- 98
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 67 تا 71 سوره انفال _ بخش چهارم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 67 تا 71 سوره انفال _ بخش چهارم":
در پایان قصه بدر جریان اسیر گیری را بازگو کرد
ممکن است که حکومت اسلامی با بعضی از حکومتها یک پیمان بین المللی ببندند که در جنگ کسی را استرغاغ نکنند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یُریدُ اْلآخِرَةَ وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ ٭ لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ٭ فَکُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَیِّبًا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ ٭ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی أَیْدیکُمْ مِنَ اْلأَسْری إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ٭ وَ إِنْ یُریدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ﴾
در پایان جنگ مسئله اسیر گیری مطرح است لذا در پایان قصه بدر جریان اسیر گیری را بازگو کرد اسیر گرفتن در اسلام نظیر جنگ و گریز نصاب مخصوص ندارد در جریان جنگ و گریز که چه وقت جنگیدن واجب است چه وقت فرار جایز است نصابهایش مشخص بود فرمود قبلاً ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا﴾ بیست نفر در برابر دویست نفر باید مقاومت میکردند یک نفر در برابر باید مقاومت میکرد ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا﴾ یک نفر باید در برابر دو نفر مقاومت کند فرار از جنگ فرار از ضحف که گناه کبیره است نصاب مشخصی دارد ولی اسیر گیری نصاب رقمی مشخصی ندارد که اگر چند نفر را کشتید از آن به بعد میتوانید اسیر بگیرید معیار اسیر گیری استقرار حکومت و نظام اسلامی و عدم امکان آنها برای توطئه بعدی این معیار اسیر گیری است و اگر حکومت اسلامی و نظم و ارتش اسلام به این قدرت نرسید که بتواند جایگاه خود را مستقر کند و مورد تاخت و تاز قرار نگیرد چنین نظامی در هنگام نبرد حق اسیر گیری ندارد ولو در آن جبهه موقتاً پیروز بشود و آنچه که در آیه محل بحث آمد ﴿حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ﴾ یا آیه سوره 47 که آن سوره هم به عنوان سوره قتال گاهی نامیده میشود آنجا آمده است ﴿حَتّی إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ﴾ که ظهور آن در اثخان قتلی بیش از ظهور این آیه است زیرا این آیه فرمود: ﴿حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ﴾ ثخین بکند مستحکم بکند حکم و امر خود را در زمین یا نه حتی یثخن حول آن مقتولها در ارض ظهور آن آیه در اثخان قتلی بیش از ظهور این آیه است در اثخان قتلی ثخین یعنی قلیل در قبال رقیق معیار آن است که این حکومت مستقر بشود که اگر اسیر نگیرند و این اسرا را مثلاً بعد آزاد بکنند در مقابل فدیه و مانند آن مشکلی برای نظام اسلامی پیش نمیآید پس معیار قدرت نظام و استحکام نظام از یک سو و ضعف نظام از سوی دیگر ممکن است چنین حدی در اوایل امر پدید بیاید ممکن است در اواسط امر پدید بیاید ممکن است در اواخر امر پدید بیاید وقتی نظام اسلامی مستحکم و مستقر شد که اگر اینها کشته نشدند و آزاد و زنده ماندند دیگر قدرت توطئه ندارند اسیر گرفتن جایز است آن گاه ﴿فَإِمّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّا فِداءً﴾ آن هم یکی از شئون احکام جنگی است آن را به اختیار ولی مسلمین با مشورت حوزه اسلامی واگذار کردند اینها مخیرند بین منّ بین فدا و بین استرغاغ ممکن است که حکومت اسلامی با بعضی از حکومتها یک پیمان بین المللی ببندند که د رجنگ کسی را استرغاغ نکنند گرچه آنچه که الآن در اردوگاههای اسرا هست به مراتب بدتر از استرغاغ صدر اسلام است ولی منظور آن است که اسیر گرفتن و آزاد کردن حالا یا در قبال فدیه یا رایگان این وقتی است که آن نظام مقتدر باشد گاهی ممکن است نظام اسلامی در اوایل به قدرت رسیده است از آن بدتر به آن اسیر گیری هم جایز است آزادسازی اسیر یا رایگان است یا در قبال فدیه آن مربوط به خصوصیت اسیر از یک سو و صلاحیت مسلمین از سوی دیگر گاهی ممکن است این حالت در اثنای حکومت باشد گاهی هم در اواخر حکومت اینکه در آیات قبل فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ﴾ اگر چنین ارتش قدرتمند و نیروی نظامی مقتدری برای حکومت اسلامی شکل گرفت ممکن است در همان اوایل اسیر بگیرند جایز باشد چرا؟ چون یثخن فی الارض شده است لازم نیست قتلی خونشان زمین را ثخین و غلیظ بکند عمده ... حکم اسلام و نفوذ امر اسلام است پس از اینکه فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ﴾ چون این امر امتثال نشد و عدم امتثالش هم یک مقدار در اثر قلت مسلمین بود یک مقدار در اثر نفوذ منافقین منافقین رقمشان کم نبود منافقین ﴿وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ ترجفون فی المدینه این باندها نمیگذاشتند که ارتش اسلام قوی بشود به طوری که ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ﴾ ولی اگر آنها میگذاشتند و این ارتش مستحکم بود در همان اوایل جنگ هم میتوانست اسیر بگیرد غرض آن است که مسئله اسیر گرفتن نظیر مسئله فرار از جبهه نصاب مشخص ندارد فرار از جبهه گناه کبیره است در اوایل نصابش این بود یک نفر در برابر ده نفر باید مقاومت میکرد و فرار گناه کبیره بود اگر دشمنان بیش از ده برابر بودند فرار جایز بود در اواخر فرمود که ﴿وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا﴾ نصاب جواز فرار از جنگ آن است که اگر عدد مهاجمین بیش از دو برابر باشد فرار جایز است ولی اگر عدد آنها کمتر از دو برابر باشد یا معادل دو برابر باشد فرار جایز نیست البته این در صورتی که کار به دفاع نرسد چون در دفاع حد و مرزی ندارد چه اینکه گروه خاصی هم مأمور به دفاع نیستند در جهادها زنها و سالمندان و غیر مکلفین مستثنایند ولی در دفاع هر انسانی که مقتدر باشد خواه سالمند خواه نوسال خواه مکلف و خواه غیر مکلف عقلاً بر او لازم است و شارع مقدس هم طبق این الزام کرده بنابراین اثخان عبارت از قدرت و استحکام آن حکومت است و ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ هم شاهد خوبی است پس ممکن است گاهی در اوایل امر اسیر گیری جایز باشد گاهی هم ممکن است تا اواخر جایز نباشد برای اینکه هنوز ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ﴾ حاصل نشده هنوز ﴿یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ﴾ حاصل نشده و مانند آن آنهایی هم که پیشنهاد گرفتن فدا دادند همین بود که ما با قدرت مالی بیت المالمان را تقویت بکنیم ارتشمان را تقویت میکنیم ولی اگر اینها برگردند و توطئه کنند دوباره تهاجم بکنند و همه بساط اسلام و مسلمین را از بین ببرند این دیگر مصلحت نیست بنابراین باید آن ولی مسلمین با مشورت مسلمانهای کارشناس بررسی بکنند که آیا این حکومت اثخان فی الارض کرده است یا نه آن ﴿أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ﴾ ارهاب شده است یا نه الآن دشمن میترسد حمله بکند یا نه اگر به این حد رسید بله اسیر گرفتن جایز است همان اثخان فی الارض باشد کافی است یعنی این نظام مستحکم شد از این اثخان نظام در آیه قبل به صورت ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ﴾ یاد کرده است چون اگر نظام مستقر نباشد که مردم از ارتشش رهبت و هراسی ندارند.
پرسش: ...
پاسخ: نه دلیل احتمالاً دلیل بر خیانت است که همین آیه ﴿وَ إِنْ یُریدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ﴾ ناظر به همان است که فرمود اگر اینها میخواهند مکر بکنند فعلاً مالی بدهند و آزاد بشوند و دوباره بروند توطئه کنند ﴿وَ إِنْ یُریدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ﴾ آن وقت احتمال خیانت هست خب.
مطلب بعدی آن است که این کار چون حساب نظام اسلامی در بین است به قدری سخت است که ذات اقدس الهی این اصحاب را تهدید کرد بدون اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این تهدید مشمول این تهدید باشد به هیچ وجه فرمود: ﴿لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ چرا شما بدون اذن و مشورت چنین کاری را کردید که وجوه بازگو شده هر کدام میتوانست فی الجمله این مکتوب الهی را بیان کند از اینکه فرمود: ﴿فَکُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ﴾ این امر اگر ابتدائاً نازل میشد میشد امر اباحه ولی چون قبلاً مسئله غنیمت را بازگو فرمود این کلوا برای اباحه نیست اباحه محض نیست امتنان را هم به همراه دارد فرمود چون آن کتاب الهی حکم الهی شما از مساس عذاب رهایی بخشید و مورد تعذیب خدا قرار نمیگیرید خدای سبحان بر شما منت نهاد و بهرهبرداری از این غنائم را تجویز کرد پس این امر گذشته از اینکه اباحه و ترخیص را به همراه دارد ضمناً مفید امتنان هم هست یک امر اباحه محض نیست چون قبلاً مسئله حلیت غنائم طرح شده بود.
مطلب بعدی آن است که همان طوری که ﴿لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ﴾ کنایه از مطلق تصرف است این کلوا هم مطلق تصرف را میفهماند در تعبیرات عرفی ما هم این است که میگوییم فلان شخص مال مردم را خورد یعنی در مال مردم تصرف میکند اگر آن مال خوراکی است او را میخورد و اگر پوشاکی است میپوشد و اگر مسکن است در آنجا سکونت میکند و اگر فرش است روی او مینشیند ما نسبت به مسکن و فرش و پوشاک هم میگوییم مال مردم را خورد یعنی با مال حرام برخورد کرد آن ﴿لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ﴾ هم به معنای برخورد نکردن است این کلوا هم به معنای برخورد کردن است یعنی با این غنیمت برخورد کنید اگر فرش است میتوانید روی او بنشینید و اگر خوراکی است میتوانید میل کنید پس این اکل عبارت از مطلق تصرف است.
مطلب دیگر آن است که چون معروف بین اهل سنت این است که آن غنیمت جنگی که خمس دارد همان است که انسان در میدان نبرد از مال مشرکین میگیرد و آن جزء غنائم است که ما از به عنوان غنائم جنگی یاد میکنیم و آن هم متعلق خمس است ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾ قهراً آنچه را که از آزاد کردن اسرا دریافت میکند این به اصطلاح آنها غنیمت فقهی و متعلق خمس نخواهد بود به اصطلاح برخی از اهل تفسیر غنیمت لغوی است لکن طبق روایات اهل بیت (علیهم السلام) که منظور از ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ﴾ مطلق درآمد است و گرچه موردش غنیمت جنگی است ولی مورد مخصص اطلاق یا مقید اطلاق یا مخصص عموم آیه نیست هر گونه درآمدی متعلق خمس است خواه درآمد کسبی باشد خواه درآمدهای جنگی باشد خواه سایر غنیمتها پس این غنیمت که فرمود: ﴿فَکُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ﴾ هم میتواند اصطلاح فقهی باشد این طور نیست که این اصطلاح معنای لغوی است و آیه ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ﴾ اصطلاح فقهی به برکت صحیحه زراره و سایر روایات که ائمه (علیهم السلام) اقامه فرمودند و در ذیل این آیه آمده است مطلق درآمد متعلق خمس است و جزء غنیمت هست مگر جریان میراث و امثال ذلک که یا هبه اندک که از تعلق خمس آزاد است اینجا هم به عنوان درآمد متعلق خمس خواهد بود بالأخره یک نحوه درآمدی برای کسی که اسیر گرفته است ﴿فَکُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَیِّبًا﴾ و در این کار تقوای خدا را فراموش نکنید ﴿إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ که اشاره شد اما کریمه ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی أَیْدیکُمْ مِنَ اْلأَسْری﴾ برخیها گفتند این مخصوص عباس عموی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است چون در این زمینه نازل شده پاسخش آن است که معیار عموم وارد است نه خصوص مورد اطلاق وارد است نه مقید بودن مورد مورد اگر مقید است یعنی عباس بود یا خاص است که عباس بود این آیه عام است ضمایر فراوانی در این آیه است که نشانه تعمیم اوست ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی أَیْدیکُمْ﴾ چون عباس که دست همه نبود کسی که او را اسیر کرده بود عباس تحت ید آن شخص بود ... اما ﴿ایدیکم مِنَ اْلأَسْری﴾ خب اسری جمع است ﴿إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ﴾ جمع است ﴿خَیْرًا یُؤْتِکُمْ﴾ آن هم جمع است ﴿مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ﴾ آن هم جمع است ﴿وَ یَغْفِرْ لَکُمْ﴾ آن هم جمع است بنابراین طبق این پنج شش امری که مفید عموم است باید به عموم وارد استدلال کرد نه خصوصیت مورد پس اگر هم سبب نزول جریان عباس عموی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد آیه چون عام است مطلق اسیرها را میگیرد.
مطلب دیگر آن است که این کلمه خیر تکرار شده سرّش آن است که فرمود: ﴿إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا﴾ که این خیر عبارت از ایمان است توبه است پرهیز از تهاجم علیه نظام اسلامی و مانند آن خیر نسبی نیست این چنین نیست که آنچه را که قبلاً در دل داشتید آن خوب بود ولی این بهتر است خیر یعنی بهتر که افعل تفضیل باشد این یک خیر تعیینی است و نه تفضیلی چون آنچه را در دل داشتید شر بود قبلاً در دل شرک داشتید که شر بود ظلم داشتید که شر بود تهاجم علیه اسلام را در دل میپروراندید که شر بود و مانند آن الآن اگر با توبه همه اینها برگشت این میشود خیر نفسی نه خیر نسبی میشود افعل تعیین نه تفضیل یعنی این خیر است قبلاً شر بود ﴿إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا﴾ که یکی از مصادیق خیر هم توبه از تعرض نسبت به نظام اسلامی است و دیگر قصد تهاجم ندارید ﴿یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ﴾ آن خیر مطلق است این خیر مقیص این خیر تفضیلی است یعنی آنچه را که از شما گرفتند به عنوان مال خب محبوب شماست از مال به عنوان خیر یاد شده است ﴿إِنْ تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ﴾ خیر مصداقش مال است در آن آیه گفتند انسان لحب الخیر لشدید یکی از مصادیق خیر هم مال است که انسان مال را خیلی دوست دارد نظیر ﴿تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا﴾ چون آن مالی که شما در قبال آزاد شدن میپردازید پیش شما خیر است ما بهتر از این مال به شما میدهیم گفتند جریان غنائم بحرین که آمده است وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وضو گرفتند برای خواندن نماز ظهر قبل از خواندن نماز این غنائم را توزیع کردند به عباس فرمودند ردایت را پهن کن از این غنائم هم سهم تو محفوظ است بعد هم فرمود آن مقداری که تو در جنگ بدر دادی و آزاد شدی این غنیمت خیلی بهتر از آن است بیشتر از آن است با برکتتر از آن است لذا این خیر دوم غیر از خیر اول است با من هم استعمال شده است که خیر نسبی است یک، و خیر از مال است دو، اما آن خیر اول خیر نفسی است یک، و خیر از آن عقاید و آراء و افکار و اعمال گذشته از که همه آنها شر بودند ﴿إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ﴾.
مطلب دیگر این است که این ﴿إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ﴾ که شرط است معنایش حدوث علم واجب نیست که اگر خدا بداند یعنی معلوم میشود قبلاً خدا نمیدانست بعد بداند این طور نیست علم ازلی ذات اقدس الهی که ثابت است لایتغیر او میداند که چه شخصی در چه حالتی توبه میکند چه شخصی برمیگردد چه وقتی برنمیگردد همه جریان را در ازل میداند اما این علم فعلی که همراه با آزمون است علم صفت فعل خدا نه صفت ذات خدا این میتواند حادث باشد لکن این آیه دلیل بر حدوث علم نیست آیه شرط است میگوید اگر خدا بداند در دلتان خیر است خب علمش ممکن است قبل باشد یعنی اگر خدای سبحان میدانست که در دل شما خیر است بیشتر از آنچه را که از شما گرفته شد به شما ادا میکرد نه فعل مضارع بودن نه با ان شرطیه بودن هیچ کدام دلیل بر حدوث علم واجب تعالی نیست ﴿إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ در جریان خیانت این سومین حکم از احکام معاهدات بین مسلمین و مشرکین برقرار میشود آن حکمهای قبلی فرمود که اگر اینها با شما تعهد کردند و معاهدات را امضا کردید لکن نشانههای نقض عهد ظاهر شده است و شما میترسید که اینها دفعتاً حمله کنند غافلگیرانه بتازند خب شما هم این تعهد را به طرف اینها نبذ کنید به طرف اینها بیفکنید و بگویید ما معاهدهای نداریم با هم این همان آیه 58 سورهٴ مبارکهٴ انفال بود این آیه قبلاً بحث شد ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ که نشانههای نقض عهد ظاهر شده است این یک پیمانی بود که حکمش مشخص است در آیه 61 همین سوره انفال فرمود اگر اینها خواهان صلح و سازشند شما این پیشنهاد را رد نکنید این معاهده را امضا بکنید در اینجا امارات خلاف ظاهر نشده نشانه ترک صلح و نشانه مخاصمه ظاهر نشده صلح را آدم امضا میکند در جریان آزاد سازی اسرا هیچ نشانهای از اینکه اینها قصد توطئه دارند ظاهر نشده فرمود اگر اینها بخواهند بعد از آزاد شدن خیانت کنند دوباره توطئه کنند و حمله کنند همان ذات اقدس الهی که بار اول شما را بر آنها متمکن کرده است و آنها را تحت تمکن و قهر شما درآورد بعد هم نهی میآورد ﴿وَ إِنْ یُریدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ﴾ نه و ان یریدوا یعنی و ان تخافوا ان یخدعوک یا یختانوک و مانند آن اگر میترسید که آنها خیانت کنند عیب ندارد نه در صورتی که انسان نشانههای خیانت را ببیند حق ندارد اقدام بکند اینها را آزاد بکند پس این سه حکم در سه مقطع با سه موضوع همراه است یکی اینکه فرمود: ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ یکی اینکه ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها﴾ یکی اینکه هیچ کدام از اینها امارات خیانت در اینها ظاهر نیست و شما هم خوف معقول مقهور ندارید فقط به واقع موکول میکنید میگویید اگر واقعاً اینها قصد خیانت داشتند چه در چنین فضایی میفرماید اگر واقعاً قصد خیانت داشتند دوباره ذات اقدس الهی شما را بر اینها مسلط میکند نشانهاش این است که قبلاً اینها خائن بودند خدا شما را بر اینها مسلط کرده الآن هم همین طور است ﴿وَ إِنْ یُریدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ﴾ باز میداند که در چه وقتی اینها خیانت میکنند و در چه وقتی حکیمانه اینها را در بند بکشد. «و الحمد لله رب العالمین»
در پایان قصه بدر جریان اسیر گیری را بازگو کرد
ممکن است که حکومت اسلامی با بعضی از حکومتها یک پیمان بین المللی ببندند که در جنگ کسی را استرغاغ نکنند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یُریدُ اْلآخِرَةَ وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ ٭ لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ٭ فَکُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَیِّبًا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ ٭ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی أَیْدیکُمْ مِنَ اْلأَسْری إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ٭ وَ إِنْ یُریدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ﴾
در پایان جنگ مسئله اسیر گیری مطرح است لذا در پایان قصه بدر جریان اسیر گیری را بازگو کرد اسیر گرفتن در اسلام نظیر جنگ و گریز نصاب مخصوص ندارد در جریان جنگ و گریز که چه وقت جنگیدن واجب است چه وقت فرار جایز است نصابهایش مشخص بود فرمود قبلاً ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا﴾ بیست نفر در برابر دویست نفر باید مقاومت میکردند یک نفر در برابر باید مقاومت میکرد ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا﴾ یک نفر باید در برابر دو نفر مقاومت کند فرار از جنگ فرار از ضحف که گناه کبیره است نصاب مشخصی دارد ولی اسیر گیری نصاب رقمی مشخصی ندارد که اگر چند نفر را کشتید از آن به بعد میتوانید اسیر بگیرید معیار اسیر گیری استقرار حکومت و نظام اسلامی و عدم امکان آنها برای توطئه بعدی این معیار اسیر گیری است و اگر حکومت اسلامی و نظم و ارتش اسلام به این قدرت نرسید که بتواند جایگاه خود را مستقر کند و مورد تاخت و تاز قرار نگیرد چنین نظامی در هنگام نبرد حق اسیر گیری ندارد ولو در آن جبهه موقتاً پیروز بشود و آنچه که در آیه محل بحث آمد ﴿حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ﴾ یا آیه سوره 47 که آن سوره هم به عنوان سوره قتال گاهی نامیده میشود آنجا آمده است ﴿حَتّی إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ﴾ که ظهور آن در اثخان قتلی بیش از ظهور این آیه است زیرا این آیه فرمود: ﴿حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ﴾ ثخین بکند مستحکم بکند حکم و امر خود را در زمین یا نه حتی یثخن حول آن مقتولها در ارض ظهور آن آیه در اثخان قتلی بیش از ظهور این آیه است در اثخان قتلی ثخین یعنی قلیل در قبال رقیق معیار آن است که این حکومت مستقر بشود که اگر اسیر نگیرند و این اسرا را مثلاً بعد آزاد بکنند در مقابل فدیه و مانند آن مشکلی برای نظام اسلامی پیش نمیآید پس معیار قدرت نظام و استحکام نظام از یک سو و ضعف نظام از سوی دیگر ممکن است چنین حدی در اوایل امر پدید بیاید ممکن است در اواسط امر پدید بیاید ممکن است در اواخر امر پدید بیاید وقتی نظام اسلامی مستحکم و مستقر شد که اگر اینها کشته نشدند و آزاد و زنده ماندند دیگر قدرت توطئه ندارند اسیر گرفتن جایز است آن گاه ﴿فَإِمّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّا فِداءً﴾ آن هم یکی از شئون احکام جنگی است آن را به اختیار ولی مسلمین با مشورت حوزه اسلامی واگذار کردند اینها مخیرند بین منّ بین فدا و بین استرغاغ ممکن است که حکومت اسلامی با بعضی از حکومتها یک پیمان بین المللی ببندند که د رجنگ کسی را استرغاغ نکنند گرچه آنچه که الآن در اردوگاههای اسرا هست به مراتب بدتر از استرغاغ صدر اسلام است ولی منظور آن است که اسیر گرفتن و آزاد کردن حالا یا در قبال فدیه یا رایگان این وقتی است که آن نظام مقتدر باشد گاهی ممکن است نظام اسلامی در اوایل به قدرت رسیده است از آن بدتر به آن اسیر گیری هم جایز است آزادسازی اسیر یا رایگان است یا در قبال فدیه آن مربوط به خصوصیت اسیر از یک سو و صلاحیت مسلمین از سوی دیگر گاهی ممکن است این حالت در اثنای حکومت باشد گاهی هم در اواخر حکومت اینکه در آیات قبل فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ﴾ اگر چنین ارتش قدرتمند و نیروی نظامی مقتدری برای حکومت اسلامی شکل گرفت ممکن است در همان اوایل اسیر بگیرند جایز باشد چرا؟ چون یثخن فی الارض شده است لازم نیست قتلی خونشان زمین را ثخین و غلیظ بکند عمده ... حکم اسلام و نفوذ امر اسلام است پس از اینکه فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ﴾ چون این امر امتثال نشد و عدم امتثالش هم یک مقدار در اثر قلت مسلمین بود یک مقدار در اثر نفوذ منافقین منافقین رقمشان کم نبود منافقین ﴿وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ ترجفون فی المدینه این باندها نمیگذاشتند که ارتش اسلام قوی بشود به طوری که ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ﴾ ولی اگر آنها میگذاشتند و این ارتش مستحکم بود در همان اوایل جنگ هم میتوانست اسیر بگیرد غرض آن است که مسئله اسیر گرفتن نظیر مسئله فرار از جبهه نصاب مشخص ندارد فرار از جبهه گناه کبیره است در اوایل نصابش این بود یک نفر در برابر ده نفر باید مقاومت میکرد و فرار گناه کبیره بود اگر دشمنان بیش از ده برابر بودند فرار جایز بود در اواخر فرمود که ﴿وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا﴾ نصاب جواز فرار از جنگ آن است که اگر عدد مهاجمین بیش از دو برابر باشد فرار جایز است ولی اگر عدد آنها کمتر از دو برابر باشد یا معادل دو برابر باشد فرار جایز نیست البته این در صورتی که کار به دفاع نرسد چون در دفاع حد و مرزی ندارد چه اینکه گروه خاصی هم مأمور به دفاع نیستند در جهادها زنها و سالمندان و غیر مکلفین مستثنایند ولی در دفاع هر انسانی که مقتدر باشد خواه سالمند خواه نوسال خواه مکلف و خواه غیر مکلف عقلاً بر او لازم است و شارع مقدس هم طبق این الزام کرده بنابراین اثخان عبارت از قدرت و استحکام آن حکومت است و ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ هم شاهد خوبی است پس ممکن است گاهی در اوایل امر اسیر گیری جایز باشد گاهی هم ممکن است تا اواخر جایز نباشد برای اینکه هنوز ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ﴾ حاصل نشده هنوز ﴿یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ﴾ حاصل نشده و مانند آن آنهایی هم که پیشنهاد گرفتن فدا دادند همین بود که ما با قدرت مالی بیت المالمان را تقویت بکنیم ارتشمان را تقویت میکنیم ولی اگر اینها برگردند و توطئه کنند دوباره تهاجم بکنند و همه بساط اسلام و مسلمین را از بین ببرند این دیگر مصلحت نیست بنابراین باید آن ولی مسلمین با مشورت مسلمانهای کارشناس بررسی بکنند که آیا این حکومت اثخان فی الارض کرده است یا نه آن ﴿أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ﴾ ارهاب شده است یا نه الآن دشمن میترسد حمله بکند یا نه اگر به این حد رسید بله اسیر گرفتن جایز است همان اثخان فی الارض باشد کافی است یعنی این نظام مستحکم شد از این اثخان نظام در آیه قبل به صورت ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ﴾ یاد کرده است چون اگر نظام مستقر نباشد که مردم از ارتشش رهبت و هراسی ندارند.
پرسش: ...
پاسخ: نه دلیل احتمالاً دلیل بر خیانت است که همین آیه ﴿وَ إِنْ یُریدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ﴾ ناظر به همان است که فرمود اگر اینها میخواهند مکر بکنند فعلاً مالی بدهند و آزاد بشوند و دوباره بروند توطئه کنند ﴿وَ إِنْ یُریدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ﴾ آن وقت احتمال خیانت هست خب.
مطلب بعدی آن است که این کار چون حساب نظام اسلامی در بین است به قدری سخت است که ذات اقدس الهی این اصحاب را تهدید کرد بدون اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این تهدید مشمول این تهدید باشد به هیچ وجه فرمود: ﴿لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ چرا شما بدون اذن و مشورت چنین کاری را کردید که وجوه بازگو شده هر کدام میتوانست فی الجمله این مکتوب الهی را بیان کند از اینکه فرمود: ﴿فَکُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ﴾ این امر اگر ابتدائاً نازل میشد میشد امر اباحه ولی چون قبلاً مسئله غنیمت را بازگو فرمود این کلوا برای اباحه نیست اباحه محض نیست امتنان را هم به همراه دارد فرمود چون آن کتاب الهی حکم الهی شما از مساس عذاب رهایی بخشید و مورد تعذیب خدا قرار نمیگیرید خدای سبحان بر شما منت نهاد و بهرهبرداری از این غنائم را تجویز کرد پس این امر گذشته از اینکه اباحه و ترخیص را به همراه دارد ضمناً مفید امتنان هم هست یک امر اباحه محض نیست چون قبلاً مسئله حلیت غنائم طرح شده بود.
مطلب بعدی آن است که همان طوری که ﴿لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ﴾ کنایه از مطلق تصرف است این کلوا هم مطلق تصرف را میفهماند در تعبیرات عرفی ما هم این است که میگوییم فلان شخص مال مردم را خورد یعنی در مال مردم تصرف میکند اگر آن مال خوراکی است او را میخورد و اگر پوشاکی است میپوشد و اگر مسکن است در آنجا سکونت میکند و اگر فرش است روی او مینشیند ما نسبت به مسکن و فرش و پوشاک هم میگوییم مال مردم را خورد یعنی با مال حرام برخورد کرد آن ﴿لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ﴾ هم به معنای برخورد نکردن است این کلوا هم به معنای برخورد کردن است یعنی با این غنیمت برخورد کنید اگر فرش است میتوانید روی او بنشینید و اگر خوراکی است میتوانید میل کنید پس این اکل عبارت از مطلق تصرف است.
مطلب دیگر آن است که چون معروف بین اهل سنت این است که آن غنیمت جنگی که خمس دارد همان است که انسان در میدان نبرد از مال مشرکین میگیرد و آن جزء غنائم است که ما از به عنوان غنائم جنگی یاد میکنیم و آن هم متعلق خمس است ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾ قهراً آنچه را که از آزاد کردن اسرا دریافت میکند این به اصطلاح آنها غنیمت فقهی و متعلق خمس نخواهد بود به اصطلاح برخی از اهل تفسیر غنیمت لغوی است لکن طبق روایات اهل بیت (علیهم السلام) که منظور از ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ﴾ مطلق درآمد است و گرچه موردش غنیمت جنگی است ولی مورد مخصص اطلاق یا مقید اطلاق یا مخصص عموم آیه نیست هر گونه درآمدی متعلق خمس است خواه درآمد کسبی باشد خواه درآمدهای جنگی باشد خواه سایر غنیمتها پس این غنیمت که فرمود: ﴿فَکُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ﴾ هم میتواند اصطلاح فقهی باشد این طور نیست که این اصطلاح معنای لغوی است و آیه ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ﴾ اصطلاح فقهی به برکت صحیحه زراره و سایر روایات که ائمه (علیهم السلام) اقامه فرمودند و در ذیل این آیه آمده است مطلق درآمد متعلق خمس است و جزء غنیمت هست مگر جریان میراث و امثال ذلک که یا هبه اندک که از تعلق خمس آزاد است اینجا هم به عنوان درآمد متعلق خمس خواهد بود بالأخره یک نحوه درآمدی برای کسی که اسیر گرفته است ﴿فَکُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَیِّبًا﴾ و در این کار تقوای خدا را فراموش نکنید ﴿إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ که اشاره شد اما کریمه ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی أَیْدیکُمْ مِنَ اْلأَسْری﴾ برخیها گفتند این مخصوص عباس عموی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است چون در این زمینه نازل شده پاسخش آن است که معیار عموم وارد است نه خصوص مورد اطلاق وارد است نه مقید بودن مورد مورد اگر مقید است یعنی عباس بود یا خاص است که عباس بود این آیه عام است ضمایر فراوانی در این آیه است که نشانه تعمیم اوست ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی أَیْدیکُمْ﴾ چون عباس که دست همه نبود کسی که او را اسیر کرده بود عباس تحت ید آن شخص بود ... اما ﴿ایدیکم مِنَ اْلأَسْری﴾ خب اسری جمع است ﴿إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ﴾ جمع است ﴿خَیْرًا یُؤْتِکُمْ﴾ آن هم جمع است ﴿مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ﴾ آن هم جمع است ﴿وَ یَغْفِرْ لَکُمْ﴾ آن هم جمع است بنابراین طبق این پنج شش امری که مفید عموم است باید به عموم وارد استدلال کرد نه خصوصیت مورد پس اگر هم سبب نزول جریان عباس عموی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد آیه چون عام است مطلق اسیرها را میگیرد.
مطلب دیگر آن است که این کلمه خیر تکرار شده سرّش آن است که فرمود: ﴿إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا﴾ که این خیر عبارت از ایمان است توبه است پرهیز از تهاجم علیه نظام اسلامی و مانند آن خیر نسبی نیست این چنین نیست که آنچه را که قبلاً در دل داشتید آن خوب بود ولی این بهتر است خیر یعنی بهتر که افعل تفضیل باشد این یک خیر تعیینی است و نه تفضیلی چون آنچه را در دل داشتید شر بود قبلاً در دل شرک داشتید که شر بود ظلم داشتید که شر بود تهاجم علیه اسلام را در دل میپروراندید که شر بود و مانند آن الآن اگر با توبه همه اینها برگشت این میشود خیر نفسی نه خیر نسبی میشود افعل تعیین نه تفضیل یعنی این خیر است قبلاً شر بود ﴿إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا﴾ که یکی از مصادیق خیر هم توبه از تعرض نسبت به نظام اسلامی است و دیگر قصد تهاجم ندارید ﴿یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ﴾ آن خیر مطلق است این خیر مقیص این خیر تفضیلی است یعنی آنچه را که از شما گرفتند به عنوان مال خب محبوب شماست از مال به عنوان خیر یاد شده است ﴿إِنْ تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ﴾ خیر مصداقش مال است در آن آیه گفتند انسان لحب الخیر لشدید یکی از مصادیق خیر هم مال است که انسان مال را خیلی دوست دارد نظیر ﴿تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا﴾ چون آن مالی که شما در قبال آزاد شدن میپردازید پیش شما خیر است ما بهتر از این مال به شما میدهیم گفتند جریان غنائم بحرین که آمده است وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وضو گرفتند برای خواندن نماز ظهر قبل از خواندن نماز این غنائم را توزیع کردند به عباس فرمودند ردایت را پهن کن از این غنائم هم سهم تو محفوظ است بعد هم فرمود آن مقداری که تو در جنگ بدر دادی و آزاد شدی این غنیمت خیلی بهتر از آن است بیشتر از آن است با برکتتر از آن است لذا این خیر دوم غیر از خیر اول است با من هم استعمال شده است که خیر نسبی است یک، و خیر از مال است دو، اما آن خیر اول خیر نفسی است یک، و خیر از آن عقاید و آراء و افکار و اعمال گذشته از که همه آنها شر بودند ﴿إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ﴾.
مطلب دیگر این است که این ﴿إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ﴾ که شرط است معنایش حدوث علم واجب نیست که اگر خدا بداند یعنی معلوم میشود قبلاً خدا نمیدانست بعد بداند این طور نیست علم ازلی ذات اقدس الهی که ثابت است لایتغیر او میداند که چه شخصی در چه حالتی توبه میکند چه شخصی برمیگردد چه وقتی برنمیگردد همه جریان را در ازل میداند اما این علم فعلی که همراه با آزمون است علم صفت فعل خدا نه صفت ذات خدا این میتواند حادث باشد لکن این آیه دلیل بر حدوث علم نیست آیه شرط است میگوید اگر خدا بداند در دلتان خیر است خب علمش ممکن است قبل باشد یعنی اگر خدای سبحان میدانست که در دل شما خیر است بیشتر از آنچه را که از شما گرفته شد به شما ادا میکرد نه فعل مضارع بودن نه با ان شرطیه بودن هیچ کدام دلیل بر حدوث علم واجب تعالی نیست ﴿إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ در جریان خیانت این سومین حکم از احکام معاهدات بین مسلمین و مشرکین برقرار میشود آن حکمهای قبلی فرمود که اگر اینها با شما تعهد کردند و معاهدات را امضا کردید لکن نشانههای نقض عهد ظاهر شده است و شما میترسید که اینها دفعتاً حمله کنند غافلگیرانه بتازند خب شما هم این تعهد را به طرف اینها نبذ کنید به طرف اینها بیفکنید و بگویید ما معاهدهای نداریم با هم این همان آیه 58 سورهٴ مبارکهٴ انفال بود این آیه قبلاً بحث شد ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ که نشانههای نقض عهد ظاهر شده است این یک پیمانی بود که حکمش مشخص است در آیه 61 همین سوره انفال فرمود اگر اینها خواهان صلح و سازشند شما این پیشنهاد را رد نکنید این معاهده را امضا بکنید در اینجا امارات خلاف ظاهر نشده نشانه ترک صلح و نشانه مخاصمه ظاهر نشده صلح را آدم امضا میکند در جریان آزاد سازی اسرا هیچ نشانهای از اینکه اینها قصد توطئه دارند ظاهر نشده فرمود اگر اینها بخواهند بعد از آزاد شدن خیانت کنند دوباره توطئه کنند و حمله کنند همان ذات اقدس الهی که بار اول شما را بر آنها متمکن کرده است و آنها را تحت تمکن و قهر شما درآورد بعد هم نهی میآورد ﴿وَ إِنْ یُریدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ﴾ نه و ان یریدوا یعنی و ان تخافوا ان یخدعوک یا یختانوک و مانند آن اگر میترسید که آنها خیانت کنند عیب ندارد نه در صورتی که انسان نشانههای خیانت را ببیند حق ندارد اقدام بکند اینها را آزاد بکند پس این سه حکم در سه مقطع با سه موضوع همراه است یکی اینکه فرمود: ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ﴾ یکی اینکه ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها﴾ یکی اینکه هیچ کدام از اینها امارات خیانت در اینها ظاهر نیست و شما هم خوف معقول مقهور ندارید فقط به واقع موکول میکنید میگویید اگر واقعاً اینها قصد خیانت داشتند چه در چنین فضایی میفرماید اگر واقعاً قصد خیانت داشتند دوباره ذات اقدس الهی شما را بر اینها مسلط میکند نشانهاش این است که قبلاً اینها خائن بودند خدا شما را بر اینها مسلط کرده الآن هم همین طور است ﴿وَ إِنْ یُریدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ﴾ باز میداند که در چه وقتی اینها خیانت میکنند و در چه وقتی حکیمانه اینها را در بند بکشد. «و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است