- 154
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 42 تا 46 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 42 تا 46 سوره انفال":
ذات اقدس الهی اگر بخواهد کاری را انجام بدهد با اسباب و علل انجام میدهد و سراسر جهان امکان ستاد اجرایی خدایند
هر که هلاک میشود بعد از نصاب حجت و بینه هلاک بشود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوی وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ إِنَّ اللّهَ لَسَمیعٌ عَلیمٌ ٭ إِذْ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ قَلیلاً وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثیرًا لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی اْلأَمْرِ وَ لکِنَّ اللّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ ٭ وَ إِذْ یُریکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فی أَعْیُنِکُمْ قَلیلاً وَ یُقَلِّلُکُمْ فی أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً وَ إِلَی اللّهِ تُرْجَعُ اْلأُمُورُ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللّهَ کَثیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ٭ وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرینَ﴾
آیات قرآن کریم بخشی از آنها در شب نازل شد و بخشی در روز و شاید آنچه که در شب قدر نازل شده باشد مجموع قرآن است لذا اگر چنانچه صحنه وجود جمعی قرآن است اگر در جریان نزول لیله قدر فرمود: ﴿إِنّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ و در جریان محل بحث سوره انفال فرمود: ﴿وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ﴾ که به روز اسناد داده شد برای اینکه آیاتی که نجوماً و متفرقاً نازل میشد بعضی در شب بود بعضی در روز و این منافات ندارد که نزول دفعی و وجود جمعی قرآن در شب قدر باشد.
مطلب بعدی آن است که رکب را معمولاً به شترسوار میگویند و هر کسی که مثلاً سوار اسب یا حمار باشد نمیگویند رکب رکب به آن راکب ابل میگویند چون شترهایی که مال التجاره قریش را از شام به مکه حمل میکرد و آنها سوار بودند بر همین شتر سوار بودند تعبیر به رکب فرمود که رکب منظور راکبیناند که جمع راکب است و آن سوارهایی که شما میخواستید آنها را تعقیب بکنید آنها در منطقه پایینتر قرار گرفتند پایینتر از شما که به منزله پشت مشرکین محسوب میشوند و پشتیبان آنها و پشتوانه آنها خواهند بود ﴿وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ﴾ که قبلاً معنا شد این ﴿وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً﴾ چون ذات اقدس الهی اگر بخواهد کاری را انجام بدهد با اسباب و علل انجام میدهد و سراسر جهان امکان ستاد اجرایی خدایند که ﴿وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ﴿وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ﴾ و مانند آن این آیات دلالت دارد بر اینکه سراسر جهان امکان ماموران اجرایی خدای سبحاناند خداوند برای اینکه کاری را محقق بکند از همه این ستاد نیروی اجرایی ممکن است کار بکشد و آنها را وادار به کار بکند آن امری را که خدای سبحان میخواهد انجام بدهد چیست ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ لذا بدون واو این لیهلک ذکر شده است نفرمود ﴿وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً﴾ و لیهلک بلکه آن امری را که خدای سبحان اراده کرده است این است که هر که هلاک میشود بعد از نصاب حجت و بینه هلاک بشود هر کس به عزت و شوکت میرسد بعد از حجت و معجزه باشد که این لیهلک همان امری است که ذات اقدس الهی اراده کرده است محقق بشود هیچ کس را خدا نمیخواهد بی جهت از بین ببرد یا بی جهت ذلیل بشود ذلت یا هلاکت ظاهری و باطنی هر کسی بعد از قیام بینه است ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ این جریان ﴿لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً﴾ به عنوان یک اصل کلی برای کسی که به سرّ قدر آگاه است صرف میشود گفتند بعد از گزارش شهادت حضرت مسلم (سلام الله علیه) و سالار شهیدان (صلوات الله و سلامه علیه) به ابی عبدالله عرض کردند شما منصرف بشوید از رفتن به عراق منصرف بشوید برای آنکه وضع مسلم به این صورت بود اینها هم وفادار نیستند وجود مبارک سید الشهداء فرمود این راه را ما باید ادامه بدهیم ﴿لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً﴾ یعنی جریان ما جریان محتوم و امر قطعی است سفر ما به کربلا و آنچه که در کربلا برای ما پیش میآید برای ما مسلّم است و خدا این امر را قضا کرده و حکم کرده و باید انجام بشود همین آیه نورانی را حضرت تلاوت فرمود در برابر پیشنهاد انصراف برای اینکه ذات اقدس الهی تمام کارها را روی مجاری علل و اسباب انجام بدهد حالا منتها گاهی اسباب عادی گاهی اسباب غیر عادی آنگاه به یک نعمت دیگری مسلمانها را متذکر میکند میفرماید که آن برخورد که پیش بینی شده نبود و اگر شما قرار ملاقات میداشتید ﴿لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ﴾ بعضی میگفتند برویم بعضی میگفتند نرویم بعضی میگفتند زودتر برویم بعضی میگفتند دیرتر برویم و مانند آن اختلاف میکردند این درباره اصل ملاقات که شما بدون قرار قبلی رو در روی هم قرار گرفتید اما برای اینکه حالا که رو در روی هم قرار گرفتید گرچه ما از راه غیب وعده دادیم که ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ﴾ روی آن مجاری عقلی وعده دادیم ولی خواستیم آن معنای معقولتان را هم محسوس کنید که همه مجاری ادراکی شما این امر را بپذیرد لذا گذشته از اینکه در عاقله شما این مطلب را ما القا کردیم که ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ﴾ در نیروی احساسی شما هم میخواهیم این مطلب را تثبیت بکنیم که شما پیروزید که هم عاقله شما و هم باصره شما یکسان در صدد اجرای منویات الهی باشند و در صدد احیای دین لذا با همان وعده عقلی اکتفا نکردیم ﴿إِذْ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ قَلیلاً﴾ از این جریان معلوم میشود که اصل اینکه ذات اقدس الهی میخواست جریان جنگ بدر را به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گزارش بدهد مسلم است و وجود مبارک پیغمبر هم میخواست این صحنه را از نزدیک قبل از اتفاق افتادن ببیند لذا خدا فرمود که ما جریان جنگ بدر را به این صورت به شمای پیغمبر ارائه کردیم در عالم رویا به شما نشان دادیم یک گروه کمی حمله کردند و تهاجم کردند و شما هم همین معنا را برای مسلمین نقل کردید و آنها هم که به صدق شما و به صداقت شما و رویای صادقه شما ایمان داشتند باور کردند و اگر ما رقم ظاهری مشرکین را به شما نشان میدادیم مثلاً به شما نشان میدادیم مثلاً به شما نشان میدادیم در عالم رویا نشان میدادیم که هزار نفر از مکه حرکت کردند و شما همین رقم را برای مسلمین نقل میکردید اینها مرعوب میشدند فرمود: ﴿وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثیرًا لَفَشِلْتُمْ﴾ معلوم میشود که اصل ارائه باید میشد یک، فرمود ما آنها را در چشم توی پیغمبر کم نشان دادیم اگر زیاد نشان میدادیم یا هر چه بودند نشان میدادیم و شما نقل میکردید مسلمانها احساس ضعف میکردند خب حالا چه ضرورت دارد که پیغمبر خواب ببیند چه ضرورت دارد که ذات اقدس الهی پیشاپیش جنگ این صحنه را برای پیغمبر گزارش بدهد معلوم میشود اصل امید و رجاء پیغمبر داشت و امیدوار بود که این مسئله را پیشاپیش ببیند که چه حادثهای اتفاق میافتد و ذات اقدس الهی هم بنا گذاشت که قبل از جریان جنگ بدر اصل قصه را برای پیغمبر ترسیم بکند این معلوم میشود لازم بود این امر لازم دو صورت انجام میگیرد یا رقم واقعی مشرکین را به پیغمبر نشان میدهد یا نه اگر رقم واقعی یعنی همان هزار نفر را به پیغمبر نشان میداد و پیغمبر آن صحنه را میدید و برای مردم نقل میکرد مسلمین گرفتار فشل و ضعف میشدند برای اینکه اینها جنگ نکرده بودند بی سابقه بودند اولین جنگی است که در اسلام بر اینها تحمیل شده است اینها گرفتار فشل و ضعف میشدند لذا رقم ظاهری آنها را به اینها نشان نداد اینها را کم نشان داد فرمود: ﴿إِذْ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ قَلیلاً﴾ اما حالا صحبت در این است که اینکه خدای سبحان فرمود که آنها را در منام تو کم نشان داد از چه سنخ است رویای پیغمبر رویای صادقه است ما یک رویای صادق داریم یک رؤیت صادق رویای صادق با رؤیت صادق خیلی فرق میکند رؤیت صادق یعنی این شخص این شیء هر چه هست آدم آن را ببیند دیگر احول نباشد اعبر نباشد اعمی نباشد و مانند آن که یا نبیند یا خلاف ببیند رؤیت صادق معنایش این است که این شیء هر چه هست آدم همان را ببیند رویای صادق معنایش این است که واقعیت این هر چه هست ببیند حالا یا خودش را میبیند یا چیزی را میبیند که اگر بخواهد متمثل بشود به این صورت درمیآید اگر کسی در عالم رویا ببیند که دارد آب مینوشد یا شیر مینوشد بالأخره یا حکمت یا علم نصیبش میشود رویای صادقه علم همان لبن و شیر است رویای صادقه حکمت همان آب زلال است رویای صادقه یک حساب دارد رؤیت صادقه یک حساب دیگری دارد پس آنچه را که ذات اقدس الهی به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در عالم خواب نشان داد رویای صادقه بود و نه رؤیت صادق اگر کسی خواب ببیند که دارد شیر مینوشد رویای صادقه است و علم نصیبش میشود یک وقت است که خواب میبیند که درس است و بحث است و یک معلمی است و دارد علم به او یاد میدهد این دیگر بی تعبیر است یک وقت است که خواب میبیند شیری دارد مینوشد یا آب زلالی مینوشد این رویای صادقه است تعبیر دارد و تعبیرش آن است که علم نصیبش میشود منتها باید به معبر آشنا مراجعه بکند درباره پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رویای صادقه بود حالا ببینیم درباره قوم مسلمانها و مشرکین که دو تا ارائه بود رؤیت بود آن رؤیت صادق بود یا نه اینکه برخیها گفتند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این را در حالت بیداری دید و منام را و مکان نو معنا کردند و چون خواب در چشم است فی منامک یعنی فی عینک این درست نیست برای اینکه منام آن مکان نائم است کسی که آنجا میخوابد آنجا را میگویند منام آنجا مینشیند آنجا را میگویند مجلس آنجا میایستد آنجا میشود مقام و مانند آن مقام منام به معنای چشم نیست چون خواب که در چشم نیست خواب در کل بدن هست و همه مجاری ادراکی موقتاً تعطیل میشود گوش هم میخوابد سایر حواس هم میخوابند چشم هم میخوابد بالأخره مکان نائم را میگویند منام نه چشم را بگویند منام مثل مکان جالس را میگویند مجلس مکان قیام را نام خاص دارد مکان وضع نام خاص دارد مکان نماز را میگویند مصلی مکان سجده را میگویند مسجَد و مسجِد غرض آن است که چشم را نمیگویند منام اظهر افرادش هم این نیست همان طوری که در سایر موارد وقتی میگویند مجلس یعنی جایی که شخص مینشیند وقتی میگویند منام جایی که شخص میخوابد مکان نوم نائم را میگویند منام نه اینکه چشم را بگویند منام غرض آن است که ذات اقدس الهی رویا را به خود اسناد داد که من ارائه کردم رؤیت مسلمین را هم به خود اسناد داد فرمود من ارائه کردهام رؤیت مشرکین را هم به خود اسناد داد فرمود من ارائه کردهام رؤیت در طلیعه برخورد را هم به خود اسناد داد فرمود من ارائه کردهام رؤیت در آن اثنای آن همایش و رزمایش و همآورد را هم به خود اسناد داد که فرمود من ارائه کردم منتها با تفاوتی که در آنجا دارد ﴿یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ﴾ که آن را هم باید برسیم حالا این را شما رقم شماری بکنید یک دو سه چهار ببینید همه اینها هر کدام حکم خاص خودش را دارد یک رویایی صادقه است که پیغمبر دید یک، و ارائه دهندهاش خداست یک رؤیت قلیله است که مسلمین مشرکین را قلیل دیدند دو، ارائه دهندهاش خداست یک رؤیت قلیل است باز که مشرکین مسلمین را قلیل دیدند که ارائهاش باز به عهده خدا است این سه، یک رؤیت بدون بیان ارائه است که در سوره آل عمران گذشت ﴿یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ﴾ چهار، همه این چهار فرق در چهار مقام جداگانه باید بحث بشود چه اینکه بسیاری از این مباحث در نوبتهای قبل اشاره شد اما امر اول این است که رویای پیغمبر با رؤیت آنها فرق میکند این در عالم خواب بود نه در عالم بیداری رویا است و رویای صادقه هم غیر از رؤیت صادقه است رویای صادقه این است که انسان اگر تعبیر درستی هم داشته باشد رویا رویای صادقه است یعنی اگر کسی خواب ببیند که دارد شیر مینوشد یک لیوان شیر یک کسی به او داد و او نوشید و بعد علم نصیبش شد این رویا رویای صادقه است یا خواب دید که در استخر دارد شنا میکند آب زلال دارد شنا میکند یا آب زلال را نوشید بعد علم یا حکمت نصیبش شد این رویا رویای صادقه است نمیشود گفت این رویای کاذبه است اما رؤیت صادق حساب خاص خودش را دارد که مطرح میشود الآن فعلاً بحث در مقام اول و امر اول و فرع اول است یعنی رویای صادقه این منام هم یعنی خواب خب و ارائه هم به ذات اقدس الهی اسناد داده شد فرمود ذات اقدس الهی در خواب تو مشرکین را کم نشان داد این رویای صادقه است سرّش هم قبلاً بازگو شد که چون مشرکین اهل دنیایند حرفشان هم این است ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا﴾ و جز دنیا هدفی ندارند یک، ﴿قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ﴾ دو، پس محدوده حذفی اینها اندک است سه، این نتیجه آن دو مقدمه است و این واقعیت را در عالم رویا وجود مبارک پیغمبر مشاهده کرده است به ارائه الهی این همهاش میشود حق از صدر و ساقه حق است و صدق خب ﴿وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثیرًا لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ﴾ اگر رقم ظاهری اینها که هزار نفرند به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشان میداد برای پیغمبر فرق نمیکرد به مومنین خطاب کرد که شما فشل و تنازع داشتید نه پیغمبر ﴿وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثیرًا﴾ و پیغمبر آن رویا را برای شما نقل میکرد ﴿لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ﴾ اول احساس ضعف میکردید این ضعفتان هم منشأ تنازع میشد یک وقت است انسان مقتدر نیست همین ضعف او را به نزاع و کشمکش وادار میکند یک وقتی مقتدر است مغرور میشود و نزاع میکند آن تنازع باعث فشل میشود لذا گاهی فشل قبل از تنازع ذکر میشود گاهی تنازع قبل از فشل است در آیه 49 همین سوره که فرمود: ﴿وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ﴾ اول نزاع ذکر شد بعد فشل یعنی یک ملت مقتدر اگر مغرور باشند گرفتار مقام و جاه بشوند با هم درگیر بشوند بعد ضعیف خواهند شد چون تنازع به یک اتحاد برمیگردد به یک اتفاق برمیگردد تنازع کردند یعنی چه یعنی خود این شخص این جناح دو تا کار میکند آنها هم دو تا کار میکنند این مجموع این چهار تا کار یک هدف مشترکی را تعقیب میکند این جناح الف با جناح باء که درگیر شد هر کدام دو تا کار میکنند مجموع این چهار تا کار یک هدف مشترکی را تعقیب میکند این جناح الف که نزاع میکند یعنی تمام تلاش و کوششش این است که قدرت رقیب را نزع کند و بکند خب اینکه آسان نیست باید از خودش هم مایه بگذارد زحمت بکشد تلاش کند مایههای فکری بگذارد مایههای وقت صرف بکند مایههای مادی بگذارد پس از قدرت خود میکند تا از قدرت رقیب بکاهد دو تا کار میکند این چنین نیست که انسان اینجا اراده بکند که جناح دیگر را از پا در بیاورد که این باید مطالعه بکند نقشه بکشد مال صرف بکند وقت صرف بکند نیرو صرف بکند ستاد تشکیل بدهد خب پس از خود میکند تا از رقیب بکاهد پس این دو تا کار میکند این جناح الف همین دو تا کار را هم جناح باء دارد میکند جناح باء هم که آرام ننشسته او هم ستاد تشکیل میدهد از خود میکند تا از جناح الف بکاهد مجموع این چهار تا کار میشود ضعف یک ملت فرمود اگر این کارها را کردید بادتان خالی میشود بالأخره ﴿تَذْهَبَ ریحُکُمْ﴾ الآن یک باد و بودی دارید بالأخره این گرفته میشود از شما این همان تعبیر فارسی روان خود ماست ﴿تَذْهَبَ ریحُکُمْ﴾ خب آنجا نزاع زمینه فشل را فراهم میکند ولی یک ملت نوپا که تازه میخواهد روی پای خود بایستد این فشل او زمینه نزاع میشود یکی میگوید میرویم یکی میگوید نمیرویم یکی میگوید تو اول برو یکی میگوید تو اول برو این لذا در اینجا فرمود: ﴿لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ﴾ که اول فشل است بعد نزاع در آیه 46 فرمود اول نزاع است بعد فشل که حالا آنها بحثهای بعدی است جناب فخر رازی در غالب این موارد که ﴿لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً﴾ ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَک﴾ ﴿لَفَشِلْتُمْ﴾ اینها ﴿لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا﴾ میگوید ما که قائلیم به اینکه خدا فعال ما یشاء است ﴿لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ﴾ و مانند آن باید این آیات را معنا بکنیم آنها که قائلند که افعال خدا معلل بر اغراض است از این آیات بهره خوب میبرند ولی ما ناچاریم ظاهر این آیه را منصرف بکنیم غافل از اینکه ذات اقدس الهی بر اساس اینکه غنی محض است و کمال صرف است هدفی برای خود ندارد یعنی خدا یک کاری را انجام بدهد که به وسیله این کار به یک کمالی برسد که اگر این کار را انجام ندهد آن کمال را ندارد و این کار او میانجی و رابط بین خدا و کمال اوست ـ معاذ الله ـ یک چنین چیزی نیست لذا کار خدا معلل بالغرض نیست این حرفی است که حکیم میگوید چون هر موجودی کاری را انجام میدهد برای رسیدن به کمال خود کمال اگر خواست کاری را انجام بدهد برای چه میکند هر موجودی کاری را انجام میدهد برای رسیدن به کمال اگر کمال نامتناهی که هو الله است یک چنین موجودی خواست کار انجام بدهد دیگر ترس ندارد که او کاری را انجام بدهد برای اینکه به یک کمالی برسد بلکه چون کمال است کار از او نشأت میگیرد چون خدا غنی عن العالمین است کاری را برای خود نمیکند نه برای اینکه سودی ببرد نه برای اینکه جودی بکند.
هم او نکرده است خلق تا سودی ببرد هم نکرده است خلق تا جودی بکند
این طور نیست که اگر خلق نکرده باشد نقص دارد جواد نیست حالا خلق کرده که نقص بزداید این طور نیست خب اما چون حکیم است سراسر کار او معلل بالحکمة و الغرض و المنفعة و الفایده است و همه این تعبیرات به غرض فعل برمیگردد نه غرض فاعل او کار را برای فلان حکمت کرد برای فلان حکمت کرد برای فلان حکمت کرد آن حکمت مترتب بر کار او ﴿لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً﴾ ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ اگر غرض فعل را از هدف فاعل جدا کنیم یک، و خود فاعل را فاعل بدانیم که هو الآخر است همان طوری که هو الاول است دو، و چون غنی عن العالمین است خود هدف است هدف ندارد سه، و چون حکیم است سراسر کار او با حکمت و غایت معلل است چهار، این لامها لیهلک و مانند آن همه بر ظواهرش حمل میشود دیگر نیازی نیست که ما اینها را از ظاهرش منصرف بکنیم چه اینکه جناب فخر رازی پنداشتند خب فرمود رویای تو رویای صادقه است برای اینکه ما باطن اینها را که اندک است به شما نشان دادیم ﴿وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثیرًا لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی اْلأَمْرِ وَ لکِنَّ اللّهَ﴾ که اینجا اسم ظاهر آورده که ذکر شد و خدا شما را از فشل و تنازع سالم نگه داشت برای اینکه خداوند از دلهای شما باخبر است یک، که خدا صدور شما را عالم است بالاتر از صدور ذات الصدور را هم عالم است یعنی آن عقاید آن افکار آن نیاتی که در صدر شماست خدا آنها را هم میبیند آنها را میگویند ذات الصدور چون عقاید افکار اخلاق نیات آنها در صدرند آنها را میگویند ذات الصدور بعد فرمود اما نسبت به شما نسبت به شما سخن از رؤیت است نه رویا ﴿وَ إِذْ یُریکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فی أَعْیُنِکُمْ قَلیلاً﴾ وقتی برخورد کردید ذات اقدس الهی دو تا کار کرد این یک مقدار بیراهه رفتن است که برخی از اهل تفسیر گفتند حالا شاید هوا ابری بوده شاید بعضیها پشت کوه بودند بعضیها غبارآلود شدند ندیدند خداوند فرمود این جنگهای آن وقت هم جنگهای تن به تن بود فاصله نزدیک بود نظیر جنگهای حالا نبود که بر پشت خاکریز با هم بجنگند که این جنگهای تن به تن نزدیک بودند و یکدیگر را میدیدند شرایط یکی بود همان روز که مسلمین مشرکین را کم دیدند همان روز مشرکین مسلمین را هم کم دیدند اگر هوا شفاف بود برای همه شفاف بود اگر غبارآلود بود برای همه غبارآلود بود اگر بخش دامنه کوه بودند بخشی سینه کوه بودند برای هر دو گروه این چنین بود این طور نبود که یکجا ابری باشد یکجا شفاف باشد یکجا پشت کوه باشد یکجا سینه کوه باشد این طور نبود در شرایط مشترک برای دیدن هم مسلمانها مشرکین را کم دیدند هم مشرکین مسلمانها را کم دیدند درباره مسلمانها فرمود: ﴿وَ إِذْ یُریکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فی أَعْیُنِکُمْ﴾ نه فی مناماتکم این میشود رؤیت این دیگر رویا نیست با همین چشم مشرکین را کم دیدید ﴿وَ یُقَلِّلُکُمْ فی أَعْیُنِهِمْ﴾ دیگر نفرمود یریکموکم قلیلاً فرمود: ﴿وَ یُقَلِّلُکُمْ﴾ کاملاً اسلوب را عوض کرد شما را کم نشان نداد شما خودتان کم بودید این تقلیل که باب تفعیل است مبالغه در قلت است شما کم بودید از این کمتر نشان داد اینجا ارائه تعبیر نکرد تقلیل تعبیر کرد خب پس فضا یکی است شرایط رؤیت یکی شما هم آنها را کم دیدید آنها هم شما را کم دیدند شما آنها را کم دیدید برای اینکه باطن آنها واقعاً کم بود و ذات اقدس الهی جلوی دید شما را هم گرفت مگر دید شما جزء سربازان او نیست مگر جوارحکهم جنوده نیست مگر ذات اقدس الهی نمیتواند جلوی گوش را بگیرد جلوی شنیدن را بگیرد جلوی دیدن را بگیرد جلوی فهمیدن را بگیرد ﴿وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً﴾ ﴿وَ فی آذانِهِمْ وَقْرًا﴾ اگر ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ﴾ گاهی جلوی قلب را بگیرد گاهی جلوی چشم را بگیرد گاهی جلوی گوش را میگیرد نمیگذارد بفهمند منتها این نداشتن و جلوگیری کردن متنش حکمت است فرمود ما نگذاشتیم همه آنها را شما ببینید آنها را در چشم شما کم نشان دادیم معلوم میشود انسان که میبیند دیگری نشان آدم میدهد هیچ کس نمیتواند بگوید من خودم میبینم نه گاهی هم نمیگذارند آدم ببیند به دلیل اینکه در آن بخشهای قبلی هم اشاره شد که فرمود شما که مالک چشم و گوش نیستید که به دلیل اینکه گاهی اجازه نمیدهند اصلاً چشم را ببندیم و بمیریم که اگر کسی نباشد این چشم را ببندد در حال گرمی آن میت یک منظره هولناکی دارد فرمود: ﴿أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ﴾ مگر شما مالک سمعید مالک گوشید خب چشمید خب اگر مالک سمع و گوش دیگری است و ما امینایم خب او جلوی مجاری دید ما را میگیرد دیگر منتها این عین حکمت است این کار نظیر سحر ساحران نیست که کید باشد و باطل این متن حکمت است لازم نیست ما بگوییم که هوا اگر غبارآلود بود برای هر دو غبارآلود بود فرمود ما نگذاشتیم شما آنها را هر چه که آنها هستند ببینید این یک، و الطف از این آن است که همان رویای صادقهای که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در عالم خواب نصیبش شد مشابه آن در حالت بیداری نصیب شما میشود این هم یکی از گوشههای تجربه دینی منتها به برکت پیغمبر اگر انسان اهل جهاد فی سبیل الله باشد آنچه را که پیغمبر دیده است به امامت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بهره او هم خواهد شد وگرنه این شهود باطنی است باطن افراد را دیدن این به برکت رویای صادقه آن حضرت است یعنی رؤیت مسلمین میشود مأموم رویای صادقه پیغمبر میشود امام به امامت آن رویا چنین رؤیتی نصیب مومنین شده است اینها هم باطنشان را کم دیدند حالا میماند چطور مشرکین مسلمین را کم دیدند.
«و الحمد لله رب العالمین»
ذات اقدس الهی اگر بخواهد کاری را انجام بدهد با اسباب و علل انجام میدهد و سراسر جهان امکان ستاد اجرایی خدایند
هر که هلاک میشود بعد از نصاب حجت و بینه هلاک بشود.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوی وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ إِنَّ اللّهَ لَسَمیعٌ عَلیمٌ ٭ إِذْ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ قَلیلاً وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثیرًا لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی اْلأَمْرِ وَ لکِنَّ اللّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ ٭ وَ إِذْ یُریکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فی أَعْیُنِکُمْ قَلیلاً وَ یُقَلِّلُکُمْ فی أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً وَ إِلَی اللّهِ تُرْجَعُ اْلأُمُورُ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللّهَ کَثیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ٭ وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرینَ﴾
آیات قرآن کریم بخشی از آنها در شب نازل شد و بخشی در روز و شاید آنچه که در شب قدر نازل شده باشد مجموع قرآن است لذا اگر چنانچه صحنه وجود جمعی قرآن است اگر در جریان نزول لیله قدر فرمود: ﴿إِنّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ و در جریان محل بحث سوره انفال فرمود: ﴿وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ﴾ که به روز اسناد داده شد برای اینکه آیاتی که نجوماً و متفرقاً نازل میشد بعضی در شب بود بعضی در روز و این منافات ندارد که نزول دفعی و وجود جمعی قرآن در شب قدر باشد.
مطلب بعدی آن است که رکب را معمولاً به شترسوار میگویند و هر کسی که مثلاً سوار اسب یا حمار باشد نمیگویند رکب رکب به آن راکب ابل میگویند چون شترهایی که مال التجاره قریش را از شام به مکه حمل میکرد و آنها سوار بودند بر همین شتر سوار بودند تعبیر به رکب فرمود که رکب منظور راکبیناند که جمع راکب است و آن سوارهایی که شما میخواستید آنها را تعقیب بکنید آنها در منطقه پایینتر قرار گرفتند پایینتر از شما که به منزله پشت مشرکین محسوب میشوند و پشتیبان آنها و پشتوانه آنها خواهند بود ﴿وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ﴾ که قبلاً معنا شد این ﴿وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً﴾ چون ذات اقدس الهی اگر بخواهد کاری را انجام بدهد با اسباب و علل انجام میدهد و سراسر جهان امکان ستاد اجرایی خدایند که ﴿وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ ﴿وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ﴾ و مانند آن این آیات دلالت دارد بر اینکه سراسر جهان امکان ماموران اجرایی خدای سبحاناند خداوند برای اینکه کاری را محقق بکند از همه این ستاد نیروی اجرایی ممکن است کار بکشد و آنها را وادار به کار بکند آن امری را که خدای سبحان میخواهد انجام بدهد چیست ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ لذا بدون واو این لیهلک ذکر شده است نفرمود ﴿وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً﴾ و لیهلک بلکه آن امری را که خدای سبحان اراده کرده است این است که هر که هلاک میشود بعد از نصاب حجت و بینه هلاک بشود هر کس به عزت و شوکت میرسد بعد از حجت و معجزه باشد که این لیهلک همان امری است که ذات اقدس الهی اراده کرده است محقق بشود هیچ کس را خدا نمیخواهد بی جهت از بین ببرد یا بی جهت ذلیل بشود ذلت یا هلاکت ظاهری و باطنی هر کسی بعد از قیام بینه است ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ این جریان ﴿لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً﴾ به عنوان یک اصل کلی برای کسی که به سرّ قدر آگاه است صرف میشود گفتند بعد از گزارش شهادت حضرت مسلم (سلام الله علیه) و سالار شهیدان (صلوات الله و سلامه علیه) به ابی عبدالله عرض کردند شما منصرف بشوید از رفتن به عراق منصرف بشوید برای آنکه وضع مسلم به این صورت بود اینها هم وفادار نیستند وجود مبارک سید الشهداء فرمود این راه را ما باید ادامه بدهیم ﴿لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً﴾ یعنی جریان ما جریان محتوم و امر قطعی است سفر ما به کربلا و آنچه که در کربلا برای ما پیش میآید برای ما مسلّم است و خدا این امر را قضا کرده و حکم کرده و باید انجام بشود همین آیه نورانی را حضرت تلاوت فرمود در برابر پیشنهاد انصراف برای اینکه ذات اقدس الهی تمام کارها را روی مجاری علل و اسباب انجام بدهد حالا منتها گاهی اسباب عادی گاهی اسباب غیر عادی آنگاه به یک نعمت دیگری مسلمانها را متذکر میکند میفرماید که آن برخورد که پیش بینی شده نبود و اگر شما قرار ملاقات میداشتید ﴿لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ﴾ بعضی میگفتند برویم بعضی میگفتند نرویم بعضی میگفتند زودتر برویم بعضی میگفتند دیرتر برویم و مانند آن اختلاف میکردند این درباره اصل ملاقات که شما بدون قرار قبلی رو در روی هم قرار گرفتید اما برای اینکه حالا که رو در روی هم قرار گرفتید گرچه ما از راه غیب وعده دادیم که ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ﴾ روی آن مجاری عقلی وعده دادیم ولی خواستیم آن معنای معقولتان را هم محسوس کنید که همه مجاری ادراکی شما این امر را بپذیرد لذا گذشته از اینکه در عاقله شما این مطلب را ما القا کردیم که ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ﴾ در نیروی احساسی شما هم میخواهیم این مطلب را تثبیت بکنیم که شما پیروزید که هم عاقله شما و هم باصره شما یکسان در صدد اجرای منویات الهی باشند و در صدد احیای دین لذا با همان وعده عقلی اکتفا نکردیم ﴿إِذْ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ قَلیلاً﴾ از این جریان معلوم میشود که اصل اینکه ذات اقدس الهی میخواست جریان جنگ بدر را به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گزارش بدهد مسلم است و وجود مبارک پیغمبر هم میخواست این صحنه را از نزدیک قبل از اتفاق افتادن ببیند لذا خدا فرمود که ما جریان جنگ بدر را به این صورت به شمای پیغمبر ارائه کردیم در عالم رویا به شما نشان دادیم یک گروه کمی حمله کردند و تهاجم کردند و شما هم همین معنا را برای مسلمین نقل کردید و آنها هم که به صدق شما و به صداقت شما و رویای صادقه شما ایمان داشتند باور کردند و اگر ما رقم ظاهری مشرکین را به شما نشان میدادیم مثلاً به شما نشان میدادیم مثلاً به شما نشان میدادیم در عالم رویا نشان میدادیم که هزار نفر از مکه حرکت کردند و شما همین رقم را برای مسلمین نقل میکردید اینها مرعوب میشدند فرمود: ﴿وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثیرًا لَفَشِلْتُمْ﴾ معلوم میشود که اصل ارائه باید میشد یک، فرمود ما آنها را در چشم توی پیغمبر کم نشان دادیم اگر زیاد نشان میدادیم یا هر چه بودند نشان میدادیم و شما نقل میکردید مسلمانها احساس ضعف میکردند خب حالا چه ضرورت دارد که پیغمبر خواب ببیند چه ضرورت دارد که ذات اقدس الهی پیشاپیش جنگ این صحنه را برای پیغمبر گزارش بدهد معلوم میشود اصل امید و رجاء پیغمبر داشت و امیدوار بود که این مسئله را پیشاپیش ببیند که چه حادثهای اتفاق میافتد و ذات اقدس الهی هم بنا گذاشت که قبل از جریان جنگ بدر اصل قصه را برای پیغمبر ترسیم بکند این معلوم میشود لازم بود این امر لازم دو صورت انجام میگیرد یا رقم واقعی مشرکین را به پیغمبر نشان میدهد یا نه اگر رقم واقعی یعنی همان هزار نفر را به پیغمبر نشان میداد و پیغمبر آن صحنه را میدید و برای مردم نقل میکرد مسلمین گرفتار فشل و ضعف میشدند برای اینکه اینها جنگ نکرده بودند بی سابقه بودند اولین جنگی است که در اسلام بر اینها تحمیل شده است اینها گرفتار فشل و ضعف میشدند لذا رقم ظاهری آنها را به اینها نشان نداد اینها را کم نشان داد فرمود: ﴿إِذْ یُریکَهُمُ اللّهُ فی مَنامِکَ قَلیلاً﴾ اما حالا صحبت در این است که اینکه خدای سبحان فرمود که آنها را در منام تو کم نشان داد از چه سنخ است رویای پیغمبر رویای صادقه است ما یک رویای صادق داریم یک رؤیت صادق رویای صادق با رؤیت صادق خیلی فرق میکند رؤیت صادق یعنی این شخص این شیء هر چه هست آدم آن را ببیند دیگر احول نباشد اعبر نباشد اعمی نباشد و مانند آن که یا نبیند یا خلاف ببیند رؤیت صادق معنایش این است که این شیء هر چه هست آدم همان را ببیند رویای صادق معنایش این است که واقعیت این هر چه هست ببیند حالا یا خودش را میبیند یا چیزی را میبیند که اگر بخواهد متمثل بشود به این صورت درمیآید اگر کسی در عالم رویا ببیند که دارد آب مینوشد یا شیر مینوشد بالأخره یا حکمت یا علم نصیبش میشود رویای صادقه علم همان لبن و شیر است رویای صادقه حکمت همان آب زلال است رویای صادقه یک حساب دارد رؤیت صادقه یک حساب دیگری دارد پس آنچه را که ذات اقدس الهی به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در عالم خواب نشان داد رویای صادقه بود و نه رؤیت صادق اگر کسی خواب ببیند که دارد شیر مینوشد رویای صادقه است و علم نصیبش میشود یک وقت است که خواب میبیند که درس است و بحث است و یک معلمی است و دارد علم به او یاد میدهد این دیگر بی تعبیر است یک وقت است که خواب میبیند شیری دارد مینوشد یا آب زلالی مینوشد این رویای صادقه است تعبیر دارد و تعبیرش آن است که علم نصیبش میشود منتها باید به معبر آشنا مراجعه بکند درباره پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رویای صادقه بود حالا ببینیم درباره قوم مسلمانها و مشرکین که دو تا ارائه بود رؤیت بود آن رؤیت صادق بود یا نه اینکه برخیها گفتند پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این را در حالت بیداری دید و منام را و مکان نو معنا کردند و چون خواب در چشم است فی منامک یعنی فی عینک این درست نیست برای اینکه منام آن مکان نائم است کسی که آنجا میخوابد آنجا را میگویند منام آنجا مینشیند آنجا را میگویند مجلس آنجا میایستد آنجا میشود مقام و مانند آن مقام منام به معنای چشم نیست چون خواب که در چشم نیست خواب در کل بدن هست و همه مجاری ادراکی موقتاً تعطیل میشود گوش هم میخوابد سایر حواس هم میخوابند چشم هم میخوابد بالأخره مکان نائم را میگویند منام نه چشم را بگویند منام مثل مکان جالس را میگویند مجلس مکان قیام را نام خاص دارد مکان وضع نام خاص دارد مکان نماز را میگویند مصلی مکان سجده را میگویند مسجَد و مسجِد غرض آن است که چشم را نمیگویند منام اظهر افرادش هم این نیست همان طوری که در سایر موارد وقتی میگویند مجلس یعنی جایی که شخص مینشیند وقتی میگویند منام جایی که شخص میخوابد مکان نوم نائم را میگویند منام نه اینکه چشم را بگویند منام غرض آن است که ذات اقدس الهی رویا را به خود اسناد داد که من ارائه کردم رؤیت مسلمین را هم به خود اسناد داد فرمود من ارائه کردهام رؤیت مشرکین را هم به خود اسناد داد فرمود من ارائه کردهام رؤیت در طلیعه برخورد را هم به خود اسناد داد فرمود من ارائه کردهام رؤیت در آن اثنای آن همایش و رزمایش و همآورد را هم به خود اسناد داد که فرمود من ارائه کردم منتها با تفاوتی که در آنجا دارد ﴿یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ﴾ که آن را هم باید برسیم حالا این را شما رقم شماری بکنید یک دو سه چهار ببینید همه اینها هر کدام حکم خاص خودش را دارد یک رویایی صادقه است که پیغمبر دید یک، و ارائه دهندهاش خداست یک رؤیت قلیله است که مسلمین مشرکین را قلیل دیدند دو، ارائه دهندهاش خداست یک رؤیت قلیل است باز که مشرکین مسلمین را قلیل دیدند که ارائهاش باز به عهده خدا است این سه، یک رؤیت بدون بیان ارائه است که در سوره آل عمران گذشت ﴿یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ﴾ چهار، همه این چهار فرق در چهار مقام جداگانه باید بحث بشود چه اینکه بسیاری از این مباحث در نوبتهای قبل اشاره شد اما امر اول این است که رویای پیغمبر با رؤیت آنها فرق میکند این در عالم خواب بود نه در عالم بیداری رویا است و رویای صادقه هم غیر از رؤیت صادقه است رویای صادقه این است که انسان اگر تعبیر درستی هم داشته باشد رویا رویای صادقه است یعنی اگر کسی خواب ببیند که دارد شیر مینوشد یک لیوان شیر یک کسی به او داد و او نوشید و بعد علم نصیبش شد این رویا رویای صادقه است یا خواب دید که در استخر دارد شنا میکند آب زلال دارد شنا میکند یا آب زلال را نوشید بعد علم یا حکمت نصیبش شد این رویا رویای صادقه است نمیشود گفت این رویای کاذبه است اما رؤیت صادق حساب خاص خودش را دارد که مطرح میشود الآن فعلاً بحث در مقام اول و امر اول و فرع اول است یعنی رویای صادقه این منام هم یعنی خواب خب و ارائه هم به ذات اقدس الهی اسناد داده شد فرمود ذات اقدس الهی در خواب تو مشرکین را کم نشان داد این رویای صادقه است سرّش هم قبلاً بازگو شد که چون مشرکین اهل دنیایند حرفشان هم این است ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا﴾ و جز دنیا هدفی ندارند یک، ﴿قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ﴾ دو، پس محدوده حذفی اینها اندک است سه، این نتیجه آن دو مقدمه است و این واقعیت را در عالم رویا وجود مبارک پیغمبر مشاهده کرده است به ارائه الهی این همهاش میشود حق از صدر و ساقه حق است و صدق خب ﴿وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثیرًا لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ﴾ اگر رقم ظاهری اینها که هزار نفرند به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشان میداد برای پیغمبر فرق نمیکرد به مومنین خطاب کرد که شما فشل و تنازع داشتید نه پیغمبر ﴿وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثیرًا﴾ و پیغمبر آن رویا را برای شما نقل میکرد ﴿لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ﴾ اول احساس ضعف میکردید این ضعفتان هم منشأ تنازع میشد یک وقت است انسان مقتدر نیست همین ضعف او را به نزاع و کشمکش وادار میکند یک وقتی مقتدر است مغرور میشود و نزاع میکند آن تنازع باعث فشل میشود لذا گاهی فشل قبل از تنازع ذکر میشود گاهی تنازع قبل از فشل است در آیه 49 همین سوره که فرمود: ﴿وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ﴾ اول نزاع ذکر شد بعد فشل یعنی یک ملت مقتدر اگر مغرور باشند گرفتار مقام و جاه بشوند با هم درگیر بشوند بعد ضعیف خواهند شد چون تنازع به یک اتحاد برمیگردد به یک اتفاق برمیگردد تنازع کردند یعنی چه یعنی خود این شخص این جناح دو تا کار میکند آنها هم دو تا کار میکنند این مجموع این چهار تا کار یک هدف مشترکی را تعقیب میکند این جناح الف با جناح باء که درگیر شد هر کدام دو تا کار میکنند مجموع این چهار تا کار یک هدف مشترکی را تعقیب میکند این جناح الف که نزاع میکند یعنی تمام تلاش و کوششش این است که قدرت رقیب را نزع کند و بکند خب اینکه آسان نیست باید از خودش هم مایه بگذارد زحمت بکشد تلاش کند مایههای فکری بگذارد مایههای وقت صرف بکند مایههای مادی بگذارد پس از قدرت خود میکند تا از قدرت رقیب بکاهد دو تا کار میکند این چنین نیست که انسان اینجا اراده بکند که جناح دیگر را از پا در بیاورد که این باید مطالعه بکند نقشه بکشد مال صرف بکند وقت صرف بکند نیرو صرف بکند ستاد تشکیل بدهد خب پس از خود میکند تا از رقیب بکاهد پس این دو تا کار میکند این جناح الف همین دو تا کار را هم جناح باء دارد میکند جناح باء هم که آرام ننشسته او هم ستاد تشکیل میدهد از خود میکند تا از جناح الف بکاهد مجموع این چهار تا کار میشود ضعف یک ملت فرمود اگر این کارها را کردید بادتان خالی میشود بالأخره ﴿تَذْهَبَ ریحُکُمْ﴾ الآن یک باد و بودی دارید بالأخره این گرفته میشود از شما این همان تعبیر فارسی روان خود ماست ﴿تَذْهَبَ ریحُکُمْ﴾ خب آنجا نزاع زمینه فشل را فراهم میکند ولی یک ملت نوپا که تازه میخواهد روی پای خود بایستد این فشل او زمینه نزاع میشود یکی میگوید میرویم یکی میگوید نمیرویم یکی میگوید تو اول برو یکی میگوید تو اول برو این لذا در اینجا فرمود: ﴿لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ﴾ که اول فشل است بعد نزاع در آیه 46 فرمود اول نزاع است بعد فشل که حالا آنها بحثهای بعدی است جناب فخر رازی در غالب این موارد که ﴿لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً﴾ ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَک﴾ ﴿لَفَشِلْتُمْ﴾ اینها ﴿لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا﴾ میگوید ما که قائلیم به اینکه خدا فعال ما یشاء است ﴿لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ﴾ و مانند آن باید این آیات را معنا بکنیم آنها که قائلند که افعال خدا معلل بر اغراض است از این آیات بهره خوب میبرند ولی ما ناچاریم ظاهر این آیه را منصرف بکنیم غافل از اینکه ذات اقدس الهی بر اساس اینکه غنی محض است و کمال صرف است هدفی برای خود ندارد یعنی خدا یک کاری را انجام بدهد که به وسیله این کار به یک کمالی برسد که اگر این کار را انجام ندهد آن کمال را ندارد و این کار او میانجی و رابط بین خدا و کمال اوست ـ معاذ الله ـ یک چنین چیزی نیست لذا کار خدا معلل بالغرض نیست این حرفی است که حکیم میگوید چون هر موجودی کاری را انجام میدهد برای رسیدن به کمال خود کمال اگر خواست کاری را انجام بدهد برای چه میکند هر موجودی کاری را انجام میدهد برای رسیدن به کمال اگر کمال نامتناهی که هو الله است یک چنین موجودی خواست کار انجام بدهد دیگر ترس ندارد که او کاری را انجام بدهد برای اینکه به یک کمالی برسد بلکه چون کمال است کار از او نشأت میگیرد چون خدا غنی عن العالمین است کاری را برای خود نمیکند نه برای اینکه سودی ببرد نه برای اینکه جودی بکند.
هم او نکرده است خلق تا سودی ببرد هم نکرده است خلق تا جودی بکند
این طور نیست که اگر خلق نکرده باشد نقص دارد جواد نیست حالا خلق کرده که نقص بزداید این طور نیست خب اما چون حکیم است سراسر کار او معلل بالحکمة و الغرض و المنفعة و الفایده است و همه این تعبیرات به غرض فعل برمیگردد نه غرض فاعل او کار را برای فلان حکمت کرد برای فلان حکمت کرد برای فلان حکمت کرد آن حکمت مترتب بر کار او ﴿لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْرًا کانَ مَفْعُولاً﴾ ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ اگر غرض فعل را از هدف فاعل جدا کنیم یک، و خود فاعل را فاعل بدانیم که هو الآخر است همان طوری که هو الاول است دو، و چون غنی عن العالمین است خود هدف است هدف ندارد سه، و چون حکیم است سراسر کار او با حکمت و غایت معلل است چهار، این لامها لیهلک و مانند آن همه بر ظواهرش حمل میشود دیگر نیازی نیست که ما اینها را از ظاهرش منصرف بکنیم چه اینکه جناب فخر رازی پنداشتند خب فرمود رویای تو رویای صادقه است برای اینکه ما باطن اینها را که اندک است به شما نشان دادیم ﴿وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثیرًا لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی اْلأَمْرِ وَ لکِنَّ اللّهَ﴾ که اینجا اسم ظاهر آورده که ذکر شد و خدا شما را از فشل و تنازع سالم نگه داشت برای اینکه خداوند از دلهای شما باخبر است یک، که خدا صدور شما را عالم است بالاتر از صدور ذات الصدور را هم عالم است یعنی آن عقاید آن افکار آن نیاتی که در صدر شماست خدا آنها را هم میبیند آنها را میگویند ذات الصدور چون عقاید افکار اخلاق نیات آنها در صدرند آنها را میگویند ذات الصدور بعد فرمود اما نسبت به شما نسبت به شما سخن از رؤیت است نه رویا ﴿وَ إِذْ یُریکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فی أَعْیُنِکُمْ قَلیلاً﴾ وقتی برخورد کردید ذات اقدس الهی دو تا کار کرد این یک مقدار بیراهه رفتن است که برخی از اهل تفسیر گفتند حالا شاید هوا ابری بوده شاید بعضیها پشت کوه بودند بعضیها غبارآلود شدند ندیدند خداوند فرمود این جنگهای آن وقت هم جنگهای تن به تن بود فاصله نزدیک بود نظیر جنگهای حالا نبود که بر پشت خاکریز با هم بجنگند که این جنگهای تن به تن نزدیک بودند و یکدیگر را میدیدند شرایط یکی بود همان روز که مسلمین مشرکین را کم دیدند همان روز مشرکین مسلمین را هم کم دیدند اگر هوا شفاف بود برای همه شفاف بود اگر غبارآلود بود برای همه غبارآلود بود اگر بخش دامنه کوه بودند بخشی سینه کوه بودند برای هر دو گروه این چنین بود این طور نبود که یکجا ابری باشد یکجا شفاف باشد یکجا پشت کوه باشد یکجا سینه کوه باشد این طور نبود در شرایط مشترک برای دیدن هم مسلمانها مشرکین را کم دیدند هم مشرکین مسلمانها را کم دیدند درباره مسلمانها فرمود: ﴿وَ إِذْ یُریکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فی أَعْیُنِکُمْ﴾ نه فی مناماتکم این میشود رؤیت این دیگر رویا نیست با همین چشم مشرکین را کم دیدید ﴿وَ یُقَلِّلُکُمْ فی أَعْیُنِهِمْ﴾ دیگر نفرمود یریکموکم قلیلاً فرمود: ﴿وَ یُقَلِّلُکُمْ﴾ کاملاً اسلوب را عوض کرد شما را کم نشان نداد شما خودتان کم بودید این تقلیل که باب تفعیل است مبالغه در قلت است شما کم بودید از این کمتر نشان داد اینجا ارائه تعبیر نکرد تقلیل تعبیر کرد خب پس فضا یکی است شرایط رؤیت یکی شما هم آنها را کم دیدید آنها هم شما را کم دیدند شما آنها را کم دیدید برای اینکه باطن آنها واقعاً کم بود و ذات اقدس الهی جلوی دید شما را هم گرفت مگر دید شما جزء سربازان او نیست مگر جوارحکهم جنوده نیست مگر ذات اقدس الهی نمیتواند جلوی گوش را بگیرد جلوی شنیدن را بگیرد جلوی دیدن را بگیرد جلوی فهمیدن را بگیرد ﴿وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً﴾ ﴿وَ فی آذانِهِمْ وَقْرًا﴾ اگر ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ﴾ گاهی جلوی قلب را بگیرد گاهی جلوی چشم را بگیرد گاهی جلوی گوش را میگیرد نمیگذارد بفهمند منتها این نداشتن و جلوگیری کردن متنش حکمت است فرمود ما نگذاشتیم همه آنها را شما ببینید آنها را در چشم شما کم نشان دادیم معلوم میشود انسان که میبیند دیگری نشان آدم میدهد هیچ کس نمیتواند بگوید من خودم میبینم نه گاهی هم نمیگذارند آدم ببیند به دلیل اینکه در آن بخشهای قبلی هم اشاره شد که فرمود شما که مالک چشم و گوش نیستید که به دلیل اینکه گاهی اجازه نمیدهند اصلاً چشم را ببندیم و بمیریم که اگر کسی نباشد این چشم را ببندد در حال گرمی آن میت یک منظره هولناکی دارد فرمود: ﴿أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ﴾ مگر شما مالک سمعید مالک گوشید خب چشمید خب اگر مالک سمع و گوش دیگری است و ما امینایم خب او جلوی مجاری دید ما را میگیرد دیگر منتها این عین حکمت است این کار نظیر سحر ساحران نیست که کید باشد و باطل این متن حکمت است لازم نیست ما بگوییم که هوا اگر غبارآلود بود برای هر دو غبارآلود بود فرمود ما نگذاشتیم شما آنها را هر چه که آنها هستند ببینید این یک، و الطف از این آن است که همان رویای صادقهای که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در عالم خواب نصیبش شد مشابه آن در حالت بیداری نصیب شما میشود این هم یکی از گوشههای تجربه دینی منتها به برکت پیغمبر اگر انسان اهل جهاد فی سبیل الله باشد آنچه را که پیغمبر دیده است به امامت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بهره او هم خواهد شد وگرنه این شهود باطنی است باطن افراد را دیدن این به برکت رویای صادقه آن حضرت است یعنی رؤیت مسلمین میشود مأموم رویای صادقه پیغمبر میشود امام به امامت آن رویا چنین رؤیتی نصیب مومنین شده است اینها هم باطنشان را کم دیدند حالا میماند چطور مشرکین مسلمین را کم دیدند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است