display result search
منو
تفسیر آیات 183 و 185 سوره آل‌عمران

تفسیر آیات 183 و 185 سوره آل‌عمران

  • 1 تعداد قطعات
  • 31 دقیقه مدت قطعه
  • 4 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 183 و 185 سوره آل‌عمران"

ردّ ادعای باطل یهودیان برای پذیرش نبوت پیامبر اکرم (ص)
اقسام رابطه کذب خبری و مخبری
استعمال معنای صدق در انشا و اخبار در قرآن کریم


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلاّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلی بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴿183﴾ فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ جاؤُ بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْکِتابِ الْمُنیرِ﴿184﴾ کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُور﴿185﴾

ردّ ادعای باطل یهودیان برای پذیرش نبوّت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
یکی از سخنان بی‌اصل یهود این است که خواستند بهانه‌ای بیاورند و ایمان نیاوردنشان به رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را توجیه کنند، گفتند که خدا با ما عهد کرد ما هم عهد دینی سپرده‌ایم، امر خدا به وسیله پیامبرش به ما رسید، ما هم در قبال این امر تعهد داریم که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم، مگر اینکه یک قربانی بیاورد که آتش، آن قربانی را بخورد یعنی علامت قبولی قربانی، به دست او ظاهر بشود. چند تا بحث در اینجا مانده: بحث اول آن است که این عهدی که کرده‌اند، اینکه گفتند: ﴿إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَیْنا﴾ اینها افترا بستند، یک چنین عهدی نبود اصلاً یا عهد بود، اینها عهد‌شکنی کردند. از کلمه ﴿إِنْ کُنْتُمْ صادِقین﴾ که در ذیل آیه است برنمی‌آید که اینها افترا بستند و دروغ می‌گویند، آن کلمه ﴿إِنْ کُنْتُمْ صادِقین﴾ ناظر به آن است که اگر شما در تعهد صادقید، نه در نقل این سخن صادقید. بیان ذلک این است که یک وقت آنها می‌گویند خداوند در کتاب آسمانی امر کرد که ما به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم، مگر اینکه این معجزه را بیاورد، این نقل است. یک وقت است که می‌گویند خدا از ما عهد گرفته ما هم تعهد سپردیم؛ ما در مقابل فرمان الهی متعهدیم این دو مطلب. این ﴿إِنْ کُنْتُمْ صادِقین﴾ ناظر به این مطلب دوم است نه ناظر به مطلب اول، ممکن است خداوند در قرآن در تورات یا در بعضی از کتابهای انبیای سلف این امر را کرده باشد و آنها هم در نقل این امر، صادق باشند، افترا نبسته باشند ولی به این امر عمل نمی‌کنند. این ﴿إِنْ کُنْتُمْ صادِقین﴾ دربارهٴ آن است که شما تعهدتان درست نیست، شما گفتید که ما متعهدیم خدا از ما عهد گرفت ما هم عهد بستیم که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم، مگر اینکه او این معجزه خاص را بیاورد. قرآن می‌فرماید که بعضی از انبیای گذشته، همین معجزه را آوردند و شما آنها را کشتید. پس معلوم می‌شود در تعهدتان صادق نیستید، این ﴿إِنْ کُنْتُمْ صادِقین﴾ ناظر به تعهد است، این تعهد اینها را دارد تکذیب می‌کند نه اصل قول اینها را، این یک مطلب.

شبهات ادّعای یهودیان با منافقان در اقرار به رسالت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
مطلب دیگر آن است که حرف اینها ممکن است نظیر حرف منافقین باشد. منافقین گفتند ما شهادت می‌دهیم که تو پیغمبری ﴿نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللّهِ وَ اللّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقینَ لَکاذِبُون﴾ اینجا دو امر است: یکی اینکه پیامبر دارای رسالت هست یا نه؛ یکی اینکه اینها ادعا دارند که شهادت به پیغمبری پیغمبر می‌دهند. قرآن می‌فرماید اینکه تو پیغمبر خدایی حق است؛ اما اینها که می‌گویند ما شهادت می‌دهیم دروغ می‌گویند، اینها شهادت نمی‌دهند، اینها تلفظ دارند نه تشهد. اینها از قلبشان خبر دادند و قلبشان ایمان ندارد ﴿قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللّه﴾؛ گفتند ما شهادت می‌دهیم، دروغ می‌گویند شهادت نمی‌دهند، مخبر عنه اینها تشهد است نه رسالت، مشهودٌ له اینها رسالت است؛ اینها خبر نمی‌دهند که تو پیغمبری تا آن نزاع معروف اینجا راه پیدا کند که آیا صدق خبر، آن است که مطابق با واقع باشد یا مطابق با اعتقاد. اینها از عقیده‌شان خبر دادند و این مطابق با واقع نبود یعنی عقیده‌شان این‌چنین نیست، اینها از رسالت پیغمبر که خبر ندادند تا ما بگوییم این خبرشان مطابق با واقع است و مطابق با عقیده نیست [بلکه] اینها خبر از عقیده دادند، خبر از تشهد دادند و حال اینکه اینها اهل تشهد نیستند. اینها اهل انکارند، لذا خدا فرمود آنچه دربارهٴ رسالت پیغمبر سخن گفته شد البته خدا می‌داند که پیغمبر به مقام رسالت رسیده است. ولی اینها که گفتند که ما شهادت می‌دهیم که تو پیغمبری، دروغ می‌گویند اینها شهادت نمی‌دهند، اینها اعترافی ندارند. اینجا هم شاید از همان قبیل باشد؛ ممکن است یک چنین امری در بعضی از کتابهای انبیای سلف آمده در اصل قول صادق باشد؛ اما در اینکه گفتند ما تعهد سپردیم خدا از ما عهد گرفت ما متعهد شدیم، در این تعهد، دروغ می‌گویند. اینها نگفتند که خدا امر کرده، گفتند خدا عهد کرده با ما یعنی ما با خدا معاهده بستیم که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم، مگر اینکه این معجزه خاصه را بیاورد. آن‌گاه قرآن می‌فرماید اگر شما در این تعهد صادقید، چرا آن پیامبری که این معجزه را آوردند کشتید. پس می‌سازد که اصل سخن حق باشد، صدق و تعهد اینها کذب باشد، این یک مطلب.

اقوال مفسّران در ادّعای یهودیان برای درخواست سوخته شدن قربانی
مطلب دیگر آن است که زمخشری و امثال زمخشری، اینها فقط یک قول نقل کردند که این افتراست ؛ خدا چنین تعهدی نکرده و چنین امری در کتاب آسمانی نیامده. ولی امام رازی دو قول از اهل تفسیر نقل کرده: یکی قول سدی و همفکران سدی است که یک چنین امری بوده؛ منتها اینها عمل نکردند؛ قول دوم این است که نه، این افتراست، یک چنین امری نبوده. برای اینکه این امر لغو است، زیرا معنا ندارد که خدا به مردم بگوید که به پیغمبری ایمان بیاورید که حتماً این معجزه خاص را بیاورد. خب، سایر معجزات هم که معجزه است، چطور اگر کسی معجزات فراوانی آورد، با اینکه هر کدام از آن معجزات، نشانه رسالت اوست باز شما موظف نیستید ایمان بیاورید، حتماً باید این معجزه خاصه را بیاورند. آنها به این سه چهار دلیلی که اقامه کردند در تفسیر امام رازی و مانند آن، گفتند این حتماً افتراست؛ اما بعضی از قدمای اهل تفسیر مثل سدی و اینها گفتند اصل حرف، حق است؛ منتها اینها عمل نکردند، تعهدشان کاذب است نه نقلشان .

اقسام رابطهٴ کذب خبری و مُخبری
مطلب بعدی آن است که اخبار آنجا که سخن از گزارش است آن خبر یا صادق است یا کاذب، آن مخبر هم یا صادق است یا کاذب، حالا گاهی کذب خبری با کذب مخبری با هم جمع می‌شود گاهی هم جمع نمی‌شود. آنجا که کسی عالماً عامداً یک خبر دروغی را دارد می‌گوید، آنجا هم خبر کاذب است هم مخبر ولی آنجا که گزارشگر، این را اطلاع ندارد کذب خبری هست ولی کذب مخبری نیست. مخبر، غافل است. گاهی هم می‌شود که کذب مخبری باشد و کذب خبری نباشد، کسی علم دارد که فلان قضیه اتفاق نیفتاده، البته این علمش مطابق با واقع نیست جهل مرکب است و آن قضیه، اتفاق افتاده و او نمی‌داند ولی براساس این جهل مرکبش می‌داند براساس جهل مرکب که آن قضیه اتفاق نیفتاده، آن قضیه را نقل می‌کند. این نقل او صدق است، صدق خبری دارد کذب خبری ندارد، چون این خبر، مطابق با واقع است ولی مخبر، کاذب است، برای اینکه می‌داند که این به زعم خود که این خبر، مخالف با واقع است، این در حقیقت تجری در کذب است به هر حال صدق و کذب، از اوصاف خبر و مخبر است در مسائل گزارشی که احتمال صدق و کذب بدهند. در مسائل انشایی، معمولاً صدق و کذب به کار برده نمی‌شود.

استعمال معنای صدق در انشا و اخبار در قرآن کریم
قرآن کریم کلمه صدق را در یک امر جامعی به کار برده، هم در انشائیات هم در اخباریات. در انشائیات، وعده صادق یا صادق‌الوعد بودن در آن هست. در باز عهد که جزء انشائیات است، می‌فرماید بعضی در عهدشان صادق‌اند، نظیر دو آیه‌ای که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آمده. در سورهٴ «احزاب» دارد که عده‌ای در صدر اسلام، تعهد بستند که صحنه را ترک نکنند، یک عده صادقانه این عمل [و] عهدشان را وفا کردند، یک عده کاذبانه عمل کردند. آیهٴ پانزده سورهٴ «احزاب» این است که ﴿وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ اْلأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللّهِ مَسْؤُلاً﴾؛ همانها که در جریان جنگ خیبر و مانند آن فرار کردند، قبلاً تعهد سپردند که فرار نکنند: ﴿وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ﴾ که ﴿لا یُوَلُّونَ اْلأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللّهِ مَسْؤُلاً﴾. آن‌گاه به فاصله ده، دوازده آیه در همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیه 23 این است ﴿مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً﴾ این گروه دوم هم مثل گروه اول تعهد بستند که صحنه را ترک نکنند؛ منتها این گروه دوم ﴿مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ﴾ که ﴿صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْه﴾ آن گروه اول کسانی بودند که تعهد سپردند که ﴿لا یُوَلُّونَ اْلأَدْبار﴾ اما فرار کردند. گروه اول در عهدشان صادق نبودند، گروه دوم در عهدشان صادق‌اند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ﴾ که ﴿صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْه﴾ حالا چه آنهایی که شهید شدند، چه آنهایی که ماندند و منتظر شهادت‌اند و راهیان کوی شهادت‌اند ﴿فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ﴾ ‌«نحب‌‌» یعنی آن نذرش را، آن تعهدش را ﴿فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً﴾. بنابراین، گرچه صدق معمولاً در مسائل اِخباری است که صدق و کذب داشته باشد و در انشائیات جا برای صدق و کذب نیست ولی قرآن کریم صدق را در معنای جامعی به کار می‌برد که نه تنها شامل گزارشها می‌شود، بلکه شامل وعده‌ها و تعهدها و قراردادهای انشایی هم خواهد شد، نظیر این آیه و این‌گونه از موارد که فرمود: ﴿إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ یعنی اگر در تعهدتان صادقید، در حالی که شما در تعهد، صادق نیستید. اگر واقعاً امری باشد تعهد واقعی است، اگر نباشد جدال است؛ تعهدی در کار نیست.

سرّ انتساب قتل انبیا به معاصران پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
پرسش: ...
پاسخ: اینها؟ اینها چون راضی‌اند به همان کار، لذا ﴿قَتَلْتُمُوهُمْ﴾ را هم به آنها اسناد داد، فرمود چرا آنها را کشتید، برای اینکه اینها هم کسانی‌اند که اگر در موقع نیاکانشان قرار بگیرند همان کار را انجام می‌دهند، نظیر اینکه در همان آیه قبل هم داشتیم که اینها ﴿وَ قَتْلَهُمُ اْلأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقِّ﴾ آنجا هم اشاره شد، در چند جای قرآن خدا قتل انبیا را به مخاطبین و معاصرین پیغمبر اسناد داد، فرمود شما کشتید، برای اینکه اینها همان گروه‌اند و راضی‌اند به همان کار نیاکان گذشته‌شان و اگر دستشان برسد هم، همان کار را انجام می‌دهند.
پرسش:...
پاسخ: البته، عهد خیانت در آن هست؛ اما به کار بردن معنای کلمه خیانت دربارهٴ عهد، معنایش این نیست که کلمه صدق یا کذب در آنجا به کار برده نمی‌شود که، صدق و کذب در عهد هم به کار برده می‌شود، نظیر همین آیهٴ پانزده و 23 سورهٴ «احزاب». خب، اینها که گفتند: ﴿إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلاّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتّی یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النّار﴾ اینها مورد جدال‌اند.

دلیلی دیگر بر دروغین بودن درخواست معجزه یهودیان
مطلب دیگر این است که آن آقایانی که گفتند از سدّی و اینها نقل کردند که در تورات مثلاً بود که شما به هیچ پیامبری ایمان نیاورید، مگر اینکه چنین معجزه‌ای بیاورد، گفتند یک استثنایی هم دارد، ذیلی هم دارد که اینها ذیل را برداشتند و تحریف کردند و آن جریان مسیح(علیه السلام) و وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که این دو بزرگوار در همان کریمه، استثنا شدند که ‌«الا المسیح و محمداً (علیهما السلام)‌» و اینها آن استثنا را برداشتند وگرنه آن آقایانی که مثل سدی می‌گویند در تورات یک چنین امری بود، باید اینها معذور بودند، در حالی که اینها را معذور نمی‌دانند.

سرّ عدم استفاده از معجزه برای ردّ ادعای یهودیان
مطلب بعدی آن است که خب، حالا چرا چنین معجزه‌ای را پیغمبر نیاورد تا اینکه اتمام حجت بشود. جوابش این است که معجزه آوردن باید به اذن‌الله باشده معجزه، ملعبه نیست، یک سلسله معجزاتی بود که واقعاً نصاب رسالت به او تکیه داشت، اگر آن‌گونه از معجزات را می‌خواستند پیغمبر، می‌آورد و فراوان هم از این معجزات اتفاق افتاد. یک وقت است که در حد ملعبه قرار می‌گیرد، مثل اینکه مشرکین حجاز، در همان کنار دیوار کعبه نشستند و این پیشنهاد را طرح کردند که خب، اگر این کسی که آمده ادعای پیغمبری دارد واقعاً پیغمبر است، دستور بده که کوههای مکه مقداری از این اطراف کعبه فاصله پیدا کند، یک دشت وسیع بشود برای کشاورزی و دامداری این منطقه آماده بشود، یک مقدار چشمه‌هایی هم جوشیده بشود که ما هم کشاورزی داشته باشیم هم دامداری. خب، این در حد ملعبه است که پیغمبر، بیاید امروز دستور بدهد که کوهها مثلاً چند کیلومتر از اطراف کعبه فاصله بگیرند که اینجا یک دشت بازی بشود، یک چند تا چشمه‌ای هم بعد فردا بگویند نه ما مصالح ساختمانی می‌خواهیم، دستور بده این کوهها قدری جلوتر بیایند، این‌گونه از معجزات می‌شود ملعبه. اما آن معجزاتی که واقعاً برای اتمام حجت نقش داشت، مکرر آمده چه آنهایی که در قرآن کریم است چه آنهایی که در روایات، مخصوصاً آن بخشی که در خطبه قاصعه در نهج‌البلاغه هست که معجزه مفصلی هم هست. پس معجزه اگر برای ﴿مَعْذِرَةً إِلی رَبِّکُم﴾ باشد اتمام حجت باشد، می‌آورد حالا یا قبول کند یا نکول، بالأخره اثر دارد؛ اما اگر نه قبول است و نه نکول، در حد ملعبه است، این دیگر هرگز این کار را نخواهد کرد.
پرسش:...
پاسخ: نه شما مدعی عهدیه اینها که تعند نسپردند. نه؛ تعهد نبود نه [اینکه] عهدی نبود، مثل اینکه حرف منافقین ﴿وَ اللّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقینَ لَکاذِبُون﴾ با اینکه تعهد دارند که شهادت بدهند؛ اما حرفی که زدند، دروغ می‌گویند؛ می‌گویند ما شهادت می‌دهیم در حالی که شهادت نمی‌دهند تلفظ دارند. اینها در تعهدشان کاذبند نه در نقض عهد الهی، ممکن است خدا عهد کرده باشد همان قول سدّی . غرض، محال نیست البته قول دوم اقرب به ذهن می‌رسد؛ اما دو قول در مسئله است خلاصه.

رابطه ‌«‌بیّنات» و ‌«‌زُبُر» با ‌«‌کتاب منیر»
مطلب بعدی این است که این ﴿بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْکِتابِ الْمُنیر﴾ این در بخشهای دیگر از قرآن کریم هم آمده در سورهٴ «نحل» مشابه این هست که بینات و زبر از ذات اقدس الهی برای هدایت اینها نازل شده است ، این بینات و زبر جمع آمده و این کتاب مبین مفرد، برای اینکه این کتاب، ظاهراً آن خطوط اصلی را دارد که خطوط اصلی که انبیا آوردند یکی است، چون ﴿مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیْه﴾ است؛ همه آنچه را که انبیا آوردند یکی است؛ اما زبر، شاید ناظر به مواعظ یا مثلاً شریعتهای جزئی باشد بینات هم که معجزات است و هر پیامبری دارای معجزه خاص است، موسای کلیم دارای معجزات نه‌گانه بود، انبیای دیگر معجزات دیگر و هکذا و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، گرچه قادر بر کل بود؛ اما مقدار آورده آنها هم مشخص است. بینات جمع است، زبر جمع است ولی کتاب منیر، مفرد است. البته در چند آیه قرآن کریم کلمه کُتب آمده ؛ اما نه اینکه هر پیامبری کتاب منیر آورد، بلکه آنجا که دارد که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلُّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ﴾ این جمع، در مقابل جمع است. اینجا هم اگر می‌فرمود ‌«و بالکتب المنیر‌» این جمع در مقابل جمع بود، نه اینکه یک پیغمبر چند تا کتاب آورد یعنی مجموع انبیا این کتابها را آوردند؛منتها این قتل که آمده، این ناظر به انبیای بنی‌اسرائیل است. انبیای بنی‌اسرائیل، کتابی که در اصطلاح قرآن کریم از او به عنوان کتاب یاد بشود غیر از موسی و حضرت مسیح کسی نیاورده، موسی را هم که اینها شهید نکردند و ادعای اینها درباره شهادت مسیح(علیه السلام) که ادعای دروغین است، انبیایی که بین موسی و عیسی(علیهم السلام) بودند اینها حافظان شریعت بودند، اینها هیچ کدام کتاب نیاوردند.

تبیین معنای ‌«‌کتاب» و ‌«‌زُبُر» در اصطلاح قرآن
کتاب یعنی آن مجموعه قوانین آنها که مجموعه قوانین را آوردند از نظر قرآن کریم همین پنج پیامبر اولوالعزم‌اند یعنی وجود مبارک حضرت نوح و ابراهیم و موسی و عیسی وجود مبارک پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام)؛ اما کتاب، بالقول المطلق به معنای مطلق «ما یکتب فیه» ولو مواعظ باشد ولو مثلاً حدیث باشد، نظیر احادیث قدسی، این عیب ندارد ولی اصطلاحاً قرآن، کتاب را بر همان مجموعه قوانین اعمال می‌کند، نه این کتابی به انبیا داده. البته کتابهای فراوانی هست که احکام الهی در آنها ثبت شده ام‌الکتاب است کتاب مبین است و مانند آنها که دیگر خارج از بحث است، چه اینکه ‌«زبر‌‌» هم این‌چنین است ‌«زبر‌‌» یعنی جمع زبور است ‌«زبور‌‌» یعنی کتاب. ‌«مزبور‌‌» یعنی مکتوب؛ منتها کتاب خاص یک سلسله زبورها و کتابهایی است آسمانی که اسرار عالم و قضا و قدر در آنها نوشته است، آنها هم خارج از بحث است، آنها را انبیا نیاوردند [بلکه] از آنها خبر دادند. یک سلسله مواعظ و احادیثی است که اخلاقی و مانند آن که آن را داوود و امثال داوود آوردند. مثلاً در سوره «قمر» جریان زُبر به این صورت آمده است؛ آیه 43 سورهٴ «قمر» این است ﴿أَکُفّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولئِکُمْ أَمْ لَکُمْ بَراءَةٌ فِی الزُّبُرِ﴾ اینجا زبر هم می‌تواند به معنای آن مطلق مکتوبهایی که به عنوان قضا و قدر و احکام قطعی الهی نوشته است باشد، هم به معنای کتابهایی که انبیا آوردند. آیا شما در کتابهایی که انبیا آوردند یک چنین چیزی را خواندید، تعهدی را خدا به شما داده است که شما را به آتش نسوزاند، تبرئه‌تان کرد ﴿أَمْ لَکُمْ بَراءَةٌ فِی الزُّبُرِ﴾ ولی در آیه 52 همین سورهٴ «قمر» که آمده است ﴿وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ﴾ این همان کتابهایی است که فرشتگان، اعمال انسانها را در آنها ثبت می‌کنند، این زبر نیست که انبیا آورده باشند.

علت جمع بستن بیّنات و زُبُر و مفرد بودن کتاب منیر
آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آمده، آن مناسب با همین بحث سورهٴ «آل عمران» است. آیهٴ 25 سورهٴ «فاطر» این است که مناسب با همین آیه محل بحث ماست ﴿وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْکِتابِ الْمُنیرِ﴾ که این تقریباً مضمونش هم همین مضمون آیه محل بحث است که اگر این معاصرین تو، تو را تکذیب کرده‌اند، قبل از اینها هم کسانی بودند که انبیای قبلی را تکذیب کرده‌اند، در حالی که انبیای قبلی هم بینات آوردند هم زبر آوردند هم کتاب منیر. البته آنجا هم جمع در مقابل جمع است، نه اینکه هر کدام از انبیای گذشته، بینات و زبر و کتاب منیر آورده باشند، بلکه این امور یعنی بینات و زبر و کتاب منیر را انبیای قبل آوردند. بعضیها بینات آوردند بعضی محافظ شریعت بودند بعضی گذشته از بینه، زبور هم آوردند بعضی گذشته از بینه، کتاب منیر هم آوردند، این جمع در مقابل جمع است، بنابراین راهی برای تکذیب اینها وجود ندارد. در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» آیه 196 آنجا هم باز سخن از زبر به میان آمده که جمع است ﴿وَ إِنَّهُ لَفی زُبُرِ اْلأَوَّلین﴾ این زبر اولین به معنای کتابهای گذشتگان است، نه زبری که نظیر ﴿وَکُلُّ شَیْ‏ءٍ فَعَلوُهُ فِی الزُّبُر﴾ که در سورهٴ «قمر» بود، آن ﴿کُلُّ شَیْ‏ءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُر﴾ که در سورهٴ «قمر» هست یعنی مزبورها و مکتوبهایی که قضا و قدر در آن نوشته است، اعمال عباد در آن نوشته است از آن قبیل؛ اما این زبر اولین یعنی کتابهایی که انبیای گذشته آورده‌اند یعنی این مطلبی را که ما به شما گفتیم ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمینُ ٭ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ ٭ بِلِسانٍ عَرَبِیِّ مُبینٍ ٭ وَ إِنَّهُ لَفی زُبُرِ اْلأَوَّلینَ﴾ نقل این مطلب یا نقل مضامین و محتوای این کتاب در زبر اولی هم آمده، پس راهی برای تکذیب آنها وجود ندارد.

توصیه الهی به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در برابر تکذیب دشمنان
می‌ماند این تسلیتی که ذات اقدس الهی داده است، در حقیقت همین ﴿لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَک﴾ که در بعضی از آیات آمده؛ یکی از مصادیق همین می‌تواند باشد یعنی هر حادثه‌ای که پیش می‌آید ما جریانی را بازگو می‌کنیم که آن جریان مورد تثبیت قلب تو باشد. در اینجا اگر اینها تو را تکذیب کرده‌اند، ما گوشزد کردیم که خیلی از انبیا را تکذیب کردند و آنها را شهید کردند، آنها تا مرز شهادت ایستادند و تو که هنوز به آن مرز نرسیدی، لذا تو باید خیلی صابر و پایدار باشی. گاهی اصل قصه صبر نقل می‌کند ﴿فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ﴾ گاهی ضمن اینکه فجایع امم گذشته را بازگو می‌کند، هشدار هم به پیغمبر می‌دهد به پیغمبر هم در کمال ادب ملیح هشدار می‌دهد که مبادا صحنه را ترک کنی، تو هنوز به آنجا که دیگران به آن حد عمل کرده‌اند نرفتی، آنها تا مرز شهادت حاضر شدند، مثل زکریا و یحیی(علیهم السلام) تو هنوز آن سختی را ندیدی، این را مستقیماً به پیغمبر نمی‌فرماید که دیگران خیلی صبر کردند تو هنوز شهید نشدی، این را ضمن اینکه به عنوان نقل فجیعه امتهای قبل بازگو می‌کند، یک هشدار ضمنی هم به پیغمبر می‌دهد، می‌فرماید که وظیفه آن‌قدر باید ادامه پیدا کند تا مرز شهادت، گرچه وجود مبارک پیغمبر حاضر بود در همان جریان حمراءالاسد فرمود: «والذی نفسی بیده» اگر هیچ کس نیاید، من به تنهایی می‌روم ، با اینکه جریان احد را روز قبل دیده بود. حالا این‌چنین نیست که اینها از شهادت باکی داشته باشند و اینها، اگر دستور الهی نبود که ایشان هجرت کنند و حضرت امیر(سلام الله علیه) در لیلةالمبیت جای حضرت استراحت کند خب، خود استراحت می‌کرد و از شهادت هم استقبال می‌کرد. مثل اینکه خود حضرت امیر شهادت را استقبال کرد ولی کار به آنجا نکشید، اگر می‌کشید آنها هم تحمل می‌کردند؛ اما این هشدار را قرآن کریم می‌دهد که مبادا شما بی‌حوصلگی نشان بدهید و صحنه را ترک کنید: ﴿فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ جاؤُ بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْکِتابِ الْمُنیر﴾ آن‌گاه یک جمع‌بندی کلی روی کل مسائل می‌کند که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ که بحث بعدی است.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 31:10

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن