display result search
منو
تفسیر آیات 24 و 25 سوره یونس _ بخش دوم

تفسیر آیات 24 و 25 سوره یونس _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 3 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 24 و 25 سوره یونس _ بخش دوم"

زمین و روئیدنیهای زمین، فضا و بارشهای فضا، اینها هیچ کدام متاع حیات دنیا نیستند
انسان هر کاری که می‌تواند را با تمام تلاش انجام دهد ولی اخروی فکر کند

بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتَّی إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها أَتاها أَمْرُنا لَیْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ

بعد از اینکه به دنیا زدگان فرمود ﴿یا أیّها الناس إنّما بغیکم علی أنفسکم متاع الحیاة الدنیا﴾ آنگاه دنیا را و متاع دنیا را تفسیر کردند تا صاحب نظران تفکّر کنند در جریان کشتی نشسته ها فرمود به این‌که اینها اوّل سوار کشتی می‌شوند نسیم ملایمی می‌وزد و باد موافقی وزیدن می‌گیرد اینها کشتیشان به سرعت به طرف مقصد حرکت می‌کند اوّل سیر است بعد جَرْی است اوّل نرم است، آرام است بعد تند است دفعتاً طوفانی می‌وزد و اینها احساس خطر می‌کنند در جریان دنیا، بخشی از آن مثالها و آن مطالب را متمثّل کردند فرمودند دنیا جز این نیست بنابراین، این رأس کلّ خطیئه هم خواهد بود مذموم هم هست از این تمثیل برمی‌آید چون مَثَل غیر از ممثّل است معلوم می‌شود زمین و روئیدنیهای زمین، فضا و بارشهای فضا، اینها هیچ کدام متاع حیات دنیا نیستند البته اینها دنیای در برابر آخرتند اینها موجودات مخلوق و آیات الهی و هر کدام هم منشأ برکات است آن عناوین اعتباری به نام دنیاست. عمدهٴ آن است که انسان منزوی نباشد. از دنیا، منزوی باشد، نه از جامعه، نه از خدمت کردن، نه از سیاست، نه از دیانت، نه از مسائل اجتماعی، در متن جامعه باشد هر کاری که بالاخره از دست او ساخته است با تمام تلاش و کوشش انجام دهد ولی اخروی فکر کند نه دنیوی، این همان است که فرمودند «الصراط المستقیم وهو أدقّ من الشعر و أحدّ من السیف» است یعنی آدم به اینجا برسد که بفهمد و عمل بکند این کار آسانی نیست درکش از تشخیص موی باریک سخت تر است و رفتنش از حرکت روی لبهٴ تیز شمشیر، دشوارتر بالاخره آدم باید بفهمد و عمل بکند هم فهمیدنش خیلی سخت است و هم عمل کردنش سخت است گاهی می‌بینید انسان چون می‌گوید دنیا اینچنین است به جای اینکه از دنیا منزوی شود از جامعه منزوی می‌شود اینها معلوم می‌شود که أدقّ من الشعر را درک نکرده است یا وارد می‌شود بعد می‌رنجد خوب دیگر رنج معنا ندارد ﴿فلا تذهب نفسک علیهم حسرات﴾ ما موظفیم هر چه از دستمان برمی‌آید لله به این جامعه عرضه کنیم از آن به بعد دیگر نه تکلیف ماست و نه ما عهده‌دار غصّه آنیم بنابراین، تشخیص اینکه انسان دارد از دنیا منزوی می‌شود که چیز بسیار خوبی است از جامعه و از سیاست و انقلاب جدا می‌شود که چیز بسیار بدی است کار آسانی نیست گاهی آدم بجای اعتدال به دام افراط و تفریط می‌افتد این معارف قرآنی برای همین است که ملاحظه فرمودید چون دامداری و کشاورزی اینها همه آخرت است دنیا نیست انسان برای این‌که آبروی خودش را حفظ بکند جامعه خودش را تأمین بکند این که دنیا نیست، آنجایی که حالا می‌گوید حتماً باید من مطرح شوم بلغ ما بلغ این می‌شود دنیا یا خدای ناکرده دست به تباهی می‌زند از راه باطل می‌خواهد به مقصد برسد این می‌شود دنیا، پس دنیا مثالش این است و چون مَثَل غیر از ممثَّل است پس هیچکدام از اینها دنیا نیست یعنی اگر کسی مشغول دامداری و کشاورزی است یا درس و بحث است مشغول آخرت است دارد وظیفه خودش را انجام می‌دهد خدا به او فرمود این نعمت را که من به تو دادم حالا یا نعمت فرهنگی است یا نعمت اقتصادی است تو این کارها را بکن این هم می‌گوید چشم، هم برای حفظ آبروی خود، هم برای تولید بیشتر و تأمین نیاز جامعه، دیگر اهل احتکار و گران فروشی و کم فروشی و بد فروشی و اینها هم نیست این که اهل دنیا نیست امّا اگر خدای ناکرده بیافتد در این قصّه‌های من و ما و باند بازیها این دیگر افتاده در دنیا و اگر هم وارد دنیا بشود به این زودیها نه بیرون می‌آید و نه می‌تواند بیرون بیاید یک وقتی بیرونش می‌اندازند بالاخره که حالا آن از بیانات نورانی حضرت امیر سلام الله علیه که در شرح همین آیهٴ محل بحث ذکر فرمود آن را قرائت می‌کنیم از نهج البلاغه فرمود مثل دنیا این است در آن آیهٴ قبلی فرمود ﴿و جرین بهم بریح طیّبة و فرحوا بها﴾ اینجا ... هم فرمود ﴿فاختلط به نبات الأرض ممّا یأکل الناس و الأنعام حتّی إذا أخذت الأرض زخرفها و ازّینّت و ظنّ أهلها أنّهم قادئن علیها﴾ بعد آنجا فرمود به این‌که ﴿جائتها ریح عاصف﴾ این‌جا فرمود ﴿أتاها أمرتا لیلاً أو نهاراً﴾ این تقریباً مقابل آن است اینجا فرمود ﴿فجعلنا حصیداً﴾ این تقریباً یک تشبیهی است آن گیاههایی که درو می‌شوند محصود می‌شوند می‌گویند حصید ولی اینجا سخن از حصید نیست این تشبیه به محصود است نظیر اینکه دربارهٴ بهشت فرمود ﴿یطوف علیهم ولدان مخلّدون﴾ گاهی می‌فرماید که غلمانٌ این یک حساب طبیعی است گاهی می‌فرماید ولدان آن غلمان بهشت که مولود کسی نیستند مولود که نیستند ولید که نیستند ولدان هم نیستند این شبیه به ولدان دنیاست از نظر نعومت و طراوت اگر تعبیر می‌فرمود غلامٌ خوب این یک تعبیر عادی است امّا تعبیر به ولدان بدون تشبیه نیست اینجا هم همینطور است حصید و اینها یک گیاهی نبودند که درو شوند ولی شبیه گیاها ن درو شده است که از ریشه کنده شده‌اند که مستأصل‌اند یعنی اصلشان برانداخته شد.
مطلب دیگر آن است که اینها هیچ کدام زینت انسان نیستند زینت انسان برابر سورهٴ مبارکهٴ حجرات که فرمود ﴿إنّ الله حبّب إلیکم الإیمان و زیّنه فی قلوبکم﴾ زینت انسان در همان آن دیانت و عبادت و امثال ذلک است در سورهٴ مبارکهٴ اعراف جای زینت انسان را هم مشخص کرده است فرمود به این‌که آیهٴ 31 سورهٴ مبارکهٴ اعراف ﴿یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کلّ مسجد﴾ پس زینت انسان این نیست که انسان باغ و راغی تهیه کند این‌ها زینت ارض است در حقیقت برای اینکه فرمود ﴿حتی إذا أخذت الأرض زخرفها و ازّینّت﴾ بها امّا زینت انسان در مسجد و نماز و عبادت و در تقرب به خداست ﴿خذوا زینتکم عند کلّ مسجد﴾ چه اینکه در آیهٴ سوره حجرات هم فرمود ﴿حبّب إلیکم الإیمان و زیّنه فی قلوبکم﴾ اینجا هم که فرمود ﴿ممّا یأکل الناس و الأنعام﴾ مشابه اینکه قبلاً هم گذشت در سورهٴ مبارکه‌ای که بنام پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم است یعنی سورهٴ چهل و هفتم آیهٴ 12 به این صورت است ﴿إنّ الله یدخل الذین آمنوا و عملوا الصالحات جنّات تجری من تحتها الأنهار﴾ امّا ﴿و الذین کفروا یتمتعون و یأکلون کما تأکل الأنعام﴾ دیگر از نظر کارهای تغذیه و تولید و تنبیه و اینها که اینها مسائل مشترک بین انسان و دام است همانطوریکه یک سلسله بیماریها مشترک بین انسان و دام است این بخش را ذات اقدس اله کنار هم ذکر می‌کند یعنی آن مواد غذایی انسان و دام را کنار هم ذکر می‌کند کسانیکه دام گونه زندگی می‌کنند آنها را باهم ذکر می‌کند ﴿یتمتّعون و یأکلون کما تأکل الأنعام﴾ مشابه آیاتی که قبلاً گذشت که فرمود ﴿کلوا وارعوا أنعامکم﴾ یا ﴿متاعاً لکم و لأنعامکم﴾ اینها که مشترکات بین انسان و دامند در آیهٴ محل بحث هم فرمود ﴿ممّا یأکل الناس و الأنعام﴾ در بخشهای دیگر هم در قرآن کریم به همین صورت اشاره شد.
دنیا نه تنها سودی به انسان نمی‌رساند برای اینکه تمام سرمایه را از انسان می‌گیرد وقتی تمام سرمایه را از آدم گرفت چیزی برای آدم نماند آنوقت او را رها می‌کند این آیهٴ محل بحث که در سورهٴ مبارکهٴ یونس است شرحش در برخی از خطبه های نهج البلاغه به این صورت آمده، خطبه 111 نهج البلاغه که فرمود:
«أمّا بعد فإنّی أُحذّرکم الدنیا فإنّها حلوة جضرة حفّت بالشهوات و تحببّت بالعاجلة و راقت بالقلیل و تحلّت بالآمال و تزیّنت بالغرور» بعد دارد که کما قال الله تعالی سبحانه ﴿کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ﴾ که این بخش مربوط به سورهٴ مبارکهٴ کهف است ﴿فأصبح هشیماً تذروه الرّیاح﴾ که این آیه را هم قبلاً خواندیم ﴿و کان الله علی کلّ شیءٍ مقتدراً﴾ به دنبالش این تعبیر را می‌کند این تعبیر را حتماً در نهج البلاغه ملاحظه بکنید از کلمات تقریباً مکرّر نهج البلاغه است کلمات وبی موبی وبّی این در نهج البلاغه دربارة دنیاست فرمود دنیا نه تنها یک مزرع و مرتع خوش منظر است بلکه یک چرا گاه وبا خیز هم است وبا می‌دانید مثل بیماری سرطان و ایست قلبی و اینها نیست خب بالاخره یک کسی سرطان می‌گیرد یا ایست قلبی می‌گیرد محترماً می‌میرد وبا جزو بیماریهای آبرو بر است بالاخره بعضی بیماریها هست که اصلاً آبرویی برای مریض نمی‌گذارد هر لحظه باید چند نفر باشند لگن بیاورند و تاس عوض بکنند یا از بالا یا از پائین یک رسوائی است فرمود دنیا اینگونه است جای موبی است موبی یعنی آدم را به وبا مبتلا می‌کند در همین خطبهٴ 111 فرمود وضع دنیا این است که «و إن جانب منها اعذوذب واحلولی أمرّ منها جانب فأوبی» یعنی اگر یک طرفش را شما می‌بینید یک حلاوتی دارد و یک طراوتی دارد و یک زیبایی دارد یک خوشمزگی دارد طرف دیگرش هم وبا خیز است مرارت دارد تلخی دارد و وبا «و إن جانب منها اعذوذب واحلولی» اگر یک طرفش گواراست یک طرفش مرّ است و تلخ و وباخیز «أمرّ منها جانب فأوبی» این کلمه وبیّ و أوبی در نهج‌البلاغه کم نیست و همه‌اش هم دربارهٴ دنیا است شما حالا چه دیده‌اید چه کسانیکه در لباس ما بودند چه کسانیکه در لباس دیگران بودند اگر دنیایی زندگی کردند سرانجام رسوا شدند هیچ کس بازی نکرد مگر این که دنیا او را مسلوب الحیثیه کرد و انداخت دور فرمود در خطبهٴ 175 که بعنوان موعظه یاد می‌کنند که «أیّها النّاس غیر المغفول عنهم» حالا ممکن است خدای ناکرده بشر از معارف الهی و از احکام و حِکَم خدا غافل باشد ولی مدبّران امر که از او غافل نیستند فرمود حالا ممکن است شما غافل باشید ولی مغفول عنه نیستید «أیّها الناس غیر المغفول عنهم و التّارکون المأخوذ منهم» شما چیزی را ترک کردید خب از شما می‌گیرند «مالی أراکم عن الله ذاهبین و إلی غیره راغبین» چرا از خدا غفلت دارید و به غیر خدا پرداختید کأنّکم نعم أراح بها سائم إلی مرعیً وبیّ ومشربٍ دویً گویا یک دامهایی هستید که به همه طرف شما را می‌برند یک کسی جلویتان را گرفته، زمامداری تان را بعهده گرفت به یک چراگاه وبا خیزی می‌برد بعد هم شما را سر چشمه آبی می‌برد که آنهم بیماریزاست إلی مرعیً چراگاهی که وبیّ است.
در کلمات قصار آن حضرت هم این فرمایش هست یعنی شمارهٴ 367 از کلمات قصار آن حضرت به این صورت آمده «یا أیّها الناس متاع الدنیا حطام موبیء» این زمین‌های که کشاورزی است وقتی درو شده این کاههایی که می‌ماند به آن حطام می‌گویند حطیم یعنی شکسته، تا دست به آن بزنید در اثر اینکه خشک است می‌شکند امّا این موبی هم هست وبا خیز هم است «یا أیّها الناس متاع الدنیا حطام موبیء» چه اینکه باز در کلمات قصار آن حضرت شمارهٴ 376 اینچنین فرمود «إن الحق ثقیل مرىءً و إنّ الباطل خفیف وبیءً» حق گرچه سنگین است اما گواراست مریئ است یعنی با مری و دستگاه ما دستگاه فطرت ما با مری و دستگاه گوارشی درون ما خیلی هماهنگ است می‌گویند ﴿هنیئاً مریئاً﴾ هنیئاً مریئاً، یعنی با دستگاه گوارشت هماهنگ باشد اما «و إن الباطل خفیف» سبک است اما وبا دار است این است که یک چیز آبرو بری است بالاخره برای کسی آبرو نمی‌گذارد لذا گفتند عاقل کسی است که این را رها کند اما فهمیدنش خیلی سخت است که کجا انسان رها بکند چه چیزی را رها بکند یکوقت است می‌گوید من در این مسائل نیستم نخیر در مسائل باید باشید در متن جامعه هم باید باشید شرکت هم بکنید رأی هم بدهید منتها نشد نشد، شد شد اینطور نیست که حالا آدم بیش از این وظیفه داشته باشد باید مشورت بکند بررسی بکند کنترل بکند، رعایت کند، همه جوانب را رعایت بکند سیر واعلی اسم الله و همه کارها همینطور است اختصاصی به مسائل سیاسی ندارد در مسائل اجتماعی هم همینطور است امّا حالا نشد نشد.
سؤال جواب: هر دنیا زده‌ای بله گاهی ممکن است ذات اقدس اله آبروی کسی را به حِکَم و مصالحی حفظ بکند جای دیگر سر در بیاورد آن معلوم نیست گاهی کسی پسر خوبی یا پدر خوبی دارد شما می‌بینید خضر راه همیشه هست ما که از اسرار عالم با خبر نیستیم که وجود مبارک موسی سلام الله علیه به خضر سلام الله علیه گفت که اینجا که حاضر نشدند ما مهمان این‌ها شویم ﴿لوشئت لاتّخذت علیه أجراً﴾ حالا داری معماری می‌کنی و بنّایی می‌کنی و ما را هم دستور می‌دهی که این دیوار در شرف ویرانی را بچینیم بالاخره آنها که حاضر نبودند ﴿فأبوا أن یضیّفوهما﴾ ما هم خسته از راه رسیدیم آنها هم را ما بعنوان مهمان قبول نکردند شما دارید اینجا کارگری می‌کنید چه بهتر اینکه یک مزدی بگیری مشکلمان هم حل شود ﴿لو شئت لاتّخذت علیه أجراً﴾ فرمود این حرف را نزن اسراری دارد و مانند آن بعد بالاخره روشن شد که ﴿امّا الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینة وکان تحته کنزّ لهما و کان أبوهما صالحاً فأراد ربّک أن یبلغا أشدّهما ویستخرجا کنزهما﴾ فرمود این دیوار مال دوتا بچه یتیم بود زیرش هم گنج بود حالا گفتند منظور از گنج، کلمات حکیمانه بود و نسخ خطی بود و این‌ها دربارهٴ گنج مطالب دیگری است فرمود بالاخره اینها بی‌سرپرست بودند اگر دیوار ویران می‌شد و رهگذر می‌آید و زیرش پیدا بود بالاخره این گنج را می‌گرفتند اینها بچه یتیم ها بی‌سرپرست هستند بچه یتیم در عالم زیاد است همیشه خضر سراغ آنها نمی‌رود ولی ﴿وکان أبوهما صالحاً﴾ فرمود پدر این بچه‌ها آدم خوبی بود حالا گرچه مرحوم امین الاسلام و دیگران نقل کرده اند که جدّ هفتم بود یا هفتادم فرمود پدرش چون آدم خوبی بود این بچه‌ها نباید بی‌سرپرست باشند من آمدم اینجا این کار را بکنم این خضر راه همیشه هست اینگونه نیست که ذات اقدس اله یک نسلی بخواهد خیر آدمی را حفظ کند ما واقعاً اگر آدم خوبی باشیم تا هفتاد نسل فرزندان ما بالاخره ویلان نمی‌شوند حالا آنروز خضر بود امروز وجود مبارک ولیّ عصر است و شاگردان او هستند این امدادهای غیبی همیشه در راه است و ذات اقدس اله همان خدای زمان خضر و موسی است اینطور نیست که آن وقت رعایت کند الآن رعایت نکند هیچ کس کار خیر نمی‌کند مگر اینکه خدا یک روزی به او پاداش می‌دهد حالا اگر یک وقتی خدای ناکرده پای کسی لغزید ممکن است در اثر داشتن پدر خوبی و برادر خوبی و جد خوبی یک حیثیتی را خدا رعایت بکند آبرو را حفظ بکند اینچنین نیست که تمام اسرار قضا و قدر پیش آدم باشد که ما هستیم و اطلاقات آیه و عمومات آیه، سرّ قضا و قدر با آیات حلّ نمی‌شود آنها قضایای شخصی است آیهٴ کلی می‌فرماید این، در آیات دارد مگر کسی که اینچنین باشد ﴿و کان أبوهما صالحاً﴾ اما حالا اینکه أبوهما صالح بود یا نبود آن را دیگر انسان از اطلاق آیه و عموم آیه دست نمی‌آورد بله ممکن است ذات اقدس اله آبروی یک عده را حفظ بکند روی مصالحی که ﴿لایعلمها إلاّ هو﴾ .
سؤال جواب: بله، گاهی فرزندان ناصالحند ﴿یخرج الحیّ من المیت یخرج المیت من الحی﴾ اسرار قدر معلوم نیست غرض آن است که گاهی ممکن است فرزند آدم عادی باشد اما پدرشان برای اسلام خیلی زحمت کشیده، خدا بالاخره می‌خواهد یک طوری جبران بکند فرمود ﴿کان أبوهما صالحاً﴾ حالا این را ملاحظه بفرمائید ذیل این آیه مرحوم امین الاسلام رضوان الله علیه نقل می‌کند حالا یا هفتادم بود برخی نقل کردند جد هفتم بود هیچ وقت فراموش نمی‌شود کار خیر ﴿و ما کان ربّک نسیّاً﴾ و این خضر راه هم همیشه هست.
سؤال و جواب: اینها جزء شریعت و منهاج نیست اینها جزء سنتهای الهی است یکوقت است که مثلاً آدم کدام طرف نماز بخواند و چند رکعت نماز بخواند چند روز در سال روزه بگیرد و مفطراتش چیست اینها جزء شریعه و منهاج است که به اختلاف شرایع و مذاهب عوض می‌شود اما این‌ها جزو سنتهای الهی است چون اینچنین بود ﴿فأراد ربّک أن یبلغا أشدّهما و یستخرجا کنزهما﴾ .
مطلب دیگر اینکه چون رحمت و نقمت الهی کنار هم است تبشیر و انذار الهی کنار هم است وعد و وعید کنار هم است ثواب و عقاب کنار هم است و بالاخره بهشت و جهنّم کنار هم است بعد از جریان حیات دنیا و آن خطر تلخ دنیازدگی فرمود ﴿و الله یدعوا إلی دار السّلام﴾ اینکه فرمود ﴿والله یدعوا إلی دار السّلام﴾ یک دعوت عمومی است در بحث دیروز ملاحظه فرمودید که به چه مناسبت بهشت را دارالسلام می‌گویند گاهی در قبال بهشت، دار الفاسقین آمده چه اینکه بهشت، دار المتقین است اینها تعبیرات قرآن کریم است و بالاخره انسان وقتی ان شاء الله به بهشت رسید دار القرار است آنجا آرامگاه است وگرنه قبر و برزخ و اینها در راه است اینها منزلِ مستقر نیستند راه هستند نه منزل، آنجایی که دار القرار است جایی است که انسان وقتی به آنجا رسید دیگر از آنجا منتقل نمی‌شود لذا از بهشت و امثال بهشت به دار القرار یاد می‌شود دار الخلد یاد می‌شود از نظر اینکه، اینها دائمی هستند و منقرض نمی‌شوند دار القرار و دار الخلد و مانند آن، از این جهت که متنعمان آنجا مردان با تقوا هستند بعنوان دار المتقین یاد می‌شود در قرآن کریم، از آن جهت که فضای آن عالم از هر آفت و عیب و نقصی مصون است دار السلام یاد می‌شود و از آن جهت که خود سلام از اسمای حسنای ذات اقدس اله است و بهشت هم مال اوست چه اینکه برخی از روایات به دارى تعبیر شده است لذا دارالسلام است اضافه دار به سلام به معنای الله که ﴿السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبّار المتکبّر﴾ که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ حشر آمده نظیر بیت الله نظیر ناقة الله و مانند آن است که این اضافه تشریفی است اگر بیت الله اضافه تشریفی است دار الله هم اینچنین است دارى هم اینچنین است دار السلام هم اینچنین است گاهی منظور از دار السلام خود بهشت است نه لقای الهی، نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ انعام جمع کرده بین دارالسلام و عند رب یعنی آیهٴ 127 سورهٴ مبارکهٴ انعام این است که ﴿لهم دار السّلام عند ربّهم و هو ولیّهم بما کانوا یعملون﴾ اینها که مؤمنانند در صراط مستقیمند دار السلام مال اینهاست و عند ربّ هم هستند یعنی اینها از دو نعمت برخوردارند یکی همان ﴿جنّات تجری من تحتها الأنهار﴾ است یکی لقاء الله است هم جنّت حسی دارند بهره‌های حسی دارند هم بهره‌های عقلی دارند که در سورهٴ مبارکهٴ قمر فرمود ﴿إنّ التقین فی جنّات و نهر ٭ فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر﴾ منتها حالا فرق می‌کند تا بهشتی کی باشد یک وقتی بهشتی، اول به فکر منعِم است بعد به فکر نعمت، برخی‌ها برعکسند اوّل به فکر نعمتند بعد به فکر منعِم، آنهایی که یه فکر منعمند بعد به فکر نعمت، نظیر آسیه این زن بزرگوار دعای او این است که ﴿ربّ ابن لی عندک بیتاً فی الجنّة﴾ اوّل سخن از جار است بعد سخن از دار، اوّل عندک را تثبیت می‌کند بعد سخن از بهشت ﴿ربّ ابن لی عندک بیتاً فی الجنّة﴾ اما خیلی ها هستند که نه ﴿إنّ المتقین فی جنات و نهر ٭ فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر﴾ آیهٴ محل بحث هم مال تودهٴ مردان تقواست که فرمود ﴿و الله یدعوا إلی دار السّلام﴾ اما ﴿و یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم﴾ می‌گویند این یهدی به منعم است و آن یدعو به نعمت است بالاخره همّتها فرق می‌کند برخی منعِم را می‌طلبند و در جوار او نعمت را، برخی نعمت را می‌طلبند و در بالای لقای منعِم را این است که این آیات مختلف است در آیهٴ 127 سورهٴ مبارکهٴ انعام به این صورت آمده است ﴿لهم دار السلام عند ربّهم و هو ولیّهم بما کانوا یعملون﴾ یک بیانی سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله علیه در ذیل همین آیهٴ ﴿و الله یدعوا إلی دار السلام﴾ از صاحب المنار نقل می‌کنند و بعد ردّ می‌کنند آن فرمایش صاحب المنار اینجا نیست درجای دیگر مرقوم داشته‌اند سیدنا الاستاد می‌فرماید که دعا با ندا فرق می‌کند بالاخره ندا، صوت است، لفظ است یا دور یا نزدیک یا کوتاه یا بلند با آهنگ و صوت و لفظ و اینها همراه است دعا یعنی خواندن، خضوع توجّه ولو انسان با لفظ نخواند همین که خود را در پیشگاه ذات اقدس اله نصب کرد و عرضه کرد گاهی بصورت عبادت، گاهی بصورت استقبال این می‌شود دعا، دعا نصب العبد نفسه اتجاه مولی همین تقرباً إلیه سبحانه تعالی، آنگاه ﴿أدعونی أستجب لکم﴾ را شاهد قرار می‌دهد می‌فرماید ﴿ادعونی أستجب لکم﴾ طبق این آیه& هر عبادتی دعاست چه اینکه هر دعایی هم عبادت است ﴿ادعونی أستجب لکم إنّ الّذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنّم داخرین﴾ خوب اگر دعا عبادت نیست آن علت با این معلول آن دلیل با این مدلول که هماهنگ نیست مدعای شما این است که شما باید اهل دعا باشید ﴿ادعونی أستجب لکم﴾ دلیلتان چیست؟ دلیل شما این است که آنهایی که اهل عبادت نیستند مستکبرند حالا شما مدعایتان این است که دعا چیز خوبی است دلیلتان این است که اگر کسی اهل عبادت نباشد مستکبر است معلوم می‌شود دعا عبارت اخری از عبادت است دیگر ﴿ادعونی أستجب لکم﴾ این صدر آیه ﴿ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین﴾ بیان سیدنا‌الاستاد این است که دعا عبادت است جناب صاحب المنار می‌گوید که صیام که دعا نیست ایشان می‌فرمایند اگر دعا معنای خواندن، و آهنگ و صوت و لفظ باشد آن نداست و غیر از دعاست ما یک ندا داریم یک دعا داریم که دعا با عبادت هماهنگ است اما بین ندا و دعاخیلی فرق است شما ببینید همان اوائل مناجات شعبانیه اینها مرزها را با هم جدا کرده خدایا اجابت بکن «إذا دعوتک» «واسمع دعائى إذا دعوتک» «واسمع ندائى إذا نادیتک» ندا چیز دیگر است دعا چیز دیگر است گاهی در ندا آن تضرّع و ناله و استغاثه و اینها هم تعبیه شده است ولی بالاخره ندا غیر از دعاست ایشان می‌فرمایند ذهن شریف شما متوجه نداست بله ندا نمی‌شود گفت که مثلاً صیام نداست مگر به عنایت اما دعا یک چیز دیگر است وقتی انسان در پیشگاه خدا ایستاده است دارد عرض ارادت می‌کند خضوع می‌کند این دعا است.
سؤال: جواب: گاهی به لحاظ مضمون ممکن است که بعضی از نداها، دعا باشد اما هر دعایی، ندا نیست اما بر اساس ضامن یعنی آن لفظ اینها مطلق هستند هر جایی که دعا هست این الفاظ، این ندا اگر چنانچه که مضمونش خواندن باشد دعا هست و اگر نباشد دعا نیست مگر اینکه ما دعا را خیلی توسعه بدهیم از این جهت ندا می‌شود مطلق برای اینکه دعا را هم شامل می‌شود و غیره را شامل می‌شود به لحاظ لفظ نه آن می‌شود عموم و خصوص من وجه برای اینکه گاهی دعا هست نصب و وجه هست ولی ندا نیست گاهی آمیخته با الفاظ است هم نداست هم دعا، البته اگر جایی ندا بود یقیناً دعا هم هست خواندن هست قهراً از این جهت این ندا می‌شود مطلق نه من وجه برای اینکه هر جا ندا باشد خدا را ما بخوانیم منادای ما خدا باشد دعا هست ولی در بعضی از موارد دعا هست و ندا نیست البته مثل همان صیام و امثال. ذلک، افعال عبادی اینها دعا هستند نصب العبد نفسه اتجاه المولا تقرباً إلیه هست و اما ندا نیست به هر تقدیر فرمود خدا به دار السلام دعوت می‌کند این نظیر ﴿هدیً للناس﴾ است اما ﴿ویهدی من یشاء إلی صراط مستقیم﴾ آنجا به صورت موجبه کلیه هست حذف متعلق هم مفیدعموم است یدعوا کی را دار السلام را چون متعلق حذف شده است نشانه عموم است یعنی یدعوا جمیع الناس نظیر ﴿هدیً للناس﴾ اما حالا که را راهنمایی می‌کند هر که را که خودش بخواهد این مشیّت الهی برابر با حکمت است این یک هدایت پاداشی است آن هدایت ابتدایی که با دعا هماهنگ است نظیر ﴿هدیً للناس﴾ ﴿إنّا هدیناه السبیل﴾ ﴿هدیناه النّجدین﴾ و مانند آن هدایت الهی دیگر مربوط به مشیّت خاص نیست با مشیّت عمومی خدا همراه است او خواسته که همه را هدایت بکند و کرده دیگر، فرمود ﴿شهر رمضان الّذی أُنزل فیه القرآن هدیً للناس﴾ ﴿هدیناه السبیل﴾ ﴿هدیناه النجدین﴾ و مانند آن، هیچ کس نیست که خدا او را هدایت نکرده باشد.
سؤال: جواب: معلوم می‌شود این سلامی که در سورهٴ مبارکهٴ انعام هست به معنی الله نیست دار سلام است وگرنه اگر به معنای الله بود دیگر نمی‌فرمود ﴿لهم دار السلام عند ربّهم﴾ اما اینجا چون این قید را ندارد دو تا احتمال را تحمل می‌کند هم دارالسلام یعنی دارالله چون سلام از اسمای حسنای الهی است هم دارالسلام یعنی داری که خودش سالم است از آفات و عیوب و نقص‌هاست که وجوه چهارگانه‌اش در بحثهای دیروز گذشت ﴿و یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم﴾ این یهدی هدایت پاداشی است نه هدایت ابتدایی، هدایت پاداشی نظیر اینکه فرمود ﴿إن تطیعوه تهتدوا﴾ یا ﴿و من یؤمن بالله یهد قلبه﴾ این هدایتهای پاداشی است. هدایتهای پاداشی را خودش می‌داند به که بدهد و مشیئت او هم برابر با حکمت تدوین می‌شود این بیان نورانی امام سجاد سلام الله علیه در صحیفهٴ سجادیه شاهد این جمع است که فرمود «یا من لا تبدّل حکمتَه الوسائل» ای خدایی که هر وسیله‌ای که دیگران به آن وسیله متوسل شوند که بخواهند تو کاری را بر خلاف حکمت بکنی نمی‌کنی «یا من لا تبدّل حکمتَه الوسائل» پس او حکیمانه کار می‌کند و مشیّت او هم حکیمانه است گرچه بصورت قضیه مهمله فرمود که درحکم قضیه جزئیه است یعنی یهدی بعض الناس را امّا ما یقین می‌دانیم که آن بعض الناسی که هدایت آنها، راهنمایی آنها و گرایش قلبی آنها برابر با حکمت است خدا هدایت می‌کند گاهی می‌بینید یک عدّه اصلاً هر کاری که می‌کنند می‌خواهند اینها را بفریبند یا وسیله انحراف آنها را فراهم می‌کنند می‌بینند از دستشان در می‌روند نسبت به انحراف، اینها یک بد بینی دارند که مایل نیستند قلبشان نمی‌کشد اینکه قلبشان نمی‌کشد معلوم می‌شود قلب در اختیار کسی دیگر است این بیان را مرحوم صاحب‌وسائل رضوان الله علیه در کتاب شریف وسائل در بحث قضا آن‌جا ذکر کرد. آنجا بابی را عنوان کرده است که قاضی بالاخره باید از أیمان و بیّنات کمک بگیرد و حق را به ذی‌ حق برساند گاهی دراثر تعارض بیّنات یا تعارض ادله دیگر یا پیچیده بودن پرونده بالاخره قاضی، گیر می‌کند نمی‌فهمد حق با کیست گاهی مغالطات وکیل هست گاهی مغالطات موکّل هست در آنجا روایت است که معصوم سلام الله علیه فرمود «استفتئ قلبک» ببین دلت چه می‌گوید این یک راه فقهی نیست البته قاضی می‌تواند به علم خود عمل کند آن راه دیگر است گاهی شواهد بقدری پیچیده است که علم عادی برای قاضی کار آسانی نیست فرمود یک راه دیگری هم هست همه این‌ها نه غالب همه معارف قرآن کریم اینطور است که ﴿لا یمسّه إلاّ المطهّرون﴾ بالاخره انسان بخواهد یک مطلبی را بفهمد باید در آن طاهر باشد وگرنه اینطور نیست که معارف قرآن معالی قرآن، حقائق قرآن بدست هر ناپاکی برسد اینطور نیست فرمود «استفتئ قلبک» یک دل پاکی داشته باش که در روز خطر به دردتان بخورد این دل پاک بدست دیگری است فرمود اگر شما راه طهارت را تأمین کردید او نمی‌گذارد آلوده شوید گاهی می‌بینید که انسان خدا را شاکر می‌شود که در آن واقعه عده زیادی خواستند او را فریب بدهند نشد او برهانی نداشت که از دست اینها در بیاید ولی می‌دید میل ندارد این یک طهارت روانشناختی است نه طهارت منطقی، طهارت منطقی این است که آدم می‌داند فلان چیز حرام است بیّن الغی است روشن است که حرام است و دارد پرهیز می‌کند یا می‌داند که اینها باندند پرهیز می‌کند این یک طهارت منطقی است دلیل هم دارد چرا نمی‌کنی و چرا نمی‌گویی برای اینکه اینها فاسدند و غرضشان این است یک وقت است یک طهارت روانی است نه منطقی، یعنی یک کسی را می‌خواهند فریب بدهند با یک ظاهر خوبی به تعبیر قرآن کریم یک عدّه هستند که دنبال آدم می‌آیند ﴿و إن یقولوا تسمع لقولهم﴾ این وقتی حرف می‌زند حرفشان گیراست به حسب ظاهر منطقی حرف می‌زنند حق به جانب حرف می‌زنند به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم فرمود اینها طوری حرف می‌زنند که تو گوش می‌دهی، گوش می‌دهی یعنی قبول می‌کنی وگرنه هر کسی حرف بزند آدم می‌شنود دیگر اینکه فرمود و ﴿إن یقولوا تسمع لقولهم﴾ یعنی گوش می‌دهی، می‌گوییم فلان کس حرف مرا گوش داد یعنی قبول کرد فلان کس حرف مرا گوش می‌دهد یعنی قبول نمی‌کند اینکه سمع فیزیکی نیست که آهنگش به گوشت می‌رسد یا نمی‌رسد خوب هر کسی حرف بزند آدم می‌شنود این نظیر این است که می‌گوییم خدا سمیع الدعا است که قبلاً هم بحثش گذشت خدا سمیع الدعا است یعنی چه؟ یعنی حرفها را می‌شنود دعا ها را می‌شنود خوب غیبت را هم می‌شنود دروغ را هم می‌شنود سمیع الدعاست یعنی گوش به دعای می‌دهد ما هم در تعبیرات عرفی داریم می‌گوییم فلان کس گوش به حرف ما نمی‌دهد و فلان کس به حرف ما گوش می‌کند یعنی قبول می‌کند خدا سمیع الدعاست یعنی گوش به حرف داعی می‌دهد و قبول می‌کند نه سمیع الدعاست یعنی کار فیزیکی انجام می‌دهد او سمیع الغیبة و سمیع النمیمة هم هست اینکه ذات اقدس اله به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم فرمود اینها طرزی حرف می‌زنند که وقتی حضور تو آمدند تو گوش می‌دهی تو می‌شنوی یعنی گوش به حرف آنها می‌دهی ﴿و إن یقولوا تسمع لقولهم﴾ خوب اینها با این فریبکاریشان می‌آیند زید را فریب بدهند هر کاری می‌کنند می‌بینند نمی‌شود زید هم دلیلی ندارد که اینها را ساکت کند ولی می‌بینیم مایل نیست این مایل نبودن همان است ﴿و من یؤمن بالله یهد قلبه﴾ بعدها خدا را شاکر است سجده شکر بجا می‌آورد که خوب شد من به دام اینها نیفتادم در چنین حالی معلوم می‌شود دیگری آدم را حفظ کرده دیگر چون ظاهر الصلاح هستند حرفهای دلپذیری هم دارند حرفهایشان شنیدنی است و گوش کردنی است آدم هم که دلیل ندارد برخلاف آنها ولی می‌بینید نمی‌پذیرد این همان است که فرمود «استفتئ قلبک» از دلت بپرس یک جایی را انسان طاهر نگه بدارد برای روز مبادا که فرمود ﴿ویهدی من یشاء إلی صراط مستقیم﴾.
والحمد لله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:35

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی