- 28
- 1000
- 1000
- 1000
سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام، 48
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام»، جلسه چهل و هشتم: اقدامات امیرالمؤمنین علیهالسلام قبل از جنگ صفین، سال 1399
این که امیرالمؤمنین علیه السلام در کوفه برای حرکت به سمت شام چه مشکلاتی داشت مهم است بیان شود چون بعدها در ماجرای حکمیت اینها، اینها سر باز کرد و از طرف دیگر شامیان چطوری یارکشی کردند، نیرو طلبیدند. تفاوت امیر المؤمنین با حکم شام معلوم شود که امیر المؤمنین به پیروزی نیاز دارد ولی نه با هر وسیله ای، نه به هر روشی.یکی از فرزندان خلیفه ی دوم بعد از اینکه پدرش ترور شد، 3 نفر از ایرانی ها را کشت. عبید الله بن عمر. زمان خلیفه ی سوم بود. این 3 نفر اصلاً کاره ای نبودند، ربطی نداشتند. هیچ سندی، هیچ ادعایی حتی مبنی بر اینکه این 3 نفر در قتل شرکت داشتند، در ترور شرکت داشتند وجود نداشت. حتی ادعا هم نشد. صرفاً چون گفته می شد آن کسی که کشته ایرانی است و این 3 نفر هم ایرانی هستند، آن 3 نفر بی گناه کشته شدند. امیر المؤمنین فرمود که من اگر باشم قصاص می کنم چون در واقع خانواده ی این مقتولین هم که مسلمان بودند طلب قصاص میکردند منتها جرأت نمی کردند اصلاً این حرف را بخواهند بزنند. این دوره ی قبل از امیر المؤمنین است و حاکم قبل از امیر المؤمنین این کار را نکرد بلکه گفت چون خلیفه ی قبلی را کشتند، ترور کردند، دیگر ما نمی خواهیم خانواده ی او را دوباره عزادار کنیم، پسر او را هم بیاییم قصاص کنیم. من از بیت المال دیه می دهم. دیه را هم از بیت المال داد. بعد یک جورهایی شبه جایزه یک زمین خوب حسابی ای هم اطراف کوفه به این پسر، عبید الله داد که خیلی جلوی چشم مدینه ای ها نباشد که یک وقت هی بگویند تو کشتی، چی شد. او را از مدینه به کوفه فرستاد، یک زمین حسابی هم به او داد. این یک شیوه است.وقتی امیر المؤمنین به حکومت رسید او یک پیغام مخفی فرستاد که از خون من بگذر. یعنی آن حکم قصاص را پیگیری نکن. اگر امیر المؤمنین علیهالسلام اینجا از این قصاص می گذشت که حتی باور کنید خانواده مقتول هم دیگر توقع نداشت. دیه اش را گرفته بود، فکر هم نمی کرد که حاکمان و رؤسای جامعه بعد از ده دوازده سال دوباره آن حکم پرونده ی قبلی را به جریان بیندازند، اصلاً توقع انقدر عدالت نداشتند. و اگر فرار هم کرده بود که حضرت کاری به او نداشت. اما مسئله این بود که او فرار نکرده بود. او در کوفه بود، امیر المؤمنین هم بعد از جمل به کوفه آمده بود ولی قائم شده بود، مخفی شده بود. می خواست سرزمینهایش برود، گفت اجازه بده که ما برگردیم به کار و بارمان برسیم. حضرت فرمود: نه، آنها طلب قصاص داشتند. باور کنید ولی دم هم فکر نمی کرد. انقدر توقع نداشت. اگر امیر المؤمنین اینجا می گذشت، تبعاً عبید الله بن عمر می آمد جزء طرفداران امیر المؤمنین می شد چون بعدها هم وقتی در شام گفتند به امیر المؤمنین ناسزا بگو، گفت: نه، ناسزا نمی گویم. می جنگم ولی ناسزا نمی گویم. او شخصیت برجسته ای است. پس استعداد داشت که جزء سپاه امیر المؤمنین بیاید و کلی هم اعتبار کسب شود که گروه های مختلف مذهبی بگویند پسر خلیفه ی دوم است، یک عده طرفدار او هستند بیایند. از نظر نظام برای امیر المؤمنین جذب این آدم خیلی خوب بود ولی فرمود: نه، آنها طلب قصاص دارند. من او را ببینم حکم قصاص را جاری می کنم. 3 تا آدم کشته است. او شبانه به معاویه پیوست. معاویه به عمر و عاص که به به چه شکار کردی. برای من شاه ماهی شکار کردی. الآن مردم می گویند ببینید این شامیان که دنبال احقاق خون خلیفه ی مظلوم هستند، پسر خلیفه ی قبل از او آمده همراهی کرده و شمشیر پدرش را که خلیفه بوده با خودش آورده و او در میان شمشیر خلیفه ی مسلمین است. پس برای ما خیلی خوب است. این را جلوی فرمانده ی سپاه پیش قراول می-اندازیم و پیش تاز می کنیم همه بگویند اینها ریشه دار هستند چون رزمندگان و اهل بدر و اینها همه در سپاه امیر المؤمنین بودند، یک چیزی هم ما می گیریم. بالاخره پسر خلیفه با ما باشد. از طرفی اگر آن جلو کشته شد، ما یک خونخواهی اضافی هم داریم. پسر خلیفه ی دوم را هم علی بن ابیطالب کشته است. پس از همه جهت خوب است. تفاوت را ببینید. تفاوت دو مسیر. یکی حق برایش مهم است، بعد از حق به منافع توجه می کند ولی یکی به منافعش توجه می کند به هر قیمتی. چه حق و چه باطل. لذا او را جلو فرستادند. این را هم به شما بگویم. بعدها خواهیم رسید که معاویه هر کس را می خواست بفرستد فرمانده ی پیش قراول نمی رفت. می گفت چقدر می دهی.
این که امیرالمؤمنین علیه السلام در کوفه برای حرکت به سمت شام چه مشکلاتی داشت مهم است بیان شود چون بعدها در ماجرای حکمیت اینها، اینها سر باز کرد و از طرف دیگر شامیان چطوری یارکشی کردند، نیرو طلبیدند. تفاوت امیر المؤمنین با حکم شام معلوم شود که امیر المؤمنین به پیروزی نیاز دارد ولی نه با هر وسیله ای، نه به هر روشی.یکی از فرزندان خلیفه ی دوم بعد از اینکه پدرش ترور شد، 3 نفر از ایرانی ها را کشت. عبید الله بن عمر. زمان خلیفه ی سوم بود. این 3 نفر اصلاً کاره ای نبودند، ربطی نداشتند. هیچ سندی، هیچ ادعایی حتی مبنی بر اینکه این 3 نفر در قتل شرکت داشتند، در ترور شرکت داشتند وجود نداشت. حتی ادعا هم نشد. صرفاً چون گفته می شد آن کسی که کشته ایرانی است و این 3 نفر هم ایرانی هستند، آن 3 نفر بی گناه کشته شدند. امیر المؤمنین فرمود که من اگر باشم قصاص می کنم چون در واقع خانواده ی این مقتولین هم که مسلمان بودند طلب قصاص میکردند منتها جرأت نمی کردند اصلاً این حرف را بخواهند بزنند. این دوره ی قبل از امیر المؤمنین است و حاکم قبل از امیر المؤمنین این کار را نکرد بلکه گفت چون خلیفه ی قبلی را کشتند، ترور کردند، دیگر ما نمی خواهیم خانواده ی او را دوباره عزادار کنیم، پسر او را هم بیاییم قصاص کنیم. من از بیت المال دیه می دهم. دیه را هم از بیت المال داد. بعد یک جورهایی شبه جایزه یک زمین خوب حسابی ای هم اطراف کوفه به این پسر، عبید الله داد که خیلی جلوی چشم مدینه ای ها نباشد که یک وقت هی بگویند تو کشتی، چی شد. او را از مدینه به کوفه فرستاد، یک زمین حسابی هم به او داد. این یک شیوه است.وقتی امیر المؤمنین به حکومت رسید او یک پیغام مخفی فرستاد که از خون من بگذر. یعنی آن حکم قصاص را پیگیری نکن. اگر امیر المؤمنین علیهالسلام اینجا از این قصاص می گذشت که حتی باور کنید خانواده مقتول هم دیگر توقع نداشت. دیه اش را گرفته بود، فکر هم نمی کرد که حاکمان و رؤسای جامعه بعد از ده دوازده سال دوباره آن حکم پرونده ی قبلی را به جریان بیندازند، اصلاً توقع انقدر عدالت نداشتند. و اگر فرار هم کرده بود که حضرت کاری به او نداشت. اما مسئله این بود که او فرار نکرده بود. او در کوفه بود، امیر المؤمنین هم بعد از جمل به کوفه آمده بود ولی قائم شده بود، مخفی شده بود. می خواست سرزمینهایش برود، گفت اجازه بده که ما برگردیم به کار و بارمان برسیم. حضرت فرمود: نه، آنها طلب قصاص داشتند. باور کنید ولی دم هم فکر نمی کرد. انقدر توقع نداشت. اگر امیر المؤمنین اینجا می گذشت، تبعاً عبید الله بن عمر می آمد جزء طرفداران امیر المؤمنین می شد چون بعدها هم وقتی در شام گفتند به امیر المؤمنین ناسزا بگو، گفت: نه، ناسزا نمی گویم. می جنگم ولی ناسزا نمی گویم. او شخصیت برجسته ای است. پس استعداد داشت که جزء سپاه امیر المؤمنین بیاید و کلی هم اعتبار کسب شود که گروه های مختلف مذهبی بگویند پسر خلیفه ی دوم است، یک عده طرفدار او هستند بیایند. از نظر نظام برای امیر المؤمنین جذب این آدم خیلی خوب بود ولی فرمود: نه، آنها طلب قصاص دارند. من او را ببینم حکم قصاص را جاری می کنم. 3 تا آدم کشته است. او شبانه به معاویه پیوست. معاویه به عمر و عاص که به به چه شکار کردی. برای من شاه ماهی شکار کردی. الآن مردم می گویند ببینید این شامیان که دنبال احقاق خون خلیفه ی مظلوم هستند، پسر خلیفه ی قبل از او آمده همراهی کرده و شمشیر پدرش را که خلیفه بوده با خودش آورده و او در میان شمشیر خلیفه ی مسلمین است. پس برای ما خیلی خوب است. این را جلوی فرمانده ی سپاه پیش قراول می-اندازیم و پیش تاز می کنیم همه بگویند اینها ریشه دار هستند چون رزمندگان و اهل بدر و اینها همه در سپاه امیر المؤمنین بودند، یک چیزی هم ما می گیریم. بالاخره پسر خلیفه با ما باشد. از طرفی اگر آن جلو کشته شد، ما یک خونخواهی اضافی هم داریم. پسر خلیفه ی دوم را هم علی بن ابیطالب کشته است. پس از همه جهت خوب است. تفاوت را ببینید. تفاوت دو مسیر. یکی حق برایش مهم است، بعد از حق به منافع توجه می کند ولی یکی به منافعش توجه می کند به هر قیمتی. چه حق و چه باطل. لذا او را جلو فرستادند. این را هم به شما بگویم. بعدها خواهیم رسید که معاویه هر کس را می خواست بفرستد فرمانده ی پیش قراول نمی رفت. می گفت چقدر می دهی.
تاکنون نظری ثبت نشده است