- 190
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 9 و 10 سوره یونس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 9 و 10 سوره یونس"
خدای سبحان عالم و آدم و ربط بین این دو را آفرید
خداوند ربّ جهان است پس باید او را عبادت کرد
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذِینَ ٰامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیم
دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ
چون حکمت عملی را یعنی ایمان و عمل صالح را فرع بر جهانبینی میدانند یعنی چون خدای سبحان عالم و آدم و ربط بین این دو را آفرید این امور سهگانه مخلوق خداست و چون مخلوق خداست مربوب خداست بنابراین او باید معبود مردم باشد هم در سورهٴ مبارکهٴ یونس که محل بحث است این پیوند را ارائه فرمودهاست هم در سوره مبارکه مریم و سائر سور آیهٴ 65 سورهٴ مبارکهٴ مریم این است که ﴿ربّ السموات والأرض و ما بینهما فاعبده﴾ چون خداوند ربّ جهان است پس باید او را عبادت کرد این بایدی است که بر آن بود مترتب است البته یک مقدمه مخفی دارد که خدا ربّ است و ربّ باید معبود باشد پس خدا باید معبود باشد چرا ربّ باید معبود باشد برای اینکه انسان نیاز به پرورش دارد انسانی که جاهل است و عاجز است نه حل کارهای خود را بلد است نه بر فرض عالم باشد میتواند باید به کسی مراجعه کند که مشکلات علمی و عملی او را حل کند و تنها کسی که به مشکلات علمی و عملی او آگاه است ذات اقدس اله است پس آن کبرا مطوی است.
مطلب دیگر آن است که گرچه سه چهار وصف سلبی و نقصی در اینجا ذکر شده است اما بازگشت همة آنها به آن غفلت از نام خداست آنها یی که از آیات الهی غافلند به لقاء خدا امید ندارند و به دنیا دل میبندند و به دنیا مطمئن میشوند اینکه فرمود ﴿إنّ الذین لا یرجون لقاءنا﴾ اینها که به امید لقاء ما نیستند و ملاقات ما را در سر نمیپرورانند و فکر میکنند انسان که میمیرد بصورت یک درختی پژمرده میشود و آینده اش پوچ است قهراً به همین این محدودة زود گذر رضا میدهند و اینرا میپسندند بعنوان ﴿رضوا بالحیاة الدنیا﴾ و چون اینرا پسندیدند به همین مطمئن میشوند و آرامششان به همین است منشأ همه آن غفلت از آیت الهی است اگر کسی از آیات الهی غفلت بکند اینها را بهمراه دارد.
و اما اینکه نوشه شد چطور نتیجه تابع اخسّ مقدمتین است برای اینکه آن امر به تکوین برمیگردد خدا خالق است خدا ربّ است اینها تکوینی است باید معبود را عبادت کرد اینها تشریعی است چون این تشریع فرع بر تکوین است پس مقدمهای که از تشریع خبر میدهد اخسّ مقدمتین است مقدمهای که از تکوین خبر میدهد اشرف المقدمتین است آن به اصول دین برمیگردد این به فروع دین برمیگردد گرچه ایمان به اصل و فرع تقسیم میشود ولی بالاخره تکیهگاه ایمان آن اصول حقیقی است از این جهت مقدمه باید میشود اخسّ مقدمتین و مقدمة است و بود میشود اشرف المقدمیتن.
فرمود غالب مردم آن روز در اصل ذات و در توحید ذات مشکل نداشتند در توحید خالقیت مشکل نداشتند در توحید ربوبیت بالمعنی المطلق که ربّ العالمین است مشکل نداشتند در ارباب متفرقه مشکل داشتند یعنی به اصل وجود خدا معتقد بودند اینکه او خالق است و لا شریک له و این که او ربّ العالمین است اما آن کارهای جزئی آیا بعهدة خداست یا بعهدة این بتها و مانند آن. اینجاست که قرآن میفرماید که کارهای جزئی و کلی همه را خدا بعهده دارد و تنها مسئله شفاعت و توسل میماند که آن را هم باید ذات اقدس اله اذن بدهد آن را هم به انبیاء و اولیاء اذن داد و به این بتها اذن نداد
هر چیزی آیت حق است و آیت آن است که انسان را به ذی الآیه نشان بدهد وقتی یک علامتی اینجا نصب کردند انسان را به ذی العلامه آگاه میکند و سراسر جهان ذاتاً و فعلاً و صفةً و اثراً آیات الهی اند چیزی در جهان نیست که از جهتی از جهات آیت حق نباشد همان که در سورهٴ مبارکهٴ اسراء فرمود ﴿و جعلنا الّیل و النهار آیتین فمحونا آیة الیل و جعلنا آیة النهار مبصرة﴾ این نشان میدهد نه تنها شمس و قمر آیت حقند شب و روز هم آیت حقند یعنی هم نور آیت حق است هم ظلمت هم ظل، البته ظلمت از آن جهت که عدمی است لا شیء است و شب در حقیقت ظل است نه ظلمت تاریک است یعنی سایه افکنده است سایة زمین نمیگذارد که آفتاب را ببینیم و از نورش استفاده کنیم فرمود شب که تاریک است ظل است آیت حق است ﴿وجعلنا الّیل و النهار آیتین فمحونا آیة الیل و جعلنا آیة النهار مبصرة﴾ پس چیزی در عالم اعم از ظل یا نور اعم از شیء و شبه شیء مگر اینکه معدوم باشد اگر شیء است یا شبه شیء است آیت حق است و انسان هر چیزی را بیند به یاد ذات اقدس اله میافتد قهراً احساس امید میکند همیشه خود را در مشهد او میبیند و روزی هم این عاریه را رها میکند و رخ او را میبیند و تسلیم او میکند انسان وقتی لقاء الله را باور کرد به غیر الله مطمئن نخواهد شد در سورهٴ مبارکهٴ انشقاق اصل لقاء را برای همه ضروری دانست آیهٴ 6 سورهٴ انشقاق این است ﴿یا أیّها الإنسان﴾ این از سخنان عام قرآن کریم است سخن از ﴿یا أیّها الذین آمنوا﴾ ﴿یا أهل الکتاب﴾ اینها نیست سخن از انسان است چه مسلمان چه کافر، چه موحد چه ملحد، او مخاطب این آیه است فرمود انسان چه مسلمان باشی چه کافر بالاخره خدا را میبینی ﴿یا أیّها الإنسان إنّک کادح إلی ربّک کدحاً فملاقیه﴾ منتها اگر ﴿من أُوتی کتابه بیمینه﴾ شد این خدارا با اسماء جمال و لطف ومهر و وفا و صفا میبیند و اگر کافر بود خدا را با قهر و جلال و ﴿إنّا من المجرمین منتقمون﴾ و ﴿خذوه فغلّوه ٭ ثمّ الجحیم صلّوه﴾ میبیند گرچه اینها در قیامت کورند ﴿إنّهم عن ربّهم لمحجوبون﴾ اما از رحمت خدا از جمال خدا و عنایت خدا محرومند وگرنه قهر خدارا کاملاً میبینند و عرض میکنند ﴿ربّنا أبصرنا و سمعنا﴾ همینها که کورند میگویند ﴿ربّنا أبصرنا و سمعنا﴾ همینها که ﴿نحشر یوم القیامه أعمی﴾ اینها بهشت و انبیاء و اولیاء و این چیزهای لذت بخش را نمیبینند اما قهر الهی را جهنّم و شعله را میبینند میگویند ﴿ربّنا أبصرنا و سمعنا﴾ پس لقاء خدا برای همه ضروری است اگر لقاء خدا برای همه ضروری است چه مسلمان چه کافر، کسی نباید از آیندة پوچ خبر دهد آینده قطعی است منتها خودش باید یک راهی را طی کند که آینده خوب در انتظارش باشد فرمود غفلت از آیات الهی چون مهمترین عاملی که انسان را به خدا میرساند بررسی آیات الهی است اگر انسان اشیاء را ببیند و از اینها عبور نکند و اینها را آیه حق نداند قطعاً غافل است وقتی غافل شد امیدی به لقاء خدا ندارد یک دنیا پسند است دو و به همین دنیا مطمئن میشود سه اما مردان الهی که متذکرند آیات الهی را میبینند میگویند ﴿ربّنا ما خلقت هذا باطلاً﴾ ﴿یتفکّرون فی خلق السموات والأرض﴾ ﴿ربّنا ما خلقت هذا باطلاً﴾ اینها کسانی هستند که یرجون لقاء الله هستند به امید لقای الهی مطمئن شدند اینها رضی الله و رضوا عنه هستند اینها ﴿ألا بذکر الله تطمئّن القلوب﴾ هستند خدا هم طمأنینه اینها را امضا کرده ﴿یا أیّتها النفس المطمئنة﴾ گفته رضای اینها را امضا کرده فرمود اینها از من راضیند من هم از اینها راضیم امید اینها را هم امضا کرده فرمود ﴿یرجون تجارة لن تبور﴾ یاد و تذکره و نام و یاد اینها را هم امضا کرده فرمود ﴿لاتلهیهم تجارة ولابیع عن ذکر الله﴾ مردان الهی هم یاد خدا در دل و هم نام خدا را بر لب دارند این چهار تا نقصی که دیگران مبتلا هستند در قبال چهار تا کمال است که طبق آیات چهارگانه دیگر ذات اقدس اله برای مردان الهی امضا کرده است که فرمود اینها هم آیات ما را میبینند غافل نیستند هم مطمئن هستند هم خدا پسند هستند و هم به امید تجارت دائم سرمیگذارند فرمود در مقابل. اینها کسانی هستند که ﴿مأواهم النار بما کانوا یکسبون﴾ تحت ولایت نار هستند بالاخره اینطور نیست که حالا آتش در اختیار اینها باشد اینها در اختیار آتش هستند هر وقت که بخواهد بسوزاند میسوزاند یک آتشی است اهل درد، کامل، بی نقص و بی عیب اشتباه نمیکند کم نمیسوزاند زیاد نمیسوزاند غیر اهل را نمیسوزاند اینها تحت ولایت نار هستند مولاهم النارند گاهی میفرماید تحت ولایت آتش هستند مولاهم النار گاهی میفرماید وأُمّه هاویة بالاخره آن آتش تحت اشراق خود اینها را کاملاً نگه میدارد در قبال مردان الهی هستند قرآن کریم گاهی جریان مؤمنان را ذکر میکند بعد کافرین گاهی جریان کافران را ذکر میکند بعد مؤمن اینجا جریان کافران را ذکر کرد بعد جریان مؤمنان را به این صورت بیان فرمود ﴿إنّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات﴾ در صدر این سوره فرمود که اینها ﴿لهم قدم صدق عند ربّهم﴾ اما اینجا پاداشی که دربارهٴ معاد ذکر میکند این است که ﴿یهدیهم ربّهم بإیمانهم تجری من تحتهم الأنهار فی جنات النعیم ٭ دعواهم فیها سبحانک اللّهم و تحیّتهم فیها سلام و آخر دعواهم أن الحمد لله ربّ العالمین﴾ اینها که قدم صدق دارند ذات اقدس اله نسبت به اینها چندین فیض را اعمال میکند اوّل اینکه این ایمانی که اینها تهیه کردند خدا به برکت ایمان اینها، اینها را هدایت میکند و اطلاق آیه و حذف متعلق دلیل بر آن است که این هدایت عام است ﴿یهدیهم ربّهم بإیمانهم﴾ هم در دنیا اینها را هدایت میکند و هم در آخرت اینها را هدایت میکند این هدایت، هدایت پاداشی است نه هدایت ابتدایی چون هدایت ابتدایی را ذات اقدس الهی نسبت به همه انسانها اعمال کرد فرمود ﴿شهر رمضان الذی أُنزل فیه القرآن هدیً للناس﴾ یا ﴿ما أرسلناک إلاّ کامة للناس﴾ اگر چنانچه قرآن برای هدایت همه مردم آمده است وجود مبارک پیغمبر علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء برای هدایت همه مردم آمده است این هدایت ابتدایی است که عمومی است کسی را خدا بی هدایت نگذاشت امّا اینکه فرمود ﴿من یؤمن بالله یهد قلبه﴾ یا در سورهٴ تغابن فرمود ﴿إن تطیعوه تهتدوا﴾ و مانند آن اینها هدایتهای پاداشی است هدایت پاداشی هم به بخش دانش برمیگردد هم به بخش گرایش اگر کسی مؤمن باشد ذات اقدس اله در اندیشههای او، او را خیلی کمکش میکند چیزهایی یادش میدهد که در کتابها نیست و اگر کسی اهل ایمان باشد یک گرایشهایی، یک میلهایی، یک علاقههایی در او ایجاد میکند که در دلهای دیگران نیست گاهی میبینید انسان مشغول مطالعه که هست یک چیزی در ذهنش میآید که در کتابها نیست اگر البته او بنده صالح باشد چه اینکه هست میگوید این فیض خداست نمیگوید من خودم زحمت کشیدم چون انسان هر چند زحمت بکشد فقط متمم قابلیت قابل میشود دیگر فاعل که نخواهد بود یک چیزی که ندارد که نمیتواند خودش به خودش کمال عطا کند علم، عطا کند. جاهل هر چه زحمت بکشد مستعد میشود در دریافت علم. بسیاری از علوم است که از همین راهها افاضه میشودو بالاتر از علوم آن گرایشها است انسان گاهی علاقه پیدا میکند که قرآن بخواند علاقه پیدا میکند که شبی برخیزد علاقه پیدا میکند که فلان توسل را داشته باشد این علاقه این انگیزه است کارهای عقل عملی است این دست کسی نیست گاهی آدم بی میل است گاهی با میل است گاهی هر چه تشویق بکنند تبلیغ بکنند دعوت بکنند این نمیآید آدم مسلمانی است اما میل ندارد گاهی میبیند شیفته یک کاری است این گرایشها و شیداییها به دست کسی نیست فرمود ما هم اینها را در بخشهای علمی هدایت میکنیم که خیلی چیزهایی که دیگران نمیدانند اینها یاد میگیرند هم در بخشهای گرایش اینها را راهنمایی میکنیم خیلی از چیزهایی که دیگران نمیکنند اینها میکنند با میل میکنند با رغبت هم میکنند بدون منّت هم میکنند این که مرحوم کلینی نقل کرد دیگران هم آوردند که «من عمل بما علم ورّثه الله علم مالم یعلم» یا «أُوتی علم مالم یعلم» همین است فرمود انسان همین مقداری که میداند عمل بکند خیلی از چیزهای را که نمیداند به او میدهند این میدهند همین است ﴿یهدیهم ربّهم بایمانهم﴾ اینها اموری است که به دنیا برمیگردد در آخرت هم اینها را مستقیماً به صراط مستقیم بهشت هدایت و راهنمایی میکنند و جایشان را مشخص میکنند جهنّمیها را هدایت هم نمیکنند مشکل این بیچارهها این است که اینها باید بروند بسوزند اما نمیدانند کجا باید بروند بسوزند خود تحیر، سرگردانی این است یک کسی جلو میافتد ﴿یقدم قومه یوم القیامة فأوردهم النّار وبئس الورد المورود﴾ اینطور نیست که یک آدم جهنّمی یک چیزی را بلد باشد در دنیا در فشار است در قبر در فشار است جهنّم هم که رفت اینطور نیست که یک جای وسیعی به او بدهند بگویند اینجا بسوز که یک آدم دست و پا بسته در مسائل دین گرچه آتش جهنّم زیاد است اما یک میدان وسیعی به آنها میدهند میگویند اینجا بسوز جهنّم وسیع است جایش هم خیلی زیاد است اینها میروند داخل اما این را بسته میاندازند ﴿مقرنین فی الأصفاد﴾ همانطور که دنیا بسته بود آنجا هم بسته است چطور ﴿یقبضون أیدیهم﴾ در بحثهای سورهٴ انفال و توبه خواندیم که وقتی مسئله خیرو کمک به نظام و کمک به جبهه و دفاع مقدس و اینها بود دست جریان جنگ تبوک بود اینها دستشان بسته بود هیچ حاضر نبودند به جبهه کمک بکنند ﴿یقبضون أیدیهم﴾ فرمود اینها را ما اینطور نیست که ما با دست باز در جهنّم بگذاریم که اینها را دست و پاهایشان را میبندیم ﴿خذوه فغلوّه ٭ ثمّ الجحیم صلّوه﴾ اینکه فرمود ﴿خذوه فغلّوه﴾ یعنی ببندید آنجا هم فرمود که ﴿مقرّنین فی الأصفاد﴾ اینها در زنجیرها بسته هستند اینطور نیست که حالا یک آدم جهنّمی در یک گوشهای فراغت داشته باشد فشار قبر هم همین است برای او اما در قبالش فرمود برای مردان الهی ﴿یهدیهم ربّهم بإیمانهم﴾ جایشان را بلد هستند فرشتهها به استقبال اینها میآیند راهنمایی میکنند ﴿سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین﴾ و امثال اینها پس هم در دنیا هدایتهای اندیشه از یک سو هدایتهای انگیزه از سوی دیگر فراهم میکند هم در آخرت از سوی دیگر ﴿تجری من تحتهم الأنهار﴾ البته اینها وقتی که در قصرها هستند زیر قصرهایشان نهر جاری است یک, زیر درختهایشان نهر جاری است دو, مهمتر از هر دو این است که انهار بهشت تحت فرمان اینهاست این که آن مقتدر میگوید به اینکه هذه الأنهار تجری من تحته نه یعنی من بالای قصر هستم اینها زیر نه یعنی اینها زیر قصر من هستند نه یعنی اینها زیر درختهای من هستند یعنی اینها زیر فرمان من هستند منتهی این داعیه کاذبانه بود تمام نهرها تحت فرمان بهشتیها است اینطور نیست که مثل دنیا باشد که حالا یک جایی چشمه است یک جایی نهر است یک جایی بحر است یک جایی قنات است یک جایی چاه است بهشتی مجبور باشد آنجا غرفه داشته باشد حالا اگر بهشتی قصد کرده که در کنار در طرف راستش نهر جاری باشد جاری میشود مرحوم امین الاسلام رضوان الله تعالی علیه در ذیل این آیه ﴿یفجّرونها تفجیراً﴾ این بیان را نقل میکند که انهار بهشت در تحت اختیار بهشتیهاست برای اینکه اینها مفجرند نه اینها مصرف کنندهاند اینها تولید کننده نهر هستند اینها مفجر انهار هستند آنها اگر خط کشیدند اراده کردند طرف راستشان نهر جاری بشود جاری میشود اگر میل کردند طرف راست نباشد طرف چپ باشد طرف چپ جاری میشود اینها مفجر هستند این ﴿لهم مایشاءون فیها﴾ همین است اینکه ابزار و آلات و بیل و کلنک نمیخواهد که آنجا با مشیئت و اراده کار انجام میگیرد ﴿لهم مایشاءون فیها﴾.
سؤال: جواب: تکامل علمی چرا اما عملی که مثلاً یک کسی عمل صالح انجام بدهد کار خیری انجام بدهد بالا برود چون آنجا دیگر جای تکلیف نیست هر کسی جای خودش را دارد و حسد هم در آنجا نیست ﴿نزعنا ما فی صدورهم من غل﴾ پس بنابراین نه تنها انهار، اشجار هم من تحتهم است اگر من تحتهم به معنای تحت فرمان شد غرف هم من تحتهم است یعنی تحت فرمان اینهاست اینطور نیست که حالا یک غرفهای آنجا ساختند بهشتی مجبور باشد اینجا غرفه داشته باشد غرف تحت فرمان آنها است اشجار تحت فرمان آنهاست انهار تحت فرمان اینها است اگر کسی خلیفة الله است با ﴿کن فیکون﴾ کار میکند ﴿یهدیهم ربّهم بإیمانهم تجری من تهتهم الأنهار﴾ این استعمال لفظ هم در اکثر معنی جایز است یک, هم استعمال در جامع اینها مصحح مطلب است دو, همه اینها میتواند مصداق این آیه باشد زیرمجموعه این آیه باشد بالاتر از این مقامها این است که اینها فی جنات نعیم هستند غالباً در اینگونه از موارد بدون حرف عطف ذکر میکنند نمیفرماید و فی جنات النعیم وگرنه در جنات نعیم هستند سیدنا الاستاد رضوان الله تعالی علیه بیان لطیفی دارند که نعیم در قرآن کریم هر جا مطلق ذکر شد نعمت ولایت است یک وقت است که آسمان است، شمس است، قمر است، حیات است، علم است انهار، نهر، عسل مصفی است ﴿من لبن لم یتغیر طعمه﴾ است ﴿من ماء غیر آسن﴾ است اینها مقید است اما اگر یک جا نعمت بالقول المطلق ذکر شد مثل ﴿ألیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی﴾ سایر موارد هرجا نعمت است مقید است اما اگر نعمت بالقول المطلق ذکر شد نعمت ولایت است و اینها در بهشت ولایت، به سر میبرند در بهشت ولایت حکم و قانون فوق بهشتی است که ﴿تجری من تحتها الأنهار﴾ باشد اولیای الهی مأذونند درباره خدا سخن بگویند دیگران خدای سبحان به آنها وعده نداد که شما درباره خدا حرف بزنید به آنها وعده داد که هر چه میخواهید بگویید ﴿لهم مایشاؤن فیها﴾ درباره غرف مبنیه درباره اشجار درباره خودتان درباره فرشتههایتان هر چه خواستید بگویید اما آنها مُجاز نیستند که درباره ذات اقدس اله سخن بگویند خدا را وصف کنند اوحدی از اهل بهشت یعنی مخلَصین که فوق مخلِصین هستند آنها مأذونند که درباره ذات اقدس اله گفتگو داشته باشند وصف کنند آن را در سورهٴ مبارکهٴ صافات به این صورت فرمود آیهٴ 159 به بعد فرمود ﴿سبحان الله عمّا یصفون ٭ إلاّ عباد الله المخلَصین﴾ ذات اقدس اله از هر چه که اینها وصف میکنند منزه است منتهی آنچه را که مخلَصون درباره ذات اقدس اله وصف میکنند آن صحیح است پس هیچ کس حق وصف ندارد مگر المخلَص چند جا برای مخلَص مقام قائل شده است یکی اینکه شیطان درباه اینها نفوذ ندارد ﴿إلاّ عبادک منهم المخلصین﴾ یکی اینکه در قیامت خیلیها را حاضر میکنند جلب میکنند احضار میکنند ﴿إلاّ عباد الله المخلَصین﴾ دیگران محضرند مگر مخلَصین اینها جزو مقامات متوسط مخلَصین است مقام عالی اینها این است که دیگران هیچ کس، حق وصف خدا را ندارد مگر بندگان مخلَص، ﴿سبحان الله عمّا یصفون ٭ إلاّ عباد الله المخلَصین﴾ سرّش هم میتواند این باشد که اینها بر اساس حدیث قرب نوافل به جایی رسیدند که ذات اقدس اله مجاری ادراکی و تحریکی اینها در مقام فعل و عمل شده است کنت لسانه الّذی یتکلم به اگر در مقام ذات نه در مقام صفات ذات نه اگر در مقام فعل، ذات اقدس اله لسان اینهاست پس اینها اگر حرف میزنند به لسان الله سخن میگویند وقتی به لسان الله سخن گفتند میدانند چه بگویند چقدر بگویند چطور بگویند دیگر حق میگویند لذا فرمود هر چه اینها گفتند حق است در بحثهایی که مربوط به ولایت حضرت امیر (سلام الله علیه) بود توجه کردید که «علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علی یدور معه حیث ما دار» این معنایش این نیست که حضرت امیر با حق است حق با حضرت امیر است هر جا حق است علی است بلکه معنایش این است که حق با حضرت امیر است حضرت امیر با حق است هر جا علی ابن ابی طالب(ع) هست حق هست حق تابع علی است این ضمیر یدور به حق برمیگردد اولی که علی مع الحق والحق مع علی که ضمیر ندارد آن جمله سوم یدور معه حیث مادار است یعنی یدور الحق مع علی (علیه السلام) حیث مادار علی (علیه السلام) این حق، حقِ مقام فعل است ما میخواهیم ببینیم چه چیزی حق است و چه چیزی حق نیست آن حق ذاتی که ﴿ذلک بأنّ الله هو الحق و أنّ ما یدعون من دونه الباطل﴾ او که قرین ندارد چیزی با او نیست او هم با چیزی نیست او «کان الله ولم یکن معه شیء» چیزی با خدا نیست هر چه هست از خدا است نه با خدا او لا شریک له بالقول المطلق است او حق ذاتی است که خارج از بحث است اما حق، حقهای علمی، حقهای عملی، حقهای قانونی، حقهای اخلاقی، حقهای فقهی، حقوق دیگر در این مسائل ما میخواهیم ببینیم که فلان مطلب حق است یا نه باید ببینیم علی چه میگوید نه اینکه یک مطلب حقی را در خارج داریم حضرت امیر به دنبال او راه میافتد بالاخره آن حقی که در خارج است اگر علم است اگر قول است اگر قانون است مخلوق خداست چون در مقام فعل است مخلوق خدا شد بعد از صادر اوّل است نه قبل از صادر اوّل اینها که صادر اوّلند در مقام فعل، ذات اقدس اله وقتی که بخواهد بگوید چه حق است چه باطل ما منتظریم ببینیم که علی چه میفرماید هر چه او گفت معلوم میشود که حق همان است بالاخره فعل خداست فعل خدا به وسیله خلیفه تام او صورت میگیرد لذا ضمیر یدور به حق برمیگردد یدور الحق مع علی (علیه السلام) حیث مادار در آن جریان حدیث شریف غدیر هم وجود مبارک پیغمبر علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء عرض کرد «اللّهم أدر الحق معه حیث مادار» نه أدره مع الحق حیث مادار عرض کرد خدایا هر جا علی هست حق را هم همانجا قرار بده بالاخره تو که خدایی باید حق را بگویی باید به وسیله زبان کسی بگویی زبان علی را زبان حق قرار بده فکر علی را فکر حق قرار بده هر چه او میاندیشد حق باشد هر چه میگوید حق باشد «اللّهم أدر الحق معه حیث مادار» بنابراین بندگان مخلَص هر چه میگویند به لسان الله میگویند این میشود حق، ولایت در قرآن کریم، نعمت عندالاطلاق، نعمت ولایت است که مال اینها است اینها مُجازند که در قیامت درباره خدا سخن بگویند یک وقت است یک عدّه مهمانان گرامی را یک میزبانی دعوت کرده است گفت شما درباره این میوهها و فرش و غرف و معماریها و اینها سخن بگویید ولی درباره صاحبخانه حرف نزنید دیگران اینطورند دیگران حق ندارند دربارهٴ صاحبخانه سخن بگویند اینها منتظرند ببینند که انبیا درباره صاحبخانه چه میگویند اما بندگان مخلَص، گذشته از اینکه این نعم بهشتی تحت فرمان اینهاست اینها مجازند درباره صاحبخانه سخن بگویند البته به قدر الامکان این میشود جنت الولایة این مردان الهی ﴿إنّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات﴾ که تتمه فیض نصیبشان شده است ﴿یهدیهم ربّهم بایمانهم﴾ اینها در ﴿جنّات النعیم﴾ هستند حالا که در جنات نعیم هستند میبینیم که درباره خدا هم سخن میگویند ﴿دعواهم فیها سبحانک اللّهم و تحیتّهم فیها سلام و آخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمین﴾ اینها به آنها ملحق شدند.
سؤال: جواب: خدا را هر چه انبیای ما گفتند اولیای ما گفتند میشناسیم بله اما خودمان که حالا چطور هست که خودمان به او نرسیدیم که به ما اینطور فرمودند ما هم اطاعت میکنیم ما هم مجاز باشیم که آنطور سخن بگوییم و خدا هم او را امضا بکند و کسی بگوید خدا اینطور است و خدا هم امضا بکند که بله ایشان هر طوری میگوید همانطور است این مال بندگان مخلَص است.
سؤال: جواب: بله اما یقین به مقدار خود متیقن هیچ شک و تردیدی نیست ولی هر کس همانطوری که فرشتگان ﴿و ما منّا إلاّ له مقام معلوم﴾ بهشتیان هم همینطور هستند هر کسی درجه خاص دارد اینها هر چه را که در دنیا به اینها گفتهاند و در آنجا هم آشنا هستند به آنها مترنم هستند درباره همهٴ امور سخن میگویند دربارهٴ اشجار و انهار و امثال ذلک حالا درباره اصل ذات اقدس اله سخن بگویند آن روز اصلاً قیامت طوری است که دهانها حساب شده است ﴿لایتکلّمون إلاّ من أذن له الرحمن و قال صواباً﴾ صحنه قیامت اینطور است چه رسد به بهشت ﴿لایتکلمون إلاّ من أذن له الرحمن و قال صواباً﴾ حالا هم که میخواهند حرف بزنند حرفها هم مشخص است بالاخره هی کسی به اندازه خودش حرف میزند
سؤال: جواب: بهشتیها آن افراد ضعیف و متوسط که جایشان غیر از جای اینها است مثلاً میگویند غرف مبنیه بهشت طوری است که آن آقایی که در غرفه بالا است میتواند سری به غرفه پایین بزند و حال این را بپرسد اما کسی که در غرفه پایین است نمیتواند برود به غرفه بالا به همان دلیلی که آن کسی که در دنیا اهل نماز شب نبود آخرت هم نمیتواند برود بالا کسی جلوی او را نگرفته ولی نمیتواند برود بالا اینطور نیست که حالا آنجا یک پلیسی باشد و نگذارد این برود این اصلاً نمیتواند برود در قیامت هر کسی بر اساس ﴿و ما منّا إلاّ له مقام معلوم﴾ است حالا که اینها ملحق شدند در جنت النعیم به متنعمان الهی، به اولیای الهی، آنگاه ﴿دعواهم فیها سبحانک اللّهم﴾ واین سبحان اللهی که اینجا میگویند عبادت است آن سبحان اللهی که آنجا میگویند لذّت است و نتیجه و فرشتگان هم سبحان الله میگویند ما هم در نماز و غیر نماز سبحان الله میگوییم ما موظفیم بر ما واجب است یا مستحب است که این را بگوییم به عنوان عبادت میگوییم طلباً للثواب آنها با لذّت میگویند فرشته چطور میگوید فرشته که یک رساله عملیه برای او تدوین نشده او روی لذّتی که میبرد به نام خدا و یاد خداست عرش چطور تسبیح میکند لوح چطور تسبیح میکند کرسی چطور تسبیح میکند این سبحان الله لذیذانه است نه عابدانه نه از سنخ خوفاً من العقاب نه از سنخ شوقاً إلی الثواب نه از سنخ ﴿وجدتک أهلاً للعبادة﴾ است از آن سنخهای سهگانه نیست بالاخره انسانی که ولو در حد حضرت امیر باشد میگوید من تو را شایسته عبادت دیدم لذا «خوفاً من النار و شوقاً إلی الجنّه» نیست این هم دون مقام است ولی برای عبادت دارم این کار را میکنم «وجدتک أهلاً للعبادة» آنجا جای عبادت نیست آنجا جای نتیجه است پس اگر دعوایی دارند دعایی دارند خواندنی دارند ﴿سبحانک اللّهم﴾ است و جریانش هم همین است اینها بالاخره احتیاج خودشان را احساس میکنند آنجا هم که هستند بالاخره محتاجند این یک, و میدانند تنها کسی که مشکل ایشان را برطرف میکند خداست این دو بدون اینکه بگویند ما چه میخواهیم خدا را از نقص تنزیه میکنند میگویند ﴿سبحانک اللّهم﴾ این راز و رمزی است بین بهشتیها و فرشتهها آنها میفهمند که چه خواستند فوراً برایشان حاضر میکنند ﴿دعواهم فیها سبحانک اللّهم﴾ درخواستن، برخوردشان با یکدیگر برخوردشان با فرشتهها برخورد فرشتهها با اینها ﴿تحیّتهم فیها سلام﴾ بعد هم وقتی که از نعمتها متنعم شدند از این برخوردهای تحیتآمیز لذّت بردند سرانجام میگویند ﴿أن الحمد لله ربّ العالمین﴾ ﴿و آخر دعواهم أن الحمد لله ربّ العالمین﴾ این وصف نشان میدهد که آنچه را که در فاتحه قرآن کریم است با آنچه که خاتمه بیان اهل بهشت است هر دو یکی است این در آن روایتهایی که در مستدرک نهج البلاغه حضرت امیر سلام الله علیه آمده ثبت شده است که هم فاتحه کتاب است و خاتمه دعوای اهل بهشت اینها چون به آنجا رسیدند تسبیح میگویند چون به آنجا رسیدند حمد میگویند این حمدهایی که قرآن کریم مکرر از اینها نقل میکند انحای گوناگون همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ فاطر آیه 34 به بعد است بهشتیها که رفتند بگویند ﴿ألحمد لله الذی أذهب عنّا الحزن إنّ ربّنا لغفور شکور ٭ الذی أحلّنا دار المقامة من فضله لایمسّنا فیها نصب ولایمسّنا فیها لغوب﴾ از همین قبیل است یا در بخشهای دیگری در آیهٴ 44 سورهٴ احزاب از تحیّت اینها خبر داد که ﴿تحیّتهم یوم یلقونه سلام﴾ باز در سورهٴ مبارکهٴ زمر از حمد بهشتیها سخن به میان میآورد آیهٴ 74 است که ﴿و قالوا الحمد لله الّذی صدقنا وعده و أورثنا الأرض نتبّوأُ من الجنة حیث نشاء﴾ هر جا بخواهیم جا بگیریم برای ما روا است ﴿فنعم أجر العاملین﴾ این پایان دعوت آنهااست پایان مقطعی هم هست پایانی که در برابر هر نعمتی ذکر میشود هم هست وگرنه آنجا مخلد هستند لن قطاع له به آن صورت که حدی ندارد تا پایانی داشته باشد.
و الحمدلله رب العالمین
خدای سبحان عالم و آدم و ربط بین این دو را آفرید
خداوند ربّ جهان است پس باید او را عبادت کرد
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذِینَ ٰامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیم
دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ
چون حکمت عملی را یعنی ایمان و عمل صالح را فرع بر جهانبینی میدانند یعنی چون خدای سبحان عالم و آدم و ربط بین این دو را آفرید این امور سهگانه مخلوق خداست و چون مخلوق خداست مربوب خداست بنابراین او باید معبود مردم باشد هم در سورهٴ مبارکهٴ یونس که محل بحث است این پیوند را ارائه فرمودهاست هم در سوره مبارکه مریم و سائر سور آیهٴ 65 سورهٴ مبارکهٴ مریم این است که ﴿ربّ السموات والأرض و ما بینهما فاعبده﴾ چون خداوند ربّ جهان است پس باید او را عبادت کرد این بایدی است که بر آن بود مترتب است البته یک مقدمه مخفی دارد که خدا ربّ است و ربّ باید معبود باشد پس خدا باید معبود باشد چرا ربّ باید معبود باشد برای اینکه انسان نیاز به پرورش دارد انسانی که جاهل است و عاجز است نه حل کارهای خود را بلد است نه بر فرض عالم باشد میتواند باید به کسی مراجعه کند که مشکلات علمی و عملی او را حل کند و تنها کسی که به مشکلات علمی و عملی او آگاه است ذات اقدس اله است پس آن کبرا مطوی است.
مطلب دیگر آن است که گرچه سه چهار وصف سلبی و نقصی در اینجا ذکر شده است اما بازگشت همة آنها به آن غفلت از نام خداست آنها یی که از آیات الهی غافلند به لقاء خدا امید ندارند و به دنیا دل میبندند و به دنیا مطمئن میشوند اینکه فرمود ﴿إنّ الذین لا یرجون لقاءنا﴾ اینها که به امید لقاء ما نیستند و ملاقات ما را در سر نمیپرورانند و فکر میکنند انسان که میمیرد بصورت یک درختی پژمرده میشود و آینده اش پوچ است قهراً به همین این محدودة زود گذر رضا میدهند و اینرا میپسندند بعنوان ﴿رضوا بالحیاة الدنیا﴾ و چون اینرا پسندیدند به همین مطمئن میشوند و آرامششان به همین است منشأ همه آن غفلت از آیت الهی است اگر کسی از آیات الهی غفلت بکند اینها را بهمراه دارد.
و اما اینکه نوشه شد چطور نتیجه تابع اخسّ مقدمتین است برای اینکه آن امر به تکوین برمیگردد خدا خالق است خدا ربّ است اینها تکوینی است باید معبود را عبادت کرد اینها تشریعی است چون این تشریع فرع بر تکوین است پس مقدمهای که از تشریع خبر میدهد اخسّ مقدمتین است مقدمهای که از تکوین خبر میدهد اشرف المقدمتین است آن به اصول دین برمیگردد این به فروع دین برمیگردد گرچه ایمان به اصل و فرع تقسیم میشود ولی بالاخره تکیهگاه ایمان آن اصول حقیقی است از این جهت مقدمه باید میشود اخسّ مقدمتین و مقدمة است و بود میشود اشرف المقدمیتن.
فرمود غالب مردم آن روز در اصل ذات و در توحید ذات مشکل نداشتند در توحید خالقیت مشکل نداشتند در توحید ربوبیت بالمعنی المطلق که ربّ العالمین است مشکل نداشتند در ارباب متفرقه مشکل داشتند یعنی به اصل وجود خدا معتقد بودند اینکه او خالق است و لا شریک له و این که او ربّ العالمین است اما آن کارهای جزئی آیا بعهدة خداست یا بعهدة این بتها و مانند آن. اینجاست که قرآن میفرماید که کارهای جزئی و کلی همه را خدا بعهده دارد و تنها مسئله شفاعت و توسل میماند که آن را هم باید ذات اقدس اله اذن بدهد آن را هم به انبیاء و اولیاء اذن داد و به این بتها اذن نداد
هر چیزی آیت حق است و آیت آن است که انسان را به ذی الآیه نشان بدهد وقتی یک علامتی اینجا نصب کردند انسان را به ذی العلامه آگاه میکند و سراسر جهان ذاتاً و فعلاً و صفةً و اثراً آیات الهی اند چیزی در جهان نیست که از جهتی از جهات آیت حق نباشد همان که در سورهٴ مبارکهٴ اسراء فرمود ﴿و جعلنا الّیل و النهار آیتین فمحونا آیة الیل و جعلنا آیة النهار مبصرة﴾ این نشان میدهد نه تنها شمس و قمر آیت حقند شب و روز هم آیت حقند یعنی هم نور آیت حق است هم ظلمت هم ظل، البته ظلمت از آن جهت که عدمی است لا شیء است و شب در حقیقت ظل است نه ظلمت تاریک است یعنی سایه افکنده است سایة زمین نمیگذارد که آفتاب را ببینیم و از نورش استفاده کنیم فرمود شب که تاریک است ظل است آیت حق است ﴿وجعلنا الّیل و النهار آیتین فمحونا آیة الیل و جعلنا آیة النهار مبصرة﴾ پس چیزی در عالم اعم از ظل یا نور اعم از شیء و شبه شیء مگر اینکه معدوم باشد اگر شیء است یا شبه شیء است آیت حق است و انسان هر چیزی را بیند به یاد ذات اقدس اله میافتد قهراً احساس امید میکند همیشه خود را در مشهد او میبیند و روزی هم این عاریه را رها میکند و رخ او را میبیند و تسلیم او میکند انسان وقتی لقاء الله را باور کرد به غیر الله مطمئن نخواهد شد در سورهٴ مبارکهٴ انشقاق اصل لقاء را برای همه ضروری دانست آیهٴ 6 سورهٴ انشقاق این است ﴿یا أیّها الإنسان﴾ این از سخنان عام قرآن کریم است سخن از ﴿یا أیّها الذین آمنوا﴾ ﴿یا أهل الکتاب﴾ اینها نیست سخن از انسان است چه مسلمان چه کافر، چه موحد چه ملحد، او مخاطب این آیه است فرمود انسان چه مسلمان باشی چه کافر بالاخره خدا را میبینی ﴿یا أیّها الإنسان إنّک کادح إلی ربّک کدحاً فملاقیه﴾ منتها اگر ﴿من أُوتی کتابه بیمینه﴾ شد این خدارا با اسماء جمال و لطف ومهر و وفا و صفا میبیند و اگر کافر بود خدا را با قهر و جلال و ﴿إنّا من المجرمین منتقمون﴾ و ﴿خذوه فغلّوه ٭ ثمّ الجحیم صلّوه﴾ میبیند گرچه اینها در قیامت کورند ﴿إنّهم عن ربّهم لمحجوبون﴾ اما از رحمت خدا از جمال خدا و عنایت خدا محرومند وگرنه قهر خدارا کاملاً میبینند و عرض میکنند ﴿ربّنا أبصرنا و سمعنا﴾ همینها که کورند میگویند ﴿ربّنا أبصرنا و سمعنا﴾ همینها که ﴿نحشر یوم القیامه أعمی﴾ اینها بهشت و انبیاء و اولیاء و این چیزهای لذت بخش را نمیبینند اما قهر الهی را جهنّم و شعله را میبینند میگویند ﴿ربّنا أبصرنا و سمعنا﴾ پس لقاء خدا برای همه ضروری است اگر لقاء خدا برای همه ضروری است چه مسلمان چه کافر، کسی نباید از آیندة پوچ خبر دهد آینده قطعی است منتها خودش باید یک راهی را طی کند که آینده خوب در انتظارش باشد فرمود غفلت از آیات الهی چون مهمترین عاملی که انسان را به خدا میرساند بررسی آیات الهی است اگر انسان اشیاء را ببیند و از اینها عبور نکند و اینها را آیه حق نداند قطعاً غافل است وقتی غافل شد امیدی به لقاء خدا ندارد یک دنیا پسند است دو و به همین دنیا مطمئن میشود سه اما مردان الهی که متذکرند آیات الهی را میبینند میگویند ﴿ربّنا ما خلقت هذا باطلاً﴾ ﴿یتفکّرون فی خلق السموات والأرض﴾ ﴿ربّنا ما خلقت هذا باطلاً﴾ اینها کسانی هستند که یرجون لقاء الله هستند به امید لقای الهی مطمئن شدند اینها رضی الله و رضوا عنه هستند اینها ﴿ألا بذکر الله تطمئّن القلوب﴾ هستند خدا هم طمأنینه اینها را امضا کرده ﴿یا أیّتها النفس المطمئنة﴾ گفته رضای اینها را امضا کرده فرمود اینها از من راضیند من هم از اینها راضیم امید اینها را هم امضا کرده فرمود ﴿یرجون تجارة لن تبور﴾ یاد و تذکره و نام و یاد اینها را هم امضا کرده فرمود ﴿لاتلهیهم تجارة ولابیع عن ذکر الله﴾ مردان الهی هم یاد خدا در دل و هم نام خدا را بر لب دارند این چهار تا نقصی که دیگران مبتلا هستند در قبال چهار تا کمال است که طبق آیات چهارگانه دیگر ذات اقدس اله برای مردان الهی امضا کرده است که فرمود اینها هم آیات ما را میبینند غافل نیستند هم مطمئن هستند هم خدا پسند هستند و هم به امید تجارت دائم سرمیگذارند فرمود در مقابل. اینها کسانی هستند که ﴿مأواهم النار بما کانوا یکسبون﴾ تحت ولایت نار هستند بالاخره اینطور نیست که حالا آتش در اختیار اینها باشد اینها در اختیار آتش هستند هر وقت که بخواهد بسوزاند میسوزاند یک آتشی است اهل درد، کامل، بی نقص و بی عیب اشتباه نمیکند کم نمیسوزاند زیاد نمیسوزاند غیر اهل را نمیسوزاند اینها تحت ولایت نار هستند مولاهم النارند گاهی میفرماید تحت ولایت آتش هستند مولاهم النار گاهی میفرماید وأُمّه هاویة بالاخره آن آتش تحت اشراق خود اینها را کاملاً نگه میدارد در قبال مردان الهی هستند قرآن کریم گاهی جریان مؤمنان را ذکر میکند بعد کافرین گاهی جریان کافران را ذکر میکند بعد مؤمن اینجا جریان کافران را ذکر کرد بعد جریان مؤمنان را به این صورت بیان فرمود ﴿إنّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات﴾ در صدر این سوره فرمود که اینها ﴿لهم قدم صدق عند ربّهم﴾ اما اینجا پاداشی که دربارهٴ معاد ذکر میکند این است که ﴿یهدیهم ربّهم بإیمانهم تجری من تحتهم الأنهار فی جنات النعیم ٭ دعواهم فیها سبحانک اللّهم و تحیّتهم فیها سلام و آخر دعواهم أن الحمد لله ربّ العالمین﴾ اینها که قدم صدق دارند ذات اقدس اله نسبت به اینها چندین فیض را اعمال میکند اوّل اینکه این ایمانی که اینها تهیه کردند خدا به برکت ایمان اینها، اینها را هدایت میکند و اطلاق آیه و حذف متعلق دلیل بر آن است که این هدایت عام است ﴿یهدیهم ربّهم بإیمانهم﴾ هم در دنیا اینها را هدایت میکند و هم در آخرت اینها را هدایت میکند این هدایت، هدایت پاداشی است نه هدایت ابتدایی چون هدایت ابتدایی را ذات اقدس الهی نسبت به همه انسانها اعمال کرد فرمود ﴿شهر رمضان الذی أُنزل فیه القرآن هدیً للناس﴾ یا ﴿ما أرسلناک إلاّ کامة للناس﴾ اگر چنانچه قرآن برای هدایت همه مردم آمده است وجود مبارک پیغمبر علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء برای هدایت همه مردم آمده است این هدایت ابتدایی است که عمومی است کسی را خدا بی هدایت نگذاشت امّا اینکه فرمود ﴿من یؤمن بالله یهد قلبه﴾ یا در سورهٴ تغابن فرمود ﴿إن تطیعوه تهتدوا﴾ و مانند آن اینها هدایتهای پاداشی است هدایت پاداشی هم به بخش دانش برمیگردد هم به بخش گرایش اگر کسی مؤمن باشد ذات اقدس اله در اندیشههای او، او را خیلی کمکش میکند چیزهایی یادش میدهد که در کتابها نیست و اگر کسی اهل ایمان باشد یک گرایشهایی، یک میلهایی، یک علاقههایی در او ایجاد میکند که در دلهای دیگران نیست گاهی میبینید انسان مشغول مطالعه که هست یک چیزی در ذهنش میآید که در کتابها نیست اگر البته او بنده صالح باشد چه اینکه هست میگوید این فیض خداست نمیگوید من خودم زحمت کشیدم چون انسان هر چند زحمت بکشد فقط متمم قابلیت قابل میشود دیگر فاعل که نخواهد بود یک چیزی که ندارد که نمیتواند خودش به خودش کمال عطا کند علم، عطا کند. جاهل هر چه زحمت بکشد مستعد میشود در دریافت علم. بسیاری از علوم است که از همین راهها افاضه میشودو بالاتر از علوم آن گرایشها است انسان گاهی علاقه پیدا میکند که قرآن بخواند علاقه پیدا میکند که شبی برخیزد علاقه پیدا میکند که فلان توسل را داشته باشد این علاقه این انگیزه است کارهای عقل عملی است این دست کسی نیست گاهی آدم بی میل است گاهی با میل است گاهی هر چه تشویق بکنند تبلیغ بکنند دعوت بکنند این نمیآید آدم مسلمانی است اما میل ندارد گاهی میبیند شیفته یک کاری است این گرایشها و شیداییها به دست کسی نیست فرمود ما هم اینها را در بخشهای علمی هدایت میکنیم که خیلی چیزهایی که دیگران نمیدانند اینها یاد میگیرند هم در بخشهای گرایش اینها را راهنمایی میکنیم خیلی از چیزهایی که دیگران نمیکنند اینها میکنند با میل میکنند با رغبت هم میکنند بدون منّت هم میکنند این که مرحوم کلینی نقل کرد دیگران هم آوردند که «من عمل بما علم ورّثه الله علم مالم یعلم» یا «أُوتی علم مالم یعلم» همین است فرمود انسان همین مقداری که میداند عمل بکند خیلی از چیزهای را که نمیداند به او میدهند این میدهند همین است ﴿یهدیهم ربّهم بایمانهم﴾ اینها اموری است که به دنیا برمیگردد در آخرت هم اینها را مستقیماً به صراط مستقیم بهشت هدایت و راهنمایی میکنند و جایشان را مشخص میکنند جهنّمیها را هدایت هم نمیکنند مشکل این بیچارهها این است که اینها باید بروند بسوزند اما نمیدانند کجا باید بروند بسوزند خود تحیر، سرگردانی این است یک کسی جلو میافتد ﴿یقدم قومه یوم القیامة فأوردهم النّار وبئس الورد المورود﴾ اینطور نیست که یک آدم جهنّمی یک چیزی را بلد باشد در دنیا در فشار است در قبر در فشار است جهنّم هم که رفت اینطور نیست که یک جای وسیعی به او بدهند بگویند اینجا بسوز که یک آدم دست و پا بسته در مسائل دین گرچه آتش جهنّم زیاد است اما یک میدان وسیعی به آنها میدهند میگویند اینجا بسوز جهنّم وسیع است جایش هم خیلی زیاد است اینها میروند داخل اما این را بسته میاندازند ﴿مقرنین فی الأصفاد﴾ همانطور که دنیا بسته بود آنجا هم بسته است چطور ﴿یقبضون أیدیهم﴾ در بحثهای سورهٴ انفال و توبه خواندیم که وقتی مسئله خیرو کمک به نظام و کمک به جبهه و دفاع مقدس و اینها بود دست جریان جنگ تبوک بود اینها دستشان بسته بود هیچ حاضر نبودند به جبهه کمک بکنند ﴿یقبضون أیدیهم﴾ فرمود اینها را ما اینطور نیست که ما با دست باز در جهنّم بگذاریم که اینها را دست و پاهایشان را میبندیم ﴿خذوه فغلوّه ٭ ثمّ الجحیم صلّوه﴾ اینکه فرمود ﴿خذوه فغلّوه﴾ یعنی ببندید آنجا هم فرمود که ﴿مقرّنین فی الأصفاد﴾ اینها در زنجیرها بسته هستند اینطور نیست که حالا یک آدم جهنّمی در یک گوشهای فراغت داشته باشد فشار قبر هم همین است برای او اما در قبالش فرمود برای مردان الهی ﴿یهدیهم ربّهم بإیمانهم﴾ جایشان را بلد هستند فرشتهها به استقبال اینها میآیند راهنمایی میکنند ﴿سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین﴾ و امثال اینها پس هم در دنیا هدایتهای اندیشه از یک سو هدایتهای انگیزه از سوی دیگر فراهم میکند هم در آخرت از سوی دیگر ﴿تجری من تحتهم الأنهار﴾ البته اینها وقتی که در قصرها هستند زیر قصرهایشان نهر جاری است یک, زیر درختهایشان نهر جاری است دو, مهمتر از هر دو این است که انهار بهشت تحت فرمان اینهاست این که آن مقتدر میگوید به اینکه هذه الأنهار تجری من تحته نه یعنی من بالای قصر هستم اینها زیر نه یعنی اینها زیر قصر من هستند نه یعنی اینها زیر درختهای من هستند یعنی اینها زیر فرمان من هستند منتهی این داعیه کاذبانه بود تمام نهرها تحت فرمان بهشتیها است اینطور نیست که مثل دنیا باشد که حالا یک جایی چشمه است یک جایی نهر است یک جایی بحر است یک جایی قنات است یک جایی چاه است بهشتی مجبور باشد آنجا غرفه داشته باشد حالا اگر بهشتی قصد کرده که در کنار در طرف راستش نهر جاری باشد جاری میشود مرحوم امین الاسلام رضوان الله تعالی علیه در ذیل این آیه ﴿یفجّرونها تفجیراً﴾ این بیان را نقل میکند که انهار بهشت در تحت اختیار بهشتیهاست برای اینکه اینها مفجرند نه اینها مصرف کنندهاند اینها تولید کننده نهر هستند اینها مفجر انهار هستند آنها اگر خط کشیدند اراده کردند طرف راستشان نهر جاری بشود جاری میشود اگر میل کردند طرف راست نباشد طرف چپ باشد طرف چپ جاری میشود اینها مفجر هستند این ﴿لهم مایشاءون فیها﴾ همین است اینکه ابزار و آلات و بیل و کلنک نمیخواهد که آنجا با مشیئت و اراده کار انجام میگیرد ﴿لهم مایشاءون فیها﴾.
سؤال: جواب: تکامل علمی چرا اما عملی که مثلاً یک کسی عمل صالح انجام بدهد کار خیری انجام بدهد بالا برود چون آنجا دیگر جای تکلیف نیست هر کسی جای خودش را دارد و حسد هم در آنجا نیست ﴿نزعنا ما فی صدورهم من غل﴾ پس بنابراین نه تنها انهار، اشجار هم من تحتهم است اگر من تحتهم به معنای تحت فرمان شد غرف هم من تحتهم است یعنی تحت فرمان اینهاست اینطور نیست که حالا یک غرفهای آنجا ساختند بهشتی مجبور باشد اینجا غرفه داشته باشد غرف تحت فرمان آنها است اشجار تحت فرمان آنهاست انهار تحت فرمان اینها است اگر کسی خلیفة الله است با ﴿کن فیکون﴾ کار میکند ﴿یهدیهم ربّهم بإیمانهم تجری من تهتهم الأنهار﴾ این استعمال لفظ هم در اکثر معنی جایز است یک, هم استعمال در جامع اینها مصحح مطلب است دو, همه اینها میتواند مصداق این آیه باشد زیرمجموعه این آیه باشد بالاتر از این مقامها این است که اینها فی جنات نعیم هستند غالباً در اینگونه از موارد بدون حرف عطف ذکر میکنند نمیفرماید و فی جنات النعیم وگرنه در جنات نعیم هستند سیدنا الاستاد رضوان الله تعالی علیه بیان لطیفی دارند که نعیم در قرآن کریم هر جا مطلق ذکر شد نعمت ولایت است یک وقت است که آسمان است، شمس است، قمر است، حیات است، علم است انهار، نهر، عسل مصفی است ﴿من لبن لم یتغیر طعمه﴾ است ﴿من ماء غیر آسن﴾ است اینها مقید است اما اگر یک جا نعمت بالقول المطلق ذکر شد مثل ﴿ألیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی﴾ سایر موارد هرجا نعمت است مقید است اما اگر نعمت بالقول المطلق ذکر شد نعمت ولایت است و اینها در بهشت ولایت، به سر میبرند در بهشت ولایت حکم و قانون فوق بهشتی است که ﴿تجری من تحتها الأنهار﴾ باشد اولیای الهی مأذونند درباره خدا سخن بگویند دیگران خدای سبحان به آنها وعده نداد که شما درباره خدا حرف بزنید به آنها وعده داد که هر چه میخواهید بگویید ﴿لهم مایشاؤن فیها﴾ درباره غرف مبنیه درباره اشجار درباره خودتان درباره فرشتههایتان هر چه خواستید بگویید اما آنها مُجاز نیستند که درباره ذات اقدس اله سخن بگویند خدا را وصف کنند اوحدی از اهل بهشت یعنی مخلَصین که فوق مخلِصین هستند آنها مأذونند که درباره ذات اقدس اله گفتگو داشته باشند وصف کنند آن را در سورهٴ مبارکهٴ صافات به این صورت فرمود آیهٴ 159 به بعد فرمود ﴿سبحان الله عمّا یصفون ٭ إلاّ عباد الله المخلَصین﴾ ذات اقدس اله از هر چه که اینها وصف میکنند منزه است منتهی آنچه را که مخلَصون درباره ذات اقدس اله وصف میکنند آن صحیح است پس هیچ کس حق وصف ندارد مگر المخلَص چند جا برای مخلَص مقام قائل شده است یکی اینکه شیطان درباه اینها نفوذ ندارد ﴿إلاّ عبادک منهم المخلصین﴾ یکی اینکه در قیامت خیلیها را حاضر میکنند جلب میکنند احضار میکنند ﴿إلاّ عباد الله المخلَصین﴾ دیگران محضرند مگر مخلَصین اینها جزو مقامات متوسط مخلَصین است مقام عالی اینها این است که دیگران هیچ کس، حق وصف خدا را ندارد مگر بندگان مخلَص، ﴿سبحان الله عمّا یصفون ٭ إلاّ عباد الله المخلَصین﴾ سرّش هم میتواند این باشد که اینها بر اساس حدیث قرب نوافل به جایی رسیدند که ذات اقدس اله مجاری ادراکی و تحریکی اینها در مقام فعل و عمل شده است کنت لسانه الّذی یتکلم به اگر در مقام ذات نه در مقام صفات ذات نه اگر در مقام فعل، ذات اقدس اله لسان اینهاست پس اینها اگر حرف میزنند به لسان الله سخن میگویند وقتی به لسان الله سخن گفتند میدانند چه بگویند چقدر بگویند چطور بگویند دیگر حق میگویند لذا فرمود هر چه اینها گفتند حق است در بحثهایی که مربوط به ولایت حضرت امیر (سلام الله علیه) بود توجه کردید که «علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علی یدور معه حیث ما دار» این معنایش این نیست که حضرت امیر با حق است حق با حضرت امیر است هر جا حق است علی است بلکه معنایش این است که حق با حضرت امیر است حضرت امیر با حق است هر جا علی ابن ابی طالب(ع) هست حق هست حق تابع علی است این ضمیر یدور به حق برمیگردد اولی که علی مع الحق والحق مع علی که ضمیر ندارد آن جمله سوم یدور معه حیث مادار است یعنی یدور الحق مع علی (علیه السلام) حیث مادار علی (علیه السلام) این حق، حقِ مقام فعل است ما میخواهیم ببینیم چه چیزی حق است و چه چیزی حق نیست آن حق ذاتی که ﴿ذلک بأنّ الله هو الحق و أنّ ما یدعون من دونه الباطل﴾ او که قرین ندارد چیزی با او نیست او هم با چیزی نیست او «کان الله ولم یکن معه شیء» چیزی با خدا نیست هر چه هست از خدا است نه با خدا او لا شریک له بالقول المطلق است او حق ذاتی است که خارج از بحث است اما حق، حقهای علمی، حقهای عملی، حقهای قانونی، حقهای اخلاقی، حقهای فقهی، حقوق دیگر در این مسائل ما میخواهیم ببینیم که فلان مطلب حق است یا نه باید ببینیم علی چه میگوید نه اینکه یک مطلب حقی را در خارج داریم حضرت امیر به دنبال او راه میافتد بالاخره آن حقی که در خارج است اگر علم است اگر قول است اگر قانون است مخلوق خداست چون در مقام فعل است مخلوق خدا شد بعد از صادر اوّل است نه قبل از صادر اوّل اینها که صادر اوّلند در مقام فعل، ذات اقدس اله وقتی که بخواهد بگوید چه حق است چه باطل ما منتظریم ببینیم که علی چه میفرماید هر چه او گفت معلوم میشود که حق همان است بالاخره فعل خداست فعل خدا به وسیله خلیفه تام او صورت میگیرد لذا ضمیر یدور به حق برمیگردد یدور الحق مع علی (علیه السلام) حیث مادار در آن جریان حدیث شریف غدیر هم وجود مبارک پیغمبر علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء عرض کرد «اللّهم أدر الحق معه حیث مادار» نه أدره مع الحق حیث مادار عرض کرد خدایا هر جا علی هست حق را هم همانجا قرار بده بالاخره تو که خدایی باید حق را بگویی باید به وسیله زبان کسی بگویی زبان علی را زبان حق قرار بده فکر علی را فکر حق قرار بده هر چه او میاندیشد حق باشد هر چه میگوید حق باشد «اللّهم أدر الحق معه حیث مادار» بنابراین بندگان مخلَص هر چه میگویند به لسان الله میگویند این میشود حق، ولایت در قرآن کریم، نعمت عندالاطلاق، نعمت ولایت است که مال اینها است اینها مُجازند که در قیامت درباره خدا سخن بگویند یک وقت است یک عدّه مهمانان گرامی را یک میزبانی دعوت کرده است گفت شما درباره این میوهها و فرش و غرف و معماریها و اینها سخن بگویید ولی درباره صاحبخانه حرف نزنید دیگران اینطورند دیگران حق ندارند دربارهٴ صاحبخانه سخن بگویند اینها منتظرند ببینند که انبیا درباره صاحبخانه چه میگویند اما بندگان مخلَص، گذشته از اینکه این نعم بهشتی تحت فرمان اینهاست اینها مجازند درباره صاحبخانه سخن بگویند البته به قدر الامکان این میشود جنت الولایة این مردان الهی ﴿إنّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات﴾ که تتمه فیض نصیبشان شده است ﴿یهدیهم ربّهم بایمانهم﴾ اینها در ﴿جنّات النعیم﴾ هستند حالا که در جنات نعیم هستند میبینیم که درباره خدا هم سخن میگویند ﴿دعواهم فیها سبحانک اللّهم و تحیتّهم فیها سلام و آخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمین﴾ اینها به آنها ملحق شدند.
سؤال: جواب: خدا را هر چه انبیای ما گفتند اولیای ما گفتند میشناسیم بله اما خودمان که حالا چطور هست که خودمان به او نرسیدیم که به ما اینطور فرمودند ما هم اطاعت میکنیم ما هم مجاز باشیم که آنطور سخن بگوییم و خدا هم او را امضا بکند و کسی بگوید خدا اینطور است و خدا هم امضا بکند که بله ایشان هر طوری میگوید همانطور است این مال بندگان مخلَص است.
سؤال: جواب: بله اما یقین به مقدار خود متیقن هیچ شک و تردیدی نیست ولی هر کس همانطوری که فرشتگان ﴿و ما منّا إلاّ له مقام معلوم﴾ بهشتیان هم همینطور هستند هر کسی درجه خاص دارد اینها هر چه را که در دنیا به اینها گفتهاند و در آنجا هم آشنا هستند به آنها مترنم هستند درباره همهٴ امور سخن میگویند دربارهٴ اشجار و انهار و امثال ذلک حالا درباره اصل ذات اقدس اله سخن بگویند آن روز اصلاً قیامت طوری است که دهانها حساب شده است ﴿لایتکلّمون إلاّ من أذن له الرحمن و قال صواباً﴾ صحنه قیامت اینطور است چه رسد به بهشت ﴿لایتکلمون إلاّ من أذن له الرحمن و قال صواباً﴾ حالا هم که میخواهند حرف بزنند حرفها هم مشخص است بالاخره هی کسی به اندازه خودش حرف میزند
سؤال: جواب: بهشتیها آن افراد ضعیف و متوسط که جایشان غیر از جای اینها است مثلاً میگویند غرف مبنیه بهشت طوری است که آن آقایی که در غرفه بالا است میتواند سری به غرفه پایین بزند و حال این را بپرسد اما کسی که در غرفه پایین است نمیتواند برود به غرفه بالا به همان دلیلی که آن کسی که در دنیا اهل نماز شب نبود آخرت هم نمیتواند برود بالا کسی جلوی او را نگرفته ولی نمیتواند برود بالا اینطور نیست که حالا آنجا یک پلیسی باشد و نگذارد این برود این اصلاً نمیتواند برود در قیامت هر کسی بر اساس ﴿و ما منّا إلاّ له مقام معلوم﴾ است حالا که اینها ملحق شدند در جنت النعیم به متنعمان الهی، به اولیای الهی، آنگاه ﴿دعواهم فیها سبحانک اللّهم﴾ واین سبحان اللهی که اینجا میگویند عبادت است آن سبحان اللهی که آنجا میگویند لذّت است و نتیجه و فرشتگان هم سبحان الله میگویند ما هم در نماز و غیر نماز سبحان الله میگوییم ما موظفیم بر ما واجب است یا مستحب است که این را بگوییم به عنوان عبادت میگوییم طلباً للثواب آنها با لذّت میگویند فرشته چطور میگوید فرشته که یک رساله عملیه برای او تدوین نشده او روی لذّتی که میبرد به نام خدا و یاد خداست عرش چطور تسبیح میکند لوح چطور تسبیح میکند کرسی چطور تسبیح میکند این سبحان الله لذیذانه است نه عابدانه نه از سنخ خوفاً من العقاب نه از سنخ شوقاً إلی الثواب نه از سنخ ﴿وجدتک أهلاً للعبادة﴾ است از آن سنخهای سهگانه نیست بالاخره انسانی که ولو در حد حضرت امیر باشد میگوید من تو را شایسته عبادت دیدم لذا «خوفاً من النار و شوقاً إلی الجنّه» نیست این هم دون مقام است ولی برای عبادت دارم این کار را میکنم «وجدتک أهلاً للعبادة» آنجا جای عبادت نیست آنجا جای نتیجه است پس اگر دعوایی دارند دعایی دارند خواندنی دارند ﴿سبحانک اللّهم﴾ است و جریانش هم همین است اینها بالاخره احتیاج خودشان را احساس میکنند آنجا هم که هستند بالاخره محتاجند این یک, و میدانند تنها کسی که مشکل ایشان را برطرف میکند خداست این دو بدون اینکه بگویند ما چه میخواهیم خدا را از نقص تنزیه میکنند میگویند ﴿سبحانک اللّهم﴾ این راز و رمزی است بین بهشتیها و فرشتهها آنها میفهمند که چه خواستند فوراً برایشان حاضر میکنند ﴿دعواهم فیها سبحانک اللّهم﴾ درخواستن، برخوردشان با یکدیگر برخوردشان با فرشتهها برخورد فرشتهها با اینها ﴿تحیّتهم فیها سلام﴾ بعد هم وقتی که از نعمتها متنعم شدند از این برخوردهای تحیتآمیز لذّت بردند سرانجام میگویند ﴿أن الحمد لله ربّ العالمین﴾ ﴿و آخر دعواهم أن الحمد لله ربّ العالمین﴾ این وصف نشان میدهد که آنچه را که در فاتحه قرآن کریم است با آنچه که خاتمه بیان اهل بهشت است هر دو یکی است این در آن روایتهایی که در مستدرک نهج البلاغه حضرت امیر سلام الله علیه آمده ثبت شده است که هم فاتحه کتاب است و خاتمه دعوای اهل بهشت اینها چون به آنجا رسیدند تسبیح میگویند چون به آنجا رسیدند حمد میگویند این حمدهایی که قرآن کریم مکرر از اینها نقل میکند انحای گوناگون همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ فاطر آیه 34 به بعد است بهشتیها که رفتند بگویند ﴿ألحمد لله الذی أذهب عنّا الحزن إنّ ربّنا لغفور شکور ٭ الذی أحلّنا دار المقامة من فضله لایمسّنا فیها نصب ولایمسّنا فیها لغوب﴾ از همین قبیل است یا در بخشهای دیگری در آیهٴ 44 سورهٴ احزاب از تحیّت اینها خبر داد که ﴿تحیّتهم یوم یلقونه سلام﴾ باز در سورهٴ مبارکهٴ زمر از حمد بهشتیها سخن به میان میآورد آیهٴ 74 است که ﴿و قالوا الحمد لله الّذی صدقنا وعده و أورثنا الأرض نتبّوأُ من الجنة حیث نشاء﴾ هر جا بخواهیم جا بگیریم برای ما روا است ﴿فنعم أجر العاملین﴾ این پایان دعوت آنهااست پایان مقطعی هم هست پایانی که در برابر هر نعمتی ذکر میشود هم هست وگرنه آنجا مخلد هستند لن قطاع له به آن صورت که حدی ندارد تا پایانی داشته باشد.
و الحمدلله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است