- 1021
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 19 تا 21 سوره اعراف
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 19 تا 21 سوره اعراف"
- چگونه وجود مبارک حضرت آدم مثلاً معصیت کرد؟
- این بهشت کجا بود دنیا بود آخرت بود؟
- در نظام تکوین اگر چیزی به کمال نرسد ظلم است.
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الجَنَّةَ فَکُلاَ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ٭ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ ٭ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ﴾
گرچه بحث آدم (سلام الله علیه) و ورود او و حضرت حوا به بهشت و آن شجره منهی عنها و مانند آن در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مبسوطاً بحث شد اما شاید الآن در حدود پانزده سال قبل بحث شده مثلاً الآن فاصله زیاد شده بعضی از آقایان حضور نداشتند و همه آن بحثها را هم نمیشود اینجا بازگو کرد لکن بعضی از آن بحثها اینجا طرح میشود تا از آن شدت اشکال و آن سولت شبهه بکاهد.
الآن مهمترین شبههای که اشکالها را آسیب میرساند و از این سؤالها معلوم میشود یکی این است که چگونه وجود مبارک حضرت آدم مثلاً معصیت کرد؟ اگر برابر سورهٴ مبارکهٴ «طه» باشد که نسیان است به عقیده ما گناه برای انبیا ممنوع است چه سهواً چه خطائاً بنابراین آن ﴿فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾ . گرچه از شدت شبه ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ میکاهد ولی باز همچنان شبهه باقی است سؤال دیگر این است که.
پرسش ...
پاسخ: بله حالا منظور آن است که از جمعبندی این آیات یک مقداری از شبهه میکاهد.
و سؤال دیگر این است که این بهشت کجا بود دنیا بود آخرت بود؟ و مانند آن حالا بعضی از مطالب گرچه قبلاً بازگو شد حالا یک مقدار هم مثلاً با گذشت این فاصله زمانی اجمالاً بازگو میشود و بعضی از روایات خوانده میشود که بالأخره آدم یا به نتیجه روشنی میرسد یا لااقل دامن او از این شبههها و اشکالات روز نجات پیدا میکند بالأخره احدی الحسنیین نصیب انسان میشود یا به یک نتیجه قطعی میرسد که این خیلی سخت است یا لااقل دست شبهه از دامن او کوتاه میشود اگر دست خود آدم به دامن مطلب نرسد که به جایی برسی و نتیجه قاطعی دست یابیم لااقل شبهه دامان ما را رها میکند الآن ما یک مشکلی داریم که چگونه وجود مبارک آدم (سلام الله علیه) معصیت کرده است؟ ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ این یعنی چه؟ وقتی برخورد میکنیم به سورهٴ مبارکهٴ «طه» که قبل از سوره «بقره» نازل شد و در مکه نازل شد آنجا میبینیم این عصیان به صورت نسیان در میآید نه عمد فرمود: ﴿فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾ .
پرسش ...
پاسخ: بله حالا وقتی که نسیان شد معلوم میشود که «ظلم کل شیء بحسبه» در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» دارد که ﴿کِلْتَا الجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ از سورهٴ مبارکهٴ «کهف» میفهمیم که اینکه ذات اقدس الهی این قصه را نقل میکند میفرماید که دوتا باغ بود که هر دو ثمربخش بود هم در حقیقت باغداری بود هم کشاورزی هم خود درختان مثمر بودند هم زیر این درختها بذر افشانی میشد و مزرعه میشد این را در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» بیان کرد که خود این درختها مثمر بودند زیر این درختها هم کشاورزی میشد بعد فرمود: ﴿وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ هیچ کدام از این دوتا درخت ظالم نبودند این ظلم در این گونه از موارد معنای لغوی خاص خود را دارد ظلم یعنی نقص اگر چنانچه انسان در محدوده تکلیف آن کمالات و سعادتهای خود را ناقص کند ظلم است در نظام تکوین اگر یک چیزی به کمال نرسد ظلم است و اگرنه ظلم تشریعی که حرمت تشریعی دارد که برای باغ و درخت فرض ندارد در حالی که خدا در کهف فرمود که ﴿کِلْتَا الجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ ما از اینجا میفهمیم که «ظلم کل شیء بحسبه» ظلم هر عالمی هم مناسب آن عالم است اگر در نشئه تکلیف باشد ظلم هم یک معنای معهود را دارد که حرمت شرعی را به همراه دارد اگر در محدوده تکلیف نباشد به معنای نفس است این نفس یک امر مشترکی است بین تکوین و تشریع بین قبل از تکلیف و بعد از تکلیف بعد از اینکه ذات اقدس الهی میفرماید ﴿فَنَسِیَ﴾ ما میفهمیم که آن ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ عمد نبود حالا اگر کسی بپرسد که گناهان برای انبیا ممنوع است چه عمداً چه سهواً این سخن حق است این اشکال بجاست ولی برابر همان سوره «طه» و برابر سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این جریان برای قبل از نبوت بود وجود مبارک حضرت آدم هنوز پیغمبر نشده بود این دو مطلب یک مقدار ببینید اشکال سبکتر میشود بعد یک کسی ممکن است سؤال بکند اشکال بکند یک اشکال واردی هم هست که بالأخره قبل النبوه و بعد النبوه به عقیده ما اینها معصوماند اینچنین نیست که اینها مثلاً قبل از نبوت بتوانند آزاد باشند و قبل از تکلیف مثلاً آزاد باشند بعد از تکلیف نه اینها قبل از تکلیف هم همینطورند جوابش این است که یک وقت است که تکلیف هست عالم عالم شریعت، هست دین هست، کتاب هست، سنت هست و این شخص نابالغ است مثل امام (سلام الله علیه) که در دوران کودکی هم معصوم است یعنی خلاف نمیکند ولی نشئه نشئله تلکیف است دینی هست شریعتی هست ولی او هنوز بالغ نشده در چنین مواردی گفته میشود که معصومین (علیهم السلام) در دوران کودکیشان هم معصوماند خلاف نمیکنند ولی اگر اصلاً تکلیف نباشد یعنی نشئه هنوز نشئه نبوت نیامده هیچ کسی پیغمبر نشده هیچ کتابی نیامده هیچ دینی نیامده چنین جریانی دیگر اصلاً سخن از تحریم و امثال ذلک نیست و اولین پیغمبر برای نسل کنونی وجود مبارک حضرت آدم (سلام الله علیه) است اگر نسلهای قبل بودند چه اینکه ظواهر بعضی از روایات تأیید میکند اینها منقرض شدند البته در بعضی از روایات دارد که قبل از آدم، آدمی بود قبل از عالم عالمی بود و آن روایات که دارد تا به الف میرسد الف آدم بود در روایت دیگر دارد فعلاً ما در هشتمین عالم هستیم حالا هر عالمی چند تا آدم داشت حسابش جداست این جریان زمین آفرینش این حساب یک میلیون سال و یک میلیارد سال و یک بیلیارد سال و یک بیلیون سال نیست ولی نسل فعلی نسل حضرت آدم و حوایند قبلاً هر چه بود منقرض شد این نسل فعلی بشر که بیش از پنج میلیاردند اینها از یک پدر و یک مادرند برابر آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که خواندیم اگر اولین پیغمبر در این محدوده وجود مبارک حضرت آدم است و حضرت آدم هنوز پیغمبر نشد هنوز دینی نیامد هنوز شریعتی نیامد پس حرمت و وجوب تشریعی نیست پس معصیتی اصلاً در کار نیست میبینید انسان یک مقدار سبکتر میشود اگر دست آدم به یک مطلب عمیق نرسد که حرف آخر را بزند لا اقل دست شبهه از دامن آدم قطع میشود دیگر آدم راحت است آن گزندگی که در درون خود احساس میکند از او نجات پیدا میکند خب این شده سه مرحله و سه بخش وقتی به روایات مراجعه میکنید میبینید روایات چند طایفه است یک طایفه دارد که این بهشتی که وجود مبارک آدم و حوا (سلام الله علیه) در آن بهشت بودند این بهشت دنیا بود که شمس و قمر در او طلوع میکند نه بهشت آخرت برای اینکه بهشت آخرت هر کسی رفت بیرون نمیآید و این بهشت دنیا بود که شمس و قمر در او طلوع میکند این یک مطلب وقتی شما به آیات میرسید میبینید که این سه مقطع وجودی را که یکی دنیاست یکی برزخ است یکی قیامت کبرا دو گونه تقسیم میکنند گاهی این برزخ را به حساب آخرت میآورند میگویند دنیا که تمام شد آخرت شروع میشود این برزخ جرء آخرت است برای اینکه خیلی از احکام آخرت در برزخ هست تکلیف نیست خیلی از حقایق برای آدم روشن میشود «روضة من ریاض الجنة» است یا «حفرة من حفر النیران» است و مانند آن پس به این حساب برزخ جزء آخرت است ولی وقتی قیامت را حساب میکنیم و افراد وارد نشئه قیامت میشوند میبینید برزخ را جزء زمین و محدوده زمین حساب میکنند یعنی وقتی افراد از برزخ وارد قیامت کبرا شدند وزنده شدند از آنها سؤال میکنند ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ ٭ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْأَلِ العَادِّینَ﴾ آنها سؤال میکنند چه مدت در برزخ بودید؟ اینها میگویند برای ما خیلی روشن نیست آنهایی که رقم شمارند و شمارهها نزد آنهاست از آنها بپرسید جریان برزخ را جزء محدوده زمین حساب میکنند با اینکه برزخ در زمین نیست بالأخره انسان وقتی رحلت کرده است بین الدنیا و الاخرة است میبینید جهنمی که در برزخ هست در دریا هم هست برزخ و قبر از امام (علیه السلام) سؤال میکنند که قبر از چه زمانی شروع میشود؟ فرمود: «و منذ ما البرزخ» برزخ از چه زمانی شروع میشود؟ فرمود: «منذ القبر» که ما چهار عالم نداریم یک دنیا یک عالم قبر یک عالم برزخ یک عالم قیامت برزخ و قیامت یک عالم است از حضرت که سؤال میکنند برزخ از چه زمانی شروع میشود؟ میفرماید: «القبر منذ حین موته» همین که آدم وارد قبر شد وارد برزخ شد خب آتش برزخی که گوشه از گوشههای قیامت است در استخر هم هست در دریا هم هست در بحر هم هست در نهر هم هست در زمین هم هست حالا اگر کسی آدم فاسدی بود نظیر فرعون ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الیَمِّ﴾ آن هم «حفرة من حفر النیران» دارد شما در جریان طوفان نوح (سلام الله علیه) که ملاحظه میفرمایید میبینید که ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ نه ثم ادخلوا نه و ادخلوا فرمود اینها غرق شدند بلافاصله رفتند در آتش خب پس معلوم میشود یک آتشی هست که در آب هم هست اینجا که با ثم عطف نفرمود فرمود: ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ یعنی آن خطیئاتی که داشتند و گناهانی که داشتند غرق شدند بعد هم بعد از غرق مستقیماً رفتند در آتش خب اینکه قبر «حفرة من حفر النیران» در آتش و در دریا هم هست آن کسی که فکر میکند که انسان را در همین خاک که گذاشتند حتماً سؤال و جواب در همین خاک هست و حرف باید بزنند یا ضبط صوت بگذارند او در حقیقت خیال میکند برزخ جزء دنیاست احکام دنیا را دارد ولی نه بهشت آنهایی هم که اصحاب اخدودند سوختند، سوختند و رفتند «روضة من ریاض الجنة» همانجا که جسدشان خاک بود همانجا «روضة من ریاض الجنة» بود حالا آنها را کسی دفن نکرد که بنابراین برزخ در خیلی از احکام جریان قیامت بر او بار است وقتی جریان قیامت بر او بار بود ما مادامی که در دنیا هستیم برزخ را طلیعه آخرت میدانیم و جزء احکام آخرت است وقتی وارد قیامت کبرا شدیم برزخ جزء محدوده زمین است به دلیل اینکه از یکدیگر سؤال میکنند ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ﴾ خب در پایان سورهٴ مبارکهٴ «یونس» هست ظاهراً که در آنجا دارد که ﴿خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّماوَاتُ وَالأَرْضُ﴾ این ﴿مَا دَامَتِ السَّماوَاتُ وَالأَرْضُ﴾ را گفتند برای برزخ است برای اینکه قیامت که سماوات و ارض بساطش برچیده شد تمام نجوم تکویر شدند تناسل نجوم شد منطمس شدند و مانند آن در برزخ یک شمس و قمر مناسب با آن عالم هست ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ﴾ نیست نه این نیامده هنوز ﴿وَالأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ القِیَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ بساط آسمان و زمین در قیامت کبرا برچیده میشود نه در برزخ منتها در برزخ یک آسمان و زمین مناسب خاص خود را دارد اگر گفته شد شمس و قمر، شمس و قمری است که مناسب با عالم برزخ است در آنجا هست لذا در بخشهایی که مربوط به جنت برزخی است دارد که اینها آنجا راحتاند و صبح و شام غذای آنها ﴿لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیّاً﴾ این بکره و عشی که روزی دو مرتبه به اینها غذا میدهند این مربوط به جنت برزخی است یا دارد ﴿أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ اینها خواب قیلوله دارند در بهشت که کسی نمیخوابد خواب نیست اصلاً این قیلوله بودن برای جنت برزخی است خب پس برزخ قیلوله هست عشیه هست بامداد هست و مانند آن سماوات و ارض هست ممکن است که این شمس و قمری که هست برای جریان برزخی باشد این یک، در حد یک احتمال این یک و این هم که در روایت دارد این بهشت از بهشتهای دنیاست برای اینکه برزخ از یک لحاظ به حساب دنیا میآید برابر اینکه ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ﴾ خُب چرا این احتمال منقدح است که منظور از این بهشت بهشت برزخی باشد و منظور از شمس و قمر شمس و قمر برزخی باشند؟ به دلیلی طایفه دیگر از روایات که وقتی سؤال میکنند این درخت چه درختی است؟ میفرماید شجره علم اهل بیت است خب آن شجره علم اهل بیت که در باغ سرندیب و امثال سرندیب نیست وقتی از امام (سلام الله علیه) سؤال میکنند این شجره منهی عنها چه چیزی بود؟ حضرت فرمود این شجره علم بود این علم مخصوص اهل بیت است کسی حق ندارد از او استفاده بکند اگر کسی از این درخت بخواهد استفاده کند باید خدا اجازه بدهد خدا به اهل بیت (علیهم السلام) اجازه داد به دیگری اجازه نداد به این مقام برسد میبینید تفاوت این دوتا روایتها چقدر است؟ خب آن روایت کمک میکند به اینکه انسان احتمال بدهد این شجره، شجره معنوی است نه مادی وقتی معنوی بود احتمال میدهد که آن جنت جنت برزخی باشد نه دنیای وقتی جنت، جنت برزخی بود دیگر سخن از دنیا و تکلیف و امر و نهی و نسیان و عصیان رخت برمیبندد اگر ما به طور قاطع نتوانیم به یکی از این راهها برسیم به طور قاطع دست شبهه از دامن ما کوتاه میشود و نجات پیدا میکنیم این یک گزندگی در ما نیست یک وقت است که انسان گرفتار شبهه است حتماً باید پاسخ بدهد که به صورت جزم برای او مسلم باشد دنیا بود یک بعد النبوه بود دو ظرف ظرف تکلیف بود سه امر و نهی تشریعی است چهار آن گاه بدهکار میشود باید جواب بپردازد آدم گیر میکند ولی وقتی خود این روایات به کمک آن آیات یک مقدار راه احتمال عقلایی را باز کرد اگر ما دستمان به دامنه مطلب نرسد که بتوانیم حرف آخر را بزنیم که آن کار خیلی سخت است لااقل دست شبهه از دامن فکر ما قطع میشود آدم نجات پیدا میکند حالا.
پرسش ...
پاسخ: بله این حجت داشتن برای محدوده احتجاج است در دنیا و در ظرف تکلیف جا برای احتجاج است آن گاه در چنین محدودهای دوتا حجت ذات اقدس الهی دارد یکی نبوت است از بیرون یکی عقل و فطرت است از درون حالا اگر چنانچه اصلاً جا برای احتجاج نبود هنوز جا برای نبوت نبود آن گاه این سخنها که مثلاً آدم (سلام الله علیه) معصیت کرده است چیست؟
مطلب دیگری که در بحث دیروز گفته شد مستحضرید که مسائل عملی به ظنون و اصالت عدم غفلت و اصالت عدم سهو و اصالت عدم نسیان و امثال ذلک وابسته است که تشبیه شد به تلی از شن اما این تلی از شن روی یک زمین مستحکمی استوار است و آن اصول اعتقادی است آن اصول اولیه و اصول اعتقادی اینکه گفته «ظنیّة الطریق لا ینافی قطعیة الحکم» را برای اینکه مبنای قوی و برهانی هست که در اصول دین انسان برهان قوی دارد در اینکه این امور حجتاند دلیل قوی دارد در اینکه راه همین است که باید به این عمل بکند دلیل قوی است منتها این امور امور ظنی است مثل اینکه ما در خیلی از مسائل به متخصصین فن مراجعه میکنیم و در آنجا ما یقین نداریم ولی حرف آنها را گوش میدهیم ولی اینکه حرف متخصصین هر رشته را گوش میدهیم در عین حال که به جزئیات یقین نداریم سرش آن است که پشتوانه این عمل کردنها آن ادله قطعی است که ما نیازمندیم برای درمان خودمان به طبیب مراجعه کنیم برای ساختن راه و بیابان و خیابانمان به متخصصین فنی مراجعه کنیم در هر رشتهای چون آن اصول قطعی است بنابراین در این امور فرعی به استناد آن امور قطعی عمل میکنیم ولو در این امور فرعی یقین پیدا نکنیم حالا تبرکاً بعضی از روایاتی که در تفسیر شریف برهان آمده در زمینه بهشت و این شجره منهی عنها و مانند آن که اینها معمولاً در بحث سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت یک مختصری از این روایات را بخوانیم شما حتماً اگر مایل باشید به بحثهای روایی جلد اول تفسیر برهان مراجعه بفرمایید و بخشی از روایات هم که مربوط به آیات محل بحث است یعنی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هم مراجعه بفرمایید تا لااقل یک مقداری از این شبهه کاسته بشود وقتی از شبهه کاسته شد آدم راحت است ما موظفیم جلوی شبهه را بگیریم نه موظفیم همه اسرار قرآن را بفهمیم خیلی از چیزهاست که مربوط به ما نیست میبینید دیگر انسان قدم به قدم دچار سؤال است.
پرسش ...
پاسخ: عقل میفرماید که این کاری را که مولی دستور داده است بر خلافش نکن عقل طریق است عقل سراج است نه صراط در بحثهای قبل به عرضتان رسید که صراط داریم که دین است عقل سراج است چراغ خوبی است و دین صراط است اگر صراطی نیامده خب عقل ما را به چه چیزی هدایت کند اگر قبل از تکلیف است یک سلسله اموری است مربوط به دنیای آدم اما آنچه که مربوط به مسئله قیامت است مربوط به مسئله سؤال و جواب است مربوط به تطایر کتب است و مانند آن، آن هنوز نیامده عقل یک راهنمای خوبی است سراج خوبی است برای صراط ولی هنوز صراط نیامده عقل برای محدوده داخلی خود زندگی دنیایی آن وقت چراغ خوبی است.
پرسش ...
پاسخ: امرش آخر امر تشریعی نبوده به چه کسی امر کرد.
حالا اجازه بدهید این روایتهایی که در تفسیر شریف برهان جلد اول صفحه 178 به بعد است بخوانیم معلوم میشود که این حداقل به دو طایفه از روایات میرسیم یکی اینکه ظاهر این بهشت بهشت دنیاست شمس و قمر دارد یکی هم اینکه این شجره منهی عنها شجره علم اهل بیت است.
البته اولین روایت را از تفسیر منسوب به وجود مبارک امام عسگری (سلام الله علیه) است که سندش محل بحث است البته در آن حدیث دارد که ﴿وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ﴾ این شجره العلم «شجرة العلم شجرة علم محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و آل محمد (علیهم الصلاة و علیهم السلام) الذین آثرهم الله عزّوجلّ بها دون خلقه» هیچ کس حق ندارد از آن شجره علم استفاده کند «فقال تعالی ﴿وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ﴾ شجرة العلم فانها لمحمد و آله خاصة (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دون غیرهم و لا یتناول منها بأمر الله الا هم» فقط اینها مأذوناند از این شجره استفاده کنند «و منها ما کان یتناوله النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و علی و فاطمه و الحسن و الحسین (علیهم السلام) بعد اطعامهم الیتیم و المسکین و الاسیر» تازه آنها هم این طور نیست که هر وقت دستشان بخواهد برسد برسد این طور نیست اینها هم بعد از یک سلسله ایثار دستشان میرسد یعنی بعد از اینکه برابر آیه سوره «انسان» عمل کردهاند تازه از آن علم بهره به آنها میرسد «حتی لم یحسّوا بعد بجوع ولا عطش ولا تعب ولا نصب» بعد از اینکه از آن شجره نوشیدند و استفاده کردند و تغذیه کردند دیگر احساس گرسنگی نکردند دیگر احساس تشنگی نکردند دیگر احساس تعب و نصب نکردند همان چهار وصفی که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» بود برای اینها آمده ﴿إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی ٭ وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَی﴾ «و هی شجرة تمیزت بین أشجار الجنة» خب کدام جنّت است که یک چنین شجرهای دارد؟ «إن سائر أشجار الجنّة، کان کل نوع منها یحمل نوعا من الثمار و المأکول» هر درختی از درختهای بهشت یک میوه میدهد «و کانت هذه الشجرة و جنسها» این درخت استثنائاً و هم جنس او هم نوع او «تحمل البر و العنب و التین و العناب و سائر انواع الثمار و الفواکه و الاطعمة» انواع خوراکیها و غذاها در آن درخت است همان یک درخت «فلذلک اختلف الحاکون بذکر الشجرة» اگر مورخان یا مفسران در تعیین این شجره اختلاف کردند بعضیها گفتهاند گندم است درخت گندم بود البته اینها را میگویند نجم نه شجر شجر به معنای جامع شاید اینها را هم شامل بشود ﴿وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ﴾ آنکه ریشه و امثال ذلک دارد به آن میگویند شجر آن که نه در حدّ خوشه است به آن میگویند نجم ﴿وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ﴾ اینها مقابل هماند گندم و جو و برنج را میگویند نجوم نجم نه شجر و اشجار ولی اگر حاکیها و مورخان و مفسران اختلاف دارند «فقال بعضهم هی برة و قال آخرون هی عنبة و قال آخرون هی تینة و قال آخرون هی عنابة» برای همین جهت است همه راست میگویند برای اینکه این درخت همه این میوهها را میدهد.
روایت دیگری که از ابالصلت نقل شده است از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) سؤال میکند که مورخان و مفسران و مانند آن به طور گوناگون معنا کردهاند کدام یک از اینها درست است فرمود همهاش درست است برای اینکه آن درخت یک درختی است که همه این میوهها را میدهد خب.
پرسش ...
پاسخ: حالا ملاحظه بفرمایید لازم نیست تجسم پیدا کرده باشد ما باید تعقل بکنیم یک قدری جلوتر برویم ببینم که آنجا چه خبر است .... (انتهینوار)
بعد خوب روشن میشود یک وقت اگر موفق نشد دست شبهه از دامن او کوتاه میشود این حداقل فایده است که انسان خیال نکند که یک نشئهای بود بعد النبوة بود بعد التکلیف بود نهیی بود و وجود مبارک حضرت آدم با اینکه از مخلصین بود امتثال نکرد این طور است حالا.
بعدیاش «قال الله تعالی ﴿وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ﴾» پس این شجره شجره علم بود و ذات اقدس الهی به آدم و حوا (سلام الله علیهما) فرمود: «﴿وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ﴾ تلتمسان بذلک درجة محمد و آل محمد و فضلهم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فان الله تعالی خصهم بهذه الدرجة دون غیرهم وهی الشجرة التی من تناول منها بإذنالله عزّوجل اُلهم عِلم الأولین و الآخرین» اینکه درباره وجود مبارک امام باقر آمده است باقر علوم الأولین و الآخرین درباره سایر ائمه هم همین طور است منتها فرصتی پیدا نکردند «اُلهم علم الأولین و الأخرین من غیر تعلم و من تناول منها بغیر اذن خاب من مراده و عصی ربه» این به مقصد نمیرسد خب بنابراین اگر چنانچه جریان حضرت آدم مطرح است یعنی دیگر حضرت آدم به آن اوج اهل بیت نرسیده است این میشود ظلم این میشود نقص «﴿فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ﴾ بمعصیتکما و التماسکما درجة قد أوثر بها غیرکما» غیر از شما کسانی هستند که باید به این درجه برسند شما درجهتان این نیست این حدیث میبینید یک فضای دیگری جلوی آدم باز میکند وقتی شجره شجره علم شد قهراً آن باغش هم باغ دنیایی نیست و این انگور و خرما و نمیدانم عنب و عناب و اینها هم امثال ذلک نیست حالا نحوه ورود شیطان و اینها که بحث دیگر است که ملاحظه بفرمایید.
روایت دیگری که در همین کتاب هست صفحه 180 این بابویه (رحمه الله) «قال حدثنا محمد بنالحسن (رحمهالله) قال حدثنا محمد بنالحسن الصفار عن ابراهیم بن هاشم عن عثمان عن الحسن بن بسام عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال سألته عن جنة آدم فقال جنة آدم من جنان الدنیا تطلع فیه الشمس و القمر و لو کانت من جنان الخلد ما خرج منها أبداً» از این تغابن که قاطع شرکت است برمیآید که منظور از این دنیا در مقابل آن جنة الخلد است نه دنیا در مقابل برزخ باشد یعنی آن جنت خلد نبود که به متقیان و مؤمنان وعده میدهند چون اگر کسی وارد جنّت خد بشود هرگز بیرون نمیآید و انسان وقتی وارد قیامت شد جریان برزخ جزء محدوده زمین به حساب میآید به دلیل اینکه در قرآن از آنها سؤال میکنند: ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ﴾ خب پس اگر در طایفهای از این نصوص آمده است که این بهشت از بهشت دنیاست نه یعنی بهشت دنیای طبیعی که در مقابل برزخ باشد احتمال اینکه یک امر برزخی باشد را تحمل میکند.
پرسش ...
پاسخ: انسانی که جامع باشد گاهی در نشئه برزخ است گاهی در نشئه دنیاست انسان مادی کسی که قاصر است این فقط در دنیا زندگی میکند کسانی که جامع هستند هم در دنیا زندگی میکنند هم در برزخ زندگی میکنند آنها که جامعاند اینطورند دیگر یک کسی که واقعاً تعارف هم ندارد و شوخی هم نیست و اغراق هم نیست یک شب چهل جا مهمانی میرود این با وجود برزخی میرود دیگر پس معلوم میشود اینها مسلطاند میتوانند هم برزخی زندگی کنند هم مادی زندگی کنند.
پرسش ...
پاسخ: در برزخ که میتواند راه پیدا کند چون به جنت خلد راه پیدا نمیکند خب.
روایت بعدی که علیبن ابراهیم نقل میکند مرفوعه هم هست «حدثنی ابی رفعه قال سئل الصادق (علیه السلام) عن جنة آدم أمن جنان الدنیا کانت أم من جنان الآخرة؟ فقال کانت من جنان الدنیا تطلع فیها الشمس والقمر ولو کانت من جنان الأخر ة ما اُخرج منها أبداً» این هم مشابه آن است «قال فلما اسکنه الله الجنة و أتی جهالة الی الشجرة اخرجه لأن الله خلق خلقة لا تقوی الاّ بالأمر والنهی والغذاء واللبس والاسکان والنکاح و لا یدرک ما ینفعه مما یضره الاّ بالتوقیف فجاءه ابلیس» آن گاه سخن از آمدن ابلیس است روایت دیگری که در صفحه 181 همین جلد اول تفسیر شریف برهان است این است علیبن ابراهیم میگوید: «حدثنی ابی عن ابن ابی عمیر عن ابن مسکان عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال ان موسی (علیه السلام) سأل ربه ان یجمع بینه و بین آدم (علیه الصلاة والسلام)» خب میبینید یک کسی که در مرحله کمال هست این محیط بالدنیا و البرزخ است سؤال کرد که بین او و بین آدم (سلام الله علیه) جمع بشود «فجمع» ذات اقدس الهی بین موسی و آدم جمع کرد «فقال له موسی یا أبه ألم یخلقک الله بیده و نفخ فیک من روحه و أسجد لک الملائکة و أمرک ان لاتأکل من الشجرة فلم عصیته؟» این همه نعمتها را خدا به تو داد چرا معصیت کردی؟ جوابی که آدم (سلام الله علیه) به موسای کلیم میدهد این است «فقال یا موسی بکم وجدت خطیئتی قبل خلقی فی التوراة» فرمود مگر در تورات ذات اقدس الهی این جریان را برای تو بازگو نکرد و نفرمود که قبل از اینکه من به دنیا بیایم این سرگذشت و سرنوشت تدوین شده بود در تورات چند سال این سرگذشت من و جریان من قبل از آفرینش به چند سال آمده؟ «قال بثلاثین الف سنة» در تورات من آمده که سی هزار سال این جریان قبل از خلقت تو بود «قال هو ذلک» فرمود پس وضع در آن سی هزار سال قبل روشن شد که من باید چه کار بکنم «قال الصادق (علیه السلام) فحج آدم موسی» امام صادق (سلام الله علیه) فرمود که حضرت آدم حضرت موسی (سلام الله علیه) را محجوج کرده حجت او را در هم شکست و حجت خود را نافذ کرده است خب این جریان سی هزار سال چه سی هزار سالی است؟ فرمود این خطیئه سی هزار سال قبل محقق شد یا تدوین شد نقشهبرداری شد که من باید این کارها را میکردم تا اینکه به زمین بیایم.
پرسش ...
پاسخ: نه اگر جبر باشد که خطیئه نیست همه این کارها با اختیار خود انسان انجام میگیرد خدا میخواهد که با اختیار زید کاری را انجام بدهد حالا آن روایت بعدی را هم که نفی جبر را به همراه دارد آن را هم میخوانیم.
روایت بعدی که باز از تفسیر امام عسگری (سلام الله علیه) است این است که «قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لما عرف الله ملائکته فضل خیار أُمة محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و شیعة علی (علیه السلام) و خلفائه (علیهم السلام) و احتمالهم فی جنب محبة ربهم ما لا تحتمله الملائکة ابان بنی آدم الأخیار المتقین بالفضل علیهم» همه این فضائل را مشخص کرد «ثم قال فلذلک فاسجدوا لآدم لما کان مشتملاً علی انوار هذه الخلائق الأفضلین ولم یکن سجودهم لآدم انما کان آدم قبلة لهم یسجدون نحوه لله عزّوجل» که این مربوط به ﴿اسْجُدُوْا﴾ است که آدم قبله بود نه مسجود له بلکه مسجود الیه بود در حالا برای اینکه وقت میگذرد این روایت را هم بخوانیم روایتی است که در تفسیر برهان از مرحوم کلینی نقل شده است صفحه 183 مرحوم کلینی «عن علیبن ابراهیم عن ابیه عن علیبن معبد عن واصلبن سلیمان عن عبدالله بن ثنان عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال سمعته یقول أمر الله ولم یشأ وشاء ولم یأمر امر ابلیس أن یسجد لآدم وشاء أن لایسجد ولو شاء لسجد ونهی آدم عن أکل الشجرة وشاء أن یأکل منها ولو لم یشاء لم یأکل» ذات اقدس الهی بالأخره مدیر عامل هستی است هیچ کاری در عالم بدون اراده حق انجام نمیگیرد خب خداوند یک امر تکوینی دارد یک امر تشریعی امر تکوینی او این است که انسان آزاد باشد فرمود ﴿وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ﴾ ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ ﴿وَقُلِ الحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُر﴾ این امر تکوینی است چون ﴿وَقُلِ الحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُر﴾ یا ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ هر کسی مختار است جلوی اختیار را هرگز نمیگیرد جلوی آزادی را هرگز نمیگیرد این آزادی در دین است هیچ کسی مجبور نیست آزاد است اما در محدوده شریعت امر میکند به واجبات نهی میکند از محرمات این میشود نهی تشریعی در نهی تشریعی اراده عبد متخلل است خدا میخواهد که این مکلف با اختیار و اراده خودش این کار را طی کند نخواست هم نخواست چون ذات اقدس الهی روی اراده تکوینی اراده کرده این مکلف آزاد باشد هر راهی را که مکلف رفته روی آزادی است او که روی اراده تکوینی نخواست که انسان یک طرفه باشد که وگرنه میشد جبر او روی اراده تکوینی خواست جن آزاد باشد انسان آزاد باشد هر که خواست آزاد باشد آزادی تکوینی را ذات اقدس الهی به همه داد ولی فرمود که هر راهی را که میخواهید بروید آزادی ولی پایان بعضی از راهها سم است و آتش پایان بعضی از راهها بهشت است و خوب من عقل دادم نقل دادم تا بفهمی کدام راه را بروی برابر آن اراده تکوینی انسان آزاد است جن آزاد است شیطان آزاد است هر راهی را روی آن اراده تکوینی خدا راه را که نبست که نخواست که آدم معصیت نکند نخواست که ابلیس معصیت نکند آزاد او را گذاشت ولی روی اراده تشریعی آن راه را بسته است گرچه آن نشئه نشئه تشریع نبود ولی منظور آن است که اگر یک وقتی اتفاقی میافتد خدا آزاد گذاشته در این بحثهای روز هم باید ملاحظه بفرمایید اگر به آیاتی تمسک میکنند به روایاتی تمسک میکنند میگویند دین به آدم آزادی داده بله دین به آدم آزادی داده اما در نظام تکوین آزادی داده در نظام تشریع که آزادی نداد که انسان عمداً به طرف جهنم برود که فرمود گناه باطنش این است و سم است با سم بازی نکنید با آتش بازی نکنید نکنید این کار را خب اگر یک سلسله آیاتی هست که بشر آزاد است یعنی در انتخاب راه واقعاً آزاد است جلوی هیچ کس را که نمیشود گرفت اینکه میشود جبر اما شرعاً چطور شرعاً هم آدم آزاد است یا شرعاً بنده است وجود مبارک حضرت امیر دارد «الهی کفی بیّ عزاً أن أکون لک عبداً وکفی بیّ فخراً أن تکون لیّ رباً» خدایا افتخار من همین بس که من بنده توام حرف تو را هم گوش میدهم تو راهنمایی میکنی غرض آن است که حالا این روایات را حتماً ملاحظه بفرمایید دیگر تکرار نکنیم چون در بحث سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود مبسوطاً گذشت این مقدار از آن شدت شبهه میکاهد که انسان دست شبهه به دامن انسان نرسد.
«و الحمد لله رب العالمین»
- چگونه وجود مبارک حضرت آدم مثلاً معصیت کرد؟
- این بهشت کجا بود دنیا بود آخرت بود؟
- در نظام تکوین اگر چیزی به کمال نرسد ظلم است.
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الجَنَّةَ فَکُلاَ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ٭ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُرِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ ٭ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ﴾
گرچه بحث آدم (سلام الله علیه) و ورود او و حضرت حوا به بهشت و آن شجره منهی عنها و مانند آن در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مبسوطاً بحث شد اما شاید الآن در حدود پانزده سال قبل بحث شده مثلاً الآن فاصله زیاد شده بعضی از آقایان حضور نداشتند و همه آن بحثها را هم نمیشود اینجا بازگو کرد لکن بعضی از آن بحثها اینجا طرح میشود تا از آن شدت اشکال و آن سولت شبهه بکاهد.
الآن مهمترین شبههای که اشکالها را آسیب میرساند و از این سؤالها معلوم میشود یکی این است که چگونه وجود مبارک حضرت آدم مثلاً معصیت کرد؟ اگر برابر سورهٴ مبارکهٴ «طه» باشد که نسیان است به عقیده ما گناه برای انبیا ممنوع است چه سهواً چه خطائاً بنابراین آن ﴿فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾ . گرچه از شدت شبه ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ میکاهد ولی باز همچنان شبهه باقی است سؤال دیگر این است که.
پرسش ...
پاسخ: بله حالا منظور آن است که از جمعبندی این آیات یک مقداری از شبهه میکاهد.
و سؤال دیگر این است که این بهشت کجا بود دنیا بود آخرت بود؟ و مانند آن حالا بعضی از مطالب گرچه قبلاً بازگو شد حالا یک مقدار هم مثلاً با گذشت این فاصله زمانی اجمالاً بازگو میشود و بعضی از روایات خوانده میشود که بالأخره آدم یا به نتیجه روشنی میرسد یا لااقل دامن او از این شبههها و اشکالات روز نجات پیدا میکند بالأخره احدی الحسنیین نصیب انسان میشود یا به یک نتیجه قطعی میرسد که این خیلی سخت است یا لااقل دست شبهه از دامن او کوتاه میشود اگر دست خود آدم به دامن مطلب نرسد که به جایی برسی و نتیجه قاطعی دست یابیم لااقل شبهه دامان ما را رها میکند الآن ما یک مشکلی داریم که چگونه وجود مبارک آدم (سلام الله علیه) معصیت کرده است؟ ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ این یعنی چه؟ وقتی برخورد میکنیم به سورهٴ مبارکهٴ «طه» که قبل از سوره «بقره» نازل شد و در مکه نازل شد آنجا میبینیم این عصیان به صورت نسیان در میآید نه عمد فرمود: ﴿فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾ .
پرسش ...
پاسخ: بله حالا وقتی که نسیان شد معلوم میشود که «ظلم کل شیء بحسبه» در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» دارد که ﴿کِلْتَا الجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ از سورهٴ مبارکهٴ «کهف» میفهمیم که اینکه ذات اقدس الهی این قصه را نقل میکند میفرماید که دوتا باغ بود که هر دو ثمربخش بود هم در حقیقت باغداری بود هم کشاورزی هم خود درختان مثمر بودند هم زیر این درختها بذر افشانی میشد و مزرعه میشد این را در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» بیان کرد که خود این درختها مثمر بودند زیر این درختها هم کشاورزی میشد بعد فرمود: ﴿وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ هیچ کدام از این دوتا درخت ظالم نبودند این ظلم در این گونه از موارد معنای لغوی خاص خود را دارد ظلم یعنی نقص اگر چنانچه انسان در محدوده تکلیف آن کمالات و سعادتهای خود را ناقص کند ظلم است در نظام تکوین اگر یک چیزی به کمال نرسد ظلم است و اگرنه ظلم تشریعی که حرمت تشریعی دارد که برای باغ و درخت فرض ندارد در حالی که خدا در کهف فرمود که ﴿کِلْتَا الجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ ما از اینجا میفهمیم که «ظلم کل شیء بحسبه» ظلم هر عالمی هم مناسب آن عالم است اگر در نشئه تکلیف باشد ظلم هم یک معنای معهود را دارد که حرمت شرعی را به همراه دارد اگر در محدوده تکلیف نباشد به معنای نفس است این نفس یک امر مشترکی است بین تکوین و تشریع بین قبل از تکلیف و بعد از تکلیف بعد از اینکه ذات اقدس الهی میفرماید ﴿فَنَسِیَ﴾ ما میفهمیم که آن ﴿وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ عمد نبود حالا اگر کسی بپرسد که گناهان برای انبیا ممنوع است چه عمداً چه سهواً این سخن حق است این اشکال بجاست ولی برابر همان سوره «طه» و برابر سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این جریان برای قبل از نبوت بود وجود مبارک حضرت آدم هنوز پیغمبر نشده بود این دو مطلب یک مقدار ببینید اشکال سبکتر میشود بعد یک کسی ممکن است سؤال بکند اشکال بکند یک اشکال واردی هم هست که بالأخره قبل النبوه و بعد النبوه به عقیده ما اینها معصوماند اینچنین نیست که اینها مثلاً قبل از نبوت بتوانند آزاد باشند و قبل از تکلیف مثلاً آزاد باشند بعد از تکلیف نه اینها قبل از تکلیف هم همینطورند جوابش این است که یک وقت است که تکلیف هست عالم عالم شریعت، هست دین هست، کتاب هست، سنت هست و این شخص نابالغ است مثل امام (سلام الله علیه) که در دوران کودکی هم معصوم است یعنی خلاف نمیکند ولی نشئه نشئله تلکیف است دینی هست شریعتی هست ولی او هنوز بالغ نشده در چنین مواردی گفته میشود که معصومین (علیهم السلام) در دوران کودکیشان هم معصوماند خلاف نمیکنند ولی اگر اصلاً تکلیف نباشد یعنی نشئه هنوز نشئه نبوت نیامده هیچ کسی پیغمبر نشده هیچ کتابی نیامده هیچ دینی نیامده چنین جریانی دیگر اصلاً سخن از تحریم و امثال ذلک نیست و اولین پیغمبر برای نسل کنونی وجود مبارک حضرت آدم (سلام الله علیه) است اگر نسلهای قبل بودند چه اینکه ظواهر بعضی از روایات تأیید میکند اینها منقرض شدند البته در بعضی از روایات دارد که قبل از آدم، آدمی بود قبل از عالم عالمی بود و آن روایات که دارد تا به الف میرسد الف آدم بود در روایت دیگر دارد فعلاً ما در هشتمین عالم هستیم حالا هر عالمی چند تا آدم داشت حسابش جداست این جریان زمین آفرینش این حساب یک میلیون سال و یک میلیارد سال و یک بیلیارد سال و یک بیلیون سال نیست ولی نسل فعلی نسل حضرت آدم و حوایند قبلاً هر چه بود منقرض شد این نسل فعلی بشر که بیش از پنج میلیاردند اینها از یک پدر و یک مادرند برابر آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که خواندیم اگر اولین پیغمبر در این محدوده وجود مبارک حضرت آدم است و حضرت آدم هنوز پیغمبر نشد هنوز دینی نیامد هنوز شریعتی نیامد پس حرمت و وجوب تشریعی نیست پس معصیتی اصلاً در کار نیست میبینید انسان یک مقدار سبکتر میشود اگر دست آدم به یک مطلب عمیق نرسد که حرف آخر را بزند لا اقل دست شبهه از دامن آدم قطع میشود دیگر آدم راحت است آن گزندگی که در درون خود احساس میکند از او نجات پیدا میکند خب این شده سه مرحله و سه بخش وقتی به روایات مراجعه میکنید میبینید روایات چند طایفه است یک طایفه دارد که این بهشتی که وجود مبارک آدم و حوا (سلام الله علیه) در آن بهشت بودند این بهشت دنیا بود که شمس و قمر در او طلوع میکند نه بهشت آخرت برای اینکه بهشت آخرت هر کسی رفت بیرون نمیآید و این بهشت دنیا بود که شمس و قمر در او طلوع میکند این یک مطلب وقتی شما به آیات میرسید میبینید که این سه مقطع وجودی را که یکی دنیاست یکی برزخ است یکی قیامت کبرا دو گونه تقسیم میکنند گاهی این برزخ را به حساب آخرت میآورند میگویند دنیا که تمام شد آخرت شروع میشود این برزخ جرء آخرت است برای اینکه خیلی از احکام آخرت در برزخ هست تکلیف نیست خیلی از حقایق برای آدم روشن میشود «روضة من ریاض الجنة» است یا «حفرة من حفر النیران» است و مانند آن پس به این حساب برزخ جزء آخرت است ولی وقتی قیامت را حساب میکنیم و افراد وارد نشئه قیامت میشوند میبینید برزخ را جزء زمین و محدوده زمین حساب میکنند یعنی وقتی افراد از برزخ وارد قیامت کبرا شدند وزنده شدند از آنها سؤال میکنند ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ ٭ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْأَلِ العَادِّینَ﴾ آنها سؤال میکنند چه مدت در برزخ بودید؟ اینها میگویند برای ما خیلی روشن نیست آنهایی که رقم شمارند و شمارهها نزد آنهاست از آنها بپرسید جریان برزخ را جزء محدوده زمین حساب میکنند با اینکه برزخ در زمین نیست بالأخره انسان وقتی رحلت کرده است بین الدنیا و الاخرة است میبینید جهنمی که در برزخ هست در دریا هم هست برزخ و قبر از امام (علیه السلام) سؤال میکنند که قبر از چه زمانی شروع میشود؟ فرمود: «و منذ ما البرزخ» برزخ از چه زمانی شروع میشود؟ فرمود: «منذ القبر» که ما چهار عالم نداریم یک دنیا یک عالم قبر یک عالم برزخ یک عالم قیامت برزخ و قیامت یک عالم است از حضرت که سؤال میکنند برزخ از چه زمانی شروع میشود؟ میفرماید: «القبر منذ حین موته» همین که آدم وارد قبر شد وارد برزخ شد خب آتش برزخی که گوشه از گوشههای قیامت است در استخر هم هست در دریا هم هست در بحر هم هست در نهر هم هست در زمین هم هست حالا اگر کسی آدم فاسدی بود نظیر فرعون ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الیَمِّ﴾ آن هم «حفرة من حفر النیران» دارد شما در جریان طوفان نوح (سلام الله علیه) که ملاحظه میفرمایید میبینید که ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ نه ثم ادخلوا نه و ادخلوا فرمود اینها غرق شدند بلافاصله رفتند در آتش خب پس معلوم میشود یک آتشی هست که در آب هم هست اینجا که با ثم عطف نفرمود فرمود: ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ یعنی آن خطیئاتی که داشتند و گناهانی که داشتند غرق شدند بعد هم بعد از غرق مستقیماً رفتند در آتش خب اینکه قبر «حفرة من حفر النیران» در آتش و در دریا هم هست آن کسی که فکر میکند که انسان را در همین خاک که گذاشتند حتماً سؤال و جواب در همین خاک هست و حرف باید بزنند یا ضبط صوت بگذارند او در حقیقت خیال میکند برزخ جزء دنیاست احکام دنیا را دارد ولی نه بهشت آنهایی هم که اصحاب اخدودند سوختند، سوختند و رفتند «روضة من ریاض الجنة» همانجا که جسدشان خاک بود همانجا «روضة من ریاض الجنة» بود حالا آنها را کسی دفن نکرد که بنابراین برزخ در خیلی از احکام جریان قیامت بر او بار است وقتی جریان قیامت بر او بار بود ما مادامی که در دنیا هستیم برزخ را طلیعه آخرت میدانیم و جزء احکام آخرت است وقتی وارد قیامت کبرا شدیم برزخ جزء محدوده زمین است به دلیل اینکه از یکدیگر سؤال میکنند ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ﴾ خب در پایان سورهٴ مبارکهٴ «یونس» هست ظاهراً که در آنجا دارد که ﴿خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّماوَاتُ وَالأَرْضُ﴾ این ﴿مَا دَامَتِ السَّماوَاتُ وَالأَرْضُ﴾ را گفتند برای برزخ است برای اینکه قیامت که سماوات و ارض بساطش برچیده شد تمام نجوم تکویر شدند تناسل نجوم شد منطمس شدند و مانند آن در برزخ یک شمس و قمر مناسب با آن عالم هست ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ﴾ نیست نه این نیامده هنوز ﴿وَالأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ القِیَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ بساط آسمان و زمین در قیامت کبرا برچیده میشود نه در برزخ منتها در برزخ یک آسمان و زمین مناسب خاص خود را دارد اگر گفته شد شمس و قمر، شمس و قمری است که مناسب با عالم برزخ است در آنجا هست لذا در بخشهایی که مربوط به جنت برزخی است دارد که اینها آنجا راحتاند و صبح و شام غذای آنها ﴿لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیّاً﴾ این بکره و عشی که روزی دو مرتبه به اینها غذا میدهند این مربوط به جنت برزخی است یا دارد ﴿أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ اینها خواب قیلوله دارند در بهشت که کسی نمیخوابد خواب نیست اصلاً این قیلوله بودن برای جنت برزخی است خب پس برزخ قیلوله هست عشیه هست بامداد هست و مانند آن سماوات و ارض هست ممکن است که این شمس و قمری که هست برای جریان برزخی باشد این یک، در حد یک احتمال این یک و این هم که در روایت دارد این بهشت از بهشتهای دنیاست برای اینکه برزخ از یک لحاظ به حساب دنیا میآید برابر اینکه ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ﴾ خُب چرا این احتمال منقدح است که منظور از این بهشت بهشت برزخی باشد و منظور از شمس و قمر شمس و قمر برزخی باشند؟ به دلیلی طایفه دیگر از روایات که وقتی سؤال میکنند این درخت چه درختی است؟ میفرماید شجره علم اهل بیت است خب آن شجره علم اهل بیت که در باغ سرندیب و امثال سرندیب نیست وقتی از امام (سلام الله علیه) سؤال میکنند این شجره منهی عنها چه چیزی بود؟ حضرت فرمود این شجره علم بود این علم مخصوص اهل بیت است کسی حق ندارد از او استفاده بکند اگر کسی از این درخت بخواهد استفاده کند باید خدا اجازه بدهد خدا به اهل بیت (علیهم السلام) اجازه داد به دیگری اجازه نداد به این مقام برسد میبینید تفاوت این دوتا روایتها چقدر است؟ خب آن روایت کمک میکند به اینکه انسان احتمال بدهد این شجره، شجره معنوی است نه مادی وقتی معنوی بود احتمال میدهد که آن جنت جنت برزخی باشد نه دنیای وقتی جنت، جنت برزخی بود دیگر سخن از دنیا و تکلیف و امر و نهی و نسیان و عصیان رخت برمیبندد اگر ما به طور قاطع نتوانیم به یکی از این راهها برسیم به طور قاطع دست شبهه از دامن ما کوتاه میشود و نجات پیدا میکنیم این یک گزندگی در ما نیست یک وقت است که انسان گرفتار شبهه است حتماً باید پاسخ بدهد که به صورت جزم برای او مسلم باشد دنیا بود یک بعد النبوه بود دو ظرف ظرف تکلیف بود سه امر و نهی تشریعی است چهار آن گاه بدهکار میشود باید جواب بپردازد آدم گیر میکند ولی وقتی خود این روایات به کمک آن آیات یک مقدار راه احتمال عقلایی را باز کرد اگر ما دستمان به دامنه مطلب نرسد که بتوانیم حرف آخر را بزنیم که آن کار خیلی سخت است لااقل دست شبهه از دامن فکر ما قطع میشود آدم نجات پیدا میکند حالا.
پرسش ...
پاسخ: بله این حجت داشتن برای محدوده احتجاج است در دنیا و در ظرف تکلیف جا برای احتجاج است آن گاه در چنین محدودهای دوتا حجت ذات اقدس الهی دارد یکی نبوت است از بیرون یکی عقل و فطرت است از درون حالا اگر چنانچه اصلاً جا برای احتجاج نبود هنوز جا برای نبوت نبود آن گاه این سخنها که مثلاً آدم (سلام الله علیه) معصیت کرده است چیست؟
مطلب دیگری که در بحث دیروز گفته شد مستحضرید که مسائل عملی به ظنون و اصالت عدم غفلت و اصالت عدم سهو و اصالت عدم نسیان و امثال ذلک وابسته است که تشبیه شد به تلی از شن اما این تلی از شن روی یک زمین مستحکمی استوار است و آن اصول اعتقادی است آن اصول اولیه و اصول اعتقادی اینکه گفته «ظنیّة الطریق لا ینافی قطعیة الحکم» را برای اینکه مبنای قوی و برهانی هست که در اصول دین انسان برهان قوی دارد در اینکه این امور حجتاند دلیل قوی دارد در اینکه راه همین است که باید به این عمل بکند دلیل قوی است منتها این امور امور ظنی است مثل اینکه ما در خیلی از مسائل به متخصصین فن مراجعه میکنیم و در آنجا ما یقین نداریم ولی حرف آنها را گوش میدهیم ولی اینکه حرف متخصصین هر رشته را گوش میدهیم در عین حال که به جزئیات یقین نداریم سرش آن است که پشتوانه این عمل کردنها آن ادله قطعی است که ما نیازمندیم برای درمان خودمان به طبیب مراجعه کنیم برای ساختن راه و بیابان و خیابانمان به متخصصین فنی مراجعه کنیم در هر رشتهای چون آن اصول قطعی است بنابراین در این امور فرعی به استناد آن امور قطعی عمل میکنیم ولو در این امور فرعی یقین پیدا نکنیم حالا تبرکاً بعضی از روایاتی که در تفسیر شریف برهان آمده در زمینه بهشت و این شجره منهی عنها و مانند آن که اینها معمولاً در بحث سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت یک مختصری از این روایات را بخوانیم شما حتماً اگر مایل باشید به بحثهای روایی جلد اول تفسیر برهان مراجعه بفرمایید و بخشی از روایات هم که مربوط به آیات محل بحث است یعنی سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هم مراجعه بفرمایید تا لااقل یک مقداری از این شبهه کاسته بشود وقتی از شبهه کاسته شد آدم راحت است ما موظفیم جلوی شبهه را بگیریم نه موظفیم همه اسرار قرآن را بفهمیم خیلی از چیزهاست که مربوط به ما نیست میبینید دیگر انسان قدم به قدم دچار سؤال است.
پرسش ...
پاسخ: عقل میفرماید که این کاری را که مولی دستور داده است بر خلافش نکن عقل طریق است عقل سراج است نه صراط در بحثهای قبل به عرضتان رسید که صراط داریم که دین است عقل سراج است چراغ خوبی است و دین صراط است اگر صراطی نیامده خب عقل ما را به چه چیزی هدایت کند اگر قبل از تکلیف است یک سلسله اموری است مربوط به دنیای آدم اما آنچه که مربوط به مسئله قیامت است مربوط به مسئله سؤال و جواب است مربوط به تطایر کتب است و مانند آن، آن هنوز نیامده عقل یک راهنمای خوبی است سراج خوبی است برای صراط ولی هنوز صراط نیامده عقل برای محدوده داخلی خود زندگی دنیایی آن وقت چراغ خوبی است.
پرسش ...
پاسخ: امرش آخر امر تشریعی نبوده به چه کسی امر کرد.
حالا اجازه بدهید این روایتهایی که در تفسیر شریف برهان جلد اول صفحه 178 به بعد است بخوانیم معلوم میشود که این حداقل به دو طایفه از روایات میرسیم یکی اینکه ظاهر این بهشت بهشت دنیاست شمس و قمر دارد یکی هم اینکه این شجره منهی عنها شجره علم اهل بیت است.
البته اولین روایت را از تفسیر منسوب به وجود مبارک امام عسگری (سلام الله علیه) است که سندش محل بحث است البته در آن حدیث دارد که ﴿وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ﴾ این شجره العلم «شجرة العلم شجرة علم محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و آل محمد (علیهم الصلاة و علیهم السلام) الذین آثرهم الله عزّوجلّ بها دون خلقه» هیچ کس حق ندارد از آن شجره علم استفاده کند «فقال تعالی ﴿وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ﴾ شجرة العلم فانها لمحمد و آله خاصة (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دون غیرهم و لا یتناول منها بأمر الله الا هم» فقط اینها مأذوناند از این شجره استفاده کنند «و منها ما کان یتناوله النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و علی و فاطمه و الحسن و الحسین (علیهم السلام) بعد اطعامهم الیتیم و المسکین و الاسیر» تازه آنها هم این طور نیست که هر وقت دستشان بخواهد برسد برسد این طور نیست اینها هم بعد از یک سلسله ایثار دستشان میرسد یعنی بعد از اینکه برابر آیه سوره «انسان» عمل کردهاند تازه از آن علم بهره به آنها میرسد «حتی لم یحسّوا بعد بجوع ولا عطش ولا تعب ولا نصب» بعد از اینکه از آن شجره نوشیدند و استفاده کردند و تغذیه کردند دیگر احساس گرسنگی نکردند دیگر احساس تشنگی نکردند دیگر احساس تعب و نصب نکردند همان چهار وصفی که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» بود برای اینها آمده ﴿إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی ٭ وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَی﴾ «و هی شجرة تمیزت بین أشجار الجنة» خب کدام جنّت است که یک چنین شجرهای دارد؟ «إن سائر أشجار الجنّة، کان کل نوع منها یحمل نوعا من الثمار و المأکول» هر درختی از درختهای بهشت یک میوه میدهد «و کانت هذه الشجرة و جنسها» این درخت استثنائاً و هم جنس او هم نوع او «تحمل البر و العنب و التین و العناب و سائر انواع الثمار و الفواکه و الاطعمة» انواع خوراکیها و غذاها در آن درخت است همان یک درخت «فلذلک اختلف الحاکون بذکر الشجرة» اگر مورخان یا مفسران در تعیین این شجره اختلاف کردند بعضیها گفتهاند گندم است درخت گندم بود البته اینها را میگویند نجم نه شجر شجر به معنای جامع شاید اینها را هم شامل بشود ﴿وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ﴾ آنکه ریشه و امثال ذلک دارد به آن میگویند شجر آن که نه در حدّ خوشه است به آن میگویند نجم ﴿وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ﴾ اینها مقابل هماند گندم و جو و برنج را میگویند نجوم نجم نه شجر و اشجار ولی اگر حاکیها و مورخان و مفسران اختلاف دارند «فقال بعضهم هی برة و قال آخرون هی عنبة و قال آخرون هی تینة و قال آخرون هی عنابة» برای همین جهت است همه راست میگویند برای اینکه این درخت همه این میوهها را میدهد.
روایت دیگری که از ابالصلت نقل شده است از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) سؤال میکند که مورخان و مفسران و مانند آن به طور گوناگون معنا کردهاند کدام یک از اینها درست است فرمود همهاش درست است برای اینکه آن درخت یک درختی است که همه این میوهها را میدهد خب.
پرسش ...
پاسخ: حالا ملاحظه بفرمایید لازم نیست تجسم پیدا کرده باشد ما باید تعقل بکنیم یک قدری جلوتر برویم ببینم که آنجا چه خبر است .... (انتهینوار)
بعد خوب روشن میشود یک وقت اگر موفق نشد دست شبهه از دامن او کوتاه میشود این حداقل فایده است که انسان خیال نکند که یک نشئهای بود بعد النبوة بود بعد التکلیف بود نهیی بود و وجود مبارک حضرت آدم با اینکه از مخلصین بود امتثال نکرد این طور است حالا.
بعدیاش «قال الله تعالی ﴿وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ﴾» پس این شجره شجره علم بود و ذات اقدس الهی به آدم و حوا (سلام الله علیهما) فرمود: «﴿وَلاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ﴾ تلتمسان بذلک درجة محمد و آل محمد و فضلهم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فان الله تعالی خصهم بهذه الدرجة دون غیرهم وهی الشجرة التی من تناول منها بإذنالله عزّوجل اُلهم عِلم الأولین و الآخرین» اینکه درباره وجود مبارک امام باقر آمده است باقر علوم الأولین و الآخرین درباره سایر ائمه هم همین طور است منتها فرصتی پیدا نکردند «اُلهم علم الأولین و الأخرین من غیر تعلم و من تناول منها بغیر اذن خاب من مراده و عصی ربه» این به مقصد نمیرسد خب بنابراین اگر چنانچه جریان حضرت آدم مطرح است یعنی دیگر حضرت آدم به آن اوج اهل بیت نرسیده است این میشود ظلم این میشود نقص «﴿فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ﴾ بمعصیتکما و التماسکما درجة قد أوثر بها غیرکما» غیر از شما کسانی هستند که باید به این درجه برسند شما درجهتان این نیست این حدیث میبینید یک فضای دیگری جلوی آدم باز میکند وقتی شجره شجره علم شد قهراً آن باغش هم باغ دنیایی نیست و این انگور و خرما و نمیدانم عنب و عناب و اینها هم امثال ذلک نیست حالا نحوه ورود شیطان و اینها که بحث دیگر است که ملاحظه بفرمایید.
روایت دیگری که در همین کتاب هست صفحه 180 این بابویه (رحمه الله) «قال حدثنا محمد بنالحسن (رحمهالله) قال حدثنا محمد بنالحسن الصفار عن ابراهیم بن هاشم عن عثمان عن الحسن بن بسام عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال سألته عن جنة آدم فقال جنة آدم من جنان الدنیا تطلع فیه الشمس و القمر و لو کانت من جنان الخلد ما خرج منها أبداً» از این تغابن که قاطع شرکت است برمیآید که منظور از این دنیا در مقابل آن جنة الخلد است نه دنیا در مقابل برزخ باشد یعنی آن جنت خلد نبود که به متقیان و مؤمنان وعده میدهند چون اگر کسی وارد جنّت خد بشود هرگز بیرون نمیآید و انسان وقتی وارد قیامت شد جریان برزخ جزء محدوده زمین به حساب میآید به دلیل اینکه در قرآن از آنها سؤال میکنند: ﴿کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ﴾ خب پس اگر در طایفهای از این نصوص آمده است که این بهشت از بهشت دنیاست نه یعنی بهشت دنیای طبیعی که در مقابل برزخ باشد احتمال اینکه یک امر برزخی باشد را تحمل میکند.
پرسش ...
پاسخ: انسانی که جامع باشد گاهی در نشئه برزخ است گاهی در نشئه دنیاست انسان مادی کسی که قاصر است این فقط در دنیا زندگی میکند کسانی که جامع هستند هم در دنیا زندگی میکنند هم در برزخ زندگی میکنند آنها که جامعاند اینطورند دیگر یک کسی که واقعاً تعارف هم ندارد و شوخی هم نیست و اغراق هم نیست یک شب چهل جا مهمانی میرود این با وجود برزخی میرود دیگر پس معلوم میشود اینها مسلطاند میتوانند هم برزخی زندگی کنند هم مادی زندگی کنند.
پرسش ...
پاسخ: در برزخ که میتواند راه پیدا کند چون به جنت خلد راه پیدا نمیکند خب.
روایت بعدی که علیبن ابراهیم نقل میکند مرفوعه هم هست «حدثنی ابی رفعه قال سئل الصادق (علیه السلام) عن جنة آدم أمن جنان الدنیا کانت أم من جنان الآخرة؟ فقال کانت من جنان الدنیا تطلع فیها الشمس والقمر ولو کانت من جنان الأخر ة ما اُخرج منها أبداً» این هم مشابه آن است «قال فلما اسکنه الله الجنة و أتی جهالة الی الشجرة اخرجه لأن الله خلق خلقة لا تقوی الاّ بالأمر والنهی والغذاء واللبس والاسکان والنکاح و لا یدرک ما ینفعه مما یضره الاّ بالتوقیف فجاءه ابلیس» آن گاه سخن از آمدن ابلیس است روایت دیگری که در صفحه 181 همین جلد اول تفسیر شریف برهان است این است علیبن ابراهیم میگوید: «حدثنی ابی عن ابن ابی عمیر عن ابن مسکان عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال ان موسی (علیه السلام) سأل ربه ان یجمع بینه و بین آدم (علیه الصلاة والسلام)» خب میبینید یک کسی که در مرحله کمال هست این محیط بالدنیا و البرزخ است سؤال کرد که بین او و بین آدم (سلام الله علیه) جمع بشود «فجمع» ذات اقدس الهی بین موسی و آدم جمع کرد «فقال له موسی یا أبه ألم یخلقک الله بیده و نفخ فیک من روحه و أسجد لک الملائکة و أمرک ان لاتأکل من الشجرة فلم عصیته؟» این همه نعمتها را خدا به تو داد چرا معصیت کردی؟ جوابی که آدم (سلام الله علیه) به موسای کلیم میدهد این است «فقال یا موسی بکم وجدت خطیئتی قبل خلقی فی التوراة» فرمود مگر در تورات ذات اقدس الهی این جریان را برای تو بازگو نکرد و نفرمود که قبل از اینکه من به دنیا بیایم این سرگذشت و سرنوشت تدوین شده بود در تورات چند سال این سرگذشت من و جریان من قبل از آفرینش به چند سال آمده؟ «قال بثلاثین الف سنة» در تورات من آمده که سی هزار سال این جریان قبل از خلقت تو بود «قال هو ذلک» فرمود پس وضع در آن سی هزار سال قبل روشن شد که من باید چه کار بکنم «قال الصادق (علیه السلام) فحج آدم موسی» امام صادق (سلام الله علیه) فرمود که حضرت آدم حضرت موسی (سلام الله علیه) را محجوج کرده حجت او را در هم شکست و حجت خود را نافذ کرده است خب این جریان سی هزار سال چه سی هزار سالی است؟ فرمود این خطیئه سی هزار سال قبل محقق شد یا تدوین شد نقشهبرداری شد که من باید این کارها را میکردم تا اینکه به زمین بیایم.
پرسش ...
پاسخ: نه اگر جبر باشد که خطیئه نیست همه این کارها با اختیار خود انسان انجام میگیرد خدا میخواهد که با اختیار زید کاری را انجام بدهد حالا آن روایت بعدی را هم که نفی جبر را به همراه دارد آن را هم میخوانیم.
روایت بعدی که باز از تفسیر امام عسگری (سلام الله علیه) است این است که «قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لما عرف الله ملائکته فضل خیار أُمة محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و شیعة علی (علیه السلام) و خلفائه (علیهم السلام) و احتمالهم فی جنب محبة ربهم ما لا تحتمله الملائکة ابان بنی آدم الأخیار المتقین بالفضل علیهم» همه این فضائل را مشخص کرد «ثم قال فلذلک فاسجدوا لآدم لما کان مشتملاً علی انوار هذه الخلائق الأفضلین ولم یکن سجودهم لآدم انما کان آدم قبلة لهم یسجدون نحوه لله عزّوجل» که این مربوط به ﴿اسْجُدُوْا﴾ است که آدم قبله بود نه مسجود له بلکه مسجود الیه بود در حالا برای اینکه وقت میگذرد این روایت را هم بخوانیم روایتی است که در تفسیر برهان از مرحوم کلینی نقل شده است صفحه 183 مرحوم کلینی «عن علیبن ابراهیم عن ابیه عن علیبن معبد عن واصلبن سلیمان عن عبدالله بن ثنان عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال سمعته یقول أمر الله ولم یشأ وشاء ولم یأمر امر ابلیس أن یسجد لآدم وشاء أن لایسجد ولو شاء لسجد ونهی آدم عن أکل الشجرة وشاء أن یأکل منها ولو لم یشاء لم یأکل» ذات اقدس الهی بالأخره مدیر عامل هستی است هیچ کاری در عالم بدون اراده حق انجام نمیگیرد خب خداوند یک امر تکوینی دارد یک امر تشریعی امر تکوینی او این است که انسان آزاد باشد فرمود ﴿وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ﴾ ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ ﴿وَقُلِ الحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُر﴾ این امر تکوینی است چون ﴿وَقُلِ الحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُر﴾ یا ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ هر کسی مختار است جلوی اختیار را هرگز نمیگیرد جلوی آزادی را هرگز نمیگیرد این آزادی در دین است هیچ کسی مجبور نیست آزاد است اما در محدوده شریعت امر میکند به واجبات نهی میکند از محرمات این میشود نهی تشریعی در نهی تشریعی اراده عبد متخلل است خدا میخواهد که این مکلف با اختیار و اراده خودش این کار را طی کند نخواست هم نخواست چون ذات اقدس الهی روی اراده تکوینی اراده کرده این مکلف آزاد باشد هر راهی را که مکلف رفته روی آزادی است او که روی اراده تکوینی نخواست که انسان یک طرفه باشد که وگرنه میشد جبر او روی اراده تکوینی خواست جن آزاد باشد انسان آزاد باشد هر که خواست آزاد باشد آزادی تکوینی را ذات اقدس الهی به همه داد ولی فرمود که هر راهی را که میخواهید بروید آزادی ولی پایان بعضی از راهها سم است و آتش پایان بعضی از راهها بهشت است و خوب من عقل دادم نقل دادم تا بفهمی کدام راه را بروی برابر آن اراده تکوینی انسان آزاد است جن آزاد است شیطان آزاد است هر راهی را روی آن اراده تکوینی خدا راه را که نبست که نخواست که آدم معصیت نکند نخواست که ابلیس معصیت نکند آزاد او را گذاشت ولی روی اراده تشریعی آن راه را بسته است گرچه آن نشئه نشئه تشریع نبود ولی منظور آن است که اگر یک وقتی اتفاقی میافتد خدا آزاد گذاشته در این بحثهای روز هم باید ملاحظه بفرمایید اگر به آیاتی تمسک میکنند به روایاتی تمسک میکنند میگویند دین به آدم آزادی داده بله دین به آدم آزادی داده اما در نظام تکوین آزادی داده در نظام تشریع که آزادی نداد که انسان عمداً به طرف جهنم برود که فرمود گناه باطنش این است و سم است با سم بازی نکنید با آتش بازی نکنید نکنید این کار را خب اگر یک سلسله آیاتی هست که بشر آزاد است یعنی در انتخاب راه واقعاً آزاد است جلوی هیچ کس را که نمیشود گرفت اینکه میشود جبر اما شرعاً چطور شرعاً هم آدم آزاد است یا شرعاً بنده است وجود مبارک حضرت امیر دارد «الهی کفی بیّ عزاً أن أکون لک عبداً وکفی بیّ فخراً أن تکون لیّ رباً» خدایا افتخار من همین بس که من بنده توام حرف تو را هم گوش میدهم تو راهنمایی میکنی غرض آن است که حالا این روایات را حتماً ملاحظه بفرمایید دیگر تکرار نکنیم چون در بحث سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود مبسوطاً گذشت این مقدار از آن شدت شبهه میکاهد که انسان دست شبهه به دامن انسان نرسد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است