- 411
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 16 تا 21 سوره مریم _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 16 تا 21 سوره مریم _ بخش اول"
از راههای متعدّدی معارف الهی به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) القا میشود،
در سایهٴ استقامت پیروزی قطعی است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَاناً شَرْقِیّاً ﴿16﴾ فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً ﴿17﴾ قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیّاً ﴿18﴾ قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاَماً زَکِیّاً ﴿19﴾ قَالَتْ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَلَمْ أَکُ بَغِیّاً ﴿20﴾ قَالَ کَذلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آیَةً لِّلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِّنَّا وَکَانَ أَمْراً مقْضِیّاً ﴿21﴾
در قرآن کریم از راههای متعدّدی معارف الهی به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) القا میشود تا از آن راه جامعهٴ بشری هم به علوم گوناگون از راههای مختلف برخوردار بشود یکی از آن معارف قصص انبیای الهی است و بازگویی جریان انبیا و اولیای الهی از راه اعلام به غیب به وجود مبارک آن حضرت رسیده است هم آن حضرت عالِم شد هم به امّت اسلامی اعلام کرد و هم اسوهای شد برای دیگران. تذکرهٴ انبیا چندین خاصیّت دارد برجستهترین خاصیّتش آن است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم عالِم به غیب میشود و هم مطمئن است که امدادهای غیبی او را تنها نمیگذارد هم مطمئن میشود که در سایهٴ استقامت پیروزی قطعی است و هم مطمئن میشود که پیام او الی یوم القیامه میماند. یکی از آن جریانها مربوط به عیسی(سلام الله علیه) است چون عیسی و مادرش(سلام الله علیهما) مجموعاً یک معجزهٴ جهانیاند که خدا دربارهٴ این دو بزرگوار فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً﴾ همان طوری که طوفان نوح آیت جهانی است این مادر و فرزند دوتایی روی هم آیت جهانیاند ﴿وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً﴾ عیسی(سلام الله علیه) بدون پدر به دنیا بیاید معجزه است, مریم(سلام الله علیها) بدون همسر مادر بشود معجزه است مجموعهٴ این دو معجزه یک اعجاز جهانی است دربارهٴ معجزات انبیای دیگر چنین تعبیری نشده فقط دربارهٴ حضرت نوح طوفان حضرت نوح است. فرمود در قرآن یا در این سوره که جزئی از قرآن است جریان مریم را متذکّر باش یعنی هم به ذُکرت میآوریم که تو عالِم میشوی, هم به ذکرت میآوریم که این الفاظ را باید بگویی خودت توجه کنی جامعه را هم به اینها متوجّه کنی اینها را یادآور باش ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ﴾ این جریان اذ که ظرف است برای اینکه داستان مظروف را این ظرف در بردارد میتواند بدل اشتمال باشد این ﴿إِذِ انتَبَذَتْ﴾ را گفتند بدل ﴿مَرْیَمَ﴾ است برای اینکه آن جریان مریم(سلام الله علیها) در این ظرف واقع شده داستان آن حضرت را در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» و سایر سوَر اشاره کردند اما اینجا برای جریان تمثّل است کلمهٴ تمثّل یک بار در قرآن کریم ذکر شده آن هم مربوط به قصّهٴ حضرت مریم و عیسی(سلام الله علیهما) است چه قسمتش را به عنوان ذُکر و ذِکر مطرح کن؟ آن وقتی که از اهل خودش فاصله گرفت «نَبذ» یعنی ترک کردن, به دور انداختن ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ همین است «نَبذ» یعنی القاء کردن, چیز دیگری را گرفتن وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) اهل خود را طرد کرد و چیز دیگر گرفت این را میگویند انتباذ, نَبذ کرد, رها کرد اهل خود را به معبَد خود با معبود خود اُنس پیدا کرده ﴿إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا﴾ این ﴿مَکَاناً شَرْقِیّاً﴾ برخیها گفتند یعنی در شرط بیتالمَقْدِس, شرق بیتالمقدس باشد ممکن است این مکان شرقی باشد, غربی باشد, شمالی باشد, جنوبی باشد الآن ما در قسمت شبستان شرقی زیر گنبد این مباحثه هست قبلاً در شبستان غربی زیر گنبد بود اگر ما جایی را اصل قرار بدهیم آن طرفی که به طلوع آفتاب متوجّه است و نزدیک است مشرق اوست, طرف مقابل مغرب اوست آیا منظور از مکان شرقی این است که در شرق بیتالمقدس جایی را انتخاب کرد, در شرق بیتالمقدس باشد ممکن است روی آن به طرف شمال باشد, جنوب باشد, غرب باشد, شرق باشد یا نه یک مکان شرقی یعنی مکانی که رو به شرق است اگر مسیحیها قبلهٴ آنها شرق است و از همین راه که وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) یک مکان شرقی را اتّخاذ کرده است این ناظر به شرق آن بیتالمقدس نیست یعنی جایی رو به مشرق مثل اینکه ما میگوییم رو به جنوب یا رو به شمال یا رو به غرب این مکان شرقی بود یعنی رو به مشرق بود از این جهت آنها قبلهشان را مشرق قرار میدهند طبق این تناسب وجه دوم مناسبتر است اما اگر ﴿شَرْقِیّاً﴾ یعنی شرقیِ بیتالمقدس باشد این با همه عناوین میسازد ممکن است منطقهای از زمین در مشرق بیتالمقدس باشد اما رو به غرب یا رو به شرق یا رو به شمال یا رو به جنوب, ولی اگر وجه دوم شد یعنی این مکان رو به مشرق بود این با اینکه قبلهٴ ترساها رو به شرق است سازگارتر است ﴿إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَاناً شَرْقِیّاً﴾ و این دخیل در مسئله است وگرنه قرآن کریم ذکر نمیکرد میفرمود بالأخره از اهلش جدا شد این یک حالت اعتکافی داشت بحث حالت اعتکاف در زمان ابراهیم(سلام الله علیه) بود از انبیای ابراهیمی تا زمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فاصله میگرفتند مشغول عبادت میشدند در یک معبد خاصّی چون ﴿انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَاناً شَرْقِیّاً﴾ با «فاء» تفریع ذکر فرمود: ﴿فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً﴾ از اهل خود فاصله گرفت قهراً راه را بسته است حالا یا پرده یا با دیوار یا با عوامل و علل دیگر بین خود و اهل خود حجابی قرار داد که آنها از اسرار این باخبر نباشند نیایند و مانند آن. برخیها نقل کردند که حضرت فاصله گرفت برای اینکه آن عادت زنانه که فرا رسید و پایانش نزدیک شد رفت خودش را تطهیر کند در آن حالت این فرشتهٴ وحی برای او متمثّل شد اثبات این معنا البته آسان نیست چه اینکه روایت معتبری هم در این زمینه نیامده ﴿فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً﴾ یعنی در آن معبَد خاصّی که داشت محجوب بود از اهلش نه آنها با این رابطه داشتند نه این با آنها رابطه داشت فقط زکریا(سلام الله علیه) با او مرتبط بود آن هم در فرصتهای مناسب که میرسید بر اساس ﴿کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ مطرح میشد. در چنین حالتی ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا﴾ خدای سبحان فرمود ما روحمان را برای او فرستادیم این روح را که ما فرستادیم بشر نبود یک, وجود مثالی هم نبود دو, وقتی به فضا و حوزهٴ هستی مریم رسید متمثّل شد سه, تمثّلش هم به صورت بشر در آمد چهار, و این بشرِ مستویالخِلْقه, مستویالقامه و سالم و سَویّ و شاید جمیل به این صورت در آمده پنج, خب ما روح فرستادیم او تمثّل بشری دریافت کرد ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا﴾ این روحی که قرآن کریم از او یاد کرده است در مواردی بر جبرئیل(سلام الله علیه) تطبیق شده است زیرا در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 97 به این صورت آمد ﴿قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ این وحی را, قرآن را جبرئیل(سلام الله علیه) آورد این یک, که از آورندهٴ وحی و قرآن به جبرئیل یاد کرده است در بخشهای دیگر از جبرئیل به عنوان روح یاد کرده است.
پرسش: حاج آقا این قرآنِ دفعی هم جبرئیل آورده یا اینکه روح, کس دیگری بوده که دفعتاً شب قدر آورده.
پاسخ: حالا انشاءالله آن هم الآن در خلال این بحث مطرح میشود که وجود مبارک جبرئیل آورد یک, ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ آوردند دو, ذات اقدس الهی القا کرده است سه, که هر سه مسئله درست است.
در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» که بحثش گذشت آیهٴ 102 به این صورت است ﴿قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّکَ بِالْحَقِّ﴾ در سورهٴ «بقره» فرمود جبرئیل نازل کرد در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیهٴ 102 فرمود روحالقُدس نازل کرد, در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» به این صورت فرمود آیهٴ 193 سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» این است ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾ این «باء» برای تعدیه است ﴿نَزَلَ بِهِ﴾ همان «نزّله» در میآید او را روحالقدس نازل کرده است ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ﴾ هم برابر سورهٴ «نحل» روحالقدس نازل کرد, هم برابر سورهٴ «شعراء» روحِ امین نازل کرده است ﴿الرُّوحُ الْأَمِینُ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «حاقّه» از این جبرئیل و از این روحالأمین و از این روحالقدس به عنوان رسول یاد کرده است آیهٴ چهل سورهٴ مبارکهٴ «حاقّه» این است که ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ﴾ که این بر وجود مبارک پیغمبر این حرف را آورده نه اینکه برای خود رسولِ بشری باشد. خب, احتمالاً منظور از این روح جبرئیل است اگر ما دلیل روشنتری داشتیم که منظور از این روح غیر جبرئیل است قابل جمع است پس آنچه را که ذات اقدس الهی برای مریم فرستاده است فرشتهای بود که از او به روح یاد شده روحالقدس یاد شده, روحِ امین یاد شده, جبرئیل یاد شده, رسولِ کریم یاد شده این هست اگر دلیل معتبرتری داشتیم که یک فرشتهٴ دیگری بود آن مأخوذ است ولی فعلاً تا حال ظواهر بر این دلالت میکند که وجود مبارک جبرئیل را فرستاد. خب, این روحِ خداست اضافهٴ روح به او به خداوند اضافهٴ تشریفی است نظیر بیت الله ﴿أَن طَهِّرَا بَیْتِیَ﴾ و مانند آن که برای شرافت کعبه به ذات اقدس الهی اسناد داده شد که ﴿أَن طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾ خب پس این اضافه, اضافهٴ تشریفی است برای اینکه ذات اقدس الهی که منزّه از تجزیه و ترکیب و امثال ذلک است نمیشود گفت که ذات اقدس الهی جزئی از خودش را ـ معاذ الله ـ به کسی داد خب پس این اضافه, اضافهٴ تشریفی است.
ارسال گاهی به صورت تجافی است مثل اینکه انسان به تعبیر این کارگزاران پُست مرسولهای دارد میبینید از طرفی باب افعال است از طرفی ثلاثی مجرّد این مربوط به کیفیت استعمال است در همین زیارت «امینالله» میخوانیم نَفس مرا «مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اَوْلِیآئِکَ مَحْبُوبَةً فی اَرْضِکَ وَسَمآئِکَ» یکی محب است دیگری محبوب خب اگر یکی مُحِب است دیگری باید مُحَب باشد ولی خب چون مُحَب استعمال نشده اینها را در سیوطی ملاحظه فرمودید که گاهی باب افعال از یک طرف و ثلاثی مزید است در طرف مقابلش ثلاثی مجرّد است اگر احب هست, مُحِب هست آن باید مُحَب باشد ولی محبَ به کار نرفته محبوب به کار رفته اینجا هم ارسال میگویند ما ارسال کردیم ولی این مرسول است نه مُرسل دربارهٴ انبیا کلمهٴ مرسلین به کار برده میشود اما دربارهٴ این کالاهای پستی نمیگویند اینها مرسَل است میگویند مرسول است به هر تقدیر خدای سبحان این رسول را ارسال کرده است این یک مطلب. ارسال همان طوری که ملاحظه فرمودید گاهی به صورت تجافی است مثل اینکه فرستندهٴ بار یا نامه در مبدأ این نامه یا بار را از خود جدا میکند به وسیلهٴ کارگزاران پُست به مقصد میرساند این کالا یا این نامه مادامی که در مبدأ است در مقصد نیست, مادامی که در مقصد است در مبدأ نیست, مادامی هم که در بین راه است نه در مبدأ است نه در مقصد این معنای ارسال مادّی ما, اما اگر ارسال ملکوتی شد و معنوی شد در عین حال که در مبدأ هست بین راه هست در عین حال که در مبدأ و بین راه هست در مقصد هم هست اگر کسی یک مطلب عمیق علمی را یک قاعدهٴ عقلی یا نقلی را در فضای ذهن خود استنباط کرد جزء نوآوریهایی بود ابتکار کرد اجتهاد کرد به بار آورد این مطلب را حالا میخواهد به دیگران منتقل کند یا با بنان یا با بیان یا با مَقال یا با مَقالت یا با سخن یا با نوشتن بالأخره میخواهد منتقل کند وقتی میخواهد این مطلب عقلی یا نقلی را منتقل کند این طور نیست که تجافی بشود این مطلب از ذهنش بیفتد آن طوری که اشک از چشم میآید پایین علم هم از ذهن بیاید پایین دیگر چیزی در ذهنش نباشد این طور نیست این شخص تصمیم میگیرد که این مطلب را به زبان فارسی بگوید یا عربی بگوید با مقدمهای بگوید با مؤخّرهای بگوید چندتا فصل برایش ذکر بکند همهٴ اینها را تصمیم میگیرند بعد از اینکه این مطلب عقلی را در فضای خیال ترسیم کرد, تمثیل کرد که من این را به فارسی بگویم یک, پیشگفتاری داشته باشم و چند فصل باشد و یک نتیجهگیری و یک فهرست دو, وقتی این کار را کرد شروع میکند دست به قلم میکند به نوشتن یا زبانش را باز میکند به گفتن, وقتی که این مطلب را در ذهن خود جا داد فهمید این مطلب آنجا موجود است وقتی او را تنزّل داد در حوزهٴ خیال آورد که من این را باید با این فرض تنظیم بکنم هم در مبدأ هست هم در بین راه وقتی شروع کرد به گفتن یا نوشتن هم در عاقله است هم در خیال است هم در ناطقه وقتی به گوش طرف رساند یا به دست طرف رساند هم در مبدأ است هم در مسیر است هم در مقصد چون به نحو تجلّی است نه تجافی این طور نیست که فرستادم یعنی از خود گرفتم به دیگری منتقل کردم آن فرستادنهای مادّی و مکانی و زمانی است ما از این کارها همواره داریم هر روز از این قبیل داریم میگوییم آنچه را که میدانستم عین همان را گفتم, عین همان را گفتم نه معنایش این است که آنکه در ذهن من بود منتقل شد نزد آقاست دیگر چیزی در ذهنم نیست وجود مثالیاش تمثّل همان وجود عقلی است, وجود لفظیاش هم تحقّق و تجسّم همان وجود مثالی است وقتی به دیگری رسید عین همان است که از مبدأ شروع کرده به مقصد رسیده دوباره ذات اقدس الهی این مسئله را تشریح میکند در مسئلهٴ انزال همین طور است, ارسال همین طور است چیزی از خدای سبحان به نحو تجافی نیست این در بیانات نورانی حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه است که همه چیز با تجلّی خدا حل است «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ» خلقت تجلّی است چیزی از خدا جدا نشد که ـ معاذ الله ـ کم بیاید از آنجا کوتاه بیاید در این گونه از مسائل نظیر انزال قرآن, نظیر ارسال جبرئیل و مانند آن اینها شفافتر و روشنتر است لذا وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در عین اینکه کلّ خلقت را تجلّی میداند دربارهٴ خصوص قرآن میفرماید: «فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْهُ» هر دو در نهجالبلاغه است هم آن تجلّی عام هم این تجلّی خاص فرمود ذات اقدس الهی در کتابش برای بندگان تجلّی کرده است منتها اینها میخوانند و نمیبینند توقّع در این است که انسان قرآن را که میخواند کلام الهی را میشنود متکلّم را ببیند منتها در فصل سوم, در فصل اول و دوم که منطقههای ممنوعهاند کسی توقّع ندارد یعنی مقام ذات منطقهٴ ممنوعه است بالقول المطلق, اکتناه صفات ذات که عین ذات است منطقهٴ ممنوعه است بالقول المطلق میماند مقام فعل, مقام فعل مقام امکان است و خارج از ذات است و ظهورات حق است فرمود قرآن را ذات اقدس الهی به عنوان مَجلای خود به عنوان آینه فرستاد تا در این آینه متکلّم را ببینند ولی نمیبینند
جرمش آن بود که در آینه عکس تو ندید ورنه بر بوالبشری ترک سجود این همه نیست
به تعبیر شیخناالاستاد مرحوم حکیم الهی قمشهای(رضوان الله علیه) خب پس کسی اهل قرآن است که متکلّم را در آینهٴ کلام ببیند اگر ندید خب بالأخره میشود اعمیٰ, اگر دید «طوبیٰ له و حُسن مآب» ارسال از همین قبیل است فرمود ما روح فرستادیم اینجا تمثّل نبود پایینتر متمثّل شد آن هم برای او متمثّل شد دیگری اگر یک زن دیگری در کنار مریم(سلام الله علیها) ایستاده بود نمیدید اگر خود آن صاحبنَفس و میزبان عنایت کند ممکن است دیگری هم ببیند مکرّر در مکرّر فرستادههای الهی برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) متمثّل میشدند و دیگران نمیدیدند مثل جریان حجّ تمتّع در کوه صفا و مانند آن, گاهی هم به عنایت پیغمبر با لطف پیغمبر با کرامت پیغمبر دیگری میدید نظیر جریان دحیهٴ کلبی این طور نبود که هر کسی در هر حالی چه پیغمبر بخواهد چه پیغمبر نخواهد بتواند آن فرشته را ببیند اگر وجود مبارک پیغمبر میخواست پرده از چشمش برمیداشت او میدید مرحوم میرداماد و سایر بزرگان عقلی میگویند که آن کسی که آمده حضور پیغمبر عرض کرد که یک مُشت سنگی سنگریزهای در دستش گذاشت به حضرت عرض کرد که چه چیزی در دست من است حضرت فرمود من بگویم یا آنکه در دست توست بگوید آن مشرکِ حجاز دید این دومی مشکلتر است عرض کرد آنکه در دست من است بگوید آن وقت سنگریزهای که در دست آن مشرک بودند تسبیحکنان خودشان را معرفی کردند این بزرگان میگویند معجزهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این نبود که این سنگریزهها را گویا کرد, معجزهٴ حضرت در این بود که این پردهٴ غفلت و حجاب را از گوش شنونده برداشت وگرنه تسبیحگوی او نه فرشته و اینها نبود بلکه هر موجودی در عالَم باشد تسبیحگوی اوست, بنابراین اگر آن حضرت بخواهد که به صورت دحیه کلبی فرشته متمثّل شد دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد میدیدند ولی تا نخواهند مقدور دیگران نیست فرمود ما فرستادیم روح فرستادیم اینجا که نزد ما بود بشر نبود برای او متمثّل شد تمثّل هم از لطیفترین تعبیرات دینی ماست که در همین قسمت ذکر شده تمثّل غیر از تجسّم است, تمثّل غیر از تجسّد است وجود مثالی است نمونههایی از این همان است که هر کدام ما کم و بیش در عالم رؤیا میبینیم این وجود مثالی است کسی خواب میبیند حرم مشرّف شده است, مکّه رفته, مدینه رفته, با اولیای الهی تماس گرفته, سفر خیری داشت اینها همه وجود مثالی است اگر هم حرکت کرده تمثّل حرکت است یا حرکتِ مثالی است علی الفرض حرکتِ واقعی و این حرکت مادّی نیست برای اینکه مادهاش در بستر افتاده. فرمود ما این روح را دادیم او متمثّل شد تمثّلش هم باز به عنایت الهی بود ما پیام فرستادیم این پیام را او ضبط کرد عین پیام ما را به مریم(سلام الله علیها) رساند ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا﴾ آنگاه در جریان انسان سخن از نفخ است که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ دربارهٴ حضرت آدم اما در اینجا سخن از ارسال روح است نه نفخ روح گاهی هم در بعضی از آیات که به خواست خدا اشاره خواهد شد از جریان مادر شدن مریم(سلام الله علیها) به عنوان نفخ روح در زِهدان او سخن به میان آمده که ما در زهدان او دمیدیم و او مادر شد حالا او هم باید جداگانه بحث بشود, پس تمثّل در مرحلهٴ میانی است نه در آغاز این سیر ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا﴾ نه وجود مثالی را این روح به اذن ما در حوزهٴ هستی مریم متمثّل شد به صورت بشر و بشر مستویالقامه و سالم و مانند آن. مریم(سلام الله علیها) هم کارِ یوسف(سلام الله علیه) را کرد چه اینکه یوسف(سلام الله علیه) هم کار مریم(سلام الله علیها) را میکند فرقی بین مؤنث و مذکر در عصمت نیست منتها آن برهان رب را دید ﴿قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ﴾ این هم چون برهان رب را دیده بود گفت ﴿أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیّاً﴾ هر دو سخن از پناه بردن به خداست یکی ﴿أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ﴾ میگوید یکی ﴿مَعَاذَ اللَّهِ﴾ میگوید فرقی نیست البته تعبیر ﴿مَعَاذَ اللَّهِ﴾ لطیفتر از تعبیر ﴿أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ﴾ است ولی زن باشد, مرد باشد وقتی برهان رب را ببیند به این برهان پناه میبرد به رب پناه میبرد ﴿أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ﴾ یعنی پناهنده شدم به رب, خب اگر کسی پناهنده بشود این پناهگاه هم در کنار جان آدم است این طور نیست که یک فاصله داشته باشد نظیر اینکه آژیر خطر را در زمان دفاع مقدس میشنیدیم میگفتند بروید به پناهگاه انسان تا برود به پناهگاه یک چند دقیقهای طول میکشید اما در اینجا اگر کسی واقعاً بخواهد به ذات اقدس الهی پناه ببرد گفتن همان و پناهندگی همان برای اینکه ﴿أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾ است, ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾ هست و مانند آن, گفت ﴿إِنِّی أَعُوذُ﴾ با جملهٴ اسمیه و تأکید ﴿إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ﴾ آن هم ﴿قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ﴾ هیچ فرقی از این جهت نیست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
از راههای متعدّدی معارف الهی به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) القا میشود،
در سایهٴ استقامت پیروزی قطعی است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَاناً شَرْقِیّاً ﴿16﴾ فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً ﴿17﴾ قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیّاً ﴿18﴾ قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاَماً زَکِیّاً ﴿19﴾ قَالَتْ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَلَمْ أَکُ بَغِیّاً ﴿20﴾ قَالَ کَذلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آیَةً لِّلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِّنَّا وَکَانَ أَمْراً مقْضِیّاً ﴿21﴾
در قرآن کریم از راههای متعدّدی معارف الهی به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) القا میشود تا از آن راه جامعهٴ بشری هم به علوم گوناگون از راههای مختلف برخوردار بشود یکی از آن معارف قصص انبیای الهی است و بازگویی جریان انبیا و اولیای الهی از راه اعلام به غیب به وجود مبارک آن حضرت رسیده است هم آن حضرت عالِم شد هم به امّت اسلامی اعلام کرد و هم اسوهای شد برای دیگران. تذکرهٴ انبیا چندین خاصیّت دارد برجستهترین خاصیّتش آن است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم عالِم به غیب میشود و هم مطمئن است که امدادهای غیبی او را تنها نمیگذارد هم مطمئن میشود که در سایهٴ استقامت پیروزی قطعی است و هم مطمئن میشود که پیام او الی یوم القیامه میماند. یکی از آن جریانها مربوط به عیسی(سلام الله علیه) است چون عیسی و مادرش(سلام الله علیهما) مجموعاً یک معجزهٴ جهانیاند که خدا دربارهٴ این دو بزرگوار فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً﴾ همان طوری که طوفان نوح آیت جهانی است این مادر و فرزند دوتایی روی هم آیت جهانیاند ﴿وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً﴾ عیسی(سلام الله علیه) بدون پدر به دنیا بیاید معجزه است, مریم(سلام الله علیها) بدون همسر مادر بشود معجزه است مجموعهٴ این دو معجزه یک اعجاز جهانی است دربارهٴ معجزات انبیای دیگر چنین تعبیری نشده فقط دربارهٴ حضرت نوح طوفان حضرت نوح است. فرمود در قرآن یا در این سوره که جزئی از قرآن است جریان مریم را متذکّر باش یعنی هم به ذُکرت میآوریم که تو عالِم میشوی, هم به ذکرت میآوریم که این الفاظ را باید بگویی خودت توجه کنی جامعه را هم به اینها متوجّه کنی اینها را یادآور باش ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ﴾ این جریان اذ که ظرف است برای اینکه داستان مظروف را این ظرف در بردارد میتواند بدل اشتمال باشد این ﴿إِذِ انتَبَذَتْ﴾ را گفتند بدل ﴿مَرْیَمَ﴾ است برای اینکه آن جریان مریم(سلام الله علیها) در این ظرف واقع شده داستان آن حضرت را در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» و سایر سوَر اشاره کردند اما اینجا برای جریان تمثّل است کلمهٴ تمثّل یک بار در قرآن کریم ذکر شده آن هم مربوط به قصّهٴ حضرت مریم و عیسی(سلام الله علیهما) است چه قسمتش را به عنوان ذُکر و ذِکر مطرح کن؟ آن وقتی که از اهل خودش فاصله گرفت «نَبذ» یعنی ترک کردن, به دور انداختن ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ همین است «نَبذ» یعنی القاء کردن, چیز دیگری را گرفتن وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) اهل خود را طرد کرد و چیز دیگر گرفت این را میگویند انتباذ, نَبذ کرد, رها کرد اهل خود را به معبَد خود با معبود خود اُنس پیدا کرده ﴿إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا﴾ این ﴿مَکَاناً شَرْقِیّاً﴾ برخیها گفتند یعنی در شرط بیتالمَقْدِس, شرق بیتالمقدس باشد ممکن است این مکان شرقی باشد, غربی باشد, شمالی باشد, جنوبی باشد الآن ما در قسمت شبستان شرقی زیر گنبد این مباحثه هست قبلاً در شبستان غربی زیر گنبد بود اگر ما جایی را اصل قرار بدهیم آن طرفی که به طلوع آفتاب متوجّه است و نزدیک است مشرق اوست, طرف مقابل مغرب اوست آیا منظور از مکان شرقی این است که در شرق بیتالمقدس جایی را انتخاب کرد, در شرق بیتالمقدس باشد ممکن است روی آن به طرف شمال باشد, جنوب باشد, غرب باشد, شرق باشد یا نه یک مکان شرقی یعنی مکانی که رو به شرق است اگر مسیحیها قبلهٴ آنها شرق است و از همین راه که وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) یک مکان شرقی را اتّخاذ کرده است این ناظر به شرق آن بیتالمقدس نیست یعنی جایی رو به مشرق مثل اینکه ما میگوییم رو به جنوب یا رو به شمال یا رو به غرب این مکان شرقی بود یعنی رو به مشرق بود از این جهت آنها قبلهشان را مشرق قرار میدهند طبق این تناسب وجه دوم مناسبتر است اما اگر ﴿شَرْقِیّاً﴾ یعنی شرقیِ بیتالمقدس باشد این با همه عناوین میسازد ممکن است منطقهای از زمین در مشرق بیتالمقدس باشد اما رو به غرب یا رو به شرق یا رو به شمال یا رو به جنوب, ولی اگر وجه دوم شد یعنی این مکان رو به مشرق بود این با اینکه قبلهٴ ترساها رو به شرق است سازگارتر است ﴿إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَاناً شَرْقِیّاً﴾ و این دخیل در مسئله است وگرنه قرآن کریم ذکر نمیکرد میفرمود بالأخره از اهلش جدا شد این یک حالت اعتکافی داشت بحث حالت اعتکاف در زمان ابراهیم(سلام الله علیه) بود از انبیای ابراهیمی تا زمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فاصله میگرفتند مشغول عبادت میشدند در یک معبد خاصّی چون ﴿انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَاناً شَرْقِیّاً﴾ با «فاء» تفریع ذکر فرمود: ﴿فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً﴾ از اهل خود فاصله گرفت قهراً راه را بسته است حالا یا پرده یا با دیوار یا با عوامل و علل دیگر بین خود و اهل خود حجابی قرار داد که آنها از اسرار این باخبر نباشند نیایند و مانند آن. برخیها نقل کردند که حضرت فاصله گرفت برای اینکه آن عادت زنانه که فرا رسید و پایانش نزدیک شد رفت خودش را تطهیر کند در آن حالت این فرشتهٴ وحی برای او متمثّل شد اثبات این معنا البته آسان نیست چه اینکه روایت معتبری هم در این زمینه نیامده ﴿فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً﴾ یعنی در آن معبَد خاصّی که داشت محجوب بود از اهلش نه آنها با این رابطه داشتند نه این با آنها رابطه داشت فقط زکریا(سلام الله علیه) با او مرتبط بود آن هم در فرصتهای مناسب که میرسید بر اساس ﴿کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً﴾ مطرح میشد. در چنین حالتی ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا﴾ خدای سبحان فرمود ما روحمان را برای او فرستادیم این روح را که ما فرستادیم بشر نبود یک, وجود مثالی هم نبود دو, وقتی به فضا و حوزهٴ هستی مریم رسید متمثّل شد سه, تمثّلش هم به صورت بشر در آمد چهار, و این بشرِ مستویالخِلْقه, مستویالقامه و سالم و سَویّ و شاید جمیل به این صورت در آمده پنج, خب ما روح فرستادیم او تمثّل بشری دریافت کرد ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا﴾ این روحی که قرآن کریم از او یاد کرده است در مواردی بر جبرئیل(سلام الله علیه) تطبیق شده است زیرا در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 97 به این صورت آمد ﴿قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ این وحی را, قرآن را جبرئیل(سلام الله علیه) آورد این یک, که از آورندهٴ وحی و قرآن به جبرئیل یاد کرده است در بخشهای دیگر از جبرئیل به عنوان روح یاد کرده است.
پرسش: حاج آقا این قرآنِ دفعی هم جبرئیل آورده یا اینکه روح, کس دیگری بوده که دفعتاً شب قدر آورده.
پاسخ: حالا انشاءالله آن هم الآن در خلال این بحث مطرح میشود که وجود مبارک جبرئیل آورد یک, ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ آوردند دو, ذات اقدس الهی القا کرده است سه, که هر سه مسئله درست است.
در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» که بحثش گذشت آیهٴ 102 به این صورت است ﴿قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّکَ بِالْحَقِّ﴾ در سورهٴ «بقره» فرمود جبرئیل نازل کرد در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیهٴ 102 فرمود روحالقُدس نازل کرد, در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» به این صورت فرمود آیهٴ 193 سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» این است ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾ این «باء» برای تعدیه است ﴿نَزَلَ بِهِ﴾ همان «نزّله» در میآید او را روحالقدس نازل کرده است ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ﴾ هم برابر سورهٴ «نحل» روحالقدس نازل کرد, هم برابر سورهٴ «شعراء» روحِ امین نازل کرده است ﴿الرُّوحُ الْأَمِینُ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «حاقّه» از این جبرئیل و از این روحالأمین و از این روحالقدس به عنوان رسول یاد کرده است آیهٴ چهل سورهٴ مبارکهٴ «حاقّه» این است که ﴿إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ﴾ که این بر وجود مبارک پیغمبر این حرف را آورده نه اینکه برای خود رسولِ بشری باشد. خب, احتمالاً منظور از این روح جبرئیل است اگر ما دلیل روشنتری داشتیم که منظور از این روح غیر جبرئیل است قابل جمع است پس آنچه را که ذات اقدس الهی برای مریم فرستاده است فرشتهای بود که از او به روح یاد شده روحالقدس یاد شده, روحِ امین یاد شده, جبرئیل یاد شده, رسولِ کریم یاد شده این هست اگر دلیل معتبرتری داشتیم که یک فرشتهٴ دیگری بود آن مأخوذ است ولی فعلاً تا حال ظواهر بر این دلالت میکند که وجود مبارک جبرئیل را فرستاد. خب, این روحِ خداست اضافهٴ روح به او به خداوند اضافهٴ تشریفی است نظیر بیت الله ﴿أَن طَهِّرَا بَیْتِیَ﴾ و مانند آن که برای شرافت کعبه به ذات اقدس الهی اسناد داده شد که ﴿أَن طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾ خب پس این اضافه, اضافهٴ تشریفی است برای اینکه ذات اقدس الهی که منزّه از تجزیه و ترکیب و امثال ذلک است نمیشود گفت که ذات اقدس الهی جزئی از خودش را ـ معاذ الله ـ به کسی داد خب پس این اضافه, اضافهٴ تشریفی است.
ارسال گاهی به صورت تجافی است مثل اینکه انسان به تعبیر این کارگزاران پُست مرسولهای دارد میبینید از طرفی باب افعال است از طرفی ثلاثی مجرّد این مربوط به کیفیت استعمال است در همین زیارت «امینالله» میخوانیم نَفس مرا «مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اَوْلِیآئِکَ مَحْبُوبَةً فی اَرْضِکَ وَسَمآئِکَ» یکی محب است دیگری محبوب خب اگر یکی مُحِب است دیگری باید مُحَب باشد ولی خب چون مُحَب استعمال نشده اینها را در سیوطی ملاحظه فرمودید که گاهی باب افعال از یک طرف و ثلاثی مزید است در طرف مقابلش ثلاثی مجرّد است اگر احب هست, مُحِب هست آن باید مُحَب باشد ولی محبَ به کار نرفته محبوب به کار رفته اینجا هم ارسال میگویند ما ارسال کردیم ولی این مرسول است نه مُرسل دربارهٴ انبیا کلمهٴ مرسلین به کار برده میشود اما دربارهٴ این کالاهای پستی نمیگویند اینها مرسَل است میگویند مرسول است به هر تقدیر خدای سبحان این رسول را ارسال کرده است این یک مطلب. ارسال همان طوری که ملاحظه فرمودید گاهی به صورت تجافی است مثل اینکه فرستندهٴ بار یا نامه در مبدأ این نامه یا بار را از خود جدا میکند به وسیلهٴ کارگزاران پُست به مقصد میرساند این کالا یا این نامه مادامی که در مبدأ است در مقصد نیست, مادامی که در مقصد است در مبدأ نیست, مادامی هم که در بین راه است نه در مبدأ است نه در مقصد این معنای ارسال مادّی ما, اما اگر ارسال ملکوتی شد و معنوی شد در عین حال که در مبدأ هست بین راه هست در عین حال که در مبدأ و بین راه هست در مقصد هم هست اگر کسی یک مطلب عمیق علمی را یک قاعدهٴ عقلی یا نقلی را در فضای ذهن خود استنباط کرد جزء نوآوریهایی بود ابتکار کرد اجتهاد کرد به بار آورد این مطلب را حالا میخواهد به دیگران منتقل کند یا با بنان یا با بیان یا با مَقال یا با مَقالت یا با سخن یا با نوشتن بالأخره میخواهد منتقل کند وقتی میخواهد این مطلب عقلی یا نقلی را منتقل کند این طور نیست که تجافی بشود این مطلب از ذهنش بیفتد آن طوری که اشک از چشم میآید پایین علم هم از ذهن بیاید پایین دیگر چیزی در ذهنش نباشد این طور نیست این شخص تصمیم میگیرد که این مطلب را به زبان فارسی بگوید یا عربی بگوید با مقدمهای بگوید با مؤخّرهای بگوید چندتا فصل برایش ذکر بکند همهٴ اینها را تصمیم میگیرند بعد از اینکه این مطلب عقلی را در فضای خیال ترسیم کرد, تمثیل کرد که من این را به فارسی بگویم یک, پیشگفتاری داشته باشم و چند فصل باشد و یک نتیجهگیری و یک فهرست دو, وقتی این کار را کرد شروع میکند دست به قلم میکند به نوشتن یا زبانش را باز میکند به گفتن, وقتی که این مطلب را در ذهن خود جا داد فهمید این مطلب آنجا موجود است وقتی او را تنزّل داد در حوزهٴ خیال آورد که من این را باید با این فرض تنظیم بکنم هم در مبدأ هست هم در بین راه وقتی شروع کرد به گفتن یا نوشتن هم در عاقله است هم در خیال است هم در ناطقه وقتی به گوش طرف رساند یا به دست طرف رساند هم در مبدأ است هم در مسیر است هم در مقصد چون به نحو تجلّی است نه تجافی این طور نیست که فرستادم یعنی از خود گرفتم به دیگری منتقل کردم آن فرستادنهای مادّی و مکانی و زمانی است ما از این کارها همواره داریم هر روز از این قبیل داریم میگوییم آنچه را که میدانستم عین همان را گفتم, عین همان را گفتم نه معنایش این است که آنکه در ذهن من بود منتقل شد نزد آقاست دیگر چیزی در ذهنم نیست وجود مثالیاش تمثّل همان وجود عقلی است, وجود لفظیاش هم تحقّق و تجسّم همان وجود مثالی است وقتی به دیگری رسید عین همان است که از مبدأ شروع کرده به مقصد رسیده دوباره ذات اقدس الهی این مسئله را تشریح میکند در مسئلهٴ انزال همین طور است, ارسال همین طور است چیزی از خدای سبحان به نحو تجافی نیست این در بیانات نورانی حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه است که همه چیز با تجلّی خدا حل است «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ» خلقت تجلّی است چیزی از خدا جدا نشد که ـ معاذ الله ـ کم بیاید از آنجا کوتاه بیاید در این گونه از مسائل نظیر انزال قرآن, نظیر ارسال جبرئیل و مانند آن اینها شفافتر و روشنتر است لذا وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در عین اینکه کلّ خلقت را تجلّی میداند دربارهٴ خصوص قرآن میفرماید: «فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْهُ» هر دو در نهجالبلاغه است هم آن تجلّی عام هم این تجلّی خاص فرمود ذات اقدس الهی در کتابش برای بندگان تجلّی کرده است منتها اینها میخوانند و نمیبینند توقّع در این است که انسان قرآن را که میخواند کلام الهی را میشنود متکلّم را ببیند منتها در فصل سوم, در فصل اول و دوم که منطقههای ممنوعهاند کسی توقّع ندارد یعنی مقام ذات منطقهٴ ممنوعه است بالقول المطلق, اکتناه صفات ذات که عین ذات است منطقهٴ ممنوعه است بالقول المطلق میماند مقام فعل, مقام فعل مقام امکان است و خارج از ذات است و ظهورات حق است فرمود قرآن را ذات اقدس الهی به عنوان مَجلای خود به عنوان آینه فرستاد تا در این آینه متکلّم را ببینند ولی نمیبینند
جرمش آن بود که در آینه عکس تو ندید ورنه بر بوالبشری ترک سجود این همه نیست
به تعبیر شیخناالاستاد مرحوم حکیم الهی قمشهای(رضوان الله علیه) خب پس کسی اهل قرآن است که متکلّم را در آینهٴ کلام ببیند اگر ندید خب بالأخره میشود اعمیٰ, اگر دید «طوبیٰ له و حُسن مآب» ارسال از همین قبیل است فرمود ما روح فرستادیم اینجا تمثّل نبود پایینتر متمثّل شد آن هم برای او متمثّل شد دیگری اگر یک زن دیگری در کنار مریم(سلام الله علیها) ایستاده بود نمیدید اگر خود آن صاحبنَفس و میزبان عنایت کند ممکن است دیگری هم ببیند مکرّر در مکرّر فرستادههای الهی برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) متمثّل میشدند و دیگران نمیدیدند مثل جریان حجّ تمتّع در کوه صفا و مانند آن, گاهی هم به عنایت پیغمبر با لطف پیغمبر با کرامت پیغمبر دیگری میدید نظیر جریان دحیهٴ کلبی این طور نبود که هر کسی در هر حالی چه پیغمبر بخواهد چه پیغمبر نخواهد بتواند آن فرشته را ببیند اگر وجود مبارک پیغمبر میخواست پرده از چشمش برمیداشت او میدید مرحوم میرداماد و سایر بزرگان عقلی میگویند که آن کسی که آمده حضور پیغمبر عرض کرد که یک مُشت سنگی سنگریزهای در دستش گذاشت به حضرت عرض کرد که چه چیزی در دست من است حضرت فرمود من بگویم یا آنکه در دست توست بگوید آن مشرکِ حجاز دید این دومی مشکلتر است عرض کرد آنکه در دست من است بگوید آن وقت سنگریزهای که در دست آن مشرک بودند تسبیحکنان خودشان را معرفی کردند این بزرگان میگویند معجزهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این نبود که این سنگریزهها را گویا کرد, معجزهٴ حضرت در این بود که این پردهٴ غفلت و حجاب را از گوش شنونده برداشت وگرنه تسبیحگوی او نه فرشته و اینها نبود بلکه هر موجودی در عالَم باشد تسبیحگوی اوست, بنابراین اگر آن حضرت بخواهد که به صورت دحیه کلبی فرشته متمثّل شد دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد میدیدند ولی تا نخواهند مقدور دیگران نیست فرمود ما فرستادیم روح فرستادیم اینجا که نزد ما بود بشر نبود برای او متمثّل شد تمثّل هم از لطیفترین تعبیرات دینی ماست که در همین قسمت ذکر شده تمثّل غیر از تجسّم است, تمثّل غیر از تجسّد است وجود مثالی است نمونههایی از این همان است که هر کدام ما کم و بیش در عالم رؤیا میبینیم این وجود مثالی است کسی خواب میبیند حرم مشرّف شده است, مکّه رفته, مدینه رفته, با اولیای الهی تماس گرفته, سفر خیری داشت اینها همه وجود مثالی است اگر هم حرکت کرده تمثّل حرکت است یا حرکتِ مثالی است علی الفرض حرکتِ واقعی و این حرکت مادّی نیست برای اینکه مادهاش در بستر افتاده. فرمود ما این روح را دادیم او متمثّل شد تمثّلش هم باز به عنایت الهی بود ما پیام فرستادیم این پیام را او ضبط کرد عین پیام ما را به مریم(سلام الله علیها) رساند ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا﴾ آنگاه در جریان انسان سخن از نفخ است که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ دربارهٴ حضرت آدم اما در اینجا سخن از ارسال روح است نه نفخ روح گاهی هم در بعضی از آیات که به خواست خدا اشاره خواهد شد از جریان مادر شدن مریم(سلام الله علیها) به عنوان نفخ روح در زِهدان او سخن به میان آمده که ما در زهدان او دمیدیم و او مادر شد حالا او هم باید جداگانه بحث بشود, پس تمثّل در مرحلهٴ میانی است نه در آغاز این سیر ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا﴾ نه وجود مثالی را این روح به اذن ما در حوزهٴ هستی مریم متمثّل شد به صورت بشر و بشر مستویالقامه و سالم و مانند آن. مریم(سلام الله علیها) هم کارِ یوسف(سلام الله علیه) را کرد چه اینکه یوسف(سلام الله علیه) هم کار مریم(سلام الله علیها) را میکند فرقی بین مؤنث و مذکر در عصمت نیست منتها آن برهان رب را دید ﴿قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ﴾ این هم چون برهان رب را دیده بود گفت ﴿أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیّاً﴾ هر دو سخن از پناه بردن به خداست یکی ﴿أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ﴾ میگوید یکی ﴿مَعَاذَ اللَّهِ﴾ میگوید فرقی نیست البته تعبیر ﴿مَعَاذَ اللَّهِ﴾ لطیفتر از تعبیر ﴿أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ﴾ است ولی زن باشد, مرد باشد وقتی برهان رب را ببیند به این برهان پناه میبرد به رب پناه میبرد ﴿أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ﴾ یعنی پناهنده شدم به رب, خب اگر کسی پناهنده بشود این پناهگاه هم در کنار جان آدم است این طور نیست که یک فاصله داشته باشد نظیر اینکه آژیر خطر را در زمان دفاع مقدس میشنیدیم میگفتند بروید به پناهگاه انسان تا برود به پناهگاه یک چند دقیقهای طول میکشید اما در اینجا اگر کسی واقعاً بخواهد به ذات اقدس الهی پناه ببرد گفتن همان و پناهندگی همان برای اینکه ﴿أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾ است, ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾ هست و مانند آن, گفت ﴿إِنِّی أَعُوذُ﴾ با جملهٴ اسمیه و تأکید ﴿إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ﴾ آن هم ﴿قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ﴾ هیچ فرقی از این جهت نیست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است