز وارد میدان نبرد نشدند در صحنه نظامی نیستند در صحنه توطئه سیاسی هستند برای براندازی تلاش و کوشش میکنند شما میترسید به اینکه این پیمانی که بستید این پیمان را نقض کنند دفعتاً حمله بکنند و الآن نشانههای توطئه را دیدید ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً﴾ همین که میترسید که آنها حمله بکنند نقض عهد بکنند دیگر صبر نکن نگفت به اینکه خب الآن که کاری به ما ندارند ماهم که با اینها تعهد عدم تعرض بستیم در آیات قبل هم فرمود که در سورهٴ مبارکهٴ نساء و مانند آن هم گذشت که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ مهمترین سلاح نظامی یک ملت مبارز همان درک سیاسی او است حزب یعنی هوشمندی هوشیاری فرمود این هوشیاری را بگیر این هوشیاری مثل شمشیر نیست که حالا عوض بکنی این هوشیاری مثل تیر نیست فهم را بالأخره حفظ بکن این فهم را داشته باش ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ این ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ یک دستور دائمی است بر حذر باشید از توطئه آنها ننشینید ببینید اینها کی توطئه میکنند و کی حمله میکنند خب اگر یک وقتی یک توطئه کردند و غافلگیر کردند و حمله کردند شما ناچارید تسلیم بشوید دیگر فرمود شما باید مطلع باشید آگاه باشید از درون آنها باخبر باشید از توطئههای آنها مستحضرباشید و الا انسان عادی که علم و غیب ندارد که این دستور اسلامی است همه اینها .. مثل پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیستند که علم غیب داشته باشند بع تعلیم الهی بنابراین آگاهی از وضع آنها لازم است از کیفیت جمع و تفریق آنها انسان باید مستحضر باشد از نقشههای آنها باید باخبر باشد کاملاً وگرنه خوفی پدید نمیآید فرمود اگر ترسیدید اینها خیانت کنند ترسیدید که این عهد نامه و پیمان و این قطعنامه را پاره کنند و عمل نکنند ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ﴾ هر قومی میخواهد باشد خِیانَةً اختصاصی به مشرکین مکه ندارد اختصاصی به یهودی هم ندارد اگر میترسید اینها خیانت بکنند شما نه ساکت بنشینید این یک و نه حمله بکنید دو ساکت نشستن فریب خوردن را به همراه دارد یک چیز بدی است حمله کردن یک خیانت است شما تعهد سپردید که کاری به اینها نداشته باشید ﴿فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ شما هم اول اعلام بکنید که ما دیگر تعهدی نداریم نسبت به شما تا شما و ایشان مساوی باشید ﴿عَلی سَواءٍ﴾ و علی عدل رسماً اعلام بکنید که ما دیگر نسبت به شما تعهدی نداریم چرا؟ برای اینکه شما طبق این مسایل اطلاعاتی دقیق نظامی باخبر شدیم که اینها دارند توطئه میکنند و خیانت بکنند و میخواهند حمله بکنند شما همین طور بنشینید و فریب بخورید که روا نیست بتازید شروع جنگ را بکنید آن هم ناروا است ولی عقل نقل چنین حکم میکند که به آنها اعلام بکنید اکنون که شما عهد را رعایت نمیکنید پس ما هم با شما تعهدی نداریم نبذ بکن یعنی بیانداز ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ این است ﴿وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ﴾ همین است فرمود ﴿فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ این عهدنامه اینها را پیش اینها پرت کن بگو ما دیگر تعهدی نداریم شما که نمیخواهید عهد را رعایت کنید خب ما چگونه عهد را رعایت کنیم که ایقاء که نیست دیگر این عقد است اینطور نیست که زمامش مثل طلاق به دست شما باشد که این یک پیمانی است وقتی شما رعایت نمیکنید خب ما چرا رعایت بکنیم ﴿فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ آنها که قصد خیانت دارند محبوب خدا نیستند ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ﴾ شما هم بخواهید بدون اعلام قبلی حمله کنید این هم خیانت است ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ﴾ شما تعهد بستید نسبت به آنها رعایت عهد در اسلام واجب است ولو طرف مشرک باشد بالأخره میخواهید بجنگید اما الآن که زمان تعهد شما است نباید حمله کنید در سورهٴ مبارکهٴ توبه آیه 4 به این صورت آمده است فرمود به اینکه با کفار میتوانید مبارزه کنید ﴿إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئًا وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَدًا﴾ آن مشرکینی که با آنها تعهد بستید آنها نقصی نکردند و نقضی نکردند و علیه شما کسی را نشوراندند و مکم نکردند پشتیبان کسی نبودند به سود شما پشتوانه علیه شما نبودند ﴿فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ﴾ که این رعایت عهد واجب است نقض عهد حرام است اینطور نیست که ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ فقط مخصوص حوزه اسلامی باشد اینها جزء برنامههای بین المللی اسلام است دینی که جهانی فکر میکند و میداند که عدهای مسلمان نیستند بالأخره باید روابط مسلمین با غیر مسلمین را باید تنظیم بکند فرمود رعایت عهد واجب است حالا اگر کسی از مشرک چیزی خرید تعهدی کرد مگر میتواند مالاش را ندهد؟ یک وقت است کافر حربی است در جنگ است مالاش فیء مسلمین است آن راه دیگری دارد اما حالا انسان وارد کشور کفر شده است آن مواثیق بین المللی را باید رعایت بکند چیزی خریده همان را باید بدهد چیزی هم میخواهد به آنها بفروشد به عنوان کالای صادراتی باید سالم تحویل بدهد اینطور نیست که حالا که آنها کافرند در کالای صادراتی انسان رعایت عدل و قسط نکند که این جایز باشد که اینطور که نیست فرمود اگر تعهد سپردید رعایت عهد واجب است در جریان مبارزه علی رجلاً برجلً هم همینطور است حالا اگر یک جنگی علیه مسلمین مشتعل شد و بنا شد به اینکه رجلً برجل یک سرباز از مسلمانها یک سرباز از مشرکین تک تک به تک و تن به تن بجنگند دیگر جایز نیست که از این طرف دو نفر بروند از آن طرف یک نفر که یک وقت جنگ مغلوبه میشود تن به تن میشود همه همه را میزنند آن یک راه دیگر است اما اگر تعهد نظامی این شد که یک نفر از آن صف بیاید یک نفر از این صف خب این عمر بن عبد ود که آمده به میدان مبارز طلب میکرد بنا نبود که همه بریزند که بنا بود که یک نفر در برابر یک نفر بیاید که اینها جزء دستورات ضروری و واجب الاتباع اسلام است حالا اگر حمله همه جانبه شد مثل آن جریان احد حساب دیگر است اما اگر یک نفر به میدان آمد گفت یک مبارز بیاید دیگر دو تا سرباز مسلمان که نباید بروند سراغ آن .. کنند که همه اینها در کتابهای فقهی ما هست بخشی از در لمعه مرحوم شهید هم آمده خب فرمود اگر با مشرکین پیمان بستید ﴿ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئًا وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ﴾ یک تقوای نظامی است تقوای سیاسی است ﴿و إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ﴾ این دیگر تقوای نماز شب که نیست خب اینجا هم آیه محل بحث در سوره انفال هم فرمود که ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ﴾ رعایت عهد نکردن خیانت است رعایت عهد کردن تقوا است انسان کسی که رعایت عهد نظامی و سیاسی خود را با کفار حفظ میکند محبوب است کسی که عهدش را با کفار حفظ نمیکند خائن است و محبوب نیست در آیه محل بحث فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ﴾ در آیه 4 سوره توبه هم فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ﴾ خب پس نتیجه این شد که این کافر مستکبر شر الدواب است برای اینکه انسان با هر کافری میتواند زندگی بکند اما با مستکبر به هیچ وجه نمیشود زندگی کرد نه هیچ عهدنامهای هیچ قطعنامهای و هیچ مواثقه بین المللی هیچ چیز را رعایت نمیکنند .. ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ﴾ و چرا این گونه ازکفار شر الناساند و شر الدواباند؟ برای اینکه گفتند شر الناس کفارند و شر الکفار المصرون منهم کسانی که بر کفر اصرار میورزند شر المصرین هم الناقضون بالعهدند این سه رذیلت در این یهودیهای بنی قریظه و مانند آن جمع شده بود از آن جهت که کفر ورزیدند شر الناس بودند از آن جهت که اصراری به کفر داشتند به جمله فعل مضارع ﴿فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ اثبات میکند از آن جهت شر الکفارند و از آن جهت که نقض عهد دارند اصلاً با آنها نمیشود زندگی کرد که شر المصرین منهم هستند اینها ناقضین عهدند در جمع میشوند شر الدواب.
اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا
«و الحمد لله رب العالمین»
بدترین جنبنده و جانور نزد خدا کسانیاند که مجاری ادراکی شان را به کار نمیبرند
خیر و شر به لحاظ هدف است و نفع و ضرر را به لحاظ طریق میگویند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ٭ الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَالَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ ٭ فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ٭ وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ﴾
بسیاری از مسیل نظامی در سورهٴ مبارکهٴ انفال و توبه مطرح است این بخش از آیات ناظر به مسایل جنگ و صلح است از یک طرف و دستور بین المللی اسلام است از طرف دیگر چون جنگ و صلح یک امر داخلی نیست درون دینی نیست زیرا مسلمین با هم نمیجنگند هر جا سخن از جنگ و صلح است این یک بحث بین مسلمانها و غیر مسلمانها است لذا اسلام باید یک احکام بین المللی و جهانی هم داشته باشد که با مردم غیر مسلمان چگونه رفتار کند آنها یا با مسلمانها در صلح و هدنهاند یا د رجنگ و حرباند قوانین جنگشان چگونه باشد قواعد صلحشان چگونه باشد و مانند آن در این بخش از آیت میفرماید به اینکه بدترین جانور و جنبنده نزد خدا کسی است که از نظر مسایل اعتقادی کافر باشد و از نظر مسایل حقوقی پیمان شکن هم رابطه بین خود و خدای خود را تیره کرده است وهم پیوند خود را با مردم و خلق خدا تاریک کرده است از جهت کفر رابطه بین خود و خدای خود را تاریک کرده است و از جهت پیمان شکنی رابطه بین خود و مردم را تیره کرده است چنین انسانی بدترین جانور روی زمین است ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ﴾ لذا بدون حرف عطف ذکر کرد نفرمود «الذین کفرو فهم لا یومنون و الذین عاهدت منهم» این ﴿الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ﴾ بدل همان آن الذین کفرو است یعنی این چنین کافری بدترین دواب است بازگشت این به همان استکبار برمیآید که استکبار باعث میشود انسان مستکبر بدترین جنبنده روی زمین باشد با کافر میتوان زندگی مسالمت آمیز داشت ولی با مستکبر نمیشود زندگی کرد.
پرسش: ...
پاسخ: در آیه همین سورهٴ مبارکهٴ انفال آیه 22 و23 به این صورت بیان شده است ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرًا َلأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ﴾ فرمود بدترین جنبنده و جانور نزد خدا کسانیاند که مجاری ادراکی شان را به کار نمیبرند نه گوش شنوا دارند و نه زبان گویا دارد نه فاهمه خوبی دارند و اگر ذات اقدس الهی بخواهد معارف الهی را به اینها القاء کند باز هم نمیپذیرند اینها نه از درون خود جوشاند نه از بیرون گوش شنوائی دارند چنان خوی جهل علمی و جهالت عملی که در آیه 22و23 همین سوره انفال گذشت محصولی جز کفر اعتقادی و استکبار عملی ندارد یعنی آنچه که در آیه محل بحث امروز آمده است که ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ﴾ که اینها از نظر مسایل اعتقادی کافرند و از نظر مسایل حقوقی مستکبرند منشأش همان آیه 22 و23 است که بیان فرمود که اینها اگر اهل معرفت بودند اهل عقل و درایت بودند یا اهل روایت بودند یا از درون خود درایت داشتند یا از بیرون روایت پذیر بودند به حرفهای نقلی ائمه (علیهم السلام) و انبیای الهی (علیهم السلام) را گوش میدادند به این تیرگی کفر یا تاریکی استکبار مبتلا نمیشدند بنابراین یک پیوندی هم بین آیه 22 و23 با این آیاتی که یعنی آیه 55 تا 58 همین سورهٴ مبارکهٴ انفال برقرار است خب.
مطلب دیگر آن است که خیر و شر غیر از نفع و ضرر است خیر و شر به لحاظ هدف است و نفع و ضرر به لحاظ طریق میگویند فلان چیز نافع است یعنی در این راه کمکمان میکند فلان چیز ضار است یعنی در این طریق به ما ضرر میرساند اما خیر و شر به لحاظ هدف است آن پایان کار یا بد است یا خوب پس خیر و شر به لحاظ هدف است نفع و ضرر به لحاظ طریق که این فعلاً محل بحث است عمده آن است که چرا فرمود ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ﴾ این کلمه عندالله هم در آیه 22 سورهٴ مبارکهٴ انفال آمده است هم این آیه 55 که محل بحث است نزد خدا خیر و شر مشخص است این نه معنایش آن است که دیگران حق اظهار نظر دارند ولی فتوای خدا این است این یک بیان توحیدی است یعنی ما اگر خواستیم خیر و شر را بسنجیم تنها راه آن است که با میزان الهی بسنجیم ما افراد را به چه میسنجیم اشیاء را با چه میسنجیم عقاید را با چه میسنجیم اخلاق را با چه میسنجیم؟ در جهان هستی یک حق محض است به نام خدا ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبیرُ﴾ که این حق مقابل ندارد نه اینکه باطل مقابل این حق است این حق مقابل پذیر نیست چون چیزی در برابر خدا نیست مگر ادب محض این حق حقی نیست که مقابل داشته باشد و این خارج از بحث است یک حق است در مقام فعل و ظهور یعنی موجوداتی که در جهان خارج مخلوق ذات اقدس الهی هستند هستی آنها عین ذات آنها نیست اینها یا حقاند یا باطل باطل ذاتی نخواهیم داشت باطل نفسی و غیاثی خواهیم داشت که آن هم از بحث فعلی بیرون است ما برای اینکه مشخص بشود فلان شیء فلان موجود حق است یا باطل از نظر مسایل حکمت نظری و فلان کار حق است یا باطل از نظر حکمت عملی بالأخره باید با یک ترازویی بسنجیم آن میزان آن ترازوئی که اشیاء با آن سنجیده میشود حق و باطلشان مشخص خواهد شد فعل خدا است کار خدا است این همان است که در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران گذشت ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ﴾ یعنی هر جا حق در عالم هست از خدا است حق با خدا نیست حق از خدا است میشود گفت حق با علی است علی (علیه السلام) با حق است اما نمیشود گفت حق با خدا است خدا یک موجودی نیست که چیزی با او باشد هر چه در عالم امکان فرض بشود زیر اراده خدا است مخلوق خدا است لذا با او نیست گر چه او با همه اشیاء است ﴿وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ اما هیچ چیز با خدا نیست که همتای او باشد و قرین او باشد پس حق از خدا است اگر دین حق است از خدا است حکم عقل حق است از خدا است کار حق است از خدا است و انبیاء و اولیاء و انسانهای کامل با این حق حرکت میکند علی (علیه السلام) با این حق است خب ما با خدا است خدا با همه هست ولی هیچ چیز با خدا نیست که معیت داشته باشد معیت بالأخره همتایی است دیگر اگر موجودی ﴿وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ﴾ یک چنین موجودی هم لم یکن معه احد معیت بردار نیست هر چه غیر خدا است متأخر از خدا است نه مع الله است همانطوری که مقدم بر الله نیست مع الله هم نیست بلکه بعد از خدا است یعنی مخلوق خدا است و از اراده الهی نشأت گرفته خب پس ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ﴾ که تفسیرش در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران ذیل همین آیه گذشت اگر حق از خدا است باید تشخیص حق و باطل در اشیاء و افعال و عقاید که بخشی به حکمت نظر برمیگردد بخشی به حکمت عمل با کار خدا سنجیده میشود لذا معیار حق و باطل یا معیار حق و باطل ارزشی اشیاء را قرآن کریم به عندالله اسناد میدهد ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ یا ﴿الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ پس چه در مسایل دانشی چه در مسایل ارزشی چه در مسایل مربوط وجودی که به شدت و ضعف درجه وجود برمیگردد چه مسایلی که مربوط به اخلاق و اعمال است که به زشت و زیبا برمیگردد به حلال و حرام برمیگردد و به صحیح و باطل برمیگردد به ثواب و عقاب برمیگردد به بهشت جهنم برمیگردد همه اینها باید معیارش عندالله باشد ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ﴾ این است لذا هیچ چاره نیست تا مشخص بشود به اینکه آنچه از نزد خدا است چیست تا ما اشیاء و اشخاص را با آن بسنجیم یعنی اول باید ترازو را بیابیم بعد این موزونها را با یک وزن خاص در آن ترازو توزین کنیم اینکه فرمود ما میزان فرستادیم ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ این نمونهای از همین بحثها را ارائه میکند پس باید با میزان الهی سنجید هم در بعد مثبت فرمود ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ﴾ هم در بعد منفی فرمود ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ یا ﴿الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ حالا که خطوط کلی این آیه روشن شد میرسیم به زیرمجموعه این آیه فرمود ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ در گذشته اینطور بودند و در آینده هم امیدی به ایمان اینها نیست بعضیها هستند که سابقه سوء دارند ولی لاحقه حسن با توبه برمیگردد بعضیها هستند که سابق و لاحقهشان سیئ و زشت است فرمود اینها هم سابقه تلخی کفر دارند ﴿الَّذینَ کَفَرُوا﴾ و هم لاحقه لجاجت دارند ﴿فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ فعل مضارع که مفید استمرار است نشانه آن است که اینها اهل ایمان نیستند به هیچ وجه نه به دلیل عقلی بها میدهند نه به حرف نقلی سخن گوش میدهند و این کفر اینها با استکبار اینها همراه است برای اینکه اینها کسانیاند که ﴿الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ﴾ شما با اینها پیمان بستید پیمان بستید که مزاحم شما نشوند پیمان بستید که برای بیگانگان جاسوسی نکنند پیمان بستید به اینکه علیه شما در جنگها شرکت نکنند و مانند آن اما ﴿ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ﴾ هر باری هم که حادثه پیش آمد عهدشکناند همین یهود بنی قریظه که بعد از هجرت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با حکومت اسلامی پیمان بستند که علیه اینها توطئه نکنند نه خودشان بجنگند نه جنگجویان را کمک بکنند نه به سود بیگانگان جاسوسی کنند در بعضی از جنگها به سود مشرکین علیه مسلمین فعالیت کرد وقتی به اینها گفته شد که شما تعهد سپردید که در امنیت باشید و در امان باشید ما هم از شر شما در امان باشیم چرا این خیانت را کردید؟ گفتند ﴿نَسینا أَوْ أَخْطَأْنا﴾ یک بهانهای میآوردند بعد دوباره در جریان جنگ خندق همین آشوب و فتنه را کردند بار سوم همین کعب اشیق از مدینه به مکه میرود با رجال سیاسی مکه هم سوگند میشود که علیه مسلمانها تلاش بکند لذا یک بار و دو بار نیست فرمود قبل از خندق اینها خیانت کردند در خندق خیانت کردند بعد هم رفتند با مشرکین مکه هم سوگند شدند ﴿ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی کُلِّ مَرَّةٍ﴾ و اهل تقوی و پروا هم نیستند این دیگر تقوای سیاسی است و این تقوای انسانی است آن تقوای الهی را که ندارند برای آن که ﴿کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ تقوای انسانی را هم ندارند این جزء احکام بین المللی اسلام است اسلام میگوید به اینکه شما با کفار وقتی پیمان بستید پیمان شکنی نکنید هشیار هم باشید که مبادا آنها نقض عهد بکنند و شما را غافلگیر بکنند پس سر شرالدواب بودن آنها این است که اینها از نظر مسایل اعتقادی کافرند و از لحاظ مسایل سیاسی و حقوقی مستکبر فرمود با این گروه شما چند تا کار میتوانید بکنید اگر اینها صف آرایی کردند در جنگ شرکت کردند به این دسترسی پیدا کردند ثقافت یعنی ظفر سریع یعنی زود به اینها دسترسی افتید یعنی همین که فهمیدید ﴿فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ﴾ اینها را در جنگ دیدید ﴿فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ﴾ اینها در خاکریز اولاند بالأخره اینها را از بین ببر تا پشتوانه اینها و پشتیبان اینها متفرق بشود شَرِد یعنی فَرِق به وسیله در هم کوبیدن اینها که خط مقدماند آنها که پشتوانه اینها هستند و پشتیبان اینها هستند اینها را متفرق کن برای اینکه آنها وقتی دیدند شما با اینها در کمال شهامت و سلحشوری رفتار کردید خب ناچارند فرار کنند ﴿فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ تا اگر از اینها کسی ماند که پند بگیرند و اگر همه اینها کشته شدند فقط آن پشتوانههای آنها ماندند آنها پند بگیرند این در صورتی است که اینها صف آرائی کنند و در جنگ شرکت کنند.
و اما اگر هنوز وارد میدان نبرد نشدند در صحنه نظامی نیستند در صحنه توطئه سیاسی هستند برای براندازی تلاش و کوشش میکنند شما میترسید به اینکه این پیمانی که بستید این پیمان را نقض کنند دفعتاً حمله بکنند و الآن نشانههای توطئه را دیدید ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً﴾ همین که میترسید که آنها حمله بکنند نقض عهد بکنند دیگر صبر نکن نگفت به اینکه خب الآن که کاری به ما ندارند ماهم که با اینها تعهد عدم تعرض بستیم در آیات قبل هم فرمود که در سورهٴ مبارکهٴ نساء و مانند آن هم گذشت که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ مهمترین سلاح نظامی یک ملت مبارز همان درک سیاسی او است حزب یعنی هوشمندی هوشیاری فرمود این هوشیاری را بگیر این هوشیاری مثل شمشیر نیست که حالا عوض بکنی این هوشیاری مثل تیر نیست فهم را بالأخره حفظ بکن این فهم را داشته باش ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ این ﴿خُذُوا حِذْرَکُمْ﴾ یک دستور دائمی است بر حذر باشید از توطئه آنها ننشینید ببینید اینها کی توطئه میکنند و کی حمله میکنند خب اگر یک وقتی یک توطئه کردند و غافلگیر کردند و حمله کردند شما ناچارید تسلیم بشوید دیگر فرمود شما باید مطلع باشید آگاه باشید از درون آنها باخبر باشید از توطئههای آنها مستحضرباشید و الا انسان عادی که علم و غیب ندارد که این دستور اسلامی است همه اینها .. مثل پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیستند که علم غیب داشته باشند بع تعلیم الهی بنابراین آگاهی از وضع آنها لازم است از کیفیت جمع و تفریق آنها انسان باید مستحضر باشد از نقشههای آنها باید باخبر باشد کاملاً وگرنه خوفی پدید نمیآید فرمود اگر ترسیدید اینها خیانت کنند ترسیدید که این عهد نامه و پیمان و این قطعنامه را پاره کنند و عمل نکنند ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ﴾ هر قومی میخواهد باشد خِیانَةً اختصاصی به مشرکین مکه ندارد اختصاصی به یهودی هم ندارد اگر میترسید اینها خیانت بکنند شما نه ساکت بنشینید این یک و نه حمله بکنید دو ساکت نشستن فریب خوردن را به همراه دارد یک چیز بدی است حمله کردن یک خیانت است شما تعهد سپردید که کاری به اینها نداشته باشید ﴿فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ شما هم اول اعلام بکنید که ما دیگر تعهدی نداریم نسبت به شما تا شما و ایشان مساوی باشید ﴿عَلی سَواءٍ﴾ و علی عدل رسماً اعلام بکنید که ما دیگر نسبت به شما تعهدی نداریم چرا؟ برای اینکه شما طبق این مسایل اطلاعاتی دقیق نظامی باخبر شدیم که اینها دارند توطئه میکنند و خیانت بکنند و میخواهند حمله بکنند شما همین طور بنشینید و فریب بخورید که روا نیست بتازید شروع جنگ را بکنید آن هم ناروا است ولی عقل نقل چنین حکم میکند که به آنها اعلام بکنید اکنون که شما عهد را رعایت نمیکنید پس ما هم با شما تعهدی نداریم نبذ بکن یعنی بیانداز ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ این است ﴿وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ﴾ همین است فرمود ﴿فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ این عهدنامه اینها را پیش اینها پرت کن بگو ما دیگر تعهدی نداریم شما که نمیخواهید عهد را رعایت کنید خب ما چگونه عهد را رعایت کنیم که ایقاء که نیست دیگر این عقد است اینطور نیست که زمامش مثل طلاق به دست شما باشد که این یک پیمانی است وقتی شما رعایت نمیکنید خب ما چرا رعایت بکنیم ﴿فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ آنها که قصد خیانت دارند محبوب خدا نیستند ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ﴾ شما هم بخواهید بدون اعلام قبلی حمله کنید این هم خیانت است ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ﴾ شما تعهد بستید نسبت به آنها رعایت عهد در اسلام واجب است ولو طرف مشرک باشد بالأخره میخواهید بجنگید اما الآن که زمان تعهد شما است نباید حمله کنید در سورهٴ مبارکهٴ توبه آیه 4 به این صورت آمده است فرمود به اینکه با کفار میتوانید مبارزه کنید ﴿إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئًا وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَدًا﴾ آن مشرکینی که با آنها تعهد بستید آنها نقصی نکردند و نقضی نکردند و علیه شما کسی را نشوراندند و مکم نکردند پشتیبان کسی نبودند به سود شما پشتوانه علیه شما نبودند ﴿فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ﴾ که این رعایت عهد واجب است نقض عهد حرام است اینطور نیست که ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ فقط مخصوص حوزه اسلامی باشد اینها جزء برنامههای بین المللی اسلام است دینی که جهانی فکر میکند و میداند که عدهای مسلمان نیستند بالأخره باید روابط مسلمین با غیر مسلمین را باید تنظیم بکند فرمود رعایت عهد واجب است حالا اگر کسی از مشرک چیزی خرید تعهدی کرد مگر میتواند مالاش را ندهد؟ یک وقت است کافر حربی است در جنگ است مالاش فیء مسلمین است آن راه دیگری دارد اما حالا انسان وارد کشور کفر شده است آن مواثیق بین المللی را باید رعایت بکند چیزی خریده همان را باید بدهد چیزی هم میخواهد به آنها بفروشد به عنوان کالای صادراتی باید سالم تحویل بدهد اینطور نیست که حالا که آنها کافرند در کالای صادراتی انسان رعایت عدل و قسط نکند که این جایز باشد که اینطور که نیست فرمود اگر تعهد سپردید رعایت عهد واجب است در جریان مبارزه علی رجلاً برجلً هم همینطور است حالا اگر یک جنگی علیه مسلمین مشتعل شد و بنا شد به اینکه رجلً برجل یک سرباز از مسلمانها یک سرباز از مشرکین تک تک به تک و تن به تن بجنگند دیگر جایز نیست که از این طرف دو نفر بروند از آن طرف یک نفر که یک وقت جنگ مغلوبه میشود تن به تن میشود همه همه را میزنند آن یک راه دیگر است اما اگر تعهد نظامی این شد که یک نفر از آن صف بیاید یک نفر از این صف خب این عمر بن عبد ود که آمده به میدان مبارز طلب میکرد بنا نبود که همه بریزند که بنا بود که یک نفر در برابر یک نفر بیاید که اینها جزء دستورات ضروری و واجب الاتباع اسلام است حالا اگر حمله همه جانبه شد مثل آن جریان احد حساب دیگر است اما اگر یک نفر به میدان آمد گفت یک مبارز بیاید دیگر دو تا سرباز مسلمان که نباید بروند سراغ آن .. کنند که همه اینها در کتابهای فقهی ما هست بخشی از در لمعه مرحوم شهید هم آمده خب فرمود اگر با مشرکین پیمان بستید ﴿ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئًا وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ﴾ یک تقوای نظامی است تقوای سیاسی است ﴿و إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ﴾ این دیگر تقوای نماز شب که نیست خب اینجا هم آیه محل بحث در سوره انفال هم فرمود که ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ﴾ رعایت عهد نکردن خیانت است رعایت عهد کردن تقوا است انسان کسی که رعایت عهد نظامی و سیاسی خود را با کفار حفظ میکند محبوب است کسی که عهدش را با کفار حفظ نمیکند خائن است و محبوب نیست در آیه محل بحث فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ﴾ در آیه 4 سوره توبه هم فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ﴾ خب پس نتیجه این شد که این کافر مستکبر شر الدواب است برای اینکه انسان با هر کافری میتواند زندگی بکند اما با مستکبر به هیچ وجه نمیشود زندگی کرد نه هیچ عهدنامهای هیچ قطعنامهای و هیچ مواثقه بین المللی هیچ چیز را رعایت نمیکنند .. ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ﴾ و چرا این گونه ازکفار شر الناساند و شر الدواباند؟ برای اینکه گفتند شر الناس کفارند و شر الکفار المصرون منهم کسانی که بر کفر اصرار میورزند شر المصرین هم الناقضون بالعهدند این سه رذیلت در این یهودیهای بنی قریظه و مانند آن جمع شده بود از آن جهت که کفر ورزیدند شر الناس بودند از آن جهت که اصراری به کفر داشتند به جمله فعل مضارع ﴿فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ اثبات میکند از آن جهت شر الکفارند و از آن جهت که نقض عهد دارند اصلاً با آنها نمیشود زندگی کرد که شر المصرین منهم هستند اینها ناقضین عهدند در جمع میشوند شر الدواب.
اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است