- 429
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 5 تا 9 سوره مریم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 5 تا 9 سوره مریم"
فرزندها عموماً فتنهاند یعنی آزموناند و برخی از فرزندان دشمناند
هر فرزندی و هر مالی به نحو موجبهٴ کلیه آزمون الهی است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً ﴿5﴾ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً ﴿6﴾ یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ اسْمُهُ یَحْیَی لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً ﴿7﴾ قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیّاً ﴿8﴾ قَالَ کَذلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴿9﴾
رحمت خدا که شامل حال زکریا(سلام الله علیه) شد شئون گوناگونی دارد که بخشهایی از آن شئون در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» مطرح است بخشهایی هم در سوَر دیگر. وجود مبارک زکریا(سلام الله علیه) عرض کرد من میترسم پسرعموهای من بعد از من به زندگی من دسترسی پیدا کنند من از اینها میترسم این نشان میدهد که یک مسئلهٴ خانوادگی است که اگر زکریا(سلام الله علیه) به آن مطلب نرسد این پسرعموهای او و بستگان برادری او به خاندان او آسیب میرسانند قهراً این به مسئلهٴ خانوادگی برمیگردد مربوط به نبوّت و ارث نبوّت و امثال ذلک نیست. ﴿وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی﴾ این یک, ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ همسر من الآن که در دوران سالمندی است قبلاً که در دوران جوانی بود و در دورانی بود که همسالان او مادر میشدند او عاقر و عقیم بود و شما هم مسئلهٴ عُقر و عُقم را برابر حکمت دامنگیر بعضیها میکنید آن طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» آیهٴ 49 و 50 آمده است این است که ﴿یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ إِنَاثاً وَیَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّکُورَ﴾ خدا به بعضیها دختر میدهد به بعضیها پسر میدهد ﴿أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَاناً وَإِنَاثاً﴾ یا به بعضیها هم پسر میدهد هم دختر, گروه چهارم کسانیاند که ﴿وَیَجْعَلُ مَن یَشَاءُ عَقِیماً﴾ این برابر حکمت و مصلحتی است که خدای سبحان دارد و شما هم عُقر را نصیب همسرم کردید ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ اما درخواست من از نزد شما که به عنوان کرامت غیبی است این است که ﴿فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً﴾ که این چراغ خانهٴ مرا او روشن نگه بدارد اموال من به دست او برسد بیگانه یعنی پسرعموهای من که نااهلاند به امور خانوادگی من دسترسی پیدا نکنند. ﴿فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً ٭ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ﴾ هم وارث خاندان من بشود هم همسر من که خواهر مریم است و از فرزندان سلیمانبنداود است و از آلیعقوب به شمار میرود از او ارث ببرد این خود زکریا از این جهت از آلیعقوب نبود اما همسر او که خواهر مریم(سلام الله علیهما) است دختر عمران بود و فرزند هارون و از فرزندان و احفاد یعقوب(سلام الله علیهم اجمعین) ﴿یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ﴾ و چون فرزندها عموماً فتنهاند یعنی آزموناند و برخی از فرزندان دشمناند طبق دو آیه که ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ این آزمون عمومی است که هر فرزندی بالأخره آزمون است دربارهٴ بعضی از فرزندها هم فرمود: ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾ پس هر فرزندی و هر مالی به نحو موجبهٴ کلیه آزمون الهی است که ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ آزمون است, اما همهٴ فرزندها دشمن نیستند, همهٴ همسران دشمن نیستند ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾ چون مسئلهٴ فتنه و آزمون از یک سو, مسئلهٴ عداوت از سوی دیگر دربارهٴ فرزندها مطرح است وجود مبارک زکریا(سلام الله علیه) برابر آیهٴ سورهٴ «آلعمران» عرض کرد ﴿مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ که دیگر فتنه نباشد برای ما, دشمن ما نباشد. در اینجا فرمود: ﴿وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً﴾ که دیگر فتنهای در کار نباشد عداوتی در کار نباشد این رضیّ اگر به معنای مرضی بود مسبوق به رضوان است یعنی وقتی بنده راضی به قضا و قدر الهی بود, راضی به احکام و حِکَم الهی بود, راضی به دستورهای پروردگار بود چنین بندهای مرضیّالمذهب است اگر رضی به معنای مرضی باشد و اگر رضی به معنای راضی باشد اگر کسی راضی بود به قضای الهی, قدر الهی, دستورهای الهی یقیناً خدا هم از او راضی است اگر ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ دو جمله است و از دو معنا حکایت میکند چون تحقیق در مسئله این است که استعمال لفظ در اکثر از معنا جایز است و هیچ محذور عقلی پیش نمیآید این ﴿رَضِیّاً﴾ هم میتواند به معنای راضی باشد هم میتواند به معنای مرضی قهراً مشمول ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ هستند حالا در آن آیهٴ پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فجر» سه فضیلت ذکر شده یکی مقام طمأنینه, یکی راضی بودن, سوم مرضی بودن. اگر ﴿رَضِیّاً﴾ در هر دو معنا استعمال بشود مقام طمأنینه را باید از جای دیگر کسب کرد که آیا این دارای نفس مطمئنه است یا نه و فعلاً از حوزهٴ بحث هم بیرون است ولی بالأخره این ﴿رَضِیّاً﴾ یا بالمطابقه یا بالالتزام هر دو را میفهماند هم ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ﴾ را میفهماند, هم ﴿رَضُوا عَنْهُ﴾ را میفهماند هم میشود راضی هم میشود مرضی و کسی که راضی به قضای الهی است و دین و عمل صالح او مرضیّ خداست چنین فرزند صالحی نه فتنه است برای پدر و مادر و نه دشمن برای اینکه آن پیش نیاید عرض کرد ﴿وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً﴾.
پرسش:...
پاسخ: نبوّت آخر ارثی نیست ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ رسالت, نبوّت, امامت اینها به عصمت برمیگردد اینها ارثی نیست.
پرسش:...
پاسخ: آنجا هم همین طور است دیگر این میراث کتاب به معنای اینکه نبوّت را ارث بردند نیست کتاب را پیامبر به امّت ارث میدهد یعنی برای آنها مثل اینکه فرمود: «إنّی تارکٌ فیکم الثقلین» از ارث به تَریکه یاد میکنند و ما ترک در تعبیرات دینی تَریکه یاد شده است ما هم تعبیر عرفیمان این است که تَرکهٴ میّت چیست حضرت هم فرمود میراث من قرآن و عترت است «إنّی تارکٌ فیکم الثقلین» این تَریکه, این ارث در بین شما هست به این معنا خب همه چیز برای همه امّت چه ظالم, چه صالح, چه طالح ارث است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر, وقتی که وجود مبارک زکریا از ذات اقدس الهی فرزند میخواهد چون طبق دو آیه دو خصیصهٴ تلخ برای فرزندها ذکر شده برای اینکه به آن دو خصیصه مبتلا نشود هم در آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» به خدا عرض کرد ﴿رَبِّ هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ یعنی فرزند طیّب, هم در این سوره و در آیه سورهٴ مبارکهٴ «مریم» عرض کرد ﴿وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً﴾.
در مسئلهٴ ارث اقوال متعدّدی است گفتند میراث منظور نبوّت است یک, میراث علم و حکمت است دو, میراث مال هست سه, این اقوال سهگانه را در غالب کتابهای تفسیری مخصوصاً در جامع قرطبی آمده منظور نبوّت نیست برای اینکه نبوّت امر ارثی نیست بر اساس ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ ارثی نیست و هیچ کدام از انبیا نبوّت را از نبیّ قبلی ارث نبردند سلسلهٴ انبیای ابراهیمی(علیهم السلام) از وجود مبارک حضرت ابراهیم و انبیای بعدی اینها هر کدام بر اساس اعطای الهی به نبوّت رسیدند نه اینکه ارث برده باشند. دربارهٴ علم حکمت «العلماء ورثة الأنبیاء» این سرِ جایش محفوظ است که اینها وارثان انبیا هستند برای اینکه انبیا معلّم کتاب و حکمتاند و اینها هم علم و حکمت را از انبیا به ارث میبرند این هم اختصاصی به هیچ پیغمبری ندارد. میماند مسئلهٴ مال, در جریان مسئلهٴ مال که قول سوم است اختصاصی به ما شیعهها ندارد عدهای هم از اهل سنّت و از قدما و از اصحاب مثل ابنعباس و دیگران اینها این ارث را ارثِ مال دانستند ما باید ببینیم که این ارث, ارث مال است یا غیر مال. روایتی را مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کافی نقل میکند که انبیا درهم و دینار را به ارث نمیگذارند اینها علم را به ارث میگذارند این روایت را که مرحوم کلینی نقل کرد حق است یعنی بنای انبیا بر این نیست که اینها مال جمع بکنند مال را به دیگری منتقل بکنند اینها نیست آنچه محور نزاع بین دو فرقه است آن ذیلی است که جعل شده «ما ترکناه صدقه» این «ما ترکناه صدقه» را که آنها نقل کردند سند ندارد و جعلی است و در جوامع روایی معتبر نیامده و در کتاب شریف کافی هم نیست آنها این را جعل کردند تا بگویند این فدک و امثال فدک صدقه است وقتی صدقهٴ عمومی شد به بیتالمال میرسد وقتی به بیتالمال شد به حاکم وقت منتقل میشود و همین کار را هم کردند. ما برای اینکه ببینیم این روایت درست است یا نه, اولاً متن این روایت به همین جمله ختم میشود که مرحوم کلینی در کافی نقل کرده که انبیا «لا یورّثوا» مثلاً درهماً و لا دینار اینها علم را ارث میگذارند. آن «ما ترکناه صدقه» در جوامع روایی معتبر نیست این یک, و ثانیاً در حجّیت روایت چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد اولاً و بالذّات باید بر کتاب خدا عرضه بشود این دو طایفه روایات است که هر دو را مرحوم کلینی نقل کرد بزرگان دیگر هم در جوامع روایی ما آوردند یک طایفه مربوط به عنوان نصوص علاجیه است که در کتابهای اصولی فراوان مطرح است که اگر دو خبر متعارض بودند چه بکنیم؟ حضرت فرمود: «ما وافق کتاب الله» میشود حجّت, «ما خالف کتاب الله فدعوه» و مانند آن, اینها به عنوان نصوص علاجیه است که روایتهایی که معارض هماند معیار حجّت و لا حجّت یا ترجیح احدیالحجّتین عرض بر قرآن کریم است. طایفهٴ دیگر روایاتی است که مطلق است چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) و همچنین ائمه(علیهم السلام) فرمودند به نام ما حدیث جعل میکنند ولی به نام خدا آیهٴ قرآن را نمیتوانند جعل بکنند «ستکثر علیّ القالة» به نام ما روایات جعلی زیاد است هر روایتی که از ما به شما رسید بر کتاب خدا عرضه کنید اگر مطابق با کتاب خدا نبود مخالف کتاب خدا بود این حجّت نیست و حرف ما نیست خدا غریق رحمت کند مرحوم علامه مجلسی(رضوان الله علیه) را ایشان میفرماید طبق همین روایت معلوم میشود که چیزهایی را به نام پیغمبر جعل کردند برای اینکه این روایت «ستکثر علیّ القالة» یا صادر شده یا صادر نشده, اگر صادر شده و پیغمبر فرمود که به نام من دروغ جعل میکنند معلوم میشود احادیث موضوع داریم و اگر این روایت صادر نشده باشد همین دلیل بر جعل است برای اینکه همین را از پیغمبر نقل کردند لذا ایشان میفرماید این روایت چه صادر شده باشد چه صادر نشده باشد مضمونش حق است یعنی معلوم میشود که به نام پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) احادیثی جعل میکنند پس هر روایتی چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد باید بر قرآن کریم عرضه بشود لذا اول ما باید خطوط کلی قرآن را ارزیابی کنیم بعد روایت را بر قرآن عرضه کنیم وقتی آیات قرآن را بررسی میکنیم میبینیم عموماتی دارد اطلاقاتی دارد و خصوصیّاتی هم عموم و اطلاقش شامل انبیا و غیر انبیا میشود, هم آنچه مخصوص انبیاست عموم و اطلاقش تمام این اطلاقات از ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ از ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ﴾ از مسئلهٴ جهاد, از مسئلهٴ حج, از مسائل امر به معروف و نهی از منکر همهٴ تکالیف شامل انبیا(علیهم السلام) و معصومین هم میشود البته آنها احکام مختصّ هم دارند نظیر وجوب نماز شب بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مانند آن, ولی ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ این گونه از عمومات شامل پیغمبر میشود مسئلهٴ ارث را تبیین میکند همهٴ اینها مشمولاند یک, اینها عمومات. آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» که ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ که طبقات ارث را تبیین میکند شامل انبیا میشود دو, قصهٴ ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾ دربارهٴ خصوص نبوت است سه, اینجا هم ﴿وَلِیّاً ٭ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ﴾ ظاهرش مال است چهار, برای اینکه ارثِ نبوّت یا ارث علم یا ارث حکمت اینها قرینه میخواهد وقتی عرفاً گفتند ارث یعنی مسئلهٴ مال دیگر, فلان کس وارث است, فلان کس ارث برد یعنی مال دیگر درست است که میشود گفت فلان شخص وارث علم فلان کس است, وارث حکمت فلان کس است ولی معالقرینه است با قرینه میشود ارث را دربارهٴ مسائل علم و حکمت مطرح است ولی بیقرینه همان مسئلهٴ ارث مال است دیگر لغتاً این طور است, عرفاً این طور است, اعتبار عقلا این طور است, پس این چهار دلیل نشان میدهد که انبیا همانند افراد دیگر مشمول این عموم و اطلاقاتاند.
مهمتر از همه استدلال صدیقهٴ کبرا(سلام الله علیها) است در حضور همهٴ مهاجر و انصار با اطلاع وجود مبارک امام زمانش یعنی علیبنابیطالب(سلام الله علیه) حضرت باخبر بود که وجود مبارک صدیقه کبرا چگونه دارد احتجاج میکند از کسانی که این خطبه را حفظ کرد و نقل کرد همان زینب کبرا(سلام الله علیها) بود که این خطبه را حفظ کرده بود و برای دیگران نقل کرد یکی از رُوات این خطبه همان زینب کبراست حالا شما ملاحظه بفرمایید این خطبه نورانی حضرت از چند بخش تشکیل میشود و از چند جهت حضرت استدلال میکند البته این خطبه طلیعهای دارد این بزرگان یعنی معصومین(علیهم السلام) آن بخشی را که با مردم حرف میزنند بالأخره قابل فهم هست با تبیین, اما آن بخشی که با خدا حرف میزنند آنها را اوحدی میفهمند این دعاها این طور است, این «مناجات شعبانیه» این طور است شما الآن این بیست جلد وسائل را که میبینید غالب اینها قابل فهم است یعنی کسی پنج, شش سال درس بخواند بالأخره اگر هم به کتاب لغت بخواهد مراجعه کند مقدورش است این روایات را به خوبی میفهمد اما وقتی بخواهد صحیفهٴ سجادیه را مطالعه کند یا نهجالبلاغه را مطالعه کند این طور نیست که با هفت, هشت سال درس خواندن فقه و اصولی حل بشود خطبه مثلاً همین «مناجات شعبانیه» از این قبیل است آن بخشی که با خدا حرف میزنند خب تودهٴ مردم میخواهد بفهمد میخواهد نفهمند «هَبْ لی کمال الانقطاع» این قطع چیست, انقطاع چیست, کمال انقطاع چیست, حضرت چرا مرحلهٴ سوم را خواسته اینها نه با بنای عقلا حل میشود نه با لغت حل میشود نه با عرف حل میشود اینها با درسهای دیگر حل میشود خطبهها از این قبیل است خطابهها حساب دیگری دارد میبینید وجود مبارک حضرت امیر وقتی خطبه میخواند با خدا حرف میزند حمد و ثنا دارد ازلیّت خدا را تشریح میکند بسیاری از افراد متوجّه نمیشوند اما وقتی میگوید «یا ایّها الناس! یا ایّها الذین آمنوا» دستور میدهد خب آنها میفهمند. یک خطبهٴ نورانی دارد وجود مبارک حضرت امیر مرحوم کلینی آن خطبه را نقل میکند چون بسیاری از این خُطَبی که در نهجالبلاغه آمده است مرحوم صدوق نقل کرده مرحوم کلینی نقل کرده دیگران نقل کردند بعدها مرحوم سیّد رضی انتخاب کرده گزیدههایی از آنها را ذکر کرده. خطبهای در کافی شریف در همان جلد اول در مسئلهٴ توحید هست که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) این خطبه را نقل میکند بعد میگوید که این مرحوم کلینی مستحضرید که حرف در کافی خیلی کم دارد غالباً حدیث است اما بعد از آن خطبه این جملهها را دارد, دارد که علیبنابیطالب(سلام الله علیه) این خطبه را ایراد کرده این خطبه به قدری اوج دارد که اگر تمام جن و انس جمع بشوند و در بین آنها پیغمبر نباشد بخواهند مثل این حرف بزنند مقدورشان نیست این حرفِ مرحوم کلینی است میگوید کسی که «بأبی و اُمّی» پدر و مادر من فدای او این مقدورشان نیست این فرمایش مرحوم کلینی است در اصول کافی در جلد اول در بحث توحید بعد از نقل این خطبه. اصول کافی را عدهٴ زیادی شرح کردند مهمترین شرح برای مرحوم صدرالمتألّهین است بعد مجلسی اول, مجلسی دوم, بعد ملا صالح مازندرانی اینها شروحی بود که بعدها پیدا شد گوشههایی از اصول کافی را مرحوم میرداماد استاد ایشان شرح کردند ولی شرح عمیق برای مرحوم ملا صدراست ایشان به شرح این قسمت که رسیدند اضافه میکنند میگویند که جناب کلینی اگر این جمله را اضافه میکرد بهتر بود که اگر همهٴ جن و انس جمع بشوند و در بین آنها پیغمبران هم باشند اما پیغمبران اولواالعزم نباشند نمیتوانند مثل علی حرف بزنند یعنی شمای کلینی که گفتی انبیا هم میتوانند مثل او حرف بزنند بگویید انبیای اولواالعزم وگرنه انبیای دیگر هم بعید است که این طور بتوانند حرف بزنند این از آن خطبههاست. آن خطبه شاهبیتی دارد و بیتالغزلی دارد واسطةالعِقدی دارد که آن واسطةالعقد را گِرهاش را مرحوم میرداماد در شرح اصولی کافی گشود آن واسطةالعقد آن شاهبیت آن نقطهٴ برجستهٴ خطبهٴ علی(سلام الله علیه) در خطبهٴ فاطمه(سلام الله علیها) است و عصارهٴ آن مطلب این است که آن مادهای که شبههٴ ازلیت عالم را مطرح میکنند میگویند آیا خدا عالَم را از مادهای خلق کرد پس معلوم میشود ماده قبلاً بود قبل از خدا بود قبل از خلقت خدا بود به خدا محتاج نبود, عالَم را مِن شیءٍ خلق کرد پس معلوم میشود آن شیء ازلی بود یا مِن لا شیء خلق کرد لا شیء که نمیتواند مبدأ چیزی باشد که خدا از لا شیء چیزی را خلق بکند و شیء هم که از نقیضین بیرون نیست مِن شیء باشد محال, مِن لا شیء باشد محال این شبهه, آنکه میرداماد(رضوان الله علیه) از خطبهٴ حضرت امیر و همچنین از خطبهٴ حضرت زهرا(سلام الله علیهما) میتوان استفاده کرد و جواب داد این است که نقیض مِن شیء, مِن لا شیء نیست وگرنه هر دو میشود موجبه نقضی مِن شیء, لا مِن شیء است نه مِن لا شیء شبهه این است که عالَم را مِن شیء خلق کرد یا مِن لا شیء هر دو محال است مِن شیء خلق کرده باشد محال, مِن لا شیء خلق کرده باشد محال رفع نقیضین هم که محال. پاسخش این است که نقیض مِن شیء, لا مِن شیء است «نقیض کلٍّ رفعٌ أو مرفوع» نقیض مِن شیء, مِن لا شیء نیست وگرنه هر دو میشود وجودی نقیض مِن شیء, لا من شیء است این نکته هم در خطبهٴ وجود مبارک حضرت امیر هست هم در خطبهٴ وجود مبارک حضرت زهرا(سلام الله علیها) آغاز این خطبه این است که بعد از چند جمله «ابتدع الأشیاء لا مِن شیء» خدا بدیع السماوات و الأرض است نوآور است عالَم را از چیزی خلق نکرد نه از لا شیء خلق کرد «ابتدع الأشیاء لا مِن شیء» نه من لا شیء این جمله هم در خطبهٴ نهجالبلاغه است هم در خطبهٴ حضرت زهرا(سلام الله علیهما) با این تفاوت که وجود مبارک حضرت زهرا تقریباً 25 سال قبل از حضرت امیر این را گفته چون خطبههای وجود مبارک حضرت امیر در زمان حکومتشان و خلافتشان این خطبهها را ایراد میکردند وگرنه آن وقتی که خانهنشین بودند یا کشاورزی میکردند که جای سخنرانی نداشتند این خطبه را هم مرحوم کلینی نقل کرده فرمود وقتی که بار دوم سپاهیانش را برای شام در تتمّهٴ جنگ صفین اعزام کرده بود «فلمّا حشد الناس قام خطیباً» این ایراد کرده تقریباً 25 سال بعد یا نزدیک سی سال این خطبه آن خصیصه را دارد بعد از آن حمد و ثناء و توحید الهی و جریان وحی و نبوّت و اینها و اینکه ایمان اثرش چیست, نماز اثرش چیست, زکات اثرش چیست به این جملهها میرسند به مسئلهٴ ارث میرسند که به مهاجر و انصار در مسجد خطاب میکنند بعد به دستگاه حکومت هم خطاب میکند «﴿أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾ أفلا تعلمون بلیٰ قد تجلّیٰ لکم کالشمس الضاهیة أنّی ابنته» بعد فرمود: «أیّها المسلمون! أ اُغلبُ علی إرثیه یأبن أبیقحافه أ فی کتاب الله أن ترث أباک و لا أرث أبی» در قرآن آمده که تو ارث میبری ولی من از پدرم ارث نمیبرم «﴿لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیّاً﴾ », «أ فعلی عمدٍ ترکتُم کتاب الله و نبذتموه وراء ظهورکم إذ یقولُ ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾ و قال فیما اقتصّ مِن خبر یحییبنزکریا(علیه السلام) إذ قال ربّ ﴿فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً ٭ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ﴾» پس این آیاتی است مربوط به انبیا که ارث میبرند و همچنین «و قال: ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ الله﴾ و قال ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ و قال ﴿إِن تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ﴾ و زعمتم ألاّ حُظوة لی و لا أرث مِن أبی و لا رَحِمَ بیننا أ فخصّکم الله بآیةٍ أخرج منها أبی» یک آیهٴ خاصّی داریم دلیل مخصوصی داریم که پدرم ارث نمیگذارد؟! بعد هم آن جملهٴ جگرسوز را فرمود که مسئلهٴ در و پیکر زدن با این جمله اصلاً قابل قیاس نیست فرمود شما هیچ دلیلی ندارید که مرا از ارث محروم کنید مگر اینکه بگویید ـ معاذ الله ـ نقل نکنم.
خب, بعد در آن جملههای بعدی این خطبه را ادامه میدهد در بعد از یک صفحه میفرماید: «أ اُهْضَمُ تُراثَ أبی» به مردم خطاب کرد «و أنتم بمرأًی مِنّی و مسمعٍ و منتدیً و مَجمَع» همهتان حاضرید دارید میبینید ارث مرا دارند هضم میکنند شما در نهجالبلاغه میبینید وجود مبارک حضرت امیر وقتی حضرت زهرا(سلام الله علیها) را میخواهد دفن کند این جملهها را گفته در خطبهٴ 202 نهجالبلاغه آمده است که هنگام دفن رو کرد به قبر مطهّر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد «السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَةِ فِی جِوَارِکَ وَالسَّرِیعَةِ اللِّحَاقِ بِکَ قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی» تا به این جمله فرمود: «وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَی هَضْمِهَا» این هضم همان است که در خطبهٴ حضرت زهرا آمده «أ اُهْضَمُ تُراثَ أبی و أنتم بمرأی مِنّی» همهتان میبینید روز روشن دارند ارث مرا میبرند اینجا هم حضرت فرمود: «وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَی هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ» بنابراین اطلاقات حاکم است عمومات حاکم است دلیل خاص دربارهٴ ارث انبیا حاکم است مهمتر از همه تفصیل و تبیین و تشریح صدیقه کبرا(سلام الله علیها) حاضر است و قبلاً هم بحث گذشت که وجود مبارک حضرت زهرا(سلام الله علیها) مطلبی را بفرماید مثل اینکه امیرالمؤمنین فرمود, امام صادق فرمود, امام باقر فرمود معیار حجّیت عصمت گوینده است نه امامت او میخواهد امام باشد میخواهد نباشد اگر کسی معصوم بود خب قولش حجّت است دیگر, بنابراین این تفسیر که منظور از ارث, ارثِ مال است میشود مُحکَّم عمومات و اطلاقات هم حاکماند و دلیلی خاصّی هم که بود تأیید میکند و تفصیلی هم که از حضرت زهرا(سلام لاله علیها) شده است تبیین میکند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
فرزندها عموماً فتنهاند یعنی آزموناند و برخی از فرزندان دشمناند
هر فرزندی و هر مالی به نحو موجبهٴ کلیه آزمون الهی است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً ﴿5﴾ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً ﴿6﴾ یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ اسْمُهُ یَحْیَی لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً ﴿7﴾ قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیّاً ﴿8﴾ قَالَ کَذلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴿9﴾
رحمت خدا که شامل حال زکریا(سلام الله علیه) شد شئون گوناگونی دارد که بخشهایی از آن شئون در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» مطرح است بخشهایی هم در سوَر دیگر. وجود مبارک زکریا(سلام الله علیه) عرض کرد من میترسم پسرعموهای من بعد از من به زندگی من دسترسی پیدا کنند من از اینها میترسم این نشان میدهد که یک مسئلهٴ خانوادگی است که اگر زکریا(سلام الله علیه) به آن مطلب نرسد این پسرعموهای او و بستگان برادری او به خاندان او آسیب میرسانند قهراً این به مسئلهٴ خانوادگی برمیگردد مربوط به نبوّت و ارث نبوّت و امثال ذلک نیست. ﴿وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی﴾ این یک, ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ همسر من الآن که در دوران سالمندی است قبلاً که در دوران جوانی بود و در دورانی بود که همسالان او مادر میشدند او عاقر و عقیم بود و شما هم مسئلهٴ عُقر و عُقم را برابر حکمت دامنگیر بعضیها میکنید آن طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» آیهٴ 49 و 50 آمده است این است که ﴿یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ إِنَاثاً وَیَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّکُورَ﴾ خدا به بعضیها دختر میدهد به بعضیها پسر میدهد ﴿أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَاناً وَإِنَاثاً﴾ یا به بعضیها هم پسر میدهد هم دختر, گروه چهارم کسانیاند که ﴿وَیَجْعَلُ مَن یَشَاءُ عَقِیماً﴾ این برابر حکمت و مصلحتی است که خدای سبحان دارد و شما هم عُقر را نصیب همسرم کردید ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ اما درخواست من از نزد شما که به عنوان کرامت غیبی است این است که ﴿فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً﴾ که این چراغ خانهٴ مرا او روشن نگه بدارد اموال من به دست او برسد بیگانه یعنی پسرعموهای من که نااهلاند به امور خانوادگی من دسترسی پیدا نکنند. ﴿فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً ٭ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ﴾ هم وارث خاندان من بشود هم همسر من که خواهر مریم است و از فرزندان سلیمانبنداود است و از آلیعقوب به شمار میرود از او ارث ببرد این خود زکریا از این جهت از آلیعقوب نبود اما همسر او که خواهر مریم(سلام الله علیهما) است دختر عمران بود و فرزند هارون و از فرزندان و احفاد یعقوب(سلام الله علیهم اجمعین) ﴿یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ﴾ و چون فرزندها عموماً فتنهاند یعنی آزموناند و برخی از فرزندان دشمناند طبق دو آیه که ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ این آزمون عمومی است که هر فرزندی بالأخره آزمون است دربارهٴ بعضی از فرزندها هم فرمود: ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾ پس هر فرزندی و هر مالی به نحو موجبهٴ کلیه آزمون الهی است که ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ آزمون است, اما همهٴ فرزندها دشمن نیستند, همهٴ همسران دشمن نیستند ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾ چون مسئلهٴ فتنه و آزمون از یک سو, مسئلهٴ عداوت از سوی دیگر دربارهٴ فرزندها مطرح است وجود مبارک زکریا(سلام الله علیه) برابر آیهٴ سورهٴ «آلعمران» عرض کرد ﴿مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ که دیگر فتنه نباشد برای ما, دشمن ما نباشد. در اینجا فرمود: ﴿وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً﴾ که دیگر فتنهای در کار نباشد عداوتی در کار نباشد این رضیّ اگر به معنای مرضی بود مسبوق به رضوان است یعنی وقتی بنده راضی به قضا و قدر الهی بود, راضی به احکام و حِکَم الهی بود, راضی به دستورهای پروردگار بود چنین بندهای مرضیّالمذهب است اگر رضی به معنای مرضی باشد و اگر رضی به معنای راضی باشد اگر کسی راضی بود به قضای الهی, قدر الهی, دستورهای الهی یقیناً خدا هم از او راضی است اگر ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ دو جمله است و از دو معنا حکایت میکند چون تحقیق در مسئله این است که استعمال لفظ در اکثر از معنا جایز است و هیچ محذور عقلی پیش نمیآید این ﴿رَضِیّاً﴾ هم میتواند به معنای راضی باشد هم میتواند به معنای مرضی قهراً مشمول ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ هستند حالا در آن آیهٴ پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فجر» سه فضیلت ذکر شده یکی مقام طمأنینه, یکی راضی بودن, سوم مرضی بودن. اگر ﴿رَضِیّاً﴾ در هر دو معنا استعمال بشود مقام طمأنینه را باید از جای دیگر کسب کرد که آیا این دارای نفس مطمئنه است یا نه و فعلاً از حوزهٴ بحث هم بیرون است ولی بالأخره این ﴿رَضِیّاً﴾ یا بالمطابقه یا بالالتزام هر دو را میفهماند هم ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ﴾ را میفهماند, هم ﴿رَضُوا عَنْهُ﴾ را میفهماند هم میشود راضی هم میشود مرضی و کسی که راضی به قضای الهی است و دین و عمل صالح او مرضیّ خداست چنین فرزند صالحی نه فتنه است برای پدر و مادر و نه دشمن برای اینکه آن پیش نیاید عرض کرد ﴿وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً﴾.
پرسش:...
پاسخ: نبوّت آخر ارثی نیست ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ رسالت, نبوّت, امامت اینها به عصمت برمیگردد اینها ارثی نیست.
پرسش:...
پاسخ: آنجا هم همین طور است دیگر این میراث کتاب به معنای اینکه نبوّت را ارث بردند نیست کتاب را پیامبر به امّت ارث میدهد یعنی برای آنها مثل اینکه فرمود: «إنّی تارکٌ فیکم الثقلین» از ارث به تَریکه یاد میکنند و ما ترک در تعبیرات دینی تَریکه یاد شده است ما هم تعبیر عرفیمان این است که تَرکهٴ میّت چیست حضرت هم فرمود میراث من قرآن و عترت است «إنّی تارکٌ فیکم الثقلین» این تَریکه, این ارث در بین شما هست به این معنا خب همه چیز برای همه امّت چه ظالم, چه صالح, چه طالح ارث است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر, وقتی که وجود مبارک زکریا از ذات اقدس الهی فرزند میخواهد چون طبق دو آیه دو خصیصهٴ تلخ برای فرزندها ذکر شده برای اینکه به آن دو خصیصه مبتلا نشود هم در آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» به خدا عرض کرد ﴿رَبِّ هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ یعنی فرزند طیّب, هم در این سوره و در آیه سورهٴ مبارکهٴ «مریم» عرض کرد ﴿وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً﴾.
در مسئلهٴ ارث اقوال متعدّدی است گفتند میراث منظور نبوّت است یک, میراث علم و حکمت است دو, میراث مال هست سه, این اقوال سهگانه را در غالب کتابهای تفسیری مخصوصاً در جامع قرطبی آمده منظور نبوّت نیست برای اینکه نبوّت امر ارثی نیست بر اساس ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ ارثی نیست و هیچ کدام از انبیا نبوّت را از نبیّ قبلی ارث نبردند سلسلهٴ انبیای ابراهیمی(علیهم السلام) از وجود مبارک حضرت ابراهیم و انبیای بعدی اینها هر کدام بر اساس اعطای الهی به نبوّت رسیدند نه اینکه ارث برده باشند. دربارهٴ علم حکمت «العلماء ورثة الأنبیاء» این سرِ جایش محفوظ است که اینها وارثان انبیا هستند برای اینکه انبیا معلّم کتاب و حکمتاند و اینها هم علم و حکمت را از انبیا به ارث میبرند این هم اختصاصی به هیچ پیغمبری ندارد. میماند مسئلهٴ مال, در جریان مسئلهٴ مال که قول سوم است اختصاصی به ما شیعهها ندارد عدهای هم از اهل سنّت و از قدما و از اصحاب مثل ابنعباس و دیگران اینها این ارث را ارثِ مال دانستند ما باید ببینیم که این ارث, ارث مال است یا غیر مال. روایتی را مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کافی نقل میکند که انبیا درهم و دینار را به ارث نمیگذارند اینها علم را به ارث میگذارند این روایت را که مرحوم کلینی نقل کرد حق است یعنی بنای انبیا بر این نیست که اینها مال جمع بکنند مال را به دیگری منتقل بکنند اینها نیست آنچه محور نزاع بین دو فرقه است آن ذیلی است که جعل شده «ما ترکناه صدقه» این «ما ترکناه صدقه» را که آنها نقل کردند سند ندارد و جعلی است و در جوامع روایی معتبر نیامده و در کتاب شریف کافی هم نیست آنها این را جعل کردند تا بگویند این فدک و امثال فدک صدقه است وقتی صدقهٴ عمومی شد به بیتالمال میرسد وقتی به بیتالمال شد به حاکم وقت منتقل میشود و همین کار را هم کردند. ما برای اینکه ببینیم این روایت درست است یا نه, اولاً متن این روایت به همین جمله ختم میشود که مرحوم کلینی در کافی نقل کرده که انبیا «لا یورّثوا» مثلاً درهماً و لا دینار اینها علم را ارث میگذارند. آن «ما ترکناه صدقه» در جوامع روایی معتبر نیست این یک, و ثانیاً در حجّیت روایت چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد اولاً و بالذّات باید بر کتاب خدا عرضه بشود این دو طایفه روایات است که هر دو را مرحوم کلینی نقل کرد بزرگان دیگر هم در جوامع روایی ما آوردند یک طایفه مربوط به عنوان نصوص علاجیه است که در کتابهای اصولی فراوان مطرح است که اگر دو خبر متعارض بودند چه بکنیم؟ حضرت فرمود: «ما وافق کتاب الله» میشود حجّت, «ما خالف کتاب الله فدعوه» و مانند آن, اینها به عنوان نصوص علاجیه است که روایتهایی که معارض هماند معیار حجّت و لا حجّت یا ترجیح احدیالحجّتین عرض بر قرآن کریم است. طایفهٴ دیگر روایاتی است که مطلق است چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) و همچنین ائمه(علیهم السلام) فرمودند به نام ما حدیث جعل میکنند ولی به نام خدا آیهٴ قرآن را نمیتوانند جعل بکنند «ستکثر علیّ القالة» به نام ما روایات جعلی زیاد است هر روایتی که از ما به شما رسید بر کتاب خدا عرضه کنید اگر مطابق با کتاب خدا نبود مخالف کتاب خدا بود این حجّت نیست و حرف ما نیست خدا غریق رحمت کند مرحوم علامه مجلسی(رضوان الله علیه) را ایشان میفرماید طبق همین روایت معلوم میشود که چیزهایی را به نام پیغمبر جعل کردند برای اینکه این روایت «ستکثر علیّ القالة» یا صادر شده یا صادر نشده, اگر صادر شده و پیغمبر فرمود که به نام من دروغ جعل میکنند معلوم میشود احادیث موضوع داریم و اگر این روایت صادر نشده باشد همین دلیل بر جعل است برای اینکه همین را از پیغمبر نقل کردند لذا ایشان میفرماید این روایت چه صادر شده باشد چه صادر نشده باشد مضمونش حق است یعنی معلوم میشود که به نام پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) احادیثی جعل میکنند پس هر روایتی چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد باید بر قرآن کریم عرضه بشود لذا اول ما باید خطوط کلی قرآن را ارزیابی کنیم بعد روایت را بر قرآن عرضه کنیم وقتی آیات قرآن را بررسی میکنیم میبینیم عموماتی دارد اطلاقاتی دارد و خصوصیّاتی هم عموم و اطلاقش شامل انبیا و غیر انبیا میشود, هم آنچه مخصوص انبیاست عموم و اطلاقش تمام این اطلاقات از ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ از ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ﴾ از مسئلهٴ جهاد, از مسئلهٴ حج, از مسائل امر به معروف و نهی از منکر همهٴ تکالیف شامل انبیا(علیهم السلام) و معصومین هم میشود البته آنها احکام مختصّ هم دارند نظیر وجوب نماز شب بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مانند آن, ولی ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ این گونه از عمومات شامل پیغمبر میشود مسئلهٴ ارث را تبیین میکند همهٴ اینها مشمولاند یک, اینها عمومات. آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» که ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ که طبقات ارث را تبیین میکند شامل انبیا میشود دو, قصهٴ ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾ دربارهٴ خصوص نبوت است سه, اینجا هم ﴿وَلِیّاً ٭ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ﴾ ظاهرش مال است چهار, برای اینکه ارثِ نبوّت یا ارث علم یا ارث حکمت اینها قرینه میخواهد وقتی عرفاً گفتند ارث یعنی مسئلهٴ مال دیگر, فلان کس وارث است, فلان کس ارث برد یعنی مال دیگر درست است که میشود گفت فلان شخص وارث علم فلان کس است, وارث حکمت فلان کس است ولی معالقرینه است با قرینه میشود ارث را دربارهٴ مسائل علم و حکمت مطرح است ولی بیقرینه همان مسئلهٴ ارث مال است دیگر لغتاً این طور است, عرفاً این طور است, اعتبار عقلا این طور است, پس این چهار دلیل نشان میدهد که انبیا همانند افراد دیگر مشمول این عموم و اطلاقاتاند.
مهمتر از همه استدلال صدیقهٴ کبرا(سلام الله علیها) است در حضور همهٴ مهاجر و انصار با اطلاع وجود مبارک امام زمانش یعنی علیبنابیطالب(سلام الله علیه) حضرت باخبر بود که وجود مبارک صدیقه کبرا چگونه دارد احتجاج میکند از کسانی که این خطبه را حفظ کرد و نقل کرد همان زینب کبرا(سلام الله علیها) بود که این خطبه را حفظ کرده بود و برای دیگران نقل کرد یکی از رُوات این خطبه همان زینب کبراست حالا شما ملاحظه بفرمایید این خطبه نورانی حضرت از چند بخش تشکیل میشود و از چند جهت حضرت استدلال میکند البته این خطبه طلیعهای دارد این بزرگان یعنی معصومین(علیهم السلام) آن بخشی را که با مردم حرف میزنند بالأخره قابل فهم هست با تبیین, اما آن بخشی که با خدا حرف میزنند آنها را اوحدی میفهمند این دعاها این طور است, این «مناجات شعبانیه» این طور است شما الآن این بیست جلد وسائل را که میبینید غالب اینها قابل فهم است یعنی کسی پنج, شش سال درس بخواند بالأخره اگر هم به کتاب لغت بخواهد مراجعه کند مقدورش است این روایات را به خوبی میفهمد اما وقتی بخواهد صحیفهٴ سجادیه را مطالعه کند یا نهجالبلاغه را مطالعه کند این طور نیست که با هفت, هشت سال درس خواندن فقه و اصولی حل بشود خطبه مثلاً همین «مناجات شعبانیه» از این قبیل است آن بخشی که با خدا حرف میزنند خب تودهٴ مردم میخواهد بفهمد میخواهد نفهمند «هَبْ لی کمال الانقطاع» این قطع چیست, انقطاع چیست, کمال انقطاع چیست, حضرت چرا مرحلهٴ سوم را خواسته اینها نه با بنای عقلا حل میشود نه با لغت حل میشود نه با عرف حل میشود اینها با درسهای دیگر حل میشود خطبهها از این قبیل است خطابهها حساب دیگری دارد میبینید وجود مبارک حضرت امیر وقتی خطبه میخواند با خدا حرف میزند حمد و ثنا دارد ازلیّت خدا را تشریح میکند بسیاری از افراد متوجّه نمیشوند اما وقتی میگوید «یا ایّها الناس! یا ایّها الذین آمنوا» دستور میدهد خب آنها میفهمند. یک خطبهٴ نورانی دارد وجود مبارک حضرت امیر مرحوم کلینی آن خطبه را نقل میکند چون بسیاری از این خُطَبی که در نهجالبلاغه آمده است مرحوم صدوق نقل کرده مرحوم کلینی نقل کرده دیگران نقل کردند بعدها مرحوم سیّد رضی انتخاب کرده گزیدههایی از آنها را ذکر کرده. خطبهای در کافی شریف در همان جلد اول در مسئلهٴ توحید هست که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) این خطبه را نقل میکند بعد میگوید که این مرحوم کلینی مستحضرید که حرف در کافی خیلی کم دارد غالباً حدیث است اما بعد از آن خطبه این جملهها را دارد, دارد که علیبنابیطالب(سلام الله علیه) این خطبه را ایراد کرده این خطبه به قدری اوج دارد که اگر تمام جن و انس جمع بشوند و در بین آنها پیغمبر نباشد بخواهند مثل این حرف بزنند مقدورشان نیست این حرفِ مرحوم کلینی است میگوید کسی که «بأبی و اُمّی» پدر و مادر من فدای او این مقدورشان نیست این فرمایش مرحوم کلینی است در اصول کافی در جلد اول در بحث توحید بعد از نقل این خطبه. اصول کافی را عدهٴ زیادی شرح کردند مهمترین شرح برای مرحوم صدرالمتألّهین است بعد مجلسی اول, مجلسی دوم, بعد ملا صالح مازندرانی اینها شروحی بود که بعدها پیدا شد گوشههایی از اصول کافی را مرحوم میرداماد استاد ایشان شرح کردند ولی شرح عمیق برای مرحوم ملا صدراست ایشان به شرح این قسمت که رسیدند اضافه میکنند میگویند که جناب کلینی اگر این جمله را اضافه میکرد بهتر بود که اگر همهٴ جن و انس جمع بشوند و در بین آنها پیغمبران هم باشند اما پیغمبران اولواالعزم نباشند نمیتوانند مثل علی حرف بزنند یعنی شمای کلینی که گفتی انبیا هم میتوانند مثل او حرف بزنند بگویید انبیای اولواالعزم وگرنه انبیای دیگر هم بعید است که این طور بتوانند حرف بزنند این از آن خطبههاست. آن خطبه شاهبیتی دارد و بیتالغزلی دارد واسطةالعِقدی دارد که آن واسطةالعقد را گِرهاش را مرحوم میرداماد در شرح اصولی کافی گشود آن واسطةالعقد آن شاهبیت آن نقطهٴ برجستهٴ خطبهٴ علی(سلام الله علیه) در خطبهٴ فاطمه(سلام الله علیها) است و عصارهٴ آن مطلب این است که آن مادهای که شبههٴ ازلیت عالم را مطرح میکنند میگویند آیا خدا عالَم را از مادهای خلق کرد پس معلوم میشود ماده قبلاً بود قبل از خدا بود قبل از خلقت خدا بود به خدا محتاج نبود, عالَم را مِن شیءٍ خلق کرد پس معلوم میشود آن شیء ازلی بود یا مِن لا شیء خلق کرد لا شیء که نمیتواند مبدأ چیزی باشد که خدا از لا شیء چیزی را خلق بکند و شیء هم که از نقیضین بیرون نیست مِن شیء باشد محال, مِن لا شیء باشد محال این شبهه, آنکه میرداماد(رضوان الله علیه) از خطبهٴ حضرت امیر و همچنین از خطبهٴ حضرت زهرا(سلام الله علیهما) میتوان استفاده کرد و جواب داد این است که نقیض مِن شیء, مِن لا شیء نیست وگرنه هر دو میشود موجبه نقضی مِن شیء, لا مِن شیء است نه مِن لا شیء شبهه این است که عالَم را مِن شیء خلق کرد یا مِن لا شیء هر دو محال است مِن شیء خلق کرده باشد محال, مِن لا شیء خلق کرده باشد محال رفع نقیضین هم که محال. پاسخش این است که نقیض مِن شیء, لا مِن شیء است «نقیض کلٍّ رفعٌ أو مرفوع» نقیض مِن شیء, مِن لا شیء نیست وگرنه هر دو میشود وجودی نقیض مِن شیء, لا من شیء است این نکته هم در خطبهٴ وجود مبارک حضرت امیر هست هم در خطبهٴ وجود مبارک حضرت زهرا(سلام الله علیها) آغاز این خطبه این است که بعد از چند جمله «ابتدع الأشیاء لا مِن شیء» خدا بدیع السماوات و الأرض است نوآور است عالَم را از چیزی خلق نکرد نه از لا شیء خلق کرد «ابتدع الأشیاء لا مِن شیء» نه من لا شیء این جمله هم در خطبهٴ نهجالبلاغه است هم در خطبهٴ حضرت زهرا(سلام الله علیهما) با این تفاوت که وجود مبارک حضرت زهرا تقریباً 25 سال قبل از حضرت امیر این را گفته چون خطبههای وجود مبارک حضرت امیر در زمان حکومتشان و خلافتشان این خطبهها را ایراد میکردند وگرنه آن وقتی که خانهنشین بودند یا کشاورزی میکردند که جای سخنرانی نداشتند این خطبه را هم مرحوم کلینی نقل کرده فرمود وقتی که بار دوم سپاهیانش را برای شام در تتمّهٴ جنگ صفین اعزام کرده بود «فلمّا حشد الناس قام خطیباً» این ایراد کرده تقریباً 25 سال بعد یا نزدیک سی سال این خطبه آن خصیصه را دارد بعد از آن حمد و ثناء و توحید الهی و جریان وحی و نبوّت و اینها و اینکه ایمان اثرش چیست, نماز اثرش چیست, زکات اثرش چیست به این جملهها میرسند به مسئلهٴ ارث میرسند که به مهاجر و انصار در مسجد خطاب میکنند بعد به دستگاه حکومت هم خطاب میکند «﴿أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾ أفلا تعلمون بلیٰ قد تجلّیٰ لکم کالشمس الضاهیة أنّی ابنته» بعد فرمود: «أیّها المسلمون! أ اُغلبُ علی إرثیه یأبن أبیقحافه أ فی کتاب الله أن ترث أباک و لا أرث أبی» در قرآن آمده که تو ارث میبری ولی من از پدرم ارث نمیبرم «﴿لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیّاً﴾ », «أ فعلی عمدٍ ترکتُم کتاب الله و نبذتموه وراء ظهورکم إذ یقولُ ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾ و قال فیما اقتصّ مِن خبر یحییبنزکریا(علیه السلام) إذ قال ربّ ﴿فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً ٭ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ﴾» پس این آیاتی است مربوط به انبیا که ارث میبرند و همچنین «و قال: ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ الله﴾ و قال ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ و قال ﴿إِن تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ﴾ و زعمتم ألاّ حُظوة لی و لا أرث مِن أبی و لا رَحِمَ بیننا أ فخصّکم الله بآیةٍ أخرج منها أبی» یک آیهٴ خاصّی داریم دلیل مخصوصی داریم که پدرم ارث نمیگذارد؟! بعد هم آن جملهٴ جگرسوز را فرمود که مسئلهٴ در و پیکر زدن با این جمله اصلاً قابل قیاس نیست فرمود شما هیچ دلیلی ندارید که مرا از ارث محروم کنید مگر اینکه بگویید ـ معاذ الله ـ نقل نکنم.
خب, بعد در آن جملههای بعدی این خطبه را ادامه میدهد در بعد از یک صفحه میفرماید: «أ اُهْضَمُ تُراثَ أبی» به مردم خطاب کرد «و أنتم بمرأًی مِنّی و مسمعٍ و منتدیً و مَجمَع» همهتان حاضرید دارید میبینید ارث مرا دارند هضم میکنند شما در نهجالبلاغه میبینید وجود مبارک حضرت امیر وقتی حضرت زهرا(سلام الله علیها) را میخواهد دفن کند این جملهها را گفته در خطبهٴ 202 نهجالبلاغه آمده است که هنگام دفن رو کرد به قبر مطهّر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد «السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَةِ فِی جِوَارِکَ وَالسَّرِیعَةِ اللِّحَاقِ بِکَ قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی» تا به این جمله فرمود: «وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَی هَضْمِهَا» این هضم همان است که در خطبهٴ حضرت زهرا آمده «أ اُهْضَمُ تُراثَ أبی و أنتم بمرأی مِنّی» همهتان میبینید روز روشن دارند ارث مرا میبرند اینجا هم حضرت فرمود: «وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَی هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ» بنابراین اطلاقات حاکم است عمومات حاکم است دلیل خاص دربارهٴ ارث انبیا حاکم است مهمتر از همه تفصیل و تبیین و تشریح صدیقه کبرا(سلام الله علیها) حاضر است و قبلاً هم بحث گذشت که وجود مبارک حضرت زهرا(سلام الله علیها) مطلبی را بفرماید مثل اینکه امیرالمؤمنین فرمود, امام صادق فرمود, امام باقر فرمود معیار حجّیت عصمت گوینده است نه امامت او میخواهد امام باشد میخواهد نباشد اگر کسی معصوم بود خب قولش حجّت است دیگر, بنابراین این تفسیر که منظور از ارث, ارثِ مال است میشود مُحکَّم عمومات و اطلاقات هم حاکماند و دلیلی خاصّی هم که بود تأیید میکند و تفصیلی هم که از حضرت زهرا(سلام لاله علیها) شده است تبیین میکند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است