- 7
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 166 تا 169 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 166 تا 169 سوره آلعمران"
بهانههای گوناگون منافقین برای روی گرداندن از قتال
عدم دلالت حضور مجاهدین در جبهه بر کشته شدن آنها
تفاوت شهادت فی سبیل الله با مرگ عادی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَا أَصَابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَلِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿166﴾ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا وَقِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَتَّبَعْنَاکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَانِ یَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا یَکْتُمُونَ ﴿167﴾ الَّذِینَ قَالُوا لإِخْوانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿168﴾ وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ﴿169﴾
دلیل تکرار ﴿لِیَعْلَمَ﴾ در آیه شریفه
در این کریمهای که چند روز بحث شد چند نکتهای هم مانده است و آن این است که فرمود: ﴿وَمَا أَصَابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَلِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ ٭ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا﴾ گفتند که تکرار کلمه ﴿لِیَعْلَمَ﴾ که این جملهها را از هم جدا میکند، برای آن است که نفرماید «ولیعلم المؤمنین والذین نافقوا» اینها را قرین هم ذکر نکند، اهمیت ایمان اقتضا میکند که همانطوری که مؤمن، از منافق مرزشان جداست، در تعبیر، هم با دو جمله جدای از هم یاد بشوند، بفرماید: ﴿وَلِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ ٭ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا﴾ نفرماید «ولیعلم المؤمنین والذین نافقوا» این سرّ تکرار کلمهٴ ﴿لِیَعْلَمَ﴾.
و اما اینکه به منافقین گفتند ﴿قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا﴾ آنها جواب اینچنین گفتند ﴿لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَتَّبَعْنَاکُمْ﴾، این ﴿لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً﴾ را هم بعضی احتمال دادند به این معنا باشد که ما آیین جنگ کردن را نمیدانیم، اگر ما آیین جنگ کردن را بلد بودیم، میآمدیم . البته این احتمال، بعید است، برای اینکه اینها در جنگ بدر شرکت داشتند عدّهای از اینها و در جاهلیت، جنگهای فراوانی کرده بودند، اینچنین نبود که اینها بتوانند بهانهای بیاورند که مسموع باشد، گرچه این احتمال را بعضی از مفسّرین ذکر کردند.
بهانههای گوناگون منافقین برای روی گرداندن از قتال
نکته بعدی آن است که از بس اینها از قتال، روبرگرداناند که نگفتند «لو نعلم قتالاً لقاتلنا»، حالا این ﴿لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً﴾ به هر معنایی تفسیر شد: یا به معنای اینکه ما میدانیم جنگ اتّفاق نمیافتد و کار با مذاکره حل میشود، اگر بدانیم جنگی اتفاق میافتد ما شرکت میکنیم. یا اینکه اگر ما بدانیم این جنگ است [و] یک جنگ برابر هست شرکت میکنیم ولی این جنگ نابرابر هست و القای نفس در تهلکه است، این را نمیگویند جنگ [بلکه] این را میگویند یکسره به طرف مرگ رفتن. هر معنایی که برای ﴿لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً﴾ ذکر شد، میبینیم جواب هماهنگ نیست یعنی منافق حاضر نیست که بگوید اگر مسلّم بشود که جنگی اتفاق میافتد یا این جنگ، جنگ برابر باشد من هم میجنگم، نگفتند «لو نعلم قتالاً لقاتلنا معکم» [بلکه] گفتند ﴿لاَتَّبَعْنَاکُمْ﴾ که باز تحاشی دارند از اینکه کلمهٴ قتال را نام ببرند، با اینکه نظم صناعی اقتضا میکند که اگر آنها بدانند این جنگ، جنگ برابر است و جنگی اتّفاق میافتد، آنها هم در مقاتله شرکت کنند ولی نگفتند ما در مقاتله شرکت میکنیم، گفتند به دنبال شما راه میافتیم.
تعبیرات قرآن درباره منافقین
این یک تعبیری است که قرآن درباره منافقین دارد، تعبیر دیگر اینکه قرآن در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٔ 72 درباره منافقین دارد این است که ﴿وَإِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ﴾؛ بعضی از شما کسانیاند که اهل تبطئهاند، «تبطئه» یعنی وسیله بُطء را فراهم کردن؛ کسانی که تلاش و کوشش میکنند تا در دیگران کُندی و بُطء ایجاد کنند، میگویند اینها مبطّئیناند. «تبطئه» در مقابل توطئه است «توطئه» یعنی وسیله فراهم کردن، «تبطئه» یعنی سبب کُندی را فراهم کردن. فرمود: ﴿وَإِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ﴾؛ اینها اهل تبطئهاند؛ سعی میکنند خودشان نروند و دیگران را هم گرفتار کُندی بکنند اگر آسیبی به مسلمانها رسید ﴿فَإِنْ أَصَابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُن مَعَهُمْ شَهِیداً ٭ وَلَئِنْ أَصَابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَن لَم تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یَا لَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ﴾؛ اینها کسانیاند که سعی میکنند دیگران در جبهه شرکت نکنند، اگر آسیبی به مسلمانها رسید، میگویند خدا بر ما منّت نهاد، نعمتی به ما داد، خوب شد که ما نرفتیم و کُشته نشدیم و اگر مسلمانها پیروز میشوند، غنیمتی ببرند اینها میگویند ای کاش! ما با اینها بودیم، این ﴿یَا لَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً﴾ را منافقین هم داشتند یعنی وقتی که مسلمین پیروز میشدند و فاتحانه از جبهه برمیگشتند، منافقین میگفتند ﴿یَا لَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً﴾ این کار نفاق بود. از این کار در آیه محلّ بحث در سورهٴ «آلعمران» به صورت مبسوط سخن فرمود.
سخن منافقین درباره مرگبار بودن قتال موجب سستی مجاهدین
فرمود راه بازداری اینها این است که اینها درباره کسانی که رفتند و شربت شهادت نوشیدند، درباره آنها میگویند اگر اینها حرف ما را گوش میدادند و به جبهه نمیرفتند کُشته نمیشدند. یا نه، به یکدیگر، این منافقین به یکدیگر میگفتند دربارهٴ افرادی که رفتند و شهید شدند درباره آنها سخن میگفتند. اینکه فرمود: ﴿الَّذِینَ قَالُوا لإِخْوانِهِمْ﴾ دوتا احتمال میدهد ﴿قَالُوا لإِخْوانِهِمْ﴾ که این «لام» یا به معنای «فی» باشد یعنی «فی اخوانهم»؛ درباره برادرانشان. منظور از این برادران، برادران خاک و خون و امثال ذلک است که در نژاد و قومیّت شریکاند، نه برادران ایمانی. منافقین، درباره کسانی که در مدینه زندگی میکردند و در جنگ اُحد شرکت کردند و شهید شدند، درباره آنها میگفتند اگر آنها حرف ما را گوش میکردند و به جنگ نمیرفتند، کُشته نمیشدند. این در صورتی است که «لام» به معنای «فی» باشد؛ اما اگر این «لام» همان «لام»ی است که روی مخاطب درمیآید ﴿الَّذِینَ قَالُوا لإِخْوانِهِمْ﴾ یعنی این منافقین، بعضیها به بعض دیگر این حرف را میزدند؛ منتها درباره شهدا و مقتولین این سخن را میگفتند، چون منافق نسبت به یکدیگر «الکفر ملة واحدة» اینها برادرند، گذشته از اینکه برادر قومی و نژادی و خاک و خون و وطنی بر اینها صادق است، برادر اعتقادی هم بودند ﴿الَّذِینَ قَالُوا لإِخْوانِهِمْ﴾ یعنی این منافقین، برای برادران همفکر خودشان میگفتند خودشان ﴿قَعَدُوا﴾ قاعد شدند، قائم فی سبیل الله نشدند، اینها درباره مقتولین فی سبیل الله سخن میگفتند ﴿الذین قَالُوا لإِخْوانِهِمْ وَقَعَدُوا﴾ یعنی خودشان اهل قعود بودند نه اهل قیام، میگفتند ﴿لَوْ أَطَاعُونَا﴾ یعنی «لو أطاعوا» آن مقتولین فی سبیل الله ما را ﴿مَا قُتِلُوا﴾.
خب، این حرف زمینهٴ سستی سایر نظامیها را فراهم میکند، مصداقی است برای ﴿إِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ﴾ ، اینها خودشان نمیروند با این تبلیغ سوء سعی میکنند دیگران هم نروند.
پاسخ قرآن به سخن منافقین
قرآن کریم ضمن اینکه از این کار پرده برداشت به اینها پاسخ مُتقنی داد. فرمود اوّلاً مرگ به دست شما نیست و اینچنین نیست که اگر کسی به جبهه برود مرگش یقینی است و کسی که در منزلش بنشیند و در جنگ شرکت نکند، ادامه حیاتش یقینی است، اینطور نیست. ثانیاً اگر شما با این راهنمایی جلوی مرگ را میگیرید، خب جلوی مرگ خودتان را بگیرید، چرا برای دیگران دلسوزی میکنید. شما اگر به سود دیگران حرف میزنید، خودتان که مقدم هستید ﴿فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾؛ اگر شما راست میگویید و جلوی مرگ را با اندیشههای خود میتوانید بگیرید، خب جلوی مرگ خودتان را بگیرید: ﴿فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾.
قطعی بودن مرگ برای همه انسانها
این مسئله نجات از مرگ، در موارد دیگر هم ذکر شده است. در اواخر سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» فرمود: ﴿فَلَوْلاَ إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ﴾؛ وقتی که روح در هنگام قطع تعلّق، به حنجره رسید ﴿وَأَنتُمْ حِینَئِذٍ تَنظُرُونَ﴾؛ و شما این محتضر را نگاه میکنید ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ وَلکِن لاَ تُبْصِرُونَ ٭ فَلَوْلاَ إِن کُنتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ ٭ تَرْجِعُونَهَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ خب اگر روزِ دینی نباشد که خدا ﴿مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ﴾ است، دین یعنی جزا، اگر روز جزایی نباشد و خدا دیّان یومالدین نباشد و شما مَدِین نباشید که پاداش مییابید، جزا مییابید اگر آن روز نیست، خب جلوی مرگتان را بگیرید.
در همین سورهٴ «واقعه» فرمود ما مرگ را تثبیت کردیم: ﴿قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾ . مرگ، یک امر قطعی و یقینی است «أنّ الموتَ حقّ» همان طوری که «أنَّ الجنة حقٌّ و أنّ النارَ حقٌّ و أنَّ الساعة حقٌّ آتیةٌ لا ریب یها» «أنّ الموتَ حق» ؛ مرگ حق است و ثابت، هیچ عاملی نمیتواند جلوی مرگ را بگیرد. ذات اقدس الهی فرمود من مرگ را مقدّر کردهام تا شما با گذراندن دالان مرگ به صحنهٴ کیفر و پاداش برسید ﴿قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ﴾ این تقدیر ماست ﴿وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾ ما در این تقدیر و تصمیم و در اجرای این تصمیم همیشه سابق هستیم، مسبوق نیستیم؛ کسی جلو نمیافتد که ما را عقب بزند که ما بشویم مسبوق، او بشود سابق، ما بشویم مقهور، او بشود قاهر، اینطور نیست این قدرت قاهرهٴ ماست؛ هیچکسی جلو نمیافتد، چه در مقام تصمیمگیری، چه در مقام اجرای تصمیمی که گرفته شده. ما سابقیم، مسبوق نیستیم، ما قادریم [و] مقهور نیستیم.
بعد فرمود اگر روز دین و جزایی نباشد و خداوند، دیّان آن دین نباشد و سخن از قطعیّت حساب نباشد، این روحی که به حنجره رسید، شما این را برگردانید [و] جلوی مرگ را بگیرید ﴿فَلَوْلاَ إِن کُنتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ ٭ تَرْجِعُونَهَا﴾؛ این روح را دوباره برگردانید به بدن ﴿إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ ؛ اگر شما قدرتی دارید و صادقید که جزایی نیست و آن عالم قطعی در کار نیست، خب این روح را برگردانید، جلوی مرگ را بگیرید و هرگز مقدورتان نیست. ما تنظیم کردیم که هر کسی بعد از گذراندن مقداری از حیات دنیا باید منتقل بشود به نشئهٴ جزا، این یک امر یقینی است، نه ما در این تصمیمگیری مقهوریم و نه شما قدرت دارید روحی که به حنجره رسیده است و در شُرف قطع تعلّق از بدن است، این را دوباره برگردانید: ﴿فَلَوْلاَ إِن کُنتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ ٭ تَرْجِعُونَهَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾.
عدم دلالت حضور مجاهدین در جبهه بر کشته شدن آنها
خب، در آیه محلّ بحث فرمود: ﴿فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ پس نه حضور در جبهه، سند قطعیِ مرگ است، نه تخلّف از جبهه، سند قطعی حیات و نه حیات و ممات، نقشهاش به دست شماست ﴿فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾.
غرض آن است که همان زمانی که عدهای در خطّ مقدماند و در مظنّه موتاند، عدهای هم در منزلهایشان هستند میبینیم میمیرند. اینچنین نیست که اگر کسی به طرف جبهه رفت، به طرف موتِ قطعی حرکت کرده باشد یا کسی جبهه نرفت به طرف حیات قطعی گام گذاشته باشد، اینچنین نیست.
تفاوت شهادت فی سبیل الله با مرگ عادی
خب، پس منافق حرفی داشت که قرآن کریم آن حرف را به طور مستدل جواب داد. یک پندار باطلی دارد که آن پندار باطل را میخواهد جواب بدهد. میفرماید بسیار خب، این جواب اول که مرگ و حیات در جبهه قطعی نیست. چه اینکه حیات برای پشت جبهه هم قطعی نیست. سلّمنا؛ بسیار خب، اینها که میروند به طرف مرگ حرکت میکنند. شما بین این مرگ فی سبیل الله با مرگ عادی چرا فرق نمیگذارید ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾ پس جواب اول آن است که مرگ و حیات به دست شما نیست تا با نقشه، عدهای را از مرگ نجات بدهید، نشانهاش آن است که نمیتوانید خودتان را از مرگ نجات بدهید. جواب دوم این است که سلّمنا؛ بسیار خب، بر فرض هم مسئله جبهه با مرگ آمیخته باشد، مبادا شما شهدای فی سبیل الله را مانند سایر افراد، اموات تعبیر بکنید یا مُرده بپندارید، گاهی میفرماید که ﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَات﴾ گاهی میفرماید: ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾.
حیات شهدا بعد از شهادت
گاهی میفرماید اینها را مُرده نگویید، گاهی میفرماید اصلاً خیال مرگ درباره اینها نکنید. حالا بر فرض اینها رفتند جبهه و مقتول فی سبیل الله شدند، اینها زندهاند، اینها به منزلهٴ غایباند نه به منزلهٴ مُرده، لذا بعضی از اهل معرفت این سؤال را که طرح کردند که اگر شهید زنده است، پس چگونه مالش بین ورثه تقسیم میشود و همسرش بعد از عدهٴ وفات، شوهر میکند، گفتند این در حُکم غایب است، مثل اینکه کسی که غایب بود و محکمهٴ شرع حکم به طلاق او را ثابت کرده است، این به منزلهٴ عدّهٴ وفات است نه عدهٴ وفات واقعی، این در حقیقت غایب است نه مرده.
فرمود پس اینها با حضور در جبهه نمیمیرند، بر فرض هم که کُشته بشوند این را نمیشود موت نامید: ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾؛ اینها را خیال نکنید مثل دیگران مُردهاند یا اصلاً اینها را مُرده به معنای معدوم خیال نکنید اینها حیّاند یک و عندالله زندگی میکنند دو، ارتزاقشان هم عندالله است سه و از نشاطی برخوردارند که اثر خون اینها در جامعه بازده مثبتی داشت این چهار و پنج و فروع فراوانی را این آیه ذکر میکند.
مراد از حیات شهدا و صفات مختص به آنها
میفرماید: ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾ اموات، در مقابل احیاست؛ خیال نکنید اینها مُردهاند، اینها واقعاً زندهاند؛ منتها حالا حیات دنیایی را به حیات برزخی تبدیل کردند. بعد فرمودند اینکه ما میگوییم زندهاند نه یعنی در قیامت زنده میشوند تا شما بگویید الآن بالأخره از بین رفتند، این¬طور نیست [بلکه] هماکنون زندهاند؛ الآن که در برزخاند حیات برزخی دارند و هماکنون زندهاند، اینها بالفعل زندهاند این حقیقت مشترک در آن متلبّس بالمبدأ حقیقت است و اگر اختلافی هست درباره «من انقضی عنه المبدأ» است وگرنه در «ما یتلبّس بعده» که همه میگویند مجاز است. معنای احیا این نیست که «سیصیر أحیاء یوم القیامة»، بلکه هماکنون اینها زندهاند ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ﴾ یعنی بالفعل اینها زندهاند یک، و عنداللهیاند [و] عند رب هستند، نظیر آنچه در سورهٴ «قمر» آمده است ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ عنداللهیاند این دو و آنجا مرتزقاند و از رزق خاصّ عند ربه برخوردارند ﴿یُرْزَقُونَ﴾ این سه ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ ؛ خدا نه تنها با عدل با اینها معامله کرد، بلکه با فضل با اینها رفتار کرد. اگر عادلانه با اینها رفتار میکرد هر اندازه که اینها عمل کردند پاداش مییافتند، ولی براساس تفضّل با اینها رفتار کرده که شاید به اینها اضعاف مضاعف مرحمت کرده؛ بیش از مقدار عملشان به اینها پاداش داده. ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ بعد هم اینچنین نیست که به شهدا بفرماید شما زحمت کشیدید حالا در دنیا ناکام شدید، در آخرت کامیاب باشید. زحمت شما هدر نرفت، عدهای هستند که راهیان راه شمایند؛ پشت سر به شما میرسند، شما سعی و تلاشتان این بود که عدهای را نجات بدهید به برکت خونتان، آنها راهیِ راه شمایند، بعد آنها هم به اینجا میرسند و به شما ملحق میشوند، به شهدا بشارت میدهند که راهیانِ کوی شما به شما میرسند: ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ ، ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾ یعنی شهدا بشارت مییابند، مژده مییابند به رسیدن آن «الذین لم یلحقوا بهم بعد و سیلحقون بهم»، ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾ به چه کسی؟ ﴿بالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا﴾، «الَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا» چه کسانیاند؟ آنهایی که راه شهدا را رفتند ولی هنوز در راهاند، این «الَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا» در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که عدم مَلکه است، کسی که اصلاً راه نیفتاده به او نمیگویند هنوز نرسید، آن که به راه افتاده و در راه است یا به مقصد رسیده یا در بین راه است، اگر در بین راه است میگویند هنوز نرسید، اگر دوتا اتومبیل از نقطهای حرکت کردند یکی سریعتر به مقصد رسید [و] یکی دیرتر در بین راه است و بعد به مقصد میرسد، درباره این اتومبیل دومی میگویند او هنوز در راه است، هنوز نرسید «لم یلحق». ولی اتومبیل سوّمی که در شهر، پارک کرده و اصلاً راه نیفتاده، درباره او نمیگویند «لم یلحق»، میگویند «لم یتحرّک»، نمیگویند او هنوز نرسید این هنوز نرسید برای آن سالک و راهی است، آن کسی که به دنبال راه شهدا حرکت نکرد مشمول این کریمه نیست؛ به اینها نمیگویند ﴿لَمْ یَلْحَقُوا﴾ اینها «لم یتحرّکوا» است، «لم یقوموا» است چون ﴿قَعَدُوا﴾ آنهایی که «قَامُوا» راه افتادند و ایستادند و ایستادگی کردند؛ منتها شربت شهادت ننوشیدند، درباره اینها گفته میشود ﴿لَمْ یَلْحَقُوا﴾؛ اینها هنوز نرسیدند، به شهدا میگویند اولاً خون شما هدر نرفت، عدهای راهیِ راه خود فراهم کردید یک، آنها در راهاند بعداً به شما میرسند، چشمتان روشن میشود، خوشحال میشوید دو.
آرزوی شهدا بر ملحق شدن اقوام و دوستانشان به آنها
مطلبی که درباره شهدا هست این است که آنها وقتی آن فضل الهی را دیدند، میگویند ای کاش اقوام ما و دوستان ما با ما بودند و این فضل خاصّ الهی را ادراک میکردند. شهید سورهٴ «یس» پیامش همین است ﴿قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ﴾ وقتی این قیام کرد و مبارزه کرد و شربت شهادت نوشید وارد بهشت شد. وقتی وارد بهشت شد از همان جا یعنی در جنّت برزخی اینچنین گفت: ﴿قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ﴾ ؛ ای کاش قوم من و قبیلهٴ من میدانستند خدا با من چه کرد آنها هم راه میافتادند. ای کاش میفهمیدند اینجا چه خبر است میآمدند ﴿یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ﴾. این ﴿وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ﴾ یعنی مرا با فرشتگان محشور کرده است ظاهراً، چون مُکرمین به اصطلاح قرآن کریم همان فرشتگاناند که فرمود در سورهٴ «انبیاء» ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ .
خب، اینکه فرمود: ﴿یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ﴾ این خواسته، برای شهید هست و چون کسی که «فی روضة من ریاض الجنّة» است، نباید متأثّر باشد ذات اقدس الهی برای رفع تأثّر و تحسّر او، همین مطلب را به بازماندهها اعلام میکند، به راهیان کوی شهدا اعلام میکند که شما به آنها میرسید و آنها با دیدار شما خوشحال میشوند. هر نعمتی را که شهید میچشد و میگوید ای کاش قوم من میدانستند، ذات اقدس الهی همه آن صحنهها را برای بازماندهها تبیین میکند که شهید بداند که هر چه او رسیده است خدا به قومش گفته است، این ﴿یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ﴾ أی «علموا بإعلام الله سبحانه و تعالی»، لذا شهید از این جهت هم نگرانی ندارد. این مثل دنیا نیست که در دنیا، کسی از گروهی هجرت کرده به جای امنی رسیده که همهٴ نعمتها در آنجا فراوان است و خودش وسیلهای ندارد که به قومش اعلام کند که آنجا چقدر به او خوش میگذرد. یک پیک غیبی هست که خبر او را به قوم او میرساند، هر آرزویی که شهید داشته باشد آن آرزو را ذات اقدس الهی به بازماندگانش بیان میکند، فرمود: ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ﴾ یعنی بشارت مییابند همین شهدایی که حیّاند به «الَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم» که ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ به آنها گزاش میرسد که این راهیان، به شما میرسند و این راهیان هم بعد از مدتی کم یا زیاد، به شهدا ملحق میشوند، آنها چشمشان روشن خواهد شد.
علائم زنده بودن شهدا و حیات همه انسانها پس از مرگ
خب، استبشار برای انسان زنده است، پس هم تعبیر به ﴿أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ نشانه آن است که شهدا زندهاند، هم تعبیر به ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ نشانه آن است که اینها زندهاند، چون به مُرده که بشارت نمیدهند، همان¬طوری که مُرده فرحناک نیست، مُرده مرزوق نیست، مُرده زنده نیست این سه تعبیر، نشانهٴ حیات شهید است، مرده مورد استبشار هم نیست، پس ﴿أَحْیَاءٌ﴾ یک تعبیر، ﴿عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ دو، ﴿ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ سه، ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ﴾ چهار، ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾ پنج که همه اینها نشانه تعبیر است.
و اما اینکه اصلاً هیچکس نمیمیرد به معنای اینکه نابود نمیشود، آن هم از قرآن و روایات به خوبی برمیآید. از قرآن درباره قوم نوح اینچنین برمیآید که فرمود: ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ یعنی قوم نوح همین که غرق شدند در آتش فرو رفتند یعنی آتشِ برزخی در دریا هم هست، نه اینکه «اغرقوا ثم ادخلوا نارا»، «ثم» و امثال ذلک نیست که ترتیب را بفهماند، با «فاء» تفریع بدون فصل این مسئله تفهیم شد یعنی اینها در طوفان غرق شدند و در همان جایی که غرق شدند مستقیماً وارد آتش شدند. آن آتش برزخی در دریا هم هست؛ اینچنین نیست که اگر کافری در دریا غرق شد «حفرة من حُفر النیران» نداشته باشد.
خب، پس ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ این یک. درباره آلفرعون هم فرمود: ﴿النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوّاً وَعَشِیّاً وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ﴾ فرمود الیوم که برزخ است و آلفرعون مُردند، هنوز قیامت، قیام نشده، صبح و شام آتش افروختهٴ برزخ در جای خود هست و آلفرعون را در معرض این قرار میدهند یعنی آلفرعون را به تماشای آتش میبرند ﴿النَّارُ یُعْرَضُونَ﴾ این آلفرعون ﴿عَلَیْهَا﴾؛ بر آن نار ﴿غُدُوّاً وَعَشِیّاً﴾ اینها نشانههای حیات برزخی است. در همان جریان جنگ بدر هم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالای آن قلیب و چاه بدر رفتند و با کُشتههای مشرکین گفتگو کردند، فرمود خداوند آن وعدهای که من داد «هل وجدتم ما وعد ربکم حقا فانی قد وجودت ما وعدنی ربی حقا» بعضیها به پیغمبر عرض کردند شما با مُردهها سخن میگویید؟ فرمود نه، اینها حرفها را میشوند «ما أنتم بأسمع لما أقول منهم» ؛ آنها از شما شنواترند. خب، این را درباره مشرکین حجاز که در جنگ بدر «قتیل فی سبیل الطاغوت» بودند فرمود. هر کس میمیرد در حیات برزخی زنده است، حالا یا «حفرة من حُفر النیران» جای اوست یا «روضة من ریاض الجنة» . نشانهٴ اینکه در آیهٔ محلّ بحث فرمود: ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ برای مسئله برزخ است نه برای مسئله قیامت این است که در قیامت همه باهماند﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُوم﴾ دیگر ﴿لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ نیست، تنها نشئهای که یک عده سابقاند و یک عده لاحق ﴿و لَمْ یَلْحَقُوا﴾ هستند، همان مسئله برزخ است، این است که در جواب ثانی، ذات اقدس الهی به منافقین فرمود اصلاً اینها مُرده نیستند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
بهانههای گوناگون منافقین برای روی گرداندن از قتال
عدم دلالت حضور مجاهدین در جبهه بر کشته شدن آنها
تفاوت شهادت فی سبیل الله با مرگ عادی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَا أَصَابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَلِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿166﴾ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا وَقِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَتَّبَعْنَاکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَانِ یَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا یَکْتُمُونَ ﴿167﴾ الَّذِینَ قَالُوا لإِخْوانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿168﴾ وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ﴿169﴾
دلیل تکرار ﴿لِیَعْلَمَ﴾ در آیه شریفه
در این کریمهای که چند روز بحث شد چند نکتهای هم مانده است و آن این است که فرمود: ﴿وَمَا أَصَابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَلِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ ٭ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا﴾ گفتند که تکرار کلمه ﴿لِیَعْلَمَ﴾ که این جملهها را از هم جدا میکند، برای آن است که نفرماید «ولیعلم المؤمنین والذین نافقوا» اینها را قرین هم ذکر نکند، اهمیت ایمان اقتضا میکند که همانطوری که مؤمن، از منافق مرزشان جداست، در تعبیر، هم با دو جمله جدای از هم یاد بشوند، بفرماید: ﴿وَلِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ ٭ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا﴾ نفرماید «ولیعلم المؤمنین والذین نافقوا» این سرّ تکرار کلمهٴ ﴿لِیَعْلَمَ﴾.
و اما اینکه به منافقین گفتند ﴿قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا﴾ آنها جواب اینچنین گفتند ﴿لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَتَّبَعْنَاکُمْ﴾، این ﴿لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً﴾ را هم بعضی احتمال دادند به این معنا باشد که ما آیین جنگ کردن را نمیدانیم، اگر ما آیین جنگ کردن را بلد بودیم، میآمدیم . البته این احتمال، بعید است، برای اینکه اینها در جنگ بدر شرکت داشتند عدّهای از اینها و در جاهلیت، جنگهای فراوانی کرده بودند، اینچنین نبود که اینها بتوانند بهانهای بیاورند که مسموع باشد، گرچه این احتمال را بعضی از مفسّرین ذکر کردند.
بهانههای گوناگون منافقین برای روی گرداندن از قتال
نکته بعدی آن است که از بس اینها از قتال، روبرگرداناند که نگفتند «لو نعلم قتالاً لقاتلنا»، حالا این ﴿لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً﴾ به هر معنایی تفسیر شد: یا به معنای اینکه ما میدانیم جنگ اتّفاق نمیافتد و کار با مذاکره حل میشود، اگر بدانیم جنگی اتفاق میافتد ما شرکت میکنیم. یا اینکه اگر ما بدانیم این جنگ است [و] یک جنگ برابر هست شرکت میکنیم ولی این جنگ نابرابر هست و القای نفس در تهلکه است، این را نمیگویند جنگ [بلکه] این را میگویند یکسره به طرف مرگ رفتن. هر معنایی که برای ﴿لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً﴾ ذکر شد، میبینیم جواب هماهنگ نیست یعنی منافق حاضر نیست که بگوید اگر مسلّم بشود که جنگی اتفاق میافتد یا این جنگ، جنگ برابر باشد من هم میجنگم، نگفتند «لو نعلم قتالاً لقاتلنا معکم» [بلکه] گفتند ﴿لاَتَّبَعْنَاکُمْ﴾ که باز تحاشی دارند از اینکه کلمهٴ قتال را نام ببرند، با اینکه نظم صناعی اقتضا میکند که اگر آنها بدانند این جنگ، جنگ برابر است و جنگی اتّفاق میافتد، آنها هم در مقاتله شرکت کنند ولی نگفتند ما در مقاتله شرکت میکنیم، گفتند به دنبال شما راه میافتیم.
تعبیرات قرآن درباره منافقین
این یک تعبیری است که قرآن درباره منافقین دارد، تعبیر دیگر اینکه قرآن در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٔ 72 درباره منافقین دارد این است که ﴿وَإِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ﴾؛ بعضی از شما کسانیاند که اهل تبطئهاند، «تبطئه» یعنی وسیله بُطء را فراهم کردن؛ کسانی که تلاش و کوشش میکنند تا در دیگران کُندی و بُطء ایجاد کنند، میگویند اینها مبطّئیناند. «تبطئه» در مقابل توطئه است «توطئه» یعنی وسیله فراهم کردن، «تبطئه» یعنی سبب کُندی را فراهم کردن. فرمود: ﴿وَإِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ﴾؛ اینها اهل تبطئهاند؛ سعی میکنند خودشان نروند و دیگران را هم گرفتار کُندی بکنند اگر آسیبی به مسلمانها رسید ﴿فَإِنْ أَصَابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُن مَعَهُمْ شَهِیداً ٭ وَلَئِنْ أَصَابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَن لَم تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یَا لَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ﴾؛ اینها کسانیاند که سعی میکنند دیگران در جبهه شرکت نکنند، اگر آسیبی به مسلمانها رسید، میگویند خدا بر ما منّت نهاد، نعمتی به ما داد، خوب شد که ما نرفتیم و کُشته نشدیم و اگر مسلمانها پیروز میشوند، غنیمتی ببرند اینها میگویند ای کاش! ما با اینها بودیم، این ﴿یَا لَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً﴾ را منافقین هم داشتند یعنی وقتی که مسلمین پیروز میشدند و فاتحانه از جبهه برمیگشتند، منافقین میگفتند ﴿یَا لَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً﴾ این کار نفاق بود. از این کار در آیه محلّ بحث در سورهٴ «آلعمران» به صورت مبسوط سخن فرمود.
سخن منافقین درباره مرگبار بودن قتال موجب سستی مجاهدین
فرمود راه بازداری اینها این است که اینها درباره کسانی که رفتند و شربت شهادت نوشیدند، درباره آنها میگویند اگر اینها حرف ما را گوش میدادند و به جبهه نمیرفتند کُشته نمیشدند. یا نه، به یکدیگر، این منافقین به یکدیگر میگفتند دربارهٴ افرادی که رفتند و شهید شدند درباره آنها سخن میگفتند. اینکه فرمود: ﴿الَّذِینَ قَالُوا لإِخْوانِهِمْ﴾ دوتا احتمال میدهد ﴿قَالُوا لإِخْوانِهِمْ﴾ که این «لام» یا به معنای «فی» باشد یعنی «فی اخوانهم»؛ درباره برادرانشان. منظور از این برادران، برادران خاک و خون و امثال ذلک است که در نژاد و قومیّت شریکاند، نه برادران ایمانی. منافقین، درباره کسانی که در مدینه زندگی میکردند و در جنگ اُحد شرکت کردند و شهید شدند، درباره آنها میگفتند اگر آنها حرف ما را گوش میکردند و به جنگ نمیرفتند، کُشته نمیشدند. این در صورتی است که «لام» به معنای «فی» باشد؛ اما اگر این «لام» همان «لام»ی است که روی مخاطب درمیآید ﴿الَّذِینَ قَالُوا لإِخْوانِهِمْ﴾ یعنی این منافقین، بعضیها به بعض دیگر این حرف را میزدند؛ منتها درباره شهدا و مقتولین این سخن را میگفتند، چون منافق نسبت به یکدیگر «الکفر ملة واحدة» اینها برادرند، گذشته از اینکه برادر قومی و نژادی و خاک و خون و وطنی بر اینها صادق است، برادر اعتقادی هم بودند ﴿الَّذِینَ قَالُوا لإِخْوانِهِمْ﴾ یعنی این منافقین، برای برادران همفکر خودشان میگفتند خودشان ﴿قَعَدُوا﴾ قاعد شدند، قائم فی سبیل الله نشدند، اینها درباره مقتولین فی سبیل الله سخن میگفتند ﴿الذین قَالُوا لإِخْوانِهِمْ وَقَعَدُوا﴾ یعنی خودشان اهل قعود بودند نه اهل قیام، میگفتند ﴿لَوْ أَطَاعُونَا﴾ یعنی «لو أطاعوا» آن مقتولین فی سبیل الله ما را ﴿مَا قُتِلُوا﴾.
خب، این حرف زمینهٴ سستی سایر نظامیها را فراهم میکند، مصداقی است برای ﴿إِنَّ مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ﴾ ، اینها خودشان نمیروند با این تبلیغ سوء سعی میکنند دیگران هم نروند.
پاسخ قرآن به سخن منافقین
قرآن کریم ضمن اینکه از این کار پرده برداشت به اینها پاسخ مُتقنی داد. فرمود اوّلاً مرگ به دست شما نیست و اینچنین نیست که اگر کسی به جبهه برود مرگش یقینی است و کسی که در منزلش بنشیند و در جنگ شرکت نکند، ادامه حیاتش یقینی است، اینطور نیست. ثانیاً اگر شما با این راهنمایی جلوی مرگ را میگیرید، خب جلوی مرگ خودتان را بگیرید، چرا برای دیگران دلسوزی میکنید. شما اگر به سود دیگران حرف میزنید، خودتان که مقدم هستید ﴿فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾؛ اگر شما راست میگویید و جلوی مرگ را با اندیشههای خود میتوانید بگیرید، خب جلوی مرگ خودتان را بگیرید: ﴿فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾.
قطعی بودن مرگ برای همه انسانها
این مسئله نجات از مرگ، در موارد دیگر هم ذکر شده است. در اواخر سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» فرمود: ﴿فَلَوْلاَ إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ﴾؛ وقتی که روح در هنگام قطع تعلّق، به حنجره رسید ﴿وَأَنتُمْ حِینَئِذٍ تَنظُرُونَ﴾؛ و شما این محتضر را نگاه میکنید ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ وَلکِن لاَ تُبْصِرُونَ ٭ فَلَوْلاَ إِن کُنتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ ٭ تَرْجِعُونَهَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ خب اگر روزِ دینی نباشد که خدا ﴿مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ﴾ است، دین یعنی جزا، اگر روز جزایی نباشد و خدا دیّان یومالدین نباشد و شما مَدِین نباشید که پاداش مییابید، جزا مییابید اگر آن روز نیست، خب جلوی مرگتان را بگیرید.
در همین سورهٴ «واقعه» فرمود ما مرگ را تثبیت کردیم: ﴿قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾ . مرگ، یک امر قطعی و یقینی است «أنّ الموتَ حقّ» همان طوری که «أنَّ الجنة حقٌّ و أنّ النارَ حقٌّ و أنَّ الساعة حقٌّ آتیةٌ لا ریب یها» «أنّ الموتَ حق» ؛ مرگ حق است و ثابت، هیچ عاملی نمیتواند جلوی مرگ را بگیرد. ذات اقدس الهی فرمود من مرگ را مقدّر کردهام تا شما با گذراندن دالان مرگ به صحنهٴ کیفر و پاداش برسید ﴿قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ﴾ این تقدیر ماست ﴿وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾ ما در این تقدیر و تصمیم و در اجرای این تصمیم همیشه سابق هستیم، مسبوق نیستیم؛ کسی جلو نمیافتد که ما را عقب بزند که ما بشویم مسبوق، او بشود سابق، ما بشویم مقهور، او بشود قاهر، اینطور نیست این قدرت قاهرهٴ ماست؛ هیچکسی جلو نمیافتد، چه در مقام تصمیمگیری، چه در مقام اجرای تصمیمی که گرفته شده. ما سابقیم، مسبوق نیستیم، ما قادریم [و] مقهور نیستیم.
بعد فرمود اگر روز دین و جزایی نباشد و خداوند، دیّان آن دین نباشد و سخن از قطعیّت حساب نباشد، این روحی که به حنجره رسید، شما این را برگردانید [و] جلوی مرگ را بگیرید ﴿فَلَوْلاَ إِن کُنتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ ٭ تَرْجِعُونَهَا﴾؛ این روح را دوباره برگردانید به بدن ﴿إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ ؛ اگر شما قدرتی دارید و صادقید که جزایی نیست و آن عالم قطعی در کار نیست، خب این روح را برگردانید، جلوی مرگ را بگیرید و هرگز مقدورتان نیست. ما تنظیم کردیم که هر کسی بعد از گذراندن مقداری از حیات دنیا باید منتقل بشود به نشئهٴ جزا، این یک امر یقینی است، نه ما در این تصمیمگیری مقهوریم و نه شما قدرت دارید روحی که به حنجره رسیده است و در شُرف قطع تعلّق از بدن است، این را دوباره برگردانید: ﴿فَلَوْلاَ إِن کُنتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ ٭ تَرْجِعُونَهَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾.
عدم دلالت حضور مجاهدین در جبهه بر کشته شدن آنها
خب، در آیه محلّ بحث فرمود: ﴿فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ پس نه حضور در جبهه، سند قطعیِ مرگ است، نه تخلّف از جبهه، سند قطعی حیات و نه حیات و ممات، نقشهاش به دست شماست ﴿فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾.
غرض آن است که همان زمانی که عدهای در خطّ مقدماند و در مظنّه موتاند، عدهای هم در منزلهایشان هستند میبینیم میمیرند. اینچنین نیست که اگر کسی به طرف جبهه رفت، به طرف موتِ قطعی حرکت کرده باشد یا کسی جبهه نرفت به طرف حیات قطعی گام گذاشته باشد، اینچنین نیست.
تفاوت شهادت فی سبیل الله با مرگ عادی
خب، پس منافق حرفی داشت که قرآن کریم آن حرف را به طور مستدل جواب داد. یک پندار باطلی دارد که آن پندار باطل را میخواهد جواب بدهد. میفرماید بسیار خب، این جواب اول که مرگ و حیات در جبهه قطعی نیست. چه اینکه حیات برای پشت جبهه هم قطعی نیست. سلّمنا؛ بسیار خب، اینها که میروند به طرف مرگ حرکت میکنند. شما بین این مرگ فی سبیل الله با مرگ عادی چرا فرق نمیگذارید ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾ پس جواب اول آن است که مرگ و حیات به دست شما نیست تا با نقشه، عدهای را از مرگ نجات بدهید، نشانهاش آن است که نمیتوانید خودتان را از مرگ نجات بدهید. جواب دوم این است که سلّمنا؛ بسیار خب، بر فرض هم مسئله جبهه با مرگ آمیخته باشد، مبادا شما شهدای فی سبیل الله را مانند سایر افراد، اموات تعبیر بکنید یا مُرده بپندارید، گاهی میفرماید که ﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَات﴾ گاهی میفرماید: ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾.
حیات شهدا بعد از شهادت
گاهی میفرماید اینها را مُرده نگویید، گاهی میفرماید اصلاً خیال مرگ درباره اینها نکنید. حالا بر فرض اینها رفتند جبهه و مقتول فی سبیل الله شدند، اینها زندهاند، اینها به منزلهٴ غایباند نه به منزلهٴ مُرده، لذا بعضی از اهل معرفت این سؤال را که طرح کردند که اگر شهید زنده است، پس چگونه مالش بین ورثه تقسیم میشود و همسرش بعد از عدهٴ وفات، شوهر میکند، گفتند این در حُکم غایب است، مثل اینکه کسی که غایب بود و محکمهٴ شرع حکم به طلاق او را ثابت کرده است، این به منزلهٴ عدّهٴ وفات است نه عدهٴ وفات واقعی، این در حقیقت غایب است نه مرده.
فرمود پس اینها با حضور در جبهه نمیمیرند، بر فرض هم که کُشته بشوند این را نمیشود موت نامید: ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾؛ اینها را خیال نکنید مثل دیگران مُردهاند یا اصلاً اینها را مُرده به معنای معدوم خیال نکنید اینها حیّاند یک و عندالله زندگی میکنند دو، ارتزاقشان هم عندالله است سه و از نشاطی برخوردارند که اثر خون اینها در جامعه بازده مثبتی داشت این چهار و پنج و فروع فراوانی را این آیه ذکر میکند.
مراد از حیات شهدا و صفات مختص به آنها
میفرماید: ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾ اموات، در مقابل احیاست؛ خیال نکنید اینها مُردهاند، اینها واقعاً زندهاند؛ منتها حالا حیات دنیایی را به حیات برزخی تبدیل کردند. بعد فرمودند اینکه ما میگوییم زندهاند نه یعنی در قیامت زنده میشوند تا شما بگویید الآن بالأخره از بین رفتند، این¬طور نیست [بلکه] هماکنون زندهاند؛ الآن که در برزخاند حیات برزخی دارند و هماکنون زندهاند، اینها بالفعل زندهاند این حقیقت مشترک در آن متلبّس بالمبدأ حقیقت است و اگر اختلافی هست درباره «من انقضی عنه المبدأ» است وگرنه در «ما یتلبّس بعده» که همه میگویند مجاز است. معنای احیا این نیست که «سیصیر أحیاء یوم القیامة»، بلکه هماکنون اینها زندهاند ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ﴾ یعنی بالفعل اینها زندهاند یک، و عنداللهیاند [و] عند رب هستند، نظیر آنچه در سورهٴ «قمر» آمده است ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ عنداللهیاند این دو و آنجا مرتزقاند و از رزق خاصّ عند ربه برخوردارند ﴿یُرْزَقُونَ﴾ این سه ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ ؛ خدا نه تنها با عدل با اینها معامله کرد، بلکه با فضل با اینها رفتار کرد. اگر عادلانه با اینها رفتار میکرد هر اندازه که اینها عمل کردند پاداش مییافتند، ولی براساس تفضّل با اینها رفتار کرده که شاید به اینها اضعاف مضاعف مرحمت کرده؛ بیش از مقدار عملشان به اینها پاداش داده. ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ بعد هم اینچنین نیست که به شهدا بفرماید شما زحمت کشیدید حالا در دنیا ناکام شدید، در آخرت کامیاب باشید. زحمت شما هدر نرفت، عدهای هستند که راهیان راه شمایند؛ پشت سر به شما میرسند، شما سعی و تلاشتان این بود که عدهای را نجات بدهید به برکت خونتان، آنها راهیِ راه شمایند، بعد آنها هم به اینجا میرسند و به شما ملحق میشوند، به شهدا بشارت میدهند که راهیانِ کوی شما به شما میرسند: ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ ، ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾ یعنی شهدا بشارت مییابند، مژده مییابند به رسیدن آن «الذین لم یلحقوا بهم بعد و سیلحقون بهم»، ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾ به چه کسی؟ ﴿بالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا﴾، «الَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا» چه کسانیاند؟ آنهایی که راه شهدا را رفتند ولی هنوز در راهاند، این «الَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا» در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که عدم مَلکه است، کسی که اصلاً راه نیفتاده به او نمیگویند هنوز نرسید، آن که به راه افتاده و در راه است یا به مقصد رسیده یا در بین راه است، اگر در بین راه است میگویند هنوز نرسید، اگر دوتا اتومبیل از نقطهای حرکت کردند یکی سریعتر به مقصد رسید [و] یکی دیرتر در بین راه است و بعد به مقصد میرسد، درباره این اتومبیل دومی میگویند او هنوز در راه است، هنوز نرسید «لم یلحق». ولی اتومبیل سوّمی که در شهر، پارک کرده و اصلاً راه نیفتاده، درباره او نمیگویند «لم یلحق»، میگویند «لم یتحرّک»، نمیگویند او هنوز نرسید این هنوز نرسید برای آن سالک و راهی است، آن کسی که به دنبال راه شهدا حرکت نکرد مشمول این کریمه نیست؛ به اینها نمیگویند ﴿لَمْ یَلْحَقُوا﴾ اینها «لم یتحرّکوا» است، «لم یقوموا» است چون ﴿قَعَدُوا﴾ آنهایی که «قَامُوا» راه افتادند و ایستادند و ایستادگی کردند؛ منتها شربت شهادت ننوشیدند، درباره اینها گفته میشود ﴿لَمْ یَلْحَقُوا﴾؛ اینها هنوز نرسیدند، به شهدا میگویند اولاً خون شما هدر نرفت، عدهای راهیِ راه خود فراهم کردید یک، آنها در راهاند بعداً به شما میرسند، چشمتان روشن میشود، خوشحال میشوید دو.
آرزوی شهدا بر ملحق شدن اقوام و دوستانشان به آنها
مطلبی که درباره شهدا هست این است که آنها وقتی آن فضل الهی را دیدند، میگویند ای کاش اقوام ما و دوستان ما با ما بودند و این فضل خاصّ الهی را ادراک میکردند. شهید سورهٴ «یس» پیامش همین است ﴿قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ﴾ وقتی این قیام کرد و مبارزه کرد و شربت شهادت نوشید وارد بهشت شد. وقتی وارد بهشت شد از همان جا یعنی در جنّت برزخی اینچنین گفت: ﴿قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ﴾ ؛ ای کاش قوم من و قبیلهٴ من میدانستند خدا با من چه کرد آنها هم راه میافتادند. ای کاش میفهمیدند اینجا چه خبر است میآمدند ﴿یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ﴾. این ﴿وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ﴾ یعنی مرا با فرشتگان محشور کرده است ظاهراً، چون مُکرمین به اصطلاح قرآن کریم همان فرشتگاناند که فرمود در سورهٴ «انبیاء» ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ .
خب، اینکه فرمود: ﴿یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ﴾ این خواسته، برای شهید هست و چون کسی که «فی روضة من ریاض الجنّة» است، نباید متأثّر باشد ذات اقدس الهی برای رفع تأثّر و تحسّر او، همین مطلب را به بازماندهها اعلام میکند، به راهیان کوی شهدا اعلام میکند که شما به آنها میرسید و آنها با دیدار شما خوشحال میشوند. هر نعمتی را که شهید میچشد و میگوید ای کاش قوم من میدانستند، ذات اقدس الهی همه آن صحنهها را برای بازماندهها تبیین میکند که شهید بداند که هر چه او رسیده است خدا به قومش گفته است، این ﴿یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ﴾ أی «علموا بإعلام الله سبحانه و تعالی»، لذا شهید از این جهت هم نگرانی ندارد. این مثل دنیا نیست که در دنیا، کسی از گروهی هجرت کرده به جای امنی رسیده که همهٴ نعمتها در آنجا فراوان است و خودش وسیلهای ندارد که به قومش اعلام کند که آنجا چقدر به او خوش میگذرد. یک پیک غیبی هست که خبر او را به قوم او میرساند، هر آرزویی که شهید داشته باشد آن آرزو را ذات اقدس الهی به بازماندگانش بیان میکند، فرمود: ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ﴾ یعنی بشارت مییابند همین شهدایی که حیّاند به «الَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم» که ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ به آنها گزاش میرسد که این راهیان، به شما میرسند و این راهیان هم بعد از مدتی کم یا زیاد، به شهدا ملحق میشوند، آنها چشمشان روشن خواهد شد.
علائم زنده بودن شهدا و حیات همه انسانها پس از مرگ
خب، استبشار برای انسان زنده است، پس هم تعبیر به ﴿أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ نشانه آن است که شهدا زندهاند، هم تعبیر به ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ نشانه آن است که اینها زندهاند، چون به مُرده که بشارت نمیدهند، همان¬طوری که مُرده فرحناک نیست، مُرده مرزوق نیست، مُرده زنده نیست این سه تعبیر، نشانهٴ حیات شهید است، مرده مورد استبشار هم نیست، پس ﴿أَحْیَاءٌ﴾ یک تعبیر، ﴿عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ دو، ﴿ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ سه، ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ﴾ چهار، ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾ پنج که همه اینها نشانه تعبیر است.
و اما اینکه اصلاً هیچکس نمیمیرد به معنای اینکه نابود نمیشود، آن هم از قرآن و روایات به خوبی برمیآید. از قرآن درباره قوم نوح اینچنین برمیآید که فرمود: ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ یعنی قوم نوح همین که غرق شدند در آتش فرو رفتند یعنی آتشِ برزخی در دریا هم هست، نه اینکه «اغرقوا ثم ادخلوا نارا»، «ثم» و امثال ذلک نیست که ترتیب را بفهماند، با «فاء» تفریع بدون فصل این مسئله تفهیم شد یعنی اینها در طوفان غرق شدند و در همان جایی که غرق شدند مستقیماً وارد آتش شدند. آن آتش برزخی در دریا هم هست؛ اینچنین نیست که اگر کافری در دریا غرق شد «حفرة من حُفر النیران» نداشته باشد.
خب، پس ﴿أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً﴾ این یک. درباره آلفرعون هم فرمود: ﴿النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوّاً وَعَشِیّاً وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ﴾ فرمود الیوم که برزخ است و آلفرعون مُردند، هنوز قیامت، قیام نشده، صبح و شام آتش افروختهٴ برزخ در جای خود هست و آلفرعون را در معرض این قرار میدهند یعنی آلفرعون را به تماشای آتش میبرند ﴿النَّارُ یُعْرَضُونَ﴾ این آلفرعون ﴿عَلَیْهَا﴾؛ بر آن نار ﴿غُدُوّاً وَعَشِیّاً﴾ اینها نشانههای حیات برزخی است. در همان جریان جنگ بدر هم وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالای آن قلیب و چاه بدر رفتند و با کُشتههای مشرکین گفتگو کردند، فرمود خداوند آن وعدهای که من داد «هل وجدتم ما وعد ربکم حقا فانی قد وجودت ما وعدنی ربی حقا» بعضیها به پیغمبر عرض کردند شما با مُردهها سخن میگویید؟ فرمود نه، اینها حرفها را میشوند «ما أنتم بأسمع لما أقول منهم» ؛ آنها از شما شنواترند. خب، این را درباره مشرکین حجاز که در جنگ بدر «قتیل فی سبیل الطاغوت» بودند فرمود. هر کس میمیرد در حیات برزخی زنده است، حالا یا «حفرة من حُفر النیران» جای اوست یا «روضة من ریاض الجنة» . نشانهٴ اینکه در آیهٔ محلّ بحث فرمود: ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ برای مسئله برزخ است نه برای مسئله قیامت این است که در قیامت همه باهماند﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُوم﴾ دیگر ﴿لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ نیست، تنها نشئهای که یک عده سابقاند و یک عده لاحق ﴿و لَمْ یَلْحَقُوا﴾ هستند، همان مسئله برزخ است، این است که در جواب ثانی، ذات اقدس الهی به منافقین فرمود اصلاً اینها مُرده نیستند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است