- 10
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 169 تا 171 سوره آلعمران _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 169 تا 171 سوره آلعمران _ بخش اول"
قطع ارتباط از ما سوی الله در بهشت کبری
مراد از حیات شهدا و تفاوت آن با حیات علما
بخشودگی حق الله از شهدا و مباحث مربوط به حق الناس آنها
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ﴿169﴾ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم مِن خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿170﴾ یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿171﴾
اختلاف در شأن نزول آیات محل بحث
در شأن نزول این کریمه اختلاف نظر بین مفسّران زیاد هست که آیا این درباره شهدای بدر است یا درباره شهدای اُحد است یا درباره شهدای بئر معونة، اگر در شأن نزول این کریمه، روایات متعدّدی باشد قابل جمع است و اگر هم در خصوص یکی از این موارد یاد شده نازل شده باشد، چون مورد مخصّص نیست، معیار در حجّیت عموم یا اطلاق وارد است نه خصوص یا قید مورد، بنابراین آیه شامل هر کسی که «قتیل فی سبیل الله» باشد خواهد شد، همه شهدا را شامل میشود، این یک مطلب که مربوط به شأن نزول است. البته سیاق آیات نشان میدهد که این درباره شهدای احد است و یا لااقل، شهدای احد را به طور قطعی شامل میشود.
بررسی احتمالات مختلف در رفع نگرانی شهدا و بازماندگان آنها
مطلب دوم آن است که اینکه فرمود: ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ این آیا برای رفع نگرانی شهداست یا برای رفع نگرانی بازماندهها، چون هر دو نگراناند؛ بازماندهها وقتی خود را در نعمت و نشاط ببینند میگویند ای کاش فلان عزیز ما که شهید شد در جمع ما بود و متنعّم میشد، شهدا هم که خود را در رفاه و نعمت مشاهده میکنند، میگویند ای کاش بازماندگان ما در جمع ما بودند یا لااقل میدانستند که به ما چقدر خوش میگذرد و نگران نمیشدند. این آیه که دارد مقام شهید را شرح میدهد، برای رفع نگرانی بازماندههاست یا در حقیقت رفع نگرانی شهداست که بازماندهها هم به شما میرسند. ظاهر این سیاق آن است که عدهای درباره شهدا گمان مرگ میکردند که اینها از بین رفتند آیه، نازل شد که اینها هرگز از بین نرفتند و هرگز نمیروند حیّاند، مرزوقاند عندالله.
مطلب دیگر اینکه این سه، چهار وجهی که احیاناً بعضیها به روایات منسوب است و بعضیها هم حدس تفسیری است، همه اینها میتواند صحیح باشد. اگر شهدا نگراناند که خودشان در رفاه به سر میبرند ولی بازماندگانشان چون از اینها خبر ندارند متأثرند، نظیر حرفی که در سورهٴ «یس» است، شهید سورهٴ «یس» اظهار نگرانی کرد، گفت که من در کمال رفاه هستم ای کاش قوم من میدانستند که به من چقدر خوش میگذرد: ﴿یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ﴾ . برای رفع نگرانی شهید، ذات اقدس الهی آنچه برای شهید، میسّر است به دیگران ابلاغ کرد تا شهید، خاطرجمع باشد که آنچه برای او میسّر است، خداوند به دیگران ابلاغ کرد و به دیگران فهماند که شهید، مرفّه است و اگر بازماندهها نگران باشند که خودشان در نعمت و رفاهاند و عزیزانی را از دست دادهاند، ذات اقدس الهی به بازماندهها میفرماید خیال نکنید اینها مردهاند، بلکه اینها زندهاند، عنداللهاند، فرحناکاند و متنعّم، اگر هم چند روایتی در این زمینه باشد جمع همه اینها ممکن است یعنی این کریمه ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ﴾ هم برای نفی تفکّر الحادی منافقین است یک، هم برای رفع نگرانی خود شهداست که به شهدا میفرماید ما همین صحنه شما را به بازماندهها اعلام میکنیم تا بازماندهها بدانند که شما در رفاه هستید و نگران شما نباشند، این دو و اگر بازماندهها در رفاه و تنعّم بودند و گفتند ای کاش عزیزان ما در جمع ما بودند و متنعّم میشدند، خدا به این بازماندهها میفرماید شما به فکر شهدا نباشید، چون اینها احیاءاند و عندالله مرتزقاند و ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ﴾ این سه. همه اینها با این کریمه ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ﴾ قابل توجیه است، چون این وجوه، معاند هم نیست.
قطع ارتباط از ما سوی الله در بهشت کبری
پرسش:...
پاسخ: چون اینها در برزخاند فعلاً؛ هنوز وارد آن بهشت کبرا نشدند. در بهشت کبرا اصلاً چیزی به یاد انسان نمیآید جز حق و نِعَم الهی؛ اما در برزخ چرا، این اوصاف هست. در بهشت هر که وارد میشود «منقطع الارتباط عمّا سوی الله» وارد میشود، در بحثهای قبلی این سؤال و جواب نقل شد که اگر در بهشت، هیچ غم و حُزنی نیست، انبیا و اولیا یا مؤمنین صالحی که وارد بهشت شدند و بعضی از بستگان اینها در اثر کفر و نفاق در جهنم میسوزند، اینها چگونه تحمل میکنند؟ نوح(سلام الله علیه) چگونه در بهشت، متنعّم است، در حالی که میداند پسرش در جهنم دارد میسوزد؟
اگر بگوییم اینها غمگین نیستند برای سوختن فرزندانشان این امری است برخلاف عاطفه، اگر بگوییم غمگین هستند در بهشت غم و حُزنی نیست. جواب فرمودند که اصلاً مردان بهشت یادشان نیست که چنین فرزندی داشتند، وقتی یادشان نباشد نگران هم نیستند. نوح(سلام الله علیه) اصلاً به یادش نیست که فرزندی داشته که ﴿إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ﴾ وقتی به یادش نبود خب نگران هم نیست، بله اگر یادش باشد و نگران نباشد برخلاف عاطفه است؛ اما اصلاً اگر شخص «منقطعالارتباط عمّا سوی الله» باشد؛ اصلاً یادش نباشد که در دنیا چنین فرزندی داشت، این نگران نیست.
خب، پس به هر کدام از این سه وجه، اینها بخواهند سخنی بگویند، آیهٴ مبارکهٴ ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ﴾ جامع همه این وجوه میتواند باشد، این دو مطلب.
مراد از حیات شهدا و تفاوت آن با حیات علماء
سوم اینکه، اینکه فرمود اینها احیاءاند «عند رب»، آیا نظیر آن تعبیری که حضرت امیر(علیه السلام) در نهجالبلاغه درباره آل مالالدین دارد، اینچنین است «هَلَکَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ» اینچنین است که درباره علما فرمود یا واقعاً شهیدان زندهاند؟ ظاهر این آیه، معنای دقیقتری دارد نسبت به آنچه حضرت امیر درباره علمای دین فرمود، آنچه حضرت امیر درباره علمای دین فرمود راجع به نشئه دنیاست که علمای دین، مثل مردان مالدار نیستند، مردان مالدار قبل از مرگ مُردهاند و علمای دین بعد از مرگ زندهاند «هَلَکَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ»؛ اما «وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ» بعد فرمود این علما، ابدانشان در قبور است، ولی ارواح اینها و امثلهٴ اینها و یاد اینها در دلهای مردم است، اینها یادشان گرامی است؛ مردم دنیا به یاد عالمان دین هستند، اینها از نظر یاد، زندهاند، نه اینکه واقعاً در دنیا زنده باشند.
بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) ناظر به آن حیات بعد از موت، حیات برزخ و بهشت نیست، ناظر به آثار دنیایی است. آثار علما در دنیا هست و مردم دنیا به یاد عالمان دیناند، ولی به یاد مردم مالک و سرمایهدار نیستند. این کریمه که درباره شهداست، لسانش این است که نه، واقعاً زندهاند؛ منتها حیات آن عالَم، نه حیات این عالم، البته اثر شهید در جامعه زنده است، اثر خون شهید در جامعه زنده است، چه اینکه اثر قلم عالم هم در جامعه زنده است، اینها آثار معنوی است؛ اما به همان مقدار که عالم خوشنام است در دنیا، حیات دنیایی دارد، شهید هم خوشنام است، حیات دنیایی دارد، اینها حیاتهای کنایی است؛ اما آن حیات حقیقی و حیات واقعی که زنده باشند برای برزخ است، برای بعدالموت است و آنچه در بیان حضرت امیر آمده ، راجع به دنیاست و زندهیاد بودن است که این اختصاصی به عالمان ندارد شهدا را هم شامل میشود و آنچه در آیهٴ کریمه محلّ بحث وارد شد، مربوط به حیات بعدالموت است، حیات برزخی است. پس منظور، این نیست که اینها احیاءاند یعنی یادشان گرامی میشود نه، واقعاً اینها زندهاند.
پرسش:...
پاسخ: همه حیات بعد از موت دارند ولی بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) درباره حیات بعد از موت نیست.
تفاوت حیات شهدا با حیات بقیّه انسانها در برزخ
در بحث دیروز روشن شد که هر کسی که میمیرد در حقیقت هجرت میکند از دنیا به آخرت، هیچکس نابود نمیشود. مرگ به معنای نابودیِ این متحرّک نیست که این قافله حرکت بکنند، بیایند [و] نابود بشوند، بعد از نابودی دوباره در قیامت زنده بشوند، اینطور نیست. انسان، واقعاً یک حیات مستمرّی دارد از عالمی به عالم دیگر در حرکت است: «لکنّکم تنتقلون من دار الی دار» هیچکسی نمیمیرد یعنی نابود نمیشود؛ منتها کافر، منافق و آن کسی که به کافر و منافق ملحق است، همین که مُرد وارد «حُفرةٌ من حُفَرِ النیران» میشود، گویا زنده نیست، نظیر اینکه که درباره جهنم کبرا آمده است ﴿ثُمَّ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ ؛ نه حیات آرامبخشی دارد، نه میمیرد که راحت بشود.
پرسش:...
پاسخ: الآن هم هالک است دیگر وگرنه کسی نابود نخواهد شد، حالا یا در «حُفرةٌ من حُفَرِ النیران» وارد میشود مثل کافر و منافق، یا در «روضةٌ من ریاض الجنة» میرود، مثل مؤمن. انسان، مرتّب در حال حیات است، وقتی که مُرد یک حیات جدیدی، یک ولادت تازهای دارد، حالا یا «فی حُفرةٌ من حُفَرِ النیران» است که این را به حساب حیات نیاوردند یا عندالله است و مرتزق است به فضل و نعمت الهی، این را میگویند حیّ. در بحث دیروز چندتا نمونه یاد شده است. وقتی وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جریان جنگ بدر، فاتح شدند و کُشتههای نحس مشرکین را در آن قلیب بدر و چاه بدر انداختند بالای آن قلیب و چاه رفت، فرمود: ﴿فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً﴾ ؛ من به وعدههای الهی رسیدم، آیا شما به وعدههای الهی رسیدید. بعضیها که در خدمت حضرت بودند عرض کردند آیا با مُردهها سخن میگویی؟ فرمود: «ما أنتم بأسمع لما أقول منهم» ؛ آنها از شما شنواترند یا شما از آنها شنواتر نیستید ولی مأذون نیستند که بگویند، کافر هم حرف میشنود و منافق هم حرف میفهمد؛ اما اینها در «حُفرةٌ من حُفَرِ النیران»اند، شهید حیٌّ، مرزوق عندالله که خصوصیت در نحوهٴ حیات است و این مربوط به عالم برزخ است یعنی بعد الموت و واقعاً زندهاند.
اختلاف در دیدگاه عامه بر حکم فقهی غسل و صلاة شهید
مطلب بعدی آن است که در این تفسیر [الجامع لاحکام القرآن] قرطبی که مسائل شرعیِ فقهی را هم ایشان تا حدودی مطرح میکنند چندتا مسئله درباره غسل بر شهید و نماز بر شهید و بر کُشتههایی که در میدان معرکه کُشته شدند یا کسانی که خارج از معرکه کُشته شدند، این مسائل را مطرح میکند.
یکی از مسائلی که ایشان مطرح میکند و مورد خلاف است بین عامّه، این غسل بر شهید است که آیا شهید غسل دارد یا ندارد ؟ نزد ما امامیه روشن است که غسل ندارد، ولی بین آنها اختلاف است؛ آنها گفتند شهید، غسل ندارد، این حرف عدهای از آنهاست. عدهای دیگر گفتند غسل دارد، وقتی به اینها که قائلین به غسل شهیدند گفته بشود پس چطور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جنگ اُحد اینها را بدون تغسیل، دفن کرد. گفت میدان جنگ بود و کارشان زیاد بود و کٌُشتهها هم زیاد بود و نرسیدند و اینها را بدون غسل، دفن کردند . این خلاصه جواب کسانی است که میگویند شهید را هم باید غسل داد. در حالی که اگر هم در آن روز شهدا زیاد بودند هر شهیدی بالأخره بازماندگان فراوانی داشت، میتوانستند بازماندهها، متصدّی تجهیز او بشوند، اینچنین نبود که مقدورشان نباشد این برای اینکه اصلاً غسل برداشته شد، دَمِ او همان غسل اوست [و] با همان دَم محشور میشود تا شهادت بدهد یا شفاعت کند.
مسئله دیگر راجع به نماز بر شهید است که باز بین آنها اختلاف است ولی بین ما امامیه اختلاف نیست، معروف بین ما این است که نماز، ساقط نیست، بر شهید نماز میگذارند. ایشان دو قول نقل میکند که عدهای گفتند نماز ساقط است، عدهای گفتند نماز ساقط نیست، البته این قسمت را هم نقل میکند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جریان اُحد بر شهدا نماز خواند و این شهدا را که خواستند دفن بکنند برای هر چند نفر مثلاً برای دو نفر، گاهی یک قبر میکَندند یا بیش از دو نفر را هم ممکن بود در یک قبر دفن کنند، البته این شرعاً جایز است و مشکلی ندارد. حضرت سؤال میفرمود که «أیّهما أکثر أخذاً للقرآن»؛ چه کسی باسوادتر است و قرآنفهمتر است [و] بیشتر با قرآن مأنوس میشد، اگر میگفتند فلان شهید، از دیگری علمش به قرآن بیشتر است او را در قبله قرار میداد، به طرف قبله قرار میداد یعنی مقدّم میداشت، سایر شهدا را پشت سر او قرار میداد . همه را باید به طرف قبله مضطجعاً نه مستلقیاً یعنی به پهلو به طرف قبله بخوابانند حالت اضطجاع نه استلقا، مثل خواب نباشد، پهلو بخواباند ولی آن کسی که «أکثر أخذاً للقرآن» بود، آن را در قبله و در جلو قرار میداد و دیگران را پشت سر .
به هر حال اختلافی که آنها دارند مستند است به اختلاف روایات خود آنها، به ما که از راه اهلبیت(علیهم السلام) رسیده است، این است که نماز ساقط نیست و یقیناً بر شهید نماز هست.
پرسش:...
پاسخ: حالا آن بحث فقهیِ محض است [و] بحث تفسیری نیست، چون بحث تفسیری مربوط به شهدای بدر و اُحد و امثال ذلک است که در رکاب معصوم بودند، فرق نمیکند اگر جنگ، جنگ حق باشد، مخصوصاً دفاع و اسلام و مسلمین «بما أنه مسلمون» در خطر باشند، البته حُکم شهید را دارد و فرقی نمیکند بین امام معصوم(علیه السلام) و نایب امام.
عدم شهادت فقهی مقتول خارج از معرکه و کشته شدن مظلومانه مسلمین
مطلب بعدی آن است که اگر کسی در میدان معرکه شهید نشد؛ خارج از معرکه بود یا معرکهای نبود و کُشته شد او البته حُکم شهیدِ فقهی را ندارد، ثواباً ممکن است همتای آنها باشد؛ اما حُکم فقهیشان فرق میکند. ولی ایشان به موضوعی مثال میزند که موضوعاً و حُکماً خارج از بحث است، به جریان عُمر مثال میزند که عُمر که کشته شد او را غسل دادند و نماز خواندند، برای اینکه این خارج از میدان قتال بود ، حالا چه داخل، چه خارج او موضوعاً و حُکماً خارج از بحث است.
مطلب بعدی آن است که این کسی که شهید «فی سبیل الله» است، «قتیل فی سبیل الله» است عناوینی، نظیر «من قُتِلَ دون ماله فهو شهید» یا «دون عِرضه فهو شهید» یا «دون مظلمته فهو شهید» اگر در خانهاش نشسته بود و مهاجمین حمله کردند این قتال نیست، این مظلومانه کُشته شد اگر مهاجمین ریختند به شهری یا روستایی و عدهای را از بین بردند، اینها مظلوماند نه «قتیل فی المعرکه». البته حُکم فقهیشان با شهید معرکه فرق میکند، ثواب ممکن است در بعضی از موارد همتای آنها باشد، ولی حُکم فقهیشان فرق میکند.
قرطبی در همان تفسیرش جریان حملههای جنگهای صلیبی را ظاهراً اشاره میکند که بیگانهها در قرطبه ریختند و عدهای را قتل عام کردند و عدهای را هم اسیر گرفتند. میگوید یکی از کسانی که در آن جریان، کُشته شد پدر من بود. در سوم ماه مبارک رمضان 627 هجری قمری؛ سوم ماه مبارک رمضان من از بعضی از مشایخ هم سؤال کردم که غسل و نمازش چه میشود؟ آنها گفتند که غسل بده و نماز بخوان و دفن بکن. از بعضی از اساتید دیگر هم سؤال کردم گفتند که این حُکم شهید «فی المعرکه» را دارد [و] غسل ندارد، ولی نماز دارد و با نماز، دفنش بکن. آمدم در محضر فتوایی قاضیالجماعة که «حوله فقهاء کثیر» از آنها سؤال کردم آنها گفتند که هم غسل دارد و هم نماز دارد، لذا من پدرم را غسل دادم و نماز خواندم و دفن کردم. بعدها به کتاب فقهی تبصره [لابیالحسن اللخمی] که برای خود آنهاست، دسترسی پیدا کردم و این مسئله فقهی برای من روشن شد که غسل ندارد، ولی نماز دارد و اگر من قبلاً بر این کتاب فقهی واقف میبودم، پدرم را بدون غسل فقط با نماز دفن میکردم .
خب، اینگونه از تهاجمها مایه سرایت حُکم فقهی نیست، حُکم فقهیاش همان است که غسل دارد و اگر غسل ممکن نیست تیمّم دارد و بعد نماز است و دفن. اینها شهید فی القتال نیستند اصل، غسل و نماز است «الا ما خرج بالدلیل» ولی اگر کسی قتیل در پای رکاب امام معصوم(علیه السلام) باشد ولی حُکم اوّلیاش باید ترک غسل و وجوب صلات باشد، چون جنگ با امام معصوم مثل جنگ با پیغمبر است «سِلْمُکَ سِلْمی وَحَرْبُکَ حَرْبی» ممکن است کسی مخالف حضرت امیر باشد و ظاهراً مسلمان؛ امّا امام محارب با حضرت امیر کافر است، اینکه مرحوم خواجه(رضوان الله علیه) در متن تجرید در باب امامت، این بحث فقهی را هم اشاره کردند یعنی جنبه کلامیاش را اشاره کردند نه جنبه فقهیاش را و مرحوم علامه هم موافق با متن او را شرح کردند و پذیرفتند، مطلبی است حق. مرحوم خواجه(رضوان الله علیه) در متن تجرید دارد «محاربوا علی(علیه السلام) کفرة و مخالفوه فسقة» آنها که با حضرت امیر مخالفاند خب، رودررو با او نمیجنگند، مسلمانیاند که مخالف با امام معصوماند، اسلامشان به حسب ظاهر محفوظ است یوم القیامه به حُکم باطلشان عمل میشود. و اما کسی محارب با امام معصوم بود این کافر است دیگر مسلمان نیست، برای اینکه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت امیر(علیه السلام) فرمود: «یا علی! حربک حربی و سلمک سلمی» خب، این اطلاق تنزیل، نشانه آن است که همانطوری که حرب با پیغمبر، کفر است، حرب با حضرت امیر(سلام الله علیه) هم کفر است و چون فرقی هم بین حضرت امیر و سایر امامان معصوم(علیهم السلام) نیست کسی که محارب با اینها باشد، رودرروی امام معصوم قرار بگیرد کافر است.
بخشودگی حق الله از شهدا و مباحث مربوط به حق الناس آنها
مطلب بعدی که به عنوان یک حُکم فقهی ایشان ذکر میکنند این است که اگر کسی شهید «فی سبیل الله» بود، همه گناهان او بخشوده میشود و همه مسائل او مختومه اعلام میشود مگر آنچه که به دِیْن او برمیگردد یعنی حقالنّاس در حقیقت، حقالناس را شهید باید میپرداخت ، بعد در مسئله بعد توضیح میدهند اینکه گفته شد اگر حقالنّاسی، دِیْنی بر عهده شهید بود و نپرداخت در آنجا مؤاخذه میشود، منظور تعمّد در ترک است اگر بدهکار بود مالی گذاشت و وصیت نکرد، چون وصیت فینفسه مستحب است برای کسی که حقالله یا حقالنّاس بر عهده دارد واجب است اگر کسی هیچ حقّی بر عهده او نیست یعنی همه تکالیف را به حسب ظاهر انجام داده و حقوق مردم را هم پرداخت کرده، این وصیتهای عهدی برای او دیگر مستحب است؛ من را کجا دفن کنید، چه کسی نماز بخواند، با چه کَفْنی کَفن کنید و مانند آن، اینها جزء مستحبّات است اصل وصیت فی نفسها واجب نیست، مگر کسی که حقاللّهی، حقالنّاسی بر ذمّه داشته باشد و برای اعلام وصیّ باید که این مسائل را بازگو کند، آنجا البته وصیت واجب است «عند ظهور اماراة الموت». اگر کسی نشانههای مرگ را دید و حقالنّاس بر عهدهٴ او بود و اعلام نکرد، این مؤاخذه میشود و ممکن بود بپردازد؛ اما اگر مقدورش نبود که بپردازد، حکومت اسلامی باید طلبکارها را راضی کند، چون یکی از سِهام مصارف هشتگانه مسئله مالیاتهای زکاتی همین ﴿الْغَارِمِینَ﴾ است ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ﴾ تا میرسد به ﴿وَالْغَارِمِینَ﴾ یعنی بدهکارها؛ دولت اسلامی، حکومت اسلامی از اینگونه از مالیاتها باید دِیْن آن شهید را بپردازد، «غارمین فی سبیلالله»اند، اینها مؤاخذه نمیشوند، مگر آنهایی که تعمّد در ترک داشتند.
پرسش:
پاسخ: یکی از مسائل هم که باز ایشان عنوان میکنند، همان فرق بین شهید برّ و بحر است در فضل فرق هست، در بخشایش الهی فرق هست؛ اما حُکم فقهیاش همین است. اگر کسی میداند که جزء نیروی دریای بشود و آنجا آسیب بیند اثری از او نیست خب، قبلاً باید به دِیْنش اشاره بکند که من این مقدار مَدینم، بدهکارم، اگر تعمّد داشت در ترک وصیت، البته مؤاخده میشود؛ اما اگر تعمّدی در ترک نبود یا مقدورش نبود، فضیلتی که طبق این روایاتی که اینها نقل میکنند برای شهدای بحر هست، بیش از فضایلی است که برای شهدای برّ است .
تبیین معنای (عند) در آیهٴ ﴿عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾
خب، اینکه فرمود: ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ﴾ یعنی واقعاً زندهاند و عنداللّهی هم هستند این ﴿عِندَ﴾، ﴿عِندَ﴾ کرامتی است، نظیر ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِر﴾ ذات اقدس الهی که ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ منزّه از مکان است، چون اگر مکان داشته باشد که ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ نمیشود، چیزی که با هر انسانی در هر شرایطی هست این معلوم میشود مکان ندارد. اگر کسی منزّه از مکان بود «عند» او و لدایِ او هر دو «لدیٰ» یا «عند» کرامتی است فرشتگانی که عند رباند، موجودات که عنداللهیاند یعنی اقرب از دیگراناند، اکرم از دیگراناند که عند کرامت است البته. نه به این معنا که ﴿عِندَ رَبِّهِمْ﴾ مَجاز باشد [بلکه] ﴿عِندَ﴾ جامع همه این درجات است، هم «عند» مکانی را، هم «عند» مکانت را هر دو را میگویند «عند»، اینطور نیست که الفاظ برای آن مصادیق مادیشان وضع شده باشد که استعمال اینها در مصداق مجرّد، مَجاز باشد، اینطور نیست. نزد، خواه نزد مکانی باشد خواه نزد مکانتی، هر دو نزد است، «عند» خواه «عند» منزلی باشد خواه «عند» منزلتی هر دو «عند» است، نه اینکه لفظ در معنا «غیر ما وضع له» استعمال شده، لفظ در «ما وضع له» استعمال شده؛ منتها مصداقش گاهی مادی است، گاهی مجرد، عند رب بودن اینچنین است.
پرسش:...
پاسخ: نه، ضابطهاش که مشخص است، «عند» یعنی نزد، مصداق را باید دلیل خارج معیّن کند، مصداق را نه مفهوم را. لفظ، در مفهوم استعمال میشود نه در مصداق، مصادیق البته فرق میکند.
پرسش:...
پاسخ: نه، لقای حق، عند حق، لدای حق، اینها همهشان لقاءالله هست، لقای مجرد با مجرد است، عند مجرد با مجرد است، لدای مجرد با مجرد. ممکن است دو نفر در یک مسجد مشغول نمازخواندن باشند، یکی عندالله هست، دیگری نیست. یکی حواسش نزد چیزهای دیگر است، یکی حواسش نزد خداست اهل حضور قلب دارد، این «عندالله» است آن یکی نیست. سخن از مکان که نیست، مصداق کدام مجرد است کدام مادی، این را البته باشد شواهد خارج مشخص کند.
منظور از ارتزاق شهدا نزد پروردگار
خب، پس ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ﴾ مثل اینکه همه انسانها بعد از مرگ زندهاند؛ اما ﴿عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ هستند، دیگران عند رب نیستند ﴿یُنَادَوْنَ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ﴾ اند مثلاً ﴿یُرْزَقُونَ﴾؛ اما چه چیزی ﴿یُرْزَقُونَ﴾اند؟ به آن ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَار﴾ به اعناب و نخل مرزوقاند یا نه، به چیزی مرزوقاند که با تعبیر اعناب و نخل نمیشود یاد کرد، در همان پایان سورهٴ «قمر» که دارد ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ آن جنّات و نَهَر اوصافش در قرآن مشخص شد که جنّات چیست؟ و نَهَر هم چیست؟ انهار اربعه مشخص شد ؛ اما ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ که دیگر سخن از عسل و میوه نیست، سخن از آب و نان نیست، آنجا سخن از علوم و معارف است و شهود است و حصول. اینکه فرمود: ﴿یُرْزَقُونَ﴾ نه ﴿یُرْزَقُونَ﴾ به آب و نان، این ﴿یُرْزَقُونَ﴾ به آب و نان برای دیگران هم که عنداللهی نیستند هست. آنجا که عند رباند از لذت حضور «من ذاالذی ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلا» و مانند آن مرتزقاند. ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾؛ آنچه خدا به اینها داد اینها فرحاند، در قرآن امر کرد که ﴿بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا﴾ ؛ به اینها خوشحال باشید. اینها هم خوشحالاند به آنچه خداوند از فضلش به اینها داده، دیگر در اینگونه از موارد نفرمود خداوند به فرشتهها امر میکند که اینها را مرتزق کنند، فضل خدا را به اینها برسانند و مانند آن. خود ذات اقدس الهی اینگونه از اِنعامها را به عهده میگیرد ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ یعنی از فضل خاص، آن وقت ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ﴾ باید بماند برای بحث بعد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
قطع ارتباط از ما سوی الله در بهشت کبری
مراد از حیات شهدا و تفاوت آن با حیات علما
بخشودگی حق الله از شهدا و مباحث مربوط به حق الناس آنها
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ﴿169﴾ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم مِن خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿170﴾ یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿171﴾
اختلاف در شأن نزول آیات محل بحث
در شأن نزول این کریمه اختلاف نظر بین مفسّران زیاد هست که آیا این درباره شهدای بدر است یا درباره شهدای اُحد است یا درباره شهدای بئر معونة، اگر در شأن نزول این کریمه، روایات متعدّدی باشد قابل جمع است و اگر هم در خصوص یکی از این موارد یاد شده نازل شده باشد، چون مورد مخصّص نیست، معیار در حجّیت عموم یا اطلاق وارد است نه خصوص یا قید مورد، بنابراین آیه شامل هر کسی که «قتیل فی سبیل الله» باشد خواهد شد، همه شهدا را شامل میشود، این یک مطلب که مربوط به شأن نزول است. البته سیاق آیات نشان میدهد که این درباره شهدای احد است و یا لااقل، شهدای احد را به طور قطعی شامل میشود.
بررسی احتمالات مختلف در رفع نگرانی شهدا و بازماندگان آنها
مطلب دوم آن است که اینکه فرمود: ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ این آیا برای رفع نگرانی شهداست یا برای رفع نگرانی بازماندهها، چون هر دو نگراناند؛ بازماندهها وقتی خود را در نعمت و نشاط ببینند میگویند ای کاش فلان عزیز ما که شهید شد در جمع ما بود و متنعّم میشد، شهدا هم که خود را در رفاه و نعمت مشاهده میکنند، میگویند ای کاش بازماندگان ما در جمع ما بودند یا لااقل میدانستند که به ما چقدر خوش میگذرد و نگران نمیشدند. این آیه که دارد مقام شهید را شرح میدهد، برای رفع نگرانی بازماندههاست یا در حقیقت رفع نگرانی شهداست که بازماندهها هم به شما میرسند. ظاهر این سیاق آن است که عدهای درباره شهدا گمان مرگ میکردند که اینها از بین رفتند آیه، نازل شد که اینها هرگز از بین نرفتند و هرگز نمیروند حیّاند، مرزوقاند عندالله.
مطلب دیگر اینکه این سه، چهار وجهی که احیاناً بعضیها به روایات منسوب است و بعضیها هم حدس تفسیری است، همه اینها میتواند صحیح باشد. اگر شهدا نگراناند که خودشان در رفاه به سر میبرند ولی بازماندگانشان چون از اینها خبر ندارند متأثرند، نظیر حرفی که در سورهٴ «یس» است، شهید سورهٴ «یس» اظهار نگرانی کرد، گفت که من در کمال رفاه هستم ای کاش قوم من میدانستند که به من چقدر خوش میگذرد: ﴿یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ﴾ . برای رفع نگرانی شهید، ذات اقدس الهی آنچه برای شهید، میسّر است به دیگران ابلاغ کرد تا شهید، خاطرجمع باشد که آنچه برای او میسّر است، خداوند به دیگران ابلاغ کرد و به دیگران فهماند که شهید، مرفّه است و اگر بازماندهها نگران باشند که خودشان در نعمت و رفاهاند و عزیزانی را از دست دادهاند، ذات اقدس الهی به بازماندهها میفرماید خیال نکنید اینها مردهاند، بلکه اینها زندهاند، عنداللهاند، فرحناکاند و متنعّم، اگر هم چند روایتی در این زمینه باشد جمع همه اینها ممکن است یعنی این کریمه ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ﴾ هم برای نفی تفکّر الحادی منافقین است یک، هم برای رفع نگرانی خود شهداست که به شهدا میفرماید ما همین صحنه شما را به بازماندهها اعلام میکنیم تا بازماندهها بدانند که شما در رفاه هستید و نگران شما نباشند، این دو و اگر بازماندهها در رفاه و تنعّم بودند و گفتند ای کاش عزیزان ما در جمع ما بودند و متنعّم میشدند، خدا به این بازماندهها میفرماید شما به فکر شهدا نباشید، چون اینها احیاءاند و عندالله مرتزقاند و ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ﴾ این سه. همه اینها با این کریمه ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ﴾ قابل توجیه است، چون این وجوه، معاند هم نیست.
قطع ارتباط از ما سوی الله در بهشت کبری
پرسش:...
پاسخ: چون اینها در برزخاند فعلاً؛ هنوز وارد آن بهشت کبرا نشدند. در بهشت کبرا اصلاً چیزی به یاد انسان نمیآید جز حق و نِعَم الهی؛ اما در برزخ چرا، این اوصاف هست. در بهشت هر که وارد میشود «منقطع الارتباط عمّا سوی الله» وارد میشود، در بحثهای قبلی این سؤال و جواب نقل شد که اگر در بهشت، هیچ غم و حُزنی نیست، انبیا و اولیا یا مؤمنین صالحی که وارد بهشت شدند و بعضی از بستگان اینها در اثر کفر و نفاق در جهنم میسوزند، اینها چگونه تحمل میکنند؟ نوح(سلام الله علیه) چگونه در بهشت، متنعّم است، در حالی که میداند پسرش در جهنم دارد میسوزد؟
اگر بگوییم اینها غمگین نیستند برای سوختن فرزندانشان این امری است برخلاف عاطفه، اگر بگوییم غمگین هستند در بهشت غم و حُزنی نیست. جواب فرمودند که اصلاً مردان بهشت یادشان نیست که چنین فرزندی داشتند، وقتی یادشان نباشد نگران هم نیستند. نوح(سلام الله علیه) اصلاً به یادش نیست که فرزندی داشته که ﴿إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ﴾ وقتی به یادش نبود خب نگران هم نیست، بله اگر یادش باشد و نگران نباشد برخلاف عاطفه است؛ اما اصلاً اگر شخص «منقطعالارتباط عمّا سوی الله» باشد؛ اصلاً یادش نباشد که در دنیا چنین فرزندی داشت، این نگران نیست.
خب، پس به هر کدام از این سه وجه، اینها بخواهند سخنی بگویند، آیهٴ مبارکهٴ ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ﴾ جامع همه این وجوه میتواند باشد، این دو مطلب.
مراد از حیات شهدا و تفاوت آن با حیات علماء
سوم اینکه، اینکه فرمود اینها احیاءاند «عند رب»، آیا نظیر آن تعبیری که حضرت امیر(علیه السلام) در نهجالبلاغه درباره آل مالالدین دارد، اینچنین است «هَلَکَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ» اینچنین است که درباره علما فرمود یا واقعاً شهیدان زندهاند؟ ظاهر این آیه، معنای دقیقتری دارد نسبت به آنچه حضرت امیر درباره علمای دین فرمود، آنچه حضرت امیر درباره علمای دین فرمود راجع به نشئه دنیاست که علمای دین، مثل مردان مالدار نیستند، مردان مالدار قبل از مرگ مُردهاند و علمای دین بعد از مرگ زندهاند «هَلَکَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ»؛ اما «وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ» بعد فرمود این علما، ابدانشان در قبور است، ولی ارواح اینها و امثلهٴ اینها و یاد اینها در دلهای مردم است، اینها یادشان گرامی است؛ مردم دنیا به یاد عالمان دین هستند، اینها از نظر یاد، زندهاند، نه اینکه واقعاً در دنیا زنده باشند.
بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) ناظر به آن حیات بعد از موت، حیات برزخ و بهشت نیست، ناظر به آثار دنیایی است. آثار علما در دنیا هست و مردم دنیا به یاد عالمان دیناند، ولی به یاد مردم مالک و سرمایهدار نیستند. این کریمه که درباره شهداست، لسانش این است که نه، واقعاً زندهاند؛ منتها حیات آن عالَم، نه حیات این عالم، البته اثر شهید در جامعه زنده است، اثر خون شهید در جامعه زنده است، چه اینکه اثر قلم عالم هم در جامعه زنده است، اینها آثار معنوی است؛ اما به همان مقدار که عالم خوشنام است در دنیا، حیات دنیایی دارد، شهید هم خوشنام است، حیات دنیایی دارد، اینها حیاتهای کنایی است؛ اما آن حیات حقیقی و حیات واقعی که زنده باشند برای برزخ است، برای بعدالموت است و آنچه در بیان حضرت امیر آمده ، راجع به دنیاست و زندهیاد بودن است که این اختصاصی به عالمان ندارد شهدا را هم شامل میشود و آنچه در آیهٴ کریمه محلّ بحث وارد شد، مربوط به حیات بعدالموت است، حیات برزخی است. پس منظور، این نیست که اینها احیاءاند یعنی یادشان گرامی میشود نه، واقعاً اینها زندهاند.
پرسش:...
پاسخ: همه حیات بعد از موت دارند ولی بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) درباره حیات بعد از موت نیست.
تفاوت حیات شهدا با حیات بقیّه انسانها در برزخ
در بحث دیروز روشن شد که هر کسی که میمیرد در حقیقت هجرت میکند از دنیا به آخرت، هیچکس نابود نمیشود. مرگ به معنای نابودیِ این متحرّک نیست که این قافله حرکت بکنند، بیایند [و] نابود بشوند، بعد از نابودی دوباره در قیامت زنده بشوند، اینطور نیست. انسان، واقعاً یک حیات مستمرّی دارد از عالمی به عالم دیگر در حرکت است: «لکنّکم تنتقلون من دار الی دار» هیچکسی نمیمیرد یعنی نابود نمیشود؛ منتها کافر، منافق و آن کسی که به کافر و منافق ملحق است، همین که مُرد وارد «حُفرةٌ من حُفَرِ النیران» میشود، گویا زنده نیست، نظیر اینکه که درباره جهنم کبرا آمده است ﴿ثُمَّ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ ؛ نه حیات آرامبخشی دارد، نه میمیرد که راحت بشود.
پرسش:...
پاسخ: الآن هم هالک است دیگر وگرنه کسی نابود نخواهد شد، حالا یا در «حُفرةٌ من حُفَرِ النیران» وارد میشود مثل کافر و منافق، یا در «روضةٌ من ریاض الجنة» میرود، مثل مؤمن. انسان، مرتّب در حال حیات است، وقتی که مُرد یک حیات جدیدی، یک ولادت تازهای دارد، حالا یا «فی حُفرةٌ من حُفَرِ النیران» است که این را به حساب حیات نیاوردند یا عندالله است و مرتزق است به فضل و نعمت الهی، این را میگویند حیّ. در بحث دیروز چندتا نمونه یاد شده است. وقتی وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جریان جنگ بدر، فاتح شدند و کُشتههای نحس مشرکین را در آن قلیب بدر و چاه بدر انداختند بالای آن قلیب و چاه رفت، فرمود: ﴿فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً﴾ ؛ من به وعدههای الهی رسیدم، آیا شما به وعدههای الهی رسیدید. بعضیها که در خدمت حضرت بودند عرض کردند آیا با مُردهها سخن میگویی؟ فرمود: «ما أنتم بأسمع لما أقول منهم» ؛ آنها از شما شنواترند یا شما از آنها شنواتر نیستید ولی مأذون نیستند که بگویند، کافر هم حرف میشنود و منافق هم حرف میفهمد؛ اما اینها در «حُفرةٌ من حُفَرِ النیران»اند، شهید حیٌّ، مرزوق عندالله که خصوصیت در نحوهٴ حیات است و این مربوط به عالم برزخ است یعنی بعد الموت و واقعاً زندهاند.
اختلاف در دیدگاه عامه بر حکم فقهی غسل و صلاة شهید
مطلب بعدی آن است که در این تفسیر [الجامع لاحکام القرآن] قرطبی که مسائل شرعیِ فقهی را هم ایشان تا حدودی مطرح میکنند چندتا مسئله درباره غسل بر شهید و نماز بر شهید و بر کُشتههایی که در میدان معرکه کُشته شدند یا کسانی که خارج از معرکه کُشته شدند، این مسائل را مطرح میکند.
یکی از مسائلی که ایشان مطرح میکند و مورد خلاف است بین عامّه، این غسل بر شهید است که آیا شهید غسل دارد یا ندارد ؟ نزد ما امامیه روشن است که غسل ندارد، ولی بین آنها اختلاف است؛ آنها گفتند شهید، غسل ندارد، این حرف عدهای از آنهاست. عدهای دیگر گفتند غسل دارد، وقتی به اینها که قائلین به غسل شهیدند گفته بشود پس چطور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جنگ اُحد اینها را بدون تغسیل، دفن کرد. گفت میدان جنگ بود و کارشان زیاد بود و کٌُشتهها هم زیاد بود و نرسیدند و اینها را بدون غسل، دفن کردند . این خلاصه جواب کسانی است که میگویند شهید را هم باید غسل داد. در حالی که اگر هم در آن روز شهدا زیاد بودند هر شهیدی بالأخره بازماندگان فراوانی داشت، میتوانستند بازماندهها، متصدّی تجهیز او بشوند، اینچنین نبود که مقدورشان نباشد این برای اینکه اصلاً غسل برداشته شد، دَمِ او همان غسل اوست [و] با همان دَم محشور میشود تا شهادت بدهد یا شفاعت کند.
مسئله دیگر راجع به نماز بر شهید است که باز بین آنها اختلاف است ولی بین ما امامیه اختلاف نیست، معروف بین ما این است که نماز، ساقط نیست، بر شهید نماز میگذارند. ایشان دو قول نقل میکند که عدهای گفتند نماز ساقط است، عدهای گفتند نماز ساقط نیست، البته این قسمت را هم نقل میکند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جریان اُحد بر شهدا نماز خواند و این شهدا را که خواستند دفن بکنند برای هر چند نفر مثلاً برای دو نفر، گاهی یک قبر میکَندند یا بیش از دو نفر را هم ممکن بود در یک قبر دفن کنند، البته این شرعاً جایز است و مشکلی ندارد. حضرت سؤال میفرمود که «أیّهما أکثر أخذاً للقرآن»؛ چه کسی باسوادتر است و قرآنفهمتر است [و] بیشتر با قرآن مأنوس میشد، اگر میگفتند فلان شهید، از دیگری علمش به قرآن بیشتر است او را در قبله قرار میداد، به طرف قبله قرار میداد یعنی مقدّم میداشت، سایر شهدا را پشت سر او قرار میداد . همه را باید به طرف قبله مضطجعاً نه مستلقیاً یعنی به پهلو به طرف قبله بخوابانند حالت اضطجاع نه استلقا، مثل خواب نباشد، پهلو بخواباند ولی آن کسی که «أکثر أخذاً للقرآن» بود، آن را در قبله و در جلو قرار میداد و دیگران را پشت سر .
به هر حال اختلافی که آنها دارند مستند است به اختلاف روایات خود آنها، به ما که از راه اهلبیت(علیهم السلام) رسیده است، این است که نماز ساقط نیست و یقیناً بر شهید نماز هست.
پرسش:...
پاسخ: حالا آن بحث فقهیِ محض است [و] بحث تفسیری نیست، چون بحث تفسیری مربوط به شهدای بدر و اُحد و امثال ذلک است که در رکاب معصوم بودند، فرق نمیکند اگر جنگ، جنگ حق باشد، مخصوصاً دفاع و اسلام و مسلمین «بما أنه مسلمون» در خطر باشند، البته حُکم شهید را دارد و فرقی نمیکند بین امام معصوم(علیه السلام) و نایب امام.
عدم شهادت فقهی مقتول خارج از معرکه و کشته شدن مظلومانه مسلمین
مطلب بعدی آن است که اگر کسی در میدان معرکه شهید نشد؛ خارج از معرکه بود یا معرکهای نبود و کُشته شد او البته حُکم شهیدِ فقهی را ندارد، ثواباً ممکن است همتای آنها باشد؛ اما حُکم فقهیشان فرق میکند. ولی ایشان به موضوعی مثال میزند که موضوعاً و حُکماً خارج از بحث است، به جریان عُمر مثال میزند که عُمر که کشته شد او را غسل دادند و نماز خواندند، برای اینکه این خارج از میدان قتال بود ، حالا چه داخل، چه خارج او موضوعاً و حُکماً خارج از بحث است.
مطلب بعدی آن است که این کسی که شهید «فی سبیل الله» است، «قتیل فی سبیل الله» است عناوینی، نظیر «من قُتِلَ دون ماله فهو شهید» یا «دون عِرضه فهو شهید» یا «دون مظلمته فهو شهید» اگر در خانهاش نشسته بود و مهاجمین حمله کردند این قتال نیست، این مظلومانه کُشته شد اگر مهاجمین ریختند به شهری یا روستایی و عدهای را از بین بردند، اینها مظلوماند نه «قتیل فی المعرکه». البته حُکم فقهیشان با شهید معرکه فرق میکند، ثواب ممکن است در بعضی از موارد همتای آنها باشد، ولی حُکم فقهیشان فرق میکند.
قرطبی در همان تفسیرش جریان حملههای جنگهای صلیبی را ظاهراً اشاره میکند که بیگانهها در قرطبه ریختند و عدهای را قتل عام کردند و عدهای را هم اسیر گرفتند. میگوید یکی از کسانی که در آن جریان، کُشته شد پدر من بود. در سوم ماه مبارک رمضان 627 هجری قمری؛ سوم ماه مبارک رمضان من از بعضی از مشایخ هم سؤال کردم که غسل و نمازش چه میشود؟ آنها گفتند که غسل بده و نماز بخوان و دفن بکن. از بعضی از اساتید دیگر هم سؤال کردم گفتند که این حُکم شهید «فی المعرکه» را دارد [و] غسل ندارد، ولی نماز دارد و با نماز، دفنش بکن. آمدم در محضر فتوایی قاضیالجماعة که «حوله فقهاء کثیر» از آنها سؤال کردم آنها گفتند که هم غسل دارد و هم نماز دارد، لذا من پدرم را غسل دادم و نماز خواندم و دفن کردم. بعدها به کتاب فقهی تبصره [لابیالحسن اللخمی] که برای خود آنهاست، دسترسی پیدا کردم و این مسئله فقهی برای من روشن شد که غسل ندارد، ولی نماز دارد و اگر من قبلاً بر این کتاب فقهی واقف میبودم، پدرم را بدون غسل فقط با نماز دفن میکردم .
خب، اینگونه از تهاجمها مایه سرایت حُکم فقهی نیست، حُکم فقهیاش همان است که غسل دارد و اگر غسل ممکن نیست تیمّم دارد و بعد نماز است و دفن. اینها شهید فی القتال نیستند اصل، غسل و نماز است «الا ما خرج بالدلیل» ولی اگر کسی قتیل در پای رکاب امام معصوم(علیه السلام) باشد ولی حُکم اوّلیاش باید ترک غسل و وجوب صلات باشد، چون جنگ با امام معصوم مثل جنگ با پیغمبر است «سِلْمُکَ سِلْمی وَحَرْبُکَ حَرْبی» ممکن است کسی مخالف حضرت امیر باشد و ظاهراً مسلمان؛ امّا امام محارب با حضرت امیر کافر است، اینکه مرحوم خواجه(رضوان الله علیه) در متن تجرید در باب امامت، این بحث فقهی را هم اشاره کردند یعنی جنبه کلامیاش را اشاره کردند نه جنبه فقهیاش را و مرحوم علامه هم موافق با متن او را شرح کردند و پذیرفتند، مطلبی است حق. مرحوم خواجه(رضوان الله علیه) در متن تجرید دارد «محاربوا علی(علیه السلام) کفرة و مخالفوه فسقة» آنها که با حضرت امیر مخالفاند خب، رودررو با او نمیجنگند، مسلمانیاند که مخالف با امام معصوماند، اسلامشان به حسب ظاهر محفوظ است یوم القیامه به حُکم باطلشان عمل میشود. و اما کسی محارب با امام معصوم بود این کافر است دیگر مسلمان نیست، برای اینکه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت امیر(علیه السلام) فرمود: «یا علی! حربک حربی و سلمک سلمی» خب، این اطلاق تنزیل، نشانه آن است که همانطوری که حرب با پیغمبر، کفر است، حرب با حضرت امیر(سلام الله علیه) هم کفر است و چون فرقی هم بین حضرت امیر و سایر امامان معصوم(علیهم السلام) نیست کسی که محارب با اینها باشد، رودرروی امام معصوم قرار بگیرد کافر است.
بخشودگی حق الله از شهدا و مباحث مربوط به حق الناس آنها
مطلب بعدی که به عنوان یک حُکم فقهی ایشان ذکر میکنند این است که اگر کسی شهید «فی سبیل الله» بود، همه گناهان او بخشوده میشود و همه مسائل او مختومه اعلام میشود مگر آنچه که به دِیْن او برمیگردد یعنی حقالنّاس در حقیقت، حقالناس را شهید باید میپرداخت ، بعد در مسئله بعد توضیح میدهند اینکه گفته شد اگر حقالنّاسی، دِیْنی بر عهده شهید بود و نپرداخت در آنجا مؤاخذه میشود، منظور تعمّد در ترک است اگر بدهکار بود مالی گذاشت و وصیت نکرد، چون وصیت فینفسه مستحب است برای کسی که حقالله یا حقالنّاس بر عهده دارد واجب است اگر کسی هیچ حقّی بر عهده او نیست یعنی همه تکالیف را به حسب ظاهر انجام داده و حقوق مردم را هم پرداخت کرده، این وصیتهای عهدی برای او دیگر مستحب است؛ من را کجا دفن کنید، چه کسی نماز بخواند، با چه کَفْنی کَفن کنید و مانند آن، اینها جزء مستحبّات است اصل وصیت فی نفسها واجب نیست، مگر کسی که حقاللّهی، حقالنّاسی بر ذمّه داشته باشد و برای اعلام وصیّ باید که این مسائل را بازگو کند، آنجا البته وصیت واجب است «عند ظهور اماراة الموت». اگر کسی نشانههای مرگ را دید و حقالنّاس بر عهدهٴ او بود و اعلام نکرد، این مؤاخذه میشود و ممکن بود بپردازد؛ اما اگر مقدورش نبود که بپردازد، حکومت اسلامی باید طلبکارها را راضی کند، چون یکی از سِهام مصارف هشتگانه مسئله مالیاتهای زکاتی همین ﴿الْغَارِمِینَ﴾ است ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ﴾ تا میرسد به ﴿وَالْغَارِمِینَ﴾ یعنی بدهکارها؛ دولت اسلامی، حکومت اسلامی از اینگونه از مالیاتها باید دِیْن آن شهید را بپردازد، «غارمین فی سبیلالله»اند، اینها مؤاخذه نمیشوند، مگر آنهایی که تعمّد در ترک داشتند.
پرسش:
پاسخ: یکی از مسائل هم که باز ایشان عنوان میکنند، همان فرق بین شهید برّ و بحر است در فضل فرق هست، در بخشایش الهی فرق هست؛ اما حُکم فقهیاش همین است. اگر کسی میداند که جزء نیروی دریای بشود و آنجا آسیب بیند اثری از او نیست خب، قبلاً باید به دِیْنش اشاره بکند که من این مقدار مَدینم، بدهکارم، اگر تعمّد داشت در ترک وصیت، البته مؤاخده میشود؛ اما اگر تعمّدی در ترک نبود یا مقدورش نبود، فضیلتی که طبق این روایاتی که اینها نقل میکنند برای شهدای بحر هست، بیش از فضایلی است که برای شهدای برّ است .
تبیین معنای (عند) در آیهٴ ﴿عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾
خب، اینکه فرمود: ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ﴾ یعنی واقعاً زندهاند و عنداللّهی هم هستند این ﴿عِندَ﴾، ﴿عِندَ﴾ کرامتی است، نظیر ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِر﴾ ذات اقدس الهی که ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ منزّه از مکان است، چون اگر مکان داشته باشد که ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ نمیشود، چیزی که با هر انسانی در هر شرایطی هست این معلوم میشود مکان ندارد. اگر کسی منزّه از مکان بود «عند» او و لدایِ او هر دو «لدیٰ» یا «عند» کرامتی است فرشتگانی که عند رباند، موجودات که عنداللهیاند یعنی اقرب از دیگراناند، اکرم از دیگراناند که عند کرامت است البته. نه به این معنا که ﴿عِندَ رَبِّهِمْ﴾ مَجاز باشد [بلکه] ﴿عِندَ﴾ جامع همه این درجات است، هم «عند» مکانی را، هم «عند» مکانت را هر دو را میگویند «عند»، اینطور نیست که الفاظ برای آن مصادیق مادیشان وضع شده باشد که استعمال اینها در مصداق مجرّد، مَجاز باشد، اینطور نیست. نزد، خواه نزد مکانی باشد خواه نزد مکانتی، هر دو نزد است، «عند» خواه «عند» منزلی باشد خواه «عند» منزلتی هر دو «عند» است، نه اینکه لفظ در معنا «غیر ما وضع له» استعمال شده، لفظ در «ما وضع له» استعمال شده؛ منتها مصداقش گاهی مادی است، گاهی مجرد، عند رب بودن اینچنین است.
پرسش:...
پاسخ: نه، ضابطهاش که مشخص است، «عند» یعنی نزد، مصداق را باید دلیل خارج معیّن کند، مصداق را نه مفهوم را. لفظ، در مفهوم استعمال میشود نه در مصداق، مصادیق البته فرق میکند.
پرسش:...
پاسخ: نه، لقای حق، عند حق، لدای حق، اینها همهشان لقاءالله هست، لقای مجرد با مجرد است، عند مجرد با مجرد است، لدای مجرد با مجرد. ممکن است دو نفر در یک مسجد مشغول نمازخواندن باشند، یکی عندالله هست، دیگری نیست. یکی حواسش نزد چیزهای دیگر است، یکی حواسش نزد خداست اهل حضور قلب دارد، این «عندالله» است آن یکی نیست. سخن از مکان که نیست، مصداق کدام مجرد است کدام مادی، این را البته باشد شواهد خارج مشخص کند.
منظور از ارتزاق شهدا نزد پروردگار
خب، پس ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ﴾ مثل اینکه همه انسانها بعد از مرگ زندهاند؛ اما ﴿عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ هستند، دیگران عند رب نیستند ﴿یُنَادَوْنَ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ﴾ اند مثلاً ﴿یُرْزَقُونَ﴾؛ اما چه چیزی ﴿یُرْزَقُونَ﴾اند؟ به آن ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَار﴾ به اعناب و نخل مرزوقاند یا نه، به چیزی مرزوقاند که با تعبیر اعناب و نخل نمیشود یاد کرد، در همان پایان سورهٴ «قمر» که دارد ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ آن جنّات و نَهَر اوصافش در قرآن مشخص شد که جنّات چیست؟ و نَهَر هم چیست؟ انهار اربعه مشخص شد ؛ اما ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ که دیگر سخن از عسل و میوه نیست، سخن از آب و نان نیست، آنجا سخن از علوم و معارف است و شهود است و حصول. اینکه فرمود: ﴿یُرْزَقُونَ﴾ نه ﴿یُرْزَقُونَ﴾ به آب و نان، این ﴿یُرْزَقُونَ﴾ به آب و نان برای دیگران هم که عنداللهی نیستند هست. آنجا که عند رباند از لذت حضور «من ذاالذی ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلا» و مانند آن مرتزقاند. ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾؛ آنچه خدا به اینها داد اینها فرحاند، در قرآن امر کرد که ﴿بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا﴾ ؛ به اینها خوشحال باشید. اینها هم خوشحالاند به آنچه خداوند از فضلش به اینها داده، دیگر در اینگونه از موارد نفرمود خداوند به فرشتهها امر میکند که اینها را مرتزق کنند، فضل خدا را به اینها برسانند و مانند آن. خود ذات اقدس الهی اینگونه از اِنعامها را به عهده میگیرد ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ یعنی از فضل خاص، آن وقت ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ﴾ باید بماند برای بحث بعد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است