- 942
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 4 و 5 سوره مائده بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 4 و 5 سوره مائده _ بخش اول"
- نگاه اسلام و شریعت درباره شکار حیوان
- شرط تزویج با زنان اهل کتاب
- تساوی یا عدم تساوی بودن تکلیف و وضع
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَاذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَریعُ الْحِسابِ ٭ الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَطَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلُّ لَکُمْ وَطَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ﴾
خلاصه مباحث گذشته
بعد از اینکه محرمات را ذکر فرمود و اصل کلی بهایم و انعام را حلال دانست آنگاه عدهای از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند که چه چیز برای آنها حلال است ﴿یَسْئَلُونَکَ ماذا أُحِلَّ لَهُمْ﴾؛ اصل کلی را در دو قسمت همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» تأسیس کرد و فرمود: ﴿أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾ که طیّب در بحث قبلی گذشت.
بیان <تذکیه> در آیه
﴿وَما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ﴾ که این هم تذکیه صید است که تا حدودی بحثش روشن شد. اصل تذکیه را در آیه سوم مشخص کرد و فرمود حیوان حلال گوشت اگر تذکیه بشود حلال است وگرنه جزء آن محرمات خواهد بود؛ منتها در آیه چهارم تذکیه را توسعه میدهند. تذکیه گاهی با ابزار است؛ مثل اینکه با کارد سر یک گوسفندی ذبح میشود و مانند آن و گاهی هم با فرستادن سگ شکاری است و این سگ شکاری با گاز گرفتن و جراحت وارد کردنِ آن حیوان او را میکشد. فرستادن سگ شکاری با شرایطی که قبلاً یاد شد به منزله تذکیه آن حیوان است و یک امر تعبدی است.
بنابراین تذکیه چند قسم است، چه اینکه تذکیه ملخ¬های حلال گوشت و خوراکی هم به این است که کسی او را زنده بگیرد و تذکیه ماهی هم به این است که او را زنده از آب بیرون بیاورند این تذکیهها حکم خاص تعبدیِ خود را دارد که در بعضی از اینها اصلاً تسمیه شرط نیست و در بعضی از اینها صیّاد چه شرطی داشته باشد ملحوظ نیست؛ خواه مسلمان و خواه کافر، عمده آن است که ماهی را زنده از آب بیرون بیاورند و همین تذکیه اوست. ملخ خوراکی را که زنده بگیرند حلال است و اگر مرده گرفتند خوراکی نیست؛ یعنی حلال گوشت نیست، پس تذکیه که یک امر دینی است شرایط خاصی دارد که آن شرایط خاص را در این حیواناتِ مخصوص بیان فرمودند، پس اینکه در آیه سوم تذکیه را مطرح فرمود و حیوان مذکی را حلال دانست، در آیه چهارم تذکیه را توسعه میدهد و میفرماید تذکیه تنها این نیست که کسی با ابزار آهنی نظیر کارد سر گاو و گوسفندی را ذبح کند، اگر سگ شکاری را با آن شرایط یاد شده بفرستند و حیوانی صید بشود این هم تذکیه است (این هم یک مطلب).
مطلب دیگر آن است که اگر این حیوان و سگ شکاری آن شکار را خورد، جزء ﴿ما أَکَلَ السَّبُعُ﴾ میشود نه جزء ﴿ما ذَکَّیْتُمْ﴾ ، لذا فرمود: ﴿فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ﴾ نه >امسکن علی انفسهن< به سود خود امساک نکنند، بلکه به سود شما امساک بکنند و برای شما بگیرند؛ در پایان آیه هم فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَریعُ الْحِسابِ﴾، این آیه مطالبی دارد که ممکن است در نوبتهای بعد به عرض برسد و عمده ذیل این آیه است که فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَریعُ الْحِسابِ﴾ در این مسئله هم تقوای خدا را رعایت کنید.
نگاه اسلام و شریعت درباره شکار حیوان
یک وقت است که کسی حیوان¬کشی برای او لذیذ است و یک وقت شکار به عنوان وسیله تفریح برای او مطرح است که اینها را ذیل آیه نهی کرده است. صید در صورتی که برای تجارت باشد و غرض عقلایی داشته باشد، این شرایط را دارد و جایز است و اگر به قصد ایذای حیوان باشد یا به قصد تفریح و تفرّج و امثال ذلک باشد، آن را گفتند روا نیست، حتی سفرِ صید، مسافری که برای هوس و لهو و لعب صید میکند اگر مجموع رفت و برگشتش هشت فرسخ باشد، در چنین سفری نماز تمام است و نماز شکسته نیست. بنابراین اینکه فرمود صید برای شما حلال است، از لحاظ حکم تکلیفی هم فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَریعُ الْحِسابِ﴾ که هرگونه شکار رفتنی یا شکار کردنی هم جایز نیست که آن هم یک حکم تفسیری دارد که آیا اگر صیدِ لهو و لعب کرد صید حرام است تکلیفاً یا گذشته از اینکه صید تکلیفاً حرام است آن مصید هم وضعاً حرام است؟
تساوی و یا عدم تساوی بودن <تکلیف و وضع>
بیان ذلک این است که یک وقت است که تکلیف با وضع همراه است که خود این کار حرام است؛ مثل اخذ مال مردم که خود این اخذ غصب است و حرام و آن مأخوذ هم حرام است. یک وقت است که تکلیفاً حرام است؛ ولی وضعاً حرام نیست؛ مثل اینکه عین مال کسی را سارق برد و این مالباخته به جای اینکه به محکمه قسط و عدل مراجعه کند به محکمه طاغوت مراجعه کرده است و با اینکه میتوانست بدون رجوع به محکمه طاغوت به مال خود برسد؛ ولی عمداً، عالماً و عامداً به محکمه طاغوت مراجعه کرده است تا عین مال خود را بگیرد؛ این مالباخته وقتی به طاغوت مراجعه کرد و به محکمه جور مراجعه کرد و حق خود را گرفت، این اخذ حرام است گرچه مأخوذ حلال است، چون مأخوذ عین مال اوست؛ ولی چون به حکم طاغوت و به حکم قاضیِ فاسق گرفته است این اخذ معصیت است، چه اینکه رجوع به محکمه طاغوت هم معصیت است. گاهی دِین است نه عین، طلبی از کسی دارد و میتواند این طلب را از راههای غیرِ مراجعه و مرافعه یا از راه مراجعه به محکمه قسط و عدل دریافت کند؛ ولی عامداً و عالماً به محکمه طغیان مراجعه کرده است، چون مال او عین نیست و دِین است و طبق حکم طاغوت آن بدهکار دین را مشخص کرد و بر عین خاصی تطبیق کرد، اینجا احیاناً همانطوری که اخذ حرام است مأخوذ هم حرام است؛ یعنی مال مردم را گرفته است نه مال خود را.
بنابراین گاهی ممکن است تکلیف و وضع با هم باشد و گاهی از هم جدا؛ در مسئله صید در حالت لهو و لعب این-چنین نیست که حالا اگر کسی صیدش حرام بود مصید هم حرام باشد؛ یعنی کسی که برای بازیچه شکار کرد آن شکار هم بشود مردار؛ به هر تقدیر اینکه در ذیل آیه صید فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَریعُ الْحِسابِ﴾، از حیوان کُشی¬های بیرحمانه یا لهو و لعبانه و مانند آن جلوگیری کرده است.
مسئله دیگر آن است که اینکه در آیه دوم [سوره مائده] فرمود: ﴿وَإِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا﴾، چه اینکه در آیه اول [سوره مائده] هم فرمود که در حال احرام صید بر شما حرام است و در حالیکه از حرم بیرون آمدید و همچنین از احرام بیرون آمدید صید برای شما حلال است؛ این صید دریایی که قبلاً در حال احرام و همچنین حرم حرام بود و الآن حلال است این صید دو نحو است، پس اگر محرم قبلاً نمیتوانست؛ یعنی در حرم یا در حال احرام برای او مشروع نبود که حیوان صحرایی یا حیوان برّی را سر بِبُرد، همچنین در حال احرام یا در حالیکه در حرم است نیز برای او حلال نیست که با فرستادن سگ شکاری حیوانی را صید بکند، چون این هم صید است، بلکه مصداق ظاهر آن است؛ ولی وقتی از حرم بیرون آمد یا از احرام بیرون آمد این صید برای او حلال است.
تعبدی بودن <الیوم> در آیه
آیه بعدی؛ یعنی آیه پنجم هم در اثر اهمیتِ مسئله مصدَّر است به کلمه {الیوم} فرمود: ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾ که این ﴿أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾ مقدمه است برای آن مطالبی که بعد ذکر میشود، چه اینکه در آیه قبلی هم فرمود: ﴿أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَما عَلَّمْتُمْ﴾ که تعبدی را در کنار آن اصل کلی ذکر فرمود: در آیه قبل فرمود: ﴿یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ﴾ که این تعبدی است در کنار آن اصل کلی و اینجا هم یک تعبدی است در کنار اصل کلی که فرمود: ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَطَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلُّ لَکُمْ وَطَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ﴾؛ طعام اهل کتاب برای شما حلال است و طعام شما هم برای اهل کتاب حلال است.
تبیین حلال بودن طعام بر اساس ظاهر آیه
منظور از طعام چیست با صرفنظر از روایات خاصه؟ یک وقت است که روایات تقیید میکند یا تخصیص میزند و مانند آن که باید علی حده بحث بشود؛ قبل از بحث روایی، ظاهر این آیه چیست؟ آیا ظاهر آیه که میگوید طعام اهل کتاب برای شما حلال است، آنطوری که دیگران یعنی جمهور از فقهای سنت فهمیدند آن است یا آنطوری که شیعهها میگویند؟ آنها میگویند طعام اهل کتاب بر شما حلال است؛ یعنی غذایی که آنها در بازارها عرضه میکنند و در خانهها عرضه میکنند، ذبیحههای آنها بر شما حلال است و مانند آن؛ ذبایح اهل کتاب برای شما حلال است و غذایی که آنها درست کردند بر شما حلال است و مانند آن؛ اما در قبال آن فتوایی است که خاصه میدهند که منظور از این طعام یعنی گندم، برنج، میوه و این غذاهایی که خشک است که نه احتیاجی به ذبح و نحر دارد و نه احتیاجی به مباشرتِ بدن؛ مثل غذاهایی که درست میکنند؛ اگر ذبیحه نباشد یعنی ذبیحه آنها نباشد و حیوانی را آنها ذبح نکرده باشند یا حیوانی را آنها طبخ نکرده باشند که دست آنها به آن برسد نه اینکه با دستگاه ماشینی و کارخانه این کارها را بکنند؛ اگر حیوانی را آنها ذبح نکرده باشند یا حیوانی را آنها بعد از ذبح طبخ نکرده باشند که دست اینها به این حیوان رسیده باشد، چنین غذایی بر شما حلال است وگرنه ذبیحه آنها حرام است و غذایی که دست آنها به او برسد حرام است که این معروف بین فقهای شیعه است؛ ولی آیا ظاهر آیه این معنا را میفهماند یا معنای بازتری را میفهماند؟
معروف این است که منظور از ﴿طَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلُّ لَکُمْ﴾ که طعام آنها بر شما حلال است؛ یعنی طعام خشک و برنجی که آنها درست کردند، برنجی که آنها عمل آوردند، گندمی که عمل آوردند، جویی که عمل آوردند و انواع حبوباتی را که آنها با کشاورزی فراهم کردند برای شما حلال است، البته طعام گاهی بر این حبوبات اطلاق میشود؛ ولی طبق چند نکته منظور از این طعام نمیتواند حبوبات باشد، برای اینکه اگر منظور از این طعام حبوبات بود مشمول {الطیبات} بود که قبلاً یاد شد، فرمود: ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾ و حبوبات هم طیبات است برای بشر؛ یعنی هر انسانی در هر زمان و زمینی هم که بخواهد زندگی کند و با هر زبانی که سخن بگوید این برنج را و این گندم را طیّب میداند؛ یعنی فطرت¬پذیر است، طبع پذیر است، از او تنفری ندارد و این امور مسموع هم نیست و عادت هم برایش جاری شده است که از او استفاده میکنند، اینها جزء طیبات است. آنگاه ﴿وَطَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾ عطف این خاص بر آن عام نکتهای ندارد؛ نظیر عطف جبرئیل بر ملائکه نیست که برای عظمت موضوع و اهمیت آن شخص ذکرِ خاص بعد از عام شده باشد؛ ذکر خاص بعد از عام نکتهای را طلب میکند، گذشته از اینکه طعام مشرکین هم برای مؤمنین حلال است و اختصاصی به طعام اهل کتاب ندارد؛ یعنی مشرکینی که جو و گندم کاشتند کشت آنها هم برای مومنین حلال است.
طبق این سه نکته این ﴿وَطَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾ نمیتواند خصوص حبوبات باشد، شاید منظور همان ذبایح باشد یا شاید منظور همان غذاهایی که آنها درست کردند باشد، تا ببینیم شواهد قرآنی تا کجا تأیید میکند و نصوص خاصه تا چه اندازه تقیید میکند؛ اوّلاً باید کاربرد کلمه {طعام} در قرآن کریم مشخص بشود و ببینیم آیا {طعام} در قرآنکریم بر حبوبات و امثال ذلک اطلاق شد یا بر همان غذاهای رایج و غذاهای پختنی و یا اگر بر حبوبات اطلاق شد بر غذاهای پختنی هم اطلاق شد یا نه؟
ما میبینیم که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» طعام بر مسئله گوشت و مذبوح و امثال ذلک اطلاق شده است آیهٴ 145 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است: ﴿قُلْ لا أَجِدُ فی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلى طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاّ أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ که این حصرِ اضافی است، چه اینکه قبلاً اشاره شد؛ فرمود: بر طاعمی طعام حرام نیست مگر اینکه آن طعام میته باشد یا گوشت خنزیر باشد یا خون باشد و مانند آن، که این خوراکیها است؛ اینها هم مایع است مثل دَم و هم مذبوح است؛ منتها ذبحش ذبح شرعی نیست و یا اصلاً تذکیه نشده است مثل میته، پس یا لحم خنزیر است که قابل تذکیه نیست یا اصلاً تذکیه نشده است یا قابل تذکیه نیست و سالبه به انتفاع موضوع است نظیر دم مسفوح.
شرایط و آداب درک محضر پیامبر (ص)
در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیهٴ 53 این است: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعامٍ غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ وَلکِنْ إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا﴾، فرمود: مومنین! وارد بیوت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشوید مگر اینکه شما را برای طعامی دعوت بکند و اذن حضور پیدا کنید که البته این آداب درک محضر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را هم اینجا ذکر فرمود که اوّلاً بدون دعوت نروید، وقتی هم که از شما دعوت کردهاند، قبل از موقع غذا نروید ﴿غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ﴾؛ >اناه< یعنی پختگی؛ منتظر نباشید که این قدر بنشینید تا غذا بپزد و آنجا وقت حضرت را بگیرید، وقتی غذا پخته شد و آماده شد بروید. این هم نشان میدهد که غذای پختنی منظور است و >اناه< یعنی پختگی و آن >اناء< با الف ممدوح همزه است که به معنای ظرف است وگرنه >انای< مقصور یعنی پختن؛ منتظر پخته شدن غذا نباشید ﴿وَلکِنْ إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا﴾؛ اگر دعوت شدید وارد بیوت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بشوید ﴿فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا﴾؛ وقتی طعامتان را میل کردید آنجا باز ننشینید تا مزاحم حضرت باشید؛ وقتی هم آن چند لحظه در حضور حضرت نشستید، مستأنسین حدیث نباشید و حرفهای عادی نزنید که آنجا مجلس انس باشد ﴿إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ﴾؛ وقتی در همان چند دقیقه که خدمت حضرت نشستید سؤالات علمی مطرح کنید و یا بگذارید حضرت (صلوات الله و سلامه علیه) سخن بگوید که شما استفاده کنید؛ حرفهای روزانهتان را بخواهید در مجلس آن حضرت بگذرانید و آنجا را به عنوان محفل انس قرار بدهید اینچنین نباشد.
به هر تقدیر چند ادب از آدابِ درک محضر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این آیهٴ 53 سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» مطرح است؛ عمده آن است که فرمود: ﴿إِلاّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعامٍ غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ﴾؛ اوّلاً پیغمبر که به برنج خام و گندم خام دعوت نمیکرد و کسی را که به برنج و گندم خام دعوت نمیکنند که پیش مهمان یک ظرف گندم بیاورند یا یک ظرف برنج بیاورند، این¬چنین نیست. ثانیاً فرمود: ﴿غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ﴾؛ شما زود نروید که منتظر پختن غذا باشید؛ >اناه< یعنی پختن؛ وقتی غذا پخت [شما] حاضر بشوید که اینها قرینه است که منظور از این طعام پختنی است و بعد ﴿فَإِذا طَعِمْتُمْ﴾؛ یعنی همین پختنی¬ها را که خوردید ﴿فَانْتَشِرُوا﴾.
در اینگونه از موارد طعام بر یک امر پختنی است، خواه مواد گوشتی داشته باشد خواه نداشته باشد؛ ولی پختنی که شد دست به او میرسد که میشویند و در ظرف میریزند و بعد از ظرف خالی میکنند که همه اینها غالباً تماس بدنی را به همراه دارد، پس نمیشود گفت طعام یعنی خشکبار و طعامِ اهل کتاب برای شما حلال است، یعنی خشکبارها حلال است البته باید موارد دیگری را هم نظیر اینکه برادران یوسف از کنعان به مصر رفتند برای دریافت طعام که ﴿نَمیرُ أَهْلَنا﴾ که {نمیر} میآوریم؛ یعنی میره میآوریم، >میره< هم همان طعام است؛ یعنی گندم و امثال ذلک؛ ولی آنجا کلمه طعام در عنوان ﴿نَمیرُ أَهْلَنا﴾ یاد نشده و اگر در آیات دیگری یاد شده است باید استشهاد کرد.
طعام یا بر گوشت اطلاق میشود؛ نظیر آیه 145 سورهٴ مبارکهٴ «انعام»، یا بر پختنی اطلاق میشود که شاید مواد گوشتی هم داشته باشد و یا مطلق است اعم از اینکه مواد گوشتی داشته باشد یا نه؛ نظیر آیه سورهٴ «احزاب» ؛ بنابراین چنین طعامی را اگر اهل کتاب درست کردند برای شما حلال است و میتوانید از آنها بخرید و مصرف بکنید ﴿وَطَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلُّ لَکُمْ وَطَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ﴾؛ این آیه گرچه مستقیماً درباره طهارت و نجاست سخن نمیگوید و درباره حلیت و حرمت بحث میکند و قابل تفکیک است؛ نظیر همان ﴿وَما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبینَ﴾ که آن در صدد بیان حلیت و حرمت است نه در صدد بیان طهارت و نجاست؛ ولی در بعضی از جاها تلازم دارد و در بعضی از جاها تلازم ندارد؛ در آیه قبل که فرمود صید شده سگ شکاری برای شما حلال است ملاحظه فرمودید که آن آیه در صدد بیان حلیت و حرمت است و در صدد بیان طهارت و نجاست نیست، لذا از آن جهت چون درصدد بیان نیست اطلاق ندارد و وقتی اطلاق نداشت وقتی فرمود: ﴿فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ﴾؛ یعنی این حلال¬گوشت است و حرام-گوشت نیست، نه یعنی جایی را که سگ گاز گرفته است آنجا هم بدون شستن حلال است و آنجا هم پاک است؛ اگر در صدد بیان طهارت و نجاست هم بود این ﴿فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ﴾ اطلاق داشت؛ ولی چون در صدد بیان حلیت و حرمت است نه در صدد بیان طهارت و نجاست و از آن جهت در صدد بیان نیست، لذا اطلاق ندارد و تلازم هم ندارد.
ممکن است صیدی حلال¬گوشت باشد؛ ولی جای صید شده نجس باشد، چه اینکه حیوان حلال¬گوشتی اگر ذبح یا نحر شد آن جای ذبح و نحر نجس است، چون خون آمده که بعد از تطهیر از گوشتش استفاده میکنند، این نه تنها منافات ندارد بلکه جریان عادی هم همین است. دندان سگ شکاری به منزله کارد تیز است که این دندان به بعضی از قسمتهای این حیوان شکاری رسیده و او را گاز گرفت و او را از پای درآورد، آنجایی که دندانِ این سگ رسید آنجا نجس است که آنجا را میشویند و بعد آن حیوان را مصرف میکنند، پس نه تنها منافات ندارد بلکه تناسب هم دارد، چه اینکه حیوان مذبوح یا منحور در عین حالیکه حلال¬گوشت است موضعِ نحر و موضعِ ذبح نجس است، چون خون آمده؛ ولی آیا در این آیه پنجم که فرمود طعام آنها حلال است؛ یعنی ما بگوییم درصدد بیان حلیت و حرمت است و در مقام بیان طهارت و نجاست نیست؟! این طعامی که یک امر مایع است حلال است و اگر کسی خواست این را بشوید دیگر قابل خوردن نیست. آشی را درست کردند و بنا شد این آش حلال باشد ولی نجس است که باید این را بشویید و مصرف کنید، اینچنین که نیست؛ این در صدد بیان حلیت بالفعل است که ملازم با طهارت هم است.
از اینجا خواستند استفاده کنند که اهل کتاب ذاتاً پاک-اند با قطع نظر از روایاتی که فقهای ما به آن تمسک کردند، البته بعضی از فقهای ما (رضوان الله تعالی علیهم اجمعین) فتوا به طهارت ذاتی اهل کتاب دادند که اینها اگر دستشان را شستند یا دوش گرفتند و از استخر بیرون آمدند یا از زیر دوش بیرون آمدند، نجس ذاتی نیستند و اگر بالعرض بعضی از اموری را که خودشان پاک میدانند؛ نظیر شراب و مانند آن که دستی زدند و تماس گرفتند، حکم [فرق می¬کند] وگرنه ذاتاً با مشرک فرق میکنند و ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ هم اگر منظور از این نجس نجاست ظاهریِ فقهی باشد نه نجاست کلامی، باز شامل اهل کتاب نمیشود، برای اینکه اینها در قبال مشرکین قرار دارند، گرچه از یک نظر قرآن کریم تلویحاً اسنادِ شرک به اینها میدهد.
اسلام، مشرک را پاک میکند نه اهل کتاب را، اهل کتاب که احتیاجی به تطهیر ندارد؛ با قطع نظر از روایات ببینیم که آیه ظاهرِ در طهارت اهل کتاب است یا نه؟ اهل کتاب غیر از مشرکیناند، قرآن کریم بین مشرکین و یهودیها و مسیحیها و مجوس و مومنین فرق گذاشته و اینها را از هم جدا کرده و فرمود: در قیامت خداوند مومنین و یهودیها و مسیحیها و مجوسیها و مشرکین را حاضر میکند و ﴿یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ﴾ ؛ اینها را از هم جدا کرده است؛ به هر تقدیر باید دید روایت تا چه اندازه تقیید میکند و تا چه اندازه تخصیص میزند و مانند آن.
بنابراین ظاهر آیه گذشته از اینکه آن حبوبات را ممکن است طعام بداند این ذبیحهها را هم طعام میداند و پختنی-ها را هم طعام میداند و اگر در آیه محل بحث؛ یعنی آیهٴ 5 سورهٴ «مائده» فرمود که طیبات برای شما حلال است و طعام اهل کتاب برای شما حلال است، ظاهرش این است که ذبیحههای آنها بر شما حلال است و مسلمان میتواند گوسفند را بدهد به اهل کتاب تا برای او ذبح کند یا از قصابی¬های آنها چیزی بخرد که ذابح باید موحّد باشد نه مسلم (طبق این ظاهر)؛ حالا ممکن است روایت تقیید کند یا تخصیص بزند که حتماً ذابح باید مسلمان باشد و صرف موحّد بودن کافی نیست و از طرفی هم غذاهای دست¬پخت آنها بر شما حلال است، آشی درست کردند یا آبگوشتی درست کردند که چه گوشت در آن باشد مثل آبگوشت یا نباشد مثل آش، هر دو قسم بر شما حلال است، چه اینکه ﴿وَطَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ﴾.
این ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾ و اینکه فرمود: ﴿وَطَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ﴾، وسعتی هم باید برای مسلمین باشد؛ یعنی شما از رفت و آمد با آنها در رنج نباشید و مبادا بگویید که وقتی آنها آمدند ما باید طعام به آنها بدهیم و طعام ما برای آنها آیا حلال است یا نه؛ هم اطعام آنها حلال است و هم طعام شما برای آنها حلال است و این یک منّتی هم باید باشد برای مسلمین که ﴿وَطَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ﴾؛ همانطوری که معروف بین عدهای از فقهای ما این است که ذبیحه اهل کتاب مردار است و حلال نیست، آنها هم ذبیحه مسلمانها را مردار میدانند و یهودی¬ها شرط تذکیه را این میدانند که مثلاً ذابح باید یهودی باشد یا ترساها و مسیحی¬ها این میدانند که ذابح باید مسیحی باشد و مانند آن، این ممکن است برای آنها هم باشد.
بنابراین ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾ که تکراری است و به منزله سرفصل است، آن آیه مقدمه بود برای مطالب بعد و این جمله هم مقدمه است برای مطالب بعد ﴿وَطَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلُّ لَکُمْ وَطَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ﴾ این هم همین است، البته تتمیم این حکم به بحثهای روایی مربوط است، حالا قبل از اینکه مسئله حلیت طعام به پایان برسد به مسئله نکاح میپردازد که فعلاً محل بحث نیست گرچه ذیل همین آیه پنج [سوره مائده] است که آیه را مطالعه میفرمایید تا ما از بحث حلیت طعام وقتی فراغت پیدا کردیم آن را مطرح کنیم فرمود: ﴿وَالْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَالْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَلا مُتَّخِذی أَخْدانٍ﴾ ؛ درباره خوراکیها آن حکم بود.
شرط تزویج با زنان اهل کتاب
اما درباره مسایل زناشویی فرمود که زنان با ایمان وقتی طاهر و پاک باشند و آلوده نباشند ازدواج آن زنها برای شما حلال است مطلقا؛ اما ازدواج با زنهایی که اهل کتاب¬اند و پاک¬اند و آلوده دامن نیستند وقتی برای شما حلال است که ﴿إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾؛ یعنی عقد انقطاعیِ آنها حلال است و عقد دائمی را تعرض نکرده است؛ این قید ﴿إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ به جمله اخیر میخورد نه به هر دو جمله و این¬چنین نیست که ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ﴾ در خصوص عقد انقطاعی باشد، چه اینکه محصنات از اهل کتاب هم عقد انقطاعی است، بلکه محصنات من المومنات یعنی زنان عفیفِ مؤمن، اینها چه انقطاع و چه دائم؛ ولی زنان عفیف و مؤمنِ اهل کتاب در دینشان مومن باشند انقطاعیاش جایز است، ﴿إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ که این برای وصف زنان است.
﴿مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَلا مُتَّخِذی أَخْدانٍ﴾؛ شما هم باید از آن فضیلت برخوردار باشید و از آن دو رذیلت مصون باشید: یکی اینکه محسن باشید، عفیف باشید و پاکدامن باشید؛ دوم اینکه اهل سفاح و زنا ـ معاذالله ـ نباشید؛ سوم اینکه اهل دوستیابی هم نباشید؛ یعنی مرد، دوست زن نگیرد و نامحرمی دوست نامحرم دیگر نباشد که این وصف جاهلیت بود؛ >اتخاذ اخدان< یعنی دوست، نامحرمی اگر دوست نامحرم بگیرد این وصف جاهلیت بود؛ بعد فرمود: ﴿وَمَنْ یَکْفُرْ بِاْلإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾ ؛ در حقیقت این آیه یک مقدار بحثهای اطعمه و اشربه دارد و یک مقدار بحثهای نکاح دارد؛ آن بحثی که مربوط به نکاح است یک فصل جداست و آن بحثی که مربوط به اطعمه و اشربه است ظاهرش این است که ذبیحه اهل کتاب و پختنی¬های اهل کتاب برای شما حلال است و لازمهاش این است که اینها ذاتاً نجس نباشند الا ما خرج بالدلیل؛ عمده فحص از روایات است تا ببینیم که چه اندازه تقیید میکنند؟
«والحمد لله رب العالمین»
- نگاه اسلام و شریعت درباره شکار حیوان
- شرط تزویج با زنان اهل کتاب
- تساوی یا عدم تساوی بودن تکلیف و وضع
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَاذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَریعُ الْحِسابِ ٭ الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَطَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلُّ لَکُمْ وَطَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ﴾
خلاصه مباحث گذشته
بعد از اینکه محرمات را ذکر فرمود و اصل کلی بهایم و انعام را حلال دانست آنگاه عدهای از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند که چه چیز برای آنها حلال است ﴿یَسْئَلُونَکَ ماذا أُحِلَّ لَهُمْ﴾؛ اصل کلی را در دو قسمت همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» تأسیس کرد و فرمود: ﴿أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾ که طیّب در بحث قبلی گذشت.
بیان <تذکیه> در آیه
﴿وَما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ﴾ که این هم تذکیه صید است که تا حدودی بحثش روشن شد. اصل تذکیه را در آیه سوم مشخص کرد و فرمود حیوان حلال گوشت اگر تذکیه بشود حلال است وگرنه جزء آن محرمات خواهد بود؛ منتها در آیه چهارم تذکیه را توسعه میدهند. تذکیه گاهی با ابزار است؛ مثل اینکه با کارد سر یک گوسفندی ذبح میشود و مانند آن و گاهی هم با فرستادن سگ شکاری است و این سگ شکاری با گاز گرفتن و جراحت وارد کردنِ آن حیوان او را میکشد. فرستادن سگ شکاری با شرایطی که قبلاً یاد شد به منزله تذکیه آن حیوان است و یک امر تعبدی است.
بنابراین تذکیه چند قسم است، چه اینکه تذکیه ملخ¬های حلال گوشت و خوراکی هم به این است که کسی او را زنده بگیرد و تذکیه ماهی هم به این است که او را زنده از آب بیرون بیاورند این تذکیهها حکم خاص تعبدیِ خود را دارد که در بعضی از اینها اصلاً تسمیه شرط نیست و در بعضی از اینها صیّاد چه شرطی داشته باشد ملحوظ نیست؛ خواه مسلمان و خواه کافر، عمده آن است که ماهی را زنده از آب بیرون بیاورند و همین تذکیه اوست. ملخ خوراکی را که زنده بگیرند حلال است و اگر مرده گرفتند خوراکی نیست؛ یعنی حلال گوشت نیست، پس تذکیه که یک امر دینی است شرایط خاصی دارد که آن شرایط خاص را در این حیواناتِ مخصوص بیان فرمودند، پس اینکه در آیه سوم تذکیه را مطرح فرمود و حیوان مذکی را حلال دانست، در آیه چهارم تذکیه را توسعه میدهد و میفرماید تذکیه تنها این نیست که کسی با ابزار آهنی نظیر کارد سر گاو و گوسفندی را ذبح کند، اگر سگ شکاری را با آن شرایط یاد شده بفرستند و حیوانی صید بشود این هم تذکیه است (این هم یک مطلب).
مطلب دیگر آن است که اگر این حیوان و سگ شکاری آن شکار را خورد، جزء ﴿ما أَکَلَ السَّبُعُ﴾ میشود نه جزء ﴿ما ذَکَّیْتُمْ﴾ ، لذا فرمود: ﴿فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ﴾ نه >امسکن علی انفسهن< به سود خود امساک نکنند، بلکه به سود شما امساک بکنند و برای شما بگیرند؛ در پایان آیه هم فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَریعُ الْحِسابِ﴾، این آیه مطالبی دارد که ممکن است در نوبتهای بعد به عرض برسد و عمده ذیل این آیه است که فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَریعُ الْحِسابِ﴾ در این مسئله هم تقوای خدا را رعایت کنید.
نگاه اسلام و شریعت درباره شکار حیوان
یک وقت است که کسی حیوان¬کشی برای او لذیذ است و یک وقت شکار به عنوان وسیله تفریح برای او مطرح است که اینها را ذیل آیه نهی کرده است. صید در صورتی که برای تجارت باشد و غرض عقلایی داشته باشد، این شرایط را دارد و جایز است و اگر به قصد ایذای حیوان باشد یا به قصد تفریح و تفرّج و امثال ذلک باشد، آن را گفتند روا نیست، حتی سفرِ صید، مسافری که برای هوس و لهو و لعب صید میکند اگر مجموع رفت و برگشتش هشت فرسخ باشد، در چنین سفری نماز تمام است و نماز شکسته نیست. بنابراین اینکه فرمود صید برای شما حلال است، از لحاظ حکم تکلیفی هم فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَریعُ الْحِسابِ﴾ که هرگونه شکار رفتنی یا شکار کردنی هم جایز نیست که آن هم یک حکم تفسیری دارد که آیا اگر صیدِ لهو و لعب کرد صید حرام است تکلیفاً یا گذشته از اینکه صید تکلیفاً حرام است آن مصید هم وضعاً حرام است؟
تساوی و یا عدم تساوی بودن <تکلیف و وضع>
بیان ذلک این است که یک وقت است که تکلیف با وضع همراه است که خود این کار حرام است؛ مثل اخذ مال مردم که خود این اخذ غصب است و حرام و آن مأخوذ هم حرام است. یک وقت است که تکلیفاً حرام است؛ ولی وضعاً حرام نیست؛ مثل اینکه عین مال کسی را سارق برد و این مالباخته به جای اینکه به محکمه قسط و عدل مراجعه کند به محکمه طاغوت مراجعه کرده است و با اینکه میتوانست بدون رجوع به محکمه طاغوت به مال خود برسد؛ ولی عمداً، عالماً و عامداً به محکمه طاغوت مراجعه کرده است تا عین مال خود را بگیرد؛ این مالباخته وقتی به طاغوت مراجعه کرد و به محکمه جور مراجعه کرد و حق خود را گرفت، این اخذ حرام است گرچه مأخوذ حلال است، چون مأخوذ عین مال اوست؛ ولی چون به حکم طاغوت و به حکم قاضیِ فاسق گرفته است این اخذ معصیت است، چه اینکه رجوع به محکمه طاغوت هم معصیت است. گاهی دِین است نه عین، طلبی از کسی دارد و میتواند این طلب را از راههای غیرِ مراجعه و مرافعه یا از راه مراجعه به محکمه قسط و عدل دریافت کند؛ ولی عامداً و عالماً به محکمه طغیان مراجعه کرده است، چون مال او عین نیست و دِین است و طبق حکم طاغوت آن بدهکار دین را مشخص کرد و بر عین خاصی تطبیق کرد، اینجا احیاناً همانطوری که اخذ حرام است مأخوذ هم حرام است؛ یعنی مال مردم را گرفته است نه مال خود را.
بنابراین گاهی ممکن است تکلیف و وضع با هم باشد و گاهی از هم جدا؛ در مسئله صید در حالت لهو و لعب این-چنین نیست که حالا اگر کسی صیدش حرام بود مصید هم حرام باشد؛ یعنی کسی که برای بازیچه شکار کرد آن شکار هم بشود مردار؛ به هر تقدیر اینکه در ذیل آیه صید فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَریعُ الْحِسابِ﴾، از حیوان کُشی¬های بیرحمانه یا لهو و لعبانه و مانند آن جلوگیری کرده است.
مسئله دیگر آن است که اینکه در آیه دوم [سوره مائده] فرمود: ﴿وَإِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا﴾، چه اینکه در آیه اول [سوره مائده] هم فرمود که در حال احرام صید بر شما حرام است و در حالیکه از حرم بیرون آمدید و همچنین از احرام بیرون آمدید صید برای شما حلال است؛ این صید دریایی که قبلاً در حال احرام و همچنین حرم حرام بود و الآن حلال است این صید دو نحو است، پس اگر محرم قبلاً نمیتوانست؛ یعنی در حرم یا در حال احرام برای او مشروع نبود که حیوان صحرایی یا حیوان برّی را سر بِبُرد، همچنین در حال احرام یا در حالیکه در حرم است نیز برای او حلال نیست که با فرستادن سگ شکاری حیوانی را صید بکند، چون این هم صید است، بلکه مصداق ظاهر آن است؛ ولی وقتی از حرم بیرون آمد یا از احرام بیرون آمد این صید برای او حلال است.
تعبدی بودن <الیوم> در آیه
آیه بعدی؛ یعنی آیه پنجم هم در اثر اهمیتِ مسئله مصدَّر است به کلمه {الیوم} فرمود: ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾ که این ﴿أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾ مقدمه است برای آن مطالبی که بعد ذکر میشود، چه اینکه در آیه قبلی هم فرمود: ﴿أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَما عَلَّمْتُمْ﴾ که تعبدی را در کنار آن اصل کلی ذکر فرمود: در آیه قبل فرمود: ﴿یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ﴾ که این تعبدی است در کنار آن اصل کلی و اینجا هم یک تعبدی است در کنار اصل کلی که فرمود: ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَطَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلُّ لَکُمْ وَطَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ﴾؛ طعام اهل کتاب برای شما حلال است و طعام شما هم برای اهل کتاب حلال است.
تبیین حلال بودن طعام بر اساس ظاهر آیه
منظور از طعام چیست با صرفنظر از روایات خاصه؟ یک وقت است که روایات تقیید میکند یا تخصیص میزند و مانند آن که باید علی حده بحث بشود؛ قبل از بحث روایی، ظاهر این آیه چیست؟ آیا ظاهر آیه که میگوید طعام اهل کتاب برای شما حلال است، آنطوری که دیگران یعنی جمهور از فقهای سنت فهمیدند آن است یا آنطوری که شیعهها میگویند؟ آنها میگویند طعام اهل کتاب بر شما حلال است؛ یعنی غذایی که آنها در بازارها عرضه میکنند و در خانهها عرضه میکنند، ذبیحههای آنها بر شما حلال است و مانند آن؛ ذبایح اهل کتاب برای شما حلال است و غذایی که آنها درست کردند بر شما حلال است و مانند آن؛ اما در قبال آن فتوایی است که خاصه میدهند که منظور از این طعام یعنی گندم، برنج، میوه و این غذاهایی که خشک است که نه احتیاجی به ذبح و نحر دارد و نه احتیاجی به مباشرتِ بدن؛ مثل غذاهایی که درست میکنند؛ اگر ذبیحه نباشد یعنی ذبیحه آنها نباشد و حیوانی را آنها ذبح نکرده باشند یا حیوانی را آنها طبخ نکرده باشند که دست آنها به آن برسد نه اینکه با دستگاه ماشینی و کارخانه این کارها را بکنند؛ اگر حیوانی را آنها ذبح نکرده باشند یا حیوانی را آنها بعد از ذبح طبخ نکرده باشند که دست اینها به این حیوان رسیده باشد، چنین غذایی بر شما حلال است وگرنه ذبیحه آنها حرام است و غذایی که دست آنها به او برسد حرام است که این معروف بین فقهای شیعه است؛ ولی آیا ظاهر آیه این معنا را میفهماند یا معنای بازتری را میفهماند؟
معروف این است که منظور از ﴿طَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلُّ لَکُمْ﴾ که طعام آنها بر شما حلال است؛ یعنی طعام خشک و برنجی که آنها درست کردند، برنجی که آنها عمل آوردند، گندمی که عمل آوردند، جویی که عمل آوردند و انواع حبوباتی را که آنها با کشاورزی فراهم کردند برای شما حلال است، البته طعام گاهی بر این حبوبات اطلاق میشود؛ ولی طبق چند نکته منظور از این طعام نمیتواند حبوبات باشد، برای اینکه اگر منظور از این طعام حبوبات بود مشمول {الطیبات} بود که قبلاً یاد شد، فرمود: ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾ و حبوبات هم طیبات است برای بشر؛ یعنی هر انسانی در هر زمان و زمینی هم که بخواهد زندگی کند و با هر زبانی که سخن بگوید این برنج را و این گندم را طیّب میداند؛ یعنی فطرت¬پذیر است، طبع پذیر است، از او تنفری ندارد و این امور مسموع هم نیست و عادت هم برایش جاری شده است که از او استفاده میکنند، اینها جزء طیبات است. آنگاه ﴿وَطَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾ عطف این خاص بر آن عام نکتهای ندارد؛ نظیر عطف جبرئیل بر ملائکه نیست که برای عظمت موضوع و اهمیت آن شخص ذکرِ خاص بعد از عام شده باشد؛ ذکر خاص بعد از عام نکتهای را طلب میکند، گذشته از اینکه طعام مشرکین هم برای مؤمنین حلال است و اختصاصی به طعام اهل کتاب ندارد؛ یعنی مشرکینی که جو و گندم کاشتند کشت آنها هم برای مومنین حلال است.
طبق این سه نکته این ﴿وَطَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾ نمیتواند خصوص حبوبات باشد، شاید منظور همان ذبایح باشد یا شاید منظور همان غذاهایی که آنها درست کردند باشد، تا ببینیم شواهد قرآنی تا کجا تأیید میکند و نصوص خاصه تا چه اندازه تقیید میکند؛ اوّلاً باید کاربرد کلمه {طعام} در قرآن کریم مشخص بشود و ببینیم آیا {طعام} در قرآنکریم بر حبوبات و امثال ذلک اطلاق شد یا بر همان غذاهای رایج و غذاهای پختنی و یا اگر بر حبوبات اطلاق شد بر غذاهای پختنی هم اطلاق شد یا نه؟
ما میبینیم که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» طعام بر مسئله گوشت و مذبوح و امثال ذلک اطلاق شده است آیهٴ 145 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است: ﴿قُلْ لا أَجِدُ فی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلى طاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاّ أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ﴾ که این حصرِ اضافی است، چه اینکه قبلاً اشاره شد؛ فرمود: بر طاعمی طعام حرام نیست مگر اینکه آن طعام میته باشد یا گوشت خنزیر باشد یا خون باشد و مانند آن، که این خوراکیها است؛ اینها هم مایع است مثل دَم و هم مذبوح است؛ منتها ذبحش ذبح شرعی نیست و یا اصلاً تذکیه نشده است مثل میته، پس یا لحم خنزیر است که قابل تذکیه نیست یا اصلاً تذکیه نشده است یا قابل تذکیه نیست و سالبه به انتفاع موضوع است نظیر دم مسفوح.
شرایط و آداب درک محضر پیامبر (ص)
در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیهٴ 53 این است: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعامٍ غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ وَلکِنْ إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا﴾، فرمود: مومنین! وارد بیوت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشوید مگر اینکه شما را برای طعامی دعوت بکند و اذن حضور پیدا کنید که البته این آداب درک محضر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را هم اینجا ذکر فرمود که اوّلاً بدون دعوت نروید، وقتی هم که از شما دعوت کردهاند، قبل از موقع غذا نروید ﴿غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ﴾؛ >اناه< یعنی پختگی؛ منتظر نباشید که این قدر بنشینید تا غذا بپزد و آنجا وقت حضرت را بگیرید، وقتی غذا پخته شد و آماده شد بروید. این هم نشان میدهد که غذای پختنی منظور است و >اناه< یعنی پختگی و آن >اناء< با الف ممدوح همزه است که به معنای ظرف است وگرنه >انای< مقصور یعنی پختن؛ منتظر پخته شدن غذا نباشید ﴿وَلکِنْ إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا﴾؛ اگر دعوت شدید وارد بیوت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بشوید ﴿فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا﴾؛ وقتی طعامتان را میل کردید آنجا باز ننشینید تا مزاحم حضرت باشید؛ وقتی هم آن چند لحظه در حضور حضرت نشستید، مستأنسین حدیث نباشید و حرفهای عادی نزنید که آنجا مجلس انس باشد ﴿إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ﴾؛ وقتی در همان چند دقیقه که خدمت حضرت نشستید سؤالات علمی مطرح کنید و یا بگذارید حضرت (صلوات الله و سلامه علیه) سخن بگوید که شما استفاده کنید؛ حرفهای روزانهتان را بخواهید در مجلس آن حضرت بگذرانید و آنجا را به عنوان محفل انس قرار بدهید اینچنین نباشد.
به هر تقدیر چند ادب از آدابِ درک محضر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این آیهٴ 53 سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» مطرح است؛ عمده آن است که فرمود: ﴿إِلاّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعامٍ غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ﴾؛ اوّلاً پیغمبر که به برنج خام و گندم خام دعوت نمیکرد و کسی را که به برنج و گندم خام دعوت نمیکنند که پیش مهمان یک ظرف گندم بیاورند یا یک ظرف برنج بیاورند، این¬چنین نیست. ثانیاً فرمود: ﴿غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ﴾؛ شما زود نروید که منتظر پختن غذا باشید؛ >اناه< یعنی پختن؛ وقتی غذا پخت [شما] حاضر بشوید که اینها قرینه است که منظور از این طعام پختنی است و بعد ﴿فَإِذا طَعِمْتُمْ﴾؛ یعنی همین پختنی¬ها را که خوردید ﴿فَانْتَشِرُوا﴾.
در اینگونه از موارد طعام بر یک امر پختنی است، خواه مواد گوشتی داشته باشد خواه نداشته باشد؛ ولی پختنی که شد دست به او میرسد که میشویند و در ظرف میریزند و بعد از ظرف خالی میکنند که همه اینها غالباً تماس بدنی را به همراه دارد، پس نمیشود گفت طعام یعنی خشکبار و طعامِ اهل کتاب برای شما حلال است، یعنی خشکبارها حلال است البته باید موارد دیگری را هم نظیر اینکه برادران یوسف از کنعان به مصر رفتند برای دریافت طعام که ﴿نَمیرُ أَهْلَنا﴾ که {نمیر} میآوریم؛ یعنی میره میآوریم، >میره< هم همان طعام است؛ یعنی گندم و امثال ذلک؛ ولی آنجا کلمه طعام در عنوان ﴿نَمیرُ أَهْلَنا﴾ یاد نشده و اگر در آیات دیگری یاد شده است باید استشهاد کرد.
طعام یا بر گوشت اطلاق میشود؛ نظیر آیه 145 سورهٴ مبارکهٴ «انعام»، یا بر پختنی اطلاق میشود که شاید مواد گوشتی هم داشته باشد و یا مطلق است اعم از اینکه مواد گوشتی داشته باشد یا نه؛ نظیر آیه سورهٴ «احزاب» ؛ بنابراین چنین طعامی را اگر اهل کتاب درست کردند برای شما حلال است و میتوانید از آنها بخرید و مصرف بکنید ﴿وَطَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلُّ لَکُمْ وَطَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ﴾؛ این آیه گرچه مستقیماً درباره طهارت و نجاست سخن نمیگوید و درباره حلیت و حرمت بحث میکند و قابل تفکیک است؛ نظیر همان ﴿وَما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبینَ﴾ که آن در صدد بیان حلیت و حرمت است نه در صدد بیان طهارت و نجاست؛ ولی در بعضی از جاها تلازم دارد و در بعضی از جاها تلازم ندارد؛ در آیه قبل که فرمود صید شده سگ شکاری برای شما حلال است ملاحظه فرمودید که آن آیه در صدد بیان حلیت و حرمت است و در صدد بیان طهارت و نجاست نیست، لذا از آن جهت چون درصدد بیان نیست اطلاق ندارد و وقتی اطلاق نداشت وقتی فرمود: ﴿فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ﴾؛ یعنی این حلال¬گوشت است و حرام-گوشت نیست، نه یعنی جایی را که سگ گاز گرفته است آنجا هم بدون شستن حلال است و آنجا هم پاک است؛ اگر در صدد بیان طهارت و نجاست هم بود این ﴿فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ﴾ اطلاق داشت؛ ولی چون در صدد بیان حلیت و حرمت است نه در صدد بیان طهارت و نجاست و از آن جهت در صدد بیان نیست، لذا اطلاق ندارد و تلازم هم ندارد.
ممکن است صیدی حلال¬گوشت باشد؛ ولی جای صید شده نجس باشد، چه اینکه حیوان حلال¬گوشتی اگر ذبح یا نحر شد آن جای ذبح و نحر نجس است، چون خون آمده که بعد از تطهیر از گوشتش استفاده میکنند، این نه تنها منافات ندارد بلکه جریان عادی هم همین است. دندان سگ شکاری به منزله کارد تیز است که این دندان به بعضی از قسمتهای این حیوان شکاری رسیده و او را گاز گرفت و او را از پای درآورد، آنجایی که دندانِ این سگ رسید آنجا نجس است که آنجا را میشویند و بعد آن حیوان را مصرف میکنند، پس نه تنها منافات ندارد بلکه تناسب هم دارد، چه اینکه حیوان مذبوح یا منحور در عین حالیکه حلال¬گوشت است موضعِ نحر و موضعِ ذبح نجس است، چون خون آمده؛ ولی آیا در این آیه پنجم که فرمود طعام آنها حلال است؛ یعنی ما بگوییم درصدد بیان حلیت و حرمت است و در مقام بیان طهارت و نجاست نیست؟! این طعامی که یک امر مایع است حلال است و اگر کسی خواست این را بشوید دیگر قابل خوردن نیست. آشی را درست کردند و بنا شد این آش حلال باشد ولی نجس است که باید این را بشویید و مصرف کنید، اینچنین که نیست؛ این در صدد بیان حلیت بالفعل است که ملازم با طهارت هم است.
از اینجا خواستند استفاده کنند که اهل کتاب ذاتاً پاک-اند با قطع نظر از روایاتی که فقهای ما به آن تمسک کردند، البته بعضی از فقهای ما (رضوان الله تعالی علیهم اجمعین) فتوا به طهارت ذاتی اهل کتاب دادند که اینها اگر دستشان را شستند یا دوش گرفتند و از استخر بیرون آمدند یا از زیر دوش بیرون آمدند، نجس ذاتی نیستند و اگر بالعرض بعضی از اموری را که خودشان پاک میدانند؛ نظیر شراب و مانند آن که دستی زدند و تماس گرفتند، حکم [فرق می¬کند] وگرنه ذاتاً با مشرک فرق میکنند و ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ هم اگر منظور از این نجس نجاست ظاهریِ فقهی باشد نه نجاست کلامی، باز شامل اهل کتاب نمیشود، برای اینکه اینها در قبال مشرکین قرار دارند، گرچه از یک نظر قرآن کریم تلویحاً اسنادِ شرک به اینها میدهد.
اسلام، مشرک را پاک میکند نه اهل کتاب را، اهل کتاب که احتیاجی به تطهیر ندارد؛ با قطع نظر از روایات ببینیم که آیه ظاهرِ در طهارت اهل کتاب است یا نه؟ اهل کتاب غیر از مشرکیناند، قرآن کریم بین مشرکین و یهودیها و مسیحیها و مجوس و مومنین فرق گذاشته و اینها را از هم جدا کرده و فرمود: در قیامت خداوند مومنین و یهودیها و مسیحیها و مجوسیها و مشرکین را حاضر میکند و ﴿یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ﴾ ؛ اینها را از هم جدا کرده است؛ به هر تقدیر باید دید روایت تا چه اندازه تقیید میکند و تا چه اندازه تخصیص میزند و مانند آن.
بنابراین ظاهر آیه گذشته از اینکه آن حبوبات را ممکن است طعام بداند این ذبیحهها را هم طعام میداند و پختنی-ها را هم طعام میداند و اگر در آیه محل بحث؛ یعنی آیهٴ 5 سورهٴ «مائده» فرمود که طیبات برای شما حلال است و طعام اهل کتاب برای شما حلال است، ظاهرش این است که ذبیحههای آنها بر شما حلال است و مسلمان میتواند گوسفند را بدهد به اهل کتاب تا برای او ذبح کند یا از قصابی¬های آنها چیزی بخرد که ذابح باید موحّد باشد نه مسلم (طبق این ظاهر)؛ حالا ممکن است روایت تقیید کند یا تخصیص بزند که حتماً ذابح باید مسلمان باشد و صرف موحّد بودن کافی نیست و از طرفی هم غذاهای دست¬پخت آنها بر شما حلال است، آشی درست کردند یا آبگوشتی درست کردند که چه گوشت در آن باشد مثل آبگوشت یا نباشد مثل آش، هر دو قسم بر شما حلال است، چه اینکه ﴿وَطَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ﴾.
این ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾ و اینکه فرمود: ﴿وَطَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ﴾، وسعتی هم باید برای مسلمین باشد؛ یعنی شما از رفت و آمد با آنها در رنج نباشید و مبادا بگویید که وقتی آنها آمدند ما باید طعام به آنها بدهیم و طعام ما برای آنها آیا حلال است یا نه؛ هم اطعام آنها حلال است و هم طعام شما برای آنها حلال است و این یک منّتی هم باید باشد برای مسلمین که ﴿وَطَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ﴾؛ همانطوری که معروف بین عدهای از فقهای ما این است که ذبیحه اهل کتاب مردار است و حلال نیست، آنها هم ذبیحه مسلمانها را مردار میدانند و یهودی¬ها شرط تذکیه را این میدانند که مثلاً ذابح باید یهودی باشد یا ترساها و مسیحی¬ها این میدانند که ذابح باید مسیحی باشد و مانند آن، این ممکن است برای آنها هم باشد.
بنابراین ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ﴾ که تکراری است و به منزله سرفصل است، آن آیه مقدمه بود برای مطالب بعد و این جمله هم مقدمه است برای مطالب بعد ﴿وَطَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلُّ لَکُمْ وَطَعامُکُمْ حِلُّ لَهُمْ﴾ این هم همین است، البته تتمیم این حکم به بحثهای روایی مربوط است، حالا قبل از اینکه مسئله حلیت طعام به پایان برسد به مسئله نکاح میپردازد که فعلاً محل بحث نیست گرچه ذیل همین آیه پنج [سوره مائده] است که آیه را مطالعه میفرمایید تا ما از بحث حلیت طعام وقتی فراغت پیدا کردیم آن را مطرح کنیم فرمود: ﴿وَالْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَالْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَلا مُتَّخِذی أَخْدانٍ﴾ ؛ درباره خوراکیها آن حکم بود.
شرط تزویج با زنان اهل کتاب
اما درباره مسایل زناشویی فرمود که زنان با ایمان وقتی طاهر و پاک باشند و آلوده نباشند ازدواج آن زنها برای شما حلال است مطلقا؛ اما ازدواج با زنهایی که اهل کتاب¬اند و پاک¬اند و آلوده دامن نیستند وقتی برای شما حلال است که ﴿إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾؛ یعنی عقد انقطاعیِ آنها حلال است و عقد دائمی را تعرض نکرده است؛ این قید ﴿إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ به جمله اخیر میخورد نه به هر دو جمله و این¬چنین نیست که ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ﴾ در خصوص عقد انقطاعی باشد، چه اینکه محصنات از اهل کتاب هم عقد انقطاعی است، بلکه محصنات من المومنات یعنی زنان عفیفِ مؤمن، اینها چه انقطاع و چه دائم؛ ولی زنان عفیف و مؤمنِ اهل کتاب در دینشان مومن باشند انقطاعیاش جایز است، ﴿إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ که این برای وصف زنان است.
﴿مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَلا مُتَّخِذی أَخْدانٍ﴾؛ شما هم باید از آن فضیلت برخوردار باشید و از آن دو رذیلت مصون باشید: یکی اینکه محسن باشید، عفیف باشید و پاکدامن باشید؛ دوم اینکه اهل سفاح و زنا ـ معاذالله ـ نباشید؛ سوم اینکه اهل دوستیابی هم نباشید؛ یعنی مرد، دوست زن نگیرد و نامحرمی دوست نامحرم دیگر نباشد که این وصف جاهلیت بود؛ >اتخاذ اخدان< یعنی دوست، نامحرمی اگر دوست نامحرم بگیرد این وصف جاهلیت بود؛ بعد فرمود: ﴿وَمَنْ یَکْفُرْ بِاْلإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ﴾ ؛ در حقیقت این آیه یک مقدار بحثهای اطعمه و اشربه دارد و یک مقدار بحثهای نکاح دارد؛ آن بحثی که مربوط به نکاح است یک فصل جداست و آن بحثی که مربوط به اطعمه و اشربه است ظاهرش این است که ذبیحه اهل کتاب و پختنی¬های اهل کتاب برای شما حلال است و لازمهاش این است که اینها ذاتاً نجس نباشند الا ما خرج بالدلیل؛ عمده فحص از روایات است تا ببینیم که چه اندازه تقیید میکنند؟
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است