display result search
منو
تفسیر آیات 29 و 30 سوره انفال _ بخش اول

تفسیر آیات 29 و 30 سوره انفال _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 16 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 29 و 30 سوره انفال _ بخش اول":

اگر کسی همتش این باشد که ازخدا تقوا داشته باشد، به این پاداش می‌رسد.
انسان با تقوا اگر از معاصی کبیره تبعید کند خداوند آن سیئات صغیره را تکفیر می‌کند


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ ٭ وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ﴾

چون قرآن کریم و همچنین وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مبشر و منذر الهی‌اند و چند مطلب پیرامون انذار الهی ذکر شد که ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ و مانند آن چند مطلب هم پیرامون تبشیر الهی ذکر می‌شود که این قسمت جزء آن تبشیر است.
مطلب دوم آن است که این کلمه اتقا گاهی در قرآن کریم نسبت به جهنم مطرح است عذاب مطرح است و مانند آن گاهی به خود ذات اقدس الهی نسبت داده می‌شود که ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ﴾ نه ﴿فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾ و مانند آن اگر کسی همتشان این چنین باشد که از خدا تقوا داشته باشد وقایع الهی را در بر کند چنین کسی به این پاداش می‌رسد.
مطلب سوم آن است که این خیلی هم شرط مهم ذکر نفرمود اگر از همه گناهان بپرهیزید فرمود ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾ معلوم می‌شود که هنوز برخی از سیئات و معاصی مانده است انسان با تقوا اگر چنانچه از معاصی کبیره تبعید کند ذات اقدس الهی آن سیئات صغیره را تکفیر می‌کند یعنی می‌پوشاند آن مبدل سیئات است مکفر سیئات است نظیر ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾ خب زیرا اگر کسی از جمیع معاصی تقوا داشته باشد و عادل کامل باشد سیئه‌ای ندارد که ذات اقدس الهی آن سیئه را مکفور کند اولاً بعد مغفور کند ثانیاً اینکه فرمود ﴿وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ﴾ معلوم می‌شود که برخی از ذنوب صغار همچنان مانده است.
پرسش: ...
پاسخ: چرا دیگر معلوم می‌شود درجه بالا را قید نفرمود.
پرسش: ...
پاسخ: خب اگر اتقاست یعنی توبه از گذشته‌است اگر توبه از گذشته است دیگر سیئه‌ای نمانده که مترتب بر تقوا باشد تا خدا تکفیر آن و مکفور کردن آن مترتب بر تقوا باشد معلوم می‌شود خیلی شرط سنگین نیست مشکل این است با اینکه خیلی شرط سنگین نیست تحصیل‌اش برای ما دشوار است یک وقت است گفته می‌شود ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ﴾ آن اندازه‌ای که حق تقوا به خداست تقوا پیشه کنید بعد عده‌ای می‌گویند چنین کاری دشوار است آیه نازل می‌شود ﴿اتَّقُوا اللّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ یعنی هر اندازه توانستید یک وقت است که نه یک شرط اقلی را ذات اقدس الهی شرط اقلی را ذات اقدس الهی برای نیل به مقام فرقان قائل است و آن این است که اگر گناهان کبیره را ترک کنید مختصری از صغائر مانده باشد خدا آنها را می‌پوشاند اولاً بعد می‌بخشد ثانیاً ﴿فُرْقانًا وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: نه یک وقت است کسی گناه نمی‌کند خوفاً من النار این حداکثر آن است که از عذاب الهی برهد اما به آن کمالات برسد نیست این عبادت‌اش عبادت عبید است گناه نمی‌کند اما خوفاً من النار گناه نمی‌کند نه برای اینکه به مقام شرح صدر برسد.
پرسش: ...
پاسخ: نه اگر توبه باشد دیگر سیئه‌ای نیست تا ذات اقدس الهی بپوشاند یا ببخشد که.
پرسش: ...
پاسخ: نه این شخصی که به نحو ملکه باتقواست از گناهان کبیره پرهیز می‌کند ولی گاهی مبتلا به گناهان صغیره می‌شود در همین حد هم باشد خدا به او وعده چند لطف داده است.
مطلب بعدی آن است که اگر کسی به این مقام فرقان نرسید باید در خود تجدید نظر کند بداند که این حداقل را هم تحصیل نکرده است یعنی مبتلا به بعضی از گناهان کبیره است همین حرفهای رایج غیبت کردن دروغ گفتن اموال مشتبه خوردن خیلی از چیزهاست که انسان آلوده است و مبتلاست و اصلاً به حساب گناه نمی‌آورد.
پرسش: ...
پاسخ: نه اگر کسی از گناهان کبیره پرهیز کند خدا وعده داد فرمود ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾.
مطلب بعدی آن است که چون تقوا مراتبی دارد فرقان هم مراتبی دارد ولی حداقل‌اش این است پرهیز از معاصی کبیره رسیدن به مقام فرقان بین حق و باطل یک وقت است انسان نظیر حارثه ابن مالک به آنجا می‌رسد که «کانی انذر الی عرش الرحمان بارزا» این با صرف پرهیز از معاصی کبیره حاصل نمی‌شود اما در خیلی از موارد که مردد است حق با کیست یا حق با کدام مطلب است در قضایا بین فقه و کذب و حق و باطل می‌ماند در مسایل سیاسی و اجتماعی تشخیص بین محق و مبطل گرفتار می‌شود وظیفه خودش را هم نمی‌داند این شخص دارای فرقان می‌شود یعنی خدا به او نوری عطا می‌کند که هم در مسایل علمی بفهمد حق چیست و باطل چیست هم در مسایل اجتماعی و سیاسی بفهمد محق کیست و مبطل کیست این را خدا عطا می‌کند.
پرسش: ...
پاسخ: اول پوشش است بعد مغفرت اول ستار است بعد غفار.
پرسش: ...
پاسخ: آن فرقان تام و کامل است دیگر بین همه اشیاء و همه اشخاص خب.
پس اگر کسی به این مقام نرسید مطمئن باشد که معاصی کبیره را ترک نکرده است.
مطلب دیگر آن است که این قضیه قضیه شرطیه است و این مستلزم شک ذات اقدس الهی _معاذ الله_ نیست چون در قضیه شرطیه مثل قضیه حملیه جزم است شک نیست تحقق مقدم یا تحقق تالی مصداق خاص خودش را دارد در قضیه اگر جزم نباشد که قضا نیست وقتی قضا نبود خب آن دیگر قضیه نیست قضیه را که قضیه می‌گویند برای اینکه عقل قاضی و داور بین موضوع و محمول یا مقدم و تالی است منتها اگر حملیه باشد قضا به ثبوت محمول برای موضوع است و اگر شرطیه متصله باشد قضا به تلازم بین مقدم و تالی است و اگر شرطیه منفصله باشد قضا به تعاند بین مقدم و تالی است اینکه می‌گوییم اگر به عدد اما زوج و اما فرد این یک امای تردیدیه نیست چون تردید که با قضیه سازگار نیست شک که با قضا سازگار نیست این جزم به تنافی است نه تردید تردید آن است که انسان یک شبهی را از دور می‌بیند نمی‌داند زید است یا امر می‌گوید لست ادری زید عن امرا اما وقتی می‌گوید العدد اما زوج و اما فرد یعنی من علم دارم که زوجیت با فردیت جمع نمی‌شود فردیت با زوجیت جمع نمی‌شود این جزم به تعاند است نه تردید اگر تردید بود که قضیه نبود اینجا هم ذات اقدس الهی به عنوان حکم جزمی می‌فرماید بین تقوا و پیدا کردن شرح صدر تلازم هست البته خودش می‌داند چه کسی اهل تقواست و چه کسی شرح صدر معلوم می‌شود و چه کسی اهل تقوا نیست و از شرح صدر محروم است.
مطلب دیگر آن است که این چهار پاداشی که ذکر شده که در حقیقت سه پاداش‌اش صریحاً ذکر شده پاداش چهارمی به عنوان یک وعده عامه است آن را برخی از اهل معرفت به این صورت ذکر کرده‌اند گفتند نتیجه تقوا تعریف است و تکفیر است و تشریف تعریف که به معرفت شناسی برمی‌گردد همین است که ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ بین الحق و الباطل بین الصدق و الکذب بین الخیر و الشر بین الحسن و القبیح و مانند آن آن می‌شود تعریف که به معرفت شناسی برمی‌گردد تکفیر همان ﴿یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾ است یک درجه تخفیفی است یک راه که گناهان را می‌پوشاند و تشریف آن است که راه مغفرت می‌رسد و انسان بخشوده می‌شود در بحث دیروز از معرفت شناسی سخن به میان آمده که این معرفت شناسی قرآنی نظام فاعلی و غایی را در مسأله مطرح می‌کند بر خلاف معرفت شناسی رایج بین صاحبان این رشته که اصلاً معلم یا منشأ مغالطه شیطان است در این معرفت شناسی مطرح نیست اینجا ذات اقدس الهی معرفت شناسی را در قرآن به این صورت طرح می‌کند که علوم حقه به وسیله خدای سبحان از راه فرشته‌ها و انبیاء و اولیا دلهای مؤمنین القا می‌شود و همه شبهات و اشکالات و مغالطه‌ها به وسیله شیطنت شیطان وسوسه می‌شود که ﴿إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ﴾ از این طرف هم ﴿الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ﴾ از یک سو یا ﴿الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ از سوی دیگر ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ از سوی سوم ﴿اتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ بقره هست از سوی چهارم و مانند آن که خدا معلم انسان است اگر علمی را ذات اقدس الهی عطا کند مشوب نیست و مصون از هر گونه مغالطه است در جریان ﴿یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ درباره جنگ بدر هم آمده است که ﴿یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ﴾ آنجا بین محق و مبطل بعد از تشخیص حق و باطل تفکیک شده است در تفسیر المنار آمده است که این فرق بین حق و باطل و تشخیص بین محق و مبطل که در جریان جنگ بدر بود همچنان ادامه داشت تا فتح بسیاری از کشورهای اروپایی و حکمای فرنگ و افرنگ به اصطلاح ایشان مردم فرنگ مردم اروپا معتقدند که هیچ حاکمی عادل‌تر از حکام اسلامی نبودند و هیچ فاتحی هم مهربانتر از فاتحان اسلامی نبودند کشور گشایی در عالم زیاد بود ولی وقتی مسلمین به اروپا رفتند و اروپا را فتح کردند قادرانه و حکیمانه فتح کردند بعدها که حکومت از اعراب به دست ایرانی‌ها افتاد آن حب ریاست و حب مقام و قلت تدبیر اینها ضمیمه شد و ضمیمه شد و زمینه فراهم کرد تا آن حکومتشان عوض بشود اصل این سخن فی الجمله درست است آنچه که در المنار آمده برای اینکه اسلام هر جا رفت با تدبیرات رسول گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و هدایت‌های اهل بیت رفته است لکن نگهداری‌اش در همان اعراب آشوب به پا کرد و خلافت به سلطنت تبدیل شد بعد هم به دنبال‌اش سالیان متمادی همین اعراب داشتند حکومت می‌کردند یعنی بعد از اینکه اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) را خانه نشین کردند امویان گرفتند مروانیان گرفتند کم کم به دست عباسیان رسید و این بنی عباس بودن که بالاخره اکثر ائمه (علیهم السلام) به دست اینها یا شهید شدند یا تبعید شدند یا مسموم شدند آن آثاری که بنی العباس کردند کمتر از آثار بنی امیه که نبود
یا لیت جور بنی مروان دام لما لیت بنی عباس فی الناری
اینها می‌گفتند عباسیان عادل بودند می‌گفتند ‌ای کاش این عدالت در آتش بود و همان ظلم اموی بود خب بالأخره وجود مبارک امام صادق و امام کاظم و امام رضا و امام جواد امام هادی و امام عسگری (صلوات الله و سلامه علیهم) به دست همین بنی عباس یا شهید شدند یا مسموم شدند یا تبعید شدند دیگر خب و آن اهانت به قبر مطهر سید الشهدا (سلام الله علیه) به دست همین بنی عباسیها بود دیگر غرض آن است که این مشکل عرب و عجم نیست این مشکل خانه‌ نشین کردن اهل بیت (علیهم السلام) مال حکومت مروانی و اموی و عباسی است خب ملت هم این چنین است اگر ملت با تقوا بود فرقان سیاسی دارد فرقان اجتماعی دارد می‌فهمد حق با کیست می‌فهمد حق با چه گروهی است این هم می‌فهمد چون اختصاصی به مسایل شخصی ندارد و مسایل سیاسی و اجتماعی را هم در برمی‌گیرد.
مطلب دیگر آن است که این تفسیر قرآن به قرآن هم از دیر زمان سابقه داشت اصل‌اش از اهل بیت (علیهم السلام) بود که به برکت آیات قرآنی یکدیگر را تفسیر می‌کردند بعد کم کم به شاگردان آنها هم رسید از مالک سؤال کردند ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ یعنی چه ایشان آیه سورهٴ مبارکهٴ طلاق را خواندند گفت چون در سوره طلاق آمده است ﴿مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا﴾ منظور از این فرقان این است که انسان باتقوا در هیچ مشکلی نمی‌ماند چه مشکل علمی چه مشکل عملی این ﴿مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا﴾ که در سوره طلاق آمده به منزله مفسر این ﴿یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ است که در سوره انفال آمده البته هر دو سوره مدنی‌اند هر کدام قبل از دیگری باشد می‌تواند شارح و مفسر دیگری باشد در این جهت فرق ندارد غرض این است که این سابقه داشته است تمرین فرقان هم یک تمرین تفخیم و تعظیم است ﴿یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ آن چنان فرقانی که با آن نورانیت دل انسان می‌تواند تشخیص بدهد کدام مطلب حق است کدام مطلب باطل انسان به جایی برسد که بتواند تشخیص بدهد کدام مطلب حق است کدام مطلب باطل کار آسانی نیست ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ این حدیث معروف را که فریقین نقل کرده‌اند هم در جوامع روایی ماست هم در جوامع روایی آقایان اهل سنت است این می‌تواند برگرفته از همین آیه قرآن کریم باشد آن حدیث این است «من عمل بما علم اوتی علم ما لم یعلم یا اورثه الله علم ما لم یعلم» اگر کسی آنچه را می‌داند عمل بکند آنچه را نمی‌داند یاد می‌گیرد خدا به او عطا می‌کند یعنی این دیگر چنین علمی را از خدا ارث می‌برد اگر کسی به آنچه می‌داند عمل بکند ذات اقدس الهی آنچه را که او نمی‌داند به او عطا می‌کند «من عمل بما امناً اوتی علم ما لم یعلم یا اورثه الله علم ما لم یعلم» چه اینکه نقطه مقابل او هم همین طور است که «العلم یحتف بالعمل و ان اجابه و الا ارتحل» علم به عمل می‌گوید بیا اگر عمل اطاعت کرد به دنبال علم حرکت کرد و رفت یعنی شخص عالم با عمل شد این شکوفا می‌شود می‌ماند «و الا ارتحل» و اگر این علم به عمل گفت تو دنبال من بیا و عمل به دنبال علم نیامد این علم از او گرفته می‌شود یک چند سالی است در حوزه درس می‌خواند بعد می‌بیند که عمل او را همراهی نکرده کم کم به یک بهانه‌ای از حوزه بیرون می‌رود این چهار تا کلمه که خوانده از یادش می‌رود این طور نیست که علم را خدا به هر کسی بدهد تا آخر عمر نگه بدارد و کاملاً از بین می‌رود «العلم یحتف بالعمل» سروش علم این است که بیا همراه من اگر نیامدی خب من رها می‌کنم تو را این یک چند سالی می‌ماند بعد بالأخره سرانجام سن که به ٦٠ سالگی رسید انسان نه کار اجرایی را قبول می‌کند نه او را قبول می‌کنند برای کار اجرایی اولین مصیبت یک روحانی همان دوران ٦٠ سال به بعد است که دیگر نه ذوق کارهای اجرایی دارد نه می‌تواند کار اجرایی بکند نه او را قبول می‌کنند هم‌اش تنهاست آن وقت کار دیگری هم که از او ساخته نیست انس با کتاب کار اولی اوست الآن دست به هر کتابی که می‌زند نمی‌فهمد از آن به بعد یک مرگ تدریجی برایش شروع می‌شود می‌شود یک عوام خب از آن به بعد که به درد کار اجرایی که نمی‌خورد که کارهای دیگر هم که اهل‌اش نبود که کشاورز نبود که برود سراغ کشاورزی‌اش همان مغازه می‌نشیند و لذتش را می‌برد اما این دیگر آن چنان نیست اینها جزء معجزات ائمه (علیهم السلام) است که از علم خبر می‌دهند از عمل خبر می‌دهند از شکوفایی علم خبر می‌دهند از مهاجرت علم خبر می‌دهند این هر دو حدیث از این سنخ‌هاست خب اما آن حدیث که «من عمل بما علم اوتی علم ما لم یعلم و اورثه الله تعالی علم ما لم یعلم» آن می‌تواند برگرفته از این کلمه باشد که﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ بهره‌های علمی می‌دهد اگر کسی ﴿رَبِّ زِدْنی عِلْمًا﴾ ﴿رَبِّ زِدْنی عِلْمًا﴾ راه مزید علم همین است وگرنه علم کسی زیاد نمی‌شود خب.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود ﴿وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾ هم به صدر مطلب نیاز دارد هم به ذیل به صدر مطلب نیاز دارد می‌فرماید به اینکه همه این کارها روی تفضل الهی است این طور نیست که حالا شما اگر باتقوا بودید طلبکار باشید کسی که باتقوا بود وظیفه خودش را انجام داد خب این نعمت هستی و نعمت مجاری علمی و عملی را که خدا داد شکر آن نعمت اقتضا می‌کند که آدم این نعمت را به جا صرف بکند بی‌جا صرف نکند این اولین وظیفه حالا اگر ما اولین وظیفه را انجام دادیم ذات اقدس الهی چیز دیگری به ما عطا می‌کند به عنوان فرقان و تکفیر سیئات و مغفرت ذنوب این فضل عظیم خداست این راجب به صدر مطلب یعنی این ﴿وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾ ناظر به آن است که شما اگر باتقوا بودید استحقاق ندارید باز هم تفضلاً خدا به شما فرقان عطا می‌کند شما برای خودتان کار کردید و خدا به شما پاداش می‌دهد این چنین نیست که اگر کسی باتقوا بود سودی به خدا برساند ﴿إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیُّ حَمیدٌ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم است ولی حالا اگر _معاذ الله_ همه مردم روی زمین کافر باشند این طور نیست که به خدا آسیب برسد یا برسانند ﴿إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیُّ حَمیدٌ﴾ پس اگر کسی اهل تقوا بود به سود خود اقدام کرده است جان و جسم خود را در رفاه گذاشته است ولی مع ذلک خدا به او پاداشی عطا می‌کند این سه پاداش تعریف و تخفیف و تشریف پس معلوم می‌شود همه اینها از روی تفضل الهی است گذشته از این ممکن است که غیر از این برکات سه‌گانه فضل دیگری باز نصیب انسان می‌شود.
مطلب دیگر آن است که این فرقان درباره تورات هم آمده درباره قرآن کریم هم آمده می‌فرماید ما به موسی و هارون تورات نوراً و ضیائاً عطا کردیم یک عامل روشنی بخش به موسی و هارون (سلام الله علیهما) عطا کردیم به نام فرقان درباره قرآن کریم هم در اول سوره فرقان دارد ﴿تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ﴾ قرآن را به فرقان وصف کرد کتابهای انبیای گذشته را هم بالجمال یا به تفصیل به قرآن وصف کرد اگر کسی اهل تقوا بود به این مهارت الهی که در تورات و انجیل است راه پیدا می‌کند چون فرقان حقیقی همین‌هایند آن گاه می‌فهمد که این کتابهای الهی چه گفتند و مراد متکلم را با این کتابها خوب تشخیص می‌دهد می‌فهمد نه تنها وجوه تفسیری را بداند.
مطلب دیگر آن است که در بخش قبلی یعنی آیه ٢٨ فرمود به اینکه اموال و اولاد فتنه است در قبال آن هشدار یک بشارتی هم اینجا عطا کرده است که اگر باتقوا بودید می‌فهمید که اینجا راه صحیح را در حفظ مال و اولاد طی کردید یا نه از آن فتنه سرفراز بیرون می‌آیید به عنوان اینکه من عندهم موفق شدید بیرون می‌آیید این بار آن بحث قبلی هم تناسب دارد در بحث دیروز اشاره شد به اینکه انسان از این جهت که هستی او محدود است علم او و سایر کمالات علمی و عملی هم محدود است این چنین نیست که گفته بشود ﴿ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلیلاً﴾ و درباره قدرت یا حیات یا سایر کمالات نباشد نه بلکه «ما ُاوتیتُمْ مِنَ القدرة إِلاّ قَلیلاً ما أُوتیتُمْ مِنَ الْحیاه إِلاّ قَلیلا بالأخره ما أُوتیتُمْ مِنَ الْکمالات إِلاّ قَلیلاً» چون وقتی هستی انسان اندک بود کمالات‌اش هم محدود است ولی اگر آن هستی به آن مبدأ لایزال وصل بود در اثر ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾ این شخص خود حبل الله شد مثل انسان کامل که کون جامع است یا از این جهت که مرتبط است به آن حیات محض از آن حی نفس که دائم الفضل علی البریه است دائم الفیض علی البریه است علوم به این انسان کامل افاضه می‌شود این هم می‌شود مبدأ و منبع بسیاری از علوم و معارف مراحل بعدی لذا گاهی می‌فرماید «سلونی قبل أن تفقدونی» گاهی می‌فرماید اولین علوم الهی را ما می‌دانیم برای اینکه این مرتبط شده است به آن مبدأ لایزال و باز در همین فضا هم آنچه را که ذات اقدس الهی به انسان کامل مثل انبیاء و اولیاء (علیهم الصلاة و علیهم السلام) عطا می‌کند نسبت به آنچه که نداده است متناهی است آن مقداری که نازل نشده است بیش از آن مقداری است که نازل شده است اولاً بیشتری نامتناهی بر متناهی که می‌گویند آنچه را که به دار وجود آمده است می‌شود متناهی این یک مطلب آنچه که مقدور خداست و نیامده بیش از آن مقداری است که آمده این دو مطلب آن فیوضاتی که مقدور خداست و نیامده است آن متناهی نیست چرا؟ چون آن مقداری که به خارج آمده عینیت یافته متناهی است آن مقدار هم که مقدور خداست اگر آن ظهور پیدا نکرده آن مقدار هم متناهی باشد مجموع این دو متناهی می‌شود متناهی لذا آن مقداری که عینیت پیدا نکرده آن مقدار نامتناهی است و اگر آن مقدار نامتناهی بود فاصله بین آن مقداری که ظهور پیدا کرده و آن مقداری که ظهور پیدا نکرده این فاصله قابل ارزیابی ریاضی نیست بالأخره جریان بهشت یکی پس از دیگری فیض خداست که باید ظهور پیدا بکند و تا و حتی و الی که ندارد اگر درباره جهنم و دوزخیان و عذاب کمابیش اختلافی باشد درباره بهشت که کسی اختلاف نکرده بهشت و اهل بهشت مخلدند دائماآنجا دیگر حساب و رقم و امثال ذلک نیست چون آن دیگر درباره مسایل متناهی است اگر یک شیئی به نحو نامتناهی وضع شد یا اینکه همچنان ادامه پیدا می‌کند آن دیگر قادر به محاسبه نخواهد بود.
بنابراین انسان کامل به یک همچنین فیضی مرتبط‌اند در نشئه قیامت هم البته مرتبط اساسی است با فیض عطاء غیر مجذوذ باز انسان کامل‌اند که مصداق بارزش اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) است این بحث تا حدودی دارد تمام می‌شود اما ما اظهار تأسف می‌کنیم چون این مسأله معرفت شناسی نقش اساسی دارد که چگونه تقوا نقشی دارد در اینکه انسان حقایق عالم را بفهمد ولی بالاخره مقداری که بحث رایج تفسیری است همین است.
پرسش: ...
پاسخ: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ﴾ به همه است خطاب‌اش به ﴿یاأَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ است اگر غیر مؤمن هم مؤمن بشود به این بشود راه باز است خطاب برای همه است منتها تقوا مراتبی دارد فرقان هم درجاتی دارد قبلاً فرمودند در آیه ٢٦ و خطاب به امت اسلامی که ﴿وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی اْلأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النّاسُ فَ‏آواکُمْ وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ الآن اینجا خطاب به رهبر مسلمانها می‌کند می‌فرماید به اینکه ﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ﴾ به امت اسلامی می‌فرماید که شما آن روزی که اندک بودید مستضعف بودید و از ترس آدم ربایان در امان نبودید آن را که به یاد دارید الآن هم که به عزت و نعمت رسیدید این فراموشتان نشود اینجا مستقیماً به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب می‌کند می‌فرماید به یاد بیاور که شما در دوران مکه در چه حالتی بودید اینها سرانجام تصمیم گرفتند که کار شما را یکسره کنند و بساط اسلام را برچینند در آن دار الندوه هم سنادید قریش جمع شدند بعضی‌ها پیشنهاد دادند که ما او را حبس ابد می‌کنیم فقط موقع غذا به او غذا می‌دهیم بعضی‌ها پیشنهاد دادند که ما او را از حجاز تبعید می‌کنیم بعضی‌ها هم گفتند ما او را اعدام می‌کنیم آنهایی که گفتند ما پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را حبس ابد می‌کنیم این رأی نیاورد گفتند که شما بالأخره که رجال هستید مسلمانها علاقه‌مندان به او پیروان او که عده‌ای در مکه‌اند عده‌ای هم در مدینه‌اند پشت این جمع می‌شوند بالأخره او را آزاد می‌کنند آنها که گفتند ما او را تبعید می‌کنیم این پیشنهاد هم رأی نیاورد گفتند بالأخره شما تبعید کردید در حجاز در مکه ممکن است علیه بت سخنی نگوید ولی هر جا رفت همین حرفها را می‌زند پیشنهاد اباجهل که گفت ما او را اعدام می‌کنیم این رأی آورد بنا شد او را اعدام بکنند خب کی او را اعدام بکند گفتند به اینکه اگر ما او را اعدام بکنیم بنی‌هاشم که بالاخره قبیله اوست قیام می‌کنند و خونریزی داخلی باز شروع می‌شود ما طرزی او را اعدام می‌کنیم که آنها نتوانند علیه ملحدین قیام بکنند این که همه قبایل مثلاً ٤٠ قبیله است از هر قبیله‌ای یک شمشیر زاده آماده رزمی را انتخاب بکنیم که این ٤٠ نفر بریزند شبانه او را شهید بکنند و خون‌اش بین ٤٠ قبیله پخش بشود بنی‌هاشم که نمی‌توانند با همه قبایل حجاز بجنگند که ناچارند صلح کنند و دیه بگیرند این پیشنهاد رأی آورد البته گفتند شیطان در آنجا حضور داشت گفت من از نجد آمدم پیرمردی همه ... و بنا شد که صبح یک روز معین بریزند و بکشند ذات اقدس الهی به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از راه وحی باخبر کرد که چنین تصمیمی گرفته‌اند و اینها مواظبند که در محضر شما در رختخواب شما کسی هست یا نیست اگر نباشد شما را تعقیب می‌کنند تو آن شب به علی بن ابی‌طالب بگو به جای تو بخوابد که اینها وقتی آمدند و دیدند خیال بکنند تو خوابی و صبح قصد اعدام تو دارند همان جریان لیله المبیت که حضرت امیر جای پیغمبر (علیهم الصلاة و علیهم السلام) خوابیدند صبح که اینها رفتند حمله بکنند دیدند که کسی که در بستر است علی ابن ابیطالب است نه رسول الله اینجاست که مرحوم کاشف الغطا می‌گوید که به نظر من علی بن ابی‌طالب (سلام الله علیه) شجاع‌تر از حسین بن علی است برای اینکه سید الشهدا در روز روشن مسلح بود و می‌زد و می‌کشت و شهید شد ولی آنجا وجود مبارک علی بن ابی‌طالب این شهامت را داشت که با دست خالی در برابر چهل شمشیر از چهل قبیله قرار بگیرد و مثله بشود و اربا اربا بشود و هیچ هراس را در خودش احساس نمی‌کرد این را ایشان در کشف الغطا دارد که به نظر من علی بن ابی‌طالب (سلام الله علیه) از حسین بن علی اشجع است آن وقت در آن زمینه این آیه نازل شده.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:37

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی