- 14
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 165 تا 168 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 165 تا 168 سوره آلعمران"
عدم منافات بین مصائب احد با وجود پیامبر(ص)در میان امت
دلیل نماز خواندن پیامبر(ص) بر جنازه رئیس منافقین
پرده دری نکردن قرآن نسبت به منافقین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَوَ لَمَّا أَصَابَتْکُم مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْهَا قُلْتُمْ أَنَّی هذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ ﴿165﴾ وَمَا أَصَابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَلِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿166﴾ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا وَقِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَتَّبَعْنَاکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَانِ یَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا یَکْتُمُونَ ﴿167﴾ الَّذِینَ قَالُوا لإِخْوانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿168﴾
عدم منافات بین مصائب احد با وجود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان امت
مصیبت دردناک جریان اُحد، زمینه این سؤال را فراهم کرد که ﴿أَنَّی هذَا﴾، جواب داده شد که ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾. این سؤال و جواب، زمینهٴ یک سؤال دیگر را فراهم میکند و آن این است که ذات اقدس الهی در سورهٴ «انفال» فرمود مادامی که پیغمبر در بین مؤمنین است، خدا مؤمنین را عذاب نمیکند. آیه 33 سورهٴ «انفال» این است که ﴿وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾ دو چیز عامل رفع عذاب است: یکی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛ یکی هم استغفار مردم. چه اینکه در روایات، مخصوصاً در نهجالبلاغه حضرت علی(علیه السلام) به این دو امان اشاره شد که خدا دو امان داشت: یکی وجود مبارک پیغمبر؛ یکی هم استغفار مردم .
سؤال این است که چطور با وجود پیغمبر، این عذاب آمده و اینها در جنگ اُحد شکست خوردند که ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ شد؟ جوابش آن است که آنچه در آیه 33 سورهٴ «انفال» نفی شد، عذابی نظیر عذاب اقوام گذشته است، نظیر عذابهایی که برای آلفرعون آمد، نظیر عذابهای قوم عاد و ثمود و قوم هود و قوم نوح و امثال ذلک، آنگونه از عذابها مادامی که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حیات داشتند برای امت نیست؛ امّا اگر امتی از راهنمایی پیغمبرش ولو پیغمبر خاتم عمداً صرفنظر کند و اطاعت نکند، مخصوصاً آن راهنمایی که به سود امت اسلامی است آن را زیر پا بگذارند خب، چگونه خدا اینها را گرفتار یک شکست ظاهری نکند.
بنابراین اینکه فرمود: ﴿قُلْتُمْ أَنَّی هذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ این منافات ندارد با آن آیه 33 سورهٴ «انفال» که فرمود مادامی که پیغمبر هست، عذاب بر امت اسلامی نازل نمیشود، این مطلب اول.
نظر صاحب المنار در دلیل عذاب در جنگ احد
مطلب دوم آن است که در تفسیر المنار اینچنین آمد که ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ یعنی چون شما در هنگام تصمیمگیری، رأی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را اعتنا نکردید، پیغمبر فرمود ما از مدینه بیرون نمیرویم [و] در همین خانههای مدینه و کوچهها هستیم، اگر مشرکین آمدند مردان ما این کوچهها را سنگر میکنند، زنها و بچهها از پشتبامها سنگ میزنند، از هر راهی بالأخره ما مشرکین را شکست میدهیم، این پیشنهاد پیغمبر بود. مسلمانها این پیشنهاد را محترم نشمردند، گفتند ما باید برویم از مدینه بیرون. ما هرگز حاضر نیستیم در داخل شهرمان باشیم و اینها بیایند و جنگ شروع بشود، ما قبل از اسلام، به این کار تن درنمیدادیم بعد از آمدن اسلام و با داشتن رهبری مثل شما هرگز حاضر نیستیم. چون آنها دستور پیغمبر را رعایت نکردند، از مدینه بیرون آمدند و بعد هم آن سنگر مخصوص را رها کردند [و] به جمع غنایم پرداختند مشمول این خشم الهی شدند، خدا هم اجازه داد و اینها هفتاد شهید دادند، این را ایشان نقل میکنند.
بعد در همان تفسیر المنار بعداً میفرمایند این حرفی است معقول و ما هم این را میپذیریم، بعضی از روایات هم این را تأیید میکند. ولی وجه دیگری است که روایت دیگر او را تأیید میکند و آن این است که ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ معنایش این باشد که این به انتخاب خود شما بود، چون در جریان جنگ بدر، هفتاد اسیر گرفتید و هفتاد نفر را کُشتید. پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که ما اگر این اُسرا را زنده نگه بداریم، اینها توطئه میکنند، در آینده حمله میکنند [و] ما بالأخره طبق وحی الهی، هفتاد کُشته خواهیم داد. ولی اگر به حیات پلید اینها خاتمه بدهیم، از توطئه بعدی اینها مصونیم. ولی مسلمانها اکثری آنها اینچنین گفتند که ما الآن نیاز به کمک مالی داریم، بعداً هم اگر اینها حمله کردند از ما عدهای را کُشتند اینها شهید میشوند [پس] چه بهتر که ما الآن اینها را آزاد کنیم و فِدیه بگیریم، فِدا بگیریم. چون برخلاف رأی پیغمبر عمل کردند یعنی برخلاف این تخییر عمل کردند و آن ضلع مادی را گرفتند لذا در سال بعد که جنگ اُحد پیش آمد، محکوم به شکست شدند و هفتاد شهید دادند.
اصل آیه هم این است که فرمود: ﴿مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَی حَتَّی یُثْخنَ فِی الْأَرْضِ﴾ آیهٔ 67 سورهٴ «انفال» این است که ﴿مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَی حَتَّی یُثْخنَ فِی الْأَرْض﴾ یعنی پیامبر نمیتواند اسیر بگیرد، مگر اینکه خون ناپاکان را در زمین بریزد و زمین را با خون ناپاکان ثخین و غلیظ بکند، بعد از خونریزی کامل که خون تبهکاران ریخته شد، افرادی که یا صالحاند یا قابلیت اصلاح دارند، ماندند آنگاه تبلیغات شروع میشود. آنگاه اگر کسی در برابر پیغمبر ایستاد، میتواند اسیر بشود ﴿مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَی حَتَّی یُثْخنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَة﴾؛ شما متاع دنیا ﴿عَرَضَ﴾ یعنی متاع، «عروض» یعنی «أمتعه»، شما متاع دنیا میخواهید ولی خدا آخرت میخواهد، کُشتن این تبهکاران کار اخروی است، آزادسازی اینها و دریافت فِدیه، کار دنیایی است، شما دنیا را بر آخرت ترجیح دادید، در حالی که خدا آخرت میخواهد یعنی کُشتن تبهکاران توطئهگر یک امر معنوی است و شما آن امر معنوی را نپذیرفتید ﴿وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیم﴾ که ذیل آیه است.
بنابراین چون اینها در انتخاب راه، دنیا را بر آخرت ترجیح دادند، لذا در سال بعد محکوم به شکست ظاهری شدند، این را نقل میکند.
خب، این سخن جناب عبده در المنار که تقریر درس ایشان است. بعد میفرماید این حرف معقول نیست و متبوع هم نیست، بعید است که این روایت از حضرت امیر(سلام الله علیه) باشد، زیرا اسیرگیری در جنگ بدر برابر رأی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و رأی ابیبکر بود. چون اسیرگیری به رأی اینها بود نه به رأی مسلمین، پس مسلمین خطا نرفتند، این خلاصه سخن ایشان در آن تفسیر.
نقد نظر صاحب المنار در مسئله مذکور
اما این بیان ناتمام است، برای اینکه اگر ایشان میخواهند استبعاد کنند که چطور مسلمین در برابر رأی پیغمبر اطاعت نکردند، تمرّد کردند، رأی خودشان را بر رأی پیغمبر مقدّم داشتند، خب همین اشکال بر خود ایشان وارد است، زیرا ایشان ﴿مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ را اینچنین معنا میکنند که پیغمبر فرمود ما در مدینه هستیم، در سنگرهای کوچه و پسکوچه میجنگیم و زنها و بچهها، پشتبامها سنگ میاندازند، ما بالأخره پیروز میشویم. آنها گفتند نه، ما از اینجا حتماً باید برویم بیرون. خب، چطور همین مردمی که حالا یک سال از عمر دیانت اینها بیشتر گذشت این سال سوم هجرت بود، همین مردمی که در سال سوم هجرت، رأی پیغمبر را زیر پا میگذارند، خب در سال دوم هجرت که هنوز بعضیها «حدیث العهد بالاسلام»اند خب، چه استبعادی دارد که رأی پیغمبر را در سال قبل عمل نکرده باشند. با اینکه آیهٔ سورهٴ «انفال» میفرماید اصلاً برای پیغمبر نیست که این کار را بکند؛ اسیر بگیرد تا اینکه زمین را از خون ناپاکان غلیظ و ثخین بکند .
آنها به همین دلیل که خود شما پذیرفتید رأی پیغمبر را محترم نشمردند و به همان دلیل که همه هم میپذیرند در حفظ سنگر آن کوه، رأی پیغمبر را محترم نشمردند و عمداً تمرّد کردند خب، به همان دلیل ممکن است در جریان جنگ بدر تحمیل کرده باشند پذیرش فِدیه را و آزادسازی را بر اعدام اُسرا، این چه محذوری دارد؟ شما که مشابهاش را قبول کردید.
مضافاً اینکه در جریان رهایی آن سنگر که روشن است که بر خلاف رأی پیغمبر عمل کردند؛ نه تنها رأی، بر خلاف دستور. پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد که شما هرگز آن سنگر را رها نکنید، سهمتان هم محفوظ است، اگر هم دیدید که ما این کفّار را تا دمِ دروازه مکه اینها را تعقیب کردیم باز شما سنگر را رها نکنید، اگر هم دیدید اینها ما را تعقیب کردند باز شما سنگر را رها نکنید. این راهنماییها و دستورهای جنگی را پیغمبر صادر کرد ولی آنها عمل نکردند، چه استبعادی دارد که در جنگ بدر هم فرمایش حضرت را عمل نکرده باشند.
تبعیت علامه طباطبائی (ره) از روایات در تفسیر آیه ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾
خب، پس ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ میتواند آن باشد. سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ را به جریان بدر میزنند «تبعاً للروایة»، گرچه فرمودند ظاهر خود آیه به استثنای این جمله ذیل ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیر﴾ ظاهر آیه این است که شما در جریان جنگ اُحد، هم برخلاف رأی عمل کردید، هم سنگر را رها کردید، هم مخالفت با پیغمبر کردید، هم اختلاف داخلی داشتید و هم صحنه را ترک کردید و فرار کردید. این چند عامل، باعث شد که شکست دامنگیرتان شد. ظاهر آیه این است؛ اما چون روایتی آمده است که این ناظر به جریان جنگ بدر است ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُم﴾ یعنی در سال گذشته، در جریان بدر شما آزادسازی در مقابل پول را مقّدم دانستید بر اعدام ناپاکان، از همانجا دارید ضربه میخورید.
خب، خضوع این مرد الهی در برابر روایت، باعث شده که فرمودند که گرچه ظاهر آیه به استثنای آن ذیل ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیر﴾ این است ولی «تبعاً للروایة» آیه را بر جریان آزادسازی بدر معنا کردند و ذیل را هم تأیید قرار دادند؛ اما جناب عبده مدرّس تقریرات المنار و شاگردشان، این استبعاد را دارند که این استبعاد «لا وجه له».
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَمَا أَصَابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ﴾ البته تا خدا تکویناً اذن ندهد کاری انجام نمیگیرد، گرچه تشریعاً نهی کرده است ولی تکویناً اذن داد و فواید فراوانی دارد که یکی از آنها آزمون مؤمن از غیرمؤمن است: ﴿وَلِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ ٭ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا﴾.
نزدیک شدن منافقین به کفر در روز خطر
اینکه فرمود: ﴿وَقِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَتَّبَعْنَاکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَان﴾ این ﴿یَوْمَئِذٍ﴾ نقش¬اش این است که هر وقت اینها خطری احساس میکنند به آن راه فرار نزدیکتر میشوند. اینکه گفته شد نفاق از نافقای آن موش صحرایی گرفته شده قاصعایی دارد و نافقایی شاید آنها را تأیید کند اینها در حال عادی ﴿لاَ إِلَی هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَی هؤُلاَءِ﴾ است این یک. ﴿إِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوْا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَی شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾ این هم دوتا. اما در تصمیمگیری چهکارهاند؟ در تصمیمگیری در روز خطر، اینها به مرز کفر نزدیکترند. البته پردهدری نمیکنند که صریحاً به کفر تن در بدهند، یک رشته رقیقی از خاک اسلام را روی سرشان میریزند که محفوظ باشند، همان کاری که موش میکند. این قدر اینها کارشکنی کردند تا اینکه بالأخره ذات اقدس الهی در بخشی از دستورات دینی اینها را با کافر یکسان کرد ﴿جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ﴾ و مانند آن نازل کرد. از نظر بحثهای کلامی فرمود: ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ و مانند آن. از نظر بحث فقهی منافق، مثل مسلمان بود نه مثل کافر، یعنی به حسب ظاهر پاک بود، رفت و آمدش در مساجد آزاد بود و مانند آن اینها همین یربوعانه و نافقانه آن کار را میکردند، قبل از اینکه آن پردهٴ نهایی را بدرند کارشان این بود.
دورویی منافقین تا هنگام مرگ
قبل از آن آیهای در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه 141 دارد، فرمود: ﴿الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ﴾؛ آنهایی که متربّصاند و منتظرند ببینند که چه چیزی به سرتان میآید ﴿فَإِن کَانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قَالُوا أَلَمْ نَکُن مَّعَکُمْ وَإِن کَانَ لِلْکَافِرِینَ نَصیبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَنَمْنَعْکُم مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ این آیه 141 سورهٴ «نساء» آن فتنه اینها را قدری بازتر میکند، میفرماید اگر مسلمین پیروز شدند اینها برای اینکه در غنیمت سهمی ببرند، میگویند که مگر ما با شما نیستیم، در صفوف شما نیستیم، با مسلمانها نیستیم، مگر ما مسلمان نیستیم و مانند آن. اگر کافران پیروز بشوند میروند به آنها میگویند مگر ما مسلمانها را تضعیف نمیکردیم، مگر توطئه نمیکردیم، مگر اراجیف پخش نمیکردیم، مگر به سود شما کار نمیکردیم، مگر اینها را از شورش و تهاجم علیه شما بازنمیداشتیم، خب پس چرا ما را در کارتان سهیم نمیکنید؟! این دو چهره بودن برای اینها بود که ﴿فَإِن کَانَ لَکُمْ﴾ یعنی برای مؤمنین ﴿فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قَالُوا أَلَمْ نَکُن مَّعَکُمْ﴾ مگر ما با شما نیستیم، ما هم در آن فتح و پیروزی و غنایم سهیم هستیم ﴿وَإِن کَانَ لِلْکَافِرِینَ نَصیبٌ﴾ به کافرین میگویند ﴿قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَنَمْنَعْکُم مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ ؛ مگر ما شما از خطر مردم باایمان حفظ نمیکردیم و مانند آن این دورو و دوچهره بودن بود تا دمِ مرگ.
دلیل نماز خواندن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر جنازه رئیس منافقین
رئیس منافقین وصیت میکند که بعد از اینکه من مُردم، بگویید پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر من نماز بخواند و پیراهن مخصوص [و] آن قمیص، آن پیراهن مخصوصی که پیغمبر میپوشد یعنی به بدن مطهّر پیغمبر رسیده است که متبرّک شد، آن پیراهن را کفن من بکنید، نه اینکه پارچهای پیغمبر به من بدهد ثوب نه، قمیص. ثوب یعنی پارچه ولو مستعمل نباشد و پارچه نو. ثوب برکتی ندارد، آن هرچه برکت است در قمیص است «قمیص» یعنی پیرهن، پیرهنی را که یک معصوم(سلام الله علیه) پوشید، شعرا که برای ائمه(علیهم السلام) شعر میگفتند، صِلهای که دریافت میکردند میگفتند ما برای درهم و دینار شعر نگفتیم ما آن قمیص را، قمیص را میخواهیم نه ثوب را خلاصه، اصرارشان این بود که آن پیرهنی که شما دربردارید به ما بدهید. جریان دعبل هم از همین قبیل است، گاهی مثلاً ثوب میدادند اینها شاید حاضر نبودند بپذیرند، حالا فرمان امام مطلب دیگری بود، اصرارشان قمیص بود.
خب، البته آن خیلی اثر دارد. ولی این منافق برای آن توطئه خودش حیّاً و میّتاً گفته که قمیص پیغمبر را کفن من قرار بدهید. پیغمبر هر دو کار را کرد یعنی هم بر بدن او نماز گذارد و هم پیرهنش، قمیص خودشان را آن پیرهن مخصوص را دادند که کفن او بکنند.
از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند که شما چرا این کار را کردید، با اینکه میدانستید این جزء سران نفاق است؟ فرمود گروه زیادی با این گذشت اخلاقی من مسلمان میشوند. هم من را شناختند، سوابق من را میدانند، هم این مرد منافق را میدانستند، سوابق او را میشناختند، کارشکنی او، بدرفتاری او را نسبت به من و اسلام من میشناختند؛ اما این گذشت و آگاهی من، عده زیادی را مسلمان میکند، نه اینکه من ندانم او آدم بدی است یا ندانم احسان به آنها بد است، این کار را کردم که حدّاقل هزار نفر با این گذشت اخلاقی من مسلمان میشوند؛ اما این پیرهن من برای او هیچ اثری ندارد، برای اینکه او این لیاقت را ندارد .
تا اینکه بعداً این کریمه نازل شد، در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این کریمه نازل شد که، آیه 84 سورهٴ «توبه» ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُون﴾ دیگر نماز بر منافق جایز نشد، از آن به بعد. فرمود بالأخره یک گذشت اخلاقی، جایی دارد و حدّی دارد، دیگر بر منافق نماز نخوان و روی قبر اینها اقامه نکن و نایست، در بخش دیگر هم فرمود: تویِ پیغمبر هم اگر هفتاد بار برای اینها طلب مغفرت بکنی فایده ندارد ، اینها که تا آخرین لحظه دست از ضربه زدن به اسلام و مسلمین برنداشتند.
پردهدری نکردن قرآن نسبت به منافقین
این کارها بود لذا قرآن کریم میفرماید اینها تا آنجا که ممکن است پا در دالان کفر نمیگذارند، گرچه کافرند واقعاً، هم ادب را حفظ میکند قرآن، هم پردهدری نمیکند نمیفرماید اینها کافرند، فرمود: ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاْیمَانِ﴾؛ اینها به مرز کفر نزدیکتر از محدودهٴ ایماناند که «لام» به معنای «الی» است ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاْیمَان﴾ یعنی «هم الی الکفر یومئذ أقرب منهم الی الإیمان» تعبیر صریح به کفر نکرده است ﴿یَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا یَکْتُمُون﴾.
پرسش:...
پاسخ: ﴿فِی الدَّرْک﴾ از آن بحث کلامی است دیگر؛ اما نفرمود اینها ﴿فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾اند. اینهایی هم که منافقاند میگویند ما مؤمن خالصیم، اگر نسبت به بحث کلامی و اصل کلی باشد، میفرماید: ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ اما نسبت به گروه خاصّی که آیه درباره آنها نازل شده ضمیر مرجع خودش را مشخص میکند ﴿وَقِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَتَّبَعْنَاکُمْ﴾ نمیفرماید «هؤلاء کافرون» فرمود: ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَان﴾ اینجا که ضمیر مرجع مشخصی دارد، پردهدری نمیکند خلاصه.
استدلال منافقین در کشته شدن بعضی به دلیل شرکت در قتال
آنگاه یکی از اوصاف رذیله منافقین را در اینجا بازگو میکند و آن این است که ﴿الَّذِینَ قَالُوا لإِخْوانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِین﴾ در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که قرآن مدّعی است ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ﴾ یعنی آیه 138 همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» قبلاً گذشت که ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدیً وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ﴾ یعنی این قرآن، یک کتاب تحلیلی است، یک کتاب تعلیلی است، یک کتاب عقلی و مستدل است. البته فروعات عبادی و مانند آن دارد، اما در خیلی از مسائل مطالب را تحلیل میکند ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ﴾ علل شکست و پیروزی را تحلیل میکند و کار پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم این بود که در مسجد، خطوط کلی را میآموخت بعد به جبههها میرفتند، دوباره از جبهه برمیگشتند آن نقطههای قوّه را میگفت، نقطههای ضعف را میگفت، راه ترمیم آن نقطههای ضعف را میگفت، راه تکثیر و تقویت آن نقطههای قوّت را هم میشمرد و مانند آن. در بخشهای دیگر که فرمود: ﴿یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ یعنی مستدلاً بیان میکند.
خب، یکی از آیاتی که در آن تحلیل عقلی راه پیدا کرده همین آیه است. منافقین میگفتند که چون دیدند در جریان جنگ اُحد، عدهای شربت شهادت نوشیدند و خودشان هم در جنگ شرکت نکردند، گفتند که اگر اینها حرفهای ما را گوش میدادند و نمیرفتند جبهه، کُشته نمیشدند. مشابه این حرف در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» قبلاً گذشت. در سورهٴ «آلعمران» چه آیه 153 و چه آیهٔ 156 ـ مخصوصاً آیهٔ 156 ـ این بود ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَقَالُوا لإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ أَوْ کَانُوا غُزًّی لَوْ کَانُوا عِندَنَا مَا مَاتُوا وَمَا قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللّهُ ذَلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ﴾؛ فرمود مؤمنین! مثل کافران نباشید که وقتی برادران مسلمان به جبهه رفتند آسیب دیدند یا شربت شهادت نوشیدند اینها میگویند اگر حرفهای ما را گوش میدادند و به جبهه نمیرفتند کُشته نمیشدند، مثل آنها نباشید چنین حرفی نزنید.
در هنگام تفسیر آن آیه 156 همین سورهٴ «آلعمران» از آیه 168 این سوره که امروز مطرح شد، استمداد شد و آن آیه این است که ﴿الَّذِینَ﴾ همین منافقین ﴿قَالُوا لإِخْوَانِهِمْ﴾، ﴿قَالُوا لإِخْوَانِهِمْ﴾ نه یعنی به برادرهایشان گفتند که آنها بشوند مخاطب یعنی «فی إخوانهم»؛ درباره اینها گفتند، چون اینها که شهید شدند، اینها که منافقین درباره اینها سخن میگویند اینها شهید شدند. به شهدا که نمیگویند اگر شما نمیرفتید کُشته نمیشدید ﴿قَالُوا لإِخْوَانِهِمْ﴾ یعنی «فی إخوانهم» درباره برادرانشان چنین حرفی میزنند این برادران، نظیر ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ نیست، این شرکت در خاک و خون و نژاد و قومیت است، این برادر خاک و خون است خلاصه، همان¬طوری که انبیا را خداوند اخوهٴ اقوام خود میشمارد، در حالی که آنها کافرند ﴿وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً﴾ ، ﴿وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً﴾ با اینکه آنها کافرند و هود مسلمان، این همان اخوّت قوم و خویشی و قبیلگی و شرکت در خاک و خون و نژاد و اینهاست وگرنه مسلمان با منافق برادر نیست.
﴿الذین قَالُوا لإِخْوَانِهِمْ﴾ یعنی درباره برادران قومیشان یا وطنیشان ﴿وَقَعَدُوا﴾ در حالی که خودشان قاعد بودند و آن برادرانشان قائم یعنی مجاهد فی سبیل الله بودند، گفتند ﴿لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا﴾؛ اینها اگر حرف ما را گوش میدادند و نمیرفتند جبهه، کُشته نمیشدند این حرف.
پاسخ قرآن به استدلال منافقین
ذات اقدس الهی اینجا تعلیل میکند و باز میکند مسئله را میفرمایند خب، شما برابر این در مرگ و حیات معلوم میشود صاحبنظرید، حالا صاحبقدرت هیچ، صاحبنظرید. چقدر افرادی که رفتند جبهه و سالم برگشتند؟ چقدر افرادی نرفتند جبهه و همزمان جنگ با علل و عوامل دیگر مُردند؟ پس مرگ و حیات دست شما نیست، نه به پیشبینی شماست، نه به دست شما. ﴿قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾؛ شما اگر راست میگویید کسی برود جبهه کشته میشود، نرود و مطیع شما باشد کشته نمیشود، چندتا تلفات تا حال شما در بین خودتان دادید؟ پس مرگ را از خودتان رفع کنید، اگر راست میگویید ﴿فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ﴾ در همین هشت سال دفاع مقدس هم آن مقدار اجساد طیّبهای که از جبههها میآوردند، معادل آن یا بیش از این در قبرستانهای بهشت زهرا و قبرستانهای شهرهای دیگر پُر میشد، این¬طور نیست که حالا اگر کسی رفت جبهه حتماً شهید میشود و اگر کسی نرفت حتماً میماند، این¬طور نیست. البته ظنون، تأیید میکند درباره آن هم آیه بعد نازل شد که اینها خسارت ندیدند، چیزی را از دست ندادند آنها که ماندند خسارت دیدند نه آنها که رفتند. آن آیهٔ بعد است که ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾ اما آیهٔ قبل که ﴿یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیَاتِ﴾ از این قبیل است، این است که خدا استدلال میکند، فرمود: ﴿فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ خب، اگر راست میگویید جلوی مرگ خودتان را بگیرید، پس نگویید ﴿لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا﴾، ﴿الَّذِینَ قَالُوا لإِخْوانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾.
خب، خیلی از شماها در همین ایام جنگ با حتفِ موت مُردید، پس اینها جلوی مرگ را نمیگیرد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
عدم منافات بین مصائب احد با وجود پیامبر(ص)در میان امت
دلیل نماز خواندن پیامبر(ص) بر جنازه رئیس منافقین
پرده دری نکردن قرآن نسبت به منافقین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَوَ لَمَّا أَصَابَتْکُم مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْهَا قُلْتُمْ أَنَّی هذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ ﴿165﴾ وَمَا أَصَابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ وَلِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿166﴾ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا وَقِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَتَّبَعْنَاکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَانِ یَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا یَکْتُمُونَ ﴿167﴾ الَّذِینَ قَالُوا لإِخْوانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿168﴾
عدم منافات بین مصائب احد با وجود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان امت
مصیبت دردناک جریان اُحد، زمینه این سؤال را فراهم کرد که ﴿أَنَّی هذَا﴾، جواب داده شد که ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾. این سؤال و جواب، زمینهٴ یک سؤال دیگر را فراهم میکند و آن این است که ذات اقدس الهی در سورهٴ «انفال» فرمود مادامی که پیغمبر در بین مؤمنین است، خدا مؤمنین را عذاب نمیکند. آیه 33 سورهٴ «انفال» این است که ﴿وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾ دو چیز عامل رفع عذاب است: یکی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛ یکی هم استغفار مردم. چه اینکه در روایات، مخصوصاً در نهجالبلاغه حضرت علی(علیه السلام) به این دو امان اشاره شد که خدا دو امان داشت: یکی وجود مبارک پیغمبر؛ یکی هم استغفار مردم .
سؤال این است که چطور با وجود پیغمبر، این عذاب آمده و اینها در جنگ اُحد شکست خوردند که ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ شد؟ جوابش آن است که آنچه در آیه 33 سورهٴ «انفال» نفی شد، عذابی نظیر عذاب اقوام گذشته است، نظیر عذابهایی که برای آلفرعون آمد، نظیر عذابهای قوم عاد و ثمود و قوم هود و قوم نوح و امثال ذلک، آنگونه از عذابها مادامی که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حیات داشتند برای امت نیست؛ امّا اگر امتی از راهنمایی پیغمبرش ولو پیغمبر خاتم عمداً صرفنظر کند و اطاعت نکند، مخصوصاً آن راهنمایی که به سود امت اسلامی است آن را زیر پا بگذارند خب، چگونه خدا اینها را گرفتار یک شکست ظاهری نکند.
بنابراین اینکه فرمود: ﴿قُلْتُمْ أَنَّی هذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ این منافات ندارد با آن آیه 33 سورهٴ «انفال» که فرمود مادامی که پیغمبر هست، عذاب بر امت اسلامی نازل نمیشود، این مطلب اول.
نظر صاحب المنار در دلیل عذاب در جنگ احد
مطلب دوم آن است که در تفسیر المنار اینچنین آمد که ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ یعنی چون شما در هنگام تصمیمگیری، رأی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را اعتنا نکردید، پیغمبر فرمود ما از مدینه بیرون نمیرویم [و] در همین خانههای مدینه و کوچهها هستیم، اگر مشرکین آمدند مردان ما این کوچهها را سنگر میکنند، زنها و بچهها از پشتبامها سنگ میزنند، از هر راهی بالأخره ما مشرکین را شکست میدهیم، این پیشنهاد پیغمبر بود. مسلمانها این پیشنهاد را محترم نشمردند، گفتند ما باید برویم از مدینه بیرون. ما هرگز حاضر نیستیم در داخل شهرمان باشیم و اینها بیایند و جنگ شروع بشود، ما قبل از اسلام، به این کار تن درنمیدادیم بعد از آمدن اسلام و با داشتن رهبری مثل شما هرگز حاضر نیستیم. چون آنها دستور پیغمبر را رعایت نکردند، از مدینه بیرون آمدند و بعد هم آن سنگر مخصوص را رها کردند [و] به جمع غنایم پرداختند مشمول این خشم الهی شدند، خدا هم اجازه داد و اینها هفتاد شهید دادند، این را ایشان نقل میکنند.
بعد در همان تفسیر المنار بعداً میفرمایند این حرفی است معقول و ما هم این را میپذیریم، بعضی از روایات هم این را تأیید میکند. ولی وجه دیگری است که روایت دیگر او را تأیید میکند و آن این است که ﴿قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ معنایش این باشد که این به انتخاب خود شما بود، چون در جریان جنگ بدر، هفتاد اسیر گرفتید و هفتاد نفر را کُشتید. پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که ما اگر این اُسرا را زنده نگه بداریم، اینها توطئه میکنند، در آینده حمله میکنند [و] ما بالأخره طبق وحی الهی، هفتاد کُشته خواهیم داد. ولی اگر به حیات پلید اینها خاتمه بدهیم، از توطئه بعدی اینها مصونیم. ولی مسلمانها اکثری آنها اینچنین گفتند که ما الآن نیاز به کمک مالی داریم، بعداً هم اگر اینها حمله کردند از ما عدهای را کُشتند اینها شهید میشوند [پس] چه بهتر که ما الآن اینها را آزاد کنیم و فِدیه بگیریم، فِدا بگیریم. چون برخلاف رأی پیغمبر عمل کردند یعنی برخلاف این تخییر عمل کردند و آن ضلع مادی را گرفتند لذا در سال بعد که جنگ اُحد پیش آمد، محکوم به شکست شدند و هفتاد شهید دادند.
اصل آیه هم این است که فرمود: ﴿مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَی حَتَّی یُثْخنَ فِی الْأَرْضِ﴾ آیهٔ 67 سورهٴ «انفال» این است که ﴿مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَی حَتَّی یُثْخنَ فِی الْأَرْض﴾ یعنی پیامبر نمیتواند اسیر بگیرد، مگر اینکه خون ناپاکان را در زمین بریزد و زمین را با خون ناپاکان ثخین و غلیظ بکند، بعد از خونریزی کامل که خون تبهکاران ریخته شد، افرادی که یا صالحاند یا قابلیت اصلاح دارند، ماندند آنگاه تبلیغات شروع میشود. آنگاه اگر کسی در برابر پیغمبر ایستاد، میتواند اسیر بشود ﴿مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَی حَتَّی یُثْخنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَة﴾؛ شما متاع دنیا ﴿عَرَضَ﴾ یعنی متاع، «عروض» یعنی «أمتعه»، شما متاع دنیا میخواهید ولی خدا آخرت میخواهد، کُشتن این تبهکاران کار اخروی است، آزادسازی اینها و دریافت فِدیه، کار دنیایی است، شما دنیا را بر آخرت ترجیح دادید، در حالی که خدا آخرت میخواهد یعنی کُشتن تبهکاران توطئهگر یک امر معنوی است و شما آن امر معنوی را نپذیرفتید ﴿وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیم﴾ که ذیل آیه است.
بنابراین چون اینها در انتخاب راه، دنیا را بر آخرت ترجیح دادند، لذا در سال بعد محکوم به شکست ظاهری شدند، این را نقل میکند.
خب، این سخن جناب عبده در المنار که تقریر درس ایشان است. بعد میفرماید این حرف معقول نیست و متبوع هم نیست، بعید است که این روایت از حضرت امیر(سلام الله علیه) باشد، زیرا اسیرگیری در جنگ بدر برابر رأی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و رأی ابیبکر بود. چون اسیرگیری به رأی اینها بود نه به رأی مسلمین، پس مسلمین خطا نرفتند، این خلاصه سخن ایشان در آن تفسیر.
نقد نظر صاحب المنار در مسئله مذکور
اما این بیان ناتمام است، برای اینکه اگر ایشان میخواهند استبعاد کنند که چطور مسلمین در برابر رأی پیغمبر اطاعت نکردند، تمرّد کردند، رأی خودشان را بر رأی پیغمبر مقدّم داشتند، خب همین اشکال بر خود ایشان وارد است، زیرا ایشان ﴿مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ را اینچنین معنا میکنند که پیغمبر فرمود ما در مدینه هستیم، در سنگرهای کوچه و پسکوچه میجنگیم و زنها و بچهها، پشتبامها سنگ میاندازند، ما بالأخره پیروز میشویم. آنها گفتند نه، ما از اینجا حتماً باید برویم بیرون. خب، چطور همین مردمی که حالا یک سال از عمر دیانت اینها بیشتر گذشت این سال سوم هجرت بود، همین مردمی که در سال سوم هجرت، رأی پیغمبر را زیر پا میگذارند، خب در سال دوم هجرت که هنوز بعضیها «حدیث العهد بالاسلام»اند خب، چه استبعادی دارد که رأی پیغمبر را در سال قبل عمل نکرده باشند. با اینکه آیهٔ سورهٴ «انفال» میفرماید اصلاً برای پیغمبر نیست که این کار را بکند؛ اسیر بگیرد تا اینکه زمین را از خون ناپاکان غلیظ و ثخین بکند .
آنها به همین دلیل که خود شما پذیرفتید رأی پیغمبر را محترم نشمردند و به همان دلیل که همه هم میپذیرند در حفظ سنگر آن کوه، رأی پیغمبر را محترم نشمردند و عمداً تمرّد کردند خب، به همان دلیل ممکن است در جریان جنگ بدر تحمیل کرده باشند پذیرش فِدیه را و آزادسازی را بر اعدام اُسرا، این چه محذوری دارد؟ شما که مشابهاش را قبول کردید.
مضافاً اینکه در جریان رهایی آن سنگر که روشن است که بر خلاف رأی پیغمبر عمل کردند؛ نه تنها رأی، بر خلاف دستور. پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد که شما هرگز آن سنگر را رها نکنید، سهمتان هم محفوظ است، اگر هم دیدید که ما این کفّار را تا دمِ دروازه مکه اینها را تعقیب کردیم باز شما سنگر را رها نکنید، اگر هم دیدید اینها ما را تعقیب کردند باز شما سنگر را رها نکنید. این راهنماییها و دستورهای جنگی را پیغمبر صادر کرد ولی آنها عمل نکردند، چه استبعادی دارد که در جنگ بدر هم فرمایش حضرت را عمل نکرده باشند.
تبعیت علامه طباطبائی (ره) از روایات در تفسیر آیه ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾
خب، پس ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ میتواند آن باشد. سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ﴾ را به جریان بدر میزنند «تبعاً للروایة»، گرچه فرمودند ظاهر خود آیه به استثنای این جمله ذیل ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیر﴾ ظاهر آیه این است که شما در جریان جنگ اُحد، هم برخلاف رأی عمل کردید، هم سنگر را رها کردید، هم مخالفت با پیغمبر کردید، هم اختلاف داخلی داشتید و هم صحنه را ترک کردید و فرار کردید. این چند عامل، باعث شد که شکست دامنگیرتان شد. ظاهر آیه این است؛ اما چون روایتی آمده است که این ناظر به جریان جنگ بدر است ﴿هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُم﴾ یعنی در سال گذشته، در جریان بدر شما آزادسازی در مقابل پول را مقّدم دانستید بر اعدام ناپاکان، از همانجا دارید ضربه میخورید.
خب، خضوع این مرد الهی در برابر روایت، باعث شده که فرمودند که گرچه ظاهر آیه به استثنای آن ذیل ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیر﴾ این است ولی «تبعاً للروایة» آیه را بر جریان آزادسازی بدر معنا کردند و ذیل را هم تأیید قرار دادند؛ اما جناب عبده مدرّس تقریرات المنار و شاگردشان، این استبعاد را دارند که این استبعاد «لا وجه له».
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَمَا أَصَابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّهِ﴾ البته تا خدا تکویناً اذن ندهد کاری انجام نمیگیرد، گرچه تشریعاً نهی کرده است ولی تکویناً اذن داد و فواید فراوانی دارد که یکی از آنها آزمون مؤمن از غیرمؤمن است: ﴿وَلِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ ٭ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا﴾.
نزدیک شدن منافقین به کفر در روز خطر
اینکه فرمود: ﴿وَقِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَتَّبَعْنَاکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَان﴾ این ﴿یَوْمَئِذٍ﴾ نقش¬اش این است که هر وقت اینها خطری احساس میکنند به آن راه فرار نزدیکتر میشوند. اینکه گفته شد نفاق از نافقای آن موش صحرایی گرفته شده قاصعایی دارد و نافقایی شاید آنها را تأیید کند اینها در حال عادی ﴿لاَ إِلَی هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَی هؤُلاَءِ﴾ است این یک. ﴿إِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوْا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَی شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾ این هم دوتا. اما در تصمیمگیری چهکارهاند؟ در تصمیمگیری در روز خطر، اینها به مرز کفر نزدیکترند. البته پردهدری نمیکنند که صریحاً به کفر تن در بدهند، یک رشته رقیقی از خاک اسلام را روی سرشان میریزند که محفوظ باشند، همان کاری که موش میکند. این قدر اینها کارشکنی کردند تا اینکه بالأخره ذات اقدس الهی در بخشی از دستورات دینی اینها را با کافر یکسان کرد ﴿جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ﴾ و مانند آن نازل کرد. از نظر بحثهای کلامی فرمود: ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ و مانند آن. از نظر بحث فقهی منافق، مثل مسلمان بود نه مثل کافر، یعنی به حسب ظاهر پاک بود، رفت و آمدش در مساجد آزاد بود و مانند آن اینها همین یربوعانه و نافقانه آن کار را میکردند، قبل از اینکه آن پردهٴ نهایی را بدرند کارشان این بود.
دورویی منافقین تا هنگام مرگ
قبل از آن آیهای در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیه 141 دارد، فرمود: ﴿الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ﴾؛ آنهایی که متربّصاند و منتظرند ببینند که چه چیزی به سرتان میآید ﴿فَإِن کَانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قَالُوا أَلَمْ نَکُن مَّعَکُمْ وَإِن کَانَ لِلْکَافِرِینَ نَصیبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَنَمْنَعْکُم مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ این آیه 141 سورهٴ «نساء» آن فتنه اینها را قدری بازتر میکند، میفرماید اگر مسلمین پیروز شدند اینها برای اینکه در غنیمت سهمی ببرند، میگویند که مگر ما با شما نیستیم، در صفوف شما نیستیم، با مسلمانها نیستیم، مگر ما مسلمان نیستیم و مانند آن. اگر کافران پیروز بشوند میروند به آنها میگویند مگر ما مسلمانها را تضعیف نمیکردیم، مگر توطئه نمیکردیم، مگر اراجیف پخش نمیکردیم، مگر به سود شما کار نمیکردیم، مگر اینها را از شورش و تهاجم علیه شما بازنمیداشتیم، خب پس چرا ما را در کارتان سهیم نمیکنید؟! این دو چهره بودن برای اینها بود که ﴿فَإِن کَانَ لَکُمْ﴾ یعنی برای مؤمنین ﴿فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قَالُوا أَلَمْ نَکُن مَّعَکُمْ﴾ مگر ما با شما نیستیم، ما هم در آن فتح و پیروزی و غنایم سهیم هستیم ﴿وَإِن کَانَ لِلْکَافِرِینَ نَصیبٌ﴾ به کافرین میگویند ﴿قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَنَمْنَعْکُم مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ ؛ مگر ما شما از خطر مردم باایمان حفظ نمیکردیم و مانند آن این دورو و دوچهره بودن بود تا دمِ مرگ.
دلیل نماز خواندن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر جنازه رئیس منافقین
رئیس منافقین وصیت میکند که بعد از اینکه من مُردم، بگویید پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر من نماز بخواند و پیراهن مخصوص [و] آن قمیص، آن پیراهن مخصوصی که پیغمبر میپوشد یعنی به بدن مطهّر پیغمبر رسیده است که متبرّک شد، آن پیراهن را کفن من بکنید، نه اینکه پارچهای پیغمبر به من بدهد ثوب نه، قمیص. ثوب یعنی پارچه ولو مستعمل نباشد و پارچه نو. ثوب برکتی ندارد، آن هرچه برکت است در قمیص است «قمیص» یعنی پیرهن، پیرهنی را که یک معصوم(سلام الله علیه) پوشید، شعرا که برای ائمه(علیهم السلام) شعر میگفتند، صِلهای که دریافت میکردند میگفتند ما برای درهم و دینار شعر نگفتیم ما آن قمیص را، قمیص را میخواهیم نه ثوب را خلاصه، اصرارشان این بود که آن پیرهنی که شما دربردارید به ما بدهید. جریان دعبل هم از همین قبیل است، گاهی مثلاً ثوب میدادند اینها شاید حاضر نبودند بپذیرند، حالا فرمان امام مطلب دیگری بود، اصرارشان قمیص بود.
خب، البته آن خیلی اثر دارد. ولی این منافق برای آن توطئه خودش حیّاً و میّتاً گفته که قمیص پیغمبر را کفن من قرار بدهید. پیغمبر هر دو کار را کرد یعنی هم بر بدن او نماز گذارد و هم پیرهنش، قمیص خودشان را آن پیرهن مخصوص را دادند که کفن او بکنند.
از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند که شما چرا این کار را کردید، با اینکه میدانستید این جزء سران نفاق است؟ فرمود گروه زیادی با این گذشت اخلاقی من مسلمان میشوند. هم من را شناختند، سوابق من را میدانند، هم این مرد منافق را میدانستند، سوابق او را میشناختند، کارشکنی او، بدرفتاری او را نسبت به من و اسلام من میشناختند؛ اما این گذشت و آگاهی من، عده زیادی را مسلمان میکند، نه اینکه من ندانم او آدم بدی است یا ندانم احسان به آنها بد است، این کار را کردم که حدّاقل هزار نفر با این گذشت اخلاقی من مسلمان میشوند؛ اما این پیرهن من برای او هیچ اثری ندارد، برای اینکه او این لیاقت را ندارد .
تا اینکه بعداً این کریمه نازل شد، در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این کریمه نازل شد که، آیه 84 سورهٴ «توبه» ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُون﴾ دیگر نماز بر منافق جایز نشد، از آن به بعد. فرمود بالأخره یک گذشت اخلاقی، جایی دارد و حدّی دارد، دیگر بر منافق نماز نخوان و روی قبر اینها اقامه نکن و نایست، در بخش دیگر هم فرمود: تویِ پیغمبر هم اگر هفتاد بار برای اینها طلب مغفرت بکنی فایده ندارد ، اینها که تا آخرین لحظه دست از ضربه زدن به اسلام و مسلمین برنداشتند.
پردهدری نکردن قرآن نسبت به منافقین
این کارها بود لذا قرآن کریم میفرماید اینها تا آنجا که ممکن است پا در دالان کفر نمیگذارند، گرچه کافرند واقعاً، هم ادب را حفظ میکند قرآن، هم پردهدری نمیکند نمیفرماید اینها کافرند، فرمود: ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاْیمَانِ﴾؛ اینها به مرز کفر نزدیکتر از محدودهٴ ایماناند که «لام» به معنای «الی» است ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاْیمَان﴾ یعنی «هم الی الکفر یومئذ أقرب منهم الی الإیمان» تعبیر صریح به کفر نکرده است ﴿یَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم مَا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا یَکْتُمُون﴾.
پرسش:...
پاسخ: ﴿فِی الدَّرْک﴾ از آن بحث کلامی است دیگر؛ اما نفرمود اینها ﴿فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾اند. اینهایی هم که منافقاند میگویند ما مؤمن خالصیم، اگر نسبت به بحث کلامی و اصل کلی باشد، میفرماید: ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ اما نسبت به گروه خاصّی که آیه درباره آنها نازل شده ضمیر مرجع خودش را مشخص میکند ﴿وَقِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَتَّبَعْنَاکُمْ﴾ نمیفرماید «هؤلاء کافرون» فرمود: ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْیمَان﴾ اینجا که ضمیر مرجع مشخصی دارد، پردهدری نمیکند خلاصه.
استدلال منافقین در کشته شدن بعضی به دلیل شرکت در قتال
آنگاه یکی از اوصاف رذیله منافقین را در اینجا بازگو میکند و آن این است که ﴿الَّذِینَ قَالُوا لإِخْوانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِین﴾ در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که قرآن مدّعی است ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ﴾ یعنی آیه 138 همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» قبلاً گذشت که ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدیً وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ﴾ یعنی این قرآن، یک کتاب تحلیلی است، یک کتاب تعلیلی است، یک کتاب عقلی و مستدل است. البته فروعات عبادی و مانند آن دارد، اما در خیلی از مسائل مطالب را تحلیل میکند ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ﴾ علل شکست و پیروزی را تحلیل میکند و کار پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم این بود که در مسجد، خطوط کلی را میآموخت بعد به جبههها میرفتند، دوباره از جبهه برمیگشتند آن نقطههای قوّه را میگفت، نقطههای ضعف را میگفت، راه ترمیم آن نقطههای ضعف را میگفت، راه تکثیر و تقویت آن نقطههای قوّت را هم میشمرد و مانند آن. در بخشهای دیگر که فرمود: ﴿یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ یعنی مستدلاً بیان میکند.
خب، یکی از آیاتی که در آن تحلیل عقلی راه پیدا کرده همین آیه است. منافقین میگفتند که چون دیدند در جریان جنگ اُحد، عدهای شربت شهادت نوشیدند و خودشان هم در جنگ شرکت نکردند، گفتند که اگر اینها حرفهای ما را گوش میدادند و نمیرفتند جبهه، کُشته نمیشدند. مشابه این حرف در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» قبلاً گذشت. در سورهٴ «آلعمران» چه آیه 153 و چه آیهٔ 156 ـ مخصوصاً آیهٔ 156 ـ این بود ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَقَالُوا لإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ أَوْ کَانُوا غُزًّی لَوْ کَانُوا عِندَنَا مَا مَاتُوا وَمَا قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللّهُ ذَلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ﴾؛ فرمود مؤمنین! مثل کافران نباشید که وقتی برادران مسلمان به جبهه رفتند آسیب دیدند یا شربت شهادت نوشیدند اینها میگویند اگر حرفهای ما را گوش میدادند و به جبهه نمیرفتند کُشته نمیشدند، مثل آنها نباشید چنین حرفی نزنید.
در هنگام تفسیر آن آیه 156 همین سورهٴ «آلعمران» از آیه 168 این سوره که امروز مطرح شد، استمداد شد و آن آیه این است که ﴿الَّذِینَ﴾ همین منافقین ﴿قَالُوا لإِخْوَانِهِمْ﴾، ﴿قَالُوا لإِخْوَانِهِمْ﴾ نه یعنی به برادرهایشان گفتند که آنها بشوند مخاطب یعنی «فی إخوانهم»؛ درباره اینها گفتند، چون اینها که شهید شدند، اینها که منافقین درباره اینها سخن میگویند اینها شهید شدند. به شهدا که نمیگویند اگر شما نمیرفتید کُشته نمیشدید ﴿قَالُوا لإِخْوَانِهِمْ﴾ یعنی «فی إخوانهم» درباره برادرانشان چنین حرفی میزنند این برادران، نظیر ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ نیست، این شرکت در خاک و خون و نژاد و قومیت است، این برادر خاک و خون است خلاصه، همان¬طوری که انبیا را خداوند اخوهٴ اقوام خود میشمارد، در حالی که آنها کافرند ﴿وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً﴾ ، ﴿وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً﴾ با اینکه آنها کافرند و هود مسلمان، این همان اخوّت قوم و خویشی و قبیلگی و شرکت در خاک و خون و نژاد و اینهاست وگرنه مسلمان با منافق برادر نیست.
﴿الذین قَالُوا لإِخْوَانِهِمْ﴾ یعنی درباره برادران قومیشان یا وطنیشان ﴿وَقَعَدُوا﴾ در حالی که خودشان قاعد بودند و آن برادرانشان قائم یعنی مجاهد فی سبیل الله بودند، گفتند ﴿لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا﴾؛ اینها اگر حرف ما را گوش میدادند و نمیرفتند جبهه، کُشته نمیشدند این حرف.
پاسخ قرآن به استدلال منافقین
ذات اقدس الهی اینجا تعلیل میکند و باز میکند مسئله را میفرمایند خب، شما برابر این در مرگ و حیات معلوم میشود صاحبنظرید، حالا صاحبقدرت هیچ، صاحبنظرید. چقدر افرادی که رفتند جبهه و سالم برگشتند؟ چقدر افرادی نرفتند جبهه و همزمان جنگ با علل و عوامل دیگر مُردند؟ پس مرگ و حیات دست شما نیست، نه به پیشبینی شماست، نه به دست شما. ﴿قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾؛ شما اگر راست میگویید کسی برود جبهه کشته میشود، نرود و مطیع شما باشد کشته نمیشود، چندتا تلفات تا حال شما در بین خودتان دادید؟ پس مرگ را از خودتان رفع کنید، اگر راست میگویید ﴿فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ﴾ در همین هشت سال دفاع مقدس هم آن مقدار اجساد طیّبهای که از جبههها میآوردند، معادل آن یا بیش از این در قبرستانهای بهشت زهرا و قبرستانهای شهرهای دیگر پُر میشد، این¬طور نیست که حالا اگر کسی رفت جبهه حتماً شهید میشود و اگر کسی نرفت حتماً میماند، این¬طور نیست. البته ظنون، تأیید میکند درباره آن هم آیه بعد نازل شد که اینها خسارت ندیدند، چیزی را از دست ندادند آنها که ماندند خسارت دیدند نه آنها که رفتند. آن آیهٔ بعد است که ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾ اما آیهٔ قبل که ﴿یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیَاتِ﴾ از این قبیل است، این است که خدا استدلال میکند، فرمود: ﴿فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ خب، اگر راست میگویید جلوی مرگ خودتان را بگیرید، پس نگویید ﴿لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا﴾، ﴿الَّذِینَ قَالُوا لإِخْوانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾.
خب، خیلی از شماها در همین ایام جنگ با حتفِ موت مُردید، پس اینها جلوی مرگ را نمیگیرد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است