- 120
- 1000
- 1000
- 1000
سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام، جلسه سی و ششم
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام»، جلسه سی و ششم؛ جنگ روایتها زمینهساز جنگ جمل، سال 1399
با توجه به اینکه بحث جمل یک بحث گستردهای است و ما میخواهیم عزیزان ما بحث را همراهی کنند، گاهی مباحث را تکه تکه میکنم که بحث جا بیافتد. چند نکته مقدمه عرض میکنیم و فضای تحلیلی ما جنگ روایتهایی است که عرض کردیم. نکته اول اینکه یک بحث بسیار مهمی عرض کردیم که میخواستند کینهها را از امیرالمؤمنین شعلهور کنند، جنگ جمل جنگ کینهها بود. بعد چه باید به مردم میگفتند؟ یک قسمت این بود که امیرالمؤمنین در خون خلیفه قبلی شریک است. گفت: این کافی نبود و باید سابقه عظیم حضرت و ایمان حیرت انگیز و خدمات حضرت یک جوری کمرنگتر از قبل میشد، لذا آمدند یک حرف عجیبی زدند. آن شخصیتی که پیغمبر اکرم فرمود: اگر ایمان او را یک طرف قرار بدهند، ایمان خلایق را در طرف دیگر باز ایمان امیرالمؤمنین ترجیح دارد، روایتی از همسر پیغمبر نقل کردند که امیرالمؤمنین وقتی از دنیا میرود ایمان به اسلام و پیغمبر ندارد و بعدها در جنگ روایت دومی که میخواستند روتوش کنند، اصل واقعه را هم حذف کردند. یعنی ما دچار دو تحریف در تاریخ هستیم. یک تحریف در قرن اول برای اینکه یک عدهای را مقابل اهل بیت قرار بدهند و تحریف دوم برای اینکه کتابها را از او تطهیر کنند که آیندگان متوجه نشوند چه بلایی سر این موضوع آمده است. لذا حتی از کتبی که روایات جعلی را جمع آوری میکنند بعضی از اینها را حذف کردند.
نکته دوم اینکه چرا امیرالمؤمنین، وقتی طلحه و زبیر نزد حضرت آمدند تا بیعت کنند شبانه در خانه حضرت آمدند، گفتند: ما میخواهیم بیعت کنیم؟ حضرت فرمود: نه، حضور عمومی مردم در حضور مردم، چرا؟ چون حضرت میدانست جنگ روایت میخواهد رخ بدهد، آنها بروند بگویند: زوری بود و اجباری بود و شمشیر روی سرمان بود، هفتههای آینده روزی کتاب طبری را میآورم تا ببینید او چه قصهای برای جمل با همین شرایط درست کرده است. حضرت فرمود: باید روز باشد جلوی چشم مردم باشد که اگر شما گفتید: با شمشیر بیعت کردیم، دیگران بگویند: ما بودیم و زوری در کار نبود. اتفاقاً شما دویدی از همه زودتر بیعت کنی که بگویند: اولین بیعت کننده طلحه بود.
نکته سوم که بسیار مهم است این دو نفر آمدند نزد امیرالمؤمنین تقاضا کردند که ما میخواهیم حج برویم، حضرت فرمود: نکند این فریبکاری باشد. گفتند: نه، حضرت از اینها پیمان گرفت و فرمود: قسم بخورید که نمیخواهید فتنه کنید. در راه ابن عباس را دیدند. ابن عباس گفت: سفر میروید؟ گفتند: اذن گرفتیم، تعجب کرد. نزد حضرت آمد، حضرت فرمود: چه خبر؟ گفت: این دو نفر داشتند میرفتند. حضرت فرمود: اینها داشتند میرفتند، من میبینم که اینها دارند به سمت مکه میروند تا علیه من تلاش کنند تا با من بجنگند. یعلی بن مُنیه که پولهای یمن را دزدیده بود، خائن و فاجری که پولهای بیست و چند سال در حکومتش را دزدید، وقتی حضرت عزلش کرد، اینها را دارد میبرد که خرج کند و اینها دنبال این هستند که حکومت را دچار تباهی کنند. میبینم اینها خون شیعیان و انصار مرا میریزند. اینجا ابن عباس گفت: اینها را بگیر و زندانی کن و جلوی شر را بگیر. امیرالمؤمنین یک علم الهی دارد و یک علم ظاهری دارد مثل ما و قوه قضائیه ما، دادگاهها سند و مدرک میخواهد. اگر روزی امام زمان تشریف بیاورد و بگوید: این دزد است؟ کسی اعتراض نمیکند، میگویند: امام معصوم است و علم دارد. اما در حالت عادی نمیشود یک نفر را بگیرند و بگویند: دزدی کرده است. امیرالمؤمنین علم قطعی دارد. فرمود: ابن عباس اینها هنوز کاری نکردند. من هم براساس ظن و تهمت نمیتوانم به اینها چیزی بگویم. افکار عمومی آن زمان امیرالمؤمنین را معصوم نمیداست و من الگو هستم و آنها باید بفهمند که ما تا وقتی سند از کسی نداریم، یکوقتی توطئه کرده اسنادش روشن شود و با آن برخورد میکنم. چون سندی برایش ندارم، من یقین دارم شبیه وحی میدانم، و من میبینم اینها چه میکنند. اینها خون خواهند ریخت ولی من مثل آنها نیستم که خون بریزم.
با توجه به اینکه بحث جمل یک بحث گستردهای است و ما میخواهیم عزیزان ما بحث را همراهی کنند، گاهی مباحث را تکه تکه میکنم که بحث جا بیافتد. چند نکته مقدمه عرض میکنیم و فضای تحلیلی ما جنگ روایتهایی است که عرض کردیم. نکته اول اینکه یک بحث بسیار مهمی عرض کردیم که میخواستند کینهها را از امیرالمؤمنین شعلهور کنند، جنگ جمل جنگ کینهها بود. بعد چه باید به مردم میگفتند؟ یک قسمت این بود که امیرالمؤمنین در خون خلیفه قبلی شریک است. گفت: این کافی نبود و باید سابقه عظیم حضرت و ایمان حیرت انگیز و خدمات حضرت یک جوری کمرنگتر از قبل میشد، لذا آمدند یک حرف عجیبی زدند. آن شخصیتی که پیغمبر اکرم فرمود: اگر ایمان او را یک طرف قرار بدهند، ایمان خلایق را در طرف دیگر باز ایمان امیرالمؤمنین ترجیح دارد، روایتی از همسر پیغمبر نقل کردند که امیرالمؤمنین وقتی از دنیا میرود ایمان به اسلام و پیغمبر ندارد و بعدها در جنگ روایت دومی که میخواستند روتوش کنند، اصل واقعه را هم حذف کردند. یعنی ما دچار دو تحریف در تاریخ هستیم. یک تحریف در قرن اول برای اینکه یک عدهای را مقابل اهل بیت قرار بدهند و تحریف دوم برای اینکه کتابها را از او تطهیر کنند که آیندگان متوجه نشوند چه بلایی سر این موضوع آمده است. لذا حتی از کتبی که روایات جعلی را جمع آوری میکنند بعضی از اینها را حذف کردند.
نکته دوم اینکه چرا امیرالمؤمنین، وقتی طلحه و زبیر نزد حضرت آمدند تا بیعت کنند شبانه در خانه حضرت آمدند، گفتند: ما میخواهیم بیعت کنیم؟ حضرت فرمود: نه، حضور عمومی مردم در حضور مردم، چرا؟ چون حضرت میدانست جنگ روایت میخواهد رخ بدهد، آنها بروند بگویند: زوری بود و اجباری بود و شمشیر روی سرمان بود، هفتههای آینده روزی کتاب طبری را میآورم تا ببینید او چه قصهای برای جمل با همین شرایط درست کرده است. حضرت فرمود: باید روز باشد جلوی چشم مردم باشد که اگر شما گفتید: با شمشیر بیعت کردیم، دیگران بگویند: ما بودیم و زوری در کار نبود. اتفاقاً شما دویدی از همه زودتر بیعت کنی که بگویند: اولین بیعت کننده طلحه بود.
نکته سوم که بسیار مهم است این دو نفر آمدند نزد امیرالمؤمنین تقاضا کردند که ما میخواهیم حج برویم، حضرت فرمود: نکند این فریبکاری باشد. گفتند: نه، حضرت از اینها پیمان گرفت و فرمود: قسم بخورید که نمیخواهید فتنه کنید. در راه ابن عباس را دیدند. ابن عباس گفت: سفر میروید؟ گفتند: اذن گرفتیم، تعجب کرد. نزد حضرت آمد، حضرت فرمود: چه خبر؟ گفت: این دو نفر داشتند میرفتند. حضرت فرمود: اینها داشتند میرفتند، من میبینم که اینها دارند به سمت مکه میروند تا علیه من تلاش کنند تا با من بجنگند. یعلی بن مُنیه که پولهای یمن را دزدیده بود، خائن و فاجری که پولهای بیست و چند سال در حکومتش را دزدید، وقتی حضرت عزلش کرد، اینها را دارد میبرد که خرج کند و اینها دنبال این هستند که حکومت را دچار تباهی کنند. میبینم اینها خون شیعیان و انصار مرا میریزند. اینجا ابن عباس گفت: اینها را بگیر و زندانی کن و جلوی شر را بگیر. امیرالمؤمنین یک علم الهی دارد و یک علم ظاهری دارد مثل ما و قوه قضائیه ما، دادگاهها سند و مدرک میخواهد. اگر روزی امام زمان تشریف بیاورد و بگوید: این دزد است؟ کسی اعتراض نمیکند، میگویند: امام معصوم است و علم دارد. اما در حالت عادی نمیشود یک نفر را بگیرند و بگویند: دزدی کرده است. امیرالمؤمنین علم قطعی دارد. فرمود: ابن عباس اینها هنوز کاری نکردند. من هم براساس ظن و تهمت نمیتوانم به اینها چیزی بگویم. افکار عمومی آن زمان امیرالمؤمنین را معصوم نمیداست و من الگو هستم و آنها باید بفهمند که ما تا وقتی سند از کسی نداریم، یکوقتی توطئه کرده اسنادش روشن شود و با آن برخورد میکنم. چون سندی برایش ندارم، من یقین دارم شبیه وحی میدانم، و من میبینم اینها چه میکنند. اینها خون خواهند ریخت ولی من مثل آنها نیستم که خون بریزم.
تاکنون نظری ثبت نشده است