- 511
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 59 تا 63 سوره مریم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 59 تا 63 سوره مریم"
اگر نماز باشد همهٴ امور هست برای اینکه ستون دین که محفوظ بود دین محفوظ است
عالَم قیامت درجاتی دارد چه در بخش بهشت چه در بخش جهنم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً ﴿59﴾ إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ یُظْلَمُونَ شَیْئاً ﴿60﴾ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیّاً ﴿61﴾ لاَّ یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْواً إِلَّا سَلاَماً وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیّاً ﴿62﴾ تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن کَانَ تَقِیّاً ﴿63﴾
بعد از بیان بعضی از انبیا(علیهم السلام) جریان اسماعیل(سلام الله علیه) را ذکر فرمود که اشاره شد یازده مورد در قرآن کریم منظور از اسماعیل همان اسماعیلبنابراهیم است و این مورد که دوازدهمین مورد است برابر بعضی از روایات گفته شد اسماعیلبنحزقیل است لکن خصیصهای برای اسماعیل در اینجا غیر از صادقالوعد بودن ذکر نشده و صِدق وعد و امر اهل به صلات و زکات یک امر رایجی است که بین همهٴ انبیا وجود داشت خصیصهای باشد که ذات اقدس الهی به رسول خود(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بفرماید: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ﴾ تا آن حادثه تبیین بشود نیست بر خلاف اسماعیلبنابراهیم که خصیصههای فراوانی دارد.
پرسش: قبح این قضیه دربارهٴ حضرت ادریس هم هست؟
پاسخ: در جریان ادریس اشاره شد که به مسئلهٴ معراج اشاره فرمود, فرمود: ﴿وَرَفَعْنَاهُ مَکَاناً عَلِیّاً﴾ این مکان علیّ برای همه نبود و خصیصهای که برای وجود مبارک ادریس هست و از اجداد نوح هم هست و از انبیای قبل از ابراهیم است قبل از نوح است و باید ذکر میشد ذکر فرمود پس این دو نکته در ادریس هست که در اسماعیل نیست دربارهٴ اسماعیل ذریّهٴ ابراهیم را ذکر فرمود و دربارهٴ حضرت ادریس که جدّ حضرت نوح بود سخنی به میان نیامده و این یک خصیصه که شناسنامهٴ اوست دوم ﴿رَفَعْنَاهُ مَکَاناً عَلِیّاً﴾ که جریان معراج را تداعی میکند بر خلاف اسماعیلبنحزقیل بنابراین احتمال هست که وجود مبارک اسماعیلبنابراهیم باشد البته بعضی از روایات دلالت میکند که منظور اسماعیلبنحزقیل است.
مطلب بعدی آن است که اکثر ساکنان مکّه فرزندان حضرت اسماعیلبنابراهیم بودند برای اینکه عرباند و فرزندان او هستند و اگر برخی از قبایل آمدند در همان اطراف مکه چون دامدار بودند میزیستند در داخل مکّه غالباً آنها که بودند اهل حضرت اسماعیل یعنی فرزندان حضرت اسماعیل بودند که عرب از آنجا ریشه دارد. گذشته از این فرمود بعد از آن انبیا و اولیا عدهای آمدند که دو رکن اساسی را از بین بردند یکی نماز است که ستون دین است و دیگری هم پیروی شهوات کردند نماز از آن جهت که ستون دین است اگر نماز باشد همهٴ امور هست برای اینکه ستون دین که محفوظ بود دین محفوظ است و اینکه قبلاً هم بارها بیان شد که در قرآن کریم و همچنین در روایات سخن از اقامهٴ صلات است نه قرائت صلات برای اینکه دین نماز را ستون معرفی کرده که فرمود: «الصلاة عمود الدین» خب دینی که حکیمانه حرف میزند, قرآنی که ﴿وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ﴾ است باید حکیمانه جملهها را هماهنگ کند اگر نماز ستون دین است ستون را که نمیخوانند که دیگر نباید بگویند نماز بخوان باید بگویند نماز را اقامه بکن هر جا سخن از نماز است ﴿یُقِیمُونَ الصَّلاةَ﴾, ﴿مُقِیمَ الصَّلاَةِ﴾, ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾ و مانند آن است, گاهی ﴿یُصَلِّی﴾ و امثال ذلک آمده که آن هم به معنی ﴿یُقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ است وگرنه از یک طرف به آدم بگویند نماز ستون دین است از آن طرف بگویند نماز بخوان این دیگر حرفهای حکیمانه نیست که, خب.
دو چیز را از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردند یکی اینکه «حُفّت الجَنّة بالمکاره» دوم اینکه «حُفّت النار بالشهوات» یک بهشت است یک جهنم, یک توحید است یک شرک, یک ایمان است یک کفر, یک اطاعت است یک عصیان پس بهشت و جهنم دوتاست, کفر و ایمان دوتاست, توحید و الحاد دوتاست, طاعت و معصیت دوتاست و اینها در برابر او فرمود: ﴿أَضَاعُوا الصَّلاَةَ﴾, خب ﴿وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ﴾ صلات که عمود دین است و باعث ورود در بهشت است این را ضایع کردند شهوات که «حُفّت النار بالشهوات» این را پیروی کردند به دنبال شهوت رسیدند تا در درون شهوت آتش بود این درون شهوت آتش بود یعنی باطنش آتش است ظاهرش شهوت «حُفّت النار بالشهوات» چه اینکه «حُفّت الجَنّة بالمکاره» اینها هر دو اصل را به هم زدند یعنی باید معروف را عمل بکنند نکردند, منکر را ترک بکنند نکردند لذا گرفتار جهنم شدند و راه توبه برای همه باز است اینکه فرمود: ﴿فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً﴾ اگر غَیّ همان غوایت و بیهدفی و در برابر ضلالت باشد که از آیه سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» برمیآید که در روز قبل بحث شد این از شواهد تجسّم اعمال است اما اگر نه, منظور از غیّ وادیی باشد در جهنم, چاهی باشد در جهنم که در بعضی از روایات ما آمده این دیگر از آن سنخ نیست شاهد بر تجسّم اعمال نیست ﴿إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ که سه رکن بود که این هم جداگانه بحث شد. این گروهی که تائباند و مؤمناند و عمل صالح انجام میدهند ﴿یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ﴾ وارد بهشت میشوند هل جنّة؟ همان جنّت معروف ﴿وَلاَ یُظْلَمُونَ شَیْئاً﴾ این ﴿یُظْلَمُونَ﴾ چون فعل مجهول است دیگر مفعول دیگر نمیگیرد این ﴿شَیْئاً﴾ را گفتند که علی المصدر است یعنی به منزلهٴ تأکید است یعنی «لا یظلمون ظلما», «لا یظلمون أصلا» در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» ﴿وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ آمده آنجا ﴿شَیْئاً﴾ مفعول است چون فعل معلوم است در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که بحثش قبلاً گذشت آیهٴ ﴿کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ آیهٴ 33 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این بود ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلاً رَجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمَا زَرْعاً ٭ کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا﴾ «اُکُل» یعنی ما یؤکل یعنی خوراکی نه یعنی خوردن میوهٴ خود را دادند ﴿وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ خب اینجا چون مبنیّ للفاعل است و معلوم است مفعول میگیرد ﴿لَمْ تَظْلِم﴾ یعنی «لم تنقص» اینجا چون مجهول است دیگر مفعول نمیگیرد مگر اینکه بگوییم در این گونه از موارد دو مفعولی است لذا چون چاره نداشتند گفتند این ﴿شَیئاً﴾ علی المصدر است یعنی «لا یظلمون ظلما», «لا ینقصون نقصا» و نمیشود تمیز باشد برای اینکه خودش مبهم است چیزی که مبهم است مشکل خودش را حل نمیکند چه رسد به اینکه مشکل چیز دیگر را حل کند. خب, ﴿وَلاَ یُظْلَمُونَ شَیْئاً﴾. ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ﴾ این ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ﴾ که بدل است برای آن ﴿الْجَنَّةَ﴾ آن معرفه است این نکره است وقتی میشود نکره را بدل معرفه قرار داد که این نکره معروف باشد ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ﴾ چون معروف است از این جهت حکم معرفه را دارد و روشن است بعضی از کلماتاند که اسماند برای جای خاص. این ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ﴾ که جمع است اشاره شد که اگر ناظر به جمیع در برابر جمیع باشد یا مجموع در برابر مجموع باشد خب بالأخره هر کسی وارد بهشت خاصّ خودش میشود، اما اگر اینچنین نباشد برای بعضیها چند بهشت است نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» آمده که آیهٴ 46 سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ بعضیها دارای دو بهشتاند بعد از این آیهٴ 46 میرسند کم کم آیهٴ 62 ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾ بهشتهای فراوانی است اما این ﴿مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾ نشان نمیدهد که برای ﴿لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ﴾ است ولی آن آیهٴ 46 نشان میدهد که ﴿لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ اینها دوتا بهشتاند اگر این جملههایی که بعد دارند که ﴿فِیهِمَا عَیْنَانِ نَضَّاخَتَانِ ٭ فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٭ فِیهِمَا فَاکِهَةٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ﴾ یعنی «فی کلّ واحدةٍ مِن الجَنّتین فاکهة» هر دو میشود جنّتِ جسمانی، میشود جنّت حسّی، میشود جنّت بدنی، اما اگر منظور این باشد که در این مجموع فاکهه هست نه در کلّ واحد آن وقت یکی میشود جنّت جسمانی که لذّات بدن در آن هست، یکی میشود برابر بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فجر» که ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ جامع مفسّر مهمّ این قسمتها بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «قمر» است در سورهٴ «قمر» آیهٴ 54 و 55 اینچنین آمده ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ این جنّتِ جسمانی، ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ اینجا دیگر جای درخت و غُرف مبنیه و حور نیست این میشود ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ این میشود جنّةاللقاء، بنابراین ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ هست، برای اینکه این متّقین همان کسانیاند که خاف مقام ربّاند، اگر آیات سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» که دارد ﴿فِیهِمَا فَاکِهَةٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ﴾ به این معنا باشد که یعنی فی کلّ واحدة منهما فاکهة و نخل و رمّان این از بحث بیرون است که ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ ناظر به این نیست که یکی جنّتِ جسمانی است یکی جنّت روحانی، اما اگر ناظر به این باشد که در مجموع اینها این فاکهه و نخل رمّان هست و صادق است در مجموع ولو در یکی باشد در دیگری جنّةاللقاء است و برتر از مسئلهٴ جسمانی است با این سازگار است ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ با بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «قمر» که دارد ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ با او میتواند هماهنگ باشد.
پرسش: عالم قیامت مگر عالم عدل نیست؟
پاسخ: عالَم قیامت درجاتی دارد دیگر چه در بخش بهشت چه در بخش جهنم دو قِسم است دیگر منتها جهنّم به آن اوج نمیرسد در جهنّم فرمود: ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ آنجا در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» دارد که ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ این برای عذاب جسمانی، از آن طرف هم فرمود: ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ خب آن ﴿نَارُ اللَّهِ﴾ که فؤاد را میسوزاند آن دیگر جسمانی نیست پس دو نوع عذاب برای کفّار هست که از آن عذاب به عنوان خِزی یاد میشود و مانند آن، حُزن، غم، خِزی و مانند آن یاد میشود این عذاب جسمانی است دربارهٴ بهشت هم همین طور است دیگر دربارهٴ بهشت یک سلسله جنّاتٌ لذّتهایی است که ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ یکی هم قُرب لقای الهی است، مناجات با خداست، دریافت سلام الهی است و مانند آن دیگر.
پرسش:
پاسخ: نباید باشد دیگر برای اینکه اینها هماهنگاند این باطن آن است در درجهٴ بالاتر است کسی که در مقعد صِدق است این را هم دارد ولی آنجا جای درخت نیست یعنی کسی که به پیشگاه الهی رفته نشسته آنجا که جای حس و درخت و بدن نیست الآن ما اینجاییم حرف میزنیم ما هم همین طور است ما حرفی میزنیم حرفی میشنویم، آیهای میخوانیم آیهای میشنویم که این زمان و زمین دارد اما آن مطالبی را که ما با هم درک میکنیم آن زمین و زمان ندارد همین الآن هم که ما اینجا هستیم همین طور است ما الآن بحث میکنیم که ذات اقدس الهی به وعدهٴ خود وفا میکند این حرف کجا جا دارد؟ این حرف در قم است، این حرف در آسمان است، این حرف در زمین است این مطلب نه متزمّن است نه متمکّن الآن هم ما دو مرحله داریم یک بدن داریم و حرکات بدنی و لذّتهای بدنی، یک روح داریم و لذایذ روحانی یک وقت کسی حرف را میشنود و از درک مطلب لذّت میبرد این دوتا لذّت برده است یک لذّت سمع، یک لذّت درک یک وقت است جای دیگر است الآن هم همین طوریم این طور نیست که اگر گفته شد این حرف در مسجد اعظم است یعنی مطلب در مسجد اعظم است مثلاً ﴿إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیّاً﴾ ضمیر به «الله» برمیگردد برای تأکید «إنّا» آمده این حرفها در مسجد اعظم است اما این مضمون که وعد خدا قطعی است این جزء مسجد اعظم است این در قم است اینکه نیست که الآن هم ما در دو مرحله هستیم ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ یعنی «إنّ المتّقین فی مقعد صدقٍ عند ملیک مقتدر» نظیر ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ که آنجا هم به همین منظور خواهد بود. خب، بنابراین اگر این ﴿جَنَّاتٍ﴾ جمع در برابر جمع باشد از بحث ما بیرون است مجموع در برابر مجموع باشد از بحث ما بیرون است اما اگر نه، این ﴿جَنَّاتٍ﴾ برای بعضیها باشد یعنی برخیها دارای چندتا بهشتاند آن وقت این قابل بحث است که آیا آن بهشتها که برای یک نفر چند بهشت است همهشان جسمانی و حسّیاند یا بعضیهایشان جسمانی و بعضیهایشان غیر جسمانیاند، اگر آن مؤمن جزء اوساط از مؤمنین باشد همهشان جسمانی نیست چندتا باغ، چندتا بهشت به او میدهند اما اگر جزء ﴿لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ باشد اوحدی اهل تقوا باشد هم ﴿فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ هست، هم ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ است. خب، اینکه فرمود جَنات و نَهَر هست این به این صورت خواهد بود بعد این را معنا کرده شما این روایاتی که در تفسیر شریف کنزالدقائق آمده از وجود مبارک امام موسای کاظم(سلام الله علیه) رسیده است که اینکه فرمود از ذریّه ابراهیم ما را اراده کرده البته یعنی مصداق کاملش ماییم و همچنین در کتاب شریف تهذیب مرحوم شیخ طوسی در ادعیه نوافل شهر رمضان آنجا هست که خدا را شکر میکنیم که این بهشت را برای پیامبر و آل پیامبر و این بخشهایی که مربوط به آیات سورهٴ مبارکهٴ «مریم» است در ادعیهٴ نوافل شهر رمضان آمده خدا را شکر میکنیم که این جنّات را برای وجود مبارک پیغمبر و آل پیغمبر و شیعیانشان قرار داده است خب، البته این معنا دیگر مصداق کامل نیست منحصر است برای اینکه دیگری اگر بخواهد وارد بهشت بشود باید جزء ﴿مَن تَابَ﴾ و امثال ذلک باشد.
اینکه فرمود: ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ﴾ خب حالا وعده عملی میشود یا نه، این ﴿إِنَّهُ﴾ یعنی «إنّ الله کان وعده مأتیّا» جمله خبریه است ممکن است کسی خُلف وعده کند چون وعده صِدق و کذبپذیر نیست انشاء است اگر کسی خلف وعده کرده است دروغ نگفته چون خبر نداده اما این جمله، جملهٴ خبریه است که «إنّ الله کان وعده مأتیّا» گذشته از اینکه خُلف وعده قبیح است و قبیح از خدا محال است نه بر خدا، خدایی که عین قدرت و اراده است هیچ وجهی ندارد که خُلف وعده از ذات اقدس الهی صادر بشود.
پرسش: اینکه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «لا یدن لمن لا وفاء»
پاسخ: بله، بحثهای اخلاقی وفای به عهد ظاهراً واجب است ولی معروف بین فقها این است که خُلف وعده مثلاً کارِ خلاف اخلاقی است حرام نیست.
﴿لاَّ یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْواً﴾ در این بهشت حرفِ باطل، کار باطل، چیزی که اثر ندارد نمیکنند این ﴿إِلَّا سَلاَماً﴾ استثنا منقطع است فقط سلام را دریافت میکنند سلام سه قِسم است بعضیها یک قِسم، بعضیها دو قِسم، بعضیها هر سه قِسم نصیبشان میشود یک قِسم سلامِ یکدیگر است که ﴿تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾ قِسم دیگر سلام فرشتههاست نسبت به اینها که ﴿وَالْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِن کُلِّ بَابٍ﴾ به آنها سلام عرض میکنند، قِسم سوم سلام خداست بر آنها خدای سبحان که در دنیا نام بسیاری از انبیا(علیهم السلام) را میبرد میفرماید: ﴿سَلاَمٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾ یا ﴿سَلاَمٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾ خب اگر سلام خدا شامل حال مؤمنین میشود و مقیّد هم نیست به اینکه در دنیاست یا در آخرت قدر متیقّنش آخرت است دیگر در دنیا هم البته سلام خدا شامل حال مؤمنین میشود برای اینکه فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾ اگر خدای سبحان بعد از تسلیم نسبت به ابراهیم، نسبت به موسی، نسبت به هارون(علیهم السلام) بعد فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾ نسبت به افراد با ایمان هم سلام میفرستد دیگر این پس سه سلام برای مؤمنینِ کامل خواهد بود ﴿لاَّ یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْواً إِلَّا سَلاَماً﴾ نعمتهای خدا این است با آن لذّتهای معنوی معروف است و اگر این سلام مطلق است قسمت خاص را آن سلام الله را هم در برمیگیرد آنگاه ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ معلوم میشود هم جنّت حسّی است هم جنّت عقلی برای اینکه این جنّات و نَهر و این نعمتهایی که هست برای لذّتهای بدن است، تلقّی سلام الله و شنیدن کلام الهی یک لذّت عقلی است برای اوحدیّ از مؤمنین است. ﴿وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیّاً﴾ یک وقت است میگویند ما جیرهٴ اینها را به اینها میدهیم در بهشت اینچنین نیست، یک وقت میگویند به آنها در بهشت روزی میدهیم باز هم تعبیر قرآن این نیست، تعبیر قرآن این است که ﴿وَلَهُمْ﴾ این «لام» را مقدّم آورده اختصاصاً یا تملیکاً مِلک اینهاست و روزیِ اینها نه «رزقهم لهم» یا «رزق الله لهم» ﴿وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیّاً﴾. بُکرة و عشیّ یعنی بامداد و شامگاه در جنّتِ برزخی بله، صبح و شام متمثّل میشود اما در جنّات عَدْن دیگر صبح و شامی در کار نیست لذا روایاتی که در ذیل این هست بعضی از روایات این را بر جنّات برزخی حمل کردند البته با جنّات عَدْن هماهنگ نیست اما دارد مردان باتقوا رزقشان هست اختصاصی به جنّات عدن ندارد وقتی که وارد برزخ شدند از همین مقطع رزقِ اینها ﴿بُکْرَةً وَعَشِیّاً﴾ یعنی بامداد و شامگاه هست بنابراین اگر منظور از بُکره و عشیّ یعنی بامداد و شامگاه باشد طبق آن روایتی که در کنزالدقائق آمده مخصوص جنّت برزخی است و اگر کنایه از دوام باشد کما لا یَبعد این شامل جنّت عَدن خواهد شد برای اینکه آنجا ﴿لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِیراً﴾ اگر نظام سماوات و ارض برچیده شد ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ شد، ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ شد، ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ شد دیگر شب و روزی در کار نیست، اگر شب و روزی در کار نیست ﴿لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِیراً﴾ فضا را خود مؤمن روشن میکند لذا بهشت روشن است، مؤمن جایش روشن است، غیر مؤمن جایش هم نمیبیند جهنّم در تاریکی باید عذاب بچشند دربارهٴ مؤمنین است که ﴿نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیِهمْ﴾ وگرنه در صحنهٴ قیامت دو نفر کنار هم هستند یکی کاملاً در فضای روشن و شفاف زندگی میکند جلویش را میبیند دیگران را هم میبیند آن دیگری جلوی پای خودش هم نمیبیند شما در روایات بحث معاد ملاحظه بفرمایید ذات اقدس الهی با یکی کاملاً حرف میزند اسرار او را با او درمیان میگذارد او که کنار دست اوست اصلاً نمیشنود. خب، پس بنابراین آدم نور را باید به همراه خودش ببرد اینجا اگر روشن نبود آنجا گرفتار تاریکی و تیرگی است.
پرسش: حاج آقا ببخشید اگر معاد جسمانی باشد چگونه قابل انقطاع از زمان میشود فرضش کرد؟
پاسخ: خب جسمِ دنیایی اینچنین است جسم اخروی که نظامش با این فرق میکند دیگر جسم در هر عالَمی جسم در دنیا یک طور است در برزخ همین جسم است همین جسم در دنیا این حکم را دارد در برزخ با تحوّلات برزخی طور دیگر میشود در آخرت طور دیگر میشود همین جسم است منتها در هر نشئهای حکم خاصّ خودش را دارد.
پرسش: یعنی همین جسمی که در حکمت متعالیه مطرح شد.
پاسخ: نه، همین جسم است در حکمت متعالیه هم همین را مرحوم بزرگوار میفرماید، میفرماید: «لو رأیته لقلتهُ إنّه فلان و بهمان» اگر ببینی میگویی این همان زید است این همان عمرو است منتها دربارهٴ جسم قبلاً هم اشاره شد که هر جای قرآن کریم سخن از جسم شد تعبیر به مثل است بارزترین نمونهاش همان سورهٴ مبارکهٴ «یس» است که در بخش پایانیاش دارد که ﴿مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾ آنجا آیهٴ هشتاد به بعد کسی ﴿ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾ فرمود: ﴿أَوَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُم﴾ هر جا در قرآن سخن از بدن است سخن از مِثل است اما هر جا در قرآن سخن از روح است عین است هر جا در قرآن سخن از انسان است عین است سه فصل یعنی سه فصل عین انسان، عین روح، مِثل بدن این سه فصل که کاملاً جدا بشود چرا قرآن کریم در مسئلهٴ روح عین میگوید، چرا قرآن کریم در مسئلهٴ انسان عین میگوید، چرا قرآن کریم در فصل سوم، فصل سوم یعنی فصل سوم کاملاً از دو فصل جداست چرا در بدن رسید هر جا سخن از بدن شد میگوید مثل برای اینکه این میپوسد دوباره ساخته میشود اما آنها که نمیپوسند که آنها مهاجرند اگر کسی از جایی به جای دیگر میرود که نمیگویند مثل اوست که خود اوست اما بدن اینجا پوسیده دوباره ساختند دیگر این بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که طبرسی در احتجاج نقل کرد فرمود: «هی هی و هی غیرها» آن وقتی به حضرت عرض کرد بدن اول معصیت کرد چرا بدن دوم میسوزد حضرت فرمود شما این قالبها و این کالبدها را بررسی کنید کسی که خشتمال است در قالبی میریزد و دوباره این خشت را به صورت گِل در میآورد دوباره میریزد در آن قالب «هی، هی» این یکی، «هی غیرها» این دو، جمع بین هویّت و غیریّت در آن حدیث شریف آمده.
به هر تقدیر فرمود این کار را که کردند ﴿لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیّاً ٭ تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن کَانَ تَقِیّاً﴾ نظم عادی این است که بفرماید «تلک الجنّة الّتی نورث تقیّاً من عبادنا» تَقی از عباد است نه عباد از تقی یا از عباد، اما برای رعایت فواصل که همهٴ اینها یاء مشدّد دارد مثل ﴿مَأْتِیّاً﴾ مثل ﴿عَشِیّاً﴾ و مانند آن که قبلاً فرمود: ﴿بُکِیّاً﴾، ﴿عَلِیّاً﴾، ﴿مَرْضِیّاً﴾، ﴿نَّبِیّاً﴾ و اینها همه یاء مشدّد دارد برای رعایت این فواصل ﴿تَقِیّاً﴾ را بعد ذکر کرده وگرنه مناسب بود که این ﴿تَقِیّاً﴾ قبل ذکر بشود. عمده مسئلهٴ ارث است در مسئلهٴ ارث خصیصهای است که در مسائل دیگر نیست قبلاً هم گذشت که در ارث مال منتقل نمیشود مالک به جای مالک مینشنید بر خلاف عقود دیگر در بیع مبادلهٴ مال به مال است ثمن به جای مثمن و بالعکس قرار میگیرند در اجاره منفعتِ عین در برابر مالالاجاره و بالعکس قرار میگیرد و هکذا در عقود دیگر، اما در ارث سخن از نقل و انتقال مال نیست سخن از جانشینی مالک نسبت به مالک دیگر است آن میشود ارث.
مطلب دیگر در خصیصهٴ ارث این است که بهترین و مستقلترین مال، مال ارثی است برای اینکه نه اقالهپذیر است، نه خیارپذیر است، نه فسخپذیر است، نه غبنپذیر است، نه عیبپذیر است که پس بدهند یک مِلک ثابت مستقر است آن وقت اگر مورث اصلی ذات اقدس الهی است اینها میشوند خلیفةالله در جریان بهشتیها اینها دارای دوتا جنّتاند جنّتی است که محصول کسب خودشان است، جنّتی هم هست برابر فضل الهی این جنّتهایی که اگر دیگران که اهل دوزخ شدند به سوء اختیار خودشان جهنّمی شدند اگر به حُسن اختیارشان بهشتی میشدند وارد این منطقهٴ خاصّ از بهشت میشدند الآن که جایشان خالی است این بهشت خالی را میدهند به مؤمنین اینکه ﴿الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾ ذیل این روایات هست پس بهشتیها بهشتی را به اعمالشان جزای اعمالشان میبرند بهشتی هم ارث میبرند یعنی به جای آنها مینشینند ولی دربارهٴ دوزخیها هر دوزخی جای خودش میرود اگر برای کسی که خدا او را خلق کرده و جا معیّن کرده که اگر او معصیتکار شد وارد آن بخش از جهنّم بشود و این شخص معصیت نکرده به حُسن اختیار بهشتی شده جای خالی او را به هیچ کسی نمیدهند لذا ﴿لاَ یُظْلَمُونَ شَیْئاً﴾ در بهشت هم جنّت جزایی دارند هم جنّت ارثی، در دوزخ فقط دوزخِ جزایی دارند لذا فرمود: ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
اگر نماز باشد همهٴ امور هست برای اینکه ستون دین که محفوظ بود دین محفوظ است
عالَم قیامت درجاتی دارد چه در بخش بهشت چه در بخش جهنم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً ﴿59﴾ إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ یُظْلَمُونَ شَیْئاً ﴿60﴾ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیّاً ﴿61﴾ لاَّ یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْواً إِلَّا سَلاَماً وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیّاً ﴿62﴾ تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن کَانَ تَقِیّاً ﴿63﴾
بعد از بیان بعضی از انبیا(علیهم السلام) جریان اسماعیل(سلام الله علیه) را ذکر فرمود که اشاره شد یازده مورد در قرآن کریم منظور از اسماعیل همان اسماعیلبنابراهیم است و این مورد که دوازدهمین مورد است برابر بعضی از روایات گفته شد اسماعیلبنحزقیل است لکن خصیصهای برای اسماعیل در اینجا غیر از صادقالوعد بودن ذکر نشده و صِدق وعد و امر اهل به صلات و زکات یک امر رایجی است که بین همهٴ انبیا وجود داشت خصیصهای باشد که ذات اقدس الهی به رسول خود(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بفرماید: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ﴾ تا آن حادثه تبیین بشود نیست بر خلاف اسماعیلبنابراهیم که خصیصههای فراوانی دارد.
پرسش: قبح این قضیه دربارهٴ حضرت ادریس هم هست؟
پاسخ: در جریان ادریس اشاره شد که به مسئلهٴ معراج اشاره فرمود, فرمود: ﴿وَرَفَعْنَاهُ مَکَاناً عَلِیّاً﴾ این مکان علیّ برای همه نبود و خصیصهای که برای وجود مبارک ادریس هست و از اجداد نوح هم هست و از انبیای قبل از ابراهیم است قبل از نوح است و باید ذکر میشد ذکر فرمود پس این دو نکته در ادریس هست که در اسماعیل نیست دربارهٴ اسماعیل ذریّهٴ ابراهیم را ذکر فرمود و دربارهٴ حضرت ادریس که جدّ حضرت نوح بود سخنی به میان نیامده و این یک خصیصه که شناسنامهٴ اوست دوم ﴿رَفَعْنَاهُ مَکَاناً عَلِیّاً﴾ که جریان معراج را تداعی میکند بر خلاف اسماعیلبنحزقیل بنابراین احتمال هست که وجود مبارک اسماعیلبنابراهیم باشد البته بعضی از روایات دلالت میکند که منظور اسماعیلبنحزقیل است.
مطلب بعدی آن است که اکثر ساکنان مکّه فرزندان حضرت اسماعیلبنابراهیم بودند برای اینکه عرباند و فرزندان او هستند و اگر برخی از قبایل آمدند در همان اطراف مکه چون دامدار بودند میزیستند در داخل مکّه غالباً آنها که بودند اهل حضرت اسماعیل یعنی فرزندان حضرت اسماعیل بودند که عرب از آنجا ریشه دارد. گذشته از این فرمود بعد از آن انبیا و اولیا عدهای آمدند که دو رکن اساسی را از بین بردند یکی نماز است که ستون دین است و دیگری هم پیروی شهوات کردند نماز از آن جهت که ستون دین است اگر نماز باشد همهٴ امور هست برای اینکه ستون دین که محفوظ بود دین محفوظ است و اینکه قبلاً هم بارها بیان شد که در قرآن کریم و همچنین در روایات سخن از اقامهٴ صلات است نه قرائت صلات برای اینکه دین نماز را ستون معرفی کرده که فرمود: «الصلاة عمود الدین» خب دینی که حکیمانه حرف میزند, قرآنی که ﴿وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ﴾ است باید حکیمانه جملهها را هماهنگ کند اگر نماز ستون دین است ستون را که نمیخوانند که دیگر نباید بگویند نماز بخوان باید بگویند نماز را اقامه بکن هر جا سخن از نماز است ﴿یُقِیمُونَ الصَّلاةَ﴾, ﴿مُقِیمَ الصَّلاَةِ﴾, ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾ و مانند آن است, گاهی ﴿یُصَلِّی﴾ و امثال ذلک آمده که آن هم به معنی ﴿یُقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ است وگرنه از یک طرف به آدم بگویند نماز ستون دین است از آن طرف بگویند نماز بخوان این دیگر حرفهای حکیمانه نیست که, خب.
دو چیز را از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردند یکی اینکه «حُفّت الجَنّة بالمکاره» دوم اینکه «حُفّت النار بالشهوات» یک بهشت است یک جهنم, یک توحید است یک شرک, یک ایمان است یک کفر, یک اطاعت است یک عصیان پس بهشت و جهنم دوتاست, کفر و ایمان دوتاست, توحید و الحاد دوتاست, طاعت و معصیت دوتاست و اینها در برابر او فرمود: ﴿أَضَاعُوا الصَّلاَةَ﴾, خب ﴿وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ﴾ صلات که عمود دین است و باعث ورود در بهشت است این را ضایع کردند شهوات که «حُفّت النار بالشهوات» این را پیروی کردند به دنبال شهوت رسیدند تا در درون شهوت آتش بود این درون شهوت آتش بود یعنی باطنش آتش است ظاهرش شهوت «حُفّت النار بالشهوات» چه اینکه «حُفّت الجَنّة بالمکاره» اینها هر دو اصل را به هم زدند یعنی باید معروف را عمل بکنند نکردند, منکر را ترک بکنند نکردند لذا گرفتار جهنم شدند و راه توبه برای همه باز است اینکه فرمود: ﴿فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً﴾ اگر غَیّ همان غوایت و بیهدفی و در برابر ضلالت باشد که از آیه سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» برمیآید که در روز قبل بحث شد این از شواهد تجسّم اعمال است اما اگر نه, منظور از غیّ وادیی باشد در جهنم, چاهی باشد در جهنم که در بعضی از روایات ما آمده این دیگر از آن سنخ نیست شاهد بر تجسّم اعمال نیست ﴿إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ که سه رکن بود که این هم جداگانه بحث شد. این گروهی که تائباند و مؤمناند و عمل صالح انجام میدهند ﴿یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ﴾ وارد بهشت میشوند هل جنّة؟ همان جنّت معروف ﴿وَلاَ یُظْلَمُونَ شَیْئاً﴾ این ﴿یُظْلَمُونَ﴾ چون فعل مجهول است دیگر مفعول دیگر نمیگیرد این ﴿شَیْئاً﴾ را گفتند که علی المصدر است یعنی به منزلهٴ تأکید است یعنی «لا یظلمون ظلما», «لا یظلمون أصلا» در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» ﴿وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ آمده آنجا ﴿شَیْئاً﴾ مفعول است چون فعل معلوم است در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که بحثش قبلاً گذشت آیهٴ ﴿کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ آیهٴ 33 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این بود ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلاً رَجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمَا زَرْعاً ٭ کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا﴾ «اُکُل» یعنی ما یؤکل یعنی خوراکی نه یعنی خوردن میوهٴ خود را دادند ﴿وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَیئاً﴾ خب اینجا چون مبنیّ للفاعل است و معلوم است مفعول میگیرد ﴿لَمْ تَظْلِم﴾ یعنی «لم تنقص» اینجا چون مجهول است دیگر مفعول نمیگیرد مگر اینکه بگوییم در این گونه از موارد دو مفعولی است لذا چون چاره نداشتند گفتند این ﴿شَیئاً﴾ علی المصدر است یعنی «لا یظلمون ظلما», «لا ینقصون نقصا» و نمیشود تمیز باشد برای اینکه خودش مبهم است چیزی که مبهم است مشکل خودش را حل نمیکند چه رسد به اینکه مشکل چیز دیگر را حل کند. خب, ﴿وَلاَ یُظْلَمُونَ شَیْئاً﴾. ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ﴾ این ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ﴾ که بدل است برای آن ﴿الْجَنَّةَ﴾ آن معرفه است این نکره است وقتی میشود نکره را بدل معرفه قرار داد که این نکره معروف باشد ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ﴾ چون معروف است از این جهت حکم معرفه را دارد و روشن است بعضی از کلماتاند که اسماند برای جای خاص. این ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ﴾ که جمع است اشاره شد که اگر ناظر به جمیع در برابر جمیع باشد یا مجموع در برابر مجموع باشد خب بالأخره هر کسی وارد بهشت خاصّ خودش میشود، اما اگر اینچنین نباشد برای بعضیها چند بهشت است نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» آمده که آیهٴ 46 سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ بعضیها دارای دو بهشتاند بعد از این آیهٴ 46 میرسند کم کم آیهٴ 62 ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾ بهشتهای فراوانی است اما این ﴿مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾ نشان نمیدهد که برای ﴿لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ﴾ است ولی آن آیهٴ 46 نشان میدهد که ﴿لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ اینها دوتا بهشتاند اگر این جملههایی که بعد دارند که ﴿فِیهِمَا عَیْنَانِ نَضَّاخَتَانِ ٭ فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٭ فِیهِمَا فَاکِهَةٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ﴾ یعنی «فی کلّ واحدةٍ مِن الجَنّتین فاکهة» هر دو میشود جنّتِ جسمانی، میشود جنّت حسّی، میشود جنّت بدنی، اما اگر منظور این باشد که در این مجموع فاکهه هست نه در کلّ واحد آن وقت یکی میشود جنّت جسمانی که لذّات بدن در آن هست، یکی میشود برابر بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فجر» که ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ جامع مفسّر مهمّ این قسمتها بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «قمر» است در سورهٴ «قمر» آیهٴ 54 و 55 اینچنین آمده ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ این جنّتِ جسمانی، ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ اینجا دیگر جای درخت و غُرف مبنیه و حور نیست این میشود ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ این میشود جنّةاللقاء، بنابراین ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ هست، برای اینکه این متّقین همان کسانیاند که خاف مقام ربّاند، اگر آیات سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» که دارد ﴿فِیهِمَا فَاکِهَةٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ﴾ به این معنا باشد که یعنی فی کلّ واحدة منهما فاکهة و نخل و رمّان این از بحث بیرون است که ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ ناظر به این نیست که یکی جنّتِ جسمانی است یکی جنّت روحانی، اما اگر ناظر به این باشد که در مجموع اینها این فاکهه و نخل رمّان هست و صادق است در مجموع ولو در یکی باشد در دیگری جنّةاللقاء است و برتر از مسئلهٴ جسمانی است با این سازگار است ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ با بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «قمر» که دارد ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ با او میتواند هماهنگ باشد.
پرسش: عالم قیامت مگر عالم عدل نیست؟
پاسخ: عالَم قیامت درجاتی دارد دیگر چه در بخش بهشت چه در بخش جهنم دو قِسم است دیگر منتها جهنّم به آن اوج نمیرسد در جهنّم فرمود: ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ آنجا در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» دارد که ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ این برای عذاب جسمانی، از آن طرف هم فرمود: ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ﴾ خب آن ﴿نَارُ اللَّهِ﴾ که فؤاد را میسوزاند آن دیگر جسمانی نیست پس دو نوع عذاب برای کفّار هست که از آن عذاب به عنوان خِزی یاد میشود و مانند آن، حُزن، غم، خِزی و مانند آن یاد میشود این عذاب جسمانی است دربارهٴ بهشت هم همین طور است دیگر دربارهٴ بهشت یک سلسله جنّاتٌ لذّتهایی است که ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ یکی هم قُرب لقای الهی است، مناجات با خداست، دریافت سلام الهی است و مانند آن دیگر.
پرسش:
پاسخ: نباید باشد دیگر برای اینکه اینها هماهنگاند این باطن آن است در درجهٴ بالاتر است کسی که در مقعد صِدق است این را هم دارد ولی آنجا جای درخت نیست یعنی کسی که به پیشگاه الهی رفته نشسته آنجا که جای حس و درخت و بدن نیست الآن ما اینجاییم حرف میزنیم ما هم همین طور است ما حرفی میزنیم حرفی میشنویم، آیهای میخوانیم آیهای میشنویم که این زمان و زمین دارد اما آن مطالبی را که ما با هم درک میکنیم آن زمین و زمان ندارد همین الآن هم که ما اینجا هستیم همین طور است ما الآن بحث میکنیم که ذات اقدس الهی به وعدهٴ خود وفا میکند این حرف کجا جا دارد؟ این حرف در قم است، این حرف در آسمان است، این حرف در زمین است این مطلب نه متزمّن است نه متمکّن الآن هم ما دو مرحله داریم یک بدن داریم و حرکات بدنی و لذّتهای بدنی، یک روح داریم و لذایذ روحانی یک وقت کسی حرف را میشنود و از درک مطلب لذّت میبرد این دوتا لذّت برده است یک لذّت سمع، یک لذّت درک یک وقت است جای دیگر است الآن هم همین طوریم این طور نیست که اگر گفته شد این حرف در مسجد اعظم است یعنی مطلب در مسجد اعظم است مثلاً ﴿إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیّاً﴾ ضمیر به «الله» برمیگردد برای تأکید «إنّا» آمده این حرفها در مسجد اعظم است اما این مضمون که وعد خدا قطعی است این جزء مسجد اعظم است این در قم است اینکه نیست که الآن هم ما در دو مرحله هستیم ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ یعنی «إنّ المتّقین فی مقعد صدقٍ عند ملیک مقتدر» نظیر ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ که آنجا هم به همین منظور خواهد بود. خب، بنابراین اگر این ﴿جَنَّاتٍ﴾ جمع در برابر جمع باشد از بحث ما بیرون است مجموع در برابر مجموع باشد از بحث ما بیرون است اما اگر نه، این ﴿جَنَّاتٍ﴾ برای بعضیها باشد یعنی برخیها دارای چندتا بهشتاند آن وقت این قابل بحث است که آیا آن بهشتها که برای یک نفر چند بهشت است همهشان جسمانی و حسّیاند یا بعضیهایشان جسمانی و بعضیهایشان غیر جسمانیاند، اگر آن مؤمن جزء اوساط از مؤمنین باشد همهشان جسمانی نیست چندتا باغ، چندتا بهشت به او میدهند اما اگر جزء ﴿لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ باشد اوحدی اهل تقوا باشد هم ﴿فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ هست، هم ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَادْخُلِی جَنَّتِی﴾ است. خب، اینکه فرمود جَنات و نَهَر هست این به این صورت خواهد بود بعد این را معنا کرده شما این روایاتی که در تفسیر شریف کنزالدقائق آمده از وجود مبارک امام موسای کاظم(سلام الله علیه) رسیده است که اینکه فرمود از ذریّه ابراهیم ما را اراده کرده البته یعنی مصداق کاملش ماییم و همچنین در کتاب شریف تهذیب مرحوم شیخ طوسی در ادعیه نوافل شهر رمضان آنجا هست که خدا را شکر میکنیم که این بهشت را برای پیامبر و آل پیامبر و این بخشهایی که مربوط به آیات سورهٴ مبارکهٴ «مریم» است در ادعیهٴ نوافل شهر رمضان آمده خدا را شکر میکنیم که این جنّات را برای وجود مبارک پیغمبر و آل پیغمبر و شیعیانشان قرار داده است خب، البته این معنا دیگر مصداق کامل نیست منحصر است برای اینکه دیگری اگر بخواهد وارد بهشت بشود باید جزء ﴿مَن تَابَ﴾ و امثال ذلک باشد.
اینکه فرمود: ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ﴾ خب حالا وعده عملی میشود یا نه، این ﴿إِنَّهُ﴾ یعنی «إنّ الله کان وعده مأتیّا» جمله خبریه است ممکن است کسی خُلف وعده کند چون وعده صِدق و کذبپذیر نیست انشاء است اگر کسی خلف وعده کرده است دروغ نگفته چون خبر نداده اما این جمله، جملهٴ خبریه است که «إنّ الله کان وعده مأتیّا» گذشته از اینکه خُلف وعده قبیح است و قبیح از خدا محال است نه بر خدا، خدایی که عین قدرت و اراده است هیچ وجهی ندارد که خُلف وعده از ذات اقدس الهی صادر بشود.
پرسش: اینکه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «لا یدن لمن لا وفاء»
پاسخ: بله، بحثهای اخلاقی وفای به عهد ظاهراً واجب است ولی معروف بین فقها این است که خُلف وعده مثلاً کارِ خلاف اخلاقی است حرام نیست.
﴿لاَّ یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْواً﴾ در این بهشت حرفِ باطل، کار باطل، چیزی که اثر ندارد نمیکنند این ﴿إِلَّا سَلاَماً﴾ استثنا منقطع است فقط سلام را دریافت میکنند سلام سه قِسم است بعضیها یک قِسم، بعضیها دو قِسم، بعضیها هر سه قِسم نصیبشان میشود یک قِسم سلامِ یکدیگر است که ﴿تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾ قِسم دیگر سلام فرشتههاست نسبت به اینها که ﴿وَالْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِن کُلِّ بَابٍ﴾ به آنها سلام عرض میکنند، قِسم سوم سلام خداست بر آنها خدای سبحان که در دنیا نام بسیاری از انبیا(علیهم السلام) را میبرد میفرماید: ﴿سَلاَمٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾ یا ﴿سَلاَمٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾ خب اگر سلام خدا شامل حال مؤمنین میشود و مقیّد هم نیست به اینکه در دنیاست یا در آخرت قدر متیقّنش آخرت است دیگر در دنیا هم البته سلام خدا شامل حال مؤمنین میشود برای اینکه فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾ اگر خدای سبحان بعد از تسلیم نسبت به ابراهیم، نسبت به موسی، نسبت به هارون(علیهم السلام) بعد فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾ نسبت به افراد با ایمان هم سلام میفرستد دیگر این پس سه سلام برای مؤمنینِ کامل خواهد بود ﴿لاَّ یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْواً إِلَّا سَلاَماً﴾ نعمتهای خدا این است با آن لذّتهای معنوی معروف است و اگر این سلام مطلق است قسمت خاص را آن سلام الله را هم در برمیگیرد آنگاه ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ معلوم میشود هم جنّت حسّی است هم جنّت عقلی برای اینکه این جنّات و نَهر و این نعمتهایی که هست برای لذّتهای بدن است، تلقّی سلام الله و شنیدن کلام الهی یک لذّت عقلی است برای اوحدیّ از مؤمنین است. ﴿وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیّاً﴾ یک وقت است میگویند ما جیرهٴ اینها را به اینها میدهیم در بهشت اینچنین نیست، یک وقت میگویند به آنها در بهشت روزی میدهیم باز هم تعبیر قرآن این نیست، تعبیر قرآن این است که ﴿وَلَهُمْ﴾ این «لام» را مقدّم آورده اختصاصاً یا تملیکاً مِلک اینهاست و روزیِ اینها نه «رزقهم لهم» یا «رزق الله لهم» ﴿وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیّاً﴾. بُکرة و عشیّ یعنی بامداد و شامگاه در جنّتِ برزخی بله، صبح و شام متمثّل میشود اما در جنّات عَدْن دیگر صبح و شامی در کار نیست لذا روایاتی که در ذیل این هست بعضی از روایات این را بر جنّات برزخی حمل کردند البته با جنّات عَدْن هماهنگ نیست اما دارد مردان باتقوا رزقشان هست اختصاصی به جنّات عدن ندارد وقتی که وارد برزخ شدند از همین مقطع رزقِ اینها ﴿بُکْرَةً وَعَشِیّاً﴾ یعنی بامداد و شامگاه هست بنابراین اگر منظور از بُکره و عشیّ یعنی بامداد و شامگاه باشد طبق آن روایتی که در کنزالدقائق آمده مخصوص جنّت برزخی است و اگر کنایه از دوام باشد کما لا یَبعد این شامل جنّت عَدن خواهد شد برای اینکه آنجا ﴿لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِیراً﴾ اگر نظام سماوات و ارض برچیده شد ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ شد، ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ شد، ﴿وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ شد دیگر شب و روزی در کار نیست، اگر شب و روزی در کار نیست ﴿لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِیراً﴾ فضا را خود مؤمن روشن میکند لذا بهشت روشن است، مؤمن جایش روشن است، غیر مؤمن جایش هم نمیبیند جهنّم در تاریکی باید عذاب بچشند دربارهٴ مؤمنین است که ﴿نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیِهمْ﴾ وگرنه در صحنهٴ قیامت دو نفر کنار هم هستند یکی کاملاً در فضای روشن و شفاف زندگی میکند جلویش را میبیند دیگران را هم میبیند آن دیگری جلوی پای خودش هم نمیبیند شما در روایات بحث معاد ملاحظه بفرمایید ذات اقدس الهی با یکی کاملاً حرف میزند اسرار او را با او درمیان میگذارد او که کنار دست اوست اصلاً نمیشنود. خب، پس بنابراین آدم نور را باید به همراه خودش ببرد اینجا اگر روشن نبود آنجا گرفتار تاریکی و تیرگی است.
پرسش: حاج آقا ببخشید اگر معاد جسمانی باشد چگونه قابل انقطاع از زمان میشود فرضش کرد؟
پاسخ: خب جسمِ دنیایی اینچنین است جسم اخروی که نظامش با این فرق میکند دیگر جسم در هر عالَمی جسم در دنیا یک طور است در برزخ همین جسم است همین جسم در دنیا این حکم را دارد در برزخ با تحوّلات برزخی طور دیگر میشود در آخرت طور دیگر میشود همین جسم است منتها در هر نشئهای حکم خاصّ خودش را دارد.
پرسش: یعنی همین جسمی که در حکمت متعالیه مطرح شد.
پاسخ: نه، همین جسم است در حکمت متعالیه هم همین را مرحوم بزرگوار میفرماید، میفرماید: «لو رأیته لقلتهُ إنّه فلان و بهمان» اگر ببینی میگویی این همان زید است این همان عمرو است منتها دربارهٴ جسم قبلاً هم اشاره شد که هر جای قرآن کریم سخن از جسم شد تعبیر به مثل است بارزترین نمونهاش همان سورهٴ مبارکهٴ «یس» است که در بخش پایانیاش دارد که ﴿مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾ آنجا آیهٴ هشتاد به بعد کسی ﴿ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾ فرمود: ﴿أَوَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَی أَن یَخْلُقَ مِثْلَهُم﴾ هر جا در قرآن سخن از بدن است سخن از مِثل است اما هر جا در قرآن سخن از روح است عین است هر جا در قرآن سخن از انسان است عین است سه فصل یعنی سه فصل عین انسان، عین روح، مِثل بدن این سه فصل که کاملاً جدا بشود چرا قرآن کریم در مسئلهٴ روح عین میگوید، چرا قرآن کریم در مسئلهٴ انسان عین میگوید، چرا قرآن کریم در فصل سوم، فصل سوم یعنی فصل سوم کاملاً از دو فصل جداست چرا در بدن رسید هر جا سخن از بدن شد میگوید مثل برای اینکه این میپوسد دوباره ساخته میشود اما آنها که نمیپوسند که آنها مهاجرند اگر کسی از جایی به جای دیگر میرود که نمیگویند مثل اوست که خود اوست اما بدن اینجا پوسیده دوباره ساختند دیگر این بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که طبرسی در احتجاج نقل کرد فرمود: «هی هی و هی غیرها» آن وقتی به حضرت عرض کرد بدن اول معصیت کرد چرا بدن دوم میسوزد حضرت فرمود شما این قالبها و این کالبدها را بررسی کنید کسی که خشتمال است در قالبی میریزد و دوباره این خشت را به صورت گِل در میآورد دوباره میریزد در آن قالب «هی، هی» این یکی، «هی غیرها» این دو، جمع بین هویّت و غیریّت در آن حدیث شریف آمده.
به هر تقدیر فرمود این کار را که کردند ﴿لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیّاً ٭ تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن کَانَ تَقِیّاً﴾ نظم عادی این است که بفرماید «تلک الجنّة الّتی نورث تقیّاً من عبادنا» تَقی از عباد است نه عباد از تقی یا از عباد، اما برای رعایت فواصل که همهٴ اینها یاء مشدّد دارد مثل ﴿مَأْتِیّاً﴾ مثل ﴿عَشِیّاً﴾ و مانند آن که قبلاً فرمود: ﴿بُکِیّاً﴾، ﴿عَلِیّاً﴾، ﴿مَرْضِیّاً﴾، ﴿نَّبِیّاً﴾ و اینها همه یاء مشدّد دارد برای رعایت این فواصل ﴿تَقِیّاً﴾ را بعد ذکر کرده وگرنه مناسب بود که این ﴿تَقِیّاً﴾ قبل ذکر بشود. عمده مسئلهٴ ارث است در مسئلهٴ ارث خصیصهای است که در مسائل دیگر نیست قبلاً هم گذشت که در ارث مال منتقل نمیشود مالک به جای مالک مینشنید بر خلاف عقود دیگر در بیع مبادلهٴ مال به مال است ثمن به جای مثمن و بالعکس قرار میگیرند در اجاره منفعتِ عین در برابر مالالاجاره و بالعکس قرار میگیرد و هکذا در عقود دیگر، اما در ارث سخن از نقل و انتقال مال نیست سخن از جانشینی مالک نسبت به مالک دیگر است آن میشود ارث.
مطلب دیگر در خصیصهٴ ارث این است که بهترین و مستقلترین مال، مال ارثی است برای اینکه نه اقالهپذیر است، نه خیارپذیر است، نه فسخپذیر است، نه غبنپذیر است، نه عیبپذیر است که پس بدهند یک مِلک ثابت مستقر است آن وقت اگر مورث اصلی ذات اقدس الهی است اینها میشوند خلیفةالله در جریان بهشتیها اینها دارای دوتا جنّتاند جنّتی است که محصول کسب خودشان است، جنّتی هم هست برابر فضل الهی این جنّتهایی که اگر دیگران که اهل دوزخ شدند به سوء اختیار خودشان جهنّمی شدند اگر به حُسن اختیارشان بهشتی میشدند وارد این منطقهٴ خاصّ از بهشت میشدند الآن که جایشان خالی است این بهشت خالی را میدهند به مؤمنین اینکه ﴿الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾ ذیل این روایات هست پس بهشتیها بهشتی را به اعمالشان جزای اعمالشان میبرند بهشتی هم ارث میبرند یعنی به جای آنها مینشینند ولی دربارهٴ دوزخیها هر دوزخی جای خودش میرود اگر برای کسی که خدا او را خلق کرده و جا معیّن کرده که اگر او معصیتکار شد وارد آن بخش از جهنّم بشود و این شخص معصیت نکرده به حُسن اختیار بهشتی شده جای خالی او را به هیچ کسی نمیدهند لذا ﴿لاَ یُظْلَمُونَ شَیْئاً﴾ در بهشت هم جنّت جزایی دارند هم جنّت ارثی، در دوزخ فقط دوزخِ جزایی دارند لذا فرمود: ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است