- 9
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 24 و 25 سوره یونس _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 24 و 25 سوره یونس _ بخش اول"
عدهای به جای حق شناسی در برابر رحمت به ناسپاسی مبتلا هستند
منشأ هر خطا حبّ دنیاست «حبّ الدنیا رأس کل خطیئة»
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتَّی إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها أَتاها أَمْرُنا لَیْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ
وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ
بعد از اینکه فرمود عدهای به جای حق شناسی در برابر رحمت به ناسپاسی مبتلا هستند و از آن جهت که منشأ هر خطا حبّ دنیاست «حبّ الدنیا رأس کل خطیئة» و رأس کلّ خطیئه هم حبّ الدنیا است دنیا را برای ما تشریح میکند اگر قرآن کریم کتاب هدایت و موعظه است معلّم کتاب و حکمت هم هست ﴿یعلّمهم الکتاب والحکمة﴾ که قهراً اخلاقش یک اخلاق تحلیلی است موعظهاش یک موعظه تعلیلی است میفرماید محبّت دنیا رأس کلّ خطیئة است این را مرحوم کلینی رضوان الله تعالی علیه از معصومین نقل کرده است فریقین هم این را نقل کردند دنیا را هم مشخص میکند که دنیا چیست آن دنیایی که محبّت او رأس کلّ خطیئة است و مذمّت شده است و پرهیز از او در لسان تقوی طرح میشود عبارت از آسمان و زمین و دریا و صحرا و امثال ذلک نیست اینها موجودات این نشئه هستند در قبال موجودات نشئه آینده، مخلوقات الهی هستند مانند مخلوقات آخرت همه اینها آیات الهی هستند مانند موجودات آخرت و همه اینها به بهترین وجه و زیباترین وجه خلق شدند مانند آخرت زیرا فرمود ﴿الّذی أحسن کلّ شیءٍ خَلَقَه﴾ هر چیزی را که آفرید زیبا آفرید پس آسمان، آیت حق است آنطوری که آسمان قیامت، آیت حق است درختهای دینا آیات الهی هستند همانطوری که درخت آخرت آیت الهی است هیچ کدام از اینها مذموم نیست آنچه که مذموم است دنیا است دنیا چیست که مذموم است میفرماید که مثلاً یک کسی تلاش و کوشش میکند به یک سمتی برسد حالا یا در سمتهای حوزوی یا دانشگاهی یا سمتهای اجرایی یا تقنینی یا سیاسی و مانند آن این دو جور است یک وقتی میخواهد خدمتی بکند و مشکل مردم را حل بکند نظام اسلامی را تقویت بکند معارف الهی را منتشر بکند این روح و ریحان است این شخص اصلاً در دنیا نیست این همیشه در آخرت است با اینکه مرتب مشغول کار هست شاید بیش از دیگران هم کار میکند برای تولید کردن چه در دامداری چه در کشاورزی چه در صنعت یا چه در مسائل سیاسی و توسعهٴ سیاسی این اصلاً در دنیا نیست همیشه در آخرت است این همان بیان نورانی أمیرالمؤمنین سلام الله علیه است که شامل حال توهم شده است که فرمود «قلوبهم فی الجنان و أجسادهم فی العمل» دلهای آنها در بهشت است و بدنهای اینها در کار امام راحل رضوان الله تعالی علیه اینچنین بود این شهدا اینطور بودند بسیاری از مجروحان جنگی اینطور بودند بسیاری از آزادهها اینطور بودند بسیاری از فاتحان اینطور بودند اینها مرتب در تلاش و کوشش هستند برای حفظ کشور و اینها در آخرت هستند در دنیا نیستند یا آن کشاورزی که برای تولید دارد تلاش میکند آن دامدار همچنین سایر مسئولین، اینها همیشه در آخرت هستند در دنیا نیستند یک وقت است یک کسی خدای ناکرده برای اینکه به یک پست و میز و مقام و جاهی برسد این تلاش و کوشش میکند به عنوان اینکه حالا هدف وسیله را توجیه میکند از هر جایی چه حق چه باطل، خودش را معرفی میکند تا به جایی برسد وقتی هم که به جایی رسید حلال و حرام برای او یکسان است فرقی نمیکند اگر به حرام رسید بیان نورانی حضرت امیر سلام الله علیه است مثل اینکه به حریر و پرنیان و طلح منضود و ظلّ ممدود رسید در نهج البلاغه هست که وقتی یک عده به مال حرام دسترسی پیدا کردند فرمود مثل طلح منضود و ظلّ ممدود واینها است مثل نعمتهای بهشت لذت میبرند و این را غنیمت تلقی میکنند بعد هم گاهی مشکل برایشان پیش میآید با رشوه حل میکنند یا به زندان میافتند یا دوباره سقوط میکنند دوباره صعود میکنند سرانجام پیر میشوند ودر آستانه رفتن هستند اینها چیزی دستشان نیست یک تل از خلاف را پشت دوششان دارند که ﴿ولتحمل خطایاکم و ماهم بحاملین من خطایاهم من شیءٍ﴾ یحمل اسفاراً مع اسفارهم یک بار سنگینی به دوششان است اینها را ذات اقدس اله موعظه کرده، بیان کرده، حلال و حرامش را ذکر کرده وعده و وعیدش را ذکر کرده اطاعت و عصیانش را ذکر کرده، ثواب و عقابش را ذکر کرده، بهشت و جهنّمش را هم ذکر کرده همه را در این دو گروه مشخص کرده، این دو گروه را گذشته از اینکه حکمشان را بیان کرده، اطاعت و عصیانشان را بیان کرده، ثواب و عقابشان را بیان کرده، وعده و وعیدشان را بیان کرده مدح و قدحشان را بیان کرده و در نتیجه بهشت و جهنّمشان را بیان کرده، مثل هم زده که اینها از راه مثل بفهمند کار دنیا چیست کار آخرت چیست مثلهای دنیا هم یک مثلهای کارهای خوب در قرآن مشخص شد مثلهای کارهای بد هم در قرآن مشخص شد کارهای بد میشود دنیا، کارهای خوب میشود آخرت، آنچه که در این آیه مطرح است دنیازدگی همین بازیها و باندبازیهایی که شما احیاناً میبینید این میشود دنیا، حالا فرق نمیکند چه کسی در لباس روحانیت باشد چه در لباس دیگر چه در حوزه باشد یا غیر حوزه، این شیطان بالاخره همه را فریب میدهد ﴿لقد أضلّ منکم جبلاً کثیراً أفلم تکونوا تعقلون﴾ اینطور نیست که حالا در یک جایی باشد در جای دیگر نباشد این دو طائفه از آیات را خوب ملاحظه بفرمایید که مثل غیر از ممثَّل است میفرماید مثل دنیا این است منحصر هم کرده که غیر از این هم نیست فرمود ﴿إنّما مثل الحیاة الدنیا﴾ مثل میزند دنیا را مثل چی؟ مثل بارانی که از بالا بیاید از آسمان بیاید و روئیدنیهای زمین با او مخلوط بشوند آن بذرهای قبلی، آن ریشههای قبلی با این باران مناسب مخلوط میشوند و شکوفا میشوند و رویش میکنند ﴿فاختلط به نبات الأرض﴾ این نبات الأرض، ذات اقدس اله سهم همه را مشخص کرده، بزرگان اهل معرفت گفتند به اینکه بعضی از میوهها و بعضی از برگها و بعضی از روئیدنیها که برای ذائقه انسان گوارا نیست یا برای شامه او گوارا نیست این یک مرزی است این یک پاسداری است یک پلیسی است که انسان به حق سایر موجودات تجاوز نکند این روزی انسان نیست اگر همه اینها نظیر برگ کاهو خوراکی بود چیزی بشر برای حیوانات نمیگذاشت لذا مزهها را مختلف کرد طعمها را مختلف کرد رنگها را مختلف کرد تا انسان رغبت نکند نسبت به آن علف آنها سهم گاو و گوسفند است خدا معیل همه است و همه موجودات هم عائله خدا هستند ﴿ما من دابّة فی الأرض إلاّ علی الله رزقها﴾ خیلی از میوهها هستند که خاصیتهای فراوانی هم دارند اما با ذائقه انسان سازگار نیست بوی آنها انسان را میرنجاند فرمودند اینها به منزله پلیس خداست این بوی بد، خوب شما همانطوری که از نافه آهو لذت میبرید یک عده از موجودات هستند که از آن میوه لذت میبرند آن غذای اوست این بوی بد نسبت به شامه ما پلیس آنهاست که مبادا ما نسبت به آنها دخالت بکنیم طعم بد همینطور است رنگ بدن همینطور است و مانند آن همه مرزها مشخص شده سهمیه داده که کسی روزی دیگری را غارت نکند فرمود ﴿ممّا یأکل الناس والأنعام﴾ روزی همه را داد اینطور نیست که خداوند روزی انسانها را میدهد روزی حیوانات را نمیدهد روزی هر کسی را میدهد منتهی در جنگل یک سلسله حیواناتی هستند که غارتگرند و روزی یک عده را میخورند در جامعههای غیر عادلانه هم که فقر و تبعیض و فساد رواج دارد آنها هم همینطورند که روزی یک عده را به یک عده دیگر میدهند ﴿ممّا یأکل الناس والأنعام﴾ فرمود روئیدنیها میروید ﴿حتی إذا أخذت الأرض زخرفها﴾ وقتی زمین زیور خودش را گرفت و به تن بست و آرایش یافت ﴿وازّیّنت و ظنّ أهلها أنّهم قادرون علیها﴾ اهل این زمین فکر میکردند کسی که صاحب آن باغ است صاحب آن مزرعه هست فکر میکند که حالا امسال درآمد خوبی دارد پائیز خوبی دارد ﴿أتاها أمرنا لیلاً أو نهاراً﴾ حالا یا صاعقه میآید یا سیل میآید یا زلزله میآید یا حوادث دیگر میآید یا ملخ میآید هرچه هست بالاخره یا میکربهای دیگر میآید شب یا روز ﴿فجعلناها حصیداً﴾ ما یک وقتی سرهای اینها را قطع میکنیم یک وقتی نه اینها را ریشهکن میکنیم این ریشهکن کردنها را میگویند مستأصل یعنی اصلش برداشته شد فلان کس مستأصل شد مستأصل شد یعنی ریشهکن رشد دیگر بی اصل است دیگر امید اینکه بعد رشد بکند نیست فرمود ما طوری اینها را مستأصل و محصود و ریشهکن میکنیم که جایش هم صاف میشود اصلاً معلوم نیست دیروز در اینجا بودهاند ﴿کأن لم تغن بالأمس﴾ بعد میفرماید آیات خودمان را به صورت شفاف و مفصّل بازگو میکنیم تا صاحب خردان تفکر کنند این ترجمه این آیه است این را که بررسی میکنید میبینید به اینکه دنیا را به این وضع یاد شده تشبیه کرد معلوم میشود آمدن باران، رویش گیاه، تقسیم روئیدنیها به غذای انسان و غذای دام و زیور زمین، تزیّن زمین، اینها هیچ کدام دنیا نیست، برای اینکه دنیا را به این دارد تمثیل میکند، تشبیه میکند اینها یک زندگی عادی است اینها آیات الهی است اینها هیچ کدام دنیا نیست خطر نیست منشأ خطر نیست امّا اگر کسی نه، به دنبال پست و مقامی میرسد که به اینها دسترسی پیدا کند آن دنیا است فرمود اگر کسی تلاش و کوشش کرد که به پست و مقام برسد، میرسد ولی همین که میخواهد لذّت ببرد میبیند بساطش برچیده میشود آن یک امر وهمی، شبیه این امر عینی است فتحصّل که آسمان و زمین و حوادث و رخدادها اینها دنیا نیست که «حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة» یک کسی میدود برای پست، آن دنیاست آن بر فرض برسد همین که میخواهد یک کاری انجام بدهد بساطش برچیده میشود این مَثَل چون غیر از ممثَّل است معلوم میشود دنیا چیز دیگر است آفتاب و زمین و بارش و باران و اینها نیست در سورهٴ مبارکهٴ یونس که الآن مورد بحث است به این صورت آمده در سورهٴ کهف هم همین مطلب به این صورت یاد شده است در سورهٴ کهف آیهٴ 45 به این صورت بیان شده ﴿واضرب لهم مثل الحیوة الدّنیا کماءٍ أنزلناه من السماء فاختلط به نبات الأرض فأصبح هشیماً﴾ هشیم یعنی درو شده به معنی مهشوم است، هاشم را که هاشم گفتند برای اینکه آن بزرگوار این غذاها را تکه تکه میکرد قطعه قطعه میکرد در آن سالی که قحطی و خشکسالی که باران نیامده بود این غذاها را تکه تکه میکرد روی همان کوههای مکه میگذاشت برای پرندهها این از اجداد پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم است اینها اینطور بودند در جاهلیت، اینها از فرزندان بزرگ و بزرگوار ابراهیم خلیل هستند اینها نه تنها به مستمندان خودشان میپرداختند در مکه خوب میدانید آنجا یک منطقهی استوایی است سوزان، گرمسیر و بی آب و علف است در حقیقت غیر ذی زرع است اگر بارانی نیاید مثلاً و چیزی ظهور نکند خوب آن بالای کوه چیزی روئیده نمیشود آن پرندهها پناهگاهی ندارند این بزرگوار هاشم این گوشتها و این غذاها را تکه تکه میکرد روی دامنههای کوه میگذاشت و این پرندهها گرسنه نمانند لذا شده هاشم، هشیم که فعیل است به معنی مهشوم است مهشوم یعنی مقطوع، تکه تکه شده فرمود ﴿فأصبح هشیماً تذروه الرّیاح و کان الله علی کلّ شیءٍ مقتدراً﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ کهف. آیهٴ 131 سورهٴ مبارکهٴ طه این است فرمود ﴿ولاتمدّنّ عینیک إلی ما متّعنا به ازواجاً منهم﴾ فرمود مبادا به این که در دست دیگران است نگاه بکنید بالاخره آدم را سیر نمیکند انسان اگر قانع باشد حیات طیّبه است ﴿فلنحیینه حیاة طیّبة﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ نحل است این از وجود مبارک امیرالمؤمنین سلام الله علیه رسیده است که هی القناعة یعنی اگر آدم واقعاً طوری باشد که با قناعت زندگی کند همسر او، فرزندان او قانع باشند حیات طیّب مال اینهاست از این مرز که بگذریم هیچ چیزی بشر را سیر نمیکند دائماً گرفتار هل من مزید است اینطور نیست که اگر داشته باشد بگوید این مقدار بس است خوب به رسول گرامی صلّی الله علیه و آله و سلم فرمود چشمهایت را باز نکن به طرف کسی که ما شکوفهٴ دنیا را به اینها دادیم ﴿ولاتمدّنّ عینیک إلی ما متعّنا به أزواجاً منهم﴾ ما با چه متمتّعشان کردیم آن متاعی که ما به اینها دادیم چیست؟ ﴿زهرة الحیاة الدنیا﴾ زهرة و زهر مثل تمرة و تمر یعنی شکوفه، ازهار یعنی شکوفهها این کتابی که مرحوم جزایری نوشته زهر الربیع یعنی شکوفهٴ بهار، خوب فرمود این شکوفه است هرگز دنیا برای کسی میوه نمیشود اصلاً اینجا، جای سرد است آن که این دنیا را آفرید فرمود اینجا سردسیر است جای سرد سیر که نه جای کشاورزی است نه جای باغداری است شما بالاخره یا اهل ییلاق هستید یا ییلاق رفتید در منطقههای سردسیر، میدانید اگر یک منطقهای سردسیر باشد درخت میوه عمل نمیآید یک تابستان کوتاهی دارد همین که شکوفه در آن فصل تابستان خودش را نشان داد پائیزی زودرس، میرسد باز هم سرمای زودرس بساط شکوفه را برمیچیند در منطقههای سردسیر، نزدیکهای قله آنجا اصلاً درخت میوه نمیکارند درخت جنگلی میکارند فرمود دنیا جای سردسیر است برای هیچ کسی میوه نمیشود شما ببینید غالب اینها که در این باندهای سیاسی هستند آخر پشیمان میشوند و منصرف میشوند و استعفا میدهند امّا یک وقت است یک کسی مثل امام است تا آخرین لحظه در آخرت زندگی میکند این خیلی فرق میکند حالا برسیم به آن طایفهٴ دوم هنوز ما در طائفه اوّل هستیم طائفه اوّل روایاتی است که دنیا را تشبیه میکند به شکوفه، معلوم میشود که شکوفه، دنیا نیست تشبیه میکند به آنجا که باران میآید و روئیدنیها میرویند همین که صاحبش خیال میکند که به مقصد رسیده است بساطش برچیده میشود پس معلوم میشود کشت و زرع و دامداری و اینها که مَثَل هستند دنیا نیستند چون دنیا ممثَّل است آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ حدید تقریباً مثال و ممثَّل را کنار هم جمع کرده ملاحظه بفرمایید اینها در فرمایش مرحوم شیخ بهایی ﴿رضواناللهعلیه﴾ هست که ایشان از این آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ حدید استفاده کرده که دنیا پنج مرحله دارد دیگر آیهٴ 20 سورهٴ مبارکهٴ حدید این است ﴿اعلموا أنّما الحیاة الدّنیا لعب﴾ یک, ﴿و لهو﴾ دو, ﴿و زینة﴾ سه, ﴿و تفاخر بینکم﴾ چهار, ﴿و تکاثر فی الأموال والأولاد﴾ پنج, فرمود انسان اگر در دوران کودکی و خردسالی است که لعب است یک کمی رشد کرده، نزدیک نوجوانی میرسد لهو است یا جوانی یک کسی دیگر حالا دوران بالندگی به خودآرایی میرسد و پوشیدنیهای خوب به داشتن وسایل خوب این زینت است موی سرش را درست بکند بدنش را درست بکند لباسش را درست کند با آیینه یک ساعت ور برود همین، یک وقتی است به مقامی میرسد میانسالی، سمتی دارد ریاستی دارد وزارتی دارد این تفاخر بینکم یک وقت است پیر میشود همه اینها را گذاشته کنار فقط میگوید این مقدار دارم همین این مقدار در بانک دارم این مقدار نوه دارم این مقدار نبیره دارم این مقدار عشیره دارم این تکاثر است دیگر بهرههای لعب و لهو و زینت و تفاخر دیگر یادش نیست فرمایش مرحوم شیخ بهایی این است که طبق این آیه، دنیا پنج قسمت است مال پنج مقطع سنّی، دنیا این است آن وقت این دنیا تشبیه میشود به این که ﴿کمثل غیثٍ أعجب الکفّار نباته﴾ کفّار را گفتند به معنی زرّاع است چون کافر لغتاً یعنی ساتر، کَفَرَ یعنی سَتَرَ این زارع چون این زرع را، این بذر را در دل خاک مستور میکند میگویند کَفَرَهُ به این مناسبت برخی کفّار را به زرّاع معنی کردند و این زرّاع خوششان میآید وقتی باران ببارد وقتی که این روئیدنیها رویید ﴿ثمّ یهیج﴾ هیجان زده ﴿فتراه مصفرّاً﴾ زرد میشود ﴿ثمّ یکون حطاماً﴾ حطام این کاههای قطع شده و بریده شده، این مال این امّا ﴿و فی الآخرة عذاب شدید و مغفرة من الله و رضوانٌ﴾ بعد فرمود ﴿وما الحیوة الدنیا إلاّ متاع الغرور﴾ فریب فریب دیگر موجود واقعی نیست که غرور حقیقتی ندارد که پس اینکه تشبیه میفرماید تمثیل میفرماید مثل بارانی است که میآید بعد باغدار را یا دامدار را خوشحال کند بعد بساطش برچیده میشود معلوم میشود این رخدادها مَثَل است نه ممثَّل اینها دنیا نیست. پس آیه محل بحث در سورهٴ یونس آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ کهف، آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ طه، آیهٴ 20 سورهٴ مبارکهٴ حدید، که تقریباً از یک نظر جامع است اینها طائفه أُولی را تشکیل میدهند که دنیا را تمثیل میکند تشریح میکند با مثل مشخص میکند در قبال، یک سری طائفه دیگر است که کارهای معنوی و کارهای اخروی و دینی را تمثیل میکند معلوم میشود که اگر کسی اهل آن کار بود دیگر در دنیا نیست این همان بیان نورانی حضرت امیر که فرمود «قلوبهم فی الجنان و أجسادهم فی العمل» فرمود آیهٴ 265 سورهٴ مبارکهٴ بقره که از این طایفه در قرآن کریم کم نیست فرمود ﴿و مثل الّذین ینفقون أموالهم ابتغاء مرضات الله وتثبیتاً من أنفسهم کمثل جنّة بربوة أصابها وابل فاقت أکلها ضعفین فإن لم یصبها وابل فطلّ والله بما تعملون بصیرٌ﴾ آن آیه معروف هم که ﴿ینفقون أموالهم فی سبیل الله کمثل حبّه أتبتت سبع سنابل﴾ هم هست خوب این آیه میفرماید آنها که در راه خدا انفاق میکنند، کارهای خیر میکنند حالا یا مالشان را صرف میکنند یا وقتشان را صرف میکنند برای جلب رضای خدا و برای تثبیت موقعیتشان، این را ﴿تثبیتاً من أنفسهم﴾ نظیر همین ﴿إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم﴾ است حالا اگر درخت عاقل بود و با شعور بود و میتوانست حرکت کند از جای خود برمیخاست میرفت یک سطل آب از رودخانه میآورد به پای خود میریخت آیا این درخت به باغبان خدمت میکرد یا به خودش فرمود این درخت دارد جایگاه خودش را تثبیت میکند فرمود عمل خیر مثل آن است که شما یک ظرف آب به پای نهال هستی خودتان ریختید ﴿و تثبیتاً من أنفسهم﴾ این است که در حوادث نمیلرزی به هر حال چهار تا امتحان پیش میآید اصلاً ما هر روز در معرض امتحان هستیم حالا جوانها یک طور، پیرها یک طور، عالمها یک طور، غیر عالم یک طور یک انسان ثابت قدم که ریشه دارد در دین و عقیده چون تثبیت شده است موقعیتش تثبیت شده است این نمیترسد فرمود عمل خیر نقشش این است که موقعیت خود آدم را تثبیت میکند ﴿و تثبیتاً من أنفسهم﴾ خوب مثل این حقیقت ﴿کمثل جنّةٍ﴾ مثل یک باغی است که در یک جای برجستهای باشد خوب یک وقت است که این باغ در دامنه این کوه است در دامنه تپه است آن باغها آن درختهایی که در دامنه تپه هستند اگر یا در قسمت غرب یا در قسمت شرق نیمی از روز بالاخره از آفتاب محروماند امّا اگر روی این تپه باشد بالاخره صبح تا غروب آفتاب دارد باران هم که بیاید اوّل مال اوست آفتاب هم که بتابد اوّل مال اوست اگر یک جایی برجسته باشد سایهای نداشته باشد تمام آن آفتابها مال اوست تمام بارانها مال اوست و یک دامنه کوهی نیست محصور نیست محبوس نیست ربوة یعنی برجسته در یک جای بلندی ﴿کمثل جنّةٍ﴾ مثل باغی که جای بلندی است زیر دیوار نیست زیر سنگ و کلوخ نیست ﴿أصابها وابل﴾ باران شدید، بارش باران تند، ﴿فاتت أکلها ضعفین﴾ میوهاش دو برابر است حالا اگر باران وابل نبود باران فراوان نبود ﴿فإن یصبها وابل فطلٌّ﴾ باران ریز بالاخره میآید ﴿والله بما تعملون بصیرٌ﴾ خوب کار خیر، مثل این است معلوم میشود کار خیر این که دنیاست که، دنیا بالاخره باغ دارد زمینهای برجسته دارد باران وابل دارد باران طل دارد محصول دو برابر دارد محصول کمتر دارد این همهاش دنیاست یعنی حیات دنیاست نه دنیایی که لعب و لهو، معلوم میشود کار آخرت مثل این است معلوم میشود کار آخرت، دنیا نیست وگرنه مثال و ممثَّل میشود، کارهای معنوی مثل این است نه خود این، این دنیاست پس در دو طرف خیر و شرّ، حسنة و سیئة، اطاعت و عصیان، مثلهایی در قرآن ذکر میکند که یکیاش میشود حقیقت یکیاش میشود لهو و لعب، یکی میشود نثار و ایثار، یکی میشود غرور و فریب و سراب و امثال ذلک آن آیه معروف که اگر کسی ﴿ینفقون أموالهم فی سبیل الله کمثل حبّة أنبتت سبع سنابل فی کلّ سنبلة مأة حبّة والله یضاعف لمن یشاء والله واسع علیم﴾ یعنی آیهٴ 261 و همچنین 262 آن هم همینطور است مثل کسی که در راه خدا انفاق میکند این است معلوم میشود یک کاری که یک آدم خیّر دارد میکند دنیا نیست یک کار آخرت است این شخص الآن در آخرت است که «قلوبهم فی الجنان و أجسادهم فی العمل» این دیگر لهو و لعب و زینت و تفاخر و تکاثر نیست این کوثر است کوثر در دنیا نیست آن که در دنیاست در این دنیایی که «حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة» آن تکاثر است بعد از اینکه فرمود وضع دنیا این است ﴿إنّما مثل الحیاة﴾ در آیهٴ 32 سورهٴ مبارکهٴ انعام این است که ﴿وما الحیوٰة الدنیا إلاّ لعب و لهو﴾ دنیا جز بازی چیز دیگری نیست یک وقت، یک کسی است که عمری در ریاست است در معاونت است در مشاورت است و در آخرت است در دنیا نیست اصلاً، اینها هم کم نیستند یک وقت است نه یک کسی یک چند سالی در این کارها تلاش و کوشش میکند همیشه دستش خالی است این به دنبال تکاثر است آن به دنبال کوثر است این به دنبال دنیاست آن به دنبال آخرت است این شخص ولو عقله فی لعب و لهو و بدنه فی زینة و تفاخر آن یکی قلبه فی الجنّة و بدنه فی العمل، خوب خیلی فرق میکند این حرفها جزو معارف قرآن کریم است معنای دنیا چیست؟ که آدم اگر دنیا را بشناسد مواظب خودش و دیگران هست «حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة» اینها مشکل جامعه ماست هم مشکل دولت ماست هم مشکل ملت ما، اگر واقعاً کسی اینها را بداند راحت است دیگر عمداً با خودش بازی نمیکند خوب این آیهٴ مورد بحث هم به صورت إنّما بود حصر بود. آیهٴ 32 سورهٴ مبارکهٴ انعام هم همین است ﴿و ماالحیوٰة الدنیا إلاّ لعب و لهو و للدّار الآخرة خیر للّذین یتّقون أفلا تعقلون﴾ اینها نشان میدهد به اینکه آنچه که ما کم داریم شناخت مسئله دنیاست چند سؤال شده مربوط به روزهای قبل بود که ما آنها را یادداشت کردیم قرار بود روز چهارشنبه بحث بشود نشد این بود که در عصر ظهور حضرت ولیّ عصر أرواحنا فداه عدهای با نگاه به دستشان از غیب باخبر میشوند بله این نقل شده که بله بالاخره آنها از غیب باخبر میشوند ولو با نگاه دستشان این در روایات است ولی بالاخره به برکت حضرت، شاگردان او، اصحاب او، مؤمنان خاص همان «فاتّقوا فراسة المؤمن فإنّه ینظر بنور الله» آن بحث ظهور میکند البته این معنایش این نیست که از علم و پیشرفت صنایع و حِرَف علمی بهره نمیبرند خوب آنجا که پیشرفت صنایع همراهی میکند بهره میبرند آنجا که از امدادهای غیبی از نیتها با خبر بشوند ممکن است از امدادهای غیبی کمک بگیرند اینطور نیست که از پیشرفتهای صنایع و حِرَف بهره نگیرند و راه اصلاحش هم این است حالا مثلاً امام رضوان الله علیه یک نفر بود ظهور کرد این فضائل و مناقب را به همراه داشت حالا فرض کنید سیصد و سیزده شاگرد مثل امام پیدا بشود در پای رکاب حضرت، خوب خیلی میشود جهان اصلاح کرد حداقلش این است حالا ممکن است بیشتر هم باشد حالا سیصد و سیزده امام شاگرد وجود مبارک حضرت ولیّ عصر باشند با این بهرههای غیبی که ذات مقدسش دارد یقیناً اصلاح عالم آسان است خب مطلب دیگر اینکه چطور در سورهٴ مبارکهٴ توبه در این ابعادش مفصل بحث شد که چرا بسم الله ندارد اگر همین بسم الله الرحمن الرحیم اقتضا میکرد که اینجا چون رحمت خدا سابق بر غضب هست آن رحمت الهی دستور داد که این قطعنامه با برائت شروع بشود ﴿براءة من الله﴾ منتهی این بسم الله هم نیست شما نگاه بکنید معنای بسم الله این نیست که کسی بگوید ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ اینکه در روایات دارد هیچ کاری بدون بسم الله شروع نمیشود مگر اینکه بی برکت است هر کاری که میخواهید شروع کنید باید بسم الله بگویید قبلاً هم بحث شد که باید نام ذات اقدس اله باشد حالا عند الذبح او النّحر کسی بگوید الله اکبر، لاإله إلاّ الله، سبحان الله، لاحول ولاقوّة إلاّ بالله، کافیست دیگر، آن مذبوح حلال است هم ذبحش شرعی است یعنی باید نام خدا برده بشود ﴿ولاتأکلوا ممّا لم یذکر اسم الله علیه﴾ البته یک وقت یک کسی میگوید ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ یک کسی میگوید سبحان الله، نام خدا برده بشود گاهی سؤال میکنند که چطور دعای کمیل و بعضی از ادعیه اوّلش بسم الله ندارد خوب اولش بسم الله دارد همین که میگوید اللّهم یعنی بسم الله، الهی، بسم الله است این مناجات شعبانیه الهی، همهاش بسم الله است به نام خدا شروع میشود این برائت به نام خدا شروع میشود ﴿براءة من الله و رسوله﴾ ﴿إلی الناس یوم الحج﴾ با بسم الله شروع شده است منتهی خصوصیت ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ که مناسب با رحمت است این با قطعنامه اعلام انزجار، هماهنگ نیست همان بسم اللهی که امان غضب است و دستور غضب میدهد اینجا به این صورت شروع شده که ﴿براءة من الله﴾ نه رحمةٌ من الله فتحصّل که سورهٴ مبارکهٴ توبه بسم الله دارد به نام خدا دارد منتهی خدای قهّار، شما خدای رحمان میخواهید طلب بکنید این با اعلام انزجار سازگار نیست اصلاً طلیعه سوره، قطعنامه است، قطعنامهٴ انزجاری، نام خدا هم آمده است منتهی به عنوان منتقم ﴿إنّا من المجرمین منتقمون﴾ شما بخواهید رحمت بگویید بعد بگویید ما از شما منزجریم این هماهنگ نیست ولی بگویید قهار اینچنین پیام داد منتقم اینچنین پیام دارد برای اینکه سیزده سال در مکه به شما مهلت داد قبول نکردید تقریباً نه سال در مدینه به شما مهلت داد قبول نکردید تا از دست شما بر آمد شهدای اسلام را مثل حمزه سید الشهدا سلام الله علیهم اجمعین اینها را به صورت اکل الاکباد به این صورت درآوردید دیگر حالا جا برای رحمت نیست اینکه اوّل نفرمود ﴿براءة من الله﴾ که بعد از بیست و سه سال فرمود بعد از بیست و دو سال فرمود این تقریباً سیزده سال به تعبیر بعضی از ظرفاء خورد بود نه زد و خورد جنگی نبود دفاعی نمیکردند فقط میخوردند این سیزده سال، مسلمانها در مکه فقط خوردند وقتی جنگ و گریزی، زد و خوردی، دعوایی، چالشی اینها نبود هر چه بود خوردند آن زد و خورد در مدینه بود ده سال فرمود خوب بیست و سه سال بس است دیگر هر کاری از دست شما بر آمد کردید اینجا بسم الله هست منتهی الله، منتقم، الله قهّار، اللهی که فرمود ﴿إنّامن المجرمین منتقمون﴾ دعای کمیل، اوّلش بسم الله است مناجات شعبانیه اوّلش بسم الله است هیچ دعایی نیست مگر اینکه بسم الله است منتهی نباید بگوییم بسم الله یعنی بسم الله الرحمن الرحیم همانطوری که در فقه میگویند ﴿لاتأکلوا ممّا لم بذکر اسم الله علیه﴾ اگر کسی وقتی که دارد ذَبح میکند بگوید یا الله خوب کافیست سبحان الله کافیست نام ذات اقدس اله باید برده شود اینجا هم برده شده.
سؤال: جواب: خوب آن ممکن است آثار خاص خودش را داشته باشد ولی غالب اینها حمد است یا ابتدا به حمد باید بشود یا ابتدا به بسم الله بشود این معلوم میشود که هر امری که به حمد خدا شروع نشود کذا و کذا است معلوم میشود حمد خدا هم اسم خداست نام خدا را به عنوان حمید میبرند امّا این سؤال که چطور بعضی مثل ریح عاصف، عاصفه گفته نشده برای آن است که عاصف وصف مختص مؤنث است نظیر حائض و طالق و در حائض و طالق تاء اضافه نمیشود چطور در اوّل سورهٴ مبارکهٴ حج آمده که ﴿یوم تذهل کلّ مرضعة عمّا أرضعت﴾ آنجا در کتابهای ادبی ملاحظه فرمودید که تاء مختص مثل مرضع، نمیگویند مرضعه، ولی این زن دو حالت است زن شیرده را میگویند مرضع دیگر چون مرد شیر نمیدهد دیگر تاء برای فرق مؤنث و مذکر است اینجا که صفت مختص مؤنث است جا برای تاء نیست امّا در حالیکه زن دارد شیر میدهد پستان او در دهان کودک است این حالت را میگویند مرضعه اگر میفرمود تذهل کلّ مرضعٍ عمّا أرضعت این لطیفه را نمیفهماند بالاخره زن شیرده مشغول شستن لباس است شستن ظرف است یک حادثهای پیش آمده از کودکش غافل است اما وقتی زن، بچه در دامان اوست در بغل اوست پستان در کام اوست در چنین حالتی اگر غفلت بکند معلوم میشود حادثه خیلی مهم است آن تاء برای آن است که آن حالت ارضاع را بگویند یعنی حالت شیر دادن را میگویند پس غرض این است که مثل خیر به شرّ هر دو آمده اینها هیچ کدام دنیا نیست اینها آیات الهی است و کسی به زمین بد نگوید به آسمان بد نگوید به فضا و هوا بد نگوید به این من و ما بد بگوید آن هم بد بگوید یعنی پرهیز بکند بالاخره مگر بنای ما بر آن نبود که ما خدمت بکنیم خوب دیگری دارد خدمت میکند بسیار خوب، ما تلاش و کوششمان را کردیم که رأی بیاوریم خوب رأی نیاوردم ما که وظیفهمان این بود که عرضه بکنیم منزوی نشویم خودمان را جدا نکنیم جدا نکردیم کاندید هم شدیم تلاش و کوشش هم کردیم تبلیغ هم کردیم خوب رأی نیاوردیم دیگری رأی آورده انشاءالله موفق باشد این میشود آخرت، امّا حالا ما رأی نیاوردیم خدای ناکرده بنشینیم تا آخر علیه کسی حرف بزنیم این دیگر میشود دنیا. بنابراین، آدم در متن زندگی هست در متن سیاست است شد وظیفهاش را انجام میدهد نشد دیگر وظیفهای ندارد کوتاهی نکرده، وقتی کوتاهی نکرده از چه برنجد؟ بنابراین، آخرت وضعش مشخص میشود دنیا هم وضعش مشخص میشود نه یک کلمه که دنیا اینطور است حوادث زیاد است آدم که از حسن و قبح پشت پرده باخبر نیست از عاقبت هم که با خبر نیست هر کسی هر وظیفهای دارد انجام بدهد دیگر نگرانی ندارد خوب فرمود دنیا این است اما در قبالش ﴿والله یدعوا إلی دار السلام﴾ معلوم میشود دنیا دار الآفة است از این تقابل میفهمیم که یکی دار السلام است و یکی دار الآفة است دار السلام، سلامة من العیب است سلامة من النفس است سلامة من المرض و کذا و کذا است حداقل چهار جهت در آخرت هست که دار السلام است و دنیا فاقد همه اینهاست مثلاً اگر کسی امکاناتی پیدا کرده که به آیندهٴ بهتری برسد اوّلاً ممکن است که به آینده نرسد به فردا نرسد ﴿إذا جاء أجلهم لایستأخرون ساعةً ولا یستقدمون﴾ ولی آخرت اینچنین نیست آنجا وقتی ﴿لایذوقون فیها الموت إلاّ الموتة الأُولی﴾ دیگر آینده آنجا قطعی است این یک, حالا فردا زنده ماند چو فردا برآید به این فکر بود که لذت ببرد فردا خودش زنده بود ولی آن حوادث تلخ نگذاشت که آن نعمتها به دستش برسد ولی در آخرت اینطور نیست انسان آینده داشته باشد، بماند ولی آیندهاش بی ثمر باشد این نیست، سوم نعمتهایی که در دنیا هست بالاخره نه سالم از عیب است نه مصون از نقص، هم گرفتار نقص است هم گرفتار عیب است کمبود دارد امّا نعمتهای بهشت اینچنین نیست ﴿لهم مایشاءون فیها و لدینا مزید﴾ کمبود ندارد چهارم انسان غرق نعمت دنیا هم باشد ولی خوف فراق هست حالا بر فرض هم این آقا عمر طبیعی بکند بالاخره میداند که بعد از عمر طبیعی باید رها بکند ولی آنجا ﴿خالدین فیها أبداً﴾ ﴿عطاءً غیر مجذوذ﴾ هست غیر ممنون هست منی نیست دفعی نیست برای همیشه است حداقل این چهار جهت عناصر محوری فرق دنیا و آخرت است باغ دنیا و آخرت است آن میشود دارالسلام، فرمود اینجا که دارالفریب، غرور است که ما شما را به دار السلام دعوت میکنیم دارالسلام هم در جیب توست در دست توست در دهان توست نقد است نه نسیه باشد درست حرف بزن دارالسلام همین است درست نگاه بکن دارالسلام همین است چون وقتی مُردی همینها به آن صورت درمیآید باید ﴿فلأنفسهم یمهدون﴾ یعنی آن داری که در آنجا هست با اعمال شما مزیّن میشود ﴿فلأنفسهم یمهدون﴾ برای خودتان فرش پهن کنید حرف خوبی که زدید برای خودتان فرش بکنید یک وقتی سیدنا الاستاد امام رضوان الله علیه نصیحتی که کردند در همین مسجد اعظم در همان شبستان میفرمود به اینکه بعد هم این روایت را مرحوم مجلسی رضوان الله تعالی علیه در بحار نقل میکند که بعضیها در قیامت زبانشان آنقدر دراز میشود که یک عده روی زبان آنها پا میگذارند و راه میروند آدم اوّل تعجب میکرد که این یعنی چه بعد توضیح میدادند اینها که نیش دارند زبان درازی میکنند آبروی مردم و حیثیت مردم را بیخود و بی جهت از بین میبرند در قیامت به این وضع مبتلا میشوند زبان درازی این است اگر آدم زبانش را مواظب باشد که دیگر روح و ریحان است انسان اگر درست حرف بزند یک چیز نقدی است اگر همین الآن مُرد همین الآن میبیند کجاست اینکه نسیه نیست که معلوم نیست که این زید طیب و طاهر کی میمیرد که، همین که مُرد «فی روضة من ریاض الجنة» میبیند نقد است ﴿فلأنفسهم یمهدون﴾ فرمود آنکه گفتید مثل الحیاة الدنیا این تحلیل کردیم چیزی از آن درنمیآید جز تکاثر اما ﴿والله یدعوا إلی دار السلام﴾ نامه دعوت نوشته، دعوتتان میکند میگوید آماده است بفرمایید دعوت کردن به لحاظ فطرت است به لحاظ عقل نظری هست به لحاظ عقل عملی هست به لسان انبیا هست به لسان ائمه علیهم السلام هست دعوت است بالاخره، دعوت تکوینی ذات اقدس اله در قیامت ظهور میکند ﴿یوم ندعوا کلّ أُناس بإمامهم﴾ هر کسی را به نام امامشان صدا میزنند میگویند علویها بیایند خوب هر کسی تابع وجود مبارک حضرت امیر بود صف میکشد ﴿یوم ندعوا کلّ أُناس بإمامهم﴾ حسینیها بیایند حسنیها بیایند خوب اینها هم حضور پیدا میکنند یک عده هم حشر محبّان علی با علی، حشر محبّان دیگری با دیگری به نام امام دعوت میکنند این دیگر دعوتنامه که نیست این دعوت تکوینی است دعوت است فرمود مااینها را از قبر دعوت میکنیم ﴿فإذا هم من الأجداث إلی ربّهم ینسلون﴾ این دعوت تکوینی است دعوت تشریعی و قراردادی که به اختیار خود آدم است در دنیاست آنجا دیگر به اختیار کسی نیست وقتی ﴿یوم ندعوا کلّ أُناس بإمامهم﴾.
عدهای به جای حق شناسی در برابر رحمت به ناسپاسی مبتلا هستند
منشأ هر خطا حبّ دنیاست «حبّ الدنیا رأس کل خطیئة»
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتَّی إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها أَتاها أَمْرُنا لَیْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ
وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ
بعد از اینکه فرمود عدهای به جای حق شناسی در برابر رحمت به ناسپاسی مبتلا هستند و از آن جهت که منشأ هر خطا حبّ دنیاست «حبّ الدنیا رأس کل خطیئة» و رأس کلّ خطیئه هم حبّ الدنیا است دنیا را برای ما تشریح میکند اگر قرآن کریم کتاب هدایت و موعظه است معلّم کتاب و حکمت هم هست ﴿یعلّمهم الکتاب والحکمة﴾ که قهراً اخلاقش یک اخلاق تحلیلی است موعظهاش یک موعظه تعلیلی است میفرماید محبّت دنیا رأس کلّ خطیئة است این را مرحوم کلینی رضوان الله تعالی علیه از معصومین نقل کرده است فریقین هم این را نقل کردند دنیا را هم مشخص میکند که دنیا چیست آن دنیایی که محبّت او رأس کلّ خطیئة است و مذمّت شده است و پرهیز از او در لسان تقوی طرح میشود عبارت از آسمان و زمین و دریا و صحرا و امثال ذلک نیست اینها موجودات این نشئه هستند در قبال موجودات نشئه آینده، مخلوقات الهی هستند مانند مخلوقات آخرت همه اینها آیات الهی هستند مانند موجودات آخرت و همه اینها به بهترین وجه و زیباترین وجه خلق شدند مانند آخرت زیرا فرمود ﴿الّذی أحسن کلّ شیءٍ خَلَقَه﴾ هر چیزی را که آفرید زیبا آفرید پس آسمان، آیت حق است آنطوری که آسمان قیامت، آیت حق است درختهای دینا آیات الهی هستند همانطوری که درخت آخرت آیت الهی است هیچ کدام از اینها مذموم نیست آنچه که مذموم است دنیا است دنیا چیست که مذموم است میفرماید که مثلاً یک کسی تلاش و کوشش میکند به یک سمتی برسد حالا یا در سمتهای حوزوی یا دانشگاهی یا سمتهای اجرایی یا تقنینی یا سیاسی و مانند آن این دو جور است یک وقتی میخواهد خدمتی بکند و مشکل مردم را حل بکند نظام اسلامی را تقویت بکند معارف الهی را منتشر بکند این روح و ریحان است این شخص اصلاً در دنیا نیست این همیشه در آخرت است با اینکه مرتب مشغول کار هست شاید بیش از دیگران هم کار میکند برای تولید کردن چه در دامداری چه در کشاورزی چه در صنعت یا چه در مسائل سیاسی و توسعهٴ سیاسی این اصلاً در دنیا نیست همیشه در آخرت است این همان بیان نورانی أمیرالمؤمنین سلام الله علیه است که شامل حال توهم شده است که فرمود «قلوبهم فی الجنان و أجسادهم فی العمل» دلهای آنها در بهشت است و بدنهای اینها در کار امام راحل رضوان الله تعالی علیه اینچنین بود این شهدا اینطور بودند بسیاری از مجروحان جنگی اینطور بودند بسیاری از آزادهها اینطور بودند بسیاری از فاتحان اینطور بودند اینها مرتب در تلاش و کوشش هستند برای حفظ کشور و اینها در آخرت هستند در دنیا نیستند یا آن کشاورزی که برای تولید دارد تلاش میکند آن دامدار همچنین سایر مسئولین، اینها همیشه در آخرت هستند در دنیا نیستند یک وقت است یک کسی خدای ناکرده برای اینکه به یک پست و میز و مقام و جاهی برسد این تلاش و کوشش میکند به عنوان اینکه حالا هدف وسیله را توجیه میکند از هر جایی چه حق چه باطل، خودش را معرفی میکند تا به جایی برسد وقتی هم که به جایی رسید حلال و حرام برای او یکسان است فرقی نمیکند اگر به حرام رسید بیان نورانی حضرت امیر سلام الله علیه است مثل اینکه به حریر و پرنیان و طلح منضود و ظلّ ممدود رسید در نهج البلاغه هست که وقتی یک عده به مال حرام دسترسی پیدا کردند فرمود مثل طلح منضود و ظلّ ممدود واینها است مثل نعمتهای بهشت لذت میبرند و این را غنیمت تلقی میکنند بعد هم گاهی مشکل برایشان پیش میآید با رشوه حل میکنند یا به زندان میافتند یا دوباره سقوط میکنند دوباره صعود میکنند سرانجام پیر میشوند ودر آستانه رفتن هستند اینها چیزی دستشان نیست یک تل از خلاف را پشت دوششان دارند که ﴿ولتحمل خطایاکم و ماهم بحاملین من خطایاهم من شیءٍ﴾ یحمل اسفاراً مع اسفارهم یک بار سنگینی به دوششان است اینها را ذات اقدس اله موعظه کرده، بیان کرده، حلال و حرامش را ذکر کرده وعده و وعیدش را ذکر کرده اطاعت و عصیانش را ذکر کرده، ثواب و عقابش را ذکر کرده، بهشت و جهنّمش را هم ذکر کرده همه را در این دو گروه مشخص کرده، این دو گروه را گذشته از اینکه حکمشان را بیان کرده، اطاعت و عصیانشان را بیان کرده، ثواب و عقابشان را بیان کرده، وعده و وعیدشان را بیان کرده مدح و قدحشان را بیان کرده و در نتیجه بهشت و جهنّمشان را بیان کرده، مثل هم زده که اینها از راه مثل بفهمند کار دنیا چیست کار آخرت چیست مثلهای دنیا هم یک مثلهای کارهای خوب در قرآن مشخص شد مثلهای کارهای بد هم در قرآن مشخص شد کارهای بد میشود دنیا، کارهای خوب میشود آخرت، آنچه که در این آیه مطرح است دنیازدگی همین بازیها و باندبازیهایی که شما احیاناً میبینید این میشود دنیا، حالا فرق نمیکند چه کسی در لباس روحانیت باشد چه در لباس دیگر چه در حوزه باشد یا غیر حوزه، این شیطان بالاخره همه را فریب میدهد ﴿لقد أضلّ منکم جبلاً کثیراً أفلم تکونوا تعقلون﴾ اینطور نیست که حالا در یک جایی باشد در جای دیگر نباشد این دو طائفه از آیات را خوب ملاحظه بفرمایید که مثل غیر از ممثَّل است میفرماید مثل دنیا این است منحصر هم کرده که غیر از این هم نیست فرمود ﴿إنّما مثل الحیاة الدنیا﴾ مثل میزند دنیا را مثل چی؟ مثل بارانی که از بالا بیاید از آسمان بیاید و روئیدنیهای زمین با او مخلوط بشوند آن بذرهای قبلی، آن ریشههای قبلی با این باران مناسب مخلوط میشوند و شکوفا میشوند و رویش میکنند ﴿فاختلط به نبات الأرض﴾ این نبات الأرض، ذات اقدس اله سهم همه را مشخص کرده، بزرگان اهل معرفت گفتند به اینکه بعضی از میوهها و بعضی از برگها و بعضی از روئیدنیها که برای ذائقه انسان گوارا نیست یا برای شامه او گوارا نیست این یک مرزی است این یک پاسداری است یک پلیسی است که انسان به حق سایر موجودات تجاوز نکند این روزی انسان نیست اگر همه اینها نظیر برگ کاهو خوراکی بود چیزی بشر برای حیوانات نمیگذاشت لذا مزهها را مختلف کرد طعمها را مختلف کرد رنگها را مختلف کرد تا انسان رغبت نکند نسبت به آن علف آنها سهم گاو و گوسفند است خدا معیل همه است و همه موجودات هم عائله خدا هستند ﴿ما من دابّة فی الأرض إلاّ علی الله رزقها﴾ خیلی از میوهها هستند که خاصیتهای فراوانی هم دارند اما با ذائقه انسان سازگار نیست بوی آنها انسان را میرنجاند فرمودند اینها به منزله پلیس خداست این بوی بد، خوب شما همانطوری که از نافه آهو لذت میبرید یک عده از موجودات هستند که از آن میوه لذت میبرند آن غذای اوست این بوی بد نسبت به شامه ما پلیس آنهاست که مبادا ما نسبت به آنها دخالت بکنیم طعم بد همینطور است رنگ بدن همینطور است و مانند آن همه مرزها مشخص شده سهمیه داده که کسی روزی دیگری را غارت نکند فرمود ﴿ممّا یأکل الناس والأنعام﴾ روزی همه را داد اینطور نیست که خداوند روزی انسانها را میدهد روزی حیوانات را نمیدهد روزی هر کسی را میدهد منتهی در جنگل یک سلسله حیواناتی هستند که غارتگرند و روزی یک عده را میخورند در جامعههای غیر عادلانه هم که فقر و تبعیض و فساد رواج دارد آنها هم همینطورند که روزی یک عده را به یک عده دیگر میدهند ﴿ممّا یأکل الناس والأنعام﴾ فرمود روئیدنیها میروید ﴿حتی إذا أخذت الأرض زخرفها﴾ وقتی زمین زیور خودش را گرفت و به تن بست و آرایش یافت ﴿وازّیّنت و ظنّ أهلها أنّهم قادرون علیها﴾ اهل این زمین فکر میکردند کسی که صاحب آن باغ است صاحب آن مزرعه هست فکر میکند که حالا امسال درآمد خوبی دارد پائیز خوبی دارد ﴿أتاها أمرنا لیلاً أو نهاراً﴾ حالا یا صاعقه میآید یا سیل میآید یا زلزله میآید یا حوادث دیگر میآید یا ملخ میآید هرچه هست بالاخره یا میکربهای دیگر میآید شب یا روز ﴿فجعلناها حصیداً﴾ ما یک وقتی سرهای اینها را قطع میکنیم یک وقتی نه اینها را ریشهکن میکنیم این ریشهکن کردنها را میگویند مستأصل یعنی اصلش برداشته شد فلان کس مستأصل شد مستأصل شد یعنی ریشهکن رشد دیگر بی اصل است دیگر امید اینکه بعد رشد بکند نیست فرمود ما طوری اینها را مستأصل و محصود و ریشهکن میکنیم که جایش هم صاف میشود اصلاً معلوم نیست دیروز در اینجا بودهاند ﴿کأن لم تغن بالأمس﴾ بعد میفرماید آیات خودمان را به صورت شفاف و مفصّل بازگو میکنیم تا صاحب خردان تفکر کنند این ترجمه این آیه است این را که بررسی میکنید میبینید به اینکه دنیا را به این وضع یاد شده تشبیه کرد معلوم میشود آمدن باران، رویش گیاه، تقسیم روئیدنیها به غذای انسان و غذای دام و زیور زمین، تزیّن زمین، اینها هیچ کدام دنیا نیست، برای اینکه دنیا را به این دارد تمثیل میکند، تشبیه میکند اینها یک زندگی عادی است اینها آیات الهی است اینها هیچ کدام دنیا نیست خطر نیست منشأ خطر نیست امّا اگر کسی نه، به دنبال پست و مقامی میرسد که به اینها دسترسی پیدا کند آن دنیا است فرمود اگر کسی تلاش و کوشش کرد که به پست و مقام برسد، میرسد ولی همین که میخواهد لذّت ببرد میبیند بساطش برچیده میشود آن یک امر وهمی، شبیه این امر عینی است فتحصّل که آسمان و زمین و حوادث و رخدادها اینها دنیا نیست که «حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة» یک کسی میدود برای پست، آن دنیاست آن بر فرض برسد همین که میخواهد یک کاری انجام بدهد بساطش برچیده میشود این مَثَل چون غیر از ممثَّل است معلوم میشود دنیا چیز دیگر است آفتاب و زمین و بارش و باران و اینها نیست در سورهٴ مبارکهٴ یونس که الآن مورد بحث است به این صورت آمده در سورهٴ کهف هم همین مطلب به این صورت یاد شده است در سورهٴ کهف آیهٴ 45 به این صورت بیان شده ﴿واضرب لهم مثل الحیوة الدّنیا کماءٍ أنزلناه من السماء فاختلط به نبات الأرض فأصبح هشیماً﴾ هشیم یعنی درو شده به معنی مهشوم است، هاشم را که هاشم گفتند برای اینکه آن بزرگوار این غذاها را تکه تکه میکرد قطعه قطعه میکرد در آن سالی که قحطی و خشکسالی که باران نیامده بود این غذاها را تکه تکه میکرد روی همان کوههای مکه میگذاشت برای پرندهها این از اجداد پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم است اینها اینطور بودند در جاهلیت، اینها از فرزندان بزرگ و بزرگوار ابراهیم خلیل هستند اینها نه تنها به مستمندان خودشان میپرداختند در مکه خوب میدانید آنجا یک منطقهی استوایی است سوزان، گرمسیر و بی آب و علف است در حقیقت غیر ذی زرع است اگر بارانی نیاید مثلاً و چیزی ظهور نکند خوب آن بالای کوه چیزی روئیده نمیشود آن پرندهها پناهگاهی ندارند این بزرگوار هاشم این گوشتها و این غذاها را تکه تکه میکرد روی دامنههای کوه میگذاشت و این پرندهها گرسنه نمانند لذا شده هاشم، هشیم که فعیل است به معنی مهشوم است مهشوم یعنی مقطوع، تکه تکه شده فرمود ﴿فأصبح هشیماً تذروه الرّیاح و کان الله علی کلّ شیءٍ مقتدراً﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ کهف. آیهٴ 131 سورهٴ مبارکهٴ طه این است فرمود ﴿ولاتمدّنّ عینیک إلی ما متّعنا به ازواجاً منهم﴾ فرمود مبادا به این که در دست دیگران است نگاه بکنید بالاخره آدم را سیر نمیکند انسان اگر قانع باشد حیات طیّبه است ﴿فلنحیینه حیاة طیّبة﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ نحل است این از وجود مبارک امیرالمؤمنین سلام الله علیه رسیده است که هی القناعة یعنی اگر آدم واقعاً طوری باشد که با قناعت زندگی کند همسر او، فرزندان او قانع باشند حیات طیّب مال اینهاست از این مرز که بگذریم هیچ چیزی بشر را سیر نمیکند دائماً گرفتار هل من مزید است اینطور نیست که اگر داشته باشد بگوید این مقدار بس است خوب به رسول گرامی صلّی الله علیه و آله و سلم فرمود چشمهایت را باز نکن به طرف کسی که ما شکوفهٴ دنیا را به اینها دادیم ﴿ولاتمدّنّ عینیک إلی ما متعّنا به أزواجاً منهم﴾ ما با چه متمتّعشان کردیم آن متاعی که ما به اینها دادیم چیست؟ ﴿زهرة الحیاة الدنیا﴾ زهرة و زهر مثل تمرة و تمر یعنی شکوفه، ازهار یعنی شکوفهها این کتابی که مرحوم جزایری نوشته زهر الربیع یعنی شکوفهٴ بهار، خوب فرمود این شکوفه است هرگز دنیا برای کسی میوه نمیشود اصلاً اینجا، جای سرد است آن که این دنیا را آفرید فرمود اینجا سردسیر است جای سرد سیر که نه جای کشاورزی است نه جای باغداری است شما بالاخره یا اهل ییلاق هستید یا ییلاق رفتید در منطقههای سردسیر، میدانید اگر یک منطقهای سردسیر باشد درخت میوه عمل نمیآید یک تابستان کوتاهی دارد همین که شکوفه در آن فصل تابستان خودش را نشان داد پائیزی زودرس، میرسد باز هم سرمای زودرس بساط شکوفه را برمیچیند در منطقههای سردسیر، نزدیکهای قله آنجا اصلاً درخت میوه نمیکارند درخت جنگلی میکارند فرمود دنیا جای سردسیر است برای هیچ کسی میوه نمیشود شما ببینید غالب اینها که در این باندهای سیاسی هستند آخر پشیمان میشوند و منصرف میشوند و استعفا میدهند امّا یک وقت است یک کسی مثل امام است تا آخرین لحظه در آخرت زندگی میکند این خیلی فرق میکند حالا برسیم به آن طایفهٴ دوم هنوز ما در طائفه اوّل هستیم طائفه اوّل روایاتی است که دنیا را تشبیه میکند به شکوفه، معلوم میشود که شکوفه، دنیا نیست تشبیه میکند به آنجا که باران میآید و روئیدنیها میرویند همین که صاحبش خیال میکند که به مقصد رسیده است بساطش برچیده میشود پس معلوم میشود کشت و زرع و دامداری و اینها که مَثَل هستند دنیا نیستند چون دنیا ممثَّل است آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ حدید تقریباً مثال و ممثَّل را کنار هم جمع کرده ملاحظه بفرمایید اینها در فرمایش مرحوم شیخ بهایی ﴿رضواناللهعلیه﴾ هست که ایشان از این آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ حدید استفاده کرده که دنیا پنج مرحله دارد دیگر آیهٴ 20 سورهٴ مبارکهٴ حدید این است ﴿اعلموا أنّما الحیاة الدّنیا لعب﴾ یک, ﴿و لهو﴾ دو, ﴿و زینة﴾ سه, ﴿و تفاخر بینکم﴾ چهار, ﴿و تکاثر فی الأموال والأولاد﴾ پنج, فرمود انسان اگر در دوران کودکی و خردسالی است که لعب است یک کمی رشد کرده، نزدیک نوجوانی میرسد لهو است یا جوانی یک کسی دیگر حالا دوران بالندگی به خودآرایی میرسد و پوشیدنیهای خوب به داشتن وسایل خوب این زینت است موی سرش را درست بکند بدنش را درست بکند لباسش را درست کند با آیینه یک ساعت ور برود همین، یک وقتی است به مقامی میرسد میانسالی، سمتی دارد ریاستی دارد وزارتی دارد این تفاخر بینکم یک وقت است پیر میشود همه اینها را گذاشته کنار فقط میگوید این مقدار دارم همین این مقدار در بانک دارم این مقدار نوه دارم این مقدار نبیره دارم این مقدار عشیره دارم این تکاثر است دیگر بهرههای لعب و لهو و زینت و تفاخر دیگر یادش نیست فرمایش مرحوم شیخ بهایی این است که طبق این آیه، دنیا پنج قسمت است مال پنج مقطع سنّی، دنیا این است آن وقت این دنیا تشبیه میشود به این که ﴿کمثل غیثٍ أعجب الکفّار نباته﴾ کفّار را گفتند به معنی زرّاع است چون کافر لغتاً یعنی ساتر، کَفَرَ یعنی سَتَرَ این زارع چون این زرع را، این بذر را در دل خاک مستور میکند میگویند کَفَرَهُ به این مناسبت برخی کفّار را به زرّاع معنی کردند و این زرّاع خوششان میآید وقتی باران ببارد وقتی که این روئیدنیها رویید ﴿ثمّ یهیج﴾ هیجان زده ﴿فتراه مصفرّاً﴾ زرد میشود ﴿ثمّ یکون حطاماً﴾ حطام این کاههای قطع شده و بریده شده، این مال این امّا ﴿و فی الآخرة عذاب شدید و مغفرة من الله و رضوانٌ﴾ بعد فرمود ﴿وما الحیوة الدنیا إلاّ متاع الغرور﴾ فریب فریب دیگر موجود واقعی نیست که غرور حقیقتی ندارد که پس اینکه تشبیه میفرماید تمثیل میفرماید مثل بارانی است که میآید بعد باغدار را یا دامدار را خوشحال کند بعد بساطش برچیده میشود معلوم میشود این رخدادها مَثَل است نه ممثَّل اینها دنیا نیست. پس آیه محل بحث در سورهٴ یونس آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ کهف، آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ طه، آیهٴ 20 سورهٴ مبارکهٴ حدید، که تقریباً از یک نظر جامع است اینها طائفه أُولی را تشکیل میدهند که دنیا را تمثیل میکند تشریح میکند با مثل مشخص میکند در قبال، یک سری طائفه دیگر است که کارهای معنوی و کارهای اخروی و دینی را تمثیل میکند معلوم میشود که اگر کسی اهل آن کار بود دیگر در دنیا نیست این همان بیان نورانی حضرت امیر که فرمود «قلوبهم فی الجنان و أجسادهم فی العمل» فرمود آیهٴ 265 سورهٴ مبارکهٴ بقره که از این طایفه در قرآن کریم کم نیست فرمود ﴿و مثل الّذین ینفقون أموالهم ابتغاء مرضات الله وتثبیتاً من أنفسهم کمثل جنّة بربوة أصابها وابل فاقت أکلها ضعفین فإن لم یصبها وابل فطلّ والله بما تعملون بصیرٌ﴾ آن آیه معروف هم که ﴿ینفقون أموالهم فی سبیل الله کمثل حبّه أتبتت سبع سنابل﴾ هم هست خوب این آیه میفرماید آنها که در راه خدا انفاق میکنند، کارهای خیر میکنند حالا یا مالشان را صرف میکنند یا وقتشان را صرف میکنند برای جلب رضای خدا و برای تثبیت موقعیتشان، این را ﴿تثبیتاً من أنفسهم﴾ نظیر همین ﴿إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم﴾ است حالا اگر درخت عاقل بود و با شعور بود و میتوانست حرکت کند از جای خود برمیخاست میرفت یک سطل آب از رودخانه میآورد به پای خود میریخت آیا این درخت به باغبان خدمت میکرد یا به خودش فرمود این درخت دارد جایگاه خودش را تثبیت میکند فرمود عمل خیر مثل آن است که شما یک ظرف آب به پای نهال هستی خودتان ریختید ﴿و تثبیتاً من أنفسهم﴾ این است که در حوادث نمیلرزی به هر حال چهار تا امتحان پیش میآید اصلاً ما هر روز در معرض امتحان هستیم حالا جوانها یک طور، پیرها یک طور، عالمها یک طور، غیر عالم یک طور یک انسان ثابت قدم که ریشه دارد در دین و عقیده چون تثبیت شده است موقعیتش تثبیت شده است این نمیترسد فرمود عمل خیر نقشش این است که موقعیت خود آدم را تثبیت میکند ﴿و تثبیتاً من أنفسهم﴾ خوب مثل این حقیقت ﴿کمثل جنّةٍ﴾ مثل یک باغی است که در یک جای برجستهای باشد خوب یک وقت است که این باغ در دامنه این کوه است در دامنه تپه است آن باغها آن درختهایی که در دامنه تپه هستند اگر یا در قسمت غرب یا در قسمت شرق نیمی از روز بالاخره از آفتاب محروماند امّا اگر روی این تپه باشد بالاخره صبح تا غروب آفتاب دارد باران هم که بیاید اوّل مال اوست آفتاب هم که بتابد اوّل مال اوست اگر یک جایی برجسته باشد سایهای نداشته باشد تمام آن آفتابها مال اوست تمام بارانها مال اوست و یک دامنه کوهی نیست محصور نیست محبوس نیست ربوة یعنی برجسته در یک جای بلندی ﴿کمثل جنّةٍ﴾ مثل باغی که جای بلندی است زیر دیوار نیست زیر سنگ و کلوخ نیست ﴿أصابها وابل﴾ باران شدید، بارش باران تند، ﴿فاتت أکلها ضعفین﴾ میوهاش دو برابر است حالا اگر باران وابل نبود باران فراوان نبود ﴿فإن یصبها وابل فطلٌّ﴾ باران ریز بالاخره میآید ﴿والله بما تعملون بصیرٌ﴾ خوب کار خیر، مثل این است معلوم میشود کار خیر این که دنیاست که، دنیا بالاخره باغ دارد زمینهای برجسته دارد باران وابل دارد باران طل دارد محصول دو برابر دارد محصول کمتر دارد این همهاش دنیاست یعنی حیات دنیاست نه دنیایی که لعب و لهو، معلوم میشود کار آخرت مثل این است معلوم میشود کار آخرت، دنیا نیست وگرنه مثال و ممثَّل میشود، کارهای معنوی مثل این است نه خود این، این دنیاست پس در دو طرف خیر و شرّ، حسنة و سیئة، اطاعت و عصیان، مثلهایی در قرآن ذکر میکند که یکیاش میشود حقیقت یکیاش میشود لهو و لعب، یکی میشود نثار و ایثار، یکی میشود غرور و فریب و سراب و امثال ذلک آن آیه معروف که اگر کسی ﴿ینفقون أموالهم فی سبیل الله کمثل حبّة أنبتت سبع سنابل فی کلّ سنبلة مأة حبّة والله یضاعف لمن یشاء والله واسع علیم﴾ یعنی آیهٴ 261 و همچنین 262 آن هم همینطور است مثل کسی که در راه خدا انفاق میکند این است معلوم میشود یک کاری که یک آدم خیّر دارد میکند دنیا نیست یک کار آخرت است این شخص الآن در آخرت است که «قلوبهم فی الجنان و أجسادهم فی العمل» این دیگر لهو و لعب و زینت و تفاخر و تکاثر نیست این کوثر است کوثر در دنیا نیست آن که در دنیاست در این دنیایی که «حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة» آن تکاثر است بعد از اینکه فرمود وضع دنیا این است ﴿إنّما مثل الحیاة﴾ در آیهٴ 32 سورهٴ مبارکهٴ انعام این است که ﴿وما الحیوٰة الدنیا إلاّ لعب و لهو﴾ دنیا جز بازی چیز دیگری نیست یک وقت، یک کسی است که عمری در ریاست است در معاونت است در مشاورت است و در آخرت است در دنیا نیست اصلاً، اینها هم کم نیستند یک وقت است نه یک کسی یک چند سالی در این کارها تلاش و کوشش میکند همیشه دستش خالی است این به دنبال تکاثر است آن به دنبال کوثر است این به دنبال دنیاست آن به دنبال آخرت است این شخص ولو عقله فی لعب و لهو و بدنه فی زینة و تفاخر آن یکی قلبه فی الجنّة و بدنه فی العمل، خوب خیلی فرق میکند این حرفها جزو معارف قرآن کریم است معنای دنیا چیست؟ که آدم اگر دنیا را بشناسد مواظب خودش و دیگران هست «حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة» اینها مشکل جامعه ماست هم مشکل دولت ماست هم مشکل ملت ما، اگر واقعاً کسی اینها را بداند راحت است دیگر عمداً با خودش بازی نمیکند خوب این آیهٴ مورد بحث هم به صورت إنّما بود حصر بود. آیهٴ 32 سورهٴ مبارکهٴ انعام هم همین است ﴿و ماالحیوٰة الدنیا إلاّ لعب و لهو و للدّار الآخرة خیر للّذین یتّقون أفلا تعقلون﴾ اینها نشان میدهد به اینکه آنچه که ما کم داریم شناخت مسئله دنیاست چند سؤال شده مربوط به روزهای قبل بود که ما آنها را یادداشت کردیم قرار بود روز چهارشنبه بحث بشود نشد این بود که در عصر ظهور حضرت ولیّ عصر أرواحنا فداه عدهای با نگاه به دستشان از غیب باخبر میشوند بله این نقل شده که بله بالاخره آنها از غیب باخبر میشوند ولو با نگاه دستشان این در روایات است ولی بالاخره به برکت حضرت، شاگردان او، اصحاب او، مؤمنان خاص همان «فاتّقوا فراسة المؤمن فإنّه ینظر بنور الله» آن بحث ظهور میکند البته این معنایش این نیست که از علم و پیشرفت صنایع و حِرَف علمی بهره نمیبرند خوب آنجا که پیشرفت صنایع همراهی میکند بهره میبرند آنجا که از امدادهای غیبی از نیتها با خبر بشوند ممکن است از امدادهای غیبی کمک بگیرند اینطور نیست که از پیشرفتهای صنایع و حِرَف بهره نگیرند و راه اصلاحش هم این است حالا مثلاً امام رضوان الله علیه یک نفر بود ظهور کرد این فضائل و مناقب را به همراه داشت حالا فرض کنید سیصد و سیزده شاگرد مثل امام پیدا بشود در پای رکاب حضرت، خوب خیلی میشود جهان اصلاح کرد حداقلش این است حالا ممکن است بیشتر هم باشد حالا سیصد و سیزده امام شاگرد وجود مبارک حضرت ولیّ عصر باشند با این بهرههای غیبی که ذات مقدسش دارد یقیناً اصلاح عالم آسان است خب مطلب دیگر اینکه چطور در سورهٴ مبارکهٴ توبه در این ابعادش مفصل بحث شد که چرا بسم الله ندارد اگر همین بسم الله الرحمن الرحیم اقتضا میکرد که اینجا چون رحمت خدا سابق بر غضب هست آن رحمت الهی دستور داد که این قطعنامه با برائت شروع بشود ﴿براءة من الله﴾ منتهی این بسم الله هم نیست شما نگاه بکنید معنای بسم الله این نیست که کسی بگوید ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ اینکه در روایات دارد هیچ کاری بدون بسم الله شروع نمیشود مگر اینکه بی برکت است هر کاری که میخواهید شروع کنید باید بسم الله بگویید قبلاً هم بحث شد که باید نام ذات اقدس اله باشد حالا عند الذبح او النّحر کسی بگوید الله اکبر، لاإله إلاّ الله، سبحان الله، لاحول ولاقوّة إلاّ بالله، کافیست دیگر، آن مذبوح حلال است هم ذبحش شرعی است یعنی باید نام خدا برده بشود ﴿ولاتأکلوا ممّا لم یذکر اسم الله علیه﴾ البته یک وقت یک کسی میگوید ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ یک کسی میگوید سبحان الله، نام خدا برده بشود گاهی سؤال میکنند که چطور دعای کمیل و بعضی از ادعیه اوّلش بسم الله ندارد خوب اولش بسم الله دارد همین که میگوید اللّهم یعنی بسم الله، الهی، بسم الله است این مناجات شعبانیه الهی، همهاش بسم الله است به نام خدا شروع میشود این برائت به نام خدا شروع میشود ﴿براءة من الله و رسوله﴾ ﴿إلی الناس یوم الحج﴾ با بسم الله شروع شده است منتهی خصوصیت ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ که مناسب با رحمت است این با قطعنامه اعلام انزجار، هماهنگ نیست همان بسم اللهی که امان غضب است و دستور غضب میدهد اینجا به این صورت شروع شده که ﴿براءة من الله﴾ نه رحمةٌ من الله فتحصّل که سورهٴ مبارکهٴ توبه بسم الله دارد به نام خدا دارد منتهی خدای قهّار، شما خدای رحمان میخواهید طلب بکنید این با اعلام انزجار سازگار نیست اصلاً طلیعه سوره، قطعنامه است، قطعنامهٴ انزجاری، نام خدا هم آمده است منتهی به عنوان منتقم ﴿إنّا من المجرمین منتقمون﴾ شما بخواهید رحمت بگویید بعد بگویید ما از شما منزجریم این هماهنگ نیست ولی بگویید قهار اینچنین پیام داد منتقم اینچنین پیام دارد برای اینکه سیزده سال در مکه به شما مهلت داد قبول نکردید تقریباً نه سال در مدینه به شما مهلت داد قبول نکردید تا از دست شما بر آمد شهدای اسلام را مثل حمزه سید الشهدا سلام الله علیهم اجمعین اینها را به صورت اکل الاکباد به این صورت درآوردید دیگر حالا جا برای رحمت نیست اینکه اوّل نفرمود ﴿براءة من الله﴾ که بعد از بیست و سه سال فرمود بعد از بیست و دو سال فرمود این تقریباً سیزده سال به تعبیر بعضی از ظرفاء خورد بود نه زد و خورد جنگی نبود دفاعی نمیکردند فقط میخوردند این سیزده سال، مسلمانها در مکه فقط خوردند وقتی جنگ و گریزی، زد و خوردی، دعوایی، چالشی اینها نبود هر چه بود خوردند آن زد و خورد در مدینه بود ده سال فرمود خوب بیست و سه سال بس است دیگر هر کاری از دست شما بر آمد کردید اینجا بسم الله هست منتهی الله، منتقم، الله قهّار، اللهی که فرمود ﴿إنّامن المجرمین منتقمون﴾ دعای کمیل، اوّلش بسم الله است مناجات شعبانیه اوّلش بسم الله است هیچ دعایی نیست مگر اینکه بسم الله است منتهی نباید بگوییم بسم الله یعنی بسم الله الرحمن الرحیم همانطوری که در فقه میگویند ﴿لاتأکلوا ممّا لم بذکر اسم الله علیه﴾ اگر کسی وقتی که دارد ذَبح میکند بگوید یا الله خوب کافیست سبحان الله کافیست نام ذات اقدس اله باید برده شود اینجا هم برده شده.
سؤال: جواب: خوب آن ممکن است آثار خاص خودش را داشته باشد ولی غالب اینها حمد است یا ابتدا به حمد باید بشود یا ابتدا به بسم الله بشود این معلوم میشود که هر امری که به حمد خدا شروع نشود کذا و کذا است معلوم میشود حمد خدا هم اسم خداست نام خدا را به عنوان حمید میبرند امّا این سؤال که چطور بعضی مثل ریح عاصف، عاصفه گفته نشده برای آن است که عاصف وصف مختص مؤنث است نظیر حائض و طالق و در حائض و طالق تاء اضافه نمیشود چطور در اوّل سورهٴ مبارکهٴ حج آمده که ﴿یوم تذهل کلّ مرضعة عمّا أرضعت﴾ آنجا در کتابهای ادبی ملاحظه فرمودید که تاء مختص مثل مرضع، نمیگویند مرضعه، ولی این زن دو حالت است زن شیرده را میگویند مرضع دیگر چون مرد شیر نمیدهد دیگر تاء برای فرق مؤنث و مذکر است اینجا که صفت مختص مؤنث است جا برای تاء نیست امّا در حالیکه زن دارد شیر میدهد پستان او در دهان کودک است این حالت را میگویند مرضعه اگر میفرمود تذهل کلّ مرضعٍ عمّا أرضعت این لطیفه را نمیفهماند بالاخره زن شیرده مشغول شستن لباس است شستن ظرف است یک حادثهای پیش آمده از کودکش غافل است اما وقتی زن، بچه در دامان اوست در بغل اوست پستان در کام اوست در چنین حالتی اگر غفلت بکند معلوم میشود حادثه خیلی مهم است آن تاء برای آن است که آن حالت ارضاع را بگویند یعنی حالت شیر دادن را میگویند پس غرض این است که مثل خیر به شرّ هر دو آمده اینها هیچ کدام دنیا نیست اینها آیات الهی است و کسی به زمین بد نگوید به آسمان بد نگوید به فضا و هوا بد نگوید به این من و ما بد بگوید آن هم بد بگوید یعنی پرهیز بکند بالاخره مگر بنای ما بر آن نبود که ما خدمت بکنیم خوب دیگری دارد خدمت میکند بسیار خوب، ما تلاش و کوششمان را کردیم که رأی بیاوریم خوب رأی نیاوردم ما که وظیفهمان این بود که عرضه بکنیم منزوی نشویم خودمان را جدا نکنیم جدا نکردیم کاندید هم شدیم تلاش و کوشش هم کردیم تبلیغ هم کردیم خوب رأی نیاوردیم دیگری رأی آورده انشاءالله موفق باشد این میشود آخرت، امّا حالا ما رأی نیاوردیم خدای ناکرده بنشینیم تا آخر علیه کسی حرف بزنیم این دیگر میشود دنیا. بنابراین، آدم در متن زندگی هست در متن سیاست است شد وظیفهاش را انجام میدهد نشد دیگر وظیفهای ندارد کوتاهی نکرده، وقتی کوتاهی نکرده از چه برنجد؟ بنابراین، آخرت وضعش مشخص میشود دنیا هم وضعش مشخص میشود نه یک کلمه که دنیا اینطور است حوادث زیاد است آدم که از حسن و قبح پشت پرده باخبر نیست از عاقبت هم که با خبر نیست هر کسی هر وظیفهای دارد انجام بدهد دیگر نگرانی ندارد خوب فرمود دنیا این است اما در قبالش ﴿والله یدعوا إلی دار السلام﴾ معلوم میشود دنیا دار الآفة است از این تقابل میفهمیم که یکی دار السلام است و یکی دار الآفة است دار السلام، سلامة من العیب است سلامة من النفس است سلامة من المرض و کذا و کذا است حداقل چهار جهت در آخرت هست که دار السلام است و دنیا فاقد همه اینهاست مثلاً اگر کسی امکاناتی پیدا کرده که به آیندهٴ بهتری برسد اوّلاً ممکن است که به آینده نرسد به فردا نرسد ﴿إذا جاء أجلهم لایستأخرون ساعةً ولا یستقدمون﴾ ولی آخرت اینچنین نیست آنجا وقتی ﴿لایذوقون فیها الموت إلاّ الموتة الأُولی﴾ دیگر آینده آنجا قطعی است این یک, حالا فردا زنده ماند چو فردا برآید به این فکر بود که لذت ببرد فردا خودش زنده بود ولی آن حوادث تلخ نگذاشت که آن نعمتها به دستش برسد ولی در آخرت اینطور نیست انسان آینده داشته باشد، بماند ولی آیندهاش بی ثمر باشد این نیست، سوم نعمتهایی که در دنیا هست بالاخره نه سالم از عیب است نه مصون از نقص، هم گرفتار نقص است هم گرفتار عیب است کمبود دارد امّا نعمتهای بهشت اینچنین نیست ﴿لهم مایشاءون فیها و لدینا مزید﴾ کمبود ندارد چهارم انسان غرق نعمت دنیا هم باشد ولی خوف فراق هست حالا بر فرض هم این آقا عمر طبیعی بکند بالاخره میداند که بعد از عمر طبیعی باید رها بکند ولی آنجا ﴿خالدین فیها أبداً﴾ ﴿عطاءً غیر مجذوذ﴾ هست غیر ممنون هست منی نیست دفعی نیست برای همیشه است حداقل این چهار جهت عناصر محوری فرق دنیا و آخرت است باغ دنیا و آخرت است آن میشود دارالسلام، فرمود اینجا که دارالفریب، غرور است که ما شما را به دار السلام دعوت میکنیم دارالسلام هم در جیب توست در دست توست در دهان توست نقد است نه نسیه باشد درست حرف بزن دارالسلام همین است درست نگاه بکن دارالسلام همین است چون وقتی مُردی همینها به آن صورت درمیآید باید ﴿فلأنفسهم یمهدون﴾ یعنی آن داری که در آنجا هست با اعمال شما مزیّن میشود ﴿فلأنفسهم یمهدون﴾ برای خودتان فرش پهن کنید حرف خوبی که زدید برای خودتان فرش بکنید یک وقتی سیدنا الاستاد امام رضوان الله علیه نصیحتی که کردند در همین مسجد اعظم در همان شبستان میفرمود به اینکه بعد هم این روایت را مرحوم مجلسی رضوان الله تعالی علیه در بحار نقل میکند که بعضیها در قیامت زبانشان آنقدر دراز میشود که یک عده روی زبان آنها پا میگذارند و راه میروند آدم اوّل تعجب میکرد که این یعنی چه بعد توضیح میدادند اینها که نیش دارند زبان درازی میکنند آبروی مردم و حیثیت مردم را بیخود و بی جهت از بین میبرند در قیامت به این وضع مبتلا میشوند زبان درازی این است اگر آدم زبانش را مواظب باشد که دیگر روح و ریحان است انسان اگر درست حرف بزند یک چیز نقدی است اگر همین الآن مُرد همین الآن میبیند کجاست اینکه نسیه نیست که معلوم نیست که این زید طیب و طاهر کی میمیرد که، همین که مُرد «فی روضة من ریاض الجنة» میبیند نقد است ﴿فلأنفسهم یمهدون﴾ فرمود آنکه گفتید مثل الحیاة الدنیا این تحلیل کردیم چیزی از آن درنمیآید جز تکاثر اما ﴿والله یدعوا إلی دار السلام﴾ نامه دعوت نوشته، دعوتتان میکند میگوید آماده است بفرمایید دعوت کردن به لحاظ فطرت است به لحاظ عقل نظری هست به لحاظ عقل عملی هست به لسان انبیا هست به لسان ائمه علیهم السلام هست دعوت است بالاخره، دعوت تکوینی ذات اقدس اله در قیامت ظهور میکند ﴿یوم ندعوا کلّ أُناس بإمامهم﴾ هر کسی را به نام امامشان صدا میزنند میگویند علویها بیایند خوب هر کسی تابع وجود مبارک حضرت امیر بود صف میکشد ﴿یوم ندعوا کلّ أُناس بإمامهم﴾ حسینیها بیایند حسنیها بیایند خوب اینها هم حضور پیدا میکنند یک عده هم حشر محبّان علی با علی، حشر محبّان دیگری با دیگری به نام امام دعوت میکنند این دیگر دعوتنامه که نیست این دعوت تکوینی است دعوت است فرمود مااینها را از قبر دعوت میکنیم ﴿فإذا هم من الأجداث إلی ربّهم ینسلون﴾ این دعوت تکوینی است دعوت تشریعی و قراردادی که به اختیار خود آدم است در دنیاست آنجا دیگر به اختیار کسی نیست وقتی ﴿یوم ندعوا کلّ أُناس بإمامهم﴾.
تاکنون نظری ثبت نشده است