display result search
منو
تفسیر آیات 38 تا 40 سوره انفال

تفسیر آیات 38 تا 40 سوره انفال

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 20 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 38 تا 40 سوره انفال":

ذات اقدس الهی اسمای حسنایی را برای خود اختصاص داد و خود را به آن اسمای حسنی ستود
حضرت حق جل جلاله جمال و جلالش به هم آمیخته است وعد و وعید؛ تبشیر و انذار و ...

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلینَ ٭ وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصیرٌ ٭ وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَوْلاکُمْ نِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیرُ﴾

همان‌طوری که ذات اقدس الهی اسمای حسنایی را برای خود اختصاص داد و خود را به آن اسمای حسنی ستود تبیین آیات الهی هم برابر با همان اسمای حسنی است یعنی جمال و جلالش به هم آمیخته است اینکه او دارای وعد است و دارای وعید است به هم آمیخته است تبشیر و انذارش به هم آمیخته است این‌طور نیست که با جلال محض یا با جمال صرف ظهور کند یا با بندگانش فقط از راه تبشیر یا انذار صرف رفتار بکند یا با وعده محض یا وعید صرف رفتار بکند لذا تا پایان بحث بین تبشیر و انذار بین وعد و وعید جمع فرمود بعد از اینکه در آیات قبل نسبت به تبهکاران وعید را ذکر فرمود اینجا وعده را ذکر می‌کند دوباره وعید را مطرح می‌کند دوباره وعده را ذکر می‌کند تا پایان بحث می‌فرماید ﴿قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ﴾ به کافران بگویید که راه توبه باز است این توبه برای تطهیر نفس سهم موثری دارد تمام سیئات گذشته را ذات اقدس الهی می‌بخشد در صورتی که کسی از کفر توبه کند و مسلمان بشود ﴿یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ﴾ و اما اگر توبه نکردند دست به همان تبهکاریها و مبارزات ضد اسلامی زدند ﴿وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلینَ﴾ اگر اینها دوباره برگشتند به همان آن راه فتنه آنچه که درباره نیاکانشان یا درباره امم پیشین جاری شد درباره اینها هم جاری است سنت الهی این بود که هم برابر قضا و قدر آن برنامه‌ها و امدادهای غیبی را نازل می‌کرد و هم تکلیف خاصی بر بندگان لازم می‌کرد که آنها وظیفه‌شان را انجام بدهند نظام آفرینش در محدوده طبیعت و دنیا بر این نیست که همه کارها از راه معجزه و امدادهای غیبی حاصل بشود چون انسان در مسیر تکامل است تکلیف دارد وظیفه دارد و مانند آن لذا این سنت الهی را قرآن توضیح می‌دهد می‌فرماید که بخشی از سنت الهی به تکلیف برمی‌گردد که خداوند بندگانش را مکلف می‌کند که وظیفه مبارزه را ادامه بدهند بخشی هم به امدادهای غیبی برمی‌گردد در سورهٴ مبارکهٴ توبه آیه سوم به مشرکین چنین خطاب می‌فرماید می‌فرماید که ﴿فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ﴾ که این تبشیر است و وعده است ﴿وَ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ﴾ اگر رو برگرداندید و به آن تبهکاریتان ادامه دادید بدانید که نمی‌توانید قدرت الهی را عاجز کنید شما بشوید معجز و معاجز و قدرت الهی عاجز بشود این چنین نیست شما عاجز کننده نیستید ﴿غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ﴾ ﴿وَ بَشِّرِ الَّذینَ کَفَرُوا بِعَذابٍ أَلیمٍ﴾ این عذاب می‌تواند جامع عذاب دنیا و آخرت باشد بعد از آن در سورهٴ مبارکهٴ اسراء آیه 8 به این صورت آمده است ﴿وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرینَ حَصیرًا﴾ اگر شما برگشتید به آن روال سابق ما هم برنامه‌مان برمی‌گردد گذشته از اینکه در قیامت گرفتار عذاب خواهید شد اگر شما از توبه و انابه استفاده نکردید آن راه تباهی گذشته‌تان را ادامه دادید ما هم قهر ما برمی‌گردد چه اینکه در بخشهای دیگر فرمود: ﴿وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ﴾ اگر کسی توبه نکرده باشد و حجت بر او تمام شده باشد هم احکام دنیا بر او جاری است هم احکام آخرت دیگر خب در سورهٴ مبارکه‌ای که به نام پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است یعنی سوره 47 آنجا سنت الهی را خوب تشریع می‌کند آیه 4 سوره 47 این است ﴿وَ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ سَیَهْدیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ﴾ فرمود شما باید مبارزه کنید این‌طور نباشد که فقط منتظر امدادهای غیبی باشید آنکه منتظر امداد غیبی است سخن او سخن همان اسرائیلیهاست که به موسای کلیم (سلام الله علیه) گفتند ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾ تو و خدای تو به جنگ این فراعنه بروید ما اینجا نشسته‌ایم این فکر هم زمان موسای کلیم (سلام الله علیه) محکوم بود هم زمان انبیای بعدی بساط و اساس تکامل بر این است که انسان به وظیفه الهی عمل بکند و خدا هم وعده داد که ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ﴾ در این آیه 4 سوره 47 فرمود اگر خدا می‌خواست که آنها به هر وسیله‌ای دست از کفر بردارند ﴿لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ﴾ انتثار یعنی انتقام از آنها انتقام می‌گرفت ﴿وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ﴾ شما را می‌خواهد بیازماید آیا در جهاد موفق‌اید یا نه جهاد مال می‌کنید جهاد جان دارید یا نه آنها که البته ندای الهی را تلبیه گفتند و در راه خدا شهید شدند ذات اقدس الهی اعمال اینها را به ثمر می‌رساند خب برابر آیه 4 سوره 47 تکلیف ماها مشخص است و سنت الهی هم این چنین است که اگر بشر به وظیفه الهی خود عمل بکند ذات اقدس الهی امداد غیبی را می‌فرستد ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ﴾ نباید گفت اگر حفظ دین خوب است خود خدا این دین را حفظ بکند بدون اینکه ما تلاش بکنیم در سورهٴ مبارکهٴ یس هم این طرز تفکر نقل شد و نقد شد گروهی که از انفاق مالی پرهیز داشتند می‌گفتند که ﴿أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللّهُ أَطْعَمَهُ﴾ ما چرا به این مستمندان و فقرا کمک بکنیم اینها را طعام بدهیم خب اگر اطعام اینها چیز خوبی است خود خدا بدهد چرا ما این کار را بکنیم در حالی که ذات اقدس الهی برخی را از روزی وسیع برخوردار کرد تا آنها را بیازماید این چنین نیست که کسی بگوید ﴿أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللّهُ أَطْعَمَهُ﴾ خدا می‌خواهد او طعام داشته باشد ولی از راه شما که شما را بیازماید ببیند که ینفقون فی سبیل الله هستید یا نه ﴿وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ﴾ هستید یا نه و آتوا الزکاة هستید یا نه می‌خواهد بیازماید در جریان جهاد هم همین‌طور است خب حالا که روشن شد سنت الهی تلفیقی است از امدادهای غیبی و مبارزات مردمی عطف این جمله دوم بر جمله اول در آیه سوره انفال که محل بحث است جایگاه خودش را خوب پیدا می‌کند برای اینکه این چنین فرمود: ﴿إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ﴾ که این تبشیر است و وعده ﴿وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلینَ وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ سنت اولیه این بود که امدادهای غیبی با مبارزات مردمی همراه است اگر کسی بگوید فقط خدا و تنهایی از راه امداد غیبی دینش را یاری کند جوابش همان آیه 4 سوره 47 است این شخص در مسایل جهاد نظامی همان حرفی را می‌زند که اسرائیلیها گفتند ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾ و این شخص در مسایل اقتصادی و مالی همان حرفی را می‌زند که باز اسرائیلیها گفتند ﴿أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللّهُ أَطْعَمَهُ﴾ پاسخ قرآن کریم این است که خدا دینش را حفظ می‌کند ولی با آزمون و جهاد خدا به فقراء می‌رسد ولی با تأسیس کمیته‌های امداد و انفاق و ایثار و مانند آن بنابراین ﴿فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلینَ وَ قاتِلُوهُمْ﴾ یعنی ان یعودوا دو چیز هست یکی هم امدادهای غیبی است یکی اینکه شما مکلف‌اید به مبارزه ادامه بدهید لذا عطف ﴿قاتِلُوهُمْ﴾ بر ﴿فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلینَ﴾ این خواهد شد که اگر اینها به آن تباهی‌شان برگردند هم امدادهای غیبی به حیات اینها خاتمه می‌دهد و هم دستور الهی به مبارزات صادر خواهد شد ﴿وَ قاتِلُوهُمْ﴾.
مطلب دیگر آن است که این جمله ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ بقره هم آمده است که قبلاً بحث شد و اینجا هم در سوره انفال هست تفاوت این است که در آیه 193 سورهٴ مبارکهٴ بقره به این صورت آمده است اصل بحثی که آنجا باز بین وعده و وعید و تبشیر و انذار آمیخته است فرمود که ﴿وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ﴾ که در آیه 190 سوره بقره است ﴿وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ﴾ آن فتنه‌ای که آنها در مکه داشتند بدتر از اینهاست برای اینکه آنها هم می‌کشتند و تبعید می‌کردند اموال را مصادره می‌کردند جلوی عقیده شما را می‌گرفتند ﴿وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتّی یُقاتِلُوکُمْ فیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرینَ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ که تبشیر است ﴿وَ قاتِلُوهُمْ﴾ این ﴿وَ قاتِلُوهُمْ﴾ یعنی ان لم ینتهوا ﴿فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ و ان لم ینتهوا یعنی و ان یعودوا پس ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ که این کان کان تامه است یعنی لا توجد فتنة ﴿وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ تفاوت آیه 193 سوره بقره با آیه محل بحث سوره انفال این است که در سوره بقره نیامده ﴿وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ بلکه دارد ﴿وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ﴾ اما آیه 39 سوره انفال که محل بحث است این چنین آمده ﴿وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ سرّش ظاهراً این است که این آیه سوره انفال ظاهراً قبل از آن آیه سورهٴ مبارکهٴ بقره نازل شد برای اولین بار باید معلوم بشود که این دین جهان‌شمول باید فراگیر باشد اختصاصی به یک منطقه خاص ندارد ﴿وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ بعد از اینکه ثابت شد هدف ذات اقدس الهی این است که این دین جهان‌شمول فراگیر بشود آنگاه در سورهٴ مبارکهٴ بقره که بعد از این نازل نشد نیازی نبود که بفرماید ﴿وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ چون اصل برای اولین بار فرمود که تمام دین باید برای خدا باشد و دین در سراسر عالم باید الهی باشد لذا در آیه 193 سورهٴ مبارکهٴ بقره به این صورت آمده است ﴿وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ﴾ دیگر نفرمود ﴿وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ آیه 38 این است که ﴿قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ﴾ دیگر این و ﴿وَ قاتِلُوهُمْ﴾ عطف بر ینتهوا نخواهد شد ﴿قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ﴾ این جمله ﴿وَ قاتِلُوهُمْ﴾ باید بر این نزدیک عطف بشود چون ضلع دوم مقول مشخص نیست اگر عطف نشود اما اگر عطف بشود یعنی پیغمبرا به کفار بگو وعده بده به تبشیر که ﴿إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ﴾ بعد وعید و انذار را هم بازگو کن که ﴿وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلینَ﴾ خب مضت سنت الاولین در فرضی که کفار به تباهیشان ادامه بدهند یعنی فقط امداد الهی به حیات اینها خاتمه می‌دهد شما وظیفه ندارید یا نه اگر اینها برگشتند به همان فتنه‌های قبلی هم امدادهای الهی از غیب می‌رسد هم وظیفه شما مسلمین ادامه مبارزه است ﴿وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ اْلأَوَّلینَ وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ یعنی اگر اینها دست به آن فتنه زدند هم امدادهای غیبی که فعل خداست در راه است و هم مبارزات شما باید در راه باشد یعنی ﴿وَ إِنْ یَعُودُوا﴾ چون الآن با مستضعفین که انسان نمی‌جنگد حرف انبیاء (سلام الله علیهم) هم مستقیماً با مردم نبود با ائمه کفر بود مردم را با ﴿ادْعُ إِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ﴾ خوب می‌شود هدایت کرد افراد عادی اگر طعم شیرین تبلیغ رهبران الهی را بچشند یقیناً می‌پذیرند این ائمه کفرند که آنها ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ﴾ تعبیر قرآن کریم این است که این ائمه کفر این سران ستم مردم را شستشوی مغزی دادند با این تبلیغات از آنها اطاعت گرفتند استخفاف کردن یعنی خفیف سبک تهی مغز یعنی شستشوی مغزی فرعون اولین کارش این بود ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ﴾ حرف انبیاء این است که کاری به مردم نداشته باشید بگذارید ما با آنها حرف بزنیم حالا اگر نپذیرفتند نپذیرفتند مردم بالفطره اگر مزاحمی نداشته باشند یقیناً حرف انبیاء را می‌پذیرند مخصوصاً اگر معجزات را ببینند حرفی را انبیاء می‌آورند که دلپذیر است هم خودشان دلپذیرانه عمل می‌کنند سنت و سیرتشان جاذبه دارد هم مردم را به عقلشان دعوت می‌کنند به آن دفائن العقول را اثاره می‌کنند اولین حرفی که موسای کلیم (سلام الله علیه) به فرعون زد این بود که ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللّهِ﴾ فرمود ما درباره کانال سوئز و معادن سرزمین مصر و امثال ذلک که دعوا نداریم ما درباره اندیشه‌های مردم حرف داریم این مردم را آزاد بگذار بگذار حرف ما را بشنوند جنگ با سران کفر برای این است که اینها هم ناعی‌اند هم ناهی هم دور از دین‌اند و هم مردم را دور می‌دارند نه خودشان استفاده می‌کنند نه می‌گذارند پیام انبیاء به مردم برسد می‌گویند مثل آن سنگ دهنه نهر است که نه خودش آب می‌خورد نه می‌گذارد آب به پای درخت برسد الآن هم بوق و تبلیغات سران کفر مخصوصاً استکبار و صهیونیست دست آنهاست اگر مردم را آزاد بگذارند که حرف انبیای الهی را بشنوند حرف اسلام را بشنوند خب می‌پذیرند جنگ با مردم نیست تمام تلاش انبیاء این است که این سنگ دهنه جدول و جوی را بردارند که آب برسد به مزرعه که بازگشت این جنگها همه‌اش به دفع است یعنی بازگشت جهاد ابتدایی به دفاع است اولاً دفاع هم به دفع برمی‌گرد ثانیاً نامه‌ای که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای امپراطوری ایران و روم نوشت گفت مردم را رها کنید بگذارید ما مشکلمان را با مردم حل کنیم هرگز انبیاء نیامدند مستقیم با مردم در جنگ باشند با آن سران ستم که ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾ با آنها در نبرد بودند که شما مردم را آزاد بگذارید بگذارید حرف ما را بشنوند مردم که حرف انبیاء را شنیدند ﴿یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجًا﴾ خب حرف آن بزرگواران این است اما مشکل جناب صاحب المنار این است که ایشان خیال می‌کردند که ﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ﴾ معنایش این است که مردم در دینداری آزادند شرعاً خب اگر شرعاً آزاد است خب پس چرا می‌گویید بگیرید و ببندید ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ﴾ شرعاً که آزاد نیستند تکویناً بله مردم تکویناً آزادند بله می‌خواهند بپذیرند می‌خواهند نپذیرند و همین آزادی نشانه کمال است اگر کسی مجبور باشد به اطاعت نظیر حیوان که کامل نخواهد شد کمال در این است که انسان قدرت دارد آزاد است می‌تواند انتخاب بکند با میل و اراده خود یکی از دو تا راه را انتخاب می‌کند اگر راه صحیح را انتخاب کرد با اینکه می‌تواند راه بد را انتخاب بکند غریزه راه بد رفتن را هم دارد آنگاه ﴿طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَ‏آبٍ﴾ تکویناً ﴿وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾ ﴿إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمّا شاکِرًا وَ إِمّا کَفُورًا﴾ ﴿وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ﴾ اما شاکراً و اما کفوراً ﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ﴾ اینها نظام تکوینی است اما تشریعاً امر است نهی است واجب هست جهنم است خب اگر مردم آزاد باشند هر دینی را بخواهند بپذیرند دیگر بگیر و ببند قیامت برای چیست معلوم می‌شود که مردم شرعاً آزاد نیستند و تکویناً آزادند یعنی تکویناً آزادند تشریعاً بنده‌اند مثل طبیب طبیب به بیمار می‌گوید شما تکویناً آزادی هم می‌توانی پرهیز کنی هم می‌توانی ناپرهیز باشی ولی اگر بخواهی سالم باشی باید این دارو را مصرف بکنی آن غذا را بخوری آن غذاهای دیگر را نخوری و آن کارهای دیگر را هم نکنی این آزادی تکوینی زمینه تکامل است وگرنه انسان یک هستی محدود دارد این هستی محدود با همه کار که سازگار نیست در بحثهای قبل هم اشاره شد به اینکه انسان آزاد است و این آزادی حق او است نسبت به اعمال نسبت به اخلاق به رفتار و گفتار و نوشتار ولی یک قانونی از طرف ذات اقدس الهی بالای سر این آزادی است انسان موظف است این آزادی خود را حفظ بکند انسان درباره آزادی آزاد نیست انسان بنده است یعنی آن روزی که بحث مطرح شد سه مقطع ذکر شد نظیر همین در فقه هم همین حرفها مطرح است در فقه در جریان «الناس مسلطون علی اموالهم» سه تا مسئله است در جریان آزادی هم سه تا مسئله است در جریان «الناس مسلطون علی اموالهم» یک مسئله این است که چه مال است چه مال نیست خب این را شارع باید بگوید می‌گوید شراب مال نیست ولی انگور مال هست این درباره اموال حالا اگر کسی مالی فراهم کرد زحمت کشید انگوری و باغ انگوری تهیه کرد و انگور پیدا کرد چون مال اوست «الناس مسلطون علی اموالهم» این مسئله دوم و امر دوم که سلطه دارد بر این مال هر گونه استفاده بخواهد بکند آزاد است به هر کسی می‌خواهد بدهد آزاد است به هر کسی بفروشد آزاد است به هر کس کرایه و اجاره بدهد آزاد است مسئله سوم من این است که آیا او بر این سلطنت هم سلطه دارد یا موظف است این سلطه را درست اعمال بکند حالا اگر کسی گفت من مسلطم بر مال این مال را اینجا گذاشتم رها بکنم که تبذیر بشود اسراف بشود ضایع بشود آیا او موظف است که این سلطنت را حفظ بکند یا نسبت به این سلطه هم سلطان است او هرگز نسبت به این سلطه سلطنت ندارد که من می‌خواهم این مال را رها کنم از سلطنت خودم صرف نظر کنم اینجا بگذارم هر چه می‌خواهد بشود این طور نیست او نسبت به این سلطنت بنده است موظف است موظف است که این سلطنت را حفظ بکند و در راه صحیح اعمال بکند این طور نیست که نسبت به سلطه هم سلطنت داشته باشد در جریان آزادی هم به شرح ایضاً یک سلسله کارهاست یک سلسله گفتار و نوشتار و رفتار و شئون است که چه حلال است و چه حرام اینها مشخص شد انسان هم در انتخاب این مشاغل و شئون آزاد است این هم مسئله دوم اما در آزادی آزاد است یا موظف است آزادی خود را حفظ بکند آیا انسان شرعاً می‌تواند خود را بفروشد اگر وضع مالی‌اش بد بود می‌تواند خود را برده کند یا این کار هم جهنم دارد در قیامت و هم حرام است در دنیا چرا انسان نمی‌تواند خود را بفروشد برای اینکه این آزادی تکلیف خداست خدا او را مکلف کرده به حفظ آزادی سلطه بر آزادی حق او نیست حق آزادی زیرمجموعه تکلیف اوست او موظف است این آزادی را حفظ بکند او در آزادی آزاد نیست لذا هر کاری را نمی‌تواند بکند هر روشی هر گفتاری هر منشی را نمی‌تواند انتخاب بکند که به آن سلب آزادی ختم بشود و خود را برده کند تمام این تهدیدات الهی برای این است که به انسان بفهماند که شما آزادی یک، و در آزادی مکلفی که این آزادی را حفظ بکنی خودت را بند نکن به زندان نبر این دو، منتهی می‌فرماید که اگر کسی خلاف کرد خودش را گرو داد فرمود شما حق ندارید خودتان را گرو بدهید شما خانه نیستید فرش نیستید گرو ندهید آدم می‌تواند فرش خودش را گرو بدهد خانه خودش را گرو بدهد اما حق ندارد خودش را گرو بدهد فرمود اگر معصیت کردید شما را گرو می‌گیرند چون معصیت‌کار بدهکار است بدهکار باید رهن بدهد ﴿کُلُّ امْرِی بِما کَسَبَ رَهینٌ﴾ ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ﴾ و این خلاف شرع است فرمود معصیت کردی شما را گرو می‌گیرند چون معصیت‌کار بدهکار است بدهکار باید گرو بدهد این جا که مال و خانه گرو نمی‌گیرند که خود آدم را گرو می‌گیرند و این کار هم حرام است پس چه حلال است و چه حرام است در مسایل مال و امتعه و اینها این مقطع اول انسان در انتخاب اعمال و عقاید و اخلاق و فقه و حقوق آزاد است مقطع دوم در آزادی بنده است مسئله سوم ما در آزادی آزاد نیستیم که این آزادی ملک طلق ما باشد که هر جور خواستیم از این آزادی استفاده کنیم خب فرمود که شما این مردم را رها کنید حرف اسلام این نیست که مستقیماً بروید به مردم بجنگید با ائمه کفر بجنگید اگر فرمود: ﴿وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ با فتنه‌گر بجنگید مردم مستضعف که فتنه ندارند بیچاره‌ها این صنادید قریش بودند که فتنه داشتند و وجود مبارک موسای کلیم هم به فرعون فرمود: ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللّهِ﴾ مردم را رها کن بگذار حرف ما را بشنوند اگر نپذیرفتند خب نپذیرفتند اگر قرآن فرمود: ﴿قاتِلُوهُمْ﴾ مشخص کرد که محور قتال چه کسانی هستند فرمود: ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾ با آنها بجنگید که حرفتان به مردم برسد لذا فرمود اگر این کار را نکردند شما بجنگید ﴿وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ در جریان اهل کتاب چون آنها فی الجمله حق‌اند و نه بالجمله فرمودند با آنها مبارزه کنید ﴿حَتّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ﴾ اقلیتهای دینی اگر چنانچه به شئون اسلامی حرمت بنهند می‌توانند در کشورهای اسلامی زندگی کنند نفرمود با اینها بجنگید تا مسلمان بشوند فرمود با اینها بجنگید ﴿حَتّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ﴾ تا جزیه بدهند اما با سران کفر فرمود بجنگید تا ریشه شرک برداشته بشود نه جزیه بدهند آنجا جنگ مغیاست به اعطای جزیه اینجا جنگ مغیاست به زوال فتنه ﴿حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ که کان کان تامه است یعنی لا توجد فتنةٌ آنجا اقلیت دینی بودن فتنه نیست در بسیاری از مسایل مشترک با حوزه اسلامی‌اند فرمود ﴿حَتّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ توبه هم به همین صورت ذکر کرد فرمود با آنها مبارزه کنید ﴿حَتّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ﴾ اما چه در سورهٴ مبارکهٴ بقره چه در سورهٴ مبارکهٴ انفال درباره مشرکین نفرمود اگر اینها آمدند حالا یک مالی دادند شما اکتفا کنید سخن از مال نیست فرمود: ﴿حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ﴾ خب این نشانه هدف‌گیری اسلام در مبارزات داخلی و خارجی‌اش اما اینکه فرمود: ﴿فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾ این برای آن است که باز بشارت را اینجا حفظ کرده اینکه فرمود: ﴿بِما یَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾ یک هشدار و تبشیر ضمنی است که فرمود خدا قادر هست و عالم هم هست چون عالم است چیزی بر او مخفی نیست که به چه کسی بدهد به که ندهد یکی از بحثهایی که در جریان تأویل گذشت در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران این بود که تأویل از سنخ تفسیر نیست تفسیر یا برابر تنزیل است یا ظاهر تنزیل است یا باطن تنزیل این تفسیرهای عرفانی و مانند آن که احیاناً می‌شود اینها تفسیر به باطن است یعنی با مفهوم کار دارد تفسیر یا تفسیر به ظاهر است یا تفسیر به باطن اما تأویل از سنخ تفسیر نیست اصلاً از سنخ لفظ و مفهوم و اینها نیست آن مصداق خارجی و آن عین خارجی را می‌گویند تأویل که در قرآن فرمود اینها منتظرند تأویل قرآن بیاید یوم یعطی تأویله در قیامت تأویل قرآن می‌آید در دنیا تفسیر قرآن است این روایتی که زراره (رضوان الله علیه) و دیگران غیر از زراره هم نقل کردند از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) نقل کردند فرمود: «لم یجد تأویل هذه الآیه» تفسیر آیه معلوم است ولی تأویلش تا وجود مبارک حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور نکند تأویل این آیه نمی‌آید یعنی این آیه پیاده نمی‌شود هنوز نیامده مصداقش که تأویل یعنی قول و رجوع از ذهن به عین از مفهوم به مصداق آن وقت که حضرت آمد ظهور می‌کند بعد فرمود: ﴿وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَوْلاکُمْ﴾ این صغرا و خدا هم بهترین مولاست و بهترین نصیر.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:29

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی