- 1154
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 15 و 16 سوره نساء _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 15 و 16 سوره نساء _ بخش سوم"
- مقام اول حد یا نهی از منکر بودن حکم موجود در آیه؛
- اشهاد و اقسام آن در آیات قرآن کریم؛
- بررسی «جعل سبیل» بودن مجازات یا ردّ آن.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴿15﴾ وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللّهَ کَانَ تَوَّاباً رَحِیماً﴿16﴾
دو مقام مورد بحث در آیهٴ پانزده
قبلاً بیان شد که محور بحث در این کریمه دو مقام است: مقام اول اینکه آیا این آیه، ناظر به نهی از منکر است یا ناظر به حدّ؛ مقام ثانی بحث این است که این حدّ، آیا مربوط به آن فحشا و منکری است که دوتا زن با هم دارند یا فحشا و منکری است که یک زن با یک مرد دارد؟
مقام اول حدّ یا نهی از منکر بودن حکم موجود در آیه
در مقام اول چند نمونه و شاهد ذکر شد که این آیه، مربوط به مسئله نهی از منکر نیست، زیرا نهی از منکر نیازی به استشهاد و اقامهٴ شهادت ندارد. در توضیح همین مقام اول باید عرض کرد که شهادت، در قرآن کریم در دو مورد به کار رفته ـ غیر از آن شهادتهای تکوینی ـ یکی تحمل حادثه است، علم به آن حادثه است که این را میگویند مقام تحمل. دوم مقام ادای آن معلوم است که این را میگویند مقام ادای شهادت. شهادتی که شاهد، در محکمه اقامه میکند این مقام اداست. ادای شهادت مسبوق به تحمل شهادت است یعنی این شاهد، در متن حادثه باید حضور داشته باشد و اصلِ حادثه را تحمل بکند و علم پیدا بکند تا در محکمه، آنچه را که عالِم شد ادا کند. پس شهادتِ در محکمه را ادای شهادت و اقامهٴ شهادت میگویند و این شهادت در محکمه، مسبوق به تحمل آن حادثه است که او را مقام تحمل مینامند و در قرآن کریم، هر دو قِسم استعمال شده است.
اشهاد و اقسام آن در آیات قرآن کریم
در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» اینچنین فرمود: ﴿فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ﴾ این ناظر به مقام حضور است که کاری به محکمه و امثال ذلک ندارد ﴿فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ﴾ این ناظر به شهادتِ به معنای حضور است، نه شهادتِ به معنای تحمل حادثه و مانند آن. اصلاً کاری به مقام شهادتِ مصطلح که در باب قضاست ندارد ﴿فَمَن شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَن کَانَ مَرِیضاً أَوْ عَلَی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ﴾ یا ﴿إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُونَ ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ ، این ﴿یَشْهَدُهُ﴾ یعنی «یحضره و یعلمه» اینجا شهادت، به معنای حضور و علم است.
قِسم دوم، شهادت به معنای ادای همان معلوم است، نظیر آنچه در سورهٴ «یوسف» آمده ﴿وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِن کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْکَاذِبِینَ ٭ وَإِن کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾ که اینجا ﴿شَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا﴾ یعنی آنچه را که میدانست بیان کرد که این ناظر به ادای شهادت است. پس شهادت، هم به معنای حضور و اطلاع و علم است، هم به معنای ادای معلوم.
إشهاد هم گاهی به معنای احضار و دعوت کردن کسی است که در متنِ حادثه حضور داشته باشد تا جریان را بفهمد، نه اینکه کاری به مسئله قضا داشته باشد، بلکه الآن آگاه بشود که اگر در محکمهٴ قضا مورد نیاز بود بیان بکند. نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» در بخش پایانیاش آمده است. فرمود هنگامی که خواستید چیزی را بفروشید اشهاد کنید، آیهٴ 282 سورهٴ «بقره» ﴿وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَایَعْتُمْ﴾؛ در هنگامی که با یکدیگر مبایعه و خرید و فروش دارید اشهاد کنید یعنی بعضی را شاهد بگیرید که مبادا در روز اختلاف، مشکلی پیش بیاید. اشهاد کنید یعنی بعضی را شاهد بگیرید، چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که چند روز قبل آیاتش بحث شد ﴿وَابْتَلُوا الْیَتَامَی حَتَّی إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ﴾ آنگاه فرمود: ﴿فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ﴾ بعد در ذیلش فرمود: ﴿فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ﴾ آیه شش سورهٴ «نساء» که قبلاً گذشت ﴿فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ﴾ این ﴿فَأَشْهِدُوا﴾ یعنی یک عده را شاهد بگیرید که مال یتیم را به آنها دادید، برای اینکه اگر یک وقت کارِ شما به محکمه افتاد، مشکلی برای شما پیش نیاید. چه اینکه در باب طلاق هم دستور اشهاد داده شد؛ در آیهٴ دوم سورهٴ «طلاق» این است که ﴿فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنکُمْ﴾؛ دوتا شاهد عادل را اشهاد کنید ﴿وَأَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنکُمْ﴾.
بنابراین در این سه مورد، یکی در مورد داد و ستد است که فرمود: ﴿وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَایَعْتُمْ﴾. مورد دیگر اینکه اگر مال یتیم را خواستید به او بدهید، اشهاد کنید ﴿فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ﴾. مورد سوم درباره اجرای طلاق که ﴿وَأَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنکُمْ﴾ اینها ناظر به شهادتِ در مقام تحمل هست؛ منتها بعضی از اینها ارشادی است، بعضی الزامی است، بعضی مستحب است، بعضی شرطِ وضعی است اینها با هم فرق میکنند. در باب بیع، خب یک حُکم ارشادی است و شاید خالی از رُجحان هم نباشد؛ اما شرطِ شرعی نیست و همچنین در باب دادنِ مال یتیم به آنها هنگامی که بالغ شدند، شرطِ شرعی نیست ولی در باب طلاق شرط شرعی است یعنی آن طلاقی شرعاً صحیح است که دوتا شاهد عادل مستمع باشند: ﴿وَأَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنکُمْ﴾.
اینها راجع به اشهادِ به معنای اول است یعنی چند نفر را شاهد بگیرید که در متن حادثه حضور پیدا کنند. اما استشهاد که غیر از اشهاد است، آن هم در قرآن به هر دو معنا به کار رفت یعنی هم عدهای را دعوت کنید تا در متن حادثه حضور داشته باشند و آگاه بشوند و هم به این معنا به کار رفت که عدهای را که آگاهاند، آنها را دعوت کنید تا در محکمه، شهادت بدهند.
در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» همان آیهٴ 282 در هنگام کتابت دِیْن، اینچنین آمده است ﴿فَإِن کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَو لاَ یَسْتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَاهِدَیْنِ مِن رِجَالِکُمْ فَإِن لَمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ﴾؛ فرمود وقتی چیزی را به عنوان دِیْن به کسی دادید اولاً بنویسید که چقدر گرفتید و چقدر دادید. ثانیاً دوتا شاهدِ عادل را در جریان دِیْن احضار کنید که اینها آگاه بشوند که اگر یک وقت اختلافی بین طلبکار و بستانکار پیش آمد، اینها در محکمه شهادت بدهند مشکل شما حل بشود، این ﴿وَاسْتَشْهِدُوا شَاهِدَیْنِ مِن رِجَالِکُمْ﴾ این برای مقام تحمّل است.
مراد از استشهاد در آیه محل بحث
بعد هم دربارهٴ مقام ادا همین آیه محلّ بحث است که فرمود: چهار شاهد عادل را به محکمه دعوت کنید که اینها شهادت بدهند که فلان زن به فلان تباهی تن در داد: ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ﴾ این مسلماً مربوط به مقام ادای شهادت است نه مربوط به تحمل یعنی اینچنین نیست که اگر کسی فهمید زنی بِزهکار شد باید چهارتا شاهد عادل را دعوت کند بیایند اینها در متنِ حادثه حضور داشته باشند تا آگاه بشوند، آیه که به این معنا نیست. پس این استشهادی که در آیه محلّ بحث است، با استشهادی که در جریان دِیْن و داد و ستد هست فرق میکند. آنچه مربوط به دِیْن است استشهاد یعنی دوتا شاهد عادل بگیرید که اصل جریان را باخبر بشوند، اینجا که فرمود چهارتا شاهد عادل را استشهاد کنید، مربوط به محکمه است.
بنابراین این نظیر آن جملهٴ دیگری است که در همان آیهٴ 282 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمده و آن این است که فرمود: شهدا اگر دعوت شدند برای ادا، اِبا نکنند ادای شهادت واجب است ﴿وَلاَ تَسْأَمُوا أَن تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً﴾ ـ که بعداً هم در بخش دیگر فرمود: ﴿وَمَن یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾ ـ این ادای شهادت، ناظر به محکمه است. بعد فرمود: ﴿ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ﴾ یعنی اگر شما مقررات حین داد و ستد را یا حین بدهکاری و بستانکاری را تنظیم کردید، برای اینکه شهادت در محکمه، تأدیه بشود اقوم است و بهتر راست در میآید. چه اینکه ﴿وَأَقِیمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ﴾ هم در بخشهای دیگر آمده است که شما شهادت را برای خدا اقامه کنید ﴿وَلاَ تَکْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَن یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾ که این در آیهٴ 283 همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است. در بخشهای دیگر به عنوان ﴿وَأَقِیمُوا الشَّهَادَةَ﴾ آمده است، این ﴿وَأَقِیمُوا الشَّهَادَةَ﴾ در سورهٴ «طلاق» آیه دو یاد شده است. فرمود: ﴿وَأَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنکُمْ﴾ که این مربوط به شهادتِ در مقام اصل حادثه است ﴿وَأَقِیمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ﴾ که این مربوط به ادای شهادت است؛ شهادتِ در مقام ادا با ﴿وَأَقِیمُوا الشَّهَادَةَ﴾ بیان شد، شهادت در مقام تحمل با ﴿وَأَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنکُمْ﴾ بیان شده است و قرآن کریم، شهادتِ به معنای ادا را هم زیاد به کار برده. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و همچنین در سورهٴ «مائده» به این معنا آمده.
در سورهٴ «مائده» اینچنین است که شما اگر خواستید شهادت بدهید یعنی باید شهادت بدهید، واجب است که عادلانه شهادت بدهید ولو به ضرر بستگانتان باشد. آیهٴ هشت سورهٴ «مائده» این است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلَّا تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی﴾ همین معنا را بازتر در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بیان فرمود، آیهٴ 135 سورهٴ «نساء» ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیّاً أَوْ فَقِیرَاً فَاللّهُ أَوْلَی بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُوا الْهَوَی أَن تَعْدِلُوا وَإِن تَلْوُو أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً﴾، خب شهدای لله بودن، ناظر به مسئلهٴ محکمه است.
شهادت در محکمه مراد آیه از استشهاد به قرینه داخل و خارج
فتحصّل که در نوعِ این موارد، گرچه شهادت به دو معنا به کار رفت و همچنین استشهاد به دو معنا به کار رفت؛ اما آنچه به قرینه داخل و خارج مربوط به آیه محلّ بحث است این اسشتهاد در محکمه است نه در حینِ حادثه و چون در محکمه است و نهی از منکر محتاج به استشهاد چهارتا شاهد عادل نیست، معلوم میشود که این آیه، ناظر به نهی از منکر نیست [بلکه] مربوط به اجرای حدود و مربوط به محکمه است، امرِ قضاست، این خلاصه سخن در امر اول که فرمود: ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ﴾.
اما از اینکه فرمود: ﴿أَرْبَعَةً مِنکُمْ﴾ نشانه آن است که آن اصلِ موضوع، مطلق است زنانی که تبهکار میشوند، شما چهارتا شاهد عادل اقامه کنید. این چهارتا شاهد باید مسلمانِ عادل باشند ﴿مِنکُمْ﴾ باشند ولو آن ﴿اللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ﴾ مسلمان نباشند آن یکی مطلق است ولی شاهد مقیّد است، آن هم که فرمود: ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ﴾ یعنی همان حرائر، نه اینکه «من نسائکم المؤمنات». لذا اگر دربارهٴ ذمّیّه هم بخواهد حُکم، جاری بشود همین حکم است، دیگر نمیشود گفت چهارتا شاهد ذمّی که در دین خود عادل باشند، اینچنین نیست. شهادت غیرمسلم پذیرفته نمیشود و اگر جایی ضرورت اقتضا بکند که شهادت غیر مسلم قبول بشود، آنجا را قرآن گوشزد میکند، نمیفرماید: «مِنْکُمْ» میفرماید: «مِنْ غَیْرِکُمْ»، مثل آیه 106 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که این است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَیْنِکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنکُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَیْرِکُمْ﴾؛ اگر در مسافرت هستید، خواستید وصیت بکنید [و] دسترسی به دوتا شاهدِ عادلِ مسلمان ندارید، از غیرِ مسلمین دوتا شاهد دعوت کنید که متنِ وصیت شما را شاهد باشند، آنجا بیان فرمود: ﴿مِنْ غَیْرِکُمْ﴾ اما در آیه محلّ بحث که میفرماید: ﴿أَرْبَعَةً مِنکُمْ﴾ این معلوم میشود که باید مسلمان باشند. چهارتا مسلمان و مرد اینها را از خود آیه میشود استفاده کرد، عدالت را البته باید از دلیل دیگر استفاده کرد، مسلمان بودن را از ﴿مِنکُمْ﴾ مرد بودن را از ﴿أَرْبَعَةً مِنکُمْ فَإِن شَهِدُوا﴾ که همه اینها بر اساس قوانین مذکر پیاده شد هم فرمود: ﴿فَإِن شَهِدُوا﴾ هم نفرمود «فاستشهدوا أربعاً»، بلکه فرمود: ﴿أَرْبَعَةً﴾ معلوم میشود معدود، مذکر است.
پرسش:...
پاسخ: البته اصلِ مسئله بنا بر کتمان است، اصل مسئله بنا بر کتمان است و سختگیری در این امور است، از آن طرف فرمودند تطلّع عورات دیگران حرام است ، از این طرف هم فرمودند خودِ طرف، خودِ متّهم یا متّهمه اگر اقرار کرد ولی کمتر از چهاربار بود، مسموع نیست، باید چهاربار اقرار بکند ، کمتر از چهاربار مسموع نیست. در قَذف هم فرمودند چهارتا شاهد عادل باید سخن قاذف را صحّه بگذارند در همان سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیه چهارم این است که ﴿وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ﴾ ـ البته قذف مُحصنات ـ ﴿فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً﴾ خود این رامی و تهمتزننده را هشتاد تازیانه میزنند که حدّ قَذف است. اگر در محکمه، با اقرار یک یا دو یا سهبار شخص، اقرار کرد که ثابت نمیشود، اگر چهاربار اقرار کرد، اصلِ مطلب ثابت میشود. حالا اگر قبل از اینکه به محکمه بیاید توبه کرده باشد که حدّ از او ساقط است ، اگر بعد از رجوع به محکمه توبه کرده است و اصلِ گناهِ او با اقرار او ثابت شده باشد، حاکم شرع مخیّر است بین اجرای حدّ و بین عفو و اگر با بیّنه، ثابت شده باشد اینجا جای حدّ است دیگر، جای عفو نیست .
پرسش:...
پاسخ: نه، ﴿مِنکُمْ﴾ که خطاب به مسلمین است.
پرسش ...
پاسخ: مسلمین است، چون این خطاب به مسلمین است این خطاب به مردم است نه مردان، این تعبیرات در قرآن کریم زیاد هست که خطاب به مردم است و این هم یک فرهنگ محاورهای است، اینچنین نیست که اختصاصی به قرآن داشته باشد. ما وقتی گفتیم مردم، رأی دادند، مردم، انقلاب کردند، مردم، در تظاهرات آمدند، مردم، به مساجد رفتند نه یعنی مردها، این تعبیر فارسی ما هم هست، دیگران هم همین تعبیر را دارند. این مردم، شامل مرد و زن میشود؛ اما مردان، در مقابل زنان است، تعبیرات قرآنی هم همین طور است.
به هر تقدیر، مسئله تبهکاری هَتک عفّت، آنقدر مهم است که بنای شارع مقدس بر کتمان است در همه این موارد، حتی اقرار هم اگر کمتر از چهاربار بود، مسموع نیست .
خب، پس اینکه فرمود: ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ﴾ این معلوم میشود که مربوط به مسئله قضاست، پس آن سخن که آیه ناظر به نهی از منکر است، ظاهراً ناتمام است.
پرسش:...
پاسخ: این همه آیاتی که درباره امر به معروف و نهی از منکر بود و روایاتی که بود در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» خوانده شد، هیچ کدام در ذهن هیچ کسی نبود و هیچ آیه یا روایتی هم در این زمینه طرح نشد، این معلوم میشود مفروغ عنه است دیگر. ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ یا ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ قبلاً هم همین مسئله امر به معروف و نهی از منکر در اُمم سابقه بود و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم به عنوان اینکه آمر به معروف و نهی از منکر است در کتب انبیای سلف معرفی شد که ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ اینکه سیرهٴ انبیا بود، سیرهٴ مؤمنین بود در صدر اسلام بود، هرگز کسی این طور نقل نکرد یا خیالش هم به ذهنش نمیآمد که امر به معروف و نهی از منکر، احتیاج داشته باشد به چهارتا شاهد عادل. بنابراین این پیداست که مربوط به محکمه است، قهراً مربوط به مسئله قضاست. حالا که مربوط به مسئله قضاست، ببینیم مربوط به فسادی است که دوتا زن با هم مرتکب میشوند که برخیها گفتند یعنی مساحقه یا زن و مرد.
آنهایی که خواستند این حرف را بزنند نظیر ابومسلم، قبلاً ملاحظه فرمودید که خلاصه حرفشان این است که این تبهکاری یا بین دوتا زن هست که آیه ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ﴾ عهدهدار بیان اوست یا بین دوتا مرد است که آیه ﴿وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ﴾ عهدهدار اوست یا بین زن و مرد است که آیه سورهٴ «نور» عهدهدار اوست ﴿الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ لکن این شاهدِ قرآنی نداشت، چون این ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ﴾ مطلق است، فاحشه هم که اعمّ از همه این فجایع است، بنابراین آن تفصیل، تام نیست.
دلالت ﴿مِن نِسَائِکُمْ﴾ بر حرائر زنان
پرسش ...
پاسخ: بله، این کلمه ﴿مِن نِسَائِکُمْ﴾ هم ناظر به حرائر هست، برای اینکه اگر اِماء و کنیزها، تبهکاری کردند ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ این شاید ناظر به آن باشد ﴿مِن نِسَائِکُمْ﴾ یعنی «من نسائکم المسلمات» باشد، البته این نمیسازد با آن حرفی که ذمّیه را هم میگیرد یا ﴿مِن نِسَائِکُمْ﴾ ناظر باشد به اینکه «من حرائرکم»، نه ﴿مِن نِسَائِکُمْ﴾ ناظر باشد به اینکه یعنی زنان شوهردار، چون آن روایاتی که آمده است که آیه جَلدی که آمده دستور تازیانه، این جعل سبیل است با آن سازگار نیست، نمیشود گفت که این روایات، متواتر نیست، خب روایات متواتره نیست ولی خب کمک تفسیری که میکند. آن روایاتی که میگوید وقتی آیه ﴿الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی﴾ نازل شده است، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «خُذُوا عَنّی خذوا عنّی»؛ از من بگیرید! این همان سبیلی است که خدا قرار داده است ، در حالی که آن آیه دربارهٴ تازیانه است، درباره رَجم اصلاً چیزی ندارد و ظاهر این آیه آن است که مگر اینکه ما در آیه بعدی در این زمینه سخنی بگوییم، در حالی که رَجم به وسیله روایات ثابت شده است، نه به وسیله آیه.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ﴿مِن نِسَائِکُمْ﴾ در برابر اِماست، نه در برابر غیر مسلمین؛ در برابر اِماست، در برابر ﴿ما مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ است.
بررسی «جعل سبیل» بودن مجازات یا ردّ آن
اگر زنهایی به این آلودگی مبتلا شدهاند ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ فَإِن شَهِدُوا﴾ که اینجا هم ﴿فَإِن شَهِدُوا﴾ که اقامهٴ شهادت است، نظیر ﴿شَهِدَ شَاهِدٌ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ ، ﴿فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ﴾ قهراً میشود حدّ ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾، این ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ معنایش این نیست که اینها را حبس ابد کنید در خانه تا خداوند با «جعل سبیل علی عِدّة»، «جعل السبیل لهؤلاء» بکند. آن آقایان که فکر میکردند با آمدن حُکم بعدی این زندانیها آزاد میشوند باید ملتزم بشوند که این «جعل السبیل علی عِدّة اُخَر» است و «جعل السبیل لهؤلاء المحبوسات» است، اینهایی که میگویند سنگسار کردن باعث نسخ است، خب سنگسار کردن که «جعل السبیل علی عدّة» هست و مرجع ضمیر هم به آن ﴿اللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ﴾ برمیگردد که فعل مضارع است و همیشه در هر عصری مصداق دارد یعنی شامل میشود، نه اینکه نسبت به کسانی که این فحشا را مرتکب شدند حالا به زندان افتادند، خدا بخواهد فقط برای این زندانیها جعل سبیل کند، آن هم با دستور سنگسار کردن نسبت به کسانی که همین گناهِ مشابه را انجام دادند. این «جعل السبیل» است «علی عِدّة» که مستلزم آزاد شدن اینهاست که این آزادی هم دلیل ندارد، آن وقت گناه یکی، یک عده در خانه محترماً نگهداری میشوند، یک عده سنگسار؛ آن وقت این میشود «جعل السبیل»، این «جعل السبیل» نیست. یک عده در خانه محترماً زندانی هستند محبوساند؛ همه امکاناتشان در خانهشان هست، در اتاقشان هست، وقتی که دستور سنگسار زنانی که گناهِ مشابه این را انجام دادند نازل شد، اینها آزاد میشوند، برای اینکه «جعل السبیل» برای اینها شده است، این چه جعل سبیل است برای یک عده با دستور سنگسار، برای کسانی که همین جرم را دارند? اگر مسئله تازیانه باشد درست است. خب، کسی که حبس ابد هست با چندتا تازیانه خلاص میشود بالأخره دیگر، این جعلالسبیل است.
بیاثر بودن توبه بعد از رجوع به محکمه
مسئله توبه وامثال ذلک که مطرح شد این توبه، اگر قبل باشد اثر دارد، اگر بعد هم باشد بیاثر است، چون اگر بعد از رجوع به محکمه شد، فرض در این است که با اقرار ثابت نشد، با اقامهٴ بیّنه عادله ثابت شده است جا برای اجرای حد است جا برای عفو نیست ، قهراً نمیشود گفت که توبه، جعل سبیل است برای اینها یا ازدواج، برای اینها جعل سبیل است، چون اگر ما گفتیم اینها مربوط به مُحصناتاند؛ زنهای همسردارند دیگر ازدواج بکنند چیست? چون وجوهی که گفته شد این است که اینها یا توبه بکنند یا سنّشان به پیری برسد که دیگر به آلودگی رغبت نکنند یا همسرِ مناسبی برای اینها پیش بیاید که اینها را در خانه نگه بدارد، خب اینها درباره زنهای همسردار که نیست، لابد درباره زنهای غیر همسردار هست.
به هر تقدیر، توبه در اینجا نقشی ندارد چون ثابت شد که این مربوط به محکمه است و مربوط به اثبات جرم، به وسیله بیّنه است. گرچه توبه، آن گناهِ بین العبد و بینالله را حل میکند ولی این حدّ الهی را که اسقاط نمیکند که. پس ﴿فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ میشود حدّ، حالا تا برسیم به آن حرفهای نهایی. این ﴿حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ ظاهراً «یتوفّاهنّ مَلَکُ الموت» است. در ترجمه این کلمه اگر ما بگوییم تا مرگشان فرا برسد، یک ترجمه آزاد است نه ترجمهای که مطابق با قوانین ادبی باشد؛ تا مرگشان فرا برسد، این معنای ﴿یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ نیست تا مرگ، آنها را فرا بگیرد. اگر عبارت این بود «یصل الیهنّ موتهنّ» این میشد مرگشان فرا برسد که مرگ آنها فرا برسد؛ اما عبارت این است که ﴿یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ مرگ، آنها را فرا بگیرد نه مرگشان، اگر «موتهنّ» بود مرگشان فرا رسیدن میشد؛ اما اگر گفتیم ﴿یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ یعنی مرگ، آنها را فرا بگیرد. این است که بعضیها مایلند بگویند ترجمهٴ قرآن اگر متعذّر نباشد متعسّر است. البته متعذّر نیست ولی متعسّر هست یعنی خیلی دشوار است. انسان، عربی مبین را بخواهد به فارسی بیان کند؛ قرآن، عربی مبین هست از این جهت این لسان عربی را عربیِ مبین گفتند که «یُبِینُ الألْسُنَ و لا تُبِیُنُه الألسُنُ» یعنی عربی میتواند ترجمهٴ خوبی برای زبانهای دیگر باشد، چون وسیع است و باز ولی زبانهای دیگر نمیتوانند زبان عربی را خوب ترجمه کنند، ناچارند از چند کلمه مدد بگیرند یک جمله بسازند تا بخواهند یک مفرد را معنا کنند،؛ قهراً ضایعاتی هم دارد. ترجمهٴ قرآن کریم خیلی سخت است البته ﴿حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ یعنی تا مرگ، مرگِ آنها فرا برسد نه؛ مرگ، آنها را فرا بگیرد ﴿یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ نه «یصل موتهنّ» مرگشان نه؛ مرگ، آنها را فرا بگیرد. البته مرگ، توفِّی نمیکند ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ آنکه توفّی میکند ذات اقدس الهی است بالاصالة و عزرائیل(سلام الله علیه) و فرشتگان مأمور عزرائیل(سلام الله علیهم) بالتبع.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- مقام اول حد یا نهی از منکر بودن حکم موجود در آیه؛
- اشهاد و اقسام آن در آیات قرآن کریم؛
- بررسی «جعل سبیل» بودن مجازات یا ردّ آن.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴿15﴾ وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللّهَ کَانَ تَوَّاباً رَحِیماً﴿16﴾
دو مقام مورد بحث در آیهٴ پانزده
قبلاً بیان شد که محور بحث در این کریمه دو مقام است: مقام اول اینکه آیا این آیه، ناظر به نهی از منکر است یا ناظر به حدّ؛ مقام ثانی بحث این است که این حدّ، آیا مربوط به آن فحشا و منکری است که دوتا زن با هم دارند یا فحشا و منکری است که یک زن با یک مرد دارد؟
مقام اول حدّ یا نهی از منکر بودن حکم موجود در آیه
در مقام اول چند نمونه و شاهد ذکر شد که این آیه، مربوط به مسئله نهی از منکر نیست، زیرا نهی از منکر نیازی به استشهاد و اقامهٴ شهادت ندارد. در توضیح همین مقام اول باید عرض کرد که شهادت، در قرآن کریم در دو مورد به کار رفته ـ غیر از آن شهادتهای تکوینی ـ یکی تحمل حادثه است، علم به آن حادثه است که این را میگویند مقام تحمل. دوم مقام ادای آن معلوم است که این را میگویند مقام ادای شهادت. شهادتی که شاهد، در محکمه اقامه میکند این مقام اداست. ادای شهادت مسبوق به تحمل شهادت است یعنی این شاهد، در متن حادثه باید حضور داشته باشد و اصلِ حادثه را تحمل بکند و علم پیدا بکند تا در محکمه، آنچه را که عالِم شد ادا کند. پس شهادتِ در محکمه را ادای شهادت و اقامهٴ شهادت میگویند و این شهادت در محکمه، مسبوق به تحمل آن حادثه است که او را مقام تحمل مینامند و در قرآن کریم، هر دو قِسم استعمال شده است.
اشهاد و اقسام آن در آیات قرآن کریم
در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» اینچنین فرمود: ﴿فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ﴾ این ناظر به مقام حضور است که کاری به محکمه و امثال ذلک ندارد ﴿فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ﴾ این ناظر به شهادتِ به معنای حضور است، نه شهادتِ به معنای تحمل حادثه و مانند آن. اصلاً کاری به مقام شهادتِ مصطلح که در باب قضاست ندارد ﴿فَمَن شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَن کَانَ مَرِیضاً أَوْ عَلَی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ﴾ یا ﴿إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُونَ ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ ٭ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ ، این ﴿یَشْهَدُهُ﴾ یعنی «یحضره و یعلمه» اینجا شهادت، به معنای حضور و علم است.
قِسم دوم، شهادت به معنای ادای همان معلوم است، نظیر آنچه در سورهٴ «یوسف» آمده ﴿وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِن کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْکَاذِبِینَ ٭ وَإِن کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾ که اینجا ﴿شَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا﴾ یعنی آنچه را که میدانست بیان کرد که این ناظر به ادای شهادت است. پس شهادت، هم به معنای حضور و اطلاع و علم است، هم به معنای ادای معلوم.
إشهاد هم گاهی به معنای احضار و دعوت کردن کسی است که در متنِ حادثه حضور داشته باشد تا جریان را بفهمد، نه اینکه کاری به مسئله قضا داشته باشد، بلکه الآن آگاه بشود که اگر در محکمهٴ قضا مورد نیاز بود بیان بکند. نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» در بخش پایانیاش آمده است. فرمود هنگامی که خواستید چیزی را بفروشید اشهاد کنید، آیهٴ 282 سورهٴ «بقره» ﴿وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَایَعْتُمْ﴾؛ در هنگامی که با یکدیگر مبایعه و خرید و فروش دارید اشهاد کنید یعنی بعضی را شاهد بگیرید که مبادا در روز اختلاف، مشکلی پیش بیاید. اشهاد کنید یعنی بعضی را شاهد بگیرید، چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که چند روز قبل آیاتش بحث شد ﴿وَابْتَلُوا الْیَتَامَی حَتَّی إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ﴾ آنگاه فرمود: ﴿فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ﴾ بعد در ذیلش فرمود: ﴿فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ﴾ آیه شش سورهٴ «نساء» که قبلاً گذشت ﴿فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ﴾ این ﴿فَأَشْهِدُوا﴾ یعنی یک عده را شاهد بگیرید که مال یتیم را به آنها دادید، برای اینکه اگر یک وقت کارِ شما به محکمه افتاد، مشکلی برای شما پیش نیاید. چه اینکه در باب طلاق هم دستور اشهاد داده شد؛ در آیهٴ دوم سورهٴ «طلاق» این است که ﴿فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنکُمْ﴾؛ دوتا شاهد عادل را اشهاد کنید ﴿وَأَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنکُمْ﴾.
بنابراین در این سه مورد، یکی در مورد داد و ستد است که فرمود: ﴿وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَایَعْتُمْ﴾. مورد دیگر اینکه اگر مال یتیم را خواستید به او بدهید، اشهاد کنید ﴿فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ﴾. مورد سوم درباره اجرای طلاق که ﴿وَأَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنکُمْ﴾ اینها ناظر به شهادتِ در مقام تحمل هست؛ منتها بعضی از اینها ارشادی است، بعضی الزامی است، بعضی مستحب است، بعضی شرطِ وضعی است اینها با هم فرق میکنند. در باب بیع، خب یک حُکم ارشادی است و شاید خالی از رُجحان هم نباشد؛ اما شرطِ شرعی نیست و همچنین در باب دادنِ مال یتیم به آنها هنگامی که بالغ شدند، شرطِ شرعی نیست ولی در باب طلاق شرط شرعی است یعنی آن طلاقی شرعاً صحیح است که دوتا شاهد عادل مستمع باشند: ﴿وَأَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنکُمْ﴾.
اینها راجع به اشهادِ به معنای اول است یعنی چند نفر را شاهد بگیرید که در متن حادثه حضور پیدا کنند. اما استشهاد که غیر از اشهاد است، آن هم در قرآن به هر دو معنا به کار رفت یعنی هم عدهای را دعوت کنید تا در متن حادثه حضور داشته باشند و آگاه بشوند و هم به این معنا به کار رفت که عدهای را که آگاهاند، آنها را دعوت کنید تا در محکمه، شهادت بدهند.
در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» همان آیهٴ 282 در هنگام کتابت دِیْن، اینچنین آمده است ﴿فَإِن کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَو لاَ یَسْتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَاهِدَیْنِ مِن رِجَالِکُمْ فَإِن لَمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ﴾؛ فرمود وقتی چیزی را به عنوان دِیْن به کسی دادید اولاً بنویسید که چقدر گرفتید و چقدر دادید. ثانیاً دوتا شاهدِ عادل را در جریان دِیْن احضار کنید که اینها آگاه بشوند که اگر یک وقت اختلافی بین طلبکار و بستانکار پیش آمد، اینها در محکمه شهادت بدهند مشکل شما حل بشود، این ﴿وَاسْتَشْهِدُوا شَاهِدَیْنِ مِن رِجَالِکُمْ﴾ این برای مقام تحمّل است.
مراد از استشهاد در آیه محل بحث
بعد هم دربارهٴ مقام ادا همین آیه محلّ بحث است که فرمود: چهار شاهد عادل را به محکمه دعوت کنید که اینها شهادت بدهند که فلان زن به فلان تباهی تن در داد: ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ﴾ این مسلماً مربوط به مقام ادای شهادت است نه مربوط به تحمل یعنی اینچنین نیست که اگر کسی فهمید زنی بِزهکار شد باید چهارتا شاهد عادل را دعوت کند بیایند اینها در متنِ حادثه حضور داشته باشند تا آگاه بشوند، آیه که به این معنا نیست. پس این استشهادی که در آیه محلّ بحث است، با استشهادی که در جریان دِیْن و داد و ستد هست فرق میکند. آنچه مربوط به دِیْن است استشهاد یعنی دوتا شاهد عادل بگیرید که اصل جریان را باخبر بشوند، اینجا که فرمود چهارتا شاهد عادل را استشهاد کنید، مربوط به محکمه است.
بنابراین این نظیر آن جملهٴ دیگری است که در همان آیهٴ 282 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمده و آن این است که فرمود: شهدا اگر دعوت شدند برای ادا، اِبا نکنند ادای شهادت واجب است ﴿وَلاَ تَسْأَمُوا أَن تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً﴾ ـ که بعداً هم در بخش دیگر فرمود: ﴿وَمَن یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾ ـ این ادای شهادت، ناظر به محکمه است. بعد فرمود: ﴿ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ﴾ یعنی اگر شما مقررات حین داد و ستد را یا حین بدهکاری و بستانکاری را تنظیم کردید، برای اینکه شهادت در محکمه، تأدیه بشود اقوم است و بهتر راست در میآید. چه اینکه ﴿وَأَقِیمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ﴾ هم در بخشهای دیگر آمده است که شما شهادت را برای خدا اقامه کنید ﴿وَلاَ تَکْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَن یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾ که این در آیهٴ 283 همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است. در بخشهای دیگر به عنوان ﴿وَأَقِیمُوا الشَّهَادَةَ﴾ آمده است، این ﴿وَأَقِیمُوا الشَّهَادَةَ﴾ در سورهٴ «طلاق» آیه دو یاد شده است. فرمود: ﴿وَأَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنکُمْ﴾ که این مربوط به شهادتِ در مقام اصل حادثه است ﴿وَأَقِیمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ﴾ که این مربوط به ادای شهادت است؛ شهادتِ در مقام ادا با ﴿وَأَقِیمُوا الشَّهَادَةَ﴾ بیان شد، شهادت در مقام تحمل با ﴿وَأَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنکُمْ﴾ بیان شده است و قرآن کریم، شهادتِ به معنای ادا را هم زیاد به کار برده. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و همچنین در سورهٴ «مائده» به این معنا آمده.
در سورهٴ «مائده» اینچنین است که شما اگر خواستید شهادت بدهید یعنی باید شهادت بدهید، واجب است که عادلانه شهادت بدهید ولو به ضرر بستگانتان باشد. آیهٴ هشت سورهٴ «مائده» این است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلَّا تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی﴾ همین معنا را بازتر در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بیان فرمود، آیهٴ 135 سورهٴ «نساء» ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیّاً أَوْ فَقِیرَاً فَاللّهُ أَوْلَی بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُوا الْهَوَی أَن تَعْدِلُوا وَإِن تَلْوُو أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً﴾، خب شهدای لله بودن، ناظر به مسئلهٴ محکمه است.
شهادت در محکمه مراد آیه از استشهاد به قرینه داخل و خارج
فتحصّل که در نوعِ این موارد، گرچه شهادت به دو معنا به کار رفت و همچنین استشهاد به دو معنا به کار رفت؛ اما آنچه به قرینه داخل و خارج مربوط به آیه محلّ بحث است این اسشتهاد در محکمه است نه در حینِ حادثه و چون در محکمه است و نهی از منکر محتاج به استشهاد چهارتا شاهد عادل نیست، معلوم میشود که این آیه، ناظر به نهی از منکر نیست [بلکه] مربوط به اجرای حدود و مربوط به محکمه است، امرِ قضاست، این خلاصه سخن در امر اول که فرمود: ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ﴾.
اما از اینکه فرمود: ﴿أَرْبَعَةً مِنکُمْ﴾ نشانه آن است که آن اصلِ موضوع، مطلق است زنانی که تبهکار میشوند، شما چهارتا شاهد عادل اقامه کنید. این چهارتا شاهد باید مسلمانِ عادل باشند ﴿مِنکُمْ﴾ باشند ولو آن ﴿اللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ﴾ مسلمان نباشند آن یکی مطلق است ولی شاهد مقیّد است، آن هم که فرمود: ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ﴾ یعنی همان حرائر، نه اینکه «من نسائکم المؤمنات». لذا اگر دربارهٴ ذمّیّه هم بخواهد حُکم، جاری بشود همین حکم است، دیگر نمیشود گفت چهارتا شاهد ذمّی که در دین خود عادل باشند، اینچنین نیست. شهادت غیرمسلم پذیرفته نمیشود و اگر جایی ضرورت اقتضا بکند که شهادت غیر مسلم قبول بشود، آنجا را قرآن گوشزد میکند، نمیفرماید: «مِنْکُمْ» میفرماید: «مِنْ غَیْرِکُمْ»، مثل آیه 106 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که این است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَیْنِکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنکُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَیْرِکُمْ﴾؛ اگر در مسافرت هستید، خواستید وصیت بکنید [و] دسترسی به دوتا شاهدِ عادلِ مسلمان ندارید، از غیرِ مسلمین دوتا شاهد دعوت کنید که متنِ وصیت شما را شاهد باشند، آنجا بیان فرمود: ﴿مِنْ غَیْرِکُمْ﴾ اما در آیه محلّ بحث که میفرماید: ﴿أَرْبَعَةً مِنکُمْ﴾ این معلوم میشود که باید مسلمان باشند. چهارتا مسلمان و مرد اینها را از خود آیه میشود استفاده کرد، عدالت را البته باید از دلیل دیگر استفاده کرد، مسلمان بودن را از ﴿مِنکُمْ﴾ مرد بودن را از ﴿أَرْبَعَةً مِنکُمْ فَإِن شَهِدُوا﴾ که همه اینها بر اساس قوانین مذکر پیاده شد هم فرمود: ﴿فَإِن شَهِدُوا﴾ هم نفرمود «فاستشهدوا أربعاً»، بلکه فرمود: ﴿أَرْبَعَةً﴾ معلوم میشود معدود، مذکر است.
پرسش:...
پاسخ: البته اصلِ مسئله بنا بر کتمان است، اصل مسئله بنا بر کتمان است و سختگیری در این امور است، از آن طرف فرمودند تطلّع عورات دیگران حرام است ، از این طرف هم فرمودند خودِ طرف، خودِ متّهم یا متّهمه اگر اقرار کرد ولی کمتر از چهاربار بود، مسموع نیست، باید چهاربار اقرار بکند ، کمتر از چهاربار مسموع نیست. در قَذف هم فرمودند چهارتا شاهد عادل باید سخن قاذف را صحّه بگذارند در همان سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیه چهارم این است که ﴿وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ﴾ ـ البته قذف مُحصنات ـ ﴿فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً﴾ خود این رامی و تهمتزننده را هشتاد تازیانه میزنند که حدّ قَذف است. اگر در محکمه، با اقرار یک یا دو یا سهبار شخص، اقرار کرد که ثابت نمیشود، اگر چهاربار اقرار کرد، اصلِ مطلب ثابت میشود. حالا اگر قبل از اینکه به محکمه بیاید توبه کرده باشد که حدّ از او ساقط است ، اگر بعد از رجوع به محکمه توبه کرده است و اصلِ گناهِ او با اقرار او ثابت شده باشد، حاکم شرع مخیّر است بین اجرای حدّ و بین عفو و اگر با بیّنه، ثابت شده باشد اینجا جای حدّ است دیگر، جای عفو نیست .
پرسش:...
پاسخ: نه، ﴿مِنکُمْ﴾ که خطاب به مسلمین است.
پرسش ...
پاسخ: مسلمین است، چون این خطاب به مسلمین است این خطاب به مردم است نه مردان، این تعبیرات در قرآن کریم زیاد هست که خطاب به مردم است و این هم یک فرهنگ محاورهای است، اینچنین نیست که اختصاصی به قرآن داشته باشد. ما وقتی گفتیم مردم، رأی دادند، مردم، انقلاب کردند، مردم، در تظاهرات آمدند، مردم، به مساجد رفتند نه یعنی مردها، این تعبیر فارسی ما هم هست، دیگران هم همین تعبیر را دارند. این مردم، شامل مرد و زن میشود؛ اما مردان، در مقابل زنان است، تعبیرات قرآنی هم همین طور است.
به هر تقدیر، مسئله تبهکاری هَتک عفّت، آنقدر مهم است که بنای شارع مقدس بر کتمان است در همه این موارد، حتی اقرار هم اگر کمتر از چهاربار بود، مسموع نیست .
خب، پس اینکه فرمود: ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ﴾ این معلوم میشود که مربوط به مسئله قضاست، پس آن سخن که آیه ناظر به نهی از منکر است، ظاهراً ناتمام است.
پرسش:...
پاسخ: این همه آیاتی که درباره امر به معروف و نهی از منکر بود و روایاتی که بود در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» خوانده شد، هیچ کدام در ذهن هیچ کسی نبود و هیچ آیه یا روایتی هم در این زمینه طرح نشد، این معلوم میشود مفروغ عنه است دیگر. ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ یا ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ قبلاً هم همین مسئله امر به معروف و نهی از منکر در اُمم سابقه بود و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم به عنوان اینکه آمر به معروف و نهی از منکر است در کتب انبیای سلف معرفی شد که ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ اینکه سیرهٴ انبیا بود، سیرهٴ مؤمنین بود در صدر اسلام بود، هرگز کسی این طور نقل نکرد یا خیالش هم به ذهنش نمیآمد که امر به معروف و نهی از منکر، احتیاج داشته باشد به چهارتا شاهد عادل. بنابراین این پیداست که مربوط به محکمه است، قهراً مربوط به مسئله قضاست. حالا که مربوط به مسئله قضاست، ببینیم مربوط به فسادی است که دوتا زن با هم مرتکب میشوند که برخیها گفتند یعنی مساحقه یا زن و مرد.
آنهایی که خواستند این حرف را بزنند نظیر ابومسلم، قبلاً ملاحظه فرمودید که خلاصه حرفشان این است که این تبهکاری یا بین دوتا زن هست که آیه ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ﴾ عهدهدار بیان اوست یا بین دوتا مرد است که آیه ﴿وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ﴾ عهدهدار اوست یا بین زن و مرد است که آیه سورهٴ «نور» عهدهدار اوست ﴿الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ لکن این شاهدِ قرآنی نداشت، چون این ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ﴾ مطلق است، فاحشه هم که اعمّ از همه این فجایع است، بنابراین آن تفصیل، تام نیست.
دلالت ﴿مِن نِسَائِکُمْ﴾ بر حرائر زنان
پرسش ...
پاسخ: بله، این کلمه ﴿مِن نِسَائِکُمْ﴾ هم ناظر به حرائر هست، برای اینکه اگر اِماء و کنیزها، تبهکاری کردند ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ﴾ این شاید ناظر به آن باشد ﴿مِن نِسَائِکُمْ﴾ یعنی «من نسائکم المسلمات» باشد، البته این نمیسازد با آن حرفی که ذمّیه را هم میگیرد یا ﴿مِن نِسَائِکُمْ﴾ ناظر باشد به اینکه «من حرائرکم»، نه ﴿مِن نِسَائِکُمْ﴾ ناظر باشد به اینکه یعنی زنان شوهردار، چون آن روایاتی که آمده است که آیه جَلدی که آمده دستور تازیانه، این جعل سبیل است با آن سازگار نیست، نمیشود گفت که این روایات، متواتر نیست، خب روایات متواتره نیست ولی خب کمک تفسیری که میکند. آن روایاتی که میگوید وقتی آیه ﴿الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی﴾ نازل شده است، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «خُذُوا عَنّی خذوا عنّی»؛ از من بگیرید! این همان سبیلی است که خدا قرار داده است ، در حالی که آن آیه دربارهٴ تازیانه است، درباره رَجم اصلاً چیزی ندارد و ظاهر این آیه آن است که مگر اینکه ما در آیه بعدی در این زمینه سخنی بگوییم، در حالی که رَجم به وسیله روایات ثابت شده است، نه به وسیله آیه.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ﴿مِن نِسَائِکُمْ﴾ در برابر اِماست، نه در برابر غیر مسلمین؛ در برابر اِماست، در برابر ﴿ما مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ است.
بررسی «جعل سبیل» بودن مجازات یا ردّ آن
اگر زنهایی به این آلودگی مبتلا شدهاند ﴿فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ فَإِن شَهِدُوا﴾ که اینجا هم ﴿فَإِن شَهِدُوا﴾ که اقامهٴ شهادت است، نظیر ﴿شَهِدَ شَاهِدٌ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ ، ﴿فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ﴾ قهراً میشود حدّ ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾، این ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ معنایش این نیست که اینها را حبس ابد کنید در خانه تا خداوند با «جعل سبیل علی عِدّة»، «جعل السبیل لهؤلاء» بکند. آن آقایان که فکر میکردند با آمدن حُکم بعدی این زندانیها آزاد میشوند باید ملتزم بشوند که این «جعل السبیل علی عِدّة اُخَر» است و «جعل السبیل لهؤلاء المحبوسات» است، اینهایی که میگویند سنگسار کردن باعث نسخ است، خب سنگسار کردن که «جعل السبیل علی عدّة» هست و مرجع ضمیر هم به آن ﴿اللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ﴾ برمیگردد که فعل مضارع است و همیشه در هر عصری مصداق دارد یعنی شامل میشود، نه اینکه نسبت به کسانی که این فحشا را مرتکب شدند حالا به زندان افتادند، خدا بخواهد فقط برای این زندانیها جعل سبیل کند، آن هم با دستور سنگسار کردن نسبت به کسانی که همین گناهِ مشابه را انجام دادند. این «جعل السبیل» است «علی عِدّة» که مستلزم آزاد شدن اینهاست که این آزادی هم دلیل ندارد، آن وقت گناه یکی، یک عده در خانه محترماً نگهداری میشوند، یک عده سنگسار؛ آن وقت این میشود «جعل السبیل»، این «جعل السبیل» نیست. یک عده در خانه محترماً زندانی هستند محبوساند؛ همه امکاناتشان در خانهشان هست، در اتاقشان هست، وقتی که دستور سنگسار زنانی که گناهِ مشابه این را انجام دادند نازل شد، اینها آزاد میشوند، برای اینکه «جعل السبیل» برای اینها شده است، این چه جعل سبیل است برای یک عده با دستور سنگسار، برای کسانی که همین جرم را دارند? اگر مسئله تازیانه باشد درست است. خب، کسی که حبس ابد هست با چندتا تازیانه خلاص میشود بالأخره دیگر، این جعلالسبیل است.
بیاثر بودن توبه بعد از رجوع به محکمه
مسئله توبه وامثال ذلک که مطرح شد این توبه، اگر قبل باشد اثر دارد، اگر بعد هم باشد بیاثر است، چون اگر بعد از رجوع به محکمه شد، فرض در این است که با اقرار ثابت نشد، با اقامهٴ بیّنه عادله ثابت شده است جا برای اجرای حد است جا برای عفو نیست ، قهراً نمیشود گفت که توبه، جعل سبیل است برای اینها یا ازدواج، برای اینها جعل سبیل است، چون اگر ما گفتیم اینها مربوط به مُحصناتاند؛ زنهای همسردارند دیگر ازدواج بکنند چیست? چون وجوهی که گفته شد این است که اینها یا توبه بکنند یا سنّشان به پیری برسد که دیگر به آلودگی رغبت نکنند یا همسرِ مناسبی برای اینها پیش بیاید که اینها را در خانه نگه بدارد، خب اینها درباره زنهای همسردار که نیست، لابد درباره زنهای غیر همسردار هست.
به هر تقدیر، توبه در اینجا نقشی ندارد چون ثابت شد که این مربوط به محکمه است و مربوط به اثبات جرم، به وسیله بیّنه است. گرچه توبه، آن گناهِ بین العبد و بینالله را حل میکند ولی این حدّ الهی را که اسقاط نمیکند که. پس ﴿فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ میشود حدّ، حالا تا برسیم به آن حرفهای نهایی. این ﴿حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ ظاهراً «یتوفّاهنّ مَلَکُ الموت» است. در ترجمه این کلمه اگر ما بگوییم تا مرگشان فرا برسد، یک ترجمه آزاد است نه ترجمهای که مطابق با قوانین ادبی باشد؛ تا مرگشان فرا برسد، این معنای ﴿یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ نیست تا مرگ، آنها را فرا بگیرد. اگر عبارت این بود «یصل الیهنّ موتهنّ» این میشد مرگشان فرا برسد که مرگ آنها فرا برسد؛ اما عبارت این است که ﴿یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ مرگ، آنها را فرا بگیرد نه مرگشان، اگر «موتهنّ» بود مرگشان فرا رسیدن میشد؛ اما اگر گفتیم ﴿یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ یعنی مرگ، آنها را فرا بگیرد. این است که بعضیها مایلند بگویند ترجمهٴ قرآن اگر متعذّر نباشد متعسّر است. البته متعذّر نیست ولی متعسّر هست یعنی خیلی دشوار است. انسان، عربی مبین را بخواهد به فارسی بیان کند؛ قرآن، عربی مبین هست از این جهت این لسان عربی را عربیِ مبین گفتند که «یُبِینُ الألْسُنَ و لا تُبِیُنُه الألسُنُ» یعنی عربی میتواند ترجمهٴ خوبی برای زبانهای دیگر باشد، چون وسیع است و باز ولی زبانهای دیگر نمیتوانند زبان عربی را خوب ترجمه کنند، ناچارند از چند کلمه مدد بگیرند یک جمله بسازند تا بخواهند یک مفرد را معنا کنند،؛ قهراً ضایعاتی هم دارد. ترجمهٴ قرآن کریم خیلی سخت است البته ﴿حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ یعنی تا مرگ، مرگِ آنها فرا برسد نه؛ مرگ، آنها را فرا بگیرد ﴿یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ نه «یصل موتهنّ» مرگشان نه؛ مرگ، آنها را فرا بگیرد. البته مرگ، توفِّی نمیکند ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ آنکه توفّی میکند ذات اقدس الهی است بالاصالة و عزرائیل(سلام الله علیه) و فرشتگان مأمور عزرائیل(سلام الله علیهم) بالتبع.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است