- 415
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 58 تا 61 سوره مریم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 58 تا 61 سوره مریم"
سورهٴ مبارکهٴ «مریم» که در مکه نازل شد عناصر محوری او عقاید اصلی است
قرآن کریم یک عده را «خوفاً من النار» معرفی میکند که اینها دست به گناه نمیزنند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ مِن ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّاً ﴿58﴾ فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً ﴿59﴾ إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ یُظْلَمُونَ شَیْئاً ﴿60﴾ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیّاً ﴿61﴾
سورهٴ مبارکهٴ «مریم» که در مکه نازل شد عناصر محوری او عقاید اصلی است و خطوط کلی اخلاق و خطوط کلی فقه و حقوق است ترسیم خطوط جزئی فقه و حقوق در مدینه بیان شده بعد از اینکه این غرض در اول سوره ذکر شده است که ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا﴾ جریان برخی از انبیای الهی و همچنین جریان حضرت مریم(سلام الله علیها) که از انبیا نبود ذکر فرمود آنگاه در وسط سوره که یک واسطةالعِقدی بین آغاز و انجام سوره است هم اول سوره را به آخر سوره ختم میکند هم جمعبندی را در وسط سوره ارائه میکند این آیات را نازل فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم﴾ از جریان زکریا و یحیی(علیهما السلام) از جریان مریم و عیسی(علیهما السلام) از جریان ابراهیم و اسحاق و اسماعیل(علیهما السلام) و از جریان موسی و عیسی(علیهما السلام) اینها را که ذکر فرمود, فرمود اینها کسانیاند که از نعمت ویژه الهی برخوردار بودند ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم﴾ با ﴿أُولئِکَ﴾ که اشاره به بعید است میخواهد مقام و منزلت اینها را ذکر بفرماید وگرنه میخواهد مقام و منزلت اینها را ذکر فرماید وگرنه اینها اسامیشان در همین آیات قبلی ذکر شده است ممکن بود بفرماید «هولاء» اما فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم﴾ ذات اقدس الهی به اینها نعمت ویژه داد ﴿مِنَ النَّبِیِّینَ﴾ این «مِن» برای تبعیض است نه برای بیان برای اینکه در بین این مُنعَمعلیهم وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) هست که از نبیین نیست اگر «مِن» ﴿مِنَ النَّبِیِّینَ﴾ برای بیان باشد دیگر شامل حضرت مریم(سلام الله علیها) نخواهد شد لذا در بین این دو قول که آیا «مِن» برای بیان است یا برای تبعیض همان تبعیض اُولاست اما «مِن» بعدی برای بیان است البته ﴿مِنَ النَّبِیِّینَ مِن ذُرِّیَّةِ آدَمَ﴾ برای اینکه اجداد حضرت نوح هم ذکر بشود مثل ادریس ﴿وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾ که وجود مبارک ابراهیم هم که ذریّهٴ ﴿مِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾ است ذکر شده باشد. ﴿وَمِن ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ﴾ که اسحاق و یعقوب و اسماعیل(سلام الله علیهم) است ذکر شده باشد بنا بر اینکه منظور از این اسماعیل, اسماعیلبنابراهیم باشد و ذریّهٴ اسرائیل که انبیای اسرائیلی مثل وجود مبارک موسی و عیسی(علیهما السلام) شامل شده باشد ﴿وَمِمَّنْ هَدَیْنَا﴾ این «من» دیگر «مِن» بیانیه است این دیگر تبعیض نیست کسانی که ما آنها را هدایت کردیم و آنها مُجتبای ما هستند جِبایهاند, برچیناند این هدایت, هدایت پاداشی است یک هدایت ابتدایی, هدایت تشریعی است که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است خدای سبحان همه را هدایت کرده کسی نیست که اهل تکلیف باشد و خدای سبحان او را هدایت نکرده باشد هم با عقل و فطرت از درون, هم با وحی و نبوّت از بیرون ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ را تدوین کرده است همه را هدایت کرده آنهایی که پذیرفتند و همراه انبیا حرکت کردند یک هدایت پاداشی خدا نصیب اینها میکند یک گرایش خوبی در اینها پیدا میشود علاقهای پیدا میکنند بعضی میبینید میگویند ما از خواندن قرآن یا دعا یا زیارت مثلاً خسته میشویم یا بیرغبتیم یا احساس نشاط نمیکنیم ولی برخیها نشاطشان در این امور است این گرایشها به دست کسی نیست این گرایشها پاداشی است که خدای سبحان به انسان عطا میکند که فرمود: ﴿مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ این هدایت پاداشی است دیگر یا ﴿إِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا﴾ اگر آن هدایت ابتدایی باشد که اتحاد مقدّم و تالی و اتحاد موضوع و محمول و ضرورت بشرط المحمول است که فرمود: ﴿مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ معلوم میشود هدایت دیگر است دیگر وگرنه خود ایمان نحوهای از هدایت است یا ﴿إِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا﴾ معلوم میشود هدایت دیگر است دیگر این هدایت, هدایت پاداشی است نه هدایت ابتدایی و اینها مُجتبای ما هستند جبایهاند, برچیناند خدای سبحان همه را به عنوان یک درخت ثمر بخش در جهان هستی آفرید فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾ خب این باغ را خدای سبحان با این نهالها آباد کرد نهالها را غرس کرد و انسانها به منزلهٴ نهالهای الهیاند و باغبان ذات اقدس الهی است که باید میوه بدهد بعضی شجرهٴ طیّبه میشوند که ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّماءِ﴾ بعضی شجرهٴ خبیثه میشوند که ﴿اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ﴾ بنابراین این باغ را خدای سبحان احداث کرد درختها را کاشت طیّب و طاهر بود حالا آبهای هرز را بعضی میخورند بعضی نمیخورند خدای سبحان بخواهد میوهٴ این باغ را بچیند مثل آن باغبان ماهری که سعی میکند بهترین میوه را انتخاب بکند جِبایه یعنی برچین کردن, مُجتبیٰ یعنی برچینشده نظیر مصطفاست و نه عین مصطفیٰ فرمود اینها مجتبای ما هستند, جبایه شدهاند, برچیناند حالا اگر کسی مهمان داشته باشد بنا باشد از یک طبق میوه مقداری انتخاب بکند آن درشتها و سالمها و شادابها را انتخاب میکند دیگر فرمود اینها برچینشدهٴ ما هستند ما اینها را برچین کردیم مُجتبای ما هستند ﴿وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا﴾ نشانهٴ این جبایه و اجتبای ما این است که دیگران هم قرآن را میخوانند اما اینها قرآن را طرز دیگر میخوانند ﴿إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمنِ﴾ خودشان که میخوانند که معلوم است چطور میخوانند دیگران اگر آیات الهی را بر اینها بخوانند اینها به خاک میافتند, سجده میکنند, گریه میکنند حالا یا واقعاً سجده است یا نشانهٴ خضوع و خشوع کامل است. زمخشری در ذیل این آیه نقل میکند که کسی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در عالَم رؤیا دید و بخشی از قرآن را خدمت آن حضرت خواند حضرت فرمود: «هذه القراءة فأین البکاء» یعنی مردان الهی دو خصیصه دارند یکی اینکه قرآن میخوانند یکی اینکه به دنبال قرآن بالأخره سجودی هست, گریهای هست گریهات کجاست حالا قرآن را خواندی اینکه فرمود: «هذه القراءة» یعنی خواندن قرائت هست اما «فأین البکاء» این «فأین البکاء», «فأین السجود» را هم البته به همراه دارد.
قرآن کریم این نعمتها را به سه قسم تقسیم کرده در قیامت هم سه قسم است در دنیا هم سه قسم است و آن حدیث نورانی که از وجود مبارک حضرت امیر آمد از وجود مبارک ابیعبدالله(علیه السلام) آمد از همین آیات گرفته شده بعضیها بر اساس ترس ایمان میآورند برای اینکه آبرویشان نرود ایمان میآورند برای اینکه آبرویشان نرود امیناند, صادقاند, خیانت نمیکنند, ظلم نمیکنند و مانند آن, بعضیها برای اینکه حیثیتی پیدا کنند, وِجههای پیدا کنند, محبوبیّتی پیدا کنند دست به کارهای زشت نمیزنند, بعضیها هم حُبّاً لله این کار را نمیکنند دربارهٴ بهشت هم همین طور قیامت هم همین طور است بعضیها «خوفاً من النار» است بعضی «شوقاً الی الجَنّة» است برخیها «حبّاً لله» است این تثلیثی که دربارهٴ قیامت آمده است در آن دوتا روایت معروف برگرفته از این آیات است قرآن کریم یک عده را «خوفاً من النار» معرفی میکند که اینها دست به گناه نمیزنند, یک عده «شوقاً الی الجنة» یک عدّه هم «حبّاً لله» آنهایی که «خوفاً من النار» است این هراس از دوزخ نعمتی است یا «شوقاً الی الجنة» است که این هم نعمتی است دربارهٴ این گونه افراد میفرماید: ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾ بالأخره این نعمت را من به شما دادم شما نگهبان این نعمت باشید آنهایی که برتر از این فکر میکنند نمیفرماید: ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾ فرمود: ﴿فاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ شما مُحبّ من هستید خب همین را داشته باشید من هم محبّ شما میشوم ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ بنابراین آنهایی که متنعّم به محبت الهیاند متنعّم به محبوب بودن الهی هم هستند فرمود شما به یاد من باشید من به یاد شما هستم دیگران سخن از تقدیر مضاف و امثال ذلک نیست ﴿اذْکُرُونِی﴾ نه یعنی «اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ» آن ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾ برای آیات دیگر است اینها هم همین طورند آنچه در بحث دیروز از بعضی از اهل معرفت نقل شده است که منظور از این گریه, گریهٴ شوق است شاید تام نباشد برای اینکه رحمانی که در قرآن کریم مطرح است ﴿عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ هست, ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ هست در قرآن هم آیات خوف هست هم آیات رجا هست هم آیات دوزخ هست هم آیات بهشت هست, همین خدایی که معلّم قرآن است اگر آیات رحمان خوانده بشود عدّهای ﴿سُجَّداً وَبُکِیّاً﴾ خواهند بود خب آیات الرحمان بخشی مربوط به جهنم است بخشی مربوط به عذاب است بخشی مربوط به رضوان است که ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ پس این بکاء اختصاصی به گریه و شوق اینها ندارد میتواند دو قِسم گریه البته شوق است یک قسم گریه خوف گرچه گریهٴ خوف هم میتواند دو قسم باشد آن دو قسمی که گریهٴ شوق است برای بهشت است یا شوق به لقای خداست برای دوزخ یک گریهٴ خوف است البته خوف هم میتواند دوتا گریه داشته باشد یک گریهٴ خوف هست که گرفتار جهنم میشود, یک گریهٴ خوف است که گرفتار هجران الهی میشود «صَبَرْتُ عَلی عَذابِکَ فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَلی فِراقِکَ وَهَبْنی صَبَرْتُ عَلی حَرِّ نارِکَ فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلی کَرامَتِکَ» این دیگر گریهٴ فراق ذات اقدس الهی است پس بنابراین هم در این طرف دوتا گریه میتواند باشد هم در آن طرف اقسام چهارگانهٴ گریه را شامل میشود حالا تا تالی قرآن از چه سنخی باشد ﴿خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّاً﴾.
مطلب دیگر این است این «مِن» در ﴿مِمَّنْ هَدَیْنَا﴾ چون بیانیه است نه تبعیض بر خلاف «مِن» اول که «مِن» تبعیض است شامل غیر انبیا هم میشود چه اینکه شامل مریم(سلام الله علیها) هم شد اگر شامل غیر انبیا میشود این روایتی که در بحث دیروز از وجود مبارک امام سجاد نقل شده است که منظور ماییم یعنی ما و امثال ما اولیای الهی, ائمه الهی و مانند آنیم این مشکلی ندارد در تفسیر روحالمعانی این روایت را نقل میکنند به همان سبک خاصّ خودشان طعنی دارند میگویند در تفسیر امامیه روایتی هست که علیبنالحسین(سلام الله علیهما) فرمود این برای ماست و شما میدانید که روایات امامیه نیازی به نقل ندارد «لا یَخفیٰ علی أهل التمییز» که اینها چه چیزهایی نقل میکنند و چطور نقل میکنند البته ما حرفهای مُتقن و قول سدید و بنیان مرصوص فراوان داریم لازم نیست که چیزی که سند معتبر ندارد نقل بکنیم تا چنین بهانهای به دست اینها بیاید الآن بهترین تفسیر رایج همان تفسیر قبل از المیزان تفسیر شریف مجمعالبیان بود شما نگاه کنید آلوسی در تفسیر روحالبیان خودش نسبت به مجمعالبیان چه تعبیراتی دارد اصلاً میگوید آن قابل مطالعه نیست این طور, این طور نسبت به مثلاً روایات و تفسیر شیعه بیمِهری میکنند. خب, اگر مثلاً دقت میکردند مشکلات بهتر از این و زودتر از این حل میشد اما ما موظفیم هم خوب حرف بزنیم هم حرفِ خوب هر دو هم فراوان است هم قول سدید فراوان است روایات مطلق فراوان است ادلهٴ متقن فراوان است که خدا غریق رحمت کند مرحوم امینی را مرحوم شرفالدین را این طور آدم دست به قلم میکند مینویسد و هم خوب حرف زدن روایتی که صحیح نیست ضعیف است پایهای ندارد مُرسل هست ممکن است مصرف داخلی داشته باشد اما این را آدم بخواهد عمومی ذکر بکند مصلحت نیست الآن هر چه شما بنویسید تنها مصرف داخلی ندارد داخل و خارجش یکی است. خب, چون این «مِن», «مِن» بیانیه است و شامل غیر انبیا میشود پس بنابراین اگر وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) بفرماید ما مصداق این آیهایم حق گفته است ﴿وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمنِ﴾ حالا یا خودشان بخوانند یا دیگری بخواند ﴿خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّاً﴾ مطلب دیگر اینکه تنها سجده و گریهٴ ظاهری نیست چه اینکه آن آیه که فرمود: ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ معنایش این نیست که ساکت باشید معنایش این است که در برابر قرآن دیگر باید تسلیم بود خدا اینچنین فرمود ما هم نظر ما این است این سخن درست نیست نه یعنی فقط گوش بدهید, گوشِ شنوا داشته باشید ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ﴾ در برابر قرآن حرف نزنید میدانید عقل چراغ است از چراغ فقط روشن کردن کارِ او برمیآید حقّ حرف ندارد که اگر کسی بگوید عقل من ـ معاذ الله ـ در برابر دین چنین میگوید این ادّعا کرده که عقل او هم سراج است هم صراط در حالی که خود عقل میگوید من فقط سراجم من نشان میدهم در عالَم چه خبر است قبل از اینکه من خلق بشوم این بنا خلق شده است خدای سبحان عالَم را آفرید, فرشتهها را آفرید, سماوات و ارض و موجودات را آفرید بعد مهمان دعوت کرد ما را آورد کاری که از عقل بشر ساخته است سراج بودن اوست و نه صراط بودن راه را خدا نشان داد از کجا شروع بکنید به کجا ختم بشود این راه را بروید به کدام مقصد میرسید آن راه را بروید به کدام مقصد میرسید معماری و مهندسی به عهدهٴ او بود فرمود: ﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً﴾ حالا عقل بیاید بگوید که باید این کار را کرد, نباید آن کار را کرد این باید و نباید را عقل به عنوان چراغ باید خبر بدهد نه انشاء بکند قانونی را خودش وضع بکند اینچنین نیست او قانونشناس خوبی است البته مثل نقلِ معتبر, بنابراین اگر گفته شد اینها سجده میکنند یعنی در برابر او حرفی نمیزنند گریه میکنند یعنی در برابر او خاضعاند هم معنای آن ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ این است که چراغِ خوبی باشید خب چراغ فقط کارش سکوت است دیگر روشن میکند همه جا را نشان میدهد دیگر حرف نمیزند که آنجا باید راه درست بشود آنجا نباید راه درست بشود میگوید آنجا راه هست باید رفت آنجا راه نیست نباید رفت این باید و نباید را به عنوان هدایت میگوید نه اینکه من این قانون را وضع کردم اینجا را من راه قرار دادم آنجا را من چاه قرار دادم این نیست.
پرسش: استاد عقل برهان را دارد.
پاسخ: برهان دارد برای اینکه واقع چه هست نه واقع چه باید باشد واقع را هم که عقل نساخت چراغ اگر حرف بزند بله برهان دارد میگوید آقا آنجا راه هست پایانش هم بهشت است, اینجا راه نیست پایانش هم دوزخ است به این دلیل, به این دلیل, به این دلیل یک وقت اما خدای سبحان برهان دارد میگوید من این طور خلق کردم من آنجا را بهشت کردم من آنجا را جهنم کردم من اینجا را وِیل قرار دادم من آنجا را امن قرار دادم, ما یک قانون داریم یک, یک قانونگذار داریم دو, یک قانونآور داریم سه, یک قانونشناس داریم چهار. قانون همان دین است عقاید و اخلاق و فقه و حقوق و این قوانین به نام قانون است قانونگذار اراده و علم ازلی ذات اقدس الهی است و لا غیر که کسی بگوید اینچنین باید باشد آنچنان نباید باشد این نیست قانونآور وحی است و لا غیر ما در فصل چهارمیم فصل چهارم یعنی فصل چهارم فقط چراغ دست ماست که چه هست چه نیست, چه چیزی بد است چه چیزی خوب است اینچنین نیست که ما وضع کرده باشیم خب حالا به عقل میگوییم کاری از تو ساخته است اگر کسی خلاف کرد تو دست به شلاق میکنی یا دیگری دست به شلاق میکند آن دیگری که دست به شلاق میکند همان است که قانون وضع کرده تو چراغی مبادا اشتباه بکنی امر بر تو مُشتبَه بشود یک سراج خود را صراط بداند یا واضع صراط بداند اینکه میبینید الآن اینها میگویند مگر علوم میشود اسلامی باشد اینها این عقل را مصادره کردند خیال کردند عقل این حرفها را آورده چراغ کشف میکند که خدا چنین کرد, چنین کرد, چنین کرد, چنین کرد, چنین کرد اصلاً ما علمِ غیر اسلامی نداریم یک زمینشناس, یک دریاشناس, یک صحراشناس, یک سپهرشناس مرتّب دارد نظام تکوین را تفسیر میکند الآن یک مفسّر میتواند بگوید من علمم اسلامی نیست نمیتواند بگوید چرا, چون قدم به قدم میگوید خدا چنین گفت, خدا چنین گفت, خدا چنین گفت, یک زمینشناس هم نمیتواند بگوید علم من سکولار است برای اینکه او هم قدم به قدم میگوید خدا چنین کرد, خدا چنین کرد, خدا چنین کرد, خدا چنین کرد این گفتن حرفِ اوست این فهمیدن چراغِ اوست این چراغ را او روشن کرده کاری که از انسان ساخته نیست خب اگر قدم به قدم اینها دارند خلقت خدا را تفسیر میکنند ما چیزی به نام طبیعت و طبیعیّات و علوم طبیعی نخواهیم داشت ما هر چه داریم خلقت است و علوم خِلقی هست و خلقتشناسی میشود خلقتشناسی اسلامی نباشد اینها آمدند خلقت را به طبیعت تبدیل کردند معلوم را عوض کردند این علم را که سراج است این را صراط دانستند بعد گفتند اینها بشری است اسلام چه چیزی آورده اینها خیال میکنند اسلام همان است که در قرآن و روایات است البته در قرآن و روایات مطالب فراوانی دربارهٴ اینهاست اما خود قرآن و روایت میگوید کلّ صحنهٴ عالَم خلقت خداست و این چراغ را هم خدا به شما داده بنابراین ما در فصل چهارمیم یعنی اصلِ قانون را باید بشناسیم که دین چیست, دین مجموعهٴ قوانین اعتقادی, اخلاقی, فقهی, حقوقی است این فصل اول که اگر کسی دربارهٴ این بخواهد بحث کند که «الدین ما هو؟» یک رسالهٴ دویست, سیصد صفحهای است بعد بخواهد بحث کند که «الدین هل هو؟» دین را چه کسی آورده خب این را غیر از ذات اقدس الهی کسی نمیتواند قانون وضع کند که چه کسی وضع کرده خدا, سوم اینکه از طرف خدا چه کسی آورده ما که رابطه با خدا نداریم که ما از کجا بفهمیم خدای سبحان چه قانونی وضع کرده وحی انبیاست, چهارم ما از کجا بفهمیم که انبیا چه آوردند آن را با عقلِ برهانی و نقل معتبر مایی که در فصل چهارمیم اینها دورخیز برداشتند رفتند در فصل اول ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ شدند و نمیدانند دارند چه میگویند, میگویند بشر اینچنین گفته است, بشر اینچنین فهمیده است, بشر اینچنین کشف کرده است اینها علوم بشری است نتیجهاش هم همین است.
پرسش: علوم اعتباری چه طوری است؟
پاسخ: علوم اعتباری هم نشأتگرفته از اینهاست علوم اعتباری ما یک باید و نباید داریم که اعتبار اندر اعتبار است اساسی هم ندارد باید و نباید و قوانین اعتباری که از عادات, آداب, سنن, رسوم و رسوب و فرهنگِ مردم گرفته میشود این اعتباری به آن ندارد برهانپذیر هم نیست اما یک سلسله باید و نبایدی داریم که از بود و نبود گرفته میشود هم مسبوق است به مِلاکات واقعی, هم ملحوق است به حقایق واقعی به نام بهشت و جهنم این کاملاً برهانپذیر است چون به حقیقت تکیه میکند این مثل طب است همان طوری که طب واقعیّتی است خبر میدهد برای بدن خوب است یا نه, بیماریهای اخلاقی, گناهان واقعاً برای روح ضرر است و برای روح خطر است و برای روح مرض است اگر در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» فرمود کسی که به نامحرم نگاه میکند مریض است یعنی مریض است این تعارف ندارد ﴿فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾ این مرض است مگر میشود مرض یک امر اعتباری است یا اگر کسی بیماری وابستگی به بیگانه دارد در سورهٴ «مائده» فرمود اینها که وابسته به بیگانهاند بیماری سیاسی دارند قلبشان مریض است ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَی اللّهُ أَن یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلَی مَا أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ﴾ همین است فرمود اینها که چشمشان به مشرکین مکه است اینها مریضاند بعد فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾ مگر میشود طب را آدم بگوید امر اعتباری است بنابراین اینها که اخلاقشان, احکامشان بر اساس رسوم گرفته شده کاملاً کنوانسیون دارند نمیدانم میگویند حقّ زن دارد ضایع میشود زن با مرد چه فرقی دارد اما آن که زن آفرید آن که مرد آفرید باید جایشان را مشخص کند این به حقیقت تکیه میکند مسبوق است به مِلاکات واقعی از قبل و ملحوق است به بهشت و جهنم از شرق.
پرسش: منظورشان واقعی است اما محکّی واقعی ندارند
پاسخ: چرا, برای اینکه این رابطه واقعیّت است ما چون در عالَم اعتبار زندگی میکنیم این است وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود آخر تو دهانت بسته است و شامّهات گرفته است بعضیها که میآمدند حضرت بینیاش را میگرفت میگفت اَه آدم اینقدر بدبو فرمود: «تعطّروا بالإستغفار لا تفضحنّکم روائح الذّنوب» خودتان را با استغفار معطّر کنید که بوی بد گناه رسوایتان نکند همه که بینیبسته نیستند که واقعاً گناه لجن است, واقعاً بدبوست آنها که شامّه دارند استشمام میکنند خب این همه افراد پیراهن وجود مبارک یوسف را آوردند آن را کسی بو استشمام نکرد که آن در فاصلهٴ هشتاد فرسخی تازه پیراهن از دروازهٴ مصر دارد میگذرد وجود مبارک یعقوب در محدودهٴ کنعان این فاصلهٴ هشتاد فرسخی با جملهٴ اسمیه با تأکید ﴿إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾ خب این شامّه بسته است برای بعضیها.
پرسش: ولی باید و نباید اخلاقی ما به ازای خارجی ندارد.
پاسخ: چرا, ما به ازاء خارجی نمیخواهد که, ما به ازاء خارجی که ما نشان بدهیم آقا گناه این است این لازم نیست اگر چون اینکه ما به ازاء ندارد دو قِسم است یا برای اینکه اصلاً وجود ندارد یا برای اینکه وجود دارد ولی دیدنی نیست وقتی مُمثَّل شد به عالَم خیال آمد عداوت را انسان در عالَم رؤیا به صورت مار دَمان میبیند تا به عالَم مثال نیاید دیده نمیشود چیزی که دیده نمیشود دلیل بر نبودن نیست دلیل بر محسوس نبودنِ اوست دو وقت محسوس میشود یا متمثِّل میشود در عالَم مثال یا مُتجسِّد میشود در قبر و عالم دیگر بنابراین اگر ما اخلاق را, فقه را, حقوق را از عادات و آداب مردم بگیریم بله این برهانپذیر نیست روزها هم عوض میشود یک وقت سلیقهشان این است, یک وقت سلیقهشان این است میگویند اینها مربوط به خصوصیّاتهای قومی است اما اگر نه, از واقعیّتها به مِلاکهایی بپذیریم که بالأخره انسان حقیقتی است با جهان خارج وابسته است همهٴ کارها برای او یکسان نیست بعضی برایش بد است بعضی برایش خوب است همین معنا را به صورت طب قرآن بیان کرده به صورت شفا و مرض قرآن بیان کرده و پایین او هم جهنم است بارها اینجا به عرضتان رسید که در جهنم سوخت و سوز هست بدون تردید, اما موادّ تیانتی و هیزم و زغال و گازوئیل و بنزین در کار نیست جایی که مثل کورههای بلند ذوب آهن اگر بخواهند جایی آتش کنند چیزی را سوخت و سوز کنند بسوزند چه کار میکنند اول آن موادّ خام مثل زغال سنگ یا هر چه هست آنها را جمع میکنند سابق هیزم بود الآن مثلاً زغال سنگ است یا موادّ دیگر این کارِ اول, بعد یک موادّ تیانتی منفجرکنندهای را به این ضمیمه میکنند میشود دو این گُر میگیرد بعد آنکه میخواهند داغ کنند میاندازند این سو کارِ این کارخانههای ذوب آهن و ذوب نمیدانم فولاد و اینها همین است دیگر غیر از این که چیز دیگر نیست که همین اضلاع سهگانهٴ مثلث را ذات اقدس الهی در قرآن کریم فرمود, فرمود اینها همهشان انساناند فرمود آن موادّ اول که بعد میخواهیم اینها را بسوزانیم همین طبقهٴ ظالمیناند ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ آنهایی که قاسِطاند, اهل قَسطاند, اهل جورند اینها هیزماند حَطباند دیگر از این شفافتر ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ هیزمها را که جمع کردند یک سلسله وقود میآورند وقود «ما یوقد به النار» قبلاً در روستاها این طور بود در شهرها هم همین طور الآن هم آنجایی که گاز و نفت نرفته همین طور است اینها برای اینکه آتش را نگه دارند در آن آشپزخانهشان این هیزمهای ضعیف و ریز اینها بعد از مدّتی خاکستر میشوند یک هیزم قوی از آن ریشهها از آن چوبهای قویّ دوامدار را کنار آن مطبخشان نگه میدارند که همیشه آتش دارد بعد ظهر یا شب که میخواهند غذا بپزند هیزم میآورند این هیزمهای نو را با آن آتشِ قدیم میگیرانند او وقود است که «یوقد به النار» فرمود ما یک سلسله وقود داریم که رهبران کفرند ﴿هُمْ وَقُودُ النَّارِ ٭ کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ﴾ بخش سوم وقتی که ظالمین را انداختند و هیزمها را انداختند و وقود هم انداختند و این گُر گرفته جهنمیها را میآورند ﴿ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ﴾ ما دیگر آنجا زغال سنگ و نمیدانم نفت و گازوئیل و اینها که نیست این هم عین واقعیت است در همین جا که فرمود: ﴿فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً﴾ یعنی همین یعنی عین این کار را آن روز میبینید خب اگر عین این کار را میبینید به واقعیّتی تکیه میکند که هم قبلاً از مِلاک واقعی نشأت گرفته هم بعداً, تمام قضایای نظریِ اخلاق و فقه و حقوق به قضایای بدیهی خودش میرسد که آن حُسن عدل است و قبح ظلم.
پرسش:
پاسخ: نه, پیامبر یعنی نقلِ معتبر, نقل معتبر نه اینکه واقعاً وحی میگیرد از آن جهت که ذات اقدس الهی ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ بله ممکن است چنین کسی تعبیری مجاز باشد بکند این الهام را آن نبوّت به معنی اعم است نه نبوّت تشریعی, نبوّت تشریعی مخصوص انبیای بیرون است اینکه فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ اگر نبوّت به معنای دریافت کردنِ الهام باشد بله این عیب ندارد ولی بالأخره این گیرندهٴ علوم الهی است این گیرندهٴ علوم الهی کشف میکند چراغ است که سراج چیست و واقعیّت را به ما نشان میدهد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
سورهٴ مبارکهٴ «مریم» که در مکه نازل شد عناصر محوری او عقاید اصلی است
قرآن کریم یک عده را «خوفاً من النار» معرفی میکند که اینها دست به گناه نمیزنند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ مِن ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّاً ﴿58﴾ فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً ﴿59﴾ إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ یُظْلَمُونَ شَیْئاً ﴿60﴾ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیّاً ﴿61﴾
سورهٴ مبارکهٴ «مریم» که در مکه نازل شد عناصر محوری او عقاید اصلی است و خطوط کلی اخلاق و خطوط کلی فقه و حقوق است ترسیم خطوط جزئی فقه و حقوق در مدینه بیان شده بعد از اینکه این غرض در اول سوره ذکر شده است که ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا﴾ جریان برخی از انبیای الهی و همچنین جریان حضرت مریم(سلام الله علیها) که از انبیا نبود ذکر فرمود آنگاه در وسط سوره که یک واسطةالعِقدی بین آغاز و انجام سوره است هم اول سوره را به آخر سوره ختم میکند هم جمعبندی را در وسط سوره ارائه میکند این آیات را نازل فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم﴾ از جریان زکریا و یحیی(علیهما السلام) از جریان مریم و عیسی(علیهما السلام) از جریان ابراهیم و اسحاق و اسماعیل(علیهما السلام) و از جریان موسی و عیسی(علیهما السلام) اینها را که ذکر فرمود, فرمود اینها کسانیاند که از نعمت ویژه الهی برخوردار بودند ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم﴾ با ﴿أُولئِکَ﴾ که اشاره به بعید است میخواهد مقام و منزلت اینها را ذکر بفرماید وگرنه میخواهد مقام و منزلت اینها را ذکر فرماید وگرنه اینها اسامیشان در همین آیات قبلی ذکر شده است ممکن بود بفرماید «هولاء» اما فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم﴾ ذات اقدس الهی به اینها نعمت ویژه داد ﴿مِنَ النَّبِیِّینَ﴾ این «مِن» برای تبعیض است نه برای بیان برای اینکه در بین این مُنعَمعلیهم وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) هست که از نبیین نیست اگر «مِن» ﴿مِنَ النَّبِیِّینَ﴾ برای بیان باشد دیگر شامل حضرت مریم(سلام الله علیها) نخواهد شد لذا در بین این دو قول که آیا «مِن» برای بیان است یا برای تبعیض همان تبعیض اُولاست اما «مِن» بعدی برای بیان است البته ﴿مِنَ النَّبِیِّینَ مِن ذُرِّیَّةِ آدَمَ﴾ برای اینکه اجداد حضرت نوح هم ذکر بشود مثل ادریس ﴿وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾ که وجود مبارک ابراهیم هم که ذریّهٴ ﴿مِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾ است ذکر شده باشد. ﴿وَمِن ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ﴾ که اسحاق و یعقوب و اسماعیل(سلام الله علیهم) است ذکر شده باشد بنا بر اینکه منظور از این اسماعیل, اسماعیلبنابراهیم باشد و ذریّهٴ اسرائیل که انبیای اسرائیلی مثل وجود مبارک موسی و عیسی(علیهما السلام) شامل شده باشد ﴿وَمِمَّنْ هَدَیْنَا﴾ این «من» دیگر «مِن» بیانیه است این دیگر تبعیض نیست کسانی که ما آنها را هدایت کردیم و آنها مُجتبای ما هستند جِبایهاند, برچیناند این هدایت, هدایت پاداشی است یک هدایت ابتدایی, هدایت تشریعی است که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است خدای سبحان همه را هدایت کرده کسی نیست که اهل تکلیف باشد و خدای سبحان او را هدایت نکرده باشد هم با عقل و فطرت از درون, هم با وحی و نبوّت از بیرون ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ را تدوین کرده است همه را هدایت کرده آنهایی که پذیرفتند و همراه انبیا حرکت کردند یک هدایت پاداشی خدا نصیب اینها میکند یک گرایش خوبی در اینها پیدا میشود علاقهای پیدا میکنند بعضی میبینید میگویند ما از خواندن قرآن یا دعا یا زیارت مثلاً خسته میشویم یا بیرغبتیم یا احساس نشاط نمیکنیم ولی برخیها نشاطشان در این امور است این گرایشها به دست کسی نیست این گرایشها پاداشی است که خدای سبحان به انسان عطا میکند که فرمود: ﴿مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ این هدایت پاداشی است دیگر یا ﴿إِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا﴾ اگر آن هدایت ابتدایی باشد که اتحاد مقدّم و تالی و اتحاد موضوع و محمول و ضرورت بشرط المحمول است که فرمود: ﴿مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾ معلوم میشود هدایت دیگر است دیگر وگرنه خود ایمان نحوهای از هدایت است یا ﴿إِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا﴾ معلوم میشود هدایت دیگر است دیگر این هدایت, هدایت پاداشی است نه هدایت ابتدایی و اینها مُجتبای ما هستند جبایهاند, برچیناند خدای سبحان همه را به عنوان یک درخت ثمر بخش در جهان هستی آفرید فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾ خب این باغ را خدای سبحان با این نهالها آباد کرد نهالها را غرس کرد و انسانها به منزلهٴ نهالهای الهیاند و باغبان ذات اقدس الهی است که باید میوه بدهد بعضی شجرهٴ طیّبه میشوند که ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّماءِ﴾ بعضی شجرهٴ خبیثه میشوند که ﴿اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ﴾ بنابراین این باغ را خدای سبحان احداث کرد درختها را کاشت طیّب و طاهر بود حالا آبهای هرز را بعضی میخورند بعضی نمیخورند خدای سبحان بخواهد میوهٴ این باغ را بچیند مثل آن باغبان ماهری که سعی میکند بهترین میوه را انتخاب بکند جِبایه یعنی برچین کردن, مُجتبیٰ یعنی برچینشده نظیر مصطفاست و نه عین مصطفیٰ فرمود اینها مجتبای ما هستند, جبایه شدهاند, برچیناند حالا اگر کسی مهمان داشته باشد بنا باشد از یک طبق میوه مقداری انتخاب بکند آن درشتها و سالمها و شادابها را انتخاب میکند دیگر فرمود اینها برچینشدهٴ ما هستند ما اینها را برچین کردیم مُجتبای ما هستند ﴿وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا﴾ نشانهٴ این جبایه و اجتبای ما این است که دیگران هم قرآن را میخوانند اما اینها قرآن را طرز دیگر میخوانند ﴿إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمنِ﴾ خودشان که میخوانند که معلوم است چطور میخوانند دیگران اگر آیات الهی را بر اینها بخوانند اینها به خاک میافتند, سجده میکنند, گریه میکنند حالا یا واقعاً سجده است یا نشانهٴ خضوع و خشوع کامل است. زمخشری در ذیل این آیه نقل میکند که کسی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در عالَم رؤیا دید و بخشی از قرآن را خدمت آن حضرت خواند حضرت فرمود: «هذه القراءة فأین البکاء» یعنی مردان الهی دو خصیصه دارند یکی اینکه قرآن میخوانند یکی اینکه به دنبال قرآن بالأخره سجودی هست, گریهای هست گریهات کجاست حالا قرآن را خواندی اینکه فرمود: «هذه القراءة» یعنی خواندن قرائت هست اما «فأین البکاء» این «فأین البکاء», «فأین السجود» را هم البته به همراه دارد.
قرآن کریم این نعمتها را به سه قسم تقسیم کرده در قیامت هم سه قسم است در دنیا هم سه قسم است و آن حدیث نورانی که از وجود مبارک حضرت امیر آمد از وجود مبارک ابیعبدالله(علیه السلام) آمد از همین آیات گرفته شده بعضیها بر اساس ترس ایمان میآورند برای اینکه آبرویشان نرود ایمان میآورند برای اینکه آبرویشان نرود امیناند, صادقاند, خیانت نمیکنند, ظلم نمیکنند و مانند آن, بعضیها برای اینکه حیثیتی پیدا کنند, وِجههای پیدا کنند, محبوبیّتی پیدا کنند دست به کارهای زشت نمیزنند, بعضیها هم حُبّاً لله این کار را نمیکنند دربارهٴ بهشت هم همین طور قیامت هم همین طور است بعضیها «خوفاً من النار» است بعضی «شوقاً الی الجَنّة» است برخیها «حبّاً لله» است این تثلیثی که دربارهٴ قیامت آمده است در آن دوتا روایت معروف برگرفته از این آیات است قرآن کریم یک عده را «خوفاً من النار» معرفی میکند که اینها دست به گناه نمیزنند, یک عده «شوقاً الی الجنة» یک عدّه هم «حبّاً لله» آنهایی که «خوفاً من النار» است این هراس از دوزخ نعمتی است یا «شوقاً الی الجنة» است که این هم نعمتی است دربارهٴ این گونه افراد میفرماید: ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾ بالأخره این نعمت را من به شما دادم شما نگهبان این نعمت باشید آنهایی که برتر از این فکر میکنند نمیفرماید: ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾ فرمود: ﴿فاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ﴾ شما مُحبّ من هستید خب همین را داشته باشید من هم محبّ شما میشوم ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ بنابراین آنهایی که متنعّم به محبت الهیاند متنعّم به محبوب بودن الهی هم هستند فرمود شما به یاد من باشید من به یاد شما هستم دیگران سخن از تقدیر مضاف و امثال ذلک نیست ﴿اذْکُرُونِی﴾ نه یعنی «اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ» آن ﴿اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ﴾ برای آیات دیگر است اینها هم همین طورند آنچه در بحث دیروز از بعضی از اهل معرفت نقل شده است که منظور از این گریه, گریهٴ شوق است شاید تام نباشد برای اینکه رحمانی که در قرآن کریم مطرح است ﴿عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ هست, ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ هست در قرآن هم آیات خوف هست هم آیات رجا هست هم آیات دوزخ هست هم آیات بهشت هست, همین خدایی که معلّم قرآن است اگر آیات رحمان خوانده بشود عدّهای ﴿سُجَّداً وَبُکِیّاً﴾ خواهند بود خب آیات الرحمان بخشی مربوط به جهنم است بخشی مربوط به عذاب است بخشی مربوط به رضوان است که ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ پس این بکاء اختصاصی به گریه و شوق اینها ندارد میتواند دو قِسم گریه البته شوق است یک قسم گریه خوف گرچه گریهٴ خوف هم میتواند دو قسم باشد آن دو قسمی که گریهٴ شوق است برای بهشت است یا شوق به لقای خداست برای دوزخ یک گریهٴ خوف است البته خوف هم میتواند دوتا گریه داشته باشد یک گریهٴ خوف هست که گرفتار جهنم میشود, یک گریهٴ خوف است که گرفتار هجران الهی میشود «صَبَرْتُ عَلی عَذابِکَ فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَلی فِراقِکَ وَهَبْنی صَبَرْتُ عَلی حَرِّ نارِکَ فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلی کَرامَتِکَ» این دیگر گریهٴ فراق ذات اقدس الهی است پس بنابراین هم در این طرف دوتا گریه میتواند باشد هم در آن طرف اقسام چهارگانهٴ گریه را شامل میشود حالا تا تالی قرآن از چه سنخی باشد ﴿خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّاً﴾.
مطلب دیگر این است این «مِن» در ﴿مِمَّنْ هَدَیْنَا﴾ چون بیانیه است نه تبعیض بر خلاف «مِن» اول که «مِن» تبعیض است شامل غیر انبیا هم میشود چه اینکه شامل مریم(سلام الله علیها) هم شد اگر شامل غیر انبیا میشود این روایتی که در بحث دیروز از وجود مبارک امام سجاد نقل شده است که منظور ماییم یعنی ما و امثال ما اولیای الهی, ائمه الهی و مانند آنیم این مشکلی ندارد در تفسیر روحالمعانی این روایت را نقل میکنند به همان سبک خاصّ خودشان طعنی دارند میگویند در تفسیر امامیه روایتی هست که علیبنالحسین(سلام الله علیهما) فرمود این برای ماست و شما میدانید که روایات امامیه نیازی به نقل ندارد «لا یَخفیٰ علی أهل التمییز» که اینها چه چیزهایی نقل میکنند و چطور نقل میکنند البته ما حرفهای مُتقن و قول سدید و بنیان مرصوص فراوان داریم لازم نیست که چیزی که سند معتبر ندارد نقل بکنیم تا چنین بهانهای به دست اینها بیاید الآن بهترین تفسیر رایج همان تفسیر قبل از المیزان تفسیر شریف مجمعالبیان بود شما نگاه کنید آلوسی در تفسیر روحالبیان خودش نسبت به مجمعالبیان چه تعبیراتی دارد اصلاً میگوید آن قابل مطالعه نیست این طور, این طور نسبت به مثلاً روایات و تفسیر شیعه بیمِهری میکنند. خب, اگر مثلاً دقت میکردند مشکلات بهتر از این و زودتر از این حل میشد اما ما موظفیم هم خوب حرف بزنیم هم حرفِ خوب هر دو هم فراوان است هم قول سدید فراوان است روایات مطلق فراوان است ادلهٴ متقن فراوان است که خدا غریق رحمت کند مرحوم امینی را مرحوم شرفالدین را این طور آدم دست به قلم میکند مینویسد و هم خوب حرف زدن روایتی که صحیح نیست ضعیف است پایهای ندارد مُرسل هست ممکن است مصرف داخلی داشته باشد اما این را آدم بخواهد عمومی ذکر بکند مصلحت نیست الآن هر چه شما بنویسید تنها مصرف داخلی ندارد داخل و خارجش یکی است. خب, چون این «مِن», «مِن» بیانیه است و شامل غیر انبیا میشود پس بنابراین اگر وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) بفرماید ما مصداق این آیهایم حق گفته است ﴿وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمنِ﴾ حالا یا خودشان بخوانند یا دیگری بخواند ﴿خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّاً﴾ مطلب دیگر اینکه تنها سجده و گریهٴ ظاهری نیست چه اینکه آن آیه که فرمود: ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ معنایش این نیست که ساکت باشید معنایش این است که در برابر قرآن دیگر باید تسلیم بود خدا اینچنین فرمود ما هم نظر ما این است این سخن درست نیست نه یعنی فقط گوش بدهید, گوشِ شنوا داشته باشید ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ﴾ در برابر قرآن حرف نزنید میدانید عقل چراغ است از چراغ فقط روشن کردن کارِ او برمیآید حقّ حرف ندارد که اگر کسی بگوید عقل من ـ معاذ الله ـ در برابر دین چنین میگوید این ادّعا کرده که عقل او هم سراج است هم صراط در حالی که خود عقل میگوید من فقط سراجم من نشان میدهم در عالَم چه خبر است قبل از اینکه من خلق بشوم این بنا خلق شده است خدای سبحان عالَم را آفرید, فرشتهها را آفرید, سماوات و ارض و موجودات را آفرید بعد مهمان دعوت کرد ما را آورد کاری که از عقل بشر ساخته است سراج بودن اوست و نه صراط بودن راه را خدا نشان داد از کجا شروع بکنید به کجا ختم بشود این راه را بروید به کدام مقصد میرسید آن راه را بروید به کدام مقصد میرسید معماری و مهندسی به عهدهٴ او بود فرمود: ﴿وَأَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً﴾ حالا عقل بیاید بگوید که باید این کار را کرد, نباید آن کار را کرد این باید و نباید را عقل به عنوان چراغ باید خبر بدهد نه انشاء بکند قانونی را خودش وضع بکند اینچنین نیست او قانونشناس خوبی است البته مثل نقلِ معتبر, بنابراین اگر گفته شد اینها سجده میکنند یعنی در برابر او حرفی نمیزنند گریه میکنند یعنی در برابر او خاضعاند هم معنای آن ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ این است که چراغِ خوبی باشید خب چراغ فقط کارش سکوت است دیگر روشن میکند همه جا را نشان میدهد دیگر حرف نمیزند که آنجا باید راه درست بشود آنجا نباید راه درست بشود میگوید آنجا راه هست باید رفت آنجا راه نیست نباید رفت این باید و نباید را به عنوان هدایت میگوید نه اینکه من این قانون را وضع کردم اینجا را من راه قرار دادم آنجا را من چاه قرار دادم این نیست.
پرسش: استاد عقل برهان را دارد.
پاسخ: برهان دارد برای اینکه واقع چه هست نه واقع چه باید باشد واقع را هم که عقل نساخت چراغ اگر حرف بزند بله برهان دارد میگوید آقا آنجا راه هست پایانش هم بهشت است, اینجا راه نیست پایانش هم دوزخ است به این دلیل, به این دلیل, به این دلیل یک وقت اما خدای سبحان برهان دارد میگوید من این طور خلق کردم من آنجا را بهشت کردم من آنجا را جهنم کردم من اینجا را وِیل قرار دادم من آنجا را امن قرار دادم, ما یک قانون داریم یک, یک قانونگذار داریم دو, یک قانونآور داریم سه, یک قانونشناس داریم چهار. قانون همان دین است عقاید و اخلاق و فقه و حقوق و این قوانین به نام قانون است قانونگذار اراده و علم ازلی ذات اقدس الهی است و لا غیر که کسی بگوید اینچنین باید باشد آنچنان نباید باشد این نیست قانونآور وحی است و لا غیر ما در فصل چهارمیم فصل چهارم یعنی فصل چهارم فقط چراغ دست ماست که چه هست چه نیست, چه چیزی بد است چه چیزی خوب است اینچنین نیست که ما وضع کرده باشیم خب حالا به عقل میگوییم کاری از تو ساخته است اگر کسی خلاف کرد تو دست به شلاق میکنی یا دیگری دست به شلاق میکند آن دیگری که دست به شلاق میکند همان است که قانون وضع کرده تو چراغی مبادا اشتباه بکنی امر بر تو مُشتبَه بشود یک سراج خود را صراط بداند یا واضع صراط بداند اینکه میبینید الآن اینها میگویند مگر علوم میشود اسلامی باشد اینها این عقل را مصادره کردند خیال کردند عقل این حرفها را آورده چراغ کشف میکند که خدا چنین کرد, چنین کرد, چنین کرد, چنین کرد, چنین کرد اصلاً ما علمِ غیر اسلامی نداریم یک زمینشناس, یک دریاشناس, یک صحراشناس, یک سپهرشناس مرتّب دارد نظام تکوین را تفسیر میکند الآن یک مفسّر میتواند بگوید من علمم اسلامی نیست نمیتواند بگوید چرا, چون قدم به قدم میگوید خدا چنین گفت, خدا چنین گفت, خدا چنین گفت, یک زمینشناس هم نمیتواند بگوید علم من سکولار است برای اینکه او هم قدم به قدم میگوید خدا چنین کرد, خدا چنین کرد, خدا چنین کرد, خدا چنین کرد این گفتن حرفِ اوست این فهمیدن چراغِ اوست این چراغ را او روشن کرده کاری که از انسان ساخته نیست خب اگر قدم به قدم اینها دارند خلقت خدا را تفسیر میکنند ما چیزی به نام طبیعت و طبیعیّات و علوم طبیعی نخواهیم داشت ما هر چه داریم خلقت است و علوم خِلقی هست و خلقتشناسی میشود خلقتشناسی اسلامی نباشد اینها آمدند خلقت را به طبیعت تبدیل کردند معلوم را عوض کردند این علم را که سراج است این را صراط دانستند بعد گفتند اینها بشری است اسلام چه چیزی آورده اینها خیال میکنند اسلام همان است که در قرآن و روایات است البته در قرآن و روایات مطالب فراوانی دربارهٴ اینهاست اما خود قرآن و روایت میگوید کلّ صحنهٴ عالَم خلقت خداست و این چراغ را هم خدا به شما داده بنابراین ما در فصل چهارمیم یعنی اصلِ قانون را باید بشناسیم که دین چیست, دین مجموعهٴ قوانین اعتقادی, اخلاقی, فقهی, حقوقی است این فصل اول که اگر کسی دربارهٴ این بخواهد بحث کند که «الدین ما هو؟» یک رسالهٴ دویست, سیصد صفحهای است بعد بخواهد بحث کند که «الدین هل هو؟» دین را چه کسی آورده خب این را غیر از ذات اقدس الهی کسی نمیتواند قانون وضع کند که چه کسی وضع کرده خدا, سوم اینکه از طرف خدا چه کسی آورده ما که رابطه با خدا نداریم که ما از کجا بفهمیم خدای سبحان چه قانونی وضع کرده وحی انبیاست, چهارم ما از کجا بفهمیم که انبیا چه آوردند آن را با عقلِ برهانی و نقل معتبر مایی که در فصل چهارمیم اینها دورخیز برداشتند رفتند در فصل اول ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ شدند و نمیدانند دارند چه میگویند, میگویند بشر اینچنین گفته است, بشر اینچنین فهمیده است, بشر اینچنین کشف کرده است اینها علوم بشری است نتیجهاش هم همین است.
پرسش: علوم اعتباری چه طوری است؟
پاسخ: علوم اعتباری هم نشأتگرفته از اینهاست علوم اعتباری ما یک باید و نباید داریم که اعتبار اندر اعتبار است اساسی هم ندارد باید و نباید و قوانین اعتباری که از عادات, آداب, سنن, رسوم و رسوب و فرهنگِ مردم گرفته میشود این اعتباری به آن ندارد برهانپذیر هم نیست اما یک سلسله باید و نبایدی داریم که از بود و نبود گرفته میشود هم مسبوق است به مِلاکات واقعی, هم ملحوق است به حقایق واقعی به نام بهشت و جهنم این کاملاً برهانپذیر است چون به حقیقت تکیه میکند این مثل طب است همان طوری که طب واقعیّتی است خبر میدهد برای بدن خوب است یا نه, بیماریهای اخلاقی, گناهان واقعاً برای روح ضرر است و برای روح خطر است و برای روح مرض است اگر در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» فرمود کسی که به نامحرم نگاه میکند مریض است یعنی مریض است این تعارف ندارد ﴿فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾ این مرض است مگر میشود مرض یک امر اعتباری است یا اگر کسی بیماری وابستگی به بیگانه دارد در سورهٴ «مائده» فرمود اینها که وابسته به بیگانهاند بیماری سیاسی دارند قلبشان مریض است ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَی اللّهُ أَن یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلَی مَا أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ﴾ همین است فرمود اینها که چشمشان به مشرکین مکه است اینها مریضاند بعد فرمود: ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾ مگر میشود طب را آدم بگوید امر اعتباری است بنابراین اینها که اخلاقشان, احکامشان بر اساس رسوم گرفته شده کاملاً کنوانسیون دارند نمیدانم میگویند حقّ زن دارد ضایع میشود زن با مرد چه فرقی دارد اما آن که زن آفرید آن که مرد آفرید باید جایشان را مشخص کند این به حقیقت تکیه میکند مسبوق است به مِلاکات واقعی از قبل و ملحوق است به بهشت و جهنم از شرق.
پرسش: منظورشان واقعی است اما محکّی واقعی ندارند
پاسخ: چرا, برای اینکه این رابطه واقعیّت است ما چون در عالَم اعتبار زندگی میکنیم این است وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود آخر تو دهانت بسته است و شامّهات گرفته است بعضیها که میآمدند حضرت بینیاش را میگرفت میگفت اَه آدم اینقدر بدبو فرمود: «تعطّروا بالإستغفار لا تفضحنّکم روائح الذّنوب» خودتان را با استغفار معطّر کنید که بوی بد گناه رسوایتان نکند همه که بینیبسته نیستند که واقعاً گناه لجن است, واقعاً بدبوست آنها که شامّه دارند استشمام میکنند خب این همه افراد پیراهن وجود مبارک یوسف را آوردند آن را کسی بو استشمام نکرد که آن در فاصلهٴ هشتاد فرسخی تازه پیراهن از دروازهٴ مصر دارد میگذرد وجود مبارک یعقوب در محدودهٴ کنعان این فاصلهٴ هشتاد فرسخی با جملهٴ اسمیه با تأکید ﴿إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾ خب این شامّه بسته است برای بعضیها.
پرسش: ولی باید و نباید اخلاقی ما به ازای خارجی ندارد.
پاسخ: چرا, ما به ازاء خارجی نمیخواهد که, ما به ازاء خارجی که ما نشان بدهیم آقا گناه این است این لازم نیست اگر چون اینکه ما به ازاء ندارد دو قِسم است یا برای اینکه اصلاً وجود ندارد یا برای اینکه وجود دارد ولی دیدنی نیست وقتی مُمثَّل شد به عالَم خیال آمد عداوت را انسان در عالَم رؤیا به صورت مار دَمان میبیند تا به عالَم مثال نیاید دیده نمیشود چیزی که دیده نمیشود دلیل بر نبودن نیست دلیل بر محسوس نبودنِ اوست دو وقت محسوس میشود یا متمثِّل میشود در عالَم مثال یا مُتجسِّد میشود در قبر و عالم دیگر بنابراین اگر ما اخلاق را, فقه را, حقوق را از عادات و آداب مردم بگیریم بله این برهانپذیر نیست روزها هم عوض میشود یک وقت سلیقهشان این است, یک وقت سلیقهشان این است میگویند اینها مربوط به خصوصیّاتهای قومی است اما اگر نه, از واقعیّتها به مِلاکهایی بپذیریم که بالأخره انسان حقیقتی است با جهان خارج وابسته است همهٴ کارها برای او یکسان نیست بعضی برایش بد است بعضی برایش خوب است همین معنا را به صورت طب قرآن بیان کرده به صورت شفا و مرض قرآن بیان کرده و پایین او هم جهنم است بارها اینجا به عرضتان رسید که در جهنم سوخت و سوز هست بدون تردید, اما موادّ تیانتی و هیزم و زغال و گازوئیل و بنزین در کار نیست جایی که مثل کورههای بلند ذوب آهن اگر بخواهند جایی آتش کنند چیزی را سوخت و سوز کنند بسوزند چه کار میکنند اول آن موادّ خام مثل زغال سنگ یا هر چه هست آنها را جمع میکنند سابق هیزم بود الآن مثلاً زغال سنگ است یا موادّ دیگر این کارِ اول, بعد یک موادّ تیانتی منفجرکنندهای را به این ضمیمه میکنند میشود دو این گُر میگیرد بعد آنکه میخواهند داغ کنند میاندازند این سو کارِ این کارخانههای ذوب آهن و ذوب نمیدانم فولاد و اینها همین است دیگر غیر از این که چیز دیگر نیست که همین اضلاع سهگانهٴ مثلث را ذات اقدس الهی در قرآن کریم فرمود, فرمود اینها همهشان انساناند فرمود آن موادّ اول که بعد میخواهیم اینها را بسوزانیم همین طبقهٴ ظالمیناند ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ آنهایی که قاسِطاند, اهل قَسطاند, اهل جورند اینها هیزماند حَطباند دیگر از این شفافتر ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ هیزمها را که جمع کردند یک سلسله وقود میآورند وقود «ما یوقد به النار» قبلاً در روستاها این طور بود در شهرها هم همین طور الآن هم آنجایی که گاز و نفت نرفته همین طور است اینها برای اینکه آتش را نگه دارند در آن آشپزخانهشان این هیزمهای ضعیف و ریز اینها بعد از مدّتی خاکستر میشوند یک هیزم قوی از آن ریشهها از آن چوبهای قویّ دوامدار را کنار آن مطبخشان نگه میدارند که همیشه آتش دارد بعد ظهر یا شب که میخواهند غذا بپزند هیزم میآورند این هیزمهای نو را با آن آتشِ قدیم میگیرانند او وقود است که «یوقد به النار» فرمود ما یک سلسله وقود داریم که رهبران کفرند ﴿هُمْ وَقُودُ النَّارِ ٭ کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ﴾ بخش سوم وقتی که ظالمین را انداختند و هیزمها را انداختند و وقود هم انداختند و این گُر گرفته جهنمیها را میآورند ﴿ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ﴾ ما دیگر آنجا زغال سنگ و نمیدانم نفت و گازوئیل و اینها که نیست این هم عین واقعیت است در همین جا که فرمود: ﴿فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً﴾ یعنی همین یعنی عین این کار را آن روز میبینید خب اگر عین این کار را میبینید به واقعیّتی تکیه میکند که هم قبلاً از مِلاک واقعی نشأت گرفته هم بعداً, تمام قضایای نظریِ اخلاق و فقه و حقوق به قضایای بدیهی خودش میرسد که آن حُسن عدل است و قبح ظلم.
پرسش:
پاسخ: نه, پیامبر یعنی نقلِ معتبر, نقل معتبر نه اینکه واقعاً وحی میگیرد از آن جهت که ذات اقدس الهی ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ بله ممکن است چنین کسی تعبیری مجاز باشد بکند این الهام را آن نبوّت به معنی اعم است نه نبوّت تشریعی, نبوّت تشریعی مخصوص انبیای بیرون است اینکه فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ اگر نبوّت به معنای دریافت کردنِ الهام باشد بله این عیب ندارد ولی بالأخره این گیرندهٴ علوم الهی است این گیرندهٴ علوم الهی کشف میکند چراغ است که سراج چیست و واقعیّت را به ما نشان میدهد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
کاربر مهمان