- 17
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 152 و 153 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 152 و 153 سوره آلعمران"
تبیین مسائل و نظامی در جریان احد برای اتمام حجت
لزوم صبر و شکر مومنین در صورت مواجهه با ناهمواریها
تحقق نصرت الهی در صورت انجام وظائف مسلمین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّی إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَعَصَیْتُم مِن بَعْدِ مَا أَرَاکُم مَا تُحِبُّونَ مِنکُم مَن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنکُم مَن یُرِیدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیکُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنکُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ ﴿152﴾ إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَی أَحَدٍ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ لِکَیْلاَ تَحْزَنُوا عَلی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ مَا أَصَابَکُمْ وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿153﴾
تعبّد محض نبودنِ دستورات قرآن
در بحثهای قبل کیفیت بیان بودن قرآن کریم مشخص شد، در یکی از آیات سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که بحثش قبلاً گذشت، فرمود: ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدیً وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ﴾ آیهٴ 138 همین سورهٴ «آل عمران»، این ﴿هذَا بَیَانٌ﴾، نشانهٴ آن است که دستورات قرآن، تعبّد محض نیست [و] در خیلی از موارد مسائل را تحلیل میکند. یکی از بحثهای تحلیلی قرآن همین جریان جنگهای گوناگونی بود که اتفاق افتاد، قبل از اعزام نیرو به جبهه، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نظامیان را توجیه میکرد، اصل هدف را بازگو میکرد، کیفیت جنگ را مشخص میکرد، فضیلت جنگ را در برابر کفر مشخص میکرد و مانند آن. بعد از اعزام نیرو، دوباره اینهایی که به مسجد برمیگشتند حضرت آن نقطه قوتهای جنگ را نقطه ضعفهای جنگ را تشریح میکرد تا اینها کارآمد بشوند، لذا در این زمینه خدا فرمود: ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدیً وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ﴾.
تبیین مسائل سیاسی و نظامی در جریان احد برای اتمام حجت
یکی از آن موارد تبیین و تحلیل مسائل نظامی ـ سیاسی همین جریان اُحد است. قبل از اعزام نیرو رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنها را توجیه کرد، خطر حملهٴ بیگانهها را مشخص کرد، ضرورت دفاع را مشخص کرد، عظمت شهادت را شرح داد و مانند آن. بعد وقتی که رفتند جبهه و آن حادثه پیش آمد و برگشتند آیات فراوانی در همین زمینه نازل شد که نقطه قوتها و نقطه ضعفها مشخص بشود، تا بشود ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاس﴾ طوری است که از آن به بعد ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ است و ﴿وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ است، طوری قرآن مسائل را بیان میکرد که معارف دینی برای آنها بیّنه میشد؛ روشن و آفتابی میشد. در جریان جنگ اُحد مسئله را برای اینها به صورت بیّن روشن کرد، فرمود قبلاً خدا وعدهٴ نصرت داد به وعده وفا کرد، وعدهٴ نصرتش مشروط به صبر شما بود تا صابر بودید از نصرت الهی برخوردار شدید ﴿وَلَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّی إِذَا فَشِلْتُمْ﴾ این ﴿حَتَّی إِذَا فَشِلْتُمْ﴾ یعنی نصر الهی ادامه داشت تا آن وقتی که شما ارادهتان ضعیف شد، وقتی که ارادهتان ضعیف شد زمینهٴ نزاع، فراهم شد و وقتی نزاع فراهم شد، یک عده اطاعت کردند، یک عده عصیان کردند و آنهایی هم که اطاعت کردند ﴿وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَة﴾ بود و آنهایی که عصیان کردند ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَة﴾ بود، چون ﴿مِن بَعْدِ مَا أَرَاکُم مَا تُحِبُّونَ﴾ بود. آنهایی که مبتلا به ضعف اراده شدند و نزاع کردند و سرانجام معصیت کردند هیچ دلیلی نداشتند، برای اینکه ﴿مِن بَعْدِ مَا أَرَاکُم مَا تُحِبُّونَ﴾ بود، بعد از اینکه خداوند نصر را ارائهٴ اینها داد، اینها هیچ بهانهای نداشتند، آنگاه راه را هم چنان باز گذاشت. کسانی که عصیانشان از حد عمل نگذشت به اعتقاد نرسید یعنی به ارتداد و امثال ذلک نرسید، مورد عفو الهی شدند، چون ایمانشان محفوظ بود ﴿وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ﴾ آنهایی که به حد نفاق و ارتداد رسید آنها را در آیات بعد شرح میدهد که اینها کسانی هستند که ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ﴾ اینها مشمول عفو الهی نیستند، چون مؤمن نیستند.
خب، فرمود: ﴿وَلَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم﴾ یعنی کافران را محسوس کردید، مستأصل کردید، «حسّه» یعنی «أزال حسّه» مثل «رَأَسه» یعنی «اصاب رأسه»، «بطنه» یعنی «أصاب بطنه» و مانند آن «حسّه» یعنی «أزال حسّه و أصاب حسّه». خب، ﴿بِإِذْنِهِ حَتَّی إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَعَصَیْتُم﴾ براساس این تقریر، دیگر لازم نیست که ما بگوییم جواب ﴿إِذَا﴾ محذوف است یعنی ﴿حَتَّی إِذَا فَشِلْتُمْ﴾ خداوند «منعکم نصره» این دیگر لازم نیست، برای اینکه این ﴿حَتَّی إِذَا﴾ به معنای «إلی» خواهد بود یعنی «لقد صدقکم الله وعده إلی عن فشلتم» تا آن وقت.
تفاوت سستی و فَشَل بعد و قبل از تنازع
مطلب بعدی آن است که این «فَشَل» گاهی قبل از تنازع است، چنانچه در بحث دیروز گذشت گاهی بعد از تنازع. گاهی اوّل، قدرت است ولی خودخواهی زمینهٴ نزاع را فراهم میکند، آنگاه آن «فَشَل» بعد از تنازع پیش میآید که فرمود: ﴿وَلاَتَنَازَعُوافَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ﴾ که فَشَل را با «فاء» تفریع متفرّع بر تنازع کرد، گاهی خود فَشَل و ضعف اراده، زمینهٴ نزاع میشود، نظیر آنچه در سورهٴ «انفال» آمده، در سورهٴ «انفال» جریان جنگ بدر را که تشریح میکند، در آیهٴ 43 اینچنین میفرماید، 43 سورهٴ «انفال» ﴿إِذْ یُرِیکَهُمُ اللّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلاً وَلَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ﴾؛ اگر رقم واقعی دشمنها را نشان توی پیامبر بدهد و تو هم برای مردم بازگو کنی مردم، دچار ضعف اراده میشوند و این ضعف اراده، زمینهٴ نزاع را فراهم میکند یک عده میگویند برویم، یک عده میگویند نرویم و مانند آن، که آنجا فَشَل و ضعف اراده یا أحیاناً هراس، زمینهٴ تنازع را فراهم میکند، نظیر همین جریان احد. پس گاهی فَشَل قبل از تنازع است گاهی فشل بعد از تنازع ﴿حَتَّی إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ﴾ این کلمهٴ ﴿فِی الْأَمْرِ﴾یعنی دربارهٴ قصّه و شأن و جریان، اختصاصی به امر در مقابل نهی ندارد، گرچه عدهای در خلال تفسیر، نظیر آنچه در تفسیر امام رازی آمد احتمال دادند که ﴿تَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ﴾ یعنی امر در مقابل نهی ، امر رسول خدا این بود که شما آن سنگر را حفظ کنید این تیراندازها از جا حرکت نکنند، در آن دهنهٴ کوه احد بایستند و عدهای در این امر تنازع کردند گفتند دیگر امر امتثال شد ما موظّف نیستیم در این سنگر بمانیم، عدهای گفتند امر همچنان باقی است ما باید امتثال کنیم. ولی ظاهراً منظور از این امر همان شأن و کار است که در سورهٴ «انفال» هم به همین صورت آمده که ﴿وَلَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ﴾ .
تفاوت بین اسناد غفلت مسلمین از کافرین
مطلب بعدی آن است که این عصیان که منشأش حبّ دنیاست ﴿مِنکُم مَن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنکُم مَن یُرِیدُ الآخِرَةَ﴾ باعث شد که خداوند آن سلطهای که نصیب مسلمین کرده بود «علی الکافرین» آن را برداشت، فرمود:﴿ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ﴾؛ شما را یعنی مسلمین را از کافرین منصرف کرد به حال خودتان پرداختید، این انصراف مسلمین از کافرین، در دو بخش قرآن مطرح شد. در یک بخش به عنوان فَشَل و تنازع و عصیان مطرح شد، در بخش دیگر هم به خدا اسناد داده شد.
خب، جمع این دو اسناد و دو بخش چگونه است؟ در قسمت اوّل فرمود شما ضعف اراده، دامنگیرتان شد، تنازع کردید، معصیت کردید در اثر دنیاخواهی، بالأخره از آنها باز ماندید. همین جریان را در جملهٴ بعد به خدا اسناد میدهد، میفرماید خداوند شما را از آنها منصرف کرده است، اگر ضعف اراده و تنازع و عصیان و دنیاطلبی مایهٴ انصراف از آنهاست، چگونه این انصراف را خدا به خود اسناد داد، فرمود خداوند شما را منصرف کرد ﴿ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ﴾ و اگر این کار، کار خداست، پس چرا به عنوان ضعف اراده و تنازع در امر و عصیان و دنیاطلبی تحلیل شده است. ظاهراً سرّش این است که این کار اوّلی دارد و آخری؛ اوّل، در اثر ضعف اراده زمینهٴ تنازع فراهم شد و عصیان محقق شد و ریشهٴ همهٴ اینها دنیاطلبی بود که این کارها به عنوان معصیت است و از خدا دور است. این معنا را در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» آیهٴ 155 به عهده دارد که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا﴾ این استزلال است «استزلال» یعنی طلب لغزش کردن و لغزاندن «زلّت» یعنی لغزش ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ﴾ یعنی اینها را لغزاند، در اینجا فرمود که منشأ لرزش و لغزش نظامیها در جنگ احد و مانند آن، کار شیطان است؛ شیطان اینها را لغزاند. پس بخش اوّل این قصّه که مربوط به ضعف اراده و تنازع و عصیان است که منشأ همهٴ اینها حبّ دنیاست این به شیطان اسناد یافت، فرمود: ﴿إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا﴾ بخش پایانیاش که نتیجهٴ این کار است آن را خداوند به خود اسناد داد، فرمود حالا که در اثر ضعف اراده نزاع کردید، معصیت کردید [و] منشأش هم دنیاطلبی بود از آن به بعد خداوند شما را از حملهٴ بر کافران بازداشت؛ شما را به خودتان مشغول کرد، پس آن فَشَل و تنازع و عصیان و دنیاطلبی که کار شیطان است به خدا اسناد پیدا نکرده این نتیجهٴ آن کار که حق است به خدا اسناد دارد، فرمود: ﴿ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ﴾ پس این انصراف ابتدایی کار بد بود و زلّت شیطان بود و به شیطان منصوب است و پایانش که بازگیری است و جزای عمل است، خیر است و به خدا منصوب است، فرمود: ﴿ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ﴾ خب.
وجود رعب در قلوب کافران
پرسش:...
پاسخ: کلاً «بإذنه» است؛ اما آنجا که قرینه دارد، نظیر ﴿لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ﴾ اینها مجرای غیر طبیعی دارد، کمکهای غیبی که شده و مانند آن، نظیر اینکه ﴿سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ آن وقت شما بر آنها مسلّط شدید، کارهایی که مقیّد به این إذن نیست یا محفوف به قرینه نیست، البته جریان عادی ممکن است داشته باشد.
پرسش:...
پاسخ: بله اینها مؤمنین هستند، اینها ایمانشان را از دست ندادند، آن ضعف اراده [است که] زمینهٴ نزاع را فراهم میکند و کم¬کم زمینهٴ عصیان، آن رعب برای کافران است که ﴿سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ و زمینهٴ نصرت هم از همان جاها شروع شد که ﴿وَلَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ﴾ قبلش فرمود ما اینها را مرعوب میکنیم، بعد هم فرمود شما اینها را بإذن الله مستأصل میکنید، هر دو براساس جریان غیر عادی بود.
سازگاری ایمان با ضعف اراده
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ضعف اراده است البته در مقام عمل هر گناهی کفر است؛ منتها کفر عملی، ولی خدا در اینجا فرمود شما مؤمنید و خداوند از شما عفو کرد و تفضّل کرد نسبت به شما، گروهی از اینها که مرتد شدند آنها را در آیهٴ بعد یعنی آیهٴ 153 مشخص میکند، فرمود: ﴿وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ﴾ آنها را مشخص کرد، مرزشان را در همان جریان احد جدا کرد؛ اما فَشَل به معنای ضعف اراده این با ایمان سازگار است، چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» قبلاً بحثش گذشت، آیهٴ 122 این بود دیگر ﴿إِذْ هَمَّت طَائِفَتَانِ مِنکُمْ أَن تَفْشَلاَ وَاللّهُ وَلِیُّهُمَا وَعَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾ دو گروه که در همین جریان احد خواستند اظهار ضعف کنند نزدیک بود بلغزند؛ اما چون در تحت ولایت الله بودند، خدا ولیّ اینها بود، اینها هم بر خدا توکّل کردند یا توفیق توکّل به اینها داده شد، سرانجام اینها از آن فَشَل نجات پیدا کردند، فرمود: ﴿إِذْ هَمَّت طَائِفَتَانِ مِنکُمْ أَن تَفْشَلاَ﴾؛ اما ﴿وَاللّهُ وَلِیُّهُمَا وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾ که آنجا بحث مبسوطی گذشت؛ پس اصل ضعف اراده چون خود اِیمان، اراده است ـ ایمان به حق ـ ضعف اراده به ضعف ایمان برمیگردد، نه اصل ایمان، اینها مؤمن بودند، لذا فرمود: ﴿وَلَقَدْ عَفَا عَنکُمْ﴾.
خب، این پس صرف دو جهت دارد آن جهت شرّش برای شیطان است که در همین سوره به شیطان اسناد پیدا کرد ﴿إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا﴾ و آن جهت جزایی و خیرش برای الله است که فرمود: ﴿ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ﴾.
پیروزی و شکست جز آزمایش الهی
خب، این جریانها برای چه است اصلاً، فرمود این کارها برای آزمون است که شما در هیچ حادثهای خوشحال نباشید و در هیچ حادثهای نگران نباشید اگر خوب است، مسرور نباشید و اگر تلخ است، ناامید نباشید، ما این کار را کردیم. در اوایل قصّه، شما مقداری پیروزی دیدید شاید احیاناً به حساب خود آوردید. الآن هم مقداری سختی میبینید شاید در حقانیت خود شک بکنید، این چنین نیست، در صدر قصّه که پیروزی نصیب شما شد ﴿لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ﴾ این هم آزمون الهی بود، در ذیل قصّه که مقداری سرشکستگی، دامنگیرتان شد این هم یک امتحان الهی است، ببینم چه میکنید: ﴿لِیَبْتَلِیکُمْ﴾ که مبادا در حوادث گوارا مسرور بشوید و در حوادث ناگوار غمگین، چه اینکه اصل این جریان در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» به این صورت بیان شده است که فرمود: ﴿مَا أَصَابَ مِن مُصِیَبةٍ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَبْرَأَهَا إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ ٭ لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُور﴾ چون در دنیا هر چه هست بالأخره امتحانی در کنارش هست، جزای محض نیست جزای محض در همان دارالجزا است که بهشت است، دیگر در مقابل جزای بهشتی انسان مکلّف نیست.
لزوم صبر و شکر مؤمنین در صورت مواجهه با ناهمواریها
گرچه مؤمنین براساس آن ملکهٴ حمد و ثنا، در بهشت هم شاکرند ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ؛ اما مکلّف نیستند ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾ آنها میگویند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾ خدا را شاکرند؛ اما همان شکری که فرشتهها دارند، نه شکری که مکلّف¬ند باید شاکر باشند، چه اینکه جهنمیها هم در جهنم جزع و ناله میکنند و بیصبری دارند؛ اما این بیصبریشان حرام نیست، بلکه ظهور همان ملکات بیصبری دنیاست، نه اینکه مکلّف¬ند صبر کنند، حالا صبر نمیکنند. آنجا هم داد و فریاد دارند آنجا هم عصبانی میشوند آنجا هم وقتی تازه میخواهند چیزی درخواست کنند گروهی آن لجبازیهایشان آنجا هم ظهور میکند، آنها هرگز نمیگویند خدایا! از عذاب ما کم بکن، به خازنان جهنم(علیهم السلام) به آنها میگویند بروید به خدایتان بگویید که قدری از عذاب ما بکاهد یا جانمان را بگیرد ﴿لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ نه «ربّنا» آنجا هم این لجبازیها ظهور میکند، به خازن جهنم، به مالک میگویند ﴿یَامَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ نه «ربّنا» یعنی بگو که خدای تو، جان ما را بگیرد که ما راحت بشویم. این هست؛ اما نه اینکه حالا اینجا معصیتی کرده باشند، بلکه همان ملکات دنیاست که یکی پس از دیگری ظهور میکند. در اینجا که فرمود: ﴿لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ﴾ یعنی برای اینکه کلّ حوادث دنیا چه گوارا و چه ناگوار، هر دو آزمون است، گرچه کیفر نسبی است یا پاداش نسبی است؛ اما به نوبهٴ خود تکلیفی دارد. حالا اگر کسی بد کرد و تنبیه شد،در مقابل این تنبیه، شاکر و صابر بود خب، راهش برمیگردد فیض الهی نصیبش میشود و اگر در مقابل این تنبیه تلخ و این کیفر، ناسپاسی کرد خب کیفر تلختری میبیند، مثل اینکه اگر کسی کار خیری نصیبش شد خداوند به او پاداش خیری داد، اگر این پاداش خیر را شکر نهاد ﴿لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ﴾ نصیبش میشود و اگر کفر نعمت کرد این نعمت، از دستش بیرون میرود ﴿لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ﴾ اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیکُمْ﴾ بر همین اساس خواهد بود.
حفظ ایمان در مرحله اعتقاد موجب بخشش بعضی از فراریان احد
ولی چون این گروه، ایمانشان را حفظ کردند فقط عصیانشان در مرحلهٴ عمل بود نه در مرحلهٴ اعتقاد، فرمود: ﴿وَلَقَدْ عَفَا عَنکُمْ﴾ چرا، چون ﴿وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ﴾ این ﴿وَلَقَدْ عَفَا عَنکُمْ﴾ مشابهاش در جریان جنگ حنین هم هست؛ آیهٴ 25 سورهٴ «توبه» که مربوط به جنگ حنین است این چنین میفرماید: ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَة﴾ این ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَة﴾ نظیر صدر همین آیهٴ محل بحث است که فرمود: ﴿لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ﴾.
خب ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍوَیَوْمَ حُنَیْنٍ﴾ خصوصیت ﴿یَوْمَ حُنَیْنٍ﴾ این است که ﴿إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً﴾ شما به حسب ظاهر جمعیت فراوانی داشتید و سازوبرگ نظامیتان خیلی بود؛ اما ﴿فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً﴾ اینجا باید ﴿وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ﴾ را تطبیق داد، شما خوشحال بودید و احیاناً به حساب خود آوردید، دیدید هیچ کاری از پیش نبردید ﴿فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً﴾؛ این کثرت شما کاری را برای شما انجام نداد [و] هیچ مشکلی را از شما برنداشت ﴿وَضَاقَتْ عَلَیْکُمْ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾؛ زمین با همهٴ گسترشی که داشت برای شما تنگ بود ندانستید چه بکنید، فرار کردید ﴿ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ﴾.
خب، این ارتداد نبود فقط یک گناه عملی بود فرار از زحف بود و مانند آن. بعد فرمود چون اصل ایمانتان محفوظ بود فقط گناهی مرتکب شدید: ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ که دشمنان شما بودند ﴿وَذلِکَ جَزَاءُ الْکَافِرِینَ ٭ ثُمَّ یَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذلِکَ عَلَی مَن یَشَاءُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ که بر شما توبه کرده، کافران را هم تعذیب کرده، چون جز یک گناه عملی چیز دیگر نبود. ولی آنهایی که به ارتداد و نفاق مبتلا شدند، در همین بخشهای سورهٴ «آل عمران» وضع آنها را تشریح میکند که فرمود: ﴿یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ﴾ .
توصیف فرار مسلمین در جنگ احد در آیات قرآن
خب، نحوهٴ فرار جنگ احد را حالا تشریح میکند، میفرماید کاملاً این صحنهها را به یاد بیاورید، این میشود ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ﴾ که اینها را آوردند در مدینه، در مسجد همهٴ این آیات را رسول خدا بر اینها قرائت میکند ﴿وَیُعَلِّمَهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ میشود ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ میشود و مانند آن، همهٴ اینها را یکی پس از دیگری بر آنها بازگو میکند، میفرماید: ﴿إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَی أَحَد﴾ یعنی به یاد این صحنه باشید که من آنجا بودم، خواص اصحاب من همراه من بود، شما در زمین فرار کردید «أصعد فی الارض»، «ذهب بعیداً»، «ذهب علی وجه الارض علی الصعید» طوری که هیچ ارتباطی با ما نداشتید ﴿إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَی أَحَد﴾؛ هیچ توجهی هم به کسی نکردید، نه به دوستتان نه به دشمنتان ﴿وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ﴾؛ پیامبر، در آخر این جمعیت قرار داشت و شما را دعوت میکرد، میگفت «إلیّ إلیّ» و شما هیچ اعتنایی نکردید.
ا
حتمالات مختلف مفسرین در تفسیر ﴿فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾
در این جریان ﴿فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ حالا این وجوه فراوانی که ملاحظه فرمودید در کتابهای تفسیر ﴿فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ براساس همین جهت است که خداوند این کلمهٴ «اثابه» را چون در اینجا به کار برد، اینها خواستند توجیه کنند که غمّی باید باشد که در آن ثواب ملحوظ باشد، به عنوان ثواب ذکر شده باشد، در حالی که کلمهٴ ثواب قبلاً هم ملاحظه فرمودید چه دربارهٴ دنیا، چه دربارهٴ آخرت، چه دربارهٴ کافر، چه دربارهٴ بهشت ثواب استعمال میشود، چون همان «ثُوب» رجوع است پاداش عمل هر کسی که به او برمیگردد میشود ثواب، «ثاب» یعنی «رَجَع» «مثاب» یعنی مرجع ﴿مَثَابَةً لِلنَّاسِ﴾ یعنی «مرجعاً للناس»، ﴿فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ حالا یا غمّ مستمر است یعنی غمّی روی غم، شما رنج دیدید، زخمی شدید، کشته هم دادید ﴿غَمَّا بِغَمٍّ﴾ است یا شایعهٴ شهادت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک غمّ دیگری بود که شما را غمگین کرد یا نه شما که در اثر فرار رسول خدا را مغموم کردید، خدا هم شما را غمگین کرد، کیفر آن غمی که شما بر پیامبر وارد کردید این بود که مغموم شدید یا نه رسول خدا مغموم نخواهد شد، برای اینکه آن ﴿لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ﴾ نمیگذارد رسول خدا غمگین بشود ﴿فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ یعنی اینکه شما که غمگین شدید، دشمنان شما را هم خدا غمگین کرد که شما ثوابی ببرید یا همان طوری که دشمنان شما در جریان بدر غمگین شدند خدا هم شما را غمگین کرده است ﴿لِکَیْلاَ تَأْسَوْا﴾ باشد، این وجوه فراوانی که برایش ذکر شده، ظاهرش این است که ﴿فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ یعنی غم متصل، دامنگیرتان شد در اثر فرارتان. این غم روی غم یعنی غم مضاعف دامنگیرتان شد، در بحبوحهٴ غم مضاعف، امنیتی نصیبتان شد؛ آن قدر احساس آرامش کردید که در همان میدان ایستاده بودید خوابتان میبرد، این غم مضاعف به قدری به امن تبدیل شد که شما نه تنها احساس امنیت میکردید خوابتان برد، چون انسان غمگین یا هراسناک که خوابی ندارد، فرمود: ﴿فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ این ﴿فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ دنبالهٴ همان ﴿لِیَبْتَلِیکُمْ﴾ است ﴿فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ لِکَیْلاَ تَحْزَنُوا عَلی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ مَا أَصَابَکُمْ﴾ این مشابه سورهٴ مبارکهٴ «حدید» است؛ منتها هر دو دربارهٴ حزن است، چون آنچه از دست انسان رفت یا مصیبتی به انسان وارد شد انسان را غمگین میکند ﴿وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ٭ ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسَاً یَغْشَی طَائِفَةً مِنکُمْ﴾ .
نازل شدن آرامش بعد از وجود غم بسیار
این بحبوحهٴ جنگ احد که غم روی غم است از هر نظر یک عده مثله شدند، یک عده کشته شدند بدون مثله شدند، یک عده زخمی شدند، یک عده فرار کردند در بحبوحهٴ غم مستمر خدا امنیت را بر شما نازل کرده، احساس امنیت کردید.
خب، نه نیرو از بیرون فرستاده است نه دشمنها کم شدند، این «مقلب القلوب» گاهی در دل، امن و آرامش ایجاد میکند، مثل دلهای مؤمنین گاهی در دل هراس و لرزش ایجاد میکند، مثل دلهای کافران. دربارهٴ دلهای کافران فرمود: ﴿سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ آنها دیگر خوابشان نمیبرد، دربارهٴ مؤمنین فرمود: ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسَاً﴾ نه تنها احساس آرامش کردید، بلکه آن قدر احساس آرامش کردید که در همان میدان جبهه این شمشیر از دستتان میافتاد از بس در کمال راحت خوابتان میبرد. خب، مشمول عفو الهی شدن تنها آن آثار اخروی را برنمیدارد آثار دنیوی را هم برمیدارد، آثار اخروی که کیفر تلخ جهنم است آن برداشته شد مشمول عفو شد؛ اما زمینهٴ نعمتهای دنیا را هم فراهم میکند. خب، پس در بحبوحهٴ غم مستمر شما احساس امنیت پیدا کردید این میشود «بإذن الله» میشود معجزه، برای اینکه گروه شکستخورده به حسب ظاهر، کشته دادهٴ فرار کرده و ترسو احساس آرامش میکند، آن گروهی که به حسب ظاهر فاتح شد و شکست داد و کشت و مثله کرد حالا هراسناک است.
پرسش:....
پاسخ: نه؛ امن نیست، خستگی خواب¬آور است در صورتی که غم و ترس نباشد. یک کارگر خسته خوابش میبرد؛ اما همان انسان خسته اگر فرسودهٴ فکری باشد خوابش نمیبرد که، چیزی که جلوی خواب را میگیرد همان اندوه است و ترس.
تبیین معنای ﴿أَمَنَةً نُعَاسَاً﴾
﴿ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ﴾ یعنی این غمی که «الف و لامش» «الف و لام» عهد است یعنی این غم مستمر این غم مضاعف ﴿أَمَنَةً﴾ که حالا این ﴿أَمَنَةً﴾ با «امن» همان مثل «تمر» و «تمرة» است یا نه به هر حال «امن» مطلق است؛ اما کلمهٴ ﴿نُعَاسَاً﴾ ذکر خاص بعد از عام است؛ آن امن خوابآور ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسَاً﴾ که این را در جریان جنگ بدر و مانند آن هم فرمود که در جریان جنگ بدر هم منّت گذاشت، فرمود ما کاری کردیم که خوابتان برده و آن ترس و هراس از شما گرفته شده و دشمنانتان خواب نداشتند و شما کاملاً میخوابیدید. در سورهٴ «انفال» این است ﴿إِذْ یُغْشِّیکُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾ یعنی « غشّاکم الله النعاس»؛ نعاس و خواب را بر شما پوشاند، شما زیر پوشش و غشای نعاس قرار گرفتید، آن هم ﴿أَمَنَةً مِنْهُ﴾ که مثلاً براساس خستگی و امثال ذلک نیست، براساس احساس امنیت است ﴿إِذْ یُغْشِّیکُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾ از ناحیهٴ حق تعالی یک خواب با آرامشی که منشأش امنیت است نصیب شما شده. اما گروه دیگری که در اثر ارتداد ﴿عَلَی أَعْقَابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ﴾ شدند، این چنین نیست آنها هم در همان فضای شما بودند، آنها هم خسته شدند کم و بیش؛ اما خوابشان نمیبرد ﴿وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ اینها فقط به فکر خودشان هستند ﴿یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ﴾.
تحقق نصرت الهی در صورت انجام وظائف مسلمین
خب، چه میگویند ﴿یَقُولُونَ هَل لَنَا مِنَ الأَمْرِ مِنْ شَیء﴾؛ آیا کار به دست ماست ما هم سهمی در این کارها داریم یا نداریم؟ جواب این است که ﴿قُلْ إِنَّ الأَمْرَ کُلَّهُ لِلّهِ﴾ ؛ ما بندهایم موظّفیم دستور را انجام بدهیم، اگر دستورات را انجام دادیم نصر الهی نصیب ما خواهد شد، اینچنین نیست که ما در کارهایمان قدرت تصمیم داشته باشیم، ما در کارهای شخصیمان میتوانیم مصمّم باشیم که راه خوب را طی کنیم یا راه بد را؛ اما اصل ارائهٴ راه و تعیین مسیر و بیان پایان هر راه، آن را خدا مشخص کرده است. حالا هر کسی به سوء اختیار خود راه بد را طی میکند یا به حسن اختیار خود راه خیر را طی میکند، مختار است. پس این چنین نیست که کسی مجاز باشد بگوید ﴿هَل لَنَا مِنَ الأَمْرِ مِنْ شَیء﴾ چون جوابش این است که ﴿قُلْ إِنَّ الأَمْرَ کُلَّهُ لِلّهِ﴾ این گروه منافق یا مرتد، کسانی هستند که ﴿یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِم مَا لاَ یُبْدُونَ لَکَ﴾ در درونشان این است که اگر مثلاً ـ معاذ الله ـ اینها به حق بودند، شکست نمیخوردند، غافل از اینکه ﴿تِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ﴾ این شکستی نبود، این امتحان الهی است. گفتند ﴿یَقُولُونَ﴾ آن حرفی که در دل دارند و اظهار نمیکنند این است که ﴿یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیءٌ﴾ ما حق بودیم، زمام به دست ما بود ﴿مَا قُتِلْنَا هاهُنَا﴾ ؛ ما آنجا کشته نمیشدیم. جواب این است که مؤمنین حق هستند انبیا حق بودند وخیلیها حقانیتشان در این است که در راه خدا شربت شهادت بنوشند، اینچنین نیست که اگر کسی حق با او بود در هیچ جنگی آسیب نبیند، آن وقت همگان میشوند مسلمان ﴿یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیءٌ مَا قُتِلْنَا هاهُنَا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلُِیمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ .
«والحمدالله رب العالمین»
تبیین مسائل و نظامی در جریان احد برای اتمام حجت
لزوم صبر و شکر مومنین در صورت مواجهه با ناهمواریها
تحقق نصرت الهی در صورت انجام وظائف مسلمین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّی إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَعَصَیْتُم مِن بَعْدِ مَا أَرَاکُم مَا تُحِبُّونَ مِنکُم مَن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنکُم مَن یُرِیدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیکُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنکُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ ﴿152﴾ إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَی أَحَدٍ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ لِکَیْلاَ تَحْزَنُوا عَلی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ مَا أَصَابَکُمْ وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿153﴾
تعبّد محض نبودنِ دستورات قرآن
در بحثهای قبل کیفیت بیان بودن قرآن کریم مشخص شد، در یکی از آیات سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که بحثش قبلاً گذشت، فرمود: ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدیً وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ﴾ آیهٴ 138 همین سورهٴ «آل عمران»، این ﴿هذَا بَیَانٌ﴾، نشانهٴ آن است که دستورات قرآن، تعبّد محض نیست [و] در خیلی از موارد مسائل را تحلیل میکند. یکی از بحثهای تحلیلی قرآن همین جریان جنگهای گوناگونی بود که اتفاق افتاد، قبل از اعزام نیرو به جبهه، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نظامیان را توجیه میکرد، اصل هدف را بازگو میکرد، کیفیت جنگ را مشخص میکرد، فضیلت جنگ را در برابر کفر مشخص میکرد و مانند آن. بعد از اعزام نیرو، دوباره اینهایی که به مسجد برمیگشتند حضرت آن نقطه قوتهای جنگ را نقطه ضعفهای جنگ را تشریح میکرد تا اینها کارآمد بشوند، لذا در این زمینه خدا فرمود: ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدیً وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ﴾.
تبیین مسائل سیاسی و نظامی در جریان احد برای اتمام حجت
یکی از آن موارد تبیین و تحلیل مسائل نظامی ـ سیاسی همین جریان اُحد است. قبل از اعزام نیرو رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آنها را توجیه کرد، خطر حملهٴ بیگانهها را مشخص کرد، ضرورت دفاع را مشخص کرد، عظمت شهادت را شرح داد و مانند آن. بعد وقتی که رفتند جبهه و آن حادثه پیش آمد و برگشتند آیات فراوانی در همین زمینه نازل شد که نقطه قوتها و نقطه ضعفها مشخص بشود، تا بشود ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاس﴾ طوری است که از آن به بعد ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ است و ﴿وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ است، طوری قرآن مسائل را بیان میکرد که معارف دینی برای آنها بیّنه میشد؛ روشن و آفتابی میشد. در جریان جنگ اُحد مسئله را برای اینها به صورت بیّن روشن کرد، فرمود قبلاً خدا وعدهٴ نصرت داد به وعده وفا کرد، وعدهٴ نصرتش مشروط به صبر شما بود تا صابر بودید از نصرت الهی برخوردار شدید ﴿وَلَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّی إِذَا فَشِلْتُمْ﴾ این ﴿حَتَّی إِذَا فَشِلْتُمْ﴾ یعنی نصر الهی ادامه داشت تا آن وقتی که شما ارادهتان ضعیف شد، وقتی که ارادهتان ضعیف شد زمینهٴ نزاع، فراهم شد و وقتی نزاع فراهم شد، یک عده اطاعت کردند، یک عده عصیان کردند و آنهایی هم که اطاعت کردند ﴿وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَة﴾ بود و آنهایی که عصیان کردند ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَة﴾ بود، چون ﴿مِن بَعْدِ مَا أَرَاکُم مَا تُحِبُّونَ﴾ بود. آنهایی که مبتلا به ضعف اراده شدند و نزاع کردند و سرانجام معصیت کردند هیچ دلیلی نداشتند، برای اینکه ﴿مِن بَعْدِ مَا أَرَاکُم مَا تُحِبُّونَ﴾ بود، بعد از اینکه خداوند نصر را ارائهٴ اینها داد، اینها هیچ بهانهای نداشتند، آنگاه راه را هم چنان باز گذاشت. کسانی که عصیانشان از حد عمل نگذشت به اعتقاد نرسید یعنی به ارتداد و امثال ذلک نرسید، مورد عفو الهی شدند، چون ایمانشان محفوظ بود ﴿وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ﴾ آنهایی که به حد نفاق و ارتداد رسید آنها را در آیات بعد شرح میدهد که اینها کسانی هستند که ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ﴾ اینها مشمول عفو الهی نیستند، چون مؤمن نیستند.
خب، فرمود: ﴿وَلَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم﴾ یعنی کافران را محسوس کردید، مستأصل کردید، «حسّه» یعنی «أزال حسّه» مثل «رَأَسه» یعنی «اصاب رأسه»، «بطنه» یعنی «أصاب بطنه» و مانند آن «حسّه» یعنی «أزال حسّه و أصاب حسّه». خب، ﴿بِإِذْنِهِ حَتَّی إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَعَصَیْتُم﴾ براساس این تقریر، دیگر لازم نیست که ما بگوییم جواب ﴿إِذَا﴾ محذوف است یعنی ﴿حَتَّی إِذَا فَشِلْتُمْ﴾ خداوند «منعکم نصره» این دیگر لازم نیست، برای اینکه این ﴿حَتَّی إِذَا﴾ به معنای «إلی» خواهد بود یعنی «لقد صدقکم الله وعده إلی عن فشلتم» تا آن وقت.
تفاوت سستی و فَشَل بعد و قبل از تنازع
مطلب بعدی آن است که این «فَشَل» گاهی قبل از تنازع است، چنانچه در بحث دیروز گذشت گاهی بعد از تنازع. گاهی اوّل، قدرت است ولی خودخواهی زمینهٴ نزاع را فراهم میکند، آنگاه آن «فَشَل» بعد از تنازع پیش میآید که فرمود: ﴿وَلاَتَنَازَعُوافَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ﴾ که فَشَل را با «فاء» تفریع متفرّع بر تنازع کرد، گاهی خود فَشَل و ضعف اراده، زمینهٴ نزاع میشود، نظیر آنچه در سورهٴ «انفال» آمده، در سورهٴ «انفال» جریان جنگ بدر را که تشریح میکند، در آیهٴ 43 اینچنین میفرماید، 43 سورهٴ «انفال» ﴿إِذْ یُرِیکَهُمُ اللّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلاً وَلَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ﴾؛ اگر رقم واقعی دشمنها را نشان توی پیامبر بدهد و تو هم برای مردم بازگو کنی مردم، دچار ضعف اراده میشوند و این ضعف اراده، زمینهٴ نزاع را فراهم میکند یک عده میگویند برویم، یک عده میگویند نرویم و مانند آن، که آنجا فَشَل و ضعف اراده یا أحیاناً هراس، زمینهٴ تنازع را فراهم میکند، نظیر همین جریان احد. پس گاهی فَشَل قبل از تنازع است گاهی فشل بعد از تنازع ﴿حَتَّی إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ﴾ این کلمهٴ ﴿فِی الْأَمْرِ﴾یعنی دربارهٴ قصّه و شأن و جریان، اختصاصی به امر در مقابل نهی ندارد، گرچه عدهای در خلال تفسیر، نظیر آنچه در تفسیر امام رازی آمد احتمال دادند که ﴿تَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ﴾ یعنی امر در مقابل نهی ، امر رسول خدا این بود که شما آن سنگر را حفظ کنید این تیراندازها از جا حرکت نکنند، در آن دهنهٴ کوه احد بایستند و عدهای در این امر تنازع کردند گفتند دیگر امر امتثال شد ما موظّف نیستیم در این سنگر بمانیم، عدهای گفتند امر همچنان باقی است ما باید امتثال کنیم. ولی ظاهراً منظور از این امر همان شأن و کار است که در سورهٴ «انفال» هم به همین صورت آمده که ﴿وَلَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ﴾ .
تفاوت بین اسناد غفلت مسلمین از کافرین
مطلب بعدی آن است که این عصیان که منشأش حبّ دنیاست ﴿مِنکُم مَن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنکُم مَن یُرِیدُ الآخِرَةَ﴾ باعث شد که خداوند آن سلطهای که نصیب مسلمین کرده بود «علی الکافرین» آن را برداشت، فرمود:﴿ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ﴾؛ شما را یعنی مسلمین را از کافرین منصرف کرد به حال خودتان پرداختید، این انصراف مسلمین از کافرین، در دو بخش قرآن مطرح شد. در یک بخش به عنوان فَشَل و تنازع و عصیان مطرح شد، در بخش دیگر هم به خدا اسناد داده شد.
خب، جمع این دو اسناد و دو بخش چگونه است؟ در قسمت اوّل فرمود شما ضعف اراده، دامنگیرتان شد، تنازع کردید، معصیت کردید در اثر دنیاخواهی، بالأخره از آنها باز ماندید. همین جریان را در جملهٴ بعد به خدا اسناد میدهد، میفرماید خداوند شما را از آنها منصرف کرده است، اگر ضعف اراده و تنازع و عصیان و دنیاطلبی مایهٴ انصراف از آنهاست، چگونه این انصراف را خدا به خود اسناد داد، فرمود خداوند شما را منصرف کرد ﴿ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ﴾ و اگر این کار، کار خداست، پس چرا به عنوان ضعف اراده و تنازع در امر و عصیان و دنیاطلبی تحلیل شده است. ظاهراً سرّش این است که این کار اوّلی دارد و آخری؛ اوّل، در اثر ضعف اراده زمینهٴ تنازع فراهم شد و عصیان محقق شد و ریشهٴ همهٴ اینها دنیاطلبی بود که این کارها به عنوان معصیت است و از خدا دور است. این معنا را در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» آیهٴ 155 به عهده دارد که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا﴾ این استزلال است «استزلال» یعنی طلب لغزش کردن و لغزاندن «زلّت» یعنی لغزش ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ﴾ یعنی اینها را لغزاند، در اینجا فرمود که منشأ لرزش و لغزش نظامیها در جنگ احد و مانند آن، کار شیطان است؛ شیطان اینها را لغزاند. پس بخش اوّل این قصّه که مربوط به ضعف اراده و تنازع و عصیان است که منشأ همهٴ اینها حبّ دنیاست این به شیطان اسناد یافت، فرمود: ﴿إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا﴾ بخش پایانیاش که نتیجهٴ این کار است آن را خداوند به خود اسناد داد، فرمود حالا که در اثر ضعف اراده نزاع کردید، معصیت کردید [و] منشأش هم دنیاطلبی بود از آن به بعد خداوند شما را از حملهٴ بر کافران بازداشت؛ شما را به خودتان مشغول کرد، پس آن فَشَل و تنازع و عصیان و دنیاطلبی که کار شیطان است به خدا اسناد پیدا نکرده این نتیجهٴ آن کار که حق است به خدا اسناد دارد، فرمود: ﴿ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ﴾ پس این انصراف ابتدایی کار بد بود و زلّت شیطان بود و به شیطان منصوب است و پایانش که بازگیری است و جزای عمل است، خیر است و به خدا منصوب است، فرمود: ﴿ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ﴾ خب.
وجود رعب در قلوب کافران
پرسش:...
پاسخ: کلاً «بإذنه» است؛ اما آنجا که قرینه دارد، نظیر ﴿لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ﴾ اینها مجرای غیر طبیعی دارد، کمکهای غیبی که شده و مانند آن، نظیر اینکه ﴿سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ آن وقت شما بر آنها مسلّط شدید، کارهایی که مقیّد به این إذن نیست یا محفوف به قرینه نیست، البته جریان عادی ممکن است داشته باشد.
پرسش:...
پاسخ: بله اینها مؤمنین هستند، اینها ایمانشان را از دست ندادند، آن ضعف اراده [است که] زمینهٴ نزاع را فراهم میکند و کم¬کم زمینهٴ عصیان، آن رعب برای کافران است که ﴿سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ و زمینهٴ نصرت هم از همان جاها شروع شد که ﴿وَلَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ﴾ قبلش فرمود ما اینها را مرعوب میکنیم، بعد هم فرمود شما اینها را بإذن الله مستأصل میکنید، هر دو براساس جریان غیر عادی بود.
سازگاری ایمان با ضعف اراده
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ضعف اراده است البته در مقام عمل هر گناهی کفر است؛ منتها کفر عملی، ولی خدا در اینجا فرمود شما مؤمنید و خداوند از شما عفو کرد و تفضّل کرد نسبت به شما، گروهی از اینها که مرتد شدند آنها را در آیهٴ بعد یعنی آیهٴ 153 مشخص میکند، فرمود: ﴿وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ﴾ آنها را مشخص کرد، مرزشان را در همان جریان احد جدا کرد؛ اما فَشَل به معنای ضعف اراده این با ایمان سازگار است، چه اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» قبلاً بحثش گذشت، آیهٴ 122 این بود دیگر ﴿إِذْ هَمَّت طَائِفَتَانِ مِنکُمْ أَن تَفْشَلاَ وَاللّهُ وَلِیُّهُمَا وَعَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾ دو گروه که در همین جریان احد خواستند اظهار ضعف کنند نزدیک بود بلغزند؛ اما چون در تحت ولایت الله بودند، خدا ولیّ اینها بود، اینها هم بر خدا توکّل کردند یا توفیق توکّل به اینها داده شد، سرانجام اینها از آن فَشَل نجات پیدا کردند، فرمود: ﴿إِذْ هَمَّت طَائِفَتَانِ مِنکُمْ أَن تَفْشَلاَ﴾؛ اما ﴿وَاللّهُ وَلِیُّهُمَا وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾ که آنجا بحث مبسوطی گذشت؛ پس اصل ضعف اراده چون خود اِیمان، اراده است ـ ایمان به حق ـ ضعف اراده به ضعف ایمان برمیگردد، نه اصل ایمان، اینها مؤمن بودند، لذا فرمود: ﴿وَلَقَدْ عَفَا عَنکُمْ﴾.
خب، این پس صرف دو جهت دارد آن جهت شرّش برای شیطان است که در همین سوره به شیطان اسناد پیدا کرد ﴿إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا﴾ و آن جهت جزایی و خیرش برای الله است که فرمود: ﴿ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ﴾.
پیروزی و شکست جز آزمایش الهی
خب، این جریانها برای چه است اصلاً، فرمود این کارها برای آزمون است که شما در هیچ حادثهای خوشحال نباشید و در هیچ حادثهای نگران نباشید اگر خوب است، مسرور نباشید و اگر تلخ است، ناامید نباشید، ما این کار را کردیم. در اوایل قصّه، شما مقداری پیروزی دیدید شاید احیاناً به حساب خود آوردید. الآن هم مقداری سختی میبینید شاید در حقانیت خود شک بکنید، این چنین نیست، در صدر قصّه که پیروزی نصیب شما شد ﴿لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ﴾ این هم آزمون الهی بود، در ذیل قصّه که مقداری سرشکستگی، دامنگیرتان شد این هم یک امتحان الهی است، ببینم چه میکنید: ﴿لِیَبْتَلِیکُمْ﴾ که مبادا در حوادث گوارا مسرور بشوید و در حوادث ناگوار غمگین، چه اینکه اصل این جریان در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» به این صورت بیان شده است که فرمود: ﴿مَا أَصَابَ مِن مُصِیَبةٍ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَبْرَأَهَا إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ ٭ لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُور﴾ چون در دنیا هر چه هست بالأخره امتحانی در کنارش هست، جزای محض نیست جزای محض در همان دارالجزا است که بهشت است، دیگر در مقابل جزای بهشتی انسان مکلّف نیست.
لزوم صبر و شکر مؤمنین در صورت مواجهه با ناهمواریها
گرچه مؤمنین براساس آن ملکهٴ حمد و ثنا، در بهشت هم شاکرند ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ؛ اما مکلّف نیستند ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾ آنها میگویند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾ خدا را شاکرند؛ اما همان شکری که فرشتهها دارند، نه شکری که مکلّف¬ند باید شاکر باشند، چه اینکه جهنمیها هم در جهنم جزع و ناله میکنند و بیصبری دارند؛ اما این بیصبریشان حرام نیست، بلکه ظهور همان ملکات بیصبری دنیاست، نه اینکه مکلّف¬ند صبر کنند، حالا صبر نمیکنند. آنجا هم داد و فریاد دارند آنجا هم عصبانی میشوند آنجا هم وقتی تازه میخواهند چیزی درخواست کنند گروهی آن لجبازیهایشان آنجا هم ظهور میکند، آنها هرگز نمیگویند خدایا! از عذاب ما کم بکن، به خازنان جهنم(علیهم السلام) به آنها میگویند بروید به خدایتان بگویید که قدری از عذاب ما بکاهد یا جانمان را بگیرد ﴿لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ نه «ربّنا» آنجا هم این لجبازیها ظهور میکند، به خازن جهنم، به مالک میگویند ﴿یَامَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ نه «ربّنا» یعنی بگو که خدای تو، جان ما را بگیرد که ما راحت بشویم. این هست؛ اما نه اینکه حالا اینجا معصیتی کرده باشند، بلکه همان ملکات دنیاست که یکی پس از دیگری ظهور میکند. در اینجا که فرمود: ﴿لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ﴾ یعنی برای اینکه کلّ حوادث دنیا چه گوارا و چه ناگوار، هر دو آزمون است، گرچه کیفر نسبی است یا پاداش نسبی است؛ اما به نوبهٴ خود تکلیفی دارد. حالا اگر کسی بد کرد و تنبیه شد،در مقابل این تنبیه، شاکر و صابر بود خب، راهش برمیگردد فیض الهی نصیبش میشود و اگر در مقابل این تنبیه تلخ و این کیفر، ناسپاسی کرد خب کیفر تلختری میبیند، مثل اینکه اگر کسی کار خیری نصیبش شد خداوند به او پاداش خیری داد، اگر این پاداش خیر را شکر نهاد ﴿لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ﴾ نصیبش میشود و اگر کفر نعمت کرد این نعمت، از دستش بیرون میرود ﴿لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ﴾ اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیکُمْ﴾ بر همین اساس خواهد بود.
حفظ ایمان در مرحله اعتقاد موجب بخشش بعضی از فراریان احد
ولی چون این گروه، ایمانشان را حفظ کردند فقط عصیانشان در مرحلهٴ عمل بود نه در مرحلهٴ اعتقاد، فرمود: ﴿وَلَقَدْ عَفَا عَنکُمْ﴾ چرا، چون ﴿وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ﴾ این ﴿وَلَقَدْ عَفَا عَنکُمْ﴾ مشابهاش در جریان جنگ حنین هم هست؛ آیهٴ 25 سورهٴ «توبه» که مربوط به جنگ حنین است این چنین میفرماید: ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَة﴾ این ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَة﴾ نظیر صدر همین آیهٴ محل بحث است که فرمود: ﴿لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ﴾.
خب ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍوَیَوْمَ حُنَیْنٍ﴾ خصوصیت ﴿یَوْمَ حُنَیْنٍ﴾ این است که ﴿إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً﴾ شما به حسب ظاهر جمعیت فراوانی داشتید و سازوبرگ نظامیتان خیلی بود؛ اما ﴿فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً﴾ اینجا باید ﴿وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ﴾ را تطبیق داد، شما خوشحال بودید و احیاناً به حساب خود آوردید، دیدید هیچ کاری از پیش نبردید ﴿فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً﴾؛ این کثرت شما کاری را برای شما انجام نداد [و] هیچ مشکلی را از شما برنداشت ﴿وَضَاقَتْ عَلَیْکُمْ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾؛ زمین با همهٴ گسترشی که داشت برای شما تنگ بود ندانستید چه بکنید، فرار کردید ﴿ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ﴾.
خب، این ارتداد نبود فقط یک گناه عملی بود فرار از زحف بود و مانند آن. بعد فرمود چون اصل ایمانتان محفوظ بود فقط گناهی مرتکب شدید: ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ که دشمنان شما بودند ﴿وَذلِکَ جَزَاءُ الْکَافِرِینَ ٭ ثُمَّ یَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذلِکَ عَلَی مَن یَشَاءُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ که بر شما توبه کرده، کافران را هم تعذیب کرده، چون جز یک گناه عملی چیز دیگر نبود. ولی آنهایی که به ارتداد و نفاق مبتلا شدند، در همین بخشهای سورهٴ «آل عمران» وضع آنها را تشریح میکند که فرمود: ﴿یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ﴾ .
توصیف فرار مسلمین در جنگ احد در آیات قرآن
خب، نحوهٴ فرار جنگ احد را حالا تشریح میکند، میفرماید کاملاً این صحنهها را به یاد بیاورید، این میشود ﴿هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ﴾ که اینها را آوردند در مدینه، در مسجد همهٴ این آیات را رسول خدا بر اینها قرائت میکند ﴿وَیُعَلِّمَهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ میشود ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ میشود و مانند آن، همهٴ اینها را یکی پس از دیگری بر آنها بازگو میکند، میفرماید: ﴿إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَی أَحَد﴾ یعنی به یاد این صحنه باشید که من آنجا بودم، خواص اصحاب من همراه من بود، شما در زمین فرار کردید «أصعد فی الارض»، «ذهب بعیداً»، «ذهب علی وجه الارض علی الصعید» طوری که هیچ ارتباطی با ما نداشتید ﴿إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَی أَحَد﴾؛ هیچ توجهی هم به کسی نکردید، نه به دوستتان نه به دشمنتان ﴿وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ﴾؛ پیامبر، در آخر این جمعیت قرار داشت و شما را دعوت میکرد، میگفت «إلیّ إلیّ» و شما هیچ اعتنایی نکردید.
ا
حتمالات مختلف مفسرین در تفسیر ﴿فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾
در این جریان ﴿فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ حالا این وجوه فراوانی که ملاحظه فرمودید در کتابهای تفسیر ﴿فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ براساس همین جهت است که خداوند این کلمهٴ «اثابه» را چون در اینجا به کار برد، اینها خواستند توجیه کنند که غمّی باید باشد که در آن ثواب ملحوظ باشد، به عنوان ثواب ذکر شده باشد، در حالی که کلمهٴ ثواب قبلاً هم ملاحظه فرمودید چه دربارهٴ دنیا، چه دربارهٴ آخرت، چه دربارهٴ کافر، چه دربارهٴ بهشت ثواب استعمال میشود، چون همان «ثُوب» رجوع است پاداش عمل هر کسی که به او برمیگردد میشود ثواب، «ثاب» یعنی «رَجَع» «مثاب» یعنی مرجع ﴿مَثَابَةً لِلنَّاسِ﴾ یعنی «مرجعاً للناس»، ﴿فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ حالا یا غمّ مستمر است یعنی غمّی روی غم، شما رنج دیدید، زخمی شدید، کشته هم دادید ﴿غَمَّا بِغَمٍّ﴾ است یا شایعهٴ شهادت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک غمّ دیگری بود که شما را غمگین کرد یا نه شما که در اثر فرار رسول خدا را مغموم کردید، خدا هم شما را غمگین کرد، کیفر آن غمی که شما بر پیامبر وارد کردید این بود که مغموم شدید یا نه رسول خدا مغموم نخواهد شد، برای اینکه آن ﴿لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ﴾ نمیگذارد رسول خدا غمگین بشود ﴿فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ یعنی اینکه شما که غمگین شدید، دشمنان شما را هم خدا غمگین کرد که شما ثوابی ببرید یا همان طوری که دشمنان شما در جریان بدر غمگین شدند خدا هم شما را غمگین کرده است ﴿لِکَیْلاَ تَأْسَوْا﴾ باشد، این وجوه فراوانی که برایش ذکر شده، ظاهرش این است که ﴿فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ یعنی غم متصل، دامنگیرتان شد در اثر فرارتان. این غم روی غم یعنی غم مضاعف دامنگیرتان شد، در بحبوحهٴ غم مضاعف، امنیتی نصیبتان شد؛ آن قدر احساس آرامش کردید که در همان میدان ایستاده بودید خوابتان میبرد، این غم مضاعف به قدری به امن تبدیل شد که شما نه تنها احساس امنیت میکردید خوابتان برد، چون انسان غمگین یا هراسناک که خوابی ندارد، فرمود: ﴿فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ این ﴿فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ﴾ دنبالهٴ همان ﴿لِیَبْتَلِیکُمْ﴾ است ﴿فَأَثَابَکُمْ غَمَّا بِغَمٍّ لِکَیْلاَ تَحْزَنُوا عَلی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ مَا أَصَابَکُمْ﴾ این مشابه سورهٴ مبارکهٴ «حدید» است؛ منتها هر دو دربارهٴ حزن است، چون آنچه از دست انسان رفت یا مصیبتی به انسان وارد شد انسان را غمگین میکند ﴿وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ٭ ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسَاً یَغْشَی طَائِفَةً مِنکُمْ﴾ .
نازل شدن آرامش بعد از وجود غم بسیار
این بحبوحهٴ جنگ احد که غم روی غم است از هر نظر یک عده مثله شدند، یک عده کشته شدند بدون مثله شدند، یک عده زخمی شدند، یک عده فرار کردند در بحبوحهٴ غم مستمر خدا امنیت را بر شما نازل کرده، احساس امنیت کردید.
خب، نه نیرو از بیرون فرستاده است نه دشمنها کم شدند، این «مقلب القلوب» گاهی در دل، امن و آرامش ایجاد میکند، مثل دلهای مؤمنین گاهی در دل هراس و لرزش ایجاد میکند، مثل دلهای کافران. دربارهٴ دلهای کافران فرمود: ﴿سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ آنها دیگر خوابشان نمیبرد، دربارهٴ مؤمنین فرمود: ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسَاً﴾ نه تنها احساس آرامش کردید، بلکه آن قدر احساس آرامش کردید که در همان میدان جبهه این شمشیر از دستتان میافتاد از بس در کمال راحت خوابتان میبرد. خب، مشمول عفو الهی شدن تنها آن آثار اخروی را برنمیدارد آثار دنیوی را هم برمیدارد، آثار اخروی که کیفر تلخ جهنم است آن برداشته شد مشمول عفو شد؛ اما زمینهٴ نعمتهای دنیا را هم فراهم میکند. خب، پس در بحبوحهٴ غم مستمر شما احساس امنیت پیدا کردید این میشود «بإذن الله» میشود معجزه، برای اینکه گروه شکستخورده به حسب ظاهر، کشته دادهٴ فرار کرده و ترسو احساس آرامش میکند، آن گروهی که به حسب ظاهر فاتح شد و شکست داد و کشت و مثله کرد حالا هراسناک است.
پرسش:....
پاسخ: نه؛ امن نیست، خستگی خواب¬آور است در صورتی که غم و ترس نباشد. یک کارگر خسته خوابش میبرد؛ اما همان انسان خسته اگر فرسودهٴ فکری باشد خوابش نمیبرد که، چیزی که جلوی خواب را میگیرد همان اندوه است و ترس.
تبیین معنای ﴿أَمَنَةً نُعَاسَاً﴾
﴿ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ﴾ یعنی این غمی که «الف و لامش» «الف و لام» عهد است یعنی این غم مستمر این غم مضاعف ﴿أَمَنَةً﴾ که حالا این ﴿أَمَنَةً﴾ با «امن» همان مثل «تمر» و «تمرة» است یا نه به هر حال «امن» مطلق است؛ اما کلمهٴ ﴿نُعَاسَاً﴾ ذکر خاص بعد از عام است؛ آن امن خوابآور ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسَاً﴾ که این را در جریان جنگ بدر و مانند آن هم فرمود که در جریان جنگ بدر هم منّت گذاشت، فرمود ما کاری کردیم که خوابتان برده و آن ترس و هراس از شما گرفته شده و دشمنانتان خواب نداشتند و شما کاملاً میخوابیدید. در سورهٴ «انفال» این است ﴿إِذْ یُغْشِّیکُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾ یعنی « غشّاکم الله النعاس»؛ نعاس و خواب را بر شما پوشاند، شما زیر پوشش و غشای نعاس قرار گرفتید، آن هم ﴿أَمَنَةً مِنْهُ﴾ که مثلاً براساس خستگی و امثال ذلک نیست، براساس احساس امنیت است ﴿إِذْ یُغْشِّیکُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾ از ناحیهٴ حق تعالی یک خواب با آرامشی که منشأش امنیت است نصیب شما شده. اما گروه دیگری که در اثر ارتداد ﴿عَلَی أَعْقَابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ﴾ شدند، این چنین نیست آنها هم در همان فضای شما بودند، آنها هم خسته شدند کم و بیش؛ اما خوابشان نمیبرد ﴿وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ اینها فقط به فکر خودشان هستند ﴿یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّةِ﴾.
تحقق نصرت الهی در صورت انجام وظائف مسلمین
خب، چه میگویند ﴿یَقُولُونَ هَل لَنَا مِنَ الأَمْرِ مِنْ شَیء﴾؛ آیا کار به دست ماست ما هم سهمی در این کارها داریم یا نداریم؟ جواب این است که ﴿قُلْ إِنَّ الأَمْرَ کُلَّهُ لِلّهِ﴾ ؛ ما بندهایم موظّفیم دستور را انجام بدهیم، اگر دستورات را انجام دادیم نصر الهی نصیب ما خواهد شد، اینچنین نیست که ما در کارهایمان قدرت تصمیم داشته باشیم، ما در کارهای شخصیمان میتوانیم مصمّم باشیم که راه خوب را طی کنیم یا راه بد را؛ اما اصل ارائهٴ راه و تعیین مسیر و بیان پایان هر راه، آن را خدا مشخص کرده است. حالا هر کسی به سوء اختیار خود راه بد را طی میکند یا به حسن اختیار خود راه خیر را طی میکند، مختار است. پس این چنین نیست که کسی مجاز باشد بگوید ﴿هَل لَنَا مِنَ الأَمْرِ مِنْ شَیء﴾ چون جوابش این است که ﴿قُلْ إِنَّ الأَمْرَ کُلَّهُ لِلّهِ﴾ این گروه منافق یا مرتد، کسانی هستند که ﴿یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِم مَا لاَ یُبْدُونَ لَکَ﴾ در درونشان این است که اگر مثلاً ـ معاذ الله ـ اینها به حق بودند، شکست نمیخوردند، غافل از اینکه ﴿تِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ﴾ این شکستی نبود، این امتحان الهی است. گفتند ﴿یَقُولُونَ﴾ آن حرفی که در دل دارند و اظهار نمیکنند این است که ﴿یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیءٌ﴾ ما حق بودیم، زمام به دست ما بود ﴿مَا قُتِلْنَا هاهُنَا﴾ ؛ ما آنجا کشته نمیشدیم. جواب این است که مؤمنین حق هستند انبیا حق بودند وخیلیها حقانیتشان در این است که در راه خدا شربت شهادت بنوشند، اینچنین نیست که اگر کسی حق با او بود در هیچ جنگی آسیب نبیند، آن وقت همگان میشوند مسلمان ﴿یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیءٌ مَا قُتِلْنَا هاهُنَا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَی مَضَاجِعِهِمْ وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلُِیمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ .
«والحمدالله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است