- 76
- 1000
- 1000
- 1000
سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام، جلسه سی و هفتم
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام»، جلسه سی و هفتم؛ جنگ روایتها زمینهساز جنگ جمل، سال 1399
بعد از مقدماتی که عرض کردیم که جنگ روایتی رخ داد و نخ تسبیح مباحث ماست، کینههایی که از امیرالمؤمنین بود و باعث شعلهور شدن فتنه جمل شد. بین بزرگان جمل بخاطر مسائل مادی و امام جماعت بودن و ریاست و حکومت اختلافاتی بود و مردم اینها را میدیدند و بینشان شقاق ایجاد شده بود. ام الفضل بانوی با فضیلت مادر جناب ابن عباس نامهای به امیرالمؤمنین نوشت و گفت: اینها از مکه سمت بصره میروند و دنبال این هستند عدهای را بکشند. ما امروز همزمان باید دو طرف را با هم همراه کنیم. اگر مدینه بروم ماجرای اصحاب جمل جا میماند و اگر پیش اصحاب جمل بروم از مدینه جا میمانیم. اگر در مدینه باشیم نامه ام الفضل و دیگران به حضرت رسیده، آقا بعضی از اصحاب خود را جمع کرد و مشورت کرد. این از ویژگیهای عجیب حضرت است. امیدوارم عزیزان مسئول به حکومت امیرالمؤمنین به عنوان الگو نگاه کنند. حضرت 1400 سال پیش به شدت به افکار عمومی عوام و خواص توجه داشت و احترام میگذاشت. شخصاً گفتگو میکرد، امیرالمؤمنین با آن شخصیت علمی و معنوی و عصمت، نیازی به کسی ندارد ولی میداند در حالتی که میخواهد یک لشگری را همراه کند، جنگی بین مسلمین قرار است در بگیرد باید مردم همراه شوند. لذا نوشتند ابن عباس، سهل بن حنیف، محمد بن ابی بکر و عمار را دعوت کرد، ظاهراً مالک اشتر حضور نداشت. امیرالمؤمنین او را برای تجاوزهای احتمالی معاویه به جنوب شام برده بود که جلوی آنها را بگیرد. حضرت با این چند نفر صحبت کرد و فرمود: اینها حرکت خود را آغاز کردند و دارند نیرو سمت بصره میبرند و جمعیت زیادی پیدا میکنند و کار سخت میشود، نظرات خود را بگویید، وقتی نظرات خود را میگویند، درست است اینها خیلی به امیرالمؤمنین علاقه دارند ولی همدلتر میشوند. عین یک اتاق جنگ، امیرالمؤمنین اهل مشورت است. درست است نیاز به مشورت دیگران ندارد، چون مشورت دو طرف دارد، یکوقتی من هستم یا عموم مردم هستند، به مشورت نیاز هم دارند. ولی اگر نیاز هم نداشته باشند، رسول خدا نیاز به مشورت با دیگران نداشتند ولی دیگران پخته میشود، همدل و همراه میشوند.
محمد بن ابیبکر که دست پرورده امیرالمؤمنین است، گفت: اینها برای چه سمت بصره راه افتادند؟ خواهر ایشان جزء سران ماجرای جمل است. حضرت لبخندی زدند، فرمودند: اینها میگویند: خلیفه قبلی را من کشتم! محمد گفت: بخدا اینها قاتلان خلیفه هستند. حضرت فرمود: اینطور شده و الآن نظرات خود را بدهید. گفت: آقاجان کوفه برویم. بصره و کوفه نزدیک هم است و کمتر از 500 کیلومتر فاصله دارد. هردو شهر نظامی هستند. کوفه طرفدار زیاد داریم و شما طرفدار زیاد دارید، کوفه برویم که یک شهر طرفدار شما باشد. ابن عباس گفت: من میگویم فردی را به کوفه بفرست و اول بیعت بگیر. ابوموسی اشعری را حضرت به خاطر مصالحی آنجا قرار داد. ممکن است آنجا اوضاع خوب نباشد. اول کسی را بفرست نامه بنویسد و خیالت راحت باشد و بعد کوفه برویم. چون از همسر پیغمبر به عنوان تقدس استفاده کردند، شما هم جناب ام سلمه را با خودمان همراه کن. حضرت فرمود: من خودم راه میافتم قبل از اینکه نامه بنویسم. حضرت فرمود: اینها که از مکه راه افتادند،من سعی میکنم زودتر خودم را برسانم قبل از اینکه به بصره برسند. چون هنوز تا نیرو جمع نکردند به اینها برسیم یا منصرفشان میکنم از جنگ یا کشتهها جمع میشود. حضرت دنبال این نیست ضد حکومت درست کند. فرمود: به مردم کوفه هم نامه مینویسم، ولی من همسر پیغمبر را همراه نمیکنم و به هر قیمتی نمیخواهم موفق شوم. این در تاریخ کم سابقه است.
بعد از مقدماتی که عرض کردیم که جنگ روایتی رخ داد و نخ تسبیح مباحث ماست، کینههایی که از امیرالمؤمنین بود و باعث شعلهور شدن فتنه جمل شد. بین بزرگان جمل بخاطر مسائل مادی و امام جماعت بودن و ریاست و حکومت اختلافاتی بود و مردم اینها را میدیدند و بینشان شقاق ایجاد شده بود. ام الفضل بانوی با فضیلت مادر جناب ابن عباس نامهای به امیرالمؤمنین نوشت و گفت: اینها از مکه سمت بصره میروند و دنبال این هستند عدهای را بکشند. ما امروز همزمان باید دو طرف را با هم همراه کنیم. اگر مدینه بروم ماجرای اصحاب جمل جا میماند و اگر پیش اصحاب جمل بروم از مدینه جا میمانیم. اگر در مدینه باشیم نامه ام الفضل و دیگران به حضرت رسیده، آقا بعضی از اصحاب خود را جمع کرد و مشورت کرد. این از ویژگیهای عجیب حضرت است. امیدوارم عزیزان مسئول به حکومت امیرالمؤمنین به عنوان الگو نگاه کنند. حضرت 1400 سال پیش به شدت به افکار عمومی عوام و خواص توجه داشت و احترام میگذاشت. شخصاً گفتگو میکرد، امیرالمؤمنین با آن شخصیت علمی و معنوی و عصمت، نیازی به کسی ندارد ولی میداند در حالتی که میخواهد یک لشگری را همراه کند، جنگی بین مسلمین قرار است در بگیرد باید مردم همراه شوند. لذا نوشتند ابن عباس، سهل بن حنیف، محمد بن ابی بکر و عمار را دعوت کرد، ظاهراً مالک اشتر حضور نداشت. امیرالمؤمنین او را برای تجاوزهای احتمالی معاویه به جنوب شام برده بود که جلوی آنها را بگیرد. حضرت با این چند نفر صحبت کرد و فرمود: اینها حرکت خود را آغاز کردند و دارند نیرو سمت بصره میبرند و جمعیت زیادی پیدا میکنند و کار سخت میشود، نظرات خود را بگویید، وقتی نظرات خود را میگویند، درست است اینها خیلی به امیرالمؤمنین علاقه دارند ولی همدلتر میشوند. عین یک اتاق جنگ، امیرالمؤمنین اهل مشورت است. درست است نیاز به مشورت دیگران ندارد، چون مشورت دو طرف دارد، یکوقتی من هستم یا عموم مردم هستند، به مشورت نیاز هم دارند. ولی اگر نیاز هم نداشته باشند، رسول خدا نیاز به مشورت با دیگران نداشتند ولی دیگران پخته میشود، همدل و همراه میشوند.
محمد بن ابیبکر که دست پرورده امیرالمؤمنین است، گفت: اینها برای چه سمت بصره راه افتادند؟ خواهر ایشان جزء سران ماجرای جمل است. حضرت لبخندی زدند، فرمودند: اینها میگویند: خلیفه قبلی را من کشتم! محمد گفت: بخدا اینها قاتلان خلیفه هستند. حضرت فرمود: اینطور شده و الآن نظرات خود را بدهید. گفت: آقاجان کوفه برویم. بصره و کوفه نزدیک هم است و کمتر از 500 کیلومتر فاصله دارد. هردو شهر نظامی هستند. کوفه طرفدار زیاد داریم و شما طرفدار زیاد دارید، کوفه برویم که یک شهر طرفدار شما باشد. ابن عباس گفت: من میگویم فردی را به کوفه بفرست و اول بیعت بگیر. ابوموسی اشعری را حضرت به خاطر مصالحی آنجا قرار داد. ممکن است آنجا اوضاع خوب نباشد. اول کسی را بفرست نامه بنویسد و خیالت راحت باشد و بعد کوفه برویم. چون از همسر پیغمبر به عنوان تقدس استفاده کردند، شما هم جناب ام سلمه را با خودمان همراه کن. حضرت فرمود: من خودم راه میافتم قبل از اینکه نامه بنویسم. حضرت فرمود: اینها که از مکه راه افتادند،من سعی میکنم زودتر خودم را برسانم قبل از اینکه به بصره برسند. چون هنوز تا نیرو جمع نکردند به اینها برسیم یا منصرفشان میکنم از جنگ یا کشتهها جمع میشود. حضرت دنبال این نیست ضد حکومت درست کند. فرمود: به مردم کوفه هم نامه مینویسم، ولی من همسر پیغمبر را همراه نمیکنم و به هر قیمتی نمیخواهم موفق شوم. این در تاریخ کم سابقه است.
تاکنون نظری ثبت نشده است