- 78
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 72 تا 75 سوره انفال _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 72 تا 75 سوره انفال _ بخش اول":
وجود مبارک پیغمبر (ص) برابر با وحی و الهام الهی و علم شهودی، احکام الهی را دریافت میکنند
با کار ناصواب و راه ناصواب و ... نمیشود اسلام را تقویت کرد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتّی یُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ ٭ وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ ٭ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ ٭ وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾
تتمه مطالبی که در تفسیر المنار راجع به آن آیات گذشته بود لابد مراجعه فرمودید تعبیر ایشان از اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اجتهاد میکند و در اجتهاد خطا میکند و این خطای در اجتهاد ذنب است منتها ذنب مغفور همه اینها ناصواب اینها در احکام مجتهد نیستند نظیر مجتهدان فقهی و اصولی ما که از ظواهر طبق امارات و اصول حکمی را استنباط بکنند این چنین نیست که با گمان حکمی را بفهمند اینها برابر با وحی و الهام الهی و علم شهودی احکام الهی را دریافت میکنند لذا هر چه میگویند وحی است نه گمان وحی و مانند آن مسئله موضوعات نصابش جداست و این هم ذنب نیست و اینکه ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ فتح فرمود: ﴿لِیَغْفِرَ لَکَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ﴾ این ذنب مصطلح فقهی نیست که ـ معاذ الله ـ آن حضرت گناهی کرده باشد و خدای سبحان بخشیده باشد و هیچ ارتباطی بین فتح مکه که یک نعمت است با بخشش گناه وجود ندارد بین بخشش گناه و استغفار و مانند آن رابطه است نه بین فتح که یک نعمت است و بخشش گناه بلکه این ناظر به همان ذنب مردمی است یعنی چون مشرکین مکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مذنب تلقی میکردند جنگ بدر و امثال بدر به زعم آنها کشتههایی را به همراه داشت و این کشتهها مثلاً ناروا کشته شدند وجود مبارک پیغمبر پیش آنها مذنب تلقی میشد بعد از فتح مکه و عفو عمومی و شمول لطف آن حضرت نسبت به همه آنها آن خیال باطل اینها برطرف شد نظیر اینکه وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ﴾ یعنی من به زعم و گمان مصریها پیش آنها گنهکارم ﴿وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ﴾ وگرنه گناهی را وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) مرتکب نشد بنابراین اگر هم ذنب در قرآن کریم به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اسناد داده شد از سنخ ﴿وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ﴾ است.
مطلب بعدی آن است که این ضمیر ﴿عَبَسَ وَ تَوَلّی﴾ ان شاء الله در جای خود خواهد آمد این نمیتواند به پیغمبر برگردد برای اینکه با خلق عظیم سازگار نیست ممکن است کسی بگوید که این کار را وجود مبارک پیغمبر برای حفظ اسلام کرده است یا برای جلب قلوب آن شخص و اسلام این کار را کرده است این احتمال هم ناصواب است برای اینکه اسلام را باید با مبادی حق یاری کرد نه از راه باطل چون این فکر که هدف وسیله را توجیه میکند که در اسلام پذیرفته نیست و این کار طبق عتاب قرآنی کار ناروایی بود که قرآن کریم روی این کار اشاره کرده که این کار ناصواب است با کار ناصواب و راه ناصواب و ترک برخی از احکام اسلامی یا اخلاقی اسلامی نمیشود اسلام را تقویت کرد بالأخره در این ﴿عَبَسَ وَ تَوَلّی﴾ رنجاندن اخلاقی یک فقیر محروم جزء بد اخلاقیهاست و این با کسی که با سنت و سیرت کسی که ذات اقدس الهی خلق عظیم او را امضا کرده است سازگار نیست آن آیه ﴿إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ قبلاً نازل شده است جزء عتائق آیات و سور است کسی که ذات اقدس الهی عظمت اخلاقی او را صحه گذاشت بعد بیاید تنگ حوصلگی نشان بدهد و عبوس کند در حالی که به نوح پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همچنین به انبیای دیگر پیشنهاد دادند این فقرا را از مجلستان بیرون کنید ما میآییم اشراف یک چنین پیشنهادی دادند وجود مبارک نوح به آنها گفت که این کار من نیست وظیفه من نیست حق من نیست ﴿وَ ما أَنَا بِطارِدِ﴾ ﴿تَزْدَری أَعْیُنُکُمْ﴾ من فقرا را طرد بکنم که شما بیایید این کار من نیست من یک چنین حقی ندارم در بخشهای دیگر هم قرآن کریم روی این صحه گذاشت که اصلاً پیغمبرها یک چنین حقی ندارند که فقیر را طرد کنند نسبت به آنها بی مهری کنند برای اینکه اشراف بیایند خب این نه تنها شایسته پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نبود انبیای دیگر هم این کار را نمیکردند پس بنابراین نمیشود گفت که برای حفظ اسلام یا برای جلب دیگران به اسلام حضرت عبوس کرده است خب یک حکم اسلامی را از دست بدهد تا یک کسی مسلمان بشود این نیست.
مطلب دیگر آن است که این جریان ﴿عَبَسَ وَ تَوَلّی﴾ از آن سنخ آیاتی نیست که ما بگوییم ظاهراً خطاب به پیغمبر است و یا ضمیر به پیغمبر برمیگردد منظور دیگرانند دو مطلب اینجا بحث میشود یکی اینکه ضمیر به پیغمبر برمیگردد یا نه جوابش این است که نه مطلب دیگر این است که ظاهراً ضمیر به پیغمبر برگردد و باطناً مردم مراد باشند این هم مقبول نیست برای اینکه ما این خلاف ظاهر را چرا مرتکب بشویم اگر ما ظهور لفظی داشتیم که ظاهر این لفظ این بود که خطاب یا ضمیر به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) متوجه است یا برمیگردد آن گاه میتوان گفت که پیغمبر مخاطب است ولی دیگران مرادند چون نزل القرآن علی ایاک اعنی و اسمعی یا جار نظیر اینکه ذات اقدس الهی به عیسی ابن مریم (سلام الله علیهما) فرمود: ﴿أَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونی وَ أُمِّیَ إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ آیا تو به مردم گفتی که به الوهیت ما نظر بدهید یعنی در حقیقت به حسب ظاهر خطاب متوجه عیسای مسیح (سلام الله علیه) است ولی باطناً این عتاب متوجه مردم است زیرا وجود مبارک عیسی عرض کرد من هرگز یک چنین حرفی نزدم ﴿ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاّ ما أَمَرْتَنی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّی وَ رَبَّکُمْ﴾ ﴿إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ لا أَعْلَمُ ما فی نَفْسِکَ﴾ و مانند آن یا در بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ نساء و انعام این آیات هست که خداوند به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا﴾ اگر دیدی یک عدهای در آیات الهی خوض میکنند آیات الهی را حصر میکنند استهزاء میکنند ﴿فَلا تَقْعُدْ﴾ معهم این شواهدی دلالت میکند بر اینکه منظور ظاهراً خطاب بر پیغمبر است ولی باطناً متوجه امت برای اینکه در بخشهای دیگر قرآن کریم فرمود که ما به شما گفتیم که در چنین مجالسی شرکت نکنید در حالی که در هیچ جای قرآن خداوند خطاب به مردم نکرده فقط یک جاست خطاب به پیغمبر است پس معلوم میشود آنجا که خطاب به پیغمبر است منظور مردمند اینکه در جای دیگر میفرماید ما به مردم گفتیم که شما در مجلس استهزای قرآن و هتک قرآن و خوض در قرآن شرکت نکنید معلوم میشود آنجایی که به پیغمبر خطاب کرده مخاطب اصلی مردمند اینجا شواهد داریم اما در اینکه ضمیر عبس به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برمیگردد یا به شخص دیگر اینجا ما اول کلام است که به پیغمبر برمیگردد اگر مسلم شد به پیغمبر برمیگردد آن گاه به شهادت ﴿إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ میگوییم ظاهراً به پیغمبر برمیگردد باطناً مردم مرادند بر اساس اینکه وارد شده است قرآن نزل علی لغت ایاک اعنی و اسمعی یا جار.
مطلب دیگر این است که در جریان ﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ اْلأَقاویلِ ٭ َلأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ﴾ این منظور شخص خود پیغمبر است ضمیر به پیغمبر برمیگردد مراد هم خود پیغمبر است چون با لو ذکر شده است نظیر ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ این با لو ذکر شده است و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مانند دیگران مکلف است آنها آمدند گفتند که این حرفهایی است که کسی که مدعی نبوت است از خودش یا از دیگران این حرفها را تلخیص کرده ـ معاذ الله ـ و به خدا اسناد داد خداوند میفرماید به اینکه اگر او یک چنین کاری را بکند ما به او مهلت نخواهیم داد ﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ اْلأَقاویلِ﴾ ما توان او را میگیریم رگ حیاتش را قطع میکنیم ﴿فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزینَ﴾ هیچ کدام از شما هم نمیتوانید از او حمایت کنید این یقیناً ضمیر متوجه خود پیغمبر است و مقصود هم خود شخص پیغمبر است نه دیگری اینجا ما دلیل داریم که دیگری مراد نیست برای اینکه درباره دیگران عده زیادی آمدند ادعای نبوت کردند آمار متنبیان کمتر از آمار انبیا نبود خدا خیلی از اینها را مهلت داد خب این همه متنبیان که آمدند تقول کردند قولی را به خدا اسناد دادند افترا بستند دروغ گفتند گاهی دعوت دروغ داشتند دعوای دروغ داشتند همه اینها را خدای سبحان مهلت داد گاهی برخی آنها را هم گرفت در عصر خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مدتها این مسیلمه کذاب یک چنین بساط تنبی را پهن کرده بود و در جریان خود پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سرّ اینکه خدای سبحان این همه تشدید میکند این است فرمود کسی که اختصاص به پیغمبر اسلام ندارد هر پیغمبری که سکه قبولی خورد یعنی ما معجزاتمان را به دست او ظاهر کردیم آیات بینه خود را به دست او دادیم او را به سمت رسالت رساندیم چنین آدمی که حرفش مقبول است و به عنوان سند دینی تلقی میشود اگر ـ معاذ الله ـ به فرض محال کمترین افترا به ما ببندد ما سختترین کیفر به او خواهیم داد این کار را درباره دیگران نمیکنیم چون دیگران حرفشان بعد از یک مدت کوتاهی رسوا خواهند شد اما کسی که حالا حرفش سکه قبولی دارد و به عنوان یک مرکز دینی مقبول است او اگر بخواهد به نام ما افترا ببندد ما به او مهلت نمیدهیم لذا متنبیها خیلیها بودند خدای سبحان به خیلی از اینها مهلت داد و بعد از یک مدتهایی به طور عادی مردند برخی هم معذب شدند شما آمار متنبیان را که میبینید میبینید کمتر از انبیا نیست هر وقت انبیا آمدند مقبولیتی پیدا کردند در مقابلش هم یک عده آمدند ادعای تنبی کردند روزهایی که زمان فطرت بود انبیا نبودند تا مسئله نبوت طرح کنند تنبی هم در کار نبود هر عصری که یک چیزی رونق پیدا کند در دنیا بدلی سازی ممکن است که اینجا جای بدلی سازی است جای جعلی سازی است در نوبتهای قبل هم دیروز اشاره شد که از ربوبیت تا ایمان در پنج مقطع دنیا کارگاه بدلی سازی درباره ربوبیت این چنین است درباره نبوت این چنین است درباره خلافت این چنین است درباره روحانیت این چنین است درباره ایمان این چنین است از این منافقین عادی برنمیآید که به یکی از آن مقاطع چهارگانه پیشین را ادعا کنند فقط از اینها ساخته است که بگویند ما مؤمنیم ما ایمان داریم همین بالاتر از اینها در ثقیفه و امثال ثقیفه ادعای امامت طرح میشود جلوتر از اینها ادعای نبوت طرح میشود برای ثقیفه ادعای امامت طرح میشود و جلوتر از مسئله نبوت ادعای ربوبیت طرح میشود که گفت ﴿أَنَا رَبُّکُمُ اْلأَعْلی﴾ اصولاً کارگاه بدلی سازی و جعلی سازی در دنیا هست خدای سبحان به آن کسی که ادعای ربوبیت کرده است سالیان متمادی مهلت داد خب آن کسی که جعلی کرد بعد بساط گوسالهپرستی را راه اندازی کرد به او مدتها مهلت داد بعدها معذب شد در عصر خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مسیلمه کذاب مهلت داد عصر جاهلی که عصر طایفگی بود چنین افترایی پذیرفته میشد وقتی به یک کسی گفتند که پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با همه معجزات با داشتن قرآن تو او را دیدی و ایمان نیاوردی ولی دنبال مسیلمه راه افتادی برای چه گفت آخر او از طایفه من است این انصر اخاک ظالماً او مظلوماً شعار رسمی آنها بود میگفتند برادرت را یاری کن خواه ظالم باشد خواه مظلوم اسلام آمد برگرداند انصر المظلوم اخاک او غیره فرمود مظلوم را یاری کنید چه برادرت باشد چه دیگری وگرنه قبل از اسلام این بود که به کمک برادرت یا هم قبیلهات بشتاب چه ظالم چه مظلوم بنابراین این ﴿تَقَوَّلَ﴾ یقیناً به پیغمبر برمیگردد و نه به دیگری منتها با لو ذکر شده است که نشانه آن است که این کار ممتنع است او انجام بدهد کسی که قلمرو لبان مطهرش ﴿ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی﴾ است چنین کسی چنین کار را نمیکند که ولی بر فرض محال نظیر ﴿لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا﴾ بر فرض محال این کار را انجام بدهد کیفر تلخ به انتظار اوست خب اما این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ انفال درباره کسانی است که هجرت کردند مجاهدت کردند یا مهاجر و مجاهد را پناه دادند چند گروه را در این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ انفال ذکر میکند مسائل فقهیشان را مسائل حقوقیشان را طرح میکند میفرماید که مؤمنین سه دستهاند مردم دو دستهاند یک عده مسلمانند مومنند یک عده کافر این یک تقسیم مؤمنین هم سه دستهاند یک عده مهاجرند یک عده انصارند یک عده نه مهاجرند نه انصار این سه قسم خب بعد فرمود مؤمنین حقیقی همان مهاجر و انصارند این هم مطلب چهارم دیگران هم تحت ایمان حضور و ظهور دارند اما آن ایمان ناب نصیب اینها نخواهد شد.
مطلب بعدی آن است که هجرت و جهاد تا روز قیامت هست این طور نیست که کسی غبطه بخورد که یا لیتنا کنا معکم نه الآن هم شما میتوانید مجاهد و مهاجر باشید این طور نیست که جهاد رخت بربسته باشد هجرت رخت بر بسته باشد اگر گفته شد که مهاجرین و انصار و مجاهدین مهاجرین و مانند آنها مؤمنین حقیقیاند هجرت تا روز قیامت هست جهاد تا روز قیامت هست شما بعداً هم اگر مهاجر باشید بعداً هم اگر مجاهد باشید ملحقید به آن مهاجر و مجاهد صدر اسلام بعد هم یک نحو پیوند ولایی بین مهاجرین با هم انصار با هم مهاجر و انصار با هم بین این سه گروه هست یعنی مهاجرین با هم انصار با هم مهاجرین و انصار با هم آن ولای ارث است از یک سو ولای نصرت است از سوی دیگر ولای رعایت تعهد و حفظ عهدنامهها و قطعنامهها است از سوی سوم در صدر اسلام میگفتند که مهاجرین از هم ارث میبردند یا انصار از هم ارث میبردند بستگان کافرشان ارث نمیبردند اگر کسی میمرد و بستگان کافر داشت آنها ارث نمیبردند ولی مهاجرین ارث میبردند یا اگر انصار مسلمانی میمرد بستگانش کافر بودند آنها ارث نمیبردند و انصار دیگر مؤمنین دیگری که جزء انصار بود ارث میبرد بعداً مسئله ﴿أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ آمد که حکم تخصیص ازمانی پیدا کرد و عوض شد ولای نصرت که در کنار ولای ارث مطلب دوم است آن است که اگر یک وقتی احتیاج به کمک داشت مهاجر باید کمک مهاجر باشد انصار باید کمک انصار باشد مهاجر و انصار باید کمک هم باشند این دو سوم ولای امن است اگر کسی مهاجری در یک تعهدی به کسی پیمان داد امنیت داد گفت در کنار منی تو اگر بخواهی بیایی مکه یا مدینه درباره اسلام تحقیق کنی در پناهندگی اجتماعی و سیاسی من قرار داری در پناه منی من به تو پناه دادم الآن اگر کسی بخواهد وارد یک کشوری بشود و از امنیت برخوردار باشد مثلاً باید پناهنده سیاسی یا اجتماعی و مانند آن بشود و آن کشور هم باید به او پناهندگی بدهد آن روز هر مومنی خواه انصار خواه مهاجر کسی را امنیت میداد پناهندگی میداد دیگران موظف بودند این پناهندگی او را ارج بنهند محترم بشمارند دیگر او را آزار نکنند اگر یک کافر حربی با پناهندگی یکی از مؤمنین وارد مدینه میشد در امنیت بود لازم نبود که شخص پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن تعهدش را و امنیتش را مثلاً امضا بکند یا انشا کند و مانند آن.
مطلب دیگر این است که اگر چنانچه یکی از اینها مورد ستم واقع شد دیگران بر او سرریز کردند و این استنصار کرد آدم لازم است بر اساس آن ولای نصرت که به کمک او بشتابد حالا اگر یک شخصی با کسی درگیر شد با یک قبیلهای درگیر شد آن قبیله با دولت اسلام پیمان عدم تعرض بستند دیگر اینجا نمیتوان گفت ما به یاری این شخص بشتابیم و آن قبیله را سرکوب کنیم چون پیمان عدم تعرض بستیم باید یک نحوی بین اینها صلح برقرار کنیم این احکام فقهی و حقوقی را یکی پس از دیگری اینجا ذکر میکند میفرماید که ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللّهِ﴾ چون هجرت قبل از جهاد بود لذا از نظر تقدیم ذکری هجرت را قبل از جهاد ذکر فرمودند آنها در مکه جهادی نداشتند ولی در مکه هجرت داشتند از مکه به حبشه گاهی مهاجرت میکردند گاهی به مدینه مهاجرت میکردند بعضی دو هجرت داشتند بعضی یک هجرت آنهایی که برای حفظ اسلام و تبلیغ اسلام مهاجرت کردند و در مدینه وقتی حکومت اسلامی مأذون شد از خود دفاع کند ﴿أُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾ جهاد تشریع شده است اینها جهاد کردند ﴿بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللّهِ﴾ این گروه مهاجر و مجاهد گروه دوم ﴿وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا﴾ کسانی که مأوا دادند مسلمانهای مدینه مهاجرین را مأوا دادند ﴿تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ اْلإیمانَ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ حشر از انصار به نیکی یاد شده است که اینها کسانی بودند که ﴿یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ﴾ اینها به مهاجرین علاقمندند ﴿تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ اْلإیمانَ﴾ جا دادند مکان دادند نصرت دادند و مانند آن ﴿وَ الَّذینَ آوَوْا﴾ مأوا دادند ﴿وَ نَصَرُوا﴾ این دو گروه هم هر کدامشان با هم هر کدام با گروه دیگر مقابل ﴿أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ چه ولای ارث چه ولای نصرت چه ولای امن چه ولایات دیگری احیاناً ممکن است از این اطلاق استفاده بشود این سه قسم ولا مشمول ﴿أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ اما گروه سومی از مؤمنین هستند که نه مهاجرند و نه انصار ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا﴾ اینها که در مکه ایمان آوردند و ماندند اینها رابطه ولایی با هم ندارید ﴿ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾ رابطه ولایی بین شما و آنها نیست آنها با مهاجرین رابطه ولایی ندارند با انصار رابطه ولایی ندارند ﴿حَتّی یُهاجِرُوا﴾ اگر مهاجرت کردند آن گاه مانند سایر مهاجر و انصار از آن اقسام سهگانه ولا برخوردارند ولی قبل از مهاجرت از آن ولای مطلق بهره ندارند اما ﴿وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ﴾ اگر در مسائل دینی دارند مظلوم واقع میشوند و از شما استنصار کردند کمک خواستند شما موظفید این ولای نصر را حفظ کنید اینکه فرمود: ﴿ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾ که نفی انحای ولاست با ﴿فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ﴾ تخصیص یا تقیید مییابد که ولای نصر بین شما و مؤمنین غیر مهاجر برقرار هست بعد از این استثنا هم یک استثنای دیگری ظهور کرد و آن این است ﴿إِلاّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ﴾ یک وقت است که این مومنی که در مکه بود و مهاجرت نکرد برادر ایمانی مسلمانهاست طلب کمک کرده است گفت من را در آن صحنه یاری کنید نبردی که با فلان کس داریم یاری کنید آن گروه آن شخص یا آن گروه جزء کسانیاند که دولت اسلامی با آنها پیمان عدم تعرض بسته است و تعهد زندگی مسالمت آمیز و عدم تعرض دو جانبه امضا کردهاند در چنین حالتی فرمود این دیگر مستثناست ﴿إِلاّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ﴾ اگر با گروهی پیمان عدم تعرض بستید شما نمیتوانید به عنوان اینکه ما میخواهیم فلان مسلمان را یاری کنیم علیه یک فرد یا قبیلهای قیام بکنید ﴿وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾ اسمای حسنایی که در پایان آیات ذکر میشود چند قسماند بعضیها یک اسم است مثل اینگونه از موارد ﴿وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾ یا ﴿اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾ یا ﴿و الله علی کل شیء شهید﴾ یا ﴿اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾ اینگونه از آیات یک اسم در پایان آیه ذکر میشود برای اینکه با همان یک اسم محتوا تعلیل میشود در خیلی از موارد با دو اسم که اینها با هم تناکح دارند از تلفیق دو اسم محتوای آیه تعلیل میشود گاهی هم با چند اسم یک آیه پایان میپذیرد یا یک آیه شکل میگیرد نظیر بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ حشر که در یک آیه چند اسم از اسمای حسنای الهی مطرح است خب اینکه فرمود مؤمنین مهاجر و انصار اینها مهاجرین با هم انصار با هم مهاجر و انصار با هم اینها رابطه ولایی دارند فرمود اگر یکی از بستگان شما کافر بود هرگز رابطه ولایی بین مسلمان و کافر نیست ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ این نمیخواهد حکم کفار را روشن بکند بلکه مفهومش که به این معناست شما تحت تولی آنها نباشید رابطه ولایی با آنها برقرار نکنید آن تقریباً محور اصلی است فرمود: ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ﴾ این از جاهایی است که در مقام تهدید است مفهوم دارد ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ شما که مؤمن هستید با آنها هیچ رابطه ندارید نه شما ولی آنها هستید نه آنها ولی شمایند اگر شما این مفهوم را رعایت نکردید با کفار هم رابطه ولایی برقرار کردید ﴿تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ﴾ که کان کان تامه است یعنی توجد فتنةٌ یک آشوبی در زمین میشود که بدترین فتنه همان فتنه فرهنگی و اعتقادی است یعنی شرک گروه اول و دوم یعنی مهاجرین و انصار اینها از یک حرمت خاصی برخوردارند فرمود: ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ﴾ یعنی مهاجرین ﴿وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا﴾ یعنی انصار ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ اینها مؤمنین حقیقیاند که این تقریباً به تعبیر سیدنا الاستاد رد العجز الی الصدر است در آغاز سورهٴ مبارکهٴ انفال از مؤمنین حقیقی سخن به میان آمده آیه دو به بعد سورهٴ مبارکهٴ انفال این بود ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیمانًا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ٭ الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ ٭ أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ آن گاه مصداق این افرادی که ایمان ناب دارند و ایمانشان حقیقی است همان مهاجرین و انصار صدر اسلامند ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ که ﴿لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ﴾ که شرح مغفرت و رزق کریم و معنای رزق کریم و اقسام رزق کریم در آغاز همین سورهٴ مبارکهٴ انفال بازگو شد ولی این راه همچنان پررهرو باد و این در همچنان باز است این طور نیست کسی بگوید ای اخرتنی الدهور نه الآن هم اگر کسی راه هجرت و جهاد را طی کند ایمان حقیقی پیدا میکند ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ﴾ این بعد نه یعنی بعد از آنها در زمان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نه بعد از آنها الی یوم القیامه ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ﴾ آنها هم از شمایند یعنی همین رابطه ولایی برقرار است منتها آن کسانی که در حال غربت اسلام را یاری کردهاند خواه با هجرت خواه با جهاد مال خواه با جهاد جان با آنها که در حال عزت اسلام را یاری بکنند فرق میکند ﴿لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ حدید این مضمون هست فرمود آنها که در حال غربت اسلام را یاری کردند غیر از آنهایی هستند که در حال عزت و قدرت اسلام را یاری میکنند ولی بالأخره اینها هم از ایمان حقیقی برخوردارند تا برسیم به این ﴿وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ﴾ ببینیم تا چه اندازه نفس ولایی میکنند.
«و الحمد لله رب العالمین»
وجود مبارک پیغمبر (ص) برابر با وحی و الهام الهی و علم شهودی، احکام الهی را دریافت میکنند
با کار ناصواب و راه ناصواب و ... نمیشود اسلام را تقویت کرد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتّی یُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ ٭ وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ ٭ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ ٭ وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾
تتمه مطالبی که در تفسیر المنار راجع به آن آیات گذشته بود لابد مراجعه فرمودید تعبیر ایشان از اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اجتهاد میکند و در اجتهاد خطا میکند و این خطای در اجتهاد ذنب است منتها ذنب مغفور همه اینها ناصواب اینها در احکام مجتهد نیستند نظیر مجتهدان فقهی و اصولی ما که از ظواهر طبق امارات و اصول حکمی را استنباط بکنند این چنین نیست که با گمان حکمی را بفهمند اینها برابر با وحی و الهام الهی و علم شهودی احکام الهی را دریافت میکنند لذا هر چه میگویند وحی است نه گمان وحی و مانند آن مسئله موضوعات نصابش جداست و این هم ذنب نیست و اینکه ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ فتح فرمود: ﴿لِیَغْفِرَ لَکَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ﴾ این ذنب مصطلح فقهی نیست که ـ معاذ الله ـ آن حضرت گناهی کرده باشد و خدای سبحان بخشیده باشد و هیچ ارتباطی بین فتح مکه که یک نعمت است با بخشش گناه وجود ندارد بین بخشش گناه و استغفار و مانند آن رابطه است نه بین فتح که یک نعمت است و بخشش گناه بلکه این ناظر به همان ذنب مردمی است یعنی چون مشرکین مکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مذنب تلقی میکردند جنگ بدر و امثال بدر به زعم آنها کشتههایی را به همراه داشت و این کشتهها مثلاً ناروا کشته شدند وجود مبارک پیغمبر پیش آنها مذنب تلقی میشد بعد از فتح مکه و عفو عمومی و شمول لطف آن حضرت نسبت به همه آنها آن خیال باطل اینها برطرف شد نظیر اینکه وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ﴾ یعنی من به زعم و گمان مصریها پیش آنها گنهکارم ﴿وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ﴾ وگرنه گناهی را وجود مبارک موسای کلیم (سلام الله علیه) مرتکب نشد بنابراین اگر هم ذنب در قرآن کریم به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اسناد داده شد از سنخ ﴿وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ﴾ است.
مطلب بعدی آن است که این ضمیر ﴿عَبَسَ وَ تَوَلّی﴾ ان شاء الله در جای خود خواهد آمد این نمیتواند به پیغمبر برگردد برای اینکه با خلق عظیم سازگار نیست ممکن است کسی بگوید که این کار را وجود مبارک پیغمبر برای حفظ اسلام کرده است یا برای جلب قلوب آن شخص و اسلام این کار را کرده است این احتمال هم ناصواب است برای اینکه اسلام را باید با مبادی حق یاری کرد نه از راه باطل چون این فکر که هدف وسیله را توجیه میکند که در اسلام پذیرفته نیست و این کار طبق عتاب قرآنی کار ناروایی بود که قرآن کریم روی این کار اشاره کرده که این کار ناصواب است با کار ناصواب و راه ناصواب و ترک برخی از احکام اسلامی یا اخلاقی اسلامی نمیشود اسلام را تقویت کرد بالأخره در این ﴿عَبَسَ وَ تَوَلّی﴾ رنجاندن اخلاقی یک فقیر محروم جزء بد اخلاقیهاست و این با کسی که با سنت و سیرت کسی که ذات اقدس الهی خلق عظیم او را امضا کرده است سازگار نیست آن آیه ﴿إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ قبلاً نازل شده است جزء عتائق آیات و سور است کسی که ذات اقدس الهی عظمت اخلاقی او را صحه گذاشت بعد بیاید تنگ حوصلگی نشان بدهد و عبوس کند در حالی که به نوح پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همچنین به انبیای دیگر پیشنهاد دادند این فقرا را از مجلستان بیرون کنید ما میآییم اشراف یک چنین پیشنهادی دادند وجود مبارک نوح به آنها گفت که این کار من نیست وظیفه من نیست حق من نیست ﴿وَ ما أَنَا بِطارِدِ﴾ ﴿تَزْدَری أَعْیُنُکُمْ﴾ من فقرا را طرد بکنم که شما بیایید این کار من نیست من یک چنین حقی ندارم در بخشهای دیگر هم قرآن کریم روی این صحه گذاشت که اصلاً پیغمبرها یک چنین حقی ندارند که فقیر را طرد کنند نسبت به آنها بی مهری کنند برای اینکه اشراف بیایند خب این نه تنها شایسته پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نبود انبیای دیگر هم این کار را نمیکردند پس بنابراین نمیشود گفت که برای حفظ اسلام یا برای جلب دیگران به اسلام حضرت عبوس کرده است خب یک حکم اسلامی را از دست بدهد تا یک کسی مسلمان بشود این نیست.
مطلب دیگر آن است که این جریان ﴿عَبَسَ وَ تَوَلّی﴾ از آن سنخ آیاتی نیست که ما بگوییم ظاهراً خطاب به پیغمبر است و یا ضمیر به پیغمبر برمیگردد منظور دیگرانند دو مطلب اینجا بحث میشود یکی اینکه ضمیر به پیغمبر برمیگردد یا نه جوابش این است که نه مطلب دیگر این است که ظاهراً ضمیر به پیغمبر برگردد و باطناً مردم مراد باشند این هم مقبول نیست برای اینکه ما این خلاف ظاهر را چرا مرتکب بشویم اگر ما ظهور لفظی داشتیم که ظاهر این لفظ این بود که خطاب یا ضمیر به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) متوجه است یا برمیگردد آن گاه میتوان گفت که پیغمبر مخاطب است ولی دیگران مرادند چون نزل القرآن علی ایاک اعنی و اسمعی یا جار نظیر اینکه ذات اقدس الهی به عیسی ابن مریم (سلام الله علیهما) فرمود: ﴿أَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونی وَ أُمِّیَ إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ آیا تو به مردم گفتی که به الوهیت ما نظر بدهید یعنی در حقیقت به حسب ظاهر خطاب متوجه عیسای مسیح (سلام الله علیه) است ولی باطناً این عتاب متوجه مردم است زیرا وجود مبارک عیسی عرض کرد من هرگز یک چنین حرفی نزدم ﴿ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاّ ما أَمَرْتَنی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّی وَ رَبَّکُمْ﴾ ﴿إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ لا أَعْلَمُ ما فی نَفْسِکَ﴾ و مانند آن یا در بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ نساء و انعام این آیات هست که خداوند به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید که ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا﴾ اگر دیدی یک عدهای در آیات الهی خوض میکنند آیات الهی را حصر میکنند استهزاء میکنند ﴿فَلا تَقْعُدْ﴾ معهم این شواهدی دلالت میکند بر اینکه منظور ظاهراً خطاب بر پیغمبر است ولی باطناً متوجه امت برای اینکه در بخشهای دیگر قرآن کریم فرمود که ما به شما گفتیم که در چنین مجالسی شرکت نکنید در حالی که در هیچ جای قرآن خداوند خطاب به مردم نکرده فقط یک جاست خطاب به پیغمبر است پس معلوم میشود آنجا که خطاب به پیغمبر است منظور مردمند اینکه در جای دیگر میفرماید ما به مردم گفتیم که شما در مجلس استهزای قرآن و هتک قرآن و خوض در قرآن شرکت نکنید معلوم میشود آنجایی که به پیغمبر خطاب کرده مخاطب اصلی مردمند اینجا شواهد داریم اما در اینکه ضمیر عبس به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برمیگردد یا به شخص دیگر اینجا ما اول کلام است که به پیغمبر برمیگردد اگر مسلم شد به پیغمبر برمیگردد آن گاه به شهادت ﴿إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ﴾ میگوییم ظاهراً به پیغمبر برمیگردد باطناً مردم مرادند بر اساس اینکه وارد شده است قرآن نزل علی لغت ایاک اعنی و اسمعی یا جار.
مطلب دیگر این است که در جریان ﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ اْلأَقاویلِ ٭ َلأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ﴾ این منظور شخص خود پیغمبر است ضمیر به پیغمبر برمیگردد مراد هم خود پیغمبر است چون با لو ذکر شده است نظیر ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ این با لو ذکر شده است و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مانند دیگران مکلف است آنها آمدند گفتند که این حرفهایی است که کسی که مدعی نبوت است از خودش یا از دیگران این حرفها را تلخیص کرده ـ معاذ الله ـ و به خدا اسناد داد خداوند میفرماید به اینکه اگر او یک چنین کاری را بکند ما به او مهلت نخواهیم داد ﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ اْلأَقاویلِ﴾ ما توان او را میگیریم رگ حیاتش را قطع میکنیم ﴿فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزینَ﴾ هیچ کدام از شما هم نمیتوانید از او حمایت کنید این یقیناً ضمیر متوجه خود پیغمبر است و مقصود هم خود شخص پیغمبر است نه دیگری اینجا ما دلیل داریم که دیگری مراد نیست برای اینکه درباره دیگران عده زیادی آمدند ادعای نبوت کردند آمار متنبیان کمتر از آمار انبیا نبود خدا خیلی از اینها را مهلت داد خب این همه متنبیان که آمدند تقول کردند قولی را به خدا اسناد دادند افترا بستند دروغ گفتند گاهی دعوت دروغ داشتند دعوای دروغ داشتند همه اینها را خدای سبحان مهلت داد گاهی برخی آنها را هم گرفت در عصر خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مدتها این مسیلمه کذاب یک چنین بساط تنبی را پهن کرده بود و در جریان خود پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سرّ اینکه خدای سبحان این همه تشدید میکند این است فرمود کسی که اختصاص به پیغمبر اسلام ندارد هر پیغمبری که سکه قبولی خورد یعنی ما معجزاتمان را به دست او ظاهر کردیم آیات بینه خود را به دست او دادیم او را به سمت رسالت رساندیم چنین آدمی که حرفش مقبول است و به عنوان سند دینی تلقی میشود اگر ـ معاذ الله ـ به فرض محال کمترین افترا به ما ببندد ما سختترین کیفر به او خواهیم داد این کار را درباره دیگران نمیکنیم چون دیگران حرفشان بعد از یک مدت کوتاهی رسوا خواهند شد اما کسی که حالا حرفش سکه قبولی دارد و به عنوان یک مرکز دینی مقبول است او اگر بخواهد به نام ما افترا ببندد ما به او مهلت نمیدهیم لذا متنبیها خیلیها بودند خدای سبحان به خیلی از اینها مهلت داد و بعد از یک مدتهایی به طور عادی مردند برخی هم معذب شدند شما آمار متنبیان را که میبینید میبینید کمتر از انبیا نیست هر وقت انبیا آمدند مقبولیتی پیدا کردند در مقابلش هم یک عده آمدند ادعای تنبی کردند روزهایی که زمان فطرت بود انبیا نبودند تا مسئله نبوت طرح کنند تنبی هم در کار نبود هر عصری که یک چیزی رونق پیدا کند در دنیا بدلی سازی ممکن است که اینجا جای بدلی سازی است جای جعلی سازی است در نوبتهای قبل هم دیروز اشاره شد که از ربوبیت تا ایمان در پنج مقطع دنیا کارگاه بدلی سازی درباره ربوبیت این چنین است درباره نبوت این چنین است درباره خلافت این چنین است درباره روحانیت این چنین است درباره ایمان این چنین است از این منافقین عادی برنمیآید که به یکی از آن مقاطع چهارگانه پیشین را ادعا کنند فقط از اینها ساخته است که بگویند ما مؤمنیم ما ایمان داریم همین بالاتر از اینها در ثقیفه و امثال ثقیفه ادعای امامت طرح میشود جلوتر از اینها ادعای نبوت طرح میشود برای ثقیفه ادعای امامت طرح میشود و جلوتر از مسئله نبوت ادعای ربوبیت طرح میشود که گفت ﴿أَنَا رَبُّکُمُ اْلأَعْلی﴾ اصولاً کارگاه بدلی سازی و جعلی سازی در دنیا هست خدای سبحان به آن کسی که ادعای ربوبیت کرده است سالیان متمادی مهلت داد خب آن کسی که جعلی کرد بعد بساط گوسالهپرستی را راه اندازی کرد به او مدتها مهلت داد بعدها معذب شد در عصر خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مسیلمه کذاب مهلت داد عصر جاهلی که عصر طایفگی بود چنین افترایی پذیرفته میشد وقتی به یک کسی گفتند که پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با همه معجزات با داشتن قرآن تو او را دیدی و ایمان نیاوردی ولی دنبال مسیلمه راه افتادی برای چه گفت آخر او از طایفه من است این انصر اخاک ظالماً او مظلوماً شعار رسمی آنها بود میگفتند برادرت را یاری کن خواه ظالم باشد خواه مظلوم اسلام آمد برگرداند انصر المظلوم اخاک او غیره فرمود مظلوم را یاری کنید چه برادرت باشد چه دیگری وگرنه قبل از اسلام این بود که به کمک برادرت یا هم قبیلهات بشتاب چه ظالم چه مظلوم بنابراین این ﴿تَقَوَّلَ﴾ یقیناً به پیغمبر برمیگردد و نه به دیگری منتها با لو ذکر شده است که نشانه آن است که این کار ممتنع است او انجام بدهد کسی که قلمرو لبان مطهرش ﴿ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی﴾ است چنین کسی چنین کار را نمیکند که ولی بر فرض محال نظیر ﴿لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا﴾ بر فرض محال این کار را انجام بدهد کیفر تلخ به انتظار اوست خب اما این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ انفال درباره کسانی است که هجرت کردند مجاهدت کردند یا مهاجر و مجاهد را پناه دادند چند گروه را در این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ انفال ذکر میکند مسائل فقهیشان را مسائل حقوقیشان را طرح میکند میفرماید که مؤمنین سه دستهاند مردم دو دستهاند یک عده مسلمانند مومنند یک عده کافر این یک تقسیم مؤمنین هم سه دستهاند یک عده مهاجرند یک عده انصارند یک عده نه مهاجرند نه انصار این سه قسم خب بعد فرمود مؤمنین حقیقی همان مهاجر و انصارند این هم مطلب چهارم دیگران هم تحت ایمان حضور و ظهور دارند اما آن ایمان ناب نصیب اینها نخواهد شد.
مطلب بعدی آن است که هجرت و جهاد تا روز قیامت هست این طور نیست که کسی غبطه بخورد که یا لیتنا کنا معکم نه الآن هم شما میتوانید مجاهد و مهاجر باشید این طور نیست که جهاد رخت بربسته باشد هجرت رخت بر بسته باشد اگر گفته شد که مهاجرین و انصار و مجاهدین مهاجرین و مانند آنها مؤمنین حقیقیاند هجرت تا روز قیامت هست جهاد تا روز قیامت هست شما بعداً هم اگر مهاجر باشید بعداً هم اگر مجاهد باشید ملحقید به آن مهاجر و مجاهد صدر اسلام بعد هم یک نحو پیوند ولایی بین مهاجرین با هم انصار با هم مهاجر و انصار با هم بین این سه گروه هست یعنی مهاجرین با هم انصار با هم مهاجرین و انصار با هم آن ولای ارث است از یک سو ولای نصرت است از سوی دیگر ولای رعایت تعهد و حفظ عهدنامهها و قطعنامهها است از سوی سوم در صدر اسلام میگفتند که مهاجرین از هم ارث میبردند یا انصار از هم ارث میبردند بستگان کافرشان ارث نمیبردند اگر کسی میمرد و بستگان کافر داشت آنها ارث نمیبردند ولی مهاجرین ارث میبردند یا اگر انصار مسلمانی میمرد بستگانش کافر بودند آنها ارث نمیبردند و انصار دیگر مؤمنین دیگری که جزء انصار بود ارث میبرد بعداً مسئله ﴿أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ آمد که حکم تخصیص ازمانی پیدا کرد و عوض شد ولای نصرت که در کنار ولای ارث مطلب دوم است آن است که اگر یک وقتی احتیاج به کمک داشت مهاجر باید کمک مهاجر باشد انصار باید کمک انصار باشد مهاجر و انصار باید کمک هم باشند این دو سوم ولای امن است اگر کسی مهاجری در یک تعهدی به کسی پیمان داد امنیت داد گفت در کنار منی تو اگر بخواهی بیایی مکه یا مدینه درباره اسلام تحقیق کنی در پناهندگی اجتماعی و سیاسی من قرار داری در پناه منی من به تو پناه دادم الآن اگر کسی بخواهد وارد یک کشوری بشود و از امنیت برخوردار باشد مثلاً باید پناهنده سیاسی یا اجتماعی و مانند آن بشود و آن کشور هم باید به او پناهندگی بدهد آن روز هر مومنی خواه انصار خواه مهاجر کسی را امنیت میداد پناهندگی میداد دیگران موظف بودند این پناهندگی او را ارج بنهند محترم بشمارند دیگر او را آزار نکنند اگر یک کافر حربی با پناهندگی یکی از مؤمنین وارد مدینه میشد در امنیت بود لازم نبود که شخص پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن تعهدش را و امنیتش را مثلاً امضا بکند یا انشا کند و مانند آن.
مطلب دیگر این است که اگر چنانچه یکی از اینها مورد ستم واقع شد دیگران بر او سرریز کردند و این استنصار کرد آدم لازم است بر اساس آن ولای نصرت که به کمک او بشتابد حالا اگر یک شخصی با کسی درگیر شد با یک قبیلهای درگیر شد آن قبیله با دولت اسلام پیمان عدم تعرض بستند دیگر اینجا نمیتوان گفت ما به یاری این شخص بشتابیم و آن قبیله را سرکوب کنیم چون پیمان عدم تعرض بستیم باید یک نحوی بین اینها صلح برقرار کنیم این احکام فقهی و حقوقی را یکی پس از دیگری اینجا ذکر میکند میفرماید که ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللّهِ﴾ چون هجرت قبل از جهاد بود لذا از نظر تقدیم ذکری هجرت را قبل از جهاد ذکر فرمودند آنها در مکه جهادی نداشتند ولی در مکه هجرت داشتند از مکه به حبشه گاهی مهاجرت میکردند گاهی به مدینه مهاجرت میکردند بعضی دو هجرت داشتند بعضی یک هجرت آنهایی که برای حفظ اسلام و تبلیغ اسلام مهاجرت کردند و در مدینه وقتی حکومت اسلامی مأذون شد از خود دفاع کند ﴿أُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾ جهاد تشریع شده است اینها جهاد کردند ﴿بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللّهِ﴾ این گروه مهاجر و مجاهد گروه دوم ﴿وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا﴾ کسانی که مأوا دادند مسلمانهای مدینه مهاجرین را مأوا دادند ﴿تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ اْلإیمانَ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ حشر از انصار به نیکی یاد شده است که اینها کسانی بودند که ﴿یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ﴾ اینها به مهاجرین علاقمندند ﴿تَبَوَّؤُا الدّارَ وَ اْلإیمانَ﴾ جا دادند مکان دادند نصرت دادند و مانند آن ﴿وَ الَّذینَ آوَوْا﴾ مأوا دادند ﴿وَ نَصَرُوا﴾ این دو گروه هم هر کدامشان با هم هر کدام با گروه دیگر مقابل ﴿أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ چه ولای ارث چه ولای نصرت چه ولای امن چه ولایات دیگری احیاناً ممکن است از این اطلاق استفاده بشود این سه قسم ولا مشمول ﴿أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ اما گروه سومی از مؤمنین هستند که نه مهاجرند و نه انصار ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا﴾ اینها که در مکه ایمان آوردند و ماندند اینها رابطه ولایی با هم ندارید ﴿ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾ رابطه ولایی بین شما و آنها نیست آنها با مهاجرین رابطه ولایی ندارند با انصار رابطه ولایی ندارند ﴿حَتّی یُهاجِرُوا﴾ اگر مهاجرت کردند آن گاه مانند سایر مهاجر و انصار از آن اقسام سهگانه ولا برخوردارند ولی قبل از مهاجرت از آن ولای مطلق بهره ندارند اما ﴿وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ﴾ اگر در مسائل دینی دارند مظلوم واقع میشوند و از شما استنصار کردند کمک خواستند شما موظفید این ولای نصر را حفظ کنید اینکه فرمود: ﴿ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾ که نفی انحای ولاست با ﴿فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ﴾ تخصیص یا تقیید مییابد که ولای نصر بین شما و مؤمنین غیر مهاجر برقرار هست بعد از این استثنا هم یک استثنای دیگری ظهور کرد و آن این است ﴿إِلاّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ﴾ یک وقت است که این مومنی که در مکه بود و مهاجرت نکرد برادر ایمانی مسلمانهاست طلب کمک کرده است گفت من را در آن صحنه یاری کنید نبردی که با فلان کس داریم یاری کنید آن گروه آن شخص یا آن گروه جزء کسانیاند که دولت اسلامی با آنها پیمان عدم تعرض بسته است و تعهد زندگی مسالمت آمیز و عدم تعرض دو جانبه امضا کردهاند در چنین حالتی فرمود این دیگر مستثناست ﴿إِلاّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ﴾ اگر با گروهی پیمان عدم تعرض بستید شما نمیتوانید به عنوان اینکه ما میخواهیم فلان مسلمان را یاری کنیم علیه یک فرد یا قبیلهای قیام بکنید ﴿وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾ اسمای حسنایی که در پایان آیات ذکر میشود چند قسماند بعضیها یک اسم است مثل اینگونه از موارد ﴿وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾ یا ﴿اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾ یا ﴿و الله علی کل شیء شهید﴾ یا ﴿اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾ اینگونه از آیات یک اسم در پایان آیه ذکر میشود برای اینکه با همان یک اسم محتوا تعلیل میشود در خیلی از موارد با دو اسم که اینها با هم تناکح دارند از تلفیق دو اسم محتوای آیه تعلیل میشود گاهی هم با چند اسم یک آیه پایان میپذیرد یا یک آیه شکل میگیرد نظیر بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ حشر که در یک آیه چند اسم از اسمای حسنای الهی مطرح است خب اینکه فرمود مؤمنین مهاجر و انصار اینها مهاجرین با هم انصار با هم مهاجر و انصار با هم اینها رابطه ولایی دارند فرمود اگر یکی از بستگان شما کافر بود هرگز رابطه ولایی بین مسلمان و کافر نیست ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ این نمیخواهد حکم کفار را روشن بکند بلکه مفهومش که به این معناست شما تحت تولی آنها نباشید رابطه ولایی با آنها برقرار نکنید آن تقریباً محور اصلی است فرمود: ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ﴾ این از جاهایی است که در مقام تهدید است مفهوم دارد ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ شما که مؤمن هستید با آنها هیچ رابطه ندارید نه شما ولی آنها هستید نه آنها ولی شمایند اگر شما این مفهوم را رعایت نکردید با کفار هم رابطه ولایی برقرار کردید ﴿تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ﴾ که کان کان تامه است یعنی توجد فتنةٌ یک آشوبی در زمین میشود که بدترین فتنه همان فتنه فرهنگی و اعتقادی است یعنی شرک گروه اول و دوم یعنی مهاجرین و انصار اینها از یک حرمت خاصی برخوردارند فرمود: ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ﴾ یعنی مهاجرین ﴿وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا﴾ یعنی انصار ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ اینها مؤمنین حقیقیاند که این تقریباً به تعبیر سیدنا الاستاد رد العجز الی الصدر است در آغاز سورهٴ مبارکهٴ انفال از مؤمنین حقیقی سخن به میان آمده آیه دو به بعد سورهٴ مبارکهٴ انفال این بود ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیمانًا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ٭ الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ ٭ أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ آن گاه مصداق این افرادی که ایمان ناب دارند و ایمانشان حقیقی است همان مهاجرین و انصار صدر اسلامند ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ که ﴿لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ﴾ که شرح مغفرت و رزق کریم و معنای رزق کریم و اقسام رزق کریم در آغاز همین سورهٴ مبارکهٴ انفال بازگو شد ولی این راه همچنان پررهرو باد و این در همچنان باز است این طور نیست کسی بگوید ای اخرتنی الدهور نه الآن هم اگر کسی راه هجرت و جهاد را طی کند ایمان حقیقی پیدا میکند ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ﴾ این بعد نه یعنی بعد از آنها در زمان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نه بعد از آنها الی یوم القیامه ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ﴾ آنها هم از شمایند یعنی همین رابطه ولایی برقرار است منتها آن کسانی که در حال غربت اسلام را یاری کردهاند خواه با هجرت خواه با جهاد مال خواه با جهاد جان با آنها که در حال عزت اسلام را یاری بکنند فرق میکند ﴿لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ حدید این مضمون هست فرمود آنها که در حال غربت اسلام را یاری کردند غیر از آنهایی هستند که در حال عزت و قدرت اسلام را یاری میکنند ولی بالأخره اینها هم از ایمان حقیقی برخوردارند تا برسیم به این ﴿وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ﴾ ببینیم تا چه اندازه نفس ولایی میکنند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است