- 11
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 165 تا 167 سوره آلعمران _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 165 تا 167 سوره آلعمران _ بخش اول"
دلائل قرآن بر آسیب دیدن مؤمنین در جنگ احد
سخن حضرت علی(ع) درباره جنگهای بین حق و باطل
باقی نماندن هیچ اثری از طاغیان و ماندگاری تعالیم انبیاء
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَوَ لَمَّا أَصَابَتْکُم مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْهَا قُلْتُمْ أَنَّی هذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ ﴿165﴾ وَمَا أَصَابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَلِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿166﴾ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا وَقِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَتَّبَعْنَاکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَانِ یَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا یَکْتُمُونَ ﴿167﴾
خلاصه مباحث گذشته
این بخش از آیات کریمه در تتمّه همان جریان جنگ اُحد هست. قصه اُحد را تا حدودی مبسوطاً در این سوره مشخص فرمود، علل پیروزی و همچنین عوامل شکست را تحلیل فرمود، نقش رهبری رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بازگو کرد، علت مقاومت و ایستادگی مردم را هم متانت رهبری پیغمبر دانست، فرمود اگر تو فضّ غلیظالقلب میبودی ﴿لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾ . مسئله مشورت با آنها و تصمیمگیری رهبری را هم تبیین کرد، آنگاه نعمت وجود رسالت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بیان فرمود، سپس پرداختند به تتمّه همان جریان جنگ اُحد.
دلائل قرآن بر آسیب دیدن مؤمنین در جنگ اُحد
در جریان جنگ اُحد، عده زیادی از مسلمین شهید شدند و این سؤالبرانگیز شد که چطور مسلمانها شکست خوردند به حسب ظاهر، گفتند که اگر حق با ماست ـ چه اینکه حق با ماست ـ چرا باید شکست میخوردیم و کشته میدادیم. منافقین این را به عنوان نقد و اعتراض طرح میکردند، مؤمنین این را به عنوان سؤال طرح میکردند ـ استفهام ـ قرآن این را تحلیل فرمود، فرمود اینکه شما در جنگ اُحد آسیب دیدید نظام عالم بر آن است که هر دو گروه امتحان بشوند ﴿تِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ﴾ چه اینکه قبلاً گذشت ﴿إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ﴾ اگر شما مقروح و مجروح شدید، دیگران هم مقروح و مجروح شدند ﴿تِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ﴾ اگر هر کسی حق با او باشد در هر جنگی بدون آسیب پیروز بشود، این امتحان الهی نیست، آن وقت ایمان آوردن سهل خواهد بود، این یک اصلی است.
بعد فرمود شما در جریان جنگ بدر دو برابر اینها به اینها آسیب رساندید یعنی دو برابر مصیبتی که در جنگ اُحد به شما رسید، شما در جنگ بدر به اینها رساندید ﴿أَوَ لَمَّا أَصَابَتْکُم مُصِیبَةٌ﴾ که ﴿قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْهَا﴾ مصیبتی که شما دو برابر را به اینها رساندهاید خودِ همین وصف جوابی را در بردارد. فرمود آیا مصیبتی به شما برسد که شما دو برابر را در گذشته به اینها رساندید اعتراض میکنید. خود همین ﴿قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْهَا﴾ یک جواب ضمنی است. آنگاه میفرماید اگر مصیبتی به شما برسد سؤال میکنید که ﴿قُلْتُمْ أَنَّی هذَا﴾؛ این از کجا آمد؟ جوابش این است که ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾؛ شما از خودتان غافل هستید و این علت مصیبت را در بیرون از خود جستجو میکنید هر مصیبتی که میرسد ﴿مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ است ﴿وَمَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ . در یکی از سُوَر «حم» این اصل کلی مطرح شد که هر مصیبتی که به شما میرسد به وسیله کاری است که شما انجام دادید؛ اما خداوند از خیلی از مسائل صرفنظر میکند، در بسیاری از موارد عفو میکند، گاهی هم مؤاخذه میکند. پس علّت شکست را از درون خودتان جستجو کنید ﴿مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾.
وجوه مختلف در تفسیر ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾
این ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ به چند وجه بیان کردند. گفتند یکی از آن اقوال در تبیین علت شکست این است که در جنگ بدر، تقریباً هفتاد نفر از مشرکین کُشته شدند و هفتاد نفر هم به اسارت درآمدند. پیشنهاد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این بود که اینها هم کُشته بشوند، زیرا اینها هیچ فایدهای در ماندن اینها نیست؛ نه متّعظ میشوند نه منزوی، بلکه دوباره توطئه میکنند و علیه نظام، دست به اقدام میزنند، اگر ریشهکن بشوند بهتر است. عدّهای با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مخالفت کردند، گفتند ما اینها را آزاد میکنیم و پول میگیریم و از آن بهره میبریم. رسول خدا هم طبق اِخبار غیب به آنها فرمود اگر شما اینها را آزاد کردید، اینها در سال بعد به اندازهای که شما اینها را کُشتید اینها شما را میکُشند. عدّهای گفتند که ما فعلاً پول میگیریم و از این پول بهرهمند میشویم و اینها را آزاد میکنیم و اگر آینده، جنگی شد و ما کُشته شدیم، شهید «فی سبیل الله» هستیم. این را در همان جنگ بدر که در سال دوم هجری اتفاق افتاد گفتند. جنگ اُحد در سال سوم هجرت اتّفاق افتاد و طوری شد که اینها هفتادتا کشته دادند. پس اوّلین جواب آن است که خدا میفرماید این مصیبتی که به شما رسیده است طبق پیشنهاد خود شما بود: ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ این یک قول، قولی که بعضی از روایات هم این را تأیید میکنند، از حضرت علی(علیه السلام) نقل شده است، از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است.
قول دوم اینکه شما در جریان جنگ اُحد با پیغمبر مخالفت کردید. پیغمبر فرمود ما در همین مدینه میمانیم که خانههای ما به منزلهٴ سنگر باشد، آنها اگر آمدند در همین کوچه و پس کوچههای مدینه با آنها مبارزه میکنیم آنها را از بین میبریم. عدهای گفتند نه، ما هرگز حاضر نیستیم در خانههای خود باشیم، دشمن بیاید. ما قبل از اسلام تن به اینگونه از نبردها نمیدادیم، الآن که شما در بین ما حضور دارید و ما به وسیله اسلام، عزیز شدیم چگونه تن به این ذلت بدهیم، این را ذلت پنداشتند. گفتند ما از خانهها بیرون میرویم، در همان بیرون مدینه باهم میجنگیم و این مخالفت با پیغمبر، زمینه شکست اینها را فراهم کرد، این دو.
قول سوم آن است که شما در متن جنگ مخالفت کردید، زیرا رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به شما فرمود آنهایی که سنگر آن کوه را حفظ کردند ـ آن تیراندازان ـ که مبادا از شکاف کوه دشمن از پشت سر حمله بکند، آنها وقتی دیدند مسلمین مشغول جمعآوری غنایماند، گفتند مبادا سهمیه ما از بین برود آن سنگر را رها کردند، با اینکه پیغمبر فرمود سهام شما محفوظ است و اگر شما ببینید آنها شکست خوردند و تا نزدیکهای مکه فرار کردند، شما سنگرتان را حفظ کنید. آنها مخالفت کردند و سرگرم جمع غنایم شدند، وقتی سرگرم جمع غنایم شدند هم راه را برای مشرکین از پشتسر باز کردند و هم اینکه خودشان سلاحها را به زمین انداختند، مشغول جمع غنایم شدند و غافلگیر شدند و کُشته شدند و از طرف دیگر، وقتی اعلام شد که وجود مبارک پیغمبر کُشته شد، شربت شهادت نوشید، عدهای فرار کردند؛ به جای اینکه آن صحنه را حفظ بکنند و بگویند اگر پیامبر شهید شد دینش که زنده است، اینها فرار کردند، پس هم از نظر حفظ سنگر مخالفت کردند، هم از نظر حضور در جبهه مخالفت کردند و فرار کردند، هم سرگرم غنیمت جمع کردن شدن یک نحو مخالفتی است، اینها باعث شکست شد، این قول سوم . اگر آنها سؤال کردند ﴿أَنَّی هذَا﴾ خدا میفرماید: ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ یعنی این عامل شکست خود شما هستید.
تحقیق در تفسیر ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾
اگر اینها جامعی داشتند، چه اینکه بعید نیست ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ جامع باشد برای این سه وجه که خب آن جامع مقدّم است، اگر جامعی نبود، گرچه سیاق جریان اُحد نشان میدهد که ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ یعنی همان فرار کردن شما و خالی گذاشتن سنگر و مانند آن عامل شکست بود. اما در اثر روایاتی که از بعضی از ائمه(علیهم السلام) رسیده است تأیید میکند اینکه شما در جریان جنگ بدر خودتان خواستید این معنا را، خودتان آماده شدید که ما اینها را آزاد بکنیم و در قبالش فِدیه بگیریم ولو سال بعد به معادل اینها کُشته بدهیم، چون خواستهٴ خود شماست.
اما آن ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ نشان میدهد که این سیّئهای است که از نفس خود شما نشئت گرفته، بنابراین آنچه به عنوان روایت، از اهلبیت(علیهم السلام) نقل شده است، شاید بتوان آن را برای بیان احدالوجوه حمل کرد، نه برای بیان تمامالوجوه، قهراً [ناگزیر] آن مخالفتهایی هم که آنها کردند میتواند جواب باشد و مشمول ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ قرار بگیرد، پس ﴿أَوَ لَمَّا أَصَابَتْکُم مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْهَا﴾ آیا وقتی مصیبتی به شما در اُحد رسید که شما دو برابر آن را در بدر بر اینها تحمیل کردید ﴿قُلْتُمْ﴾ جواب ﴿لَمَّا﴾، ﴿قُلْتُمْ﴾ است ﴿قُلْتُمْ أَنَّی هذَا﴾؛ از کجاست؟ اولاً آن جوابهای گذشته میتواند پاسخ خوبی باشد، آن جواب این است که ﴿إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ﴾ و مانند آن و جوابی که مربوط به خصوص این سؤال است این است که ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾.
بررسی دیدگاه علامه طباطبائی(ره) در تفسیر ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در المیزان اول نظرشان این بود که ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ یعنی آن مخالفتها و اختلاف کلمهای که شما داشتید سبب شکست شما شد. مخالفت کردید با پیغمبر و اختلاف کردید با یکدیگر. مخالفتتان با پیغمبر این بود که آن سنگر را رها کردید، اختلافتان با یکدیگر این بود که بعضی ایستادید و بعضی فرار کردید و کلمهٴ واحد نداشتید، گرچه میفرماید ظاهرش این است؛ اما چون ذیل آیه که عهدهدار تعلیل محتوای آیه است، به نام ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾ است، این ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾ با آن وجه اول سازگار است . وجه اول این بود که در جریان جنگ بدر شما پذیرفتید که فعلاً آزاد کنید و فِدیه بگیرید، گرچه در سال بعد معادل اینها کُشته بدهید، خب، خدا قدیر است به هرچه که خبر داد عمل میکند، خدا از راه غیب پیغمبرش را باخبر کرد که اگر شما از اینها فِدیه بگیرید اینها توطئهای میکنند، آینده شما هفتادتا کُشته خواهید داد و خدا قدیر است به همه کارها و انجام میدهد.
میفرمایند این ذیل آیه با آن چیزی که به عنوان روایت نقل شده است سازگارتر است و قابل تطبیق بر وجوه دیگر نیست، مگر به تعسّف اما تعسّف آنچنانی ندارد خدا ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ است قدیر است قدرت دارد گاهی شما را پیروز میکند، گاهی آنها را پیروز میکند. البته اینچنین نیست که گاهی حق پیروز بشود، گاهی باطل پیروز بشود که نظامی در جهان حاکم نباشد، اینطور نیست. در هر محور تاریخی، حق پیروز است. حالا در همان محور، قبل از اینکه پرونده آن محور بسته بشود گاهی باطل جَولانی دارد، گاهی حق، ظهوری دارد ولی در جمع، آن محور وقتی نتیجهگیری میشود ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ است، نه اینکه فقط تنها پایان امور دنیا به ظهور ولیّعصر(ارواحنا فداه) از باب ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ باشد یا قیامت از باب ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ باشد، آنها یک امر روشنی است، در هر محور تاریخی که مدار آن تاریخ بسته میشود و پروندهٴ آن مقطع بسته میشود در هر محور تاریخی ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ است، در همه موارد. حق، همیشه پیروز است، نه اینکه در یک صحنهٴتاریخی حق شکست بخورد، در صحنهٴ دیگر حق پیروز بشود. اگر اینچنین شد معلوم میشود نظمی در عالم نیست خب، گاهی باطل است، گاهی حق و ملاکی نخواهد داشت ولی در یک محور تاریخی احیاناً گاهی حق آسیب میبیند، گاهی باطل، تا سرانجام حق شکوفا بشود.
سخن حضرت علی(علیه السلام) دربارهٴ جنگهای بین حق و باطل و پیروزی نهایی حق
در همان خطبهٴ حضرت امیر(سلام الله علیه) اینچنین بود که ما با رقبایمان در صحنههای نبرد اینچنین بودیم که «یَتَصَاوَلاَنِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَیْنِ»؛ ما با دشمنانمان با صولت و تهاجم به یکدیگر حمله میکردیم، همانطوری که دو موجود نَر حمله میکنند و شاخ به شاخ میجنگند، تصاول داشتیم، صولت داشتیم، «تَصَاوُلَ الْفَحْلَیْنِ» هر کدام از ما تلاش میکرد «أَیُّهُما یَسْقِی صَاحِبَهُ کَأْسَ الْمَنُونِ» کدامیک ظرف مرگ را، جام مرگ را به دیگری بنوشاند، گاهی ما کُشته میدادیم، گاهی آنها کُشته میدادند، گاهی آنها کُشته میدادند، گاهی ما شهید میدادیم تا خدا ما را امتحان کرد دید ما راست میگوییم، حق با ماست، آنگاه «أَنْزَلَ بَعدُوِّنا الْکَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَیْنا النَّصْرَ» ؛ مکبوت شدن و مخذول شدن را برای دشمنان ما مقدّر کرد، پیروزی را برای ما مقرّر فرمود که ما پیروز شدیم. این در محور تاریخی است. اینچنین نیست که در محورهای تاریخ گاهی حق شکست بخورد، گاهی باطل، اینچنین نیست؛ هیچ ممکن نیست که در یک محور تاریخی حق آسیب ببیند، ممکن است طرفین، باطل باشند و گاهی این و گاهی آن؛ اما اگر یکجا حق ظهور کرد حق، همیشه پیروز است ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ به عنوان یک موجبهٴ کلیه تخصیصناپذیر هست.
این ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾ نشانهٴ آن است که ذات اقدس الهی به هرچه وعده داد عمل میکند و قدرت دارد که شما را با عِدّه و عُدّه کم پیروز بکند، چه اینکه کرد و آنها را با عِدّه و عُدّه زیاد شکست بدهد، چه اینکه داد و اگر شما به قدرت حق معتقدید، دیگر پیشنهادی در قبال پیشنهاد پیغمبر نمیدهید و خدا میتوانست شما را با إعدام آنها از راههای دیگر هم تأمین کند.
باقی نماندن هیچ اثری از طاغیان و ماندگاری تعالیم انبیاء
پرسش:...
پاسخ: بله، آن دیگر فرمود ما همواره برای انبیا شیاطین انس و جن قرار دادیم: ﴿جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ ؛ ما برای هر پیامبری یک سلسله دشمنهایی قرار دادیم تا آزمون بشوند و همه ائمه(علیهم السلام) همینطور هستند، هر امامی در مقابلش دشمنی هست «لکل فرعونٍ موسی و لکلّ موسی فرعون»؛ اما در هر محور تاریخی ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ خواهد بود. درباره دشمنان قرآن میفرماید اینها هر کدام در برابر انبیا صف کشیدند و انبیا را هم احیاناً شهید کردند؛ اما ما همانطوری که یک باغبان علف هرز را وِجین میکند و از بین میبرد، ما اینها را هم احدوثه قرار دادیم ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾ میفرماید ما این سران ستم را، این طاغیان را، این کسانی که در برابر انبیا مقاومت کردند، اینها را احادیث قرار دادیم یعنی اینها فقط سخنشان در تاریخ مانده، اثری از اینها نیست، میگویند در آن روزگار ساسانیانی بودند، اشکانیانی بودند «کانوا کذا و کذا و کذا» همهاش با «کانوا» یاد میشود ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ﴾ ؛ اثری از اینها در جامعه نیست، فقط سخنی از اینها در تاریخ مانده؛ اما هرجا خیر و برکت و معنویّت هست محصول تعلیم انبیاست که در زمین مانده که اینها میمانند و آنها به صورت تاریخ درمیآیند، این ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾ اینچنین است، در هر محور تاریخی هم همین طور است.
بررسی استناد حسنه و سیئه بر پروردگار
پرسش:...
پاسخ: بله، در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آنجا مصیبتها را به دو قِسم تقسیم فرمود، فرمود آنچه به شما میرسد به عنوان اصابه ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ﴾ قبلش فرمود ﴿قُلْ کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾ اینها در اسناد حَسنه و سیّئه به الله راه روشنی را طی نمیکنند. اگر حَسنهای به اینها برسد برای خودشان میپندارند، سیّئهای به اینها برسد با طیره تو را بدنام میکنند که تو بدقدم بودی و مشکلی برای ما ایجاد کردی. به اینها بگو هرچه که هست، از ناحیه خداست، چرا اینها این مسائل را خوب فقیهانه بررسی نمیکنند: ﴿فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾ بعد تفصیل میدهد میفرماید: ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ﴾ یعنی در عین حال که حَسنه و سیّئه ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است، ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است، یک تفاوت جوهری هم بین سیّئه و حَسنه هست و آن اینکه حَسنه ﴿مِنَ اللّهِ﴾ هست؛ اما سیّئه «من الله» نیست، گرچه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ﴾ یعنی حَسنه هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست، هم ﴿مِنَ اللّهِ﴾ ولی سیّئه گرچه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست؛ اما «مِنَ اللّهِ» نیست، فرقش هم این است که آنچه از طرف ذات اقدس الهی از نزد خدا نشئت میگیرد، خیر و رحمت است. وقتی به محلّ قابل رسید، میشود حَسنه، به محل ناقابل رسید، میشود سیّئه. محل، اگر بد یا خوب بود آن فیض خدا را هم به صورت بد و خوب درمیآورد مثل همین بارانی که میبارد خلاصه، این بارانی که میبارد ﴿مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ﴾ است ﴿وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ﴾ این باران وقتی که بارید به کنار بوتهٴ گُل رفت، همین قطره باران به صورت گُل ظهور میکند و اگر به دهن مار و عقرب و افعی افتاد به صورت سَم درمیآید، اینکه فرمودند
کقطرة الماء فی الأصداف دُرّاً ٭٭٭ و فی بطن الأفاعی صار سمّاً
از همینجاست یعنی یک قطره باران که میآید، این اگر در دریا ببارد صدفی که در دریاست دهن باز کند و این یک قطره باران را در کام خود ببرد و برود در عمق دریا، این صدف همین یک قطره باران را به صورت گوهر شبچراغ درمیآورد. یک قطره باران بیش نیست؛ اما در دهن صدف که رفت، میشود دُر. همین قطرهٴ باران اگر به دهن مار و عقرب رفت میشود سَم که
کقطرة الماء فی الأصداف دُرّاً ٭٭٭ و فی بطن الأفاعی صار سمّا.
خب، آنچه از ذات اقدس الهی آمده است ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ آمد باران و رحمت است ولی دُرّ بودن هم «مِنَ اللّهِ» است، هم «مِنْ عِندِ اللّهِ» ولی سَم بودن گرچه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است؛ اما «من الحیّة» است نه «مِنَ اللّهِ». اینکه فرمود: ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ﴾ از همین قبیل است.
پاسخ اجمالی و تحلیلی پروردگار به شکست در جنگ احد
حالا در خصوص این جریان جنگ اُحد میفرماید تمام این تصمیمگیریهای بد، از خود شماست وگرنه از بالا، جز علم و افاضه چیز دیگر نیامده، آن نحوهٴ تحویل گرفتن و مصرف کردن شماست که سبب شکست شما را فراهم کرده ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾ این جواب اجمالی اینها. جواب تحلیلی دیگری ذکر میکند، میفرماید: ﴿وَ مَا أَصَابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ﴾ اولاً اینچنین نیست که در روز برخورد گروه مشرکین و مؤمنین در جریان اُحد، آنچه دامنگیر شما شد بدون اذن خدا باشد، چون «ربالعالمین» خداست ولاغیر، هرچه در جهان هستی میگذرد به اذن حق است ولاغیر، لذا فرمود آن شکست ظاهری که در جنگ اُحد دامنگیر شما شد، این هم به اذن خداست.
بررسی نظر برخی از مفسرین در تبیین معنای ﴿فَبِإِذْنِ اللَّهِ﴾
عدّهای از مفسّرین این اذن را به معنی علم تفسیر کردند ﴿فَبِإِذْنِ اللّهِ﴾ هست یعنی «فبعلم الله» هست و گفتند که اذن به معنای اجازه نمیتواند باشد، چون کُشتن مؤمنین معصیت کبیره است و هرگز ذات اقدس الهی اجازهٴ این کار را نمیدهد [و] حرام را اباحه نمیکند . این بیان، تام نیست، برای اینکه این منظور اذن، اذن تشریعی که نیست که تا مستلزم علیت آن ملزومفیه باشد، این اذن تکوینی است؛ ممکن است چیزی تکویناً مورد اذن حق باشد، گرچه تشریعاً حرام است، مگر معصیتی که بشر انجام میدهد در مقابل اذن تکوینی خداست، اینطوری که نیست. اینچنین نیست که کسی کاری را در جهان انجام بدهد در مقابل قدرت خدا، اینطور نیست، هر کاری را که انجام میدهد چه حَسنه، چه سیّئه با اذن تکوینی حق همراه است، خدا اذن داده تا بیازماید؛ اما تشریعاً اینها را حرام کرده است. فرمود: ﴿مَا أَصَابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ﴾ خدا اجازه داد [و] جلوی موانع را نگرفت، تخلیه موانع کرد تا ببیند چه میشود، اگر کافر، مأذون نباشد تکویناً که کاری را انجام بدهد که هرگز مقدور او نیست؛ اما تشریعاً البته مأذون نیست.
وجود سلسلهای از اسرار در شکست مسلمین در جنگ احد
مثل اینکه تکویناً ذات اقدس الهی هر انسانی را مختار و آزاد آفرید ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ اما تشریعاً امر کرد به پذیرش حق، تکویناً فرمود آزادید؛ میخواهید بپذیرید، میخواهید نپذیرید. این آزادی تکوینی با آن وجوب تشریعی که منافات ندارد. تشریعاً راه یک طرفه است یعنی هر انسانی موظف است که ایمان بیاورد؛ اما تکویناً جلوی او را باز گذاشته و اذن هم داده در انتخاب هر راه. در این کریمه هم فرمود: ﴿وَمَا أَصَابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ﴾ یعنی روز برخورد دو گروه در جریان اُحد، این ﴿فَبِإِذْنِ اللّهِ﴾ هست اولاً، اینچنین نیست که کافر بگوید من در برابر خواست خدا این کار را کردم و خواست خدا را مقبور کردم، اینطور نیست.
و فواید فراوانی دارد که فرمود: ﴿وَلِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ ٭ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا﴾ یعنی ما خواستیم امتحان بکنیم، اصولاً شداید وسیله امتحان مؤمن و غیرمؤمن است تا معلوم بشود آنکه مؤمن است کیست، آنکه منافق است کیست. چه کسی در سختی میماند، چه کسی در سختی فرار میکند، چه کسی در سختی حقپذیر است، چه کسی در سختی اعتراض میکند این کار را کرد. البته یک سلسله اسرار دیگری هم هست که آنها را نمیشود برای توده مردم بازگو کرد. در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که گاهی قرآن کریم در تحلیل وقایع، از وسط قضیه شروع میکند، میفرماید ما این کارها را کردیم و برای اینکه، این و برای اینکه وسط حرف است نه اول حرف، اگر کسی بخواهد مسئلهای را تحلیل کند، نمیگوید این مسئله و برای اینکه میگوید این مسئله برای فلان و برای فلان و برای فلان است، این و برای اینکه معلوم میشود چیزی قبلاً بوده و حذف شده. در مسائل امتحانی نوعاً خدا از آن وسط قضیه شروع میکند، میفرماید ما این کارها را کردیم و برای اینکه معلوم بشود چه کسی مؤمن است و چه کسی غیرمؤمن یعنی اسرار قضا و قَدَر خیلی بیش از اینهاست، آنها به ذهن توده مردم نمیآید، برای همه هضمش آسان نیست؛ اما آنچه را که آسان است مسئلهای که مردم بفهمند امتحانی در کار است ﴿لِیَمِیزَ اللّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ و مانند آن.
مثل جریان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) که فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ﴾ ؛ فرمود ما جریان باطن عالم آسمان و زمین را نشان ابراهیم خلیل دادیم و برای اینکه او یقین پیدا کند. این ﴿وَلِیَکُونَ﴾ عطف بر محذوف است یعنی برای اسراری ما آن کارها را کردیم و برای اینکه او یقین پیدا کند. آن محذوف، اگر قابل فهم برای همه بود، آن را ذکر میفرمود آن یک سلسله اسراری است که ذات اقدس الهی به حَمله کتاب که اهلبیت و عترت طاهریناند(علیهم السلام) یاد داد و آنها هم در لابهلای فرمایشاتشان در احادیث و روایات اشاره کردند که راز قَدر چیست، اسرار قدر از کجا شروع میشود و امثال ذلک.
پرسش:...
پاسخ: بله، اصلاً «و حذف ما یعلم منه جائز» جزء رهآورد قرآن میشود. انسان وقتی طوری حرف بزند که نشان بدهد چیزی هم هست، این جزء قرآن خواهد بود آن محذوف، بیگانه نیست. حالا یا جزء باطن قرآن است یا جزء تأویل قرآن است ولی از قلمرو قرآن بیرون نیست. اگر انسان، حرفی میزند بعضی از کلمات حرف را حذف میکند این جزء گفتههای اوست «و حذف ما یعلم منه جائز» برای نکتهای فلان مطلب حذف شده است یعنی جزء این بود و نگفتیم، آنها که دسترسی به آن محذوف دارند، مثل عترت طاهره «طوبی لهم» که مییابند، آنها که دسترسی ندارند از اینها به سهم خود استفاده میکنند؛ اما این معلوم میشود که چیز دیگری هم بود، از این وسط قصه شروع کردن که بفرماید ما این کارها را کردیم و برای اینکه، معلوم میشود چیزهای دیگری هم بود، اینجا میفرماید که ما این کارها را کردیم و برای اینکه مؤمن از منافق، امتیاز داده بشود این مطلبی است که قابل گفتن است که قابل فهم است؛ اما راز قدر که مصلحت خدا چه چیزی بود که حتماً اینجا باید هفتاد نفر شربت شهادت بنوشند، آن درکش برای توده مردم آسان نیست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
دلائل قرآن بر آسیب دیدن مؤمنین در جنگ احد
سخن حضرت علی(ع) درباره جنگهای بین حق و باطل
باقی نماندن هیچ اثری از طاغیان و ماندگاری تعالیم انبیاء
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَوَ لَمَّا أَصَابَتْکُم مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْهَا قُلْتُمْ أَنَّی هذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ ﴿165﴾ وَمَا أَصَابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَلِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿166﴾ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا وَقِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَتَّبَعْنَاکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَانِ یَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا یَکْتُمُونَ ﴿167﴾
خلاصه مباحث گذشته
این بخش از آیات کریمه در تتمّه همان جریان جنگ اُحد هست. قصه اُحد را تا حدودی مبسوطاً در این سوره مشخص فرمود، علل پیروزی و همچنین عوامل شکست را تحلیل فرمود، نقش رهبری رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بازگو کرد، علت مقاومت و ایستادگی مردم را هم متانت رهبری پیغمبر دانست، فرمود اگر تو فضّ غلیظالقلب میبودی ﴿لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾ . مسئله مشورت با آنها و تصمیمگیری رهبری را هم تبیین کرد، آنگاه نعمت وجود رسالت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بیان فرمود، سپس پرداختند به تتمّه همان جریان جنگ اُحد.
دلائل قرآن بر آسیب دیدن مؤمنین در جنگ اُحد
در جریان جنگ اُحد، عده زیادی از مسلمین شهید شدند و این سؤالبرانگیز شد که چطور مسلمانها شکست خوردند به حسب ظاهر، گفتند که اگر حق با ماست ـ چه اینکه حق با ماست ـ چرا باید شکست میخوردیم و کشته میدادیم. منافقین این را به عنوان نقد و اعتراض طرح میکردند، مؤمنین این را به عنوان سؤال طرح میکردند ـ استفهام ـ قرآن این را تحلیل فرمود، فرمود اینکه شما در جنگ اُحد آسیب دیدید نظام عالم بر آن است که هر دو گروه امتحان بشوند ﴿تِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ﴾ چه اینکه قبلاً گذشت ﴿إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ﴾ اگر شما مقروح و مجروح شدید، دیگران هم مقروح و مجروح شدند ﴿تِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ﴾ اگر هر کسی حق با او باشد در هر جنگی بدون آسیب پیروز بشود، این امتحان الهی نیست، آن وقت ایمان آوردن سهل خواهد بود، این یک اصلی است.
بعد فرمود شما در جریان جنگ بدر دو برابر اینها به اینها آسیب رساندید یعنی دو برابر مصیبتی که در جنگ اُحد به شما رسید، شما در جنگ بدر به اینها رساندید ﴿أَوَ لَمَّا أَصَابَتْکُم مُصِیبَةٌ﴾ که ﴿قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْهَا﴾ مصیبتی که شما دو برابر را به اینها رساندهاید خودِ همین وصف جوابی را در بردارد. فرمود آیا مصیبتی به شما برسد که شما دو برابر را در گذشته به اینها رساندید اعتراض میکنید. خود همین ﴿قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْهَا﴾ یک جواب ضمنی است. آنگاه میفرماید اگر مصیبتی به شما برسد سؤال میکنید که ﴿قُلْتُمْ أَنَّی هذَا﴾؛ این از کجا آمد؟ جوابش این است که ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾؛ شما از خودتان غافل هستید و این علت مصیبت را در بیرون از خود جستجو میکنید هر مصیبتی که میرسد ﴿مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ است ﴿وَمَا أَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾ . در یکی از سُوَر «حم» این اصل کلی مطرح شد که هر مصیبتی که به شما میرسد به وسیله کاری است که شما انجام دادید؛ اما خداوند از خیلی از مسائل صرفنظر میکند، در بسیاری از موارد عفو میکند، گاهی هم مؤاخذه میکند. پس علّت شکست را از درون خودتان جستجو کنید ﴿مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾.
وجوه مختلف در تفسیر ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾
این ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ به چند وجه بیان کردند. گفتند یکی از آن اقوال در تبیین علت شکست این است که در جنگ بدر، تقریباً هفتاد نفر از مشرکین کُشته شدند و هفتاد نفر هم به اسارت درآمدند. پیشنهاد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این بود که اینها هم کُشته بشوند، زیرا اینها هیچ فایدهای در ماندن اینها نیست؛ نه متّعظ میشوند نه منزوی، بلکه دوباره توطئه میکنند و علیه نظام، دست به اقدام میزنند، اگر ریشهکن بشوند بهتر است. عدّهای با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مخالفت کردند، گفتند ما اینها را آزاد میکنیم و پول میگیریم و از آن بهره میبریم. رسول خدا هم طبق اِخبار غیب به آنها فرمود اگر شما اینها را آزاد کردید، اینها در سال بعد به اندازهای که شما اینها را کُشتید اینها شما را میکُشند. عدّهای گفتند که ما فعلاً پول میگیریم و از این پول بهرهمند میشویم و اینها را آزاد میکنیم و اگر آینده، جنگی شد و ما کُشته شدیم، شهید «فی سبیل الله» هستیم. این را در همان جنگ بدر که در سال دوم هجری اتفاق افتاد گفتند. جنگ اُحد در سال سوم هجرت اتّفاق افتاد و طوری شد که اینها هفتادتا کشته دادند. پس اوّلین جواب آن است که خدا میفرماید این مصیبتی که به شما رسیده است طبق پیشنهاد خود شما بود: ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ این یک قول، قولی که بعضی از روایات هم این را تأیید میکنند، از حضرت علی(علیه السلام) نقل شده است، از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است.
قول دوم اینکه شما در جریان جنگ اُحد با پیغمبر مخالفت کردید. پیغمبر فرمود ما در همین مدینه میمانیم که خانههای ما به منزلهٴ سنگر باشد، آنها اگر آمدند در همین کوچه و پس کوچههای مدینه با آنها مبارزه میکنیم آنها را از بین میبریم. عدهای گفتند نه، ما هرگز حاضر نیستیم در خانههای خود باشیم، دشمن بیاید. ما قبل از اسلام تن به اینگونه از نبردها نمیدادیم، الآن که شما در بین ما حضور دارید و ما به وسیله اسلام، عزیز شدیم چگونه تن به این ذلت بدهیم، این را ذلت پنداشتند. گفتند ما از خانهها بیرون میرویم، در همان بیرون مدینه باهم میجنگیم و این مخالفت با پیغمبر، زمینه شکست اینها را فراهم کرد، این دو.
قول سوم آن است که شما در متن جنگ مخالفت کردید، زیرا رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به شما فرمود آنهایی که سنگر آن کوه را حفظ کردند ـ آن تیراندازان ـ که مبادا از شکاف کوه دشمن از پشت سر حمله بکند، آنها وقتی دیدند مسلمین مشغول جمعآوری غنایماند، گفتند مبادا سهمیه ما از بین برود آن سنگر را رها کردند، با اینکه پیغمبر فرمود سهام شما محفوظ است و اگر شما ببینید آنها شکست خوردند و تا نزدیکهای مکه فرار کردند، شما سنگرتان را حفظ کنید. آنها مخالفت کردند و سرگرم جمع غنایم شدند، وقتی سرگرم جمع غنایم شدند هم راه را برای مشرکین از پشتسر باز کردند و هم اینکه خودشان سلاحها را به زمین انداختند، مشغول جمع غنایم شدند و غافلگیر شدند و کُشته شدند و از طرف دیگر، وقتی اعلام شد که وجود مبارک پیغمبر کُشته شد، شربت شهادت نوشید، عدهای فرار کردند؛ به جای اینکه آن صحنه را حفظ بکنند و بگویند اگر پیامبر شهید شد دینش که زنده است، اینها فرار کردند، پس هم از نظر حفظ سنگر مخالفت کردند، هم از نظر حضور در جبهه مخالفت کردند و فرار کردند، هم سرگرم غنیمت جمع کردن شدن یک نحو مخالفتی است، اینها باعث شکست شد، این قول سوم . اگر آنها سؤال کردند ﴿أَنَّی هذَا﴾ خدا میفرماید: ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ یعنی این عامل شکست خود شما هستید.
تحقیق در تفسیر ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾
اگر اینها جامعی داشتند، چه اینکه بعید نیست ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ جامع باشد برای این سه وجه که خب آن جامع مقدّم است، اگر جامعی نبود، گرچه سیاق جریان اُحد نشان میدهد که ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ یعنی همان فرار کردن شما و خالی گذاشتن سنگر و مانند آن عامل شکست بود. اما در اثر روایاتی که از بعضی از ائمه(علیهم السلام) رسیده است تأیید میکند اینکه شما در جریان جنگ بدر خودتان خواستید این معنا را، خودتان آماده شدید که ما اینها را آزاد بکنیم و در قبالش فِدیه بگیریم ولو سال بعد به معادل اینها کُشته بدهیم، چون خواستهٴ خود شماست.
اما آن ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ نشان میدهد که این سیّئهای است که از نفس خود شما نشئت گرفته، بنابراین آنچه به عنوان روایت، از اهلبیت(علیهم السلام) نقل شده است، شاید بتوان آن را برای بیان احدالوجوه حمل کرد، نه برای بیان تمامالوجوه، قهراً [ناگزیر] آن مخالفتهایی هم که آنها کردند میتواند جواب باشد و مشمول ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ قرار بگیرد، پس ﴿أَوَ لَمَّا أَصَابَتْکُم مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْهَا﴾ آیا وقتی مصیبتی به شما در اُحد رسید که شما دو برابر آن را در بدر بر اینها تحمیل کردید ﴿قُلْتُمْ﴾ جواب ﴿لَمَّا﴾، ﴿قُلْتُمْ﴾ است ﴿قُلْتُمْ أَنَّی هذَا﴾؛ از کجاست؟ اولاً آن جوابهای گذشته میتواند پاسخ خوبی باشد، آن جواب این است که ﴿إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ﴾ و مانند آن و جوابی که مربوط به خصوص این سؤال است این است که ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾.
بررسی دیدگاه علامه طباطبائی(ره) در تفسیر ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در المیزان اول نظرشان این بود که ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ یعنی آن مخالفتها و اختلاف کلمهای که شما داشتید سبب شکست شما شد. مخالفت کردید با پیغمبر و اختلاف کردید با یکدیگر. مخالفتتان با پیغمبر این بود که آن سنگر را رها کردید، اختلافتان با یکدیگر این بود که بعضی ایستادید و بعضی فرار کردید و کلمهٴ واحد نداشتید، گرچه میفرماید ظاهرش این است؛ اما چون ذیل آیه که عهدهدار تعلیل محتوای آیه است، به نام ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾ است، این ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾ با آن وجه اول سازگار است . وجه اول این بود که در جریان جنگ بدر شما پذیرفتید که فعلاً آزاد کنید و فِدیه بگیرید، گرچه در سال بعد معادل اینها کُشته بدهید، خب، خدا قدیر است به هرچه که خبر داد عمل میکند، خدا از راه غیب پیغمبرش را باخبر کرد که اگر شما از اینها فِدیه بگیرید اینها توطئهای میکنند، آینده شما هفتادتا کُشته خواهید داد و خدا قدیر است به همه کارها و انجام میدهد.
میفرمایند این ذیل آیه با آن چیزی که به عنوان روایت نقل شده است سازگارتر است و قابل تطبیق بر وجوه دیگر نیست، مگر به تعسّف اما تعسّف آنچنانی ندارد خدا ﴿عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ است قدیر است قدرت دارد گاهی شما را پیروز میکند، گاهی آنها را پیروز میکند. البته اینچنین نیست که گاهی حق پیروز بشود، گاهی باطل پیروز بشود که نظامی در جهان حاکم نباشد، اینطور نیست. در هر محور تاریخی، حق پیروز است. حالا در همان محور، قبل از اینکه پرونده آن محور بسته بشود گاهی باطل جَولانی دارد، گاهی حق، ظهوری دارد ولی در جمع، آن محور وقتی نتیجهگیری میشود ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ است، نه اینکه فقط تنها پایان امور دنیا به ظهور ولیّعصر(ارواحنا فداه) از باب ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ باشد یا قیامت از باب ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ باشد، آنها یک امر روشنی است، در هر محور تاریخی که مدار آن تاریخ بسته میشود و پروندهٴ آن مقطع بسته میشود در هر محور تاریخی ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ است، در همه موارد. حق، همیشه پیروز است، نه اینکه در یک صحنهٴتاریخی حق شکست بخورد، در صحنهٴ دیگر حق پیروز بشود. اگر اینچنین شد معلوم میشود نظمی در عالم نیست خب، گاهی باطل است، گاهی حق و ملاکی نخواهد داشت ولی در یک محور تاریخی احیاناً گاهی حق آسیب میبیند، گاهی باطل، تا سرانجام حق شکوفا بشود.
سخن حضرت علی(علیه السلام) دربارهٴ جنگهای بین حق و باطل و پیروزی نهایی حق
در همان خطبهٴ حضرت امیر(سلام الله علیه) اینچنین بود که ما با رقبایمان در صحنههای نبرد اینچنین بودیم که «یَتَصَاوَلاَنِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَیْنِ»؛ ما با دشمنانمان با صولت و تهاجم به یکدیگر حمله میکردیم، همانطوری که دو موجود نَر حمله میکنند و شاخ به شاخ میجنگند، تصاول داشتیم، صولت داشتیم، «تَصَاوُلَ الْفَحْلَیْنِ» هر کدام از ما تلاش میکرد «أَیُّهُما یَسْقِی صَاحِبَهُ کَأْسَ الْمَنُونِ» کدامیک ظرف مرگ را، جام مرگ را به دیگری بنوشاند، گاهی ما کُشته میدادیم، گاهی آنها کُشته میدادند، گاهی آنها کُشته میدادند، گاهی ما شهید میدادیم تا خدا ما را امتحان کرد دید ما راست میگوییم، حق با ماست، آنگاه «أَنْزَلَ بَعدُوِّنا الْکَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَیْنا النَّصْرَ» ؛ مکبوت شدن و مخذول شدن را برای دشمنان ما مقدّر کرد، پیروزی را برای ما مقرّر فرمود که ما پیروز شدیم. این در محور تاریخی است. اینچنین نیست که در محورهای تاریخ گاهی حق شکست بخورد، گاهی باطل، اینچنین نیست؛ هیچ ممکن نیست که در یک محور تاریخی حق آسیب ببیند، ممکن است طرفین، باطل باشند و گاهی این و گاهی آن؛ اما اگر یکجا حق ظهور کرد حق، همیشه پیروز است ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ به عنوان یک موجبهٴ کلیه تخصیصناپذیر هست.
این ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾ نشانهٴ آن است که ذات اقدس الهی به هرچه وعده داد عمل میکند و قدرت دارد که شما را با عِدّه و عُدّه کم پیروز بکند، چه اینکه کرد و آنها را با عِدّه و عُدّه زیاد شکست بدهد، چه اینکه داد و اگر شما به قدرت حق معتقدید، دیگر پیشنهادی در قبال پیشنهاد پیغمبر نمیدهید و خدا میتوانست شما را با إعدام آنها از راههای دیگر هم تأمین کند.
باقی نماندن هیچ اثری از طاغیان و ماندگاری تعالیم انبیاء
پرسش:...
پاسخ: بله، آن دیگر فرمود ما همواره برای انبیا شیاطین انس و جن قرار دادیم: ﴿جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ ؛ ما برای هر پیامبری یک سلسله دشمنهایی قرار دادیم تا آزمون بشوند و همه ائمه(علیهم السلام) همینطور هستند، هر امامی در مقابلش دشمنی هست «لکل فرعونٍ موسی و لکلّ موسی فرعون»؛ اما در هر محور تاریخی ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ خواهد بود. درباره دشمنان قرآن میفرماید اینها هر کدام در برابر انبیا صف کشیدند و انبیا را هم احیاناً شهید کردند؛ اما ما همانطوری که یک باغبان علف هرز را وِجین میکند و از بین میبرد، ما اینها را هم احدوثه قرار دادیم ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾ میفرماید ما این سران ستم را، این طاغیان را، این کسانی که در برابر انبیا مقاومت کردند، اینها را احادیث قرار دادیم یعنی اینها فقط سخنشان در تاریخ مانده، اثری از اینها نیست، میگویند در آن روزگار ساسانیانی بودند، اشکانیانی بودند «کانوا کذا و کذا و کذا» همهاش با «کانوا» یاد میشود ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ﴾ ؛ اثری از اینها در جامعه نیست، فقط سخنی از اینها در تاریخ مانده؛ اما هرجا خیر و برکت و معنویّت هست محصول تعلیم انبیاست که در زمین مانده که اینها میمانند و آنها به صورت تاریخ درمیآیند، این ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾ اینچنین است، در هر محور تاریخی هم همین طور است.
بررسی استناد حسنه و سیئه بر پروردگار
پرسش:...
پاسخ: بله، در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آنجا مصیبتها را به دو قِسم تقسیم فرمود، فرمود آنچه به شما میرسد به عنوان اصابه ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ﴾ قبلش فرمود ﴿قُلْ کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾ اینها در اسناد حَسنه و سیّئه به الله راه روشنی را طی نمیکنند. اگر حَسنهای به اینها برسد برای خودشان میپندارند، سیّئهای به اینها برسد با طیره تو را بدنام میکنند که تو بدقدم بودی و مشکلی برای ما ایجاد کردی. به اینها بگو هرچه که هست، از ناحیه خداست، چرا اینها این مسائل را خوب فقیهانه بررسی نمیکنند: ﴿فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾ بعد تفصیل میدهد میفرماید: ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ﴾ یعنی در عین حال که حَسنه و سیّئه ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است، ﴿کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است، یک تفاوت جوهری هم بین سیّئه و حَسنه هست و آن اینکه حَسنه ﴿مِنَ اللّهِ﴾ هست؛ اما سیّئه «من الله» نیست، گرچه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ﴾ یعنی حَسنه هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست، هم ﴿مِنَ اللّهِ﴾ ولی سیّئه گرچه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هست؛ اما «مِنَ اللّهِ» نیست، فرقش هم این است که آنچه از طرف ذات اقدس الهی از نزد خدا نشئت میگیرد، خیر و رحمت است. وقتی به محلّ قابل رسید، میشود حَسنه، به محل ناقابل رسید، میشود سیّئه. محل، اگر بد یا خوب بود آن فیض خدا را هم به صورت بد و خوب درمیآورد مثل همین بارانی که میبارد خلاصه، این بارانی که میبارد ﴿مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ﴾ است ﴿وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ﴾ این باران وقتی که بارید به کنار بوتهٴ گُل رفت، همین قطره باران به صورت گُل ظهور میکند و اگر به دهن مار و عقرب و افعی افتاد به صورت سَم درمیآید، اینکه فرمودند
کقطرة الماء فی الأصداف دُرّاً ٭٭٭ و فی بطن الأفاعی صار سمّاً
از همینجاست یعنی یک قطره باران که میآید، این اگر در دریا ببارد صدفی که در دریاست دهن باز کند و این یک قطره باران را در کام خود ببرد و برود در عمق دریا، این صدف همین یک قطره باران را به صورت گوهر شبچراغ درمیآورد. یک قطره باران بیش نیست؛ اما در دهن صدف که رفت، میشود دُر. همین قطرهٴ باران اگر به دهن مار و عقرب رفت میشود سَم که
کقطرة الماء فی الأصداف دُرّاً ٭٭٭ و فی بطن الأفاعی صار سمّا.
خب، آنچه از ذات اقدس الهی آمده است ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ آمد باران و رحمت است ولی دُرّ بودن هم «مِنَ اللّهِ» است، هم «مِنْ عِندِ اللّهِ» ولی سَم بودن گرچه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است؛ اما «من الحیّة» است نه «مِنَ اللّهِ». اینکه فرمود: ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَفْسِکَ﴾ از همین قبیل است.
پاسخ اجمالی و تحلیلی پروردگار به شکست در جنگ احد
حالا در خصوص این جریان جنگ اُحد میفرماید تمام این تصمیمگیریهای بد، از خود شماست وگرنه از بالا، جز علم و افاضه چیز دیگر نیامده، آن نحوهٴ تحویل گرفتن و مصرف کردن شماست که سبب شکست شما را فراهم کرده ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾ این جواب اجمالی اینها. جواب تحلیلی دیگری ذکر میکند، میفرماید: ﴿وَ مَا أَصَابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ﴾ اولاً اینچنین نیست که در روز برخورد گروه مشرکین و مؤمنین در جریان اُحد، آنچه دامنگیر شما شد بدون اذن خدا باشد، چون «ربالعالمین» خداست ولاغیر، هرچه در جهان هستی میگذرد به اذن حق است ولاغیر، لذا فرمود آن شکست ظاهری که در جنگ اُحد دامنگیر شما شد، این هم به اذن خداست.
بررسی نظر برخی از مفسرین در تبیین معنای ﴿فَبِإِذْنِ اللَّهِ﴾
عدّهای از مفسّرین این اذن را به معنی علم تفسیر کردند ﴿فَبِإِذْنِ اللّهِ﴾ هست یعنی «فبعلم الله» هست و گفتند که اذن به معنای اجازه نمیتواند باشد، چون کُشتن مؤمنین معصیت کبیره است و هرگز ذات اقدس الهی اجازهٴ این کار را نمیدهد [و] حرام را اباحه نمیکند . این بیان، تام نیست، برای اینکه این منظور اذن، اذن تشریعی که نیست که تا مستلزم علیت آن ملزومفیه باشد، این اذن تکوینی است؛ ممکن است چیزی تکویناً مورد اذن حق باشد، گرچه تشریعاً حرام است، مگر معصیتی که بشر انجام میدهد در مقابل اذن تکوینی خداست، اینطوری که نیست. اینچنین نیست که کسی کاری را در جهان انجام بدهد در مقابل قدرت خدا، اینطور نیست، هر کاری را که انجام میدهد چه حَسنه، چه سیّئه با اذن تکوینی حق همراه است، خدا اذن داده تا بیازماید؛ اما تشریعاً اینها را حرام کرده است. فرمود: ﴿مَا أَصَابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ﴾ خدا اجازه داد [و] جلوی موانع را نگرفت، تخلیه موانع کرد تا ببیند چه میشود، اگر کافر، مأذون نباشد تکویناً که کاری را انجام بدهد که هرگز مقدور او نیست؛ اما تشریعاً البته مأذون نیست.
وجود سلسلهای از اسرار در شکست مسلمین در جنگ احد
مثل اینکه تکویناً ذات اقدس الهی هر انسانی را مختار و آزاد آفرید ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ اما تشریعاً امر کرد به پذیرش حق، تکویناً فرمود آزادید؛ میخواهید بپذیرید، میخواهید نپذیرید. این آزادی تکوینی با آن وجوب تشریعی که منافات ندارد. تشریعاً راه یک طرفه است یعنی هر انسانی موظف است که ایمان بیاورد؛ اما تکویناً جلوی او را باز گذاشته و اذن هم داده در انتخاب هر راه. در این کریمه هم فرمود: ﴿وَمَا أَصَابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ﴾ یعنی روز برخورد دو گروه در جریان اُحد، این ﴿فَبِإِذْنِ اللّهِ﴾ هست اولاً، اینچنین نیست که کافر بگوید من در برابر خواست خدا این کار را کردم و خواست خدا را مقبور کردم، اینطور نیست.
و فواید فراوانی دارد که فرمود: ﴿وَلِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ ٭ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا﴾ یعنی ما خواستیم امتحان بکنیم، اصولاً شداید وسیله امتحان مؤمن و غیرمؤمن است تا معلوم بشود آنکه مؤمن است کیست، آنکه منافق است کیست. چه کسی در سختی میماند، چه کسی در سختی فرار میکند، چه کسی در سختی حقپذیر است، چه کسی در سختی اعتراض میکند این کار را کرد. البته یک سلسله اسرار دیگری هم هست که آنها را نمیشود برای توده مردم بازگو کرد. در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که گاهی قرآن کریم در تحلیل وقایع، از وسط قضیه شروع میکند، میفرماید ما این کارها را کردیم و برای اینکه، این و برای اینکه وسط حرف است نه اول حرف، اگر کسی بخواهد مسئلهای را تحلیل کند، نمیگوید این مسئله و برای اینکه میگوید این مسئله برای فلان و برای فلان و برای فلان است، این و برای اینکه معلوم میشود چیزی قبلاً بوده و حذف شده. در مسائل امتحانی نوعاً خدا از آن وسط قضیه شروع میکند، میفرماید ما این کارها را کردیم و برای اینکه معلوم بشود چه کسی مؤمن است و چه کسی غیرمؤمن یعنی اسرار قضا و قَدَر خیلی بیش از اینهاست، آنها به ذهن توده مردم نمیآید، برای همه هضمش آسان نیست؛ اما آنچه را که آسان است مسئلهای که مردم بفهمند امتحانی در کار است ﴿لِیَمِیزَ اللّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ و مانند آن.
مثل جریان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) که فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ﴾ ؛ فرمود ما جریان باطن عالم آسمان و زمین را نشان ابراهیم خلیل دادیم و برای اینکه او یقین پیدا کند. این ﴿وَلِیَکُونَ﴾ عطف بر محذوف است یعنی برای اسراری ما آن کارها را کردیم و برای اینکه او یقین پیدا کند. آن محذوف، اگر قابل فهم برای همه بود، آن را ذکر میفرمود آن یک سلسله اسراری است که ذات اقدس الهی به حَمله کتاب که اهلبیت و عترت طاهریناند(علیهم السلام) یاد داد و آنها هم در لابهلای فرمایشاتشان در احادیث و روایات اشاره کردند که راز قَدر چیست، اسرار قدر از کجا شروع میشود و امثال ذلک.
پرسش:...
پاسخ: بله، اصلاً «و حذف ما یعلم منه جائز» جزء رهآورد قرآن میشود. انسان وقتی طوری حرف بزند که نشان بدهد چیزی هم هست، این جزء قرآن خواهد بود آن محذوف، بیگانه نیست. حالا یا جزء باطن قرآن است یا جزء تأویل قرآن است ولی از قلمرو قرآن بیرون نیست. اگر انسان، حرفی میزند بعضی از کلمات حرف را حذف میکند این جزء گفتههای اوست «و حذف ما یعلم منه جائز» برای نکتهای فلان مطلب حذف شده است یعنی جزء این بود و نگفتیم، آنها که دسترسی به آن محذوف دارند، مثل عترت طاهره «طوبی لهم» که مییابند، آنها که دسترسی ندارند از اینها به سهم خود استفاده میکنند؛ اما این معلوم میشود که چیز دیگری هم بود، از این وسط قصه شروع کردن که بفرماید ما این کارها را کردیم و برای اینکه، معلوم میشود چیزهای دیگری هم بود، اینجا میفرماید که ما این کارها را کردیم و برای اینکه مؤمن از منافق، امتیاز داده بشود این مطلبی است که قابل گفتن است که قابل فهم است؛ اما راز قدر که مصلحت خدا چه چیزی بود که حتماً اینجا باید هفتاد نفر شربت شهادت بنوشند، آن درکش برای توده مردم آسان نیست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است