display result search
منو
تفسیر آیات 180 تا 182 سوره آل‌عمران

تفسیر آیات 180 تا 182 سوره آل‌عمران

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 4 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 180 تا 182 سوره آل‌عمران"

نقد نظر فوق و بررسی مسئله مالکیت
تایید مالکیّت در نظام تشریع بخلاف نظام تکوین
ریشه‌های بخل و ادعای توانگری یهود و پاسخ پروردگار به آنها


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لِلّهِ مِیرَاثُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ﴿180﴾ لَقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ سَنَکْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ ﴿181﴾ ذلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ ﴿182﴾

نظر برخی مفسرین در امضا نکردن مسئله مالکیّت از دیدگاه اسلام
چند نکته مربوط به آیهٴ قبل مانده است که باید مطرح بشود: اول اینکه برخی از مفسّرین فکر می‌کردند که اسلام، مسئله مالکیت را امضا نکرده است و «المال مالُ الله والأغنیاء وُکلاء الله» هیچ‌گونه مالکیّتی نیست و بعضی از آیاتی که ظاهرش دارد ﴿أَمْوَالُهُمْ﴾ ، ﴿أَمْوَالُکُمْ﴾ به اینها هم پاسخ دادند، گفتند که این‌‌گونه از اضافه‌ها با ادنیٰ ملابست و مناسبت تأمین می‌شود. در اضافه، ادنیٰ ملابسه کافی است؛ همین که شخص حقّ تصرّف دارد و تصرّف در مال، برای او مباح است صادق است که بگویند این مالِ اوست، لازم نیست که این شخص مالک باشد. مثل اینکه غذایی که برای مهمان می‌آورند می‌گویند این مال شماست، این حقّ شماست، در حالی که مهماندار آن غذا را به مهمان تملیک نمی‌کند، بلکه برای مهمان، اباحه می‌کند این اباحهٴ خاصّه است نه تملیک، مع‌ذلک در عُرف می‌گویند این مال شماست.
خب، پس «المالُ مال الله والأغنیاء وکلاء الله» مثلاً و انسان هیچ نحوه مالکیّتی ندارد و اسلام مالکیت به این معنا را امضا نکرده است فقط حق‌الاختصاص است و حق‌‌الانتفاع، به بعضی از آیاتی هم استفاده کردند، نظیر آیهٴ سورهٴ «نحل» که در آنجا خداوند می‌فرماید ازواج را برای شما خلق کرده است، آیهٴ 72 سورهٴ «نحل» این است که ﴿وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً وَجَعَلَ لَکُم مِّنْ أَزْوَاجِکُم بَنِینَ وَحَفَدَةً﴾؛ هرگز ازواج برای شوهرها نیست، هرگز بنین و فرزندان برای انسان نیستند، هرگز احفاد و نوه‌ها برای انسان نیستند ولی ارتباطی به انسان دارند.
پس خلاصه حرف این مفسّر مرحوم، این است که اصل المال، برای خداست و انسان مالک مال نیست، بلکه حقّ تصرّف دارد و اباحهٴ تصرّف برای اوست، نه مالکیت و این تعبیراتی که در قرآن کریم آمده است که ﴿أَمْوَالُهُمْ﴾ ،﴿أَمْوَالُکُمْ﴾ و مانند آن، در این اضافه ادنیٰ ملابسه کافی است، چه اینکه در آیه 72 سورهٴ «نحل» با اینکه ازواج، ابنا، احفاد برای انسان نیست ولی خدا به انسان اضافه کرد.

نقد نظر فوق و بررسی مسئله مالکیت
این مطلب، همانطوری که در خلال بحثها به عرض رسید ناتمام است، برای اینکه مسئله تکوین باید خارج از بحث باشد؛ هیچ چیزی مِلک هیچ کسی نیست در نظام تکوین ﴿لِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ هیچ چیزی برای هیچ‌کس نیست. انسان، مالک اعضا و جوارح خود نیست، چه رسد به مالک متاعها که از او بیرون است. در قرآن کریم فرمود: ﴿أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ﴾ که این «أم»، «أم» منقطعه است به معنی «بل»، ﴿أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ﴾ نظیر ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ﴾ یعنی آن کسی که مالک چشم و گوش است او خداست یا آن کس که مضطرّ را اجابت می‌کند و دیگران از اجابت مضطرّ عاجزند او خداست ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ﴾ یعنی آنها که شما ادّعا می‌کنید آلهه نیستند، خدا نیستند، آن کسی که بتواند مضطرّ را دریابد او خداست و همچنین ﴿أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ﴾ یعنی آن کسی که مالک سمع و بصر است او خداست.
خب، در نظام تکوین، انسان مالک چشم و گوش خودش هم نیست، گاهی چشم را باز کرده هنوز نبسته و قدرت بستن از او گرفته شده می‌میرد؛ در حال چشم باز می‌میرد. این‌‌چنین نیست که چشم در اختیار انسان باشد، گوش در اختیار انسان باشد و مانند آن، این برای نظام تکوین. در نظام تکوین، مثقال ذرّه‌ای را غیر خدا مالک نیست، این درست است.

در نظام تشریع این مربوط است به کیفیت قرارداد الهی. ذات اقدس الهی در مسائل حقوقی، در مسائل فقهی اصل مالکیّت را امضا کرده است و این کلمهٴ «لام» که به کار رفته مثل ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا﴾ یا اضافه‌ای که دارد ﴿أَمْوَالُهُمْ﴾ ؛ ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ﴾ یا ﴿وَآتُوا الْیَتَامَی أَمْوَالَهُمْ﴾ این اضافه، اضافهٴ مالکیت است و نه اختصاص، مگر اینکه ما قرینه داشته باشیم که این «لام»، «لام» اختصاص است، «لام» مالکیت نیست. نظیر «الجل للفرس» که گفتند این مالکیت نیست اختصاص است، چون قرینه است ولی این‌گونه از تعبیرات، عندالاطلاق منصرف الیه‌اش همان مالکیت است و آیهٴ 72 سورهٴ مبارکهٴ «نحل» هم محفوف به قرینه است، برای اینکه اصلاً ازواج و ابنا و احفاد، مِلک نیستند تا ما بگوییم برای پدرانشان‌اند یا برای پدرانشان نیستند، وقتی محفوف به قرینه شد معلوم می‌شود که اینجا صِرف اضافه کافی است. قرینه گاهی این است که احدالطرفین صلاحیت برای مالکیت ندارد، نظیر «الجُلّ للفرس» یا نه، آن طرف دیگر اصلاً صلاحیت برای مِلک ندارد، مثل ازواج و ابنا و احفاد، اینها نمی‌توانند مال باشند، اینها که مال نیستند که، اینها انسان‌اند. در این‌گونه از موارد که محفوف به قرینه است به این موارد نمی‌شود استشهاد کرد. در نوع مواردی که خدا مال را به افرادی که کسب کردند اسناد می‌دهد، ظاهرش مالکیت است و در مسئله زکات هم دارد که خداوند در اموال اغنیا، سهمی برای فقرا قرار داد یا در سورهٴ «معارج» دارد که ﴿وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ ٭ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾ .
بنابراین اصل مالکیت به عنوان یک نظام حقوقی و فقهی در اسلام تشریح شده است، نباید مسائل تکوین را با تشریع، خلط کرد اولاً و نباید نسبتهایی که بین انسانهاست «بعضهم ببعض» با نسبتی که انسانها با خدا دارند، خلط کرد ثانیاً.
مسئله تکوین روشن شد که تکویناً هیچ‌کس مالک هیچ چیزی نیست، این درست است و عجز همه هم روشن است. تشریعاً اگر انسانها را با یکدیگر بسنجند، اصل مالکیت در اسلام ثابت شده است، اگر انسانها را نسبت به ذات اقدس الهی بسنجند، البته مالکیت نیست. فرقش این است که اگر فردی از فرد دیگر چیز بخواهد این می‌تواند بگوید برای من است، من نمی‌دهم «لا یَحلُّ مالُ امریءٍ الاّ بِطیبِ نفس منه» اما اگر ذات اقدس الهی چیزی را از کسی خواست، این نمی‌تواند بگوید من مالکم و اختیارش به دست من است من نمی‌دهم. اینجاست که افراد، نسبت به ذات اقدس الهی مالک نیستند، نه تشریعاً و نه تکویناً. تکویناً که واضح است، تشریعاً هم طبق همین ادلّه و ظواهر آیاتی که نقل شد.

ارتباط مرموز بین بخل و نفاق
مطلب دوم آن است که بخل ‌ورزیدن و امساک از پرداخت حقِّ واجب و بخل در ادای حقوق واجب با نفاق، یک رابطه مرموزی دارند. چون اگر کسی واقعاً مسلمان است و عبد الهی است این از ادای حقّ واجب، بُخل نمی‌ورزد. اگر بخل ورزید، معلوم می‌شود زمینه نفاق در او هست به وسیله همین سیّئه کبیره، این زمینهٴ نفاق توسعه پیدا می‌کند [و] سرانجام منافقاً می‌میرد.
در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» به این رمز نهانی اشاره کرده است ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ الْصَّالِحِینَ﴾؛ گروهی از اینها معاهده کردند که اگر خدا مالی به ما داد ما صدقه بدهیم و جزء صالحین باشیم. این تمنّی، در دلهای بسیاری از افراد هست که ای کاش ما هم امکانات مالی می‌داشتیم، مدرسه‌ای می‌ساختیم، درمانگاهی می‌ساختیم، راه احداث می‌کردیم، غناتی حفر می‌کردیم و مانند آن. این ای کاش را خیلیها دارند ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللّهَ﴾ از این مرحله هم بالاتر، معاهده کردند با خدا، که ﴿لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ﴾؛ ما هر آینه صدقه خواهیم داد ﴿وَلَنَکُونَنَّ مِنَ الْصَّالِحِینَ﴾؛ با پرداخت این مسائل مالی و صدقه دادن، جزء صالحین ‌شدیم ﴿فَلَمَّا آتَاهُم مِن فَضْلِهِ﴾؛ وقتی ذات اقدس الهی از فضل خودش به اینها مالی داد ﴿بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوا وَهُمْ مُعْرِضُونَ﴾؛ در حال اعراض رو برگرداندند، این ﴿تَوَلَّوا وَهُمْ مُعْرِضُونَ﴾ یک حال مؤکّده است که اعراض کردند رو برگرداندند [و] خیال کردند آنچه پیدا کردند برای خود آنهاست و می‌ماند.

خب، قبلاً زمینه تمنّی در اینها بود و معاهده هم کردند، خدا به اینها مال داد، اینها را امتحان کرد دید اینها در امتحان سرافراز برنیامدند [و] اعراض کردند. خب، کیفری که این‌گونه افراد دارند چیست؟ این است که ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ﴾ ؛ خداوند به عنوان عقوبت، در عَقب این خلاف عهد کردن، اینها را مبتلا به نفاق کرد. بعضیها هستند که مبتلا می‌شوند به یک مرض روحی، بعد درمان می‌شوند ولی این‌گونه از افراد، مبتلا شدند به یک مرض دامنه‌دار ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ﴾ یعنی این نفاق ماند برای این بیچاره‌ها.
البته عده‌ای بودند که کفر ورزیدند بعد توبه کردند، عده‌ای بودند نفاق ورزیدند و توبه کردند؛ اما عده‌ای به نفاق مبتلا شدند و این نفاق ماند تا «یوم لقاء الله»، «یوم الإحتضار»، «یوم البرزخ»، «یوم القیامة» که آغازش «یوم الإحتضار» است که از آن به بعد دیگر توبه مقبول نیست: ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ﴾ این یک خطر مهم است که آدم مبتلا بشود به یک مرض غیرقابل علاج، مبتلا بشود به گناهی که توفیق توبه را پیدا نکند، این خطر برای این گناه است.

تبعات خاص هر گناه و نفاق‌آور بودن بخل
در این دعای نورانی «کمیل» ملاحظه می‌فرمایید که برای هر گناهی یک اثر خاصّی هست «اَللّهُمَّ اغْفِرْلِی الذُّنُوبَ الَّتی‏ تُغَیِّرُ النِّعَمَ»، «تُنْزِلُ النِّقَمَ»، «تَحْبِسُ الدُّعآءَ»، «تَقْطَعُ الرَّجآءَ»، «تُنْزِلُ الْبَلاءَ» برای هر ذنبی یک اثر سوئی هست که بخشی از آنها در این دعای نورانی «کمیل» آمده و مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در وافی آن گناهی که «تقطع ¬الرجاء» چیست؟ آن گناهی که «تحبس ¬الدعاء» چیست؟ آن گناهی که «تنزل ¬البلاء» چیست؟ آن گناهی که «تنزل ¬النقم» چیست؟ آن گناهی که «تغیّر -النعم» چیست؟ اینها را مشخص کرده طبق روایات . بعضی از گناهان، نفاق‌آور است و آن همین بخل‌ورزیدن در مسائل مالی است، حالا غیر مال هم اگر به مال ملحق بشود کما لا یَبعُد این‌‌چنین است. نعمتی که ذات اقدس الهی به انسان داد و صرف این نعمت در جایی واجب بود نه مستحب و انسان عالماً عامداً بخل ورزید، این شخص سرانجام مبتلا می‌شود به نفاق. بعضی در مسائل علمی بخل می‌ورزند، بعضی از داستانهایی است که مرحوم شیخ بهایی در کشکول نقل کرده که خدمت بعضی از بزرگان علم رفتند، مطلبی را سؤال کردند، این از این در به آن در، از این مطلب به آن مطلب، از این شاخه به آن شاخه پیچاند که جواب ندهد تا ظهر شد بعد به بهانه اینکه نماز ظهر رسید و ما باید نماز بخوانیم، بالأخره جواب این بیچاره را نداد. خب، بعضیها این بیماری را دارند در مسائل علمی، بعضیها در مسائل مالی آن بیماری را دارند. اگر کسی گرفتار این وصف بود ﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ﴾ .

دستور به انفاق قبل از مرگ
آنچه در پایان سورهٴ «منافقون» آمده، گرچه به صورت استدلال نمی‌شود او را دلیل ذکر کرد؛ اما به صورت استشهاد یا تأیید می‌توان فرمود: ﴿وَأَنفِقُوا مِن مَا رَزَقْنَاکُم مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلاَ أَخَّرْتَنِی إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ ؛ فرمود تا زنده¬اید آن انفاق واجبتان را فراموش نکنید و رزق خداست که به دست شما رسیده است، شما هم آن را انفاق کنید، قبل از اینکه روزی فرابرسد که شما در آن روز یعنی در حال احتضار بگویید ﴿ رَبِّ لَوْلاَ أَخَّرْتَنِی﴾ که این تحضیض ‌باشد، خدایا! اگر تأخیر می‌انداختی قبض روح مرا تا اینکه ﴿فَأَصَّدَّقَ﴾ یعنی من بروم جزء مصدّقین بشوم یعنی صدقه‌دهنده‌ها بشوم، همان¬طوری که قبل از پیدا کردن ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ﴾ قبل از پیدا کردن مال، می‌گویند ما «نَصَّدَّقَنَّ» هر آینه، جزء متصدّقین خواهیم بود، بعد از اینکه پیدا کردند و امساک کردند و بخل ورزیدند و حالا دارند می‌میرند، می‌گویند خدایا! قدری تأخیر بیندازد که «أَصَّدَّقَ» که باز هم جزء متصدّقین بشوند. این تمنّی خام قبل از پیدا کردن، آن آرزوی خام بعد از پیدا کردن، اینها منافقاً می‌میرند، این ذیل همان بحثها و احکام مربوط به منافقین است. ﴿وَأَنفِقُوا مِن مَا رَزَقْنَاکُم مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلاَ أَخَّرْتَنِی إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ قبل از پیدا کردن این دو آرزو را داشتند، می‌گفتند که ﴿لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ الْصَّالِحِینَ﴾ که آیهٴ 75 سورهٴ «توبه» بود، بعد از پیدا کردن و بخل ورزیدن در حال احتضار هم همین دو آرزو را دارند که ﴿فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ . اینها خلاصه بحثهایی بود که مربوط به آیهٴ مبارکهٴ ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ﴾ بود.

پرسش:...
تایید مالکیّت در نظام تشریع بخلاف نظام تکوین
پاسخ: چرا، در خصوص زمین، یک حساب دیگری است، اصل¬المالکیة هم یک مطلب جدایی است. درباره زمین بله، چندتا حرف هست ولی بین مالکیت و اولویت خیلی فرق است. انسان واقعاً مهمان است که حقّ اباحه دارد و جواز تصرّف دارد یا مالک است؟ در بعضی از آثار، سهیم است؛ اما مسئلهٴ ارث‌گذاری و امثال ذلک نشان می‌دهد که انسان، مالک است. خب، اگر مالک بود چه اثر بار بود که الآن که ما قائل به اولویّتیم و حق‌الاختصاصیم، اثربار نیست. این آقایی که، این مفسّر مرحومی که آمده گفته که حق‌الاختصاص هست، اباحه تصرّف هست نه مالکیت سخن از خدامالکی است، خب اگر سخن از تکوین است که اولویت و اختصاص هم نیست، چه رسد به مالکیت؛ هیچ ذرّه‌ای نسبت به هیچ ذرّه‌ای اُولیٰ بالتصرّف نیست، در نظام تکوین، برای اینکه قرآن کریم این مطلب را به صورت باز برای ما ذکر کرده که چشم و گوش شما که به شما خیلی نزدیک است و مرتّب در اختیار شماست این برای شما نیست، اگر برای شما بود خدا اجازه می‌داد که چشم را ببندید و بمیرید. خب، گاهی اجازه نمی‌دهد آدم چشم را ببندد و بمیرد همان طور می‌میرد که اگر کسی نباشد این چشم محتضر را ببندد، یک منظرهٴ بدی پیدا می‌کند.
خب، پس راجع به نظام تکوین نه مالکیت هست، نه اولویّت هست، نه حقّ اختصاص هست هیچ چیزی. در نظام تشریع، ظاهرش ملکیت است؛ مسئله حقوقی و فقهی بین افراد برقرار است این دو، وقتی نسبت به ذات اقدس الهی بسنجند، نه تنها مالکیت نیست، حقّ‌الاولویة هم نیست، حق‌الاختصاص هم نیست «لا یملک لنفسه ضَرّاً ولا نَفعاً و لا مَوتاً ولا حَیَاةً ولا نُشُوراً» «تکویناً و لا تشریعاً اذا قیس الأمر الی الله سبحانه و تعالی».
پرسش:...
پاسخ: چرا، او باید فرق بگذارد بین مالکیت و اُولیٰ بالتصرف. مهمان اگر مُرد آن سفره پذیرایی به ورثه مهمان منتقل نمی‌شود، که مهمان حقّ تصرف دارد، اباحهٴ تصرّف است حق‌الاولویة دارد.
پرسش:...
پاسخ: پس باید حق‌المالکیة قائل باشد، او باید فرق بگذارد. بین مالکیت و اولویت چه فرق است؟ اگر هیچ فرقی نیست پس نزاع می‌شود لفظی و اگر فرقی هست «کما هو الحق» در حق‌الاولویة ارث نیست، در حق‌الاباحه ارث نیست، بیع نیست و مانند آن.
خب، مطلب بعدی آیهٴ مبارکهٴ دیگر است که ﴿لَقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ﴾.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اشاره شد، چون مستحب ترکش جایز است بلا بدلٍ و عِقاب هم ندارد این کریمه، عِقاب دارد و وعید به نار است و هرچه وعید نار شد نه تنها معصیت هست، بلکه معصیت کبیره هم هست، یکی از نشانه‌های معصیت کبیره آن است که وعید به نار داده باشد.
تجسّم اعمال و جزای عین عمل در قیامت
پرسش:...
پاسخ: این در مسئلهٴ تجسّم اعمال، در ذیل مبارکهٴ سورهٴ «بقره» و همچنین در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» که ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوء﴾ آ‌نجا مفصّل بحث شد که خود متن عمل به آن صورت درمی‌آید. در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» خواندیم که ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً﴾ متن عمل را می‌بیند، در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم این بود که ﴿یُرِیهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ﴾ ؛ متنِ عمل را نشان می‌دهد. متن عمل، به صورت باطنی که دربیاید می‌شود مار و عقرب؛ منتها مصوّری می‌خواهد، صورتگری و صورت‌سازی می‌خواهد، این غیبت را به صورت اِدام کلاب أهل النار درمی‌آورد، از خود چیزی اضافه نمی‌کند، همین حقیقت این عمل را آنجا هر چه هست اظهار می‌کند و احضار می‌کند.
پرسش:...
پاسخ: آنجا مفصل بحث شد که آنجا که «بما» است به آن بدون «بما» باید برگردد، آنجا که «بما» است معنایش این نیست که این بالسبب می‌شود، بلکه گاهی« باء» در خود عوض، تعلّق می‌گیرد یعنی به همینی شما خودتان انجام دادید، به همین¬که کردید جزا داده می‌شوید نه به سبب این جزا داده می‌شوید، آن بحث تجسّم اعمال و اینکه جزا، عین عمل است نه غیر عمل، عمل، سبب برای جزا نمی‌شود، بلکه سبب اجزاست، سبب جزا دادن حق است. ذات اقدس الهی جزا می‌دهد به چه چیزی جزا می‌دهد؟ به همان که کردیم، نه ما را به چیز دیگری جزا می‌دهد به سبب اعمالمان، البته شواهد روایی هم این معنا را تأیید کرده است.

سخن یهود بر توانگری خودشان در مقابل خداوند
خب، در این کریمه چون بحث از بخل بود و انفاق مالی بود و صدقات واجبه بود و مانند آن، هم تتمّه جریان احد بود و هم زمینه برای بحث بعد. عده‌ای گفتند که ذات اقدس الهی ـ معاذ الله ـ فقیر است و ما توانگریم، اینها چه کسانی بودند و چرا این حرف را زدند؟ ظاهراً اینها همان گروه یهودند، برای اینکه خدا در همین آیه می‌فرماید: ﴿سَنَکْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ معلوم می‌شود یهودیها این حرف را زدند، این یک مطلب. بعد آنچه به عنوان شأن نزول این کریمه ذکر شده است، تأیید می‌کند که یهودیها این حرف را زدند.
مطلب دوم این است که چرا چنین حرفی را زدند؟ آیا نازل شدن آیه‌ای نظیر ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾ این‌گونه از آیات، آنها را وادار کرده که توهّم کنند ـ¬ ‌‌معاذ الله ‌ـ ذات اقدس الهی فقیر است و قرض‌الحسنه می‌خواهد یا مشاهده اینکه مؤمنین وضعشان فلاکت‌بار است و تهی‌دست‌اند زمینهٴ این قول را فراهم کرد که آنها بگویند ﴿إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ﴾ یا هیچ‌کدام از این دو، ریشه اساسی مسئله نیست، ریشه اساسی مسئله آن است که اینها قائل به تفویض‌اند یعنی می‌گویند ـ معاذ الله ـ ذات اقدس الهی عالم را آفرید و فعلاً کاری ندارد دست‌بسته است که ﴿قَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ﴾ کدام‌یک از اینهاست؟

البته اگر آن ریشه‌ٴ حرف که تفویض‌بودن یهودیهاست تثبیت بشود، آن‌گاه همه این سخنها، فرع بر آن اصل است یعنی اینکه می‌گویند ﴿إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ﴾ و ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّه﴾ را که می‌بینند، این-طور درک می‌کنند یا مؤمنین را که تهی‌دست می‌بینند، این¬طور برداشت می‌کنند، می‌شود یک برنامه منسجم، چون دید اینها این است که خداوند عالم را خلق کرد، بعد روز فراغت و تعطیل رسید، سَبت یعنی انقطاع، تعطیل، شنبه را هم که روز سبت می‌گویند، می‌گویند کار از یکشنبه شروع شده به جمعه ختم شده و روز شنبه روز فراغت و تعطیل خدا شد ـ معاذ الله ـ که او از آفرینش دست برداشت، جهان را مثل بِنا و بَنّا مثل ساعت و ساعت‌ساز مثل کارخانه و مهندس احداث کارخانه‌ساز تشبیه می‌کنند، بعد می‌گویند کارخانه دارد می‌گردد دیگر ـ معاذ الله ـ ، دیگر نیازی به «ربّ‌العالمین» نیست.
خب، اگر آن باشد که ﴿قَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ﴾ همه این حرفها می‌تواند به عنوان پیامد سوء، جای خود را باز کند. اگر آن مبنای اصیل، ملحوظ نباشد باید فکر کرد که چرا اینها این حرف را زدند، اینهایی که گفتند ﴿إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ﴾ بر‌اساس مبنای جدّی گفتند یا بر‌اساس استهزاء و تحقیر مسلمین ـ‌ معاذ الله ـ و امثال ذلک گفتند اینکه شنیدند ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾ گفتند ﴿ قَالُوا إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ ﴾ یا دیدند که خیلی از مسلمین تهی‌دست‌اند، گفتند ما متمکّنیم خدا فقیر است، خدا اگر داشته باشد اولیای خود را می‌پردازد یعنی اینهایی که طرفداران خدا هستند.

در سورهٴ مبارکهٴ «یس» این‌‌چنین آمده ﴿أَنُطْعِمُ مَن لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ﴾ آیه 47 سورهٴ «یس» این است که ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِین﴾ خب آن آیه خیلی پربار است، وقتی به اینها گفتند که چیزی که در اختیار دارید به مستمندان بدهید، گفتند خواست خدا این است که اینها فقیر باشند. خب، اگر خدا می‌خواست که اینها چیزدار باشند خودش می‌داد، اگر خوب است خود خدا بدهد چرا ما بدهیم. این حرف آیا جدل است یعنی می‌گوید چون شما قائلید، خدا قادر است و مالک است می‌تواند غنی کند و فقیر، خب اگر مال دادن به فقرا خوب است خب، خود خدا بدهد چرا ما بدهیم، جدال است یا نه واقعاً برهان اقامه می‌کنند، می‌گویند که خدا غنی هست و مُغنی هست، مالک هست و مُملّک هست ولی مصلحت یک عده این است که در فقر و فلاکت بسوزند، اگر مال دادن به اینها خوب باشد خب، خود خدا بدهد چرا ما بدهیم.

ریشه‌های بخل و ادعای توانگری یهود و پاسخ پروردگار به آنها
کدام‌ یکی از این دو، حرف باطل را اینها دارند؟ بر مبنای آیهٴ سورهٴ «مائده» که ﴿قَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ﴾ آیهٴ 64 سورهٴ «مائده» این می‌شود جَدَل، آیهٴ 64 سورهٴ «مائده» این است که ﴿قَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُم مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ طُغْیَاناً وَکُفْراً﴾ اگر این است آیهٴ سورهٴ «یس» می‌شود جَدَل و ﴿إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ﴾ می‌شود بر‌اساس همان مبنا، ﴿مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾ را اینها بر‌مبنای خودشان توجیه می‌کنند که خدا دیگر دست از کار برداشت و فعلاً هیچ‌کاره است؛ اما اگر نه آن آیه سورهٴ «مائده» ملحوظ نباشد، اینها به یک تفکّر باطلی پناهنده شدند، گفتند گرچه خدا می‌تواند عده‌ای را روزی بدهد؛ اما مصلحت یک عده این است که در فقر و فلاکت باشند، چنین فکر باطلی است.
ذات اقدس الهی در برابر همه این تک‌تک شبهات جواب می‌دهد. آنها که فکر کردند که ﴿یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ﴾ می‌فرماید: ﴿غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ﴾ شما مغلول‌الید هستید ﴿بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ﴾ این یک. آنکه گفتند که چرا خدا از ما قرض‌الحسنه خواست، نوعِ آیاتی که در سُوَری است که در آن سُور قرض‌الحسنه مطرح است، نوع آن سُوَر، مصدّر به تسبیح حق است حالا یا ﴿سَبَّحَ لِلَّهِ﴾ یا ﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ﴾ اول تسبیح حق که ذات اقدس الهی از هر نقص و عیبی منزّه است از هر فقر و نیازی مبرّاست، بعد از اینکه این آیات تسبیح شروع شد مسئله قرض‌الحسنه را مطرح می‌کند تا کسی خیال نکند قرض‌الحسنه، بر‌اساس نیازمندی خداست و اینکه خیال کردند آنها غنی‌اند و الله فقیر است، در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ﴾ .
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:53

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن