- 7
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 28 تا 30 سوره یونس _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 28 تا 30 سوره یونس _ بخش اول"
برای محسنان جزای روشنی است و برای مسیئان هم جزای تاریک و تلخی است
فرمود آن روز حشر اکبر است که همه را جمع میکنیم ﴿و یوم نحشرهم جمیعاً﴾
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أشْرَکُوا مَکانَکُمْ أنْتُمْ وَ شُرَکاؤُکُمْ فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ
فَکَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبادَتِکُمْ لَغافِلِینَ
هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ
آنچه قبل از تعطیلات ماه محرم مطرح شده بود این بود که برای محسنان جزای روشنی است برای مسیئان هم جزای تاریک و تلخی است یعنی آیهٴ 26 و 27 همین سورهٴ مبارکهٴ یونس که مطرح است درباره اصل جزای این دو گروه است آیهٴ 28 و 29 که امروز قرائت شد مربوط به زمان جزا است اینکه فرمود ﴿للذین أحسنوا الحسنیٰ و زیادة﴾ و اینکه فرمود ﴿والذین کسبوا السیئات جزاء سیئة بمثلها و ترهقهم ذلة﴾ این کجا است چه روزی است فرمود آن روز حشر اکبر است که همه را جمع میکنیم ﴿و یوم نحشرهم جمیعاً﴾ روزی که ﴿إنّ الأولین والاٰخرین لمجموعون إلی میقات یوم معلوم﴾ پس اصل جزا را قبلاً بیان فرمود ظرف جزا را الآن بیان میکند این در حشر اکبر است که ﴿إنّ الأولین والاٰخرین لمجموعون إلی میقات یوم معلوم﴾. مطلب دوم آن است که چون محور اصلی مباحث قبلی را توحید و شرک تشکیل میداد جزای موحدان و کیفر مشرکان باید بازگو بشود میفرماید در آن حشر اکبر ما به مشرکان و شرکای آنها یعنی به عابد و معبود به وثن و وثنی هر دو میگوئیم سر جای خودتان باشید تکان نخورید ﴿ثم نقول للذین أشرکوا مکانکم أنتم و شرکاؤکم﴾ شما و معبودهایتان که شرکای شما بودند شما آنها را شریک الباری تلقّی کردید سر جایتان باشید تکان نخورید چون همهٴ اینها را ذات اقدس اله از اجداثشان و از قبورشان و از جای دیگر جمع کرده این جمع کردن که هیچ کس تکان نخورد نظیر این ایست بازرسی است که برای بررسی است در سورهٴ مبارکهٴ صافات و مانند آن آمده است که ﴿و قفوهم﴾ قف یعنی نگهشان دار هم متعدی است گاهی لازم هم استعمال میشود قف یعنی بازداشت کن ﴿قفوهم﴾ یعنی اینها را بازداشت کنید ذات اقدس اله به فرشتگان مامور آن صحنه امر میکند که اینها را متوقف کنید ﴿قفوهم﴾ چرا اینها را بازداشت کنید ﴿إنّهم مسئولون﴾ این سؤال همان سؤال توبیخی است که میگویند فلان کس را زیر سؤال بردند نه سؤال علمی که ﴿فاسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون﴾ آن سؤال علمی رحمت و برکت است سؤال استفهامی هم چیز خوبی است اما سؤالی که میگویند در قانون اساسی هست میشود از فلان وزیر سؤال کرد یعنی زیر سؤال برد تو چرا این کار را کردی ﴿و قفوهم إنّهم مسئولون﴾ اینکه در سورهٴ مبارکهٴ انبیاء دارد ﴿لایسئل عمّا یفعل و هم یسئلون﴾ همین است وگرنه ذات اقدس اله مسئول همهٴ ما است در همهٴ حوائج ﴿واسئلوا الله من فضله﴾ ما تمام نیازهایمان را از ذات اقدس اله سؤال میکنیم اما هرگز خدا زیر سؤال نمیرود که چرا این کار را کردی برای اینکه تمام حکمتها از او است کسی که به حکمت و به راز قدر و به سرّ قضا آگاهی ندارد چگونه میتواند اعتراض بکند به خدا لذا ﴿لایسئل عمّا یفعل و هم یسئلون﴾. پس مطلب دوم این است که اینها که سرجایشان بازداشت شدند برای آن است که سؤال بشود سؤال هم از مشرکان میشود هم از آن اصنام و اوثان و معبودان آنها، اینگونه صحنه در قیامت مال هر تابع و متبوع است اعم از عابد و معبود و مطیع و مطاع، خواه به صورت عابد و معبود باشد که اینجا مطرح است خواه به صورت مطیع و مطاع و تابع و متبوع باشد که در آیات دیگر مطرح است در آیات دیگر میفرماید به اینکه ما اینها که رهبران احزاب هستند، رهبران سیاسی هستند، رهبران اجتماعی هستند، جزو مستکبرانند یک عدهای هم به دنبال آنها راه میافتند آنها را هم در صحنهٴ قیامت از یکدیگر جدا میکنیم ضمن اینکه همهٴ اینها را احضار میکنیم، بازداشت میکنیم، این پیروها و تابعان میبینند ﴿إذ تبرّأ الذین اتبعوا من الذین اتّبعوا ورأوا العذاب و تقطّعت بهم الأسباب﴾ آن متبوعها، آن رهبران گرفتار کار خودشان هستند در دنیا به اینها وعده میدادند که ما مشکل شما را حل میکنیم اگر خطری باشد ما حل میکنیم آن روز ﴿لکل امرئٍ منهم یومئذٍ شأنٌ یغنیه﴾ هر کسی گرفتار کارخودش است و بین اینها هم جدایی افتاده، آن متبوعها از تابعین تبرّی کردند تابعین هم میگویند ای کاش ما به دنیا برمیگشتیم و همین صحنه تکرار میشد ما از آنها تبری میکردیم ﴿لو اَنّ لنا کرة فنتبرأ منهم کما تبرّؤا منّا﴾ همانطوری که امروز اینها از ما تبرّی میکردند ای کاش ما برگردیم به دنیا و همین صحنه تکرار بشود ما از اینها تبرّی بکنیم، فاصله بگیریم این یک صحنه است بخش دیگر صحنهای است که مستضعف و مستکبر دارند مستضعفین دو قسمند یک عده نظیر مظلومان و محرومانی که ابرقدرت بر آنها میتازد نظیر آنچه در که فلسطین است یا افغانستان یا عراق است اینها هیچ، یک عدّه کسانی هستند که با سوء اختیارشان رهبران الهی را رها کردند به دنبال مستکبران رفتند آن مستضعفی که عمداً سلطه پذیر است مستکبر را تقویت میکند در قیامت زیر سؤال است خدای سبحان آن گروه از مستضعف معصیت کار را با مستکبر در کنار هم روبروی هم قرار میدهد این مستضعفان میگویند خدایا عذاب مستکبران را زیاد کن دو برابر کن ﴿ربّنا ٰاتهم ضعفین من العذاب﴾ برای اینکه ﴿فأضلّونا﴾ اینها ما را گمراه کردند جواب میآید که ﴿لکل ضعف ولکن لاتعلمون﴾ مستکبران میگویند به اینکه ما چه تقصیری داشتیم ما گفتیم بیایید شما میخواستید نیایید ما دعوتتان کردیم آمدید دیگران هم دعوتتان کردند خب میخواستید آنجا بروید ﴿ما کان لکم علینا من فضلٍ﴾ خب چطور ما عذابمان دو برابر بشود شما عذابتان یک برابر ﴿ما کان لکم علینا من فضل﴾ این دعوای مستکبر و مستضعف را که قرآن کریم نقل میکند خدا در قیامت پاسخ به هر دو گروه میدهد میفرماید ﴿لکلٍ ضعفٌ﴾ هم عذاب مستکبران دو برابر است هم عذاب مستضعفان دو برابر است فرمود شما تحلیل نمیکنید ﴿ولکن لاتعلمون﴾ ﴿لکل ضعف ولکن لاتعلمون﴾ این ﴿لاتعلمون﴾ از باب جهل به موضوع نیست یک, از باب جهل قصوری به حکم نیست دو, از باب جهل تقصیری به حکم است این سه, شما باید تحلیل میکردید، میفهمیدید، میتوانستید بفهمید، نرفتید نفهمیدید فرمود عذاب مستکبر دو برابر است برای اینکه اینها هم خودشان معصیت کردند هم عدهای را به عصیان وادار کردند چون دو تا گناه کردند دو تا عذاب باید ببینند عذاب مستضعف هم دو برابر است برای اینکه اینها به دنبال مستکبران راه افتادند معصیت کردند خب عذاب معصیت را باید ببینند یک, به سوء اختیارشان با داشتن علی و اولاد علی و رهبران الهی اینها را رها کردند به دنبال دیگری رفتند عمداً این هم تقویت مستکبر کردند این هم گناه دوم، کیفر دوم میطلبد پس آن مستضعفی که سلطه را با میل خود میپذیرد مثل مستکبر عذابش دو برابر است در جهنم، آن مستضعفی که هیچ دسترسی ندارد مثل فلسطین خب این چه دسترسی دارد؟ یا آن محرومان افغان اینها چه دسترسی دارند بنابراین اگر مستضعف اینچنین باشد که بر او، اصلاً عذاب ندارد او، اما اگر مستضعفی با امکان رجوع به اهل بیت علیهم السلام عالماً عامداً اینها را ﴿فنبذوه وراء ظهورهم﴾ به دنبال دیگری رفتند مثل مستکبر عذابش دو برابر است منتهی خدا میفرماید شما تحلیل نمیکنید ﴿لکل ضعف ولکن لاتعلمون﴾ این هم مال این بخش.حالا میرسد به صف عابد و معبود، مشرک و شرکا، پس در قیامت بعد از اینکه صفآرایی شد ﴿إنّ الأولین والاٰخرین لمجموعون إلی میقات یوم معلوم﴾ یک بخشی بین جدال و گفتگویی بین تابع و متبوع است یک, یک بخشی بین مستکبر و مستضعف است دو, یک بخشی بین عابد و معبود است سه, که این بخش از سورهٴ مبارکهٴ یونس عهدهدار آن است خدا فرمود ما به عابدان میگوییم سر جایتان بایستید به معبودها هم میگوییم که سر جایتان بایستید بعد میگوییم از هم جدا بشوید ﴿فزیّلنا بینهم﴾ ما زائل میکنیم تفرقه ایجاد میکنیم مکانشان را فرق میگذاریم یکی این طرف یکی طرف دیگر این چطوری جدا میکنیم؟ یعنی فقط جاهایشان را یا نه آن مکانت، مکان که هر کسی در جای خودش ایستاده است ﴿مکانکم أنتم و شرکائهم﴾ هر کسی سر جای خودش ایستاده دیگر اما این مکانتها را ما ازاله میکنیم تزییل میکنیم یعنی زائل میکنیم ﴿فزیّلنا بینهم﴾ وقتی تزییل کردیم آنگاه حرفها روشن میشود میبینید به اینکه منطق آن معبودها این است که اینها که ما را عبادت نکردند که برای اینکه ما اصلاً خبر نداشتیم ﴿ما کنتم إیّانا تعبدون إن کنا عن عبادتکم لغافلین﴾ این إنْ مخفّف از مثقّله است یعنی إنّ به تحقیق که ما خبر نداشتیم که اینها دارند ما را عبادت میکنند از اینجا معلوم میشود که یک سلسله عابد و معبودهایی نظیر فرعون و آنها هستند که بحث خاص خودشان را دارند میافتد در وادی استضعاف و استکبار، چون فرعون بود که میگفت ﴿أنا ربّکم الأعلی﴾ یک, فرعون بود که میگفت ﴿ما علمت لکم من إلهٍ غیری﴾ دو, فرعون بود که افکار خود را دین مردم مصر میدانست میگفت ﴿إنّی أخاف أن یبدل دینکم أو أن یظهر فی الأرض الفساد﴾ سه, فرعون بود که میگفت این موسی و هارون ﴿و کانوا لنا عابدین﴾ چهار, این چهار طائفه آیه و امثال آن نشان میدهد که فرعون آنها را دعوت کرد به فرعون پرستی معنای فرعون پرستی هم این نیست که معتقد بشوند به اینکه فرعون خالق سمٰوات و الأرض است، واجب الوجود است، رب العالمین است، اینها نیست چون آن فرعون هم بیش از این ادعا نمیکرد که سعادت شما در گوش دادن به حرف من است بخواهید سعادتمند بشوید باید حرف مرا گوش کنید اینها هم باور کردند وگرنه خود فرعون که گاو پرست و بت پرست بود برای اینکه درباریان فرعون به فرعون گفتند اگر موسی را رها کنی ﴿یذرک و ٰالهتک﴾ این بساط تو و خداهای تو را برمیچیند پس از نظر اعتقادی خود او هم بت پرست بود اما از نظر مسائل سیاسی و جامعه متمدن ساختن به زعم آنها این بود که میگفت سعادت شما به این است که حرف مرا گوش بدهید اندیشه من برای شما سعادت بخش است اینها هم باور کردند این میشود عبادت خب اگر کسی بگوید من برنامههای زندگی خودم را برابر فکر زید اداره میکنم میشود عبادت زید دیگر ما برنامههای زندگیمان را چه کار میکنیم؟ بر اساس وحی الهی تنظیم میکنیم این میشود عبادت الله اما اگر یک کسی برنامههای زندگی خودش را چه حلال است چه حرام است چه بد است چه خوب است چه باید چه نباید این را بر اساس اندیشهٴ یک صاحبنظری تنظیم بکند خب عبادت اوست دیگر. عبادت که غیر از این نیست خب اینکه میگفت ﴿إنی أخاف أن یبدل دینکم﴾ همین دینی که آورندهٴ او ﴿أنا ربّکم الأعلی﴾ است ﴿ما علمت لکم من إلهٍ غیری﴾ است ﴿کانوا لنا عابدین﴾ است به وجود مبارک موسی سلام الله علیه هم گفتند که ﴿وتلک نعمة تمنّها علیّ أن عبّدت بنی إسرائیل﴾ خب اینها را به بند کشیدی، بنده خودت کردی، بر من منّت میگذاری اینگونه از عابدها و معبودها در بخش مستضعف و مستکبر هستند که بحثشان تا حدودی در جای خودش روشن شد اما اینجا یا قدیسین بشر هستند نظیر عیسی سلام الله علیه، عزیر سلام الله علیه و امثال ذلک یا فرشتگان هستند یا نه بتهای دیگر هستند این بتها را این معبودها را یک جا صف میبندند این عابدها را یک جا صف میبندند در روز محاکمه و داوری وقتی تزییل شده تفرقه شده این همان است که ﴿تقطعت بهم الأسباب﴾ این معبودها میگویند اینها که ما را عبادت نمیکردند ما اصلاً خبر نداشتیم شما تفاسیر دیگر را هم ببینید تفسیر سیدنا الاستاد المیزان را هم ببینید در بحثهای پارسال یا پریسال هم یک وقتی به عرضتان رسید که این مفسران فقهای ما هم همینطورند حکمای ما هم همینطورند بالاخره علما دو قسم هستند بعضیها میروند میوههای باغ را میچینند حالا یا مستقیم یا غیر مستقیم این کارها را عرضه میکنند برخی درخت میکارند باغبان هستند خیلی از مفسران، خیلی از فقها، حرفهای مشهور را میزنند، عالمند، مجتهد مطلق هستند خوب حرف میزنند حرف خوب میزنند اما هیچ کدام باغبان نیستند که شجرهٴ طوبیٰ غرس کنند، مطالب فراوانی در کتابها هست این جمع بندی میکند فهرست بندی میکند زحمت میکشد یکی از آن خوبها را انتخاب میکند و عرضه میکند به مردم، این میوهچین است نه باغبان این حرفی برای گفتن ندارد حرف دیگران را میآورد یک وقتی یک کسی آن کوثر الهی دستش است شجرهٴ طوبیٰ غرس میکند درخت میرویاند تا خودش میوه داشته باشد در بحثهای تفسیری این است البته این جور خیلی کم است یعنی مثلاً در هر 50 آیه 60 آیه 70 آیه 80 آیه یک چنین درختی غرس میشود چون حرف نو آوردن کار آسانی نیست اما در المیزان هست شما تفسیرهای دیگر را هم در این زمینه ببینید که این معبودها که میگویند آنها ما را عبادت نمیکردند ما اصلاً خبر نداشتیم برای چه میگویند آن روز، روز حق است دروغ هم نمیگویند دیگران میگویند به اینکه ما که اینها را دعوت نکردیم اینها به میل خودشان آمدند یک, یا نه، اینها ما را عبادت نکردند اینها شیطان را عبادت کردند چون شیطان آنها را فریب داد و گفته به اینکه این معبودها را عبادت کنید اینها هم گفتند که ﴿ما نعبدهم إلاّ لیقرّبونا إلی الله زلفیٰ﴾ اینها مقرب هستند اینها شفیع هستند ﴿هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ شیطان اینها را فریب داد اینها هم ما را عبادت کردند این دو بحثی است که مثلاً در مجمع البیان و امثال مجمع البیان هست در المنار و اینها را هم نگاه بکنید چون در متاخرین المنار هم گاهی حرفی برای گفتن دارد اما بیان سیدناالاستاد چیست میفرماید به اینکه قیامت که ﴿نورالسمٰوات والأرض﴾ ظاهر شد حق روشن میشود تمام پردهها کنار میرود حق روشن میشود وقتی حق روشن شد اینکه خدا فرمود ﴿فزیّلنا بینهم﴾ ما بین عابد و معبود جدا کردیم آنجا هم دارد ﴿تقطعت بهم الأسباب﴾ حقیقت هر کسی روشن میشود و حقیقت هر چیزی روشن میشود. این بت پرستها این وثنی و صنمی چه چیز را میپرستیدند؟ مقرِّب و شفیع را میپرستیدند که میگفتند ﴿مانعبدهم إلاّ لیقرّبونا إلی الله زلفیٰ﴾ یا ﴿هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ تعلیق حکم بر وصف هم مشعر به علیت است اگر کسی دیگری را احترام کند به خیال اینکه او عالم است و عالم نبود در حقیقت او را احترام نکرد عالم بما أنّه عالم را احترام کرد بعد وقتی کشف خلاف بشود معلوم بشود او عالم نیست پس او را احترام نکرده بما أنّه زید عالم را احترام کرده که این هم عالم نبود اصلاً ارتباطی به آن ندارد. میفرماید اینها مقرب را عبادت کردند طبق آیهٴ ﴿ما نعبدهم إلاّ لیقرّبونا﴾ یک, اینها شفیع را عبادت کردند طبق آیهٴ ﴿هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ این شفیع، این مقرب لفظی است که دارای مفهوم است ولی زیر آن خالی است یعنی در اصنام و اوثان ما یک موجودی به عنوان مقرب الی الله نداریم به عنوان شفیع عند الله نداریم این یک لفظی است که زیرش خالی است این همان است که در بخشهای دیگر ذات اقدس اله فرمود ﴿إن هی إلاّ أسماءٌ سمیتموها أنتم وٰاباؤکم ما أنزل الله بها من سلطان﴾ فرمود این اسم بی مسمّی است شما گفتید رب گفتید اینها ارباب متفرق هستند اینها رب هستند این رب یک لفظ است راء و باء مضاعف یک مفهومی دارد یعنی پروردگار این مفهوم زیرش خالی است اینجا هیچ کس نیست که رب است، کجاست رب؟ شما خیال کردی از این فرشته کاری ساخته است یا از عیسی سلام الله علیه کاری ساخته است یا از این معبود دیگر کاری ساخته است از اینها کاری ساخته نیست. این عنوان رب لفظی است له مفهوم، ولی زیرش خالی است ﴿إن هی إلاّ أسماء سمیتموها أنتم و ٰاباؤکم ما أنزل الله بها من سلطان﴾ اگر یک مفهومی باشد زیرش خالی است آن وقت شما در صحنهٴ داوری از چه کسی طلب میکنید فرشته را میخواهید به حساب بکشید فرشته میگوید ما اصلاً خبر نداشتیم اینها که ما را عبادت نکردند ما فرشته هستیم ما که مقرب نیستیم ما که شفیع نیستیم آنکه آنها عبادت میکردند که مصداقی ندارد از وجود مبارک عیسی مسیح بخواهید سؤال بکنید عیسی میگوید من عیسی بن مریم هستم ﴿ما قلت لهم إلاّ ما أمرتنی﴾ من و مادرم ﴿من دونه إلهاً﴾ کی من به اینها گفتم ما اصلاً خبر نداشتیم خب معبودها میگویند که ﴿ماکنتم إیّانا تعبدون﴾ ﴿وإنّ کنّا عن عبادتکم لغافلین﴾ که این إنْ مخفف از مثقّله است یعنی إنّ به تحقیق که ما غافل بودیم اصلاً خبر نداریم اینها مقرب را عبادت میکردند به ما چه؟ اینها شفیع را عبادت میکردند به ما چه؟ اینها میگفتند ﴿هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ به ما چه؟ میگفتند ﴿ما نعبدهم إلاّ لیقرّبونا إلی الله﴾ به ما چه؟ ما که عبد تو هستیم ما که بدون اذن تو کاری نمیکنیم ما اصلاً خبر نداریم از این صحنه، این میشود المیزان که هم با ﴿تبرأ الذین اتبعوا من الذین اتبعوا﴾ که یک داوری در آن صف آرایی است فرق دارد یک, هم ﴿إنّا أطعنا سادتنا و کبرائنا﴾ ﴿ربّنا ءَاتهم ضعفین من العذاب﴾ با او فرق دارد دو, هم این صحنه که ﴿تقطّعت بهم الأسباب﴾ روشن میشود که اینها همین هستند مقرِّب نیستند شفیع نیستند میگویند آن که آنها گفتند که ﴿ما أنزل الله بها من سلطان﴾ خب اگر یک تشنهای به دنبال سراب رفته بعد دیده هیچ خوب تقصیر ما چیست؟
سؤال: جواب: بله انگیزهاش آن است پس بنابراین هوای نفسشان را پرستیدند نه فرشته را یا مسیح را یا عزیر را آنها میخواهند بگویند بروید ببینید که چه کسی شما را فریب داده ما معبود شما نیستیم و دروغ هم نگفتند برای اینکه شما شفیع را پرستیدید دیگر یک وقت است یک کسی میگوید من هر چه میخواهم میکنم دلم بخواهد میکنم او بتپرست هم نیست او هوا پرست است و قرآن با او کاری ندارد او حرفی برای گفتن ندارد مثل خیلیها که آزادی به معنای رهایی میطلبند خب این هیچ. این که قرآن با او کاری ندارد میگوید اول که بالاخره مبدایی داری معادی داری حسابی داری کتابی داری یا نه این اومانیسم، اومانیست است، نه مشرک اگر زن گرا است که فمنیست است نه مشرک، او حرفی برای گفتن ندارد تا قرآن طرح بکند او در وادی ﴿ما هی إلاّ حیاتنا الدنیا﴾ است ﴿ما یهلکنا إلاّ الدهر﴾ است و او گیاهی زندگی میکند یعنی خود را از درخت جدا نمیبیند میگوید این درخت باید بالنده بشود ترقی بکند سرسبز بشود خرم بشود خوب تغذیه بکند خوب فربه بشود خوب نسیم داشته باشد تولید داشته باشد و بعد هیزم بشود و من هم همان هستم اینکه دنبال لیبرالی محض میگردد یک زندگی گیاهی دارد این هنوز به حیات حیوانی نرسیده چه به مرز انسانی؟ این میشود ﴿أفرأیت من اتّخذ إلٰهه هواه﴾ میگوید من هر چه دلم بخواهد میکنم اما مشرک که حرفی برای گفتن دارد خدا را قبول دارد یک به عنوان واجب الوجود، خدا را قبول دارد به عنوان خالق السمٰوات والأرض دو, خدا را قبول دارد به عنوان مدیر کل و مدیر عامل به عنوان رب الأرباب و رب العالمین سه, در این محدوده ارباب جزئی مشرک است، ارباب متفرقون والاّ ﴿و لئن سئلتهم من خلق السّمٰوات والأرض لیقولنّ الله﴾ ﴿لئن سئلتهم من خلق السَّمٰوات والأرض لیقولنّ الله﴾.
سؤال: جواب: بسیار خوب فرق میکند دیگر، اگر چنانچه حجابش هوای نفس باشد او را باید در وادی هوای نفس جواب داد نه در وادی شرک، الآن این آیهٴ 27 و 28 سورهٴ مبارکهٴ یونس دربارهٴ مشرکان است فرمود این مشرک حرفش این است که من معبودها را برای اینکه خدا را قبول دارد و میداند کارگردان و مدیر عامل کل او است اما اینها را قبول دارد برای اینکه اینها مقرب الی الله هستند شفیع الی الله هستند دین میگوید بالاخره تقریب یک صفتی است یک پست کلیدی است باید خدا بدهد شما اینها را به عنوان شفیع قرار دادید آخر چه کسی ﴿ٰالله أذن لکم أم علی الله تفترون﴾ آخر چه کسی به شما گفته اینها شفیع هستند؟ ﴿من ذا الذی یشفع عنده إلاّ بإذنه﴾ آن هم شفاعت یک دین مرتضٰی میطلبد ﴿إلاّ من ارتضی﴾ میخواهد شما یک دینی داشته باشید تا انبیا و اولیا از شما شفاعت بکنند غرض آن است که آن کسی که ﴿أفرأیت من اتّخذ إلهه هواه﴾ این یک لیبرال محض است این یا سر از اومانیستی درمیآورد یا سر از فمنیستی درمیآورد یا سر از بحثهای دیگر. این میگوید من باید رها باشم این یک گیاه خوبی است و بیش از این نیست از او سؤال بکنی بعد از مرگ چه میشوی میگوید هیزم چون قیامت برای او روشن نیست لذا تمام تلاش و کوشش او این است که تن آرایی کند و ببالد همین. ﴿أحسن أثاثاً و رئیاً﴾ است. اما مشرکان یک حسابی دارند یک کتابی دارند مبنایی دارند جا برای احتجاج هست ذات اقدس اله فرمود خب شما تا اینجا که آمدید از این به بعد اگر یک کسی بخواهد مقرّب باشد شفیع عندالله باشد یک حساب و کتابی هست بالاخره یک کسی باید این سمت را به اینها بدهد دیگر اگر خدا اذن نداد میشود بدعت و فریه، ﴿ٰاللهُ أذن لکم أم علی الله تفترون﴾ در آن تحلیلها اینچنین است در آن تحریمها این چنین است در این عبادتها هم اینچنین است خب اگر شما خیال میکردید که عیسی سلام الله علیه مقرب است یا فرشتگان مقرب هستند خب اگر حقیقت عیسی مشخص شد و اگر حقیقت فرشتهها علیهم الصلاة و علیهم السلام مشخص شد دیگر معلوم شد اینها ﴿بل عباد مکرمون﴾ ﴿لایسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون﴾ هستند، دیگر ﴿هولاء شفعاؤنا عندالله﴾ نیست چون ﴿من ذا الذی یشفع عنده إلاّ بإذنه﴾ مقرب نیستند برای اینکه چه کسی قدرت تقریب دارد ﴿إلاّ بإذنه﴾ باطن اینها که ظاهر شد حقیقت اینها ظاهر شد همیشه اینها اینطور بودند منتهی برای شما مکشوف نبود الآن برای شما مکشوف شده است ﴿فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید﴾ شما دنبال مقرب میگردید کجاست؟ او را پیدا کن اینکه انسان تشنهای که حرف راهنما را گوش نمیدهد به دنبال سراب میرود تمام توانش را صرف میکند بعد میبیند خبری نیست ﴿جاءه لم یجده شیئاً﴾ این قضیهٴ سالبه است نه وجده لا شیء نه موجبهٴ محصّله است نه موجبهٴ معدوله، ﴿لم یجده شیئاً﴾ نه وجده لاشیء، که ببیند چیزی نیست درونش خالی است نه اصلاً چیزی نیست هر چه میرود آبنما است تا اینکه پایش از رفتن میافتد، نفسش میافتد میبیند خبری نیست این هم همان است سراب جز کذب محض چیز دیگری نیست این به دنبال خیال خودش حرکت میکند فرمود وقتی اینچنین است حالا آن افق آن کرانهٴ سبز را اگر کسی بخواهد شلاق بزند که تو چرا این را دعوت کردی این میگوید من کاری نکردم من که نامهٴ فدایت شوم ننوشتم که من سر جای خودم بودم من یک کرانه سبزی بودم الآن هم هستم من که آب نبودم که اینجا که استخر نیست که من که نگفتم آب هستم که او خیال میکرد اینجا آب است دویده آمده اینجا، فرمود ﴿ما کنتم إیّانا تعبدون﴾ این خیال خودش را عبادت میکرد ما را عبادت نمیکرد ما هم خبر نداشتیم که این دارد ما را عبادت میکند. بنابراین غیر از آن دو وجهی که مرحوم امین الإسلام در مجمع گفتند این تحلیل میتواند تحلیل نهایی و عمیق باشد این را میگویند غرس شجرهٴ تفسیری این را درختکاری میگویند آنکه در کتابها جمع میگردد اقوال مفسرین را جمع میکند این میوه میچیند و عرضه میکند حالا تا چه اندازه موفق بشود حرف دیگر است ولی باغبانی چیز دیگر است غرس شجرهٴ تفسیر چیز دیگری است خب فرمود ﴿و یوم نحشرهم جمیعاً ثم نقول للذین أشرکوا مکانکم أنتم و شرکاؤکم﴾ شما و شرکا آنهایی که شما خیال کردید شرکای الهی هستند سر جایتان باشید تا بین شما چون یوم الفصل است دیگر، بین شما داوری کنیم بعد ﴿فزیّلنا بینهم﴾ اینها که جدا بودند از هم، از نظر مکانت هم تزییل کردیم آن توهمها را زایل کردیم اینها خیال میکردند که کاری از اینها ساخته است معلوم شد که کاری ساخته نیست همهاش برطرف شد خود آن واقع درآمد یعنی انسانی که دویده با پایان افق رسیده این ﴿زیّلنا بینهم﴾ است یعنی این آقای تشنه که خیال کرده اینجا آب است وقتی با پایان افق رسیده این تزییل است یعنی زال ما بینهم و بین ما یتخیل این خیال میکرد که اینجا آب است و حال اینکه خبری نیست آنگاه ﴿و قال شرکاؤهم ما کنتم إیانا تعبدون﴾ خدایا ما نه تنها دعوت نکردیم اینها را اینها اصلاً ما را عبادت نمیکردند اینها به دنبال چیز دیگری بودند که در ما نیست نشانهٴ آن این است که تو خودت بهتر میدانی تو شاهدی اینها مگر مقرب را عبادت نمیکردند ما که نه این سمت را داریم نه ادعا کردیم اینها مگر شفیع را عبادت نمیکردند ما خودمان نه شفیع هستیم نه ادعا کردیم تو که بهتر میدانی ﴿فکفیٰ بالله شهیداً بیننا و بینکم﴾ بعد فرمود ﴿إن کنّا﴾ یعنی إنّ به تحقیق که ما از این صحنه غافل بودیم الآن ما را اینجا احضار کردی برای چه؟ جواب میدهد به اینکه احضار کردیم که آنها جوابشان را بفهمند ﴿فکفی بالله شهیداً بیننا و بینکم إنْ کنّا عن عبادتکم لغافلین﴾ آنگاه فرمود ﴿هنالک تبلوا کلّ نفس ما أسلفت﴾.
سؤال: جواب: بله همه حشر دارند که ﴿والأرض جمیعاً قبضته یوم القیامة والسموات﴾ حشر اکبر که گفتیم به همین مناسبت است دیگر حشر اکبر یعنی حشر اکبر، حشر اکبر یعنی سموات و ارضین و ما فیهنّ و ما بینهنّ و ما تحتهنّ همه و همه یحشرون إلی الله. حشر انسان، خب حشر جزئی است که جامعه انسانی حشر میشود وگرنه ﴿والارض قبضته یوم القیامة والسّمٰوات مطویات بیمینه﴾ خب اگر زمین محشور نشود چطور شهادت بدهد چطور شکایت بکند همهٴ ذرات زمین شهادت میدهند و حاضر میشوند و همه ذرات زمان شهادت میدهند و در صحنههاحاضر میشوند و شهادت میدهند یا شکایت میکنند.
سؤال: جواب: آنها هم در بحثهای قبل از تعطیلی اشاره شد دیگر، آنها هم همین است که ایشان سیدنا الاُستاد میفرمودند آدم وقتی به این آیه میرسد مثل اینکه به قلّه رفیعی رسید که از یک طرفی جزو اعلی القلل است از یک طرفی هم ته آن اقیانوس بیکران است انسان پایش سُر میخورد نمیداند کجا میافتد اینها که مشکل دارند این ﴿کانت﴾ را ﴿فکانت سراباً﴾ را به صارت معنی کردند فصارت سراباً خب اگر یک طلبهای از اول ادبیاتش را با مغنی ابن هشام سرمایه بگیرد که کجا کان به معنی صار است کجا واو به معنی اَوْ است کجا اَوْ به معنی واو است این دیگر مفسر خوبی نخواهد شد اول باید متون قرآنی، ادبیات قرآنی مشخص بشود یک, بعد یک مغنی برآوردهٴ از این ساخته بشود دو, که وقتی طلبه میخواند شاهدش را از آیه و نهج البلاغه بگیرد سه, نه اینکه ادبیات جاهلی او را تامین بکند بعد انتظار داشته باشد که قرآن بفهمد خب حالا با سبعهٴ معلّقه که کسی قرآن نمیفهمد که، این حرف جدیدی برای گفتن دارد این یک فرهنگ جدیدی است زبانش تازه است فرمود ما یک حرفهای جدید آوردیم که نبود اصلاً ﴿و یعلّمکم ما لم تکونوا تعلمون﴾ این از حرفهای بسیار لطیف امام رازی است که در این بحثهای تفصیلی شاید دهها بار ما این را نقل کردیم این از آن پر نغزترین و شیواترین حرفهای فخر رازی است امام رازی در ذیل آیهٴ ﴿لاتلقوا بأیدیکم إلی التهلکة﴾ این حرف را دارد که ایشان میگوید خیلیها به زحمت افتادند که تهلکه بر وزن تفعله مصدر ثلاثی مجرد نیست، مصدر ثلاثی مجرد بالاخره مشخص است یا فَعل است یا فِعل است و امثال ذلک تفعُله مصدر ثلاثی مجرد نیامده است تا شما بگویید هلک، یهلک، تهلکةً بعد ایشان میگوید قلت شما این حرف را بعد از ثابت شدن معجزه بودن قرآن دارید میگویید یا قبل از ثابت شدن بله اگر برای کسی ثابت نشده که قرآن معجزه است بله اما بعد از اینکه ثابت شده قرآن معجزه است شما هنوز انتظار دارید که قرآن برابر ادبیات سبعهٴ معلّقه حرف بزند مگر شما در جاهلیت نحو و صرف مدون داشتید مگر قانون ادبی داشتید معانی و بیان به برکت اسلام درآمده، این شانزده علم شریف ادبی بعد از اسلام ظهور کرده اینها را قرآن به دیگران آموخته این معانی و بیان و بدیع را قرآن آموخته این نحو و صرف را قرآن آموخته آن ادبیات را قرآن آموخته شما یک کتاب اساسی مانی پیستی دارید حالا میخواهید تطبیق بکنید این چه حرفی است که میزنید این از آن لطیفترین حرفها است آنوقت اگر کسی ادبیاتش را از نهج البلاغه و قرآن بگیرد نه از اشعار جاهلی وقتی که بالا آمده دستش پر است ما وقتی از همان جا بگیرد آنها گفتند کان گاهی به معنای صار است به دلیل ﴿فکانت سراباً﴾ أیْ فصارت سراباً خب چرا؟ چه کسی گفته کانت به معنی صارت است؟ یعنی آن روز یصیر سراباً یا امروز اگر درست بنگریم سراب است برای اینکه فیض ذات اقدس اله همه جا را گرفته جا برای کوه نگذاشت این سه منطقه را هم باید کاملاً از هم جدا کرد مقام ذات اقدس اله منطقهٴ ممنوعه است یک, صفات ذاتی ذات اقدس اله که عین ذات او است منطقهٴ ممنوعه است دو, اوصاف فعلی خدا که مقام امکان است، فعل خدا است، ممکن الوجود است این است که «داخل فى الأشیاء لا بالممازجة» این فیضی که داخل فى الأشیاء است لا بالممازجه، خدای سبحان بما هو الظاهر تجلّی کرد طبق بیان نورانی حضرت امیر که «الحمد لله المتجلّى لخلقه بخلقه» این فیض که مقام سوم است و فصل سوم است «داخلٌ فى الأشیاء لا بالممازجة» در مقام قیامت این دیگر فیض برمیگردد یصیر إلیه ﴿إنّا لله و إنّا إلیه راجعون﴾ کل این فیض برمیگردد خب اگر کل فیض برگشت چه چیز برای کوه میماند این کجای کوه بود که حالا بقیه را خود کوه گرفته این اشیا جمع محلی به الف و لام است آن فیض «داخلٌ فى الأشیاء لا بالممازجة» آن وقت چیزی برای کوه نمیماند چیزی برای انسان نمیماند چیزی برای حجر و مدر نمیماند اینکه قرآن کریم فرمود ﴿کل شیءٍ هالک إلاّ وجهه﴾ ﴿کل من علیها فانٍ و یبقی وجه ربّک﴾ هرگز قرآن کریم الله را استثنا نکرده آن برتر از آن است که به وهم کسی بیاید که معاذالله الله احتیاجی به استثنا دارد هر جا هست وجه الله است فرمود همه از بین رفتنی است فقط وجه الله میماند ﴿کل شیءٍ هالک إلاّ وجهه﴾ ﴿کل من علیها فانٍ و یبقی وجه رَبّک﴾ ﴿کل شیءٍ هالک﴾ خب این ﴿هالک﴾ که صفت مشبهه هست حالا بر فرض اسم فاعل بالاخره مشتق است استعمالش در ما انقضیٰ مورد اختلاف است که حقیقت است یا مجاز وگرنه در ما یأتی که عند الکل مجاز است دیگر خب، ﴿کل شیءٍ هالک﴾ یعنی سیهلک؟ یا کل شیءٍ هالکٌ الیوم؟ آن وقت چیزی برای غیر وجه خدا نمیماند لذا اگر کسی لغیر وجه الله کار کرد ﴿هباءً منثوراً﴾ است ﴿و قدمنا إلی ما عملوا من عمل فجعلناه هباءً منثوراً﴾ پف، رفته، چیزی گیر کسی نمیآید برای مقام و جاه و بازی و دکانداری و اینها بخواهد کار بکند این چیزی در آن نمیماند ﴿و قدمنا إلی ما عملوا من عمل فجعلناه هباءً منثورا﴾ اگر لوجه الله بود که ﴿صلاتی و نسکی و محیای و مماتی﴾ لوجه الله است که نعبده لوجه الله است قربةً إلی الله است این میماند غیر از او چیزی ماندنی نیست این ﴿فکانت﴾ معنای خاص خودش را دارد نه معنای صارت، ﴿فکانت سراباً﴾ ما بعدها میفهمیم به اینکه در جای دیگر میدیدیم و خیال میکردیم کوه است شما فصل اول که منطقهٴ ممنوعه است هرگز نروید یک, فصل دوم که صفات ذات است و عین ذات است آنجا منطقهٴ ممنوعه است پا نگذارید دو, فصل سوم که فعل خدا است فیض خدا است ممکن الوجود است وجه الله نام دارد اینجا جستجو کنید ببینید برای غیر وجه الله چیزی میماند یا نمیماند هر چه هست آیهٴ الهی است آنهایی که آیهٴ الهی نیست جز سراب چیز دیگری نیست نه اینکه بعدها سراب میشود چون هر چه هست، هست دیگر بعدها معلوم میشود که سراب بود.
سؤال: جواب: دیگر جبال بما أنه جبال نیست وجه الله است آیت الله است ﴿أینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ است ﴿لله المشرق والمغرب﴾ است [به دریا بنگرم دریا ته وینم] است و مانند آن، دیگر کوه نیست، دیگر ارض نیست آنجایی که ﴿والأرض قبضته یوم القیامة والسَّمٰوات مطویات بیمینه﴾ است، شده ﴿کل من علیها فانٍ﴾ فقط یک وجه الله مانده اگر چنانچه شما یک بلوز خوبی یک ژاکت خوبی یک بافندهای ببافد با آن نخ گل و بوته درست کند آستین درست کند یقه درست کند تنه درست کند همهٴ این اجزاء و شرایط که شما میبینید، میبینید یک جا یقه است، یکجا آستین است، یک جا گل است، یک جا بوته است، یک جا سینه است، یک جا پشت است، یکجا رو است ولی همهاش نخ است غیر از نخ چیز دیگری نیست تو اینطور میبینی به این شرط که این مقام سوم را رها نکنی هیچ کس طمع نکند به فصل اول و دوم راه پیدا کند آنهایی که اهل این رشته هستند گفتند و أما الذات الإلهیة فقد حارت الأنبیاء و الأولیاء فیها. سیدنا الاُستاد امام رضوان الله تعالی علیه در آن تعلیقاتشان بر مصباح الفصوص فرمود مقام ذات را انبیا هم عبادت نمیکنند چون نمیشناسند او را آن مشهود کسی نیست معقول کسی نیست تا معبود کسی باشد اینها هم اسمای حسنای او را عبادت میکنند مگر مقام ذات شناختنی است هر چه هست «ما عرفناک حق معرفتک» است اینها در اسمای الهی دارند سیر میکنند. بنابراین حالا اگر شما این نخ را باز کنید چه چیز برای یقه و تنه و ساقه و گل و بوته و پشت و رو میماند؟ حالا این نخ را باز کردید چیزی نمیماند آن وجه الله است که به صورت جبال درآمده، آن وجه الله است که به صورت بحار و براری و امثال ذلک درآمده، اگر وجه الله جمع بشود کجاست وجه الله کجاست یقه کجاست آستین کجاست سینه کجاست پشت و رو کجاست بد بودن و خوب بودن یک وقت است یک گل بد قیافهای میبافد یک وقتی یک گل خوش قیافهای میبافد اگر چنانچه یک بلوز تنگ و ترش و بدی بافتهاند یا بلوز خوبی بافتهاند وقتی نخ شد نخ شد این بد و خوبها در این محدوده است این پشت و رو در این محدوده است آنجا که رفت برمیگردد منتهی باید حرف بزرگان را متوجه شد اگر گفتند هر لحظه به شکلی بت عیار یعنی این، نه معاذالله مقام ذات مقام ذات را گفتند اصلاً دسترسی به او نیست [عنقا شکار کس نشود دام بازچین] فرمود بیخود خودت را هدر نده هیچ کس انبیا و اولیا آنجا راه پیدا نکردند تا تو خیال بکنی با چهار تا تزکیه بخواهی به مقام ذات یا صفات ذات برسی عنقا شکار کس نشود مائیم و اسمای الهی و فیض الهی و جوشن کبیر ضار و نافع و خالق که صفت فعل است گاهی خلقت است گاهی خلقت نیست مگر میشود یک چیزی صفت خدا باشد صفت ذات باشد گاهی باشد گاهی نباشد؟ میشود گفت قدرت گاهی هست و گاهی نیست؟ حیات گاهی هست و گاهی نیست؟ علم گاهی هست و گاهی نیست معاذالله؟ آنها صفت ذات است عین ذات است این «داخل فى الأشیاء لا بالممازجة» فعل او است، فیض او است هر لحظه به شکلی بت عیار درمیآید با این محدوده که انسان کار داشته باشد اگر این نخها برچیده شد دیگر چیزی برای غیاب و اوصاف و اینها نمیماند.
والحمدلله رب العالمین
برای محسنان جزای روشنی است و برای مسیئان هم جزای تاریک و تلخی است
فرمود آن روز حشر اکبر است که همه را جمع میکنیم ﴿و یوم نحشرهم جمیعاً﴾
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أشْرَکُوا مَکانَکُمْ أنْتُمْ وَ شُرَکاؤُکُمْ فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ
فَکَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبادَتِکُمْ لَغافِلِینَ
هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ
آنچه قبل از تعطیلات ماه محرم مطرح شده بود این بود که برای محسنان جزای روشنی است برای مسیئان هم جزای تاریک و تلخی است یعنی آیهٴ 26 و 27 همین سورهٴ مبارکهٴ یونس که مطرح است درباره اصل جزای این دو گروه است آیهٴ 28 و 29 که امروز قرائت شد مربوط به زمان جزا است اینکه فرمود ﴿للذین أحسنوا الحسنیٰ و زیادة﴾ و اینکه فرمود ﴿والذین کسبوا السیئات جزاء سیئة بمثلها و ترهقهم ذلة﴾ این کجا است چه روزی است فرمود آن روز حشر اکبر است که همه را جمع میکنیم ﴿و یوم نحشرهم جمیعاً﴾ روزی که ﴿إنّ الأولین والاٰخرین لمجموعون إلی میقات یوم معلوم﴾ پس اصل جزا را قبلاً بیان فرمود ظرف جزا را الآن بیان میکند این در حشر اکبر است که ﴿إنّ الأولین والاٰخرین لمجموعون إلی میقات یوم معلوم﴾. مطلب دوم آن است که چون محور اصلی مباحث قبلی را توحید و شرک تشکیل میداد جزای موحدان و کیفر مشرکان باید بازگو بشود میفرماید در آن حشر اکبر ما به مشرکان و شرکای آنها یعنی به عابد و معبود به وثن و وثنی هر دو میگوئیم سر جای خودتان باشید تکان نخورید ﴿ثم نقول للذین أشرکوا مکانکم أنتم و شرکاؤکم﴾ شما و معبودهایتان که شرکای شما بودند شما آنها را شریک الباری تلقّی کردید سر جایتان باشید تکان نخورید چون همهٴ اینها را ذات اقدس اله از اجداثشان و از قبورشان و از جای دیگر جمع کرده این جمع کردن که هیچ کس تکان نخورد نظیر این ایست بازرسی است که برای بررسی است در سورهٴ مبارکهٴ صافات و مانند آن آمده است که ﴿و قفوهم﴾ قف یعنی نگهشان دار هم متعدی است گاهی لازم هم استعمال میشود قف یعنی بازداشت کن ﴿قفوهم﴾ یعنی اینها را بازداشت کنید ذات اقدس اله به فرشتگان مامور آن صحنه امر میکند که اینها را متوقف کنید ﴿قفوهم﴾ چرا اینها را بازداشت کنید ﴿إنّهم مسئولون﴾ این سؤال همان سؤال توبیخی است که میگویند فلان کس را زیر سؤال بردند نه سؤال علمی که ﴿فاسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون﴾ آن سؤال علمی رحمت و برکت است سؤال استفهامی هم چیز خوبی است اما سؤالی که میگویند در قانون اساسی هست میشود از فلان وزیر سؤال کرد یعنی زیر سؤال برد تو چرا این کار را کردی ﴿و قفوهم إنّهم مسئولون﴾ اینکه در سورهٴ مبارکهٴ انبیاء دارد ﴿لایسئل عمّا یفعل و هم یسئلون﴾ همین است وگرنه ذات اقدس اله مسئول همهٴ ما است در همهٴ حوائج ﴿واسئلوا الله من فضله﴾ ما تمام نیازهایمان را از ذات اقدس اله سؤال میکنیم اما هرگز خدا زیر سؤال نمیرود که چرا این کار را کردی برای اینکه تمام حکمتها از او است کسی که به حکمت و به راز قدر و به سرّ قضا آگاهی ندارد چگونه میتواند اعتراض بکند به خدا لذا ﴿لایسئل عمّا یفعل و هم یسئلون﴾. پس مطلب دوم این است که اینها که سرجایشان بازداشت شدند برای آن است که سؤال بشود سؤال هم از مشرکان میشود هم از آن اصنام و اوثان و معبودان آنها، اینگونه صحنه در قیامت مال هر تابع و متبوع است اعم از عابد و معبود و مطیع و مطاع، خواه به صورت عابد و معبود باشد که اینجا مطرح است خواه به صورت مطیع و مطاع و تابع و متبوع باشد که در آیات دیگر مطرح است در آیات دیگر میفرماید به اینکه ما اینها که رهبران احزاب هستند، رهبران سیاسی هستند، رهبران اجتماعی هستند، جزو مستکبرانند یک عدهای هم به دنبال آنها راه میافتند آنها را هم در صحنهٴ قیامت از یکدیگر جدا میکنیم ضمن اینکه همهٴ اینها را احضار میکنیم، بازداشت میکنیم، این پیروها و تابعان میبینند ﴿إذ تبرّأ الذین اتبعوا من الذین اتّبعوا ورأوا العذاب و تقطّعت بهم الأسباب﴾ آن متبوعها، آن رهبران گرفتار کار خودشان هستند در دنیا به اینها وعده میدادند که ما مشکل شما را حل میکنیم اگر خطری باشد ما حل میکنیم آن روز ﴿لکل امرئٍ منهم یومئذٍ شأنٌ یغنیه﴾ هر کسی گرفتار کارخودش است و بین اینها هم جدایی افتاده، آن متبوعها از تابعین تبرّی کردند تابعین هم میگویند ای کاش ما به دنیا برمیگشتیم و همین صحنه تکرار میشد ما از آنها تبری میکردیم ﴿لو اَنّ لنا کرة فنتبرأ منهم کما تبرّؤا منّا﴾ همانطوری که امروز اینها از ما تبرّی میکردند ای کاش ما برگردیم به دنیا و همین صحنه تکرار بشود ما از اینها تبرّی بکنیم، فاصله بگیریم این یک صحنه است بخش دیگر صحنهای است که مستضعف و مستکبر دارند مستضعفین دو قسمند یک عده نظیر مظلومان و محرومانی که ابرقدرت بر آنها میتازد نظیر آنچه در که فلسطین است یا افغانستان یا عراق است اینها هیچ، یک عدّه کسانی هستند که با سوء اختیارشان رهبران الهی را رها کردند به دنبال مستکبران رفتند آن مستضعفی که عمداً سلطه پذیر است مستکبر را تقویت میکند در قیامت زیر سؤال است خدای سبحان آن گروه از مستضعف معصیت کار را با مستکبر در کنار هم روبروی هم قرار میدهد این مستضعفان میگویند خدایا عذاب مستکبران را زیاد کن دو برابر کن ﴿ربّنا ٰاتهم ضعفین من العذاب﴾ برای اینکه ﴿فأضلّونا﴾ اینها ما را گمراه کردند جواب میآید که ﴿لکل ضعف ولکن لاتعلمون﴾ مستکبران میگویند به اینکه ما چه تقصیری داشتیم ما گفتیم بیایید شما میخواستید نیایید ما دعوتتان کردیم آمدید دیگران هم دعوتتان کردند خب میخواستید آنجا بروید ﴿ما کان لکم علینا من فضلٍ﴾ خب چطور ما عذابمان دو برابر بشود شما عذابتان یک برابر ﴿ما کان لکم علینا من فضل﴾ این دعوای مستکبر و مستضعف را که قرآن کریم نقل میکند خدا در قیامت پاسخ به هر دو گروه میدهد میفرماید ﴿لکلٍ ضعفٌ﴾ هم عذاب مستکبران دو برابر است هم عذاب مستضعفان دو برابر است فرمود شما تحلیل نمیکنید ﴿ولکن لاتعلمون﴾ ﴿لکل ضعف ولکن لاتعلمون﴾ این ﴿لاتعلمون﴾ از باب جهل به موضوع نیست یک, از باب جهل قصوری به حکم نیست دو, از باب جهل تقصیری به حکم است این سه, شما باید تحلیل میکردید، میفهمیدید، میتوانستید بفهمید، نرفتید نفهمیدید فرمود عذاب مستکبر دو برابر است برای اینکه اینها هم خودشان معصیت کردند هم عدهای را به عصیان وادار کردند چون دو تا گناه کردند دو تا عذاب باید ببینند عذاب مستضعف هم دو برابر است برای اینکه اینها به دنبال مستکبران راه افتادند معصیت کردند خب عذاب معصیت را باید ببینند یک, به سوء اختیارشان با داشتن علی و اولاد علی و رهبران الهی اینها را رها کردند به دنبال دیگری رفتند عمداً این هم تقویت مستکبر کردند این هم گناه دوم، کیفر دوم میطلبد پس آن مستضعفی که سلطه را با میل خود میپذیرد مثل مستکبر عذابش دو برابر است در جهنم، آن مستضعفی که هیچ دسترسی ندارد مثل فلسطین خب این چه دسترسی دارد؟ یا آن محرومان افغان اینها چه دسترسی دارند بنابراین اگر مستضعف اینچنین باشد که بر او، اصلاً عذاب ندارد او، اما اگر مستضعفی با امکان رجوع به اهل بیت علیهم السلام عالماً عامداً اینها را ﴿فنبذوه وراء ظهورهم﴾ به دنبال دیگری رفتند مثل مستکبر عذابش دو برابر است منتهی خدا میفرماید شما تحلیل نمیکنید ﴿لکل ضعف ولکن لاتعلمون﴾ این هم مال این بخش.حالا میرسد به صف عابد و معبود، مشرک و شرکا، پس در قیامت بعد از اینکه صفآرایی شد ﴿إنّ الأولین والاٰخرین لمجموعون إلی میقات یوم معلوم﴾ یک بخشی بین جدال و گفتگویی بین تابع و متبوع است یک, یک بخشی بین مستکبر و مستضعف است دو, یک بخشی بین عابد و معبود است سه, که این بخش از سورهٴ مبارکهٴ یونس عهدهدار آن است خدا فرمود ما به عابدان میگوییم سر جایتان بایستید به معبودها هم میگوییم که سر جایتان بایستید بعد میگوییم از هم جدا بشوید ﴿فزیّلنا بینهم﴾ ما زائل میکنیم تفرقه ایجاد میکنیم مکانشان را فرق میگذاریم یکی این طرف یکی طرف دیگر این چطوری جدا میکنیم؟ یعنی فقط جاهایشان را یا نه آن مکانت، مکان که هر کسی در جای خودش ایستاده است ﴿مکانکم أنتم و شرکائهم﴾ هر کسی سر جای خودش ایستاده دیگر اما این مکانتها را ما ازاله میکنیم تزییل میکنیم یعنی زائل میکنیم ﴿فزیّلنا بینهم﴾ وقتی تزییل کردیم آنگاه حرفها روشن میشود میبینید به اینکه منطق آن معبودها این است که اینها که ما را عبادت نکردند که برای اینکه ما اصلاً خبر نداشتیم ﴿ما کنتم إیّانا تعبدون إن کنا عن عبادتکم لغافلین﴾ این إنْ مخفّف از مثقّله است یعنی إنّ به تحقیق که ما خبر نداشتیم که اینها دارند ما را عبادت میکنند از اینجا معلوم میشود که یک سلسله عابد و معبودهایی نظیر فرعون و آنها هستند که بحث خاص خودشان را دارند میافتد در وادی استضعاف و استکبار، چون فرعون بود که میگفت ﴿أنا ربّکم الأعلی﴾ یک, فرعون بود که میگفت ﴿ما علمت لکم من إلهٍ غیری﴾ دو, فرعون بود که افکار خود را دین مردم مصر میدانست میگفت ﴿إنّی أخاف أن یبدل دینکم أو أن یظهر فی الأرض الفساد﴾ سه, فرعون بود که میگفت این موسی و هارون ﴿و کانوا لنا عابدین﴾ چهار, این چهار طائفه آیه و امثال آن نشان میدهد که فرعون آنها را دعوت کرد به فرعون پرستی معنای فرعون پرستی هم این نیست که معتقد بشوند به اینکه فرعون خالق سمٰوات و الأرض است، واجب الوجود است، رب العالمین است، اینها نیست چون آن فرعون هم بیش از این ادعا نمیکرد که سعادت شما در گوش دادن به حرف من است بخواهید سعادتمند بشوید باید حرف مرا گوش کنید اینها هم باور کردند وگرنه خود فرعون که گاو پرست و بت پرست بود برای اینکه درباریان فرعون به فرعون گفتند اگر موسی را رها کنی ﴿یذرک و ٰالهتک﴾ این بساط تو و خداهای تو را برمیچیند پس از نظر اعتقادی خود او هم بت پرست بود اما از نظر مسائل سیاسی و جامعه متمدن ساختن به زعم آنها این بود که میگفت سعادت شما به این است که حرف مرا گوش بدهید اندیشه من برای شما سعادت بخش است اینها هم باور کردند این میشود عبادت خب اگر کسی بگوید من برنامههای زندگی خودم را برابر فکر زید اداره میکنم میشود عبادت زید دیگر ما برنامههای زندگیمان را چه کار میکنیم؟ بر اساس وحی الهی تنظیم میکنیم این میشود عبادت الله اما اگر یک کسی برنامههای زندگی خودش را چه حلال است چه حرام است چه بد است چه خوب است چه باید چه نباید این را بر اساس اندیشهٴ یک صاحبنظری تنظیم بکند خب عبادت اوست دیگر. عبادت که غیر از این نیست خب اینکه میگفت ﴿إنی أخاف أن یبدل دینکم﴾ همین دینی که آورندهٴ او ﴿أنا ربّکم الأعلی﴾ است ﴿ما علمت لکم من إلهٍ غیری﴾ است ﴿کانوا لنا عابدین﴾ است به وجود مبارک موسی سلام الله علیه هم گفتند که ﴿وتلک نعمة تمنّها علیّ أن عبّدت بنی إسرائیل﴾ خب اینها را به بند کشیدی، بنده خودت کردی، بر من منّت میگذاری اینگونه از عابدها و معبودها در بخش مستضعف و مستکبر هستند که بحثشان تا حدودی در جای خودش روشن شد اما اینجا یا قدیسین بشر هستند نظیر عیسی سلام الله علیه، عزیر سلام الله علیه و امثال ذلک یا فرشتگان هستند یا نه بتهای دیگر هستند این بتها را این معبودها را یک جا صف میبندند این عابدها را یک جا صف میبندند در روز محاکمه و داوری وقتی تزییل شده تفرقه شده این همان است که ﴿تقطعت بهم الأسباب﴾ این معبودها میگویند اینها که ما را عبادت نمیکردند ما اصلاً خبر نداشتیم شما تفاسیر دیگر را هم ببینید تفسیر سیدنا الاستاد المیزان را هم ببینید در بحثهای پارسال یا پریسال هم یک وقتی به عرضتان رسید که این مفسران فقهای ما هم همینطورند حکمای ما هم همینطورند بالاخره علما دو قسم هستند بعضیها میروند میوههای باغ را میچینند حالا یا مستقیم یا غیر مستقیم این کارها را عرضه میکنند برخی درخت میکارند باغبان هستند خیلی از مفسران، خیلی از فقها، حرفهای مشهور را میزنند، عالمند، مجتهد مطلق هستند خوب حرف میزنند حرف خوب میزنند اما هیچ کدام باغبان نیستند که شجرهٴ طوبیٰ غرس کنند، مطالب فراوانی در کتابها هست این جمع بندی میکند فهرست بندی میکند زحمت میکشد یکی از آن خوبها را انتخاب میکند و عرضه میکند به مردم، این میوهچین است نه باغبان این حرفی برای گفتن ندارد حرف دیگران را میآورد یک وقتی یک کسی آن کوثر الهی دستش است شجرهٴ طوبیٰ غرس میکند درخت میرویاند تا خودش میوه داشته باشد در بحثهای تفسیری این است البته این جور خیلی کم است یعنی مثلاً در هر 50 آیه 60 آیه 70 آیه 80 آیه یک چنین درختی غرس میشود چون حرف نو آوردن کار آسانی نیست اما در المیزان هست شما تفسیرهای دیگر را هم در این زمینه ببینید که این معبودها که میگویند آنها ما را عبادت نمیکردند ما اصلاً خبر نداشتیم برای چه میگویند آن روز، روز حق است دروغ هم نمیگویند دیگران میگویند به اینکه ما که اینها را دعوت نکردیم اینها به میل خودشان آمدند یک, یا نه، اینها ما را عبادت نکردند اینها شیطان را عبادت کردند چون شیطان آنها را فریب داد و گفته به اینکه این معبودها را عبادت کنید اینها هم گفتند که ﴿ما نعبدهم إلاّ لیقرّبونا إلی الله زلفیٰ﴾ اینها مقرب هستند اینها شفیع هستند ﴿هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ شیطان اینها را فریب داد اینها هم ما را عبادت کردند این دو بحثی است که مثلاً در مجمع البیان و امثال مجمع البیان هست در المنار و اینها را هم نگاه بکنید چون در متاخرین المنار هم گاهی حرفی برای گفتن دارد اما بیان سیدناالاستاد چیست میفرماید به اینکه قیامت که ﴿نورالسمٰوات والأرض﴾ ظاهر شد حق روشن میشود تمام پردهها کنار میرود حق روشن میشود وقتی حق روشن شد اینکه خدا فرمود ﴿فزیّلنا بینهم﴾ ما بین عابد و معبود جدا کردیم آنجا هم دارد ﴿تقطعت بهم الأسباب﴾ حقیقت هر کسی روشن میشود و حقیقت هر چیزی روشن میشود. این بت پرستها این وثنی و صنمی چه چیز را میپرستیدند؟ مقرِّب و شفیع را میپرستیدند که میگفتند ﴿مانعبدهم إلاّ لیقرّبونا إلی الله زلفیٰ﴾ یا ﴿هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ تعلیق حکم بر وصف هم مشعر به علیت است اگر کسی دیگری را احترام کند به خیال اینکه او عالم است و عالم نبود در حقیقت او را احترام نکرد عالم بما أنّه عالم را احترام کرد بعد وقتی کشف خلاف بشود معلوم بشود او عالم نیست پس او را احترام نکرده بما أنّه زید عالم را احترام کرده که این هم عالم نبود اصلاً ارتباطی به آن ندارد. میفرماید اینها مقرب را عبادت کردند طبق آیهٴ ﴿ما نعبدهم إلاّ لیقرّبونا﴾ یک, اینها شفیع را عبادت کردند طبق آیهٴ ﴿هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ این شفیع، این مقرب لفظی است که دارای مفهوم است ولی زیر آن خالی است یعنی در اصنام و اوثان ما یک موجودی به عنوان مقرب الی الله نداریم به عنوان شفیع عند الله نداریم این یک لفظی است که زیرش خالی است این همان است که در بخشهای دیگر ذات اقدس اله فرمود ﴿إن هی إلاّ أسماءٌ سمیتموها أنتم وٰاباؤکم ما أنزل الله بها من سلطان﴾ فرمود این اسم بی مسمّی است شما گفتید رب گفتید اینها ارباب متفرق هستند اینها رب هستند این رب یک لفظ است راء و باء مضاعف یک مفهومی دارد یعنی پروردگار این مفهوم زیرش خالی است اینجا هیچ کس نیست که رب است، کجاست رب؟ شما خیال کردی از این فرشته کاری ساخته است یا از عیسی سلام الله علیه کاری ساخته است یا از این معبود دیگر کاری ساخته است از اینها کاری ساخته نیست. این عنوان رب لفظی است له مفهوم، ولی زیرش خالی است ﴿إن هی إلاّ أسماء سمیتموها أنتم و ٰاباؤکم ما أنزل الله بها من سلطان﴾ اگر یک مفهومی باشد زیرش خالی است آن وقت شما در صحنهٴ داوری از چه کسی طلب میکنید فرشته را میخواهید به حساب بکشید فرشته میگوید ما اصلاً خبر نداشتیم اینها که ما را عبادت نکردند ما فرشته هستیم ما که مقرب نیستیم ما که شفیع نیستیم آنکه آنها عبادت میکردند که مصداقی ندارد از وجود مبارک عیسی مسیح بخواهید سؤال بکنید عیسی میگوید من عیسی بن مریم هستم ﴿ما قلت لهم إلاّ ما أمرتنی﴾ من و مادرم ﴿من دونه إلهاً﴾ کی من به اینها گفتم ما اصلاً خبر نداشتیم خب معبودها میگویند که ﴿ماکنتم إیّانا تعبدون﴾ ﴿وإنّ کنّا عن عبادتکم لغافلین﴾ که این إنْ مخفف از مثقّله است یعنی إنّ به تحقیق که ما غافل بودیم اصلاً خبر نداریم اینها مقرب را عبادت میکردند به ما چه؟ اینها شفیع را عبادت میکردند به ما چه؟ اینها میگفتند ﴿هولاء شفعاؤنا عند الله﴾ به ما چه؟ میگفتند ﴿ما نعبدهم إلاّ لیقرّبونا إلی الله﴾ به ما چه؟ ما که عبد تو هستیم ما که بدون اذن تو کاری نمیکنیم ما اصلاً خبر نداریم از این صحنه، این میشود المیزان که هم با ﴿تبرأ الذین اتبعوا من الذین اتبعوا﴾ که یک داوری در آن صف آرایی است فرق دارد یک, هم ﴿إنّا أطعنا سادتنا و کبرائنا﴾ ﴿ربّنا ءَاتهم ضعفین من العذاب﴾ با او فرق دارد دو, هم این صحنه که ﴿تقطّعت بهم الأسباب﴾ روشن میشود که اینها همین هستند مقرِّب نیستند شفیع نیستند میگویند آن که آنها گفتند که ﴿ما أنزل الله بها من سلطان﴾ خب اگر یک تشنهای به دنبال سراب رفته بعد دیده هیچ خوب تقصیر ما چیست؟
سؤال: جواب: بله انگیزهاش آن است پس بنابراین هوای نفسشان را پرستیدند نه فرشته را یا مسیح را یا عزیر را آنها میخواهند بگویند بروید ببینید که چه کسی شما را فریب داده ما معبود شما نیستیم و دروغ هم نگفتند برای اینکه شما شفیع را پرستیدید دیگر یک وقت است یک کسی میگوید من هر چه میخواهم میکنم دلم بخواهد میکنم او بتپرست هم نیست او هوا پرست است و قرآن با او کاری ندارد او حرفی برای گفتن ندارد مثل خیلیها که آزادی به معنای رهایی میطلبند خب این هیچ. این که قرآن با او کاری ندارد میگوید اول که بالاخره مبدایی داری معادی داری حسابی داری کتابی داری یا نه این اومانیسم، اومانیست است، نه مشرک اگر زن گرا است که فمنیست است نه مشرک، او حرفی برای گفتن ندارد تا قرآن طرح بکند او در وادی ﴿ما هی إلاّ حیاتنا الدنیا﴾ است ﴿ما یهلکنا إلاّ الدهر﴾ است و او گیاهی زندگی میکند یعنی خود را از درخت جدا نمیبیند میگوید این درخت باید بالنده بشود ترقی بکند سرسبز بشود خرم بشود خوب تغذیه بکند خوب فربه بشود خوب نسیم داشته باشد تولید داشته باشد و بعد هیزم بشود و من هم همان هستم اینکه دنبال لیبرالی محض میگردد یک زندگی گیاهی دارد این هنوز به حیات حیوانی نرسیده چه به مرز انسانی؟ این میشود ﴿أفرأیت من اتّخذ إلٰهه هواه﴾ میگوید من هر چه دلم بخواهد میکنم اما مشرک که حرفی برای گفتن دارد خدا را قبول دارد یک به عنوان واجب الوجود، خدا را قبول دارد به عنوان خالق السمٰوات والأرض دو, خدا را قبول دارد به عنوان مدیر کل و مدیر عامل به عنوان رب الأرباب و رب العالمین سه, در این محدوده ارباب جزئی مشرک است، ارباب متفرقون والاّ ﴿و لئن سئلتهم من خلق السّمٰوات والأرض لیقولنّ الله﴾ ﴿لئن سئلتهم من خلق السَّمٰوات والأرض لیقولنّ الله﴾.
سؤال: جواب: بسیار خوب فرق میکند دیگر، اگر چنانچه حجابش هوای نفس باشد او را باید در وادی هوای نفس جواب داد نه در وادی شرک، الآن این آیهٴ 27 و 28 سورهٴ مبارکهٴ یونس دربارهٴ مشرکان است فرمود این مشرک حرفش این است که من معبودها را برای اینکه خدا را قبول دارد و میداند کارگردان و مدیر عامل کل او است اما اینها را قبول دارد برای اینکه اینها مقرب الی الله هستند شفیع الی الله هستند دین میگوید بالاخره تقریب یک صفتی است یک پست کلیدی است باید خدا بدهد شما اینها را به عنوان شفیع قرار دادید آخر چه کسی ﴿ٰالله أذن لکم أم علی الله تفترون﴾ آخر چه کسی به شما گفته اینها شفیع هستند؟ ﴿من ذا الذی یشفع عنده إلاّ بإذنه﴾ آن هم شفاعت یک دین مرتضٰی میطلبد ﴿إلاّ من ارتضی﴾ میخواهد شما یک دینی داشته باشید تا انبیا و اولیا از شما شفاعت بکنند غرض آن است که آن کسی که ﴿أفرأیت من اتّخذ إلهه هواه﴾ این یک لیبرال محض است این یا سر از اومانیستی درمیآورد یا سر از فمنیستی درمیآورد یا سر از بحثهای دیگر. این میگوید من باید رها باشم این یک گیاه خوبی است و بیش از این نیست از او سؤال بکنی بعد از مرگ چه میشوی میگوید هیزم چون قیامت برای او روشن نیست لذا تمام تلاش و کوشش او این است که تن آرایی کند و ببالد همین. ﴿أحسن أثاثاً و رئیاً﴾ است. اما مشرکان یک حسابی دارند یک کتابی دارند مبنایی دارند جا برای احتجاج هست ذات اقدس اله فرمود خب شما تا اینجا که آمدید از این به بعد اگر یک کسی بخواهد مقرّب باشد شفیع عندالله باشد یک حساب و کتابی هست بالاخره یک کسی باید این سمت را به اینها بدهد دیگر اگر خدا اذن نداد میشود بدعت و فریه، ﴿ٰاللهُ أذن لکم أم علی الله تفترون﴾ در آن تحلیلها اینچنین است در آن تحریمها این چنین است در این عبادتها هم اینچنین است خب اگر شما خیال میکردید که عیسی سلام الله علیه مقرب است یا فرشتگان مقرب هستند خب اگر حقیقت عیسی مشخص شد و اگر حقیقت فرشتهها علیهم الصلاة و علیهم السلام مشخص شد دیگر معلوم شد اینها ﴿بل عباد مکرمون﴾ ﴿لایسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون﴾ هستند، دیگر ﴿هولاء شفعاؤنا عندالله﴾ نیست چون ﴿من ذا الذی یشفع عنده إلاّ بإذنه﴾ مقرب نیستند برای اینکه چه کسی قدرت تقریب دارد ﴿إلاّ بإذنه﴾ باطن اینها که ظاهر شد حقیقت اینها ظاهر شد همیشه اینها اینطور بودند منتهی برای شما مکشوف نبود الآن برای شما مکشوف شده است ﴿فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید﴾ شما دنبال مقرب میگردید کجاست؟ او را پیدا کن اینکه انسان تشنهای که حرف راهنما را گوش نمیدهد به دنبال سراب میرود تمام توانش را صرف میکند بعد میبیند خبری نیست ﴿جاءه لم یجده شیئاً﴾ این قضیهٴ سالبه است نه وجده لا شیء نه موجبهٴ محصّله است نه موجبهٴ معدوله، ﴿لم یجده شیئاً﴾ نه وجده لاشیء، که ببیند چیزی نیست درونش خالی است نه اصلاً چیزی نیست هر چه میرود آبنما است تا اینکه پایش از رفتن میافتد، نفسش میافتد میبیند خبری نیست این هم همان است سراب جز کذب محض چیز دیگری نیست این به دنبال خیال خودش حرکت میکند فرمود وقتی اینچنین است حالا آن افق آن کرانهٴ سبز را اگر کسی بخواهد شلاق بزند که تو چرا این را دعوت کردی این میگوید من کاری نکردم من که نامهٴ فدایت شوم ننوشتم که من سر جای خودم بودم من یک کرانه سبزی بودم الآن هم هستم من که آب نبودم که اینجا که استخر نیست که من که نگفتم آب هستم که او خیال میکرد اینجا آب است دویده آمده اینجا، فرمود ﴿ما کنتم إیّانا تعبدون﴾ این خیال خودش را عبادت میکرد ما را عبادت نمیکرد ما هم خبر نداشتیم که این دارد ما را عبادت میکند. بنابراین غیر از آن دو وجهی که مرحوم امین الإسلام در مجمع گفتند این تحلیل میتواند تحلیل نهایی و عمیق باشد این را میگویند غرس شجرهٴ تفسیری این را درختکاری میگویند آنکه در کتابها جمع میگردد اقوال مفسرین را جمع میکند این میوه میچیند و عرضه میکند حالا تا چه اندازه موفق بشود حرف دیگر است ولی باغبانی چیز دیگر است غرس شجرهٴ تفسیر چیز دیگری است خب فرمود ﴿و یوم نحشرهم جمیعاً ثم نقول للذین أشرکوا مکانکم أنتم و شرکاؤکم﴾ شما و شرکا آنهایی که شما خیال کردید شرکای الهی هستند سر جایتان باشید تا بین شما چون یوم الفصل است دیگر، بین شما داوری کنیم بعد ﴿فزیّلنا بینهم﴾ اینها که جدا بودند از هم، از نظر مکانت هم تزییل کردیم آن توهمها را زایل کردیم اینها خیال میکردند که کاری از اینها ساخته است معلوم شد که کاری ساخته نیست همهاش برطرف شد خود آن واقع درآمد یعنی انسانی که دویده با پایان افق رسیده این ﴿زیّلنا بینهم﴾ است یعنی این آقای تشنه که خیال کرده اینجا آب است وقتی با پایان افق رسیده این تزییل است یعنی زال ما بینهم و بین ما یتخیل این خیال میکرد که اینجا آب است و حال اینکه خبری نیست آنگاه ﴿و قال شرکاؤهم ما کنتم إیانا تعبدون﴾ خدایا ما نه تنها دعوت نکردیم اینها را اینها اصلاً ما را عبادت نمیکردند اینها به دنبال چیز دیگری بودند که در ما نیست نشانهٴ آن این است که تو خودت بهتر میدانی تو شاهدی اینها مگر مقرب را عبادت نمیکردند ما که نه این سمت را داریم نه ادعا کردیم اینها مگر شفیع را عبادت نمیکردند ما خودمان نه شفیع هستیم نه ادعا کردیم تو که بهتر میدانی ﴿فکفیٰ بالله شهیداً بیننا و بینکم﴾ بعد فرمود ﴿إن کنّا﴾ یعنی إنّ به تحقیق که ما از این صحنه غافل بودیم الآن ما را اینجا احضار کردی برای چه؟ جواب میدهد به اینکه احضار کردیم که آنها جوابشان را بفهمند ﴿فکفی بالله شهیداً بیننا و بینکم إنْ کنّا عن عبادتکم لغافلین﴾ آنگاه فرمود ﴿هنالک تبلوا کلّ نفس ما أسلفت﴾.
سؤال: جواب: بله همه حشر دارند که ﴿والأرض جمیعاً قبضته یوم القیامة والسموات﴾ حشر اکبر که گفتیم به همین مناسبت است دیگر حشر اکبر یعنی حشر اکبر، حشر اکبر یعنی سموات و ارضین و ما فیهنّ و ما بینهنّ و ما تحتهنّ همه و همه یحشرون إلی الله. حشر انسان، خب حشر جزئی است که جامعه انسانی حشر میشود وگرنه ﴿والارض قبضته یوم القیامة والسّمٰوات مطویات بیمینه﴾ خب اگر زمین محشور نشود چطور شهادت بدهد چطور شکایت بکند همهٴ ذرات زمین شهادت میدهند و حاضر میشوند و همه ذرات زمان شهادت میدهند و در صحنههاحاضر میشوند و شهادت میدهند یا شکایت میکنند.
سؤال: جواب: آنها هم در بحثهای قبل از تعطیلی اشاره شد دیگر، آنها هم همین است که ایشان سیدنا الاُستاد میفرمودند آدم وقتی به این آیه میرسد مثل اینکه به قلّه رفیعی رسید که از یک طرفی جزو اعلی القلل است از یک طرفی هم ته آن اقیانوس بیکران است انسان پایش سُر میخورد نمیداند کجا میافتد اینها که مشکل دارند این ﴿کانت﴾ را ﴿فکانت سراباً﴾ را به صارت معنی کردند فصارت سراباً خب اگر یک طلبهای از اول ادبیاتش را با مغنی ابن هشام سرمایه بگیرد که کجا کان به معنی صار است کجا واو به معنی اَوْ است کجا اَوْ به معنی واو است این دیگر مفسر خوبی نخواهد شد اول باید متون قرآنی، ادبیات قرآنی مشخص بشود یک, بعد یک مغنی برآوردهٴ از این ساخته بشود دو, که وقتی طلبه میخواند شاهدش را از آیه و نهج البلاغه بگیرد سه, نه اینکه ادبیات جاهلی او را تامین بکند بعد انتظار داشته باشد که قرآن بفهمد خب حالا با سبعهٴ معلّقه که کسی قرآن نمیفهمد که، این حرف جدیدی برای گفتن دارد این یک فرهنگ جدیدی است زبانش تازه است فرمود ما یک حرفهای جدید آوردیم که نبود اصلاً ﴿و یعلّمکم ما لم تکونوا تعلمون﴾ این از حرفهای بسیار لطیف امام رازی است که در این بحثهای تفصیلی شاید دهها بار ما این را نقل کردیم این از آن پر نغزترین و شیواترین حرفهای فخر رازی است امام رازی در ذیل آیهٴ ﴿لاتلقوا بأیدیکم إلی التهلکة﴾ این حرف را دارد که ایشان میگوید خیلیها به زحمت افتادند که تهلکه بر وزن تفعله مصدر ثلاثی مجرد نیست، مصدر ثلاثی مجرد بالاخره مشخص است یا فَعل است یا فِعل است و امثال ذلک تفعُله مصدر ثلاثی مجرد نیامده است تا شما بگویید هلک، یهلک، تهلکةً بعد ایشان میگوید قلت شما این حرف را بعد از ثابت شدن معجزه بودن قرآن دارید میگویید یا قبل از ثابت شدن بله اگر برای کسی ثابت نشده که قرآن معجزه است بله اما بعد از اینکه ثابت شده قرآن معجزه است شما هنوز انتظار دارید که قرآن برابر ادبیات سبعهٴ معلّقه حرف بزند مگر شما در جاهلیت نحو و صرف مدون داشتید مگر قانون ادبی داشتید معانی و بیان به برکت اسلام درآمده، این شانزده علم شریف ادبی بعد از اسلام ظهور کرده اینها را قرآن به دیگران آموخته این معانی و بیان و بدیع را قرآن آموخته این نحو و صرف را قرآن آموخته آن ادبیات را قرآن آموخته شما یک کتاب اساسی مانی پیستی دارید حالا میخواهید تطبیق بکنید این چه حرفی است که میزنید این از آن لطیفترین حرفها است آنوقت اگر کسی ادبیاتش را از نهج البلاغه و قرآن بگیرد نه از اشعار جاهلی وقتی که بالا آمده دستش پر است ما وقتی از همان جا بگیرد آنها گفتند کان گاهی به معنای صار است به دلیل ﴿فکانت سراباً﴾ أیْ فصارت سراباً خب چرا؟ چه کسی گفته کانت به معنی صارت است؟ یعنی آن روز یصیر سراباً یا امروز اگر درست بنگریم سراب است برای اینکه فیض ذات اقدس اله همه جا را گرفته جا برای کوه نگذاشت این سه منطقه را هم باید کاملاً از هم جدا کرد مقام ذات اقدس اله منطقهٴ ممنوعه است یک, صفات ذاتی ذات اقدس اله که عین ذات او است منطقهٴ ممنوعه است دو, اوصاف فعلی خدا که مقام امکان است، فعل خدا است، ممکن الوجود است این است که «داخل فى الأشیاء لا بالممازجة» این فیضی که داخل فى الأشیاء است لا بالممازجه، خدای سبحان بما هو الظاهر تجلّی کرد طبق بیان نورانی حضرت امیر که «الحمد لله المتجلّى لخلقه بخلقه» این فیض که مقام سوم است و فصل سوم است «داخلٌ فى الأشیاء لا بالممازجة» در مقام قیامت این دیگر فیض برمیگردد یصیر إلیه ﴿إنّا لله و إنّا إلیه راجعون﴾ کل این فیض برمیگردد خب اگر کل فیض برگشت چه چیز برای کوه میماند این کجای کوه بود که حالا بقیه را خود کوه گرفته این اشیا جمع محلی به الف و لام است آن فیض «داخلٌ فى الأشیاء لا بالممازجة» آن وقت چیزی برای کوه نمیماند چیزی برای انسان نمیماند چیزی برای حجر و مدر نمیماند اینکه قرآن کریم فرمود ﴿کل شیءٍ هالک إلاّ وجهه﴾ ﴿کل من علیها فانٍ و یبقی وجه ربّک﴾ هرگز قرآن کریم الله را استثنا نکرده آن برتر از آن است که به وهم کسی بیاید که معاذالله الله احتیاجی به استثنا دارد هر جا هست وجه الله است فرمود همه از بین رفتنی است فقط وجه الله میماند ﴿کل شیءٍ هالک إلاّ وجهه﴾ ﴿کل من علیها فانٍ و یبقی وجه رَبّک﴾ ﴿کل شیءٍ هالک﴾ خب این ﴿هالک﴾ که صفت مشبهه هست حالا بر فرض اسم فاعل بالاخره مشتق است استعمالش در ما انقضیٰ مورد اختلاف است که حقیقت است یا مجاز وگرنه در ما یأتی که عند الکل مجاز است دیگر خب، ﴿کل شیءٍ هالک﴾ یعنی سیهلک؟ یا کل شیءٍ هالکٌ الیوم؟ آن وقت چیزی برای غیر وجه خدا نمیماند لذا اگر کسی لغیر وجه الله کار کرد ﴿هباءً منثوراً﴾ است ﴿و قدمنا إلی ما عملوا من عمل فجعلناه هباءً منثوراً﴾ پف، رفته، چیزی گیر کسی نمیآید برای مقام و جاه و بازی و دکانداری و اینها بخواهد کار بکند این چیزی در آن نمیماند ﴿و قدمنا إلی ما عملوا من عمل فجعلناه هباءً منثورا﴾ اگر لوجه الله بود که ﴿صلاتی و نسکی و محیای و مماتی﴾ لوجه الله است که نعبده لوجه الله است قربةً إلی الله است این میماند غیر از او چیزی ماندنی نیست این ﴿فکانت﴾ معنای خاص خودش را دارد نه معنای صارت، ﴿فکانت سراباً﴾ ما بعدها میفهمیم به اینکه در جای دیگر میدیدیم و خیال میکردیم کوه است شما فصل اول که منطقهٴ ممنوعه است هرگز نروید یک, فصل دوم که صفات ذات است و عین ذات است آنجا منطقهٴ ممنوعه است پا نگذارید دو, فصل سوم که فعل خدا است فیض خدا است ممکن الوجود است وجه الله نام دارد اینجا جستجو کنید ببینید برای غیر وجه الله چیزی میماند یا نمیماند هر چه هست آیهٴ الهی است آنهایی که آیهٴ الهی نیست جز سراب چیز دیگری نیست نه اینکه بعدها سراب میشود چون هر چه هست، هست دیگر بعدها معلوم میشود که سراب بود.
سؤال: جواب: دیگر جبال بما أنه جبال نیست وجه الله است آیت الله است ﴿أینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾ است ﴿لله المشرق والمغرب﴾ است [به دریا بنگرم دریا ته وینم] است و مانند آن، دیگر کوه نیست، دیگر ارض نیست آنجایی که ﴿والأرض قبضته یوم القیامة والسَّمٰوات مطویات بیمینه﴾ است، شده ﴿کل من علیها فانٍ﴾ فقط یک وجه الله مانده اگر چنانچه شما یک بلوز خوبی یک ژاکت خوبی یک بافندهای ببافد با آن نخ گل و بوته درست کند آستین درست کند یقه درست کند تنه درست کند همهٴ این اجزاء و شرایط که شما میبینید، میبینید یک جا یقه است، یکجا آستین است، یک جا گل است، یک جا بوته است، یک جا سینه است، یک جا پشت است، یکجا رو است ولی همهاش نخ است غیر از نخ چیز دیگری نیست تو اینطور میبینی به این شرط که این مقام سوم را رها نکنی هیچ کس طمع نکند به فصل اول و دوم راه پیدا کند آنهایی که اهل این رشته هستند گفتند و أما الذات الإلهیة فقد حارت الأنبیاء و الأولیاء فیها. سیدنا الاُستاد امام رضوان الله تعالی علیه در آن تعلیقاتشان بر مصباح الفصوص فرمود مقام ذات را انبیا هم عبادت نمیکنند چون نمیشناسند او را آن مشهود کسی نیست معقول کسی نیست تا معبود کسی باشد اینها هم اسمای حسنای او را عبادت میکنند مگر مقام ذات شناختنی است هر چه هست «ما عرفناک حق معرفتک» است اینها در اسمای الهی دارند سیر میکنند. بنابراین حالا اگر شما این نخ را باز کنید چه چیز برای یقه و تنه و ساقه و گل و بوته و پشت و رو میماند؟ حالا این نخ را باز کردید چیزی نمیماند آن وجه الله است که به صورت جبال درآمده، آن وجه الله است که به صورت بحار و براری و امثال ذلک درآمده، اگر وجه الله جمع بشود کجاست وجه الله کجاست یقه کجاست آستین کجاست سینه کجاست پشت و رو کجاست بد بودن و خوب بودن یک وقت است یک گل بد قیافهای میبافد یک وقتی یک گل خوش قیافهای میبافد اگر چنانچه یک بلوز تنگ و ترش و بدی بافتهاند یا بلوز خوبی بافتهاند وقتی نخ شد نخ شد این بد و خوبها در این محدوده است این پشت و رو در این محدوده است آنجا که رفت برمیگردد منتهی باید حرف بزرگان را متوجه شد اگر گفتند هر لحظه به شکلی بت عیار یعنی این، نه معاذالله مقام ذات مقام ذات را گفتند اصلاً دسترسی به او نیست [عنقا شکار کس نشود دام بازچین] فرمود بیخود خودت را هدر نده هیچ کس انبیا و اولیا آنجا راه پیدا نکردند تا تو خیال بکنی با چهار تا تزکیه بخواهی به مقام ذات یا صفات ذات برسی عنقا شکار کس نشود مائیم و اسمای الهی و فیض الهی و جوشن کبیر ضار و نافع و خالق که صفت فعل است گاهی خلقت است گاهی خلقت نیست مگر میشود یک چیزی صفت خدا باشد صفت ذات باشد گاهی باشد گاهی نباشد؟ میشود گفت قدرت گاهی هست و گاهی نیست؟ حیات گاهی هست و گاهی نیست؟ علم گاهی هست و گاهی نیست معاذالله؟ آنها صفت ذات است عین ذات است این «داخل فى الأشیاء لا بالممازجة» فعل او است، فیض او است هر لحظه به شکلی بت عیار درمیآید با این محدوده که انسان کار داشته باشد اگر این نخها برچیده شد دیگر چیزی برای غیاب و اوصاف و اینها نمیماند.
والحمدلله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است