- 126
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 72 تا 75 سوره انفال _ بخش چهارم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 72 تا 75 سوره انفال _ بخش چهارم":
مهاجرین به دو قسم تقسیم شدند مهاجرین قبل از فتح و بعد از فتح مکه
ذات اقدس الهی نه تنها عالم است بلکه شاهد است کجا نقض عهد کردید کجا یاری میکنید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتّی یُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ ٭ وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ ٭ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ ٭ وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾
جریان مهاجر به دو قسم تقسیم شده است مهاجرین سابق و لاحق ولی در جریان انصار به دو قسم تقسیم نشدهاند زیرا همه کسانی که در مدینه به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان آوردند او را یاری کردند اما همه مومنینی که در مکه بودند مقدورشان نبود که مهاجرت کنند لذا برخی در مکه ماندند و برخی آمدند مهاجرت از مکه به مدینه کار آسانی نبود زیرا سران شرک تمام اموال این مسلمین مهاجر را مصادره میکردند به آنها اجازه نمیدادند که آنها اموالشان را منتقل کنند یا خانه مسکونی را بفروشند و در مدینه خانه تهیه کنند اینها مجبور میشدند که تمام زندگی را در مکه رها کنند بیایند در مدینه جزء اصحاب صفه بشوند این خیلی رنج داشت که انسان دست از همه لوازم زندگی بکشد و قربة الی الله بیاید در مدینه آن هم در مسجد مأوا بگیرد لذا مهاجرین به دو قسم تقسیم شدند مهاجرین قبل از فتح و بعد از فتح یا سابق و تابع ولی انصار به این دو گروه تقسیم نشدند
مطلب بعدی آن است که این کلمه ﴿وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ﴾ گرچه لقب وصف ظرف اینها هیچ کدام مفهوم ندارند ولی وقتی در مقام تهدید باشند دارای مفهومند و چون این کریمه در صدد تحلیل است لذا مفهوم دارد وقتی فرمود: ﴿وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ﴾ یعنی لا فی الدنیا در مسائل دنیایی هر گونه زد و خورد قبیلهای باشد شما که موظف نیستید حضور داشته باشید ولی اگر در مسائل دینی از شما کمک گرفتند موظفید که اینها را یاری کنید مگر اینکه نسبت به گروهی باشد که شما پیمان عدم تعرض بستید و اینها هم ناچارند آن عهدنامه حکومت مرکزی را محترم بشمارند و اینکه فرمود: ﴿وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾ یعنی ذات اقدس الهی نه تنها عالم است بلکه شاهد است کجا نقض عهد کردید کجا یاری میکنید کجا یاری نمیکنید این دو تا حکمی که در این آیه ذکر شده است در مشهد و مرئای ذات اقدس الهی است ﴿وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾ که در حقیقت ضامن اجرای آن احکام فقهی خود آیه است درباره کفار فرمود: ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ که کلمه اولئک را ذکر نفرمود چون کلمه اولئک که در آیه قبل است و در آیه بعد میآید جنبه تکریم دارد و کفار شایسته تکریم و تعظیم نیستند لذا کلمه اولئک در آیه قبل آمده در آیه بعد میآید که درباره مؤمنین مهاجر است ولی درباره کفار نیامده اینکه فرمود: ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ این بیان حکم فقهی یا حقوقی نیست که آنها با این جمله مثلاً یک مطلب را انشا بکنند آنها با یکدیگر دارای ولا باشند بلکه یک گزارشی است که نهی ضمنی را نسبت به مؤمنین در بر دارد یعنی خود این جمله خبریه ناظر به آن است که آنها با هم وابسته و مرتبطاند لکن همین جمله خبریه یک انشایی ضمنی را نسبت به مؤمنین در بر دارد که یا ایها الذین آمنوا شما نسبت به آنها هیچ گونه ولایی نداشته باشید متولی آنها نباشید ولایت آنها را نپذیرید محبت آنها را نپذیرید نصرت آنها را به عهده نگیرید و مانند آن پس خود این جمله خبریه برای افاده حکم فقهی نیست که نسبت به کفار یک حکم فقهی را بیان کند چون آنها نه معتقدند نه گوش میدهند ولی ضمناً که یک حکم فقهی را نسبت به مؤمنین افاده میکند انشا میکند یعنی یا ایها الذین آمنوا شما نسبت به آنها تولی نداشته باشید یار آنها نباشید سرپرستی آنها را قبول نکنید و مانند آن و این هم که فرمود: ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ نه یعنی آنها واقعاً متولی یکدیگرند دوست یکدیگرند ناصر یکدیگرند آنها هم نظیر این حیوانات جنگلی نسبت به هم درندهاند اما وقتی سخن از اسلام به میان آمده الکفر ملةٌ واحده علیه مسلمانها صف میبندند وگرنه آنها هم نسبت به یکدیگر تهاجم دارند تکالف دارند این طور نیست که واقعاً آنها در درونشان نسبت به یکدیگر اهل نصرت و ولا باشند بلکه وقتی نسبت به اسلام مطرح میشود علیه اسلام یکجا میشورند آن گاه فرمود: ﴿إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ﴾ یعنی این حکمی که ما گفتیم که نسبت به یکدیگر یعنی حوزه اسلامی باید ولا و نصرت و مودت برقرار بشود یک، از کافران باید منقطع باشید دو، اگر آن تولی و این تبری حاصل نشود ﴿تَکُنْ فِتْنَةٌ﴾ ﴿فَسادٌ کَبیرٌ﴾ هم فتنه کبیر پدید میآید هم فساد کبیر اینکه فرمود: ﴿تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ﴾ این الف لامش احد خارج است یعنی در سرزمین اسلامی فتنه پدید میآید برای اینکه اگر برخی از مسلمانها این اصل را رعایت نکنند اصل تولی و تبری را رعایت نکنند ما گفتیم در حوزه اسلامی نسبت به یکدیگر تولی داشته باشید نسبت به کفار تبری داشته باشید مگر آنهایی که با شما پیمان زندگی مسالمت آمیز بستهاند آنها البته باید متعرض آنها نبود چه اینکه آنها هم متعرض ما نیستند چون ﴿إِلاّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ﴾ با کشورهایی که شما رابطه ترک مخاصمه دارید رابطه زندگی مسالمت آمیز دارید همین امضاهایی که در سطح بین المللی و منطقهای بین حکومت دولت اسلامی و یک دولت کفر برقرار است آن همین است میثاق محترم است میثاق عدم تعرض محترم است آن به تولی و تبری برنمیگردد آن یک تعهد فقهی و حقوقی را به همراه دارد آن تعهد باید عمل بشود یک، تولی داخلی حوزه اسلامی مؤمنان نسبت به هم باید رعایت بشود دو، تبری مسلمین از حوزه غیر اسلامی که با هم پیمان زندگی مسالمت آمیز نبستند باید مستحکم باشد سه، اگر این احکام حقوقی و فقهی عمل نشود سرزمین اسلامی آشوب میگیرد این فی الارض الف و لامش نظیر آن ارضی که وجود مبارک نوح عرض کرد ﴿رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی اْلأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّارًا﴾ نیست چون برخیها بر اینند که آن ارض مجموع کره زمین است لذا مجموع کره زمین را آب گرفت در زمان طوفان نوح (سلام الله علیه) گرچه بعضیها احتمال میدهند که آن ارض مربوط به همان محدوده خاص باشد کلمه ارض با الف لامش اشاره به آن عهد خارجه است ولی در این آیه محل بحث سورهٴ مبارکهٴ انفال یقیناً این فی الارض ناظر به ارض اسلامی است و الف لامش الف لام عهد خارج است ﴿تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ﴾ یعنی در سرزمین مسلمانها زندگی میکنند اگر این اصول فقهی و حقوقی را رعایت نشود فتنه بزرگی و فساد بزرگی پدید میآید ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ این حکم کلامی بود که اشاره شد سرزمینهای کفار چه کار به این دارد آنها با هم ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ آنجا حوزه اسلامی نیست خب ارتباط داشته باشد محکوم همین است جزء حوزه اسلامی میشود بالأخره یا میثاق است یا عدم میثاق اگر میثاق است باید رعایت بشود اگر عدم میثاق است باید تبری باشد اما کشوری که هیچ ارتباطی با دولت اسلامی ندارد نه میثاق هست نه جای تولی است نه جای تبری است این آیه ناظر به این قسمت نیست مخصوصاً قبل از کشف آمریکا و مانند آن باختر دور این احکام قابل گفتن نبود حالا آن سرزمین یقیناً انبیایی داشت قصصی هم برای انبیا و امم هستند اما آنچه که غالباً در این کتابهای آسمانی مخصوصاً قرآن کریم مطرح است همین انبیا و اممی است که در خاور میانه زندگی میکردند و در جریان چین و مانند آن هم چون رابطه برقرار بود و چین کشف شده بود آن وقت آن روزها ولی قاره امریکا آن طرف که به اصطلاح آن طرف آب آن را اصلاً کسی خبر نداشت نه راهی برای اثبات بود نه راهی برای نفی بود راههایی را قرآن کریم ذکر میکند که بتواند بگوید که فانظروا فی الارض ﴿فَسیرُوا فِی اْلأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ﴾ عاقبة الظالمین عاقبة المفسدین و مانند آن و آن خاور میانه اما آن طرف که اصلاً نه خبری از آنها داشتن نه رفتن ممکن بود اگر آیهای سورهای ناظر به آن بخش بود قصص آن بخش بود برای مردم خاور میانه قابل درک نبود میگفتند آن طرف آب هم مگر کسی هست بر انکارشان افزوده میشد قرآن کریم جاهایی را نقل میکند بعد میفرماید که ﴿فَسیرُوا فِی اْلأَرْضِ﴾ این قسمتهایی آفریقایی را نقل میکند این قسمتهای آسیایی را نقل میکند بعد میفرماید که شما وقتی به شام سفر میکنید این سر راه شماست این اوضاع را ببینید و بررسی کنید ﴿إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمینَ﴾ متوسم یعنی وسمه شناس یعنی سیما شناس یعنی میراث فرهنگی شناس شما اگر آثار باستانی بشناسید میبینید در این حفاریها چه کسانی را پیدا میکنید چه چیزهایی را پیدا میکنید اما آن طرف آب به اصطلاح یعنی آمریکا آن روزها چون کشف نشده بود لذا ذات اقدس الهی به نحو کلی در قرآن راجع به آن مناطق سخن گفت ﴿وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾ ما من قریة الا اینکه ما پیغمبر فرستادیم آیهای فرستادیم و مانند آن هیچ امتی نیست مگر اینکه پیغمبر داشت و دارد و مانند آن اما به صورت تفصیل ذکر نمیکند غرض آن است که این کلمه فی الارض طبق این شواهد داخلی که او را همراهی میکند عهدش عهد خارجی است یعنی سرزمین اسلامی اگر چنانچه رعایت میثاق نکند یک، تولی داخلی را حفظ نکند دو، تبری از بیگانگان مزاحم را حفظ نکند سه، گرفتار فتنه و فساد میشود ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ که باز در اینجا هم کلمه اولئک آمده که ناظر به تکریم است و حکم کلامی است اینجا از آن تصریح به این تلویح یک نگرانی برای مسلمین پدید آمد بیان ذلک این است که در آن آیه قبل اسبق یعنی آیه 72 صریحاً فرمود مومنینی که هجرت نکردند رابطه ولایی با شما ندارند ﴿ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾ این تصریح به نفی ولاست در آیه کنونی یعنی آیه 74 فرمود آنهایی که اهل مهاجرت اهل ایمان و مهاجرت و جهادند اینها مؤمنین حقیقیاند اینها دارای مغفرتند اینها دارای رزقند چون در مقام تهدید است مفهوم دارد مفهومش این است که آنها که ایمان آوردند ولی هجرت و جهاد نداشتند از این مزایا محرومند خب آن تصریح به نحو ولاست این تلویح به نفی این اوصاف سهگانه زمینه نگرانی را برای مؤمنین غیر مهاجر فراهم کرده است لذا آیه بعد نازل شده است که نگران نباشید راه برای ترمیم باز است ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ﴾ راه باز است حالا به آن اجر نمیرسید لااقل به این مراحل وسطی دسترسی پیدا کنید یعنی اهل ولا خواهید بود ولای نصرت دارید ولای محبت دارید بخشی از حق الایمان مال شماست بخشی از مغفرت مال شماست بخشی از رزق کریم مال شماست منتها آن سابقون اولین بر اساس افضل الاعمال احمزها بیش از شما مرتبه را حیاضت کردهاند ولی راه برای تدارک شما هم باز است ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ﴾ اینها که در زمره شما هستند حکم شما را خواهند داشت پس راه باز است البته این جای نگرانی نیست
مطلب دیگر آن است که آنچه در حوزه اسلامی حکومت میکند همان رابطه ولایی است در جریان مزد رسالت فرمود که ﴿لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی﴾ مودت یک امر قلبی است امر قلبی وقتی مبادی اختیاری داشته باشد قابل تکلیف هست این چنین نیست که انسان بگوید دوستی که در دست ما نیست دوستی وقتی مبادی اختیاری دارد در دست آدم است انسان وقتی معرفت پیدا کرد سنت و سیرت کریمه آنها را آشنا شد خب مودت و دوستی پدید میآید این اصلاً دوست آنها خواهد بود پس رابطه امت و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همچنین اهل بیت (علیهم السلام) رابطه ولا و محبت است ﴿لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی﴾ رابطه داخلی بین افراد در حوزه اسلامی آن هم محبت است که فرمود: ﴿أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ مهاجرین با هم انصار با هم مهاجر و انصار با هم اینها با هماند و اگر کسی بعداً به توفیق هجرت و جهاد بار یافت آن هم منکم ﴿جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ﴾ آن هم از این توفیق اله برخوردار است پس آنچه که در حوزه اسلامی حاکم است همان ولایت و محبت و دوستی و نصرت ... است منتها گاهی به عنوان امامت امت گاهی هم به عنوان اعضای متقابل و ولای متقابل امت یک ولای دیگری است به معنی سرپرستی و نظارت و یک نحو حاکمیت و آن ولای متقابلی است که توده مسلمانها نسبت به هم دارند که المومنون ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ آنجا که یکی از این مؤمنین دست به اشتباه دراز میکند تحت ولایت دیگری است و دستش از اشتباه مصون است آن آمر نسبت به مأمور ولایت دارد آن ناهی نسبت به متناهی ولایت دارد مسئله ولایت غیر از سخنرانی غیر از موعظه غیر از پند غیر از اندرز است اگر چنانچه کسی نداند که فلان شیء گناه است که جا برای امر به معروف و نهی از منکر نیست جا برای تعلیم است یا بداند گناه است ولی یادش رفته این جای تذکره است و تنبه دادن است جای امر به معروف و نهی از منکر نیست یا نه میداند گناه است موضوع را میداند حکم را میداند ولی مضطر و بیچاره است آنجا هم جای امر به معروف و نهی از منکر نیست آنجا جای معاونت است تا اضطرارش برطرف بشود اگر سهو بود اگر نسیان بود اگر جهل به موضوع بود اگر جهل قصوری نسبت به حکم بود اگر تقیه بود اگر اکراه بود اگر اجبار بود اگر اضطرار بود در این هشت نه مورد جا برای امر به معروف و نهی از منکر نیست که هر کدام حکم خاص خودش را دارد البته گاهی تعلیم هست گاهی کمک هست گاهی تذکره است گاهی تنبه دادن است و مانند آن در این هشت نه مورد اما آنجا که شخص عالماً عامداً دارد گناه میکند اینجا جای امر است اینجا جای تعلیم نیست چون او خودش میداند جای تذکره و یادآوری نیست چون او متذکر است اینجا جای فرمانروایی و حاکمیت است این باید امر کند نه نصیحت حالا مراتبی دارد آن مرتبه اولش که انزجار قلبی است سر جایش محفوظ لساناً باید امر بکند و اگر نشد با دست باید جلویش را بگیرد از آن مرحله دست که نوبت به زدن و اینها که رسید دیگر در اختیار حکومت است نه در اختیار اشخاص خب پس بنابراین امر به معروف غیر از نصیحت کردن است اگر کسی نمیداند باید او را یاد داد یا یادش رفته است باید تذکر داد این فرمانروایی بدون ولایت نمیشود لذا فرمود که یک ولای متقابلی است که هر کسی نسبت به دیگری دارد آنکه دستش به گناه دراز میشود عالماً عامداً او والی میخواهد والیاش هم توده مردمند که نگذارند او گناه بکند فرق امر به معروف و دستگاه قضا این است که در دستگاه قضا شخص را تنبیه میکنند که چرا کردی امر به معروف و نهی از منکر اقدام میکنند که نکن اگر مثلاً خود آن والی شخص تبهکاری را دید دستش به گناه دراز شده است با امر زبانی و لفظی حاصل نشد نتوانست از راه دست و اینها جلویش را بگیرد خب آن حاکم این شخص را میزند میزند که نکن ولی آن قاضی میزند که چرا کردی قضا مال ارتکاب است تنبیه بعد از فعل است میشود عقوبت و کیفر امر به معروف تنبیه و زدن قبل از فعل است که جلوی گناه گرفته بشود منتها زدنش به عهده حکومت است گفتنش به عهده توده مردم ولی توده مردم آمرانه میگویند نه ناصحانه آنجا که جای نصیحت است آنجا که جای تذکر است از سنخ تعلیم است آن هم البته واجب است تعلیم احکام هم واجب است منتها سنخش از سنخ امر به معروف و نهی از منکر نیست خب پس آن ولا که ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ از سنخ فرمانروایی است فرمانروایی هم بدون ولا و بدون ولی بودن و سرپرست بودن حاصل نخواهد شد پس یک نحو ولای متقابل است بدون اینکه یک جانبه باشد ولای متقابل است دو جانبه است توده مردم نسبت به هم دارند هم توده مردم نسبت به والیان هم والیان نسبت به توده مردم یک نحو ولای نصرت است یک نحو ولای محبت است که مجموع اینها روی همان پیوند ولای نصرت جاسازی میشود و تعبیه میشود ﴿لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی﴾ اما از اینکه فرمود: ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ﴾ آن گاه فرمود: ﴿وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾ این یک مطلب جدید را دارد طرح میکند این ﴿إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾ یعنی ناظر است به اینکه ما آنجایی که ولای نصرت جعل کردیم عالمانه بود آنجا که ولای نصرت را نفی کردیم عالمانه است آنجا که ولای نصرت را نهی کردیم غیر از نفی آن هم عالمانه است آنجا که راه تدارک را ارائه کردیم این هم عالمانه است تمام این احکامی که صادر کردیم روی حکم است ﴿إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾ اما این ﴿وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ که اولویت تعیینی است و نه تفصیلی و در سورهٴ مبارکهٴ احزاب هم بعد از ﴿النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ﴾ آن هم آمده است این ناظر به آن است که گرچه ما اقسام گوناگون ولا را امضا کردیم ولی برترین و والاترین ولا در محدوده ایمان ولای رحامت است اگر کسی مسلمان باشد و دیگری غیر مسلمان احد ملتین لایتوارثان این هم که فرمود: ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ این ناظر به آن است که اگر در خانوادهای برادری با برادر پدری با فرزند مادری با دختر یکی مسلمان بود و دیگری کافر هیچ گونه رابطه ولایی بین اینها برقرار نیست ولی اگر در داخله خانه همه مسلمان و مؤمن بودند این ولای رحامت بر همه آن ولاهای گفته شده تقدم دارد لذا درباره این ولا فرمود: ﴿وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ﴾ همه در کتاب الهی ثبت است اما این یکی چون اهمیت خاصی داشت فرمود: ﴿فی کِتابِ﴾ نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ حدید فرمود هیچ مصیبتی به شما نمیرسد هیچ حادثهای رخ نمیدهد الا ﴿إِلاّ فی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیرٌ﴾ و مانند آن خب
مطلب دیگر آن است که این دیگر ناسخ نیست این یا مقید است یا مخصص به تقیید یا تخصیص ازمانی برمیگردد برای اینکه همه آن ولاها را امضا کرده است آن ولای نصرت را که نفی نکرده آن ولای تأمین را که نفی نکرده درباره ولای کفر که قبلاً نهی کرده بود حالا اگر چنانچه در همین حوزه همه این مؤمنین که با هم ولا دارند و قبلاً طبق برخی از روایات بین مهاجرین و بین انصار و بین مؤمنین مهاجر مجاهد ارث توزیع میشد اعم از اینکه اولو الارحام باشد یا نباشند حالا آمده فرموده در حوزه هجرت و جهاد این اولو الارحامند که ارث میبرند بقیه فقط در ولای نصرت و در ولای تأمین سهیماند پس بازگشتش به نسخ نیست میشود تخصیص چه اینکه در سایر موارد هم که سخن از نسخ است بازگشتش به تخصیص ازمانی است بر خلاف نسخ غیر الهی خب آنچه که در پایان بحث دیروز اشاره شده بود این بود که جناب امام رازی از محمد بن حسن بن حسن بن علی (علیهم الصلاة و علیهم السلام) نقل میکنند که ایشان در نامهای به ابی جعفر منصور نوشتهاند به همین آیه ﴿وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ استدلال کردند برای امامت وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) شاید از سنخ جدال باشد چون امامت از ناحیه ارث نیست تا اینکه کسی ادعا داشته باشد و وجود مبارک امام مجتبی هنگام رحلت طبق نقل مرحوم کلینی این حنفیه را خواست گفت مبادا بعد از رحلت من داعیه امامت در سرت پیدا بشود بگویی من فرزند علی بن ابیطالبم این حق طلق حسین بن علی (سلام الله علیهما) است و اوست که بعد از من به امامت میرسد آن وقت یک بیان بسیار شیرین و شنیدنی از جناب ابن حنفیه مرحوم کلینی نقل میکند که بسیار آن بیان زیباست که حتما این را در کافی ملاحظه بفرمایید که ابن حنفیه عرض کرد من هرگز با بودن حسین بن علی (سلام الله علیهما) به خودم اجازه چنین مقامی را نمیدهم خب امامت یک حساب دیگری دارد از راه ارث و امثال ذلک نیست ولی برای اینکه دیگران را اسکات بکنند گفتند که وجود مبارک علی بن ابیطالب به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از دیگران نزدیکتر است وقتی این استدلال را کردند خود امام رازی اشکال میکند بر طبق همین اشکال ابوجعفر منصور پاسخ محمد بن حسن بن حسن را داده است و آن این است که اگر چنانچه سخن از ﴿وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ باشد عباس عموی پیغمبر به پیغمبر نزدیکتر از علی بن ابیطالب است زیرا این پس عموست و او عموست و طبق همین هم جناب امام رازی پاسخ ابو منصور را قانع کننده میداند میگوید که در رد نامه محمد بن حسن بن حسن همان حرفی را که ابو منصور گفته است ... این سخن ناصواب است برای اینکه اولاً امامت روی نص است و ذات اقدس الهی به وسیله غدیر و امثال غدیر دهها مورد درباره حضرت امیر (سلام الله علیه) تبیین کرده است و اگر از ناحیه ارث باشد قرآن کریم فرمود آن کسی که ایمان آورد ولی هجرت نکرد از ولا محروم است ﴿ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾ عباس که مهاجرت نکرده است میماند حضرت امیر که جزء مهاجرین سابقین اولین از مهاجرین است و او به او رابطه دارد پس آیه او را شامل میشود همان پاسخی که وجود مبارک ابی ابراهیم امام کاظم (سلام الله علیه) به هارون عباسی گفت هارون به حضرت عرض کرد شما تاکنون یک چنین پاسخی به کسی گفتید فرمود تا کنون کسی از من سؤال نکرده من نه به کسی نگفتم پس این نقد جناب امام رازی به آن پاسخ درست نیست ﴿وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ اگر باشد بالأخره شامل وجود مبارک حضرت امیر خواهد بود و لا غیر در آن ربط کلمه ﴿ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ﴾ یا وِلایتهم که برخیها بین وَلایت و وِلایت حرفه بودن یا اصل وصف فرق گذاشتند عدهای از مفسرین گفتند جریان وَلایت و وِلایت مثل دَلالت و دِلالت جایز الوجهین است لازم نیست ما حالا ولایت را یک حرفه بدانیم بگوییم آن ولایت به معنی حرفه و کسر است و اصل صفت به فتح است این چنین نیست ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
مهاجرین به دو قسم تقسیم شدند مهاجرین قبل از فتح و بعد از فتح مکه
ذات اقدس الهی نه تنها عالم است بلکه شاهد است کجا نقض عهد کردید کجا یاری میکنید
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتّی یُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ ٭ وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ ٭ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ ٭ وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾
جریان مهاجر به دو قسم تقسیم شده است مهاجرین سابق و لاحق ولی در جریان انصار به دو قسم تقسیم نشدهاند زیرا همه کسانی که در مدینه به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان آوردند او را یاری کردند اما همه مومنینی که در مکه بودند مقدورشان نبود که مهاجرت کنند لذا برخی در مکه ماندند و برخی آمدند مهاجرت از مکه به مدینه کار آسانی نبود زیرا سران شرک تمام اموال این مسلمین مهاجر را مصادره میکردند به آنها اجازه نمیدادند که آنها اموالشان را منتقل کنند یا خانه مسکونی را بفروشند و در مدینه خانه تهیه کنند اینها مجبور میشدند که تمام زندگی را در مکه رها کنند بیایند در مدینه جزء اصحاب صفه بشوند این خیلی رنج داشت که انسان دست از همه لوازم زندگی بکشد و قربة الی الله بیاید در مدینه آن هم در مسجد مأوا بگیرد لذا مهاجرین به دو قسم تقسیم شدند مهاجرین قبل از فتح و بعد از فتح یا سابق و تابع ولی انصار به این دو گروه تقسیم نشدند
مطلب بعدی آن است که این کلمه ﴿وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ﴾ گرچه لقب وصف ظرف اینها هیچ کدام مفهوم ندارند ولی وقتی در مقام تهدید باشند دارای مفهومند و چون این کریمه در صدد تحلیل است لذا مفهوم دارد وقتی فرمود: ﴿وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ﴾ یعنی لا فی الدنیا در مسائل دنیایی هر گونه زد و خورد قبیلهای باشد شما که موظف نیستید حضور داشته باشید ولی اگر در مسائل دینی از شما کمک گرفتند موظفید که اینها را یاری کنید مگر اینکه نسبت به گروهی باشد که شما پیمان عدم تعرض بستید و اینها هم ناچارند آن عهدنامه حکومت مرکزی را محترم بشمارند و اینکه فرمود: ﴿وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾ یعنی ذات اقدس الهی نه تنها عالم است بلکه شاهد است کجا نقض عهد کردید کجا یاری میکنید کجا یاری نمیکنید این دو تا حکمی که در این آیه ذکر شده است در مشهد و مرئای ذات اقدس الهی است ﴿وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾ که در حقیقت ضامن اجرای آن احکام فقهی خود آیه است درباره کفار فرمود: ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ که کلمه اولئک را ذکر نفرمود چون کلمه اولئک که در آیه قبل است و در آیه بعد میآید جنبه تکریم دارد و کفار شایسته تکریم و تعظیم نیستند لذا کلمه اولئک در آیه قبل آمده در آیه بعد میآید که درباره مؤمنین مهاجر است ولی درباره کفار نیامده اینکه فرمود: ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ این بیان حکم فقهی یا حقوقی نیست که آنها با این جمله مثلاً یک مطلب را انشا بکنند آنها با یکدیگر دارای ولا باشند بلکه یک گزارشی است که نهی ضمنی را نسبت به مؤمنین در بر دارد یعنی خود این جمله خبریه ناظر به آن است که آنها با هم وابسته و مرتبطاند لکن همین جمله خبریه یک انشایی ضمنی را نسبت به مؤمنین در بر دارد که یا ایها الذین آمنوا شما نسبت به آنها هیچ گونه ولایی نداشته باشید متولی آنها نباشید ولایت آنها را نپذیرید محبت آنها را نپذیرید نصرت آنها را به عهده نگیرید و مانند آن پس خود این جمله خبریه برای افاده حکم فقهی نیست که نسبت به کفار یک حکم فقهی را بیان کند چون آنها نه معتقدند نه گوش میدهند ولی ضمناً که یک حکم فقهی را نسبت به مؤمنین افاده میکند انشا میکند یعنی یا ایها الذین آمنوا شما نسبت به آنها تولی نداشته باشید یار آنها نباشید سرپرستی آنها را قبول نکنید و مانند آن و این هم که فرمود: ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ نه یعنی آنها واقعاً متولی یکدیگرند دوست یکدیگرند ناصر یکدیگرند آنها هم نظیر این حیوانات جنگلی نسبت به هم درندهاند اما وقتی سخن از اسلام به میان آمده الکفر ملةٌ واحده علیه مسلمانها صف میبندند وگرنه آنها هم نسبت به یکدیگر تهاجم دارند تکالف دارند این طور نیست که واقعاً آنها در درونشان نسبت به یکدیگر اهل نصرت و ولا باشند بلکه وقتی نسبت به اسلام مطرح میشود علیه اسلام یکجا میشورند آن گاه فرمود: ﴿إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ﴾ یعنی این حکمی که ما گفتیم که نسبت به یکدیگر یعنی حوزه اسلامی باید ولا و نصرت و مودت برقرار بشود یک، از کافران باید منقطع باشید دو، اگر آن تولی و این تبری حاصل نشود ﴿تَکُنْ فِتْنَةٌ﴾ ﴿فَسادٌ کَبیرٌ﴾ هم فتنه کبیر پدید میآید هم فساد کبیر اینکه فرمود: ﴿تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ﴾ این الف لامش احد خارج است یعنی در سرزمین اسلامی فتنه پدید میآید برای اینکه اگر برخی از مسلمانها این اصل را رعایت نکنند اصل تولی و تبری را رعایت نکنند ما گفتیم در حوزه اسلامی نسبت به یکدیگر تولی داشته باشید نسبت به کفار تبری داشته باشید مگر آنهایی که با شما پیمان زندگی مسالمت آمیز بستهاند آنها البته باید متعرض آنها نبود چه اینکه آنها هم متعرض ما نیستند چون ﴿إِلاّ عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ﴾ با کشورهایی که شما رابطه ترک مخاصمه دارید رابطه زندگی مسالمت آمیز دارید همین امضاهایی که در سطح بین المللی و منطقهای بین حکومت دولت اسلامی و یک دولت کفر برقرار است آن همین است میثاق محترم است میثاق عدم تعرض محترم است آن به تولی و تبری برنمیگردد آن یک تعهد فقهی و حقوقی را به همراه دارد آن تعهد باید عمل بشود یک، تولی داخلی حوزه اسلامی مؤمنان نسبت به هم باید رعایت بشود دو، تبری مسلمین از حوزه غیر اسلامی که با هم پیمان زندگی مسالمت آمیز نبستند باید مستحکم باشد سه، اگر این احکام حقوقی و فقهی عمل نشود سرزمین اسلامی آشوب میگیرد این فی الارض الف و لامش نظیر آن ارضی که وجود مبارک نوح عرض کرد ﴿رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی اْلأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّارًا﴾ نیست چون برخیها بر اینند که آن ارض مجموع کره زمین است لذا مجموع کره زمین را آب گرفت در زمان طوفان نوح (سلام الله علیه) گرچه بعضیها احتمال میدهند که آن ارض مربوط به همان محدوده خاص باشد کلمه ارض با الف لامش اشاره به آن عهد خارجه است ولی در این آیه محل بحث سورهٴ مبارکهٴ انفال یقیناً این فی الارض ناظر به ارض اسلامی است و الف لامش الف لام عهد خارج است ﴿تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ﴾ یعنی در سرزمین مسلمانها زندگی میکنند اگر این اصول فقهی و حقوقی را رعایت نشود فتنه بزرگی و فساد بزرگی پدید میآید ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ این حکم کلامی بود که اشاره شد سرزمینهای کفار چه کار به این دارد آنها با هم ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ آنجا حوزه اسلامی نیست خب ارتباط داشته باشد محکوم همین است جزء حوزه اسلامی میشود بالأخره یا میثاق است یا عدم میثاق اگر میثاق است باید رعایت بشود اگر عدم میثاق است باید تبری باشد اما کشوری که هیچ ارتباطی با دولت اسلامی ندارد نه میثاق هست نه جای تولی است نه جای تبری است این آیه ناظر به این قسمت نیست مخصوصاً قبل از کشف آمریکا و مانند آن باختر دور این احکام قابل گفتن نبود حالا آن سرزمین یقیناً انبیایی داشت قصصی هم برای انبیا و امم هستند اما آنچه که غالباً در این کتابهای آسمانی مخصوصاً قرآن کریم مطرح است همین انبیا و اممی است که در خاور میانه زندگی میکردند و در جریان چین و مانند آن هم چون رابطه برقرار بود و چین کشف شده بود آن وقت آن روزها ولی قاره امریکا آن طرف که به اصطلاح آن طرف آب آن را اصلاً کسی خبر نداشت نه راهی برای اثبات بود نه راهی برای نفی بود راههایی را قرآن کریم ذکر میکند که بتواند بگوید که فانظروا فی الارض ﴿فَسیرُوا فِی اْلأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ﴾ عاقبة الظالمین عاقبة المفسدین و مانند آن و آن خاور میانه اما آن طرف که اصلاً نه خبری از آنها داشتن نه رفتن ممکن بود اگر آیهای سورهای ناظر به آن بخش بود قصص آن بخش بود برای مردم خاور میانه قابل درک نبود میگفتند آن طرف آب هم مگر کسی هست بر انکارشان افزوده میشد قرآن کریم جاهایی را نقل میکند بعد میفرماید که ﴿فَسیرُوا فِی اْلأَرْضِ﴾ این قسمتهایی آفریقایی را نقل میکند این قسمتهای آسیایی را نقل میکند بعد میفرماید که شما وقتی به شام سفر میکنید این سر راه شماست این اوضاع را ببینید و بررسی کنید ﴿إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمینَ﴾ متوسم یعنی وسمه شناس یعنی سیما شناس یعنی میراث فرهنگی شناس شما اگر آثار باستانی بشناسید میبینید در این حفاریها چه کسانی را پیدا میکنید چه چیزهایی را پیدا میکنید اما آن طرف آب به اصطلاح یعنی آمریکا آن روزها چون کشف نشده بود لذا ذات اقدس الهی به نحو کلی در قرآن راجع به آن مناطق سخن گفت ﴿وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾ ما من قریة الا اینکه ما پیغمبر فرستادیم آیهای فرستادیم و مانند آن هیچ امتی نیست مگر اینکه پیغمبر داشت و دارد و مانند آن اما به صورت تفصیل ذکر نمیکند غرض آن است که این کلمه فی الارض طبق این شواهد داخلی که او را همراهی میکند عهدش عهد خارجی است یعنی سرزمین اسلامی اگر چنانچه رعایت میثاق نکند یک، تولی داخلی را حفظ نکند دو، تبری از بیگانگان مزاحم را حفظ نکند سه، گرفتار فتنه و فساد میشود ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ که باز در اینجا هم کلمه اولئک آمده که ناظر به تکریم است و حکم کلامی است اینجا از آن تصریح به این تلویح یک نگرانی برای مسلمین پدید آمد بیان ذلک این است که در آن آیه قبل اسبق یعنی آیه 72 صریحاً فرمود مومنینی که هجرت نکردند رابطه ولایی با شما ندارند ﴿ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾ این تصریح به نفی ولاست در آیه کنونی یعنی آیه 74 فرمود آنهایی که اهل مهاجرت اهل ایمان و مهاجرت و جهادند اینها مؤمنین حقیقیاند اینها دارای مغفرتند اینها دارای رزقند چون در مقام تهدید است مفهوم دارد مفهومش این است که آنها که ایمان آوردند ولی هجرت و جهاد نداشتند از این مزایا محرومند خب آن تصریح به نحو ولاست این تلویح به نفی این اوصاف سهگانه زمینه نگرانی را برای مؤمنین غیر مهاجر فراهم کرده است لذا آیه بعد نازل شده است که نگران نباشید راه برای ترمیم باز است ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ﴾ راه باز است حالا به آن اجر نمیرسید لااقل به این مراحل وسطی دسترسی پیدا کنید یعنی اهل ولا خواهید بود ولای نصرت دارید ولای محبت دارید بخشی از حق الایمان مال شماست بخشی از مغفرت مال شماست بخشی از رزق کریم مال شماست منتها آن سابقون اولین بر اساس افضل الاعمال احمزها بیش از شما مرتبه را حیاضت کردهاند ولی راه برای تدارک شما هم باز است ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ﴾ اینها که در زمره شما هستند حکم شما را خواهند داشت پس راه باز است البته این جای نگرانی نیست
مطلب دیگر آن است که آنچه در حوزه اسلامی حکومت میکند همان رابطه ولایی است در جریان مزد رسالت فرمود که ﴿لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی﴾ مودت یک امر قلبی است امر قلبی وقتی مبادی اختیاری داشته باشد قابل تکلیف هست این چنین نیست که انسان بگوید دوستی که در دست ما نیست دوستی وقتی مبادی اختیاری دارد در دست آدم است انسان وقتی معرفت پیدا کرد سنت و سیرت کریمه آنها را آشنا شد خب مودت و دوستی پدید میآید این اصلاً دوست آنها خواهد بود پس رابطه امت و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همچنین اهل بیت (علیهم السلام) رابطه ولا و محبت است ﴿لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی﴾ رابطه داخلی بین افراد در حوزه اسلامی آن هم محبت است که فرمود: ﴿أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ مهاجرین با هم انصار با هم مهاجر و انصار با هم اینها با هماند و اگر کسی بعداً به توفیق هجرت و جهاد بار یافت آن هم منکم ﴿جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ﴾ آن هم از این توفیق اله برخوردار است پس آنچه که در حوزه اسلامی حاکم است همان ولایت و محبت و دوستی و نصرت ... است منتها گاهی به عنوان امامت امت گاهی هم به عنوان اعضای متقابل و ولای متقابل امت یک ولای دیگری است به معنی سرپرستی و نظارت و یک نحو حاکمیت و آن ولای متقابلی است که توده مسلمانها نسبت به هم دارند که المومنون ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ آنجا که یکی از این مؤمنین دست به اشتباه دراز میکند تحت ولایت دیگری است و دستش از اشتباه مصون است آن آمر نسبت به مأمور ولایت دارد آن ناهی نسبت به متناهی ولایت دارد مسئله ولایت غیر از سخنرانی غیر از موعظه غیر از پند غیر از اندرز است اگر چنانچه کسی نداند که فلان شیء گناه است که جا برای امر به معروف و نهی از منکر نیست جا برای تعلیم است یا بداند گناه است ولی یادش رفته این جای تذکره است و تنبه دادن است جای امر به معروف و نهی از منکر نیست یا نه میداند گناه است موضوع را میداند حکم را میداند ولی مضطر و بیچاره است آنجا هم جای امر به معروف و نهی از منکر نیست آنجا جای معاونت است تا اضطرارش برطرف بشود اگر سهو بود اگر نسیان بود اگر جهل به موضوع بود اگر جهل قصوری نسبت به حکم بود اگر تقیه بود اگر اکراه بود اگر اجبار بود اگر اضطرار بود در این هشت نه مورد جا برای امر به معروف و نهی از منکر نیست که هر کدام حکم خاص خودش را دارد البته گاهی تعلیم هست گاهی کمک هست گاهی تذکره است گاهی تنبه دادن است و مانند آن در این هشت نه مورد اما آنجا که شخص عالماً عامداً دارد گناه میکند اینجا جای امر است اینجا جای تعلیم نیست چون او خودش میداند جای تذکره و یادآوری نیست چون او متذکر است اینجا جای فرمانروایی و حاکمیت است این باید امر کند نه نصیحت حالا مراتبی دارد آن مرتبه اولش که انزجار قلبی است سر جایش محفوظ لساناً باید امر بکند و اگر نشد با دست باید جلویش را بگیرد از آن مرحله دست که نوبت به زدن و اینها که رسید دیگر در اختیار حکومت است نه در اختیار اشخاص خب پس بنابراین امر به معروف غیر از نصیحت کردن است اگر کسی نمیداند باید او را یاد داد یا یادش رفته است باید تذکر داد این فرمانروایی بدون ولایت نمیشود لذا فرمود که یک ولای متقابلی است که هر کسی نسبت به دیگری دارد آنکه دستش به گناه دراز میشود عالماً عامداً او والی میخواهد والیاش هم توده مردمند که نگذارند او گناه بکند فرق امر به معروف و دستگاه قضا این است که در دستگاه قضا شخص را تنبیه میکنند که چرا کردی امر به معروف و نهی از منکر اقدام میکنند که نکن اگر مثلاً خود آن والی شخص تبهکاری را دید دستش به گناه دراز شده است با امر زبانی و لفظی حاصل نشد نتوانست از راه دست و اینها جلویش را بگیرد خب آن حاکم این شخص را میزند میزند که نکن ولی آن قاضی میزند که چرا کردی قضا مال ارتکاب است تنبیه بعد از فعل است میشود عقوبت و کیفر امر به معروف تنبیه و زدن قبل از فعل است که جلوی گناه گرفته بشود منتها زدنش به عهده حکومت است گفتنش به عهده توده مردم ولی توده مردم آمرانه میگویند نه ناصحانه آنجا که جای نصیحت است آنجا که جای تذکر است از سنخ تعلیم است آن هم البته واجب است تعلیم احکام هم واجب است منتها سنخش از سنخ امر به معروف و نهی از منکر نیست خب پس آن ولا که ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ از سنخ فرمانروایی است فرمانروایی هم بدون ولا و بدون ولی بودن و سرپرست بودن حاصل نخواهد شد پس یک نحو ولای متقابل است بدون اینکه یک جانبه باشد ولای متقابل است دو جانبه است توده مردم نسبت به هم دارند هم توده مردم نسبت به والیان هم والیان نسبت به توده مردم یک نحو ولای نصرت است یک نحو ولای محبت است که مجموع اینها روی همان پیوند ولای نصرت جاسازی میشود و تعبیه میشود ﴿لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی﴾ اما از اینکه فرمود: ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ﴾ آن گاه فرمود: ﴿وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾ این یک مطلب جدید را دارد طرح میکند این ﴿إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾ یعنی ناظر است به اینکه ما آنجایی که ولای نصرت جعل کردیم عالمانه بود آنجا که ولای نصرت را نفی کردیم عالمانه است آنجا که ولای نصرت را نهی کردیم غیر از نفی آن هم عالمانه است آنجا که راه تدارک را ارائه کردیم این هم عالمانه است تمام این احکامی که صادر کردیم روی حکم است ﴿إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾ اما این ﴿وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ که اولویت تعیینی است و نه تفصیلی و در سورهٴ مبارکهٴ احزاب هم بعد از ﴿النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ﴾ آن هم آمده است این ناظر به آن است که گرچه ما اقسام گوناگون ولا را امضا کردیم ولی برترین و والاترین ولا در محدوده ایمان ولای رحامت است اگر کسی مسلمان باشد و دیگری غیر مسلمان احد ملتین لایتوارثان این هم که فرمود: ﴿وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ این ناظر به آن است که اگر در خانوادهای برادری با برادر پدری با فرزند مادری با دختر یکی مسلمان بود و دیگری کافر هیچ گونه رابطه ولایی بین اینها برقرار نیست ولی اگر در داخله خانه همه مسلمان و مؤمن بودند این ولای رحامت بر همه آن ولاهای گفته شده تقدم دارد لذا درباره این ولا فرمود: ﴿وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ﴾ همه در کتاب الهی ثبت است اما این یکی چون اهمیت خاصی داشت فرمود: ﴿فی کِتابِ﴾ نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ حدید فرمود هیچ مصیبتی به شما نمیرسد هیچ حادثهای رخ نمیدهد الا ﴿إِلاّ فی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیرٌ﴾ و مانند آن خب
مطلب دیگر آن است که این دیگر ناسخ نیست این یا مقید است یا مخصص به تقیید یا تخصیص ازمانی برمیگردد برای اینکه همه آن ولاها را امضا کرده است آن ولای نصرت را که نفی نکرده آن ولای تأمین را که نفی نکرده درباره ولای کفر که قبلاً نهی کرده بود حالا اگر چنانچه در همین حوزه همه این مؤمنین که با هم ولا دارند و قبلاً طبق برخی از روایات بین مهاجرین و بین انصار و بین مؤمنین مهاجر مجاهد ارث توزیع میشد اعم از اینکه اولو الارحام باشد یا نباشند حالا آمده فرموده در حوزه هجرت و جهاد این اولو الارحامند که ارث میبرند بقیه فقط در ولای نصرت و در ولای تأمین سهیماند پس بازگشتش به نسخ نیست میشود تخصیص چه اینکه در سایر موارد هم که سخن از نسخ است بازگشتش به تخصیص ازمانی است بر خلاف نسخ غیر الهی خب آنچه که در پایان بحث دیروز اشاره شده بود این بود که جناب امام رازی از محمد بن حسن بن حسن بن علی (علیهم الصلاة و علیهم السلام) نقل میکنند که ایشان در نامهای به ابی جعفر منصور نوشتهاند به همین آیه ﴿وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ استدلال کردند برای امامت وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) شاید از سنخ جدال باشد چون امامت از ناحیه ارث نیست تا اینکه کسی ادعا داشته باشد و وجود مبارک امام مجتبی هنگام رحلت طبق نقل مرحوم کلینی این حنفیه را خواست گفت مبادا بعد از رحلت من داعیه امامت در سرت پیدا بشود بگویی من فرزند علی بن ابیطالبم این حق طلق حسین بن علی (سلام الله علیهما) است و اوست که بعد از من به امامت میرسد آن وقت یک بیان بسیار شیرین و شنیدنی از جناب ابن حنفیه مرحوم کلینی نقل میکند که بسیار آن بیان زیباست که حتما این را در کافی ملاحظه بفرمایید که ابن حنفیه عرض کرد من هرگز با بودن حسین بن علی (سلام الله علیهما) به خودم اجازه چنین مقامی را نمیدهم خب امامت یک حساب دیگری دارد از راه ارث و امثال ذلک نیست ولی برای اینکه دیگران را اسکات بکنند گفتند که وجود مبارک علی بن ابیطالب به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از دیگران نزدیکتر است وقتی این استدلال را کردند خود امام رازی اشکال میکند بر طبق همین اشکال ابوجعفر منصور پاسخ محمد بن حسن بن حسن را داده است و آن این است که اگر چنانچه سخن از ﴿وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ باشد عباس عموی پیغمبر به پیغمبر نزدیکتر از علی بن ابیطالب است زیرا این پس عموست و او عموست و طبق همین هم جناب امام رازی پاسخ ابو منصور را قانع کننده میداند میگوید که در رد نامه محمد بن حسن بن حسن همان حرفی را که ابو منصور گفته است ... این سخن ناصواب است برای اینکه اولاً امامت روی نص است و ذات اقدس الهی به وسیله غدیر و امثال غدیر دهها مورد درباره حضرت امیر (سلام الله علیه) تبیین کرده است و اگر از ناحیه ارث باشد قرآن کریم فرمود آن کسی که ایمان آورد ولی هجرت نکرد از ولا محروم است ﴿ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ﴾ عباس که مهاجرت نکرده است میماند حضرت امیر که جزء مهاجرین سابقین اولین از مهاجرین است و او به او رابطه دارد پس آیه او را شامل میشود همان پاسخی که وجود مبارک ابی ابراهیم امام کاظم (سلام الله علیه) به هارون عباسی گفت هارون به حضرت عرض کرد شما تاکنون یک چنین پاسخی به کسی گفتید فرمود تا کنون کسی از من سؤال نکرده من نه به کسی نگفتم پس این نقد جناب امام رازی به آن پاسخ درست نیست ﴿وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ﴾ اگر باشد بالأخره شامل وجود مبارک حضرت امیر خواهد بود و لا غیر در آن ربط کلمه ﴿ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ﴾ یا وِلایتهم که برخیها بین وَلایت و وِلایت حرفه بودن یا اصل وصف فرق گذاشتند عدهای از مفسرین گفتند جریان وَلایت و وِلایت مثل دَلالت و دِلالت جایز الوجهین است لازم نیست ما حالا ولایت را یک حرفه بدانیم بگوییم آن ولایت به معنی حرفه و کسر است و اصل صفت به فتح است این چنین نیست ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است