- 9
- 1000
- 1000
- 1000
سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام، 43
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام»، جلسه چهل و سوم: اقدامات امیرالمؤمنین علیهالسلام پیش از جنگ صفین (1)، سال 1399
قیس بن سعد بن عباده، ثروتمند ریشهدار در عین حال علاقهمند به زهد و طرفدار راسخ امیرالمؤمنین است. منصوب شد به مصر، چهار ماه و چند روز قیس فرمانروای آن کشور بزرگ بود. حضرت فرمود: آنجا برو و قدرتت را نشان بده. برای اینکه حضرت لشگر مصر را میخواهد با لشگر کوفه که دو لبه قیچی شوند و باطل را در شام منکوب کنند. چون میدانستند شام میتواند فضاسازی فرهنگی کند و عده زیادی را کاری کند که آب برایشان گل آلود شود و نتوانند حق را تشخیص بدهند.
قیس با دلسوزی ولی عملاً با تمرّد، گوش نکرد. هرچه حضرت گفت با لشگر برو، گوش نکرد و خودش رفت و دزدکی وارد مصر شد. از همه بیعت گرفت جز یک شهر کوچک به اسم خَربتا، آنجا یک شخصیتی بود به اسم مَسلَمه بن مُخلّد که او انصاری بود. قیس هم اهل مدینه و انصاری است. یک توافق قبیلهای شکل گرفت. قیس هم گفت: همین که اینها با امیرالمؤمنین نجنگند، کفایت میکند. او گفت: من اهل مدینه هستم و تو هم اهل مدینه هستی، اگر شما با علی بن ابی طالب بیعت نمیکنید فعلاً نجنگید. آنها نگفتند: ما با امیرالمؤمنین نمیجنگیم. گفتند: تا وقتی تو در مصر باشی ما فعلاً با تو نمیجنگیم. حضرت پیغام دادند با اینها محکم برخورد کن. چون اینها قدرت این را دارند از طرف معاویه بیایند و به شما حمله کنند. بعداً این اتفاق افتاد و قیس با وجود اینکه باهوش بود متوجه نشد.
خبر دروغی که معاویه گفت: قیس با ما بیعت کرده و تمام شده، خبر به علی بن ابی طالب رسید. حضرت عزیزانی را جمع کرد مشورت کند. بعضی از آنها مثل عبدالله بن جعفر میگفتند: قیس را عزل کن، خطرناک است. نامهای رسید که قیس گفته بود فعلاً کوتاه بیاییم! حضرت باز نامه نوشت که بلافاصله سراغ روستا برو، آنها همه جنگجو هستند. فرماندهان اصلی لشگر معاویه چند نفر از این روستا هستند. میداند اینها پشتوانههای نظامی لشگر شام هستند. اینها را منکوب کن جلوی جنگ بعدی را بگیریم. اگر اینها را منکوب میکرد بسیاری از کشتههای صفین کم میشد. باز متأسفانه نوشت که من تعجب میکنم. من اینجا هستم. شما مرا میشناسید، چقدر به شما علاقه دارم. من صحنه را میبینم. اینها فعلاً نمیخواهند با ما بجنگند، ولشان کن. متوجه آن خطر نبود. حضرت وقتی دید اینطور شده است، او را عزل کرد. بعضی فکر کردند عزل حضرت بخاطر سر و صدای افکار عمومی در کوفه است. قیس خیانت کرده یا عبدالله بن جعفر برای اینکه برادر مادری خودش، محمد بن ابی بکر که از مادر مشترک هستند، دوست دارد برادرش را جا بزند، فشار آورده است. حضرت از روز اول فرمود: با اینها بجنگ و وقتی محمد بن ابی بکر را به شام فرستاد و برای او حکم زد، حکمش این بود با عموم مردم، نرم و مهربان و آرام باش ولی با آنهایی که مخالفینی هستند که استعداد نظامی دارند با قدرت برخورد کن. چون اینها بعداً عِدّه و عُدّه قدرت نظامی لشگر شام میشوند. حضرت از این فکر کوتاه نیامد. هرکسی را برای شام درنظر گرفت، فرماندهان نظامی بودند. حضرت راه درمان مصر را نظامی میدید.
قیس بن سعد بن عباده، ثروتمند ریشهدار در عین حال علاقهمند به زهد و طرفدار راسخ امیرالمؤمنین است. منصوب شد به مصر، چهار ماه و چند روز قیس فرمانروای آن کشور بزرگ بود. حضرت فرمود: آنجا برو و قدرتت را نشان بده. برای اینکه حضرت لشگر مصر را میخواهد با لشگر کوفه که دو لبه قیچی شوند و باطل را در شام منکوب کنند. چون میدانستند شام میتواند فضاسازی فرهنگی کند و عده زیادی را کاری کند که آب برایشان گل آلود شود و نتوانند حق را تشخیص بدهند.
قیس با دلسوزی ولی عملاً با تمرّد، گوش نکرد. هرچه حضرت گفت با لشگر برو، گوش نکرد و خودش رفت و دزدکی وارد مصر شد. از همه بیعت گرفت جز یک شهر کوچک به اسم خَربتا، آنجا یک شخصیتی بود به اسم مَسلَمه بن مُخلّد که او انصاری بود. قیس هم اهل مدینه و انصاری است. یک توافق قبیلهای شکل گرفت. قیس هم گفت: همین که اینها با امیرالمؤمنین نجنگند، کفایت میکند. او گفت: من اهل مدینه هستم و تو هم اهل مدینه هستی، اگر شما با علی بن ابی طالب بیعت نمیکنید فعلاً نجنگید. آنها نگفتند: ما با امیرالمؤمنین نمیجنگیم. گفتند: تا وقتی تو در مصر باشی ما فعلاً با تو نمیجنگیم. حضرت پیغام دادند با اینها محکم برخورد کن. چون اینها قدرت این را دارند از طرف معاویه بیایند و به شما حمله کنند. بعداً این اتفاق افتاد و قیس با وجود اینکه باهوش بود متوجه نشد.
خبر دروغی که معاویه گفت: قیس با ما بیعت کرده و تمام شده، خبر به علی بن ابی طالب رسید. حضرت عزیزانی را جمع کرد مشورت کند. بعضی از آنها مثل عبدالله بن جعفر میگفتند: قیس را عزل کن، خطرناک است. نامهای رسید که قیس گفته بود فعلاً کوتاه بیاییم! حضرت باز نامه نوشت که بلافاصله سراغ روستا برو، آنها همه جنگجو هستند. فرماندهان اصلی لشگر معاویه چند نفر از این روستا هستند. میداند اینها پشتوانههای نظامی لشگر شام هستند. اینها را منکوب کن جلوی جنگ بعدی را بگیریم. اگر اینها را منکوب میکرد بسیاری از کشتههای صفین کم میشد. باز متأسفانه نوشت که من تعجب میکنم. من اینجا هستم. شما مرا میشناسید، چقدر به شما علاقه دارم. من صحنه را میبینم. اینها فعلاً نمیخواهند با ما بجنگند، ولشان کن. متوجه آن خطر نبود. حضرت وقتی دید اینطور شده است، او را عزل کرد. بعضی فکر کردند عزل حضرت بخاطر سر و صدای افکار عمومی در کوفه است. قیس خیانت کرده یا عبدالله بن جعفر برای اینکه برادر مادری خودش، محمد بن ابی بکر که از مادر مشترک هستند، دوست دارد برادرش را جا بزند، فشار آورده است. حضرت از روز اول فرمود: با اینها بجنگ و وقتی محمد بن ابی بکر را به شام فرستاد و برای او حکم زد، حکمش این بود با عموم مردم، نرم و مهربان و آرام باش ولی با آنهایی که مخالفینی هستند که استعداد نظامی دارند با قدرت برخورد کن. چون اینها بعداً عِدّه و عُدّه قدرت نظامی لشگر شام میشوند. حضرت از این فکر کوتاه نیامد. هرکسی را برای شام درنظر گرفت، فرماندهان نظامی بودند. حضرت راه درمان مصر را نظامی میدید.
تاکنون نظری ثبت نشده است