- 134
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 42 تا 44 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 42 تا 44 سوره انفال"
از روز بدر به عنوان یوم الفرقان یاد شده است، زیرا در آن روز بین حق و باطل و محق و مبطل فرق گذاشته شد
جنگ بدر اولین جنگ رسمی مسلمین با مشرکین بود حق در آنجا ظهور کرد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوی وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ إِنَّ اللّهَ لَسَمیعٌ عَلیمٌ ٭ إِذْ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ قَلیلاً وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثیرًا لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی اْلأَمْرِ وَ لکِنَّ اللّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ ٭ وَ إِذْ یُریکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فی أَعْیُنِکُمْ قَلیلاً وَ یُقَلِّلُکُمْ فی أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً وَ إِلَی اللّهِ تُرْجَعُ اْلأُمُورُ﴾
از روز بدر به عنوان یوم الفرقان یاد شده است این اضافه اضافه تشریفی است اضافه یوم به فرقان و جزء ایام الله محسوب میشود زیرا در آن روز لطف خاص الهی ظهور کرد بین حق و باطل و محق و مبطل فرق گذاشته شد و برای اولین بار هم این فرق پدید آمد گرچه در جنگهای بعد فرقها هم ظهور کرد لکن برای اولین بار چون جنگ بدر اولین جنگ رسمی مسلمین با مشرکین بود حق در آنجا ظهور کرد و در هفدهم یا نوزدهم ماه مبارک رمضان این قضیه اتفاق افتاد که در حال روزه این صحنه پیش آمد در ماه روزه بعضیها خواستند بگویند که اینکه خدا فرمود: ﴿وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ﴾ ﴿إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ﴾ یعنی اگر به خدا و قرآن ایمان دارید به خدا و اصل وحی ایمان دارید برای اینکه قرآن در هفدهم ماه مبارک رمضان نازل شده است و آن هفدهم ماه مبارک رمضان را یوم الفرقان میگویند زیرا یکی از القاب قرآن کریم فرقان است البته این بر مبنای برادران اهل سنت است وگرنه طلیعه قرآن در ماه رجب بیست و هفت رجب است که مبعث است نازل شد و آن نزول اجمالی قرآن هم که در لیله قدر بود و نزول تنزیلی و تفصیلی قرآن هم که در طی بیش از بیست سال بود این ﴿یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ﴾ که روزی که دو گروه رو در روی هم قرار میگیرند یکدیگر را میبینند ملاقات میکنند به عنوان ﴿یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ﴾ شد است دعب قرآن کریم در تبیین داستانهای انبیا و امم این نیست که خصوصیتهای زمان و زمین را ذکر بکند مثلاً تاریخ انبیاء در قرآن کریم به صورت قصه و تاریخ نیامده اینها در چه قرنی بودند چه تاریخی بود سن آنها در چه حال بود اینها معمولاً در قرآن کریم نیست چون نقش تعیین کنندهای ندارد اما در جریان جنگ بدر این خصوصیتها چون سهم مؤثری در ظهور اعجاز الهی داشت و دارد از این جهت ذکر فرمود فرمود نفیر یعنی لشکر مهاجم قریش که از مکه حرکت کرده بودند منطقهای که اینها زیر پا داشتند منطقهای بود خاکش خوب بود و به خوبی میتوانستند حرکت کنند دسترسی به آب داشتند اینها میتوانستند به سرعت بیایند و روی چاه بدر این آب را بگیرند شما از طرف مدینه حرکت که کرده بودید منطقه شما منطقه رملی بود و دسترسی به آب نداشتید و اگر هم میخواستید به چاه بدر برسید سرعت برای شما ممکن نبود برای اینکه نه پیادهروها میتوانستند به سرعت خودشان را برسانند و نه سوارهها گرچه سواره زیادی هم نداشتند در منطقه رملی و شنی نمیشود به سرعت رفت ما در چنین شرایطی برای شما باران را نازل کردیم که این باران یک اثر مثبت برای شما داشت یک اثر منفی برای آنها اثر مثبت این بود که این منطقه رملی را سفت کرد و زیر پای شما سفت شد هم پیاده نظام هم سواره نظام میتوانستید به سرعت این راه را طی کنید و نیازهای خودتان را هم که تأمین کردید با بارش باران برای آنها چون منطقهاش رملی نبود خاکی بود این باران این منطقه را به صورت ... و گل درآورد اینها دیگر نمیتوانستند سریعاً حرکت کنند لذا اینها دیر رسیدند این اثر منفی برای آنها این اثر مثبت برای شما این باعث شد که شما زودتر از آنها به سر چاه بدر رسیدید و آب را گرفتید و ذخیره کردید این از یک جهت از جهت دیگر شما به امید مصادره اموال عیر و آن قافله مال التجاره آمدید آنها تقریباً چهل نفر این کالای تجاری را سرپرستی میکردند و شما در حد سیصد نفر بودید کاملاً میتوانستید آنها را مصادره کنید لکن موقعیت آنها طوری بود که شما در وسط قرار داشتید لشکر مهاجم قریش که از مکه آمده بود قسمت بالا قرار داشت بالعدوه غصوی یعنی به آن طرف بالای وادی وادی یعنی .. دره شما در قسمت نزدیک بودید آنها بالا بودند و ﴿وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ﴾ این عیر و قافله مال التجاره در قسمت پایین قرار داشت شما بین عیر و نفیر قرار گرفتید گرچه آنها یک مقداری فاصله گرفتند و تقریباً پایینتر بودند لکن از نظر مساحت پشت آنها قرار میگرفتند یعنی مشرکین نفیرشان بالا بود شما پایین بودید و آن کالای تجاری با چهل نفر که این کالا را همراهی میکردند در پایینتر قرار داشت شما اگر میخواستید به قصد آن مال التجاره حرکت کنید بین این دو گروه قرار میگرفتید همان چهل نفر از مال التجاره خودشان دفاع میکردند هم اینها که بالاتر از شما بودند میآمدند سرریز میکردند شما در این وسط گیر میکردید لذا ارتباطتان از آن عیر قطع شد دیگر هرگز به این فکر نیفتادید که بروید آن اموال و آن مالها را مصادره کنید و حق خودتان را از آنجا بگیرید در چنین شرایطی شما کاملاً احساس ضعف میکردید برای اینکه بین این عیر و نفیر قرار داشتید ﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا﴾ طرف مدینه بودید ﴿وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوی﴾ آنها قسمت بالا بودند و رکب هم اسفل بود از شما پس رکب پایینتر بود شما وسط بودید و آن لشکر جرار و مهاجمشان هم بالا بودند شما بین عیر و نفیر گیر کردید قدرت حمله هم نداشتید در چنین شرایطی هیچ کس باور نمیکرد شما پیروز بشوید چه طور حالا شد که شما پیروز شدید فرمود: ﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا﴾ یک، ﴿وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوی﴾ دو، ﴿وَ الرَّکْبُ﴾ هم ﴿أَسْفَلَ مِنْکُمْ﴾ این اسفل حالا یا حال است برای آن فی مکانٍ که وصف است برای آن مکان فی مکانٍ اسفل منکم یا نه خبر هست منتهی چون ظرف است مفتوح شد منسوب به فتح شده ﴿وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ﴾ در این شرایط شما اگر میخواستید قرار هم بگذارید به این سرعت رو در روی هم قرار نمیگرفتید ﴿وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ﴾ این معروف بین مفسرین این است که اگر شما میخواستید جریان بدر را با یک میعاد قبلی مورد مواعده قبلی خودتان تنظیم میکردید برنامهریزی میکردید که بیایید اینجا با هم اختلاف میکردید بعضیتان میآمدید بعضیتان نمیآمدند و بعضیها به سراغ عیر میرفتند بعضیها به سراغ نفیر میرفتند و در طرف جنگ هم بعضیها میگفتند شما اول بروید ما بعد میرویم چون آنجا خطر احساس کرده بودند پس در اصل آمدن و نیامدن در حضور و غیاب در تقدم و تأخر در مبارزه اختلاف میکردید ﴿ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ﴾ برای برخورد با اینها ﴿لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ﴾ لکن برخیها احتمال دادند که این ﴿لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ﴾ نشانهاش آن است که اگر شما با مشرکین هم قرار میداشتید که با هم ملاقات بکنید به این سرعت و به این نظم نمیرسیدید بالأخره یکیتان زودتر میآمد یکی دیرتر میآمد اگر هم قرار میداشتید با مشرکین که با یکدیگر در کنار چاه بدر ملاقات کنید خب شما چند فرسخ از مدینه فاصله گرفتید آنها چند فرسخ از مکه فاصله گرفتند آن روز هم که با اتومبیل نمیآمدند با وسایل نقلیه آن روز با اسب و شتر میآمدند بعضیها پیاده میآمدند عمل به وعده کار آسانی نیست اما اینقدر منظم سر ساعت یکدیگر را ملاقات بکنید این جز با خواست و قضا و قدر الهی نخواهد بود اگر هم شما پیمان میبستید که میگفتید در فلان روز ما در کنار چاه بدر یکدیگر را ملاقات میکنیم به این نظم و به این ترتیب نبود ﴿وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ﴾ معنای اول را آن جملههای بعدی تأیید میکند ولی اگر ما معنای اول را بپذیریم دیگر آن میشود تکرار چون در جملههای بعد میآید که اگر شما از این وضع باخبر بودید ﴿لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ﴾ خب این دو تا احتمال ﴿وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ﴾ لکن ذات اقدس الهی برای اینکه این برنامههای الهی را که فرق حق و باطل است و پیروزی حق است و شکست باطل است این را تثبیت بکند همه مقدمات را فراهم کرده است ﴿وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً﴾ دو تا نکته در این ﴿أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً﴾ هست یکی اینکه تنوین امراً تنوین تفخیم و تعظیم است این نشان میدهد که از امور مهمه الهی است نظیر ﴿وَ کانَ أَمْرًا مَقْضِیًّا﴾ که در سوره مریم درباره حضرت مریم (سلام الله علیها) است آیه 21 سوره مریم این است که ﴿وَ کانَ أَمْرًا مَقْضِیًّا﴾ که آن تنوین امراً هم تنوین تفخیم و تعظیم است دوم آن است که این مستقبل محقق الوقوع در حکم ماضی است و اگر به یک چیزی گفتند مفعول یعنی حتماً شده است نه بعدها میشود فرمود این چیزی را که ذات اقدس الهی به عنوان دستور و شأن الهی انتخاب کرده است چون ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ پس وجودش یقینی است این یکون بودنش یقینی است مفعول بودنش یقینی است ﴿لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا﴾ که سیسیر مفعولا چون یقضی دارد اما چون آن مفعول بودنش یقینی است از او هم اکنون تعبیر به مفعول میشود ﴿وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً﴾ این نشانه آن است که ذات اقدس الهی گذشته از آن بینات علمی بینات عملی هم ارائه کرده است تا هر کس هلاک میشود روی بینه باشد و هر کس زنده میشود روی بینه باشد منظور از این هلاک نه یعنی کشته میشود گرچه کشته شدن کشته میشود را هم شامل میشود لکن منظور از آن هلاک معنوی است آنهایی هم که سالم ماندند و فرار کردند آنها هم هلاک شدند فرمود ما این بیانات برهانی را با معجزات هماهنگ کردیم و شده بینه الهی تا آنها که اهل نجاتاند مثل مسلمین روی بینه نجات پیدا کنند و آنها که اهل هلاکت معنویاند مثل مشرکین روی بینه هلاکت پیدا کنند این لیهلک نه یعنی کسی که کشته بشود به دلیل اینکه دارد ﴿وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ یحیی نه یعنی زنده میشود و زندگی ظاهری اینها که خب زنده بودند این مسلمین زنده بودند به حسب ظاهر منظور از این حیات همان است که ﴿اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ که در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال گذشت یعنی حیات معنوی است پس آنکه به هلاکت معنوی گرفتار میشود بعد از قیام بینه است و آنکه به حیات معنوی بار مییابد آن هم بر اساس بینه است این تعبیر امر که معنای تجاوز را میفهماند عن بینةٍ یا ناظر به این است که بینه و برهان مصدر فتواست از آن مصدر دو تا حکم صادر میشود و دو تا حکم نازل میشود یکی هلاکت تبهکاران یکی حیات پرهیزکاران لیهلک من هلک عن حکم صادرٍ عن بینة که بینه مصدر حکم و یحیی من حی عن حکم صادر عن بینة که گویا بینه یعنی برهان عقلی و معجزه الهی این مصدر حکم است از این مصدر دو تا حکم تنزل میکند چون این حکم صادر از این مصدر است و از آنجا عبور میکند و تجاوز میکند به عن تعبیر شده است یا کلمه عن به معنی بعد است که آن هم معنای تجاوز را به همراه دارد لیهلک من هلک بعد بینة و یحیی من حی بعد بینة اینها که به حیات معنوی راه پیدا میکنند حیاتشان به استناد بینه است چون در اثر اعتقاد به آن بینه و تخلق به اخلاق مناسب با آن بینه و عمل به احکام مناسب با آن بینه به حیات معنوی راه پیدا میکنند برای اینکه کسی که به مقام معنوی میرسد به استناد بینه است مثل اینکه کسی که گرفتار هلاکت معنوی میشود بعد از بینه است و استناد ندارد منظور از این هلاکت هلاکت معنوی است ولو آنها سالم مانده باشند و کشته نشده باشند و فرار کرده باشند و ذات اقدس الهی همه چیز را میشنود و به همه چیز هم علم دارد و گوش به حرفها هم میدهد که منظور از این سمع در اینگونه از موارد مشابهاش هم قبلاً گذشت و میگویند خداوند سمیع الدعاء است یعنی گوش به دعا میدهد نه میشنود میشنود خدا حرف بلند را هم میشنود حرفهای لغو را هم میشنود و کذب و بهتان و افترا را هم میشنود دعا و نیایش را هم میشنود آن سمع که ذات اقدس الهی دارای اوست یعنی هر صوتی را میشنود آن بحث خاص خودش را دارد در این گونه از موارد که میگویند خدا سمیع الدعاء است یعنی گوش به دعا میدهد مثل اینکه ما در تعبیرات ادبی و عرفی هم میگوییم فلان کس گوش به حرف ما نداد یعنی ما چیزی خواستیم او ترتیب اثر نداد حرف ما را نشنید یعنی ترتیب اثر نداد ذات اقدس الهی دعای داعیان را میشنود یعنی ترتیب اثر میدهد ﴿إِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاءِ﴾ نه سمیع یعنی میشنوی لغوی برای اینکه او کذب و بهتان و افترا را هم میشنود خب آنکه مومن بود حیاتش به استناد بینه است یعنی بعد از قیام بینه عقلی و بینه اعجازی این به حیات معنوی بار یافت و آنها هم بعد از تمامیت حجت گرفتار هلاک معنوی شدند این مومنین بخشی در اثر آن اقرار به وعدهها و بخشی هم در اثر مشاهده معجزه اینها که اعجاز اله را مشاهده کردند حیاتشان به استناد این معجزه است یک وقت است به قول و نقل اکتفا میکنند یک وقت به شهود اعجاز حیات پیدا میکنند خب برای ترتیب این مسئله موقعیت جغرافیایی آنها را بازگو فرمود بعد گذشته از اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال آیه 9 به بعد جریان استغاثه و نزول باران و امداد فرشتگان و امداد را ذکر فرمود از نظر مسایل روانی هم همان طوری که گوشهای از این بحث در نوبت دیروز مباحثه شد از نظر روانی هم دارند بازگو میفرماید بعد فرمود پیشاپیش قبل از جریان بدر ما این صحنه را به شمای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشان دادیم ﴿إِذْ یُری﴾ یعنی خدا ﴿کَ﴾ یعنی تو را مفعول اول است ﴿هم﴾ یعنی آنها را که مفعول دوم است یعنی آنها را در عالم رویا به تو نشان داد خدا نشان دهنده است تو بینندهای آنها دیده شدهاند ﴿إِذْ یُریکَهُمُ﴾ آنها را نشان تو داد در برخیها گفتند که این منام نه یعنی خواب برای اینکه منام به معنی محل نوم است محل نوم چشم است ﴿إِذْ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ﴾ این یعنی فی عینک نه اینکه تو خواب بودی در عالم خواب نشان داد بلکه در بیداری در چمشت این را ارائه کرده البته این بعید است خب ﴿إِذْ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ قَلیلاً﴾ آنها را کم نشان داد با اینکه آنها کم هستند کلمه قلیل و کلمه کثیر میتواند صفت جمع بشود بگویند جمع قلیل جمع کثیر نگویند قلیلون مثل اینکه آنجا هم کثیرون هم نفرمود یا قلیلین و کثیرین هم نفرمود این رویای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حق است رویای حق گاهی تأویل و تعبیر دارد گاهی نیازی به تأویل و تعبیر نیست آن رویای حقی که نیازی به تأویل دارد نظیر ﴿إِنّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لی ساجِدینَ﴾ که این رویای حق است منتهی تأویل دارد یک سنخ رویا است که حق است عین همان واقع است و تعبیر ندارد نظیر ﴿یا بُنَیَّ إِنّی أَری فِی الْمَنامِ أَنّی أَذْبَحُکَ﴾ که متن واقع را وجود مبارک حضرت ابراهیم در عالم رویا دید تعبیر معنایش آن است که انسان یک چیزی را میبیند بار اول که آن حق است و واقع میشود این قوای متخیله نه خیال چون انسان گذشته از حس یک، و خیال دو، و وهم و عقل چهار، غیر از این چهار قوه یک قوهای هم این وسط دارد به عنوان متخیله که این متخیله بین خیال و وهم قرار دارد اینکه ترتیب را به عهده میگیرد ترکیب را به عهده میگیرد اینکه در هنرمندها زیاد هست در شعرا زیاد هست در هجو کنندهها و مسخ کنندهها و تشبیه کنندهها زیاد است این مال قوه متخیله است این را همگان دارند ولی یک هنرمند این قوهاش خیلی قوی است یک شاعری که اهل مدح و هجو مبالغه آمیز است آن قوهاش خیلی قوی است اینکه انسان چند سر درست میکند انسان بی سر درست میکند کار قوه متخیله است نه قوه خیال این قوه متخیله در وسط قرار دارد صور را از خیال میگیرد معانی را از دعاها میگیرد این صور را دوخت و دوز میکند انسان بی سر درست میکند انسان چند سر درست میکند این کار قوه متخیله است در رویا هم این مشهود بالایی را قوه متخیله در مرحله نازل به صورتهای گوناگون ترسیم میکند و در میآورد یک مطلبی را انسان در عالم رویا میبیند این حق است یک، قوه متخیله برابر او یک صورتی میسازد دو، گاهی صورتگریاش زیاد است از آن صورت به صورت دیگر روی تداعی صور میسازد و قدری این صورتها که متداعی هماند ساخته شدند که وقتی انسان بیدار شد آن آخرین صورت را که ساخت یادش هست نه خودش میتواند عبور بکند از بس این راه زیاد است از این صورت مثلاً صدم عبور بکند به صورت نود و نه کم کم برسد به صورت اولی نه معبر یک چنین قدرتی دارد اما گاهی آن صورت و آن معنایی را که دیده است یک صورت یا دو صورت به تناسب میسازد آن وقت اگر خودش اهل تعبیر باشد میتواند از این صورت سومی عبور بکند به آن صورت دومی و از آنجا عبور بکند به صورت اولی و صورت اولی به صورت همان واقعی بود که واقع خواهد بود اگر خودش اهل تعبیر نبود آن معبرین دستش را میگیرند و عبور میدهند میگویند اینکه تو دیدی این ساخته آن صورت دومی است آن هم ساخته صورت اولی است و صورت اولی هم همین است مثل کاری که وجود مبارک حضرت یوسف برای آن دو تا زندانی که در همان زندان خواب دیدند ﴿إِنّی أَرانی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسی خُبْزًا تَأْکُلُ الطَّیْرُ﴾.. که حضرت برایشان تعبیر کرده و تعبیر خدا است آنجایی که فاصله خیلی باشد یا اصلاً حق را نبیند از او به عنوان اضغاث و احلام یاد میشود ضغث یعنی یک دسته مثل اینکه کسی میرود سبزی خوراکی و سبزی خوردن تهیه کند منتهی بیراهه میرود میرود یک کسی که یک مشت علف به او میدهد یکی دو تا برگ سبزی خوراکی هم در آن هست این اضغاث است ضغث دارد یعنی مشت یک وقت است نه همهاش حق است حالا یا بدون پیرایه یا با پیرایههای مذبوح آنجا که بی پیرایه باشد نظیر جریان حضرت ابراهیم گفت ﴿یا بُنَیَّ إِنّی أَری فِی الْمَنامِ أَنّی أَذْبَحُکَ﴾ این در مثال منفصل میبیند نه مثال متصل یعنی بعد از عالم طبیعت که ما در آن هستیم بالاترش عالم مثال است بالاترش عقل است بالاترش عالم اله که همه اینها به صورت لوح محفوظ یا لوح محو .. زیر پوشش تدبیر الهی است آنچه را که انسان در عالم مثال منفصل میبیند حق است چون عالم مثال مفصل موجود خارجی است صنع اله است و مصون از لهو و لعب و امثال ذلک منتهی کسی که در عالم رویا چیزهایی را میبیند معلوم نیست که مال مثال متصل است و دست ساخته خودش است یا مال مثال منفصل است که در جهان خارج وجود دارد و این با خارج تماس گرفته تشخیصش آسان نیست اگر مربوط به مثال متصل خودش باشد این احیاناً ممکن است اضغاث و احلام باشد یا نه رهآوردهای معنویاش باشد که به صورت خواب درآمده چون هر چه انسان در عالم مثال متصل خود دید که باطل نیست آنها ممکن است حق باشد اما چیزی در عالم مثال منفصل بود یقیناً حق است و لا ریب فیه چون آنچه که در خارج است صنع خدا است وجود مبارک حضرت ابراهیم به عالم مثال منفصل تماس گرفت گفت ﴿یا بُنَیَّ إِنّی أَری فِی الْمَنامِ أَنّی أَذْبَحُکَ﴾ آنچه در خارج واقع میشود همان را دید دیگر تعبیر نمیخواهد یوسف (سلام الله علیه) گفت ﴿إِنّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لی ساجِدینَ﴾ یک حقیقتی را دید و از آنجا عبور کرد به صورت یازده ستاره و شمس و قمر آنگاه در هنگام تعبیر مأول یا معبر به آن حالت اصلیاش عبور داد بعد از اینکه وجود مبارک یوسف به آن مقام رسید ﴿وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّدًا﴾ آنگاه خود حضرت یوسف فرمود: ﴿یا أَبَتِ هذا تَأْویلُ رُءْیایَ﴾ این رویایی که در سورهٴ مبارکهٴ انفال از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میشود نظیر همان رویای حضرت ابراهیم است که بدون تعبیر است نیازی به تعبیر نیست یعنی عین واقع را دید منتهی چطور کثیر را قلیل دید و همان نکته که اینها مردم دنیا زدهاند یک، و متاع الدنیا قلیل است دو، پس دنیازدگان جز اندک چیز دیگر نیستند سه، و همین حقیقت را در عالم رویا دید اگر مردان الهی راه انبیا (علیهم السلام) را طی بکنند آن توفیق را پیدا میکنند که ذات اقدس الهی گوشهای از آنچه را که خدا به انبیا داد به اینها هم میدهد منتهی هیچ کدام از اینها وحی تشریعی نیست وحی تشریعی صد در صد مال پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است هیچ کدام از اینها به غیر پیغمبر داده نمیشود که شریعتی بیاورند چه واجب است چه حرام است چه مستحب است چه مکروه است چه مباح است اینها مخصوص پیغمبر است اما حقایق عالم وحیهای و الهامهای تکلیفی انبائی تعریفی انحاء و اقسام مشاهدات غیبی که در پیغمبر است گوشهای از این بخش برای شاگردان او هم هست درباره قرآن آمده است که اگر کسی در خدمت قرآن کریم بود حافظ قرآن بود عالم قرآن بود عامل به قرآن بود «فکانما ادرجت النبوة بین جنبیه لکنه لیست النبی» گویا نبوت در بین دو پهلوی او تعبیه شده است منتها او پیغمبر نیست خب اگر چنانچه یک مقداری آدم راه آنها را طی کند توفیق آن را دارد که گوشهای از فیوضات آنها نصیب انسان هم بشود همین معنا را ذات اقدس الهی بهره مومنین هم کرده فرمود آنچه را که ما در عالم رویا به پیغمبر نشان دادیم که رویای حق بود نیازی به تعبیر نبود به شما هم در عالم بیداری نشان دادیم ﴿إِذْ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ قَلیلاً﴾ که بعد در آیه دیگر فرمود: ﴿وَ إِذْ یُریکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فی أَعْیُنِکُمْ قَلیلاً﴾ همان را که در عالم رویا ما بهره پیغمبر کردیم همان را بهره شما هم میکنیم منتهی آن علت که به منزله واسطة العقد است و رابط گذشته و آینده است در وسط میتواند علت هر دو حکم باشد چرا در عالم رویا جمعیتی را که ذات اقدس الهی نشان پیغمبر داد جمعیت کم بود این یک، و چرا در میدان جنگ جمعیتی را که خدا به چشم شما نشان داد یعنی کم بود دو، یکی برای حدوث است یکی در مرحله بقا هر دو برای این است که ﴿لَوْ أَراکَهُمْ کَثیرًا لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾ از اینکه فرمود: ﴿وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثیرًا لَفَشِلْتُمْ﴾ یعنی اگر خدا رقم آنها را آن طوری که هستند به حسب ظاهر به شما نشان میدادند شما احساس ضعف میکردید فشل یعنی ضعف اولاً و این ضعف باعث نزاع شما میشد ثانیاً نزاع هم گاهی در این بود که بعضی میگفتند برویم بعضی میگفتند به جبهه نرویم آنهایی هم وارد جبهه میشدند میگفتند شما اول بروید میدان ما بعد میرویم دیگران هم میگفتند شما اول بروید ما بعد میرویم هم نزاع در اصل آمدن به جبهه بود و هم نزاع در تقدم و تأخر به صحنه مبارزه از اینجا معلوم میشود که اصل ارائه جزء قضا و قدر الهی بود ملاحظه بفرمایید فرمود خدا اینها را در چشم شما کم نشان داد یا در چشم پیغمبر کم نشان داد اگر زیاد نشان میداد شما فشل و نزاع داشتید خب حالا چه ضرورت داشت که نشان بدهد معلوم میشود اصل نشان دادن در عالم رویا جزء قضا و قدر الهی بود ذات اقدس الهی مصلحت دید که در عالم رویا به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ارائه کند منتهی اگر رقم ظاهری آنها را ارائه میکرد و به پیغمبر هم گزارش میداد خب شما فشل و ضعف پیدا میکردید ولی باطن اینها را نشان داد و پیغمبر همان باطنی را که دید به حق بود همان را به شما گزارش داد شما هم خاطر جمع شدید.
پرسش: ...
پاسخ: اگر هیچ باشد به جنگ که بیایند اگر ببینند هیچ کس نیست خب برمیگردند دیگر نه از اینکه غالب آنها برگشتند و کفار بودند دیگر ﴿وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثیرًا لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾.
مطلب دیگر آن است که فرمود: ﴿وَ لکِنَّ اللّهَ﴾ اینجا اسم ظاهر آورد برای اینکه گرچه مناسب بود به ضمیر ذکر بکند مثلاً اول در صدر آیه 43 میفرماید ﴿إِذْ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ﴾ اسم ظاهر آورد بعد دوباره فرمود: ﴿وَ لَوْ أَراکَهُمْ﴾ دیگر باید به ضمیر اکتفا میکرد چه اینکه به ضمیر اکتفا کرده لکن در مرحله سوم دیگر به ضمیر اکتفا نکرد با اینکه باید به ضمیر اکتفا میکرد میفرماید ﴿وَ لکِنَّ اللّهَ سَلَّمَ﴾ این اسم ظاهر آوردن برای اهمیت مسئله است فرمود ذات اقدس الهی برای اینکه شما را از فشل سالم نگه بدارد یک، از تنازع و اختلاف سالم نگه بدارد دو، این کار را کرده ﴿وَ لکِنَّ اللّهَ سَلَّمَ﴾ یعنی سلمکم عن الفشل و النزاع چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾ خدا نه تنها دل را میداند بلکه خاطرات و نیتهایی که در دل است آنها را میداند ما یک صدر داریم یعنی همان دل یک ذات الصدر داریم یعنی نیتها خاطرات عقاید افکار که اینها در صدرند اینها ذات الصدرند ﴿إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾ نه یعنی خدا از قلب باخبر است از خاطرات و نیتهایی که در قلباند که از آن خاطرات و نیتها به عنوان ذوات القلب ذوات الصدور و ذات الصدور یاد میکند خدا آنها را هم میداند یعنی خدا میداند که در دل شما چیست ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾ این یعلم ما فی انفسکم یعنی یعلم ذات الصدور را فرمود که چون ذات اقدس الهی از فشل شما از نزاع شما باخبر بود کاری کرد که شما از این دو آفت مصون بمانید ﴿إِذْ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
از روز بدر به عنوان یوم الفرقان یاد شده است، زیرا در آن روز بین حق و باطل و محق و مبطل فرق گذاشته شد
جنگ بدر اولین جنگ رسمی مسلمین با مشرکین بود حق در آنجا ظهور کرد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوی وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ إِنَّ اللّهَ لَسَمیعٌ عَلیمٌ ٭ إِذْ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ قَلیلاً وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثیرًا لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی اْلأَمْرِ وَ لکِنَّ اللّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ ٭ وَ إِذْ یُریکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فی أَعْیُنِکُمْ قَلیلاً وَ یُقَلِّلُکُمْ فی أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً وَ إِلَی اللّهِ تُرْجَعُ اْلأُمُورُ﴾
از روز بدر به عنوان یوم الفرقان یاد شده است این اضافه اضافه تشریفی است اضافه یوم به فرقان و جزء ایام الله محسوب میشود زیرا در آن روز لطف خاص الهی ظهور کرد بین حق و باطل و محق و مبطل فرق گذاشته شد و برای اولین بار هم این فرق پدید آمد گرچه در جنگهای بعد فرقها هم ظهور کرد لکن برای اولین بار چون جنگ بدر اولین جنگ رسمی مسلمین با مشرکین بود حق در آنجا ظهور کرد و در هفدهم یا نوزدهم ماه مبارک رمضان این قضیه اتفاق افتاد که در حال روزه این صحنه پیش آمد در ماه روزه بعضیها خواستند بگویند که اینکه خدا فرمود: ﴿وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ﴾ ﴿إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ﴾ یعنی اگر به خدا و قرآن ایمان دارید به خدا و اصل وحی ایمان دارید برای اینکه قرآن در هفدهم ماه مبارک رمضان نازل شده است و آن هفدهم ماه مبارک رمضان را یوم الفرقان میگویند زیرا یکی از القاب قرآن کریم فرقان است البته این بر مبنای برادران اهل سنت است وگرنه طلیعه قرآن در ماه رجب بیست و هفت رجب است که مبعث است نازل شد و آن نزول اجمالی قرآن هم که در لیله قدر بود و نزول تنزیلی و تفصیلی قرآن هم که در طی بیش از بیست سال بود این ﴿یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ﴾ که روزی که دو گروه رو در روی هم قرار میگیرند یکدیگر را میبینند ملاقات میکنند به عنوان ﴿یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ﴾ شد است دعب قرآن کریم در تبیین داستانهای انبیا و امم این نیست که خصوصیتهای زمان و زمین را ذکر بکند مثلاً تاریخ انبیاء در قرآن کریم به صورت قصه و تاریخ نیامده اینها در چه قرنی بودند چه تاریخی بود سن آنها در چه حال بود اینها معمولاً در قرآن کریم نیست چون نقش تعیین کنندهای ندارد اما در جریان جنگ بدر این خصوصیتها چون سهم مؤثری در ظهور اعجاز الهی داشت و دارد از این جهت ذکر فرمود فرمود نفیر یعنی لشکر مهاجم قریش که از مکه حرکت کرده بودند منطقهای که اینها زیر پا داشتند منطقهای بود خاکش خوب بود و به خوبی میتوانستند حرکت کنند دسترسی به آب داشتند اینها میتوانستند به سرعت بیایند و روی چاه بدر این آب را بگیرند شما از طرف مدینه حرکت که کرده بودید منطقه شما منطقه رملی بود و دسترسی به آب نداشتید و اگر هم میخواستید به چاه بدر برسید سرعت برای شما ممکن نبود برای اینکه نه پیادهروها میتوانستند به سرعت خودشان را برسانند و نه سوارهها گرچه سواره زیادی هم نداشتند در منطقه رملی و شنی نمیشود به سرعت رفت ما در چنین شرایطی برای شما باران را نازل کردیم که این باران یک اثر مثبت برای شما داشت یک اثر منفی برای آنها اثر مثبت این بود که این منطقه رملی را سفت کرد و زیر پای شما سفت شد هم پیاده نظام هم سواره نظام میتوانستید به سرعت این راه را طی کنید و نیازهای خودتان را هم که تأمین کردید با بارش باران برای آنها چون منطقهاش رملی نبود خاکی بود این باران این منطقه را به صورت ... و گل درآورد اینها دیگر نمیتوانستند سریعاً حرکت کنند لذا اینها دیر رسیدند این اثر منفی برای آنها این اثر مثبت برای شما این باعث شد که شما زودتر از آنها به سر چاه بدر رسیدید و آب را گرفتید و ذخیره کردید این از یک جهت از جهت دیگر شما به امید مصادره اموال عیر و آن قافله مال التجاره آمدید آنها تقریباً چهل نفر این کالای تجاری را سرپرستی میکردند و شما در حد سیصد نفر بودید کاملاً میتوانستید آنها را مصادره کنید لکن موقعیت آنها طوری بود که شما در وسط قرار داشتید لشکر مهاجم قریش که از مکه آمده بود قسمت بالا قرار داشت بالعدوه غصوی یعنی به آن طرف بالای وادی وادی یعنی .. دره شما در قسمت نزدیک بودید آنها بالا بودند و ﴿وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ﴾ این عیر و قافله مال التجاره در قسمت پایین قرار داشت شما بین عیر و نفیر قرار گرفتید گرچه آنها یک مقداری فاصله گرفتند و تقریباً پایینتر بودند لکن از نظر مساحت پشت آنها قرار میگرفتند یعنی مشرکین نفیرشان بالا بود شما پایین بودید و آن کالای تجاری با چهل نفر که این کالا را همراهی میکردند در پایینتر قرار داشت شما اگر میخواستید به قصد آن مال التجاره حرکت کنید بین این دو گروه قرار میگرفتید همان چهل نفر از مال التجاره خودشان دفاع میکردند هم اینها که بالاتر از شما بودند میآمدند سرریز میکردند شما در این وسط گیر میکردید لذا ارتباطتان از آن عیر قطع شد دیگر هرگز به این فکر نیفتادید که بروید آن اموال و آن مالها را مصادره کنید و حق خودتان را از آنجا بگیرید در چنین شرایطی شما کاملاً احساس ضعف میکردید برای اینکه بین این عیر و نفیر قرار داشتید ﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا﴾ طرف مدینه بودید ﴿وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوی﴾ آنها قسمت بالا بودند و رکب هم اسفل بود از شما پس رکب پایینتر بود شما وسط بودید و آن لشکر جرار و مهاجمشان هم بالا بودند شما بین عیر و نفیر گیر کردید قدرت حمله هم نداشتید در چنین شرایطی هیچ کس باور نمیکرد شما پیروز بشوید چه طور حالا شد که شما پیروز شدید فرمود: ﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا﴾ یک، ﴿وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوی﴾ دو، ﴿وَ الرَّکْبُ﴾ هم ﴿أَسْفَلَ مِنْکُمْ﴾ این اسفل حالا یا حال است برای آن فی مکانٍ که وصف است برای آن مکان فی مکانٍ اسفل منکم یا نه خبر هست منتهی چون ظرف است مفتوح شد منسوب به فتح شده ﴿وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ﴾ در این شرایط شما اگر میخواستید قرار هم بگذارید به این سرعت رو در روی هم قرار نمیگرفتید ﴿وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ﴾ این معروف بین مفسرین این است که اگر شما میخواستید جریان بدر را با یک میعاد قبلی مورد مواعده قبلی خودتان تنظیم میکردید برنامهریزی میکردید که بیایید اینجا با هم اختلاف میکردید بعضیتان میآمدید بعضیتان نمیآمدند و بعضیها به سراغ عیر میرفتند بعضیها به سراغ نفیر میرفتند و در طرف جنگ هم بعضیها میگفتند شما اول بروید ما بعد میرویم چون آنجا خطر احساس کرده بودند پس در اصل آمدن و نیامدن در حضور و غیاب در تقدم و تأخر در مبارزه اختلاف میکردید ﴿ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ﴾ برای برخورد با اینها ﴿لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ﴾ لکن برخیها احتمال دادند که این ﴿لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ﴾ نشانهاش آن است که اگر شما با مشرکین هم قرار میداشتید که با هم ملاقات بکنید به این سرعت و به این نظم نمیرسیدید بالأخره یکیتان زودتر میآمد یکی دیرتر میآمد اگر هم قرار میداشتید با مشرکین که با یکدیگر در کنار چاه بدر ملاقات کنید خب شما چند فرسخ از مدینه فاصله گرفتید آنها چند فرسخ از مکه فاصله گرفتند آن روز هم که با اتومبیل نمیآمدند با وسایل نقلیه آن روز با اسب و شتر میآمدند بعضیها پیاده میآمدند عمل به وعده کار آسانی نیست اما اینقدر منظم سر ساعت یکدیگر را ملاقات بکنید این جز با خواست و قضا و قدر الهی نخواهد بود اگر هم شما پیمان میبستید که میگفتید در فلان روز ما در کنار چاه بدر یکدیگر را ملاقات میکنیم به این نظم و به این ترتیب نبود ﴿وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ﴾ معنای اول را آن جملههای بعدی تأیید میکند ولی اگر ما معنای اول را بپذیریم دیگر آن میشود تکرار چون در جملههای بعد میآید که اگر شما از این وضع باخبر بودید ﴿لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ﴾ خب این دو تا احتمال ﴿وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ﴾ لکن ذات اقدس الهی برای اینکه این برنامههای الهی را که فرق حق و باطل است و پیروزی حق است و شکست باطل است این را تثبیت بکند همه مقدمات را فراهم کرده است ﴿وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً﴾ دو تا نکته در این ﴿أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً﴾ هست یکی اینکه تنوین امراً تنوین تفخیم و تعظیم است این نشان میدهد که از امور مهمه الهی است نظیر ﴿وَ کانَ أَمْرًا مَقْضِیًّا﴾ که در سوره مریم درباره حضرت مریم (سلام الله علیها) است آیه 21 سوره مریم این است که ﴿وَ کانَ أَمْرًا مَقْضِیًّا﴾ که آن تنوین امراً هم تنوین تفخیم و تعظیم است دوم آن است که این مستقبل محقق الوقوع در حکم ماضی است و اگر به یک چیزی گفتند مفعول یعنی حتماً شده است نه بعدها میشود فرمود این چیزی را که ذات اقدس الهی به عنوان دستور و شأن الهی انتخاب کرده است چون ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾ پس وجودش یقینی است این یکون بودنش یقینی است مفعول بودنش یقینی است ﴿لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا﴾ که سیسیر مفعولا چون یقضی دارد اما چون آن مفعول بودنش یقینی است از او هم اکنون تعبیر به مفعول میشود ﴿وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً﴾ این نشانه آن است که ذات اقدس الهی گذشته از آن بینات علمی بینات عملی هم ارائه کرده است تا هر کس هلاک میشود روی بینه باشد و هر کس زنده میشود روی بینه باشد منظور از این هلاک نه یعنی کشته میشود گرچه کشته شدن کشته میشود را هم شامل میشود لکن منظور از آن هلاک معنوی است آنهایی هم که سالم ماندند و فرار کردند آنها هم هلاک شدند فرمود ما این بیانات برهانی را با معجزات هماهنگ کردیم و شده بینه الهی تا آنها که اهل نجاتاند مثل مسلمین روی بینه نجات پیدا کنند و آنها که اهل هلاکت معنویاند مثل مشرکین روی بینه هلاکت پیدا کنند این لیهلک نه یعنی کسی که کشته بشود به دلیل اینکه دارد ﴿وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ یحیی نه یعنی زنده میشود و زندگی ظاهری اینها که خب زنده بودند این مسلمین زنده بودند به حسب ظاهر منظور از این حیات همان است که ﴿اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ که در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال گذشت یعنی حیات معنوی است پس آنکه به هلاکت معنوی گرفتار میشود بعد از قیام بینه است و آنکه به حیات معنوی بار مییابد آن هم بر اساس بینه است این تعبیر امر که معنای تجاوز را میفهماند عن بینةٍ یا ناظر به این است که بینه و برهان مصدر فتواست از آن مصدر دو تا حکم صادر میشود و دو تا حکم نازل میشود یکی هلاکت تبهکاران یکی حیات پرهیزکاران لیهلک من هلک عن حکم صادرٍ عن بینة که بینه مصدر حکم و یحیی من حی عن حکم صادر عن بینة که گویا بینه یعنی برهان عقلی و معجزه الهی این مصدر حکم است از این مصدر دو تا حکم تنزل میکند چون این حکم صادر از این مصدر است و از آنجا عبور میکند و تجاوز میکند به عن تعبیر شده است یا کلمه عن به معنی بعد است که آن هم معنای تجاوز را به همراه دارد لیهلک من هلک بعد بینة و یحیی من حی بعد بینة اینها که به حیات معنوی راه پیدا میکنند حیاتشان به استناد بینه است چون در اثر اعتقاد به آن بینه و تخلق به اخلاق مناسب با آن بینه و عمل به احکام مناسب با آن بینه به حیات معنوی راه پیدا میکنند برای اینکه کسی که به مقام معنوی میرسد به استناد بینه است مثل اینکه کسی که گرفتار هلاکت معنوی میشود بعد از بینه است و استناد ندارد منظور از این هلاکت هلاکت معنوی است ولو آنها سالم مانده باشند و کشته نشده باشند و فرار کرده باشند و ذات اقدس الهی همه چیز را میشنود و به همه چیز هم علم دارد و گوش به حرفها هم میدهد که منظور از این سمع در اینگونه از موارد مشابهاش هم قبلاً گذشت و میگویند خداوند سمیع الدعاء است یعنی گوش به دعا میدهد نه میشنود میشنود خدا حرف بلند را هم میشنود حرفهای لغو را هم میشنود و کذب و بهتان و افترا را هم میشنود دعا و نیایش را هم میشنود آن سمع که ذات اقدس الهی دارای اوست یعنی هر صوتی را میشنود آن بحث خاص خودش را دارد در این گونه از موارد که میگویند خدا سمیع الدعاء است یعنی گوش به دعا میدهد مثل اینکه ما در تعبیرات ادبی و عرفی هم میگوییم فلان کس گوش به حرف ما نداد یعنی ما چیزی خواستیم او ترتیب اثر نداد حرف ما را نشنید یعنی ترتیب اثر نداد ذات اقدس الهی دعای داعیان را میشنود یعنی ترتیب اثر میدهد ﴿إِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاءِ﴾ نه سمیع یعنی میشنوی لغوی برای اینکه او کذب و بهتان و افترا را هم میشنود خب آنکه مومن بود حیاتش به استناد بینه است یعنی بعد از قیام بینه عقلی و بینه اعجازی این به حیات معنوی بار یافت و آنها هم بعد از تمامیت حجت گرفتار هلاک معنوی شدند این مومنین بخشی در اثر آن اقرار به وعدهها و بخشی هم در اثر مشاهده معجزه اینها که اعجاز اله را مشاهده کردند حیاتشان به استناد این معجزه است یک وقت است به قول و نقل اکتفا میکنند یک وقت به شهود اعجاز حیات پیدا میکنند خب برای ترتیب این مسئله موقعیت جغرافیایی آنها را بازگو فرمود بعد گذشته از اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال آیه 9 به بعد جریان استغاثه و نزول باران و امداد فرشتگان و امداد را ذکر فرمود از نظر مسایل روانی هم همان طوری که گوشهای از این بحث در نوبت دیروز مباحثه شد از نظر روانی هم دارند بازگو میفرماید بعد فرمود پیشاپیش قبل از جریان بدر ما این صحنه را به شمای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشان دادیم ﴿إِذْ یُری﴾ یعنی خدا ﴿کَ﴾ یعنی تو را مفعول اول است ﴿هم﴾ یعنی آنها را که مفعول دوم است یعنی آنها را در عالم رویا به تو نشان داد خدا نشان دهنده است تو بینندهای آنها دیده شدهاند ﴿إِذْ یُریکَهُمُ﴾ آنها را نشان تو داد در برخیها گفتند که این منام نه یعنی خواب برای اینکه منام به معنی محل نوم است محل نوم چشم است ﴿إِذْ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ﴾ این یعنی فی عینک نه اینکه تو خواب بودی در عالم خواب نشان داد بلکه در بیداری در چمشت این را ارائه کرده البته این بعید است خب ﴿إِذْ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ قَلیلاً﴾ آنها را کم نشان داد با اینکه آنها کم هستند کلمه قلیل و کلمه کثیر میتواند صفت جمع بشود بگویند جمع قلیل جمع کثیر نگویند قلیلون مثل اینکه آنجا هم کثیرون هم نفرمود یا قلیلین و کثیرین هم نفرمود این رویای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حق است رویای حق گاهی تأویل و تعبیر دارد گاهی نیازی به تأویل و تعبیر نیست آن رویای حقی که نیازی به تأویل دارد نظیر ﴿إِنّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لی ساجِدینَ﴾ که این رویای حق است منتهی تأویل دارد یک سنخ رویا است که حق است عین همان واقع است و تعبیر ندارد نظیر ﴿یا بُنَیَّ إِنّی أَری فِی الْمَنامِ أَنّی أَذْبَحُکَ﴾ که متن واقع را وجود مبارک حضرت ابراهیم در عالم رویا دید تعبیر معنایش آن است که انسان یک چیزی را میبیند بار اول که آن حق است و واقع میشود این قوای متخیله نه خیال چون انسان گذشته از حس یک، و خیال دو، و وهم و عقل چهار، غیر از این چهار قوه یک قوهای هم این وسط دارد به عنوان متخیله که این متخیله بین خیال و وهم قرار دارد اینکه ترتیب را به عهده میگیرد ترکیب را به عهده میگیرد اینکه در هنرمندها زیاد هست در شعرا زیاد هست در هجو کنندهها و مسخ کنندهها و تشبیه کنندهها زیاد است این مال قوه متخیله است این را همگان دارند ولی یک هنرمند این قوهاش خیلی قوی است یک شاعری که اهل مدح و هجو مبالغه آمیز است آن قوهاش خیلی قوی است اینکه انسان چند سر درست میکند انسان بی سر درست میکند کار قوه متخیله است نه قوه خیال این قوه متخیله در وسط قرار دارد صور را از خیال میگیرد معانی را از دعاها میگیرد این صور را دوخت و دوز میکند انسان بی سر درست میکند انسان چند سر درست میکند این کار قوه متخیله است در رویا هم این مشهود بالایی را قوه متخیله در مرحله نازل به صورتهای گوناگون ترسیم میکند و در میآورد یک مطلبی را انسان در عالم رویا میبیند این حق است یک، قوه متخیله برابر او یک صورتی میسازد دو، گاهی صورتگریاش زیاد است از آن صورت به صورت دیگر روی تداعی صور میسازد و قدری این صورتها که متداعی هماند ساخته شدند که وقتی انسان بیدار شد آن آخرین صورت را که ساخت یادش هست نه خودش میتواند عبور بکند از بس این راه زیاد است از این صورت مثلاً صدم عبور بکند به صورت نود و نه کم کم برسد به صورت اولی نه معبر یک چنین قدرتی دارد اما گاهی آن صورت و آن معنایی را که دیده است یک صورت یا دو صورت به تناسب میسازد آن وقت اگر خودش اهل تعبیر باشد میتواند از این صورت سومی عبور بکند به آن صورت دومی و از آنجا عبور بکند به صورت اولی و صورت اولی به صورت همان واقعی بود که واقع خواهد بود اگر خودش اهل تعبیر نبود آن معبرین دستش را میگیرند و عبور میدهند میگویند اینکه تو دیدی این ساخته آن صورت دومی است آن هم ساخته صورت اولی است و صورت اولی هم همین است مثل کاری که وجود مبارک حضرت یوسف برای آن دو تا زندانی که در همان زندان خواب دیدند ﴿إِنّی أَرانی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسی خُبْزًا تَأْکُلُ الطَّیْرُ﴾.. که حضرت برایشان تعبیر کرده و تعبیر خدا است آنجایی که فاصله خیلی باشد یا اصلاً حق را نبیند از او به عنوان اضغاث و احلام یاد میشود ضغث یعنی یک دسته مثل اینکه کسی میرود سبزی خوراکی و سبزی خوردن تهیه کند منتهی بیراهه میرود میرود یک کسی که یک مشت علف به او میدهد یکی دو تا برگ سبزی خوراکی هم در آن هست این اضغاث است ضغث دارد یعنی مشت یک وقت است نه همهاش حق است حالا یا بدون پیرایه یا با پیرایههای مذبوح آنجا که بی پیرایه باشد نظیر جریان حضرت ابراهیم گفت ﴿یا بُنَیَّ إِنّی أَری فِی الْمَنامِ أَنّی أَذْبَحُکَ﴾ این در مثال منفصل میبیند نه مثال متصل یعنی بعد از عالم طبیعت که ما در آن هستیم بالاترش عالم مثال است بالاترش عقل است بالاترش عالم اله که همه اینها به صورت لوح محفوظ یا لوح محو .. زیر پوشش تدبیر الهی است آنچه را که انسان در عالم مثال منفصل میبیند حق است چون عالم مثال مفصل موجود خارجی است صنع اله است و مصون از لهو و لعب و امثال ذلک منتهی کسی که در عالم رویا چیزهایی را میبیند معلوم نیست که مال مثال متصل است و دست ساخته خودش است یا مال مثال منفصل است که در جهان خارج وجود دارد و این با خارج تماس گرفته تشخیصش آسان نیست اگر مربوط به مثال متصل خودش باشد این احیاناً ممکن است اضغاث و احلام باشد یا نه رهآوردهای معنویاش باشد که به صورت خواب درآمده چون هر چه انسان در عالم مثال متصل خود دید که باطل نیست آنها ممکن است حق باشد اما چیزی در عالم مثال منفصل بود یقیناً حق است و لا ریب فیه چون آنچه که در خارج است صنع خدا است وجود مبارک حضرت ابراهیم به عالم مثال منفصل تماس گرفت گفت ﴿یا بُنَیَّ إِنّی أَری فِی الْمَنامِ أَنّی أَذْبَحُکَ﴾ آنچه در خارج واقع میشود همان را دید دیگر تعبیر نمیخواهد یوسف (سلام الله علیه) گفت ﴿إِنّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لی ساجِدینَ﴾ یک حقیقتی را دید و از آنجا عبور کرد به صورت یازده ستاره و شمس و قمر آنگاه در هنگام تعبیر مأول یا معبر به آن حالت اصلیاش عبور داد بعد از اینکه وجود مبارک یوسف به آن مقام رسید ﴿وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّدًا﴾ آنگاه خود حضرت یوسف فرمود: ﴿یا أَبَتِ هذا تَأْویلُ رُءْیایَ﴾ این رویایی که در سورهٴ مبارکهٴ انفال از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میشود نظیر همان رویای حضرت ابراهیم است که بدون تعبیر است نیازی به تعبیر نیست یعنی عین واقع را دید منتهی چطور کثیر را قلیل دید و همان نکته که اینها مردم دنیا زدهاند یک، و متاع الدنیا قلیل است دو، پس دنیازدگان جز اندک چیز دیگر نیستند سه، و همین حقیقت را در عالم رویا دید اگر مردان الهی راه انبیا (علیهم السلام) را طی بکنند آن توفیق را پیدا میکنند که ذات اقدس الهی گوشهای از آنچه را که خدا به انبیا داد به اینها هم میدهد منتهی هیچ کدام از اینها وحی تشریعی نیست وحی تشریعی صد در صد مال پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است هیچ کدام از اینها به غیر پیغمبر داده نمیشود که شریعتی بیاورند چه واجب است چه حرام است چه مستحب است چه مکروه است چه مباح است اینها مخصوص پیغمبر است اما حقایق عالم وحیهای و الهامهای تکلیفی انبائی تعریفی انحاء و اقسام مشاهدات غیبی که در پیغمبر است گوشهای از این بخش برای شاگردان او هم هست درباره قرآن آمده است که اگر کسی در خدمت قرآن کریم بود حافظ قرآن بود عالم قرآن بود عامل به قرآن بود «فکانما ادرجت النبوة بین جنبیه لکنه لیست النبی» گویا نبوت در بین دو پهلوی او تعبیه شده است منتها او پیغمبر نیست خب اگر چنانچه یک مقداری آدم راه آنها را طی کند توفیق آن را دارد که گوشهای از فیوضات آنها نصیب انسان هم بشود همین معنا را ذات اقدس الهی بهره مومنین هم کرده فرمود آنچه را که ما در عالم رویا به پیغمبر نشان دادیم که رویای حق بود نیازی به تعبیر نبود به شما هم در عالم بیداری نشان دادیم ﴿إِذْ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ قَلیلاً﴾ که بعد در آیه دیگر فرمود: ﴿وَ إِذْ یُریکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فی أَعْیُنِکُمْ قَلیلاً﴾ همان را که در عالم رویا ما بهره پیغمبر کردیم همان را بهره شما هم میکنیم منتهی آن علت که به منزله واسطة العقد است و رابط گذشته و آینده است در وسط میتواند علت هر دو حکم باشد چرا در عالم رویا جمعیتی را که ذات اقدس الهی نشان پیغمبر داد جمعیت کم بود این یک، و چرا در میدان جنگ جمعیتی را که خدا به چشم شما نشان داد یعنی کم بود دو، یکی برای حدوث است یکی در مرحله بقا هر دو برای این است که ﴿لَوْ أَراکَهُمْ کَثیرًا لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾ از اینکه فرمود: ﴿وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثیرًا لَفَشِلْتُمْ﴾ یعنی اگر خدا رقم آنها را آن طوری که هستند به حسب ظاهر به شما نشان میدادند شما احساس ضعف میکردید فشل یعنی ضعف اولاً و این ضعف باعث نزاع شما میشد ثانیاً نزاع هم گاهی در این بود که بعضی میگفتند برویم بعضی میگفتند به جبهه نرویم آنهایی هم وارد جبهه میشدند میگفتند شما اول بروید میدان ما بعد میرویم دیگران هم میگفتند شما اول بروید ما بعد میرویم هم نزاع در اصل آمدن به جبهه بود و هم نزاع در تقدم و تأخر به صحنه مبارزه از اینجا معلوم میشود که اصل ارائه جزء قضا و قدر الهی بود ملاحظه بفرمایید فرمود خدا اینها را در چشم شما کم نشان داد یا در چشم پیغمبر کم نشان داد اگر زیاد نشان میداد شما فشل و نزاع داشتید خب حالا چه ضرورت داشت که نشان بدهد معلوم میشود اصل نشان دادن در عالم رویا جزء قضا و قدر الهی بود ذات اقدس الهی مصلحت دید که در عالم رویا به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ارائه کند منتهی اگر رقم ظاهری آنها را ارائه میکرد و به پیغمبر هم گزارش میداد خب شما فشل و ضعف پیدا میکردید ولی باطن اینها را نشان داد و پیغمبر همان باطنی را که دید به حق بود همان را به شما گزارش داد شما هم خاطر جمع شدید.
پرسش: ...
پاسخ: اگر هیچ باشد به جنگ که بیایند اگر ببینند هیچ کس نیست خب برمیگردند دیگر نه از اینکه غالب آنها برگشتند و کفار بودند دیگر ﴿وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثیرًا لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی اْلأَمْرِ﴾.
مطلب دیگر آن است که فرمود: ﴿وَ لکِنَّ اللّهَ﴾ اینجا اسم ظاهر آورد برای اینکه گرچه مناسب بود به ضمیر ذکر بکند مثلاً اول در صدر آیه 43 میفرماید ﴿إِذْ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ﴾ اسم ظاهر آورد بعد دوباره فرمود: ﴿وَ لَوْ أَراکَهُمْ﴾ دیگر باید به ضمیر اکتفا میکرد چه اینکه به ضمیر اکتفا کرده لکن در مرحله سوم دیگر به ضمیر اکتفا نکرد با اینکه باید به ضمیر اکتفا میکرد میفرماید ﴿وَ لکِنَّ اللّهَ سَلَّمَ﴾ این اسم ظاهر آوردن برای اهمیت مسئله است فرمود ذات اقدس الهی برای اینکه شما را از فشل سالم نگه بدارد یک، از تنازع و اختلاف سالم نگه بدارد دو، این کار را کرده ﴿وَ لکِنَّ اللّهَ سَلَّمَ﴾ یعنی سلمکم عن الفشل و النزاع چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾ خدا نه تنها دل را میداند بلکه خاطرات و نیتهایی که در دل است آنها را میداند ما یک صدر داریم یعنی همان دل یک ذات الصدر داریم یعنی نیتها خاطرات عقاید افکار که اینها در صدرند اینها ذات الصدرند ﴿إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾ نه یعنی خدا از قلب باخبر است از خاطرات و نیتهایی که در قلباند که از آن خاطرات و نیتها به عنوان ذوات القلب ذوات الصدور و ذات الصدور یاد میکند خدا آنها را هم میداند یعنی خدا میداند که در دل شما چیست ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾ این یعلم ما فی انفسکم یعنی یعلم ذات الصدور را فرمود که چون ذات اقدس الهی از فشل شما از نزاع شما باخبر بود کاری کرد که شما از این دو آفت مصون بمانید ﴿إِذْ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است